ظاهر دین، مقدمۀ رسیدن به باطن آن
کاروان نهضت حسینی{علیه السلام} امتدادی به طول تاریخ دارد که تا قیام نهایی امامعصر؟عج؟ ادامه خواهد داشت. برخی افراد با این کاروان همراه می شوند؛ اما به این دلیل که نمیتوانند خود را با مراتب باطن عاشورا هماهنگ کنند، آرامآرام از این کاروان فاصله میگیرند؛ با توجه به اهمیت این امر، در این قسمت اشارهای به بحث باطن دین میشود.
در ابتدا باید ثابت کرد که قطعاً ظاهر دین، مقدمۀ باطن دین است و در عین توجه به ظاهر دستورات دینی و اهتمام ویژه به آن، باید به باطنشان نیز توجه داشت. در واقع توجه به باطن دین مثل توجه به سایه است که نباید به صاحب آن سایه که خورشید است، بیتوجه بود. توقف در مقدمه حتی منجر به فوت خود مقدمه نیز میشود؛ چون بنا بود از مقدمه به ذیالمقدمه برسد مانند کسی که بدون قصد قربت نماز می خواند. وقتی چنین کسی نمی داند چه جهتی را در نماز دنبال می کند و اصلاً برای چه نماز می خواند، نماز او چه اثری می توند داشته باشد؟
بنابر این آنچه محور اصلی در تمسک به ظواهر دین از اعتقادات و اخلاق و احکام است، توجه به باطن دین است. بهترین شاهد بر این مدعا آیات قرآن کریم است.
نسبت ظاهر و باطن دین با توجه به مسئلۀ ولایت
<یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ>[1]؛
خداوند؟عز؟ در این آیه حکم وضو و غسل برای نماز را ذکر میکند؛ با این بیان که وقتی خواستید نماز بخوانید، باید طهارت کسب کنید!
اگر امکان داشت، طهارت مائیه یعنی وضو و غسل (در صورت نیاز) و اگر امکانش نبود، طهارت ترابیه یعنی تیمم.
این مطلب برای همۀ ما روشن است؛ اما خداوند ؟عز؟ در انتهای آیه، این مطلب مهم را بیان میفرماید که: <ما یُریدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکم>؛
می فرماید: هدف ما از تشریع حکم وضو، غسل و تیمم این نبود که شما را به زحمت بیندازیم؛ بلکه هدف اصلی این بود که با کسب این طهارت، روح شما پاک شود. پس وضو و غسل و تیمم، یک ظاهری دارند و یک باطنی که همان طهارت روح انسان است.
در ادامه، حق متعال میفرماید: <وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُم>؛ قصد ما تمام کردن نعمت بر شما بود! یعنی خواستیم با این پاکشدنِ درون و قلب شما، نعمتمان را بر شما کامل کنیم؛ کدام نعمت؟ پاسخ این سؤال از خود قرآن و همین سورۀ مائده به دست می آید. آیه ی سوم این سوره یعنی آیۀ اکمال دین می فرماید: <الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ >[2] منظور از "الیوم" در آیۀ شریفه، روز غدیر خم و اعلان امامت امیر المؤمنین {علیه السلام} است لذا روشن است که منظور از نعمت، مقام ولایت است.
شاهد دیگر بر این مدعا آیۀ آخر سورۀ مبارکۀ تکاثر است که می فرماید: <ثمّ لتسئلنّ یومئذٍ عن النّعیم> امام رضا {علیه السلام} در تفسیر آیۀ شریفه از قول پدرانشان می فرمایند: <إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لاَ یَسْأَلُ عِبَادَهُ عَمَّا تَفَضَّلَ عَلَیْهِمْ بِهِ وَ لاَ یَمُنُّ بِذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ اَلاِمْتِنَانُ بِالْإِنْعَامِ مُسْتَقْبَحٌ مِنَ اَلْمَخْلُوقِینَ فَکَیْفَ یُضَافُ إِلَى اَلْخَالِقِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لاَ یَرْضَى اَلْمَخْلُوقُ بِهِ وَ لَکِنَّ اَلنَّعِیمَ حُبُّنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ مُوَالاَتُنَا یَسْأَلُ اَللَّهُ عِبَادَهُ عَنْهُ بَعْدَ اَلتَّوْحِیدِ وَ اَلنُّبُوَّةِ لِأَنَّ اَلْعَبْدَ إِذَا وَفَى بِذَلِکَ أَدَّاهُ إِلَى نَعِیمِ اَلْجَنَّةِ اَلَّذِی لاَ یَزُولُ.>[3]
حضرت در پاسخ کسانی که را در این آیه به نعمات دنیایی تفسیر می کردند، می فرمایند: این مسئله نزد جدم امام صادق {علیه السلام} نیز مطرح شد. ایشان خشمگین شدند و فرمودند: منظور از نعمتی که از آن سؤال می شود خوراک و پوشاک و... نیست بلکه مقام ولایت است.
