تربیت و هدایت بندگان به سوی پروردگار عالم، مقصود نهایی ارسال رُسُل است. این تربیت صرفاً تحکّمی از بالا نیست، بلکه پاسخی است به نیاز اساسی فطرت جویای انسان. انسان بالفطره مایل است از بُن و بنیاد عالم پرسش کند و حقیقت آن را بهکف آورد. این پرسش البته هیچگاه در سطحی نظری باقی نمیماند، بلکه دل و جان آدمی را درگیر خود میکند؛ و بالتَّبَع رفتار و کردار او را تحت تأثیر خود قرار میدهد. به روشنی این پرسش -که سرّ و سویدای آدمی را به خود مشغول کرده- پرسشی است درباره «حقّ» و حقیقت؛ و پاسخ آن بیتردید چیزی است درباره «توحید» که حقیقةالحقائق است؛ «أنهالحقّ»[1]. اینکه انسان این حقّ را چگونه و کجا بیابد، تعیینکننده سرشت و سرنوشت او است.

طوایف و گروههای مختلف برای پاسخگفتن به این پرسش راههای گوناگونی را طی کردهاند، و به همین قیاس هم به پاسخهای متعدّدی رسیدهاند. اگر نظر را صرفاً بر عالم اسلام -که واجد کاملترین طریق پاسخگویی به این پرسش است- محدود کنیم، نحلههای مختلفی را خواهیم یافت که هرکدام برای بهزبان آوردن حقیقتِ توحید تلاشها کردهاند و چیزها نوشتهاند. آنچه معمولاً از این طوایف و گروهها شنیدهایم، شرح اختلافات و منازعات ایشان بوده است؛ درحالی که اگر مطلوب مشترکی در این میان نبود، اصلاً منازعهای هم درکار نمیآمد. چنانکه علامه طباطبایی؟رضو؟ در جایی به این مطلب تذکر دادهاند:

«جمله «خدایی نیست جز الله» به چه معنا است؟ در اسلام روش پاسخگویی به این پرسش، میزان عمق درک مؤمن را از دینش نشان میدهد. و همانطور که در حدیثی که اغلب در متون اهل حدیث از پیامبر{صلوات الله علیه} نقل میشود، میتوان گفت که به تعداد مؤمنین، برای درک معنای پذیرش -توحید- «راه و روش» وجود دارد[2]. تاریخ عقلانی اسلام را میتوان آشکارسازی تدریجی روشهایی دانست که نسلهای پیدرپی، برای درک معنا و مفهوم اعتراف به وحدانیت خدا، به کار میگیرند».[3]

بنابراین، هم نزاع بر سر معنای «لااله الا الله» است و هم نقطه اتفاق و گفتوگو جمله لااله الا الله است.

