همان گونه که در مطالب قبل گذشت، هدف از همه ی اعمال دینی رسیدن به باطن دین است که همان مقام ولایت باشد.
همچنین بیان شد که منابع دینی مانند قول و فعل امام نیز دارای ظاهر و باطن است و میتوان در آن سیر کرد.
در نهضت حسینی{علیه السلام} تمام افعال امام -از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا- ظهورات مقام ولایت است و خود مقام ولایت نیز دارای ظاهر و باطنی است. پس نباید صرفا تاریخ عاشورا را به صورت سطحی مرور کنیم و آن را تحلیل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کنیم. اگر بخواهیم با رویکردی دقیق به نهضت سیدالشهدا{علیه السلام} نگاه کنیم، باید موشکافی دقیقی در مراتب و بطون این حرکت عظیم داشته باشیم و با توجه به ظاهر این حادثه ی بی مانند راهی به باطن آن باز کنیم.
سیر در باطن عاشورا با توجه به آیۀ نور
خداوند؟ج؟ در آیۀ نور میفرماید: <اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ>[1]؛ خداوند نور آسمانها و زمین است و مَثل نور او مانند چراغدانی است که در آن، چراغی قرار دارد. پیرامون اینکه این نور چگونه در عالم تشعشع میکند، بیانات گوناگونی از حضرات اهلبیت؟عهم؟ صادر شده است که تمام این روایات درصدد تبیین جلوههای مختلف باطن دین هستند. شخصی از امامصادق{علیه السلام} دربارۀ آیۀ نور سؤال پرسید. حضرت فرمود: «< مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ> فَاطِمَة ؟سها؟»؛[2] یعنی توحید در عالم از وجود مبارک صدیقه طاهره؟سها؟ -که سرّ مستسرّ پروردگار و مادر ائمۀ طاهرین؟عهم؟ است- متجلی میشود و به تعبیری، ولایت از وجود مبارک ایشان به حضرات اولیای الهی؟عهم؟ تشعشع میکند؛ چون مشکات، آن چراغدانی است که آتش از درون آن نورافشانی میکند و به فرموده امامباقر{علیه السلام}، مراد از مصباح، امامحسن و امامحسین؟عهما؟ است[3]. پس ورود به باطن نظام تکوین و تشریع (دین) را باید از وجود مبارک سیدالشهدا{علیه السلام} آغاز کنیم؛ زیرا فرمودهاند: «اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة»[4]؛ آن مصباح و چراغ هدایت، امامحسین{علیه السلام} میباشد. با این سخن میتوان تا اعماق دریای عاشورا سیر نمود. راه ورود به حقیقت قرآن، دین، رسالت و ولایت، همگی از باب حضرت حسین{علیه السلام} است. پس باید همواره خاضع این آستان باشیم و به وجود گرامی ایشان توسل و تمسک کنیم و با حضور قلب در مجالس سیدالشهدا{علیه السلام} شرکت داشته باشیم.
بیجهت نیست که در مجامع ادعیهای، بیشترین دعا و زیارتنامه مربوط به امامحسین{علیه السلام} است و در اوقات خاص مثل روز عرفه، عید فطر و قربان، نیمه شعبان و ... توصیه به زیارت سیدالشهدا{علیه السلام} شده است؛ چون زیارت سیدالشهدا{علیه السلام} مصباحی برای ورود به باطن ولایت در اوقات خاص و ایام الله است؛ حتی اگر آن اوقات مربوط به بزرگداشت یکی دیگر از حضرات معصومین ؟عهم؟ باشند.
تحلیل باطنی واقعۀ عاشورا با توجه به آیات سورۀ روم
دربارۀ اهمیت توجه به باطن دین، خداوند متعال در آیۀ ششم سورۀ روم، بعد از وعدۀ پیروزی به موحدین در مقابل کفار میفرماید: <وَعْدَ اللَّهِ لَا یخُلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ>[5]؛ این وعده خداست به امتداد تاریخ؛ و فقط به مؤمنین آن زمان اختصاص ندارد؛ حق همیشه پیروز و جلوهگر است و این سنت الهی تخلفناپذیر است. در ادامه میفرماید: <وَ لَکِنَّ أَکْثرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ>؛ اما بیشتر مردم به این وعده الهی توجه ندارند و نمیدانند که اگر با قدرت و توکل و استقامت در برابر کفر بایستند، وعده الهی محقق میشود و پیروزی برای آنان به ارمغان میآید. بلافاصله در آیة بعد به علت این بیتوجهی میپردازد: <یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الحْیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الاَخِرَةِ هُمْ غَافِلُون>[6]؛ اینها فقط به ظاهر حیات دنیا بسنده میکنند و از آخرت غافلند. معنای آیه این است که آخرت، همان باطن حیات دنیاست؛ زیرا منطق سخن در اینجا این بود که اگر در مذمت این افراد فرمود: ظاهر حیات دنیا را می شناسند، بفرماید از باطن آن غافلند و به آن توجه ندارند اما خدای متعال دقیقاً نقطه ی مقابل ظاهر حیات دنیا را آخرت نامید تا به این حقیقت توجه دهد که آخرت، همان باطن دنیاست. با این مبنا اگر کسی در دنیا گناه میکند، همین الآن در جهنم است نه اینکه در آینده او را به جهنم بفرستند؛ تنها تفاوتش در این است که در دنیا دچار حجاب غفلت است و درد را متوجه نمیشود اما وقتی از دنیا رفت، آتش جهنم برایش نمود عینی پیدا میکند و متوجه سوختنش میشود. اگر عمل صالح انجام میدهد نیز همین الان در بهشت است و وقتی وارد بهشت برزخی یا قیامتی شد، روح و ریحان بهشت را بهتر درک میکند.