لذا معنای <وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُم> در این آیه این طور می شود: برای اینکه با پاک شدن و طهارت درونِ شما، مدارج مقام ولایت در قلب شما بارزتر، نورانیتر و پاکتر شود و نور الهی بر شما بتابد.
سپس در انتهای آیه میفرماید: <لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ>[4].
در منطق قرآن کریم هر جا سخن از ولایت است، بلافاصله از بندگان شکر نعمت ولایت نیز با تأکید فراوان خواسته شده و نسبت به ناشکری آن هشدار داده شده است، لذا در اینجا بعد از بیان احکام می خواهد بفرماید: تمام این دستورات عبادی که برایتان بیان شد، مقدمهای برای باطنشان بود که از ظاهر دین به باطن دین بروید و شاکر این نعمت باشید؛ هرچند تعداد کمی از بندگان اهل شکر هستند: <وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور>[5].
شکر واقعی نسبت به تمام نعمتهای مادی و معنوی که خداوند متعال به انسان عطا فرموده، این است که او شاکر درگاه ولایت باشد و شب و روز شکرگزار این مسئله باشد که در مسیر اهل بیت ؟عهم؟ و شناخت مقام ولایت قرار دارد.
لذا با همۀ این مقدمات، می توان این گونه نتیجه گرفت که دین باطنی دارد که نهایت همۀ اعمال عبادی و مناسک ظاهری دینی رسیدن به این باطن است و این باطن نیز چیزی نیست جز مقام ولایت که انسان باید در پیشگاه خداوند و در تمام ساحات زندگی شاکر این مقام باشد.
رابطۀ سیر در باطن دین و مقام خشیت
در منطق قرآن کریم، نهایت سیر انسان رسیدن به مقام «لقاءالله» و رؤیت قلبی پروردگار است و همۀ انسان ها -خواسته یا ناخواسته- در تلاش برای رسیدن به این جایگاهند: <یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه>[6]؛ اما سخن در استعداد هر کسی است.
از منظر قرآن، کسی که در پی رسیدن به مقام «لقاءالله» است، باید عمل صالح انجام دهد: <فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا>[7]؛ در عین حال باید توجه داشت که عمل صالحی بالاتر از جهاد در زیر بیرق ولایت نیست. خداوند متعال سورۀ مائده را در سالهای پایانی عمر پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} نازل نمود تا این پیام را برساند که: اگر قصد دارید در مراتب اسلام و قرآن حرکت کنید، باید در مراتب باطن دین سیر نمایید و بدانید که وقتی در باطن دین سیر کنید، با این سیر به مقام خشیت خواهید رسید.
و بدانید که اگر فقط نسبت به من خشیت داشته باشید، هیچ دشمنی نمیتواند به شما آسیب برساند؛ همانطور که این سخن در روز عید غدیر مطرح شد: <الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُم فَلَا تخَشَوْهُم وَ اخْشَوْن>[8].
«خشیت» در لغت به معنای چیرگی هیبت چیزی بر انسان است که موجب احترام به آن میشود؛ یعنی انسان در برابر بزرگی، هیبت و مقام عظمای او تحت تأثیر قرار میگیرد و خاشع میشود. پس در مقابل خداوند باید خشیت داشت و حتی اگر جایی هم خوف و ترس از خدا مطرح شده به همین معناست: <إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء>[9]. دراینجا نیز پروردگار میفرماید: مبادا شما تحت تأثیر هیبت پوشالی کفار قرار بگیرید و در مقابلشان خشیت داشته باشید؛ تنها موجودی که سزاوار خشیت است، حق متعال است؛ چون هیبت حقیقی از آن اوست.[10]
درنتیجه، باطن دین موجب خشوع انسان در پیشگاه الهی میشود. برای مثال، نماز ظاهری فقط رفع تکلیف میکند و انسان را در پیشگاه الهی خاضع نخواهد کرد. فقط با سیر در باطن نماز و سایر دستورات دینی است که میتوان در درگاه الهی خاضع و خاشع شد. همچنین با این خشوع و خضوع است که میتوان به سیر در باطن دین پرداخت! مطلب مهم این است که از طرفی سیر در باطن دین موجب خشیت میشود و از طرف دیگر لازمۀ سیر در باطن، خشیت و خشوع در برابر پروردگار ؟عز؟ است لذا یک رابطۀ دو طرفه بین این دو برقرار است.
