1.روز تاج گذاری و اعلام امارت امیرالمؤمنین؟س؟
نظر ابتدایی و مرسوم این است که عید غدیر، روز تاجگذاری، امامت، قیادت و إمارت امیرالمؤمنین علی{علیه السلام} بر امت اسلام است، روزی که رسماً پیامبراکرم{صلوات الله علیه} به امر پروردگار، جانشین خودشان را در میان امت اسلام معرفی کرده، و حضرت علی{علیه السلام} را بعد از خودشان بهعنوان وصی، معرفی نمودهاند.
این مطلب، خیلی ارزشمند است و در ارزشمندی آن تردیدی نیست؛ اما چیزی نیست که پیامبراکرم{صلوات الله علیه} برای اولینبار بیان فرموده باشند. زیرا حضرت{صلوات الله علیه} بنابر مناسبتها و شرایط گوناگون، امیرالمؤمنین{علیه السلام} را بهعنوان جانشین خود بیان فرموده بودند. وصایت امیرالمؤمنین{علیه السلام} مسئلۀ تازهای برای امت اسلام نبود؛ به عنوان مثال وقتی پیامبراکرم{صلوات الله علیه} بعد از نزول آیۀ شریفۀ <وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبین>[1] نزدیکان خود، یعنی عموها، پسرعموها و قبیلۀ بنیهاشم را دعوت کرده و بعثت خودشان را اعلام فرمودند، در همان مجلس گفتند: اولین کسی که به من ایمان بیاورد، جانشین و وصی من در میان امت است و کسی جز امیرالمؤمنین{علیه السلام} برنخاست. و پیامبراکرم{صلوات الله علیه} برای مرتبۀ دوم و سوم هم تکرار کردند، اما کسی پاسخ پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} را نداد و تنها امیرالمؤمنین{علیه السلام} با قاطعیت ایستاد و عرضه داشت: یا رسولالله{صلوات الله علیه}! من به شما ایمان میآورم و در پای اسلام، تا آخر با همۀ قدرت و رشادت ایستادهام. لذا پیامبرگرامیاسلام{صلوات الله علیه} فرمودند: «بدانید که علی{علیه السلام} بعد از من، وصی و جانشینم در میان شماست»[2] _ که خیلیها این مطلب را به سخره گرفتند، چون آن زمان امیرالمؤمنین{علیه السلام} در سنین نوجوانی بودند. همچنین پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} در موقعیتهای مختلفی مانند حدیث منزلت[3]، بعد از نزول آیۀ شریفۀ مباهله[4] و ... حضرت علی{علیه السلام} را جانشین خود معرفی میکنند و این مسئله بر کسی پوشیده نبوده است.
پس پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} در مناسبتهای مختلف، وصایت امیرالمؤمنین{علیه السلام} را تثبیت فرموده بودند. البته اینکه بهصورت رسمی اعلام کنند، سنگین بود. بههمین دلیل نقل است که در روز غدیر افراد بسیاری از عصبانیت نمیتوانستند خودشان را کنترل کنند. بهعنوان مثال این مطلب از تفاسیر عامّه نقل شده است که: شخصی به نام حارثبننعمان فهری از سران قبایل عرب، وقتی این سخن را شنید با عصبانیت، بر شترش سوار شده، به مدینه آمد، با کمال بیادبی بر پیامبر{صلوات الله علیه} وارد شد و با آن تعبیر سبک گفت: «تو ما را به ایمان بر خدا امر کردی، پذیرفتیم، به رسالت خودت امر کردی، پذیرفتیم، نماز و روزه و حج و زکات و... همه را گفتی، ما پذیرفتیم، اما اکتفا به این نکردی و پسرعموی خود را بر گردن ما سوار کردی؟! و او را امیر ما قرار دادی؟!» و به پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} عرضه میدارد: «بگو ببینم این حکم از طرف خودت است یا خدا؟» پیامبر گرامی اسلام{صلوات الله علیه} فرمودند: «وَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ هَذَا مِنَ اللَّهِ»[5]: بهخدا سوگند که حکم الهی است. حارث با عصبانیت بهسوی شترش برگشت، درحالیکه با خود نجوا میکرد: «اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا یَقُولُهُ مُحَمَّدٌ حَقّاً <فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماء>[6]»[7]: خدایا من تحمل این إمارت را ندارم، اگر چیزی که محمد می گوید حق است، سنگی از آسمان بیاید و به سر من بخورد. هنوز حارث به شترش نرسیده بود که ناگهان، سنگی از آسمان فرود آمد و به سرش فرود آمد و از بدنش خارج شد و نابودش کرد.[8] پس این آیه دربارۀ او نازل شد:
<سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ>[9]
بنابراین، این بیان دربارۀ عید غدیر حرف متینی است و ماجرای عید غدیر با این بیان، برای دشمنان اسلام، ضربۀ سنگینی بود؛ اما همۀ سخن این نیست.
2.تبدیل إمارت، صدارت، و هدایت امت از فرد به نوع
نکتۀ دیگری را که علامه طباطبایی؟ق؟ در تفسیر المیزان ذیل آیۀ اکمال[10] دربارۀ روز غدیر و دلیل بزرگی آن، بیان میفرمایند این است که:
از صدر اسلام، دشمنان قسمخوردۀ اسلام، اعم از کفار و منافقان _ یعنی کسانی که به ظاهر اسلام آورده بودند تا بر موج توفندۀ اسلام سوار شده و در وقت مناسب به نفع خودشان موجسواری کنند _ دل بسته بودند به اینکه پیامبراکرم{صلوات الله علیه} بشر است و روزی عمر شریفشان به سر خواهد آمد؛ بنابراین اگر محوریت صدارت اسلام، به شخص وابسته باشد، با رحلت آن شخصیت، میتوانند زمام امور را در دست بگیرند. پس عدهای لحظهشماری میکردند که خبر رحلت شخصیت والای اسلام، رسول اکرم{صلوات الله علیه}، در میان امت اسلام، بلند شود. پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} نیز در موقعیتهایی بهخصوص بعد از نزول سورۀ مبارکۀ نصر که خداوند فرمود: <إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ>[11] با وجود خوشحالی به خاطر خبر فتح مکه _ بهعنوان أمالقرای عالم اسلام _ و برداشته شدن مانع اصلی برای پیشرفت اسلام، خبر رحلت قریبالوقوع خودشان را هم بیان میفرمودند. این امر برای مسلمانان بسیار ناراحتکننده بود، اما برای منافقانی که تا مدتی قبل علیه اسلام شمشیر میزدند و حال برای به دست آوردن منافع در کنار پیامبر{صلوات الله علیه} جمع شده بودند، خیلی شادیبخش بود.
