گام نخست: تعیین هدف و ارادۀ جدی در اربعین موسوی
چند سوال را در اربعین موسوی باید پاسخ دهیم؛ اولین آنها این است که ما به دنبال چه هستیم؟! هدف را تعیین کنیم. در یک حرکت، مهمترین چیز، تعیین دقیق هدف است. این هدف را هم در آیات قرآن و هم در کلمات اهل بیت؟عهم؟به خوبی میتوان مشاهده نمود.
نوف بکالی از اصحاب خاص امیرالمومنین{علیه السلام} است که حضرت برخی از اسرار را با او در میان میگذاشتند. نوف نقل میکند که من دیدم شبی حضرت با عجله از بستر برخاستند و به سوی محل عبادتشان حرکت کردند. عرضه داشتم: یا مولای! با این عجله، آن هم در نیمههای شب کجا میخواهید بروید؟ حضرت فرمودند: نوف! من را رها کن که آن هدف بلند و آن آرزوی بلند، من را از بستر خواب به پا خاسته است. عرضه داشت: «یَا مَوْلَایَ وَ مَا آمَالُک»[1] شما هدفتان چیست که اینقدر جدی هستید؟ حضرت فرمودند: خود او میداند که هدف من چیست و ادب بندگی اقتضا میکند که انسان آن منتهای آرزو و آن آمال نهایی خودش را فقط به او بگوید و اسرار را برای او کشف کند. نوف میگوید به حضرت عرضه داشتم که من هم میخواهم در این مسیر با شما همراه باشم اما آرزوها، نفس اماره، طمع به دنیا، و خلاصه آن بخل و کینه و امور شهوات حیوانی مانع حرکت من میشود! همان دردی که همه ما اگر مولای خودمان را مشاهده کنیم با او در میان میگذاریم. حضرت فرمودند: تو باید به مقام خوف وارد بشوی! چرا به کهفِ خوف و به پناهگاه خوف پناهنده نمیشوی؟! چرا به کهف عارفین چنگ نمیزنی؟! و بعد حضرت شروع کردند در قالب دعا بیانات بلند و زیبایی را برای نوف گفتند.
شاهد عرایض بنده در ایام اربعین موسوی، این بخش از بیان زیبای امیرالمومنین{علیه السلام} است؛ حضرت فرمودند «یَا نَوْفُ ادْعُ بِهَذَا الدُّعَاء» این دعا را دائم زیر لب زمزمه کن؛ «إِلَهِی إِنَّهُ مَنْ لَمْ یَشْغَلْهُ الْوُلُوعُ بِذِکْرِکَ» خدایا! آن کسی که در دوران عمرش حریصانه به دنبال ذکر تو و ذکر محبوب خودش نباشد «وَ لَمْ یَزْوِهِ السَّفَرُ بِقُرْبِکَ» و خودش را جمع و جور نکند که در این سفر، چابک سوار و چابک قدم باشد به سوی سیر به سوی کلمه توحید، «کَانَتْ حَیَاتُهُ عَلَیْهِ مِیتَةً» زندگیاش، زندگی نیست؛ مردگی است «وَ مِیتَتُهُ عَلَیْهِ حَسْرَةً» و هنگام مرگ آغاز حسرت زندگی اوست.
این نشان میدهد که در این اربعین، در درجۀ اول باید اراده جدی باشد. به عبارتی دیگر، اگر انسان بخواهد میقاتها را تقسیم کند، اولین قدم در رسیدن به میقات موسوی، ارادۀ جدی است. اگر بنا هست برای نماز شب در این ایام برخیزد به خصوص این ایام که شبها کوتاه است، ارادۀ جدی باید باشد؛ اگر بناست دست به ذکری ببرد و مراقبهای داشته باشد، همه اینها ارادهای جدی را میطلبد.
ارادۀ جدی زمانی است که انسان ارزش هدف را بداند. اگر ما برای رسیدن به یک هدف مادی کمقیمت حاضریم شبی را تا صبح بیدار باشیم یا اتفاقات دیگری که در زندگیمان میافتد، تحمل کنیم، چه هدفی بالاتر از محبوب عالم؟! چه هدفی زیباتر از آنکه همۀ عالم در سیر تسبیحی به سوی او هستند؟! <ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعین>[2] به سوی من بیایید؛ میخواهید با میل خودتان؛ میخواید هم با کراهت! همه عالم یکصدا گفتند ما با میل و رغبت و با شوق، عاشقانه و تسبیحگونه سمت تو میآییم. پس انسان باید در این مسیر، همسو و همهدف و بعد همگون با همۀ اجزای عالم، به سوی محبوب کل حرکت کند.
سیر انسان به سوی لقای الهی
در مکتب مرحوم ملاحسینقلی همدانی که مرحوم علامه طباطبایی و استاد سعاتپرور{رحمة الله علیه} دنبالهرو این مکتب هستند، سیر به سوی محبوب، از طریق معرفتالنفس است؛ یعنی انسان در درجه اول باید بداند که آن محبوبش در درون اوست؛ نزدیکتر از هر کس به او، محبوب اوست؛ مهم این است که او را بیابد.
سالها دل طلب جامجم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
بی بدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی دیدش و از دور، خدایا میکرد[3]
این حقیقت مکتب ملاحسینقلی همدانی است. بنابراین در قدمهایی که انسان باید بردارد، اول از همه باید بداند که یار نزدیکتر از من به من است و من از او غافل هستم. بنابراین کشف حقیقت خودمان در اربعین موسوی، اول سخن است که همه به سوی لقای الهی حرکت میکنند؛ <یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه>[4] همه انسانها! ولی مهم این است که وقتی او را ملاقات میکنند، چگونه ملاقات میکنند؟ آیا مثل بردگانی که آنها را در بند کرده و او را به سوی مولا میآورند و یا مثل عاشقانی که مدتها پشت در ماندهاند و در به سوی آنها باز شده است؟! هر دو لقاء هستند، ولی بسیار متفاوت است لقای در جهنم و لقای در روح و ریحان و بهشت و دارالسلام!
بنابراین این دوران، دوران لقاست. پس هدف را هم بنده مشخص کردم که اگر در اربعین موسوی سوال شود که ما به سوی چه هدفی حرکت میکنیم؟ همانی که حضرت موسی{علیه السلام} حرکت کرد؛ لقای محبوب. لقای آن حقیقتی که از ما به ما نزدیکتر است.
دوست نزدیکتر از من به من است وین عحب تر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که او در کنار من و من مهجورم[5]
خداوند در قرآن در سوره زمر وقتی که حال کفار را و حتی عاصیان را در قیامت ترسیم میکند، بالاترین حسرت آنها این است که یک عمری خداوند در کنارشان بود؛ محبوب در کنارشان بود، ولی آنها توجه به او نکردند! <أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللَّه>[6] مبادا! یک روزی بیاید که با حسرت بگویی وای بر ما که عمری در کنار محبوب زندگی کردیم، ولی به او توجه نداشتیم <وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرین> و ما مسخره میکردیم این راه را و مسخره میکردیم این مسیر را!
میسور بودن لقای الهی برای تمام انسان ها به تناسب حال افراد
باید توجه داشت که میقات هرکس، بنابر رتبۀ اوست. کما اینکه میقات حضرت موسی{علیه السلام} نیز میقات تام نبود، میقات شنیداری بود. <وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّه>[7] وقتی که حضرت موسی{علیه السلام} در همین ایام اربعین موسوی به میقات الهی آمد، میقاتِ شنیداری و لقای شنیداری برای او حاصل شد <وَ کَلَّمَهُ رَبُّه>. «کَلَّمَه» یعنی خدای تعالی با او فراوان سخن گفت و بعد، او مرتبۀ بالاترِ لقاء را درخواست کرد: <قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْک>؛ جواب آمد الان در این موقعیت، لقای بالاتر برای تو میسور نیست: <قالَ لَنْ تَرانی> اما دربارۀ رسول اکرم{صلوات الله علیه} ما مشاهده میکنیم خداوند در سورۀ مبارکۀ نجم، لقای تام را بیان میکند و میفرماید: <ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى>[8]؛ قلبها دروغ نمیگویند آن را که دیدند. <أَفَتُمَارُونَهُ عَلَىٰ مَا یَرَىٰ * وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرىٰ * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَىٰ * عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ>[9] در عالیترین مراتب و مقامات برای رسول اکرم{صلوات الله علیه} لقای تام حاصل شد. پس بنابراین این درسی است برای ما که مقام لقا برای همه وجود دارد و باید دید که این لقاء را هرکس در چه مرتبه مشاهده میکند. بنابراین در اربعین موسوی باید اهتمام جد داشت و به تعبیر برخی دیگر از بزرگان طریقت، کمربندها باید محکم بسته شود برای اینکه در دهه آخر این اربعین، یعنی دهه اول ذیالحجه انسان بتواند حداکثر بهره را ببرد.
