همانطور که در فصل پیشین صحبت شد ، حقیقت انسان روح اوست و روح انسان پرتویی از مخلوقی به نام روح است که به علت بلندای مقام و درجه اش خداوند او را به خود منسوب کرده است است و او را "روحی" نامیده است .  پرتویی از این روح الهی  به اذن او در بدن خاکی انسان دمیده شده و به جسم خاکی حیات بخشیده است و تنها راه شناخت حقیقت انسان ، شناخت این مخلوق عظیم الهی یعنی روح می باشد.

 

روح در لغت:

و التحقیق:

أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الظهور و جریان امر لطیف. و من مصادیقه: تجلّى الفیض، جریان الرحمة و ظهورها، ظهور مقام النبوّة و إرسالها، جریان الوحى، تنزیل الکتاب و الأحکام، ظهور مظاهر القدس و النزاهة، ظهور مظاهر الحقّ و الحکمة، تجلّى نور الحقّ و جریانه.

و من آثار هذا الظهور و الجریان: حصول الفسحة و السرور و الفرح و الطیب و الراحة و الفرجة و السهولة و النجاة و الانقاذ.

معنی:

اصل روح یعنی ظهور و جریان امر لطیف . و از مصادیق آن می توان به تجلی فیض ، جریان رحمت و ظهور رحمت ، ظهور مقام نبوت و فرستادن آن ، جریان وحی ، تنزیل کتاب و احکام ، ظهور وظاهر قدس و نزاهت ، ظهور وظاهر حق و حمت ، تجلی نور حق اشاره کرد.

و از آثار این ظهور و جریان : به دست آمدن فسحت و سرر ، فرح ، طیب ، راحت ، فرجة ، سهولت ، نجات می باشد.

علامه طباطبایی در معنای روح می فرمایند

کلمه" روح" به طورى که در لغت معرفى شده به معناى مبدأ حیات است که جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادى مى‏شود و به لفظ" روح" هم ضمیر مذکر بر مى‏گردد و هم مؤنث و چه بسا در استعمال این کلمه جواز صادر شده که مجازا در امورى که به وسیله آنها آثار نیک و مطلوبى ظاهر مى‏شود اطلاق بکنند، چنان که علم را حیات نفوس مى‏گویند

 

 

در قرآن کریم خداوند متعال در آیات متعددی به این مخلوق اشاره کرده و تا حدی ما را با صفات و عظمت آن آشنا نموده است که در این فصل بر اساس آیات به بعضی از صفات این مخلوق الهی اشاره می کنیم .

 

 

  1. روح از امر پروردگار است و امر پروردگار عین تحقق شی ء و عین وجود آن است

 

" وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا"  85 اسراء

  و (و اى رسول ما) تو را از روح پرسش مى‏کنند، جواب ده که روح از سنخ امر پروردگار من است و آنچه از علم به شما روزى شده بسیار اندک است (85).

اولین آیه مورد بحث آیه 85 سوره مبارکه إسراء است . خداوند متعال در این آیه روح را حقیقتی از عالم امر یا از جنس حقایق امری معرفی می کند.

جناب علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان ذیل این آیه اینطور می فرمایند:

در این آیه خداى سبحان براى روشن کردن و واضح نمودن حقیقت روح این را نیز فرموده:" قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی" و ظاهر از کلمه" من" این است که حقیقت جنس را معنا مى‏کند هم چنان که این کلمه در سایر آیات وارده در این باب بیانیه است، مانند آیه‏" یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ"[1] و آیه‏" یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ"[2] و آیه‏" أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا"[3] و آیه‏" تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ"[4] که در همه اینها کلمه مِن مى‏فهماند روح از جنس و سنخ امر است. ترجمه تفسیر المیزان    ج‏13    272

 

پس در این آیه خداوند متعال به پیغمبر اکرم ص می فرماید که ای رسول من به این مردم که از تو درباره روح می پرسند بگو که این روح از جنس امر پروردگار است . حال این سوال پیش می آید که امر پروردگار چیست؟ برای پاسخ به این پرسش به آیه 83 سوره مبارکه یس مراجعه می کنیم که خداوند متعال می فرماید:

 

إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (82)

فرمان او چنین است که هر گاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مى‏گوید: «موجود باش!»، آن نیز بى‏درنگ موجود مى‏شود! (82)

