(آشنایی با فطرت توحیدی و اصول مکتب تربیتی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه})

·درس دهم: فطرت

·اهداف

در پایان این درس انتظار می‌رود اهداف زیر محقق شود:

1. طرح چیستی حقیقت فطرت به عنوان مهم‌ترین و اصلی‌ترین محور مشترک انسان‌ها برای رسیدن به سعادت؛

2.  ضرورت مراجعه انسان‌ها به فطرت برای نیل به سعادت و کمال حقیقی؛

3. تبیین ویژگی‌های فطرت در پاسخ به نیازهای حقیقی انسان.

·سرفصل‌ها

·1. مقدمه

پس از بیان مهم‌ترین آفات و موانع نیل انسان به هدف و کمال خلقتش، در این درس به ضرورت مراجعه به فطرت به عنوان اصلی‌ترین راه برای پی‌بردن به جایگاه حقیقی و مقام کرامت او پرداخته می‌شود. گوهر فطرت انسان، ودیعه الهی در نهاد اوست که همه امیال، خواسته‌ها و نیازهایش با توجه به این حقیقت، روشن و تعدیل می‌گردد.

1. فطرت از ماده «فطر» به معنای شکافتن، گشودن شیء، ابراز آن و... است. این کلمه بر وزن «فِعلَة» دلالت بر نوع ویژه دارد و به معنای سرشت و نحوه خاصی از آفرینش است که حقیقت آدمی به آن نحو سرشته شده و این آفرینش ویژه در نهاد او نهفته است؛ از این رو، فطرت حقیقتی مشترک بین همه انسان‌ها بوده و آفرینش انسان اقتضای آن را داشته و قابل تغییر و تبدیل نیست.

2. تفاوت طبیعت، غریزه و فطرت: واژه طبع یا طبیعت با توجه به ویژگی خاصی که منشأ اثر خاص است، استعمال می‌شود و بیشتر در مورد اشیا به کار می‌رود؛ البته این واژه در مورد جاندارها نیز به کار می‌رود؛ با این تفاوت که آنها علاوه بر طبیعت دارای غریزه نیز هستند که مراد از آن، ویژگی درونی مخصوص آن حیوان است. این ویژگی راهنمای زندگی آنهاست و به تعبیر شهید مطهری{رحمة الله علیه}، نیمه‌آگاهانه است. البته غریزه در حیوانات متفاوت بوده و در برخی بیش از برخی دیگر است. واژه فطرت معمولا دربارۀ انسان به کار می‌رود که آن نیز مانند طبیعت و غریزه، امری تکوینی است؛ یعنی جزء سرشت انسان است و مسائل انسانی او را دربرمی‌گیرد؛ البته فراتر از امور طبیعی و مسائل مادی زندگی است. حقیقت‌طلبی و خداجویی، میل به پرستش و گرایش به دین، خیرخواهی و نوع‌دوستی و انسانیت، شکرگزاری و ... از جمله امور فطری انسان هستند.[1]

خلقت انسان دارای حقیقتی واحد است که دو جهت دارد: یکی جنبه طبیعت اوست که گِل بدبو و «حمأ مسنون» است و همه رذائل به آن بازمی‌گردد؛ و دیگری جنبه فطری اوست که منشأ آن، روح الهی است و ریشه کرامت و همه کمالات عالیِ اوست. اگر آدمی فقط متوجه طبیعت باشد، از حیوان و سنگ هم پایین‌تر و بدتر خواهد بود: <أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ>[2]، <فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً>[3]؛ ولی اگر به فطرت توجه داشته باشد، اشرف و افضل از ملائکه و مسجود ایشان خواهد بود. آیات قرآن کریم به هر دو جهت اشاره دارد. آیات مربوط به مقام خلافت و پذیرش امانت الهی و داشتن روح الهی و ... مرتبط با جهت اول و ناظر به مقام کرامت حقیقی انسان است و آیات مربوط به خلقت خاکی و گل سیاه بدبو و ... مربوط به طبیعت مادی اوست.

  • «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ{علیه السلام} فَقُلْتُ: الْمَلَائِکَةُ أَفْضَلُ أَمْ بَنُو آدَمَ؟ فَقَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ{علیه السلام}: إِنَّ اللَّهَ؟عز؟ رَکَّبَ فِی الْمَلَائِکَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَکَّبَ فِی الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَکَّبَ فِی بَنِی آدَمَ کِلَیْهِمَا؛ فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ‏ فَهُوَ خَیْرٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِم.‏»[4]

3. برای رسیدن به کمال حقیقی، توجه به فطرت انسانی ضرورت دارد. انسان باید ملاک را خواست‌های فطری خود قرار داده و درصدد برطرف‌کردن و تأمین آنها باشد. این گرایش فطری مختص برخی از انسان‌ها نیست؛ بلکه حقیقتی مشترک بین همگان است که مورد دعوت انبیای الهی نیز بوده است.

  • امام‌خمینی{رحمة الله علیه} می‌فرماید: باید دانست که آنچه از احکام فطرت است، چون از لوازم وجود و هیئت مخمّره در اصل طینت و خلقت است، احدى را در آن اختلاف نباشد؛ عالم و جاهل و وحشى و متمدن و شهرى و صحرانشین در آن متفق‌اند. هیچ‌یک از عادات و مذاهب و طریقه‌هاى گوناگون در آن راهى پیدا نکند و خلل و رخنه‌اى در آن از آنها پیدا نشود. اختلاف بلاد و أهویه و مأنوسات و آراء و عادات که در هر چیزى -حتى احکام عقلیه- موجب اختلاف و خلاف شود، در فطریات ابداً تأثیرى نکند. از آنچه ذکر شد، معلوم گردید که احکام فطرت از جمیع احکام بدیهیه، بدیهی‌تر است؛ زیرا در تمام احکام عقلیه حکمى که بدین مثابه باشد که احدى در آن خلاف نکند و نکرده باشد، نداریم؛ و معلوم است چنین چیزى اوضح ضروریات و ابده بدیهیات است. چیزهایى که لازمۀ آن باشد نیز باید از اوضح ضروریات باشد. پس اگر توحید یا سایر معارف از احکام فطرت یا لوازم آن باشد باید از اجلاى بدیهیات و اظهر ضروریات باشد؛ <و لکنّ أکثَرَ النّاسِ لا یَعلَمونَ>.[7]

4. فلسفه ارسال رسل و دعوت انبیا؟عهم؟ به منظور مراجعه به میثاق فطرت است.

  • قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول.‏»[8]

5. با توجه و دقت در آیه فطرت معلوم می‌شود که فطرت، هادی انسان به سعادت و غایت و هدف خلقت اوست.

  • علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} ذیل آیه شریفه <فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون‏>[9] می‌فرماید:

 «مراد از «اقامه وجه براى دین» روى‌آوردن به سوى دین و توجه به آن بدون غفلت از آن است؛ مانند کسى که به سوى چیزى روى مى‏آورد و همه حواس و توجهش را معطوف بدان مى‏کند؛ به طورى که دیگر به هیچ طرف -نه راست و نه چپ- رو برنمى‏گرداند. ظاهراً لام در «دین»، لام عهد است؛ و در نتیجه، مراد از دین، اسلام خواهد بود. کلمه «حنیفاً» در آیه، منظور اعتدال است و «فِطْرَتَ اللَّهِ» به نصب خوانده مى‏شود؛ چون در مقام وادارىِ شنونده است و چنین معنا مى‏دهد که ملازم فطرت باش! بنابراین در جمله مزبور اشاره است به اینکه این دینى که واجب است براى او اقامه وجه کنى، همان دینى است که خلقت بدان دعوت و فطرت الهى به سویش هدایت مى‏کند؛ آن فطرتى که تبدیل‌پذیر نیست.[10] براى اینکه دین چیزى غیر از سنت حیات و راه و روش سعادتمندى انسان نیست. پس هیچ انسانى هیچ هدف و غایتى ندارد مگر سعادت؛ هم‌چنان که تمامى انواع مخلوقات به سوى سعادت خود و آن هدفى که ایده‏آل آنهاست، هدایت فطرى شده‏اند؛ و طورى خلق شده و به جهازى مجهز گشته‏اند که با آن غایت و هدف مناسب است. پس انسان داراى فطرتى خاص به خود است که او را به سنت خاص زندگى و راه معینى که منتهى به هدف و غایتى خاص مى‏شود، هدایت مى‏کند؛ راهى که جز آن راه را نمى‏تواند پیش گیرد؛ <فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها>. انسان که در این نشئه زندگى مى‏کند، نوع واحدى است که سودها و زیان‌هایش نسبت به بنیه و ساختمانى که از روح و بدن دارد، سود و زیان مشترکى است که در افراد مختلف اختلاف پیدا نمى‏کند. پس انسان -از این جهت که انسان است- بیش از یک سعادت و یک شقاوت ندارد. حال که چنین است، لازم است در مرحله عمل تنها یک سنت ثابت برایش مقرر شود و هادى واحد، او را به آن هدف ثابت هدایت فرماید. باید این هادى همان فطرت و نوع خلقت باشد؛ و به همین جهت دنبال <فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها> اضافه کرد: <لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ>.[11]

·2. ویژگی‌های فطرت

  • بینش و گرایش‌های فطری، تحمیلی نیست؛ بلکه در درون انسان به صورت نهادینه وجود دارد و مانند علم حصولی نیست که از بیرون به درون نفس آمده باشد.
  • با توجه به اینکه تحمیل‌بردار نیست، پس قابل تغییر و تبدیل نبوده و ثابت و پایدار است؛ اگرچه امکان دارد به دلیل برخی انتخاب‌ها و رفتارهای انسان تضعیف شود.
  • فراگیر و عمومی و مشترک بین همه انسان‌هاست و اختصاص به برخی از انسان‌ها ندارد. با توجه به این عمومیت، دارای سه خصیصه است:

1. خداشناس و خداخواه و دین‌خواه است.

2. هیچ بشری بدون فطرت الهی خلق نشده است.

3. از گزند تغییر و تبدیل مصون است.

  • با توجه به اینکه فطرت کمال‌محور بوده و متوجه هستی و کمال مطلق است، ارزش حقیقی داشته و ملاک تعالی انسان، فطرت است.
  • عدم خطاپذیری فطرت در رسیدن به هدایت و کمال: با توجه به اینکه سنخ گرایشات فطری انسان عینی و حقیقی است (نه حصولی و مفهومی)، خطا در آن راه ندارد.
  • «گاهی انسان در اعتقاد یا عملش از طریق حق منحرف شده و دچار اشتباه می‌گردد؛ لکن این خطا و اشتباه مستند به فطرت انسانی او و هدایت الهی نیست؛ بلکه به خاطر این است که او خودش عقل خود را دزدیده و در اثر پیروی از هوای نفس و تسویلات جنود شیطان، راه رشد خود را گم کرده است؛ همچنان‌که قرآن فرموده: <إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏>[12]؛ و نیز فرموده: <أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ>[13]؛ پس این امور و علم و عملی که فطرت انسانی، انسان را به سوی آن دعوت می‌کند،‌ لوازم زندگی سعید انسانی است و آن زندگی است که جا دارد نامش را زندگی گذاشت. از اینجا نتیجه می‌گیریم که اگر انسان از راه راستی که فطرتش او را به آن دعوت نموده و هدایت الهی به سوی آن سوقش می‌دهد، منحرف شود، قطعا لوازم سعادت زندگی را از دست داده است.»[14]

·3. خلقت فطرت انسان بر اساس توحید

فطرت انسانی ذات و حقیقت انسان است که بدون حجاب دائماً متوجه توحید و در حال ابراز ارادت به ذات باری متعال است و جوهره انسانیت انسان با این حقیقت گره خورده است. حرارت محبت به خداوند در هر کسی بیشتر باشد، مؤمن‌تر است و اگر این گرایش انسان به حق و حقیقت‌طلبی و توحید خداجویی در او به فعلیت برسد، فطرتش شکوفا می‌شود.