در نهضت حسینی{علیه السلام} نیز اگر به ظاهر توجه شود، نمیتوان چیزی جز شکست و غم و مصیبت دید اما به باطن که توجه شود، جز زیبایی مشاهده نمیشود.[7] در لحظاتی که حضرت{علیه السلام} برای آخرین بار با اهل حرم وداع کردند، زینب کبری؟س؟ فوقالعاده بیتابی کرد. حضرت به ایشان فرمود: خواهرم! در شهادت من بیتابی نکن و بدان که این پرچم بعد از من باید در دستان پرتوان تو در تاریخ بشریت به اهتزاز درآید! آنجا بود که زینب کبری؟س؟ با قاطعیت به برادرش عرضه داشت: برادرم! نگران نباش؛ قول میدهم که این پرچم را حفظ کنم.[8] لذا اگرچه در ظاهر، ایشان و خاندان عترت به اسارت رفتند و کتک و تازیانه و شهادت را تجربه کردند؛ اما باطن این نهضت لحظه به لحظه و قدم به قدم، سراسر پیروزی است. پس نباید قیام عاشورا را منحصر در ظاهر و فقط مربوط به آن زمان دید؛ زیرا این نهضت در تمام مکانها و زمانها امتداد و گستره دارد و به یک معنا پیروز است. لذا موفقیت در سیر باطنی ملاک پیروزی است، نه لزوماً فتح جبهههای ظاهری.
نتیجه آنکه طبق آیۀ ششم سورۀ مبارکۀ روم که خداوند متعال به مؤمنین وعدۀ پیروزی میدهد، سیدالشهدا {علیه السلام} نیز در اینجا پیروز شده است؛ امّا کسی این پیروزی را می فهمد که چشم آخرت بین داشته باشد و نگاه او منحصر در ظاهر دنیا نباشد.
موانع ورود به باطن عاشورا
همان طور که بیان شد، نهضت حسینی{علیه السلام} دارای ظاهر و باطن است. در طول تاریخ، محققان و اندیشمندان پیرامون تاریخ عاشورا، تحریفشناسی و مباحث سیاسی آن تلاش زیادی کردند؛ اما مراتب باطنی عاشورا، دستورات سیدالشهدا{علیه السلام} در مسیر مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا و بیانات سایر اولیای الهی؟عهم؟ نسبت به باطن این نهضت، زیاد مورد بحث قرار نگرفته است.
یکی از محورهای مهم در این بحث، موانع ورود به باطن نهضت عاشوراست. چه شد که عدهای به کاروان حضرت ملحق نشدند؟ چه شد که عدهای با اینکه میخواستند ملحق شوند، توفیق پیدا نکردند و بعدها چِکامهها سرودند و گریهها کردند؟ یا بعضی ها ملحق شدند؛ اما در میان راه جدا شدند و نتوانستند استقامت کنند؟ در مقابل، چه شد که عدهای نمیخواستند همراه حضرت باشند اما خداوند؟عز؟ توفیق همراهی با ولیّ خدا را به آنها داد؟ همۀ اینها اسراری دارد که باید بررسی گردد. به تعبیر زیباتر، گویی حرکت امامحسین{علیه السلام} همچون حرکت قطاری است که در ایستگاههای مسیر، عدۀ زیادی را سوار کرد و عدۀ زیادتری را پیاده کرد. این ورود و خروجها ملاکهایی دارد که باید روشن شود. از این موانع به حجابهایی تعبیر میشود که با وجود این حجابها، باطن عاشورا برای کسی ظهور نمییابد یا مراتب ضعیفی از آن ظاهر می شود. امامخمینی{رحمة الله علیه}،[9] در کتاب آداب الصلوة ذیل بحث موانع فهم قرآن از سه حجاب نام میبرند که می توان آن بحث را در اینجا نیز تطبیق داد. این حجابها عبارتند از:
1. گناه
2. جهل بسیط
3. جهل مرکب (فساد اعتقادی).
1.مانع اول: حجاب گناه
اولین حجاب، گناه است که در آیات قرآن صراحتاً به آن اشاره شده است: <کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ>[10]؛ تعبیر آیه بسیار دقیق است. می فرماید: گناهانی که کسب میکنند -نه اینکه عمل میکنند- یعنی انسان با سیر به سوی گناه و انحطاط اخلاقی، پردۀ سیاهی بر قلب خود قرار میدهد و آن را کسب میکند؛ به گونهای که آن گناه و حجاب ناشی از آن، بخشی از وجود او می شود. حال، به تناسبی که آن گناه، صغیره یا کبیره باشد، آن حجاب رقیق یا غلیظ خواهد بود. برخی از لشکریان دشمن در عاشورا، از شیعیان امیرالمؤمنین{علیه السلام} بودند و در جنگ جمل و صفین همراه با حضرت علی{علیه السلام} جنگیدند. چهرههای کثیفی مانند شمر و عمربنسعد به خوبی خاندان عصمت و طهارت؟عهم؟ را میشناختند اما به خاطر حجاب گناه و مال حرام وارد نبرد کربلا شدند. همانطور که سیدالشهدا{علیه السلام} به آنان فرمود: آیا شما برای من نامه دعوت نفرستادید؟! اما آنان پاسخ دادند: ما نمیدانیم که چه میگویی![11] در اینجا بود که حضرت از علت این کار پردهبرداری نموده و فرمودند: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَام»[12]؛ شکمهای شما از مال حرام پر شده و دلتان به واسطۀ گناه، زنگ زده و از کار افتاده است. به تعبیر قرآن: <أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُور>[13]؛ خداوند انسان را بینا و شهید و موحد آفرید ولی او خودش را با دستان خود به هلاکت سپرد و خسرانزده شد: <قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم>[14]؛ طبق این آیه، مهمترین چیزی که گناهکاران از دست میدهند، گوهر وجودی و حقیقت انسانی خودشان است که در انتها منجر به حیوانشدن آنان میشود: <أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل>[15]
نکتۀ مهم این است که حجاب گناه، گاهی عالمانه است و گاهی از روی جهل؛ یعنی انسان ناخواسته گناهانی را مرتکب میشود؛ چون نمیدانست فلان کار گناه است؛ اما اگر می توانست یاد بگیرد و با وجود شرایط، به دنبال یادگیری حکمش نرفت. چنین کسی جاهل مقصر است که معذور نخواهد بود؛ چون میتوانست حکم را یاد بگیرد و دچار حجاب نشود.
