نقش توسل به اهل بیت؟عهم؟ در سیر و سلوک توحیدی

در سلوک توحیدی، عقلاً و نقلاً ثابت شده که راه به توحید بدون توسّل به اولیای الهی؟عهم؟ و استمداد از ایشان غیر ممکن است. این مطلب در کلمات و زیارات حضرات ائمه؟عهم؟ بارها تأکید شده است؛ چنانکه بُرَید عِجلی از امام صادق{علیه السلام} نقل نموده که:

«بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ‏ اللَّهُ‏ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی.»[1]

فقط از طریق ماست که عبادت مقبول خداوند انجام می‏شود و تنها از طریق ماست که خداوند شناخته می‏شود و تنها از طریق ماست که توحید الهی روشن می‏گردد.

حال اگر این مطلب را در کنار این فرمایش خداوند متعال قرار دهیم که هدف از خلقت انسان و جوهرهی کمال انسانی را «عبادت» بیان میدارد و می‏فرماید:

<وَماٰ خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالݨْاݪݪِںݧݐݨݧْسݧݧَݡ اِلّاݦݦݦݦݨٰݠ لݫِىݫݫݫݭݔݨݨݨَعݨݨْبݨݨݧُدݧݧُونݫِ>[2]

و جنّ و انس را نیافریدم مگر برای آنکه مرا پرستش کنند.

جایگاه توسل به مقام ولایت در زندگی به خوبی روشن میگردد؛ زیرا تا وقتی که انسان معرفت به امام و مقام ولایت نداشته باشد، نمیتواند به درستی عبادت کند، و تا عبادت مقبولی نداشته باشد، سیر قربی به توحید و کمال انسانی حاصل نمیگردد.

در زیارت جامعه‏ی کبیره، طیّ فرازهای متعددی، به جایگاه کلیدی مقام ولایت در سیر توحیدی انسان پرداخته شده؛ از جمله:

«مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ.»

آنکه خدا را بخواهد، باید از شما شروع کند و آنکه میخواهد توحید را بشناسد، باید از شما درس گیرد و هر که می‏خواهد به خدا روی آورد، باید به واسطه‏ی شما و توجه شما باشد.

همچنین:

«وَ الْحَقُّ مَعَکݠُمْ وَ فِیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَ إِلݡݡَیکُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ...»

و حق با شما و در شما و از شما و به سوی شماست و شما اهل آن و معدن آن هستید...

معرفت به مقام ولایت آنچنان حائز اهمیت است که بنا بر فرمایش مولا امیرالمؤمنین{علیه السلام}، عارف به مقام ولایت، مقام «شهید» را دارد و چنان ارجمند است که فقط خداوند از عهده‏ی ادای پاداش او برمی‏آید:

«فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ عَلَی فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَی مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَیتِهِ، مَاتَ شَهِیداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَی مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ وَ قَامَتِ النِّیةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَیفِه‏.»[3]

هرکه از شما بر خوابگاهش بمیرد در حالی که به حق خدای خود و رسولش{صلوات الله علیه} و اهل بیت او؟عهم؟ معرفت داشته باشد، شهید بوده است و پاداشش با خداست و سزاوار پاداش اعمال شایسته‏ای است که در اندیشه داشته و این اندیشه همچون شمشیر کشیدن اوست.

امام باقر{علیه السلام} در این باره می‏فرماید:

«مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا یَکُونَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ حِجَابٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ، وَ یَنْظُرَ اللَّهُ إِلَیْهِ، فَلْیَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ یَبْرَأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ، وَ یَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ؛ فَإِنَّهُ إِذَا کَانَ ذَلِکَ‏ نَظَرَ إلَى اللهِ وَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ.»[4]

هر کس مسرور و شادمان مىسازد او را که بین او و بین خدا هیچ حجابى نباشد، آن گونه که او به خدا نظر کند و خدا به او، باید ولایت آل محمّد؟عهم؟ را پذیرفته و از دشمنان آنان برائت بجوید، و به امام از آنان اقتدا نماید. در اینصورت حجابها از دیدگان بصیرت و قلب او برداشته شده، خدا به او نظر می‏کند و او به خدا نظر انداخته و به لقاء جمال حضرت حقّ متنعّم میگردد.

در این باره، امام صادق{علیه السلام} خطاب به دو تن از اصحاب میفرمایند:

«شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِیحاً إِلَّا شَیْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَیتِ.»[5]

اگر به شرق و غرب عالم بروید، هیچ علم صحیحی نمی‏یابید مگر آنچه از نزد ما اهل بیت؟عهم؟ خارج شده باشد.

از مرحوم آیت‏الله حسینی طهرانی[6] چنین نقل شده که:

«علماء و موالیان و اولیاء الهى که به عالم توحید و ولایت راه یافتهاند -که در آنجا تعدّد و دوئیّت متصوّر نیست- باز همه در زیر چتر و هیمنه‏ی ولایت ائمّه؟عهم؟ بوده و در عالم کثرت همه تحتالشّعاع آن انوار طاهره‏ی مبارکه هستند و از موائد کرم و احسان آنان بهره مىبرند.»

ایشان براى تذکّر به مقام اهلبیت؟عهم؟، بارها داستان شخصى را بیان مىکردند که براى بهرهورى از فیض عالم ربّانى، آقا سیّد على قاضى[7]، به نجف اشرف سفر کرده بود و پیش از تشرّف به بارگاه امیرالمؤمنین{علیه السلام}، خدمت مرحوم قاضى رسیده بود. ایشان چون متوجّه این امر شده بود، به خاطر این ترک ادب، او را براى همیشه از خود طرد کرده و به او فرموده بود: دیگر از ما بهرهاى ندارى! و هرچه آن شخص اصرار ورزیده بود، وى را قبول نفرموده بودند.[8]

به همین دلیل است که همهی مشایخ اخلاق و عرفان و حتّی علمای اهل سنّت (یعنی کسانی که به ولایت به آن معنا که ما اعتقاد داریم، معتقد نیستند) اذعان دارند که راه تهذیب و سیر و سلوک، جز با «توسّل» امکان‏پذیر نیست؛ زیرا که سیر در مسائل معنوی، در حقیقت سیر در ولایت است و اگر صاحب ولایت کسی را نپذیرد، به او اجازهی سیر داده نمیشود.

بنا بر فرموده‏ی علامه‏ی طباطبایی:

«طىّ مسیر کمال و حصول فناء فىاللـه و رفع حجاب، بدون تمسّک به ولایت أهلبیت؟عهم؟ و قدم نهادن در منهاج قویم آنان امکانپذیر نمىباشد؛ چرا که حقیقت توحید از ولایت به هیچ وجه قابل انفکاک نیست؛ بلکه ولایت روح و جان توحید است و محال است کسى این مسیر را بپیماید و ولایت ائمّه؟عهم؟ در عالم معنى براى او منکشف نشود، یا پس از انکشاف در مقابل آن تسلیم نشده و بدان معترف نگردد.»[9]

آیتالله سیّد علی آقای قاضی در مورد نقش ولایت در عرفان و معنویت میفرمود:

«محال است کسی به درجه‏ی توحید و عرفان برسد و مقامات و کمالات توحیدی را پیدا نماید و قضیهی ولایت بر او منکشف نگردد.»[10]

ایشان همچنین می‏فرمود:

«ولایت مندک در توحید است و اصلاً وصول به مقام توحید و سیر صحیح الی الله و عرفان ذات احدیّت، بدون ولایت امامان؟عهم؟ و خلفای به حق از امیرالمؤمنین؟عهم؟ و فرزندانش از بتول؟عها؟ محال است.»[11]

آیتالله حسینی طهرانی، پس از نقل این سخن مرحوم قاضی، چنین می‏آورد:

«ایشان معتقد بودند بزرگانی را که نامشان در کتب عرفان ثبت است و آنها را واصل و فانی شمرده‏اند و از اهل ولایت نبوده‏اند، بلکه از عامّه به شمار می‏آیند، یا واصل نبوده‏اند و ادعای این معنی را مینمودهاند و یا تحقیقاً ولایت را ادراک کردهاند؛ ولی بر حسب مصلحت زمانهای شدّت، و حکّام و سلاطین جور که از عامّه بودهاند، تقیّه میکردند و ابراز نمینمودند؛ مانند شیخ سلیمان قندوری حنفی صاحب ینابیعالمودة و مانند سید علی همدانی صاحب کتاب مودةالقربی و مانند مولی محمد رومی بلخی صاحب کتاب مثنوی.»[12]