  • «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ{علیه السلام} عَنْ قَوْلِ اللَّهِ‏ <فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها>[15] قَالَ: فُطِرُوا عَلَى التَّوْحِیدِ.»[16]
  • «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} عَنْ قَوْلِ اللَّهِ؟عز؟ <فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها> قَالَ: فَطَرَهُمْ جَمِیعاً عَلَى التَّوْحِیدِ.»[17]
  • «عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ{علیه السلام} عَنْ قَوْلِ اللَّهِ‏ <حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ>[18] مَا الْحَنِیفِیَّةُ؟ قَالَ: هِیَ الْفِطْرَةُ الَّتِی <فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا> فَطَرَ اللَّهُ الْخَلْقَ عَلَى مَعْرِفَتِهِ.»[19]
  • «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ {علیه السلام} عَنْ قَوْلِ اللَّهِ؟عز؟ <فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها> قَالَ: فَطَرَهُمْ عَلَى مَعْرِفَةِ أَنَّهُ رَبُّهُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یَعْلَمُوا إِذَا سَأَلُوا مِنْ رَبِّهِمْ وَ لَا مِنْ رَازِقِهِمْ.»[20]
  • قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: «کُلُ‏ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى‏ الْفِطْرَةِ یَعْنِی الْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اللَّهَ؟عز؟ خَالِقُهُ کَذَلِکَ قَوْلُهُ‏ <وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ‏ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ‏>[21][22]
  • قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «إِنَّ أَفْضَلَ مَا یَتَوَسَّلُ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّه‏... کَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ؛ فَإِنَّهَا الْفِطْرَة.»[23]
  • قَالَ الإمامُ العَسکَری{علیه السلام}: «اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَتَأَلَّهُ إِلَیْهِ عِنْدَ الْحَوَائِجِ وَ الشَّدَائِدِ کُلُّ مَخْلُوقٍ عِنْدَ انْقِطَاعِ‏ الرَّجَاءِ مِنْ کُلِّ مَنْ دُونَهُ وَ تَقَطُّعِ الْأَسْبَابِ مِنْ جَمِیعِ مَنْ سِوَاهُ.»[24]
  • متن کتاب «امامت و ولایت» پیرامون آیه فطرت:

«در فرهنگ دینی از آنجا که ذات و فطرت انسان بر محور توحید آفریده شده، «وجه» در انسان بر فطرت توحیدی انسان نیز قابل حمل است؛ چنان‌که در آیه فطرت بر همین معنا اشاره شده است. اگر «وجه» به معنای ذات و قلب باشد، اقامه وجه یعنی باطن و حقیقت انسانی خود را یک‌سر متوجه هدفی کنید که متعلق اقامه است! از آنجا که ذات انسان بر فطرت توحید آفریده شده، اقامه وجه در آیه به معنای اظهار همه کمالات فطری و گرایش‌های توحیدی در مقابل کسی است.»[25]

·4. رابطه فطرت توحیدی و ولایت

با توجه به فطری‌بودن توحید باید توجه داشت که راه و طریق رسیدن به توحید از مسیر نفس و مرتبه عالی مقام انسانی، یعنی مقام ولایت، می‌گذرد؛ از این رو، راه تمامی فیوضات و رسیدن به مقامات عالی انسانی از مجرای مقام ولایت است.

  • «عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ{علیه السلام}‏ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى‏ <فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ‏ حَنِیفاً> قَالَ: هِیَ الْوَلَایَةُ.»[26]
  • «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} فِی قَوْلِهِ؟عز؟ <فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها> قَالَ: عَلَى التَّوْحِیدِ وَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ{صلوات الله علیه} وَ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ{علیه السلام}[27]

 ولایت مهم‌ترین رکن اسلام می‌باشد که بدون این مقام تمامی اعمال و عبادات پوچ و بی‌روح و بی‌ارزش است.

  • عَنْ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ{علیه السلام} قَالَ: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ مَا نُودِیَ‏ بِالْوَلَایَةِ.»[28]
  • قالَ الإمامُ الرّضا{علیه السلام}: «إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ‏ الْإِسْلَامِ النَّامِی‏.»[29]

 

·درس یازدهم: مکتب اخلاق توحیدی (1)

·اهداف

در پایان این درس انتظار می‌رود اهداف زیر محقق شود:

1. داعیه‌داری این مکتب در رجوع به فطرت و تبیین سلوکی آن؛

2. تبیین برخی از مبانی عملی مکتب از منظر عوامل شکوفایی فطرت؛

3. بیان شاخصه‌های اصلی این مکتب و بیان برخی از ویژگی‌های عملی این مکتب.

·سرفصل‌ها

پیرامون مراحل مراجعه به فطرت و شکوفایی حقیقت فطرت باید توجه داشت که این مهم در سه گام محقق می‌شود:

  • گام اول: تنبه نسبت به روند گذشته و عزم برای جبران و اصلاح و کنارزدن غبار حجاب گناهان و تعلقات؛ که عبارت از همان یقظه و توبه است؛
  • گام دوم: حفظ و مراقبت از نشستن غبار گناه و زنگار و حجاب‌ها بر صفحه قلب با مراقبه و محاسبه روزانه؛
  • گام سوم: انجام اعمال و برخی دستورات که آدمی را در سیرش موفق و موجبات تقرب را فراهم می‌کند (که با تعبیر «دستورات» مورد اشاره خواهد گرفت).

·1. زدودن موانع، مهم‌ترین عامل شکوفایی فطرت

با وجود موانع، فطرت محجوب شده و در سیر بندگی و انجام اعمال و عبادات و اجتناب از رذائل و تخلق به فضائل ناتوان خواهد بود و توان شکوفایی نخواهد داشت؛ از این رو، لازم است با زدودن موانع سر راه فطرت بستر لازم برای شکوفایی آن را مهیا کرد. باید دانست که با زدودن موانع، زمینه رشد و تکامل برای انسان فراهم می‌شود و فلسفه ارسال رسل و انزال کتب نیز همین امر بوده است. واژه «ذکر» و «تذکر» در آیات الهی و تقدم تزکیه بر تعلیم کتاب نشان از ضرورت و اهمیت این امر دارد.

  • رین: به معنای غبار و زنگ؛ و به عبارتی، تیرگی است که روی چیز گرانبهایی بنشیند.[31]
  • <فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّر 21 لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر>[32]
  • <إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْب‏>[33]
  • <وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب‏>[34]
  • <إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشى>‏[35]
  • «کلمه «تذکره» به معناى ایجاد ذکر (یادآورى) در شخصى است که چیزى را فراموش کرده است؛ چون انسان کلیات حقایق دین را با فطرت خود در مى‏یابد؛ مثلاً مى‏فهمد خدایى هست و آن هم یکى است؛ چون ممکن نیست واجب‌الوجود دو تا باشد؛ و مى‏داند که الوهیت و ربوبیت منحصر در اوست و مسئله نبوت و معاد و غیر آن را به وجدان خود درک مى‏کند. پس این کلیات ودائعى است که در فطرت هر انسانى سپرده شده؛ اما انسان به خاطر چسبیدن به زندگى زمینى و اشتغال به خواسته‏هاى نفس، به لذائذ و زخارف دنیوی سرگرم مى‏شود و در دل خود جایى براى غرائز فطرى خود باقی نمى‏گذارد؛ در نتیجه، آنچه را خدا در فطرت او ودیعه گذاشته، فراموش مى‏کند. اینکه در آیات قرآن این حقایق خاطرنشان مى‏شود، براى یادآورى به نفس است.»[36]
  • <کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة>[37]
  • <لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة>[38]
  • <قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى‏>[39]
  • <قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها>[40]

پاک و صافى شو و از چاهِ طبیعت به در آى           که صفایى ندهد آبِ تراب آلوده[41]

آیینه شو جمال پرى‌طلعتان طلب                            جاروب زن به خانه و پس میهمان طلب‏[42]

·2. یقظه

«یَقَظه» به معنای بیداری و آگاهی است و در تمام کتب اخلاقی و مکاتب سلوکی به عنوان اولین منزل سلوک و انسانیت ذکر شده است. انسان تا از غفلت بیدار نشود، حیات حقیقی‌اش آغاز نمی‌شود و تا بیداری از خواب غفلت و تنبه از روند گذشته و سیر موجود و توجه جدی به حقیقت خود محقق نشود، گویی آدمی برای رسیدن به غایت و کمال خلقت خود قدمی برنداشته است. این تنبه و بیداری از خواب غفلت ممکن است برای انسان در هر حالی اتفاق بیفتد؛ مثلاً از طریق شنیدن یک ‌آیۀ قرآن، مطالعۀ یک کتاب، یک‌ پیشامد خاص، تذکر حکیمانه یک‌ استاد یا عالم وارسته صاحب نفس.

  • <أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ>[43]
  • قالَ اَمیرُ المُؤمِنینَ{علیه السلام}: «أَلَا مُنْتَبِهٌ مِنْ رَقْدَتِهِ قَبْلَ حِینِ مَنِیَّتِه‏.»[44]
  • قیلَ: «النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا‏.»[45]
  • کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

کی روی، ره ز که پرسی، چه کنی، چون باشی؟[46]

  • عاشق شو ار نه روزى، کارِ جهان سرآید

ناخوانده نقشِ مقصود، از کارگاه هستى[47]

«یقظه» عنایتی از جانب پروردگار متعال و توأم با توبه است؛ یعنی به محض اینکه شخص بیدار می‌شود، اگر از همان لحظه حرکت در صراط مستقیم هدایت را شروع کند، شامل عنایت معبود حقیقی شده‌ است. ضمنِ فراهم‌کردن مقدمات تنبه و بیداری از خواب غفلت باید از خداوند کریم بخواهیم فضل و عنایتش شامل حالمان شود تا در لحظۀ وزیدن نسیم رحمت الهی‌ قلب ما‌ در خواب غفلت نبوده و ظرف دل آماده پذیرش و اجابت باشد.

  • قالَ رَسولُ الله{صلوات الله علیه}: «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی‏ أَیَّامِ‏ دَهْرِکُمْ‏ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا.»[48]

اصل در یقظه، کنارزدن زمینه‌های غفلت و فراهم‌کردن مقدمات لازم برای بهره‌بردن از این لطف و محبت الهی است؛ زیرا خداوند حکیم همه امورش از سر حکمت است و محبت و دستگیری و هدایت خاص او شامل کسانی می‌شود که لایق محبت الهی باشند و ظرف قلب آنان خالی از محبت به غیر خداوند باشد.

·اول. زمینه‌های ایجاد غفلت

همان‌طور که انسان در دنیا از عوامل بیماری دوری می‌کند، باید از مقدمات غفلت نیز دوری کند و نسبت به آنها بی‌توجه نباشد. در غیر این صورت، وقتی از دنیا می‌رود، انگشت ندامت می‌گزد ولی فایده‌ای ندارد. این زمینه‌ها عبارتند از:

الف. ظاهربینی و سطحی‌نگری: یکی از عوامل غفلت، سطحی‌نگری و ظاهرگرایی است که در فصل دوم پیرامون آن بحث شد. قرآن کریم از افرادی که به ظاهر زندگی دنیوی اکتفا کرده و متوجه باطن عالم نبوده و در مسیر توحید حرکت نمی‌کنند، با تأکید، تعبیر به «غافل» کرده است:

  • <یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ>[49]
  1. صرف وقت در امور بی‌فایده: اکتفا به ظاهر دنیا موجب غفلت انسان از باطن دین شده، انسان را از مسیر اصلی خود دور می‌کند، او را سرگرم امور باطل و پوچ و بی‌فایده کرده و منجر به تباهی عمر می‌شود.
  • <وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون‏>[50]
  • قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «کَفَى بِالرَّجُلِ غَفْلَةً أَنْ یُضَیِّعَ عُمُرَهُ فِیمَا لَا یُنْجِیه‏.»[51]
  1. همنشینی با فاسدان: یکی از عوامل تأثیرگذار در رفتار انسان، همنشینان او هستند؛ اگر انسان با مردمانی بدسرشت و هوا‌پرست همنشین شود، به مرور زمان به آنها شباهت پیدا می‌کند.
  • خداوند متعال در اولین موارد وحی به موسای نبی{علیه السلام} پس از توحید و معاد به این مهم متذکر می‌شود: <فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى‏>[52]
  • قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «مُجَالَسَةَ أَهْلِ‏ الْهَوَى‏ مَنْسَاةٌ لِلْإِیمَان وَ مَحْضَرَةٌ لِلشَّیْطَان‏.»[53]
  • قالَ الإمامُ‌ السَّجادُ{علیه السلام}: «مُجَالَسَةُ الصَّالِحِینَ دَاعِیَةٌ إِلَى الصَّلَاح.»[54]

·دوم. برخی از مقدمات حصول یقظه

الف. تعقل و تفکر: از لوازم اصلی این تنبه و بیداری، عمیق‌نگری و تفکر می‌باشد؛ همان‌گونه که گذشت مراد از تفکر آیات و روایات، تفکر پیرامون آیات آفاقی و انفسی است که تنبه و بیداری در سلوک الهی را به ارمغان می‌آورد و انسان را به غایتش نائل می‌گرداند.