اجمالی از جریانات و ســنتهای معرفتــی پیــش از مکتب

ملاحسینقلی همدانی؟رضو؟

هر یک از طوایف علمی و معرفتی و تربیتی، بنابر روش و طریقه خود، تا حدی که توان اظهار آن حقیقت حقّه را یافتهاند، توانستهاند معارف و دستورات توحیدی را پیادهسازی و صورتبندی نمایند. برخی به صورتبندیهای عقلی رو آوردند؛ نظیر آنچه در مشرب و مکتب شیخ مفید و شریف مرتضی؟رهما؟ میبینیم[4]، بعضی دیگر از علما کوشیدند تا با نقل صِرف روایات و آیات، توحید را معرفی نمایند؛ مانند آنچه در آثار شیخکلینی و شیخصدوق؟رهما؟ سراغ داریم[5]، و بعضی دیگر نیز به طرق اخلاقی و سلوکی رو آوردند. هریک از این مسالک علمی و معرفتی، به سهم خود تاحدّی کمالات علمی و عملیِ توحیدی را ظاهر ساختند و در جغرافیای بزرگ عالم اسلام نمایندگان و مکتب و مدرَس خود را برپا کردند. فقها و محدّثین با ضبط و تدقیق معارف مَروی از امامان شیعه؟عهم؟ راه دسترسی ما به آن کلمات نورانی را هموار ساختند؛ گرچه کمتر خود به شرح و بسط معارف الهیه اهتمام کردند. مشّائیان با تدقیق براهین عقلی در فهم توحید خدمتی بزرگ به مسلمین نمودند و پایههایی محکم برای درک عقلی معارف اسلام فراهم آوردند؛ نمونه ثمرات تلاشهای حکمای اسلام را میتوان در کتاب شریف تجریدالاعتقاد مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی؟رضو؟ ملاحظه کرد؛ چنانکه میبینیم ایشان در این اثر زبان و بیان حکما و فلاسفه را برای تبین معارف شیعی به بهترین نحو به کار میگیرند. به همین صورت دیگر طوایف هرکدام مکتب توحیدی اسلام را به نحوی به کمال خود نزدیک کردند. در این میان جریانی که بیش از دیگران توانست توحید را هم نظراً توضیح دهد، و هم عملاً در انظار عامّه مردم جلوهگر کند، طائفه اهلمعرفت بود. اینان که به دلالت مقام رسالت و اهل بیت؟عهم؟، طریق اصیل «موحّد بودن» را معرفتالنفس میدانستند[6]؛ هم خود با ریاضت و مجاهدت به جنگ با خود برمیخاستند و هم دیگران را به این مجاهدت فرامیخواندند؛ و اینگونه با تربیت نفوس، شاکله جامعه مسلمین را به سبیل توحید هدایت میکردند.

طائفه اهلمعرفت گرچه بعضاً تجلیات رسمی و سلسلهای یافتهبود، اما تختهبند جماعت یا نهاد خاصی نبود؛ بلکه متکلم و فقیه و فیلسوف و صوفی همگی بهنحوی دل در گرو درک توحیدی ایشان داشتند[7]. در واقع جوهره کار اهل معرفت پیجویی و پیریزی یک مکتب معرفتی بود، مکتبی در ادامه همان معارف اهل بیت عصمت و طهارت؟عهم؟. مرحوم علامه طباطبایی؟رضو؟ به درستی متذکّر میشوند که تمام سلاسل صوفیه -جز یک سلسله- به جناب امیرالمومنین{علیه السلام} منتهی میشود و دلیلی ندارد که این انتساب را دروغین و کاذب قلمداد کنیم. بنابراین به هیچ وجه عجیب نیست که قرابتهایی نظری و عملی میان این سلاسل و فقهای شیعه درکار باشد. هرچند آنچه نزد صوفیه از آن معارف به ارث مانده، از گزند تحریف و انحراف خالی نبوده و همین تحریفات عامل اصلی انحرافات طرائق صوفیه بوده و هست[8]؛ بهخلاف میراث فقهای عارف که نهایت دقت در ضبط و تبیین آن شد به نحوی که بدون اعوجاج و انحراف اکنون به دست ما رسیده است. پس باید توجه داشت که آنچه از معنای اهلمعرفت مراد کردهایم، لزوما آن سلسلهها نیست، بل میبینیم آن معرفتی است که در میان سلسله فقهای شیعه دائماً درکار بوده و از بزرگی به بزرگ دیگر به ارث رسیده است.

