«هدف از خلقت و عوامل و موانع رسیدن به این مقام»
·درس اول: آشنایی با نظام آموزشی مؤسسه
·اهداف
در پایان این درس انتظار میرود اهداف زیر محقق شود:
1. آشنایی با مؤسسه جلوۀ نور علوی و نظام آموزشی و اهداف آن؛
2. آشنایی با اهداف و سیر درسنامه مقدماتی؛
·سرفصلها
1. مؤسسه «جلوۀ نور علوی» رسالت خود را تبیین دقیق مبانی علمی-عملی مکتب تربیتی «اخلاق توحیدی» با محوریت نظرات امامخمینی و علامه طباطبایی؟رهما؟ قرار داده است.
2. در این راستا، نظام آموزشی مؤسسه برای فرهیختگان و نخبگان جامعه دینی (حوزوی و دانشگاهی) با دوره «شرح حدیث عنوان بصری» شروع شده و با مباحث «کرامت نفس» و «معرفت نفس» ادامه مییابد.
3. دوره آشنایی با فطرت توحیدی یک دوره ترویجی-تبلیغی بوده و درصدد آمادهسازی مخاطبین برای آشنایی با فضای آموزشی مؤسسه و موضوعات مطروحه در آن و برخی از مبانی مکتب تربیتی «اخلاق توحیدی» و به نوعی، مقدمهای برای ورود به دوره آموزشی برای مستعدین است.
4. این دوره کوتاهمدت در چند گام به تبیین مباحث و مبانی مکتب میپردازد:
- گام اول: هدف از آفرینش انسان و موجودات هستی
تبیین اینکه هدف از خلقت هستی و انسان چیست و دانستن و توجه به آن چه ثمراتی برای او به ارمغان میآورد؟
- گام دوم: کرامت انسانی
رسیدن به مقام عبودیت حقیقی تا سیر در مراتب عالی یقین، محور اصلی هدف از خلقت انسان میباشد که از این مقام رفیع، تعبیر به «کرامت انسان» میشود.
- گام سوم: دوستان و دشمنان مقام کرامت انسانی
خداوند؟عز؟، رسولان و اولیای الهی؟عهم؟ و فطرت به عنوان اصلیترین دوستان انسان در رسیدن به هدف خلقت هستند؛ در مقابل، نفس اماره، شیطان و جنود او دشمنان حقیقی او در این مسیر میباشند.
- گام چهارم: مشکلات و معضلات جامعه دینداران
این مشکلات با رویکرد کاملا قرآنی و با استفاده از قواعد و سنتهای الهی حاکم بر تمام امتها و با محوریت آیات بنیاسرائیل (به عنوان نماد نفاق دینی و یکی از دشمنان رسیدن به مقام کرامت انسانی) مطرح میشود.
- گام پنجم: رجوع به فطرت
با استفاده از موانع ذکرشده برای رسیدن به کمال حقیقی، با محوریت آیات و روایاتِ مراجعه به فطرت الهی انسان، به بررسی راههای رفع موانع رسیدن به کمال انسانی از منظر مکتب پرداخته میشود.
- گام ششم: مهمترین ویژگی فطرت
محور قرار دادنِ فطرت انسانی به عنوان حقیقت مشترک بین تمام انسانها و امتها -که دارای تطابق و هماهنگی کامل با دین و قرآن است- میتواند بهترین شیوه برای حل معضلات و مشکلات جامعه دینداران باشد.
- گام هفتم: فطرت انسان از منظر مکتب «اخلاق توحیدی»
این نگاه بهترین و نزدیکترین منظر به رویکرد قرآنی و روایی است. در گامهای قبل موانع شکوفاشدن فطرت انسان مورد بررسی قرار گرفت و در این گام، زدودن موانع فوق مورد توجه قرار میگیرد.
- گام هشتم: برخی از اصول و مبانی مهم مکتب «اخلاق توحیدی»
هرچند برخی از این اصول و مبانی در ضمن گامهای پیشین مورد اشاره قرار گرفت اما در این گام، «یقظه»، «توبه»، «مراقبه» و «محاسبه» و «دستورات عمومی مکتب» مورد توجه قرار میگیرد.
·درس دوم: هدف از زندگی
·اهداف
در پایان این درس انتظار میرود اهداف زیر محقق شود:
1. تبیین هدف از آفرینش انسان و نسبت آن با هدف از خلقت هستی؛
2. تبیین رسیدن به عالیترین مراتب یقین به عنوان هدف از خلقت انسان؛
3. تبیین مقام کرامت انسانی به عنوان هدف آفرینش انسان؛
4. تبیین رفعت و عظمت و علوّ مقام کرامت انسانی.
·سرفصلها
·1. هدفمندی نظام هستی و خلقت موجودات
نمیتوان موجودی را یافت که غایت و هدفی برای خلقتش متصور نباشد. هر موجودی علت غائی دارد؛ چون اگر نداشت، به وجود نمیآمد. هر آنچه در هستی مشاهده میشود برای هدفی خلق شده است؛ حتی ساختههای دست بشر نیز برای برطرفکردن نیازی از انسان ساخته میشوند و چیزی در عالم گُتره و عبث و بیهدف به وجود نمیآید و این امر به طریق اولی از حکمت خدای تعالی به دور است.
- <وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَرُوا>[1]
از سویی دیگر، انسان نیز به عنوان اشرف موجودات هستی، موجودی است که آفرینش سایر موجودات برای او میباشد.
- <هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعا>[2]
- <وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون>[3]
- و جاء فی الأحادیث القدسیّات: «إنّ اللَّه یقول: عَبدی خَلقتُ الأشیاءَ لِأجلِکَ وَ خَلَقتُکَ لِأجلی.»[4]
تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه: «آنقدر به شما شخصیت و ارزش و عظمت داد که تمام موجودات عالم هستى را مسخر و در مسیر منافع شما قرار داد؛ آفتاب و ماه، باد و باران، کوهها و درهها، جنگلها و صحراها، درختان و حیوانات، معادن و منابع زیرزمینى؛ و خلاصه، همه این موجودات را به خدمت شما دعوت کرد و همه را سرگشته و فرمانبردار شما ساخت تا از مواهب او بهره گیرید و به غفلت نخورید... با توجه به اینکه همه مواهب از ناحیه اوست و خالق و مدبر و پروردگار همه، ذات پاک او مىباشد، پس چرا انسان به سراغ غیر او رود و سر بر آستان مخلوقات ضعیف بگذارد و از معرفت منعم حقیقى غافل بماند؟! لذا در پایان آیه مىافزاید: در این، نشانههاى مهمى است براى کسانى که تفکر و اندیشه مىکنند: <إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ>.»[5]
نکته: مطالب این درس مناسب است به صورت کارگاهی و با رویکرد مشارکت مخاطبین و بهچالشکشیدن باورهای آن پیرامون هدف خلقت خودشان مطرح شود.
·2. خلقت برای عبودیت
با توجه به مطلب قبل، بحث از فلسفه خلقت انسان همیشه دارای اهمیت ویژهای است؛ زیرا آفرینش سایر موجودات در راستای خلقت او تعریف شده است. از سویی دیگر، باید توجه داشت که بحث فلسفه خلقت انسان، هدف از زندگی را برای انسان روشن میکند و به زندگی معنا و جهت میدهد؛ یعنی هدف از زندگی رسیدن به چیزی است که خالق هستی ما را برای آن خلق کرده است.
حال این سؤال مطرح میشود که فلسفه خلقت انسان چیست؟
اشرف موجودات هستی برای رسیدن به چه هدفی آفریده شد؟
با توجه به آیات قرآن کریم فلسفه خلقت انسان، عبادت و رسیدن به مقام عبودیت تا رسیدن به مقام یقین است.
- <وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنینَ 55 وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ>[6]
- <وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقین>[7]
- «عن محمد بن ابی عمیر: «قُلْتُ لَهُ (لموسی بن جعفر{علیه السلام}) فَمَا مَعْنَى قَوْلِهِ{صلوات الله علیه}: اعْمَلُوا فَکُلٌّ مُیَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ! فَقَال{علیه السلام}: إِنَّ اللَّهَ؟عز؟ خَلَقَ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِیَعْبُدُوهُ.»[8]
دو نکته:
یک. با کنار هم قرار دادن این دو آیه روشن میشود که بندگی و عبودیت انسان تا رسیدن به یقین است.
دو. یقین، امری ذومراتب است و عبارات علمالیقین، عینالیقین، حقالیقین در قرآن کریم اشاره به مراتب آن دارد. مسیر رسیدن به مراتب یقین با طی اولین مرتبه از معرفت یقینی که علمالیقین نام دارد، آغاز میشود و با عینالیقین و حقالیقین به سرانجام میرسد.
- <کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقین 5 لَتَرَوُنَّ الْجَحیم 6 ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقین>[9]
- <وَ أَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ 92 فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ 93 وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ 94 إِنَّ هٰذَا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ>[10]
·3. لازمه عبودیت، معرفت توحیدی
عبادت برای کسب یقین است و مرتبه عبادت هر انسانی بستگی به مرتبه معرفت و یقین او دارد. به تعبیری، عبادت حقیقی متوقف بر معرفت حقیقی میباشد. برای تبیین بهتر به برخی از روایات و شواهد پیرامون رابطه عبادت و علم و معرفت اشاره میشود:
- قالَ الامامُ موسَی بنَ جَعفر{علیه السلام}: «یَا هِشَامُ نُصِبَ الْخَلْقُ لِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لَا نَجَاةَ إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ الطَّاعَةُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّم.»[11]
- قالَ امیرُالمُؤمِنینَ{علیه السلام}: «أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ تَوْحِیدُه.»[12]
در روایتی زیبا امامحسین{علیه السلام} دربارۀ رابطه عبادت و معرفت میفرمایند:
- «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ عَطَاءٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: خَرَجَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ{علیه السلام} عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ؛ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ؟ قَالَ: مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُهُ.»[13]
- جناب ملاصدرا{رحمة الله علیه} با تکیه بر روایت شریفه قدسی «کُنتُ کَنزاً مَخفِیّاً فَخَلقتُ الخَلقَ لِکَی اُعرَفَ» پیرامون هدف خلقت انسان میفرماید:
- و هذه الثمرة للخلق و الإیجاد -و هی معرفة اللّه- إنّما یتحقق فی العبد المؤمن -أی العارف- لقوله تعالى: <وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ> أی لیعرفون؛ و قد ثبت أن الإنسان العارف غایة إیجاد الأفلاک و العناصر و المرکّبات»[14]؛ این ثمره برای خلق و ایجاد -یعنی معرفت خداوند- فقط در بندۀ مومن -یعنی عارف- محقق میشود؛ با توجه به آیه شریفه «جن و انس را فقط برای عبودیت خلق کردیم»، برای عبودیت یعنی برای معرفت؛ و ثابت شد که انسان عارف، غایتِ به وجود آمدن افلاک و عناصر و مرکبات است.
