با توجه به آنکه سال توحیدی برای اهلالله با ماه رمضان آغاز میشود، ذیالقعدة اوّلین ماه از ماههای حرام است و علاوه بر شرافتهای خاص ماههای حرام، سرآغاز اربعین حضرت موسی{علیه السلام} در کوه طور و شروع میعادی است که آن حضرت عمری را در طلب آن بود[1] و در آن، فصل جدیدی از تاریخ پر فراز و نشیب بنیاسرائیل رقم خورد. هرچند بسیاری از آن قوم، با گوسالهپرستی، از آن همه نعمتی که محصول اربعین موسوی{علیه السلام} بود محروم گشتند، ولی میقات الهی در اربعین موسوی، سرآغاز برکات فراوانی برای مؤمنین بنیاسرائیل گردید. به همین علت است که ماه ذیقعده و دهۀ اوّل ذیالحجه، حائز شرافتهای منحصر بفردی است که در بین ایام سال به «اربعین موسوی{علیه السلام}» معروف گردید و اهل معنا سرآغاز اربعینیّات خود را در این ایام قرار میدادند.
خداوند در دو سورۀ قرآن پیرامون اربعین موسوی{علیه السلام} و اسرار آن اشاراتی را به صورت رمزگونه بیان میفرماید که با دقت در آنها میتوان به ابعاد این رخداد و بسیاری از نکات سلوکی و وظایف سالک در مراقبات و فکر و ذکر و خلوت و عزلت در اربعینیّات پی برد. لذا قبل از ورود به مراقبات این ایام، اشاراتی به آیات مربوطه مینماییم.
اربعین موسوی{علیه السلام} در قرآن
خداوند در سورۀ بقره، نعمتهای برجستهای که به بنیاسرائیل ارزانی داشت یادآور میشود و هریک از آنها را حجتی بر ضرورت شکر الهی و اطاعت از فرامین حضرت موسی{علیه السلام} بیان میدارد. خداوند در ادامه، به اربعین موسوی{علیه السلام} و اعطای الواح تورات در پایان این ایام میپردازد و بلافاصله با تأسّف، به گوسالهپرستی آنان اشاره میکند و اینکه بنیاسرائیل به جای شکر این همه نعمت، چگونه آن را کفران نمودند و دست به زشتترین کار در قبال عنایتهای خداوند یازیدند.
<وَاِدݩݐݨْ واٰعَدْناٰ مُوسݧݧݧݧݩݧݩݩݧٰٓی اَرْٮݫݫݓَعݫݫٖینَ لݠَیݧْلَةݧً ثُمَّ اتَّخݧَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنݨْ بَعْدِهٖ وَاݦَںݧݩݐݨْٮݩݧݧݑُمْ ظاٰلݠݫِمݧݩݧُونَ>[2]
«و چون با موسی{علیه السلام} چهل شب وعده کردیم، پس از او گوساله پرست شدید و ستمکار بودید.»
این خود هشداری است به همهی موحدین و سالکان مجذوب که هرگز از تلبیسهای شیطان نباید غافل باشند و چهبسا بعد از اربعینهای فراوان، ناگهان گوسالهها و بتهای مخفی در زوایای قلوب آنان آشکار شود و خداپرستی صوری آنان که در حقیقت گوسالهپرستی بوده است، از شرک خفی به کفر جلی بدل گردد.
<اَفݧَرَاَیݨْتَ مَنݭݪِ اتَّحݧݐݧَدݧݩݐَ اِلٰهݧݧَهݧݩُۥ هَوݧٰݣݣىهݦُ وَاَضݧَݡلَّهُ اللّٰهُ عَلٰی عِلْمٍ وَخَٮݧݩݩݑَمݧَ عَلٰی سَمْعِهٖ وݩَقَلݨْبِهٖ وَحݫݓَعَلَ عَلٰی بَصَرِهٖ غِشاٰوَةً فَمݧݧݨݨَنݨݨْ یَهْدݫٖیهِ مِنݨْ بَعݧݩْدِ اللّٰهِ٭ݦݦۚ اَفݧَلاٰ تَذَکَّرُونَ>[3]
«پس آیا دیدی آن کسی را که هوای نفس خود را خدای خود گرفت و خداوند او را، با وجود داشتن علم، گمراه کرد و بر گوش و قلبش مهر نهاد و بر چشمش پرده انداخت؛ دیگر بعد از خدا چه کسی او را هدایت میکند؟ آیا باز هم متذکر نمیشوید؟»
همچنین خداوند در سورهی اعراف، با تفصیل بیشتر به کمّ و کیف میقات الهی میپردازد و پس از ذکر داستان بنیاسرائیل و یادآوری نعمتهای الهی بر ایشان، به میقات حضرت موسی{علیه السلام} اشاره فرموده و آن را به دو مرحلهی سی شب و ده شب تفکیک مینماید:
<وَواٰعَدْناٰ مُوسݧݧݧݧݧݩݧݩٰی ثَلاٰٮݧݧݩݒٖینَ لݠَیݧْلَةݧً وَاَتݨْمݧݩَمݧݩْناٰهاٰ بِعَشْرٍ فَٮݧݩݑَمَّ مݫٖیݫٯݨݦݑاٰتُ رَبِّهٖٓ اَرْٮݫݫݓَعݫݫٖینَ لݠَیݧْلَةً٭ݨݨݨݦݦݦݨݦۚ...>[4]
«و با موسی{علیه السلام} سی شب وعده کردیم و آن را به ده شب دیگر کامل نمودیم، و وعدهی پروردگارش چهل شبِ تمام شد.»
خداوند سپس به توصیف میقات و حالات حضرت موسی{علیه السلام} در لقاء الهی میپردازد:
<وَلݠَمݩّاٰ جآٰءَ مُوسݧݧݧݧݧݩݧݩٰى لݫِمݫݫٖىݫݔقاٰتِناٰ وݩَکَلَّمݩݧَݡهُۥ رَبُّهݨُۥ قاٰلَ رَبِّ اَرݪِنݫٖیٓ اَنݧْظݨݧݨُرْ اِلَیْکَ٭ݦݦݦݦۚ قاٰلَ لَنݨݨْ تَرݣݣاٰݣݣنٖی وَلݩݩݩݩݩݩݩݩݧݧݩٰکݠݫݫِنݭِ انْظݨُرْ اِلَى الْجَبݧَلِ فَاِنِ اسْٮݦݩݑَقَرَّ مݧَݡکاٰںݧݐَهݩݧُۥ فَسَوݦْڡݨݦݐَ تَرݣݣاٰݣݣنٖی٭ݦݦݩۚ فَلَمݩّاٰ تَجَلّݧݩݩݩݩݩݩݩݩݩݩݧٰى رَبُّهݨُۥ لݫݭِلْجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَکًّا وَݡخَرݩَّ مُوسݧݧݧݧݧݩݧݩٰى صَعِقݩًا٭ݦݦۚ فَلَمݩّآٰ اَفاٰقَ قاٰلَ سُبْحاٰنَکَ تُبݧݧْتُ اِلَیْکَ وَاݦَنَا اَݢݢوَّلُ الْمُؤݧݨْمِنٖینَ>
«و هنگامی که موسی{علیه السلام} به وعدهگاه ما آمد و پروردگارش با او به گفتگو پرداخت، عرضه داشت: پروردگارم، خود را به من بنما تا نظارهات کنم. خداوند فرمود: هرگز مرا نخواهی دید؛ اما به این کوه بنگر؛ اگر با تجلی من بر جایش ثابت مانْد، مرا خواهی دید! هنگامی که پروردگارش بر کوه تجلی کرد، آن را به شدت در هم کوبید و موسی{علیه السلام} بیهوش شد؛ چون به هوش آمد عرض کرد: تو پاک و منزهی، به سویت توبه کردم و من اولین مؤمنانم.»
در ادامه، با تکیه بر آیات فوقالذکر سورههای بقره و اعراف، نکاتی را ذکر میکنیم.
اهمیت عدد چهل در منازل سلوک
اوّلین نکتهای که از بیان الهی پیرامون اربعین موسوی{علیه السلام} به دست میآید، اهمیت عدد چهل در منازل سلوکی است.
با توجه به تأکیدی که بر عدد چهل در برخی از آیات و روایات وجود دارد، روشن میشود که در این عدد خصوصیتی است که در سایر اعداد نیست؛ مثلاً خداوند در حدیث قدسی دربارهی خلقت حضرت آدم{علیه السلام} میفرماید:
«خَمَّرْتُ طِینَةَ آدَمَ بِیَدَیَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً.»[5]
«گل آدم را به دستان خویش چهل صبح سرشتم.»
