(متن سخنرانی استاد فیاض‌بخش در سالگرد ارتحال علامه)

مروری بر مکتب تربیتی علامه طباطبایی(ره)؛ مبانی نظری و دستورات عملی


زمان حدودی مطالعه ۲۹ دقیقه / ۳۰ دی ۱۳۹۹ / دبیرخانه موسسه/

مقدمات تمهیدی: وجهه نظر کلی مکتب علامه طباطبائی(ره)

به مناسبت بزرگداشت سالگرد رحلت ملکوتی علامۀطباطبایی(ره)، این بزرگ‌مرد قرن اخیر، مختصری از مکتب سلوکی و اخلاقی ایشان را در حد توان، در این نوشتار به محضرتان عرض می‌کنیم.

انصاف این است که گفته شود تبیین بسیاری از مسائل قرآنی، اخلاقی، توحیدی، عبادی، و معانی اصلی دین، در گرو تلاش‌های دو تن از بزرگان معاصر ما بوده است؛ یکی مرحوم علامه طباطبائی(ره) و دیگری رهبر کبیر انقلاب، مرحوم امام خمینی(ره) . بنابراین شناخت مکتب علمی و عملی اسلام از طریق این دو بزرگوار بسیار راهگشا و ضروری است. در این نوشتار به اختصار مختصات و ویژگی­های درونی مکتب تربیتی مرحوم علامه طباطبائی(ره) را بیان می‌کنیم.

منطبق بودن دستورات و مبانی با قرآن و روایات

خصلت اساسی که در مکتب تربیتی علامۀ طباطبایی(ره) -همچون سایر بزرگان این طریق- به چشم می‌خورد، انطباق تمام دستورات و مبانی این مکتب با قرآن و کلمات اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) است؛ یعنی در سلسلۀ بزرگان طریقت از جناب ابن‌فهدحلی گرفته تا جناب سید‌بن‌طاووس(ره) و همچنین علامۀ بحرالعلوم(ره)- که هرکدام برای خود، مبانی و دستوراتی اخلاقی‌ داشتند و بیان می‌کردند-، و همچنین در مکتب تربیتی مرحوم ملاحسینقلی همدانی و شاگردان ایشان تا علامۀطباطبایی(ره) و آیت‌الله سعادت‌پرور(ره)، این اصل مسلّم، به چشم می‌خورد که ریشۀ تمام دستورات و مبانی و هر آنچه که در سیروسلوک توحیدی بیان می‌شود، منطبق با کتاب و سنت است.

نظم دستورات سلوکی

دومین خصلتی که در مکتب تربیتی علامه به روشنی به چشم می­آید، نظم سلوکی است که خود را در نظم دستورات جلوه­گر ساخته­است؛ این نظم هم نظم موجّهی است که آن را می‌توان هم با برهان‌های عقلی اثبات کرد و هم با برهان‌های نقلی که در قرآن و روایات اهل‌بیت(ع) آمده است. این نظم و انسجام ریشه در مبانی منجسمی دارد که وجهه­نظر کلی مکتب را شکل داده‌است و همین وجهه­نظر خاص است که این مکتب را نسبت به سایر مکاتب اخلاقی متمایز ساخته­است. در ادامه به اختصار طرح کلی و اولیه این وجهه­نظر را بیان می­کنیم.

تقسیم اخلاق بنابر غایات

غایات دنیوی و اخروی

یک‌نکتۀ اساسی در مکتب تربیتی علامه طباطبایی(ره) به چشم می‌خورد: ایشان در تفسیر«المیزان»، ذیل آیۀ شریفۀ «الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون‏»[1] بحث نسبتاً گسترده‌ای را در ارتباط با مکتب‌های اخلاقی گوناگون و مکتب اخلاقی استاد بزرگوارشان، مرحوم آیت‌الله آقاسیدعلی قاضی طباطبایی(ره) بیان می‌فرمایند. در آن بحث ایشان توضیح می­دهند که مکتب تربیتی و فکری خود و استادشان مبتنی بر چه امری است. ایشان می‌گویند: کسانی که در راه مُخلِص‌شدن -به تعبیر مرحوم بحرالعلوم در مقام‌ها و منزل‌های گوناگون اخلاص- حرکت می‌کنند اهدافشان یا غایات دنیوی است که طبعاً در این جهت مسلمان و غیرمسلمان با هم مشترک هستند و یا غایات اخروی است؛ که عمدۀ مکتب‌های تربیتی بر این محورها می‌گردند. یعنی وقتی به کتاب­های قدما نگاه می­کنیم، از زمان­های پیشین مثل کتب ماثور محدثین بزرگوار در اخلاق تا می­رسیم به متأخرین -مثل کتاب «حلیةالمتقین» مرحوم علامۀمجلسی و سایر کتاب‌های اخلاقی- در همۀ آن‌ها، گزاره‌های اخلاقی را مشاهده می‌کنیم که آثار آن‌ها بنابر ثواب و عقاب الهی ظاهر و تبیین شده­اند. مرحوم علامه نیز می‌فرمایند که: در یک نگاه کلان همۀ این دستوراتی که در این کتاب‌ها آمده است -و نیز دستورات فراوانی که در قرآن و روایات وارد شده است، - جملگی به ثواب یا عقاب الهی و به‌عبارتی‌دیگر، غایات اخروی، باز می‌گردد[2].

 اما ایشان در ادامه به نکته­ای اشاره می­کنند که وجه ممیّز مکتب ایشان و بسیاری دیگر از عالمان بزرگ بوده است. ایشان می­فرماید که: ما در قرآن، آیاتی را مشاهده می‌کنیم که سخن در آن‌ها نه غایات اخروی است و نه غایات دنیوی؛ بلکه سخن از خالص توحید است؛ بدین‌ترتیب‌که در بسیاری از مسائل دستور صریح آن است که مومن به توحید توجّه کند. مثل همین آیۀ شریفه که مؤمن وقتی دچار مصیبت‌های گوناگون می‌شود و این مصیبت‌ها می‌خواهند قدرت تحمل او را بالا ببرند، خداوند نمی‌فرماید: برای بالا بردن قدرت تحملش، به ثواب اخروی مصیبت توجه ‌کند و یا به آثار دنیوی آن توجه کند و یا حتی نمی‌فرماید که انسان به کرامت انسانی خود توجه کند؛ بلکه در قالبی کلی می‌فرماید: مومن به توحید توجه کرده و عرضه می‌دارند: «إِنَّا لِلهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»[3] و در این مقام است که او آرامش پیدا می‌کند؛ پس معلوم می‌شود که سایر مسیر‌ها در تیررس شیطان است؛ یعنی شیطان می‌تواند به سالک، هنگامی که در این مسیرها حرکت می‌کند و تا بالاترین مراتب بالا می‌رود حمله کرده، او را زمین بزند؛ چنان‌که مرحوم علامۀبحرالعلوم در کتاب شریف «سیروسلوک»، به همین نکته، دائماً هشدار داده، می‌فرمایند: «کسی که در مرتبۀ اسلام اصغر است وقتی زمین می‌خورد به نفاق اصغر مبتلا می‌شود اما کسی که در مرتبۀ اسلام اکبر است وقتی زمین می‌خورد به نفاق اکبر -که کفر اکبر است- مبتلا می شود و همین‌طور تا مراتب بالاتر.»[4]