بنابراین خلقت همه موجودات برای انسان و در راستای هدف و غایت خلقت اوست؛ و اینکه انسان معرفت الهی را به دست آورد. این انسان عارف به معرفت الهی، هدف و غایت آفرینش همه موجودات هستی است.
·4. معرفت توحیدی، ملاک ارزشمندی انسان
ارزش و میزان کرامت انسان به اندازه مرتبۀ یقین او به توحید و معرفت به آن خواهد بود. لذا عالمان حقیقی که معرفت حقیقی به توحید دارند، دارای مقام عالی کرامت انسانی هستند.
- <یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات>[15]
«تعبیر به «درجات» (به صورت نکره و با صیغه جمع) اشاره به درجات عظیم و والایى است که خداوند به افراد دارای علم و ایمان مىدهد.»[16]
«با این بیان روشن گردید که مسئله بالابردن درجات -که در آیه شریفه مورد بحث آمده- مخصوص علماى مؤمن است. فقط آنان هستند که کلمه "رفع درجات" در موردشان صادق است؛ و اما ارتقای بقیه مؤمنین به چند درجه نیست، بلکه تنها به یک درجه است؛ بنابراین، تقدیر آیه شریفه چنین است: «یرفع اللَّه الذین امنوا منکم درجة و یرفع الذین اوتوا العلم منکم درجات» و در این آیه شریفه تعظیم و احترامى از علماى امت شده که بر هیچکس پوشیده نیست.»[17]
این کرامت برای مؤمنان حقیقی و عالمان و عارفان به معرفت حقیقی تا جایی است که خود ایشان در نزد پروردگار متعال درجهای از درجات میشوند؛ نه اینکه برای ایشان درجاتی باشد: <هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُون>[18].
بر همین اساس، ارزش سایر فعالیتهای انسان در زندگی از قبیل انتخاب رشته تحصیلی و شغل و یا تدریس و سایر امور زندگی او رقم میخورد. در یک کلام، ارزش همه امور زندگی انسان (ذات و صفات و افعال و کارهای انسان و نیز مال و اموال و فرزندان او) و نعمتهایی که خداوند به او عنایت نموده، به میزان استفاده از این نعمتها در مسیر هدف خلقت او -یعنی معرفت به توحید و اسما و صفات الهی- است.
پس ملاک در کرامت انسانی، مقام معرفت به توحید است که با تحلیل مطلب اول معلوم میشود ملاک ارزشگذاری انسان در نزد پروردگار، نه فقط کثرت کار خیر و یا عبادات، بلکه میزان معرفت انسان به توحید است؛ به همین دلیل، ملائکه عقلاً و امراً مأمور به سجده در برابر انسان شدند. دلیل عقلی سجده ملائکه بر حضرت آدم{علیه السلام} این است که در نظام خلقت، هر موجود انزل باید در برابر موجود اشرف -به لحاظ وجودی و کمالات وجودی- کرنش کند؛ چنانکه موجودات ملکی در برابر ملکوتیان خاضعند؛ در عالم دنیا نیز نباتات در برابر حیوانات و هر دو در برابر انسانها خاضعند؛ <وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا>[19]
برخی از آیاتی که دلالت عقلی بر شرافت انسان بر ملائکه و سایر موجودات هستی دارند، عبارتند از:
- <وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون 30 وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین 31 قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیم>[20]
- <إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا>[21]
- <ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ>[22]
نکته: انشاء به معنای انجام کار بیسابقه است. به گفته راغب، انشاء یعنی ایجاد و تربیت شیء.[23] این معنا نشان از تفاوت این مرحله از خلقت انسان با مراحل قبل دارد. در آیه شریفه نیز عبارت «خلقاً آخر» و تبریک خداوند به همین علت است. آیه ذیل نیز اشاره به «احسنِ صور بودن» این خلقت دارد:
- <اللَّهُ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُم>[24]
دلیل نقلی سجده ملائکه بر انسان به عنوان خلیفه الهی و دارای مقام کرامت حقیقی در قرآن کریم عبارت است از:
- <وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا>[25]
- <فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدین 29 فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُون>[26]
پس ملائکه، نه در برابر عقل انسان، بلکه در برابر مقام خلافتاللهی انسان و اینکه او عالیترین استعداد در رسیدن به عالیترین معرفت به توحید و قرب الهی را دارد، سجده نمودند.
·5. جمعبندی
با توجه به فلسفه خلقت هستی و انسان و رفعت و بزرگی مقام کمال انسانی، تمام دغدغه انسان در زندگی باید برای رسیدن به این مقام باشد و ارزش سایر کارها -امور روزمره زندگی مانند کار و کسب و تحصیل و یا عبادات انسان- به میزانی که در این جهت باشد، ارزشمند است؛ و ملائکه در برابر چنین انسانی خضوع میکنند و مورد احترام خداوند و اولیای او قرار میگیرند.
·درس سوم: دوستان مقام کرامت انسانی
·اهداف
در پایان این درس انتظار میرود اهداف زیر محقق شود:
1. تبیین دوستان انسان در راستای رسیدن به مقام کرامت انسان؛
2. ادراک و دریافت این مطلب که خداوند به عنوان آفریننده انسان، اولین و مهمترین دوستدار حقیقی انسان برای رسیدن او به هدف خلقتش (و قرارگرفتن او در صراط مستقیم الهی) است.
3. رسولان، اولیای الهی، فطرت انسانی و ... دوستان انسان برای رسیدن به مقام عالی کرامت انسانی هستند.
نکته: تعبیر «دوستان» از باب راهنما و یاوربودن ایشان میباشد. به عبارتی، اینها عوامل شکوفایی فطرت و نیل انسان به کمال حقیقی او هستند؛ اما با بیانی دیگر میتوان سعادت و شقاوت انسان را به بحث قرین (همنشین) مطرح نمود.
·سرفصلها
·1. اهمیت یاوران و دشمنان کرامت
مقام کرامت انسان با توجه به عظمت و رفعت و سترگی آن، دوستان و دشمنان فراوانی دارد که عوامل و موانع در نیل به این مقام رفیع هستند و خداوند متعال هر دو دسته را در قرآن کریم معرفی نموده است.
میتوان این یاوران و دشمنان انسان در رسیدن به کمال نهایی را از منظر «قرینِ انسان» نیز مورد توجه قرار داد؛ به این معنا که انسان با چه کسانی همنشین و قرین میشود؟ آیا ایشان در مسیر هدایت و نیل به مقام کرامت انسانی یار و یاور او هستند یا دشمن و مانع؟ به تعبیری دیگر، قرین هر شخص تعیین میکند او چه انسانی است؛ او قرینِ صالحان و کریمان است یا همنشینِ لئیمان و شقیان؟
نکته: انسان با انجام اعمال و با توجه به اینکه قرین چه کسانی است، خود را میسازد و شکل میدهد. برای تبیین بهتر مطلب میتوان از تعابیر «یصنعون» و «یکسبون» در آیات قرآن که اشعار به این مطلب دارد، استفاده کرد.
- <وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِین>[27]
- <وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَریناً فَساءَ قَرینا>[28]
- قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «قَرینُ المَرءِ دَلیلُ دینِه.»[29]
- عنه{علیه السلام}: «رَفیقُ المَرءِ دَلیلُ عَقلِهِ.»[30]
- قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ{علیه السلام}: «مُجَالَسَةُ الصَّالِحِینَ دَاعِیَةٌ إِلَى الصَّلَاح.»[31]
- قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «إِنَّ قَرِینَ السَّوْءِ یُغَیِّرُ جَلِیسَه.»[32]
- عنه{علیه السلام}: «احْذَرْ مُجَالَسَةَ قَرِینِ السَّوْءِ فَإِنَّهُ یَهْلِکُ مُقَارِنَهُ وَ یُرْدِی مُصَاحِبَهُ.»[33]
- عنه{علیه السلام}: «جِمَاعُ الشَّرِّ فِی مُقَارَنَةِ قَرِینِ السَّوْءِ.»[34]
·2. دوستان مقام کرامت
در این بخش ابتدا به معرفی دوستان و سپس دشمنان این مقام منیع و رفیع از منظر قرآن کریم پرداخته میشود. دوستان طریق توحید، تمام کسانی هستند که در مسیر معرفت و هدایت به صراط مستقیم یاور انسان هستند تا او به غایت خلقت خود نائل شود؛ و لوازم هدایت ارشادی و ایصالی را در اختیار انسان قرار میدهند تا به کرامت حقیقی خود نائل گردد. این دوستان و کریمان عبارتند از:
·اول. خداوند متعال
خالق عالم بیشترین محبت را به مخلوقات خود دارد و طبعاً هرقدر مخلوق استعداد بیشتری در تحصیل مقام قرب و انعکاس کمالات خالق خود داشته باشد، نزد خالق ذاتاً محبوبتر است؛ (مانند علاقه نقاش به تابلوهای دقیقتر و پیچیدهتر که بیشتر و بهتر هنر نقاشی را رائه میکند). انسان کاملترین موجود در رسیدن به مقام قرب الهی است و میتواند کمالات توحیدی را ارائه کند؛ البته به شرط آنکه با سیر در این مقامات، محبوبترین مخلوق شود؛ از این رو، خداوند متعال هادی حقیقی به صراط مستقیم میباشد. او با هدایت خود بندگان را در مسیر نیل به کمال حقیقی قرار میدهد و به فضل و رحمتش آنان را یاری مینماید؛ زیرا او باکرامتترین کریم است.
- >اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَم>[35]
- <وَ کَفى بِاللَّهِ وَلِیًّا وَ کَفى بِاللَّهِ نَصیرا> [36]
- < وَ کَفى بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصیرا>[37]
نکته: معنای لغوی «کفایت» یعنی «به تنهایی بس است و نیازی به غیر نیست»؛ «کَفَى: الشَّیءُ ... فَهُوَ (کَافٍ) إِذَا حَصَلَ بِهِ الاستِغنَاءُ عَن غَیرِه»[38].
- <وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیم>[39]
- <فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقیما>[40]
- <یَهْدی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیم>[41]
- <وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذینَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقیم>[42]
خداوند متعال علاوه بر اینکه خود انسانها را هدایت میکند، بنابر برهان لطف، افرادی را نیز هدایتگر به سوی مقامات قرب الهی و کمال انسانی قرار داده که آنان نیز دوستان حقیقی او در صراط مستقیم هستند.
·دوم. رسولان و اولیای الهی
رسولان و اولیای الهی به عنوان داعیان و هادیان انسان به سوی این مقام قرب الهی بوده و عالیترین مقام کرامت انسانی را دارا هستند؛ ایشان بیشترین تلاش را مبذول میدارند تا انسان را در مسیر تحقق هدف خلقتش قرار دهند.