باید توجه داشت که اصلاً ظاهر بدون باطن یکامر ناقص و بیفایده است؛ به همین خاطر است که وقتی ولایت حضرت علی{علیه السلام} مطرح شد، دین خدا نیز کامل گشت: <الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى>[11]؛ یعنی دین خدا یک جسد بیروح است که ولایت به آن روح میبخشد؛ زیرا باطن دین همان ولایت است.
رابطۀ سیر در باطن دین و جایگاه توسل
معلوم شد که سیر در باطن دین، نیازمند خشیت است و خشیت نیز از توجه و سیر در باطن دین به دست می آید؛ اما از آنجا که خشیت، فعل قلب است، نمیتوان مثل نماز وواجبات دیگر به آن امر نمود؛ همان طور که به عنوان مثال نمی توان به کسی امر کرد که شخص دیگری را دوست داشته باش یا از چیزی متنفر باش. پس در واقع، امر به خشیت، امر به مقدماتش است. لذا اگر خداوند؟عز؟ در سورۀ مائده فرموده است: از من خشیت داشته باشید؛ یعنی کاری کنید که آرامآرام خشیت باطنی، خضوع، خشوع، حلاوت ذکر الهی و حلاوت یاد امامحسین{علیه السلام} در قلب شما رخنه کند و جای گیرد. لذا خشیت، عنایی است؛ یعنی عنایت پروردگار است و باید از سوی او اعطا شود و قلب در اثر تکرار بندگی خداوند، اظهار فقر به پیشگاه اهلبیت؟عهم؟ و گریه و زاری در عزای امامحسین{علیه السلام} دارای این خشیت میشود.
اهمیت مسئلۀ توسل در اینجا روشن میشود؛ زیرا اگر خشیت، عنایی است و با توسل به دست می آید و از طرفی سیر در باطن نیاز به خشیت دارد می توان نتیجه گرفت که: سیر در باطن بدون توسل، امکانپذیر نخواهد بود.
خداوند؟عز؟ در سوره مبارکه حج میفرماید: <لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى مِنْکُمْ>[12]؛ حیواناتی که در ایام حج برای خداوند متعال قربانی میکنید،
گوشت و خونشان به پروردگار نمیرسد و تنها، تقوای شماست که به سوی خداوند بالا میرود. به تعبیری، به میزانی که عمل شما از اخلاص و حضور قلب برخوردار باشد، مقرِّب است و موجب تقرب شما میشود.
این مسئله همان باطن دین، باطن عاشورا و باطن عزاداریهای ایام محرم است. کاری که اصحاب امامحسین{علیه السلام} در روز عاشورا انجام دادند و با خونشان امام را یاری کردند، ارزشمند و موجب تقرب بود؛ زیرا عمل آن ها راه به باطن دین و مقام ولایت پیدا کرد وگرنه بعد از عاشورا و در راه اعتلای پرچم سیدالشهدا{علیه السلام} افراد و گروههای زیادی (مثل توابین) قیام کردند و حتی شهید شدند ولی هرگز به آن مقام راه نیافتند؛ هرچند اجرشان نزد خداوند محفوظ است اما آن فداکاری اصحاب همراه با امام، کجا و این قیام پس از امام، کجا؟!
در یکجمعبندی میتوان گفت: در باطن دین، مهم این است که انسان با امتثال فرامین ظاهری دین (نماز، روزه، حج، زکات و...) و اعتقاد به اصول دین (یکتایی پروردگار، رسالت نبوی{صلوات الله علیه}، امامت اهلبیت؟عهم؟ و معاد) بتواند آرامآرام نور ولایت و نوری را که خداوند در باطن دین میخواهد به او عنایت کند، به دست بیاورد.