غایات توحیدی

علامۀطباطبایی(ره) درادامه می‌فرماید: خداوند گروهی را از اینکه شیطان بتواند به آن‌ها حمله کند، استثنا می‌کند که آن گروه، مخلَصین هستند؛ گواه بر این مطلب در آیات سورۀ مبارکۀ حجر و همچنین در سورۀ مبارکۀ ص[5] است. در سورۀ حجر صحبت از رانده‌شدن شیطان و که شیطان در برابر پروردگار سوگندی محکم یاد می­کند مبنی بر اینکه: من حتماً و قطعاً همۀ انسان‌ها را «اغوا» می‌کنم و اجازه نمی‌دهم در صراط مستقیم تو حرکت کنند «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»،[6] بعد خود شیطان بندگان مخلَص را استثنا کرده، می‌گوید: «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ» و استثنای شیطان، از روی رحم و شفقت نیست، چون «إِنَّ الشَّیطان لَکُم عَدُوٌ»[7] کسی که دشمن قطعی انسان است هرگز به او رحم نمی‌کند؛ اینطور نیست که شیطان به مخلصین رحم کند و از سر این رحم به ایشان حمله نکند، بلکه شیطان به مخلَصین نمی‌تواند حمله کند؛ از اینجا معلوم می‌شود که در مراتب سلوک، می‌توان منزلی را پیدا کرد و راهی را برای سالکان گشود که در آن، سالک در سلک کسانی که «لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ»[8] هستند قرارگیرد؛ یعنی آن وعده‌ای که خداوند به اولیای خود داد دربارۀ مخلَصین محقق می‌شود؛ زیرا در آن مقام، این‌ها دیگر از شر شیطان نجات پیدا کرده و بدون حزن و اندوه از شیطان، با معبود خود به رازونیاز می‌پردازند.

این مطلب می­شود همان چیزی که مرحوم آقاسیدعلی قاضی طباطبائی(ره) آن را «طریقۀ احراقیه»[9] می­نامید که ویژۀ طریق تربیتی مکتب ملاحسینقلی همدانی(ره) بوده است و همین طریقه در مکتب علامۀطباطبایی(ره) برهانی و منسجم و مهندسی‌شده به سالکان کوی طریقت، عرضه می‌شود.

معرفت­‌النفس؛ کانون مکتب علامه طباطبائی(ره)

نکتۀ دیگر اینکه، دستورات عمدتاً بر محور معرفت‌النفس است؛ به‌این‌دلیل‌که معرفت‌النفس به‌طور دقیق همان معرفت‌الرب است؛ چرا که پیامبراکرم(ص)[10] و امیرمؤمنان علی(ع)، در بیانات گوناگون، به این نکته، اشاره کرده‌اند که: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّه»[11] یا در بیان نورانی دیگری امیرمؤمنان علی(ع) می‌فرماید «الجاهِلُ مَعرِفَةُ نَفسِه جاهِلٌ بِکُلِّ الشَّیء»؛[12] پس معرفت‌النفس محوری جدی در مکتب علامۀطباطبایی(ره) است؛ زیرا راه اصلی و درعین‌حال  راه میانبر و کم­زحمت­ترین و نزدیک‌ترین و مطمئن‌ترین راه برای رسیدن به مقام مخلَصین و توحید محض؛ طریقِ دقّت و تمرکز و توجّه به معرفت‌النّفس است. بیانات گوناگونی بر این معنا دلالت می‌کنند که مرحوم علامۀطباطبایی در کتاب شریف «المیزان» به برخی از این دلائل اشاره کرده ‌است، البته در رسائل سه‌گانۀ «الانسان قبل‌الدنیا فی‌الدنیا وبعدالدنیا» و دررسالة «الولایة» به‌طور ‌ویژه، برای مطالبی که گفته شد، هم برهان اقامه کرده و هم آیات و روایاتی را ذکر می‌کنند، که مجال طرح آن­ها در این مختصر فراهم نیست. اما برای آشنایی اولیه آیاتی از قرآن را ناظر به این مطلب از نظر می­گذرانیم.

 در تفسیر گران‌سنگ «المیزان» ذیل آیۀ صدوپنج سورۀ مائده بحث گسترده‌ای دراین‌عرصه بیان می‌کنند؛ آیۀ شریفۀ این‌گونه است که می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ»[13] یعنی ای مؤمنان! بر شما باد که به خودتان بپردازید «الزَمُوا اَنفُسَکُم»، مبادا نفوس خودتان را فراموش کنید! «لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ»؛ «مبادا مبادا آن کسانی که گمراه از این طریق هستند که ضرر کردند شما را از این راه منحرف کنند» و یا آیات دیگری مانند آیۀ شریفۀ سورۀ مبارکۀ حشر که خداوند بعد از توصیه به مراقبۀ بر معاد و قیامت می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ»،[14] آیه دستور مراقبه‌ای است که در منزل‌های سلوکی مرحوم علامه، در منازل میانی را چندین اربعین، روی این نکته توجه می‌دهند. در ادامه می‌فرماید: «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ» مبادا از کسانی باشید که خدا را فراموش کردند که اگر این‌گونه باشد «فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ» یعنی خداوند هم نفوس شما را به خودتان می‌فراموشاند؛ پس مفهوم مخالف این حرف این است که اگر کسی بخواهد خدا را فراموش نکند، باید خود را فراموش نکند، این مطلب دستور پایانی و مراحل نهایی سلوکی مرحوم علامه است؛ البته با روش‌های خاصی که در دستورات می‌فرمودند.