همچنین نقل شده که پیکر آن حضرت در مراحل گوناگون خلقت تا تسویهی کامل، در هر مرحله چهل سال باقی ماند، تا قابلیت دریافت روح الهی را پیدا کرد[6]. نیز خداوند میفرماید که بلوغ عقلی انسان در چهل سالگی حاصل میشود:
<...حَتّݧݧݩݩݧݩݩݧݩݧݩٰٓی اِذݢݢاٰ بَلَغَ اَشُدَّهُۥ وݨَٮݫݓَلَغݧَ اَرْٮݫݫݓَعݫݫٖینَ سَنَةً قاٰلَ رَبِّ اَوْزِعْنٖیٓ اَنْ اَشْکُرَ ںݨݐِعْمݩَٮݩݩݑَکَ الݠَّتٖیٓ اَنݧْعݧَمݧݨْتَ عَلَیَّ...>[7]
«...هنگامی که انسان به حد بلوغ و رشد عقلی برسد و به چهل سالگی برسد، آن هنگام میگوید: پروردگارا مرا توفیق ده که شکر آن نعمتهایی که به من ارزانی فرمودی بهجای آورم...»
همچنین کسی که شراب بنوشد، نماز او تا چهل شب مقبول نیست[8]؛ در بیانی دیگر، همین اثر برای خوردن مال حرام بیان شده است[9]. در روایت دیگری آمده که رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمودند: «اگر کسی چهل حدیث نافع برای امت حفظ کند، از راه تبیین آن برای مردم و یا از راه پیاده کردن عملی آن در جامعه، روز قیامت فقیه محشور میشود.»[10] در روایت نبوی{صلوات الله علیه} دیگری نقل شده: «کسی که چهل روز با اخلاص به سر ببرد، چشمههای حکمت از قلبش بر زبان او جاری میگردد[11]. اینها و موارد فراوان دیگر، تأکید بر عدد چهل و جایگاه آن در مراقبات دارد.
مرحوم آیتالله سید مهدی بحرالعلوم[12] در آغاز رسالهی سیر و سلوکی که منسوب به ایشان است، فصل مستقلی را به خاصیت عدد چهل و تأثیر آن در منازل سلوک اختصاص داده است. ماحصل بیان ایشان چنین است:
نفس انسانی حقیقتی «ذومراتب» است؛ یعنی دارای مراتب و درجات مختلف است. پایینترین مرتبهی وجود انسان، بُعد حیوانی و نباتی او است که تدبیر امور حیوانی و نباتی بدن را انجام میدهد. مراتب عالیتر نفس، از مرتبهی عاقله و ناطقه شروع میشود و تا عالیترین مدارج کمال وجودی و ارزشی سیر میکند؛ که همانا مقام خلیفةاللّهی و استقرار تحت مقام تامّ ولایت الهی است. این سیر، بنا بر اعتبارات مختلف، تقسیمات گوناگونی دارد؛ مثلاً در فرهنگ قرآن، به مرتبهی مُلک و ملکوت و در کتب عقلی، به سه مقام عالم ماده، مثال و عقل تقسیم شده است؛ همچنین در اصطلاح عرفان، این مراتب به چهار حضرت تقسیم شده است که از عالم دنیا آغاز شده و سپس به عالم مثال و عالم عقل میرسد و در نهایت به اسماء کلیه ختم میگردد. مهم آن است که در این میان، انسان، جامع همهی این مراتب است و لذا به او «کون جامع» گفتهاند؛ یعنی او قابلیّت درنوردیدن همهی مراتب عالم را دارد و به همین خاطر او را عالم پنجمی نامیدند که جامع همهی عوالم چهارگانهی دیگر است.
به این ترتیب، عوالم خلقت به پنج مقام تقسیم شده است و هریک از موجودات مُلکی و ملکوتی، در مرتبهای از مراتب عالم قرار دارند و تنها انسان است که با تهذیب و تعلّم علوم الهی، مراتب عوالم را طی میکند و با طیّ منازل چهارگانه، در مقام ولایت و خلافت الهی، جامعیّت خود را به منصهی ظهور میگذارد[13].
اما هریک از منازل سلوک، خود دارای منازل بیشمار دیگری است که بنا بر میزان استعداد سالک، تعداد آن مختلف است. از همین رو، در کتب اخلاقی، عبور از هر منزل منوط به طیّ اربعینی در مراقبهای خاص شده؛ تا اوّلاً، کمالاتی را که سالک در آن مرتبه کسب کرده، از «حال» به «مقام» و از مقام به «ملکه» تبدیل شود و ثانیاً، با مداومت و استقامت بر آن مرتبه، همهی آثار رذائل اخلاقی که در منازل قبل بود، به طور کامل از نفس رخت بربندد. به این ترتیب، مراقبات اربعینی در اخلاق عملی یعنی «مداومت چهل منزلی بر ذکری و حفاظت از مراقبهای نفسانی طی دورهی چهل گانه». در این مدت، هر مقدار مراقبه عمیقتر و محاسبه دقیقتر باشد، آثار آن در پایان اربعین در نفس آشکارتر است.
سحرگه رهروی در سرزمینی
همی گفت این مُعَمّا با قرینی
که ای صوفی! شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی[14]
بنابراین، نفس در طی مدارج سلوک، باید با مراقبه و محاسبه و ذکر و فکر، مراتب و منازل کمال را از اسفل سافلین تا اعلی علیین در اربعینیّات طی کند و تا برای سالک اطمینان از حصول آثار آن در منزل قبلی پیدا نشده، نباید وارد منزل جدید گردد؛ زیرا ممکن است جنود شیطانی در خفایای منزل قبلی باقی باشند و در موقعیّت مناسب، ناگاه بر سالک بتازند و کار او را یکسره کنند. چنانکه خداوند دربارهی شیطان و جنود او میفرماید:
<اِنَّهݧُۥ یَرݧٰݣݣىݬݔکُمْ هُوَ وَٯݨݑَݡبݫݫݬݬݬݫٖیݫلُهݩݧُۥ مِنݨْ حَیْثُ لاٰ تَرَوْنَهݠݧݩُمݨݨݦْ٭ݦݦݦۗ اِنّاٰ جَعَلْنَا الشَّیاٰطٖینَ اَوْلݫݬِیݫݫآٰءَ لݫِلَّدݨݐٖینَ لاٰ یݦݩُؤݨْمݫِںݧݩݐُونَ>[15]
یعنی شیطان و یارانش دائماً در کمین سالکین راه توحیدند و آنان را از جایی رصد میکنند که هرگز توجه ندارند. لذا مکائد شیطان نسبت به افراد گوناگون مختلف است؛ یکی در مقابل شهوت شکم ضعیف است و دیگری در مقابل شهوت مال و یا امور اخلاقی و یا موسیقی و یکی دیگر هنگام انفجار درونی عصبانیت، کنترل خود را از دست میدهد و دهها کبیره و صغیره از او سر میزند؛ اینها بزنگاههای مختلفی است که شیطان دربارهی هر کس استفاده میکند. راز و رمز سقوط بسیاری از معاریف سالکان که به حسب ظاهر به جایی هم رسیده بودند، در همین نکتهی لطیف است و نقش راهنما و استاد در سلوک اخلاقی، در همین ظرایف روشن میگردد[16].
مرحوم علامهی طباطبایی در این باره میفرماید:
«باید دانست که سالک باید متوجّه باشد که در جنگ انفسی، به طور کامل از عهدهی جنود شیطان برآید و آثار نفسانیّهی خود را به کلّی قطع کند و اصول آنها را از زوایای مخفیّهی خانهی دل برکند؛ چه اگر ذرّهای از حبّ مال و جاه و منصب و کبر و شخصیّتطلبی و خویشتندوستی در او باقی باشد، هرگز به کمال نخواهد رسید. لهذا بسیار دیده شده است که کثیری از کُمّلین پس از سالها ریاضت و مجاهده به کمالات نرسیده و در جنگ انفسی شکست خوردهاند. و علّت آن اینست که ریشهی بعضی از صفات، هنوز در خانهی دلشان باقی بوده، لیکن پنداشتهاند که آن ریشه به کلّی از بین رفته است؛ لذا در مواقع امتحان الهی و در مظانّ بروز نفس و جلوهی آثارش، آن ریشهها ناگهان جوانه داده و نموّ نموده و کار سالک را ساختهاند. توفیق غلبه بر نفس و جنود آن منوط به دستگیری و عنایات خاصّهی حضرت ربّالأرباب است؛ چه طیّ این مرحله بدون توفیق و دستگیری خاصّ او صورت نبندد. گویند: روزی مرحوم سیّد بحرالعلوم -رضوان اللّه علیه- را شاگردانش خندان و متبسّم یافتند، سبب پرسیدند، در پاسخ فرمود: پس از بیست و پنج سال مجاهده، اکنون که در خود نگریستم، دیدم دیگر اعمالم ریائی نیست و توانستهام به رفع آن موفّق گردم. فتأمّل جیّدا!»[17]
به من فرمود پیر راه بینی
مسیح آسا دمی خلوت گزینی
که از جهل چهل سالت رهاند
اگر با دل نشینی، اربعینی[18]
نقش شب در اربعینیّات
در آیات میقات موسوی{علیه السلام}، سخن از مواعدهی الهی در چهل شبانه روز است؛ ولی خداوند در این ایام، بر شبهای آن تأکید میکند:
<وَاِدݩݐݨْ واٰعَدْناٰ مُوسݧݧݧݧݩݧݩݩݧٰٓی اَرْٮݫݫݓَعݫݫٖینَ لݠَیݧْلَةݧً>
<وَواٰعَدْناٰ مُوسݧݧݧݧݧݩݧݩٰی ثَلاٰٮݧݧݩݒٖینَ لݠَیݧْلَةݧً وَاَتݨْمݧݩَمݧݩْناٰهاٰ بِعَشْرٍ فَٮݧݩݑَمَّ مݫٖیݫٯݨݦݑاٰتُ رَبِّهٖٓ اَرْٮݫݫݓَعݫݫٖینَ لݠَیݧْلَةً٭ݨݨݨݦݦݦݨݦ>
با توجه به معنای «لیل»، برخی از اسرار دیگر اربعینیّات در قرآن روشن میگردد.