مرحوم حداد در تبیین مقام ولایت و اینکه نگاه ما به عالم باید با عینک ولایت باشد، می‏فرماید:

«تنها نباید از مقام ولایت توقّع انجام بعضی از کرامات نادره، و برخی از معجزات قاهره را داشت. چشم بگشا به آسمان و زمین و ستارگان و افلاک و شجر و حجر و مدر، انسان و حیوان و نبات و جماد، فرشته و دیو و پری؛ هر چه میبینی و میشنوی، همه از ولایت و از آثار ولایت و از شؤون ولایت است. چشم بگشا به جنین در شکم مادر و رشد و عقل و کمال وی، چشم بگشا به حرکت خورشید و زمین و ماه و سائر سیارات و ثوابت و کهکشان و کهکشانها، همه و همه با این نظم بدیع و شگفتانگیز؛ اینها همه از ولایت و خواصّ آنست. چشم بگشا به خودت، به ابتدایت و انتهایت و سِیرت، و ظاهرت و باطنت، و خواب و بیداریت، و سکون و حرکتت، و علم و قدرت و حیاتت، همه از لوازم و خصائص ولایت است.

بنابراین اگر ما ولایت را فقط در شبکهی شقّالقمر، یا تسبیح حَصَی، یا نالهی ستون حَنّانه، یا مرده زنده کردن امیرالمومنین{علیه السلام} و یا سائر معجزاتی که از امامان معصومین صلواتُ الله و سلامُه علیهم اجمعین نقل شده است بنگریم، چقدر کوتاه و سبک و بدون ارزش به ولایت نظر نمودهایم! عیناً مانند موری که در باغ سلطان با خَدَم و حَشَم و گل و ریحان و عزّت و جلالت وی، و با وسعت نفوذ امر و نهی او، فقط لطف وی را در دانهای میداند که به لانه میکشد، و قهر او را در شبنمی که در لانهاش فرود میآید!»[13]

ایشان همچنین می‏فرمود:

«حواریون و اصحاب سرّ و خواصّ امیرالمؤمنین{علیه السلام}، با آنحضرت در عوالم وجود معیّت پیدا کرده و یکى بودند. و با خضوع و خشوع و القاء انانیّت و تسلیم محض در برابر ولایت کلّیّه‏ی الهیّه، آنچنان در روح امام فانى گشتهبودند که حجاب کثرت از میان آنها برداشته شده بود، و روى همین جهت، حضرت براى آنان پرده از اسرار عالم توحید برمىداشتند و علوم و معارف ربّانى را در خلوت خود براى آنان بازگو مىکردند. و انسان در ارتباط و اتّصال باطنى خود با امام، باید مانند اصحاب خاصّ آن حضرت بوده و در برابر ولایت و ملکوت آن حضرت زانو زده و اراده و اختیار و حکم امام را جانشین اراده و اختیار و حکم خود کند تا بتواند از مائده‏ی ولایت متمتّع و بهرهمند شود.»[14]

خواجه حافظ نیز با بیان‏های گوناگون به این اصل مهم در سیر و سلوک اشاره نموده. مثلاً او در غزلی، راه باز شدن گرهها را توسّل به درویشان (یعنی اولیای الهی که بهحق درویش حقیقی، یعنی آزادشدگان از تعلّقات دنیا هستند) می‏داند و می‏گوید:

روضه‏ی خُلد بَرین، خلوت درویشان است‏

مایه‏ی محتشمی، خدمت درویشان است‏

کُنج عزلت، که طلسمات عجایب دارد

فتح آن، در نظرِ همّتِ درویشان است‏

قصر فردوس، که رضوانش به دربانی رفت‏

منظری از چمن نُزهتِ درویشان است‏

آنچه زَر می‏شود از پرتوِ آن، قلبِ سیاه‏

کیمیایی است که در صُحبتِ درویشان است‏

و آنکه پیشش بنهد تاجِ تکبّر، خورشید

کبریایی است، که در حشمت درویشان است

دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال‏

بی‏تکلّف بشنو، دولتِ درویشان است‏

خسروان، قبله‏ی حاجات جهانند، ولی‏

سببش بندگی حضرت درویشان است‏

از کران تا به کران، لشگر ظلم است، ولی‏

از ازل تا به ابد، فرصتِ درویشان است‏

روی مقصود، که شاهان به دعا می‏طلبند

مظهرش، آینه‏ی طلعتِ درویشان است‏

ای توانگر! مفروش این همه نخوت، که تورا

سر و زَرْ در کَنَفِ همّتِ درویشان است‏

گنج قارون، که فرو می‏رود از قهر هنوز

خوانده باشی، که هم از غیرتِ درویشان است‏

بنده‏ی آصف عهدیم، که در سلطنتش‏

صورتِ خواجگی و سیرتِ درویشان است‏

ای دل! اینجا به ادب باش، که سلطانی عشق‏

موجب بندگی حضرت درویشان است‏

حافظ! ار آب‏ حیات‏ ابدی‏ می‏خواهی‏

منبعش، خاکِ دَرِ خلوت درویشان است‏

 

جایگاه ویژه‏ی سیدالشهداء{علیه السلام} در دستگیری از سالکان

پس از ذکر این مقدمه، حال می‏گوییم که در میان اهلبیت؟عهم؟، توسّل به سیدالشهداء{علیه السلام} جایگاهی ویژه دارد. درست است که تمام اهل بیت؟عهم؟ «سفینة النجاة» هستند؛ که رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود:

«مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَرْکݠَبَ سَفِینَةَ النَّجَاةِ وَ یَسْتَمْسِکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی وَ یَعْتَصِمَ بِحَبْلِ اللَّهِ الْمَتِینِ، فَلْیُوَالِ عَلِیّاً بَعْدِی وَ لْیُعَادِ عَدُوَّهُ وَ لݡݡݨْیَأْتَمَّ بِالْأَئِمݡݡَّةِ الْهُدَاةِ

مِنْ وُلْدِهِ.»[15]

کسی که دوست دارد سوار بر کشتی نجات شود و بر ریسمانی محکم چنگ بزند و پناه به حبل متینی ببرد، باید دوستی با علی{علیه السلام} و دشمنی با دشمنانش را برگزیند و امامت فرزندان او؟عهم؟ را بپذیرد.

ولی در این میان، کشتی سیدالشهداء{علیه السلام} سریع‏تر و وسیع‏تر از دیگر سفینه‏هاست؛ چنان‏که پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} درباره‏ی آن حضرت چنین تصریح فرموده:

«إِنَّ الْحُسَینَ‏ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ فَإِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَنْ یَمینِ عَرْشِ اللَّهِ مِصْبَاحُ‏ هُدًی وَ سَفِینَةُ نَجَاةٍ.»[16]

به درستی که مقام حسین بن علی؟عهما؟ در آسمان آشکار تر از مقام او بر روی زمین است و در سمت راشت عرش نوشته شده: حسین{علیه السلام} چراغ هدایت و کشتی نجات است.

مرحوم شیخ جعفر شوشتری در این باره می‏فرماید:

«در حسین{علیه السلام} برای وسیله‏ی تقرّب به خدا بودن، ویژگی‏ای دیدم که او، به سبب آن ویژگی است که این گونه توصیف شده است: دری از درهای بهشت، کشتی نجات و چراغ هدایت. پیامبر{صلوات الله علیه} و ائمّه؟عهم؟ همگی درهای بهشت‏اند، امّا درِ حسین{علیه السلام} گشوده‏تر است، همگی کشتی نجات‏اند، امّا کشتی حسین{علیه السلام} در میان امواج توفان‏های شدید، پرشتاب‏تر، و پهلو گرفتنش در ساحل‏های نجات، آسان تر است؛ همگی چراغ هدایت‏اند ؛ امّا پرتو گرفتن از نور حسین{علیه السلام} بیشتر و وسیع‏تر است؛ همگی پناهگاه‏های مستحکم‏اند، امّا راه رسیدن به پناهگاه حسین{علیه السلام} هموارتر و آسان‏تر است.»[17]

این بیان مرحوم شوشتری، حقیقتی است که در سیره و بیان بزرگان و اساتید ما به وضوح تبلور یافته و در زندگی‏شان جاری شده. از همین روست که می‏بینیم همان طور که اولیای الهی در طول سال به انتظار شب قدر و روز عرفه مینشستند، هم ایشان چشم انتظار دههی اول محرم بودند تا کاسه‏ی گدایی‏شان را در بارگاه سیدالشهداء{علیه السلام} پر کنند. لذا مرحوم علامه‏ی طباطبایی به شاگردانشان توصیه میکردند که در دههی اول محرم هر روز به طور جدی در مجالس سیدالشهداء{علیه السلام} شرکت نمایند و از سخنرانی، فضای معنوی و خصوصاً روضه و گریه در این ایام بهره ببرند. این عمل برای سالکان نتایج فوق‏العاده‏ای دارد که در عمل به اثبات رسیده است.