اما به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی؟ق؟، پیامبراکرم{صلوات الله علیه} در روز عید غدیر، إمارت، صدارت، و هدایت امت را از فرد به نوع تبدیل کردند. یعنی إمارت، صدارت و هدایت از شخص پیامبر{صلوات الله علیه} به مقام عصمت منتقل شد، یعنی شخصیتهای برجستهای که مثل پیامبراکرم{صلوات الله علیه} با عالم غیب و ملکوت در ارتباط هستند. وقتی چنین شد، امیدی که دشمنان اسلام طی سیزده سال در مکه و نزدیک نه سال در مدینه، به آن دل بسته بودند، ناگهان نقش بر آب شد. بنابراین عید غدیر، بزرگترین عید معرفی شد، چون از یک سو سد بزرگی در برابر کفر و نفاق شد و از سوی دیگر تکلیف امت اسلام را برای ابدیت روشن کرد و دیگر کسی نمیتوانست رهبری عالم اسلام را به نام خودش مصادره کند؛ زیرا طبق آیات قرآن و بیانات حضرت رسول اکرم{صلوات الله علیه} آن شخصیت، باید معصوم بوده و با عالم غیب ارتباط داشته باشد، و بهلحاظ علم لدنی، راسخ بودن در قرآن، و... نازلمنزلۀ پیامبراکرم{صلوات الله علیه} باشد. پس عید غدیر در این بیان از بزرگترین اعیاد شد.[12]
این نکته هم هرچند بسیار بزرگ و ارزشمند است، اما باز آنچه که در روایات، دربارۀ بزرگی عید غدیر ذکر شده است در این بیان نمیبینیم. زیرا از روایات استفاده میشود که عید غدیر بهخودیخود موضوعیت دارد. به تعبیر دیگر سایر اعیاد یادبود یک روز بزرگ است، اما عید فطر، عید قربان، عید جمعه و در رأس آنها عید غدیر یادبود نیست، بلکه زنده شدن یک حقیقت، برای یکایک انسانها و شیعیان خاص اهلبیت عصمت و طهارت؟عهم؟ است. در حالی که اگر این نظر پذیرفته شود، باید گفت: عید غدیر هم، مثل عید مبعث، یادبود روز بزرگی است؛ بنابراین باز به آن معنای عمیق روایات، اشاره نشده است.
3.انتقال علم غیب از نبی اکرم{صلوات الله علیه} به ائمه؟عهم؟
نکتۀ سوم نکتهای است که در روایات ذیل آیات تطهیر[13]، علمالکتاب[14] و عالمالغیب[15] و سایر آیات اینچنینی دربارۀ امیرالمؤمنین{علیه السلام} ذکر کردهاند که: خداوند در آیات گوناگون به امت اسلام یادآور میشود که بدانید! حقایقی که در قرآن و بیان نورانی رسول اکرم{صلوات الله علیه} برای شما تبیین شده، چیزی نیست که از طریق علوم متعارف، مثل مدرسه رفتن، استاد دیدن، کتاب خواندن، و تجربه کردن به دست آید. خداوند دربارۀ رسول اکرم{صلوات الله علیه} میفرماید: <کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ>[16] یعنی هدف غایی از فرستادن رسولان الهی، منجمله رسول اکرم{صلوات الله علیه}، چهار امر است: آموزش قرآن و کتابهای آسمانی؛ تزکیۀ امت؛ تعلیم کتاب؛ و تعلیم حکمت. ولی در پایان میفرماید: <وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون>[17] یعنی پیامبر{صلوات الله علیه} و کتاب خدا چیزهایی را به شما یاد دادند که هرگز نمیتوانستید آنها را بدانید، مثل احوال قبر، سؤال نکیر و منکر، احوال برزخ، احوال قیامت، صراط، میزان، احوال بهشتیان و جهنمیان و... . انسان از کجا میتواند به این حقایق علم پیدا کند؟ مهمتر از همه، راه و رسم رسیدن به مقامات عالی انسانی، و راه نجات از آتش جهنم و ... را چه کسی میتوانست بگوید؟ آیا از آزمایشگاهها و مطالعات حکمی و فلسفی میشد به این علوم دست یافت؟ به همین دلیل، خداوند متعال میفرماید: <وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون>[18] حال اگر این تعلیم، منحصر در رسول اکرم{صلوات الله علیه} باشد، با توجه به اینکه ایشان مدت کوتاهی در میان امت زندگی کردند و اساسا جامعه تازهمسلمان ظرفیت درک معارف بلند قرآنی و توحیدی را نداشت، بقیۀ و تکملۀ معارف الهی را چه کسی باید بگوید؟
پروردگار میفرماید: ما در عید غدیر با نصب مقام ولایت _ که نازلمنزلۀ رسالت است _ این حقایق را تا قیامت برای شما چشمۀ جوشان قرار دادیم. در نصوص روایی وارد شده که: «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى»[19]: شما از طریق ما خداوند را به درستی میپرستید و از طریق ما خداوند را میشناسید. لذا اگر مقام ولایت نباشد، باب غیب، علوم وحیانی و به تبع آن راه هدایت بعد از رسول اکرم{صلوات الله علیه} بر انسانها بسته خواهدشد. بنابراین، این هم نکتۀ ارزشمندی است، ولی باز این نکته، مطلب نهایی نیست.