  • <وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً>[55]
  • <وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون‏>[56]
  • <یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخیلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون‏>[57]
  • <وَ هُوَ الَّذی یُحْیی‏ وَ یُمیتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُون‏>[58]
  • قالَ الإمامُ الصّادِقُ{علیه السلام}: «تَفَکُّرُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ سِتّینَ سَنَةٍ.»‏[59]
  • روزها فکر من این است و همه‌شب سخنم   که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود                 به کجا می‌روم آخر، ننمایی وطنم[60]

  1. حیا و ادب: رعایت حیا و ادب نیز از عوامل جلب خیرات و از موجبات ایجاد یقظه است.
  • قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «الحَیَاءُ مِفْتَاحُ کُلِّ الْخَیْرِ.»[61]
  • عنه{علیه السلام}: «الحَیَاءُ یَصُدُّ عَنْ فِعْلِ الْقَبِیحِ.»[62]
  • عنه{علیه السلام}: «الحَیَاءُ مِنَ اللَّهِ یَمْحُو کَثِیراً مِنَ الْخَطَایَا.»[63]
  • عنه{علیه السلام}: «سَبَبُ تَزْکِیَةِ الْأَخْلَاقِ حُسْنُ الْأَدَبِ.»[64]

مرور سرگذشت انسان‌هایی که برایشان یقظه ایجاد شده و یک‌باره متحول شدند نیز نشان از آن دارد که «رعایت ادب» عاملی مهم در کسب این توفیق بوده است. مصادیق رعایت ادب بسیار است؛ اعم از رعایت ادب محضر ربوبی یا رعایت ادب محضر اولیا، یا مجلس عزای اهل‌بیت؟عهم؟ یا اماکن متبرکه یا والدین و بزرگان.

·3. توبه

منزل دوم در سیر سالک، «توبه» است که در لغت به معنای مطلقِ بازگشت می‌باشد.[65] هر کسی در هر مرتبه‌ای از غفلت و گناه که باشد، با توبه از حجاب تعلقات و آلودگی گناهان، پاک شده و به پاکیزگی فطری خود بازمی‌گردد و لیاقت ورود به رحمت الهی را پیدا می‌کند. در واقع، با توبه حیات معنوی سالک از نو شروع می‌شود.

  • <إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ>[66]
  • <وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم‏>[67]

به تعبیر علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}، هر توبه بنده محفوف به دو توبه از جانب رب است؛ به این معنا که ابتدا حق متعال با نگاه رحیمانه خود، بنده گناهکار را مورد توجه قرار می‌دهد تا نور بیداری در دلش روشن شود؛ سپس بنده توبه می‌کند و در نهایت، حق متعال توبه او را می‌پذیرد.[68] این سه توبه در آیه فوق قابل تطبیق است:

  • توبه اول حق متعال: <ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ>؛
  • توبه بنده: <لِیَتُوبُوا>؛
  • توبه دوم حق متعال: <إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم‏>.
  • قالَ الإمامُ الصّادِقُ{علیه السلام}: «التَّوْبَةُ حَبْلُ اللَّهِ وَ مَدَدُ عِنَایَتِهِ وَ لَا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ مُدَاوَمَةِ التَّوْبَةِ عَلَى کُلِّ حَالٍ.»[69]
  • شستشویى کن و آنگه به خرابات خرام    تا نگردد زِ تو این دیرِ خراب، آلوده‏[70]
· دوری از یأس از رحمت پروردگار

یکی از چالش‌های بزرگ برای سالک، یأس (ناامیدی) از توبه و رحمت الهی است. ناامیدی اصلی‌ترین حربه شیطان در ابتدای سیر است. همان‌گونه که گذشت، شیطان برای وسوسۀ افراد عادی خودش مستقیماً وارد نمی‌شود؛ بلکه جنود خود را می‌فرستد. به تناسبی که سالک در مراتب قرب طی طریق می‌کند و جلو می‌رود، آرام‌آرام شیطان فرماندهان جنود خود را به جنگ با او می‌فرستد؛ تا آنکه در مراتب عالی، خود شیطان به نبرد با او می‌آید. یکی از جنود شیطان که در همان اوایل سیر به سراغ انسان می‌آید، یأس از رحمت پروردگار است که از گناهان کبیره محسوب می‌شود.

یأس از رحمت الهی، یعنی بنده‌ای با چند بار زمین‌خوردن در طریق سلوک با خود بگوید: توبه من با این بارِ گناه هرگز مقبول نیست و به جایی نمی‌رسم؛ پس دمی را خوش باشم و خود را به زحمت نیندازم! او متوجه نیست که با این یأس، گرفتار گناه بزرگ‌تری شده است؛ بنابراین به محض اینکه بنده‌ای به درگاه الهی توبه می‌کند، حتی اگر هنوز حق‌الناس و حق‌الله بر عهده‌اش باشد و عزم جدی بر ادای آن داشته باشد، در زمره «تائبین» است؛ زیرا اصل در توبه، پشیمانی از گناه و عزم بر جبران آن است؛ هرچند اصلاح آن زمان ببرد؛ و کسی که توفیق توبه پیدا کند، حتما مورد پذیرش الهی واقع می‌گردد.

  • قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: «أعظمُ البَلاءِ انقِطاعُ الرَّجاءِ.»[71]
  • عنه{علیه السلام}: «قَتَلَ الْقُنُوطُ صَاحِبَهُ.»[72]
  • عنه{علیه السلام}: «الرَّجَاءُ لِرَحْمَةِ اللَّهِ أَنْجَحُ.»[73]
  • قَالَ أَبو الْحَسَنِ الرِّضَا{علیه السلام}: «أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ؟عز؟ یَقُولُ: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ بِی، إِنْ خَیْراً فَخَیْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً.»[74]
  • عفو خدا بیشتر از جرم ماست                    نکته سربسته چه گویى خموش

گرچه وصالش نه به کوشش دهندآن‌قدر اى ‌دل که توانى بکوش

رندى حافظ نه گناهى است صعببا کرم پادشه عیب‌پوش[75]

·تعجیل در توبه

شتاب در توبه برای سالک از ضروریات است؛ زیرا از یک‌سو، اجل مهلت نمی‌دهد و ممکن است هر آن، فرصت توبه با مرگ از دست برود و از سوی دیگر، از تسویف و تسویل شیطان در امان نیست. کسی که توبه را به تأخیر می‌اندازد، نشان می‌دهد که مرگ را جدی نگرفته و تصور می‌کند وقت بسیاری دارد. او به گونه‌ای رفتار می‌کند که گویا خداوند به او تضمین طول عمر را داده! در حالی ‌که مرگ برای همه مقرر گشته است.

  • قالَ الإمامُ الصّادِقُ{علیه السلام}: «الْمَوْتُ یَأْتِی‏ بَغْتَةً.»[76]
  • قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «مُسَوِّفُ نَفْسِهِ بِالتَّوْبَةِ مِنْ هُجُومِ الْأَجَلِ عَلَى أَعْظَمِ الْخَطَر.»[77]
  • <وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقین‏>[78]

·طریق توبه و محاسبه دقیق گذشته

پس از بیداری، سالک باید محاسبه‌ای دقیق از ابتدای بلوغ خود انجام دهد و با ثبت حقوقی که بر ذمه دارد، درصدد اصلاح و جبران گذشته برآید. پیرامون این مطلب، روایتی از امیرالمؤمنین{علیه السلام} نقل شده که ایشان مراحل توبه را چنین بیان فرموده‌اند:

·1. پشیمانی از گذشته

«الْأَوَّلُ النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى»؛ اولین کار این است که انسان باید از عمر تلف‌شدۀ خود سخت پشیمان باشد. یکی از جلوه‌های پشیمانی این است که انسان در محضر الهی به گناهان خود اقرار کند. به این معنا که با خود خلوت کرده و از ابتدای بلوغ، روزها و ماه‌ها و سال‌ها را -در حدی که یادش می‌آید- محاسبه کرده و گناهان خود را یادداشت کند. امام‌باقر{علیه السلام} می‌فرماید: «وَ اللَّهِ مَا یَنْجُو مِنَ‏ الذَّنْبِ‏ إِلَّا مَنْ أَقَرَّ بِهِ»[79].

·2. عزم بر عدم تکرار

«الثَّانِی الْعَزْمُ عَلَى تَرْکِ الْعَوْدِ إِلَیْهِ»؛ مرحله دوم این است که بنا را بر عدم تکرار گناه بگذارد. البته این امر مشروط بر آن است که سعی کند زمینۀ گناه را از بین ببرد تا مجددا گرفتار گناه نشود. بدین معنا که زمان و مکان و علت افتادن در وادی گناه را بنویسد؛ چون معمولاً زمینۀ گناه برای افراد مختلف، تکراری است و شیطان با توجه به ضعف هر شخص، از همان نقطه به او حمله می‌کند.

·3و4. پرداخت حق‌الناس و جبران حقوق الهی

«وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَى الْمَخْلُوقِینَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى‏ تَلْقَى‏ اللَّهَ‏؟عز؟ أَمْلَسَ لَیْسَ عَلَیْکَ تَبِعَةٌ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى کُلِّ فَرِیضَةٍ عَلَیْکَ ضَیَّعْتَهَا فَتُؤَدِّیَ حَقَّهَا»؛ مرحله سوم و چهارم توبه، اصلاح مافات است؛ یعنی تمام حقوقی که از مردم بر ذمه دارد، جبران کند تا خدا را پاک ملاقات نماید؛ سپس فرائضی که انجام نداده را به جا آورد.

در توبه، جبران و اصلاح گذشته، حرف اول را می‌زند. خداوند می‌فرماید: <فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ>[80]؛ «کسی که بعد از گناه توبه کند، مشروط بر اینکه اصلاح کند و گذشته‌اش را به وسیلۀ پرداخت حقوق دیگران پاک کند، خداوند نیز توبه‌اش را می‌پذیرد»؛ بنابراین توبه به ‌تنهایی کفایت نمی‌کند و اصلاح گذشته نیز امری لازم است.

حق‌الناس از گناهانی است که تا حقوق صاحبش ادا نشود و یا راضی نگردد، توبه مقبول نیست و سالکی که به سوی کوی محبوب در حرکت است این اصل عقلانی را دائماً باید در نظر داشته باشد که با مبغوضِ محبوب هرگز محبوبِ محبوب نمی‌توان شد و ظرف آلوده به گناه و گرفتار حقوق خداوند؟ج؟ و مردم هرگز تحت افاضات لطیف ربانی قرار نمی‌گیرد.

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض           ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود[81]

به دلیل اینکه جبران حق‌الناس از حق‌الله سخت‌تر است، در بیان امیرالمؤمنین{علیه السلام}، ادای حقوق مردم مقدم شده است. انسان باید تمامی حقوقی که بر ذمه دارد را ادا کند؛ یعنی بدهی‌های خود را بپردازد، اموال دیگران را به آنها بازگرداند؛ اگر بدون اذن آنها از اموالشان بهره برده، رضایت آنها را جلب کند و چنانچه به دارایی‌های آنان آسیب رسانده است، خسارت را بپردازد.

