هل تدری تفهیمی است و نشان از عظمت امر
«هَلْ تَدْرِی – هَلْ یُدْرِی – مَا أدْرَاکَ – مَا یُدْرِیکَ» اینگونه تعابیرخطاب به حضرت رسول صلوات الله علیه و آله در قرآن کریم و روایات به وفور یافت میشود. در توضیح این عبارت گاهی "ما" را نافیه گرفتهاند به معنای تو نمیدانی و گاهی استفهامی به معنای "تو چه میدانی؟" مرحوم راغب[1] در کتاب مفردات، مرحوم علامه طبرسی در مجمع البیان، مرحوم شیخ الطائفه شیخ طوسی در تفسیر تبیان، و به خصوص مرحوم علامه طباطبایی در المیزان[2]، "ما" را استفهامیه دانستهاند. زیرا دأب قرآن کریم این است که احترام فوق العادهای برای پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} قائل است. قرآن به پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} نمی فرماید تو نمی دانی، چون این خطاب با احترامی که خداوند برای رسول اکرم{صلوات الله علیه} قائل است، جور در نمی آید. لذا اگر امر دائر است که «ما» استفهامیه باشد یا نافیه، عقل حکم میکند که استفهامیه باشد. به این معنا که: چه چیز تو را آگاه کرد؟ یعنی تو می دانی، ولی چه چیز تورا آگاه کرد؟ اصلا صحبت دانستن و ندانستن تو نیست، بلکه کنایه از عظمت امری است که میخواهد بیان بشود. در زبان فارسی هم چنین اسلوبی وجود دارد. مثلا یک اتفاق خیلی مهمی در تهران افتاده و همه خبر دارند، افراد به یکدیگر که میرسند، میگویند: نمی دانی امروز تهران چه خبر بود! در صورتی که همه از ماجرا خبر دارند، لکن به جهت اهمیت اتفاق، اسلوب استفهام تفهیمی را به کار میبرند. در این عبارت شریف هم "هل" را باید تفهیمی معنا کرد و نه اخباری که اهمیت موضوع و مسئله قرب الی الله آشکار بشود.
ندانستن پیامبر به معنای ندانستن نیست!
اگر پروردگار می فرماید «هَلْ تَدْرِی» و رسول اکرم{صلوات الله علیه} می فرماید «قَالَ لا یَا رَبِّ» ، این سوال پروردگار و پاسخ منفی حضرت، خبر بر اینکه پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} نمی دانست، ندارد. پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} در مقامی است که پروردگار هرچه سوال کند پاسخ حضرت نمیدانم است. به خاطر اینکه پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} در برابر پروردگار، هیچ چیز نمی داند. نه تنها هیچ چیز نمی داند بلکه خودش را هم نمیداند. شاهد بر این مسئله آیه شریفه است که فرمود :<وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى> تو را گمراه یافت و هدایت کرد. آیا معنای آیه شریفه این است که پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} مدتی از عمر مبارکشان گمراه بودند؟ هرگز چنین نیست. بلکه به این معناست که اگر هدایت خداوند نبود، حضرت رسول هم گمراه بودند. نه تنها حضرت بلکه همه امت گمراه بودند. همچنین شاهد دیگر بر این مسئله آیه شریفه 52 سوره مبارکه شوری است :«مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا اَلْکِتابُ وَ لاَ الْإِیمانُ» تو چه می دانستی کتاب و ایمان چیست؟ این آیه شریفه هرگز چنین معنایی ندارد که حضرت رسول کتاب و ایمان را نمیدانست چرا که خود ایشان اصل کتاب و ایمان هستند و اصل کتاب و ایمان از ایشان سرچشمه میگرد. بلکه به این معناست که اگر پروردگار دست عنایتش را از حضرت بردارد، ایشان هیچ چیزی نه میداند، نه مینویسد و نه میگوید و در واقع هیچ چیز نیست. پس از همه بیانات گذشته این مطلب واضح میشود که به کار بردن اسلوب استفهام تفهیمی نشان دهنده عظمت و جلالت مسئله قرب الی الله است.
