درآمدی تاریخی بر مکتب ملاحسینقلی همدانی(ره)


زمان حدودی مطالعه ۳۵ دقیقه / ۲۹ دی ۱۳۹۹ / دبیرخانه موسسه/

درآمدی تاریخی بر مکتب مرحوم ملاحسینقلی همدانی[1]

تربیت و هدایت بندگان به سوی پروردگار عالم، مقصود نهایی ارسال رُسُل است. این تربیت صرفاً تحکّمی از بالا نیست، بلکه پاسخی است به نیاز اساسی فطرت جویای انسان. انسان بالفطره مایل است از بُن و بنیاد عالم پرسش کند و حقیقت آن را به­کف آورد. این پرسش البته هیچ‌گاه در سطحی نظری باقی نمی­ماند، بلکه دل و جان آدمی را درگیر خود می‌کند؛ و بالتَّبَع رفتار و کردار او را تحت تاثیر خود قرار می­‌دهد. به روشنی این پرسش -که سرّ و سویدای آدمی را به خود مشغول کرده- پرسشی است درباره «حقّ» و حقیقت؛ و پاسخ آن بی­تردید چیزی است درباره «توحید» که حقیقةالحقایق است؛ «أنه الحقّ[2]». اینکه انسان این حقّ را چگونه و کجا بیابد، تعیین­‌کنندۀ سرشت و سرنوشت او است.

طوایف و گروه­های مختلف برای پاسخ ­گفتن به این پرسش راه­‌های گوناگونی را طی کرده‌اند، و به همین قیاس هم به پاسخ­های متعدّدی رسیده‌­اند. اگر نظر را صرفاً بر عالم اسلام -که واجد کامل‌ترین طریق پاسخگویی به این پرسش است- محدود کنیم نحله­‌های مختلفی را خواهیم یافت، که هرکدام برای به زبان آوردن حقیقتِ توحید تلاش­‌ها کرده‌­اند و چیزها نوشته­‌اند. آنچه معمولاً از این طوایف و گروه‌­ها شنیده­‌ایم شرح اختلافات و منازعات ایشان بوده است؛ درحالی که اگر مطلوب مشترکی در این میان نبود، اصلاً منازعه­ ای هم درکار نمی­‌آمد. چنانکه علامۀ طباطبایی(رض) در جایی به این مطلب تذکر داده‌­اند:

«جملۀ "خدایی نیست جز الله" به چه معنا است؟ در اسلام روش پاسخ­گویی به این پرسش، میزان عمق درک مومن را از دینش نشان می­دهد. و همان­طور که در حدیثی که اغلب در متون اهل­‌حدیث از پیامبر(ص) نقل می‌شود، می­‌توان گفت که به تعداد مومنین، برای درک معنای پذیرش – توحید- "راه و روش" وجود دارد.[3] تاریخ عقلانی اسلام را می­توان آشکارسازی تدریجی روش­‌هایی دانست که نسل‌های پی­‌درپی، برای درک معنا و مفهوم اعتراف به وحدانیت خدا، به کار می‌گیرند.[4]»

بنابراین، هم نزاع بر سر توحید و معنای "لااله الا الله" است و هم نقطه اتفاق و موضوع مشترک گفت­‌وگو و جدال مسلمین جمله لااله الا الله است.

اجمالی از جریانات و سنت­های معرفتی پیش از مکتب ملاحسینقلی همدانی(رض):

هر یک از طوائف علمی و معرفتی و تربیتی بنابر روش و طریقۀ خود، تا حدی که توان اظهار آن حقیقت حقّه را یافته­اند، توانسته­اند معارف و دستورات توحیدی را پیاده­‌سازی و صورت‌بندی نمایند. برخی به صورت‌بندی­های عقلی رو آوردند؛ نظیر آنچه در مشرب و مکتب شیخ­‌مفید(ره)  و شریف مرتضی(ره) می­بینیم[5]، بعضی دیگر از علما کوشیدند تا با نقل صِرف روایات و آیات توحید را معرفی نمایند؛ مانند آنچه در آثار شیخ­ کلینی و شیخ­ صدوق سراغ داریم[6]، و بعضی دیگر نیز به طرق اخلاقی و سلوکی رو آوردند. هریک از این مسالک علمی و معرفتی، به سهم خود تاحدّی کمالات علمی و عملیِ توحیدی را ظاهر ساختند و در جغرافیای بزرگ عالم اسلام نمایندگان و مکتب و مدرَس خود را برپا کردند. فقها و محدّثین با ضبط و تدقیق معارف مَروی از امامان شیعه(ع) راه دسترسی ما به آن کلمات نورانی را هموار ساختند؛ گرچه کمتر خود به شرح و بسط معارف الهیه اهتمام کردند. مشّائیان با تدقیق براهین عقلی در فهم توحید خدمتی بزرگ به مسلمین نمودند و پایه­هایی محکم برای درک عقلی معارف اسلام فراهم آورند؛ نمونه ثمرات تلاش­های حکمای اسلام را می­توان در کتاب شریف تجریدالاعتقاد مرحوم خواجه نصیر­الدین طوسی(ره) ملاحظه کرد؛ ایشان در این اثر زبان و بیان حکما و فلاسفه را برای تبین معارف شیعی به بهترین­نحو به­کار می­گیرند. به همین صورت دیگر طوائف هرکدام مکتب توحیدی اسلام را به نحوی به کمال خود نزدیک کردند. در این میان جریانی که بیش از دیگران توانست توحید را هم نظراً توضیح دهد، و هم عملاً در انظار عامّۀ مردم جلوه‌گر کند، طائفۀ اهل‌معرفت بود. اینان که به دلالت مقام رسالت و اهل­بیت(ع)، طریق اصیل "موحّد بودن" را معرفت‌النفس می­‌دانستند[7]؛ هم خود با ریاضت و مجاهدت به جنگ با خود برمی­خاستند و هم دیگران را به این مجاهدت فرامی­خواندند؛ و اینگونه با تربیت نفوس شاکلۀ جامعۀ مسلمین را به سبیل توحید هدایت می­کردند.

طائفۀ اهل‌­معرفت گرچه بعضاً تجلیات رسمی و سلسله­‌ای یافته­‌بود[8]، اما تخته­‌بند جماعت یا نهاد خاصی نبودند؛ بلکه متکلم و فقیه و فیلسوف و صوفی همگی به­‌نحوی دل در گرو درک توحیدی ایشان داشتند[9]. در واقع جوهره کار اهل­‌معرفت پیجویی و پی­ریزی یک مکتب معرفتی بود، مکتبی که ادامه همان معارف اهل­‌بیت عصمت و طهارت بود. مرحوم علامه طباطبائی(ره) به درستی متذکّر می­شوند که تمام سلاسل صوفیه –جز یک سلسله- به جناب امیرالمومنین(ع) منتهی می­شود و دلیلی ندارد که این انتساب را دروغین و کاذب قلمداد کنیم. بنابراین به هیچ وجه عجیب نیست که قرابت­‌هایی نظری و عملی میان این سلاسل و فقهای شیعه درکار باشد. هرچند آنچه نزد صوفیه از آن معارف به ارث مانده، از گزند تحریف و انحراف خالی نبوده و همین تحریفات عامل اصلی انحرافات طرائق صوفیه بوده و هست[10]، بخلاف میراث فقهای عارف که با نهایت دقت در ضبط و تبیین بدون اعوجاج و انحراف اکنون به دست ما رسیده است. پس باید توجه داشت که آنچه از معنای اهل­معرفت مراد کرده­ایم، لزوما آن سلسله­ها نیست، بلکه همان معرفتی است که در میان سلسله فقهای شیعه دائما درکار بوده و یکی پس از دیگری آن طریق معرفتی را به ارث گذاشته­اند.