چگونگی پاک کردن حجاب گناه با شفاعت امامحسین{علیه السلام}
حال اگر کسی دچار حجاب گناه شد، چه کند؟ راه رهایی از آن چیست؟ خداوند در ایام گوناگون فرصتهای طلایی برای نجات از این حجابها قرار داده است. ماه رجب -به خصوص ایامالبیض آن-، ماه شعبان -به خصوص شب نیمۀ آن و ماه مبارک رمضان و شبهای قدر -که غوغایی در خرق حجب است؛ تا بدانجاکه در شبهای قدر کسی نباید در خروج از گناه تردید کند-، شب عید فطر و ایام اربعین موسوی -به خصوص شب و روز عرفه-[16] بهترین زمان برای رهایی از زنگار گناهان و طهارت قلب از حجابهاست.
کلام سید بن طاووس در پایان روز عرفه
مرحوم سیدبنطاووس در کتاب «اقبالالاعمال» در پایان روز عرفه و پس از نقل دعاهای مفصل، کلام سوزناکی دارد که اشک هر انسان متوجه را جاری میکند. ایشان میفرماید: امروز آخرین فرصت برای توبه بود. اگر در روز عرفه جزو کسانی بودی که گناهانشان آمرزیده شد و دعایشان مستجاب شد، خدا را شکر کن! ولی اگر جزو ایشان نبودی، به درگاه پروردگار دستت را بلند کن و بگو: بارالها! اگر آنقدر شقی و آلوده بودم که حتی با اقیانوس پهناور ماه رمضان، شبهای قدر، شب عید فطر، روز عرفه -با این همه به زحمت انداختن خودم- توفیق پاکشدن نداشتم، لااقل اجر مصیبتزدگان جهنمی را به من عنایت فرما که به واسطه ی این مصیبتزدگی گوشهچشمی در همین روزگار دنیا به من داشته باشی.[17]
امّا میتوان چنین گفت که روز عرفه آخرین فرصت نیست و خداوند فرصت دیگری برای شیعیان سیدالشهدا{علیه السلام} قرار داده و آن دهۀ اول محرم است. اگر قطره اشکی از روی معرفت در شبهای محرم در درگاه سیدالشهدا{علیه السلام} ریخته شود و دل انسان برای مصائب اهلبیت؟عهم؟ بسوزد، مطمئن باشد که بیش از روز عرفه در انسان اثر میکند و خداوند او را وارد خیمۀ سیدالشهدا{علیه السلام} میکند.
داستان توبۀ ابوالحسن خلیعی
محبت و لطف حضرت آنقدر زیاد است که حتی دشمن متعصب را نیز به وادی هدایت میکشاند. علامه امینی{رحمة الله علیه} در کتاب «الغدیر» میگوید: ابوالحسن خلیعی در خانوادهای سنیمذهب،اا متعصب و ناصبی در موصل عراق به دنیا آمد. پدر و مادرش نذر کرده بودند که اگر خداوند به ما فرزندی عنایت کرد، او را در مسیر اسلام قرار میدهیم تا عقاید ما را گسترش دهد و با رافضیها (شیعیان) مبارزه کند که طبق اعتقادات فاسد آن ها مبارزه با شیعیان خدمت به اسلام بود. وقتی این پسر بالغ شد و رشد یافت، به والدینش گفت: من به نذر شما عمل خواهم نمود. روزی با دوستانش در مسیر کاروانهای سیدالشهدا{علیه السلام} کمین کرد تا به خیال خود مانع از بتپرستی زائران سیدالشهدا{علیه السلام} شود. مدتی انتظار کشید اما کاروانی نیامد و ابوالحسن آرامآرام خوابش برد. در خواب دید که قیامت شده و ملائکۀ الهی تمام دوستانش را به جهنم میاندازند. نوبت به او رسید و او را به لبۀ جهنم بردند؛ ولی با کمال تعجب دید که جهنم او را نمیپذیرد. وقتی ملائکه از مالک جهنم علتش را پرسیدند، گفت: گرد پای زوار امامحسین{علیه السلام} بر چهرۀ او نشسته است و جهنم نمیتواند او را ببلعد. ناگهان با وحشت از خواب پرید و دید قافلهای از زائران امامحسین{علیه السلام} از جلوی او عبور کرده است. سراسیمه و شیونکنان به دنبال قافله میدوید و میگفت: مرا هم به عنوان زائر سیدالشهدا{علیه السلام} بپذیرید! به همراه آنان با همان حال وارد حرم سیدالشهدا{علیه السلام} شد. دست در پنجره و شبکۀ ضریح ششگوشه انداخت و شروع به عذرخواهی و فریاد کرد. چنان حالی به او دست داد که بقیۀ زوار به حال او غطبه میخوردند. نقل میکنند که ناگهان شالی سبز از روی ضریح مطهر بر روی دوشش افتاد. به همین دلیل معروف به ابوالحسن خلیعی، یعنی خلعتگرفته از سیدالشهدا{علیه السلام} شد. ناگهان احساس کرد شاعر شده است؛ در حالی که اصلاً طبع شعری نداشت. در همان لحظه شعر زیبایی سرود که مضمونش این است: ای مردم! اگر میخواهید از همۀ گناهان پاک شوید، حسین{علیه السلام} را زیارت کنید که دریا و خیمۀ حسین{علیه السلام} پاککنندۀ همۀ گناهان است. سپس به شهر نجف رفت تا مولای متقیان را زیارت کند. در محضر امیرالمؤمنین{علیه السلام} نیز شروع به گریه و توبه و ابراز ارادت کرد.