در قرن چهارم و پنجم (مکتب بغداد) شیخ طوسی؟رضو؟ محدّث و فقیه امامی، جامع تهذیب و استبصار، در «مصباحالمتَهجّد» نشان داد که توحید را در ریاضتِ در عبادت و مناجات با پروردگار دنبال میکند. در قرن هفتم هجری قمری، سیدبن طاووس؟رضو؟، فقیه شهیر مکتب حلّه، با تألیف آثار متعدد، روایات توحیدی و اخلاقی را -که مدتها نزد شیعه متروک مانده بود- نقل و تبویب و احیا نمود و اینگونه چراغ ولایت را دوباره به راه اهلمعرفت تابانید[9]. شهیداول؟رضو؟، فقیه جلیل حوزه جبل عامل، با رسائل و نامههای خود به شیعیان، و همینطور با نقل حدیث شریف عنوان بصری، گنجینههایی بینظیر را درباب کیفیت سیر در طریق توحید برای شیعیان به ودیعه گذارد که آنان را با تأکید بر معرفتالنفس به سوی توحید فرامیخواند[10]. سیدحیدر آملی؟رضو؟، فقیه و عارف امامی نیز توانست بُن و بنیان شیعی عرفان رایج عصر خود -که همان مکتب محیالدین ابن عربی بود- را نشان دهد و به روشنی شیعی بودن و ولایی بودن طریق اهل معرفت را به رخ همگان بکشد[11]. همینطور مرحوم ابنفهد حلّی؟رضو؟ هم با تدوین آثاری چون عُدَةالداعی و هم با تربیت شاگردانی مرزهای معنویت تشیع را حفظ و به نسلهای پس از خود منتقل نمود. از حدود قرن نهم این راه در مکتب اصفهان با فقهایی چون مجلسی اول، میرداماد و جناب ملاصدرای شیرازی؟رهم؟ و عالمِ عارفِ جامع، ملامحسن فیض کاشانی؟رضو؟ ادامه یافت[12].

گرچه مشارب فقهی و فلسفی این بزرگان با هم متفاوت بود، اما در حقبودنِ طریق معرفتالنفس و سلوکِ عملی توحیدی، اختلافی میان آنان نبود. آنچه میان ایشان متفاوت بود، روش و زبان صورتبندیِ علمیِ ایشان از طریق توحید بود؛ اگر جناب میرداماد؟رضو؟ با استمداد از حکمت اشراق نتوانست بعضی حقایق توحیدی را اظهار نماید، شاگرد او ملاصدرا؟رضو؟ در این امر با تأسیس حکمتی تازه موفق شد، و اگر بزرگان این طریق قبلاً با مشی فقهی خاص خود نتوانسته بودند بعضی حقایق تربیتی و توحیدی را از احکام شرعی استفاده کنند، ملامحسن فیض کاشانی؟رضو؟ در فقه خود با تأکید بر روایات معصومین به چنین امری موفق شد[13].

تا به این نقطه از تاریخ (یعنی قرن دهم هجری) لحظهای تلاش علمی و عملی اهلمعرفت از طیفهای گوناگون (اعم از محدثین و فقها و حکما) برای تحقّق عملی و علمی توحید ناب اسلامی متوقف نشد و بعد از این هم مکتب و مدرسه توحیدی اسلام معطّل نماند. گرچه حمله محمود افغان به ایران و بعد از آن سلطه حکومت نادرشاه افشار نظم اجتماعی شیعیان را دچار تزلزل نمود، اما جهش علمی حوزههای علمی شیعه متوقف نشد؛ آنچه تا این لحظه فراهم آمده بود برای انقلاب و جهشی علمی در حوزههای علمی شیعه کفایت میکرد. بصیرتهای فلسفی و حکمی و فقهی که در مکتب اصفهان تا حدّ زیادی به معارف اهلمعرفت آمیخته شده بود، گرچه هنوز به شکل شاکلهای جامع و واحد در نیامده بود، اما توسط شاگردان آن مکتب تا لحظه جهش علمی و معرفتی شیعیان حفظ و ذخیره و منتقل شد. در میان میراثی که از مکاتب گذشته به علمای قرن یازده و دوازده رسیده بود، آنچه مهمترین میراث بود، همین آمیختگی و نزدیک شدن مشارب فقهی و حکمی و سلوکی بود. این قرابت کمکم بصیرتی مهم را میان حوزههای علمی شیعه رواج داد. آن بصیرت بهطور خلاصه عبارت بود از یگانهبودنِ طریق شرع و برهان و عرفان.