- <وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَریم>[43]
- <وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیم>[44]
آنان در راه هدایت ابنای بشر بیشترین اذیتها را متحمل شده و حریصترین و دلسوزترین اشخاص برای سعادت و هدایت انسانها هستند.
- <لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَئوفٌ رَحیمٌ>[45]
- <فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً>[46]
- <لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنین>[47]
- قالَ الإمامُ الرِّضا{علیه السلام}: «الْإِمَامُ الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّقِیقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِیرِ وَ مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِی الدَّاهِیَةِ النَّآد.»[48]
- کَتَبَ الإمامُ المَهدِیُّ؟عج؟ الی الشَّیخِ المُفیدِ: «إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَاءُ.»[49]
·سوم. فطرت (رسول باطنی)
خداوند متعال علاوه بر ارسال اولیای الهی برای هدایت انسان به صراط مستقیم، در درون و نهاد انسان نیز «فطرت» را قرار داد تا آنها با توجه به حقیقت خود بتوانند راه را از بیراهه بازشناسند. به تعبیر دقیقتر، هدف از ارسال رسولان، متوجهکردن انسانها به فطرتشان بوده است؛ به همین دلیل است که انبیا و رسولان الهی مردم را به یک دین دعوت نمودند، نه ادیان مختلف؛ و این همان دعوت انسانها به سوی توجه به فطرت است؛ بنابراین دینداری و گرایش به پرستش حق متعال، امری کاملاً فطری برای همه انسانهاست.
- <فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون>[50]
- قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول.»[51]
این دو -رسولان الهی و فطرت- حجت خداوند؟ج؟ بر مردمند که در روایات از آنها به «حجت ظاهری و باطنی» تعبیر شده است.
- قالَ الإمامُ الکاظِمُ{علیه السلام}: «یَا هِشَامُ مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَى عِبَادِهِ إِلَّا لِیَعْقِلُوا عَنِ اللَّه … یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ؟عهم؟ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول.»[52]
نکته: در درس دهم، بحث فطرت و ویژگیهای آن مفصلاً مطرح خواهد شد.
·چهارم. سایر دوستان
سایر دوستان راه توحید،تمام کسانیاند که -به طور فردی یا جمعی- در طریق هدایت یاور انسانند. در این جهت میتوان به استاد یا دوستان خوب به عنوان هادی به صراط مستقیم اشاره نمود؛ یا به خانواده و جامعه توحیدی و آثار آن بر هدایت آحاد جامعه اشاره کرد. ملأ هر قوم و سران حکومت نیز نقش مؤثری در هدایت توحیدی یا شیطانی امّتشان دارند. پس این موارد نیز به عنوان دوستان یا دشمنان انسان در این مسیر قابل ذکرند. از این رو، از ذکر مجدد آنان در بحث دشمنان پرهیز میشود.
الف. تأثیر دوستان خوب و بد:
- <إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة>[53]
- <یا وَیْلَتى لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلا>[54]
- <وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیم>[55]
- قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «إِنَّمَا سُمِّیَ الرَّفِیقُ رَفِیقاً لِأَنَّهُ یَرْفَقُکَ عَلَى صَلَاحِ دِینِکَ فَمَنْ أَعَانَکَ عَلَى صَلَاحِ دِینِکَ فَهُوَ الرَّفِیقُ الشَّفِیقُ.»[56]
- <فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى>[57]
ب. جایگاه خانواده:
- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {صلوات الله علیه}: «مَا بُنِیَ بِنَاءٌ فِی الْإِسْلَامِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنَ التَّزْوِیج.»[58]
- فرمایش حضرت علی{علیه السلام} دربارۀ حضرت زهرا؟سها؟: «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّه.»[59]
ج. تأثیر استاد و معلم:
- <قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدا>[60]
- عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ{علیه السلام} فِی قَوْلِ اللَّهِ؟عز؟ <فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ>؛ قَالَ: عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُهُ.»[61]
- قالَ الإمامُ الکاظِمُ{علیه السلام}: «یَا هِشَامُ ... لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِیٍّ وَ مَعْرِفَةُ الْعَالِمِ بِالْعَقْل.»[62]
د. جایگاه بزرگان قوم:
- <وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُون>[63]
- <قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا>[64]
ه. جایگاه حاکمان در هدایت و ضلالت:
- <وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری .... 38 وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ>[65]
- <وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونی أَقْتُلْ مُوسى وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَساد>[66]
- قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ.»[67]
- عنه{علیه السلام}: «فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاة»[68]
و. تأثیر محیط:
- <إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیرا>[69]
- یقولون: «اِذا صَلُحَ الزَّمانُ صَلُحَ الفَردُ وَ اِذا فَسَدَ الزَّمانُ فَسَدَ الفَردُ.»[70]
·درس چهارم: دشمنان مقام کرامت انسانی
·اهداف
در پایان این درس انتظار میرود اهداف زیر محقق شود:
1. شناخت دشمنان مقام کرامت حقیقی انسان و ویژگیهای آنان؛
2. تبیین نفس اماره و شیطان به عنوان مهمترین و اصلیترین دشمنان انسان برای قرارگرفتن در صراط مستقیم الهی؛
3. تبیین گناهان و اخلاق ذمیمه و انسانهای تحت ولایت شیطان به عنوان مهمترین و اصلیترین جنود شیطان.
·سرفصلها
·دشمنان طریق هدایت (مقام کرامت)
به قرینه مطالب درس قبل، دشمنان طریق هدایت همۀ کسانی هستند که مانع کمال توحیدی انسان و به تعبیری، مانع از رسیدن او به غایت و هدف خلقتش هستند. این دشمنان تمام توان خود را به کار میگیرند تا انسان را از رسیدن به مقام یقین و کرامت حقیقی باز دارند. همچنین از باب قرین و همنشین سوء نیز میتوان به این دشمنان توجه نمود. این دشمنان عبارتند از: نفس اماره، شیطان و جنود او.
·الف. نفس اماره
1. نفس انسانی حقیقتی ذومراتب است که هر مرتبه آن در آیات قرآن دارای نام خاصی است: مطمئنه، لوامه و اماره. مراد این نیست که نفس دارای سه جزء است، بلکه این تعابیر اشاره به مراتب یک حقیقت دارد. پایینترین و پستترین مرتبه، «نفس اماره» است که نفس در این مرتبه به دنبال امور حیوانی و شهوات نفسانی میباشد؛ یعنی نفس اماره مسؤلیت تدبیر مرتبه مادی انسان را بر عهده دارد و مبدأ خلقت انسان نیز مادی است. این مرتبه از نفس علاقه زیادی به دنیا و خلود در آن دارد؛ بر این اساس، گرایشهای مادی و تدبیرات گوناگون برای رفاه مادی و شهوت و غضبهای دنیوی همگی به این مرتبه از نفس باز میگردد. وجود این مرتبه برای تدبیر امور دنیوی انسان ضرورت دارد و از همین روست که بستر اغوای شیطان قرار میگیرد؛ زیرا محور خودخواهیها و تکبر و سایر صفات مذموم به مرتبه اماره بازمیگردد. پس مدیریت و کنترل آن در مقابله با محرمات و گناهان بسیار حائز اهمیت میباشد.
- < إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی>[71]
- قالَ الإمامُ عَلیُّ{علیه السلام}: «إِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ فَمَنْ أَهْمَلَهَا جَمَحَتْ بِهِ إِلَى الْمَآثِمِ.»[72]
جَمَحَ: گردنکشى کرد؛ وقتى که اسب با حرکت و جست و خیزش بر راکب خود چیره مىشود و عنانش را از او مىگیرد، این واژه به کار میرود.
- عنه{علیه السلام}: «إِنَّ نَفْسَکَ لَخَدُوعٌ إِنْ تَثِقْ بِهَا یَقْتَدِکَ الشَّیْطَانُ إِلَى ارْتِکَابِ الْمَحَارِمِ.»[73]
- عنه{علیه السلام}: «إِنَّ طَاعَةَ النَّفْسِ وَ مُتَابَعَةَ أَهْوِیَتِهَا أُسُّ کُلِّ مِحْنَةٍ وَ رَأْسُ کُلِّ غَوَایَةٍ.»[74]
- عنه{علیه السلام}: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ فَمَنِ ائْتَمَنَهَا خَانَتْهُ وَ مَنِ اسْتَنَامَ )أی: إطمئن) إِلَیْهَا أَهْلَکَتْهُ وَ مَنْ رَضِیَ عَنْهَا أَوْرَدَتْهُ شَرَّ الْمَوَارِد.ِ»[75]
- عنه{علیه السلام}: «إِنَّ هَذِهِ النُّفُوسَ طُلَعَةٌ إِنْ تُطِیعُوهَا تَنْزِعُ بِکُمْ إِلَى شَرِّ غَایَةٍ.»[76]
- عنه{علیه السلام}: «إِنَّکُمْ إِنْ أَطَعْتُمْ أَنْفُسَکُمْ نَزَعَتْ بِکُمْ إِلَى شَرِّ غَایَةٍ.»[77]
- عنه{علیه السلام}: «الْهَوَى قَرِینٌ مُهْلِکٌ.»[78]
- قَالَ النَّبِیُّ{صلوات الله علیه}: «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ.»[79]
·رابطه نفس اماره و دنیا
2. از آنجا که انسان از عالم ماده آفریده شده و در دنیا زندگی میکند، عشق و محبت او به عالم دنیا کاملا طبیعی است؛ همانطور که سخن شریف امیرمؤمنان{علیه السلام} به همین مطلب دلالت دارد: «النَّاسُ أَبْنَاءٌ الدُّنْیَا وَ الْوَلَدُ مَطْبُوعٌ عَلَى حُبِّ أُمِّه»[80]؛ این روایت شریفه بیان میدارد که انسان فرزند دنیاست؛ یعنی از آن آفریده شده و همانطور که هر فرزندی مادر خود را دوست دارد، انسان نیز دنیا را دوست میدارد.
بر اساس همین محبت به دنیا و مادیات، انسان برای رسیدن به منافع مادی و دنیوی تمام تلاش خود را میکند و حتی دست به فساد میزند تا بر دیگران برتری داشته باشد. در روایات نیز حب دنیا سرچشمه تمام خطاها در انسان معرفی شده است: «رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ حُبُّ الدُّنْیَا»[81]؛ بنابراین دنیادوستی و فریفتگی به مادیات، ریشه خطاها و گناهان انسان است.
- قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْجِهَادِ لِلْأَنْفُسِ فَهِیَ أَعْدَى الْعَدُوِّ لَکُمْ فَإِنَّهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى- >إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی< وَ إِنَّ أَوَّلَ الْمَعَاصِی تَصْدِیقُ النَّفْسِ وَ الرُّکُونُ إِلَى الْهَوَى وَ اللَّهَ اللَّهَ لَا تَرْغَبُوا فِی الدُّنْیَا فَإِنَّ الدُّنْیَا هِیَ رَأْسُ الْخَطَایَا وَ هِیَ مِنْ بَعْدُ إِلَى زَوَال.»[82]
این مرتبه از نفس به طور طبیعی علاقه دارد انسان در رفاه و آسایش و راحتی باشد و تمامی لذتها را بچشد؛ از این رو، میل انسان به سمت هر چیزی تمایل پیدا کند، این نفس نیز انسان را به همان سو امر میکند؛ به همین دلیل به آن «نفس اماره» گفته شده است؛ به این معنا که انسان را بسیار به گناه و زشتی امر میکند.
·رابطه نفس اماره و شیطان
3. اکنون میتوان ادعا نمود که ریشه تمام رذائل اخلاقی به نفس اماره بازمیگردد، نه شیطان؛ زیرا شیطان فقط زمانی میتواند در وجود انسان رخنه و نفوذ و رشد کند که بستر رشد و نمو برای او فراهم شده باشد؛ یعنی اگر نفس اماره در وجود کسی قوی شده باشد، شیطان نیز وارد کارزار شده و با یاری نفس اماره، انسان را به وادی گمراهی و هلاکت میکشاند.
به تعبیر آیه شریفه، شیطان بر انسان تسلطی ندارد، مگر اینکه نفس اماره با او همراهی کند: <قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُم>[83]؛ بر اساس آیه شریفه، شیطان فقط دعوت میکند و وعده پوچ میدهد و در پایان نیز از وعده خود تخلف میکند. شیطان نمیتواند انسان را بر کاری اجبار کند، بلکه انسان به اختیار خود، دعوت شیطان را پاسخ میدهد. در واقع، آنچه ریشه گناه و خطاست و انسان را به سوی گناه سوق میدهد، نفس اماره اوست و همانطور که گذشت، حب دنیا نیز از نفس اماره سرچشمه میگیرد؛ بنابراین ریشه گناهان به نفس اماره بازمیگردد و مهمترین مانع برای شکوفایی توحید به شمار میرود.
بر این اساس، اگر یک مکتب اخلاقی قادر باشد ریشه فساد -یعنی نفس اماره- را از میان بردارد، به طور طبیعی زمینۀ گمراهشدن انسان به دست شیطان از بین خواهد رفت؛ چراکه شیطان برای گمراهی انسان، نیاز به بستری در نفس او دارد.
شیطان به عزت خداوند قسم یاد میکند که همه انسانها را گمراه کند: <فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین>[84]؛ اما بندگان مخلَص را استثنا میکند: <إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصین>[85]؛ خودش اعتراف میکند که نمیتواند بندگان مخلَص پروردگار را گمراه سازد؛ چون بنده مخلَص، نفس امارهای ندارد تا بستر نفوذ شیطان باشد. آنان طوری نفس اماره را مدیریت و کنترل نمودهاند که راه و بستری برای نفوذ شیطان باقی نمانده است. به عبارتی، آنها از فریب و نیرنگهای شیطان واکسینه شدهاند.
از این مطلب میتوان چنین نتیجه گرفت که فرافکنی و مقصردانستن شیطان در گناهان و معصیت خود، اشتباه است. مقصر اصلی خودمان هستیم که از نفس اماره پیروی میکنیم؛ به همین دلیل، رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمودند: «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک»[86]؛ بالاترین دشمن انسان، نفس اماره اوست.
·رامکردن و مدیریت نفس اماره، نه نابودکردنِ آن
4. اسلام با تمام تمایلاتِ نفسِ اماره مخالف نیست؛ زیرا اساس گردش زندگی دنیوی بر پایۀ همین تمایلات استوار شده است. میل به غذا، آسایش، دفاع از خطرات و بسیاری از تمایلات مرتبه حیوانیِ انسان برای سپریکردن زندگی لازم است. این امور حیوانی تحت تدبیر نفس اماره (نفس مدبر بدن) قرار دارد و اسلام با کشتن و نابودکردن نفس اماره کاملا مخالف است. از نظر اسلام باید نفس اماره تحت مراقبت قرار گیرد تا از انحراف و آلودهشدن به گناه مصون بماند. بنابراین در تعلیمات دین اسلام چیزی تحت عنوان نابودکردن قدرت جنسی یا قوه بینایی و بویایی و شنوایی برای دورشدن از گناه وجود ندارد؛ تأکید و تکیه نصوص دینی بر مراقبت و مدیریت تمایلات است، نه حذف آنها. پس وجود نفس اماره در انسان نه تنها نامطلوب نیست، بلکه برای دنیای انسان مفید و لازم است و نباید سرکوب گردد؛ بلکه باید تحت مدیریت مراتب عالی انسان -که همان عقل و نفس مطمئنه است- قرار گیرد؛ از این رو، اگر ارادهای برای مدیریت نفس اماره وجود نداشته باشد و تمام خواهشها و خواستههایش اجابت شود، سرنوشت انسان چیزی جز هلاکت و نابودی نخواهد بود. به عبارت دیگر، اگر انسان نفس خود را مدیریت نکند، نفس بر انسان مسلط میشود و پیوسته امر و نهی میکند و گرایشهای حیوانی را بر انسان چیره میسازد. اگر چنین کسی نسبت به حلال و حرام الهی هیچ گونه حساسیتی نداشته باشد و نفس اماره در مملکت وجود انسان میدانداری کند، او را تا اسفلالسافلین و سقوط به پایینترین درجه میکشاند.
زمانی میتوان ادعا کرد شخص از سلطه نفس اماره خارج شده که این مرتبه را در اختیار خود بگیرد و او تعیین کند که مثلاً چه موقعی غذا بخورد و چه زمانی نخورد؛ به چه منظرهای نگاه کند و از کدام چشمپوشی کند. سخن در این نیست که انسان مؤمن نباید غذای خوشمزه بخورد یا نباید گردش و تفریح برود، بلکه مقصود این است که اگر غذای خوشمزه میخورد، عقلش به او گفته باشد و از روی هوای نفس و طلب نفس اماره نباشد.
نتیجه مطلب فوق این میشود که قدم اول در سلوک، مدیریت نفس اماره و بالاآمدن از این مرتبه است.
ب.شیطان
- شیطان با نادیدهگرفتن جهتِ خلافتاللهی انسان از سجده بر او امتناع نمود و با وجود اینکه در بارگاه الهی دارای وجاهت و مقامی والا بود، از درگاه خداوند متعال رانده شد؛ از این رو، به دشمنیِ سخت و شدید با انسان پرداخت و بر اغوای انسان قسم خورد و با تمام قدرت در جهت دورکردن انسان از صراط مستقیم ایستادگی و استقامت نمود.
- >قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین>[87]
- <قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم>[88]
نکته: اغوا یعنی افتادن در ورطه گمراهی همراه با خسران و هلاکت. در واقع، غوایت با ضلالت فرق دارد. در ضلالت، شخص گمراه است و راه را فراموش و گم کرده ولی هدف و غایت را گم نکرده و در پی هدف و غرض است؛ ولی غوایت گمراهی همراه با فراموشی مقصد و غرض است؛ به نحوی که او مشغول چیزی شده و هدف اصلی را فراموش کند.[89] اینکه شیطان به عزت خداوند؟عز؟ قسم یاد کرده که انسان را اغوا کند، به همین دلیل است که او را از مقصد اعلا (توحید) دور کند؛ یعنی طوری او را سرگرم امور باطل میکند که هدف از خلقتش را فراموش کند.
در آیات قرآن کریم، شیطان به عنوان دشمن انسان معرفی گشته و از انسان خواسته شده که شیطان را به عنوان دشمن اتخاذ کند؛ یعنی نسبت به این دشمن قسمخورده بیتفاوت نباشد و آمادگی لازم برای مقابله با حملاتش را داشته باشد.
- <إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبینا>[90]
- <إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا>[91]
- <أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبین>[92]
- «وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ نَفْسِی >إِنَ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی< وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ الشَّیْطَانِ الَّذِی یَزِیدُنِی ذَنْباً إِلَى ذَنْبِی.»[93]
- «دلا غافل ز سبحانی چه حاصل مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک تو قدر خود نمیدانی چه حاصل»[94]
- شیطان با وعدههای توخالی، زشت را زیبا و غیرواقع را واقع جلوه میدهد؛ از این رو، تبعیت و پیروی از او چیزی جز خسران و هلاکت و نابودی انسان در پی نخواهد داشت. همانگونه در معنای غوایت گذشت، تلاش و وسوسه شیطان برای گمراهی انسان تا مرحله نابودی و هلاکت انسان ادامه دارد.
- >وَ مَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُ الْهُدَى وَ یَتَّبِعْ غَیرْ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلىَ وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِیرًا 115... إِن یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَنًا مَّرِیدًا 117 لعَنَهُ اللَّهُ وَ قَالَ لَأَتخَّذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا 118 وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ الْأَنْعَامِ وَ لاَمُرَنهَّمْ فَلَیُغَیرِّنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَنَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا 119 یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَنُ إِلَّا غُرُورًا 120 أُوْلَئکَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ وَ لَا یجَدُونَ عَنهْا محَیصًا>[95]
- <قالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاَّ قَلیلاً>[96]
نکات:
- در این آیه شریفه مصادیق اضلال شیطان مطرح شده و اینکه یکی از راههای گمراهی شیطان، آرزوهای باطل و خیالی و موهوم است و انسان را به نابودی کامل میکشاند. با توجه به آیه فطرت، بعید نیست که مراد از تغییر خلقت خداى تعالى، خروج از حکم فطرت و ترک دین حنیف -به هر شکلی- باشد.
- کسانی که تحت ولایت شیطان قرار گیرند، دچار خسران مبین گشتهاند و چه خسرانى روشنتر از اینکه سعادت حقیقى کسى مبدل به سعادت خیالى و شقاوت واقعى شود و با وعدههاى دروغین و آرزوهاى موهوم، کمال خلقتش مبدل به خسران و نقص گردد.
- در یک نگاه کلی، بستر همه فریبهای شیطان، نفس اماره و تقویت جهات حیوانی و علاقههای غیرتوحیدی در اوست؛ و بهترین بستر این امور، دنیاست. لذا اصلیترین حربه شیطان، زینتدادن عالم دنیا در برابر آخرت و فریب انسان است.
- <قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین>[97]
- <وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُورا>[98]
با همه توان و قدرتت به انسان حمله کن! با پیادهنظام و سوارهنظام، با فریادزدن و ترساندن و به وسیله مشارکت در اموال و اولادشان با آنها مقابله کن! اما تنها بندگانی که گرفتار نفس اماره هستند، از تو پیروی میکنند.