4.نصب رهبری شایسته برای جامعه به منظور تحقق اهداف دین
نکتۀ چهارم که آن هم نکتۀ مهمی است، این است که اگرچه همۀ ادیان و انبیای الهی برای تزکیه و تهذیب و تعلیم کتاب و حکمت نازل شدند و هدف اصلی انبیا، ارتقای انسانها به عوالم ملکوت و مقام قرب در نزد پروردگار است، اما لازمۀ این اهداف، داشتن یک جامعه پاکیزه و عادلانه و پاک از آلودگیهای شیطانی است؛ و چنین جامعهای نیز نیاز به حکومتی صالح دارد؛ و این حکومت صالح هم طبعاً نیازمند ریاست مقامی الهی است که از سوی پروردگار مشخص شود. بعد از رسول اکرم{صلوات الله علیه} نیز این شخصیت باید معین میشد که ایشان در روز غدیر این کار را انجام دادند.
این هم نظر بسیار متینی است، اما این مرتبه هم تمام حقیقت غدیر را بیان نمیکند. چراکه اولاً این مطلب حتی برای دشمنان نیز مخفی نبود و بارها قبل از این امیرالمؤمنین{علیه السلام} به عنوان وصی پیامبراکرم{صلوات الله علیه} معرفی شده بودند؛ ثانیاً اگر پیامبراکرم{صلوات الله علیه} بهصورت کلی فرموده و کسی را هم معین نکرده بود، عقل حکم میکرد که این فرد باید از شایستهترین مردم باشد و همۀ امت به شایستگی امام علی{علیه السلام} اذعان داشتند. حتی اهلسنت هم در کتابهای متعددشان قائلاند که امیرالمؤمنین علی{علیه السلام} در میان صحابه، افقهالصحابه، اشجعالصحابة، اعلمالصحابة، أقضیالصحابة است؛ و یا ابنابیالحدید معتزلی در آغاز کتاب شرح «نهجالبلاغه» میگوید: «الحمد لله الذی قدّم المفضول علی الفاضل»[20] امیرالمومنین{علیه السلام} را برترین اصحاب معرفی میکند، ولی میگوید: بنابر حکمتی، «مفضول» بر «فاضل» مقدم شد؛ بنابراین مخفی نبود که امارت بر مسلمانان، باید دست «افقه، اشجع، اعلم، و اقضیالصحابة» باشد، و امیرالمومنین{علیه السلام} لایقترین صحابه بود؛ اما به هر دلیلی نپذیرفتند و گفتند: این طور واقع نشد!
لذا این نکته هم نمی تواند به طور کامل، گویای عظمت عید غدیر نخواهد بود.
5.عید غدیر؛ ظهور حقیقت انسانیت
همۀ آیات و روایاتی که خداوند دربارۀ بزرگی این روز، بیان فرموده مثل <یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین>[21]، اشاره به نکتۀ ظریفی در باب عید غدیر دارد که باید رمزگشایی شود.
گفته شد که به تعبیر روایات، ما چهار عید حقیقی داریم. برای رمز گشایی از عظمت عید غدیر، ابتدا به سراغ معارفی که حول آن سه عید دیگر مطرح شده است می رویم:
اگر عید فطر، محصول یکماه روزه، و شبش، شب جایزه ، و روز آن، روز باز کردن حقیقت انسانیت برای انسان و روز حقیقت عنایت الهی در دادن جایزه به امت اسلام است، خوب این جایزه چیست؟ این معنا به طور سر بسته در دعای قنوت نماز عید فطر بیان شده است که «أسألک... أَنْ تُدْخِلَنِی فِی کُلِ خَیْرٍ أَدْخَلْتَ فِیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد»[22] آن خیری که به همۀ اهلبیت؟عهم؟ دادی، ما هم در این روز همان را از تو میخواهیم، اما سؤال این است که آن خیر چیست؟
همچنین در عید قربان که با توجه به آیات قرآن در داستان حضرت ابراهیم{علیه السلام} و ذبح اسماعیل{علیه السلام} و به تعبیر مرحوم آیتالله سیدعلی قاضی؟ق؟ عید نابود کردن انانیتها و بتپرستیها و نفس اماره است؛ سؤال این است که اگر نفس أماره از بین برود، یا بهبیان زیباتر، تحت مدیریت نفس مطمئنه قرار بگیرد، چه چیزی برای انسان ظهور پیدا میکند؟ باز مجهول است.
همچنین عید جمعه، عیدی که هر هفته برای امت اسلام طلوع میکند و از اعظم اعیاد است. روز جمعه به روز توبه و انابه به سمت پروردگار شناخته میشود، اما سؤال اینجاست که از چه چیزی باید توبه کرد؟ در روایت امام صادق{علیه السلام} آمده است که: «وَ کُلُ فِرْقَةٍ مِنَ الْعِبَادِ لَهُمْ تَوْبَةٌ»[23] هرگروهی از مردم توبهای دارند، توبۀ توده مردم از گناهان است و بسیار هم مطلوب است که انسان در روز جمعه غسل کند و همراه آن غسل توبه هم انجام دهد، اما بعد حضرت می فرمایند: توبۀ خواص، توبه از اشتغال به غیر خداست، توبۀ اصفیا از تنفیس است که لحظهای از زندگیشان را بخواهند به بطالت بگذرانند و به غیر خدا مشغول باشند، و مرتبۀ بالاتر، توبۀ اولیا، از رنگبهرنگشدنِ حملۀ خواطر است ولی در اوج آنها میفرماید: «فَتَوْبَةُ الْأَنْبِیَاءِ مِنِ اضْطِرَابِ السِّرِّ» توبۀ انبیا از اضطراب سر است یعنی توبه از اینکه اسرارشان بخواهد ذرهای از ولایت، فاصله گیرد، اما آن ولایت چیست؟
لذا انسان متوجه میشود که روح همۀ این روزهای مبارک، منتهی میشود به روز عید غدیر و کشف حقیقت آن، در پرتوی ولایتی که در این روز، در بیان زیبای رسول اکرم{صلوات الله علیه} معرفی شد. بنابراین چه نکتهای در این روز بزرگ است که بر تمام عیدها و روزهای سال حتی بر ماه مبارک رمضان و شبهای قدر، شرافت دارد؟
عید غدیر، روز ظهور ولایت و گره خوردن این حقیقت با حقیقت انسانیت است، روز دمیدن روح ایمان و توحید به اسلام، قرآن، و انسانیت است .