مراد حقیقی از لقای الهی
منظور از لقاء، قطعا مشاهده حسی نیست؛ کما اینکه ابابصیر که کور مادرزاد بود میگوید من به محضر امام صادق{علیه السلام} رسیدم و به حضرت عرضه داشتم که آیا در قیامت افراد خدا را میبینند و لقاء به آن معنا، حاصل میشود؟ حضرت فرمودند: بله. بعد حضرت مختصر تامل کردند و فرمودند: قبل از قیامت هم مشاهده میکنند که منظور حضرت عالم برزخ بود. بعد دیگر ابابصیر کور مادرزاد لب به سخن نگشود. حضرت ادامه دادند و فرمودند: ابابصیر الان خدا را نمیبینی؟! ابابصیر میگوید: آیا من اینکه فرمودید را به دیگران بگویم؟ حضرت فرمودند: به غیر اهلش نگو؛ چون فکر میکنند که مراد از دیدن خداوند، دیدن با چشم سر است، در حالی که ابابصیر کور مادرزاد بود و حضرت فرمودند نمیبینی؟! و او با سکوتش قطعیت دیدن را گفت.[10] پس تمام سخن در ایام اربعین موسوی از لقای دل است؛ سخن در لقای عقل است؛ سخن در لقای چشم باطن است که خداوند «وَ اجْعَلْ فِی قَلْبِی نُوراً وَ فِی بَصَرِی نُوراً وَ عَلَى لِسَانِی نُوراً وَ بَیْنَ یَدَیَّ نُوراً وَ مِنْ خَلْفِی نُوراً وَ عَنْ یَمِینِی نُوراً وَ عَنْ شِمَالِی نُوراً وَ مِنْ فَوْقِی نُوراً وَ مِنْ تَحْتِی نُوراً»[11] این دعایی است که انسان قبل از نماز صبح باید بخواند که سراسر زندگیاش بشود نور و لقای حقیقت همۀ انوار عالم.
اذن الهی، لازمه قرار گرفتن انسان در سیر به لقای حق
نکتهای که در کتابهای اخلاقی و در بیانات اهل بیت؟عهم؟ در این زمینه یادآوری میکنند این است که کسی نینگارد که خود به سوی محبوب میرود. خانه سیمرغ و بارگاه ملکوتی محبوب آنقدر بلند است که همه کس را به آنجا راهی نیست! حضرت محبوب اوحدی از انسانها را میپذیرد؛ هر چند که همه را میپذیرد، اما در همان مراحل ابتدایی و یا میانی و یا در مدارج بالاتر. «جل جناب الحق ان یکون شریعة لکل وارد ان لا یردها الا واحدٌ بعد واحد»[12] بلند مرتبه است حضرت حق که هر کس اجازه ورود به آن بارگاه را داشته باشد. یکی بعد از یکی، بعد از سالها اجازه ورود پیدا میکند.
به هر الفی الف قدی برآید الفقدم که در الف آمدستم[13]
مولا نیز این بیان را در باب ذکر بیان فرمودند که کسی فکر نکند که اگر ذکر محبوب را میگوید و یا توفیقات سلوکی در ایام اربعین موسوی پیدا میکند، او بود که چنین توفیقی را پیدا کرد؛ خیر، محبوب به او اجازه ورود داد. بنابراین همۀ وظیفه ما این است که خودمان را آماده کنیم؛ به عبارت دیگر، درست مثل کسی که به مهمانی بزرگی میخواهد برود؛ لباس زیبا بر تن میکند، نظافت میکند و خود را آماده میکند تا اگر محبوب اجازه ورود داد آماده باشد.
البته محبوب به آن کسانی که مستعدترند، زودتر اجازه ورود میدهد. تعبیر زیبای امیرمومنان علی{علیه السلام} اینطور است که میفرماید: «الذِّکْرُ لَیْسَ مِنْ مَرَاسِمِ اللِّسَانِ»[14] ذکر الهی و اربعین گرفتن و منزل به منزل به سوی محبوب رفتن، اینطور نیست که با پای خود برود! تعارفات روزمروه نیست که «مِنْ مَرَاسِمِ اللِّسَانِ» باشد؛ تعارفات زبانی باشد و ... . اگر ما با دیگران با زبان خودمان تعارف میکنیم، با محبوب کل که به باطن و ظاهر ما آگاه است، هرگز نمیتوانیم اینگونه تعارف کنیم. «وَ لَا مِنْ مَنَاسِمِ الْفِکْرِ» و نه راه و رسم فکر است «وَ لَکِنَّهُ أَوَّلٌ مِنَ الْمَذْکُورِ وَ ثَانٍ مِنَ الذَّاکِر» اول او باید دعوت کند و بعد ذاکر به سوی او برود. مرحوم علامه طباطبایی غزل زیبایی دارند که بخشی از آن خیلی زیباست که این تعبیر مولا را در قالب شعر بیان میکنند:
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سمک تا به سماکش کشش لیلا برد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم
او که میرفت مرا هم به دل دریا برد
کسب استعداد و لیاقت توسط انسان برای پذیرش در درگاه محبوب
بنابراین اول قدم برای سیر به سوی لقای الهی این است که انسان بتواند خود را مستعد، لایق و قابل کند برای اینکه محبوب او را بپذیرد. در این میان اتفاقا یازده ذیالقعده مصادف با میلاد مبارک مقام رضای الهی است؛ جلوۀ تام رضای الهی یعنی میلاد مبارک سلطان کونین علی ابن موسی الرضا (علیه آلاف التهیةوالثناء) است. توسل به وجود مبارک ایشان در این ایام از همان میانبرهایی است که خداوند مانند یک پل زیبا، مانند یک تاج در اربعین موسوی برای سالکان قرار داده است. در اوقات خوش قدیم، معمولا وقتی برای بزرگان یک هدیهای میآوردند و لو که ران ملخی بود بر منقار هدهدی، آن بزرگ نگاه به کوچکی آن هدیه نمیکرد، بلکه به صفای او و به اینکه به یاد او بود توجه میکرد؛ چه خوب است که در این ایام ما هدیهای به محضر مبارک امام هشتم{علیه السلام} بیاوریم با صلواتی، با سلامی، با زیارتی، با یک عمل عبادی و لو سادهای تا حضرت نیمنگاهی در این ایام به ما بنمایند.
گام دوم: چگونگی قرار گرفتن انسان در سیر به سوی لقای الهی
دستور اول: اعلان آتش بس به محبوب کل
مرحوم سید در رابطه با ایام ماه ذیالقعده بیان زیبایی در اقبال داردند؛ چون عنایت دارید که اول سال توحیدی برای اهل معنا، ماه مبارک رمضان است. به همین دلیل هم هست که مرحوم سید، اقبال خود را از ماه رمضان آغاز کرد. سایرن هم همینطور بودهاند. بنابراین ایشان میگوید اول ماه حرام که ورود به حرم الهی است، ماه ذیالقعده است. و بعد ایشان ادامه میدهد که حتی اعراب جاهلیت نیز حرمت ماه حرام را حفظ میکردند؛ یعنی جنگ و خون ریزی و غارت و برخورد با یکدیگر را کنار میگذاشتند و به خود میرسیدند. لذا ایشان میفرماید: ماه ذیالقعده اعلام آتش بس به خداوند است و مومن در ماه حرام گویی به میقات الهی و به حرم امن الهی وارد شده است.
درنتیجه اول دستور که در حقیقت میشود اول قدم در سیر در اربعین موسوی و اول دستور سلوکی که بزرگان ما بیان میفرمودند، اعلان آتش بس به محبوب کل است که اگر در سایر اوقات من با گناه، با جسارتها، با بیادبیها و با بیمحلیها، به خداوندی که از همه کس، هم به من نزدیکتر است و هم محبوبتر، توهین کردم، اکنون دیگر آن کار را انجام ندهم. به عبارت دیگر، اعلان جدی بر اینکه مبادا و مبادا اساعۀ ادبی در این ماه به محضر محبوب کل بشود! که محبوب بسیار لطیف است؛ همچون مرغ تیز پرواز و مرغ بلند پروازی که با کمترین بی احترامی به او، از سرِ بوم انسان برمیخیزد و معلوم نیست چه زمانی مجدد بازگردد؛ <یُفْتَنُونَ فی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْن>[15] در هر سال یکبار یا دوبار این فرصتهای طلایی برای افراد پیش میآید. و این، با حلول ماه ذیالقعده است.
امام صادق{علیه السلام} تعبیر زیبایی در حلول ماه مبارک رمضان دارند که میفرمایند: خدایا! این ماه را برایم سالم نگه دار و من را در این ماه سالم قرار بده و این ماه را در پایان، سالم از من تحویل بگیر. اگر این حرف را ما در ماه ذیالقعده هم بزنیم که خدایا ماه ذیالقعده و اربعین موسوی با همه زیباییهایش به دیدار ما آمد و ما هم به استقبال او رفتیم. بارالها! ماه ذیالقعده را ماه مبارک برای ما قرار بده؛ بارالها! ماه ذیالقعده را سالم به ما تحویل بده و سالم از ما تحویل بگیر و ما را در این ماه از قدرت بدنی و قدرت روحی و آن استقامت و توان لازمی برخوردار کن که بتوانیم از عهده وظایف سنگین این ماه در این دوران وا نفسا به خوبی بربیاییم!
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سر حلقه رندان جهان باش[16]
دستور دوم: تعجیل و شتاب در ایام اربعین موسوی
گام دوم در این ایام، شتاب و عجله است. در آیۀ شریفه میبینیم بنا بود حضرت موسی{علیه السلام} با قوم خود به میقات الهی بیاید، اما عجله کرد و پروردگار میفرماید: <وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسى>[17]؛ چه اتفاقی افتاد که تو زودتر از قوم به میقات آمدی؟! عرضه میدارد: <قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَری وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى>[18]؛ من دائم روی پای خود بند نبودم و منتظر دعوت بودم و اکنون که دعوت تو فرا رسید، به سرعت به سوی تو آمدم؛ آنها دارند میآیند. این دائما ترسیم حرکت سیر قربی است؛ چون در روایت دارد آنهایی که انتخاب شدههای حضرت موسی{علیه السلام} برای میقات بودند، افراد عادی از بنی اسرائیل نبودند؛ اوتاد، ابرار و علمای بنی اسرائیل بودند و از میان هزاران هزار نفر، از میان بیش از هفتصد هزار قوم بنیاسرائیل، هفتاد نفر انتخاب شدند. پس آنها هم افراد عادی نبودند، ولی علیرغم حرص و علاقه و اضطراب و نگرانی اینکه مبادا به بارگاه محبوب نائل نشوند و در به روی آنها بسته باشد، آرام آرام حرکت کردند و در این میان تنها حضرت موسی بود که با شتاب به میقات الهی آمد <وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسَى>.