شرکت در مجالس عزاداری سیدالشهداء{علیه السلام} نردبامی بسیار محکم و راه میانبری است که هیچ پیچ و خمی در آن وجود ندارد و باب گشوده‏ایست که هر کس از هر طریقی بدان متوسل شود، بار می‏یابد. لذا شرکت در مجالس عزاداری ماه محرم اصل کار است.

در توضیح این معنا، اشاره‏ای به بیان مرحوم آیت‏الله قاضی به شاگردشان مرحوم سید هاشم حدّاد می‏کنیم که می‏فرمود:

«درست است که شما شاگرد من و زیر نظر من هستی، ولی هر چه می‏خواهی باید از امام حسین{علیه السلام} بگیری! این نه به آن معناست که اگر بروی درِ حضرت علی{علیه السلام} را بزنی، در باز نمی‏شود. ما در زیارت جامعه هم داریم که «السَّلَامُ‏ عَلَی‏ الدُّعَاةِ إِلَی‏ اللهِ وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَی‏ مَرْضَاةِ اللهِ»، امّا از القاب امام حسین{علیه السلام} «الدَّلِیلُ عَلَی ذَاتِ اللَّهِ»[18] هست؛ [یعنی] امام حسین{علیه السلام} راهنما و دلیل بر ذات خداست! انسان را مستقیم به ذات خدا می‏رساند.»[19]

همچنین از ایشان نقل شده که می‏فرمود:

«من هرچه دارم از زیارت سیدالشهداء{علیه السلام} و قرآن دارم.»

و همچنین:

«توسل به سیدالشهداء{علیه السلام} جهت فتح باب سالکین و کشف حجب تأثیری عجیب دارد.»[20]

اما در این میان باید به نکته‏ای مهم توجه کنیم؛ اینکه سالک به اندازه‏ای اجازه‏ی ورود به ساحت سیدالشهداء{علیه السلام} را پیدا میکند که «معرفت» به مقام ولایت اهل بیت؟عهم؟ و سیر ایشان در مقامات اسماء الهی تا اسم اعظم پروردگار داشته باشد. مرحوم علامه طباطبایی میفرماید:

«حقیقت اسلام و تشیع در ولایت است. و ما به اندازهای که در سیر و سلوک سیر معنوی میکنیم، در مراتب ولایت سیر میکنیم.»

مرحوم محمد اسماعیل دولابی میگفت:

«از راه سایر ائمه؟عهم؟ هم میتوان به مقصد رسید، ولی راه امام حسین{علیه السلام} خیلی سریع انسان را به نتیجه می‏رساند. چون کشتی امام حسین{علیه السلام} در آسمان‏های غیب خیلی سریع راه می‏رود، هر کس در سیر معنوی خود حرکتش را از آن حضرت آغاز کند، خیلی زود به مقصد می‏رسد.»[21]

این مطلب چنان در میان اولیای الهی و اهل معنا پررنگ بوده است که می‏بینیم تمامی انبیا و اولیا؟عهم؟ در بزنگاهها و نقاط حساسی که قرار می‏گرفتند، متوسل به ذوات مقدّسه‏ی اهل بیت؟عهم؟، خصوصاً سیدالشهداء{علیه السلام} می‏شدند تا دری بر آنها باز شود. نمونه‏هایی از این مطلب را می‏توان در روایات مربوط به گریه‏ی حضرات آدم، ابراهیم، موسی؟عهم؟ و... بر مصیبت سیدالشهداء{علیه السلام}، ملاحظه نمود.[22]

درباره‏ی این جایگاه ویژه، مرحوم استاد آیتالله سعادت‏پرور[23] می‏نویسد:

«در روایات بسیارى است که سیّدالشّهدا{علیه السلام} از اوّل خلقت آدم{علیه السلام} تا خاتم انبیا{صلوات الله علیه} مورد توجّه خداوند، انبیا و اوصیا؟عهم؟ قرار گرفته و آنان از وى یاد نموده‏اند. این چه خصیصه‏اى است که نه‏تنها پیش از ولادتش، که پس از ولادت و شهادت او، معصومان؟عهم؟ درباره‏ى او سخن‏ها گفته‏اند؟ نهتنها در لسان معصومان؟عهم؟، که بعد از شهادت او، همه‏ى موجودات مادّى و مجرّد، جنّ، انس و ملایکه، زمین و زمان و... بر او گریسته و او را به تعظیم یاد مى‏کنند؟

در زیارات و روایاتى که درباره‏ى سیّدالشّهدا{علیه السلام} وارد شده است، جریان تأثّر موجودات عالم از واقعه‏ى شهادت آن حضرت، از جایگاه خاصّى برخوردار است، به گونه‏اى که در کمتر زیارتى از سیّدالشّهدا{علیه السلام} است که به این مسأله اشاره نشده باشد.»[24]

ایشان همچنین در توضیح معنای «الوتر الموتور» در زیارت عاشورا می‏نویسد:

«جمله‏ى «اَلْوِتْرَ الْمَوْتُورَ»، اگر چه ممکن است به معناى جمله‏ى گذشته [یعنی ثارالله] باشد، یعنى کسى که انتقام و خونخواهى از او نشده و تنها خدا مى‏تواند انتقام خون او را بگیرد، ولى در ظاهر «اَلْوِتْرَ الْمَوْتُورَ» به معناى فرد و تنهاىِ بى‏همتا، و به زبان فارسىِ خودمانى، به معناى «دُردانه» است، و به خصیصه‏ى خاصّ سیدالشّهدا{علیه السلام} که در فصل سوم مورد بحث قرار گرفت، اشاره دارد.»[25]

«دُردانه» اصطلاحاً به کسی گفته میشود که در جمعی مانند اعضای خانواده، مورد توجه ویژه‏ی والدین و اعضای خانواده است. ایشان میفرمود: از این بیان زیارت استفاده میشود که سیدالشهداء{علیه السلام} دُردانه‏ی پروردگار است و خداوند در ارتباط با او حساب ویژهای دارد و کسی که به ایشان متوسل شود، از فضل خاص خداوند بهرهمند میگردد.

از همین جا به راز تفاوت فاجعهی کربلا و زنده بودن آن، با سایر حوادث تاریخی که ظاهر مشابهی دارند پی میبریم. سوزش شهادت سیدالشهداء{علیه السلام} هرگز خاموش نمی‏شود؛ چنانکه رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود:

«إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً...»

همانا که شهادت امام حسین{علیه السلام} آتشى در دل مؤمنان انداخته است که هرگز سرد نخواهد شد .

تا به آنجا که ایشان اصلاً علامت مؤمن را شدّت گریه بر سیدالشهداء{علیه السلام} میداند و در ادامه میفرماید:

 «لَا یذْکُرُهُ مُؤْمِنٌ إِلَّا بَکَی»[26]

مؤمنی از او یاد نمیکند، مگر آنکه میگرید.