در قرن چهارم و پنجم (مکتب بغداد) شیخ طوسی محدّث و فقیه امامیِ جامع تهذیب و استبصار، در «مصباح‌المتَهجّد» نشان می­دهد که توحید را در ریاضتِ در عبادت و مناجات با پروردگار دنبال می­کند. در قرن هفتم هجری قمری سید بن طاووس، فقیه شهیر مکتب حلّه، با تالیف آثار متعدد، روایات توحیدی و اخلاقی را -که مدت­ها نزد شیعه متروک مانده بود - نقل و تبویب و احیا نمود و این‌گونه چراغ ولایت را دوباره به راه اهل‌­معرفت می‌تاباند[11]. شهیداول، فقیه جلیل حوزۀ جبل­عامل، با رسائل و نامه­های خود به شیعیان، و همین‌طور با نقل حدیث شریف عنوان بصری، گنجینه­­‌هایی بی‌نظیر را درباب کیفیت سیر در طریق توحید برای شیعیان به ودیعه می­گذارد که آنان را به طریق معرفه­‌النفس به سوی توحید فرامی­خواند[12]. سیدحیدر آملی، فقیه و عارف امامی نیز توانست بُن و بنیان شیعی عرفان رایج عصر خود -که همان مکتب محی‌الدین ابن عربی بود- را نشان دهد و به روشنی شیعی ­بودن و ولایی­ بودن طریق اهل­ معرفت را به رخ همگان بکشد[13]. همینطور مرحوم ابن­ فهد حلّی هم با تدوین آثار چون عده­ الداعی و هم با تربیت شاگردان مرزهای معنویت تشیع را حفظ و به نسل­‌های پس از خود منتقل نمود. از حدود قرن نهم این راه در مکتب اصفهان با فقهایی چون مجلسی اول، میرداماد و جناب ملاصدرای شیرازی و عالمِ عارفِ جامع، ملامحسن فیض کاشانی ادامه یافت(رضوان‌الله علیهم اجمعین)[14].

گرچه مشارب فقهی و فلسفی این بزرگان با هم متفاوت بود، اما در حقّ بودنِ طریق معرفت‌النفس و سلوکِ عملی توحیدی، اختلافی میان آنان نبود. آنچه میان ایشان متفاوت بود روش و زبان صورت­بندیِ علمیِ ایشان از طریق توحید بود؛ اگر جناب میرداماد با استمداد از حکمت اشراق نتوانست بعضی حقایق توحیدی را اظهار نماید، شاگرد او ملاصدرا در این امر با تأسیس حکمتی تازه موفق شد، و اگر بزرگان این طریق قبلاً با مشی فقهی خاص خود نتوانسته بودند بعضی حقایق تربیتی و توحیدی را از احکام شرعی استفاده کنند؛  ملامحسن فیض کاشانی در فقه خود با تأکید بر روایات معصومین به چنین امری موفق شد[15].

تا به این نقطه از تاریخ (یعنی قرن دهم هجری) لحظه­ای تلاش علمی و عملی اهل­معرفت از طیف­های گوناگون(اعم از محدثین و فقها و حکما) برای تحقّق عملی و علمی توحیدناب اسلامی متوقف نشد و بعد از این هم مکتب و مدرسه توحیدی اسلام متوقف نماند. گرچه حمله محمود افغان به ایران و بعد از آن سلطۀ حکومت نادرشاه افشار نظم اجتماعی شیعیان را دچار تزلزل نمود، اما نتوانست جهش علمی حوزه­های علمی شیعه را متوقف کند؛ آنچه تا این لحظه فراهم آمده بود برای انقلاب و جهشی علمی در حوزه­های علمی شیعه کفایت می­کرد. بصیرت­های فلسفی و حکمی و فقهی که در مکتب اصفهان تا حدّ زیادی به معارف اهل­معرفت آمیخته شده بود، گرچه هنوز به شکل شاکله‌ای جامع و واحد در نیامده بود، اما توسط شاگردان آن مکتب تا لحظۀ جهش علمی و معرفتی شیعیان حفظ و ذخیره و منتقل شد. در میان میراثی که از مکاتب گذشته به علمای قرن یازده و دوازده رسیده بود، آنچه مهم­ترین میراث بود، همین آمیختگی و نزدیک­شدن مشارب فقهی و حکمی و سلوکی بود. این قرابت کم­کم بصیرتی مهم را میان حوزه­های علمی شیعه رواج داد. آن بصیرت بطور خلاصه عبارت بود است یگانه­بودنِ طریق شرع و برهان و عرفان.

ظهور مکتب ملاحسینقلی همدانی به مثابه جامع مکاتب پیشینِ خود:

در قرن دوازدهم و سیزدهم با حضور شخصیت­‌هایی نظیر آقامحمدبیدآبادی (1198 .ق)[16] و آقاسیدمهدی بحرالعلوم (طباطبایی بروجردی، 1212.ق) مکتب تربیتی و توحیدی نزد شیعیان گرمای دوباره‌­ای به خود گرفت. آقامحمد بیدآبادی فقیه و عالم جلیل شیعه با بازخوانی مبانی حکمت صدرالمتألهین توانست ابعاد سلوکی و تربیتی حکمت ملاصدرا را دوباره تصریح کند و در قالب رسالات متعددی در سیر و سلوک، این مبانی را میان شاگردان و دوستان خود -که جملگی از علمای شیعه بودند- ترویج نماید. شخصیت بزرگی نظیر سیدمحمدمهدی بحرالعلوم(ره)، هم عملاً با نحوۀ سلوک علمی و رفتار اجتماعی خود این طریق را زنده نگهداشت، و هم با تألیف رسالۀ مشهور خود در سیر و سلوک، توانست به‌طور روشن و مدوّن اصول نظری و عملی سلوک الی الله را از دل آیات و روایات و مطالب عقلی تبیین نماید. هرچند این استنباطات دست­آخر در مکتب نجف بود که به بلوغ رسید، اما در همین قدم نیز گام مهمی برای برپایی یک مکتب تربیتی جامع محسوب می­شد. از آن زمان تا کنون رسالۀ سیر و سلوک مرحوم بحرالعلوم(ره) همواره مورد توجه بزرگان از اهل­معرفت بوده و هست و مشایخ و مربیان ربّانی بعضاً جلسات اخلاقی و توحیدی خود را با محوریت این رساله منعقد می­کرده­اند.

با تلاش عالمانی نظیر آقامحمد بیدآبادی و مرحوم سیدمهدی بحرالعلوم زمینۀ ظهور مکتبی جامع در طریق توحید و معنویت تشیّع فراهم شد. مکتبی که امروزه آن را با عناوینی نظیر «مکتب نجف» یا «مکتب ملاحسینقلی همدانی(ره)» می­شناسیم؛ زیرا مرحوم ملاحسینقلی همدانی(1311 .ق) بود که این مکتب را حفظ و احیاء کرد و حتی با تربیت شاگردان فراوانی در این عرصه آن را یک گام پیش­تر برد. اگر تا پیش از این هنوز میان شریعت و طریقت فاصله­ای در میان بود، و میان عارف و فقیه نحوی جدایی برقرار، با ظهور این مکتب، «سلوک» همچون «شرط تفقه در دین­خدا»، و «فقه» همچون «معیار سلوک» مطرح شد. هر آنچه از مکاتب فلسفی و عرفانی پیشین به وساطت عالمان ربانی به ارث رسیده بود، در این مکتب یک بار بازخوانی و خلاصه شد؛ به نحوی که در هر سطر از این مکتب می­توان عصارۀ مکاتب پیشین را ملاحظه کرد. اگر پیش از این آثار اخلاقی و تربیتی هنوز تخته­بند اخلاق یونانی باقی­مانده بود، در این مکتب این صورت‌بندی­ها کنار رفت و صورت تازه­ای در کار آمد. اگر گهگاه به صرف تدوین روایات اخلاقی بسنده می­شد، در این مکتب روایات اخلاقی به مدد حکمت تبیین و نظام­مند می­شد. دستورات سلوکی که بعضاً وجه ذوقی و سلیقه­ای یافته بود، در این مکتب تهذیب شد و دستوراتی مستفاد از قرآن و حدیث به میان آمد. آن انقلاب علمی که پیش از این ذکرش رفت، ظهور همین مکتب تربیتی و توحیدی بود. مکتبی که به­زودی تمام حوزه­های علوم رسمی شیعه را تحت تأثیر خود قرار داد، و به سرعت از مرزهای حوزه نجف فراتر رفت و به عمده مجامع علمی و حتی عمومی شیعیان سایه گسترد؛ به نحوی که تقریبا هیچ شخصیتی از عالمان و عارفان معاصر را نمی­شناسیم، الا اینکه باواسطه یا بی­واسطه تحت تعلیم این مکتب رشد کرده باشد؛ از آیه الله سیدعلی قاضی طباطبایی گرفته، تا مرحوم آیه الله بهجت، مرحوم علامه طباطبایی و معاصرینی چون مرحوم آیت­الله خوشوقت، مرحوم آیه الله سعادت­پرور و دیگر بزرگان(رض). تمامی این بزرگان به واسطۀ حضور و مساهمت در این مکتب و تحت تربیت این مشرب بود که به شخصیت­های برجستۀ جهان اسلام بدل شدند، و غرض از شناخت این شخصیت­ها نیز در نهایت می­باید شناخت مکتب ایشان باشد.