در روایات اهلبیت؟عهم؟، رابطۀ تنگاتنگی بین حقیقت اسلام، حقیقت قرآن، حقیقت امامت، حقیقت دین، و در بیانی جامع تر حقیقت انسانیت، با روز عید غدیر مشاهده میشود؛ بههمیندلیل اگر سایر اعیاد، یادبود یکروز بزرگ است، اما عیدغدیر، روز ظهور و بروز حقیقت انسانیت است. گویی اگر در بیانات فلاسفه و منطقییّین، انسان به قوۀ عقل معرفی میشود که: «الإنسانُ حیوانٌ عاقل»، در فرهنگ ولایی و فرهنگ قرآن، انسانیت انسان به روز عید غدیر شکل میگیرد؛ بههمین دلیل دعاهایی که در این روز وارد شده، بر این نکته تأکید میکند. مثلاً در زیارت حضرت امیرمومنان علی{علیه السلام} در این روز می خوانیم: «یَا مَوْلَایَ إِلَیْکَ وُفُودِی وَ بِکَ أَتَوَسَّلُ»[24]
«ای مولای من! در این روز میهمان تو هستم، و به تو متوسل میشوم».
توسل، دعای صرف نیست، بلکه حقیقت عینی است که انسان خودش را با توسل، به جریانی متصل میکند؛ بعد می فرماید: «بِکَ أَتَوَسَّلُ إِلَى رَبِّی فِی بُلُوغِ مَقْصُودِی» یعنی به تو متوسل میشوم تا به آن هدف نهایی از آفرینشم برسم که اگر به این جریان، خودم را متصل نکنم، هدف از آفرینشم ناقص است. «وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْمُتَوَسِّلَ بِکَ غَیْرُ خَائِبٍ»[25] و شهادت میدهم کسی که خودش را به این جریان، متصل نکند زیانکار است، و آن کسی که متصل شود، هرچند کوتاهیهایی هم داشته باشد، ولی ضرر نکرده است.
رابطۀ عید غدیر و مرتبۀ عالی انسانیت با توجه به آیۀ میثاق
در دعای دیگری که در این روز وارد شده است، همین مطلب مشاهده میشود؛ در آن جا به خداوند عرضه میداریم: «خدایا! همانطور که پیمان بر ولایت را در روز ازل از من گرفتی، من را در روز عید غدیر متبرک به این کن که بتوانم استقامت بر این ولایت داشته باشم و از مسیر ولایت خارج نشوم»[26] این مطلب، یک نکتۀ مهم دارد. یعنی عید غدیر، ظهور آن پیمانی است که از همۀ موجودات، به ویژه از انسان گرفته شد.
برای روشنتر شدن مطلب، باید مروری شود به آیۀ 172 سورۀ مبارکۀ اعراف یعنی آیۀ میثاق و بیان نورانی رسول اکرم{صلوات الله علیه} در خطبۀ غدیریه که حضرت{صلوات الله علیه} اشاره به آیۀ ششم سورۀ مبارکۀ احزاب میکنند که خداوند می فرماید: <النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ>[27] پیامبراکرم{صلوات الله علیه} بر مومنان از خودشان بر خودشان، اولی و سزاوارتر است. حال سؤال این است که معنای این ولایت چیست؟ به سراغ آیة میثاق می رویم.
خداوند در این آیه می فرماید: <وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلین>[28] خداوند در یک نگاه کلی از همۀ بنیآدم پیمانی را گرفت. آن پیمان این بود که آنها را حاضر کرد و حقیقتشان را بیپرده به خودشان ارائه نمود <أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ> که این حقیقت، همان حقیقت انسانیت، یا به اصطلاح منطقییّین، فصل أخیر و به اصطلاح فلاسفه، صورت أخیر انسان بود. یعنی بالاترین کمالی که با آن، جوهرۀ انسانیت انسان رقم میخورد. این حقیقت را خداوند به انسان ها ارائه کرد. اما نکتة مهم و قابل توجه آیه این جاست که بلافاصله بعد از این ارائه با تعبیر <أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ> خداوند سؤال کرد <أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ>؟ آنها با مشاهدۀ حقیقت خودشان، ربوبیت پروردگار را در درون خودشان مشاهده کردند، نه اینکه علم پیدا کردند، بلکه شهود کردند، و همۀ انسانها، -که حتی بعضی بعدها کافر شدند، بعضی منافق شدند و بعضی در مراتب پایین اسلام قرار گرفتند و تعداد کمی به مراتب عالی ایمان راه یافتند – همه در جواب این سؤال خداوند ؟عز؟ که آیا من پروردگارتان نیستم، گفتند: بله هستی! <قالُوا بَلى شَهِدْنا>. در ادامه هم پروردگار فرمود: <أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلین> ما این پیمان را از شما گرفتیم تا مبادا در روز قیامت بگویید: خدایا! ما از این امر غافل شدیم.
در ذیل این آیۀ شریفه، امام صادق{علیه السلام} یک بیان زیبایی دارد که میفرماید: «کَانَ ذلکَ الْمِیثَاقُ مَأْخُوذاً عَلَیْهِمْ لِلَّهِ بِالرُّبُوبِیَّة» این پیمانی که خداوند از انسانها گرفت در درجة اول، پیمان بر ربوبیت پروردگار بود <أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ>، و در درجة دوم، «وَ لِرَسُولِهِ بِالنُّبُوَّة». برای رسول اکرم {صلوات الله علیه} پیمان گرفت به اینکه همه به نبوت حضرت اذعان کنند. باید دقت کرد که انسانها با مشاهدۀ حقیقت خودشان، بلافاصله گفتند: «یا ربنا انت ربنا» و با همان مشاهده، گفتند: «یا رسول الله انت نبیّنا»؛ بنابراین پیداست که این شهادت، شهادت حضوری بود نه علمی و حصولی. یعنی انسانها مقام نبوت پیامبراکرم{صلوات الله علیه} را مشاهده کردند. و در ادامه، حضرت{علیه السلام} میفرماید: «وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ؟عهم؟ بِالْإِمَامَة» و برای امیرالمومنین{علیه السلام} و ائمه هدی؟عهم؟ پیمان بر امامت گرفت، «فَقَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ وَ مُحَمَّدٌ نَبِیَّکُمْ- وَ عَلِیٌّ إِمَامَکُمْ وَ الْأَئِمَّةُ الْهَادُونَ أَئِمَّتَکُمْ فَ قالُوا بَلى شَهِدْنا»، تا ادامۀ آیة شریفه «فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ أَیْ لِئَلَّا تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ»[29]. یعنی مبادا بگویید ما نمی دانستیم.