راز این تفاوت در مراتب ولایت است و مقام سیدالشهداء{علیه السلام} در نزد پروردگار به گونهای است که توسل به ایشان، توسل به محبوبترینها در درگاه الهی است و خداوند پاسخ چنین استمدادی را سریعتر از سایر استمدادها میدهد.[27]

آداب اقامه‏ی عزای حسینی

اهتمام به گریه بر سید الشهداء{علیه السلام}

در آداب اقامه‏ی عزای حسینی{علیه السلام}، قبل از هر چیز باید گفت که «گریه» به خودی خود دارای ارزش و اهمیت فوق‏العاده است. در تبیین این مطلب، به نقل بیانی از مرحوم آیت‏الله بهجت اکتفا می‏کنیم:

«این کسانی که می‏گویند: این مداحی چیست؟ مصیبت‏خوانی چیست؟ اشک ریختن چیست؟ این قدر احمق هستند که نمی‏فهمند این اشک طریقه‏ی تمام انبیا؟عهم؟ بود برای شوق لقاءالله، برای تحصیل رضوان‏الله و مسئله‏ی دوستان خدا هم از همین باب است. محبت این‏ها هم اگر در فرح به فرح این‏ها و در حزن به حزن این‏ها اشک آورد، این هم همان طور است. دلیل [بر این مطلب] خیلی است:

اوّل اینکه همهی انبیا؟عهم؟ کارشان همین بوده است. اگر کسی انبیا؟عهم؟ را قبول دارد، باید بکاء و گریه را هم قبول داشته باشد. و همچنین [از ادلّهی بر مطلب] این مسئله است که [در روایات] وارد شده و ثابت است که در اذن دخول حرم سیدالشهداء{علیه السلام} این مطلب منصوص است که [شخص بگوید]: «أَ أَدْخُلُ یا اللَّهُ، أَ أَدْخُلُ یا رَسُولَ اللَّهِ، أَ أَدْخُل‏...» (خداوندا آیا داخل شوم؟ ای رسول خدا{صلوات الله علیه} آیا داخل شوم؟...) و از تمام ائمه؟عهم؟ استیذان[28] می‏شود. بعد می‏گوید: «فَإِنْ دَمَعَتْ عَیْنُکَ، فَتِلْکَ عَلامَةُ الْإِذْنِ»[29] (اگر از چشمت اشکی آمد، علامت اینست که به تو اجازه داده‏اند). اما کیست که بفهمد این مطلب را؟ کیست که عاقل باشد؟ این اشک چشم به اعلی علیین مربوط است...

عمل امّ‏داوود آن قدر مفصل است که از ظهر تا غروب، بعضی‏ها نمی‏توانند آن را تمام بکنند. [در روایت] دارد که در سجده‏ی آخر، سعی کن اشکی از چشمت بیاید؛ اگر آمد، علامت این است که دعایت مستجاب شده است. عجب! شما می‏گویید این اشک هیچ‏کاره است؟! نه‏خیر، این اشتباه محض است، این اشک ما مربوط است به اعلیی علیین؛ از آنجا استیذان می‏کند، از آنجا استجابت دعا می‏کند.

فلذا باید بدانند کسانی که حاجت مهمّه‏ای دارند، یکی از همین نمازها و از این عبادت‏هایی که برای حاجت ذکر شده است [به‏جا آورند] و اگر بخواهند تثبیت بکنند، تأیید بکنند و برسند به حاجت خودشان بلاشک، ملتفت باشند بعد از آن طلب حاجت و نمازها و دعاها، بروند به سجود و در سجود سعی کنند [به اندازه‏ی] بال مگسی چشم تر بشود، این علامت این است که مطلب تمام شد...»[30]

از دیگر شواهد بر فضیلت و جایگاه خاص گریه آنست که همان طور که در مفاتیحالجنان هم ذکر شده، مستحب است که دعای ندبه (که سراسر گریه و توسل دردمندانه به حضرات ائمه؟عهم؟، خصوصاً امام عصر؟عج؟ است) در چهار عید بزرگ ما یعنی فطر، قربان، غدیر و روز جمعه خوانده شود؛ یعنی در ایامی که اصولاً زمان جشن و شادمانی مؤمنان است، به گریه و ابتهال و انابه دستور داده شده‏ایم.

وقتی گریه حائز چنان فضیلت زیادی است، گریه بر سیدالشهداء{علیه السلام} دیگر جای خود دارد. مرحوم آیت‏الله بهجت می‏فرمود:

«بنده خیال می‏کنم فضیلت بکاء بر سیدالشهداء{علیه السلام} بالاتر از نماز شب باشد؛ زیرا نماز شب عمل قلبی صرف نیست، بلکه کالقلبی است، ولی حزن و اندوه و بکاء عمل قلبی است، به حدّی که بکاء و دمعه[31] از علایم قبولی نماز وتر است.»[32]

 ایشان همچنین می‏فرمود:

«بکاء بر مصائب اهلبیت؟عهم؟ و بخصوص حضرت سیدالشهداء{علیه السلام} شاید از آن قبیل مستحباتی باشد که مستحبی افضل از آن نیست. بکاء من خشیةالله (گریه از ترس خداوند) هم همین جور است، شاید افضل از آن نباشد.»[33]

«فردای قیامت که هیچ چیز از انسان نمی‏خرند، اشک بر سیدالشهداء{علیه السلام} را مثل دانه‏ی درّی برایش نقد می‏کنند.»[34]

«بعضی می‏گویند گریه چه فایده‏ای دارد؟ فایده‏اش اینست که اتصال روحی انسان با خود سیدالشهداء{علیه السلام} و با خدا در ترقی است؛ با همین بکاءها.»[35]

اقامه‏ی مجالس و دسته‏های عزاداری

اغلب علما و بزرگان ما مقیّد به برگزاری مجالس روضه‏ی هفتگی یا ماهانه بودند. از جمله مرحوم آیت‏الله قاضی پنجشنبه‏ی هر هفته مجلس روضه برای سیدالشهداء{علیه السلام} برپا می‏نمود و در وصیت‏نامه‏ی خویش هم تأکید فرموده بود که:

«در عزاداری و زیارت سیدالشهداء{علیه السلام} مسامحه ننمایید. روضه‏ی هفتگی، ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است. و اگر هفتگی هم نشد، دهه‏ی اول محرم ترک نشود.»

 مرحوم آیت‏الله بهجت هم به همین سنت تأسی نموده و حدود 50 سال، هر جمعه مجلس روضه برپا می‏نمود.[36] آن بزرگواران مقیّد بودند که در تمام مجالس و جلسات خود، روضه و توسّل به سیدالشهداء{علیه السلام} داشته باشند؛ چنانکه فرزند آیت‏الله بهجت می‏گوید:

«ایشان در هر مجلسی که به مناسبتهای مختلف برپا می‏کرد، گریزی نیز به کربلا و مصائب اباعبدالله{علیه السلام} می‏زد. ایشان اصرار داشت که اهل منبری که می‏آیند، به ایشان توسل پیدا کنند. مثلاً امروز اگر روز شهادت امام رضا{علیه السلام} است و ذکر مصیبت ایشان را می‏خوانند، آخرش مصیبت سیدالشهداء{علیه السلام} را بخوانند... می‏فرمود مصیبتی که همه‏ی ائمه؟عهم؟ برایش یک شأنیّتی قائل بودند، از آن غافل نباشید.»[37]

این اصرار ایشان به حدی بود که اگر بعضی این کار را نمی‏کردند، توبیخ می‏فرمود؛ مثلاً می‏پرسید: یادش رفت؟ شما نگفته بودید؟...[38]

نقل می‏کنند که مرحوم آیت‏الله بهجت پای‏بندی تعجب‏برانگیزی به مجالس روضه‏ی سیدالشهداء{علیه السلام} داشت. ایشان اصرار داشت که حتی در حال بیماری هم مجلس ارباب را برپا کند و تا خود در مجلس شرکت نمی‏کرد، آرام نمی‏گرفت؛ مگر آنکه فرزندش را به نیابت از خود می‏فرستاد. ایشان هنگام روضه کنار درب می‏نشست و جلوی پای کسانی که وارد می‏شدند می‏ایستاد؛ بر جزئیات کارها، حتی چای دادن به عزاداران نظارت می‏کرد و در این باره می‏فرمود:

«استاد بزرگ ما، مرحوم غروی کمپانی که از لحاظ علمی در سطح بالایی بود، در مجالس روضه اباعبدالله{علیه السلام} پای سماور می‏نشست و چای می‏داد.»

