پرهیز از شبهات (ورع) و جایگاه آن در مراقبات اخلاقی


زمان حدودی مطالعه ۱۱ دقیقه / ۱۵ آذر ۱۴۰۱ / دبیرخانه موسسه/

مقدمه کتاب مراقبات اخلاق توحیدی (جلد دوم؛ اربعین دوم)

پرهیز از شبهات

خداوند جوهره خلقت انسانی را در مقام خلافت‌اللهی قرار داد و به این ترتیب، همه انسان‌ها استعداد رسیدن به عالی‌ترین مقام در نظام کیانی را دارا شدند: <لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویم‏>[1]؛ بدیهی است طیِّ طریقی که به بی‌نهایت ختم می‌گردد، زاد و توشه‌ای درخور خود را می‌طلبد و اگر انسان در تمام عمر از پای ننشیند و در پی کسب زاد و راحله باشد، باز هم نیازمند توشه‌ای بیشتر است؛ ازاین‌رو، امیر بیان، حضرت علی(ع) فرمود: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِد»[2].

باید از میانبری حرکت کرد که دست عنایت الهی ما را به سرعت به مقصد برساند و تقوا بهترین سرمایه‌ای است که از یک‌سو، بندهای علقه‌های غیرالهی را از نفس سالک بر می‌دارد و روح می‌تواند منازل و عقبات عبور از عالم ملک تا ملکوت را با سرعت و بدون مزاحمت شیطان طی نماید و از سوی دیگر، محبوب پروردگار قرار می‌گیرد و خداوند با محبوبین خود، نه به گونۀ پرداخت اجر و مزد، بلکه با فضل خود عمل می‌کند و تلاش کم او را به بهترین صورت پاسخ می‌دهد؛ بدین ترتیب ره صدساله را یک‌شبه طی می‌کند؛ به همین دلیل است که خداوند در میان اعمال عبادی، تقوا را بهترین و ریشه‌دارترین عمل که زیربنای مقبولیت سایر اعمال است، معرفی فرمود: (تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏)[3].

به تعبیر علامه طباطبایی(ره)، تقوا تنها وسیله رسیدن به سعادت حقیقی و زندگى طیبۀ ابدى در جوار رحمت پروردگار است و خداوند متعال شرافت و کرامت حقیقی نزد خود را برای بنده‌ای مقرر فرمود که باتقواترین است.[4] بدین سبب فرمود: <إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ>[5]؛ آری، با کرامت‌ترین و شریف‌ترین بنده نزد او، بی‌تردید باتقواترین است.

تحلیل معنای تقوا

در کتاب‌های تفسیری و ترجمه‌های قرآن معمولاً «تقوا» را به معنای پرهیزکاری و ترس از خداوند بیان کرده‌اند؛ <إتَّقُوا اللهَ> یعنی از خدا بترسید! در حالی که اولاً، تعبیر آیه، «اتقوا من الله» نیست که معنا شود: از خدا بترسید؛ ثانیاً، واژۀ تقوا از «وقایة» گرفته شده که معنای ترس در آن وجود ندارد. «وقایة» به معنای سپر است.[6] «اتّقاء» یعنی استفاده از سپر یا کلاه‌خود یا زره برای محافظت از خود در برابر حملات دشمن؛ پس «تقوا» یعنی سپرگرفتن در مقابل امری که به انسان آسیب می‌زند. به تعبیر استاد شهیدمطهری(ره)، تقوا در فرهنگ دینی به معنای خودنگهداری است.[7] بر این ‌اساس، «تقوا» ملکه‌ای در وجود انسان است که او را از گناه‌ و گرفتارشدن به خشم خداوند حفظ می‌کند؛ بنابراین بین معنای دقیق لغوی و آنچه معمولاً در ترجمه‌ها می‌آید، تفاوت وجود دارد و در واقع، معنای <إتَّقُوا اللّهَ> این است: خودتان را در مقابل پروردگار، در حرزی قرار دهید!

با توجه به معنایی که گذشت، بالاترین تقوا و حرز و پوشش در مقابل دشمن، توجه دقیق به دشمن و تحرکات اوست؛ یعنی حتی بیشتر از اینکه زره به کار انسان بیاید، دقت در رفتارهای دشمن و اینکه چگونه حرکت می‌کند، از کجا و کی حمله می‌کند و چگونه می‌توان حمله او را دفع کرد، به انسان کمک می‌کند؛ بنابراین اصل تقوا، توجه دائمی به دشمن و حملات اوست. با این نگاه، <إتَّقُوا اللّهَ> یعنی با همه توان مراقب ساحت مولای خویش باش تا حتی یک‌لحظه هم از خدا غافل نباشی و حریم بندگی را نشکنی! حال ممکن است حفظ حریم بندگی، از ترس جهنم باشد که می‌شود «تقوای بردگان»؛ و یا به طمع بهشت و نعمت‌های بهشتی باشد که می‌شود «تقوای تجّار»؛ و در مرتبه عالی‌تر به خاطر شکر نعمت قرارگرفتن تحت ولایت الهی و یا محبت به محبوب باشد که می‌شود «تقوای محبّین و احرار».[8]

