مقدمه کتاب مراقبات اخلاق توحیدی (جلد اول)؛ اربعین اول

مختصری درباره یقظه (بیداری دل)


زمان حدودی مطالعه ۱۲ دقیقه / ۱۴ آذر ۱۴۰۱ / دبیرخانه موسسه/

یقظه(بیداری)

در تمام کتب اخلاقی و مکاتب سلوکی، «یقظه» اولین منزل از منازل سلوک ذکر شده است. امام‌خمینی(ره) در این مورد می‌فرماید: بدان که اوّل منزل از منازل انسانیّت، منزل یقظه و بیداری است؛ چنان‌که مشایخ اهل سلوک در منازل سالکان بیان فرموده‌اند.[1]

یَقَظه به معنای بیداری و آگاهی است و این اصطلاح از قرآن و سنت گرفته شده است‌.[2] نکتۀ مهم آنکه انسان تا از غفلت بیدار نشود، حیات حقیقی‌اش آغاز و سیرش شروع نمی‌شود و ارادۀ حرکت نخواهد‌ داشت. امام امت(ره) در ادامه بیان قبل می‌فرماید: انسان تا تنبّه پیدا نکند که مسافر است، برای او سیر لازم است، دارای مقصد است، باید به طرف آن مقصد ناچار حرکت کند و حصول مقصد ممکن است، «عزم» برای او حاصل نشود و دارای اراده نگردد.[3]

مقدمات بیداری

رسیدن به حالت بیداری نیازمند مقدمات خاصی است:

  1. تفکر: از لوازم اصلی این تنبه و بیداری، عمیق‌نگری و تفکر می‌باشد؛ امام‌صادق(ع) می‌فرمایند: «تَفَکُّرُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ سِتّینَ سَنَةٍ»‏[4]؛‌ یک‌ساعت اندیشیدن از شصت‌سال عبادت برتر است. مراد از تفکر در این روایت، تفکر پیرامون آیات آفاقی و انفسی است که معرفت توحیدی و یا تنبه و بیداری در سلوک الهی را به ارمغان می‌آورد. انسان باید زمینۀ ایجاد این تفکر را در وجود خود فراهم کند و موانع را از بین ببرد.

«روزها فکر من این است و همه‌شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود

به کجا می‌روم آخر، ننمایی وطنم»[5]

  1. ذکر: به معنای یادآوری و توجه دائمی به مبدأ و منتهای هستی است و غفلت مقابل آن است؛ و قلب هرچند دائماً بیدار است، اما علقه‌های مادی در زندگی مانع بیداری است؛ غافل در این نگاه کسی است که توجه خود را از هدف خلقت (عبودیت) به امور مادی و فرعی زندگی منعطف می‌کند.

پیامدهای غفلت

غفلت در زندگی انسان موجب تأثیرات ویران‌گری می‌شود:

  1. غفلت موجب تیره‌بختی و پستی انسان شده تا جایی که او را تا حد حیوانیت و حتی پست‌تر از آن پایین می‌آورد. خداوند متعال در سوره مبارکه اعراف می‌فرماید: <وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ>[6]؛ کسانی که با اصرار بر گناه و دنیاطلبی در وادی غفلت تا به آنجا پیش می‌روند که چشم و گوش عقلانی آنان نه حقایق را می‌بیند و نه می‌شنود؛ آنان به واسطه انس با مادیات به انسان‌های سطحی‌نگری تبدیل می‌شوند که همه همت آنان در حیات دنیوی خور و خواب و شهوت است و عقلشان با جدال باطل توجیه‌گر خطای آنان است و قلب‌ آنان به واسطه قساوت، هرگز سخن حق را نمی‌پذیرد.

  2. تکبر و تعصب بر عادات قومی و خانوادگی و جدال باطل بر صحیح جلوه‌دادن آنها، نمونه‌ای دیگر از عوامل غفلت است: <سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ‏>[7]؛ این افراد روشن‌ترین ادله عقلی و قرآنی را انکار می‌کنند و هشدارهای الهی برای آنان بی‌تأثیر است، اما با دیدن باطل، آن را سیره زندگی خود قرار می‌دهند و با اصرار بر گناه و کج‌روی دچار آن‌چنان قساوتی می‌شوند که هرگز حقیقت را نمی‌بینند و دائماً دچار خطا در تشخیص و انتخاب هستند.