«لیل» به معنای سیاهی و ظلمت، مقابل «نهار» به معنای روشن و نورانی بودن است[19]. این در حالی است که «یوم» اعم از نهار است و به معنای زمان طلوع تا غروب خورشید است[20] و برخی معنای آن را کلّیتر دانسته و به مجموعهی شبانهروز و یا دورهای معین معنا کردهاند[21]. بنابراین، در معنای لیل، بر تاریکی تکیه میشود. به همین دلیل، از این واژه افعالی ساخته شده که به تاریکی اشاره دارد؛ مثلاً هنگامی که شب در تاریکی مطلق فرو میرود، گفته میشود: «اللَّیْلُ یَلݫِیلُ» و یا به شب بسیار ظلمانی و یا طولانی و سخت «لیلٌ أَلْیَلُ» و «لیلةٌ لَیْلَاءُ» و «لیْلٌ لائل» میگویند. غرض آنکه، هرچند اصل در واژهی لیل تاریکی است، ولی لوازم آن از یک سو به آرامش و سکون و سکوت و خلوت شبانه و در نتیجه، تحقق زمینهی انس و مناجات خالصانه با پروردگار اشاره دارد و از سوی دیگر، به اسرار پنهان فراوانی که در دل شب واقع میشود، توجه میدهد. به همین دلیل است که خداوند از ظرف نزول قرآن به شب یاد میکند:
<اِنّآٰ اَنْزَلْناٰهُ ڡݨݐݭٖی لݠَیݫݫْلَهݦݑِ الْٯݧݑَدْرِ>[22]
<اِنّآٰ اَنْزَلْناٰهُ ڡݨݐݭٖی لݠَیݫْلَهݦݩݑٍ مُٮݫݫݭݓاٰرݩݩَکَةٍ٭ݦݦݦݩ>[23]
خداوند دههی اوّل ذیالحجه -که دههی آخر اربعین موسوی{علیه السلام} است- را نیز «لیالی عشر» مینامد:
<وَالݠݨْڡݨݧݐݧݧَݡجݧݨْرِ ١ وَلݠَیݔاٰلٍ عَشْرٍ>[24]
معراج رسول خدا{صلوات الله علیه} نیز در شب بود:
<سُبْحاٰنَ الَّذٖیٓ اَسْرݨݦٰݣݣیݤ بِعَبْدِهٖ لݠَیݧْلًا...>[25]
«پاک و منزه است خدایی که در مبارک شبی بندهی خود را سیر داد...»
همچنین خداوند در روزگار پرمشغلهی آغاز رسالت نبوی، به رسول خویش{صلوات الله علیه} امر فرمود که برای تحمل بار سنگین کتاب الهی، به شبخیزی و زنده نگاه داشتن اوقات شب بپردازد:
<قُمِ اللَّیْلَ اِلّاݦݦݦݦݨٰݠ قَلٖیلًا... اِنّاٰ سَنُلْقٖی عَلَیْکَ ٯݦݑَوْلًا ثَقٖیلًا>[26]
«پارهای از شب، به جز اندکی از آن را برخیز و زنده بدار... به زودی کلامی سنگین بر تو نازل میکنیم.»
خداوند دلیل این امر را شکوفایی روح و استعدادهای فطری سالک در انس شبانه با خداوند یکتا بیان میدارد.
<اِنَّ ناٰشِئݧَݡةَ اللَّیْلِ هݭِیَ اَشَدُّ وݩَطݨْـݘًا وَاݦَقݨݨݧْوݧݧَݡݢݢمݩݩݩُ قݫٖیلًا>[27]
«به درستى که به پا خاستن در شب [نماز شب] موجب ثبات قدم و استواری در گفتار است.»
زیرا برای تطهیر درون و خالص شدن دل، فرصتی بهتر از شب نیست؛ چون غبارروبیدل نیاز به خلوت و آرامش دارد که تحصیل آن در روز، بر اثر تلاش مستمر و طولانی و مشاغل فراوان طی آن دشوار است:
<اِنَّ لَکَ ڡݨݐݭِی النَّهاٰرِ سݨَݡبݨݧْحݩًݡا طَوٖیلًا>[28]
«چون تو در روز دوندگی و مشاغل بسیار داری.»
به همین ترتیب، از ایام اربعین موسوی{علیه السلام} نیز که چهل شبانهروز بود، بر شبهای آن تأکید میشود:
<وَاِدݩݐݨْ واٰعَدْناٰ مُوسݧݧݧݧݩݧݩݩݧٰٓی اَرْٮݫݫݓَعݫݫٖینَ لݠَیݧْلَةݧً>[29]
بنابراین، سالک در اربعینیّات باید بیشترین اهتمام را بر شبهای آن بنهد؛ که هر آنچه از علم و حکمت و اسرار توحید نصیب کسی میشود، از برکت احیای شبانه و نماز شب است.
<اَمݧَّںݡݐݨْ هُوَ قاٰنݫِتٌ ءاٰنآٰءَ اللَّیْلِ سݡݡاٰجِدݧًݡا وَقآٰیݘݫِمݧًا یَحݨْذَرُ الݨْءاݦٰخِرݦݩَةَ وَیَرݧْجݩݩݧُوا رَحْمݧَةَ رݧݨَٮݫݭݫݓݨݨݧِّهٖ٭ݦݦۗ قُلْ هَلْ یَسݧْٮݩݩݧݑَوِی الَّذٖینَ یَعݧْلَمݧݩُونَ وَالَّدݩݐٖینَ لاٰ یَعݧْلَمݧݩُوںݡݐَ٭ݦݦݦݦۗ اِںݧݐَّماٰ یَٮݧݩݩݑَدݧݐݩَکݠَّرُ اُولُوا الݦْاݦݨَݢݢلݠْباٰٮݡݓِ>[30]
«آیا کسی که در اوقات شب در حال سجده و ایستاده به عبادت مشغول است و از آخرت میترسد و امیدوار رحمت پروردگار خویش است، مانند از خدا بیخبران است؟ بگو آیا آنها که میدانند و آنها که نمیدانند یکسانند؟ هرگز! ولی تنها کسانی متذکر میشوند که دارای خرد باشند.»
نتیجه آنکه، در میقات موسوی نیز خداوند با ارزش نهادن بر شبهای آن، به اهمیت تهجّد و شبخیزی در عبادت و مناجات با محبوب عالم تأکید مینماید.
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گِرد در و بام دوست پرواز کنند
هر جا که دری بود به شب بر بندند
الّا دَرِ دوست را که شب باز کنند[31]
کیفیت لقاء الهی در اربعین موسوی{علیه السلام}
مطلب دیگر، کیفیت مواعدۀ الهی با حضرت موسی{علیه السلام} است. مواعده از ریشهی «وعد» به معنای قرار و پیمانی است که دو نفر یا بیشتر با یکدیگر میبندند و تعهد بر انجام آن میکنند؛ هنگامی که این ریشه در باب مفاعله ذکر میشود، اشاره به استمرار قرار در طول زمان و اهتمام بر انجام آن دارد. با دقت در سیاق آیه روشن میشود که اوّلاً، حضرت موسی{علیه السلام} مدتها انتظار دعوت خداوند برای رسیدن به آن مقام و طی مراتب عالیتر مکالمه و مناجات با محبوب خود را میکشیدند و این آرزو در ایام ذیقعده محقق شد؛ ثانیاً، پروردگار ایشان را برای چهل شب به میهمانی خود و ضیافت خاص الهی دعوت کرد و حضرت موسی{علیه السلام} با ذوق و شوق آن را اجابت فرمود.
فاعل در فعل <واٰعَدْناٰ> پروردگار و مفعول اوّل حضرت موسی{علیه السلام} و مفعول دوم <ثَلاٰٮݧݧݩݒٖینَ لݠَیݧْلَةݧً> است. در نتیجه، در ایام اربعین موسوی، گویی همهی کسانی که انتظار لقاء را میکشند، به ضیافت و خلوت با پروردگار، با دعوت خود او، فراخوانده میشوند.