در این آیه خداوند متعال امر خود را اینطور معرفی می کند که به محض اراده شی ء از سوی خداوند آن شی ء وجود پیدا کرده و ایجاد می شود به تعبیری امر پروردگار عین تحقق شی ء است پس عالم امر و موجودات امری مثل روح، نیازی به مقدمات و زمان و مکان و شرایط که برای خلق شی ء در عالم ماده لازم است نداشته و به مجرد اراده پروردگار آن شی ء تحقق می یابد پس روح مخلوقی است فوق عالم ماده و مادیات و فوق زمان و مکان و آزاد از نواقص عالم ماده

قابل ذکر است که ما دو نوع ایجاد داریم یک ایجادی که باید مقدماتی فراهم شود تا شی ء ایجاد شود مثل ساختن یک ساختمان در عالم ماده که به آن خلق گفته می شود و این ایجادی است که ذهن مردم با آن انس داشته و آن را می شناسند اما نوع دیگر ایجاد ، امر خداوند است که ایجاد بی مقدمه است و روح که از امر الهی است ایجاد بی مقدمه است پس جنس روح غیر این عالم ماده و غیر استعداد و غیر ماده است .

برای درک بهتر عالم امر می توان به ایجاد  یک شی ء در ذهن اشاره کرد که اراده ما برای ایجاد تصویر ذهنی کافی است و بین اراده و تحقق شی ء در ذهن ما فاصله ای وجود ندارد و رابطه بین ما وشی ء ایجاد شده در ذهن در حقیقت یک رابطه امری است.

نتیجه گیری:

بر اساس آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که

  • امر پروردگار همان ارادۀ نافذ اوست که مساوی با به وجود آمدن چیزی است
  • امر پروردگار عین تحقق شی ء و عین وجود آن است و بین امر و تحقق شی ء فاصله ای نیست.
  • یعنی برای وجودِ امری احتیاج به مقدماتی مانند قوه و استعداد قبلی ، مادۀ قبلی حامل قوه و استعداد ، تحول و تبدل ، حرکت و تدریج و زمان ، شرایط و اوضاع مناسب و نظایر اینها ندارد .(این مقدمات در بوجود آمدن موجودات مادی لازم است)

نتیجه آنکه عالم امر و موجودات امری مثل روح ، از ماده و حرکت و تدریج و زمان و سایر لوازم و آثار ماده ، پاک و مجرد بوده و فوق ماده و مادیات و فوق زمان و زمانیات است .

 

  1. روح یا حقیقت انسان متصف به قدس و طهارت است

جناب آیات الله شجاعی در کتاب مبانی تزکیه اینطور می فرمایند

"بعضی از آیات قرآنی این مخلوق را که روح نامیده شده به قدس و طهارت از عیوب وجودی و از نقایصی که در مراتب نازله ی وجود هست متصف می کند"

مانند آیات :

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِینَ (102) نحل

102- بگو، آن را روح القدس از جانب پروردگارت به حق نازل کرده است، تا افراد با ایمان را ثابت قدم گرداند، و هدایت و بشارتى است براى عموم مسلمین.

 

إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلى‏ والِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُس‏ 110 مائده

11- بیاد آور هنگامى را که خداوند به عیسى بن مریم گفت متذکر نعمتى که بر تو و مادرت دادم باش، زمانى که تو را بوسیله روح القدس تقویت کردم‏

 

جناب علامه طباطبایی در کتاب الانسان قبل الدنیا اینگونه می فرماید

"موجودات عالم امر انوارى پاکند و از همین‏جاست که خداوند سبحان روح را که از عالم امر است- به طهارت و قدس وصف نموده: «وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» و «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ»"

 

بطور کلی تمام موجودات عالم امر جلوات حق بوده و کثرت در آنها راهی ندارد و تفاوت در آنجا تنها به شدت و ضعف است ، به عبارتی در عالم مجردات و عالم امر دوگانگی راه ندارد و به همین علت هم موجوداتی طاهر وقدسی بوده و انجاس پاک هستند برعکس عالم ماده که عالم کثرت است  و به این علت ناپاکی و انجاس در آن راه می یابند .

 

  1. روح یا حقیقت انسان ، منسوب به حضرت حق است (روح مقام قرب بی واسطه)

در چندین آیه خداوند متعال این مخلوق (روح) را به خود منسوب کرده است که به عنوان نمونه به آیات زیر اشاره می شود

فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ (29) حجر

29- هنگامى که کار آن را بپایان رسانیدم و در او از روح خود دمیدم همگى براى او سجده کنید.