نکتۀ مهمی که در این روایت، وجود دارد و نیاز به تأمّل و دقت فراوان دارد، این است که همان مشاهده ای که انسان در درون خود داشت و با آن مشاهده به ربوبیت خداوند شهود پیدا کرد در این روایت می فرماید: با همان مشاهده به ولایت امیرالمومنین{علیه السلام} شهود پیدا کرد. بنابراین روشناست که رابطة بین ولایت امیرالمومنین{علیه السلام} و روز عید غدیر که روز ظهور ولایت است، یک رابطۀ تنگاتنگ شهودی و گره خوردن حضوری میان ولایت و معرفت النفس و حقیقت انسانیت است. و در یک بیان کوتاه، روز عید غدیر، روز ظهور انسانیت انسان نه تنها برای انسانها، بلکه برای همه کائنات است؛ و انسان اگر بخواهد حقیقت خود را اظهار و مشاهده کند، باید به روز عید غدیر، و راز و رمز این روز بزرگ، دقت کند و بپردازد.
غدیر، عید ظهور ولایت به مثابه روح دین و حقیقت انسانیت
غدیر، عید ولایت است و ولایت، روح اسلام، قرآن، و دین است و درعین حال، روح حقیقت انسانیت است و انسان در آسمانها و مدارج ملکوت، به ولایت، معرفی شده است که طبق آیۀ فطرت،[30] خداوند انسان را با مقام خلافةاللهی به ملائکۀ مقرَّب خودش معرفی میکند؛ این روح خلافت در ولایت، ظهور پیدا میکند؛ پس دلیل اینکه غدیر، بزرگترین عید هست، این است که بالاترین مقام انسانیت و بالاترین مدارج ایمان و هدایت را برای انسان به ارمغان میآورد. که اگر غدیر نبود گویی انسان، اصلاً انسان نبود، دین خدا به کمال نمی رسید و روح قرآن به ما ارائه نمیشد، بههمین دلیل، وقتی آیات نفاق نازل میشد، مسمانان از پیامبراکرم{صلوات الله علیه} سؤال میکردند: یا رسولالله{صلوات الله علیه}! ما کفار را به خوبی میشناسیم، ولی منافق را به چه چیزی بشناسیم؟ پیامبراکرم{صلوات الله علیه} صریحاً به امیرمومنان علی{علیه السلام}، اشاره کرده و میفرمودند: به محبت این شخص، یعنی از صدر اسلام، بغض به حضرت علی{علیه السلام}، علامت نفاق، و عشق و محبت و ابراز ارادت به مقام ولایت، علامت ایمان بود[31].
اما این مطلب از کجا سرچشمه میگیرد؟ دریکعبارتکوتاه باید گفت: به ذومراتب بودن نفس انسان بر می گردد.
خداوند در قرآن، نفس انسان را حدأقل در سهمرتبه بیان میکند. پایینترین مرتبۀ آن، نفس أماره،[32] مرتبة بالاتر نفس لوّامه،[33] و مرتبۀ بالاتر، نفس مطمئنه[34] که بالاترین مرتبة کمال انسانی است ؛ بنابراین انسان یک حقیقت واحد ذومراتب است. به حکم عقل، کمال هر شیء نیز، باید در بالاترین مرتبۀ آن شیء باشد؛ بنابراین کمال انسان، در اعلا مرتبۀ اوست که به تعبیر قرآن در مرتبة نفس مطمئنه است و به تعابیر دیگر قرآنی در مقام خلافةاللهی، مقام حمل امانت، و مقام <نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی>[35] انسان است. این مرتبه و مقام انسان باید توضیح داده شود.
تبیین عالیترین مرتبه انسانیت طبق آیات قرآن کریم
خداوند متعال در آیۀ فطرت می فرماید: عالیترین مرتبۀ انسان همان حقیقت قرآن و دین است <فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها>؛[36] این می شود حقیقت انسان که همان ظهور فطرت انسانی است. بنابراین هدف از آفرینش انسان، رسیدن به حقیقت دین، توحید، اسلام، و قرآن است که پروردگار میفرماید: <وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون>[37] ما جن و انس را خلق نکردیم مگر اینکه ما را پرستش کنند، این پرستش و عبادت چه عبادتی است؟ طبعاً عبادتی مقبول پروردگار است که از سر یقین باشد که: <وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقین>[38] و یقین وقتی حاصل میشود که انسان به طور حضوری و شهودی، مقام ربوبیت پروردگار و مقام ولایت اولیای الهی را مشاهده کند، و شهود کامل، زمانی اتفاق میافتد که انسان در آن مقام، حضور داشته باشد؛ چنانکه در آیۀ میثاق، وقتی پروردگار فرمود: <أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا>[39] در بیان نورانی امام صادق{علیه السلام} [40] در تبیین آیه نیز بیان شد که تنها، اقرار به ربوبیت پروردگار نبود، بلکه نور نبوت، ولایت و وصایت اولیای الهی را هم مشاهده کردند؛ بنابراین پیداست: کمال انسانیت، سیر در مدارج ولایت است که با توسل و تمسک به صاحبان ولایت حاصل میشود؛ پس عید غدیر که معرفی مقام ولایت بر امت اسلام است به دنبالخود، توحید، حقیقت نبوت و رسالت رسول اکرم {صلوات الله علیه} و امامت اولیای الهی را به ارمغان میآورد، و دریکبیانجامع، راه و رسم رسیدن به مقام ولایت کبری و خلافةاللهی را که -استعداد آن در انسان نهفته شده است- برای انسان ترسیم میکند؛ بههمیندلیل در بیان بزرگان، ولایت، اولاً هدف غایی بعثت انبیا و إنزال کتب آسمانی، و ثانیاً کمال نهایی انسانیت، معرفی شده است. به عنوان مثال علامۀطباطبایی{رحمة الله علیه} در سرآغاز «رسالۀالولایة»، میفرماید: «وأنها هی الکمال الأخیر الحقیقی للانسان»[41] یعنی ولایت کمال نهایی و آن هم نه کمال اعتباری، بلکه کمال حقیقی برای انسان است، یعنی اگر انسان بخواهد به گسترۀ همۀ عالم به لحاظ وجودی، برسد، و به احاطۀ همة عالم از ملک و ملکوت به لحاظ اسم جامع برسد، و به کمال حقیقیاش که جوهره و ظهور انسانیت است، دست یابد، همۀ اینها در مقام ولایت ظاهر میشود. ایشان در مقام تبیین معنای ولایت ادامه می دهند که: «وأنها الغرض الاخیر من تشریع الشریعة الحقة الالهیة»[42] و هدف نهایی از همۀ شرایع الهی که خداوند فرمود: <وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون>[43] یعنی پرستش خالصانۀ پروردگار، در پرتو ولایت حاصل میشود و این ولایت در عید غدیر معرفی شد.