بنابراین با تمسک به ریسمان هدایت حضرت حسین{علیه السلام} میتوان از حجاب گناهان رهایی یافت و به مسیر هدایت رهنمون شد؛ بلکه می توان گفت: بهترین و بالاترین راه برای رفع حجاب گناهان، توسل به سیدالشهدا {علیه السلام} و شفاعت ایشان است.
2.مانع دوم: حجاب جهل بسیط
حجاب دوم، جهل بسیط است؛ یعنی شخص، فی الجمله میداند دین، حقیقت و باطنی دارد اما به دنبال یافتن آن نمیرود.
به تعبیر شهیدمطهری{رحمة الله علیه}، درباره واجبات مسلّم تعداد آیات زیادی در قرآن کریم وجود ندارد اما در باب تقوای الهی قدمبهقدم در صفحات قرآن، توصیه به تقوا شده است: <ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین>[18]، <فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ>[19]، <اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه>[20] و تعابیر دیگری که در این زمینه وارد شده است. جهل بسیط یعنی این حجم از آیاتی که امر به تقوا میکند را نادیده گرفته و مستحب تلقی کنیم و فقط اوامر قرآن دربارۀ نماز و روزه و حج و زکات و... را -که در واقع مقدمات تقواست- به جا آوریم؛ در حالی که تقوا، روح دین است. ریشۀ این جهل در اسلام و تشیع جغرافیایی است. شخص چون در خانوادۀ شیعه به دنیا آمده، به تقلید از پدر و مادرش شیعه شده و اهل مسجد و هیئت میشود؛ و در مجالس سیدالشهدا{علیه السلام} شرکت میکند اما از پیام نهضت سیدالشهدا{علیه السلام} چیز زیادی نمیداند! اگر هم بداند، اهتمام چندانی به تحقق آن نمیکند و در نتیجه، در همان سطح باقی میماند. البته او هم بیبهره نمی ماند، اما از مراتب باطن نصیبی نخواهد داشت؛ چنان که اگر کسی نماز ظاهری را با احکامش به طور صحیح به جای آورد، او را مؤاخذه نمیکنند؛ ولی کمالاتی که با حضور قلب در نماز حاصل میشد را به دست نمیآورد و نمازش موجب تقرب او نخواهد شد.
عادات، به مثابۀ حجاب
در اینجا شخص اعمالش را از روی عادتهای قومی و خانوادگی انجام میدهد؛ به این معنا که سالها نماز میخواند و عزاداری میکند؛ ولی اینها به جای اینکه موجب تقرب او شود، برایش تبدیل به مانع و حجاب در مقابل باطن دین میگردد.
عاداتِ موجب حجاب، انواع مختلفی دارند: عادات علمی، اجتماعی، خانوادگی و... که شکستن اینها به تعبیر امیرالمؤمنین{علیه السلام}، چیزی شبیه معجزه است: «رَدُّ الْمُعْتَادِ عَنْ عَادَتِهِ کَالْمُعْجِز»[21]. انسانی که به مشی خاصی در زندگی خود عادت کند -چه در اعمال خوب و چه در اعمال بد- ترک عادتش خیلی مشکل است.
نمونه هایی از عادات در صدر اسلام
برای مثال، قبل از اینکه حکم نماز قصر (شکسته) نازل شود، مسلمانان نماز را کامل میخواندند. وقتی این آیات آمد، برخی از مسلمانان با تعجب گفتند: یا رسول الله{صلوات الله علیه}! ما نماز شکسته بخوانیم؟![22] چون عادت کرده بودند نماز را کامل بخوانند، نماز شکسته برایشان سخت بود.