باید توجه داشت که حق الناس عِرضی (خدشه‌دارکردن آبروی دیگران) به مراتب حساس‌تر و دقیق‌تر است؛ به ‌همین‌ دلیل، علمای ربانی توصیه می‌کردند که انسان در ابتدا حق‌الناس عِرضی را محاسبه کند؛ گناهانی مانند غیبت، تهمت، تحقیر و... مربوط به این حیطه هستند. اگر انسان آبروی یک ‌مسلمان را خدشه‌دار کند، جبران آن بسیار سخت‌تر از جبران مالی است.

سخت‌ترین توبه، ادای حق‌الناس فرهنگی است؛ زیرا جبران آن سخت و یا غیرممکن است. اگر انسان سنت غلطی را در جامعه بنا کند، جبرانش خیلی مشکل است. رسول مکرم اسلام{صلوات الله علیه} فرمودند: «مَن‏ سَنَّ‏ سُنَّةً سَیِّئَةً کانَ علیه وِزرُها و وِزرُ مَن عَمِلَ بِها إلى یَومِ القِیامَةِ»[82]؛ کسی که سنت غلطی را در جامعه بنا کند، تا روز قیامت که به آن سنت غلط عمل می‌شود، گناه تمام آن افراد به حساب او نیز نوشته می‌شود.

·مراتب توبه

توبه حقیقتی ذومراتب است و در یک ‌نگاه جامع، به معنای مطلق بازگشت به پروردگار است و فقط اختصاص به گناهکاران و بندگان عاصی ندارد؛ بلکه سالک در تمام منازل سلوک نیازمند توبه و استغفار دائمی است؛ و عبد در تمام مراتب سلوک باید همیشه گریان و نالانِ درگاه پروردگار باشد. امام‌صادق{علیه السلام} در این زمینه می‌فرمایند: «وَ کُلُّ فِرْقَةٍ مِنَ الْعِبَادِ لَهُمْ تَوْبَةٌ»[83]؛ هر گروهی از بندگان توبه‌ای مخصوص به خود دارند:

  1. «تَوْبَةُ الْخَاصِّ مِنَ الِاشْتِغَالِ بِغَیْرِ اللَّهِ تَعَالَى‏»؛ خاصان درگاه الهی از اشتغال به غیرخداوند توبه می‌کنند. کسی که در این مرتبه قرار دارد، همه اعمالش (مباحات و مستحبات و واجبات) برای خداوند است و مشمول رحمت و ثواب الهی خواهد بود. چنین فردی در تمام آنات زندگی خود مراقبه می‌کند تا در وادی محرمات نیفتد و حریم الهی را نشکند.
  2. «تَوْبَةُ الْعَامِّ مِنَ الذُّنُوب‏»؛ توبه عموم مردم از گناهانشان است.

·درس دوازدهم: مکتب اخلاق توحیدی (2)

·اهداف

در پایان این درس انتظار می‌رود اهداف زیر محقق شود:

1. تبیین جایگاه اساسی مراقبه و محاسبه درسلوک عملی؛

2. اشاره‌ای گذرا به ضرورت التزام به دستورات سه‌گانه.

·سرفصل ها

·1. مراقبه

پس از توبه از گذشته (التزام به فطرت و عدم تکرار اشتباهات قبل)، اولین و مهم‌ترین گام در سلوک و سیر به سوی خدا، مراقبه است که در لغت به معنای کنترل‌کردن و اشراف‌ دقیق بر امری است.[84] شخصِ مراقِب باید دائماً نسبت به خود ترقّب داشته باشد و کشیک نفس ‌را بکشد.[85] چنین کسی دائماً در حال کنترل نفس خود در همه حالات و همه اوقات است و تمام همت خود را در سلوک متمرکز می‌کند؛ زیرا سلوک انرژی زیادی می‌خواهد و نفس سالک باید تحت اشراف و کنترل او باشد. وقتی قلب دائماً مراقب بود و تحت کنترل قرار گرفت، همواره در حال عبادت است و همین عبادت دائمی موجب تقرب اوست.

  • <إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیبا>[86]
  • «احْفَظِ اللَّهَ یَحْفَظْکَ، احْفَظِ اللَّهَ تَجِدْهُ أَمَامَک.‏»[87]
  • قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ الرَّجُلُ مُهَیْمِناً عَلَى نَفْسِهِ مُرَاقِباً قَلْبَهُ.»[88]

پاسبان حرم دل شده‏ام شب همه شب                   تا در این خانه جز اندیشه او نگذارم‏[89]

·مراقبه مرحله اول: مراقبه بر حلال و حرام

اولین منزل سلوک الی ‌الله و اولین منزل مراقبات، حفظ ظاهر احکام شرع مقدس در حلال و حرام الهی است. سالک پس از توبه از گذشته باید با عزم جزم، تمام تلاشش بر این باشد که از جمیع معاصی الهی دور شود. در این مراقبه شخص باید در یک یا چند اربعین، مقید باشد واجبات و محرماتی را که در شرع مقدس اسلام وارد شده، رعایت کند تا جایی که امتثال فرامین الهی برایش ملکه شود.

  • <وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ>[90]

لازم است سالک به طور دقیق همه احکام مورد ابتلای خود را بداند تا مبادا در اثر جهل به مسئله مرتکب حرام شود. در این میان، احکام فقهی-اخلاقی در مسائل خانوادگی و روابط اجتماعی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ زیرا بسیاری از متشرعین در احکام نماز و روزه و یا خوردنی‌ها و پوشیدنی‌ها حدود الهی را رعایت می‌کنند اما در اثر نادانی، ناخواسته گرفتار گناهانی چون دروغ، تهمت، غیبت، تحقیر، تعییر و مسائلی از این قبیل می‌شوند که آثار آنها به مراتب از گناهان کبیره بسیار زشت بالاتر است و برای سالک کدورتی سخت‌تر از سایر گناهان به همراه خواهد داشت.

  • قالَ الإمامُ الباقر{علیه السلام}: «قَالَ اللَّهُ؟عز؟! ابْنَ آدَمَ اجْتَنِبْ مَا حَرَّمْتُ عَلَیْکَ تَکُنْ مِنْ أَوْرَعِ النَّاس.»[91]

·2. محاسبه

محاسبه به معنای حسابرسی دقیق اعمال و اعتقادات بر اساس مرتبه‌ای است که سالک در آن قرار دارد. به عبارتی دیگر، محاسبه یعنی انسان به حساب اعمالش برسد، خوب و بد آن را با دقت ارزیابی کند، خود را به خاطر گناهانش ملامت کند، از خدا آمرزش بطلبد، برای کارهای نیکی که توفیق انجامش را داشته است، خدا را شکر گوید و توفیق بیشتر را از خداوند متعال بخواهد. این امر در دستورات سلوکی در دو جایگاه مطرح می‌شود:

  • یکی بعد از مقام یقظه و در ابتدای راه؛ شخص در ابتدای راه باید با محاسبه دقیق ابتدا اعتقادات ناصحیح را شناسایی کرده، سپس با مطالعه رساله عملیه احکام دینی مورد ابتلا را بشناسد و در نتیجه، علماً و عملاً تلاش کند رگه‌های شرک را در اعمال و اعتقادات خود شناسایی و اخراج نماید.
  • محاسبه دوم در هر روز برای سنجش میزان موفقیت در مراقبات روزانه انجام می‌شود؛ به این معنا که سالک چقدر به اجرای مراقبه خود در طول روز توجه داشته است.
  • قالَ الإمامُ الکاظِمُ{علیه السلام}: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَیِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَیْهِ.»[92]
  • قالَ رَسولُ الله{صلوات الله علیه}: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ‏ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الْأَکْبَرِ.»[93]

·زمان محاسبه

بنابر توصیه بزرگان، انسان باید در طول شبانه‌روز حداقل یک‌بار در آخر شب و قبل از خواب، دقایقی را به محاسبه اعمال خود بپردازد؛[94] یعنی قبل از اینکه به بستر برود، در گوشه‌ای بنشیند و محاسبه کند. توصیه دیگر این است که علاوه بر محاسبه در هر روز، به صورت هفتگی، ماهیانه و در پایان سال و نیز در روزهای دوشنبه و پنجشنبه هر هفته محاسبه داشته باشد.[95]

  • قالَ الإمامُ الصّادقُ{علیه السلام}: «إِذَا آوَیْتَ إِلَى فِرَاشِکَ فَانْظُرْ مَا سَلَکْتَ فِی بَطْنِکَ وَ مَا کَسَبْتَ فِی یَوْمِکَ وَ اذْکُرْ أَنَّکَ مَیِّتٌ وَ أَنَّ لَکَ مَعَاداً.»[96]

·نحوه محاسبه

از حضرت علی{علیه السلام} سؤال شد که چگونه محاسبه کنیم؟ ایشان فرمودند: انسان باید هنگام صبح و شام[97] به خودش مراجعه کند و همان سؤالی که خداوند از او خواهد کرد را از خود بپرسد: تو یک ‌روز از سرمایه گرانبهای عمرت را مصرف کردی؛ در مقابلش چه به‌ دست آوردی؟ آیا خدا را ذکر کردی و به ستایش او پرداختی؟ آیا حق برادر مؤمنت را ادا کردی؟ آیا گرفتاریِ کسی را برطرف کردی؟

  • قالَ رَسولُ الله{صلوات الله علیه}: «لَا یَکُونُ الرَّجُلُ مِنَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى یُحَاسِبَ نَفْسَهُ أَشَدَّ مِنْ مُحَاسَبَةِ الشَّرِیکِ شَرِیکَهُ فَیَعْلَمَ مِنْ أَیْنَ مَطْعَمُهُ وَ مِنْ أَیْنَ مَشْرَبُهُ وَ مِنْ أَیْنَ مَلْبَسُهُ أَ مِنْ حِلٍّ أَمْ مِنْ حَرَام‏.»[98]

·نکات مهم محاسبه

محاسبه صحیح نیازمند توجه به نکات مهم ذیل است:

  1. دقت در محاسبه: در محاسبه نباید عجله نمود و سریع عبور کرد؛ بلکه باید با دقت تمام کارها را به‌ یاد آورد و محاسبه نمود. محاسبه سطحی این‌گونه است که به سرعت مروری بر ساعات روز خود کند و با خود بگوید: صبح که از خواب بیدار شدم، فلان کار را انجام دادم؛ بعد ظهر و شب نیز همین‌طور! این محاسبه فایده‌ای ندار‌د. محاسبه باید این‌طور باشد که مثلا ساعت پنج صبح از خواب بیدار شدم؛ و لحظه‌ای بعد فلان کار را کردم و سپس آن کار دیگر و... ؛ همین‌طور ساعت به ساعت کارهای خود را بر اساس عهدی که در مراقبه بسته، به یاد بیاورد و محاسبه کند که چقدر منطبق بر مراقبه او بوده است؛ و موارد خلاف را با ذکر دلیل یادداشت کند.
  2. پرهیز از مداهنه (سستی): در محاسبه باید از مداهنه با نفس و گرفتارشدن به تلبیس‌های شیطانی پرهیز نمود؛ زیرا یکی از حیله‌های شیطان در هنگام محاسبه، بهانه‌تراشی و توجیه است؛ برای مثال، وقتی شخص هنگام محاسبه می‌بیند مرتکب غیبت کسی شده است، به جای استغفارکردن شروع به توجیه می‌کند و با خود می‌گوید: در آنجا باید دفع ظلم[99] می‌کردم و یا عبرتی را بیان می‌نمودم. در واقع، او با چنین مداهنه‌ای می‌خواهد خودش را تبرئه کند.
  • قالَ رَسولُ الله{صلوات الله علیه}: «لَا یَکُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى یُحَاسِبَ نَفْسَهُ أَشَدَّ مِنْ مُحَاسَبَةِ الشَّرِیکِ شَرِیکَهُ وَ السَّیِّدِ عَبْدَه.»[100]
  1. نوشتن خطاها: گناهان مبتلابه افراد گوناگون، متفاوت است و هرکس بنابر شرایط جسمی و خانوادگی و شغلی‌اش در معرض گناهان معین و محدودی قرار دارد. انسان با آگاهی از احکام گناهان و محاسبه دقیق و نوشتن آنها که در کجا و چگونه مبتلا به آن گناه می‌شود، می‌تواند موارد خطاهای تکراری خود را کشف کرده و در موارد بعدی، در مواجهه با آن موقعیت‌ها با آمادگی بیشتری خود را حفظ کند.
  2. خلوت‌داشتن هنگام محاسبه: محاسبه باید در زمانی انجام شود که سالک بتواند با خود خلوت کند و با تمرکز محاسبه نماید.
  • قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «مَا أَحَقَّ الْإِنْسَانَ أَنْ تَکُونَ لَهُ سَاعَةٌ لَا یَشْغَلُهُ عَنْهَا شَاغِلٌ یُحَاسِبُ فِیهَا نَفْسَهُ فَیَنْظُرُ فِیمَا اکْتَسَبَ لَهَا وَ عَلَیْهَا فِی لَیْلِهَا وَ نَهَارِهَا.»[101]

·3. التزام جدی به دستورات عملی سه‌گانه[102]

التزام به عبودیت و رعایت احکام الهی از مهم‌ترین ضروریات سیر انسان است و بندگی در انجام اوامر الهی نمود پیدا می‌کند؛ در این بین سه دستور مهم وجود دارد که معمولاً در مراحل ابتدایی سیر به التزام به آنها توصیه می‌شود.