ظهور مکتب ملاحسینقلی همدانی؟رضو؟، به مثابه جامع مکاتب پیش از خود

در قرن دوازدهم و سیزدهم، با حضور شخصیتهایی نظیر آقامحمد بیدآبادی (1198.ق)[14] و آقاسیدمهدی بحرالعلوم (طباطبایی بروجردی، 1212.ق) ؟رهم؟ مکتب تربیتی و توحیدی نزد شیعیان گرمای دوبارهای به خود گرفت. آقامحمد بیدآبادی؟رضو؟، فقیه و عالم جلیل شیعه، با بازخوانی مبانی حکمت صدرالمتألهین توانست ابعاد سلوکی و تربیتی حکمت ملاصدرا را دوباره تصریح کند و در قالب رسالات متعددی در سیر و سلوک، این مبانی را میان شاگردان و دوستان خود -که جملگی از علمای شیعه بودند- ترویج نماید. تلاشهای آقامحمد بیدآبادی پهنه فرهنگی و علمی ایران را به شدت تحت تأثیر قرار داد، به نحوی که بزرگان حکما و اخلاقیون یک نسل پس از ایشان در اصفهان و فارس و تهران عمدتا مدتی نزد ایشان تلمّذ کردهاند. اوج میراث ایشان در شکلگیری مکتب عرفانی-حکمی تهران دیدنی است، مکتبی که با ظهور مرحوم شاهآبادی به اوج رسید و با ظهور امام امّت ابعاد تازهای از جنبههای بالقوه خود را ابراز کرد. شخصیت بزرگی نظیر سیدمحمدمهدی بحرالعلوم؟رضو؟، هم عملاً با نحوه سلوک علمی و رفتار اجتماعی خود این طریق را زنده نگه داشت، و هم با تألیف رساله مشهور خود در سیروسلوک، توانست بهطور روشن و مدوّن اصول نظری و عملی سلوک الیالله را از دل آیات و روایات و مطالب عقلی تبیین نماید. هرچند این استنباطات دست آخر در مکتب نجف بود که به بلوغ رسید، اما در همین قدم نیز گام مهمی برای برپایی یک مکتب تربیتی جامع محسوب میشد. از آن زمان تاکنون رساله سیروسلوک مرحوم بحرالعلوم؟رضو؟ همواره مورد توجه بزرگان از اهل معرفت بوده و هست و مشایخ و مربیان ربّانی بعضاً جلسات اخلاقی و توحیدی خود را با محوریت این رساله منعقد میکردهاند.

با تلاش عالمانی نظیر آقامحمد بیدآبادی و مرحوم سیدمهدی بحرالعلوم؟رهما؟ زمینه ظهور مکتبی جامع در طریق توحید و معنویت تشیّع فراهم شد. مکتبی که امروزه آن را با عناوینی نظیر «مکتب نجف» یا «مکتب ملاحسینقلی همدانی؟رضو؟» میشناسیم؛ زیرا مرحوم ملاحسینقلی همدانی(1311.ق) بود که این مکتب را حفظ و احیا کرد و حتی با تربیت شاگردان فراوانی در این عرصه آن را یک گام پیشتر برد. اگر تا پیش از این هنوز میان شریعت و طریقت فاصلهای در میان بود، و میان عارف و فقیه نحوی جدایی برقرار، با ظهور این مکتب، «سلوک» همچون «شرط تفقه در دین خدا»، و «فقه» همچون «معیار سلوک» مطرح شد. هر آنچه از مکاتب فلسفی و عرفانی پیشین به وساطت عالمان ربانی به ارث رسیده بود، در این مکتب یک بار بازخوانی و خلاصه شد؛ به نحوی که در هر سطر از این مکتب میتوان عصاره مکاتب پیشین را ملاحظه کرد. اگر پیش از این آثار اخلاقی و تربیتی هنوز تختهبند اخلاق یونانی باقی مانده بود، در این مکتب این صورتبندیها کنار رفت و صورت تازهای در کار آمد. اگر قبل از این گاه به صرف تدوین روایات اخلاقی بسنده میشد، در این مکتب روایات اخلاقی به مدد حکمت تبیین و نظاممند شد. دستورات سلوکی که بعضاً وجه ذوقی و سلیقهای یافته بود، در این مکتب تهذیب شد و دستوراتی مستفاد از قرآن و حدیث به میان آمد. آن انقلاب علمی که پیش از این ذکرش رفت، ظهور همین مکتب تربیتی و توحیدی بود. مکتبی که بهزودی تمام حوزههای علوم رسمی شیعه را تحت تأثیر خود قرار داد، و به سرعت از مرزهای حوزه نجف فراتر رفت و به عمده مجامع علمی و حتی عرصه های سیاسی و عمومی شیعیان سایه گسترد؛ به نحوی که تقریبا هیچ شخصیتی از عالمان و عارفان معاصر را نمیشناسیم، الا اینکه باواسطه یا بیواسطه تحت تعلیم این مکتب رشد کردهاند؛ از آیتالله سیدعلی قاضی طباطبایی{رحمة الله علیه} گرفته، تا مرحوم آیتالله بهجت، مرحوم علامه طباطبایی و معاصرینی چون مرحوم آیتالله خوشوقت، مرحوم آیتالله سعادتپرور و دیگر بزرگان؟رهم؟. تمامی این بزرگان به واسطه حضور و مساهمت در این مکتب و تحت تربیت این مشرب بوده است که به شخصیتهای برجسته جهان اسلام بدل شدند، و غرض از شناخت این شخصیتها نیز در نهایت میباید شناخت مکتب ایشان باشد.