شاهد مطلب در حدیث عنوان بصری
یکی از کسانی که توانست با توسل به مقام ولایت به باطن دین راه یابد، جناب «عنوان بصری» بود؛ شخصیتی عالم و با تجربه که نود سال از عمرش گذشته بود. او در طول عمرش با علمای اهل سنت (مالکبنانس، ابوحنیفه و...) حشر و نشر داشت ولی هیچگاه روحش سیراب نشد و به آرامش حقیقی نرسید تا اینکه تصمیم گرفت به محضر امامصادق{علیه السلام} برسد و از ایشان کسب فیض کند. او با کمال خضوع و خشوع خدمت امامصادق{علیه السلام} رسید. حضرت در ابتدا او را رد کرد و به تعبیری فرمود وقت مرا نگیر! او که این برخورد را دید، شکسته شد و این شکستگی روحی، خود اولین درس مقام ولایت است. تا کسی سر به آستان ولایت نساید و «حَلَّتْ بِفِنَائِک»[13] در او واقعاً محقق نشود، او را به حریم ولایت راه نمیدهند. او به خانهاش می رود و مشغول انابه و توبه میشود تا اینکه بیتاب میگردد و به قبر مطهر رسول اکرم{صلوات الله علیه} پناهنده میشود. در واقع، امام با این کار او را متوجه دستور توبه میکنند که برود از گذشته و جهلش نسبت به مقام ولایت، توبه کند و خالصانه به درگاه حضرت وارد شود.
او باید مانند «حُر» توبۀ نصوح کند. دلیل اینکه جناب حر بن یزید ریاحی توفیق توبه پیدا کرد، این بود که محبت صدیقه طاهره؟سها؟ در قلبش بود. با اینکه در زمان حکومت معاویۀ ملعون به مدت بیستسال بر منابر حضرت علی{علیه السلام} را لعن میکردند[14]، شخصیتی مثل حُر نام پسرش را علی میگذارد که این نشان از شجاعت و غیرت دینی او دارد. و نشان می دهد بارقه هایی از ادب نسبت به مقام ولایت هنوز در قلب او روشن است. همین نقطۀ روشن در قلب او -به تعبیر امام صادق{علیه السلام}- در موقع مناسب، او را از هلاکت نشان میدهد.[15] لذا وقتی با امام مواجه میشود، زمینۀ هدایت و توبه در او وجود دارد و با تلنگر حضرت که فرمود: «ثکلتک امّک! ما ترید؟»[16] (مادرت به عزایت بنشیند، از ما چه میخواهی؟)، ادب خود را ابراز میکند و میگوید: اگر مادر شما جز صدیقه طاهره؟سها؟ بود، جوابتان را میدادم. همین ادب موجب توبه او و قرارگرفتنش در بین شهدای کربلا شد.
عنوان بصری نیز پس از این توبه و بیزاری از غیر، وقتی به تعبیر خود او قلبش از محبت امام صادق {علیه السلام} مالامال شده و دیگر به کسی جز امام توجه ندارد -که در واقع این عمل مظهر تولی و تبری اوست- به در خانه امامصادق{علیه السلام} میآید و این بار حضرت او را میپذیرد و میفرماید: برای چه به اینجا آمدهای؟ او میگوید: آمده ام تا از علمی که خدا به شما روزی کرده و در جای دیگر پیدا نمیشود، به من بدهید. حضرت میفرماید: علمی که تو به دنبالش هستی، از راه مطالعه و درس به دست نمیآید؛ «لَیْسَ الْعِلْمُ بِکَثْرَةِ التَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَه»[17].
علم، همان نور باطن دین است که خداوند آن را به کسی میدهد که اراده هدایتش را داشته باشد. چگونه میتوان به آن رسید؟ حضرت میفرماید: «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّة». به خودت رجوع کن و حقیقت بندگی و تقوا را در خودت پیدا کن! ببین چقدر احساس غرور در تو هست؛ هرقدر انانیت تو بیشتر باشد به همان میزان از بندگی خدا دور هستی. اگر وقتی عبادت میکنی، به خودت میبالی که این منم که در حال عبادت هستم، بدان که خدا را نمیپرستی؛ در واقع، مشغول پرستش خودت هستی و این کار چیزی جز شرک نیست. در عزاداری سیدالشهدا{علیه السلام} نیز هر مقدار اسم و رسم انسان در مجلس باشد و از این کار لذت ببرد، نشان از رگههای شرک در اوست که باید تجدید نظر کند و تا جایی که می تواند انانیتش را از میان بردارد تا به نور باطن دین و حقیقت عاشورا راه یابد.