اصول مکتب تربیتی علامه

پس از این آشنایی اولیه و ذکر مقدماتی که گذشت نوبت به طرح اصول مکتب تربیتی علامه طباطبائی(ره) می­رسد. در مکتب تربیتی علامۀ طباطبایی چند اصل مسلم وجود دارد:

1.استناد دستورات به کتاب و سنت

استناد تمام دستورات به کتاب و سنت و خارج نشدن از آنچه که ظواهر دین به آن فرمان می‌دهد.

2.توجه محوری به نفس

توجه ویژه به نفس و اینکه انسان دائماً باید کشیک نفس خود را کشیده و توجه به این داشته باشد که قلب او حرم امن پروردگار است، «الْقَلْبُ‏ حَرَمُ‏ اللَّه‏» مبادا و مبادا که در این قلب جز توحید، چیزی وارد بشود «فَلا تُسکِن حَرَمَ الله غَیرَ الله»[15].

3.دین ظاهری دارد و باطنی!

استاد سعادت‌پرور(ره) می‌فرمود: اصل اولی در دین این است که رسالت رسول گرامی اسلام(ص) بر رساندن ظاهر دین به عموم مسلمانان است؛ یعنی هر آنچه که در ظواهر دین، مسلمانان مقید هستند به آن‌ها عمل کنند اعم از واجب، مُحرّم، مستحب، مکروه و... بعد می‌فرماید: ظاهر دین برای همگان است و به‌عبارت‌دیگر، امتثال ظواهر دین، جداکنندۀ میان کفر و اسلام ظاهری است. و از این مرتبه، تا رسیدن به مراحل عالی اسلام و ایمان راهی طولانی است؛ چون قرآن، این کتاب آسمانی، آیات و کلماتش، دارای اعماقی به عظمت همۀ عالم است «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ (77) فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ (78) لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[16] و حقیقت کتاب در «أُمِّ الْکِتاب»[17] است که در آن مقام، صحبت از حرف و کلمه و عبارت و آیات کلامی قرآن نیست؛ بلکه در آنجا حقیقت همۀ امور وجود دارد؛ بنابراین ظاهر دین از ظاهر کلمات اهل‌بیت(ع) و از ظاهر قرآن بدست می‌آید و با امتثال دستورهای ظاهری، قلب انسان، آرام‌آرام با باطن دین آشنا می‌شود؛ گواه این مطلب[18] آیات قرآن و کلامی از امام صادق (ع) می‌باشد که می‌فرماید: «إِنَّ الاِیمانَ عَشرُ دَرَجات» ایمان ده‌درجه دارد، «بِمَنزَلَةِ السُّلَّم» به منزلۀ نردبانی است که انسان، پله‌به‌پله باید بالا رود، بعد می‌فرماید: «یُصعَدُ مِنهُ مِرقات بَعدَ مِرقات» انسان باید با تلاش فراوان و اربعینیات طولانی، مراتب ایمان را پله‌به‌پله، طی کند ازاین‌رو، در ادامه، می‌فرماید: کسی که در مراتب بالاتر است، انتظار نداشته باشد همه مثل او بفهمند، عمل کنند و مثل او اعتقادات خودشان را داشته باشند و بعد می‌فرمایند: مبادا اعتقادات مراتب بالاتر را به مراتب پایین، تحمیل کند کسانی که هنوز قلب و بدن و مزاج روحی آن‌ها استعداد و تحمل آن مطالب را ندارد»[19]. و همچنین آیات فراوان دیگر نظیر شریفه­ای که می­فرماید: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»[20] صاحبان علم دارای درجاتی هستند، و پیدا است که درجات بخاطر درجات علمی است که آنان واجد آن­اند. بنابراین در مکتب علامۀطباطبایی(ره) سخن از ظاهر و باطن دین است.

شواهدی بر ظاهر و باطن داشتن دین

شاید سؤال شود که این اصول به‌لحاظ کاربردی کجا خودش را نشان می‌دهد؟ به‌عنوان نمونه در اعتقادات، آن چیزی که موجب می‌شود کسی از مرز کفر به اسلام وارد شود، اعتقاد به توحید و رسالت رسول گرامی اسلام(ص) است.

 اعتقاد به توحید در مرتبۀ علم‌الیقین، مرتبه‌ای از اعتقاد است که انسان با استدلال و برهان آن را به دست می‌آورد، این مرتبه، قابل قبول است، ولی کافی نیست؛ زیرا اولیای الهی در قرآن از خداوند به علم‌الیقین بسنده نمی‌کردند مثلاً حضرت ابراهیم(ع) دائماً به درگاه پروردگار التماس و گریه و زاری می‌کرد که خدایا مرا در مرتبۀ عین‌الیقین و بالاتر قرار بده! تا اینکه دعای حضرت ابراهیم(ع) مستجات می‌شود، که آیه می‌فرماید: «وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»[21]؛ «ما به ابراهیم ملکوت آسمان و زمین را نشان دادیم» پس معلوم است که عالم و درپی‌آن، دین ملکوتی دارد که اولیای الهی در مرتبۀ عین‌الیقین و بالاتر (حق‌الیقین) به دنبال آن هستند.

 نمونه‌ای دیگر در احکام الهی دربارۀ بزرگترین فریضۀ الهی یعنی نماز است. آیات گوناگونی در قرآن دیده می‌شود که در مرتبۀ نخستین، دستور به امتثال ظاهر نماز می‌دهد «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ»؛[22] ولی می‌بینیم خداوند در سورۀ مبارکۀ مائده، سخن از وضو و غسل و تیمم کرده، می‌فرماید: «مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ» ما هرگز نمی‌خواستیم با آوردن حکم مشقت‌بار، شما را به زحمت بیندازیم؛ «وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ» بلکه می خواستیم پاکتان کنیم، «وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ» و نعمت خودمان را بر شما تمام کنیم، «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»؛[23] پس معلوم می‌شود باطن نماز، طهارت است و مراد از طهارت هم معنوی است، چون قبلش طهارت «ترابیّه» و «مائیّه» را فرموده است و این طهارت، به‌دست آمده از نماز، جزو احکام باطنی نماز است نه ظاهری.