مبانی معرفتی و مبادی سلوکی و نیز وجوه امتیاز این مکتب نسبت به سایر مکاتب، به طور خلاصه در متنی که پس از این یادداشت قرار می­گیرد، مطرح خواهد شد، از این رو در این مجال به ارائۀ مطالبی جهت آشنایی خوانندگان با تاریخ مکتب بسنده خواهیم کرد. آشنایی با تاریخ این مکتب از دل آشنایی اجمالی با تاریخ مشایخ این مکتب می­گذرد. لذا به اختصار مشایخ مکتب را معرفی می­نماییم:

1. طبقه[17] اول و دوم مکتب: سیدعلی شوشتری و جناب آخوند ملاحسینقلی همدانی(رض):

بزرگان مکتب ملاحسینقلی همدانی، مهمترین استاد ایشان را سیدعلی شوشتری (1223 .ق) قید کرده­‌اند. مرحوم علامۀ طهرانی(ره) -که از شاگردان مرحوم علامۀ طباطبایی(ره) بوده­‌اند- در قسمتی از کتاب لب­‌اللباب خود در شرح احوال سیدعلی شوشتری(رض) به‌طور خلاصه مطالب مفیدی را آورده­‌اند؛ این نقل قول گرچه طولانی است، اما جامع مطالب است دربارۀ سیدشوشتری و آخوندملاحسینقلی همدانی:

"در حدود متجاوز از یکصد سال پیش در شوشتر عالمی جلیل القدر مصدر قضاء و مراجعات عامّه بوده است به نام آقا سیدعلی شوشتری. ایشان مانند سایر علمای اعلام به تصدّی امور عامّه از تدریس و قضاء و مرجعیّت اشتغال داشته‌اند. یک روز ناگهان کسی در منزل را می­‌زند، وقتی که از او سوال می­‌شود می­‌گوید: در را باز کن، کسی با شما کاری دارد. مرحوم اقاسیدعلی وقتی در را باز می­کند می­بیند شخص جولائی(بافنده)[18] است، می­گوید: چکار دارید؟ مرد جولا در پاسخ مى‏گوید: فلان حکمى را که نموده‏‌اید طبق دعوى شهود به ملکیّت فلان ملک براى فلان کس، صحیح نیست. آن ملک متعلّق به طفل صغیر یتیمى است و قباله آن در فلان محلّ، دفن است.

این راهى را که شما در پیش گرفته‏ اید صحیح نیست و راه شما این نیست. آیه الله شوشترى در جواب مى‏گوید: مگر من خطا رفته ام؟ جولا مى‏‌گوید: سخن همان است که گفتم. این را مى‏گوید و مى‏رود. آیه الله در فکر فرو مى‏رود این مرد که بود؟ و چه سخنى گفت؟ در صدد تحقیق برمى‏آید، معلوم مى‏شود که در همان محلّ قباله ملک طفل یتیم مدفون است و شهود بر ملکیّت فلان، شاهد زور بوده‏اند. بسیار بر خود مى‏ترسد و با خود مى‏گوید: مبادا بسیارى از حکمهائى را که داده‏ایم از این قبیل بوده باشد، و وحشت و هراس او را در مى‏گیرد. در شب بعد همان موقع جولا در مى‏زند و مى‏گوید: آقا سیّد على شوشترى راه این نیست که شما مى‏روید. و در شب سوّم نیز عین واقعه به همین کیفیّت تکرار مى‏شود و جولا مى‏گوید: معطّل نشوید، فورا تمام اثاث البیت را جمع نموده، خانه را بفروشید و به نجف اشرف مشرّف شوید و وظائفى را که به شما گفته‏ام انجام دهید، و پس از شش ماه در وادى السّلام نجف اشرف به انتظار من باشید.

مرحوم شوشترى بى‏درنگ مشغول انجام دستورات مى‏گردد، خانه را مى‏فروشد و اثاث البیت را جمع‏آورى نموده و تجهیز حرکت خود را به نجف اشرف مى‏کند. در اوّلین وحله‏اى که وارد نجف مى‏شود در وادى السّلام هنگام طلوع آفتاب، مرد جولا را مى‏بیند که گوئى از زمین جوشیده و در برابرش حاضر گردید و دستوراتى داده و پنهان شد. مرحوم شوشترى وارد نجف اشرف مى‏شوند و طبق دستورات جولا عمل مى‏کنند تا مى‏رسند به درجه و مقامى که قابل بیان و ذکر نیست. - رضوان الله علیه و سلام الله علیه -.

مرحوم آقا سیّد على شوشترى براى رعایت احترام مرحوم شیخ مرتضى انصارى به درس فقه و اصول او حاضر مى‏شوند و مرحوم شیخ هم در هفته یک بار به درس مرحوم آقا سیّد على که در اخلاق بوده است حاضر مى‏شدند، و پس از فوت مرحوم شیخ(ره) مرحوم شوشترى(ره) بر مسند تدریس شیخ مى‏نشینند و درس را از همانجا که مانده بود شروع مى‏کنند ولى عمر ایشان کفاف ننموده و پس از شش ماه به رحمت ابدى حضرت ایزدى پیوستند. در خلال این شش ماه مرحوم شوشترى به یکى از شاگردان مبرّز حوزه مرحوم انصارى به نام آخوند ملا حسین قلى درجزینى همدانى -که از مدّتها قبل در زمان مرحوم شیخ با ایشان رابطه داشته و استفاده اخلاقى و عرفانى مى‏نموده است و اینک پس از مرحوم شیخ عازم بر تدریس بوده و حتّى تتمّه مباحث شیخ را که خود نیز تقریرات آن مباحث را نوشته بود مى‏خواست دنبال کند- کاغذى نوشته و در آن متذکّر مى‏گردد که این روش شما تامّ و تمام نیست و شما مقامات عالیه دیگرى را باید حائز گردید، تا اینکه او را منقلب نموده و به وادى حقّ و حقیقت ارشاد مى‏نماید.

آرى مرحوم آخوند که از سالیانى چند قبل از فوت مرحوم شیخ از محضر مرحوم آقا سیّدعلى در معارف الهیّه استفاده مى‏نمود، در اخلاق و مجاهدۀ نفس و نیل به معارف الهیّه سرآمد اقران و از عجائب روزگار شد. مرحوم آخوند نیز شاگردانى بس ارجمند تربیت نمود که هر یک اسطوانه‏اى از معرفت و توحید و آیتى عظیم به شمار مى‏آمدند. از مبرّزترین شاگردان مکتب آخوند مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى و مرحوم آقا سیّد احمد کربلائى طهرانى و مرحوم آقا سیّد محمّد سعید حبّوبى و مرحوم حاج شیخ محمّد بهارى را باید نام برد.[19]"

آیه حق سیدعلی شوشتری در فقاهت و اجتهاد در نهایت وجاهت و عالمیت بود، تا جایی که بنابر گزارش­هایی پس از رحلت مرحوم شیخ مرتضی انصاری(رض)(1279 .ق) تنها ایشان بود که درس فقه و اصول استاد را ادامه داد[20]. برای سید دو طریق تربیتی دیگر نیز ذکر شده است؛ که یکی از آن دو، از طریق صدرالدین کاشف دزفولی به عالم و فقیه ربّانی، آقامحمدبیدآبادی می­رسد[21]. این مطلب گویای جامعیت شیخ است که هم در فقه در اوج تبحر است و هم در طریق تربیت توحیدی با اساتیدی مرتبط بوده است. این ارتباطات همگی غیر از ارتباطی است که ایشان با ملاقلی جولا پیدا کرده بوده است؛ از این گزارشات معلوم می‌شود که سیدعلی شوشتری از پیش قابلیتی برای درک محضر جناب جولا پیدا کرده بوده­است و این واقعه یک اتفاق تصادفی و آنی نبوده است.