عبارت زیبایی را صاحب مصباح الشریعه دارد که میگوید: «المشتاق لَا یَشْتَهِی طَعَاماً وَ لَا یَلْتَذُّ شَرَاباً وَ لَا یَسْتَطِیبُ رُقَاداً وَ لَا یَأْنَسُ حَمِیماً»[19]؛ کسی که عاشق است، کسی که مشتاق است، به روی پا بند نیست. نه میلی به غذایی دارد و نه از شربت و آب گوارایی لذت میبرد و نه محل استراحت نرم و گرمی را در این ایام انتخاب میکند و نه وقت خودش را با حمیم و دوستی تلف میکند که در کنار او باشد. «وَ لَا یَأْوِی دَاراً وَ لَا یَسْکُنُ عُمْرَاناً»؛ به امور دیگر نمیپردازد. «وَ لَا یَلْبَسُ ثِیَاباً لَیِّنَةً وَ لَا یَقِرُّ قَرَاراً وَ یَعْبُدُ اللَّهَ لَیْلًا وَ نَهَاراً»؛ شب و روزش در انس با محبوب است. «رَاجِیاً بِأَنْ یَصِلَ إِلَى مَا یَشْتَاقُ إِلَیْهِ»؛ بلکه بعد از کوبیدن در و کوبیدن در، نیم نگاهی از جانب محبوب شود و در، نیم بازی بشود و او چشمش به جمال مولای خود بیفتد. «وَ یُنَاجِیَهُ بِلِسَانِ الشَّوْقِ مُعَبِّراً عَمَّا فِی سَرِیرَتِه»؛ با زبان عاشقانه با مولای خودش دائما راز و نیاز میکند. بخشی از آنچه که در قلبش میجوشد و میسوزد، بر زبان او در قالب مناجات و راز و نیاز جاری میشود. «کما اخبرالله تعالی عن موسی فی میعاد ربه»؛ همچنان که خداوند درباره موسای کلیم{علیه السلام} اینگونه فرمود: <وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَى> خدایا من عجله کردم تا بلکه رضای تو را بتوانم تحصیل کنم و پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} در ادامه این آیۀ شریفه اینگونه فرمودند: «مَا أَکَلَ وَ لَا شَرِبَ وَ لَا نَامَ وَ لَا اشْتَهَى شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ فِی ذَهَابِهِ وَ مَجِیئِهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً شَوْقاً إِلَى رَبِّه»[20] موسی{علیه السلام} در این دوران اربعین موسوی چیزی نمیخورد؛ نه اینکه هیچ نخورد، بلکه هیچ لذت حیوانی برای او لذیذ نبود، تمام همّ و غمّ او محبوب و مناجات با محبوب و سخن گفتن با او در نیمههای شب بود.
لذا مرحوم استاد سعادت پرور{رحمة الله علیه} میفرمودند که در این ایام انسان باید از کارهای اضطراب آور و از اموری که او را مشغول میکند، دست بکشد؛ چرا که این دوران اگر بگذرد و انسان در کاسه گدایی خود چیزی را نیابد، انصافا خاسر است
عاشق شو ور نه روزی کار جهان سر آید
نابرده گنج مقصود از کارگاه هستی[21]
در جای دیگر جناب خواجه تعبیر زیبایی دارد؛ ایشان میگوید:
خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز
پیش تر زان که شود کاسه سر خاک انداز[22]
با عجله بلند شو و روح و قلب و عقل و مغزت را از آب حیات سیراب کن.
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز[23]
بنابراین دستور بعدی که داده میشود، دستور به عجله است. انسان باید از لحظه به لحظۀ این ایام استفاده کند.
ادامۀ بیان صاحب مصباح الشریعه این است: «فَإِذَا دَخَلْتَ مَیْدَانَ الشَّوْقِ فَکَبِّرْ عَلَى نَفْسِک»[24]؛ اگر در اربعین موسوی میخواهی عاشقانه وارد شوی، تکبیر بگو! این یک تعبیر زیبایی است؛ چون انسان در حال تکبیر نماز، وقتی دستهای خود را بالا میآورد، یعنی خدایا من همه چیز را پشت سر انداختم و فقط و فقط همه وجود خودم و روی خودم و وجه و قلب خودم را به سوی تو آوردم.
«وَ مُرَادِکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ دَعْ جَمِیعَ الْمَأْلُوفَات»؛ همۀ محبوبها و همه چیزهایی که با آنها انس و الفت داشتی، لا اقل در این اربعین آنها را کم کن! «وَ اصْرِفْهُ عَنْ سِوَى مَعْشُوقِکَ»؛ همّ خودت را یک همّ کن! «اجْعَلْ هَمَّکَ هَمّاً وَاحِدا»[25]؛ این نصیحت رسول اکرم{صلوات الله علیه} به جناب اباذر بود که در زندگی تمام همتهایت را متمرکز کن در یک همت واحد و آن محبوب. « وَ لَبِّ بَیْنَ حَیَاتِکَ وَ مَوْتِکَ» و لبیک بگو! چون محبوب دائما تو را میخواند. تو هم بگو «اَلُبُّ البابا لبیک یا حبیب».
«لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَکَ» آنوقت است که محبوب تو را میپذیرد. «وَ مَثَلُ الْمُشْتَاقِ مَثَلُ الْغَرِیقِ»؛ و مثل آدم عاشق در ایام اربعین موسوی، مثل غریق است که تمام همت آدم غریق این است که چگونه نجات پیدا کند؛ چراکه دنیا دریاست و انسان غریق در این دریا، باید با تمام همت از لحظات طلایی برای نجات استفاده کند. «لَیْسَ لَهُ هِمَّةٌ إِلَّا خَلَاصُهُ وَ قَدْ نَسِیَ کُلَّ شَیْءٍ دُونَه»؛ و همه چیز را فراموش میکند جز محبوب.
دستور سوم: محاسبه و یافتن نقاط ضعف اصلی
قدم بعد، محاسبه است؛ «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُو»[26] پروندۀ اینها باید همان روزهای اول اربعین موسوی باز شده و کاملا بسته بشود.
خداوند دربارۀ بنی اسرائیل نکات زیبایی را ذکر میکند. حضرت موسی{علیه السلام} وقتی که به میقات میرود در همین ایام اربعین موسوی، عدهای البته با او همراهی میکنند، ولی تودۀ عظیمی از بنی اسرائیل نه تنها همراهی نمیکنند، بلکه گرفتار گوساله پرستی میشوند. این یک نکتۀ زیبایی است برای امت اسلام؛ و آن اینکه انسان در سیر به سوی محبوب باید ببیند کدامین چالهها و کدامین موانع و کدامین گوسالههای زندگی هست که او را از سیر به سوی محبوب باز میدارد.
در آیۀ 93 سورۀ بقره این ابتلای عظیم بنی اسرائیل را بواسطه گوساله پرستی، خداوند با تعابیر زیبایی ذکر میفرماید که کلمه به کلمه آن برای انسان درس است؛ میفرماید: <وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ> ما از شما پیمان گرفتیم و در این پیمان اعجاز خودمان را به شما نشان دادیم و به شما امر کردیم که قرآن را، این مسیر را، این حرکت را، پرچم ولایت و سیر به سوی توحید را محکم و پر قدرت بگیرید؛ <وَ اسْمَعُوا>؛ بشنوید ما به شما چه میگوییم! ولی اینها دائم میگفتند: <قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا>؛ با کمال بیادبی گفتند ما شنیدیم، ولی گوش نمیکنیم؛ عصیان میکنیم. چرا؟ چون <وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ> چون قلبشان برای محبوب آماده نشده بود؛ قلبشان پر بود از عشق به گوسالههای گوناگون؛ البته برای آنها گوسالههای طلایی، ولی برای امت اسلام انسان باید ببیند که گوسالههای زندگی او چیست؟! بنابراین دستور بعدی در اربعین موسوی پیدا کردن نقاط ضعف اصلی است.
تعبیر زیبایی را خداوند در آیه 27 سورۀ مبارکۀ اعراف دارد که میفرماید شیطان یک دشمن کار آزموده است در برابر انسان؛ میداند که از کجا و کِی و چگونه حمله کند: <إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ>[27]؛ شیطان و جنود شیطان از آنجایی که شما حتی توجه ندارید ولی نقطه ضعف شماست، به شما حمله میکند. <إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُون>. بنابراین انسان باید ببیند آن نقاط ضعفش که محل ضربه خوردن از طرف شیطان است، کجای زندگی اوست؛ یکی از طریق عصبانیت، یکی در هنگام شهوت، یکی در هنگام خیلی خوشحال شدن، یکی به اسم دین؛ انجام وظیفه شرعی گرفتار دام ابلیس میشود. بنابراین دستور بعدی در این ایام این است که انسان یک محاسبۀ دقیقی کرده و ببیند نقاط ضعفش کجاست.