 شاهد دیگر در سورۀ مبارکۀ نساء است که می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى»[24] ای مؤمنان! در حالی که مست هستید به نماز نزدیک نشوید؛ حال اگر کسی که با حالت مستی نماز خواند، چه اتفاقی در نماز می‌افتد؟ و چه خللی در نماز به وجود می‌آید که باطل می‌شود؟ می‌فرماید: «حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ»[25]؛ پس پروردگار در اینجا، مناط حکم را بیان فرموده که انسان با حضور قلب نماز بخواند و بفهمد چه می‌گوید. گویی آن چیزی در مستی از دست می­رود و باعث این حکم شده است؛ از دست رفتن هوشیاری نسبت به نماز و حضور قلب در آن است.

 اگر انسان آیۀ شریفه را تنقیح مناط سلوکی کند این‌طور می‌شود که هر نمازی که در آن حضور قلب نباشد ولو اینکه به‌لحاظ فقهی صحیح است و اعاده نیاز ندارد ولی به‌لحاظ معنوی و باطنی، این نماز مقبوح است؛ گواه آن هم آیات دیگری است که در باب نماز وارد شده است که می فرماید: «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ»[26]، اگر انسان نماز حقیقی که باطن دارد به‌جا آورد او را از فحشا و منکر باز می‌دارد؛ حال اگر کسی نمازی خواند و بعد از نماز مرتکب گناه شد نمازش به‌لحاظ فقهی صحیح است اما از نظر باطن دین، باطل است؛ بنابراین معلوم میشود که نمازی که خوانده است، نماز واقعی نیست زیرا اگر واقعی بود باید نمازگزار را از فحشا و منکر باز می‌داشت. پس از این نکات بدست آمد که نه تنها دین ظاهر و باطن دارد، بلکه اصلا میزان و معیار استفاده سالک از احکام ظاهری، توجه او به باطن و حقیقت دین و احکام آن است؛ به میزانی که سالک در نمازش به باطن نماز توجه داشته باشد، به همان میزان نماز را واقعا ادا کرده است، و به همین میزان هم می­تواند توقع جاری شدن آثار نماز بر وجودش را داشته باشد. پس این اصل باطن­داشتنِ دین یک اصل نظری صرف نیست، بلکه اصلی است که کاملا عملی است و سالک را در عمل یاری می­کند.

استنباط احکام باطنی دین از ظواهر آن

اکنون سؤال این است که چه کنیم به باطن نماز راه پیدا کنیم؟ آیا در دستورات ظاهری دین، این مطالب گفته شده است؟ یا باید شخصیت برجسته‌‌ای بیاید و احکام باطن دین، راه و روش تحصیل حضور قلب، طهارت، و پرهیز از فحشا و منکر و... که خداوند در قرآن و روایات بیان فرموده را، از همین ظواهر دین، استنباط کند و در ‌مجموعه‌ای از دستورات اخلاقی در یک مکتب تربیتی بیان نماید؟ - درست مثل فقیهی که احکام ظاهری دین را از آیات و روایات استنباط می‌کند.- پاسخ آن است همانطور که در احکام ظاهری دین نیازمند عالِمی هستیم تا این احکام را از آیات و روایات استنباط کرده در اختیار مومنین قرار دهد، در حیطه احکام باطنی دین نیز نیازمند چنین عالِمی هستیم؛ زیرا احکام باطنی دین در ضمن همین کلمات معصومین علیهم­السلام و آیات شریفه قرآن بیان شده­است.

برای نمونه، آیۀ شریفه می‌فرماید: «لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى»[27] «در حال مستی به نماز نزدیک نشوید» مستی چیست؟ نخستین معنایی که به ذهن تبادر می‌کند، مستی شراب است که معنای درستی است؛ ولی آیا مستی دیگری مثل مستیِ شراب وجود دارد؟

 با مراجعه به روایات و آیات قرآن دیده می‌شود که مستی‌های فراوانی وجود دارد مثل کسی که از فهم حقایق دین، کور شود از شنیدن معارف بلند کر شود. در کلام حضرت رسول(ص) است که فرمود: «إحذَر سُکرَ الخَطیئَه»[28] از مستی گناه برحذر باش! معلوم می‌شود گناه هم مستی دارد؛ پس پیداست انسانی که به گناه آلوده شده است قبل از توبه، بداند نمازهایش، حضور قلب لازم را ندارد؛ بنابراین باید از گناه، غسل، تیمم کند و وضو بگیرد و در روایت دیگری از امیرمؤمنان علی(ع) است که می‌فرمایند: «السُّکرُ اَربَعُ سَکَرات»،[29] مستی چهارگونه است: مستی شراب، مستی مال و ثروت، مستی پرخوابی و مستی مقام. در بیان نورانی دیگر می‌فرماید: «مستی قدرت و علم»[30] که انسان به علم خود مست شود و خود را عالم دهر بداند و به سایر علما، حسد بورزد و و نیز اشاره می­فرماید به «مستی جوانی»؛ بنابراین همان‌گونه که فقیه از ظواهر آیات و روایات برای استنباط احکام ظواهر دین، به‌همین‌ترتیب، اگر قبول داشته باشیم که دین، عبادات، و اعتقادات ما باطنی دارد پس نیازمند مجموعه‌ای از دستورات و احکامی هستیم که باطن دین را برای ما تبیین کند و به بیان زیباتر قرآن، به دین ما «روح» بدهد.

 آیت‌الله سعادت‌پرور(ره) این آیۀ شریفه را فراوان می‌فرمودند که: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ»[31] ای کسانی که ایمان آوردید؛ - باید توجه داشت که این ندا خطاب به مومنان است و خاص است- «اسْتَجِیبُوا لِلهِ» حتماً و حتماً ندای پروردگار و رسول گرامی اسلام را پاسخ دهید! که مؤدّای این ندا چیست؟ «لِمَا یُحْیِیکُمْ» شما را زنده می‌کند، روح و نشاط و عقل بالاتر را به شما می‌دهد، مرتبه‌‍به‌مرتبه شمارا بالا می‌برد تا در عالی‌ترین مقام مخلِصیت و درنهایت، در مقام مخلَصین، شما را مستقر می‌کند. و این حیات­بخشی بوسیله همین دستورات است. ازاین‌رو در ادامه می‌فرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ» بدانید که خداوند در نتیجۀ این دستورات شما را در مقام عین‌الیقین و حتی عالی‌تر در مقام حق‌الیقین قرار می‌دهد تا جایی که متوجه می‌شوید خداوند از خودتان به شما نزدیک‌تر است.