·یک. دوام طهارت

اولین دستور، دوام طهارت است. طهارت بسیار مورد تأکید شرع مقدس است و در حقیقت، شرط صحت همه نمازها، اخذ طهارت و پاکی از نجاسات است و نبودش موجب بطلان و بی‌اثری عمل خواهد بود.[103] سالک باید در طول تمام ساعات شبانه‌روز طهارتش را حفظ کند.

سیروسلوک، یعنی ابراز ادب بندگی در محضر مولا؛ و بنده بی‌ادب اجازه ورود به حریم الهی را ندارد. اصل در وضو، اظهار ادب در محضر پروردگار است؛ زیرا بنده‌ای که در محضر پروردگار و بر سر سفره نعمت‌های الهی نشسته است، باید متطهّر باشد؛ چراکه در محضر مولایی قرار دارد که طهور است؛ پس او نیز باید از نجاسات دور باشد؛ بنابراین ادب بندگی اقتضا می‌کند که انسان دائماً متطهّر باشد.

در کتاب علل‌الشرائع از امام هشتم{علیه السلام} درباره علت تشریع وضو چنین نقل شده است: «فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ أُمِرَ بِالْوُضُوءِ وَ بُدِئَ بِهِ قِیلَ لِأَنَّهُ یَکُونُ الْعَبْدُ طَاهِراً إِذَا قَامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ عِنْدَ مُنَاجَاتِهِ إِیَّاهُ مُطِیعاً لَهُ فِیمَا أَمَرَهُ نَقِیّاً مِنَ الْأَدْنَاسِ وَ النَّجَاسَةِ مَعَ مَا فِیهِ مِنْ ذَهَابِ الْکَسَلِ وَ طَرْدِ النُّعَاسِ وَ تَزْکِیَةِ الْفُؤَادِ لِلْقِیَامِ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّار»[104].

نکته مهم این است که رسیدن به باطن و مراتب عالی طهارت حقیقی، متوقف بر استمرار و مراقبت بر طهارت ظاهری است؛ بدین جهت علمای اخلاق دستور به دوام طهارت می‌دادند؛ به این معنا که سالک نباید لحظه‌ای بی‌طهارت بماند و هرطور شده، یکی از طهارات را برای خود ایجاد نماید. اگر دسترسی به آب داشت، وضو بگیرد و در مواردی که امکان دسترسی به طهارت مائیه نبود، از طهارت ترابیه بهره گیرد و با خاک تیمم نماید؛ زیرا یکی از امور مورد سؤال در قیامت، طهارت است: «قالَ رَسولُ الله{صلوات الله علیه}: أوَّلُ ما یُحاسَبُ بهِ العَبدُ طَهُورُه»[105].

اهل‌بیت؟عهم؟ توصیه فرموده‌اند که انسان با طهارت به بستر برود و اگر احیاناً در طول شب از خواب بیدار شد، طهارتش را تجدید نماید؛ بدین صورت که از همان گرد و غباری که روی ملحفه‌اش وجود دارد، استفاده نموده و تیمم کند؛ سپس به خواب رود.[106] همچنین اگر دچار حدث اکبر (جنابت) گردید، در صورت امکان سریعاً غسل کند؛ اگر شرایط برایش فراهم نبود، وضو بگیرد و بدون طهارت نماند تا اینکه غسل نماید.[107]

این ملاک در زیارات اعتاب مقدسه نیز حاکم است. بدین بیان که وقتی انسان به مشاهد مشرفه می‌رود، مستحب است غسل زیارت کند؛ اگر این امکان برایش فراهم نبود، تیمم بدل از غسل نماید و سپس به بارگاه مقدس حضرات معصومین؟عهم؟ وارد شود.

·دو. اهتمام به نماز اول وقت و نماز شب

در آیات و روایات، بسیار پیرامون نماز سخن به میان آمده است. نماز ستون خیمه اسلام است و قوام دین بستگی به نماز دارد و به تعبیر روایات، ملاک قبولی اعمال بستگی به پذیرش نماز دارد.

  • قالَ رسولُ الله{صلوات الله علیه}: «إِنَّ عَمُودَ الدِّینِ الصَّلَاةُ وَ هِیَ أَوَّلُ مَا یُنْظَرُ فِیهِ مِنْ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ فَإِنْ صَحَّتْ نُظِرَ فِی عَمَلِهِ وَ إِنْ لَمْ تَصِحَّ لَمْ یُنْظَرْ فِی بَقِیَّةِ عَمَلِه‏.»[108]
  • قالَ الإمامُ الباقر{علیه السلام}: «إِنَّ أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَاةُ؛ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا.»[109]
  • «عَنْ زُرْعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أَیُّ الْأَعْمَالِ هُوَ أَفْضَلُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ؟ قَالَ: مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ یَعْدِلُ هَذِهِ الصَّلَاة.»[110]
  • قالَ لقمان{رحمة الله علیه}: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ فَإِنَّمَا مَثَلُهَا فِی دِینِ اللَّهِ کَمَثَلِ عُمُدِ فُسْطَاطٍ فَإِنَّ الْعَمُودَ إِذَا اسْتَقَامَ نَفَعَتِ الْأَطْنَابُ وَ الْأَوْتَادُ وَ الظِّلَالُ وَ إِنْ لَمْ یَسْتَقِمْ لَمْ یَنْفَعْ وَتِدٌ وَ لَا طُنُبٌ وَ لَا ظِلَال‏.»[111]

پیرامون تقرب به سوی خدا و نجوای عاشقانه با محبوب نیز عملی بهتر و برتر از نماز وجود ندارد؛ از این رو، مؤمن هیچ‌گاه از نماز و راز و نیاز با محبوب سیر نمی‌شود؛ یعنی هر کسی برای تقرب به سوی خداوند نیازمند بُراق و مَرکبی است که همان نماز است.

  • قالَ الإمامُ الرضا{علیه السلام}: «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِی‏.»[112]
  • قالَ رَسولُ الله{صلوات الله علیه}: «جَعَلَ اللَّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ قُرَّةَ عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ وَ حَبَّبَ إِلَیَّ الصَّلَاةَ کَمَا حَبَّبَ إِلَى الْجَائِعِ الطَّعَامَ وَ إِلَى الظَّمْآنِ الْمَاءَ وَ إِنَّ الْجَائِعَ إِذَا أَکَلَ شَبِعَ وَ إِنَّ الظَّمْآنَ إِذَا شَرِبَ رَوِیَ وَ أَنَا لَا أَشْبَعُ مِنَ الصَّلَاة.»[113]

الف. از اولین دستورها به سالک این است که مقید باشد همه نمازهایش را در اول وقت اقامه کند.

  • «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}: لِکُلِّ صَلَاةٍ وَقْتَانِ أَوَّلُ‏ الْوَقْتِ‏ أَفْضَلُهُمَا.»[114]
  • «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ{علیه السلام}: اعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ‏ الْوَقْتِ‏ أَبَداً أَفْضَلُ فَعَجِّلْ بِالْخَیْرِ مَا اسْتَطَعْتَ وَ أَحَبُ‏ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ؟عز؟ مَا دَاوَمَ الْعَبْدُ عَلَیْهِ وَ إِنْ قَلَّ.»[115]
  • قالَ الإمامُ الصّادِقُ{علیه السلام}: «إِنَّ فَضْلَ الْوَقْتِ الْأَوَّلِ عَلَى الْآخِرِ کَفَضْلِ الْآخِرَةِ عَلَى الدُّنْیَا.»[116]
  • قالَ رَسولُ الله{صلوات الله علیه}: «مَا مِنْ صَلَاةٍ یَحْضُرُ وَقْتُهَا إِلَّا نَادَى مَلَکٌ بَیْنَ یَدَیِ النَّاسِ أَیُّهَا النَّاسُ قُومُوا إِلَى نِیرَانِکُمُ الَّتِی أَوْقَدْتُمُوهَا عَلَى ظُهُورِکُمْ فَأَطْفِئُوهَا بِصَلَاتِکُمْ.»[117]

نماز هم میزان است، هم مرقات؛ و نمازی «قربان کل تقی» است که مؤدبانه و با حضور قلب خوانده شود. ملاک سالک در نماز، توجه باطنی و حضور قلب اوست و مهم‌ترین بی‌ادبی این است که مشغول نماز شویم و حواسمان به هرچه باشد، جز خداوند!

  • قالَ رَسولُ الله{صلوات الله علیه}: «إِذَا قُمْتَ إِلَى صلاتک فَأَقْبِلْ عَلَى اللَّهِ بِوَجْهِکَ یُقْبِلْ عَلَیْک.»[118]
  • قالَ الإمامُ الصّادِقُ{علیه السلام}: «إِذَا قَامَ الْعَبْدُ إِلَى الصَّلَاةِ أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِوَجْهِهِ.»[119]
  • «وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی بَعْضِ کُتُبِهِ‏ عَبْدِی أَ مِنَ الْجَمِیلِ أَنْ تُنَاجِیَنِی وَ أَنْتَ تَلْتَفِتُ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ یُکَلِّمُکَ عَبْدٌ مِثْلُکَ تَلْتَفِتُ إِلَیْهِ وَ تَدَعُنِی وَ نَرَى‏ مِنْ‏ أَدَبِکَ‏ إِذَا کُنْتَ تُحَدِّثُ أَخاً لَکَ لَا تَلْتَفِتُ إِلَى غَیْرِهِ فَتُعْطِیهِ مِنَ الْأَدَبِ مَا لَا تُعْطِینِی فَبِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ کَذَلِکَ.»[120]

ب. برای سالک نافله شب صرفاً یک عمل مستحبی نیست بلکه عملی در حد واجب است که بدون آن در سلوک گامی نمی‌توان برداشت.

نماز شب جامع تمام دستوراتی است که تاکنون بیان شده و این مطلب، مستندات روایی و قرآنی و مؤیدات زیادی از کلمات بزرگان دارد؛ از این رو، نماز شب در میان تمام مکاتب مختلف تربیتی به ‏عنوان یکی از واجبات سلوک به حساب می­آید.