مرحوم علامه بحر العلوم در رساله سیر و سلوک خودشان، با تعبیر زیبایی میفرمایند: همه انسانها در حالت عادی، مثل آبی میمانند که در یک حوض، لجن ها در تَه، تهنشین شده و آب زلال در روی حوض کاملا پیداست، همه هم میگویند چه آب زلالی. موقعی که این آب بر تلاطم قرار گرفت، لجنها خودش را آشکار میکند. بنابراین انسان در تلاطمهای زندگی باید ببیند که چه اتفاقاتی از جهت نفسانی برای او میافتد؛ وقتی عصبانی شد، دهانش به فحش باز میشود! وقتی عصبانی شد خدای ناکرده گناهان مختلف از قبیل غیبت و تهمت و سایر امور، تحقیر یک مومن از او صادر میشود! همینها میشود آن کریوههایی که از آنجا شیطان به او حمله میکند. پس دستور بعدی، پیدا کردن نقاط ضعف است.
دستور چهارم: مراقبه
قدم بعدی که بزرگان طریقت دائما بر آن تاکید میکردند، شدت بخشیدن به مراقبه و مراقبۀ بر دفع گناه است. ابتدا رفع بود و اکنون سخن از دفع است؛ یعنی اگر ما اربعین موسوی را حریم الهی میدانیم؛ درست مثل کسی که لبیک گویان در مسجد شجره لباس احرام میپوشد، مُحرم شدن همان، و دهها حریم و حرمت برای او همان. بنابراین وقتی شخص وارد حرم الهی میشود بسیاری از چیزهایی که در بیرون حرم برای او حرام نبود، اکنون برای او ممنوع است. لذا ورود به اربعین موسوی میباید برای سالک مراقبات شدیدتری را به دنبال داشته باشد.
البته در این میان برای افراد برجسته، پاک کردن همه گناهان و جنگیدن با تمام جنود ابلیس میسور است. ولی برای افراد ضعیفی همچون این حقیر جنگیدن ناگهان با تمام فرماندهان و پهلوانان ابلیسی کار سادهای نیست. بنابراین در دستورات بزرگان ما این وارد شده است که در میان عیوب، انسان ببیند شیطان از کدام عیب بیشتر وارد میشود، آن را در این ایام اربعین موسوی بیش از سایر عیوب دقت کند.
در کتاب اسرار اربعین موسوی مطلبی را از مرحوم استاد سعادت پرور در این زمینه بنده خدمتتان میخوانم: مرحوم استاد نقل میفرمود که در بیماری مرحوم علامه طباطبایی که به رحلت ایشان انجامید، ایشان دیگر اغلب اوقات بیهوش بود، من اجازه ورود پیدا کردم. میگفتند در کنار بستر ایشان نشستم، ایشان چشمانشان بسته بود، وقتی که احساس کردند که من در کنارشان قرار گرفتم، چشمانشان را آرام باز کردند و نیم نگاهی به من کردند. من در آن حالی که ایشان بودند به خودم اجازه ندادم که زیاد صحبت کنم، فقط پیغام تمام دوستان که در تحت دستورات مرحوم علامه بودند به نمایندگی از طرف آنها به علامه عرض کردم. به مرحوم علامه عرضه داشتم که شما چه وصیتی و چه توصیهای برای این عزیزان که عمری را در محضر شما بودند و خوشه چینی از محضر شما میکردند، میکنید؟
مرحوم علامه خیلی ضعیف بودند و نمیتوانستند سخن بگویند. من دیدم خیلی آرام زیر لب به گونهای که صدای ایشان به زحمت شنیده میشد، سه بار فرمودند: مراقبه ، مراقبه، مراقبه.
این نشان میدهد که اهمیت مساله ترک گناه و ترقب بر دل در مکتب سلوکی مرحوم ملاحسین قلی همدانی تا به کجاست! به قول باباطاهر:
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد[28]
مرحوم علامه در کل میفرمودند اگر مراقبۀ انسان درست نباشد، دستورات ذکری چندان فایدهای ندارد. دستور ذکری و عبادات زمانی مفید است که مراقبه انسان، استغفار انسان و پرهیز انسان از گناهان جدی باشد. به همین دلیل است که در مکتب تربیتی مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم ملا حسین قلی همدانی، مراقبه بیش از ذکر توصیه شده است.
دستور پنجم: استغفار
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب
جاروب زن به خانه و پس میهمان طلب[29]
خدا رحمت کند حاجی اشرفی را که یک مصرع از این بیت را گفت و مصرع بعد را هر چه کرد بر زبانش جاری نشد، پیغامی داد به کسی که زائر بارگاه ملکوتی علی بن موسی الرضا{علیه السلام} بود و گفت سلام من را به حضرت برسان، ولی به او نگفت که من در مصرع دیگر این بیت ماندهام. نقل میکنند وقتی که او به بارگاه ملکوتی حضرت رفت و مکاشفهای برای او حاصل شد، حضرت این شعری که الان برای شما خواندم، برای آن رابط آورد. رابط میگوید من در بازگشت، به سرعت به سمت خانه حاجی اشرفی رفتم و وقتی میخواستم وارد بشوم، هنگامی که دق الباب کردم، دیدم حاجی اشرفی کل شعر را دارد زمزمه میکند که:
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب
پاک کن خودت را در این ایام تا بعد، آن پری طلعتان به تو اجازه ورود بدهند.
جاروب زن به خانه و پس میهمان طلب
بنابراین دستور بعدی در این ایام، استغفار است. <وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِم>[30] عذاب بر این امت نازل نمیشود ای پیامبر! تا زمانی که تو در میان آنها هستی! <وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُون> و خداوند اینها را عذاب نمیکند تا زمانی که مراقبه دارند و استغفار میکنند.
خب عذاب اولیای الهی چیست؟ آیا نخوردن و نیاشامیدن و گرفتاریهای مادی است؟! این که برای همه هست. عذاب اولیای الهی در اربعین موسوی، پشت در ماندن است؛ محبوب آنها را تحویل نگرفتن است. لذا استغفار برای این است که محبوب، نیم نگاهی به آنان کند که قطعا محبوب مُحِب است؛ که تا مُحِب نباشد، محبت او در قلوب مشتاقان قرار نمیگیرد. هر محبتی، محفوف به دو محبت مولا است؛ محبت اول به بندگانی که لایقاند و محبت دوم، پذیرش آنهاست.
بنابران دستور بعدی در اربعین موسوی، استغفار پشت استغفار و مراقبه بعد از مراقبه و محاسبه به دنبال محاسبه برای یافتن قصورها و تقصیرهاست. البته ممکن است کسی به ذهنش بیاید که اگر ما در این ایام به گناهی مبتلا نشدیم دیگر چه استغفاری؟ خیر، همه بندگان حتی انبیای الهی استغفار میکردند. چرا؟ چون توبۀ هر کس و مراقبۀ هر کس به حسب مقام و مرتبۀ اوست.
صاحب مصباح الشریعه تعبیر زیبایی دارد؛ ایشان میفرماید: توبه افراد معمولی، توبه از گناه است. بعد ایشان میفرماید: توبه خواص، توبۀ از اشتغال به غیر الله است. توبه اصفیا و انسانهای صفی و پاکیزه، از این است که یک لحظه به خودشان استراحت بدهند در سیر و سلوک الی الله. توبه اولیا از این است که یک اضطراب فکری، یک رنگ به رنگ شدن در درون برای آنها بوجود بیاید و بالاخره عالیترین توبه، توبۀ انبیاست از آنکه لحظهای از محبوب کل منصرف بشوند: «إِنَّهُ لَیُرَانُ عَلَى قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ سَبْعِینَ مَرَّةً»[31] گاهی اوقات یک کدورت مختصری بر قلب من وارد میشود و من روزی هفتاد بار استغفار میکنم برای اینکه آن کدورتهای کم نیز برداشته شود.
تعبیر زیبایی را از ملا حسین قلی همدانی{رحمة الله علیه} خدمتتان عرض کنم که دارد در نامهای که برای یکی از شاگردانشان نوشتهاند این است: «تمام سفارشات این بی نوا به تو احتمام در ترک معصیت است»؛ گویی همه دستورات سلوکی از اینجا آغاز میشود. «اگر این خدمت را انجام دادی، آخر الامر تو را به جاهای بلند خواهد رساند. البته در اجتناب از معصیت کوتاهی نکن و اگر خدایی ناخواسته معصیت کردی، به سرعت توبه نما، دو رکعت نماز به جای بیاور و بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفار کن و سر به سجده بگذار و در سجده از محبوب کل و از حضرت پروردگار طلب عفو کن».
دستور ششم: عزلت
قدم بعد که در دستورات اولیای الهی و در قرآن، به خصوص در مورد این ایام، فراوان به آن توصیه شده است، دستور به عزلت است؛ دستور به کنارهگیری در مراتب مختلف است. البته عزلت به معنی کنارهگیری و انفراد، مراتب مختلفی دارد؛ ابتداییترین مرتبۀ آن که برای همه مسلمانان به خصوص در این ایام برای افرادی که در مسیر سیر به سوی محبوب هستند واجب است، عزلت و کنارهگیری از اهل گناه است که هر عاملی که انسان را به گناه وامیدارد و زمینۀ گناه و بستر گناه را فراهم میکند، انسان باید از آن فاصله بگیرد؛ مثلا میبیند وقتی در فضایی قرار بگیرد، گرفتار غیبت میشود، به آن فضا وارد نشود. وقتی در فضایی وارد میشود که گرفتار نگاه به نامحرم میشود، سعی کند فاصله بگیرد یا کنترل کند و از این قبیل.