درآمدی بر کلیات دستورات عملی و کاربردی:

خلاصه‌ای از مجموع نکات دربارۀ مبانی نظری مکتب مرحوم علامۀطباطبایی(ره) مطرح شد. حال به‌طور‌ فشرده، به برخی از دستورات عملی این مکتب اشاره می‌شود، تا در بزرگداشت سالگرد این بزرگ‌مرد قرن حاضر، بهرۀ کاربردی هم برده شود.

محاسبۀ اعمال

در روایت شریفه می‌فرماید: «حاسِبُوا أَنفُسَکُم قَبلَ أَن تُحاسَبُوا[32]» یعنی انسان با دقت نگاه‌، گفتار، رفتار، و اعتقاداتش را به محاسبه بکشد.

 همان‌طور که اشاره شد مکتب ایشان، بر محور معرفت‌النفس است، برای اینکه انسان بتواند، حقیقت خود را بشناسد، بایستی دستورات گوناگونی را براساس محاسبةالنفس، قدم‌به‌قدم پیش ببرد. بنابراین یکی از اصلی­ترین شروط عملی حرکت در مسیر معرفه­النفس، محاسبه­النفس، حساب­کشی دائمی از خود و توجه دائمی به خود است. (مرحوم علامۀبحرالعلوم در «رسالۀ سیروسلوک»[33] به بحث توجه به خود و «محاسبةالنفس» اشاره‌ای می‌کند.)

تقسیم منازل سلوک به اربعینیات

 نکتۀ دیگر اینکه منازل را به اربعینیات تقسیم می‌کردند؛ یعنی سالک باید در هر منزل، چهل‌روز مداومت داشته باشد. مبنای این دستور، بیانات گوناگون اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) می‌باشد که وقتی انسان عملی را شروع می‌کند برای نهادینه‌شدن آن عمل، باید حداقل چهل‌روز این کار را تکرار کند و به آن ملتزم باشد؛ «أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا دَاوَمَ‏ عَلَیْهِ‏ الْعَبْدُ وَ إِنْ قَلَّ»[34] بهترین کارها این است که اندک و مداوم باشد، «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا»[35] این استقامت به‌دنبال ابراز «رَبُّنَا اللَّهُ» یک‌اصل است؛ یعنی هرکه در پی پروردگار است می­باید در پس ابراز ربنا الله در راه او استقامت و مداومت به­خرج دهد. پس اصل عملی دیگر شد مداومت و استقامت بر عمل، حداقل به مدّت چهل روز.

مراحل سلوک در مکتب علامه

1.توبه

شرط مهم دیگری که به‌لحاظ کاربردی مطرح می‌شود، مسألۀ توبه است یعنی انسان وقتی فهمید دین باطنی دارد، و زمانی که بیدار شد و دریافت که به ظاهر دین بسنده‌کردن انسان را به جایی نمی‌رساند و باید به دین روح و حیات داد و باطنش را ابراز کرد و باید توبه کند .

تبیین مراتب توبه بنابر روایت حضرت امیرالمومنین علی(ع)

توبه‌ای که در مکتب مرحوم علامه توصیه می‌شود همانی است که امیرمؤمنان علی(ع) می‌فرمودند. ماجرا از این قرار بود که شخصی در برابر حضرت می‌گوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ»، حضرت با تندی به او می‌فرمایند: «آیا می‌دانی چه گفتی؟ این کلامی عرشی است!» آن شخص عرضه می‌دارد: «مراد چیست؟ و چه کار کنم تا به حقیقت این گنج عرشی برسم؟» حضرت امیر(ع) شش‌مرحله را برای توبه ذکر می‌کنند: که نخستین آن، ابراز پشیمانی وندامت است و مرحلۀدوم، عزم جدی بر ترک گناه و برنگشتن به آن است و مرتبۀ سوم، ادای حق‌الناس است.[36] (البته با تفصیلاتی که در رساله‌های عملیه آمده است.) مرتبۀ بعد به بیان حضرت آن است که هر آنچه انسان از دیگران نابود کرده به نوعی جبران کند به‌ویژه حق‌الناس آبرویی، مثل غیبت، سخن‌چینی، فحش، و... که در رساله‌های عملیه هم کمتر بیان شده است(البته حضرت آیت‌الله مظاهری؟، بحث مستقلی را در «رسالۀعملیۀ» خویش آورده است و شخص مکلف می‌تواند با مراجعه به استفتائات کتاب‌های مربوطه، این احکامی که در رساله‌های عملیه نیست را به دست آورد، چون در مسائل سلوکی خیلی مهم است.).

مرتبۀ بعدی که حضرت می‌فرمایند این است انسان به دلیل لذتی که در گناه به نفس دست­داده است، تهذیب و سختی به نفس وارد کند، تا نفس به تنبلی و تفاخر و راحتی... عادت نکند؛ که معمولاً در همۀ مکاتب سلوکی به‌شدت از راحت‌طلبی و تنبلی پرهیز داده شده است و از این زاویه شریعت نیز به ریاضت تفسیر شده است؛ «الشَّرِیعَةُ رِیَاضَةُ النَّفْس‏»[37] که یعنی همۀ دستورات دین برای ریاضت‌دادن و تنبل بار نیاوردن نفس است. حضرت استادسعادت‌پرور(ره) از مرحوم علامۀطباطبایی بیان زیبایی نقل می‌فرمودند به این ضمون که : «اگر کسی بنا بگذارد، به‌طور جدّ دستورات سلوکی و مراقبات را عمل کند، خواهد فهمید که این‌کار به‌مراتب از خیلی از کارهایی که مرتاضان هندی انجام می‌دهند(مثل روی میخ خوابیدن، روی آتش راه رفتن)، سخت‌تر است.»

در حدیث شریف معراج وارد است که: «یَموتُ الناسُ مَرَّةً» افراد عادی در طول عمرشان یک‌مرتبه طعم تلخ مرگ را می‌چشند؛ «وَ یَمُوتُ أَحَدُهُم فِی کُلِّ یَوم سَبعِینَ مَرَّة» ولی انسان‌های سالک، روزی هفتادبار طعم تلخ مرگ را می چشند. چرا؟ «بِمُجاهِدَهِ أَنفُسِهِم» به‌دلیل جهادی که در میدان جهاداکبر با نفس خودشان می‌کنند «وَ الشَّیطانُ الَّذِی یَجرِی فِی عُرُوقِهِم» جهادی که دائما در جریان است با آن شیطان ملعونی که در جای‌جای زندگی آن‌ها و در ظاهر و باطنشان حضور داشته و دائماً می­خواهد اغوایشان کند.[38]

2.مراقبۀ بر حلال و حرام الهی

مراقبۀ بعدی که در این مکتب مطرح است، توجه به حلال و حرام الهی است، با این تفاوت که مردم عادی فقط وقتی در برابر حرام و واجب قرار می‌گیرند از حرام پرهیز و واجب را امتثال می‌کنند؛ ولی سالک همیشه، نگران ابتلای به حرام است؛ ازاین‌رو باید به‌طوردائمی، کشیک نفس خود را بکشد؛ این دستور اول مراقبه‌ای است که باید آن‌قدر طی چندین اربعین ادامه پیدا کند تا ملکۀ پرهیز از محرمات، در سالک پدید آید و آرام‌آرام، روح، استعداد درک معارف بلند توحیدی را از سوی پروردگار پیدا کند.