از میان شاگردان مرحوم سیدعلی شوشتری یک تن راه استاد خود را در تربیت شاگردان و القای مطالب توحیدی ادامه داد و آن آخوند ملاحسینقلی همدانی است. در کتب مربوطه تذکرۀ ایشان به‌طور شایسته آمده است، آنچه در اینجا باید محل تاکید باشد دو چیز است؛ اولا مرحوم ملاحسینقلی همدانی از اجلّه شاگردان شیخ مرتضی انصاری بوده است، شیوه محکم و نوی شیخ انصاری از آخوند همدانی شاگردی توانا در فهم ظرائف قرآن و سنت ساخته بود و ایشان را واجد ملکه فقاهت و اجتهاد نموده بود. با توجه به تاثیر شیخ انصاری بر شخصیت جناب آخوند همدانی جای تعجّب نیست که استفاده­های ناب او از آیات و روایات را تا حدّی تحت تاثیر دقائق مکتب اصولی شیخ بدانیم. از طرف دیگر ملاحسینقلی همدانی از شاگردان ممتاز مرحوم حاج ملاهادی سبزواری(1289 .ق) است؛ و تسلط جناب آخوند همدانی به حدّی بود که بعضی از مشاهیر عالم اسلامی نظیر سیدجمال­الدین اسدآبادی علوم معقول را نزد ایشان تحصیل کرده بودند[22]. قوت و توان نظری مرحوم ملاحسینقلی همدانی در تنقیح معقول و منطقی مبانی نظری و عملی مکتب، از طرف دیگر ثمره حضور ایشان در حوزه درس محقق سبزواری نیز هست. از طرف دیگر سلوک خود مرحوم ملاهادی سبزواری را نیز نباید در شوق آخوندهمدانی به سیر الی الله بی تاثیر شمرد، چه به بیان بعض از اهل­تحقیق شیوه مرحوم سبزواری به شیوه آقامحمدبیدآبادی نزدیک بوده است[23]. علی‌ای‌حال پیدا است که مرحوم ملاحسینقلی همدانی در نهایت پختگی و جامعیت  و با میراثی که از محضر دو عالم بزرگ عصر خود (یعنی شیخ الفقها مرتضی انصاری و اعظم الفلاسفه ملاهادی سبزواری) به همراه داشت به محضر استاد طریق خود سیدعلی شوشتری رسید و این نکته را باید در جامعیت اصل مکتب اخلاقی و عرفانی ملاحسینقلی همدانی اثرگذار دانست.

جامعیت ملاحسینقلی همدانی در منقول و معقول ، به او این امکان را داد تا پس از قرن­ها او در مقام موسّس یک طریقۀ تازه و در عین­‌حال سنّت‌مند ظاهر شود. طریقه­ای که نظراً و عملاً نقطۀ جمع عرفان و حکمت و فقه است و ثمره­اش الفت نقل و عقل و ذوق در شاکلۀ انسان. همین جامعیت است که تمام شخصیت­های مهم و برجسته علمی نجف را مجذوب او می­کند و معارف شیعه را یکباره و از نظرگاهی واحد و یکپارچه احیا می­نماید. از این تاریخ تا کنون، نقش ­آفرینان عرصه توحید، جملگی با واسطه یا بی‌واسطه شاگرد و وامدار مکتب او ­هستند. شاگردانی که در طبقات بعدی مکتب او را امتداد می­بخشند.

2. طبقه سوم از مشایخ مکتب: شاگردان جناب ملاحسینقلی همدانی

از آنجایی که این متن مختصر متکفل توضیح و معرفی تمامی مشایخ مکتب نیست، در این طبقه و طبقات بعدی صرفا به چندتن از مشایخ اشاره می­رود؛ بنابراین نبود نام بسیاری از بزرگان در این فهرست به معنای سهیم نبودن ایشان در این مکتب و طریق نیست.

میرزا جواد ملکی تبریزی(1343 .ق): از جمله بزرگترین شاگردان مرحوم ملاحسینقلی همدانی است. از جلالت قدر میرزا جواد آقا ملکی همان بس که به نقل از بعض از شاگردانِ مرحوم امام خمینی (ره)، ایشان مقیّد بودند تا در نمازهای جماعت مرحوم میرزا شرکت کنند و در بعض از جلسات خصوصی ایشان نیز حاضر می­شده­اند. البته سابقه درس اخلاق ایشان به پیش از شکل­گیری حوزۀ علمیه قم برمی­گردد و حتی پیش از ورود شیخ عبدالکریم حائری(موسس حوزه قم) درس ایشان برپا بوده­است. حتّی بعض از گزارشات گویای آن است که آخوند همدانی تربیت بعض از شاگردان را به مرحوم میرزا می­سپرده است.

ایشان در رساله مشهور خود لقاءالله(رساله سیر و سلوک) مبانی عملی و نظری سیر الی الله را مطابق مکتب استاد خود توضیح و تشریح فرموده­اند که همین نکته این کتاب را جزو آثار مهم مکتب ملاحسینقلی همدانی قرار داده است. اثر دیگر ایشان موسوم به اسرارالصلاه یادآور طریقه شهیدثانی است در تشریح حقایق و بواطن نماز، با این تفاوت که در اثر مرحوم میرزاجوادآقا وجوه باطنی نماز ارتباط خود را با دستورات عملی آن بیشتر آشکار کرده است. در نهایت اثر مهم دیگر ایشان کتاب مشهور المراقبات یا اعمال السنه است که از موقع نگارش و نشر آن هیچ یک از اهل­سلوک تا کنون از آن بی­نیاز نگشته­اند [24].

شیخ محمد بهاری(1325 .ق): شیخ محمد بن محمد بهاری همدانی از نزدیکترین شاگردان مرحوم ملاحسینقلی همدانی است. آخوند ایشان را  "حکیم اصحاب" خود می­دانست. مرحوم استاد سعادت­پرور در کتاب کبیر خود موسوم به پاسداران حریم عشق نقلی جالب توجه درباره ایشان ذکر می­کنند:

"عارف بزرگ مرحوم حاج سید احمد کربلایى مى‏فرمود: ما در خدمت مرحوم استاد آخوند مولا حسین­قلى بودیم، وى صد در صد براى ما بود، همین که بهارى با استاد روابط و آشنایى پیدا نمود و دایماً در خدمتش تردّد مى‏نمود، آخوند را از ما دزدید[25]"

بعضی از شاگردان سیداحمدکربلایی نظیر آیت­الحق استاد سیدعلی آقا قاضی طباطبائی(رض) و میرزا تائب تبریزی از محضر ایشان فیض برده بودند. مرحوم میرزا حسینعلی نخودکی اصفهانی -که از مشایخ تعدادی از علمای معاصرند- نیز با اینکه بیشتر به شاگردی مرحوم سیدمرتضی کشمیری(از شاگردان آخوند همدانی) شهره­اند، در فهرست شاگردان مرحوم بهاری هم قرار دارند. ایشان هیچگاه دست به تالیف اثری نبردند و آنچه از ایشان باقی است برخی رسائل و دستورات است که توسط شاگرد ایشان میرزا تائب تبریزی در ضمن رسائلی از آخوند ملاحسینقلی همدانی در کتاب تذکره­المتقین گردآمده است[26].