اگر محبوب بخواهد در قلب قرار بگیرد باید اغیار از قلب بیرون بروند. اغیار چیست؟ اولین آنها گناهاناند: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّه»[32]؛ قلب مومن، قلب انسان، قلب همه انسانها، حرم امن الهی است و نهان خانه پروردگار است. مبادا و مبادا در این حریم الهی و در این حرم امن، نامحرم را راه بدهید که به محض اینکه نامحرم وارد شد، محبوب خیلی لطیف است و به سرعت از حرم بیرون میرود.
مرحوم شهید ثانی تعبیر خیلی زیبایی دارند دربارۀ اینکه همه محبوب پروردگارند، اما باید ببینند که این محبوب بودن را در کجاها ابراز میکنند. هنگامی که انسان از اهل گناه فاصله گرفت و از کسانی که او را حتی از محبوب دور میکنند فاصله گرفت، کم کم احساس محبت محبوب در قلب او جای میگیرد.
مرحوم شهید ثانی در روایتی در کتاب «مُسَّکن الفؤاد» از حضرت داوود{علیه السلام} نقل میکند که حضرت داوود{علیه السلام} در مکالماتی که با خداوند داشت، خداوند به او خطاب کرد: «یَا دَاوُدُ أَبْلِغْ أَهْلَ أَرْضِی»[33]؛ ای داوود! به زمینیان و به مردمان بگو: «أَنِّی حَبِیبُ مَنْ أَحَبَّنِی» من دوست آن کسی هستم و حتی بالاتر، به شدت ابزار علاقه میکنم به آن کسی که من را دوست بدارد. «جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی وَ مُؤْنِسٌ لِمَنْ آنَسَ بِذِکْرِی»؛ مونس آن کسی هستم که با ذکر من انس دارد. «وَ صَاحِبٌ لِمَنْ صَاحَبَنِی وَ مُخْتَارٌ لِمَنِ اخْتَارَنِی وَ مُطِیعٌ لِمَنْ أَطَاعَنِی»؛ دائم در کنار آن کسی هستم که با من انس داشته باشد؛ آن کسی را برای ارتباط صمیمی اختیار میکنم که من را اختیار کرده باشد و در مرتبۀ بالاتر مطیع آن کسی هستم که از من اطاعت کند. بعد در ادامه میفرماید: «مَا أَحَبَّنِی أَحَدٌ أَعْلَمُ ذَلِکَ یَقِیناً مِنْ قَلْبِهِ إِلَّا قَبِلْتُهُ لِنَفْسِی»؛ در مراتب عالیتر به خصوص در این اربعینیات، اگر من واقعا به قلب بندهای بنگرم و ببینم در قلب او، جز من نیست، او را میپذیرم و او را جزو بندگان خاص خودم قرار میدهم. «وَ وَ أَحْیَیْتُهُ حَیَاةً»؛ و حیات طیبه را برای او به ارمغان میآورم «لَا یَتَقَدَّمُهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِی»؛ آن چنان مقامی به او میدهم که به احدی ندادهام. «مَنْ طَلَبَنِی بِالْحَقِّ وَجَدَنِی»؛ کسی که من را واقعا طلب کند در این ایام، قطعا من را مییابد «وَ مَنْ طَلَبَ غَیْرِی لَمْ یَجِدْنِی»؛ اما کسی که در مسیر به سوی من چشمش به غیر من باشد، انتظار یافتن من را نداشته باشد. «فَارْفُضُوا یَا أَهْلَ الْأَرْضِ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ غُرُورِهَا»؛ رها کنید این ایام غیر من را «وَ هَلُمُّوا إِلَى کَرَامَتِی وَ مُصَاحَبَتِی وَ مُجَالَسَتِی وَ مُؤَانَسَتِی وَ آنِسُوا بِی أُوَانِسْکُمْ وَ أُسَارِعْ إِلَى مَحَبَّتِکُمْ»؛ در این ایام لااقل این چیزها را کنار بگذارید تا ببینید من چطور از شما پذیرایی میکنم؛ انس با غیر من و انس با اهل گناه را کم کنید، ببینید من چگونه با شما انس میگیرم. و بدین ترتیب قدم بعدی، عزلت ابتدایی است و البته عزلتهای دیگر است که در ادامه بیان میشود..
عزلت در نیمههای شب؛ عالیترین حد عزلت
اربعین موسوی، به شبهای آن معرفی میشود: <وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَة>[34]؛ درحالی که حضرت موسی{علیه السلام} سی شبانهروز با پروردگار مناجات کرد. در آیات آغازین سورۀ مبارکۀ فجر، خداوند دهۀ اول ذیالحجه را باز به شبهای آن معرفی میکند: <وَ الْفَجْر * وَ لَیالٍ عَشْر>[35]. بنابراین سخن در عزلت در ایام اربعین موسوی به خصوص در عزلت نیمههای شب است و به عبارت دیگر، اگر عزلت ذو مراتب است، عالی ترین عزلت، عزلت تام در مناجات نیمههای شب با پروردگار است. خداوند در قرآن وقتی که از حضرت مریم؟س؟ و از حضرت زکریا{علیه السلام} یاد میکند، از مناجاتها و عزلتهای این بزرگواران در معبد و به اصطلاح بیتالمقدس یاد میکند؛ آن هم در شبها. پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} نیز -که در زندگی ایشان عزلتهای فراوانی روایت شده- اغلب طی اربعینیات خود به عزلت تام اهتمام داشتند و مثلاً به غار حرا تشریف میبردند.
خداوند در قرآن به پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} میفرماید: <إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلا>[36]؛ یعنی وقتی تو شب با من به راز و نیاز برخاستی، آن راز و نیاز، اصولاً راز و نیازی است که استواری قدم و ریشهدار بودن کلام را برای تو به ارمغان میآورد. <إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلا>[37] تو در روز گرفتاری و آمد و شد زیاد داری. بعد میفرماید: <وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلا>[38] وقتی که به مناجات برخاستی، آنقدر ذکر من را بگو و یاد من را بگو که کاملا از غیر من منقطع شوی.
بیان شد که در دهه ابتدایی ذیالحجه و به عبارتی دهه آخر اربعین موسوی، حملات شیطان به اوج خودش میرسد و شیطان تمام همتش را به کار میزند تا سالکان را از راه به در کرده و آنها را نابود کند. بنابراین باید مراقبات در این ایام به اوج خود برسد. خب مراقبات باید چگونه باشد؟ باید اینگونه باشد که دائما انسان با سپردن خود به حضرت حق و با عبادت و انابه و تضرع و گریه و زاری در نیمههای شب، با عزلت تام در نیمههای شب از خدای خودش استمداد بجوید. «کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی فَإِذَا جَنَّهُ اللَّیْلُ نَامَ عَنِّی»[39]؛ دروغ میگوید هر کس که میگوید من تو را دوستت دارم و وقتی که شب میشود یک سر تا به صبح میخوابد! «أَ لَیْسَ کُلُّ مُحِبٍّ یُحِبُّ خَلْوَةَ حَبِیبِه»؛ آیا نه این است که هر عاشقی علاقهمند است با محبوب خود خلوت کند؟! نیمههای شب هنگام عزلت است و خلوت با محبوب کل؛ و در عین حال محبوب، غیور است. وقتی به طور جد بیابد که کسی خود را با او تنها کرد، او را میپذیرد و او را یاری میدهد و در این مسیر شیاطین را از او دور میکند.
در ادامۀ بیانات پروردگار با جناب داوود نبی در «مسکن الفؤاد» شهید ثانی{رحمة الله علیه} عبارت این است که خداوند به بعضی از صدیقین خود اینگونه وحی فرستاد که در میان بندگان گروهی هستند که من را دوست میدارند و من آنها را دوست دارم: «یَشْتَاقُونَ إِلَیَّ وَ أَشْتَاقُ إِلَیْهِمْ»[40]؛ عاشقانه به سوی من حرکت میکنند و من هم به سوی آنها هستم. من را یاد میکنند و من هم آنها را یاد میکنم. اگر ای داوود! تو راه آنها را در زندگی انتخاب کنی، من هم تو را دوست خواهم داشت و محبوب من خواهی بود و اگر از راه آنها فاصله بگیری، انتظار محبوب بودن را نداشته باش.[41] حضرت داوود عرضه میدارد: «فَقَالَ یَا رَبِّ وَ مَا عَلَامَتُهُمْ»؛ خدایا علامت این محبوبان تو و این اوحدی از بندگانی که در قلههای اربعینیات به نتیجه رسیدهاند چیست؟ خداوند میفرماید: اینها هنگامی که آرام آرام خورشید غروب میکند، حواسشان را جمع میکنند به تاریکیهای شب؛ درست مثل کسی که غنم خود و گوسفندان خود را در هنگامی که شب میشود، از ترس حمله گرگ، به پناهگاه هدایت میکند و هنگامی که شب تاریک میشود، همچنان که پرندگان به لانه های خود میروند، او هم به خلوت خود میرود و هنگامی که تاریکی شب همهجا را فرا میگیرد و همۀ چشمها به خواب میرود، او برمیخیزد از بستر و با حبیب خودش خلوت میکند و روی پا میایستد؛ گاه در حال ایستاده و گاه در حال نشسته و گاه در حال سجده با من مناجات میکند؛ با سخن گفتن، با راز و نیاز عاشقانه و با تملق کردن بین آه و فریاد و گریه، وگاه با اضطرار و التماس.