  • <فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُون‏>[121]
  • <وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً>[122]
  • قَالَ الإمامُ العسکری{علیه السلام}: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللَّهِ؟عز؟ سَفَرٌ لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْل.‏»[123]
  • «رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ{علیه السلام} أَنَّ النَّبِیَّ{صلوات الله علیه} سَأَلَ رَبَّهُ سُبْحَانَهُ لَیْلَةَ الْمِعْرَاجِ فَقَالَ:... یَا رَبِّ دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ أَتَقَرَّبُ بِهِ إِلَیْکَ! اجْعَلْ لَیْلَکَ نَهَاراً وَ نَهَارَکَ لَیْلاً.»[124]
  • قالَ النَّبی{صلوات الله علیه}: «إِذَا أَیْقَظَ الرَّجُلُ أَهْلَهُ مِنَ اللَّیْلِ وَ تَوَضَّئَا وَ صَلَّیَا کُتِبَا مِنَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِرَاتِ.»[125]
  • عنه{صلوات الله علیه}: «مَا زَالَ یُوصِینِی بِقِیَامِ اللَّیْلِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّ خِیَارَ أُمَّتِی لَنْ یَنَامُوا.»[126]
  • قالَ الإمامُ الصّادِقُ{علیه السلام}: «لَا تَدَعْ قِیَامَ اللَّیْلِ فَإِنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ غُبِنَ قِیَامَ اللَّیْلِ.»[127]
  • «کَانَ فِیمَا نَاجَى اللَّهُ؟عز؟ بِهِ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ{علیه السلام} أَنْ قَالَ لَهُ: یَا ابْنَ عِمْرَانَ! کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی فَإِذَا جَنَّهُ اللَّیْلُ نَامَ عَنِّی؛ أَ لَیْسَ کُلُّ مُحِبٍّ یُحِبُّ خَلْوَةَ حَبِیبِه.»[128]

·سه. تمسک به آیات الهی و تلاوت روزانه قرآن کریم

یکی از مهم‌ترین دستورات سلوکی، دستور به تلاوت و انس با قرآن است؛ این دستور مهم ناظر به این مطلب است که قرآن به حقیقت انسان و حقیقت دین اشاره دارد؛ به همین خاطر است که مشاهدات، مکاشفات و بزرگان معمولاً در حال تلاوت قرآن حاصل می‌‌شد.

از آنجا که قرآن، تبیانِ دین و توحید است، انسان هنگام تلاوت قرآن در واقع، مراتب درونی خودش را کند و کاو می‌کند. پس دستور به قرائت قرآن در دستورات سلوکی، توجه به معرفت‌النفس است و انسان با تلاوت آیات الهی در مراتب باطنی خویش پیش می‌رود. گویی آیات حقیقت خود را می­خواند و فطرت الهی خود را در لسان پروردگار تبیین می‌کند؛ بنابراین برای شناخت مراتب نفس باید قرآن را به خوبی شناخت و با آن مأنوس شد؛ از این روست که یکی از اجزای مهم نماز، قرائت قرآن است و از آداب وضو، تلاوت آیات الهی است. همچنین محور اصلی نماز شب -که یکی از دستورات مورد تأکید اسلام است- تلاوت آیات قرآن است. خداوند؟عز؟ به پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} چنین دستور می‌دهد: شبانگاه قرآن بخوان!

  • <إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنى‏ مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ>[129]
  • <إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی‏ هِیَ أَقْوَمُ>[130]
  • <وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنین>‏[131]
  • قالَ رَسولُ اللهِ{صلوات الله علیه}: «یا عَلیّ! عَلَیْکَ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ عَلَى کُلِّ حَالٍ.»[132]
  • قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: «تَعَلَّمُوا کِتَابَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِیثِ وَ أَبْلَغُ الْمَوْعِظَة وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ فَإِنَّهُ رَبِیعُ الْقُلُوب وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ أَحْسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْقَصَص.»[133]
  • قالَ رَسولُ اللهِ{صلوات الله علیه}: «إِنْ أَرَدْتُمْ عَیْشَ السُّعَدَاءِ وَ مَوْتَ الشُّهَدَاءِ وَ النَّجَاةَ یَوْمَ الْحَسْرَةِ وَ الظِّلَّ یَوْمَ الْحَرُورِ وَ الْهُدَى یَوْمَ الضَّلَالَةِ فَادْرُسُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ کَلَامُ الرَّحْمَنِ وَ حِرْزٌ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ رُجْحَانٌ فِی الْمِیزَان.»[134]
  • عنه{صلوات الله علیه}: «أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللَّهِ فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُم‏.»[135]
  • عنه{صلوات الله علیه}: «لا تَغفَل عَن قَراءَةِ القُرآنِ صَباحاً وَ مَساءً؛ فَإِنَّ القُرآنَ یُحیِی القَلبَ المَیِّتَ وَ یَنهَى عَن الفَحشاءِ وَ المُنکَرَ.»[136]
  • «عنه{صلوات الله علیه}: إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَصْدَأُ کَمَا یَصْدَأُ الْحَدِیدُ؛ قِیلَ: فَمَا جِلَاؤُهَا؟ قَالَ: ذِکْرُ اللَّهِ وَ تِلَاوَةُ الْقُرْآن‏.»[137]

با توجه به اینکه نماز اول وقت به عنوان یکی از دستورات مهم مطرح شد، این اهتمام در نماز شب نیز باید وجود داشته باشد. چنین کسی بدون شک به دوام طهارت نیز ملتزم است. از سویی دیگر، تلاوت آیات الهی و انس با قرآن در هنگام شب و در ضمن نماز شب مورد توصیه است. شعر زیر تمام دستوراتی که بزرگان به آنها ملتزم بودند و توصیه داشتند را مطرح می‌کند که همگی در نماز شب قابل جمع است؛ از این رو، نماز شب در بین دستورات برای سالک از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.

صمت و جوع و سحر و عزلت و ذکری به دوام

ناتمامان جهان را کند این پنج تمام

 


[1]. فطرت، ص29.

[2]. الأعراف، 179؛ مانند چهارپایان، بلکه از آن بدتر.

[3]. البقرة، 74؛ مانند سنگ یا سخت‏تر از آن.

[4]. علل‌الشرائع، ج‏1، ص5؛ عبدالله‌بن‌سنان از امام‌صادق{علیه السلام} پرسید: آیا ملائکه برترند یا انسان‌ها؟ حضرت فرمود: امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: همانا خداوند؟عز؟ عقل را بدون شهوت در ملائکه قرار داد و شهوت را بدون عقل در حیوانات به ودیعت نهاد؛ ولی در انسان‌ها هر دو را قرار داد؛ کسی که عقل او بر شهوتش غلبه کند، بر ملائکه برتری دارد و کسی که شهوتش بر عقل او غلبه کند، از چهارپایان نیز بدتر و پایین‌تر است.

[5]. لقمان، 25؛ و اگر از آنان بپرسى: چه کسى آسمان‏ها و زمین را آفریده است؟ قطعاً مى‏گویند: خدا.

[6]. الکافی، ج‏2، ص13؛ رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: هر فرزندی بر فطرت خلق شده؛ یعنی بر این معرفت که خداوند؟عز؟ خالق اوست.

[7]. شرح چهل‌حدیث، ص180.

[8]. نهج‌البلاغة، ص43؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: خداوند رسولانش را برانگیخت و آنان را به سوی بندگانش فرستاد تا ادای فطرت را از مردم طلب کنند و نعمت‌هاى فراموش‌شده حق متعال را برایشان یادآوری کنند و با آنان به وسیله تبلیغ دین خدا احتجاج کنند و گنجینه‌های پنهان عقول آنان را برانگیزانند.

[9]. الروم، 30؛ پس حق‏گرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى این دین روى آور! [پاى‏بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است، باش! براى آفرینش خدا هیچ‌گونه تغییر و تبدیلى نیست؛ این است دین درست و استوار؛ ولى بیشتر مردم معرفت و دانش [به این حقیقت اصیل‏] ندارند.

[10]. ترجمه المیزان، ج16، ص267.

[11]. همان، ص268.

[12]. النجم، 23؛ اینان فقط از پندار و گمان و هواهاى نفسانى پیروى مى‏کنند؛ در حالى که مسلماً از سوى پروردگارشان براى آنان هدایت آمده است.

[13]. الجاثیة، 23؛ پس آیا کسى که معبودش را هواى نفسش قرار داده، دیدى؟ و خدا او را از روى علم و آگاهى خود گمراه کرد.

[14]. ترجمه المیزان، ج9، ص54.

[15]. الروم، 30.

[16]. المحاسن، ج‏1، ص241؛ زراره می‌گوید: از امام‌صادق{علیه السلام} درباره آیه فوق پرسیدم؛ فرمود: بر حقیقت توحید سرشته شدند.

[17]. الکافی، ج‏2، ص12؛ زراره از امام‌صادق{علیه السلام} درباره آیه فوق پرسید؛ حضرت فرمود: همه را بر حقیقت توحید مفطور و سرشته نمود.

[18]. الحج، 31؛ در حالى که براى خدا حق‏گرا باشید، به او شرک نورزید!

[19]. الکافی، ج‏2، ص12؛ از امام‌صادق{علیه السلام} درباره آیه فوق پرسیده شد که مراد از حنیفیت چیست؟ فرمود: همان فطرتی که خداوند انسان‌ها را به آن آفرید؛ حق متعال انسان را بر معرفت خودش مفطور نمود.

[20]. همان؛ امام‌صادق{علیه السلام} پیرامون آیه فوق فرمود: خداوند انسان‌ها را بر معرفت اینکه او پروردگار آنان است، مفطور نمود؛ و اگر این فطرت نبود، آنان نمی‌دانستند که پروردگار و رازقشان چه کسی است.

[21]. لقمان، 25؛ و اگر از آنان بپرسى: چه کسى آسمان‏ها و زمین را آفریده است؟ قطعاً مى‏گویند: خدا.

[22]. الکافی، ج‏2، ص13؛ رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: هر فرزندی بر فطرت یعنی معرفت به اینکه خداوند، خالق اوست، خلق شده است؛ به همین خاطر است که خداوند فرمود: اگر از آنان بپرسی که چه کسی خالق آسمان‌ها و زمین است؟ می‌گویند: خدا.

[23]. همان، ص163؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: برترین چیزی که متوسلین به آن تمسک کنند... کلمه اخلاص بود که فطرت اوست.

[24]. التوحید (للصدوق)، ص231؛ امام‌عسکری{علیه السلام} فرمود: خداوند، کسی است که هر مخلوقی هنگام حوائج و سختی‌ها و زمانی که امیدش از غیر او منقطع شود و اسباب از بین رود، به او پناه می‌برد.

[25]. امامت و ولایت، ج6، ص418.

[26]. الکافی، ج‏1، ص419؛ امام‌صادق{علیه السلام} پیرامون آیه فوق فرمود: مراد، ولایت است.

[27]. بصائر الدرجات، ج‏1، ص78؛ حضرت صادق{علیه السلام} درباره آیه فطرت فرمود: آنان را بر توحید و رسالت پیامبر و ولایت امیرالمؤمنین؟عهما؟ آفرید.

[28]. الکافی، ج‏2، ص21؛ امام‌باقر{علیه السلام} فرمود: اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت؛ و به چیزی مانند ولایت توصیه نشده است.

[29]. همان، ج‏1، ص200؛ امام‌رضا{علیه السلام} فرمود: امامت، اساس و ریشه اسلام بلندمرتبه است.

[30]. المطففین، 14؛ این‌چنین نیست که مى‏گویند؛ بلکه گناهانى که همواره مرتکب شده‏اند بر دل‏هایشان چرک و زنگار بسته است.

[31]. تفسیر واژگان قرآن کریم، ص266.

[32]. الغاشیة، 21 و 22؛ پس تذکر ده، که تو فقط تذکردهنده‏ هستى؛ (21) تو بر آنان مسلط نیستى.

[33]. ق، 37؛ بى‏تردید در سرگذشت پیشینیان مایه پند و عبرتى است براى کسى که نیروى تعقّل دارد.

[34]. البقرة، 269؛ و جز صاحبان خرد، کسى متذکّر نمى‏شود.

[35]. طه، 3؛ [بلکه آن را نازل کردیم‏] تا براى کسى که مى‏ترسد، زمینه توجه و یادآورى باشد.

[36]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏14، ص164؛ تفسیر واژگان قرآن کریم، ص217.

[37]. البقرة، 151؛ همان‌گونه که در میان شما رسولى از خودتان فرستادیم که همواره آیات ما را بر شما مى‏خواند، و شما را پاک و پاکیزه مى‏کند؛ و کتاب و حکمت به شما مى‏آموزد.