سیداحمد کربلائی(1332.ق): سید احمد بن سیدابراهیم کربلائی طهرانی حائری(1332 .ق) مشهور به بکاء از مهمترین شخصیت­های سلسله شاگردان ملاحسینقلی همدانی است. ایشان به جامعیت در فقه و فلسفه و عرفان شهره­اند و شاید همین مطلب مناسبت ایشان را با شاگردی نظیر سیدعلی قاضی طباطبائی بیشتر روشن نماید. تسلط ایشان در فقه به حدّی بود که اصولیِ بزرگ عصر او یعنی مرحوم غروی اصفهانی(کمپانی) در وصف ایشان گفته بود «فقیه­تر از او سراغ ندارم.». میرزا محمدتقی شیرازی مرجع شیعیان آن عصر، مردم را در احتیاطات خود به او ارجاع میداده­است و ایشان را به عنوان مرجع پس از خود توصیه می­نموده.

تسلط سیداحمد کربلائی در عرفان و فلسفه در ضمن مناظرات مکتوب ایشان با مرحوم غروی اصفهانی درباب توحید ملاحظه قابل لمس است[27].

پس از رحلت آخوند ملاحسینقلی همدانی بسیاری از شاگردان ایشان حول سیداحمد کربلائی گردآمدند. در میان شاگردان متعدد ایشان سیدعلی قاضی طباطبائی(ره)بیش از دیگران طریق او را توسعه داد و تعمیق نمود[28].

سیدمرتضی کشمیری(1323 .ق): سیدمرتضی بن سیدمهدی کشمیری در خاندان آل­کشمیر متولد شد. او در کشمیر نزد علمای شیعه و اهل­سنت در علوم مختلف منقول و معقول تبحّر پیدا می­کند، به نحوی که در سن شانزده سالکی رسالاتی در این علوم تالیف می­نماید. سپس برای ادامه تحصیل به نجف مهاجرت می­کند و جزو اولین کسانی است که در معیت میرزا شیرازی به سامرا هجرت نمودند. به زبان عربی و فارسی و هندی تسلط داشت و تقریبا محضر تمام عالمان آن روز نجف را درک کرده بود.

پس از رحلت استاد و مرشد طریق خود آخوند ملاحسینقلی همدانی، به تدریس در علوم مختلف مشغول شد و به علت تبحرش در علوم مختلف، شاگردان فراوانی در حلقه دروس  مختلف او حاضر می­شدند؛ سیدشهاب الدین مرعشی نجفی، شیخ عبدالکریم حائری یزدی، شیخ حسن­علی نخودکی اصفهانی و شیخ آقابزرگ تهرانی از جمله شاگردان ایشان در علوم مختلف بوده­اند.

از وجوه مهم شیخ مرتضی کشمیری آن است که پس از استاد خود مرحوم آخوند همدانی، راه ایشان را در تربیت نفوس مستعدّه ادامه داد. در این طریق نیز افراد متعددی از ایشان مستفیض شدند که مشهورترین و مهم­ترین ایشان مرحوم آسیدعلی قاضی طباطبائی(رض) است که چیزی در حدود ده سال ملازم با استاد خود بود.

3.طبقه چهارم از مشایخ مکتب؛ آیت­‌الله سیدعلی قاضی طباطبائی(ره)(1366 .ق):

در طبقه چهارم از مشایخ مکتب تربیتی نجف بزرگان زیادی را می­توان نام برد؛ اما به شهادت تاریخ آنچه اکنون از این مکتب به دست ما رسیده است -اگر نه تمامش- عمده‌اش از طریق جناب آیت الله سیدعلی قاضی طباطبائی(ره) بوده است. به همین جهت در این طبقه به معرفی اجمالی ایشان می­پردازیم.

مرحوم قاضی در خاندانی متولد شد که از علما و اهل­فضل بودند. پدر ایشان (سیدحسین قاضی طباطبائی) سال­ها از درس مرحوم میرزای شیرازی بهره برده بود. سیدحسین مدتی تحت تعلیم و تربیت امامقلی نخجوانی بوده است. امامقلی نخجوانی از زهاد بزرگ آن عصر بود که طریقه مشایخ او به آقامحمدبیدآبادی و قطب­الدین نیریزی می­رسیده است. بدین ترتیب روشن می­شود که چرا مرحوم سیدعلی آقای قاضی اولین استاد خود را پدر خود آقاسیدحسین دانسته.

مرحوم قاضی پس از مهاجرت به نجف در سال 1313 .ق از علمای عصر خود نظیر شیخ الشریعه اصفهانی و محمدحسن مامقانی بهره برد و در فقه و حدیث به درجات عالی علمی دست یافت. همزمان از بزرگان طریقه ملاحسینقلی همدانی بهره می­برد؛ چنانکه قبلا ذکر آن رفت نام ایشان در میان شاگردان آسید احمد کربلائی، سیدمرتضی کشمیری و شیخ محمدبهاری دیده می­شود.

چنانکه از فهرست اساتید ایشان پیدا است، مرحوم سیدعلی قاضی را باید یکی از جامع‌ترین اساتید کل سلسله مشایخ مکتب دانست؛ که یکباره تمام حوزه معرفتی و توحیدی اسلام را گردآورده و عملاً آن را پیاده نموده بود. همین جامعیت و ظرفیت وجودی بود که ایشان را همچون وارث خلف اولیا و اوصیا در جایگاه تربیت تعداد زیادی از علمای اسلام قرارداد. ایشان ورود و احاطه­ای عمیق به ظرائف عرفان ابن­عربی و حکمت اسلامی داشت، و همین‌طور استفاده­هایی بدیع از آیات و روایات می­نمود. همین مطلب باعث شد تا به پشتوانه جامعیت او ذائقه­ای نو شکل بگیرد و در آثار و اندیشه شاگردان بزرگ او امتداد بیابد.

همّ اصلی ایشان تربیت شاگرد بود و در این کار هم به نهایت توفیق دست یافتند. برای ایشان چیزی در حدود 50 شاگرد ذکر شده است؛ بزرگانی نظیر علامه سیدمحمدحسین طباطبائی(رض) و برادر ایشان مرحوم سیدمحمدحسن الهی طباطبائی(رض)، شیخ علی­اکبر برهان(ره)، آیت­الله شیخ محمدتقی بهجت(رض)، سیدهاشم حدّاد(رض)، سیدمحسن حکیم، شهید سیدعبدالحسین دستغیب، شیخ عباس قوچانی، سیدعبدالکریم کشمیری و شیخ علی­اکبر مرندی(رض) نام برد.

4.طبقه پنجم از مشایخ مکتب؛ تعمیق مکتب و تربیت عمومی:

از میان شاگردان مرحوم سیدعلی آقا قاضی طباطبائی(ره) هر یک در طریق ارشاد و تربیت بندگان خدا افقی گشوده­اند و هر کدام در شهر و دیار و حوزه خود به نحوی رونق بازار توحید بوده­اند. شیخ علی­اکبر برهان با تاسیس مدارس متعدد به سازمان­دهی یک نظام تربیتی و سلوکی در شهر تهران همت گماشت و با این کار زمینه تشکیلاتیِ ترویج و تجلیِ معارف توحیدی را فراهم نمود، در دورانی که رجال سیاسی عزم هدم و نابودی این معارف را داشتند[29]. شهید دستغیب نیز –که از شهدای محراب انقلاب اسلامی است- ، در شهر شیراز به سازماندهی مومنین علیه اقدامات اسلام­ستیزانه رژیم شاه می­پرداخت، آنچه قرارگیری ایشان در موقعیت رهبری نهضت شیراز را ممکن ساخته بود، زبان و بیان عالمانه و تربیت عارفانه ایشان بود که از محضر و مکتب مرحوم قاضی و مرحوم انصاری همدانی ریشه می­گرفت. به همین صورت هر یک از شاگردان مرحوم قاضی طباطبائی(ره) در حوزه و زمینه خاص خود به جاری­کردن آن سنت علمی و مکتب معرفتی و تربیت شاگردان همت گماشتند. در این میان مرحوم آیت­الله علامه طباطبایی(ره) نقش و نمود ویژه­ای دارد.