عمل خالصانه، زمینۀ به نتیجه رسیدن توسل
عنوان بصری قانع نمیشود و میگوید: حقیقت عبودیت را چگونه پیدا کنم؟ حضرت میفرماید: «وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِه»؛ پیاپی بندگی را تکرار کن! کسی با یکبار تمرین نوشتن، خطاط نمیشود؛ باید آنقدر تکرار کند تا خوشنویسی در وجود او ملکه شود. بندگی خدا نیز همینطور است؛ انسان باید هر روز و هر لحظه بندگی را تکرار کند تا در وجودش نهادینه شود و به آن «حقیقت عبودیت» که امام {علیه السلام} فرمودند، راه پیدا کند. علامهطباطبایی{رحمة الله علیه} میفرمود: انسان نمیتواند یکشبه نماز خالصانه بخواند و عزاداری خالصانه کند؛ اگر شیطان در او نفوذ کرد و گفت: «نماز و عزاداریات ریایی است و باید آن را کنار بگذاری»، او باید مراقب این حربۀ شیطان باشد و از این آستان جدا نشود؛ سعی کند با همین اعمال مانند: نمازهای یومیۀ با حضور قلب، نماز شب و گریههای نیمه شب و... خود را از رگههای شرک و ریا دور کند و در برابر شیطان کوتاه نیاید.
امام صادق {علیه السلام}در روایت دیگری میفرمایند: «الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ»[18]؛ علوم اکتسابی وقتی برای انسان حاصل میشود، عمل را خبر میکند و او را صدا میزند که بیا! یعنی علم باید با عمل همراه شود. اگر عمل آمد و همراه شد، علم نیز میماند وگرنه علم هم میرود. علمی که فقط یادگیری اصطلاح باشد و عمل با آن مقرون نشود، نمیتواند زمینهای برای علم حقیقی شود و انسان را به باطن دین رهنمون کند.
پس نتیجه این شد که باطن دین، یک حقیقت نوری است و از طریق اکتساب حاصل نمیشود بلکه عنایی است و نیازمند توسل به مقام ولایت است.
این توسل نیز جز با عمل خالصانه به ثمر نمی نشیند. لذا انسان باید با اعمال خالصانهاش زمینۀ عنایت نور باطن دین را فراهم کند.
نکتۀ بسیار مهم در این زمینه این است که هر گونه عملی در اینجا مطلوب نیست؛ بلکه میزان و معیار به ثمر نشستن توسل، خلوص عمل است. حال اگر در میان اعمال، توسل به ساحت مقدس سیدالشهدا{علیه السلام} و اشک ریختن در عزای ایشان از خالصانهترین عمل هاست، این عمل، راه میانبر و رمز رسیدن به باطن دین است. باید با توسل، اضطرار و التجای دائمی به درگاه اهلبیت عصمت و طهارت؟عهم؟ از ایشان درخواست کنیم حقیقت دین و ولایت را به ما افاضه کنند.
نسبت سیر استکمالی انسان با جنبۀ ظاهری و باطنی دین
تا اینجا تا حدودی با باطن دین، سیر در آن و جایگاه آن آشنا شدیم. در این رابطه باید توجه داشت که بر خلاف احکام ظاهری دین که محدودند و احاطه بر آنها کار خیلی سختی نیست؛ احکام و مراتب باطن دین، حد و انتها ندارند.
احکام ظاهری دین به طور کامل بیان شده و فقط برخی از فروعات آن به دست فقها و مجتهدین استنباط میشود؛ به همین جهت است که فرمودند: «إِنَّ حَلَالَ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامَهُ حَرَامٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة»[19]؛ چرا که پس از رسول اکرم{صلوات الله علیه} باب رسالت بسته میشود؛ اما جایگاه ولایت که به شدت مورد تأکید دین مقدس اسلام و یکی از پایههای آن است، تا قیام قیامت باقی خواهد ماند.
به بیان دیگر در یک جملۀ کوتاه میتوان گفت: در ظاهر دین نمیتوان سیر کرد اما باطن دین، قابل سیر است و سیر در آن نیز، نهایت و پایانی ندارد.