مبانی معرفتی و مبادی سلوکی و نیز وجوه امتیاز این مکتب نسبت به سایر مکاتب، به طور خلاصه در متنی که پس از این یادداشت قرار میگیرد، مطرح خواهد شد، از این رو در این مجال به ارائه مطالبی جهت آشنایی خوانندگان با تاریخ مکتب بسنده خواهیم کرد.

آشنایی با تاریخ این مکتب از دل آشنایی اجمالی با تاریخ مشایخ این مکتب میگذرد. لذا به اختصار مشایخ مکتب را معرفی مینماییم:

طبقه[15] اول و دوم مکتب:

جناب سیدعلی شوشتری و جناب آخوند ملاحسینقلی همدانی؟رهما؟

بزرگان مکتب ملاحسینقلی همدانی؟رضو؟، مهمترین استاد مکتب را مرحوم سیدعلی شوشتری؟رضو؟ (1223.ق) قید کردهاند. مرحوم علامه طهرانی؟رضو؟ -که از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی؟رضو؟ بودهاند- در قسمتی از کتاب لباللباب خود در شرح احوال سیدعلی شوشتری؟رضو؟ بهطور خلاصه مطالب مفیدی را آوردهاند؛ این نقل قول گرچه طولانی است، اما جامع مطالب است درباره سیدشوشتری و آخوندملاحسینقلی همدانی:

«در حدود متجاوز از یکصد سال پیش در شوشتر عالمی جلیلالقدر مصدر قضا و مراجعات عامّه بوده است به نام آقا سیدعلی شوشتری. ایشان مانند سایر علمای اَعلام به تصدّی امور عامّه از تدریس و قضاء و مرجعیّت اشتغال داشتهاند. یک روز ناگهان کسی در منزل را میزند، وقتی که از او سوال میشود میگوید: در را باز کن، کسی با شما کاری دارد. مرحوم آقاسیدعلی وقتی در را باز میکند میبیند شخص جولایی(بافنده)[16] است، میگوید: چکار دارید؟ مرد جولا در پاسخ مى‏گوید: فلان حکمى را که نموده‏اید طبق دعوى شهود به ملکیّت فلان ملک براى فلان کس، صحیح نیست. آن ملک متعلّق به طفل صغیر یتیمى است و قباله آن در فلان محلّ، دفن است.