3.مراقبۀ بر حریم‌داری گناه

 مراقبۀ مرحلۀ بعدی بر حریم‌داری گناه است، یعنی انسان سالک با دیگران متفاوت است، اینکه پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «حَلَالٌ بَیِّنٌ وَ حَرَامٌ بَیِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ‏ بَیْنَ‏ ذَلِکَ»[39] حرام و حلال بیّن را که مردم امتثال می‌کنند؛ ولی چون امور مشتبه، حرام نیست پس وارد می‌شوند؛ درحالی‌که انسان سالک دربارۀ شبهات هم احتیاط می‌کند؛ زیرا «مَنْ تَرَکَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ»[40] هرکس به حریم گناه که نزدیک شود احتمال به گناه‌افتادن او هم هست؛ بنابراین سالک از آن فضا هم پرهیز می‌کند، مثلاً وقتی عصبانی می‌شود زمینۀ انواع گناهان فراهم می‌شود پس سعی می‌کند عصبانی نشود و اگر هم برای خدا عصبانی شد مدیریت می‌کند، یا در فضای شهوت که انسان وارد می‌شود زمینۀ انواع گناهان فراهم می‌شود ازاین‌رو اصلاً وارد فضای شهوات گوناگون مثل شهوت مقام و شکم و... نمی‌شود و اگر هم شد، مدیریت می‌کند.

4.مراقبۀ بر مرگ

مراقبۀ بعدی، مراقبۀ بر مرگ است که و به‌تعبیر حضرت استاد سعادت‌پرور(ره) اگر کسی این مراقبه را با دقت انجام دهد حالات خوش، کم‌کم برایش ظاهر می‌شود. آنچه که سالک را در مسیر نگه می‌دارد و «اخلاد الی الارض»[41] می‌کند، تعلقات دنیوی است؛ بنابراین سالک دائماً بایستی مرگ را در مقابل خود ببیند. می­فرماید: «اعْمَلْ لآِخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غَداً»[42] وقتی که نوبت به آخرت می‌رسد آن‌گونه عمل کن که گویی هم‌اکنون آمادۀ مرگ هستی؛ البته همین مراقبۀ بر مرگ تفصیل زیادی دارد و به سادگی بدست نمی‌آید.

 انسان در این مراقبات باید آن‌گونه باشد که در عین اینکه برای زندگی دنیایی خود مدیریت می‌کند، مهیای مرگ هم باشد که روایت شریفه می‌فرماید: «اعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً»[43] یعنی برای دنیا آن‌گونه مدیریت و برنامه‌ریزی کن که انگار برای ابدیت می­خواهی زندگی کنی؛ بنابراین توجه به مرگ منافاتی با برنامه‌ریزی منظم برای زندگی ندارد. در بیان نورانی امیرمؤمنان(ع) به جناب نوف است که: «ای نوف آن کسانی که در زندگی خودشان را رها کرده و دائماً خودشان را برای سیر به سوی پروردگار، جمع نمی‌کنند، بدانند که زندگی ایشان عین مردگی، و مردن آن‌ها اول حسرتشان است.»[44]

 دستور مراقبۀ بر مرگ، همان مرتبۀ دوم مراقبات در مکتب تربیتی-اخلاقی مرحوم علامه است که ایشان قبل از ورود به مرتبۀ احراق از آن به‌عنوان عمل بنابر «غایات اخروی» یاد می‌کنند؛ بعد از این مرحله، وارد مراحل معرفت‌النفس و توجه به خود می‌شود که دستورات سنگین، و دامنه‌ای طولانی دارد که در این فرصت کوتاه پرداختن به آن‌ها مقدور نیست.

دستورات عمومی مکتب

اساتید مکتب خصوصا مرحوم علامه طباطبائی (ره) و مرحوم استاد سعادت­پرور (ره) چند دستور را به‌عنوان دستورات عمومی می‌فرمودند. این دستورات عبارت­اند از پنج دستور مقدماتی زیر:

1. توجه به نماز اول وقت

 توجه به نماز و به‌ویژه نماز اول وقت، که گویی قدم نخستین برای ورود به باطن نماز، اول وقت خواندنش است؛ یعنی اهتمام جدی به نماز با اول وقت خواندن آن آغاز می‌شود؛ هرچندکه انسان نتواند در ابتدا، حضور قلب کامل کسب کند، ولی مقید باشد نماز را اول وقت بخواند تا آرام‌آرام، خداوند به او عنایت کند.

2. دوام وضو

 دستور دوم، دائم‌الوضوبودن است، حتی قبل از خوابیدن، چرا که انسان در بساط قرب‌الهی و نعمت‌های گوناگون پروردگار باید متطهَّر باشد، چون بی‌طهارتی،‌ نوعی بی‌ادبی در محضر حق‌تعالی است؛ و هیچ زمانی نیست که انسان در محضر پروردگار نباشد. همچنین باید توجه داشت که سالک در پی کسب معارف اساسی و بلند قرآن و اهل­بیت است و چنانکه به حکم « لایمسّه الا المطهرون » تماس داشتن با ظاهر قرآن نیازمند طهارت ظاهر است، همینطور تماس یافتن با مراتب عالی معارف توحیدی قرآن و اهل بیت نیز نیازمند طهارت باطن است؛ و از شروط تحقق طهارت باطن، دوام طهارت ظاهر است.