در روایتی مشهور، از امامباقر{علیه السلام} نقل است که فرموند : «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْس: الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْم وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ تُنَادَ بِشَیْءٍ مَا نُودِیَ بِالْوَلَایَة»[20]؛ اسلام بر پنجستون استوار است: نماز، زکات[21]، حج، روزه و ولایت؛ و به هیچ چیز به اندازه ولایت توصیه نشده است؛ به حدی که اگر ولایت نباشد، آن موارد دیگر نیز، مورد قبول واقع نمیشوند[22]؛ بنابراین توقف در ظاهر امور دینی باعث رشد انسان نمی شود؛ ولی انسان میتواند با استمداد از مقام ولایت در مدارج آن سیر نمایند و این سیر بینهایت را بنابر استعداد خود کامل نمایند.
سیر نامحدود انسان در قرآن و سنت به عنوان منابع دین
چنانکه پیداست، منابع دین چیزی نیست به جز قرآن و سنت یا به تعبیر دیگر آیات قرآن و روایات پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} و اهل بیت گرامی ایشان.
بیان شد که در ظاهر دین نمی توان سیر کرد و تنها باطن دین است که قابل سیر است و سیر در آن نیز انتها و محدودیت ندارد.
لذا آیات قرآن و روایات حضرات معصومین ؟عهم؟ نیز -به عنوان منابع دین- بنا به فرمودۀ خود ایشان بواطنی دارند که سیر در آنها سیری بی نهایت است و جز عدّۀ معدودی به آن راه پیدا نخواهند کرد.
به فرمودۀ امامصادق{علیه السلام} : «إِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب»؛ «صَعب» در لغت به اسب وحشی میگویند که به کسی اجازۀ سواری نمیدهد؛ یعنی سخن معصومین آنچنان سرکش است که اجازه نمیدهد کسی احاطۀ کامل به آن پیدا کند. «لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ»[23]؛ هیچ کسی نمیتواند به عمق کلام ما دست یابد مگر سهگروه: ملائکه مقرب، انبیای الهی؟عهم؟ و مؤمنینی که خداوند قلب آنها را امتحان کرده (صدیق و شهید بودن آنها را در اسرار خود آزموده است). در حدیثی دیگر، امیرالمؤمنین {علیه السلام} ملائکه مقرب و انبیا؟عهم؟ را نیز استثنا میکند و میفرماید: فقط بندگانی که خداوند قلب آنها را امتحان کرده است، کلام ما را درک میکنند.[24] در روایتی دیگر از امام صادق {علیه السلام} کار خیلی سختتر میشود و حتی این گروه نیز استثنا میشوند. راوی عرض میکند: چه کسی کلام شما را به طور کامل و تا عمیقترین لایه درک میکنند؟ حضرت میفرماید: کسانی که ما اراده کنیم و بخواهیم[25]؛ و خواست ما خواست پروردگار است: <وَ لَا یُحِیطُونَ بِشىَءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاء>[26].
لذا روایات امام معصوم و سیره و رفتار ایشان نیز، همه ظاهری دارند و باطنی که مانند ظاهر امور دینی دیگر، ظاهر سیره و روایات معصومین، یک امر واحد است و قابل سیر نیست. لذا اگر انسان میخواهد در مراتب ولایت رشد کند، باید به باطن کلام و سیرۀ اهل بیت {علیه السلام} راه پیدا کند و در آن سیر نماید.
همان طور که قبل از این نیز بیان شد و در اینجا نیز در روایت اخیر از امام صادق {علیه السلام} به آن اشاره شد، جایگاه توسل حقیقی در این امر بسیار موضوعیت دارد و تنها کسانی که اهل بیت ؟عهم؟ بخواهند، می توانند به باطن کلام ایشان راه یابند.
طهارت نفس، باب سیر در مدارج باطن دین
بیان شد که معارف دین دارای باطن هستند؛ امّا سؤال اینجاست که چگونه می توان به این بواطن دست یافت؟ به بیان دیگر، اگرامام صادق {علیه السلام} فرمود: تنها «مَن شِئنا» -یعنی کسانی که ما بخواهیم- به باطن معارف راه دارند، باید ببینیم این من شئنا چه کسانی هستند؟
همان طور که توضیح داده شد راه رسیدن به باطن دین، توسل به مقام ولایت است و این توسل نیز جز با عمل خالصانه به ثمر نمینشیند.