ایشان همچنین تأکید می‏فرمود:

«شرکت در مجالس سیدالشهداء{علیه السلام} محبت به ذوی‏القربای پیامبر{صلوات الله علیه} است. همان ذوی‏القربایی که قرآن به مودّت آن‏ها سفارش کرده و مودّت آنها را مزد رسالت قرار داده است. شرکت در این مراسم، اجر رسالت پیامبر{صلوات الله علیه} است. شما به این نیت برو و به خدا بگو: تو گفتی و من هم آمدم. من همان محبتی را که تو می‏خواهی انجام می‏دهم. به کسانی که تو دوستشان داری محبت می‏کنم.»[39]

نقل شده که آیت‏الله شیخ عبدالکریم حائری روز عاشورا خود معرکه‏گردان هیئت بود؛ ایشان بر پیشانی گل می‏مالید، پابرهنه می‏شد و پیشاپیش دسته‏ی عزاداری حرکت می‏کرد و بر سر و سینه میزد.[40]

مرحوم استاد سعادتپرور هم صدای خوبی داشت و در ایام محرم خود روضه میخواند و در مجلس اباعبدالله{علیه السلام} معرکه‏گردانی می‏کرد.

جا دارد در اینجا ماجرایی را ذکر کنیم که نگارنده از شخص مورد اعتمادی نقل میکند:

مداحی به مجلسی دعوت شده بود، اما اشتباهاً به منزل همسایه رفت که افراد متدیّنی نبودند. وقتی داخل شد، آنها پرسیدند شما که هستی؟ گفت مگر قرار نبود من بیایم و روضه بخوانم؟ آنها حرفی نزدند، برایش صندلی گذاشتند و او شروع به روضه‏خوانی کرد و مجلس به برکت سیدالشهداء{علیه السلام} منقلب شد. او خود میگفت که وقتی از درب آن منزل بیرون آمد، صاحب مجلسِ اصلی با ناراحتی آمد که کجایی؟ مجلس ما را معطل کردی. گفت من آمدم و روضه هم خواندم! مگر این خانه نبود؟ گفت: اهالی این خانه اهل این حرفها نیستند! مداح به او گفت: اما من رفتم و خیلی هم منقلب شدند! او شب در خواب دید که به او گفتند که فردا هم به آن مجلس برو و آن مجلس را ترک نکن. میگوید که فردا که رفتم دیدم آن خانه‏دیگر حال هوایش عوض شده؛ حالا بیرق زده‏اند و سیاهپوشش کرده‏اند و خودشان را آماده‏ی عزاداری ارباب ساخته‏اند. آن مداح ده شب به آن مجلس رفت و اهل آن خانه منقلب شدند و مسیر زندگیشان به برکت سیدالشهداء{علیه السلام} عوض شد.

نباید به ظواهر مجلس و خلوتی یا شلوغی آن، اینکه مداح و سخنرانش چقدر صاحب‏نام هستند، شرکت‏کنندگان از چه صنف و قماشی هستند و... توجه کرد؛ ممکن است حواله‏ی انسان در مجلسی که به آن امید ندارد باشد که رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود:

«إِنَّ لِرَبِّکݠُمْ فِی‏ أَیَّامِ‏ دَهْرِکُمْ‏ نَفَحَاتٍ، أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا بِکَثْرَةِ الْإِسْتِعْدَاد.»[41]

براستى که براى پروردگارتان در روزهاى عُمرتان نسیمهایى است، هان! پس خود را با بیشتر کردن در معرض آن قرار دهید.

هر وقتِ خوش که دست دهد، مغتنم شمار

کس را وقوف نیست که انجامِ کار چیست

مداحی و مرثیه سرایی

امام صادق{علیه السلام} پیرامون مدیحهسرایی در مصیبت حسینی{علیه السلام} فرمودند:

«مَنْ أَنْشَدَ فِیݡ الْحُسَینِ{علیه السلام} شِعْراً فَبَکَى وَ أَبْکݠَى وَاحِداً کُتِبَتْ لَهُمَا الْجَنَّةُ وَ مَنْ ذُکِرَ الْحُسَینُ{علیه السلام} عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَینِهِ مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ وَ لَمْ یَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّةِ.»[42]

هر کس برای امام حسین{علیه السلام} شعری بخواند، پس گریه کند  و یک نفر را بگریاند، بهشت بر آن دو واجب میشود. و هرکه نام حسین{علیه السلام}نزدش ذکر شود و  از چشمش به اندازهی بال مگسی  اشک بیاید، ثواب او بر عهدهی خداوند است  و برای او به کمتر از بهشت  راضی نمیشود.

در روایات آمده که ایشان خود به شعرا می‏گفتند روضه بخوانید؛ چنانکه روایت شده امام رضا{علیه السلام} در این ایام مجلس عزایی ترتیب داد و به دِعبِل (که از شعرای بزرگ اهل بیت{علیه السلام} بود) امر فرمود برایشان مرثیه‏سرایی کند و روضه بخواند.[43]

مرثیه‏خوانی ارباب چنان ارجمند است که بر پایه‏ی

روایات، نخستین کسى که براى سیدالشهداء{علیه السلام} روضه‏خوانی کرده، خود خداوند متعال و جبرئیل امین بودهاند که آدم ابوالبشر، نوح، ابراهیم، اسماعیل، موسی، سلیمان؟عهم؟ و... را از مصائبى که براى حسین{علیه السلام} پیش خواهد آمد، آگاه فرموده و آنان بر این مصیبت گریسته‏اند.[44] در اینجا به عنوان مثال، روایت حضرت آدم{علیه السلام} را ذکر می‏کنیم:

«آدم{علیه السلام}، ساق عرش و نام‏هاى پیامبر{صلوات الله علیه} و امامان؟عهم؟ را دید و جبرئیل، او را تلقین داد و گفت: بگو: اى حمید! به حقّ محمّد{علیه السلام}؛ اى عالى! به حقّ على{علیه السلام}؛ اى فاطر! به حقّ فاطمه؟عها؟؛ اى محسن! به حقّ حسن و حسین؟عهما؟، و از توست احسان. زمانى که [جبرئیل،] حسین{علیه السلام} را یاد کرد، اشک‏هاى آدم جارى شد و دلش خاشع گردید و فرمود: اى برادرم، جبرئیل! در یادکرد پنجمین نفر، دلم شکست و اشکم جارى شد. جبرئیل گفت: این فرزند توست که به مصیبتى گرفتار مى‏آید که دیگر مصیبت‏ها در برابر آن ناچیزند. فرمود: اى برادرم! آن مصیبت چیست؟ گفت: تشنه و غریب و تک و تنها و بىیار و یاور کشته مى‏شود. اى آدم! اگر او را ببینى، او مى‏گوید: «واى از تشنگى! واى از بى‏کسى!»، تا این که تشنگى، همانند دود، بین او و آسمان، فاصله مى‏اندازد و هیچ کس به او جواب نمى‏دهد، جز با شمشیر و نوشاندن مرگ؛ و سر او همانند گوسفند، از پشت، بریده مى‏شود و دشمنانش بار و بنه‏اش را غارت مى‏کنند و سرِ او و سرهاى یارانش را در شهرها مى‏گردانند؛ در حالى که زنانشان همراهشان هستند. این‏چنین در علم خداى یگانهی منّان، رقم خورده است. پس آدم{علیه السلام} و جبرئیل، همانند مصیبت‏دیدگان گریستند.»[45]

همچنین پیامبر خدا{صلوات الله علیه} و امیر مؤمنان{علیه السلام} نیز بارها به حوادث خونبار کربلا اشاره کرده و همراه با فاطمهی زهرا؟عها؟، براى فرزند عزیز خود اشک ریخته‏اند.

مقام مداحان و مرثیه‏خوانان سیدالشهداء{علیه السلام} حتی ممکن است از مقام بسیاری از علمای عظام بالاتر باشد؛ زیرا این افراد مورد عنایت ویژه‏ی امام حسین{علیه السلام} قرار می‏گیرند. در این رابطه ماجرایی را نقل می‏کنیم:

مرحوم علامه‏ی طباطبایی به نقل از استادشان حضرت آیتالله سید علی قاضیطباطبایی، ماجرایی درباره‏ی مرحوم فاضل دربندی نقل مینمایند که بیانگر مقام و منزلت او نزد سیدالشهداء{علیه السلام} است. فاضل عشق و علاقه‏ی فوق‏العاده‏ای به امام حسین{علیه السلام}داشت و عزاداری و مرثیه‏خوانی‏هایش کم‏نظیر بود.