در ادامه خداوند میفرماید: کمترین چیزی که من به اینها میدهم این است: اول از همه نور خودم را در قلب اینها قرار میدهم؛ بنابراین اینها قلبشان در زندگی روشن میشود؛ با نور من در میان انسانها حرکت میکنند. دوم این است که اگر آسمانها و زمین ترازوی عمل بشود، میزان اجر و مزد و پاداشی که برای اینها قرار میدهم را نمیتوانند تحمل کنند؛ همه عالم را من به اینها بدهم، مزد اینها نیست و اصلا <فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُن>[42]؛ اصلا کسی نمیداند من با این محبوبین خودم چگونه معامله میکنم. و بالاخره سوم این است که دائما من در مقابل آنها هستم و با صورتم آنها را دائما مورد توجه قرار میدهم «أُقْبِلُ بِوَجْهِی عَلَیْهِم»؛ و تو آیا داوود! میدانی کسانی که من به سوی آنها میروم در زندگی به کجا میرسانمشان؟! به آنجایی که هیچ فکری و عقلی و کسی، آن حدود را هم نمیتواند ترسیم کند.
بدین ترتیب ایام سی روز ذیالقعده به پایان میرسد و عبد به بارگاه ملکوتی قرقگاه الهی وارد میشود.
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصور از کارگاه هستی[43]
گام سوم: اوقات طلایی اربعین موسوی
1. دهۀ آخر اربعین موسوی
دوران طلایی اربعین موسوی آغاز میشود؛ یعنی دهه اول ذیالحجه. معمولا در میان تودۀ مردم، ایام ماه رجب، ماه شعبان و ماه رمضان، ایام ارزشمندی است که قطعا ارزشمند است، ولی از دعای دهۀ اول ذیالحجه بر میآید که ارزش این دهه اگر بیش از آن ایام نباشد، کمتر نیست. این را ما با ادله مختلف میتوانیم ثابت کنیم. یکی از ادله، همین دعایی است که ابو حمزه ثمالی از امام صادق{علیه السلام} نقل میکند که حضرت بین الطلوعین و بین الغروبین این دهه دائما این دعا را میخواندند. همان دعایی که ما در مفاتیح الجنان مرحوم آقا شیخ عباس قمی{رحمة الله علیه} میبینیم که وارد شده؛ آغاز آن دعا با این تعبیر شروع میشود: «اللَّهُمَّ هَذِهِ الْأَیَّامُ الَّتِی فَضَّلْتَهَا عَلَى الْأَیَّامِ وَ شَرَّفْتَهَا»[44]؛ خدایا این ایام، ایامی است که تو بر تمام ایام دیگر فضیلت دادی؛ این ایام، ایامی است که شبهای آن و روزهای آن شرافت بر همه ایام دارد. «قَدْ بَلَّغْتَنِیهَا بِمَنِّکَ وَ رَحْمَتِک»؛ خدایا من تو را شکر میکنم که یک بار دیگر به من عمر و فرصت دادی که دهه اول ذیالحجه را درک کنم؛ یعنی چنین تعبیری به خوبی نشان میدهد که این ایام چقدر ارزشمند است. «فَأَنْزِلْ عَلَیْنَا مِنْ بَرَکَاتِکَ وَ أَوْسِعْ عَلَیْنَا فِیهَا مِنْ نَعْمَائِکَ»؛ خدایا از تو درخواست میکنم که برکات و نعمتهای خودت را در این ایام بر من نازل بفرمایی. این یک دلیل روشن.
دلیل دیگر باز بیان امام صادق{علیه السلام} است که میفرماید: اگر بر کسی ماه رجب و بعد ماه شعبان و بعد ماه رمضان؛ لیالی قدر، شب عید فطر و روز عید فطر، اینها گذشت و او نتوانست به آن لقایی که باید میرسید، برسد، و یا اگر رسید به مراتبی از آن رسید که قطعا همه میرسند؛ انسان نباید مأیوس باشد؛ امکان ندارد ماه رمضان بر کسی بگذرد و خداوند در کاسه گدایی او چیزی نریزد. قطعا عنایت از سوی خداوند به همه میشود ولی سخن در این است که خداوند برای آن عدهای که یا ناقص دریافت کردهاند و یا خدای ناکرده خیلی کم دریافت کردهاند و یا آنهایی که بیش از حد متعارف دریافت کردهاند ولی طالب بیشترند - مانند حضرت موسی{علیه السلام} که دارد وقتی که در قرآن میفرماید: <کَلَّمَهُ رَبُّه>[45] عرضه میدارد: <رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ> یعنی لقای کلامی برای او کافی نبود و بیش از این را از خداوند درخواست کرد - حضرت امام صادق{علیه السلام} وعده میدهند که انتظار دهۀ آخر اربعین موسوی و به عبارتی دهۀ اول ذیالحجه را بکشند.
در این ایام خداوند نه تنها به رحمت رحمانی، بلکه به رحمت رحیمیه با اخص خواص خویش معامله میکند. به همین دلیل هم هست که خداوند در قرآن و در سایر آیات الهی، این ایام را به شبهایش معرفی میکند. چرا؟ چون «لیل» اصولا معنای تاریکی است و «نهار» به معنای روز است و به معنی روشنایی نیست، ولی «لیل» تاکید بر تاریکی میکند. تاریکی، مجموعهای از اسرار و پیچیدگیها و راز و رمز و خلاصه آن حرفهایی است که دو محبوب میخواهند احدی نشنود، لذا در نیمههای شب با هم رد و بدل میکنند. لیل اصولا یعنی یک حقیقتی که اسرار آمیز است. پس وقتی خداوند قسم میخورد به شبهای دهۀ اول ذیالحجه، معلوم میشود که در این ایام هر چند همه اوقاتش، اوقات خوشی است، اما شبهای آن حساب دیگری دارد. چنانکه دارد: «مَنْ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ إِلَى قَابِلٍ إِلَّا أَنْ یَشْهَدَ عَرَفَة»[46]. بنابراین از این ایام باید خیلی بهره برد.
دستورات دهۀ آخر اربعین موسوی
دستورات خاصی را در این ایام ذکر میکنند؛ مفصل تر از همه جا در اقبال مرحوم سید آمده است ولی لُب آن مطالبی که اساتید اخلاق، مرحوم علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} و دیگران توصیه میکردند، بنا گذاشته شده است که در همین کتاب اربعین موسوی ارائه شود. اولا تمام مطالبی که در ایام قبل اشاره شد یعنی توبه، استغفار، شدت بخشیدن به مراقبه، شدت بخشیدن به عبادات؛ چه عبادات روزانه و چه شبانه، باید تشدید شود، به خصوص دعای هنگام صبح و شب که شروعش با همین عبارتی است که از ابو حمزه بیان شد: «اللَّهُمَّ هَذِهِ الْأَیَّامُ الَّتِی فَضَّلْتَهَا عَلَى الْأَیَّامِ وَ شَرَّفْتَهَا». انسان مقید باشد اینها را حتما بخواند.
تسبیحات و تحلیلاتی که مرحوم محدث قمی به نقل از حضرت عیسی{علیه السلام} و به نقل از امیر مومنان{علیه السلام} در مفاتیح نقل میکند. اینها انقدر مورد توجه اولیا بوده است که در بحار الانوار مرحوم علامه مجلسی، نزدیک به نیم صفحه در آثار و برکات و ثواب همین تحلیلهای مختصر و تسبیحات و ابراز اعتقادات که در آن، شهادتهای حضرت عیسی{علیه السلام} است، مینویسد. اینها را مقید باشیم در این ایام حتما با آنها مانوس باشیم تا از برکاتش استفاده کنیم.
دربارۀ این دهه چند مراقبه را به محضرتان عرض میکنم. اول: روزه 9 روز اول. البته 9 روز اول این ماه بنابر نقلی، تکمیل 30 روز ماه مبارک رمضان است؛ یعنی اگر ما بخواهیم ماه مبارک رمضان را یک اربعین بگیریم، 30 روز، روزۀ ماه رمضان میشود: 30؛ و 9 روز پایانی اربعین موسوی نیز میشود یک اربعین کامل. البته ممکن است به حساب کم و زیاد بودن ماه، یک یا دو روز کم یا زیاد شود. به هر حال این دهۀ اول ذیالحجه را توصیه کردهاند که تکمیلی بر ماه رمضان باشد. حال لطافت معنوی این امر این است که اگر انسان در 30 روز ماه مبارک نتوانست از روزههای آن ایام بهره ببرد، مثل نوافلی که تکمیلِ نواقص فرائض است، این 9 روز دهه اول ذیالحجه، تکمیل روزههای ماه مبارک رمضان است.
لذا دستور بعدی که میفرمودند، بهرهمندی از شبهاست و دستور بعدی عبارت میشود از اذکار روزانۀ این ایام که انسان در این ایام خیلی مقید باشد حد الامکان با قرآن و با اذکار این ایام انس داشته باشد.