 

... فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا (17) مریم

در این هنگام ما روح خود را به سوى او فرستادیم و او در شکل انسانى بى‏عیب و نقص بر مریم ظاهر شد.

 

 ...أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ 22 مجادله

آنها کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روحى از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده،

 

در تمامی آیات مذکور خداوند متعال روح را به خود منسوب کرده است "روحی"  "روحنا"  "روح منه" و هر چند همه عالم در حقیقت به خداوند منسوب است اما خداوند متعال هیچ مخلوق دیگری را به این شکل به خود منسوب نکرده است پس این انتساب یک انتساب خاص است که نشان از شدت قرب و نزدیکی این مخلوق به مبدء داشته و ظهور بی واسطه روح از حضرت حق  می باشد به تعبیر دیگردر بین تمام مخلوقات ، این روح است که جلوه و ظهور تام و کامل حق بوده (وجه الله) و در خلقت آن واسطه ای در میان نبوده است (مخلوق بی واسطه)

 

قابل ذکر است که نزدیکی در عوالم غیبی و بین موجودات عالم امر مانند عوالم مادی نیست بلکه منظور از شدت نزدیکی روح به خداوند متعال در عالم امر ، شدت ظهور اسماء وصفات خداوند در آن موجود می باشد یعنی روح به علت اینکه جلوه کامل اسماء وصفات الهی است پس نزدیکترین موجود به خداوند متعال است و از این اصل می توان به این حقیقت هم پی برد که منظور از قرب الی الله که در تمامی اعمال نیت مومن سفارش شده در حقیقت شبیه شدن هر چه بیشتر به اسماء و صفات الهی و به تعبیر دیگر ظهور هر چه بیشتر این اسماء در وجود انسان است.

نکته دیگر آنکه هر چند روح جلوه تام و کامل اسماء و صفات الهی است و همه صفات و اسماء حق به کاملترین وجه در این مخلوق ظاهر شده است اما وجودش قائم به حق بوده و از خود هیچ ندارد و به بیانی عین فقر است و هر چه دارد تنها جلوات و ظهورات حق است و از آنجا که به ذات باریتعالی هیچ راهی نیست (َ الَّذِی لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَن‏) و شناخت کنه ذات نه مقدور ما بوده و نه مامور به آن هستیم پس برای شناخت حق و صفات حق تنها راه ، شناخت روح و صفات روح است.

  1. روح در عین مخلوق بودن ، اعظم و برتر از ملائکه و جبرئیل است.

 

 در روایات ذیل  حضرات معصومین علیهم السلام روح را نه نوعی از انواع ملائکه بلکه موجود و مخلوقی شریف تر و عظیم تر از ملائکه ذکر می کنند

در کتاب شریف کافی از حضرت مولی امیرالمومنین علی ع روایت شده که

 

الکافی    ج‏1    274     باب الروح التی یسدد الله بها الأئمة ع ..... ص : 273

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْکَافِ قَالَ‏ أَتَى رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع یَسْأَلُهُ عَنِ الرُّوحِ أَ لَیْسَ هُوَ جَبْرَئِیلَ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع جَبْرَئِیلُ ع مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحُ غَیْرُ جَبْرَئِیلَ فَکَرَّرَ ذَلِکَ عَلَى الرَّجُلِ فَقَالَ لَهُ لَقَدْ قُلْتَ عَظِیماً مِنَ الْقَوْلِ مَا أَحَدٌ یَزْعُمُ أَنَّ الرُّوحَ غَیْرُ جَبْرَئِیلَ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَّکَ ضَالٌّ تَرْوِی عَنْ أَهْلِ الضَّلَالِ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى لِنَبِیِّهِ ص‏ أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ‏ وَ الرُّوحُ غَیْرُ الْمَلَائِکَةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِم‏

سعد اسکاف گوید: مردى خدمت امیر مؤمنان (ع) آمد و از روح پرسید، گفت او همان جبرئیل نیست؟ امیر المؤمنین فرمود:

جبرئیل از ملائک است و روح جز جبرئیل است و آن را چند بار بدان مرد فرمود: آن مرد بدو عرض کرد: سخن بزرگى گفتى! احدى معتقد نیست که روح جز جبرئیل باشد، امام فرمود: تو گمراهى و از گمراهان سخن باز گوئى. خدا تعالى به پیغمبر خود فرمود «آمد امر خدا، در باره آن شتاب مورزید پاک و برتر است خدا از آنچه شریک او دانند، ملائک به سبب روح فرود آیند» و روح غیر ملائکه است.