تو مپندار که مجنون سَرِ خود مجنون شد
از سمک تا به سماکش کشش لیلی برد
من به سرچشمهی خورشید نه خود بردم راه
ذرّهای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بیسر و پایم که به سیل افتادم
او که می رفت، مرا هم به دل دریا برد[32]
واژهی «میقات» و «وقت» به معنای زمان معینی است که واقعهای را در بر میگیرد؛ با این تفاوت که اوّلاً، وقت تنها دربارۀ زمان به کار برده میشود، ولی میقات برای زمان و مکان هردو به کار میرود[33]؛ ثانیاً، وقت به زمان آزاد و غیر معین اشاره دارد، ولی میقات ظرف زمانی و یا مکانی معین و محدود است[34]. در نتیجه، عبارت <فَٮݧݩݑَمَّ مݫٖیݫٯݨݦݑاٰتُ رَبِّهٖٓ اَرْٮݫݫݓَعݫݫٖینَ لݠَیݧْلَةً٭ݨݨݨݦݦݦݨݦ> اشاره به فرصت کوتاه و محدود حضرت موسی{علیه السلام} در این مواعدهی الهی دارد.
خداوند در ادامهی آیهی بعد، درخواست حضرت موسی{علیه السلام} را در میقات بیان میدارد و اینکه حضرتش بعد از تشرّف به مقام علمالیقین و بعد از سیر در آیات آفاقی، مشرّف به مکاشفهی کلامی میشود:
<وݩَکݨݦَلَّمݩَ اللّٰهُ مُوسݧݧݧݧݧݩݧݩٰی تَکْلٖیمًا>[35]
در ایام اربعین، به دلیل عزلت تام و روزه و عبادات شبانهروزی آن حضرت، این مقام به اوج خود میرسد:
<وَلݠَمݩّاٰ جآٰءَ مُوسݧݧݧݧݧݩݧݩٰی لݫِمݫݫٖیݫقاٰتِناٰ وݩَکَلَّمݩݧَݡهُۥ رَبُّهݨُ>[36]
در این هنگام است که ایشان از خداوند درخواست مقام بالاتر را نمود و عرضه داشت:
<رَبِّ اَرݪِنݫٖیٓ اَنݧْظݨݧݨُرْ اِلَیْکَ٭ݦݦݦݦۚ>
این تقاضای حضرت موسی{علیه السلام}، برای نیل به مراتب عالیتر عینالیقین در مکاشفات معنوی بود تا همان طور که قبلاً با گوش دل صدای خداوند را میشنید، به مشاهدهی پروردگار با چشم دل نائل شود و به معرفت بالاتری از توحید دست یابد.
بنابراین، درخواست رؤیت خداوند توسط پیامبر عظیمالشأن و اولوالعزمی مانند موسای کلیم{علیه السلام}، قطعاً رؤیت حسّی و مادّی نبود. این جماعت نادان و سفهای بنیاسرائیل بودند که چنین درخواستی نمودند و بلافاصله گرفتار عذاب صاعقهی غضب الهی شدند و درجا سوختند.
نتیجه آنکه، چنین درخواستی آن هم در چنان مقامی از پیامبر عظیمالشأنی چون حضرت موسی{علیه السلام}، بیانگر اسرار دیگری از اربعین موسوی است که خداوند با نقل آن، روش راه یافتن به مراتب لقای خود در ایام خاص را بیان میفرماید.
مقام لقاء؛ منتهای آرزوی سالکان
«لقاء» از ریشه «لقی» به معنای مقابل و مصادف قرار گرفتن دو شیء با یکدیگر است[37]. صاحب مجمعالبیان قید مواجههی صورت به صورت را نیز به این معنا اضافه میکند[38] و برخی دیگر، قید ارتباط و هماهنگی دو شیء در مواجهه با یکدیگر را نیز در این باره بیان کردهاند[39]. در هر صورت، لقاء در قرآن در امور مادی و معنوی هر دو به کار رفته است؛ لقاء مادی مانند:
<فَانْطݧَلَقاٰ حَتّݧݧݩݩݧݩݩݧݩݧݩٰٓی اِذݢݢاٰ لَقِیݫاٰ غُلاٰمًا فَقݧَتَلَهݩݩُۥ>[40]
«پس (حضرات موسی و خضر؟عهما؟) رفتند تا پسری را دیدند و (خضر{علیه السلام}) او را کشت.»
<فَاِذݢݢاٰ لَٯݨݑݫٖیݫݫتُمݨُ الَّذٖینَ کَڡݧݐَرُوا فَضَرݦݨْبَ الرݦِّقاٰبِ>[41]
«وقتی به کفار برخوردید، باید با ایشان بجنگید.»
نمونههای کاربرد لقاء در امور معنوی، تقاضای لقاء الهی در میقات موسوی{علیه السلام} و یا لقاء روز قیامت است:
<فݨَذَرْهݧُمْ حَتّݧݧݧݩݩݩݧݧݩݩݩݧٰی یُلاٰٯݧݧݑݧُوا یݦَوْمݨَݡهݧݩݩُمݨُ الَّذٖی فٖیهِ یُصݧْعَٯݨݑُونَ>[42]
«پس رهایشان کن؛ تا روز خود را دیدار کنند؛ روزی که در آن هلاک میشوند.»
و یا برخورد با گرفتاریها:
<وَمݧَݡنݨْ یݦَفݨْعَلْ ذٰلِکَ یَلݨْقݧَ اَٮݡݩݒاٰمًا>[43]
«و هر که چنین کند، به زودی سزا بیند.»
مراتب لقاء
لقاء در امور مادی، صرفا در ظواهر دو شیء است؛ اما به تناسبی که معرفت دو شیء در لقاء نسبت به یکدیگر عمیقتر شود، مرتبهی لقاء و صدق استعمال این واژه در آن کاملتر میگردد. به این ترتیب، بالاترین مرتبهی لقاء، در توجه انسان به ذات خود صورت میگیرد؛ که ملاقاتکننده و ملاقاتشونده اشراف بر همهی ظاهر و باطن خود دارند. در مرتبهی بعد، ملاقات نفس با قوا و صورتهای عقلانی و یا وهمانی و یا خیالی و باطنی خود است. به این ترتیب، اوّلاً استعمال واژهی رؤیت و ملاقات عینی در امور معنوی، کاملتر از استعمال آن در امور مادی است؛ ثانیاً، بالاترین مرتبهی لقاء معنوی، دربارهی لقاء علت با معلول و خالق با مخلوق خود به کار میرود. آیهی شریفه اشاره به تقاضای تشرّف به چنین لقای الهی از طرف حضرت موسی{علیه السلام} دارد.
مراد از <اَرݪِنݫٖیٓ> در میقات موسوی{علیه السلام}
در آیهی شریفه، خداوند بعد از ذکر مواعدهی الهی و میقات چهل شبهی حضرت موسی{علیه السلام} با پروردگار، به تقاضای رؤیت خداوند از سوی آن حضرت اشاره مینماید:
<وَلݠَمݩّاٰ جآٰءَ مُوسݧݧݧݧݧݩݧݩٰی لݫِمݫݫٖیݫقاٰتِناٰ وݩَکَلَّمݩݧَݡهُۥ رَبُّهݨُۥ قاٰلَ رَبِّ اَرݪِنݫٖیٓ اَنݧْظݨݧݨُرْ اِلَیْکَ٭ݦݦݦݦۚ>
«و هنگامی که موسی{علیه السلام} به وعدهگاه ما آمد و پروردگارش با او به گفتگو پرداخت، او عرضه داشت: پروردگارا، خودت را به من بنما تا تو را بنگرم.»
به نظر میرسد که حضرت موسی{علیه السلام} قبل از میقات پیوسته آرزوی این مقام را داشت، ولی به دنبال فرصتی مناسب برای ابراز آن به درگاه الهی بود و در روزهای پایانی اربعین، موقعیت روحی خود را مناسب دید و تقاضای لقائی بالاتر از مکالمه، یعنی لقاء عینی و رؤیت پروردگار را نمود.
«رؤیت» در آیهی میقات
واژهی «رؤیت» عبارت است از دیدن واضح و روشن امری، خواه مادی و یا معنوی[44]. رؤیت هنگامی صورت میگیرد که موانع دیدن میان دو شیء برداشته شده باشد؛ بنابراین، این فراز آیهی شریفه که میفرماید: <رَبِّ اَرݪِنݫٖیٓ اَنݧْظݨݧݨُرْ اِلَیْکَ٭ݦݦݦݦۚ> یعنی: «خدایا، اگر تا قبل موانعی در مکاشفات عینی و قلبی من وجود داشت، اکنون در چنین مقامی، امکان دیدنت را با چشم دل برای من فراهم بیاور!» حضرت موسی{علیه السلام} بعد از کشف کلامی و مکالمهی مستقیم با پروردگار، درخواست مکاشفهای بالاتر و معرفتی یقینیتر و در مرتبهی رؤیت قلبی از پروردگار نمود؛ چنانکه حضرت ابراهیم{علیه السلام} برای رسیدن به ایمان بالاتر، درخواست نمود که چگونگی زنده شدن اموات را مشاهده کند و دلیل این درخواست را رسیدن به مقام بالاتر یقین و معرفت به توحید بیان فرمود:
<وَاِدݩݐݨْ قاٰلَ اِبْراٰهٖیمُ رَبِّ اَرݪِنݫٖی کَیݔݧݨݧْڡݧݐݧَ تُحݧݧْیِی الْمَوْتٰی٭ݦݦۖ قاٰلَ اَوَلَمْ تُوݩݩݧݩݘݨݧْݢݢمِنݨْ٭ݦݦݦݩۖ قاٰلَ بَلٰی وَلٰکݠݫݫݫݭِنݨْ لݫِیݫݫݭَطْمݧَیݘݭِںݧݐَّ قَلْبٖی٭ݦݦݦݩݩݩۖ>[45]
«و به یاد آور آن زمان را که ابراهیم{علیه السلام} گفت: پروردگارا نشانم بده که چگونه مردگان را زنده میکنی؟فرمود مگر ایمان نداری؟ عرض کرد، چرا! ولی میخواهم قلبم آرامش یابد.»