نمونهای دیگر این است که مسلمانها تا مدت طولانی به سوی بیتالمقدس نماز میخواندند و به همین خاطر، مورد ملامت یهودیان بودند که شما مسلمانان تابع و پیرو ما هستید؛ چون به سوی بیتالمقدس که قبلۀ ماست، نماز میخوانید! دستور آمد که از حالا به بعد باید به سوی مکه نماز بخوانید! مجدداً تشنیع و زخم زبان های یهودیان شروع شد که در اصل، قبلۀ شما کدام مکان است؟ اگر قبلۀ شما واقعاً بیتالمقدس بود، نمازهای فعلی شما باطل است و اگر قبلۀ اصلی مکه بود، نمازهای قبلی شما باطل بوده است و اگر هر دو قبله است، این چه دین متزلزلی است که قبلهاش عوض میشود؟! آیات سوره مبارکه بقره[23] نازل شد تا بگوید: وظیفۀ اصلی مسلمانان، تعبد به دستورات خداوند است؛ مهم نیست به کدام سو نماز میخواندید؛ قبلاً وظیفۀ شما نماز به سوی بیتالمقدس بود و اکنون مکه. در حقیقت، قبلۀ باطنی (مقام ولایت) مهمتر از قبلۀ ظاهری است؛ یعنی اگرهنگام نماز و توجه به قبلۀ ظاهری، توجهتان به ولایت نباشد، نمازتان باطن ندارد. روزی امامباقر{علیه السلام} وارد مسجدالحرام شد و مشاهده فرمود که گروهگروه مسلمانان -آنها که تابع بنیامیه و بنیمروان بودند- مشغول طواف کعبه هستند. حضرت با انگشتان مبارک خود به آنان اشاره کرد و فرمود: «فِعَالٌ کَفِعَالِ الْجَاهِلِیَّة»[24]؛ اینها همان کارهای دوران جاهلیت را تکرار میکنند. آن زمان مردم جاهل در اطراف کعبه تعداد زیادی بت چیده بودند و به دور آنها طواف میکردند؛ اینان نیز دقیقاً همان کار را میکنند با این تفاوت که بتها در مسجدالحرام وجود ندارند؛ چون کعبه ملاک نیست؛ کعبه سنگ است؛ اگر ولایت در کنار آن نباشد، با کفر و شرک جاهلیت هیچ فرقی ندارد؛ باطن و قبلۀ حقیقی، مقام ولایت است که باید روی دل مؤمن به آن سو باشد؛ زیرا وجهالله ایشان هستند. همۀ این موارد، مثالهایی برای مقاومت مسلمانان در برابر عادتشکنی بود و ایشان تعصب فراوانی به عادات خود داشتند.
علامت حجاب عادات
پس این حجابی غلیظ و سنگین در روزگار ماست که عادات زشت فراوان در اعمال ما وجود دارد. ما عزاداری میکنیم ولی به لوازم و باطن آن توجه نداریم. جناب سید بحرالعلوم{رحمة الله علیه} در رساله «سیروسلوک»، یکی از بزرگترین مشکلات سالک را عادات اجتماعی و خانوادگی بیان میکند که عمر انسان را هدر میدهد[25].
علامت عادت این است که اگر انسان آن کار را انجام میدهد، احساس قرب نمیکند. مثلاً نمازش را همیشه به یکسبک میخواند و وقتی الله اکبر میگوید، مثل اینکه ضبط صوت روشن شد. همینطور بدون حضور قلب جلو میرود و ذهنش هزاران جا در گشت و گذار است. هرچند الفاظ نماز را درست ادا میکند و افعال را نیز به درستی انجام میدهد، اما حواسش جای دیگری است. وقتی سلام نماز را میدهد، یکباره متوجه میشود نمازش تمام شده ولی او هیچ بهرهای نبرده است. به همین خاطر است که در روایت فرمودند: «مَنِ اسْتَوَى یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُون»[26]؛ کسی که دو روز، اعمالش (مثلا نمازش) مانند هم باشد، ضرر کرده است. نمازی که باید مرقات و نردبان انسان باشد، تبدیل به عادتی خشک میشود که انسان فقط برای رفع تکلیف آن را انجام میدهد. در عزاداری نیز همین مطلب صادق است. آن عزاداری که روز اول و دوم و سوم تا روز عاشورای آن مثل هم باشد و هیچ روح و حالی نداشته باشد، صرفاً یکعادت است. پس انسان باید همواره مراقبه و محاسبه داشته باشد تا دچار عادات -به عنوان یکی از حجابهای رسیدن به باطن دین- نشود.
راهکارهای رفع حجاب عادات
از بیان مطالب قبل، معلوم شد که حجاب عادات از خطرناک ترین حجاب ها و موانع در سیر انسان به سمت باطن دین است.
لذا انسان باید عادات غلط را کنار بزند. البته عادات پسندیده نباید ترک شود. همانطور که حضرت علی{علیه السلام} در توصیه به مالک اشتر فرمود: وقتی وارد مصر شدی و دیدی مردم عادات حسنه دارند، آن را بپذیر ولی با عادات زشت مبارزه کن؛ البته به صورت تدریجی، نه اینکه به یکباره بخواهی مردم را از عادات غلطشان دور کنی[27].
در روایت هست که راوی به امامصادق{علیه السلام} عرض کرد: ما برای کسب حضور قلب در نماز چه کنیم؟ حضرت فرمود: بنا را بر این بگذارید که نماز وداع میخوانید و آخرین نمازتان است[28]. اگر به انسان بگویند چند ساعت بیشتر زنده نیستی و این آخرین باری است که در دنیا می توانی با خدا مناجات کنی و نماز بخوانی انسان چطور نماز می خواند؟ حضرت می فرمایند: همۀ نمازهای تو این گونه باشد.