  3. حجاب غفلت در ابتدا به گناه و در نهایت به کفر منجر می‌گردد: <وَ اقْترَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِىَ شَاخِصَةٌ أَبْصَرُ الَّذِینَ کَفَرُواْ یَاوَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فىِ غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ کُنَّا ظَلِمِینَ>[8]؛ کفار اعتراف مى‏کنند ‌که این غفلت، ناشى از ظلم خودشان بود؛ آنان در دنیا به کارهایى مشغول شدند که آخرت را از یادشان برد و غافلشان ساخت؛ از این رو، انسان باید مراقب غفلت و زمینه‌ها و عوامل بروز آن باشد و ملتمسانه از خداوند مسئلت کند که با عنایت الهی غافل از دنیا نرود.

زمینه‌های ایجاد غفلت

 همان‌طور که انسان در دنیا از عوامل بیماری دوری می‌کند، باید از مقدمات غفلت نیز دوری کند و نسبت به آنها بی‌توجه نباشد. در غیر این صورت، وقتی از دنیا می‌رود، انگشت ندامت می‌گزد ولی فایده‌ای ندارد. این زمینه‌ها عبارتند از:

  1. ظاهربینی: قرآن کریم از افرادی که به ظاهر زندگی دنیوی اکتفا کرده و متوجه باطن عالم نبوده و در مسیر توحید حرکت نمی‌کنند، با تأکید، تعبیر به غافل کرده است: <یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ>[9]؛ آنها ظاهری از زندگی دنیا را می‌دانند و از آخرت، غافل هستند.

  2. صرف وقت در امور بی‌فایده: اکتفا به ظاهر دنیا، موجب غفلت انسان از باطن دین شده، انسان را از مسیر اصلی خود دور می‌کند، او را سرگرم امور باطل و پوچ و بی‌فایده کرده و منجر به تباهی عمر می‌شود؛ حضرت امیرالمومنین(ع) می‌فرمایند: «کَفَى بِالرَّجُلِ غَفْلَةً أَنْ یُضَیِّعَ عُمُرَهُ فِیمَا لَا یُنْجِیه‏»[10]؛ در غفلت انسان همین بس که عمر خود را در چیزی که مایه نجات او نیست، ضایع کند.

  3. همنشینی با فاسدان: یکی از عوامل تأثیرگذار در رفتار انسان، همنشینان او هستند؛ اگر انسان با مردمانی بدسرشت و هوا‌پرست همنشین شود، به مرور زمان به آنها شباهت پیدا می‌کند. حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «مُجَالَسَةَ أَهْلِ‏ الْهَوَى‏ مَنْسَاةٌ لِلْإِیمَان وَ مَحْضَرَةٌ لِلشَّیْطَان‏»[11]؛ همنشینى با هوس‌رانان باعث فراموشیِ ایمان و حاضرشدن شیطان می‌شود؛ و در مقابل، امام‌سجاد(ع) فرموده است: «مُجَالَسَةُ الصَّالِحِینَ دَاعِیَةٌ إِلَى الصَّلَاح»[12]؛ مجالست با انسان‌های نیکوسرشت و نیک‌کردار برای انسان صلاح به بار می‌آورد.

سخنانی از بیداردلان عالَم

حضرت رسول اکرم(ص) در بیانی هشداردهنده می‌فرمایند: «الدُّنْیَا حُلُمُ الْمَنَامِ وَ أَهْلُهَا عَلَیْهَا مُجَازَوْنَ وَ مُعَاقَبُونَ»[13]؛ «حُلُم» یعنی رؤیایی که انسان هنگام چرت‌زدن و در خوابی سبک می‌بیند. پیامبر‌ اکرم(ص) زندگی دنیا را به ‌خوابی سبک تشبیه فرموده‌است که خیلی زود تمام می‌شود و غافلان از اهل دنیا در حال چنین خوابی ، در حال گذران عمر هستند؛ درعین‌حال بدانند که فرشته مرگ دائما در تعقیب آنهاست.