3. انس دائمی با قرآن

دستور سومی که در تمام زندگی می‌فرمودند: انس دائمی با قرآن است. به این صورت که انسان حداقل روزانه یک‌جزء، نیم‌جزء قرآن بخواند و تدبر در قرآن کند: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»[45] که تدبرنکردن در قرآن، قلب را قفل می زند، «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ»[46] وقتی پیغمبراکرم(ص) این آیه را بر اصحاب قرائت کردند، در توضیح تعبیر «ران علی قلوبهم» فرمودند: «قلب‌ها زنگ می‌زند.» اصحاب عرضه داشتند چگونه زنگ را پاک کنیم؟ حضرت در جواب می‌فرمایند: «با تلاوت قرآن». بنابراین یکی دیگر از دستورات سلوکی، انس منظّم با قرآن و هدیۀ آن، به محضر مبارک رسول گرامی اسلام است.

4. نماز شب

 دستور چهارم، انس دائمی با نماز شب است که اگر برای دیگران نمازهای روزانه، واجب است برای سالک، نماز شب به‌منزلۀ واجب است یعنی به‌هیچ‌وجه نماز شب قابل چشم‌پوشی نیست. اگر کسی بگوید خسته بودم، درس زیاد خواندم و شب دیر استراحت کردم، و... به این خاطر نماز شبش را ترک کند به هیچ وجه پذیرفته نیست، حتما باید نماز شب را بخواند! آیت‌الله قاضی(ره) به علامۀطباطبایی(ره) چنین فرموده بودند که: «اگر دنیا می‌خواهی، نماز شب بخوان و اگر آخرت می‌خواهی، نماز شب بخوان.»[47]

5. زیارت اهل قبور

دستور پنجم هم دستور به انس دائمی با مرگ است که انسان در طول هفته به زیارت اهل قبور برود و به آیندۀ خود فکر کند. و وقتی که برای زیارت اهل قبور، محدودیتی وجود داشت، در هفته نیم‌ساعتی با خود خلوت کند و فکر کند که از دنیا مفارقت کرده است و ببیند حال که از دنیا مفارقت کرده در شب اول قبر چه دارد عرضه کند؟ «وَ حاسِبُوا أَنفُسَکُم قَبلَ أَن تُحاسَبُوا»[48] به واسطه این توجه انسان محاسبةالنفس دقیقی داشته باشد و ببیند آیا واقعا روی این را دارد که نامۀ اعمالش را در شب اول قبر ابراز دارد؟ که آیۀ شریفه می‌فرماید: «وَکُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورًا»[49] هرکس را که در قیامت از قبرها می‌خواهد برخیزد نامۀ اعمال او را، بر گردنش آویخته‌ایم و این نامه در مقابلش باز و گسترده است، به او خطاب می‌شود: «اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا»[50] خودت بگو ما با تو چه کنیم؟ بنابراین دستور پنجم عبارت شد از انس دائمی با مرگ.

این بود خلاصه­‌ای از وجهه­‌نظر، اصول و دستورات عملی و مقدماتی مکتب تربیتی مرحوم علامه طباطبائی(ره).


[1]. البقرة، 156.

[2]. المیزان فی‌تفسیرالقرآن، ج‏1، ص354.

[3]. البقرة، 156.

[4]. «و چنان که مقابل اسلام اصغر فى حدّ ذاته، کفر اصغر است که کفر به رسول باشد و تقدیم عقل خود یا سایر رسل بر آن، که غیر منافى است با اسلام به خدا، چنان که در حق یهود و نصارى؛ مقابل اسلام اکبر، کفر اکبر است، چه کسى که عارى از این اسلام باشد، اگر چه اعتقاد به رسالت رسول و صدق او دارد و لکن اعتراض او بر خداست، و بحث او در احکام اوست و تقدیم انقیاد و اطاعت هوا و هوس و عقل و رأى خود است بر خدا.»(رسالۀ سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص77).

[5]. «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ (82) إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ (83) قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ (84) لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعینَ» (ص82-85).

[6]. «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی‏ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ (39) إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ (40) قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ (41) إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ» (الحجر،39-42).

[7]. «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعیر» ( فاطر، 6).

[8]. «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏» (یونس، 62).

[9]. «علت این‌که این طریقه را احراق نامند براى آن است که یک‌باره خرمن هستى‌ها و نیت‌ها و غصه‌ها و مشکلات را مى‌سوزاند و از ریشه و بن قطع مى‌کند و اثرى از آن در وجود سالک باقى نمى‌گذارد. در قرآن کریم، در مواردى از طریقه احراقیه استفاده شده است. اگر کسى براى وصول به مقصود از این طریقه استفاده کند و در این راه مشى نماید راهى را که باید چندین سال طى کند در مدت قلیلى خواهد پیمود. یکى از مواردى که در قرآن مجید از آن استفاده شده است عبارت است از کلمه استرجاع: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»» (رسالۀ لب‌الباب در سیر و سلوک اولی‌الاباب، ص 125).

[10]. «قَالَ النَّبِیُّ(ص)‏ مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ ثُمَّ عَلَیْکَ مِنَ الْعِلْمِ بِمَا لَا یَصِحُّ الْعَمَلُ إِلَّا بِهِ وَ هُوَ الْإِخْلَاص‏»(بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏2، ص 32).

[11]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 232.

[12]. همان، ص233.

[13]. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون‏» ( المائدة، 105).

[14]. الحشر، 18.

[15]. بحارالأنوار، ج‏67، ص 25.

[16]. الواقعة،77-79.

[17]. «وَ إِنَّهُ فی‏ أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیم‏» ( الزخرف، 4).

[18]. به دلیل خلاصه بودن این نوشتار، به شواهد فقط اشاره می‌شود برای مطالعۀ بیشتر به سلسله مباحث، مبانی مکتب تربیتی علامۀطباطبایی؟ره؟ رجوع شود.

[19]. «عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْقَرَاطِیسِیِ‏ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع):‏ یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ إِنَّ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ‏ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَى شَیْ‏ءٍ حَتَّى یَنْتَهِیَ إِلَى الْعَاشِرِ فَلَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَکَ فَیُسْقِطَکَ مَنْ هُوَ فَوْقَکَ وَ إِذَا رَأَیْتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْکَ بِدَرَجَةٍ فَارْفَعْهُ إِلَیْکَ بِرِفْقٍ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَیْهِ مَا لَا یُطِیقُ فَتَکْسِرَهُ- فَإِنَّ مَنْ کَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَیْهِ جَبْرُهُ.»(الکافی (ط- الإسلامیة)، ج‏2، ص 45).

[20]. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَ إِذا قیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیر» (المجادلة، 11).

[21]. الأنعام، 75.

[22]. «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُودا» ( الإسراء، 78).