در لغت، کشف علمی و حتی معرفت به امور وجدانی و بدیهی را رؤیت نمیگویند؛ مثلاً گفته نمیشود: من میبینم که هر لیتر آب یک کیلو گرم وزن دارد. همچنین در یقینیّات بالاتر، مانند امور بدیهی وجدانی (مانند آنکه عدد دو، زوج است و چهار، دو برابر دو است)، واژهی رؤیت به کار نمیرود (مثلاً گفته نمیشود من میبینم عدد دو زوج است) و اگر در مواردی نیز به کار رود، به صورت مجازی و بیانگر شدت اطلاع و احاطهی علمی بر مسئلهای است؛ نظیر آنکه کسی بگوید: «من خوشبختی شما را در فلان امر میبینم.» بنابراین، تنها به یک مرتبه از معرفتهای معنوی که در آن عالیترین مرتبهی ملاقات با امری صورت میگیرد، رؤیت گفته میشود و آن عبارت از معرفتهایی است که انسان حضوراً بر آنها اشراف پیدا کند؛ چنانکه گفته میشود: «من ذات خودم را مییابم و میبینم و یا علم و یا قدرت و یا محبت و یا خشم درونی خودم را مشاهده میکنم.»
با این مقدمه، اکنون باز میگردیم به آیهی میقات موسوی{علیه السلام} و درخواست رؤیتی که حضرت موسی{علیه السلام} از خداوند نمود. درخواست آن حضرت، لقاء الهی در مرتبهی یقین علمی و یا حتی معرفت وجدانی به توحید نبود؛ بلکه ایشان چنان رؤیت حضوری و قلبی را درخواست کرد که خداوند در دنیا به اوحدی از اولیای خود عنایت میکند و در قیامت نیز صلحای از مؤمنین مشرّف به آن میشوند:
<وُحݫݓݧُوهٌ یݦَوْمݩَیݧݩݩݘݫݫِذݫٍ ناٰضِرݦݦَݡةٌݥ ٢٢ اِلٰی رَبِّهاٰ ناٰظِرݦَةٌݥ >[46]
«آن روز برخی چهرهها از شادی برافروخته و نورانی است (22) و ناظر بر پروردگارش میباشد.»
البته چنین درخواستی از حضرت کلیم{علیه السلام} دور از انتظار نبود؛ زیرا خداوند عالیترین سیر کمالی انسان را برای رسیدن به این مقام قرار میدهد.
<یآٰ اَیّݧُهݧَا الْاِںݧݐْساٰنُ اِنَّکَ کاٰدِحٌ اِلٰی رَبِّکَ کَدݨݧْحًا فَمݧُلاٰٯݧݑٖیهِ>[47]
«هان ای انسان! تو در راه رسیدن به پروردگارت به سختی تلاش میکنی و بالاخره او را دیدار خواهی کرد.»
خداوند راه نیل به این مطلوب را پاک کردن دل از اغیار، به واسطهی ایمان و عمل صالح بیان میدارد.
<فَمݧݧݨݨَنݨݨْ کاٰنَ ݣݣیݦَرݨݧْحݫݓݧݩݧُوا لݫِقآٰءَ رَبِّهٖ فَلْیَعْمݧَلْ عݩَمݧݨَݡلًا صاٰلِحًا وݩَلاٰ یُشݨْرِݣݣکݨْ بِعِباٰدݨَةِ رَبِّهٖٓ اَحَدݧݧًݡا>[48]
«پس هر کس امید دارد به لقای پروردگارش مشرف شود، باید عمل شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد.»
اگر فلسفهی خلقت انسان با عبادت رقم میخورد <وَماٰ خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالݨْاݪݪِںݧݐݨݧْسݧݧَݡ اِلّاݦݦݦݦݨٰݠ لݫِیݫݫݫݭݨݨݨَعݨݨْبݨݨݧُدݧݧُونݫِ>[49]، و عبادت نیز ابزاری است برای رسیدن به مقام یقین <وَاعْبݧُدْ رَبَّکَ حَتّݧݧݧݩݩݩݧݧݩݩݩݧٰی یَاݨْٮݨݑݫِیݫݧَکَ الْیݩَقٖینُ>[50] و اگر بالاترین مرتبهی یقین نیز رؤیت حضوری است، بنابراین درخواست حضرت موسی{علیه السلام} به لقای معنوی و قلبی پروردگار در مرتبهی عینالیقین و یا حقالیقین، اوّلاً درخواستی دائر مدار فلسفهی خلقت انسان بود و گویی همهی انسانها خلق شدند تا به مرتبهی لقاء الهی و معرفت یقینی به توحید برسند؛ ثانیاً، بالاترین آرزوی اولیاء الهی و خواص از مؤمنین، رسیدن به این مرتبه از لقای الهی است؛ تا هدف از خلقت خود را فعلیّت ببخشند و بندگان شاکری در درگاه پروردگار باشند.
«إِلَهِی مَنْ ذَا الَّذِی ذَاقَ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرَامَ مِنْکَ بَدَلًا وَ مَنْ ذَا الَّذِی أَنِسَ بِقُرْبِکَ فَابْتَغَی عَنْکَ حِوَلاً. إِلَهِی فَاجْعَلْنَا مِمَّنِ اصْطَفَیْتَهُ لِقُرْبِکَ وَ وَلَایَتِکَ وَ أَخْلَصْتَهُ لِوُدِّکَ وَ مَحَبَّتِکَ وَ شَوَّقْتَهُ إِلَی لِقَائِکَ.»[51]
«خدایا، کیست که شیرینی محبت (و انس با تو) را چشید و جز تو را خواست؟ و کیست که با مقام قرب تو انس یافت و از تو رویگردان شد؟ خدایا، ما را از کسانی قرار ده که برای قرب و ولایتت برگزیدی و برای دوستی و محبتت خالص نمودی و برای دیدارت مشتاق کردی.»
لقاء عینی؛ کشف حجاب از ملکوت انسانی
خداوند فطرت انسانی را آیینهی معرفت عینی بر توحید قرار داد و فرمود:
<وَاِدݩݐݨْ اَحݦݐݨَݡذَݡ رَبُّکَ مِنݨْ بَنٖیٓ ءاٰدَمَ مِنݨْ ظُهݧُورݫِݣݣهݫݫݫِمْ ذُرِّیَّٮݧݧݨݑَهݧُمْ وَاَشݨْهݧَݡدݧَݡهُمݨْ عَلٰٓی اَںݧݩݐݨْڡݧݐُسِهِمْ اَلݧَسْتُ بِرݦَبِّکݠُمْ٭ݦݦݦݦۖ قاٰلُوا بَلٰی سݡݡݒَهِدْنآٰ٭ݨݦݦݨݨݨۚ>[52]
«و چون پروردگار تو از بنیآدم از پشتهایشان فرزندانشان را بیاورد و آنها را بر خودشان گواه گرفت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی میدهیم.»
او خطاب به کسانی که در تردید از لقای خداوند هستند، با بیانی استدلالی فرمود: «چگونه ممکن است خداوندی که محیط بر ظاهر و باطن شما است، از شما پنهان باشد؟!»
<اَلاٰݧݧݧݩݧݩݧٓ اِنَّهݠݧݧݩݩُمݨݨݧْ ڡݨݐݭٖی مِرݦݦݨْیَةٍ مِنݨْ لݫِقآٰءِ رَبݧِّهݫݭِمْ٭ݦݦݦۗ اَلاٰݧݧݧݩݧݩݧٓ اِنَّهݧُۥ بِکُلِّ شَیݦْءٍ مݧݨُحٖیݭطٌ>[53]
«ولی تو بدان که منشا همهی این بهانهجوییها این است که در مسألهی معاد در شک هستند و بدان که خدا به هر چیزی احاطه دارد.»
اگر آشکارترین امور برای هرکس ذات او است که هرگز قابل انکار نیست، خداوند نزدیکتر از ذات هرکس برای او است.
<وَاعْلَمݩݩُوٓݢݢا اَنَّ اللّٰهَ یَحݧݧݩُولُ بَیݨݧْنݨَ الْمَرݨْءِ وݩَقَلݨْبِهٖ وَاَںݧݩݐݧَّهݧݩُۥٓ اِلَیْهِ تُحْشَرُونَ>[54]
«و بدانید که خدا حائل میشود میان انسان و دل او و اینکه به سوی او محشور میشوید.»