در بیانی دیگر، حضرت رسول(ص) می‌فرمایند: «مَا شَبَّهْتُ نَفْسِی وَ الدُّنْیَا إِلَّا کَرَجُلٍ نَامَ فَرَأَى فِی مَنَامِهِ مَا یَکْرَهُ وَ مَا یُحِبُّ فَبَیْنَمَا هُوَ کَذَلِکَ إِذَا انْتَبَهَ وَ کَذَلِکَ سَائِرُ النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا فَإِذَا لَیْسَ بِأَیْدِیهِمْ شَیْ‏ءٌ مِمَّا رَکَنُوا إِلَیْهِ وَ فَرِحُوا بِه‏»[14]؛ من خودم را در دنیا این‌گونه یافتم: مانند شخصی که بخوابد و در خواب، رؤیایی ببیند؛ این رؤیای خوب یا بد، با بیداری تمام ‌شود. اگر شخص خواب خوبی ببیند، تا وقتی‌که در خواب است، لذت می‌برد و اگر خواب بدی ببیند، غصه می‌خورد؛ اما همین که بیدار شد، می‌بیند هر آنچه دیده بود، خواب بود و لذت یا دردی موقت داشت.

«حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه‌ای

گفت یا آب است یا خاک است یا پروانه‌ای

گفتمش احوال عمرم را بگو چون است آن؟

گفت یا برق است یا باد است یا افسانه‌ای

گفتمش اینها که می‌بینی چرا دل‌بسته‌اند؟

گفت یا خوابند یا مست‌اند یا دیوانه‌ای»[15]

صفت‌های مؤثر در ایجاد یقظه

یقظه مانند توبه مسبوق به عنایت الهی است؛ چنان‌که خداوند متعال به رسول اکرم(ص) می‌فرماید: <إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاء>[16]؛ یعنی تو هرکس را که بخواهی، نمی‌توانی هدایت کنی، بلکه هدایت به دست خداوند است؛ اوست که از سر حکمت، قابلان را در مسیر صراط مستقیم قرار می‌دهد.

با مروری بر روایات و احوال رهیافتگان، می‌توان ملاک‌هایی را در توفیق بر یقظه پیدا کرد؛ مثلا صفاتی از قبیلِ جود، سخاوت، کمک به دیگران، سعه صدر، عفو و رعایت نهایت ادب و احترام نسبت به والدین و صاحبان حقوق مانند استاد و بزرگان، از جمله این موارد است؛ برای نمونه حرّبن‌یزید ریاحى که در آخرین لحظات از قافله یزیدیان جدا شد و به کاروان حضرت سیدالشهدا(ع) پیوست و جزء شهدای کربلا شد، اهل ولایت و ادب در محضر اهل‌بیت(ع) بود؛ او در زمانی که بردن نام علی(ع) جرم محسوب می‌شد، نام پسرش را علی گذاشت؛ و نیز در میانه راه کربلا، هنگامی که به امر ابن‌زیاد ملعون راه را بر کاروان حسینی بست و بعد از گفتگویی، حضرت سیدالشهدا(ع) بر او نهیب زدند: «مادرت به عزایت بنشیند، از ما چه می‌خواهی؟!»؛ حر مؤدبانه عرضه داشت: اگر کسی غیر از شما چنین می‌گفت، جوابی مناسب می‌دادم؛ اما چه کنم که مادر شما دختر پیامبر، حضرت زهرای مرضیه(س) است! چه‌بسا همین ادب مایۀ حسن عاقبت برای او شد. زهیربن‌قین و بُشرحافی نیز حریم ولایت را رعایت کرده و در محضر امام معصوم(ع)، مرتکب بی‌ادبی نشدند که همین ادب موجب ورود آنان به حلقۀ دوستان ولایت شد.

در عصر حاضر نیز افرادی چون رسول ترک و علی گندابی به دلیل همین ادب و احترام به مجلس سیدالشهدا(ع) قلبشان بیدار گشت و پس از بیدارى، با عزم جدّى و اراده قوى توبه کردند و مسیر سعادت‏ را پیمودند و به مقصد رسیدند.