اما اثر عمل خالصانه در نفس انسان چیست که او را آمادۀ سیر در باطن دین می کند؟
اگر این مطلب را در فرهنگ قرآن جستجو کنیم، میبینیم که خداوند متعال در باب مناسک حج به حاجیان هشدار میدهد که مبادا این مناسک، شما را به خود مشغول کند و از باطنش بازبمانید که: <لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى مِنْکُمْ>[27]؛ گوشت و خون قربانی به خداوند نمیرسد؛ چون همۀ عالم از آنِ اوست؛ آنچه برای خداوند ارزش دارد و آن را میپذیرد، تقوای شماست؛ و از آنجا که تقوا از متقی جدا نیست، وقتی تقوا در نامۀ عمل انسان بالا میرود، متقی نیز با تقوا بالا می رود و به محضر پروردگار قدم میگذارد و با حق متعال مواجه میشود: <وُجُوهٌ یَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ؛ إِلىَ رَبهِّا نَاظِرَةٌ>[28]؛ میفرماید: در قیامت برخی صورتها آنچنان شکفته و بهجتانگیز است که نور از آن میبارد؛ چون به خداوند نگاه میکنند. این مسئله در مورد همۀ اعمال انسان صادق است. البته صورتهای دیگری تاریک و قیراندود است: <وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ>[29]؛ به خاطر اینکه چشمهایشان کور است و نمیتوانند به جمال اولیای الهی؟عهم؟ و جلوههای توحید توجه کنند.
قرآن در مورد این افراد می فرماید: <لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُور>[30]؛ چشمهای ظاهر کور نیست، بلکه چشمهای باطن به دلیل کدورت زشتیها و حجابها در دنیا کور بود و در آخرت نیز کور محشور میشود: <وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى>[31]؛ کسانی که در دنیا از ذکر ما -یعنی: یاد امامحسین{علیه السلام}، تلاوت آیات قرآن و انس با نماز و نمادهای دینی- اعراض میکنند، در دنیا به زندگی سخت و تنگ و کدر مبتلا میشوند و در قیامت کور خواهند بود. <قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنىِ أَعْمَى وَ قَدْ کُنتُ بَصِیرًا>[32]؛ بعد در روز قیامت لب به گلایه میگشایند که خدایا! من در دنیا چشم داشتم، چرا اکنون چشم ندارم و نمیتوانم به نعمتهای تو و از همه بالاتر، به اهلبیت؟عهم؟ و مقاماتی که برای ایشان قرار دادهای، بنگرم؟ به او پاسخ داده میشود: <قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى>[33]؛ تو در دنیا آیات ما را ندیدی و کور بودی؛ اکنون در قیامت نیز نسبت به باطن دین کور خواهی بود.
در این باره، رسول گرامی اسلام{صلوات الله علیه} نیز فرموده است: «إِنَّ لِلْقُرْآنِ بَطْناً وَ لِلْبَطْنِ بَطْناً وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ لِلظَّهْرِ ظَهْر»[34]؛ قرآن دارای بطونی است که با درس و بحث متداول نمیتوان به آن رسید بلکه نیاز به طهارت و تهذیب نفس دارد چنانکه خداوند متعال در سورۀ مبارکۀ واقعه فرموده است: <لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون>[35]. انسان وقتی در مراتب تطهیر سیر کند، با مراتب دین آشنا میشود.
لذا آن چه باعث می شود انسان در دنیا به باطن دین راه پیدا کند و در آخرت نیز بینا باشد، طهارت نفس و پاکی انسان است. اگر حجاب گناهان و انانیت ها برطرف شود انسان می تواند بدون حجاب خداوند را با چشم دل ببیند.
[1]. المائدة، 6.
[2]. المائده، 3 ؛ ترجمه: «امروز [با نصبِ على بن ابى طالب به ولایت، امامت، حکومت و فرمانروایى بر امت] دینتان را براى شما کامل، و نعمتم را بر شما تمام کردم، و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم». (قرآن کریم، ترجمۀ حسین انصاریان)
[3]. عیون الأخبار ج۲ ص۱۲۹؛ ترجمه: «خداوند عزّ و جلّ از چیزى که به بندگانش تفضّل کرده نخواهد پرسید و بدان بر آنان منّت نمىنهد و منّت به احسان در مخلوقات قبیح و زشت است تا چه رسد بخداوند عالم عزّ و جلّ و چگونه چیزى را که مخلوق خدا بدان راضى نیست بخدا نسبت دهند ولیکن مراد به این نعیم دوستى ما اهل البیت(خاندان رسالت)و ولایت ما است، خداوند از آن در قیامت باز خواست خواهد کرد. خداوند پس از پرسش از توحید و نبوّت،بندگان را از مسألۀ ولایت ما بازجوئى خواهد کرد،زیرا بنده اگر از عهدۀ این سؤال برآید و بدان وفا کرده باشد،این امر او را به نعیم جاودانۀ بهشت میرساند.»