روایت مکالمه حضرت یحیی{علیه السلام} و شیطان نیز شاهد خوبی برای تبیین حربههای شیطان و نوع حملاتش است.[99]
- هدف اصلی شیطان، ممانعت از قرارگرفتن انسان در صراط مستقیم هدایت است و با توجه به آنکه ظهور حقیقت صراط مستقیم، اولیای الهی و مقام ولایت است، پس شیطان در ابتدا با اصل دینداری مردم مخالف است و هرگز حتی حاضر به اسلام اصغر[100] نیست و میخواهد مردم را به کفر مطلق دعوت کند: <حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم>؛ اما در مراحل بعد و بعد از پذیرش اسلام و دین و ورود انسان به مراتب بالاتر، شیطان به شدت تلاش میکند افراد را از ورود به مراتب ایمان باز دارد.[101]
- <قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم 16 ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرین<[102]
از امامباقر{علیه السلام} روایت شده که منظور از حملۀ پیش رو این است که آخرت را در نظرشان بىارزش مىکند؛ منظور از حمله پشت سر این است که آنها را به جمع مال و بخل از اداى حقوق واجب تشویق مىکند تا مالشان براى ورثه باقى بماند؛ مقصود از حمله سمت راست این است که دین آنها را فاسد مىکند و گمراهى را در نظرشان نیکو جلوه مىدهد؛ و منظور از حمله سمت چپ این است که لذتها و شهوات را بر دلهاى آنان غالب مىکند.[103]
علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} در تفسیر المیزان میفرماید:
«این آیه بیان نقشه و کارهاى اوست؛ شیطان مىگوید: ناگهان بندگان تو را از چهار طرف محاصره مىکنم تا از راه به در کنم.
- مقصود از پیش رو، حوادثى است که در زندگى براى آدمى پیش مىآید؛ حوادثى که خوشایند و مطابق آمال و آرزوهاى او یا ناگوار و مایه کدورت عیش اوست؛ چون ابلیس در هر دو حال کار خود را مىکند.
- مراد از پشت سر، اولاد و اعقاب اوست؛ چون انسان نسبت به آینده اولادش نیز آمال و آرزوها دارد و درباره آنها از پارهاى مکاره مىاندیشد. آرى، انسان بقا و سعادت اولاد را بقا و سعادت خود مىداند؛ از خوشبختى آنان خشنود و از ناراحتىشان مکدر و متألم مىشود. انسان هرچه از حلال و حرام دارد، همه را براى اولاد خود مىخواهد و تا بتواند آتیه آنان را تأمین نموده و چه بسا خود را در این راه به هلاکت مىاندازد.
- منظور از سمت چپ، بىدینى مىباشد؛ به این معنا که فحشا و منکرات را در نظر آدمى جلوه داده، وى را به ارتکاب معاصى و آلودگى به گناهان و پیروى هواى نفس و شهوات وادار مىسازد.
- مقصود از سمت راست -که سمت مبارک و نیرومند آدمى است- سعادت و دین اوست. آمدن شیطان از دست راست به این معناست که وى آدمى را از راه دیندارى، بىدین مىکند و او را در بعضى از امور دینى وادار به افراط نموده، به چیزهایى که خداوند از آدمى نخواسته، تکلیف مىکند. این همان ضلالتى است که خداوند آن را «اتباع خطوات الشیطان» نام نهاده است.[104]
مظاهر این مرتبه از شرک در قالب دیانت و خداپرستی به مراتب خطرناکتر از کفر مطلق است؛ زیرا از یکسو گرفتارشدن در آن سریعتر و مخفیتر از گرفتاری در شرک جلی است و از سوی دیگر، معرفت به چنین شرکی و توبه از آن، به مراتب سختتر است. شیطان برای هریک از این مراتب، جنود و لشگریان مخصوص به خود را دارد و هرکس در هر مرتبهای از ایمان که باشد، با توجه به ارتباطات و فضای خاص زندگی خود مورد حمله و هجمه جنود شیطان قرار میگیرد. برای مثال، مواضع و لغزشگاههای انسان عالِم با یک دانشجو یا کاسب متفاوت است.[105] باید متوجه بود که از همان موضع و در همان لحظهای که انسان گمانش را نمیکند، شیطان به او حمله خواهد کرد.
·ج. جنود و لشگریان شیطان
شیطان و جنود انسی و جنی او تمام همتشان را مبذول میدارند تا فطرت الهی انسان را دچار حجاب کنند؛ تا جایی که نور ایمان و حقیقتبینی فطری را در انسان خاموش نمایند و او را از مقام منیع انسانیت تا انزل مراتب خلقت -حتی پستتر از جمادات- پایین آورند.[106] اگر او تحت تأثیر عوامل خارجی و محیط تربیتی و خانواده، به شر و باطل گرایش پیدا کند، خواستههای فطرت او با اغوا و اضلال شیطان منحرف خواهد شد.
در آیات و روایات اهلبیت؟عهم؟، مظاهر شیطان در عقاید و صفات و اعمال افراد انسانی بیان شده است. این جنود همانند شیطان در ابتدا دعوت به کفر مطلق میکنند و در صورتی که موفق نشوند، صفات شیطانی را در قالب دیانت به خورد مردم میدهند.
·گروه اول از جنود شیطان: اخلاق ذمیمه و گناهان (صفات شیطانی)
جنود شیطان به دو شاخه بارز قابل تقسیم است و در بیانات اولیای الهی نیز به همین ترتیب تحت عنوان «جنود عقل و جهل» بیان شده است. شاخههای آن عبارتند از:
- اخلاقیات مذموم که در درون نفس انسان ملکه میشوند.
- گناهانی که از اخلاق مذموم سرچشمه میگیرند و در خارج واقع میشوند.
در قرآن و بیانات اولیای الهی؟عهم؟ برای مبارزه با این جنود شیطان توصیههای فراوانی شده که در درجه اول، به اصلاح عقاید ناسالم و شناخت دقیق اخلاق مذموم بازمیگردد. این رذائل اگر قرین انسان شود، او را از مقام کرامت حقیقی دور کرده و به پستی و رذالت هولناک و هلاکت دائمی میکشاند. این گناهان و اخلاق ذمیمه از اصلیترین لشگریان شیطان بوده و بدترین قرین برای انسان و مانع برای نیل به کمال او هستند.
- قالَ اَمیرُالمَؤمِنینَ عَلیٌّ{علیه السلام}: «اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ.»[107]
- عنه{علیه السلام}: «سُوءُ الْخُلُقِ شَرُّ قَرِینٍ.»[108]
- عنه{علیه السلام}: «بِئْسَ قَرِینُ الدِّینِ الطَّمَعُ.»[109]
- عنه{علیه السلام}: «قَرِینُ الشَّهَوَاتِ أَسِیرُ التَّبِعَاتِ.»[110]
- عنه{علیه السلام}: «قَرِینُ الشَّهْوَةِ مَرِیضُ النَّفْسِ مَعْلُولُ الْعَقْلِ.»[111]
اما انسان در صورت اجتناب از گناهان و رذایل به مقام عالی کرامت دست مییابد.
- <إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریماً>[112]
در مکتب تربیتی «اخلاق توحیدی» مبارزه با این جنود قدم به قدم تحت عناوین «مراقبات عملی» بیان شده است. در یک نگاه کلان، همه رذائل بر محور دنیادوستی و فریب شیطان در زیبا جلوه دادن دنیا و زخارف آن در بستر نفس اماره شکل میگیرد.
- <قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین<[113]
- «سُئِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ{علیه السلام}: أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ؟عز؟؟ فَقَالَ: مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ{صلوات الله علیه} أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْیَا؛ وَ إِنَّ لِذَلِکَ لَشُعَباً کَثِیرَةً وَ لِلْمَعَاصِی شُعَباً؛ فَأَوَّلُ مَا عُصِیَ اللَّهُ بِهِ الْکِبْرُ وَ هِیَ مَعْصِیَةُ إِبْلِیسَ حِینَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ؛ وَ الْحِرْصُ وَ هِی مَعْصِیَةُ آدَمَ وَ حَوَّاءَ حِینَ قَالَ اللَّهُ؟عز؟ لَهُمَا <فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ> فَأَخَذَا مَا لَا حَاجَةَ بِهِمَا إِلَیْهِ فَدَخَلَ ذَلِکَ عَلَى ذُرِّیَّتِهِمَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ ذَلِکَ أَنَّ أَکْثَرَ مَا یَطْلُبُ ابْنُ آدَمَ مَا لَا حَاجَةَ بِهِ إِلَیْهِ؛ ثُمَّ الْحَسَدُ وَ هِیَ مَعْصِیَةُ ابْنِ آدَمَ حَیْثُ حَسَدَ أَخَاهُ فَقَتَلَهُ فَتَشَعَّبَ مِنْ ذَلِکَ حُبُّ النِّسَاءِ وَ حُبُّ الدُّنْیَا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ وَ حُبُّ الْکَلَامِ وَ حُبُّ الْعُلُوِّ وَ الثَّرْوَةِ؛ فَصِرْنَ سَبْعَ خِصَالٍ فَاجْتَمَعْنَ کُلُّهُنَّ فِی حُبِّ الدُّنْیَا؛ فَقَالَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْعُلَمَاءُ بَعْدَ مَعْرِفَةِ ذَلِکَ: حُبُ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ الدُّنْیَا دُنْیَاءَانِ دُنْیَا بَلَاغٌ وَ دُنْیَا مَلْعُونَةٌ.»[114]
·گروه دوم: انسانهای تحت ولایت شیطان
گروه دوم از جنود شیطان، انسانهایی هستند که قلبشان تحت ولایت شیطان است و شیطان در صفات و رفتار و گفتار آنان ظاهر میشود. اینان بدترین همنشینان برای انسانند و انس و ارتباط با ایشان بر انسان تأثیر سوء دارد و موجب غفلت از یاد الهی و انحراف و بازماندن از سیر به کمال و صراط مستقیم خواهد شد.
معرفی شیطان و جنود او (گروه اول) تنها با بیان صفات آنها میسور است؛ چون موجوداتی نامرئی هستند و مشاهده عینی آنها مقدور نیست؛ در نتیجه، دستور به پرهیز از آنان چندان تأثیری در نفوس ضعیف ندارد؛ اما بیان جنود عینی آنان و بیان عاقبت شوم دنیوی و اخروی آنان تأثیر بیشتر و عینیتری بر قلوب انسانها دارد؛ به همین خاطر، خداوند متعال از دشمنانِ روشن و صریح انبیای الهی در قرآن کریم عدهای چون قابیل، نمرود، فرعون و اقوام کافرپیشه مانند قوم لوط، عاد و ثمود را ذکر میکند و شرح زندگی آنان را بیان میدارد تا عبرتی برای دیگران باشد.