همچنین امام امت خمینی کبیر{رحمة الله علیه} که انصافاً پرچمدار تبیین ولایت در قرن أخیر هستند، اصلاً کتاب ارزشمند «مصباح الهدایة إلی الخلافة والولایة»[44] را برای تبیین ولایت نوشتهاند.
روح این کتاب به اینجا برمیگردد که اگر دست ما از رسیدن به ذات احدی، کوتاه است و آن مقام، از ازل در نهان غیب بوده است و تا ابد خواهد بود، ولی ظهور ذات باری متعال در مقام خلافت و ولایت برای ما آشکار میشود؛ بنابراین اگر کسی بخواهد به آن حقیقت -اگر چه به مراتب پایین آن- برسد، باید با ولایت آشنا شود، و شناخت ولایت هم در شناخت حقیقت خود و معرفتالنفس ظاهر میشود.
تبیین مقام ولایت (عالیترین مرتبه انسان) بر اساس خطبه غدیریه
پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} در خطبۀ غدیریة، میفرمایند: «اَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ»[45] ای مسمانان آیا اینگونه نیست که شما به تعلیم من از سوی پروردگار شهادت دادید که «اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ» که اشاره دارد به آن آیۀ شریفۀ<أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ>[46]. و بعد میفرماید: «ان محمداً عبدُه وسولُه{صلوات الله علیه}»[47] همه گفتند: بله. بعد فرمود: آیا شهادت ندادید به اینکه بهشت، جهنم، موت، ساعة، و... همه حق است؟ یک به یک به همه اعتراف کردند. بعد حضرت فرمودند: خدایا! شاهد باش که من دین تو را به اینها منتقل کردم، ولی عالیترین مرتبۀ دین به دنبال این بیان است که <النَّبىِ أَوْلىَ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ>[48]. در اینجا حضرت، امیر المؤمنین را طوری بر دست بلند کردند که به تعبیر حاضران همه می توانستند ایشان را ببینند تا جایی که سفیدی مبارک زیر بغل ایشان آشکار شد، بعد فرمودند: «ثمّ قال: أیّها الناس أ لا تسمعون!؟ ألا فإنّ اللّهَ مولای» ای مردم بدانید که خداوند، مولای من است، البته نه به معنای متعارف، بلکه منظور حضرت{صلوات الله علیه} این است: کسی که خالق، مالک، ولیّ، و مدبر همۀ امور من میباشد، پروردگار من است؛ خوب مدبر انسان به حسب ظاهر، نفسْ و عقل انسان است، چون ولایت بر انسان را مرتبۀ عالی او بر عهده دارد؛ بنابراین وقتی رسول اکرم{صلوات الله علیه} میفرماید: «مولای من پروردگار است» یعنی بالاتر از حقیقت انسانی من خدای من است که مدبر، مالک و ولی آن حقیقت است. حضرت ادامه می دهند: «و أنا مولی المؤمنین» آیا شهادت نمیدهید که من مولای مؤمنینم. لذا اگر خداوند فرمود: <النَّبىِ أَوْلىَ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ> یعنی ولایت پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} بر مومنان، از ولایت آنها برحقیقتشان بالاتر است، یعنی اگر مومنان، ولایت بر خودشان را به طور شهودی مشاهده میکنند، و برای رسیدن به آن ولایت، باید حقیقت خودشان را ببینند، برای رسیدن به ولایت نبوی باید از طریق توجه به ولایت خودشان بر خودشان حرکت کنند. سپس در نهایت باید به این معنا برسند که قبل از اینکه خودشان بر خودشان احاطه، ولایت و اشراف داشته باشند، مقام ولایی پیامبراکرم{صلوات الله علیه} بر آنها احاطه دارد و قبل از ایشان نیز، مقام ولایی پروردگار بر آنها اشراف دارد.
بنابراین با کمی دقت انسان متوجه میشود که پیامبراکرم{صلوات الله علیه} چقدرعمیق، مطلب را به صورت برهانی و وجدانی تبیین میکنند.
لذا می فرمایند: «أنا مولی المؤمنین و أنا أولی بهم من أنفسهم» سپس در همین سیاق می فرمایند: ای مردم بدانید! «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فعلیّ مولاه» «هرکسی که من این مقام ولایت را برای او دارم، علی{علیه السلام} نیز این جایگاه را برای او دارد»، «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»[49] «پروردگارا! این مقام را برای آن کسانی که وارد بر این مقام شده اند، برقرار بدار، و آن کسانی که با این مقام دشمن هستند تو هم آنها را از این مقام دور کن، و با آنها دشمنی کن!»؛
پس مقام ولایت در بیان نورانی رسول اکرم{صلوات الله علیه} تنها یک مقام صوری و اعتباری نیست به این معنا «که او امیر است چنانکه من امیرم، او دوست شماست همانطور که من دوست شما هستم» اصلاً این سخنان مطرح نیست؛ بلکه سخن از عالیترین مقام ولایت است که عبارت است از احاطه بر سراسر وجود انسان ها و عالم امکان. سخن پیامبر گرامی اسلام {صلوات الله علیه} این است که: اگر این مقام از پروردگار سرچشمه گرفته و به رسول او{صلوات الله علیه} میرسد، بعد از پیامبر {صلوات الله علیه} نیز در امیرمومنان{علیه السلام} و اولاد؟عهم؟ ایشان تا وجود مبارک امام عصر؟عج؟ ادامه پیدا میکند.