همچنین انسان برای رهایی از عادت در انجام اعمال دینی، باید سعی کند با حالات گوناگون عبادتش را انجام دهد. مثلا سورههای مختلف بخواند، ذکر قنوت و رکوع و سجدهاش را اذکار مستحب قرار دهد. این امر، توجه انسان را بالا میبرد.[29]
سوگواری بر سیدالشهدا{علیه السلام} نیز نباید برای انسان، عادی شود؛ زیرا تمام مظاهر عزاداری برای انسان، جلوههای رخ محبوب است:
اَمُرُّ عَلی الدّیار، دیارَ لیلی اُقَبِّلُ ذَا الجِدارِ و ذَا الجِدارا
و ما حُبُّ الدّیارِ شَغَفنَ قَلبی وَ لکن حُبُّ مَن سَکَنَ الدّیارا[30]
«خدایا! من از شهر محبوبم لیلا عبور میکنم و در و دیوار شهرش را میبوسم؛ این در و دیوار برایم قیمتی ندارد و چون جلوههای محبوب هستند، برایم ارزشمندند و دلم سرشار از محبت محبوبی است که در این شهر سکونت گزیده است.»
به تعبیر ما، سیاهیهای خیمه سیدالشهدا{علیه السلام} بوی محبوب را میدهند، این سیاهیها را هرجا باشد، باید بویید و بوسید. باید عادات را شکست و خادم این بارگاه شد. مهم نیست سینهزنی پر شور باشد یا غریبانه و در خلوت. چه بسا در حالت دوم که انسان احساس غربت میکند و افراد زیادی حضور ندارند، خالصانهتر باشد. مانند اهلبیت؟عهم؟ در زمان بنیامیه و بنیعباس که در گوشههای خانه و در زیرزمینها عزاداری میکردند و بر سر و سینه میکوبیدند[31].
3.مانع سوم: حجاب فساد اعتقادی (جهل مرکب)
حجاب سوم، اعتقادات فاسد نسبت به باطن دین است. مرحوم امام {رحمة الله علیه} در بحث موانع فهم قرآن میفرمایند: اینها جاهل مرکب هستند؛ یعنی قرآن را محدود در یکعلم خاص میدانند.[32] مثلاً شخص ادیب فقط از منظر ادبیات به قرآن نگاه میکند و اعجاز قرآن را در ادبیاتش میبیند و به جلوههای دیگر قرآن، مخصوصاً جلوههای انسانسازی آن بیتوجه است. یکفقیه یا فیلسوف نیز بیشتر به جنبههای فقهی یا فلسفی این کتاب آسمانی نظر دارد؛ حال آنکه قرآن با اینکه تمام علوم را در بر دارد اما کتاب کلام، فلسفه، فقه، اصول، تاریخ و علوم روز نیست. اگر کسی بخواهد ذهنش را بر یک رشتۀ خاص قرآنی متمرکز کند، در همان رشتۀ خاص منجمد میماند و بهرۀ او از قرآن در همان حد خواهد بود. این خیلی اشکال ندارد؛ اما اگر کسی اعتقاد فاسد نسبت به قرآن داشته باشد، خیلی خطرناک است. مثلاً برخیها معتقدند لقای الهی محال است و خداوند حقیقتی مجرد است که قابل مشاهده نیست. از نظر چنین افرادی ما قرآن را میخوانیم تا به نعمات بهشتی برسیم و آیاتی که توصیه به لقای الهی میکند، مرادش ملاقات با ثواب و بهشت است. در کتاب «التوحید» -تألیف شیخ صدوق{رحمة الله علیه} که از کتب روایی معتبر است- این روایت نقل شده است: ابابصیر که کور مادرزاد بود، محضر امامصادق{علیه السلام} رسید و عرضه داشت: آیا مؤمنین در قیامت خداوند؟ج؟ را مشاهده میکنند؟ حضرت فرمود: بله! مؤمنین در دنیا نیز اگر چشم دلشان را باز کنند، خداوند را میبینند؛ آیا تو خداوند را نمیبینی؟![33]
امیرالمؤمنین{علیه السلام} نیز در روایتی میفرماید: «ما رَأَیْتُ شَیْئاً الَّا وَ رَأَیْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»[34]؛ قبل و بعد و همراه هر چیزی خداوند متعال را میبینم.
همچنین رسول اکرم{صلوات الله علیه} به جناب اباذر فرمودند: «اُعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاه فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاک»[35]؛ خدا را آنچنان عبادت کن که گویا او را میبینی؛ اگر توان این کار را نداری، در مرتبۀ پایینتر به این توجه کن که او تو را هنگام عبادت میبیند.
چیزی که قلب هر شیفتۀ اهلبیت؟عهم؟ را به درد میآورد، اعتقادات فاسد و تحریفهای واقعۀ عاشورا و بیبصیرتی نسبت به نهضت حسینی{علیه السلام} است. باید دانست که در این نهضت، اصالت با اشکریختنی است که همراه با معرفت باشد، نه صرف گریه. چون اولین کسی که بر عزای امامحسین{علیه السلام} اشک ندامت ریخت، عمرسعد ملعون بود. وقتی زینب کبری؟سها؟ به بالین برادر گرامیاش در گودال قتلگاه آمد و بدن مطهر حضرت را در آن حال دید، رو به عمرسعد معلون فرمود: تو ایستادی و تماشا کردی که با حسین{علیه السلام} چه کردند؟! عمرسعد آنچنان گریه کرد که اشکش از ریشهایش جاری شد و از شدت خجالت روی خود را از زینب کبری؟س؟ برگرداند[36]. پس اشکی که معرفت به امام را در دل خود نداشته باشد، چه ارزشی دارد؟! این اشک را اراذل و اوباش سپاه عمرسعد نیز ریختند ولی چه سود؟!
پس اعتقاد باطل میتواند مانع از سیر در باطن شود.