ولی آنچه موجب غفلت از چنین امر بدیهی است، حجاب گناهان و تعلقات است که انسان را از توجه به حقیقت خود باز میدارد.
<کَلّاݨݦݦݦݦٰݠ٭ݨݧۖ بَلݦݨݨݨݨݦݨْݩݧۜ راٰنَ عَلٰی قُلُوٮݫݓݭݫݭِهݠݫݫِمْ ماٰ کاٰںݧݧݐُوا یݧݧݩَکݨݧْسِبُونَ>[55]
هرگز! بلکه علت اصلی تکذیبشان این است که در اثر اعمال زشتشان دلهایشان زنگار بسته است.»
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد
جمال یار ندارد نقاب و پرده، ولی
غبارِ ره بنشان تا نظر توانی کرد[56]
توصیههای اکید شارع در مراتب توبه و استغفار دائمیبه درگاه پروردگار و نیز مراقبه و ذکر و فکر در اربعینیّات، برای برداشتن حجابهای ضخیم و فراوانی است که با غفلتها بر قلب مینشیند. اگر روزه و سکوت و بیداری سحر و تنهایی و ذکر ابزار اصلی در لقای الهی است، اربعین موسوی بهترین موقعیت برای تحصیل آنها است. خداوند در آیات میقات موسوی{علیه السلام}، با بیان مراتب لقای خود، پرده از راه و رسم رسیدن به این مقامات در اربعین موسوی برمیدارد.
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
معنای <لَنݨݨْ تَرݣݣاٰݣݣنٖی> در بیان الهی
در ادامهی آیهی شریفه و به دنبال درخواست حضرت موسی{علیه السلام} برای لقای الهی، خداوند بلافاصله و با قاطعیت، درخواست ایشان را رد نموده و فرمود: <قاٰلَ لَنݨݨْ تَرݣݣاٰݣݣنٖی>.
حال این سؤال مطرح است که چگونه ممکن است خداوند هدف از خلقت انسانها و راز و رمز ارسال رسل و انزال کتب آسمانی را رسیدن به مقام لقاء خود قرار دهد و بالاترین بهجت و لذت بهشتیان در روضهی رضوان، مکالمه با پروردگار باشد، ولی راه آن برای همیشه مسدود باشد؟ در حالی که خداوند با جدیت همگان را به چنین مقامی دعوت میفرماید و حیات طیبه و سعادت حقیقی انسان را در گرو رسیدن به لقای الهی بیان میدارد:
<یآٰ اَیّݧُهݧَا الَّذٖینَ ءاٰمَنݧُوا اسْتَجٖیبُوا لِلّٰهِ وَلݬِلرݩَّݣݣسݩݧݧُولݭݫِ اِذݢݢاٰ دَعاٰکُمْ لݫِماٰ یݩُحݧݧݩْیݫݫݫݬݬݫݬٖیݫݫکُمْ٭ݦݦݦۖ وَاعْلَمݩݩُوٓݢݢا اَنَّ اللّٰهَ یَحݧݧݩُولُ بَیݨݧْنݨَ الْمَرݨْءِ وݩَقَلݨْبِهٖ وَاَںݧݩݐݧَّهݧݩُۥٓ اِلَیْهِ تُحْشَرُونَ>[57]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، اجابت کنید خدا و رسولش{صلوات الله علیه} را زمانی که شما را میخوانند بدانچه زندهتان میسازد، و بدانید که خدا حائل میشود میان انسان و دل او و اینکه به سوی او محشور میشوید.»
پاسخ آنست که «لن» در ادبیات عرب، به معنای نفی ابد نیست؛ بلکه رد قاطع امری در شرایط خاص است. مثلاً در داستان حضرت یوسف{علیه السلام}، خداوند از زبان برادر بزرگتر میفرماید:
<فَلَنݨْ اَبݨݨْرݨݨݧَحݨݨݧَݡ الْاَرݧݨݧْضَ حَتّݧݧݧݩݩݩݧݧݩݩݩݧٰی یَاݨْدݧݩݐَنَ لٖیٓ اَٮݪݪݬݪݓݫݫݫݬٖیٓ اَوْ یݫݧَحݧݧݩْکُمَ اللّٰهُ لٖی٭ݦݦݩݩݩۖ>[58]
«من از این سرزمین حرکت نمیکنم تا پدرم به من اجازه دهد؛ یا خدا فرمانش را دربارهی من صادر کند.»
دلیل دیگر آنکه نفی ابد غایت پذیر نیست؛ چنانکه طبق آیهی شریفهی فوق، برادر حضرت یوسف{علیه السلام} میگوید که هرگز مصر را ترک نمیکند، مگر زمانی که پدرش اجازه دهد. همچنین خداوند دربارهی جاهلان از قوم حضرت موسی{علیه السلام} میفرماید:
<وَاِدݩݐݨْ قُلْٮݧݩݑݧُمݨْ یاٰ مُوسݧݧݧݧݧݩݧݩٰی لَنݨݨْ نݦُوݩݧݘݨݧْمِنَ لَکَ حَتّݧݧݧݩݩݩݧݧݩݩݩݧٰی ںݦݐݧَرݦݩَی اللّٰهَ جَهْرݦَةًً>[59]
«و چون گفتید: ای موسی{علیه السلام}، تو را باور نکنیم تا خدا را آشکار ببینیم.»
در این آیهی شریفه نیز آنها غایت خویش را مشاهدهی خداوند با چشم مادی و به طور آشکار بیان کردند. بنابراین، در آیهی میقات موسوی{علیه السلام} نیز، خداوند هرگز رسیدن به مقام لقاء تام و رؤیت خود را نفی نمیکند؛ پروردگار در ادامه، دلیل خطاب <لَنݨݨْ تَرݣݣاٰݣݣنٖی> را چنین بیان میدارد: «ای موسی{علیه السلام}، آنچه تو میخواهی فعلاً میسّر نیست؛ که تحمل تجلّی الهی، ظرفیت و استعداد مناسب خود را میطلبد و این زمانی حاصل میشود که به طور کامل حجابها را بسوزانی و از هستی خود خارج شوی؛ چنانکه کوه، با همهی عظمت خود، در برابر تجلی الهی متلاشی و نابود شد؛ چون ظرفیت تحمل آن را نداشت.
<قاٰلَ لَنݨݨْ تَرݣݣاٰݣݣنٖی وَلݩݩݩݩݩݩݩݩݧݧݩٰکݠݫݫِنݭِ انْظݨُرْ اِلَی الْجَبݧَلِ فَاِنِ اسْٮݦݩݑَقَرَّ مݧَݡکاٰںݧݐَهݩݧُۥ فَسَوݦْڡݨݦݐَ تَرݣݣاٰݣݣنٖی٭ݦݦݩۚ فَلَمݩّاٰ تَجَلّݧݩݩݩݩݩݩݩݩݩݩݧٰی رَبُّهݨُۥ لݫݭِلْجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَکݠًّا وَݡخَرݩَّ مُوسݧݧݧݧݧݩݧݩٰی صَعِقݩًا٭ݦݦۚ>
«فرمود: هرگز مرا نخواهی دید و لکن به کوه بنگر، که اگر بر جای خود قرار گرفت مرا خواهی دید. و هنگامی که پروردگارش بر کوه تجلّی کرد، آن را [در هم کوبیده و] هموار گردانید و موسی{علیه السلام} بیهوش افتاد.»
چگونه ممکن است که عالم سراسر منوّر به نور الهی باشد و خلایق دیده شوند، ولی آنچه آنها را نورانی نموده دیده نشود؟! هرکس به میزان قابلیت و استعداد خود، قدرت معرفت و شهود و لقاء الهی را دارد. حضرت موسی{علیه السلام} درخواست رؤیت تام را داشت و پاسخ آمد که تو در مقامی نیستی که قابلیت این مرتبه از لقاء را داشته باشی؛ در حالی که رسول خدا{صلوات الله علیه} در شب معراج به این مقام نائل گردیدند.
<ثُمَّ دَناٰ فَتݧَدݧَلّݧݧݧݩݩݩݩݩݩݩݩݩݩݩٰی ٨ ڡݦݐَکاٰنَ قاٰبَ قَوݧْسݧَیݧݧْنِ اَوْ اَدݧْںݧݩݧݐٰی ٩ فݦَاَوْحݧݧݧݧݧݩݩݩٰٓی اِلٰی عَبْدِهٖ مآٰ اَوݨݧْحݧݧݧݧݧݧݩݩٰی ١٠ ماٰ کَذَبَ الْفُوݩݩݩݘݢݢاٰدُ ماٰ رَاݧݧݩݩݩݩݩݩݧݩݧٰٓی ١١ اَڡݧݐݨݧَٮݧݩݩݧݑُماٰرݧݩُونَهُۥ عَلٰی ماٰ یݧَرݧٰی ١٢ وَلݠَٯݧݑݧݧَدْ رَءاٰهُ ںݐݦَرݦݩݐݨْلَهݧݩݩݩݑً اُحݧݩݐݨْرٰی ١٣ عِنْدَ سِدْرݦݨَةِ الْمُنْتݧݧَهݧݧݧݧݧݩݩݩݩٰی>[60]
«سپس نزدیک شد و فرود آمد (8)، تا اینکه فاصلهی او به اندازهی دو کمان یا کمتر شد. (9) در آنجا بود که جبرئیل به بندهی خدا وحی کرد آنچه را که کرد (10) آنچه را دل دید انکار نکرد (11). با اینکه خدا بر صدق او شهادت میدهد، شما مشرکین میخواهید با اصرار خود او را در آنچه دیده در شک بیندازید؟! (12) با اینکه او را یک بار دیگر دیده بود (13) نزد سدرةالمنتهی (14).»