یکی از شاگردان شیخ مرتضی انصاری در رؤیا می‏بیند که فوت کرده و به عالم برزخ وارد شده و باغی به او عنایت شده که در صفا و زیبایی مانند ندارد. او در باغ شروع به گشتن میکند تا به دری در انتهای آن می‏رسد. از آن درب وارد باغ دیگری می‏شود که از شدت بهجت و تلألو و صفا و طراوت، باغ او در مقابلش کلبهای بیش نبود. با حیرت سئوال می‏کند که این باغ از آنِ کیست؟ پاسخ می‏آید که متعلق به استادت جناب شیخ انصاری است. او تعجب نمی‏کند؛ زیرا از زهد و تقوا و مقام علمی و مرجعیت عامّ شیخ آگاه بود. پس در آن باغ به تفرّج میپردازد تا به انتهای آن می‏رسد و دری دیگر می‏بیند. درب را باز می‏کند و به باغ دیگری وارد می‏شود که در صفا و نورانیت و طراوت و زیبایی هوش از سر میربود و باغ شیخ در قیاس با آن چون کوخی بود. پس بسیار تعجب می‏کند؛ زیرا کسی را برتر از استاد خود در فضل و تقوی نمیشناخت تا این باغ از آنِ او باشد. لذا می‏پرسد که این باغ دیگر متعلق به کیست؟ پاسخ می‏آید: برای فاضل دربندی است! تعجبش بیشتر می‏شود، زیرا او را هم‏رتبهی شیخ اعظم نیز نمیدانست، چه رسد که بالاتر از او باشد. پس می‏پرسد: چگونه فاضل دربندی در چنان مرتبه‏ای قرار گرفته؟ پاسخ می‏آید: «این باغ هدیه‏ی سیدالشهداء{علیه السلام} است و از هدیه سئوال نمیکنند.»[46]

این رسم بسیاری از بزرگان و اهل معنا بوده که در ایام محرم، خصوصاً در اوقات خاص، مانند بین‏الطلوعین که حال خوشی داشتند، خود به تنهایی و در عبادتگاهشان و یا در محلی خلوت (مثلاً در بیابان) برای خویش روضه‏خوانی و مرثیه‏سرایی می‏کردند. گاه ایشان از یک مداح درخواست میکردند که برایشان روضه بخواند. برخی نیز دفترچه‏ای به همراه داشتند و نزد خود شعر مینوشتند و برای سیدالشهداء{علیه السلام} میخواندند. این قبیل کارها برکات زیادی دارد و مجرّب است.

یک بار بزرگواری را در حرم امام رضا{علیه السلام} دیدم که سر در عبای خود فرو برده بود و با خود روضه‏ای زمزمه می‏کرد. به او گفتم برای چه کسی میخوانی؟ لاقل کمی بلندتر بخوان تا بقیه هم استفاده کنند. او گفت من برای امام رضا{علیه السلام} روضه میخوانم و ایشان{علیه السلام} هم گریه میکند. و یا شخص دیگری را دیدم که می‏گفت من برای امام زمان{علیه السلام} روضه میخوانم.

خلاصه آنکه توصیه میشود که انسان در ایام عزای اهل بیت؟عهم؟، علاوه بر شرکت در مجالس روضه و مرثیه‏خوانی، اگر توفیق نوحهخوانی و مداحی در مجالس اهل بیت؟عهم؟ را ندارد، در خلوت خویش برای خودش مدیحهسرایی و روضهخوانی کند، شعری بسراید و به ساحت ایشان عرضه کند و بدین ترتیب نامش را در اصناف مختلف خدمتگزاران آن حضرات ثبت نماید.

آداب و مراقبات دهه‏ی اول محرم

در دهه‏ی اول محرم، عالم مُلک و ملکوت عزادار است. و ملائکه‏ی الهی همه عزادارند؛ چنانکه در زیارت عاشورا می‏گوییم:

«یا أَبا عَبْدِاللَّهِ، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَ عَلَى جَمیعِ أَهْلِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.»

یا اباعبداللَّه، سوگ و مصیبت تو بر ما و بر همه‏ى اهل آسمان‏ها و زمین، عظیم و سنگین است.

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

و لذا اگر ما هم می‏خواهیم مورد عنایت الهی قرار گیریم، باید با این جریان نظام عالم همراه و همجهت شویم. مقیّد باشیم که در این ایام هر روز توسل داشته باشیم. در روایت دارد که حضرات معصومین در این ایام دائماً محزون بودند؛ چنانکه امام رضا{علیه السلام} فرمود:

«کَانَ أَبِی{علیه السلام} إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا یُرَى ضَاحِکاً وَ کَانَتِ الْکِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَیهِ حَتَّى یَمْضِی مِنْهُ عَشَرَةُ أَیامٍ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْعَاشِرِ کَانَ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَوْمَ مُصِیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکَائِه‏...»[47]

وقتی ماه محرم می‏رسید، پدرم دیگر خندان دیده نمی‏شد و اندوه بر او چیره می‏گشت تا این ده روز به پایان برسد. وقتی روز دهم می‏رسید، آن روز، روز عزا و اندوه و گریه‏اش بود...

از همین روست که مرحوم آیتالله آقا میرزا جواد تبریزی[48] در مراقبات خود توصیه میکند که بهتر است در روز عاشورا، مؤمنین غذا و آب کمتر بنوشند و تأسی به حزن و اندوه اهل بیت؟عهم؟ بنمایند و در غروب روز عاشورا، مانند زنان اهل حرم، زیارت وداع با سید الشهداء{علیه السلام} و سایر شهیدان را بخوانند و در شب یازدهم نیز بر بستر نرم نخوابند و غذایی مانند اسیران بخورند تا مراتب همدردی خود با اهل بیت سید الشهداء؟عهم؟ را اعلام نمایند.

در اهمیت و فضیلت زیارت عاشورا

اکثریت قریب به اتفاق علما و بزرگان ما با زیارت عاشورا مأنوس بودند. در اینجا به چند نمونه اشاره می‏کنیم:

مرحوم آیت‏الله بهجت می‏فرمود:

«مرحوم شیخ انصاری با اینکه یکچشمی بود و شب نمیتوانست مطالعه کند، در روز این همه درس، تألیف و عبادت داشت، هر روز زیارت عاشورا را با صد لعن و سلام، در بالا سر مرقد حضرت امیر{علیه السلام} نیم ساعت ایستاده میخوانده و نماز جعفر و یک جزء قرآن را به توفیق معنوی انجام میداده است.»[49]

همچنین آورده‏اند که بعد از وفات شیخ انصاری، کسی ایشان را در خواب دید و از احوالش پرسید، در جواب سه مرتبه فرمود: عاشورا، عاشورا، عاشورا![50]

همچنین نقل شده که فرزند علامه‏ی حلّی، ایشان را در خواب دید و از احوالش پرسید، ایشان جواب داد:

«اگر کتاب «الفین»[51] و زیارت امام حسین{علیه السلام} نبود، فتواهای من، مرا هلاک می کرد!»

مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل می‏کردند:

«زمانی در عراق بیماری وبا شیوع پیدا کرده بود. در همان اثنا در محضر آیت‏الله شیرازی در سامراء درس می‏خواندیم. در میان درس، استاد بزرگ ما آیت‏الله سید محمد فشارکی وارد شد، در حالی که آثار گرفتگی و انقباض از صورتش پیدا بود. ایشان فرمود: شما مرا مجتهد می‏دانید یا نه؟ عرض کردیم: بلی! فرمود: عادل می‏دانید؟ عرض کردیم: بلی! (ایشان می‏خواست از ما اقرار بگیرد که شرایط حکم و فتوی را دارد یا نه؟) آن وقت فرمود: من به تمامی شیعیان سامراء از زن و مرد حکم می‏کنم که هریک از ایشان یک فقره زیارت عاشورا نیابتاً از والده‏ی محترم امام زمان؟عج؟ بخوانند و آن محترم را نزد فرزندش حضرت ولی امر؟عج؟ شفیع قرار دهند که آن حضرت، نزد خداوند متعال شفاعت نماید تا خداوند شیعیان را از این بلا نجات دهد. همین که این حکم صادر گردید، چون مقام ترس بود، همه‏ی شیعیان ساکن سامراء اطاعت نمودند و در نتیجه یک نفر شیعه در سامراء تلف نشد؛ در حالی که هر روز ده، پانزده نفر غیر شیعه در اثر وبا تلف می‏شدند.[52]

آنچه ذکر شد مشتی نمونه‏ی خروار است. بنده سراغ ندارم که در میان علما و بزرگان ما کسی مأنوس با زیارت عاشورا نبوده باشد. سیره و سخن این بزرگان همچون شیخ انصاری یا آیت‏الله فشارکی که سراسر عمرشان مأنوس با روایات بوده‏اند، خود می‏تواند چراغ راه و حجتی برای ما باشد. لذا ضروری است که با زیارت عاشورا انس بگیریم و بعد خود خواهیم دید که چه آثار و برکاتی دارد.