در نتیجه، باید گفت: تقوا یعنی حریمداری محبوب و ذکر و توجه دائمی به خداوند؛ در این مقام عبد دائماً ذاکر پروردگار است تا لحظه‌ای عمل بر خلاف رضایت مولا از او سر نزند و این همان معنای دقیق مراقبه است؛ به این ترتیب، مراقبات سلوکی در یک‌معنای جامع در فرهنگ قرآن، رعایت مراتب تقواست و سلوک یعنی طی مدارج تقوا؛ از خداترسی و حریمداری گرفته تا عالی‌ترین مراتب تقوا که حفظ مقام رضا و حضور در محضر مولاست.

اگر با زاویه فوق به آیات الهی بنگریم، شواهد قرآنی بسیاری بر این مراقبه به چشم می‌خورد؛ مثلا خداوند در آیه اول سوره مبارکه نساء می‌فرماید: >یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً<[9]؛ ای مردم! تقوای پروردگارتان را داشته باشید و حریم خداوندی را که به احترام او یکدیگر را سوگند می‌دهید، حفظ کنید و نیز تقوای الهی در حفظ حرمت ارحام را نگه دارید!

به تعبیر علامه طباطبایی(ره)، عباراتی که در پایان هر آیه می‌آید، معمولاً دلیلِ صدر آن آیه است. در اینجا نیز همین قاعده جاری است؛ در واقع، <إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً> دلیلِ <اِتَّقُوا رَبَّکُم> است. یعنی دلیلِ امر به تقوا این است که توجه داشته باشید دائما در محضر پروردگار هستید و خداوند مراقب انسان است. «رقیب» صفت مشبهه و به معنای اسم فاعل است؛ تعبیر <عَلَیکُم> نیز در این بخش از آیه، دلالت بر استعلا دارد؛ معنای آیه چنین می‌شود که خداوند از بالا و همه اطراف و با احاطه کامل مراقب شماست و دائماً شما را کنترل می‌کند؛ پس تقوا و حریم ادب بندگی را در محضر او حفظ کنید!

تقوا، امری ذومراتب

«تقوا» امری ذومراتب است؛ از حفظ گناهان بیّن تا حفظ مراتب بالاتر، به لحاظ مراتب سلوکی، همگی تحت عنوان کلی «تقوا» قرار می‌گیرند. اصل اولی در تقوا، حفظ حریم و ادب بندگی نسبت به مولاست که این امر با توجه به هرکس و مرتبه مراقبه او متفاوت خواهد بود.

طبق آیۀ اول سورۀ نساء و سایر آیات قرآن کریم، امر به تقوا هم خطاب به عموم مردم است و هم مؤمنین و از همه بالاتر، پیامبر اکرم(ص)؛ پس بی‌شک، تقوا منحصر در یک‌مرتبه نیست. از سویی ‌دیگر، در همین آیه امر به تقوا دوبار تکرار شده و در آیه <لَیْسَ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ>[10] سه‌بار آمده است. علامه طباطبایی(ره) در خصوص آیه فوق می‌فرماید: اینکه در این آیه سه‌بار تقوا را تکرار فرمود و مراحل سه‏گانه ایمان و عمل صالح و احسان را به آن تقیید نمود، براى تأکیدِ اشاره به لزوم مقارنت این مراحل با تقواى واقعى است؛ و اینکه نباید در این مراحل هیچ‌گونه غرض غیردینى در کار باشد؛ قبلا بیان کردیم که تقوا یک‌مقام خاص دینى و معنوى نیست، بلکه حالتى است روحى که شامل تمامى مقامات معنوى مى‏شود؛ به ‌این ‌معنا که براى هر درجه و مقامى از مقامات معنوى، تقوایى است مخصوص به خود آن مقام.[11]

آیت‌الله ملاحسینقلی همدانی(ره)، در بیان اولین موردی که برای رسیدن به تقوا لازم است، می‌فرماید: «کسی که می‌خواهد متقی باشد و در راه تقوا قدم گذارد، باید چند امر را مراعات نماید: اول ترک گناهان که پایه تقوا و اساس دنیا و آخرت بر آن بنا نهاده شده است و مقربین درگاه خداوند متعال به چیزی بالاتر و بهتر از آن تقرب نجستند».[12]