 یقظه، عنایتی از حق متعال در هر حالتی

این تنبه و بیداری از خواب غفلت، ممکن است برای انسان در هر حالی اتفاق بیفتد؛ مثلا از طریق شنیدن یک‌آیۀ قرآن، مطالعۀ یک‌کتاب، یک‌پیشامد خاص، تذکر حکیمانه یک‌استاد یا عالم وارستۀ صاحب نفس و... ؛ نقل است که شخصی در نجف به نام «عبد فرار» زندگی می‌کرد که بسیار زورگو و لاابالی بود اما با یک‌جملۀ عارف ربانی، آیت‌الله ملاحسینقلی همدانی(ره) هدایت شد. ایشان به او فرمود: اینکه معروف شدی به عبد فرار، «أفَررتَ مِنَ الله او مِن رَسولِه‌»؛ آیا از خدا فرار کرده‌اى یا از رسول خدا؟ همین یک‌جمله موجب شد جاذبۀ حق‌تعالى او را تسخیر کند و توفیق بازگشت به سوى خدا را بیابد و آن‌چنان توبه نماید که جزء اولیای الهی قرار گیرد.

باید در ضمنِ فراهم‌کردن مقدمات این بیداری، از خداوند کریم بخواهیم که فضل و عنایتش شامل حالمان شود تا در لحظۀ وزیدن نسیم رحمت الهی،‌ قلب ما‌ در خواب غفلت نبوده و ظرف دل آماده پذیرش و اجابت باشد که پیامبر رحمت(ص) فرمود: «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی‏ أَیَّامِ‏ دَهْرِکُمْ‏ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»[17].

پس یقظه، عنایتی از جانب پروردگار متعال است و توأم با توبه است؛ یعنی به محض اینکه شخص بیدار می‌شود، اگر از همان لحظه حرکت در صراط مستقیم هدایت را شروع کند، شامل عنایت معبود حقیقی شده‌است. به تعبیر علامه طباطبایی(ره)، هر توبۀ عبد، محفوف به دو توبۀ رب است[18] که اولین منزل در توبه عبد، همان یقظه است؛ یعنی خداوند برای بنده‌ای که استعداد و زمینۀ اصلاح را دارد و به قساوت قلب گرفتار نشده‌، مسیر بازگشت به سوی خود را هموار می‌کند و با عنایت پروردگار از خواب غفلت بیدار می‌شود.

بنابراین اصل در یقظه فراهم‌کردن مقدمات لازم برای بهره‌بردن از این لطف و محبت الهی است؛ زیرا خداوند حکیم همه امورش از سر حکمت است و محبت و دستگیری و هدایت خاص او شامل کسانی می‌شود که لایق محبت الهی باشند و ظرف قلب آنان خالی از محبت به غیر خداوند باشد. امام‌صادق(ع) فرمود: «الْقَلْبُ‏ حَرَمُ‏ اللَّهِ‏ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّه‏»[19]؛ قلب قُرقگاه الهی است؛ پس در این حرم خداوند جز خدا را راه مده!

اولین مرتبۀ «یقظه» این است که سالک توجه به بیماری قلب خود شود و اینکه باید هرچه زودتر از زنگار گناه و غفلت‌ها که بر گرد قلب او چنبره زده و موجب قساوت دل شده است، نجات یابد و همین مقدار توجه را نیز از جانب خداوند متعال بداند. در مرتبۀ بعد می‌فهمد که عمری را بدون فکر و نیت و در غفلت سپری کرده‌است. آخرین مرحلۀ یقظه، عبارت از «مدیریت نفس اماره» و «شناخت گناه از ثواب و حلال از حرام» است.

نکتۀ مهم آنکه یقظه ذومراتب است و در تمام منازل سلوک وجود دارد و عبور از هر منزل نیازمند یقظه برای ورود به منزل بعد است؛ در نتیجه، سالک باید دائما از درگاه الهی بیداری‌های متعدد و بهره‌مندی از نور فراست الهی را در هر مرحله که هست، درخواست نماید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ‏ فِی‏ قَلْبِی‏ نُوراً وَ فِی بَصَرِی نُوراً وَ عَلَى لِسَانِی نُوراً وَ بَیْنَ یَدَیَّ نُوراً وَ مِنْ خَلْفِی نُوراً وَ عَنْ یَمِینِی نُوراً وَ عَنْ شِمَالِی نُوراً وَ مِنْ فَوْقِی نُوراً وَ مِنْ تَحْتِی نُوراً وَ عَظِّمْ لِیَ النُّورَ وَ اجْعَلْ لِی نُوراً أَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ وَ لَا تَحْرِمْنِی نُورَکَ یَوْمَ أَلْقَاک‏»[20].