آیت­الله علامه سیدمحمدحسین طباطبائی(ره): تعمیق مکتب و تربیت عمومی:

بسیاری از شاگردان مرحوم قاضی(ره) راه استاد خود در قالب «تربیت شاگرد» ادامه دادند. در این میان علامه طباطبائی(ره) نیز شاگرد پروری­ها کرده است، و بسیاری از رجال علمی و سیاسی معاصر از محضر و مکتب او سربرآورده­اند. ایشان در سه سطح شاگردان متعددی را تربیت نمودند؛ یک سطح مربوط به دروس عمومی بود که در مدرسه سلماسی و حجتیه دروس اسفار و شفا و تفسیر را برپا کرده بودند. جلسه دیگر ایشان خصوصی بود که در آن بحث­های فلسفی از جمله کتاب اصول فلسفه به بحث و فحص گذاشته می­شد. سطح سومِ جلساتِ ایشان خاص الخاص بود و هیچ­کس جز به دعوت و اذن خود ایشان در آن راه نداشت، در این جلسات مطالب سلوکی و توحیدی ارائه و بحث می­شد. یکی از حاضرین در این جلسات افراد و مطالب این جلسات را اینطور توصیف می­نماید:

"در موضوع اخلاق، حدود سال­های 32 و 33 بحثی هفتگی در خدمت مرحوم علامه طباطبائی داشتیم. ابتدا محور بحث ایشان، رساله منسوب به علامه بحرالعلوم بود، و بعد از اتمام آن رساله، حضرت علامه مجموعه­ای از روایات اخلاقی و عرفانی را انتخاب می­کردند و درباره آن­ها بحث می­فرمودند. حدیث معراج از جمله آن روایات بود. برخی دوستانی که در آن جلسات شرکت می­کردند، از این قرارند: شیخ عزیزالله خوشوقت، شیخ­علی آقای تهرانی سعادت­پرور، که یک سلسله کتاب در شرح دیوان حافظ نوشته­اند، حاج شیخ حسن آقای تهرانی، آقا عبدالمجید رشیدپور، آقای سیدابراهیم خسروشاهی که امام جماعت شمیران هستند و در مدرسه مروی نیز اسفار تدریس می­کنند، مرحوم شهید شیخ­علی آقای قدوسی و مرحوم آقای شیخ محمدعلی واعظ قمی.[30]"

این جلسات به حدّی خصوصی بوده­است که حتی نزدیک­ترین شاگردان مرحوم علامه نیز در وجود این جلسات باخبر نبوده­اند[31]؛ شهید بهشتی(ره)، شهید مطهری(ره)، مرحوم خسروشاهی(ره)، حضرت آیت­الله جوادی آملی، علامه حسن حسن­زاده آملی و بسیاری دیگر از بزرگان، همگی محصول تربیت علامه طباطبائی(ره) در سطوح و علوم مختلف­اند. بنابراین آنچه مشی اساتید مکتب در شاگردپروری بوده است، حقاًّ در علامه طباطبائی(ره) به اوج خود رسیده است.

اما علامه طباطبائی(ره) غیر از خصلت شاگردپروری واجد خصیصه­ای است که کمتر در دیگر بزرگان دیده شده­است. آن خصیصه صورت بندی علمی آموزه­ها و جوهره مکتب است؛ که در ضمن تالیفات تخصصی و حتی عمومی ایشان قابل رویت است. با ظهور علامه طباطبائی(ره) آن نگاهی که پیش از ایشان به مثابه حوزه و حیطه­ای خاص با عناوین «اخلاق» یا «سیر و سلوک» یا «عرفان» شناخته می­شد، به تمام ساحات و علوم سرایت کرد و همگی همچون یک کلّ واحد بازتعریف شد. در واقع کوشش اصلی ایشان هم همین بوده است؛ تبیین اسلام و مکتب توحید بطور علمی و جامع. با تبیینی که ایشان ارائه کرد مباحث توحیدی دیگر یک بخش از بخش­های متعدد اسلام به شمار نمی­رفت، بلکه تمام دیدن عبارت می­شد از اظهار و ظهور توحید.

ایشان در اصول فلسفه با تقدم دادن مسئله شناخت و معرفت­النفس به حوزه­های دیگر علوم معقول و مابعدالطبیعه تقریر تازه­ای از فلسفه رسمی حکمای اسلام ارائه کردند که می­توان آن را احیاء فلسفۀ اسلامی شمرد. در تفسیر نیز با روشی که از استاد خود مرحوم قاضی(رض) – یعنی روش قرآن به قرآن- اخذ کرده بودند، به استفاده معارف بلند توحیدی و سلوکی از دل آیات همت گماشتند. خصوصا با تفسیر المیزان و انطباق کامل معارف مکتب اساتید ایشان با قران که ام­الکتاب مسلمین است روشن شد. با انتشار این اثر در میان دانشمندان اسلامی، دیگر مسائل و مباحث سلوکی یک بحث ذوقی و سلیقه­ای محسوب نمی­شد، بلکه به مثابه رویکردی کاملا قرآنی و اسلامی شناخته شد. امروزه بسیاری از محققینی که به آثار علامه طباطبائی(ره) توجه دارند، ملتفت بُن و بنیاد سلوکی و مکتبی علامه نیستند و شاید علاقه­ای هم به آن نداشته باشند، اما بواسطه آنکه آن بن و بنیاد در المیزان با استفاده از آیات قرآن طرح و بحث شده است، عملا از معارف مکتب مرحوم ملاحسینقلی همدانی و مرحوم قاضی طباطبائی(رض) بهره­می­برند. بنابراین اگر امروز در جامعه شیعیان آموزه­های بلند توحیدی بدون تنش و اتهامات سابق قابل طرح است و اگر مردم این روزگار به راحتی می­توانند از این مطالب و از اساتید این حوزه­ها استفاده کنند، بی­تردید این­ها ریشه در تلاش­های علمی و تالیفی علامه طباطبائی(ره) دارد.

وقتی آن مطالب بلند توانست به همت ایشان یک صورتبندی منقح و علمیِ متکّی به کتاب و سنت و ادله عقلی پیدا کند، برای طیف وسیع­تری هم قابل فهم و پیجویی شد. از این رو ظهور علامه طباطبائی(ره) را باید یکی از نقاط مهم تاریخ مکتب معرفتی تشیع دانست، که در آن علاوه بر تعمیق معارف توحیدی، امکان یک تربیت عمومی نیز فراهم آمد. اینگونه بود که میراث مرحوم سیدعلی قاضی(رض) تبدیل به رویکردی زنده و پویا در دل جریان مدارس علمیه شد، در حالی که در دوران خود مرحوم قاضی ابدا چنین مجالی برای اظهار معارف فراهم نشده بود.

5.طبقه ششم مشایخ مکتب: استاد سعادت­‌پرور(رض): تکمیل راه و کار علامه طباطبائی(ره):

عمده شاگردان مرحوم علامه طباطبائی(ره) به امتداد ابتکارات فلسفی علامه همت گماشتند. شاید شهرت علامه طباطبائی(ره) به فلسفه و حکمت هم ریشه در همین تصویری داشته باشد که از شاگردان ایشان شکل گرفته­است. این درحالی است که ابتکارات مشهور ایشان در علوم نیز ریشه در آن درک معرفت­النفسی داشته است و ایشان خود در رسالۀ الولایة و نیز در اصول فلسفه به صراحت بیان کرده­اند که اساس علم و معرفت، همان معرفت­النفس است[32]. بنابراین بیهوده نیست اگر بگوییم که آنچه در جلسات خصوصی فلسفی و نیز جلسات عمومی فلسفه و تفسیر از علامه به شاگردان القا و تعلیم می­شد، در حقیقت از آن مسیر سلوکی علامه طباطبائی(ره) جان و نیرو می‌گرفت.