نهایتاً نکتۀ مهم این است که حجابها هرچه جلوتر میرود، ضخیمتر شده و برطرفکردنش سختتر میشود. اگر انسان حجاب گناه را به سرعت بتواند پیدا و منحل کند، حجاب جهل دینی، جهل بسیط و جهل مرکب را به مراتب سختتر میتواند از بین ببرد و در حجاب آخر، چه بسا تا آخر عمر اصلاً متوجه جهل مرکبش نشود؛ چه رسد به آنکه در پی امحای آن باشد.
دلیل بهره نبردن مسلمانان از قرآن و معارف از منظر علامه طباطبایی {رحمة الله علیه}
علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} میفرمود: حتی کفار نیز از آیات قرآن بهره میبرند. مثلا توصیۀ قرآن به نظم و وحدت و امانتداری و... را حتی غیرمسلمانان نیز میشنوند و عمل میکنند اما چرا ما مسلمانان بهرۀ چندانی از قرآن نمیبریم؟ دلیلش این است که هدف بسیاری از مردم از قرائت و ختم قرآن، صرفاً کسب پاداش اخروی است، نه بهرههایی در راستای رسیدن به کمالات توحیدی. عزاداری سیدالشهدا{علیه السلام} نیز چنین است. شخص به مجلس روضه و عزاداری میآید برای اینکه ثواب ببرد، حاجت بگیرد یا گناهانش پاک شود؛ حال آنکه نهضت حسینی{علیه السلام} متوقف در این حد نیست! این نهضت آنقدر کارکرد رفیعی دارد که اسلام مرده را زنده کرد: «الاسلام نبویُّ الحدوث و حسینیُّ البقا»؛ یعنی اسلام به واسطۀ پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} به وجود آمد؛ امّا به واسطۀ سیدالشهدا{علیه السلام} بود که باقی ماند.
لذا اینکه انسان معتقد باشد که دین و معارف دینی و نهضت عاشورا تنها برای ثواب بردن و حاجت گرفتن است و در باطن این موارد سیر نکند، بسیار خطرناک است و ممکن است، شخص تا آخر عمر در همین جهل بماند یا رفتهرفته از کاروان حسینی فاصله بگیرد.
رعایت ادب حضور حسینی در ایام ماه محرم
اگر انسان از این زاویه نگاه کند، نهضت حسینی{علیه السلام} را متوقف در سال شصتویکهجری نمیبیند؛ بلکه چنین مینگرد که ما در تمام عمر در محضر سیدالشهدا{علیه السلام} هستیم. به توصیۀ اساتید بزرگوار -علامه طباطبایی و آیتالله سعادتپرور؟رهما؟- در ایام محرم باید خود را در حرم حسینی{علیه السلام} ببینیم و ادب حضور را در تمام حرکات و سکنات خود، در محضر سیدالشهدا{علیه السلام} رعایت کنیم. انسان وقتی وارد حرم حضرت میشود، کاملاً مراقب پوشش خود، صحبتکردن خود و زیارت و نمازخواندنش هست. چون خود را در محضر سیدالشهدا{علیه السلام} میبیند و از این حضور لذت میبرد. به همین دلیل است که ما وقتی در حرم مطهر -به خصوص در بالای سر مطهر- مشغول نماز و زیارت میشویم، سعی میکنیم بیشترین بهره را ببریم و به سختی از آنجا دل میکَنیم؛ چون آن لحظه و آن مکان به راحتی به دست نمیآید. لذا انسان در این ایام نیز باید دائماً خود را در حرم سیدالشهدا {علیه السلام} ببیند و سعی کند همان حال را در خود ایجاد کند.
نتیجه گیری
با توجه به مباحث طرح شده میتوان این گونه نتیجه گرفت که آنچه میزان بهرهمندی ما از نهضت عاشورا و میزان همراهی ما با این کاروان را تعیین میکند، طرز نگاه درست و حرکت صحیح بر طبق آن نگاه است.
در این راستا به نظر میرسد مهمترین باوری که در مورد نهضت حضرت، باید اصلاح شود این است که مبادا کسی فکر کند قیام حضرت فقط برای تشکیل حکومت عدل و نابودی ظلم و ستم و یا اموری از این قبیل بود. البته اینها از اهداف حضرت بوده است اما اصل حرکت و بنیاد نهضت سیدالشهدا{علیه السلام}، انسانسازی و سلوک انسانها به سوی حق متعال و به تعبیری، برای لقای الهی بود تا امت را در مسیر لقای الهی سیر دهد.
لذا میبینیم که حضرت در هنگام حرکت از مکه به سوی کربلا برای مردم خطبه خواند و فرمود: «مَن کانَ باذِلًا فینا مُهجَتَهُ و مُوَطِّنا عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفسَهُ فَلیَرحَل مَعَنا»[37]؛ کسی که خود را برای نثار خون قلبش در راه ما و رسیدن به لقای الهی آماده کرده است، با ما حرکت کند! این ندای حضرت در گسترۀ تمام اعصار است که برای لقای الهی باید دست به دامان مقام ولایت شد؛ چراکه هدف اصلی خلقت انسان، رسیدن به این مقام است.
معارف الهی از آیات و روایات مشحون از این معناست که انسان خلق شده است تا خدا را عبادت کند و به لقای او برسد امّا در اینجا به همین کلام بلند امیر المؤمنین {علیه السلام} بسنده می کنیم.