 


[1]. شرح چهل‌حدیث، ص174.

[2]. ماده یقظ در آیه شریفه <وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ> (الکهف، 18)، استعمال شده و در موارد متعددی از روایات آمده‌است. بسیاری از آیات قرآن و روایت، بیدارکننده بوده و برای مخاطب ایجاد یقظه می‌کنند که در این مجموعه به برخی از آنها اشاره شده‌است.

[3]. شرح چهل‌حدیث، ص174.

[4]. مرآة‌العقول، ج9، ص257.

[5]. شعر منسوب به مولوی(ره).

[6]. «و مسلماً بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ایم؛ [زیرا] آنان را دل‏هایى است که به وسیله آن [معارف الهى را] در نمى‏یابند، و چشمانى است که توسط آن [حقایق و نشانه‏هاى حق را] نمى‏بینند، و گوش‏هایى است که به وسیله آن [سخن خدا و پیامبران را] نمى‏شنوند، آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه‏ترند؛ اینانند که بى‏خبر و غافلند»؛ الاعراف، 179.

[7]. «به زودى کسانى را که در روى زمین به ناحق گردنکشى و تکبّر مى‏کنند، از [فهم‏] آیاتم بازمى‏دارم که اگر هر آیه‏اى را ببینند، به آن ایمان نمى‏آورند و چون راه هدایت را مشاهده کنند، آن را راه و رسم زندگى نگیرند و اگر راه گمراهى را ببینند، آن را راه و روش خود گیرند؛ این [بازداشتن از فهم آیاتم‏] به سبب آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آنها غافل و بى‏خبر بودند»؛ الاعراف، 146.

[8]. «و آن وعده حق [که قیامت است‏] نزدیک شود؛ پس ناگهان چشم‏هاى کافران خیره شود [و گویند:] واى بر ما! که ما از این روز در بى‏خبرى سنگینى قرار داشتیم، بلکه ما ستمکار بودیم»؛ الانبیاء، 97.

[9]. الروم، 7.

[10]. تصنیف غررالحکم، ص160.

[11]. نهج‌البلاغة، ص117.

[12]. ‏الکافی، ج1، ص20.

[13]. روضة‌الواعظین و بصیرة‌المتعظین، ج‏2، ص448.

[14]. مجموعه ورّام، ج‏1، ص145.

[15]. منسوب به ابوسعید ابوالخیر.

[16]. القصص، 56.

[17]. بحارالأنوار، ج‏68، ص221.

[18]. «قوله تعالى: <فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ>، التلقی هو التلقن، و هو أخذ الکلام مع فهم و فقه و هذا التلقی کان هو الطریق المسهل لآدم(ع) توبته. و من ذلک یظهر أن التوبة توبتان: توبة من الله تعالى و هی الرجوع إلى العبد بالرحمة، و توبة من العبد و هی الرجوع إلى الله بالاستغفار و الانقلاع من المعصیة. و توبة العبد، محفوفة بتوبتین من الله تعالى، فإن العبد لا یستغنی عن ربه فی حال من الأحوال، فرجوعه عن المعصیة إلیه یحتاج إلى توفیقه تعالى و إعانته و رحمته حتى یتحقق منه التوبة، ثم تمس الحاجة إلى قبوله تعالى و عنایته و رحمته، فتوبة العبد إذا قبلت کانت بین توبتین من الله کما یدل علیه قوله تعالى: <ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا> (التوبة، 119)»؛ المیزان‌، ج‏1، ص133.

[19]. جامع‌الاخبار، ص185.

[20]. «خدایا! بر محمد و آل او درود فرست! و در قلب، دیده، زبان، پیش رو، پشت سر، سمت راست، سمت چپ، بالای سر و سمت پایینم، نور قرار بده؛ و این نور را برایم بزرگ گردان و نوری برایم قرار بده که با آن بین مردم زندگی کنم و در روز ملاقاتت، مرا از نورت محروم نفرما»؛ مصباح‌المتهجد، ج‏1، ص180 (دعای بعد از نافله صبح).

‌مطالب مرتبط