[1]. الشعراء، 214.
[2]. تفسیر فرات الکوفی، ص301.
[3]. الأمالی (للصدوق)، ص 324.
[4]. پروردگار در این آیۀ شریفه، حضرت علی{علیه السلام} را نفْس پیامبراکرم{صلوات الله علیه} معرفی میکند: <فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبینَ> (آلعمران، 61).
[5]. الکشف و البیان عن تفسیرالقرآن، ج10، ص 35.
[6]. الأنفال، 32.
[7]. الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج10، ص 35.
[8]. «لَمَّا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه} بِغَدِیرِ خُمٍّ نَادَى النَّاسَ فَاجْتَمَعُوا فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ{علیه السلام} وَ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَشَاعَ ذَلِکَ فِی کُلِّ بَلَدٍ فَبَلَغَ ذَلِکَ الْحَارِثَ بْنَ النُّعْمَانِ الْفِهْرِیَّ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ{صلوات الله علیه} عَلَى نَاقَةٍ لَهُ حَتَّى أَتَى الْأَبْطَحَ فَنَزَلَ عَنْ نَاقَتِهِ وَ أَنَاخَهَا وَ عَقَلَهَا ثُمَّ أَتَى النَّبِیَّ وَ هُوَ فِی مَلَإٍ مِنْ أَصْحَابِهِ قَالَ یَا مُحَمَّدُ أَمَرْتَنَا عَنِ اللَّهِ أَنْ نَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ فَقَبِلْنَاهُ وَ أَمَرْتَنَا أَنْ نُصَلِّیَ خَمْساً فَقَبِلْنَاه وَ أَمَرْتَنَا بِالْحَجِّ فَقَبِلْنَاهُ ثُمَّ لَمْ تَرْضَ بِذَلِکَ حَتَّى رَفَعْتَ بِضَبْعِ ابْنِ عَمِّکَ فَفَضَّلْتَهُ عَلَیْنَا وَ قُلْتَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ أَ هَذَا شَیْءٌ مِنْ عِنْدِکَ أَمْ مِنَ اللَّهِ فَقَالَ وَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ هَذَا مِنَ اللَّهِ فَوَلَّى الْحَارِثُ یُرِیدُ رَاحِلَتَهُ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا یَقُولُهُ مُحَمَّدٌ حَقّاً فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ فَمَا وَصَلَ إِلَیْهَا حَتَّى رَمَاهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ فَسَقَطَ عَلَى هَامَتِهِ وَ خَرَجَ مِنْ دُبُرِهِ فَقَتَلَه و أنزل الله سبحانه: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ» (الکشف و البیان، ج10، ص 35).
1. المعارج، 3-1: «درخواست کنندهاى عذابى را که واقع شدنى است درخواست کرد * [عذابى که] ویژه کافران است، [و] آن را بازدارندهاى نیست. * [این عذاب] از سوى خداى صاحب درجات است.» (ترجمه حسین انصاریان)
[10]. <الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً> (المائده، 3).
[11]. النصر، 1.
[12]. «... و کان آخر ما یرجونه فی زوال الدین، و موت الدعوة المحقة، أنه سیموت بموت هذا القائم بأمره و لا عقب له، فإنهم کانوا یرون أنه ملک فی صورة النبوة، و سلطنة فی لباس الدعوة و الرسالة، فلو مات أو قتل لانقطع أثره و مات ذکره و ذکر دینه على ما هو المشهود عادة من حال السلاطین و الجبابرة أنهم مهما بلغ أمرهم من التعالی و التجبر و رکوب رقاب الناس فإن ذکرهم یموت بموتهم، و سننهم و قوانینهم الحاکمة بین الناس و علیهم تدفن معهم فی قبورهم، یشیر إلى رجائهم هذا قوله تعالى: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» على ما ورد فی أسباب النزول. فقد کان هذه و أمثالها أمانی تمکن الرجاء من نفوسهم، و تطمعهم فی إطفاء نور الدین، و تزین لأوهامهم أن هذه الدعوة الطاهرة لیست إلا أحدوثة ستکذبه المقادیر و یقضی علیها و یعفو أثرها مرور الأیام و اللیالی، لکن ظهور الإسلام تدریجا على کل ما نازله من دین و أهله، و انتشار صیته، و اعتلاء کلمته بالشوکة و القوة قضى على هذه الأمانی فیئسوا من إفساد عزیمة النبی{صلوات الله علیه}، و إیقاف همته عند بعض ما کان یریده، و تطمیعه بمال أو جاه. قوة الإسلام و شوکته أیأستهم من جمیع تلک الأسباب أسباب:- الرجاء- إلا واحدا، و هو أنه ص مقطوع العقب لا ولد له تخلفه فی أمره، و یقوم على ما قام علیه من الدعوة الدینیة فسیموت دینه بموته، و ذلک أن من البدیهی أن کمال الدین من جهة أحکامه و معارفه- و إن بلغ ما بلغ- لا یقوى بنفسه على حفظ نفسه، و أن سنة من السنن المحدثة و الأدیان المتبعة لا تبقى على نضارتها و صفائها لا بنفسها و لا بانتشار صیتها و لا بکثرة المنتحلین بها، کما أنها لا تنمحی و لا تنطمس بقهر أو جبر أو تهدید أو فتنة أو عذاب أو غیر ذلک إلا بموت حملتها و حفظتها و القائمین بتدبیر أمرها. و من جمیع ما تقدم یظهر أن تمام یأس الکفار إنما کان یتحقق عند الاعتبار الصحیح بأن ینصب الله لهذا الدین من یقوم مقام النبی ص فی حفظه و تدبیر أمره، و إرشاد الأمة القائمة به فیتعقب ذلک یأس الذین کفروا من دین المسلمین لما شاهدوا خروج الدین عن مرحلة القیام بالحامل الشخصی إلى مرحلة القیام بالحامل النوعی، و یکون ذلک إکمالا للدین بتحویله من صفة الحدوث إلى صفة البقاء، و إتماما لهذه النعمة» (المیزان فی تفسیرالقرآن، ج5، ص175).