در میان شاگردان مرحوم علامه طباطبائی(ره) آنکه بیش از دیگران برای زنده نگه­داشتن طریق سلوکی و تربیتی مرحوم علامه کوشید، مرحوم آیت­الله شیخ علی پهلوانی تهرانی(رض) بود، مشهور به سعادت­پرور. چنانکه در بخش گذشته دیدیم ایشان جزو حاضرین در جلسات و محافل خاص­الخاص علامه بودند. رفته­رفته جایگاه استاد پهلوانی از سایر شاگردان متمایز شد، به نحوی که تنظیم دستور جلسات تربیتیِ علامه بر عهده ایشان قرار گرفت و علامه برخی از کارهای پژوهشی و علمی و تالیفی خود در این عرصه به ایشان واگذار نمود(نظیر پژوهشی که بعدها تبدیل شد به کتاب پاسداران حریم عشق).

در همان دوران حیات مرحوم علامه طباطبائی(ره) کسانی که برای طی مدارج توحیدی و اخذ دستورات اربعینی و عملی به علامه مراجعه می­کردند، توسط ایشان به مرحوم پهلوانی ارجاع می‌شدند و بعض از مراتبی را تحت نظر ایشان طی می‌کردند[33]. پس از رحلت مرحوم علامه نیز تربیت شاگردان بدست ایشان افتاد و ایشان بود که آن جلسات و مباحث توحیدی را ادامه داد. یکی از توفیقات بزرگی که نصیب مرحوم پهلوانی شد در همین عرصه شاگردپروری بود، به طوری که موفق به تربیت شاگردان فراوانی در عرصه سلوک و توحید شدند.

علاوه بر این، تنقیح معارف توحیدی و دستورات سلوکی مبتنی بر کتاب و سنت و عقل هم در دستور کار ایشان پس از رحلت علامه واقع شد. برای اولین قدم ایشان موفق شد تا همان مطالب مرحوم علامه در جلسات حدیث معراج یا جلسات حافظ را گردآورده، تنقیح و ترتیب کند و آن نقاطی که شرح علامه کافی نبوده یا عمر ایشان کفاف تکمیل مباحث را نمیداده است، ایشان خود بنابر مشرب علامه دست به قلم برده  و کار را تکمیل و تتمیم نموده است. آثاری نظیر سرالاسراء فی شرح حدیث المعراج یا کتاب جمال آفتاب در شرح غزلیات حافظ جزو این دسته از تالیفات ایشان است. همچنین آثاری نظیر نورهدایت – که شرح ادعیه ماثور است- تلاشی است برای تبیین مبانی مکتب تربیتی مرحوم علامه طباطبائی(ره) مطابق کلمات معصومین علیهم السلام. بنابراین اگر دو کار علامه طباطبائی(ره) یکی تربیت شاگرد و دیگری تحقق تربیت عمومی با صورتبندی­های دقیق و تبیین­های علمی بدانیم، هر دوی این کارها در کار مرحوم استاد سعادت پرور ادامه یافته است. در واقع کار ایشان تکمیل و تتمیم کار مرحوم علامه طباطبائی(ره) بود. بنابراین هر تصویری از علامه طباطبائی(ره) بدون در نظر داشتن کار مرحوم سعادت­پرور تصویر دقیق و کاملی نمی­تواند بود.

خاتمه:

چنانچه دیدیم بزرگان از اهل­ معرفت، همگی در یک سنت علمی و تعلیمی و تحت تربیت اساتیدی تربیت شده­اند. دیدیم که هر مکتبی بنا به درک و ظرفیت خود تلاش نمود راه حقیقت توحید را دریابد و آن را اظهار کند. همچنین دیدیم که ذره­ذره بصیرت­هایی که به همت عالمان گرانقدر ایجاد شد، در مرحله­ای از مکتب اصفهان در یکجا جمع شد و در مکتب نجف به اوج ائتلاف و یگانگی خود دست یافت. رفته رفته مکتب نجف با حضور عالمانی جامع تعمیق شد و در نقطه­ای که مرحوم علامه طباطبائی(ره) در آن حاضر بود مجلی و محملی برای تبدیل آن به رویکرد عام علمی اهل اسلام پیدا شد. این رویکرد خصوصا از طریق مرحوم سعادت­پرور(رض) تکمیل شد و امتداد یافت.

نکته دیگری که مهم است اینکه بنابر آنچه گفته شد هریک از این بزرگان وارث این مکتب بوده­اند و آنچه می­باید در مطالعه شرح احوال آن­ها مدنظر قرار گیرد، مکتب آن­ها است. تنها با سهیم شدن در مکتب ایشان و آن هم از طریق تربیت است که می­شود مسیر ایشان را یافت و آن را دنبال کرد. مسیری که با انبیاء و اولیاء آغاز شد و اکنون از طریق علما که ورثه آن انبیا هستند نسل به نسل به دست ما رسیده است.

 

 


[1] .  نکته یکم: چنانکه در ادامه مقاله روشن­ خواهد شد مراد ما از مکتب ملاحسینقلی همدانی همان مکتب علامه طباطبائی(ره) است. بنابراین ممکن گاهی این دو تعبیر بجای یکدیگر در این نوشته بکار روند.

نکته دوم: این مقاله متکفّل توضیح یک سیر تاریخی جامع و کامل نیست، بلکه همانطور که از قید «مختصر» روشن است، صرفا جنبه طرح مطلب دارد، برای آشنایی اجمالی مخاطبین. در آینده آثار دیگر در توضیح تاریخ مکتب بطور مستند و مفصّل از سوی موسسه منتشر خواهد شد؛ ان شاءالله.

[2] . «سنریم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبیِّن لهم انه الحق اولم یکف بربک انه علی کل شیء شهید» (فصلت:53)

[3] . اشاره ایشان به حدیث مشهوری است به این شرح:

[4] . سیدمحمدحسین طباطبائی . گلچینی از معارف تشیع . به­ کوشش سیدهادی خسروشاهی. قم: بوستان کتاب . چاپ چهارم . 1394 : 48

[5] . کتاب نکه­الاعتقادیه مرحوم شیخ مفید نمونه خوبی از زبان و بیان این مشرب است.

[6] . کتاب التوحید شیخ صدوق و یا کتاب الاعتقادات ایشان نمونه خوبی از زبان و بیان این مشرب است.

[7] . این حدیث در حدیث مشهور جناب مجاشع آمده است؛ «روی فی بعض الأخبار أنه دخل على رسول الله ص رجل اسمه مجاشع فقال یا رسول الله کیف الطریق إلى معرفة الحق فقال ع معرفة النفس‏ ...الحدیث»(عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة؛ ج‏1؛ ص246)

[9] . مرحوم امام خمینی(ره) در پی واکنش­هایی که به درس تفسیر ایشان در تلویزیون شکل گرفته بود، آخرین جلسه از تفسیر خود را به شرح اختلافات عرفا و حکما و فقها اختصاص داده بودند. ایشان در این جلسه (جلسه پنجم) اختلاف اصلی را ناشی از زبان­ها و لحن­های متفاوت این سه طائفه می­شمرند: «یک مطلب است، اما زبان­ها مختلف است در آن» و البته زبان عرفا را به زبان قرآن و ادعیه نزدیک­تر می‌شناسند.(ن.ک: سیدروح­الله خمینی . تفسیر سوره حمد. تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) . چاپ سیزدهم. 1392 : 174-191) همچنین در این خصوص که اصل این مشرب مورد اتفاق عمده بزرگان از علمای اسلام بوده است؛ رساله مرحوم مجلسی اول(ره) موسوم به تشویق­السالکین، تبیین گویا و در عین حال مختصری است. (محمدعلی طاوسی، محمودرضا اسفندیاری. تصحیح انتقادی رساله تشویق السالکین ملامحمدتقی مجلسی . جاودان خرد. دوره جدید، شماره21 ، بهار و تابستان 1391)

[10] . ن.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی . رسالت تشیّع در دنیای امروز(گفت­وگویی دیگر با هانری کربن). به­کوشش سیدهادی خسروشاهی . قم: بوستان کتاب . چاپ دوم . 1387 :93-98)

[11] . مجموع آثار جناب سیدبن­طاووس بطور کلی واجد این خصلت است، اما مشهورترین اثر ایشان که می­تواند نمونه خوبی در احیاء روایات متروک توحیدی باشد، کتاب شریف اقبال­الاعمال است.