 

الکافی    ج‏1    273     باب الروح التی یسدد الله بها الأئمة ع ..... ص : 273

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی‏ قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ کَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ وَ هُوَ مِنَ‏ الْمَلَکُوت‏

 

ابو بصیر گوید: از امام صادق علیه السلام راجع بقول خداى عز و جل «از تو در باره روح میپرسند بگو روح از امر پروردگار من است  پرسیدم. فرمود: آن مخلوقى است اعظم از جبرئیل و میکائیل  است که همراه رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بود و او همراه ائمه است و او از عالم ملکوتست‏.

  1. روح یا حقیقت انسان ، ملازم ملائکه و متحد با آنها و اصل و باطن آنها و قائم بر آنهاست

در قرآن کریم در تعدای از آیات روح در نزول و عروج ملائکه ملازم آنها بیان شده است و با توجه به این آیات می توان فهمید که بین روح و ملائک نوعی معیت ، تلازم و اتحاد برقرار است قبل از توضیح چگونگی این اتحاد و معیت به چند مورد از این آیات توجه شما را جلب می کنم:

تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ (4)

 فرشتگان و روح (فرشته مخصوص) به سوى او عروج مى‏کنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است.(4)

 

یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً (38)

اینها در آن روز واقع مى‏شود که" روح" و" ملائکه" در یک صف قیام مى‏کنند، و هیچیک جز به اذن خداوند رحمان سخن نمى‏گویند: و آن گاه که مى‏گویند صواب مى‏گویند. (38)

 

تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ (4)

فرشتگان و" روح" در آن شب به اذن پروردگارشان براى (تقدیر) هر کار نازل مى‏شوند. (4)

 

در آیات ذکر شده به وضوح همراهی و معیت ملائکه و روح بیان شده است و از آنجا که روح و ملائک هر دو از عالم امر بوده و از مجردات محسوب می شوند بطور قطع این معیت و همراهی مثل موجودات مادی که محصور زمان و مکان هستند نبوده و با آن متفاوت است برای فهم بهترهمراهی این دو در عالم مجردات بهتر است به آیه دوم سوره مبارکه نحل توجه شود

خداوند متعال در این آیه اینگونه می فرماید

یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ ... (2)

خدای متعال فرشتگان را ( به سبب روح و یا با معیت روح ) از امر خود به سوی آنانی که می خواهد نازل می گرداند

 

در واقع در این آیه مبارکه خدای متعال نزول ملائکه را به سبب روح بیان کرده است به این معنا که این روح است که نازل می شود و در اثراین نزول ملائکه هم نازل می شوند به عبارتی روح و جانِ ملائکه مخلوقی به نام روح است و ملائکه جلوات و ظهورات آن می باشند بطور کلی در عالم امر و بین موجودات امری که حصار زمان و مکان وجود ندارد ، تفاوت در شدت و ضعف وجودی آنهاست و مرتبه عالی در عالم امر علت و جان مرتبه نازل است و مرتبه نازل ، معلول و جلوه و ظهور مرتبه عالی می باشد و همین قاعده بین روح و ملائک نیز صادق است یعنی روح که سبب نزول ملائک است نشان از آن می دهد که قائم و محیط بر ملائک بوده واصل آنها محسوب می شود .

پس همراهی و معیت روح و ملائکه ، معیت جلوه و صاحب جلوه است برای درک بهتر جلوه و متجلی توجه شما را به این مثال جلب می کنم.