- <فَجَعَلْناها نَکالاً لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقین<[115]
- <فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلىَ 24 فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکاَلَ الاَخِرَةِ وَ الْأُولىَ 25 إِنَّ فىِ ذَلِکَ لَعِبرَةً لِمَن یَخشىَ>[116]
«نکال» به معنای منع و قید و بند است. عقوبت را نکال گفتهاند؛ چون باعث میشود شخص مجدداً سراغ انجام کار خلاف نرود؛ در واقع، «نکال» تعذیبی است که هر کسی آن را ببیند یا بشنود، از ارتکاب مثل آن خودداری کند.[117] پس اینکه آیات قوم بنیاسرائیل در فصل بعد مورد توجه قرار میگیرد، از باب عبرتآموزی آن برای امت آخرالزمان است که آنان با بررسی و تطبیق این آیات بر زندگی خود از گرفتارشدن به سرنوشت بنیاسرائیل جلوگیری نمایند.
- <وَ إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِم<[118]
- <لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنین<[119]
- قال الإمام علی{علیه السلام}: «صَاحِبُ السَّوْءِ قِطْعَةٌ مِنَ النَّارِ.»[120]
در میان اقوام مختلف، قوم یهود به دلیل تمدن طولانی و دسیسههای مختلفی که بر علیه دین خود و سایر ادیان الهی در طول تاریخ داشتند، در قرآن بیشتر مورد اشاره قرار گرفتهاند. در درسهای بعدی به آفات جامعه دینداران بنیاسرائیل از این منظر پرداخته میشود که پرده نفاق دینی را از چهره آنان بردارد. البته باید توجه داشت که صفات شیطانی در آنان ظهور یافت و تحت ولایت شیطان سیر نمودند.
- <لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ>[121]
- <وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم<[122]
·گروه سوم: افراد سادهلوح و زودباور که نادانسته در میدان شیطان سیر میکنند.
همواره عدهای جاهل و سادهلوح با بلاهت و سادگی خود، یاور مهمی برای شیطان و جنود او هستند. این افراد معمولاً با سکوت، اعلام بیطرفی و ... کمککار شیطانند. با توجه به حربه شیطان در اغوای کثیری از مردم از این طریق، لازم است خصوصیات این گروه (جاهلان امت) مورد اشاره قرار گیرد.
حضرت امیرالمؤمنین{علیه السلام} در نامهای خطاب به جناب کمیل{رحمة الله علیه} میفرمایند:
«مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ؛ بِهِ یَکْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِی حَیَاتِهِ وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ؛ وَ الْعِلْمُ حَاکِمٌ وَ الْمَالُ مَحْکُومٌ عَلَیْهِ؛ یَا کُمَیْلُ هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ؛ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ؛ هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً -وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ- لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛ بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّینِ لِلدُّنْیَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِیَائِهِ؛ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ؛ لَا بَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ، یَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ؛ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ؛ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ، سَلِسَ الْقِیَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَار؛ِ لَیْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّینِ فِی شَیْءٍ؛ أَقْرَبُ شَیْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ؛ کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیه.»[123]
[1]. ص، 27؛ و ما آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست، بیهوده نیافریدهایم؛ این پندار کافران است.
[2]. البقرة، 29؛ اوست که همه آنچه را در زمین است براى شما آفرید.
[3]. الجاثیة، 13؛ و همه آنچه را در آسمانهاست و آنچه را در زمین است از سوى خود براى شما مسخّر و رام کرد؛ بىتردید در این امور براى مردمى که مىاندیشند، نشانههایى است.
[4]. الجواهر السنیة، ص710؛ خداوند متعال فرمود: بنده من! موجودات را برای تو خلق نمودم و تو را برای خودم آفریدم!
[5]. تفسیر نمونه، ج21، ص245.
[6]. الذاریات، 55 و 56؛ و پند ده؛ زیرا پند به مؤمنان سود مىدهد؛ (55) و جن و انس را جز براى اینکه مرا بپرستند، نیافریدیم.
[7]. الحجر، 99؛ و پروردگارت را تا هنگامى که تو را مرگ بیاید، بندگى کن!
[8]. التوحید (للصدوق)، ص356؛ ابن ابیعمیر از امامکاظم{علیه السلام} پرسید: مراد این سخن پیامبر{صلوات الله علیه} «عمل کنید که هرکس تا آنجا که مقدور است برای آنچه خلق شده، کار کند» چیست؟ حضرت فرمود: همانا خداوند؟عز؟ جن و انس را آفرید تا او را عبادت کنند.
[9]. التکاثر، 5-7؛ اینچنین نیست؛ اگر به علمالیقین آگاه بودید، (5) بىتردید دوزخ را خواهید دید. (6) سپس قطعاً آن را به دیده یقین و باور خواهید دید.
[10]. الواقعة، 92-95؛ و اما اگر انکارکنندگان گمراه باشد، (92) پذیرایى از او با آب جوشان است (93)و واردشدن به دوزخ است. (94) بىتردید این است همان حقّ یقینى.
[11]. تحف العقول، ص387؛ امامکاظم{علیه السلام} فرمود: ای هشام! مردم برای اطاعت از خداوند آفریده شدند و راه نجاتی جز اطاعت نیست؛ و اطاعت به وسیله علم است و علم با تعلم به دست میآید.
[12]. التوحید (للصدوق)، ص34؛ نخستین گام در بندگى خدا شناخت اوست و پایۀ شناخت خداوند بلند نام، یگانه دانستن اوست.
[13]. بحارالأنوار، ج5، ص312؛ امامحسین{علیه السلام} به اصحابش فرمود: ای مردم! همانا خداوند؟ج؟ بندگان را خلق نفرمود مگر برای اینکه حق متعال را بشناسند؛ وقتی که او را شناختند، عبادتش کنند؛ و وقتی او را عبادت نمودند، از عبادت غیر او بینیاز گردند. کسی از حضرت پرسید: معرفت خداوند چیست؟ فرمود: اینکه مردم هر زمانی امام خود را بشناسند؛ امامی که اطاعتش بر همگان واجب است.
توضیح علامه مجلسی{رحمة الله علیه} با استناد به کلام شیخصدوق{رحمة الله علیه} ذیل روایت شریفه بالا تأکید دارد که این مهم با معرفت به مقام امام و مقام ولایت تحقق پیدا میکند: «قال الصدوق{رحمة الله علیه} یعنی بذلک أن یعلم أهل کل زمان أن الله هو الذی لا یخلیهم فی کل زمان من إمام معصوم فمن عبد ربا لم یقم لهم الحجة فإنما عبد غیر الله؟عز؟. بیان: یحتمل أن یکون المراد أن معرفة الله تعالى إنما ینفع مع سائر العقائد التی منها معرفة الإمام أو أن معرفة الله إنما یحصل من معرفة الإمام إذ هو السبیل إلى معرفته تعالى».
[14]. تفسیر القرآن الکریم، ج4، ص386.
[15]. المجادلة، 11؛ خدا مؤمنان از شما را به درجهاى و دانشمندانتان را به درجاتى بلند گرداند.
[16]. تفسیر نمونه، ج23، ص442.
[17]. ترجمه تفسیر المیزان، ج19، ص327.
[18]. آلعمران، 163؛ آنان نزد خدا درجات و منزلتهایى هستند و خدا به آنچه انجام مىدهند، بیناست.
[19]. الإسراء، 70؛ به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم و آنان را در خشکى و دریا سوار کردیم و به آنان از نعمت هاى پاکیزه روزى بخشیدیم و آنان را بر بسیارى از آفریدههاى خود برترى کامل دادیم.
[20]. البقرة، 30-32؛ و هنگامى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: مسلماً من جانشینى در زمین قرار خواهم داد. گفتند: آیا کسى را در آن قرار مىدهى که فساد مىکند و خون مىریزد؟! در حالى که ما تو را همراه با سپاس و ستایشت تسبیح مىگوییم و تقدیس مىکنیم. فرمود: من چیزی مىدانم که شما نمىدانید. (30) و خدا همه نامها را به آدم آموخت؛ سپس به فرشتگان ارائه کرد و گفت: مرا از این نامها خبر دهید! اگر راستگویید. (31) گفتند: تو از هر عیب و نقصى منزّهى! ما را دانشى جز آنچه خودت به ما آموختهاى نیست، یقیناً تویى که بسیار دانا و حکیمى!
[21]. الأحزاب؛ 72؛ یقیناً ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم و آنها از به عهده گرفتنش امتناع ورزیدند و از آن ترسیدند و انسان آن را پذیرفت؛ بىتردید او بسیار ستمکار و بسیار نادان است.
[22]. المؤمنون، 14؛ آنگاه آن نطفه را علقه گرداندیم، پس آن علقه را به صورت پارهگوشتى درآوردیم، پس آن پارهگوشت را استخوانهایى ساختیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم، سپس او را با آفرینشى دیگر پدید آوردیم؛ پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است.
[23]. مفردات الفاظ القرآن، ص807.
[24]. غافر، 64؛ خداست که زمین را براى شما جایگاه امن و آسایش آفرید و آسمان را بنایى ساخت و شما را صورتگرى کرد و صورتهایتان را نیکو گردانید.
[25]. الأعراف، 11؛ و شما را آفریدیم؛ سپس شما را صورتگرى کردیم؛ آنگاه به فرشتگان گفتیم: بر آدم سجده کنید! بىدرنگ همه سجده کردند، جز ابلیس که از سجدهکنندگان نبود.
[26]. الحجر، 29 و 30؛ پس چون او را درست و نیکو گردانم و از روح خود در او بدمم، براى او سجدهکنان بیفتید! (29) پس همه فرشتگان بدون استثنا سجده کردند.
[27]. الزخرف، 36؛ و هرکس خود را از یاد رحمان به کوردلى و حجاب باطن بزند، شیطانى بر او مىگماریم که آن شیطان ملازم و دمسازش باشد.
[28]. النساء، 38؛ و هر کسی شیطان همدم او باشد، بىتردید همدمى بدی است.
[29]. المواعظ العددیه، ص182؛ همنشین انسان، راهنمای دین اوست.
[30]. تصنیف غررالحکم، ص413؛ رفیق انسان، راهنمای عقل اوست.
[31]. الکافی، ج1، ص20؛ همنشینی با خوبان، دعوتکننده به سوی خوبی است.
[32]. الامالی (للمفید)، ص222؛ همانا همنشین بد، همنشینش را تغییر میدهد.
[33]. تصنیف غررالحکم، ص431؛ بپرهیزید از همنشینی با بدان! زیرا آنان همنشین خود را به هلاکت و پستی میکشانند.
[34]. همان؛ اجتماع بدیها در همنشینی با بدان است.
[35]. العلق، 3؛ بخوان در حالى که پروردگارت کریمترین است.