و باید توجه کنیم که زیارت عاشورا برای اهل سیر و سلوک، «کبریت احمر» است؛ چنانکه مرحوم حداد می‏فرمود:

«درک من از مقام توحید، اثر زیارت عاشوراست.»[53]

دستور اربعین زیارت عاشورا به سبک مرحوم

علامهی طباطبایی

دستور العمل مرحوم علامه در انجام زیارت عاشورا به مدت یک اربعین، بدین ترتیب بود که شخص در صبح روز عاشورا و در مجلس واحد، ابتدا نماز زیارت عاشورا را زیر آسمان بخواند و سپس زیارت عاشورا را همراه با صد لعن و صد سلام کامل به همان حال بخواند و زیارت را تمام کند. سپس از روز یازدهم محرم، هر صبح نماز و زیارت عاشورا را به همان نحو تا ابتدای صد لعن بخواند و یک بار هم لعن بخواند و سپس به سراغ امور روزانه‏اش برود و تا هنگام غروب و به تدریج نود و نه لعن و صد سلام را بگوید و تا غروب آفتاب زیارت را تمام کند. بدین ترتیب، گویی که شخص در تمام طول روز مشغول زیارت عاشورا بوده است. اگر انسان این کار را چهل روز، یعنی تا روز اربعین، ادامه دهد، بسیار مطلوب است و اثرات بسیار عجیبی دارد. زیرا زیارت عاشورا برای برآورده شدن حاجات و رفع گرفتاریها بسیار مفید است.

دعای علقمه

مرحوم آیتالله قاضی توصیه به دعای علقمه بعد از زیارت عاشورا میکردند. لذا اگر بتوانیم دعای علقمه را نیز پس از زیارت عاشورا بخوانیم بسیار مطلوب است؛ خصوصاً اینکه انسان برائت و شدّت نفرت خود را از دشمنان اهلبیت؟عهم؟ در دعای علقمه ابراز مینماید.

زیارت مطلقه‏ی امام حسین{علیه السلام}

به جز زیارت عاشورا، زیارات مطلقهی فراوانی برای سیدالشهداء{علیه السلام} روایت شده؛ از جمله مرحوم شیخ عباس قمی به عنوان اوّلین زیارت سیدالشهداء{علیه السلام}، زیارتی را از امام صادق{علیه السلام} نقل میکند که حاوی مطالب بلند توحیدی است و چنانکه از متن و فضای صدور روایت برمی‏آید، امام صادق{علیه السلام} این زیارت را به خواص شیعیانشان تعلیم فرمودهاند. این زیارت چنین آغاز می‏شود:

حسین بن ثُوَیر نقل میکند: من و یونس‏ بن‏ ظَبیان‏ و مُفضَّل بن عمر و ابو سَلَمهی سَرّاج‏، نزد امام صادق{علیه السلام} نشسته بودیم و یونس که از همه‏ی ما مسن‏تر بود، با امام{علیه السلام} سخن مى‏گفت. او به حضرت گفت: فدایت شوم! من در مجالس این قوم (یعنى بنى‏عبّاس)، حاضر مى‏شوم. در آن حال، چه بگویم؟

امام{علیه السلام} فرمود: اگر در مجلس آنان حاضر شدى، چون ما را یاد کردى، بگو: «خدایا! آسایش و شادى را به ما بنما»؛ که در این صورت، به هر چه خواهى، مى‏رسى.

گفتم: فدایت شوم! من، حسین{علیه السلام} را بسیار یاد مى‏کنم. چه چیزى بگویم؟

امام{علیه السلام} فرمود: بگو: درود خدا بر تو باد، اى اباعبداللّه!. این را سه بار مى‏گویى، که سلام، از دور و نزدیک، به او مى‏رسد.

سپس فرمود: اباعبداللّه الحسین{علیه السلام}، چون درگذشت، آسمان‏هاى هفتگانه و زمین‏هاى هفتگانه و هر چه در آنها و میان آنها بود، بر او گریستند. و هر کس از مخلوقات پروردگارمان که به بهشت و دوزخ درمى‏آید و آنچه دیده مى‏شود و دیده نمى‏شود، بر اباعبداللّه الحسین{علیه السلام} گریسته است؛ مگر سه چیز که بر او گریه نکردند.

گفتم: فدایت شوم! این سه چیز، کدام اند؟

فرمود: بصره، دمشق و خاندان عثمان که لعنت خدا بر ایشان باد، بر او نگِریستند.

گفتم: فدایت شوم! من مى‏خواهم او را زیارت کنم. چه بگویم و چه کار کنم؟

فرمود: هنگامى که نزد اباعبداللّه{علیه السلام} آمدى، بر کناره‏ی رود فرات غسل کن. سپس لباس‏هاى پاکیزه‏ات را به تن کن و پابرهنه برو، که در حرمى از حرم‏هاى خدا و پیامبرش{صلوات الله علیه} هستى، و پیوسته تکبیر و تهلیل بگو و تسبیح و حمد و تعظیم خدا را به جاى آور و بر محمّد و خاندانش؟عهم؟ درود فرست تا به درگاه حائر برسى. سپس مى‏گویى:

«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ ابْنَ حُجَّتِهِ، السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا مَلَائِکَةَ اللَّهِ وَ زُوَّارَ قَبْرِ ابْنِ نَبِیِّ اللَّه‏...»[54]

آداب و مراقبات دهه‏ی دوم محرم تا پایان صفر

دو ماه محرم و صفر، ایام حزن اهل بیت؟عهم؟ است. لذا بهتر است که در این مدت حداقل یک بار در هفته در مجلس روضه شرکت نماییم، یا در خلوت و در اوقات خوشی مثل بین‏الطلوعین، با خود مرثیه‏خوانی کنیم و برای امام زمان؟عج؟ ذکر مصیبت نماییم و در این دو ماه فرصت اتصال و توسل به اهل بیت؟عهم؟ را از دست ندهیم.

 

 


[1]. کافی، ج 1، ص541: باب النوادر...

 

[2]. ذاریات، 56.

 

[3]. نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه 190.

 

[4]. قربالإسناد، النص، ص351.

 

[5]. کافی، ج‏1،  399.

 

[6]- آیتالله سید محمدحسین حسینی تهرانی، معروف به علامهی طهرانی (1305- 1374ه.ش.) از شاگردان برجستهی علامهی طباطبایی در عرفان و سیر و سلوک بود. ایشان از محضر اساتید بزرگ حوزهی قم و نجف اشرف بهرهمند شد و چنان خوش درخشید که اگر به بحث و درس در حوزه ادامه میداد، به مقام مرجعیت میرسید؛ اما از درس و بحث فقهی کناره گرفت و راه عرفان و سیر و سلوک توحیدی را برگزید و به همنشینی و معاشرت با اهل معنا پرداخت. علامهی طهرانی از محضر شخصیتهایی چون سید هاشم حداد، شیخ عباس قوچانی (وصی سید علی آقای قاضی)، حاج سیّد جمالالدّین گلپایگانی، آیتالله انصاری همدانی و... بهره برد و در این مسیر نیز پیشرفت فراوان کرد؛ چنانکه مرحوم حداد به یکی از فرزندان ایشان فرمود: «فلانی! این مطلب را به تو بگویم که مانند پدرت در روی زمین کسی وجود ندارد!» و میفرمود: «سید محمدحسین، سید الطائفتین (علمای ظاهر و علمای باطن) است.»

مقام معظم رهبری، در پیامی که به مناسبت رحلت ایشان صادر فرمود، علامهی طهرانی را چنین توصیف کرد: «ایشان از جمله فرزانگان معدودى بودند که مراتب برجستهی علمى را با درجات والاى معنویّت و سلوک توأماً دارا بودند، و در کنار فقاهت فنّى و اجتهادى، به فقه الله الأکبر نیز که از مقوله شهود و محصول تجربه حسّى و مجاهدت معنوى است نیز نائل گشته بودند.»