[4]. المائدة، 6.
[5]. سبأ، 13.
[6]. الانشقاق، 6؛ ترجمه: «اى انسان! یقیناً تو با کوشش و تلاشى سخت به سوى پروردگارت در حرکتى، پس او را [در حالى که مقام فرمانروایى مطلق و حکومت بر همه چیز ویژۀ اوست و هیچ حکومتى در برابرش وجود ندارد] دیدار مى کنى».(قرآن کریم، ترجمۀ حسین انصاریان)
[7]. الکهف، 110؛ ترجمه: «پس کسى که دیدار [پاداش و مقام قرب] پروردگارش را امید دارد، پس باید کارى شایسته انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند».(قرآن کریم، ترجمۀ حسین انصاریان)
[8]. المائدة، 3؛ ترجمه:« امروز کفرپیشگان از [شکست] دین شما ناامید شده اند؛ بنابراین از آنان مترسید و از من بترسید».(قرآن کریم، ترجمۀ حسین انصاریان)
[9]. فاطر، 28؛ ترجمه: « از بندگان خدا فقط دانشمندان از او مى ترسند».(قرآن کریم، ترجمۀ حسین انصاریان)
[10]. التحقیق، ج3، ص69.
[11]. المائدة، 3.
[12]. الحج، 37.
[13]. کاملالزیارات، ص176.
[14]. شرح نهجالبلاغة (ابن أبیالحدید)، ج11، ص44.
[15] . عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَدْ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : أَنَّ اَللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً بَیْضَاءَ وَ فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلَکاً یُسَدِّدُهُ. (بحار الأنوار ج۶۷ ص۵7)؛ ترجمه:« وقتى که خدا خیر و سعادت بنده را بخواهد.نقطه روشنى در دلش قرار میدهد و تمام روزنههاى دل را باز میکند و فرشتهاى که او را یارى کند بر او میگمارد». (بحار الأنوار، ترجمۀ سید محمدباقر موسوی همدانی)
[16]. وقعة الطف، ص171.
[17]. منیةالمرید، ص149.
[18]. الکافی، ج1، ص44؛ ترجمه: «علم با عمل همدوش است (نجات و رستگارى انسان به هر دو مربوط است) ، علم عمل را صدا زند اگر پاسخش گوید بماند و گر نه کوچ کند». (الکافی، ترجمۀ مصطفوی، ج3، ص303)
[19]. بصائرالدرجات، ج1، ص148.
[20]. المحاسن، ج1، ص286.
[21]. زکات در اینجا به معنای عام است و شامل خمس نیز میشود.
[22]. «الْوَلَایَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِن...»؛ (الکافی، ج2، ص18)؛ ترجمه: « ولایت برتر است. زیرا ولایت کلید آنهاست و شخص والى دلیل و راهنماى آنهاست (ائمه علیهم السّلام راهنماى نماز و زکاة و حج و روزه میباشند و این اعمال بدون راهنمائى آنها درست نیست)». (الکافی، ترجمۀ مصطفوی،ج3،ص31)
[23]. بصائرالدرجات، ج1، ص21.
[24]. «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان»؛ نهجالبلاغة، ص280.
[25]. «انّ حدیثنا، صعب، مستصعب، شریف، کریم، ذکوان، ذکى، وعر، لا یحتمله ملک مقرّب، و لا نبیّ مرسل، و لا مؤمن ممتحن، قیل: فمن یحتمله؟ قال: من شئنا»؛ بصائرالدرجات، ج1، ص22.
[26]. البقرة، 255؛ ترجمه:« آنان به چیزى از دانش او احاطه ندارند مگر به آنچه او بخواهد». (قرآن کریم، ترجمۀ حسین انصاریان)
[27]. الحج، 37.
[28]. القیامة، 22 و 23.
[29]. عبس، 40.
[30]. الحج، 46.
[31]. طه، 124.
[32]. طه، 125.
[33]. طه، 126.
[34]. المحاسن، ج2، ص300.
[35]. الواقعة، 79؛ « جز پاک شدگان [از هر نوع آلودگى] به [حقایق و اسرار و لطایف] آن دسترسى ندارند». (قرآن کریم، ترجمۀ حسین انصاریان)