به عنوان مثال عالمی را در نظر بگیرید که از علم خود ، کتابی را به رشته تحریر درآورده است علم این عالم امری مجرد است که از صفات او می باشد وقتی این علم به صورت کتابی در می آید در حقیقت این علم که امری غیر مادی و مجرد بوده در این کتاب جلوه کرده است پس این کتاب جلوه ای از علم این فرد است و علم این فرد به صورت کتاب ظاهر و آشکار شده است ، این کتاب جدای از علم این عالم نیست و علم او در معیت و همراهی واژه واژه ی این کتاب است و از طرفی هم عین این کتاب نبوده بلکه این کتاب جلوه ای از علم عالم می باشد. (وحدت در عین غیریت و غیریت در عین وحدت)

 

جناب استاد آیت الله شجاعی رحمه الله علیه در شرح این آیه می فرمایند:

تنزیل و ارسال خدای متعال در اصل متوجه روح و سپس متوجه ملائکه است و تنزیل و ارسال ملائک با تنزیل و ارسال روح تحقق می پذیرد و آنچه یا آنکه در حقیقت و در اصل فرستاده می شود و فرود می آید روح بوده و ملائکه هم با ارسال آن ارسال می شوند و فرود می آیند . یعنی جان ملائکه و روح آنها همان "روح" است و ملائکه عبارتند از جناحها و جلوات آن ، و مشیت خدای متعال در تنزیل و ارسال ، در مرحله اول و در اصل ، به ارسال "روح" و سپس به تبع آن به ارسال ملائکه ، تعلق می یابد.

به عبارت روشن تر ، اراده خدای متعال در اصل و در مرحله اول به ارسال و تنزیل روح تعلق می گیرد که طبعاً تنزیل جناحها و جلوات آن را نیز در بر خواهد گرفت .

ایشان در ادامه می فرمایند:

دقت و تأمل در تعبیر مخصوص آیه شریفه که می فرماید: "ینزل الملائکه بالروح" و با کلمه "باء" تنزیل ملائکه و "روح" را بیان می کند و یک نوع سببیت را بین تنزیل ملائکه و تنزیل روح می رساند و حاکی از یک نوع رابطه علّی و معلولی بین این دو تنزیل و یا بین روح و ملائکه است .

 

جمع مطالب ذکر شده پیرامون روح را اینگونه می توان بیان کرد:

 

" قرآن، روح را با تعابیری چون «روحی»، «روحنا» و «روحه» به خداوند منسوب ساخته است؛ امّا مفسّران مسلمان اضافه روح به خداوند را از نوع اضافه تشریفی دانسته، گفته‏اند که این تعبیر مانند تعبیر «بیتی» یا «جنَّتی» است که خداوند بیت و جنّت را به خود منسوب دانسته‏است؛ در حالی که آنها مخلوق خداوند هستند.

امّا صرف‏نظر از این که روح مخلوقی از مخلوقات خداوند است، مفسّران در تعیین مصداق روح دچار اختلاف‏اند تا جایی که تفسیرهای اثری در برخی از آیات تا پانزده تفسیر از روح به دست داده‏اند.

تردیدی نیست که روح در همه مواردی که در قرآن به کار رفته است، دارای یک مصداق نیست؛ بلکه حسب مورد، مصداق متفاوتی دارد. این موارد را می‏توان در هفت قسم برشمرد: 1. موجودی مستقل در ردیف فرشتگان؛ 2. جبرئیل؛ 3. حیات افاضه شده به انسان؛ 4. تأییدکننده پیامبران و مؤمنان؛ 5. وحی و قرآن؛ 6. حضرت عیسی(ع)؛ 7. فرستاده خدا به سوی حضرت مریم.

با این حال، برخی از مفسّران بر آن‏اند که علیرغم این کاربردهای به ظاهر متفاوت، روح چیزی جز "کلمه حیات" نیست که مخلوقی برتر از فرشتگان و دیگر موجودات است. خداوند به وسیله کلمه حیات خود، در فرشتگان و انسان‏ها و بقیه موجودات حیات به وجود می‏آورد. از این منظر جبرائیل نیز از آن جهت روح‏القدس نام دارد که بهره‏ای وافر از روح الهی دارد؛ در عین حال که او یک فرشته است؛ همان‏طور که عیسی سرشار از روح الهی است تا جایی که مرده را زنده می‏کند، و در عین حال او یک انسان است. مطابق این تفسیر، روح دارای دو مظهر است:

 1. روح مطلق؛ 2. روح مقیّد.