[12] . در خصوص ویژگی­های توحیدی و سلوکی مکتب شهیداول(ره) ن.ک: محمدحسن وکیلی . شهیدعارف . مشهد: موسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلامی . چاپ اول . 1398

[13] . در مورد مرحوم سیدحیدر آملی و نقش ایشان در احیاء وجوه شیعی و ولایی عرفان عصر خود ن.ک: عرفان شیعی به روایت سیدحیدر آملی. به­کوشش محمد کریمی زنجانی اصل . تهران: انتشارات اطلاعات . چاپ سوم. 1393

[14] . در خصوص مکتب اصفهان و ابعاد توحیدی و تربیتی آن ن.ک: سیدمحمدعلی مدرس مطلق. مکتب فلسفی اصفهان . تهران: موسسه تالیف، ترجمه و نشر آثار هنری . چاپ اول . 1389

[15] . رسائل مرحوم فیض نظیر رساله زادالسالک یا رساله الفت­نامه یا بحث ایشان درباره حکم فقهی نماز جمعه در رساله الاعتذار یا دیگر رسائل ایشان نمونۀ گویایی است از اینکه چگونه مرحوم فیض مباحث تربیتی و سلوکی را از ابواب و احادیث فقهی استفاده می­کرده است. در کتاب کم­نظیر مرحوم استاد سعادت­پرور موسوم به پاسداران حریم عشق، مولف ذیل نام جناب فیض یکی از مفصل­ترین فصول را کتاب را ترتیب داده­اند که برای آشنایی با جامعیت و سیره و سلوک ایشان بسیار راهگشا است؛ ن.ک: علی سعادت­پرور . پاسداران حریم عشق . ج8 . تهران: انتشارات احیاءکتاب. 1388 . چاپ اول :337

[16] . از آنجایی که از این نقطه به بعد بحث از مشایخ مکتب پیش کشیده می­شود، سال وفات مشایخ گرام را در کنار اسامی ایشان ذکر می­کنیم.

[17] . تحرّک نسلی بین نسل­های علمی را در سنت اسلامی طبقات نامیده­اند. مثلا جناب شیخ صدوق(ره) استاد شیخ مفید(ره) بوده­است؛ بنابراین عادتا می­باید ایشان را یک نسل پیش از شیخ مفید(ره) قلمداد کرد. به زبان علم طبقات، شیخ مفید(ره) متعلق به طبقه­ای پس از طبقه شیخ مفید است. به همین سیاق علمای اسلام برای روایت تاریخ مشایخ خود از اصطلاح «طبقات» بهره برده­اند.

[18] . در خصوص اینکه جناب «جولا» دقیقا چه کسی بوده است، احتمالاتی در میان است که اینجا مجال طرح آن­ها نیست؛ اما اجمالا نام دو نفر تحت این احتمالات می­گنجد؛ یکی محمدعلی جولای دزفولی است و دیگری ملاقلی کومالکی. (ن.ک: مکتب اخلاقی-عرفانی نجف . محمود شیخ. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. 1397. چاپ چهارم: 243-244)

[19] . لب­اللباب. 146-149

[20] . مکتب اخلاقی-عرفانی نجف . محمود شیخ: 242

[21] . همان

[22] . در این خصوص بیان استادشهید مرتضی مطهری(ره) بیان جالب توجهی است: "بزرگترین حسنه حکیم سبزوارى ، مرحوم حکیم ربانى ، عارف کامل الهى ، فقیه نامدار ، آخوند ملا حسینقلى همدانى در جزینى قدس سره است . این مرد بزرگ و بزرگوار که فرزند یک چوپان پاک‌سرشت بود براى ادامه تحصیل از همدان به تهران آمد ، صیت شهرت و جاذبه معنویت حکیم سبزوارى او را به سبزوار کشانید ، مدتى که تاریخ و مقدارش را فعلا نمى دانم در حوزه آن حکیم شرکت کرد ، پس از آن به عتبات شتافت و براى تکمیل علوم منقول جزء شاگردان استاد المتاخرین حاج شیخ مرتضى انصارى قرار گرفت .

در همان ایام ، توفیق تشرف حضور آقا سید على شوشترى را یافت و در نزد آن عارف کامل مراحل سیر و سلوک را طى کرد و خود به مقامى از کمال و معرفت رسید که کمتر نظیرى برایش مى توان جست .اگر همه شاگردان حوزه حکیم سبزوارى به حضور در حوزه او افتخار مى کنند، حوزه حکیم به حضور چنین مردى مفتخر است .حوزه تعلیم و تربیت مرحوم آخوند ملا حسینقلى بیشتر حوزه تربیت بود تا تعلیم، حوزه انسان سازى بود ، از این حوزه مردان بزرگى برخاسته اند ، از مطالعه مواضع متفرقه کتاب نقباء البشر مى توان به وسعت دائره آن پى برد .

طبق آنچه از مدارک و اسناد منتشره درباره سید جمال الدین اسدآبادى معروف به افغانى به دست مى آید سید در مدت اقامتش در نجف از محضر دو نفر بهره مند شده است : یکى شیخ انصارى و دیگر آخوند ملا حسینقلى . نظر به اینکه تصریح شده که سید در نجف به تحصیل علوم عقلى اشتغال داشته به علاوه از آثارش کم و بیش پیدا است و هم تصریح شده که سید از محضر این دو نفر استفاده کرده است ، ظاهر اینست که سید علوم عقلى را نزد آخوند آموخته است . علیهذا سید جمال با یک واسطه شاگرد حکیم سبزوارى است ." خدمات متقابل اسلام و ایران . مرتضی مطهری :521-522

سید جمال طبق مدارک موجود در مدت اقامت در نجف با مرحوم سید احمد کربلائى تهرانى و مرحوم سید سعید حبوبى از شاگردان آخوند همدانى که به وارستگى و طى مراحل سیر و سلوک معروفند رفاقت و صمیمیت داشته است و این یکى دیگر از شگفتی‌هاى زندگى این مرد خارق العاده است و بعد تازه اى به شخصیت او مى دهد . تاکنون ندیده ایم کسى متوجه این نکته از زندگى او شده باشد .

[23] . مکتب اخلاقی-عرفانی نجف . محمود شیخ: 156

[24] . همان: 326-329

[25] . پاسداران حریم عشق. علی سعادت­پرور . ج7 :355

[26] . مکتب اخلاقی-عرفانی نجف . محمود شیخ : 273

[27] . علامه طهرانی این مناظره را با عنوان "توحید عینی و عملی" به چاپ رسانده­اند.

[28] . در خصوص سیداحمد کربلائی ن.ک: مکتب اخلاقی-عرفانی نجف . محمود شیخ: 305-308

[29] . ن.ک: حمید سبحانی صدر . عالم ربّانی . تهران: شرکت چاپ و نشر بین­الملل با همکلاری موسسه ایمان ماندگار . چاپ اول . 1393

[30] . محمدتقی اسلامی. زندگی­نامه آیت­الله محمدتقی مصباح یزدی. قم: انتشارات پرتو ولایت .1382: 97

[31] . غلامحسین ابراهیمی دینانی . سرشت و سرنوشت . به­کوشش کریم فیضی . تهران: انتشارات اطلاعات . چاپ اول . 1387

[32] . به عنوان نمونه ن.ک: فصل چهارم رساله الولایه

[33] . به زودی در قالب مجموعه­ای مصاحبات مناسبات میان مرحوم سعادت­پرور و استادشان علامه طباطبائی(ره) از زبان شاگردان ایشان منتشر خواهد شد. ان شاءالله

‌مطالب مرتبط