بیدار شو ای دیده! که ایمن نتوان بود
زین سیل دمادم، که در این منزل خواب است
معشوق، عیان میگذرد بر تو و لیکن
اغیار همی بیند، از آن بسته نقاب است[61]
خلاصه آنکه در اربعین موسوی{علیه السلام} باید جبل اِنّیّتها در کوره ریاضتها و مراقبات دقیق و دقیقتر بسوزد و خودخواهیها و خودمحوریها به توحیدمحوری و رنگ الهی در همهی امور تبدیل شود. دعاها و اعمال وارده در ایام ذیقعده، بیانگر گوشههایی از دستوراتی در این راستا است.
مرحوم سید[62] دعای مجرّبی از رسول اکرم{صلوات الله علیه} روایت نموده که در فرازی از آن چنین میخوانیم:
«وَ أَسْأَلُکَ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِی تَجَلَّیْتَ بِهَا لِلْکَلِیمِ عَلَی الْجَبَلِ الْعَظِیمِ، فَلَمَّا بَدَا شُعَاعُ نُورِ الْحُجُبِ مِنْ بَهَاءِ الْعَظَمَةِ خَرَّتِ الْجِبَالُ مُتَدَکْدِکَةً لِعَظَمَتِکَ وَ جَلَالِکَ وَ هَیْبَتِکَ وَ خَوْفاً مِنْ سَطْوَتِکَ رَاهِبَةً مِنْکَ، فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت.»[63]
«خدایا، تو را قسم میدهم به آن اسمائی که با آن بر حضرت کلیم{علیه السلام} تجلّی کردی بر آن کوه عظیم؛ پس آن هنگام که آن شعاع نور متجلّی شد، همهی حجابها را پاره کرد؛ حجابهایی که از بزرگی و قدرت ناشی شده بود و کوهها از عظمت و جلال و هیبت تو ریز ریز شد. در حالی که اینها همه از تو خشیت دارند؛ پس هیچ معبودی جز تو نیست؛ پس هیچ معبودی جز تو نیست؛ پس هیچ معبودی جز تو نیست.»
مرحوم آیتالله حسینی طهرانی (از شاگردان برجستهی علامهی طباطبایی) در توضیح این فراز شریف میفرماید:
«این تعبیر [لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ] سه بار با فاء تفریع تکرار شده است، ولی در حقیقت تکرار نیست؛ چون در اینجا سه مرحله و مرتبه از تجلّی «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ» اراده شده است. و این تجلّی، اسم جلال است که موجب اندکاک این حجب شده و سه مرتبه «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ» به حسب مراتب مختلف تجلّیات است. یعنی وقتی خدا ظهور کند به تمام معنی الکلمه، خدا میماند و بس؛ معبود حقیقی میماند و بس؛ راهی برای از بین بردن این کوهها وجود ندارد مگر اینکه آن کوهها در اثر تجلّی خُرد شود و دامن از دست برود و هیچ نماند جز پروردگار. قبل از تجلّی، موسایی{علیه السلام} هست و خدایی هست، حال یا در ذهن یا مثال یا نفس یا عقل، بالاخره چیزی جدای از خدا هست، ولی وقتی آن اسم اعظم تجلّی کند، هیچ نمیماند و حضرت موسی{علیه السلام} چنان خُرد شود و دامن از دست برود و رها شود و بیچارگی و عجزش روشن شود که نگو.
آن «وَ أَسْأَلُکَ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِی تَجَلَّیْتَ بِهَا لِلْکَلِیمِ»، همین است؛ یعنی آن واردات، حضرت موسی{علیه السلام} را آماده میکرد و حجاب بعد از حجاب از بین میرفت تا آنکه کارش تمام شد و کوهها همه خُرد شدند و جبلها همه شکسته شد و حضرت موسی{علیه السلام} برگشت و هیچ دستش نبود؛ فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ.»[64]
در پایان این بخش همچنین خالی از لطف نیست اشاره نماییم که بنا بر روایات، ذیالقعده همان ماهی است که در آن خداوند حضرت یونس{علیه السلام} را بعد از چهل روز زاری و ناله و گفتن ذکر یونسیّه، از شکم ماهی بیرون آورد[65]:
<لاٰݧݧݧݧݧݩݩݩٓ اِلݡݧݧݧݩݩݩݩݩݩٰهَ اِلݧݩݩݩݧݩݧݩّاݦݦݦݦٰݠݩݩݩݧݩݧݩݧݧٓ اَںݧݐْتَ سُبْحاٰنَکَ اِنّٖی کݡُںݧݩݧݐݨْتُ مِنَ الظّاٰلݫِمݫٖینَ>[66]
«خدایی جز تو نیست؛ تسبیح تو گویم که من از ستمگران بودم.»
و این بر فضیلت این ماه میافزاید.
آنچه گفته شد گوشهای از اسرار این اربعین است که برای سالکان و دلدادگان، کشف از سنتی الهی مینماید که برای درک لقاء پروردگار، میباید اهتمام ویژه نسبت به سی شب ماه ذیالقعده و ده شب اول ذیالحجّه داشته باشند. اکنون به برخی آداب و مراقبات این ایام ارجمند میپردازیم.
[1]- «قَالَ الصَّادِقُ{علیه السلام} فِی قَوْلِهِ <وَواٰعَدْناٰ مُوسݧݧݧݧݧݩݧݩٰیݡ ثَلاٰٮݧݧݩݒٖینَ لݠَیݧْلَةݧً وَاَتݨْمݧݩَمݧݩْناٰهاٰ بِعَشْرٍ> قَالَ: بِعَشْرِ ذِی الْحِجَّةِ.» (امام{علیه السلام} دربارهی این کلام خداوند که فرمود: «با موسی{علیه السلام} سی شب وعده کردیم و آن را به ده شب دیگر کامل نمودیم»، فرمودند: منظور از ده شب، دههی اوّل ذیالحجة است.) (تفسیر العیاشی (ط. مکتبة العلمیة الاسلامیة، 138هـ.ق.)، ج2، ص25.)
[2]- البقرة، 51.
[3]- الجاثیة، 23.
[4]- الأعراف، 142.
[5]- عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة (ط. دار سید الشهداء للنشر، 1405هـ.ق)، ج4، ص98.
[6]- بحار الأنوار (ط. دار إحیاء التراث العربی، 1403هـ.ق.)، ج11، ص121.
[7]- الأحقاف، 15.
[8]- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: مَنْ شَرِبَ مِنْکُمْ مُسْکِراً لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ صَلَاتُهُ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً.» (الکافی (ط. دارالکتب الإسلامیة، 1407هـ.ق)، ج6، ص401)
[9]- «قَالَ رَسُولُ اللهِ{صلوات الله علیه}: مَنْ أَکَلَ لُقْمَةً مِنْ حَرامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلاةٌ أَرْبَعینَ لَیْلَةً، وَ لَمْ یُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعِینَ صَبَاحَا.» (هر کس لقمهای از حرام بخورد، تا چهل شب نمازش پذیرفته نمیشود و تا چهل صبح دعایش مستجاب نمیگردد.) (بحار الأنوار، ج66، ص314.)
[10]- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: مَنْ حَفِظَ عَلَی أُمَّتِی أَرْبَعِینَ حَدِیثاً یَنْتَفِعُونَ بِهَا، بَعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَقِیهاً عَالِماً.» (هر کس چهل حدیث برای امّت من نگهداری کند که خداوند به واسطهی آنها امّتم را سود رساند، خداوند تعالی روز قیامت او را فقیه و عالم مبعوث فرماید.) (صحیفة الإمام الرضا{علیه السلام} (ط. کنگرهی جهانی امام رضا{علیه السلام}، 1406هـ.ق.)، ص65)
[11]- «عَنِ النَّبِیِّ{صلوات الله علیه}: مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً، فَجَّرَ اللَّهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ.» (کسی که چهل روز خود را برای خدا خالص کند، خداوند متعال چشمههای حکمت را از قلب او بر زبانش میجوشاند.» (عدة الداعی و نجاح الساعی (ط. دار الکتب الإسلامی، 1407هـ.ق.)، ص232)
[12]- آیتالله سید محمدمهدی بحرالعلوم (۱۱۵۵-۱۲۱۲هـ.ق.) رئیس حوزهی علمیهی نجف اشرف و مرجع شیعیان در روزگار خود بود. ایشان شاگرد بزرگ وحید بهبهانی بود و منظومهی ایشان در فقه معروف است. مقامات معنوی و سیر و سلوک توحیدی فوقالعادهی آن جناب، علامه را مورد احترام ویژهی علمای شیعه و تالی معصوم قرار داده است. چنانکه نقل شده که نهتنها ایشان بارها به حضور امام زمان؟عج؟ مشرف گردید، بلکه امکان تشرّف پیوسته برایشان فراهم بوده است.