روح مطلق، مخلوق خداوند و برتر از فرشتگان و کلمه حیات خداوند است. روح مقیّد پرتوهایی از روح مطلق است که در عالم فرشتگان و انسان و جز آنها در قالب‏های محدود و معیّنی از حیات تجلّی و تعیّن یافته است. (مقاله: روح خدا در قرآن و کتاب مقدس نویسنده : شاکر، محمدکاظم)"

 

جمع بندی مطالب گفته شده پیرامون روح:

  1. روح مخلوق خداوند و موجودی امری و مجرد از ماده و آثار و لوازم ماده است.
  2. روح از قدس و طهارت خاصی برخوردار است و مخلوقات دیگر و ملائکه هم از شدت طهارت و قداست روح برخوردار نیستند.
  3. روح نزدیکترین مخلوق به مبدأ متعال و اولین مخلوق بوده و جلوه تام و کامل اسماء و صفات حق است و به همین علت روحی (روح خدا) نامیده شده است.
  4. روح در عین مخلوق بودن ، اعظم و برتر از ملائکه و جبرئیل است.
  5. روح اصل و باطن ملائکه بوده و ملائکه جلوه های متنوع و در مراتب مختلف روح هستند.

 

نتیجه گیری:

با توجه به مطالب گفته شده شرح آیه شریفه  "نفخت فیه من روحی" چنین می شود که

ای انسان آگاه باش که من در بدن خاکی تو از روحم دمیدم ، از روحم که یک موجود امری و بالاتر از زمان و مکان و ماده است و محیط بر آنهاست از روحم که روح القدس است و دارای قدس خاصی است از روحم که نزدیکترین مخلوق به من و جلوه تام اسماء و صفات من است از روحم که اصل و باطن ملائکه است از روحم که ... من از چنین حقیقتی در تو دمیدم و اصل و ریشه تو چنین حقیقتی است ، حقیقتی پاک و منزه و بلندمرتبه که حتی ملائک هم تحت امر او هستند

 

حال با آشنا شدن اجمالی با روح و صفات روح و با تامل مجدد به آیه شریفه "نفخت فیه من روحی" (دمیدم در او از روح خودم) متوجه می شویم که خداوند اینگونه می فرماید که من "از روح خود" در انسان دمیدم نه "عین روح" و نه "کامل روح" خود را ، به عبارت دیگر خداوند از ترکیب "من روحی" استفاده کرده است نه از "روحی" ، حال باید برای ما روشن شود که منظور خداوند متعال از دمیدن "از روح" خود در بدن خاکی چیست ؟ بطور کلی آیا در امور مجرد که از نواقص ماده و زمان و مکان پاک هستند "از چیزی" مثل "از روح" به معنای تکه و قسمتی از آن است ؟ یعنی خداوند متعال تکّه ای از روح خود را در انسان دمید؟ قطعاً اینطور نیست.

چرا که مجردات و امور غیر مادی بخش پذیر و قابل تجزیه نیستند پس روح خدا هم که موجودی مجرد و غیر مادی است تجزیه و تبعیض برای آن متصور نیست پس دمیده شدن از روح خدا در بدن مادی انسان هم به معنای دمیده شدن بخش یا تکه ای از روح خدا در بدن ما نمی باشد.

حال باید ببینیم در امور مجرد و بویژه در این بحث و در مورد روح  ،کلام پروردگار که می فرماید من از روحم در بدن خاکی دمیدم به چه معنایی می باشد؟

و سوال دیگر آنکه اگر حقیقت انسان روح خداست و روح خدا نزدیکترین مخلوق به خداوند متعال است و مظهر ومجلای تام و جامع اسماء الهی است و دیگر صفاتی که برای این مخلوق در سطور بالا گفته شد ، چگونه انسان در حیات دنیوی خود اثری از آن عظمت و قداست را در خود نمی یابد؟ چگونه این انسان در مرتبه حیات دنیوی خود این انسانی است که ما می بینیم ولی در چهره اصلی خود صاحب آن جمال و کمالی است که خداوند از آن خبر می دهد ؟ و چگونه این انسان در حیات دنیوی حقیقت و اصل خود را فراموش کرده و از آن غافل شده است؟

برای پاسخ به این سوالات ابتدا باید چگونگی نزول و تنزل در وجود و هستی برای ما روشن شود.

 


[1] ( 3) القاء مى‏کند روح را از امر خود. سوره مؤمن، آیه 5.

[2] ( 4) خدا فرشتگان و روح را به امر خود نازل مى‏کند. سوره نحل، آیه 2.

[3] ( 5) به همین گونه ما روح خود را به فرمان خویش براى وحى به تو فرستادیم. سوره شورى، آیه 52.

[4] ( 6) در این شب فرشتگان و روح به اذن خدا( بر امام عصر) از هر فرمان نازل گرداند. سوره القدر، آیه 4.

فهرست مطالب