[36]. النساء، 45؛ و بس است که خدا سرپرست شما باشد، و کافى است که خدا یاور شما باشد.
[37]. الفرقان، 31؛ و کافى است که پروردگارت راهنما و یارىدهنده باشد.
[38]. المصباح المنیر، ج2، ص537.
[39]. آلعمران، 101؛ و هرکس به خدا تمسّک جوید، قطعاً به راه راست هدایت شده است.
[40]. النساء، 175؛ اما کسانى که به خدا ایمان آوردند و به او تمسّک جستند، به زودى آنان را در رحمت و فضلى از سوى خود در آورد و به راهى راست به سوى خود راهنمایى مىکند.
[41]. المائدة، 16؛ خدا به وسیله آن کسانى را که از خشنودى او پیروى کنند، به راههاى سلامت راهنمایى مىکند؛ و آنان را به توفیق خود از تاریکىها به سوى روشنایى بیرون مىآورد و به جانب راه راست هدایت مىکند.
[42]. الحج، 54؛ و تا کسانى که دانش و آگاهى به آنان عطا شده بدانند که از سوى پروردگارت حق است، پس به آن ایمان آورند و دلهایشان براى آن رام و فروتن شود؛ و قطعاً خدا هدایتکننده اهل ایمان به سوى راهى راست است.
[43]. الدخان، 17؛ و همانا پیش از آنان قوم فرعون را آزمودیم و پیامبرى بزرگوار براى آنان آمد.
[44]. الشورى، 52؛ بىتردید تو به راهى راست هدایت مىنمایى.
[45]. التوبة، 128؛ یقیناً پیامبرى از جنس خودتان به سویتان آمد که به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است؛ اشتیاق شدیدى به شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
[46]. الکهف، 6؛ شاید تو مىخواهى اگر به این سخن ایمان نیاورند، خود را از شدت اندوه هلاک کنى!
[47]. الشعراء، 3؛ شاید تو مىخواهى براى اینکه آنان ایمان نمىآورند، خود را از شدت اندوه هلاک کنى!
[48]. الکافی، ج1، ص200؛ امامرضا{علیه السلام} فرمود: امام، رفیقی همراه و پدری مهربان و برادری دلسوز و مادری نیکوکار نسبت به فرزند کوچک خود و پناهگاه امن بندگان در پیشامدهای سخت زندگی است.
[49]. بحارالأنوار، ج53، ص175؛ امامزمان؟عج؟ در نامهای به شیخمفید{رحمة الله علیه} فرمود: قطعا ما از رعایت حال شما کوتاهى نمىکنیم و شما را از یاد نمىبریم؛ که اگر اینطور بود، سختیها و گرفتاریها بر شما فرود میآمد.
[50]. الروم، 30؛ پس حقگرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى این دین روى آور! سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است، باش! براى آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلى نیست؛ این است دین درست و استوار؛ ولى بیشتر مردم معرفت و دانش ندارند.
[51]. نهجالبلاغة، ص43؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: خداوند رسولانش را برانگیخت و آنان را به سوی بندگانش فرستاد تا ادای فطرت را از مردم طلب کنند و نعمتهاى فراموششده حق متعال را برایشان یادآوری کنند و با آنان به وسیله تبلیغ دین خدا احتجاج کنند و گنجینههای پنهان عقول آنان را برانگیزانند.
[52]. الکافی، ج1، ص16؛ امامکاظم{علیه السلام} فرمود: ای هشام! خداوند پیامبرانش را به سوی مردم نفرستاد مگر برای آنکه ایشان درباره خدا تفکر نمایند... ای هشام! خداوند متعال برای مردم دو حجت قرار داد: حجت ظاهری که پیامبران و انبیا و اهلبیت؟عهم؟ هستند و حجت باطنی که عقول ایشان است.
[53]. الحجرات، 10؛ جز این نیست که همه مؤمنان با هم برادرند.
[54]. الفرقان، 28؛ اى واى، کاش من فلانى را به دوستى نمىگرفتم.
[55]. التوبة، 71؛ مردان و زنان با ایمان دوست و یار یکدیگرند؛ همواره به کارهاى نیک و شایسته فرمان مىدهند و از کارهاى زشت و ناپسند بازمىدارند؛ و نماز را برپا مىکنند و زکات مىپردازند و از خدا و پیامبرش اطاعت مىنمایند؛ به زودى خدا آنان را مورد رحمت قرار مىدهد؛ زیرا خدا تواناى شکستناپذیر و حکیم است.
[56]. تصنیف غررالحکم، ص424؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: رفیق را رفیق نامیدند به این علت که تو را بر صلاح و رستگاری و دینداری کمک میکند. پس کسی که تو را در اصلاحشدن و دینداری کمک نماید، رفیق واقعی توست.
[57]. طه، 16؛ «پس مبادا آنکه از هواى نفسش پیروى کرده و [به این سبب] به قیامت ایمان ندارد، تو را [از توجه به آن] باز دارد که هلاک مىشوى».
[58]. من لایحضرهالفقیه، ج3، ص383؛ رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: هیچ بنایی در اسلام محبوبتر از ازدواج نزد خداوند متعال نیست.
[59]. مناقب آل ابیطالب؟عهم؟ (لإبن شهرآشوب)، ج3، ص356؛ چه خوب یاوری است در راه اطاعت الهی.
[60]. الکهف، 66؛ موسى به او گفت: آیا من تو را پیروى کنم که از آنچه به تو آموختهاند، مایه رشدى به من بیاموزى؟
[61]. الکافی، ج1، ص50؛ از امامباقر{علیه السلام} درباره آیۀ «انسان باید به غذایش نگاه کند» پرسیده شد؛ حضرت فرمود: مراد، علم است؛ یعنی باید بنگرد که از چه کسی علمش را اخذ میکند.
[62]. همان، ص17؛ امامکاظم{علیه السلام} فرمود: ای هشام! علم جز از دانشمندان الهی به دست نیاید و شناختن عالم به وسیلۀ عقل است.
[63]. الأعراف، 90؛ و اشراف و سران کافر قومش گفتند: اگر از شعیب پیروى کنید، مسلماً شما هم از زیانکارانید.
[64]. الأعراف، 88؛ اشراف و سران قومش که تکبّر ورزیدند، گفتند: اى شعیب! مسلماً تو و کسانى را که با تو ایمان آوردهاند از شهرمان بیرون مىکنیم یا اینکه بىچون و چرا به آیین ما بازگردید.
[65]. القصص، 38 و 39؛ و فرعون گفت: اى اشراف و سران! من براى شما هیچ معبودى جز خود نمىشناسم... (38) او و سپاهیانش به ناحق در زمین سرکشى و تکبّر کردند.
[66]. غافر، 26؛ فرعون گفت: مرا بگذارید تا موسى را بکشم و او پروردگارش را بخواند؛ چون من مىترسم دین شما را تغییر دهد، یا در این سرزمین فساد و تباهى به بار آورد!
[67]. تحفالعقول، 208؛ امامعلی{علیه السلام} فرمود: مردم به حاکمان خود شبیهترند تا پدران خود.
[68]. الکافی، ج8، ص353؛ امامعلی{علیه السلام} فرمود: مردم اصلاح نمیشوند مگر با اصلاحشدن حاکمانشان.
[69]. النساء، 97؛ قطعاً کسانى که بر خویش ستم کردند، فرشتگان آنان را قبض روح مىکنند؛ به آنان مىگویند: در چه حالى بودید؟ مىگویند: ما در زمین، مستضعف بودیم. فرشتگان مىگویند: آیا زمین خدا وسیع و پهناور نبود تا در آن مهاجرت کنید؟! پس جایگاهشان دوزخ است و آن بدبازگشتگاهى است.
[70]. گفتارها و نوشتارها (آیتالله مشکینی)، ص20؛ اگر زمانه صلاح باشد، فرد نیز صالح خواهد شد و اگر زمانه فاسد شود، انسان نیز فاسد خواهد شد.
[71]. یوسف، 53؛ همانا نفس طغیانگر بسیار به بدى فرمان مىدهد، مگر زمانى که پروردگارم رحم کند.
[72]. تصنیف غررالحکم، ص237؛ امامعلی{علیه السلام} فرمود: به راستى که این نفس همواره به بدى فرمان مىدهد؛ هرکس عنان آن را رها کند، او را به تاخت به سوى گناهان مىبرد.
[73]. همان؛ امامعلی{علیه السلام} فرمود: همانا نفس تو بسیار فریبکار است؛ اگر به آن اعتماد کنى، شیطان تو را به سمت ارتکاب حرامها مىکشاند.
[74]. همان؛ امامعلی{علیه السلام} فرمود: فرمانبرى از نفس و پیروى از هوسهاى آن، شالوده هر رنج و سرچشمه هر گمراهى است.
[75]. همان؛ امامعلی{علیه السلام} فرمود: نفس همواره به بدى و زشت کارى فرمان مىدهد؛ پس هرکه به نفس خویش اعتماد کند، نفس به او خیانت مى ورزد و هرکه به آن دل خوش کند، نفس او را به هلاکت مىافکند و هرکه از آن خشنود شود، نفس او را به جایگاه هاى بد درآورد.
[76]. همان؛ امامعلی{علیه السلام} فرمود: به راستى که این نفسها مراقب شما هستند و اگر فرمانشان برید، شما را به بدترین سرانجام در آورند.
[77]. همان؛ امامعلی{علیه السلام} فرمود: به درستى که شما اگر فرمانبردار نفس خود شوید، شما را به سوى سرانجامى بدی ببرد.
[78]. همان، ص306؛ امامعلی{علیه السلام} فرمود: هوای نفس همنشینی نابودکننده است.
[79]. بحارالأنوار، ج67، ص64؛ رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: دشمنترین دشمن تو، نفس اماره است که در میان پهلوی توست.
[80]. تصنیف غررالحکم، ص137؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: مردم فرزندان دنیا هستند و هر فرزندی با حب مادرش عجین است.
[81]. الکافی، ج2، ص315؛ محبت دنیا سرچشمه همه بدیهاست.
[82]. دعائمالإسلام، ج2، ص352؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: خدا را، خدا را در جهاد با نفس! چراکه دشمنترین دشمن شماست؛ خداوند متعال فرمود: قطعا نفس به بدیها بسیار امر میکند مگر زمانى که پروردگارم رحم کند؛ و اولین گناه، صادقدانستن نفس و میل به هوا و هوس است؛ خدا را خدا را که نسبت به دنیا راغب نشوید! که همانا دنیا سرچشمه بدیها و رو به زوال است.
[83]. ابراهیم، 22 ؛ و هنگامى که کار تمام مىشود، شیطان مىگوید: خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده دادم و تخلّف کردم! من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنابراین مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید!
[84]. ص، 82؛ گفت: به عزتت سوگند همه آنان را گمراه مىکنم.