[13]. <وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا> (الأحزاب، 33).
[14]. <وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ> (الرعد: 43).
[15]. <عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَىٰ غَیْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً> (الجنّ: 26و27).
[16]. البقرة، 151: «همانگونه که [تغییر قبله، کامل کردن نعمت است، این حقیقت هم کامل کردن نعمت است که] در میان شما رسولى از خودتان فرستادیم که همواره آیات ما را بر شما مىخواند، و شما را [از هر نوع آلودگى ظاهرى و باطنى] پاک و پاکیزه مىکند، و کتاب وحکمت به شما مىآموزد، وآنچه را نمىدانستید به شما تعلیم مىدهد»؛ (قرآن کریم، ترجمة حسین انصاریان)
[17]. همان.
[18]. همان.
[19]. «عَنْ بُرَیْدٍ الْعِجْلِیِّ، قَالَ سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ{علیه السلام} یَقُولُ: بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالى وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالى» (الکافی (ط - دارالحدیث)، ج1، ص 355).
[20]. ابنابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳.
[21]. المائدة، 67: «اى پیامبر! آنچه از سوى پروردگارت [دربارۀ ولایت و رهبرى على بن أبى طالب امیرالمؤمنین علیه السلام] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهى پیام خدا را نرسانده اى و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه مى دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمى کند.» (ترجمه حسین انصاریان)
[22]. مصباحالمتهجد و سلاحالمتعبد، ج2، ص654.
[23]. «قَالَ الصَّادِقُ{علیه السلام} التَّوْبَةُ حَبْلُ اللَّهِ وَ مَدَدُ عِنَایَتِهِ وَ لَا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ مُدَاوَمَةِ التَّوْبَةِ عَلَى کُلِّ حَالٍ- وَ کُلُ فِرْقَةٍ مِنَ الْعِبَادِ لَهُمْ تَوْبَةٌ فَتَوْبَةُ الْأَنْبِیَاءِ مِنِ اضْطِرَابِ السِّرِّ وَ تَوْبَةُ الْأَوْلِیَاءِ مِنْ تَلْوِینِ الْخَطَرَاتِ وَ تَوْبَةُ الْأَصْفِیَاءِ مِنَ التَّنْفِیسِ وَ تَوْبَةُ الْخَاصِّ مِنَ الِاشْتِغَالِ بِغَیْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ تَوْبَةُ الْعَامِّ مِنَ الذُّنُوبِ...»(مصباحالشریعة، ص 97).
[24]. المزار (للشهید الاول)، ص 43.
[25]. همان.
[26]. اقبال الأعمال، ج1، ص475
[27]. <النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُورا>( الأحزاب، 6).
[28]. الأعراف، 172.
[29]. تفسیر القمی، ج1، ص247.
[30]. <فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ> (الروم، 30).
[31]. «عَنِ الْخُدْرِیِّ قَالَ: لَحْنُ الْقَوْلِ بُغْضُهُمْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ{علیه السلام} قَالَ وَ کُنَّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِینَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ{صلوات الله علیه} بِبُغْضِهِمْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ؟ع؟» (مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص160).
[32]. «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیم»( یوسف، 53).
[33]. «وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَة»(القیامة، 2).
[34]. «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة»( الفجر، 27).
[35]. الحجر، 29.
[36]. الروم، 30.
[37]. الذاریات، 56.
[38]. الحجر، 99.
[39]. <وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلین> (الأعراف، 172).
[40]. تفسیر القمی، ج1، ص 247.
[41]. الانسان والعقیدة ، ص204.
[42]. همان.
[43]. الذاریات، 56.
[44]. «هذه الخلافة التی سمعت مقامها و قدرها و منزلها، هی حقیقة «الولایة». فإنّ الولایة هی القرب، أو المحبوبیّة، أو التصرّف، أو الربوبیّة، أو النیابة. و کلّها حقّ هذه الحقیقة، و سائر المراتب ظلّ و فیء لها، و هی ربّ الولایة العلویّة{علیه السلام} الّتی هی متّحدة مع حقیقة الخلافة المحمّدیّة{صلوات الله علیه} فی النشأة الأمر و الخلق؛ کما سیأتی بیانها، إن شاء اللّه.»(مصباحالهدایه، النص، ص36).
[45]. «...قال: أ لستم تَشْهَدوُنَ أنْ لَا إلَهَ إلاّ اللهُ، وَ أنّ مُحَمّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ أنّ جَنّتَهُ حَقّ، وَ نَارَهُ حَقّ، وَ أنّ الْمَوْتَ حَقّ؟ قالوا: بلى نشهد! قال: اللّهمّ اشهد.ثمّ قال: أیّها الناس أ لا تسمعون!؟ ألا فإنّ اللّه مولای، و أنا أولى بکم من أنفسکم، ألا و مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فعلیّ مولاه و اَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ{علیه السلام} فَرَفَعَهَا حتّى نظرها القوم، ثمّ قال: اللهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» (عوالمالعلوم و المعارف والأحوال-الإمام علىبنأبیطالب؟عهما؟، حدیثالغدیر، ص44).
[46]. <وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلین> (الأعراف، 172).
[47]. عوالمالعلوم و المعارف والأحوال-الإمام علىبنأبیطالب؟عهما؟، حدیثالغدیر، ص44.
[48]. الاحزاب ،6.
1. عوالمالعلوم و المعارف والأحوال-الإمام على بن أبی طالب؟عهما؟، حدیثالغدیر، ص44.