[38]. آل‏عمران، 164؛ یقیناً خدا بر مؤمنان منّت نهاد که در میان آنان پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان مى‏خواند و پاکشان مى‏کند و کتاب و حکمت به آنان مى‏آموزد.

[39]. الأعلى، 14؛ بى‏تردید کسى که خود را پاک کرد، رستگار شد.

[40]. الشمس، 9؛ بى‏تردید کسى که نفس را رشد داد، رستگار شد.

[41]. دیوان حافظ، غزل 512.

[42]. دیوان صائب تبریزی، ص163.

[43]. الحدید، 16؛ آیا براى اهل ایمان وقت آن نرسیده که دل هایشان براى یاد خدا و و قرآنى که نازل شده نرم و فروتن شود؟

[44]. تصنیف غررالحکم، ص162؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: آیا کسی هست که قبل از اینکه مرگ او را فرا بگیرد، بیدار شود؟!

[45]. مجموعه ورّام، ج‏1، ص145؛ مردم در خوابند و وقتی بمیرند، بیدار شوند.

[46]. دیوان حافظ، غزل 458.

[47]. دیوان حافظ، غزل 538.

[48]. بحارالأنوار، ج‏68، ص221؛ رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: همانا پروردگار در روزهای عمرتان، نفحات و نسیم‌های رحمتی دارد؛ آگاه باشید و خود را در معرض آنها قرار دهید.

[49]. الروم، 7؛ [تنها] ظاهرى [محسوس‏] از زندگى دنیا را مى‏شناسند و آنان از آخرت بى‏خبرند.

[50]. الأنعام، 32؛ و زندگى دنیا، بازى و سرگرمى است؛ و یقیناً سراى آخرت براى آنان که همواره پرهیزکارى مى‏کنند، بهتر است؛ آیا نمى‏اندیشید؟

[51]. تصنیف غررالحکم، ص160؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: در غفلت مرد همین بس که عمرش را در اموری مصرف دهد که او را نجات نمی‌دهد.

[52]. طه، 16؛ «پس مبادا آنکه از هواى نفسش پیروى کرده و [به این سبب‏] به قیامت ایمان ندارد، تو را [از توجه به آن‏] باز دارد که هلاک مى‏شوى».

[53]. نهج‌البلاغة، ص117؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: همنشینی با بدان موجب از بین رفتن ایمان و همراهی با شیطان می‌شود.

[54]. ‏الکافی، ج1، ص20؛ امام‌سجاد{علیه السلام} فرمود: همنشینی با خوبان، انسان را به صلاح دعوت می‌کند.

[55]. آل‌عمران، 191؛ و پیوسته در آفرینش آسمان‏ها و زمین مى‏اندیشند، [مى‏گویند:] پروردگارا! این [جهان با عظمت‏] را بیهوده نیافریدى!

[56]. الجاثیة، 13؛ و همه آنچه را در آسمان‏هاست و آنچه را در زمین است، از سوى خود براى شما مسخّر و رام کرد؛ بى‏تردید در این امور براى مردمى که مى‏اندیشند، نشانه‏هایى است.

[57]. النحل، 11؛ براى شما به وسیله آن آب، زراعت و زیتون و خرما و انگور و از همه محصولات مى‏رویاند؛ یقیناً در این نشانه‏اى است براى گروهى که مى‏اندیشند.

[58]. المؤمنون، 80؛ و اوست که حیات مى‏دهد و مى‏میراند و رفت و آمد شب و روز در سیطره خواست اوست، آیا نمى‏اندیشید؟

[59]. مرآة‌العقول، ج9، ص257؛ امام‌صادق{علیه السلام} فرمود: ساعتی تفکر برتر از شصت سال عبادت است.

[60]. شعر منسوب به مولوی است.

[61]. تصنیف غررالحکم، ص257؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: حیا کلید همه خیرات است.

[62]. همان؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: حیا مانع از هر کار زشت است.

[63]. همان؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: حیا از خداوند، بسیاری از خطاها را پاک می‌کند.

[64]. همان، ص247؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: دلیل پاکی خُلق و خوی انسان‌ها، ادب نیکوست.

[65]. ر.ک:‌ معجم مقاییس‌اللغة، ج1، ص257.

[66]. البقرة، 222؛ یقیناً خدا کسانى را که بسیار توبه مى‏کنند، و کسانى را که خود را پاکیزه مى‏کنند، دوست دارد.

[67]. التوبة، 118؛ « و [نیز رحمتش‏] شامل حال آن سه نفرى که بازمانده بودند [و همه مسلمانان به دستور پیامبر با آنان قطع رابطه کردند] تا جایى که زمین با همه وسعت و فراخى‏اش بر آنان تنگ شد و دل‏هایشان هم در تنگى و مضیقه قرار گرفت، و دانستند که هیچ پناهگاهى از خدا جز به سوى او نیست؛ پس خدا به رحمتش بر آنان توجه کرد تا توبه کنند؛ زیرا خدا بسیار توبه‏پذیر و مهربان است».

[68]. «أن التوبة توبتان: توبة من الله تعالى و هی الرجوع إلى العبد بالرحمة، و توبة من العبد و هی الرجوع إلى الله بالاستغفار و الانقلاع من المعصیة.و توبة العبد، محفوفة بتوبتین من الله تعالى، فإن العبد لا یستغنی عن ربه فی حال من الأحوال، فرجوعه عن المعصیة إلیه یحتاج إلى توفیقه تعالى و إعانته و رحمته حتى یتحقق منه التوبة، ثم تمس الحاجة إلى قبوله تعالى و عنایته و رحمته، فتوبة العبد إذا قبلت کانت بین توبتین من الله کما یدل علیه قوله تعالى: «ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا>«: المیزان، ج1، ص133.

[69]. مصباح‌الشریعة، ص97؛ امام‌صادق{علیه السلام} فرمود: توبه، ریسمان خدا و امداد اوست؛ پس هر بنده‌ای باید در هر حالی توبه مداوم داشته باشد.

[70]. دیوان حافظ، غزل 512.

[71]. میزان‌الحکمة، ج13، ص558؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: بزرگترین بلا، ناامیدی است.

[72]. تصنیف غررالحکم، ص83؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: ناامیدی صاحبش را می‌کشد.

[73]. همان؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: امید به رحمت خداوند موجب نجات است.

[74]. الکافی، ج‏2، ص72؛ امام‌رضا{علیه السلام} فرمود: به خدا امید نیکو داشته باش! همانا خداوند؟عز؟ فرمود: من نزد گمان بنده‌ مؤمنم هستم؛ اگر گمان خیر داشته باشد، من نیز به او امید خیر دارم و اگر بد باشد، من نیز امید بد به او خواهم داشت.

[75]. دیوان حافظ، غزل 348.

[76]. الکافی، ج2، ص458؛ امام‌صادق{علیه السلام} فرمود: مرگ ناگهان فرا می‌رسد.

[77]. تصنیف غررالحکم، ص194؛ امام‌علی{علیه السلام} فرمود: کسی که توبه را به فردا می‌اندازد، در بالاترین خطر نسبت به هجوم اجل و مرگ است.

[78]. آل‏عمران، 133؛ و به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى که پهنایش [به وسعتِ‏] آسمان‏ها و زمین است، بشتابید؛ بهشتى که براى پرهیزکاران آماده شده است.

[79]. الکافی، ج‏2، ص426؛ به خدا قسم! کسی از گناه نجات نیابد مگر آنکه به آنها اقرار کند.

[80]. المائدة، 39؛ پس کسى که بعد از ستم‌کردنش توبه کند و اصلاح نماید، یقیناً خدا توبه‏اش را مى‏پذیرد.

[81]. دیوان حافظ، غزل 240.

[82]. تفسیر نورالثقلین، ج‏1، ص73؛ کسی که سنت بدی در جامعه بنا نهد، گناه او و هرکس به آن عمل کند تا روز قیامت بر عهده اوست.

[83]. مصباح‌الشریعة، ص97.

[84]. لسان‌العرب، ج1، ص424.

[85]. مراقبت، کشیک ‌نفس را ‌کشیدن و پاسبان ‌حرم‌ دل ‌بودن است؛ أنه ‌الحق، ص163.

[86]. النساء، 1؛ خدا همواره بر شما حافظ و نگهبان است.

[87]. الأمالی (للطوسی)، ص 536؛ «پیامبر خدا{صلوات الله علیه} به ابوذر: خدا را حفظ بدار تا خدا تو را حفظ بدارد و خدا را در نظر داشته باش، تا [همواره‏] او را در برابر خود بیابى».

[88]. تصنیف غررالحکم، ص235؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: سزاوار است که آدمى نگهبان نفس خود و مراقب دل خویش باشد.

[89]. دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل433.

[90]. الحشر، 7؛ و آنچه را پیامبر به شما عطا کرد، بگیرید و از آنچه شما را نهى کرد، بازایستید و از خدا پروا کنید؛ زیرا خدا سخت‌کیفر است.

[91]. الکافی، ج‏2، ص77؛ امام‌باقر{علیه السلام} فرمود: خداوند؟عز؟ فرموده است: ای فرزند آدم! از آنچه بر تو حرام کردم، بپرهیز تا با ورع‌ترین مردم باشی.

[92]. همان، ص453؛ امام‌کاظم{علیه السلام} فرمود: از شیعیان ما نیست کسی که هر روز خودش را به حساب نکشد؛ اگر کار خوبی کرده، از خدا بخواهد توفیقش را بیشتر کند و اگر گناهی کرده، از آن استغفار و توبه نماید.

[93]. محاسبة النفس، ص13؛ رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: پیش از آنکه به حساب شما برسند، خود حسابگر خویش باشید و قبل از اینکه اعمال شما را بسنجند، اعمال خود را وزن کنید و براى روز قیامت، خویشتن را آماده سازید!

[94]. «أقول: ثم یجلس بین یدی مولاه الذی أنشأه و رباه و مکنه من مساعدة دنیاه و آخرته و لو ساعة واحدة أواخر کل لیلة و یحاسب ملکی اللیل کما یحاسب ملکی النهار و یجتهد فی تطهیر صحیفته من الآثام و الآثار»؛ همان، ص31.

[95]. ر.ک: باب الثالث و الرابع و الخامس از کتاب محاسبةالنفس.

[96]. مشکاةالأنوار، ص89؛ امام‌صادق{علیه السلام} فرمود: زمانی که به بستر خواب رفتی، به راهی که در درونت سپری کردی و چیزی که در روز کسب نمودی، نگاه کن و به یاد آور که مرده هستی و برای تو معادی است.

[97]. استاد سعادت‌پرور{رحمة الله علیه} می‌فرمودند: انسان در ایام خاص مثل ماه رجب و شعبان و رمضان و همچنین در ذی‌القعده و دهه اول ذی‌الحجه و ایام محرم و صفر باید محاسبه دقیق‌تری داشته باشد. به‌ همین ‌جهت، معمولاً رسم بزرگان این بوده است که محاسبه را در این ایام سه‌ مرحله‌ای می‌کردند؛ یعنی بعد از نماز عصر و بعد از نماز عشا و قبل از خواب؛ به این خاطر که وقتی بین مراقبه و محاسبه فاصله زیادی بیفتد، ممکن است انسان خیلی از کارهای خود را فراموش کند.

[98]. مجموعه ورام، ج‏2، ص62؛ رسول مکرم اسلام{صلوات الله علیه} فرمود: کسی متقی محسوب نمی‌شود مگر اینکه شدیدتر از محاسبه شریک نسبت به شریکش، خود را محاسبه نماید؛ تا بداند که از کجا خورده و نوشیده و پوشیده است؛ از حلال یا از حرام؟

[99]. اگر به شخصی ظلم شده می‌تواند نزد دیگران شکایت و تظلم کند و آن ظلم را نقل نماید؛ رساله آموزشی مقام معظم رهبری، ج2، ص77.

[100]. محاسبة النفس‏، ص14؛ رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: هیچ بنده‌ای را نمی‌توان مؤمن نامید، مگر اینکه هنگام محاسبه، سخت‌تر از محاسبه یک‌شریک از شریکش، از نفس خود حساب بکشد.