این راهى را که شما در پیش گرفتهاید صحیح نیست و راه شما این نیست. آیتالله شوشترى در جواب مى‏گوید: مگر من خطا رفتهام؟ جولا مى‏گوید: سخن همان است که گفتم. این را مى‏گوید و مى‏رود. آیتالله در فکر فرو مى‏رود این مرد که بود؟ و چه سخنى گفت؟ در صدد تحقیق برمى‏آید، معلوم مى‏شود که در همان محلّ قباله ملک طفل یتیم مدفون است و شهود بر ملکیّت فلان، شاهد زور بوده‏اند. بسیار بر خود مى‏ترسد و با خود مى‏گوید: مبادا بسیارى از حکمهایى را که داده‏ایم از این قبیل بوده باشد؟! و وحشت و هراس او را درمى‏گیرد. در شب بعد همان موقع جولا در مى‏زند و مى‏گوید: آقا سیّد على شوشترى راه این نیست که شما مى‏روید. و در شب سوم نیز عین واقعه به همین کیفیّت تکرار مى‏شود و جولا مى‏گوید: معطّل نشوید، فوراً تمام اثاثالبیت را جمع نموده، خانه را بفروشید و به نجف اشرف مشرّف شوید و وظایفى را که به شما گفته‏ام انجام دهید، و پس از شش ماه در وادىالسّلام نجف اشرف به انتظار من باشید.

مرحوم شوشترى بى‏درنگ مشغول انجام دستورات مى‏گردد، خانه را مى‏فروشد و اثاثالبیت را جمع‏آورى نموده و تجهیز حرکت خود را به نجف اشرف مى‏کند. در اوّلین وهله‏اى که وارد نجف مى‏شود، در وادىالسّلام هنگام طلوع آفتاب، مرد جولا را مى‏بیند که گویى از زمین جوشیده و در برابرش حاضر گردید و دستوراتى داده و پنهان شد. مرحوم شوشترى وارد نجف اشرف مى‏شوند و طبق دستورات جولا عمل مى‏کنند تا مى‏رسند به درجه و مقامى که قابل بیان و ذکر نیست. - رضوان الله علیه و سلام الله علیه -.

مرحوم آقا سیّدعلى شوشترى براى رعایت احترام مرحوم شیخ مرتضى انصارى به درس فقه و اصول او حاضر مى‏شوند و مرحوم شیخ هم در هفته یک بار به درس مرحوم آقا سیّدعلى که در اخلاق بوده است حاضر مى‏شدند، و پس از فوت مرحوم شیخ، مرحوم شوشترى بر مسند تدریس شیخ مى‏نشینند و درس را از همان جا که مانده بود شروع مى‏کنند؛ ولى عمر ایشان کفاف ننموده و پس از شش ماه به رحمت ابدى حضرت ایزدى پیوستند. در خلال این شش ماه، مرحوم شوشترى به یکى از شاگردان مبرّز حوزه مرحوم انصارى به نام آخوند ملاحسینقلى درجزینى همدانى -که از مدّتها قبل در زمان مرحوم شیخ با ایشان رابطه داشته و استفاده اخلاقى و عرفانى مى‏نموده است و اینک پس از مرحوم شیخ عازم بر تدریس بوده و حتّى تتمّه مباحث شیخ را که خود نیز تقریرات آن مباحث را نوشته بود مى‏خواست دنبال کند- کاغذى نوشته و در آن متذکّر مى‏گردد که این روش شما تامّ و تمام نیست و شما مقامات عالیه دیگرى را باید حائز گردید، تا اینکه او را منقلب نموده و به وادى حقّ و حقیقت ارشاد مى‏نماید.

آرى مرحوم آخوند که از سالیانى چند قبل از فوت مرحوم شیخ از محضر مرحوم آقا سیّدعلى در معارف الهیّه استفاده مى‏نمود، در اخلاق و مجاهده نفس و نیل به معارف الهیّه سرآمد اقران و از عجایب روزگار شد. مرحوم آخوند نیز شاگردانى بس ارجمند تربیت نمود که هریک استوانه‏اى از معرفت و توحید و آیتى عظیم به شمار مى‏آمدند. از مبرّزترین شاگردان مکتب آخوند، مرحوم حاج میرزا جوادآقا ملکى تبریزى و مرحوم آقا سیّد احمد کربلایى طهرانى و مرحوم آقا سیّد محمّدسعید حبّوبى و مرحوم حاج شیخ محمد بهارى را باید نام برد.»[17]