علامه طباطبایی(ره) پیرامون آیه شریفه (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ)[13] می‌فرماید: خداوند متعال، مؤمنین را امر به تقوا می‌فرماید که در احادیث ما به ورع و پرهیز از حرام‌هاى الهی تفسیر شده است؛ با توجه به اینکه تقوا هم به واجبات ارتباط دارد و هم به محرمات، باید گفت: تقوا یعنی اجتناب از ترک واجبات و اجتناب از ارتکاب محرمات؛ اما امر دوم، یعنى نظرکردن در اعمالى که آدمى براى فردایش از پیش مى‏فرستد، امرى دیگر است غیر از تقوای اول؛ مراد این است: همان‌طور که هر صانعى در آنچه ساخته، به‌ دقت نظر مى‏کند تا اگر عیبى دارد، در رفع آن بکوشد، انسان مؤمن نیز باید در آنچه کرده، دوباره نظر کند تا عیوب آن را برطرف سازد.

 پس بر همه مؤمنین واجب است تقوای الهی را پیشه خویش سازند و تکالیفى که خداى تعالى متوجه ایشان کرده به‌ نحو احسن و بدون نقص انجام دهند؛ نخست او را اطاعت نموده، از نافرمانی‌اش بپرهیزند؛ و بعد از آنکه اطاعت کردند، دوباره نظرى به کرده‏هاى خود بیندازند تا اگر صالح بوده، امید ثواب داشته باشند و اگر طالح بوده، از عقابش بترسند و به درگاه خدا توبه کرده، از او طلب مغفرت کنند؛[14]بنابراین تقوای اول در آیه شریفه، امر به مراقبه و تقوای دوم، امر به محاسبه می‌باشد و بی‌شک مراقبه بدون محاسبه اثر و نتیجه لازم را نخواهد داشت.

اهتمام به تقوا، از جمله خواسته‌های معصومین(ع) از شیعیان است. امام‌صادق(ع) به یکی از شیعیان فرمودند: «اتَّقُوا اللَّهَ‌، اتَّقُوا اللَّهَ‌، اتَّقُوا اللَّهَ‌، عَلَیْکُمْ‌ بِالْوَرَعِ‌ وَ صِدْقِ‌ الْحَدِیثِ‌، وَ أَدَاءِ‌ الْأَمَانَةِ‌، وَ عِفَّةِ‌ الْبَطْنِ‌ وَ الْفَرْجِ‌، تَکُونُوا مَعَنَا بِالرَّفِیقِ‌ الْأَعْلَى»؛ حضرت(ع) سه‌بار دستور به تقوا دادند و از او خواستند که اهل ورع و راستی در گفتار و... باشد تا در قیامت همراه و همنشین اهل‌بیت(ع) باشد.

امیرالمؤمنین(ع) در مسیر بازگشت از صفین، هنگام عبور از قبرستانی با اهل قبور مکالمه‌ای نمودند و سپس رو به اطرافیان فرمودند: «أما لَو اُذِنَ لَهُم فی الکلامِ لأخبَروکُم أنّ خَیرَ الزَّادِ التَّقوى‏»[15]؛ «اگر اینها اجازه صحبت‌کردن داشتند، به شما خبر می‌دادند که بهترین زاد و توشه برای آخرت، تقواست».

ورع، مرتبه‌ بالای تقوا

اولین مرتبه تقوا، ترک گناهان و انجام واجبات است و در مراتب بالاتر شامل دوری از حریم گناه (شبهات) نیز می‌شود که از آن تعبیر به «ورع» شده است. رسول اکرم(ص) فرمودند: «أفضَلُ دِینِکُمُ الوَرَعُ»[16]. امام راحل(ره) می‌فرماید: «ورع را یکی از منازل سالکین شمرده‌اند و طبق تعریف جناب خواجه‌عبدالله انصاری(ره)، ورع عبارت از نگاهداری کامل و آخر مرتبه حفظ نفس و در عین ‌حال، ترسناک‌بودن از لغزش یا سخت‌گیری بر نفس برای تعظیم حق است؛ ورع (نیز مانند تقوا) دارای مراتبی بسیار است؛ ورع عامه، اجتناب از کبائر است و ورع خاصه، اجتناب از مشتبهات برای خوف از وقوع در محرّمات».[17]

کسی که فقط محرمات را ترک کند، بر لبه دیوار حرکت می‌کند و هر لحظه امکان دارد با کمی بی‌دقتی پایش لغزیده و با ارتکاب حرام سقوط کند؛ ازاین‌رو نباید فقط به ترک محرمات بسنده کرد و از حریم گناه هم اجتناب کرد.