حضرت در روایت بلندی که نوف بکالی از ایشان نقل کرده است در مناجات خود به خداوند عرضه می دارد:
«إِلَهِی إِنَّهُ مَنْ لَمْ یَشْغَلْهُ الْوُلُوعُ بِذِکْرِکَ وَ لَمْ یَزْوِهِ السَّفَرُ بِقُرْبِک کَانَتْ حَیَاتُهُ عَلَیْهِ مِیتَةً وَ مِیتَتُهُ عَلَیْهِ حَسْرَة»[38]؛ خدایا! کسی که با حرص و ولع مشغول ذکر تو نباشد و مسیر زندگیاش به سوی لقای تو نباشد، زندگی او سراسر مرگ است و مرگش موجب حسرت اوست.
لذا با توجه به کلام سیدالشهدا {علیه السلام} در مکه و مجموع حرکات و سکنات ایشان و اصحاب گرامی و خانوادۀ حضرت در طول این نهضت، می توان گفت: گویا تمام همت ایشان و هدف نهضت ایشان نیز رساندن انسان ها در همۀ قرون و اعصار به این مقام بلند است.
و آخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین
[1]. النور، 35.
[2]. الکافی، ج1، ص195.
[3]. «الْمِصْباحُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْن»؛ تفسیر القمی، ج2، ص103.
[4]. این بیان به صورتی که در حال حاضر معروف است، در منابع روایی دیده نمیشود اما مشابه آن وجود دارد: «إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَلَى یَمِینِ عَرْشِ اللَّهِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِینَةُ نَجَاة»؛ إعلامالورى، ص400.
[5]. الروم، 6.
[6]. الروم، 7.
[7]. این سخن از حضرت زینب؟سها؟ نقل است: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا»؛ مثیر الأحزان، ص90.
[8]. الملهوف على قتلى الطّفوف، ج1، ص141.
[9]. ر.ک: آدابالصلوة، ص195؛ ذیل بحث موانع فهم قرآن.
[10]. المطففین، 14.
[11]. «إنَّهُ [أیِ الإِمامَ الحُسَینَ {علیه السلام}] نادى: یا شَبَثَ بنَ رِبعِیٍّ، و یا حَجّارَ بنَ أبجَرَ، و یا قَیسَ بنَ الأَشعَثِ، و یا زَیدَ بنَ الحَرثِ، و یا فُلانُ، و یا فُلانُ! ألَم تَکتُبوا إلَیّ فَقالوا: ما نَدری ما تَقولُ»؛ دانشنامه امام حسین{علیه السلام} بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج6، ص278.
[12]. بحارالأنوار، ج45، ص8.
[13]. الحج، 46؛ ترجمه: «آیا در زمین گردش نکرده اند تا براى آنان دل هایى [بیدار و بینا] پیدا شود که با آن بیندیشند یا گوش هایى که با آن [اندرزها را] بشنوند؟ حقیقت این است که دیده ها کور نیست بلکه دل هایى که در سینه هاست، کور است!» (قرآن کریم، ترجمۀ حسین انصاریان)
[14]. الزمر، 15؛ ترجمه: «بگو: بى تردید زیانکاران [واقعى] کسانى هستند که روز قیامت سرمایه وجودشان و کسانشان را به تباهى داده باشند». (قرآن کریم، ترجمۀ حسین انصاریان)
[15]. الاعراف، 179؛ ترجه: «آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند». (قرآن کریم، ترجمۀ حسین انصاریان)
[16]. «مَنْ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ إِلَى قَابِلٍ إِلَّا أَنْ یَشْهَدَ عَرَفَةَ»؛ الکافی، ج4، ص66.
[17]. إقبالالأعمال، ج1، ص413.
[18]. البقرة، 2؛ ترجمه: « در [وحى بودن و حقّانیّت] این کتابِ [با عظمت] هیچ شکى نیست؛ سراسرش براى پرهیزکارانْ هدایت است». (قرآن کریم، ترجمۀ حسین انصاریان)
[19]. التغابن، 16؛ ترجمه: «بنابراین به اندازۀ استطاعتى که دارید از خدا پروا کنید». (قرآن کریم، ترجمۀ حسین انصاریان)
[20]. آلعمران، 102؛ ترجمه: «از خدا آن گونه که شایستۀ پرواى از اوست پروا کنید». (قرآن کریم، ترجمۀ حسین انصاریان)
[21]. تحفالعقول، ص489.
[22]. تفسیر و مفسران، ج1، ص472.
[23]. <قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ 144 وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمینَ>؛ البقرة، 144 و 145.
[24]. الکافی، ج1، ص392.
[25]. رسالۀ سیروسلوک، ص83.
[26]. الأمالی (للصدوق)، ص668.
[27]. نهجالبلاغة، ص431.
[28]. «إِذَا قَامَ أَحَدُکُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَلْیُصَلِ صَلَاةَ مُوَدِّع»؛ تحفالعقول، ص118.
[29]. مصباحالمتهجد، ج1، ص395.
[30]. شعر از قیْسِ بنِ المُلَوَّحِ العامِرِی.
[31]. دانشنامه امام حسین{علیه السلام} بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج10، ص144.
[32]. آدابالصلاة، ص195.
[33]. «إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ لَیَرَوْنَهُ فِی الدُّنْیَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَ لَسْتَ تَرَاهُ فِی وَقْتِکَ هَذَا»؛ التوحید (للصدوق)، ص117.
[34]. پیام قرآن، ج3، ص89.
[35]. بحارالأنوار، ج74، ص74.
[36]. تاریخالطبری، ج4، ص345.
[37]. دانشنامه امام حسین{علیه السلام} بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج5، ص100.
[38]. بحارالأنوار، ج91، ص95.