[23]. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ ما یُریدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون‏» (المائدة، 6).

[24]. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِری سَبیلٍ حَتَّى‏ تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورا» ( النساء، 43).

[25]. همان.

[26]. «اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُون‏» ( العنکبوت، 45).

[27]. النساء، 43.

[28]. «یَا ابْنَ مَسْعُودٍ احْذَرْ سُکْرَ الْخَطِیئَةِ فَإِنَّ لِلْخَطِیئَةِ سُکْراً کَسُکْرِ الشَّرَابِ بَلْ هِیَ‏ أَشَدُّ سُکْراً مِنْهُ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى‏ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُون‏»( بحار الأنوار، ج‏74، ص 102).

[29]. «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ‏آبَائِهِ؟عهم؟ ‏...السُّکْرُ أَرْبَعُ‏ سُکْرَاتٍ سُکْرُ الشَّرَابِ وَ سُکْرُ الْمَالِ وَ سُکْرُ النَّوْمِ وَ سُکْرُ الْمُلْک‏...» (الخصال، ج‏2، ص636).

[30]. «یَنْبَغِی لِلْعَاقِلِ أَنْ یَحْتَرِسَ مِنْ سُکْرِ الْمَالِ وَ سُکْرِ الْقُدْرَةِ وَ سُکْرِ الْعِلْمِ‏ وَ سُکْرِ الْمَدْحِ وَ سُکْرِ الشَّبَابِ فَإِنَّ لِکُلِّ ذَلِکَ رِیَاحاً خَبِیثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقَار» (تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص66) ؛ « بر عاقل است که از مستى مال، و مستى قدرت، و مستى‏ علم، و مستى ستایش، و مستى جوانی بپرهیزد. چه هر یک از اینها را پلیدی است که عقل را مى‏رباید و از وقار آدمى مى‏کاهد.»( الحیاة(ترجمه احمد آرام)، ج‏1، ص296).

[31]. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُون‏» (الأنفال، 24).

[32] . محاسبه­النفس(للسید بن طاووس). ص33

[33]. برای مطالعۀ بیشتر رجوع شود به «رسالۀ سیروسلوک منسوب به علامۀبحرالعلوم» که خیلی به مکتب ملاحسینقلی همدانی؟ره؟ نزدیک است و مرحوم علامۀطباطبایی شرح مختصری هم تحت عنوان کتاب «لب‌الباب» بر این «رساله» زده‌اند.

[34]. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص82.

[35]. «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُون‏» ( فصلت، 30).

[36]. «وَ قَالَ(ع)‏ لِقَائِلٍ قَالَ بِحَضْرَتِهِ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ أَ تَدْرِی مَا الِاسْتِغْفَارُ- [إِنَّ لِلِاسْتِغْفَارِ دَرَجَةَ الْعِلِّیِّینَ‏] الِاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّیِّینَ وَ هُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَانٍ أَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى وَ الثَّانِی الْعَزْمُ عَلَى تَرْکِ الْعَوْدِ إِلَیْهِ أَبَداً وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَى الْمَخْلُوقِینَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ [عَزَّ وَ جَلَ‏] أَمْلَسَ لَیْسَ عَلَیْکَ تَبِعَةٌ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى کُلِّ فَرِیضَةٍ عَلَیْکَ ضَیَّعْتَهَا فَتُؤَدِّیَ حَقَّهَا وَ الْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ‏ الَّذِی نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِیبَهُ بِالْأَحْزَانِ حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ وَ یَنْشَأَ بَیْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِیدٌ وَ السَّادِسُ أَنْ تُذِیقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ کَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَةَ الْمَعْصِیَةِ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّه‏»( نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 549) ؛ « کسى در محضرش گفت: «استغفر اللّه» فرمود: مادر به عزایت بنشیند، مى‏دانى استغفار چیست؟ استغفار مقام مردم بلند مرتبه است، و آن نامى است که آن را شش معناست: اول پشیمانى از گناه انجام گرفته، دوم تصمیم بر ترک گناه در آینده، سوم پرداخت حقوق مردم تا خدا را ملاقات کنى و حقى از مردم بر عهده‏ات نباشد. چهارم اراده بر اداى هر حق واجبى که آن را ضایع کرده‏اى و آن را بپردازى. پنجم همّت بر آب کردن گوشتى که از حرام بر وجودت روییده با اندوه بر گذشته تا جایى که پوست را به استخوان بچسبانى و بین آنها گوشت جدید روید. ششم چشاندن رنج عبادت بر بدن چنانکه شیرینى گناه را بر آن چشاندى. آن گاه مى‏گویى: استغفر اللّه‏»(نهج البلاغه (ترجمه انصاریان)، ص 878).

[37]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 238.

[38]. بحار الأنوار، ج‏74، ص 24.

[39]. «عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) ...قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) حَلَالٌ بَیِّنٌ وَ حَرَامٌ بَیِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ‏ بَیْنَ‏ ذَلِکَ‏ فَمَنْ تَرَکَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَکَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَکَ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَم...»‏(الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص 67).

[40]. همان.

[41]. «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ»؛ «به زمین چسید.» الأعراف‏، 176.

[42]. من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص156.

[43]. همان.

[44]- بحار الانوار، ج12، ص94، ح94.

[45]. محمد، 24.

.[46] المطففین، 14.

[47]. «مرحوم علامۀطباطبایی می‌فرماید: «در ایامى که در نجف اقامت داشتم روزى مرحوم استاد؟ره؟ از نزد من مى‏گذشتند، دست روى شانه‏ام گذاشتند و فرمودند: «فرزند! دنیا مى‏خواهى نماز شب بخوان، آخرت مى‏خواهى نماز شب بخوان.» چنان این سخن در من اثر کرد که تا زمانى که در نجف بودم محضر وى را رها نکردم و چون به وطن بازگشتم تا زمان رحلتش، پیوسته روابط ما برقرار بود و دستوراتى مى‏دادند و مکاتباتى داشتیم.»(پاسداران حریم عشق، ج‏8، ص 41).

[48]. «رُوِّینَاهَا فِی الْحَدِیثِ النَّبَوِیِّ الْمَشْهُورِ حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ‏ قَبْلَ‏ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الْأَکْبَر»( محاسبة النفس، محاسبةالنفس‏للسید، ص 13).

[49]. الاسراء، 13.

[50]. همان، 14.

‌مطالب مرتبط