[101]. تصنیف غررالحکم، ص236؛ حضرت علی{علیه السلام} فرمود: بر انسان واجب است که ساعتی از شبانه‌روز را بدون مزاحم با خود خلوت کند و به محاسبه بپردازد؛ تا ببیند در شب و روز، به نفع یا ضرر خود چه چیزهایی کسب کرده است.

[102]. برای مطالعه بیشتر ر.ک: مجموعه دستورات اخلاق توحیدی.

[103]. المحاسن، ج‏1، ص78؛ «لا صَلاةَ اِلاّ بِطَهورٍ»؛ هیچ نمازی نیست جز با طهارت.

[104]. علل‌الشرائع، ج‏1، ص257؛ اگر کسی بگوید: چرا امر به وضو شده است، در پاسخ گفته می‌شود: زیرا هنگامی که بنده در محضر خداوند با جبروت برای مناجات با او می‌ایستد، پاکیزه و مطیع اوامر او باشد؛ و از پلیدی‌ها و نجاسات دور شود و از کسالت و چرت‌زدن پرهیز داده شود و قلبش برای ایستادن در بارگاه الهی پاک شود.

[105]. میزان‌الحکمة، ج‏6، ص496.

[106]. «قَالَ الإمامُ الصَّادِقُ{علیه السلام}:‏ مَنْ تَطَهَّرَ ثُمَّ أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ بَاتَ وَ فِرَاشُهُ‏ کَمَسْجِدِهِ‏ فَإِنْ ذَکَرَ أَنَّهُ لَیْسَ عَلَى وُضُوءٍ فَلْیَتَیَمَّمْ مِنْ دِثَارِهِ وَ کَائِناً مَا کَانَ لَمْ یَزَلْ فِی صَلَاةٍ مَا ذَکَرَ اللَّهَ؟عز؟»؛ من لایحضره الفقیه، ج‏1، ص469؛ امام صادق{علیه السلام} می‌فرماید: هرکس طهارت بگیرد و سپس به بستر رود، در آن شب بستر او چون مسجدش باشد؛ اگر متوجه شد که وضویش باطل شده، با لباس پشمی‌اش تیمم کند و همان‌طور بماند؛ در این صورت پیوسته در نماز است بدون اینکه ذکر خدا را بگوید.

[107]. «عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} عَنِ الرَّجُلِ أَ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَنَامَ وَ هُوَ جُنُبٌ؟ فَقَالَ: یُکْرَهُ ذَلِکَ حَتَّى یَتَوَضَّأَ»؛ وسائل‌الشیعة، ج‏2، ص227؛ عبیدالله حلبی از امام‌صادق{علیه السلام} پرسید: آیا سزاوار است انسان در حال جنابت بخوابد؟ حضرت فرمود: این کار کراهت دارد مگر اینکه وضو بگیرد و با وضو بخوابد.

[108]. تهذیب الأحکام، ج‏2، ص237؛ رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: ستون خیمه دین، نماز است و اولین عملی است که در نامه آدم دیده می‌شود؛ اگر صحیح باشد، به سایر اعمالش نیز نگاه می‌شود؛ اما اگر صحیح نباشد، سایر اعمالش دیده نشود.

[109]. الکافی، ج‏3، ص268؛ امام‌باقر{علیه السلام} فرمود: اولین چیزی که مورد محاسبه قرار می‌گیرد، نماز است؛ اگر پذیرفته شد، سایر اعمالش نیز پذیرفته می‌شود.

[110]. الأمالی (للطوسی)، ص694؛ زرعه از امام‌صادق{علیه السلام} پرسید: چه عملی پس از معرفت خداوند با فضیلت‌ترین است؟ حضرت فرمود: چیزی پس از معرفت خدا معادل نماز نیست.

[111]. کنز الفوائد، ج‏2، ص66؛ فرزندم! نماز را اقامه کن! همانا نماز در دین خدا همچون ستون خیمه است؛ زیرا اگر ستون خیمه درست بایستد، طناب‌ها و بست‌ها و پارچه خیمه به کار می‌آیند؛ ولی اگر ستون قائم نشود، هیچ‌یک از اینها نفعی نبخشد.

[112]. الکافی، ج‏3، ص265؛ امام‌رضا{علیه السلام} فرمود: نماز بالابرنده هر خوبی و نیکی است.

[113]. بحارالأنوار، ج‏74، ص77؛ رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: خداوند نور چشم مرا نماز قرار داده و آن را برایم محبوب نموده است؛ همان‌طور که انسان گرسنه و تشنه به خوردن غذا و نوشیدن آب محبت و حرص دارد، من نیز نسبت به نماز چنین حالتی دارم؛ با این تفاوت که انسان گرسنه با خوردن غذا سیر می‌شود و انسان تشنه با نوشیدن آب سیراب می‌شود، ولی من هر چقدر نماز بخوانم سیر نمی‌شوم.

[114]. الکافی، ج‏3، ص274؛ امام‌صادق{علیه السلام} فرمود: هر نمازی دارای دو وقت است که اول وقت، فضیلت دارد.

[115]. همان؛ امام‌صادق{علیه السلام} فرمود: بدان که نماز اول وقت همیشه افضل است؛ پس به سوی خیر شتاب کن تا جایی که می‌توانی؛ و برترین عمل نزد خداوند؟عز؟ عملی است که مداوم باشد، هرچند کم.

[116]. همان؛ امام‌صادق{علیه السلام} فرمود: فضیلت نماز اول وقت نسبت به آخر وقت، مانند فضیلت آخرت نسبت به دنیا است.

[117]. من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص208؛ رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: هنگامی که وقت نماز می‌شود، فرشته‌ای مقابل مردم ندا سر می‌دهد: ای مردم! به پا خیزید و آتشی را که بر پشتتان روشن کرده‌اید، به وسیله نماز، خاموش کنید!

[118]. الأربعون حدیثا (للشهید الأول{رحمة الله علیه})، ص43؛ رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: وقتی به نماز می‌ایستی، روی دلت به سوی خدا باشد تا خدا نیز به تو اقبال کند.

[119]. المحاسن، ج‏1، ص81؛ امام‌صادق{علیه السلام} فرمود: وقتی نماز می‌خوانی، به سوی خدا رو کن که او به سویت رو می‌کند.

[120]. إرشاد القلوب، ج‏1، ص160؛ چنین نقل است که حق متعال در برخی از کتاب‌های آسمانی فرموده است: بنده من! آیا زیباست که هنگام مناجات با من، روی خود را به سوی راست و چپ برگردانی؟ در حالی که اگر بنده‌ای مثل خودت با تو سخن بگوید، به سوی او متوجه می‌شوی و مرا رها می‌کنی! این از ادب توست که هنگام سخن با برادرت، به سوی غیر او توجه نکنی؛ در مکالمه با او ادبی به خرج می‌دهی که با ما چنین ادبی را رعایت نمی‌کنی؛ چه بد است بنده‌ای که چنین باشد.

[121]. السجدة، 17؛ پس هیچ‌کس نمى‏داند چه چیزهایى که مایه شادمانى و خوشحالى آنان است به پاداش اعمالى که همواره انجام مى‏داده‏اند، براى آنان پنهان داشته‏اند.

[122]. الإسراء، 79؛ و پاسى از شب را براى عبادت و بندگى بیدار باش که این افزون [بر واجب‏] ویژه توست؛ امید است پروردگارت تو را به جایگاهى ستوده برانگیزد.

[123]. بحارالأنوار، ج‏75، ص380؛ امام‌عسکری{علیه السلام} فرمود: همانا رسیدن به خداوند؟عز؟ سفری است که مرکب آن، بهره‌مندی از شب است.

[124]. همان، ج‏74، ص22؛ پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} در شب معراج از حق متعال سؤال نمود:... خدایا! مرا به عملی راهنمایی کن که با آن، به تو نزدیک شوم! حق متعال فرمود: شب خود را روز کن و روزت را شب (کنایه از اینکه شب را بیدار باش و غفلت شب را به بیداری روز تبدیل کن).

[125]. وسائل الشیعة، ج‏7، ص257؛ رسول مکرم اسلام{صلوات الله علیه} فرمود: هنگانی که مردی همسرش را در شب بیدار کند و هر دو وضو بگیرند و نماز شب بخوانند، از ذاکرین خدا محسوب می‌شوند (ذکر کثیر).

[126]. من لایحضره‌الفقیه، ج‏4، ص13؛ حضرت رسول{صلوات الله علیه} فرمود: آن‌قدر مرا به نماز شب توصیه کردند که خیال کردم برگزیدگانِ امتِ من اصلاً نمی‌خوابند!

[127]. معانی‌الأخبار، ص342؛ امام‌صادق{علیه السلام} می‌فرماید: نماز شب را رها نکن! زیرا زیانکار حقیقی کسی است که نماز شب را از دست بدهد.

[128]. الأمالی (للصدوق)، ص356؛ خداوند؟عز؟ در مناجات با حضرت موسی{علیه السلام} فرمود: ای موسی! دروغ می‌گوید کسی که ادعای محبت مرا دارد، ولی وقتی شب فرا می‌رسد، می‌خوابد و برای نماز شب بیدار نمی‌شود! آیا غیر از این است که هر محبّی، خلوتِ با محبوب خود را دوست می‌دارد؟!

[129]. المزمل، 20؛ پروردگارت آگاه است که تو و گروهى از کسانى که با تو هستند، نزدیک به دو سوم شب و گاهى نیمى از آن و زمانى یک سومش را برمى‏خیزد؛ و خدا شب و روز را اندازه‏گیرى مى‏کند و براى او مشخص است که شما هرگز نمى‏توانید اندازه‏گیرى کنید؛ پس بر شما بخشید؛ بنابراین آنچه را از قرآن براى شما میسر است، بخوانید!

[130]. الإسراء، 9؛ بى‏تردید این قرآن به استوارترین آیین هدایت مى‏کند.

[131]. الإسراء، 82؛ و ما از قرآن آنچه را براى مؤمنان مایه درمان و رحمت است، نازل مى‏کنیم و ستمکاران را جز خسارت نمى‏افزاید.

[132]. الکافی، ج‏8، ص79؛ حضرت رسول{صلوات الله علیه} به حضرت علی{علیه السلام} فرمود: یا علی! در هر حالی قرآن را تلاوت کن.

[133]. تحف‌العقول، ص150؛ امام‌علی{علیه السلام} فرمود: کتاب خداوند متعال را یاد بگیرید؛ زیرا برترین سخن و راسخ‌ترین پند است؛ و در آن تفقه کنید که آن، بهار دل‌هاست؛ و از نورش شفا بجویید که همانا درمان بیماری‌های درون است؛ و آن را نیکو تلاوت کنید که برترین حکایت‌هاست.

[134]. جامع‌الأخبار، ص41؛ حضرت رسول{صلوات الله علیه} فرمود: اگر به دنبال زندگی سعادتمندان و مرگ شهدا و نجات در روز حسرت و سایه‌بانی در روز گرم و هدایت در روز گمراهی هستید، قرآن را یاد بگیرید؛ زیرا کلام خداوند بخشاینده و سپری در مقابل شیطان و مایه برتری در میزان اعمال است.

[135]. الأمالی (للمرتضى)، ج‏1، ص354؛ رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: این قرآن ادبستان خداوند است؛ از این ادبستان تا می‌توانید، یاد بگیرید.

[136]. شرح نهج‌البلاغة «لإبن أبی الحدید)، ج‏10، ص22؛ حضرت رسول{صلوات الله علیه} فرمود: در صبح و شام از قرائت قرآن غافل مشو! همانا قرآن دل مرده را زنده کرده و از زشتی‌ها و بدی‌ها نهی می‌کند.

[137]. عوالی‌اللئالی، ج1، ص279؛ پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: همانا دل‌ها دچار زنگار می‌شود، همان‌طور که آهنگ زنگ می‌زند؛ اصحاب گفتند: چگونه آن را جلا دهیم و زنگارها را بزداییم؟ فرمود: با یاد خداوند و تلاوت قرآن.

فهرست مطالب