2. روز عرفه
اصل سخن درباره روز عرفه است؛ روز عید عاشقان؛ روز خلوت کردن با محبوب کل؛ روزی که اگر کسی نتوانست از آن روز، بار خود را ببندد و با محبوب خود خلوت تام داشته باشد، او در سایر ایام معلوم نیست که بتواند چنین فرصت طلاییای را پیدا کند. به قول خواجه:
کاروان رفت و تو در خواب و بیایان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی
نقطه عشق نمودم به تو هان سهو نکن
ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی[47]
روز عرفه در بیانات اولیای الهی، تالی تلو شبهای قدر است. یعنی اگر کسی از شبهای قدر نتوانست بهرهمند شود، از روز عرفه باید جبران نواقص آن ایام را کند. لذا روز عرفه درست مانند لیالی قدر، نقطۀ عطف زندگی انسان است. بیان شد که انسان باید خود را آنگونه آماده کند که محبوب، او را بطلبد و الا هیچ احدی با پای خود به کوی محبوب اجازه ورود پیدا نمیکند.
انصافا برای روز عرفه انسان باید از همان اول ذی قعده خودش را آماده کند؛ درست مثل ایام لیالی قدر که اولیای الهی از اول ماه رجب خودشان را آماده میکردند. عنایت داشته باشید که حضور قلب در نماز؛ حضور قلب در روز عرفه؛ حضور قلب در شبهای قدر، یک شبه حاصل نمیشود. انسان باید از مدت ها قبل خودش را آماده کند و خواطر را کم کند و آن دگرگونیهای روحی را کم کند. لذا انسان باید از اول ذی قعده و یا اگر نشد حداقل از اول ماه ذیالحجه خودش را آماده کند که آن اضطرابها و آن خواطر فکری و آن نگرانیها و آن اموری که او را از اشتغال به خداوند در روز عرفه بازمیدارد، از همان آغاز انسان آنها را از خود دفع کند تا بتواند با قلبی فارغ و با خاطری آسوده به محضر حق در روز عرفه وارد بشود.
مرحوم سید در اقبال تعبیر خیلی لطیفی برای روز عرفه دارد. ایشان میگوید: در لحظات پایانی روز عرفه، انسان اینگونه با خدای خودش راز و نیاز کند که «اللَّهُمَّ لا تَحْرمْنِی خَیْرَ ما عِنْدَکَ لِشَرِّ ما عِنْدِی»[48]؛ خدایا! مبادا و مبادا به خاطر کاستیها و آن زشتیهایی که در من هست، من را در امروز نپذیرفته باشی. ولی اگر آمدیم و اینگونه شد که من را نپذیرفتی، «فَانْ أَنْتَ لَمْ تَرْحَمْنِی بِتَعَبِی وَ نَصَبِی فَلا تَحْرِمْنِی أَجْرَ الْمُصابِ عَلى مُصِیبَتِه»؛ اگر تو من را نپذیرفتی بواسطه بدی ها و زشتیهایم، لااقل با من معاملۀ آن مصیبتزدهها را بکن که چه مصیبتی بالاتر از قبول نشدن در درگاه محبوب؟! چه مصیبتی بالاتر از رفوزه شدن تا سال آینده که آیا باز هم فرصت پیدا بکند و یا نکند و عرفه دیگری را درک بکند و یا نکند؟!
بنابراین ایشان میفرماید انسان از خدا بخواهد که خدایا اگر من را نپذیرفتی، لااقل اجر آن مصیبتزدههایی را که بالاترین مصیبتها بر آنها وارد شده را به من عنایت کن و آن اجر این است که <الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون>[49]؛ اگر عبد تعب نصبی داشت و نتوانست به بارگاه راهی پیدا کند، لااقل از این طریق خداوند به او عنایتی بکند.
اهم اعمال روز عرفه
اهم اعمال روز عرفه از غسل و توبه آغاز میشود؛ نماز توبه ایام ماه ذی قعده معروف است؛ یکشنبهها را مرحوم محدث قمی میفرماید نماز توبه بخواند که هر کس این نماز را بخواند، خودش و خانوادهاش یا حتی اطرافیانش تا همسایگان را خداوند به طور کامل میبخشد. مگر گناهانی که اصولا بخشش آن، منوط به بخشش غیر حق باشد؛ مثل حق الناس. اما انسان در روز عرفه باز هم غسل توبه کند؛ یعنی یا یک غسل، غسل روز عرفه، غسل زیارت و غسل توبه کند زیرا وقتی میخواهد به بارگاه الهی و به میهمانخانه و نهانخانۀ پروردگار وارد بشود، تمیز باشد، شسته و زیبا باشد.
و بعد ایشان توصیه میکند با امام عصر خود و با امام زمان؟عج؟ سر و سری در این روز داشته باشد. هدایای فراوان، پشت هم، یک به یک برای حضرت بفرستد. چرا؟ چون اگر حضرت شفاعت او را در محضر حق بکند، او پذیرفته است و الا غیر معصوم چه لیاقتی دارد که خداوند او را بپذیرد؟! لذا ایشان توصیه میکند کل اعمالش را انسان در روز عرفه هدیه کند به بارگاه مقدس امام عصر؟عج؟؛ و حتی برخی دیگر از بزرگان میفرمودند به مادر بزرگوار حضرت ، جناب نرجس خاتون هدیه کند که مادر نسبت به فرزند یک حق خاصی دارد و اگر مادر سفارش کسی را به فرزند کند، فرزند بعید است او را نپذیرد؛ و یا به خصوص صدیقه طاهره؟س؟. در بیانات اهل بیت؟عهم؟ است که ما حجت برای شما هستیم و مادر ما فاطمه، حجت برای ماست و ما اگر بتوانیم رضایت این بزرگواران را کسب کنیم قطعا امام زمانمان؟عج؟ نیم نگاهی و اشاراتی به ما خواهند داشت.
اعمال عرفه نیز فراوان است؛ یکی از مهمترین آنها، زیارت سید الشهدا{علیه السلام} است با تفسیری که در جای خود آمده. بعد هم انسان در این روز خودش را آماده کند برای دعا. مرحوم ابن فحد حلی در کتاب خودش که پیرامون دعاست، آداب فراوانی را برای دعا نقل میکند، ولی آنچه که در روز عرفه به کار ما میآید، این است که انسان در روز عرفه در ابتدا وقتی میخواهد دعا کند، نماز خاص این ایام را بخواند. چرا؟ چون دارد قبل از دعا انسان اعتقادات خودش را با خدای خودش در میان بگذارد که من از بندگانی هستم که توحید را در مراتب خاص خودش اذعان دارم. لذا انسان باید ارادت به مقام ولایت خودش را ابراز کند؛ اعتقاد خودش را به قیامت و معاد و سایر امور ابراز کند. اینها میشود مقدمات تمهید قلب برای دعا. و نیز خیلی زیباست که ابراز ارادتی به آستان مقدس سید الشهدا{علیه السلام} داشته باشد. چرا؟ چون رقت قلب، یک اصل مسلم در قبولی دعاست و بهترین راه و میانبر برای رقت قلب، گریه بر مصیبت سید الشهدا{علیه السلام} است. لذا حتی اگر تنهاست، زمزمهای با سید الشهدا{علیه السلام}، با زینب کبری؟س؟، با قمر بنی هاشم{علیه السلام}، با حضرت علی اکبر{علیه السلام} زمزمهای داشته باشد.
و بعد از آن شروع کند به دعا. تعبیر زیبایی باز مرحوم سید دارد؛ میفرماید: دعا، هم در جمع زیباست و هم به صورت انفرادی؛ در جمع زیباست زیرا خداوند نگاه به جمع میکند؛ اگر در جمعی یک دل شکسته باشد، خداوند به همه توجه میکند. استجابت از یک بندهای سر بزند و پروردگار او را بپذیرد، دیگران را هم مورد عنایت قرار میدهد. این دعای در جمع است. به خصوص ارواح پاک جمع بر یکدیگر موثرند. بنابراین انسان در جمع میتواند اگر حال خوشی نداشت، از حال خوش دیگران استفاده کند. ولی از سوی دیگر، دعای در انفراد جای خودش را دارد. انسان در تنهایی میتواند به گونهای با خدای خودش سخن بگوید که چه بسا در جمع یا حیا کند و یا ناچار باشد با جمع همراهی کند. به خصوص اگر دعا در اماکنی باشد که زمینۀ حال خوش را برای انسان فراهم کند و مکان خلوتی را برای خود انتخاب کند که بتواند فارغ بال از دنیا و مافیها با خدای خودش راز و نیاز کند. اماکنی مثل مشاهد مشرفه؛ اماکن مخروبه؛ قبرستانها؛ به خصوص در کنار مزار پدر و مادر اگر از دنیا رفتهاند که خلاصه آمین آنها بدرقۀ راه او باشد. اینها فضاهایی است که انسان را اگر بخواهد تنها دعا کند، همراهی میکنند.
و بعد از آن، توصیه فراوان به انتخاب دعاهای بلند. معروف است که معمولا اهل دل، دعای عرفه سید الشهدا{علیه السلام} را انتخاب میکنند. دعای بسیار بلند مرتبه با مضامین عجیب و غریب و بلند. نکتهای مهم در ذیل دعای عرفه است. ذیل دعای عرفه را برخی تشکیک میکنند که چه بسا به حق هم باشد، ولی به قول مرحوم علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} و همچنین مرحوم استاد سعادت پرور، مگر نه این است که انسان در روز عرفه باید به هر زبانی که میتواند با خدای خود راز و نیاز کند؟! و لو که زبان خود باشد؛ و لو که با همان بیانات غیر معصوم خود باشد. ما ذیل دعای عرفه چون دارای مضامین بلند است، نه به عنوان اینکه بیان امام معصوم است که اگر به قصد رجا باشد مانعی ندارد، ولی حتی اگر بیان غیر معصوم باشد، آن مضامین بلند را نباید از دست داد و باید با همان ذیل هم با خدای خود راز و نیاز کرد با عنوان اینکه خدایا! من بلند نیستم خوب صحبت کنم؛ بلد نیستم خوب با تو راز و نیاز کنم، این تعبیر و این بیانات به من یاد میدهد که با تو چگونه سخن بگویم.