امام‌ امت(ره) در جایی دیگر فرموده است: «ورع از محارم‌الله پایه تمام کمالات معنویه و مقامات اخرویه است، و از برای هیچ کسی مقامی حاصل نشود، مگر به ورع از محارم‌الله؛ و قلبی که دارای ورع نباشد، به طوری زنگار و کدورت او را فرا می‌گیرد که چه‌بسا امید نجات از آن منقطع گردد».[18]

پس از اینکه مراقبه انجام واجبات و ترک محرمات برای سالک ملکه شد، باید به مراقبه مرتبه بالاتر یعنی مراقبه بر حریم گناهان بپردازد و از مکروهات نیز اجتناب کند؛ البته نباید فراموش کرد که مراقبه مرتبه اول نیز دارای جایگاه بسیار بلندی است و به‌ راحتی و در کوتاه‌مدت ملکه نمی‌شود.

پرهیز از شبهات

برای رسیدن به مراتب بالای تقوا (که ورع نامیده می‌شود)، انسان مؤمن نیازمند ترک اموری است که در محدوده محرمات الهی قرار دارند و «امور شبهه‌ناک» نام دارند. امام‌خمینی(ره) در این‌باره می‌نویسد: «برخی در معنای ورع گفته‌اند: ورع، اجتناب از شبهات است ‏از بیم وقوع در محرمات؛ بنابراین ورع، پرهیز و احتراز و دوری‌جستن از شبهه‌هاست؛ برخی از رهیافتگان طریق، ورع را برتر از تقوا دانسته‌اند؛‏ ‎‏به دلیل اینکه تقوا را ترک محذورات و محرمات می‌دانند و ورع را ترک‏ ‎‏شبهات معنا کرده‌اند؛ بدین ترتیب صاحب مقام ورع، مقامی برتر از متقی را کسب نموده است؛ زیرا از حرام‌های شرعی و عرفی پرهیز می‌نماید».‏[19] با توجه به همین مطلب، پیشوای ششم، امام‌صادق(ع) فرموده است: «أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ‏»[20]؛ «باورع‌ترینِ مردم کسی است که هنگام شبهات توقف کند و مرتکب آنها نشود»؛ بنابراین محتوای پیشِ رو با محوریت مراتب بالای تقوا و با موضوع ورع و پرهیز از شبهه جمع‌آوری شده تا شخص پس از ملکه‌شدن مراقبه مرحله اول (انجام واجبات و ترک محرمات)، قدم به مرحله بالاتر گذارد و از موارد شبهه‌ناک و امور مکروه هم اجتناب نماید.

 


[1]. التین، 4.

[2]. نهج‌البلاغة، ص481.

[3]. البقرة، 197.

[4]. «و الشرف الحقیقی هو الذی یؤدی الإنسان إلى سعادته الحقیقیة و هو الحیاة الطیبة الأبدیة فی جوار رب العزة و هذا الشرف و الکرامة هو بتقوى الله سبحانه و هی الوسیلة الوحیدة إلى سعادة الدار الآخرة، و تتبعها سعادة الدنیا قال تعالى: <تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ> (الأنفال، 67)؛ و قال: <وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏> (البقرة، 197)؛ و إذا کانت الکرامة بالتقوى فأکرم الناس عند الله أتقاهم کما قال تعالى»؛ المیزان، ج‏18، ص327.

[5]. الحجرات، 13.

[6]. معجم‌مقاییس‌اللغة، ج‏6، ص131.

[7]. ده‌گفتار، ص19.

[8]. «قَالَ الإمامُ عَلیٌّ(ع):‏ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ‏ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار»؛ نهج‌البلاغة، ص510.

[9]. النساء، 1.

[10]. «بر کسانى که ایمان آورده‏اند و کارهاى شایسته انجام داده‏اند نسبت به آنچه خورده‏اند، گناهى نیست؛ هرگاه بپرهیزند و ایمان آورند و کارهاى شایسته انجام دهند؛ سپس پرهیزکارى را تداوم بخشند و ایمان خود را ادامه دهند؛ و بر پرهیزکارى پافشارى ورزند و کار نیک به جا آورند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد»؛ المائدة، 93.

[11]. «و أما تکرار التقوى ثلاث مرات، و تقیید المراتب الثلاث جمیعا به فهو لتأکید الإشارة إلى وجوب مقارنة المراتب جمیعا للتقوى الواقعی من غیر غرض آخر غیر دینی، و قد مر فی بعض المباحث السابقة أن التقوى لیس مقاما خاصا دینیا بل هو حالة روحیة تجامع جمیع المقامات المعنویة أی أن لکل مقام معنوی تقوى خاصا یختص به»؛ المیزان، ج‏6، ص129.

[12]. سیمای فرزانگان، ص102.

[13]. الحشر، 18.

[14]. المیزان، ج19، ص218.

[15]. بحارالانوار، ج32، ص619.

[16]. الخصال، ص4.

[17]. شرح چهل‌حدیث، ص473.

[18]. همان، ص474.

[19]. یک‌ساغر از هزار (سیری در عرفان امام‌خمینی(ره))، ص177.

[20]. تحف‌العقول، ص489.

‌مطالب مرتبط