[7]- آیتالله سید علی قاضی طباطبایی (۱۳۲۵- ۱۲۴۸ه.ش./ ۱۳۶۶- ۱۲۸۵ه.ق.)، فقیه، حکیم و عارفی کمنظیر بود؛ چنانکه مرحوم سید هاشم حداد، از عرفای معاصر و شاگرد ایشان میگوید: «از صدر اسلام تا کنون عارفی به جامعیت قاضی نیامدهاست... آقای قاضی یک عالمی بود که از جهت فقاهت بینظیر بود. از جهت فهم روایت و حدیث بینظیر بود. از جهت تفسیر و علوم قرآنی بینظیر بود، حتی از جهت تجوید و قرائت قرآن؛ و در مجالس فاتحهای که احیاناً حضور پیدا مینمود، کمتر قاری قرآن بود که جرات خواندن در حضور وی را داشته باشد؛ چرا که اشکالهای تجویدی و نحوهی قرائتشان را میگفت.»

علامه‏ی طباطبایی نیز درباره‏ی ایشان می‏فرمود: «ما هر چه داریم از قاضی داریم... قاضی در تفسیر قرآن کریم ید طولایی داشت و این سبک تفسیر آیه به آیه را قاضی به ما تعلیم دادند و ما در تفسیر المیزان، از مسیر و روش ایشان پیروی میکنیم. ایشان در فهم معانی روایات وارده از ائمّهی معصومین؟عهم؟ ذهن بسیار باز و روشنی داشتند و ما طریقه فهم احادیث را که فقه الحدیث گویند از ایشان آموختهایم.»

ایشان از شاگردان شیخ محمّد بهاری و سیّد احمد کربلایی بود که آن بزرگواران نیز از شاگردان مرحوم ملا حسینقلی همدانی بودند. از همین رو، مکتب تربیتی و سلوکی ایشان را به نام ملا حسین‏قلی همدانی می‏شناسند.

بسیاری از علما و بزرگان اخلاق و سیر و سلوک که در روزگار معاصر منشأ اثرات و تحولات عمیقی بوده‏اند، جزو شاگردان سید علی آقای قاضی محسوب می‏شوند؛ شخصیت‏هایی همچون علّامهی طباطبایی، سیّد هاشم حداد، آیت‏الله دستغیب، آیت‏الله بهجت و...

 

[8]. نور مجرد، ص489 تا 503.

 

[9]. همان.

 

[10]. روح مجرد، ص347.

 

[11]. همان

 

[12]. توحید عینی و علمی در مکاتیب علمی و عرفانی، علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی، ص40.

 

[13]. روح مجرد، ص264.

 

[14].نور مجرد، ص489 تا 503.

 

[15]. الأمالی (للصدوق)، النص، ص: 19.

 

[16]. عیون أخبار الرضا{علیه السلام}، ج1، ص60.

 

[17]. الخصائص الحسینیة، ص14.

 

[18]. دلائل الإمامة، ص181؛ مناقب آل ابی‏طالب؟عهم؟، ج4، ص78.

 

[19]. دلشده، ص250-251.

 

[20]. اسرار ملکوت، ج2، ص205.

 

[21]. مکتب نرفتگان، ص138.

 

[22]. ر.ک: بحار الانوار، ج44، ص223، باب30: إخبار الله تعالى أنبیاءه؟عهم؟ و نبیّنا{صلوات الله علیه} بشهادته‏.

 

[23]. مرحوم آیت‏الله حاج شیخ على سعادت‏پرور (1305-1383 شمسی) از شاگردان برجسته‏ی مرحوم علّامه‏ی طباطبایی در مسائل سلوکی بود. مؤلف این کتاب، افتخار بهره‏مندی از محضر ایشان را دارد و عمده‏ی مطالب آمده در این اثر، برگرفته از دستورات آن استاد ارجمند اخلاق و عرفان است.

 

[24]. فروغ شهادت، ص33.

 

[25]. همان، ص389.

 

[26]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج10،ص318، باب49.

 

[27]. از آنجا که توضیح بیشتر  در این باره در این مختصر نمی‏گنجد، رجوع کنید به کتاب: فروغ شهادت، اثر مرحوم آیت‏الله سعادت‏پرور، فصل سوم: خصیصه‏ى خاصّ سیّدالشّهدا{علیه السلام}.

 

[28]. درخواست اجازه.

 

[29]. مصباح المتهجد، ج2، ص720.

 

[30]. رحمت واسعه، ص268.

 

[31]. اشک چشم.

 

[32]. در محضر بهجت، ج1، ص216.

 

[33]. آینه حقیقت، ص63.

 

[34]. رحمت واسعه، ص257.

 

[35]. همان، ص256.

 

[36]. همان، ص23.

 

[37]. العبد، ص187.

 

[38]. رحمت واسعه، ص25.

 

[39].همان، ص23.

 

[40]. دائرة المعارف تشیع، ج 6، ص 54.

 

[41]. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏4، ص118.

 

[42]. کامل الزیارات، باب 33، ح1.

 

[43]. بحار الأنوار، ج‏54، ص752.

 

[44]. برای ملاحظه‏ی مشروح این روایات، رجوع کنید به: بحار الانوار، ج44، ص223، باب30: إخبار الله تعالى أنبیاءه؟عهم؟ و نبیّنا{صلوات الله علیه} بشهادته‏.

 

[45]. بحار الانوار، ج44، ص245، ح44.

 

[46]. به نقل از نسخه‏ی خطی کلمات استاد علامه‏ی طباطبایی، نوشته‏ی حضرت استاد علی سعادت‏پرور. لازم به ذکر است که مرحوم فاضل دربندی کتابی موسوم به «اسرار الشهادة» پیرامون حادثهی کربلا به رشتهی تحریر درآورده است؛ بنا به گفتهی محدث نوری در کتاب لؤلؤ و مرجان «فاضل دربندی از علمای مبرز و افاضل معروف و در اخلاص به خامس آل عبا بی‏نظیر بود. و لکن این کتاب در نزد علمای فن و نقادان احادیث و اخبار مربوط به سیرهی امامان معصوم؟عهم؟ بی‏وقع و بی‏اعتبار است.» طبق گفتهی شیخ آقا بزرگ تهرانی، او «از شدت خلوص و صفای نفسی که داشت، در این کتاب اموری را نقل کرده که در کتاب‏های معتبر یافت نمی‏شود.»

 

[47]. الأمالی للصدوق: ص 190.

 

[48]. آیتالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (1274- 1343ه.ق)، عالم و فقیهی متبحر بود. ایشان در تهذیب نفس و سیر و سلوک توحیدی از شاگردان برجستهی ملا حسین‏قلی همدانی محسوب میشد. نقل شده که وقتی امام خمینی (پس از پیروزی انقلاب) به قم عزیمت کردند و به زیارت قبرستان شیخان و مزار میرزا جواد آقا رفتند، با تحت الحنک خود غبار سنگ قبر را پاک کردند و مشغول قرائت فاتحه شدند؛ ایشان می‏فرمود: «در قبرستان قم یک مرد خوابیده و او حاج میرزا جواد آقای تبریزی است!»

از آنجا که کتاب «المراقبات» ایشان بسیار مورد توجه اساتید و بزرگان سیر و سلوک بوده و شاگردان خود را به خواندن آن دستور می‏دادند، ما در این اثر از این کتاب ارجمند بهره‏ی فراوان برده‏ایم. علامه‏ی طباطبایی درباره‏ی المراقبات می‏فرماید: «این کتاب دریایی است پر از مروارید که در پیمانه نگنجد و نویسنده‏ی آن بدون شک الگوی بلندمرتبه و والامقامی است که قدر و ارزشش با مقیاس اندازه نمی‏شود...»

[49]. در محضر بهجت، ج۱، ص94.

 

[50]. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 773.

 

[51]. کتاب «الفین» واجد دو هزار دلیل در اثبات حقانیت و افضلیت امیر المؤمنین{علیه السلام} بر سایرین و بطلان خلافت دیگران است.

 

[52]. الکلام یجر الکلام، ج1، ص54.

 

[53]. عارف فی الرحاب القدسیة، ص60.

 

[54]. کافی، ج4، ص575: باب زیارة قبر أبی عبدالله الحسین بن علی؟عهما؟

 

فهرست مطالب