[1] مرحوم راغب صاحب کتاب لغت المفردات فی غریب لغات القرآن که از معروف ترین کتب لغت قرآنی است این مطلب را بیان میدارند. پیرامون مذهب ایشان شک است. عده ای معتقد هستند که ایشان شیعه است چراکه احترامی فوق العاده به امیرالمومنین علی{علیه السلام} می گذارند و اصلا دأب اعتقادی ایشان هم با تشیع سازگارتر است. ولی در آن زمان معمولا تقیّه می کردند. نکته مهم در این مورد این است که شیعه یا سنی بودن یک فرد را از طریق تاریخ نمی شود کشف کرد. چراکه تاریخ نگاران به اشتهار اجتماعی نگاه می کردند. مرحوم شهید ثانی در میان قوم خود تا زمانی که شهید شد کسی نمی دانست ایشان شیعه است. شهید ثانی که تا این حد در شیعه بودن خود اصرار دارد و به خاطر همین شیعه گری هم شهید شد، وقتی تدریس می کرد به چهار فقه معروف مسلمین تدریس می کرد. یعنی فقه شافعی و حنبلی و مالکی و جعفری و در مقام قضا هم که می نشست ابتدا از اشخاص میپرسید که طرفدار که فقهی هستند، مثلا اگر مالکی بودند ایشان به فقه مالکی قضاوت می کرد. احدالناسی نمی دانست که ایشان شیعه است یا جزء فرق دیگر، ولی اعتقادات نشان می دهد که ایشان از مخلص ترین شعیان است. به تاریخ که مراجعه میکنید پیرامون مذهب این جناب شهید ثانی اختلاف زیادی است. مالکی می گوید ایشان مالکی است، حنبلی می گوید ایشان حنبلی است و ... پس مشخص میشود که این ها ملاک نیست. مرحوم شهید ثانی در مقدمه ی لمعه می نویسد. که جناب شهید اول کل لمعه را -که واقعا از اعجاز علمای ماست - در عرض شش روز نوشته است. چرا؟ به خاطر اینکه ایشان مراجعات فراوان از اهل سنت داشت و نمی خواست وقتی کسی وارد می شود ببیند که ایشان مشغول نوشتن فقه جعفری است . از طرف دیگر ایشان نمیتوانست درب خانه خود را ببندد و پاسخ مراجعان را ندهدچراکه چنین امری سوال برانگیز بود. جناب شهید اول می گوید: «فلما شرعت فی تصنیف هذا الکتاب کنت أخاف أن یدخل علی أحد منهم فیراه، فما دخل علی أحد منذ شرعت فی تصنیفه إلى أن فرغت منه، و کان ذلک من خفی الألطاف» و جناب شهید ثانی می گوید: «و هو من جملة کراماته قدس اللَّه روحه و نور ضریحه»[1] احدالناسی در زمانی که ایشان لمعه را از کتاب الطهارت تا کتاب الدیات نوشت به او مراجعه نکرد. این مطلب عرض شد که بیان بشود به بزرگان عرفا ظلم است که انتساب سنی گری بدهیم در حالی که فلاسفه ی شیعه از سفره ی آنها یاد گرفته اند و مطالب را گفته اند. ظلم است به این بزرگان، به بزرگان فلاسفه، بزرگان شعرای ما، مولوی، حافظ، سعدی، به اینها انتساب سنی گری بدهیم و یکدفعه از دم، خط بطلان بر همه سخنان آنان بکشیم. باید به اعتقاداتشان رسیدگی کنیم. اعتقادات اینها نشان می دهد که تابع اعتقادات امامیه هستند
[2] به اذعان خیلی از بزرگان تفسیر شریف المیزان عمیق ترین و بهترین تفسیر از تفاسیر موجود است.