[85]. ص، 83؛ مگر بندگان خالصشدهات را.
[86]. تنبیهالخواطر(مجموعه ورّام)، ج1، ص59؛ پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: دشمنترین دشمنانت، نفس خود توست که در درونت است.
[87]. ص، 82؛ گفت: به عزتت سوگند همه آنان را گمراه مىکنم.
[88]. الأعراف، 16؛ گفت: به سبب اینکه مرا به بیراهه و گمراهى انداختى، یقیناً بر سر راه راست تو در کمین آنان خواهم نشست.
[89]. ر.ک: تفسیر واژگان قرآن کریم، ص391 و 488.
[90]. الإسراء، 53؛ همانا شیطان همواره براى انسان دشمنى آشکار است.
[91]. فاطر، 6؛ بىتردید شیطان، دشمن شماست؛ پس او را دشمن خود بگیرید!
[92]. یس، 60؛ اى فرزندان آدم! آیا با شما عهد نکردم که شیطان را مپرستید که او بىتردید دشمن آشکارى براى شماست؟
[93]. بحارالأنوار، ج87، ص187؛ و پناه میبرم به خدا از شر نفسم؛ همانا نفس به بدیها بسیار امر میکند مگر زمانی که پروردگارم رحم کند؛ و پناه میبرم به خدا از شر شیطانی که بر گناهانم میافزاید.
[94]- دیوان باباطاهر، ص86.
[95]. النساء، 115-121؛ و هرکس بعد از آنکه هدایت برایش روشن و آشکار شد، با پیامبر مخالفت و دشمنى کند و از راهى جز راه مؤمنان پیروى نماید، او را به همان سو که رو کرده، واگذاریم، و به دوزخ درآوریم؛ و آن بدبازگشتگاهى است. (115)... مشرکان در حقیقت جز شیطانِ سرکشِ گمراه را اطاعت نمىکنند. (117) خدا شیطان را از رحمتش دور کرد؛ و [او] گفت: سوگند مىخورم که از میان بندگانت سهمى مُعیّن برخواهم گرفت؛ (118) و یقیناً آنان را گمراه مىکنم و دچار آرزوهاى دور و دراز مىسازم؛ و آنان را وادار مىکنم که گوشهاى چهارپایان را بشکافند و فرمانشان مىدهم که آفرینش خدایى را تغییر دهند؛ و هرکس شیطان را به جاى خدا سرپرست ویار خود گیرد، مسلماً به زیان آشکارى دچار شده است. (119) شیطان به آنان وعده مىدهد، و در آرزوها مىاندازد و جز وعده فریبنده به آنان نمىدهد. (120) اینان جایگاهشان دوزخ است و از آن هیچ راه فرارى نیابند.
[96]. الاسراء، 62؛ «[شیطان] گفت: مرا خبر ده این کسى که او را بر من برترى دادى [سببش چه بود؟] اگر تا قیامت مهلتم بخشى، بىتردید فرزندانش را جز اندکى لجام مىزنم».
[97]. الحجر، 39؛ گفت: پروردگارا! به سبب اینکه مرا گمراه نمودى، من هم یقیناً در زمین براى آنان مىآرایم و مسلماً همه را گمراه مىکنم.
[98]. الإسراء، 64؛ از آنان هرکه را توانستى با آوازت برانگیز! و با سوارهها و پیادههایت بر آنان بانگ زن، و با آنان در اموال و در اولاد شریک شو و به آنان وعده بده! و شیطان آنان را جز از روى باطل و دروغ وعده نمىدهد.
[99]. ر.ک: الأمالی (للطوسی)، ص339.
[100]. اسلام اصغر همان مرتبه ظاهری دین است که با اقرار به توحید و شهادت به نبوت محقق میشود و این مرتبه ممیز بین کافر و مسلمان و مشترک بین مسلمان و منافق بوده، آثار شرعی مختص به خود را دارد؛ مانند حرمت خون و مال و حلیت نکاح و ... .
[101]. برای توضیح بیشتر پیرامون مراتب اسلام و ایمان، ر.ک: رسالۀ سیروسلوک بحرالعلوم، ص76 و تفسیر المیزان، ج1، ص354، ذیل آیه 131 سورۀ بقره.
[102]. الأعراف، 16 و 17؛ گفت: به سبب اینکه مرا به بیراهه و گمراهى انداختى، یقیناً بر سر راه راست تو در کمین آنان خواهم نشست؛ (16) سپس از پیش رو و پشت سر و از طرف راست و از جانب چپشان بر آنان مىتازم و بیشترشان را سپاسگزار نخواهى یافت.
[103]. ترجمه تفسیر مجمعالبیان، ج9، ص65.
[104]. ترجمه تفسیر المیزان، ج8، ص 37.
[105]. روایت عابد بنیاسرائیل در این مورد مناسب میباشد؛ ن.ک: الکافی، ج8، ص384.
[106]. <ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً>؛ البقرة، 74؛ سپس دلهاى شما بعد از آن سخت شد، مانند سنگ یا سختتر.
[107]. نهجالبلاغة، ص53؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: شیطان را ملاک کارهای خود قرار دادند و او نیز آنان را دام خود قرار داد؛ در دلهایشان تخم گذاشت و جوجههایش را پرورش داد؛ با چشم آنان دید و با زبانشان سخن گفت؛ به یاری آنان بر مرکب گمراهی سوار شد و امور فاسد را در دیدگانشان زیبا جلوه داد.
[108]. تصنیف غررالحکم، ص264؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: بداخلاقی بدترین همنشین است.
[109]. همان، ص297؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: بدترین همنشین دین، طمع است.
[110]. همان، ص305؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: کسی که با شهوات همنشین است، اسیر آثار آن است.
[111]. همان؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: کسی که با شهوت همنشین است، بیمار نفس و عقل است.
[112]. النساء، 31؛ اگر از گناهان بزرگى که از آنها نهى مىشوید، دورى کنید، گناهان کوچکتان را از شما محو مىکنیم، و شما را به جایگاهى ارزشمند و نیکو وارد مىکنیم.
[113]. الحجر، 39؛ گفت: پروردگارا! به سبب اینکه مرا گمراه نمودى، من هم یقیناً در زمین براى آنان مىآرایم و مسلماً همه را گمراه مىکنم.
[114]. الکافی، ج2، ص131؛ از امامسجاد{علیه السلام} پرسیدند: کدام عمل نزد خداوند؟عز؟ بهتر است؟ فرمود: هیچ عملى بعد از معرفت خداوند؟ج؟ و رسولش بهتر از دشمنی با دنیا نیست که برای آن و گناه شعبههاى بسیاری است؛ اولین نافرمانی خدا، تکبر بود که گناه شیطان است، هنگامی که از سجده بر آدم{علیه السلام} امتناع نمود و استکبار ورزید و از کافران شد. دومین شعبه، حرص اس که گناه آدم و حوا بود، هنگامی که خداوند؟عز؟ به آن دو فرمود: «از هرچه میخواهید، بخورید ولى به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود! آدم و حوا چیزى را خوردند که به آن نیاز نداشتند و این خصلت تا روز قیامت در ذریه آنها رخنه کرد؛ به همین خاطر است که انسان معمولا چیزی را میطلبد که مورد نیازش نیست. سومین شعبه، حسد است که نافرمانى پسر آدم (قابیل) بود، زمانى که به برادرش (هابیل) حسادت ورزید و او را کشت. از این سه شعبه، شعبههای دیگری چون دوستى زنان، دوستى دنیا، دوستى ریاست، دوستى راحتطلبی، دوستى سخنگفتن، دوستى سرورى و ثروت منشعب گشته است. اینها هفت خصلت است که همگى در دوستى دنیا گرد آمدهاند؛ از این رو، پیامبران و دانشمندان بعد از شناختن این مطلب گفتهاند: دوستى دنیا سرچشمه هر بدی و خطاست و دنیا دو گونه است: دنیاى رساننده و دنیاى ملعون.
[115]. البقرة، 66؛ در نتیجه، آن را عبرتى براى کسانى که شاهدِ حادثه بودند و کسانى که بعد از آنان مىآیند؛ و پندى براى پرواپیشگان قرار دادیم.
[116]. النازعات، 24-26؛ و گفت: من پروردگار بزرگتر شما هستم. (24) پس خدا هم او را به عذاب آخرت و دنیا دچار ساخت. (25) بىتردید در این سرگذشت براى کسى که بترسد، عبرتى است.
[117]. تفسیر واژگان قرآن کریم، ص670.
[118]. الأنعام، 121؛ ؛ قطعاً شیاطین به دوستانشان القا مىکنند.
[119]. آلعمران، 28؛ مؤمنان نباید کافران را به جاى اهل ایمان، سرپرست و دوست بگیرند.
[120]. تصنیف غررالحکم، ص431؛ امامعلی{علیه السلام} فرمود: همنشین بد، پارهای از آتش است.
[121]. المائدة، 82؛ یقیناً سرسختترین مردم را در کینه و دشمنى نسبت به مؤمنان، یهودیان و مشرکان خواهى یافت.
[122]. البقرة، 120؛ یهود و نصارى هرگز از تو راضى نمىشوند تا آنکه از آیینشان پیروى کنى.
[123]. نهجالبلاغة، ص497؛ شناخت دانش وظیفهای است که انسان در گرو آن است؛ به وسیله دانش است که انسان طاعت را کسب میکند و بعد از مرگش خوشنام میگردد؛ و دانش، حاکم و ثروت، محکوم است؛ ای کمیل! ثروتاندوزان مردهاند؛ هرچند در حال زندگی هستند؛ و دانشمندان باقىاند تا زمانی که دنیا هست؛ بدن آنان از میان میرود ولی نام و شخصیتشان در دلها میماند؛ بدان که در اینجا دانش فراوانى است – حضرت اشاره به سینه مبارک خود فرمود- اگر براى آن افراد شایستهاى مىیافتم، انتقال مىدادم! آرى، شخص تیزفهم و باهوشی را مىیابم ولى به او اطمینان ندارم؛ چون او دین را براى دنیا به کار مىگیرد و با نعمتهاى خداوند بر بندگانش و با حجّتهاى حق بر اولیائش فخر مىفروشد؛ یا کسى را مىیابم که پیرو حاملان حق است ولی دارای بصیرت نیست و با اولین شبههاى که عارضش مىگردد، شک در دلش افروخته مىشود؛ بدان که هیچیک از این دو گروه اهلیّت ندارند؛ یا کسى را مىیابم که حریص لذّت است و به راحتی مطیع شهوت میشود؛ یا کسى که شیفته جمعآوری و ذخیره ثروت است؛ این دو نفر نیز به هیچ وجه رعایتکننده دین نیستند؛ نزدیکترین موجود از نظر شباهت به این دو گروه، چهارپایان رهاشده در علفزارند؛ چنین است که دانش با مرگ حاملانش مىمیرد.