بالاخره در لحظات پایانی روز عرفه با دعاهایی که مرحوم سید در اقبال برای لحظات پایانی روز عرفه که زیباترین لحظات روز عرفه است بیان میکند، با آن دعاها با خدای خودش راز و نیاز کند که عزیزان را به اقبال الاعمال مرحوم سید ارجاع میدهم.
روز عرفه انصافا روزی است که برای اولیا، هجران تمام میشود و بهار مومن، روز عرفه است. به قول خواجه:
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت بر قدم باد بهار آخر شد
بعد از این نور به افاق دهم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد[50]
3. عید قربان
آخرین گامها و بلند ترین گامها به سوی لقای الهی، در روز عرفه و شب و روز عید قربان برای سالکین برداشته میشود. <فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا>[51]؛ کسی که طالب لقای محبوب است، باید خودش را آماده کند. شب و روز عید قربان در مقام و مرتبه، مانند شب و روز عید فطر است.
دعاهای شب عید فطر و روز عید فطر سراسر بیانگر جایزه است: «هلموا الی جوائزکم» اگر بنده مومن بعد از 29 روز یا 30 روز روزه گرفتن در شب عید فطر، به او خطاب میشود: «هلموا الی جوائزکم» و در روز عید فطر در نماز عید، در دعای قنوت از خداوند جایزههای خود را طلب میکند، در دهه اول ذیالحجه گویی به دنبال آن سی روز ماه مبارک، بعد از چهل روز روزه گرفتن است، مضاف بر چهل روز تزکیه کردن و مراقبه داشتن. اکنون میگوید بارالها! جوائزی را که برای اولیائت قرار دادی، به من هم عنایت کن! بنابراین شب عید قربان، شب بسیار بسیار عزیزی است و از شب های احیاست.
مرحوم سید در اقبال خود و همچنین مرحوم محدث قمی تذکر میدهند در روز عرفه، خوب است که انسان دعای ام داوود را بخواند. در این بیان یک لطیفهای وجود دارد؛ ام داوود برای نجات فرزندش از زندان به دستور امام صادق{علیه السلام} آن دعا را خواندند. خب برای نجات روحها، برای نجات قلبهای در بند شیطان نیز انسان متوسل به دعای ام داوود بشود. بنابراین شب عید قربان، شب جایزه گرفتن و شب آزادی از زندان است؛ شب آزاد شدن روح است؛ شب فصحت و توسعه و روح و ریحان است.
تعبیر زیبای دعاهای این شب به خوبی این معنا را نشان میدهد که در دعای قنوت روز عید قربان، بندۀ مومن دست به دعا برمیدارد: «اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِی فِی کُلِّ خَیْرٍ أَدْخَلْتَ فِیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ »[52]؛ یعنی انسان رسیدن به مقام تام ولایت را از خداوند میخواهد. «وَ أَخْرِجْنِی مِنْ کُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد»؛ و بعد هم باز درخواست میکند خدایا بهترین چیزی را که به اهل بیت عصمت و طهارت؟عهم؟ و به رسول اکرم{صلوات الله علیه} عنایت فرمودی، من همان را از تو میخواهم. این نشان میدهد که دایرۀ رشد انسان و دایرۀ سیر لقای انسان، حد و مرز ندارد. امکان ندارد که به ما یاد داده باشند که در روز عیدی گرفتن از خداوند، ما در دعای قنوت نماز عید قربان و عید فطر از خداوند چیزی را بخواهیم که خداوند بفرماید قطعا ما به تو نمیدهیم! این لغو است. پس پیداست چیزی است که میشد به ما بدهند ولی چون در غایت قصوایِ لقاست، راه رسیدن به آن بسیار سخت است و همینطور که عرض کردم میانبرِ اربعین موسوی و میانبر روز عرفه و از همه آنها زیباتر، میانبر شب عید قربان و روز عید قربان که قربانی کردن نفس انسان است، میتواند انسان را به آن مراتب و مقامات برساند.
شب قدر است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع فجر
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر[53]
قطعا مولا به هر کس عنایتی میکند. فلذا عید قربان را با عید گرفتن، با لباسی نو و معطر در مصلی حاضر شدن و یا با نماز روز عید قربان خواندن و بعد هم به خصوص بعد از نماز دعا کردن، از خداوند بخواهیم که آنچه در قنوت نماز عید قربان از خدا خواستیم به طور تام و تمام به برکت اهل بیت؟عهم؟ به ما عنایت کند.
و نکته پایانی در این اوقات اینکه عنایت دارید در روز عید قربان مثل روز عید فطر، یکی از دعاهایی که خیلی توصیه شده، دعای ندبه است. روز عید است، ولی مومن باید در فراق مولای خود بگرید و ندبه کند و در فراق امام زمان خود بگرید و از خداوند ظهور پر فروغ حضرتش را در این روزگار وا نفسا بخواهد و به تعبیر مرحوم آیت الله بهجت{رحمة الله علیه} مضطرانه همچون مادری که فرزند خود را از دست داده است به درگاه خداوند دعا کند که خداوند موانع فرج حضرتش را بردارد.
بارالها! به حق محمد و آل محمد؟عهم؟، به حق قلوب مستعد بندگانت در اربعین موسوی از تو درخواست میکنیم که ظهور پر فروغ امام زمانمان؟عج؟ را تعجیل بگردانی و دعاهایی که در این ایام عزیزان اهل دل و اولیای الهی کردند، به احسن وجه در حق همه ما مستجاب بگردانی و گرفتاریها و مسائل جامعه شیعه و امت اسلام را با فرج حضرتش به طور کامل برداری.
اللهم انا نسئلک العافیه و تمام العافیه و حسن العافیه برحمتک یا ارحم الراحمین.
[1]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج91، ص: 94.
[2]. فصلت، 11.
[3]. دیوان حافظ، غزل 143.
[4]. الانشقاق، 6.
[5]. گلستان سعدی، باب دوم در اخلاق درویشان، حکایت شماره 11.
[6]. الزمر، 56.
[7]. الاعراف، 143.
[8]. النجم، 11.
[9]. النجم، 12 و 13.
[10]. «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ یَرَاهُ الْمُؤْمِنُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ قَالَ نَعَمْ وَ قَدْ رَأَوْهُ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَقُلْتُ مَتَى قَالَ حِینَ قَالَ لَهُمْ- أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى ثُمَّ سَکَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ لَیَرَوْنَهُ فِی الدُّنْیَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَ لَسْتَ تَرَاهُ فِی وَقْتِکَ هَذَا قَالَ أَبُو بَصِیرٍ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأُحَدِّثُ بِهَذَا عَنْکَ فَقَالَ لَا فَإِنَّکَ إِذَا حَدَّثْتَ بِهِ فَأَنْکَرَهُ مُنْکِرٌ جَاهِلٌ بِمَعْنَى مَا تَقُولُهُ ثُمَّ قَدَّرَ أَنَّ ذَلِکَ تَشْبِیهٌ کَفَرَ وَ لَیْسَتِ الرُّؤْیَةُ بِالْقَلْبِ کَالرُّؤْیَةِ بِالْعَیْنِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یَصِفُهُ الْمُشَبِّهُونَ وَ الْمُلْحِدُونَ.»؛ (التوحید (للصدوق)، ص: 117).
[11]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص 180.
[12]. الفتوحات المکیة(اربع مجلدات)، ج2، ص 571.
[13]. باباطاهر، دو بیتی شماره 96.
[14]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 188.
[15]. توبه، 126.
[16]. دیوان حافظ، غزل 272.
[17]. طه، 83.
[18]. طه، 84.
[19]. مصباح الشریعة، ص: 196.
[20]. همان.
[21]. دیوان حافظ، غزل 435.
[22]. دیوان حافظ، غزل 264.
[23]. همان.
[24]. مصباح الشریعة، ص: 196.
[25]. إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج1، ص: 205.
[26]. مصباح الشریعة، ص: 86.
[27]. اعراف، 27.
[28]. باباطاهر، دو بیتی شماره 23.
[29]. کرامات رضویه، علی اکبر مروج، ج 2، ص 71.
[30]. انفال، 32.
[31]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج17، ص: 44
[32]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج67، ص: 25
[33]. مسکن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، ص: 17.
[34]. اعراف، 142.
[35]. فجر، 1 و 2.
[36]. مزمل، 6.
[37]. مزمل، 7.
[38]. مزمل، 8.
[39]. الأمالی( للصدوق)، النص، ص: 356.
[40]. مسکن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، ص: 19.
[41]. (وَ یَذْکُرُونِّی وَ أَذْکُرُهُمْ فَإِنْ أَخَذْتَ طَرِیقَتَهُمْ أَحْبَبْتُکَ وَ إِنْ عَدَلْتَ عَنْهُمْ مَقَتُّکَ).
[42]. سچده، 17.
[43]. دیوان حافظ، غزل 435.
[44]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص: 672.
[45]. اعراف، 143.
[46]. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج4، ص: 66.
[47]. دیوان حافظ، غزل 458.
[48]. الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحدیثة)، ج2، ص: 187.
[49]. بقره، 156.
[50]. دیوان حافظ، غزل 166.
[51]. کهف، 110.
[52]. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 529.
[53]. دیوان حافظ، 251.