رسالهی سیر و سلوک منسوب به ایشان، بسیار مورد توجه اساتید اخلاق و سیر و سلوک بوده است. مرحوم آیتالله قاضی به این رساله عنایت بسیار داشتند و بنا به نقل مرحوم علامهی طباطبایی، آیتالله قاضی دربارهی آن میفرمودند: «کتابی بدین پاکیزگی و پرمطلبی در عرفان نوشته نشده است.» ایشان همچنین فرموده بود: «سه نفر در طول تاریخ عارفان به مقام تمکّن در توحید رسیدهاند: سید بن طاووس، احمد بن فهد حلّی و سید مهدی بحرالعلوم.»
[13]- در توضیح مراتب نفس بیانات گوناگونی ذکر شده که اشراف بر آنها برای طیّ منازل سلوک حائز اهمیت زیادی است. در این میان، بیان امام خمینی، در عین ایجاز، جامع است؛ که به بخشی از آن اشاره میکنیم:
«بدان که چنانچه از برای انسان مقامات و مدارجی است، که به اعتباری او را دارای دو مقام دانند: یکی مقام دنیا و شهادت و دیگر مقام آخرت و غیب؛ که یکی ظلّ رحمان و دیگر ظلّ رحیم است... و به اعتباری دارای سه مقام است: یکی مقام مُلک و دنیا، دوم مقام برزخ، سوم مقام عقل و آخرت. و در انسان کامل این سه مقام یکی مقام تعیّنات مظاهر است و یکی مقام مشیّت مطلقه، که برزخ البرازخ است و به اعتباری مقام عما است، و یکی مقام احدیّت جمع اسما است. و در آیهی شریفهی <بِسْمِ اللّٰه...> اشاره به این سه مقام تواند بود: «اللّٰه»، که مقام احدیّت جمع است و «اسم»، که مقام برزخیّت کبری است و تعیّنات رحمانی و رحیمی مشیّت.
و به اعتباری دارای چهار مقام است: ملک و ملکوت و جبروت و لاهوت.
و به اعتباری دارای پنج مقام است: شهادت مطلقه، و غیب مطلق، و شهادت مضافه، و غیب مضاف، و مقام کون جامع، مطابق حضرات خمس متداول در لسان عرفا.
و به اعتباری دارای هفت مقام، معروف به هفت شهر عشق و هفت اقلیم وجود، در السنهی عرفا است.
و به اعتباری تفصیلی، دارای صد منزل یا هزار منزل است، که تفصیل آن از حوصلهی این مختصر خارج است.» (سر الصلوة؛ معراج السالکین و صلوة العارفین (ط. مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام، 1378هـ.ش)، متن، ص5)
[14]- دیوان حافظ، غزل 571.
[15]- «به راستی شیطان و سپاهیان وی شما را از جایی که آنها را نمیبینید میبینند؛ بیگمان ما شیطانها را سرپرست کسانی قرار دادهایم که ایمان ندارند.» (اعراف،27)
[16]- از همین روست که مرحوم آقا سید علی قاضی به لزوم داشتن استاد در طریق سیر و سلوک بسیار تأکید داشته و میفرمود: «کسی که طالب سیر و سلوک شد، اگر برای پیدا کردن استاد نصف عمر خود را در جستجو بگذراند ارزش دارد و آنکه به استاد رسیده، نصف راه را طی کرده است.» (اسوهی عارفان (ط. آل علی؟عهم؟، 1385هـ.ش.)، ص18)
[17]- رسالهی لب اللباب (ط. علامهی طباطبایی، 1426هـ.ق.)، ص31.
[18]- منسوب به وحدت کرمانشاهی.
[19]- کتاب العین (ط. هجرت، 1409هـ.ق.)، ج8، ص363.
[20]- لسان العرب (ط. دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع- دار صادر، 1414هـ.ق)، ج12، ص649.
[21]- تاج العروس من جواهر القاموس (ط. دار الفکر، 1414هـ.ق.)، ج17، ص778).
[22]- القدر، 1.
[23]- الدخان، 3.
[24]- الفجر، 1و2.
[25]- الاسراء، 1.
[26]- المزمل، 2 تا 5.
[27]- المزمل، 6.
[28]- المزمل، 7.
[29]- البقرة، 51.
[30]- الزمر، 9.
[31]- رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعی 260.
[32]- علامهی طباطبایی.
[33]- مفردات ألفاظ القرآن (ط. دار القلم الدار الشامیة، 1412هـ.ق.)، ص879.
[34]- الفروق فی اللغة (ط. دار الآفاق الجدیدة، 1400هـ.ق.)، ص264؛ مجمع البحرین (ط. مرتضوی، 1375هـ.ش)، ج2، ص227.
[35]- النساء، 164.
[36]- الأعراف، 143.
[37]- مفردات ألفاظ القرآن، ص745.
[38]- مجمع البیان (ط. ناصر خسرو، 1372هـ.ش.)، ج4، ص813؛ ج1، ص139.
[39]- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم (ط. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368هـ.ش.)، ج10، ص227.
[40]- کهف،74.
[41]- محمد، 4.
[42]- الطور، 45.
[43]- الفرقان، 68.
[44]- معجم مقاییس اللغة (ط. مکتب الاعلام الاسلامی، 1404هـ.ق)، ج2، ص472.
[45]- البقرة، 260.
[46]- القیامة، 22 و 23.
[47]- الانشقاق، 6.
[48]- الکهف، 110.
[49]- الذاریات، 56: و من جن و انس را نیافریدم، مگر برای اینکه عبادتم کنند.
[50]- الحجر، 99: پروردگار خویش را عبادت کن، تا برایت یقین (مرگ) فرا رسد.
[51]- زاد المعاد- مفتاح الجنان (ط. موسسة الأعلمی للمطبوعات، 1423هـ.ق.)، ص412.
[52]- الأعراف، 172.
[53]- فصلت، 54.
[54]- الأنفال، 24.
[55]- المطففین، 14.
[56] - دیوان حافظ، غزل 132.
[57]- الأنفال، 24.
[58]- یوسف، 80.
[59]- البقرة، 55.
[60]- النجم، 8 تا 14.
[61] - دیوان حافظ، غزل 58.
[62] - منظور، جناب رضیالدین علی بن موسی بن طاووس (۵۸۹- ۶۶۴ هـ.ق.)، معروف به سید بن طاووس، از علمای بزرگ شیعه است. نقل شده که ایشان مفتخر به زیارت حضرت ولی عصر؟عج؟ گردیده بود. مرحوم علّامهی حلّی (شاگرد ایشان) جناب سید را «صاحب کرامت» و علامهی مجلسی ایشان را «جمال العارفین» معرفی مینمودند. مرحوم محدث قمی نیز سید بن طاووس را با «پیشوای عارفان، چراغ شبزندهداران و صاحب کرامات» یاد نموده. مرحوم سید علی آقای قاضی دربارهی سید بن طاووس میفرماید: «سه نفر در طول تاریخ عارفان، به مقام تمکّنِ در توحید رسیدهاند: سید بن طاووس، احمد بن فهد حلّی و سید مهدی بحرالعلوم». مرحوم آیتالله بهجت نیز دربارهی ایشان فرموده: «شاید سید بن طاووس در تعبدیات و کرامات بر همهی علما مقدم باشد... به نظر بنده، ایشان در معنویات و تعبدیات اول اول است.»
جناب سید صاحب آثار متعددی است که اغلب مورد توجّه ویژهی بزرگان و علمای ما بوده است؛ از جملهی آنها، کتاب «اقبال الاعمال» است. این کتاب، مانند مفاتیح الجنان، حاوی ادعیه و اعمال سال و زیارات معصومین؟عهم؟ است. این کتاب مورد توجه ویژهی اساتید اخلاق و عرفان بوده؛ به طوری که مرحوم حضرت آیتالله بهجت در این باره میفرمود: «هر کس اقبال سید بن طاووس را نداشت، اساتید ما او را رفیق خود نمیشمردند.» از همین رو، عمدهی دستورات و اعمال کتاب پیش رو، با اقتباس از این اثر ارجمند میباشد.
[63]- مهج الدعوات و منهج العبادات (ط. دار الذخائر، 1411هـ..ق.)، ص۷۶.
[64]- دانشنامهی علامهی طهرانی، سخنرانی ایشان در ۲۹ شوّال 1407 هـ. ق.
[65]- امالی (صدوق) (ط. کتابچی، 1376هـ.ش.)، ص127.
[66]- الانبیاء، 87.