آیت حق سیدعلی شوشتری؟رضو؟ در فقاهت و اجتهاد در نهایت وجاهت و عالمیت بود؛ تا جایی که بنابر گزارشهایی، پس از رحلت مرحوم شیخ مرتضی انصاری؟رضو؟(1279.ق) تنها ایشان بود که درس فقه و اصول شیخ را ادامه داد. این مطلب در ادامه مراودات نزدیک مرحوم شیخ انصاری و سیدعلی شوشتری واقع شد. چنانکه تذکرهنویسان گزارش کردهاند میان شیخ انصاری و سیدعلی شوشتری انس و الفت عمیقی درکار بوده است، و جناب شیخ چندان ارادتی به سید داشته که او را از مشرفین به محضر امام زمان؟عج؟ میدانستهاست. حتی پس از رحلت مرحوم شیخ، بنا به وصیت خود ایشان، سیدعلی شوشتری بر ایشان نمازخواند. به نظر میرسد که شیخ از تعالیم توحیدی جناب سید بهره میبرده است و سیدنیز در دروس فقه و اصول جناب شیخ حاضر میشدهاست. هیچ بعید نیست که تقوا و زهدی که تا مدتها در حوزه فقاهتی و علمی نجف سایه گسترده بود، از آثار نَفَس سیدعلی شوشتری بر شیخالفقها آقا مرتضی انصاری بوده باشد؛ چه ایشان بهنحوی استاد تمام فقهای پس از خود بودهاست[18]. برای سید دو طریق تربیتی دیگر نیز ذکر شده است؛ که یکی از آن دو از طریق صدرالدین کاشف دزفولی؟رضو؟ به عالم و فقیه ربّانی، آقامحمدبیدآبادی؟رضو؟ میرسد[19]. این مطلب گویای جامعیت شیخ است که هم در فقه در اوج تبحر است و هم در طریق تربیت توحیدی با اساتیدی مرتبط بوده است. این ارتباطات همگی غیر از ارتباطی است که ایشان با ملاقلی جولا؟رضو؟ پیدا کرده بوده است؛ از این گزارشات معلوم میشود که سیدعلی شوشتری؟رضو؟ از پیش قابلیتی برای درک محضر جناب جولا پیدا کرده بودهاست و این واقعه یک اتفاق تصادفی و آنی نبوده.

از میان شاگردان مرحوم سیدعلی شوشتری؟رضو؟ یک تن راه استاد خود را در تربیت شاگردان و القای مطالب توحیدی ادامه داد و آن آخوند ملاحسینقلی همدانی؟رضو؟ است. در کتب مربوطه تذکره ایشان بهطور شایسته آمده است، آنچه در اینجا باید محل تأکید باشد دو چیز است؛ اول آنکه مرحوم ملاحسینقلی همدانی؟رضو؟ از اجلّه شاگردان شیخ مرتضی انصاری؟رضو؟ بوده است، شیوه محکم و نوین شیخ انصاری، از آخوند همدانی شاگردی توانا در فهم ظرائف قرآن و سنت ساخته بود و ایشان را واجد ملکه فقاهت و اجتهاد نموده بود. با توجه به تأثیر شیخ انصاری بر شخصیت جناب آخوند همدانی، جای تعجّب نیست که استفادههای ناب او از آیات و روایات را تا حدّی تحت تأثیر دقائق مکتب اصولی شیخ بدانیم. از طرف دیگر ملاحسینقلی همدانی از شاگردان ممتاز مرحوم حاج ملاهادی سبزواری؟رضو؟(1289.ق) است؛ و تسلط جناب آخوند همدانی در حکمت اسلامی به حدّی بود که بعضی از مشاهیر عالم اسلامی نظیر سیدجمالالدین اسدآبادی علوم معقول را نزد ایشان تحصیل کرده بودند[20]. قوت و توان نظری مرحوم ملاحسینقلی همدانی؟رضو؟ در تنقیح معقول و منطقی مبانی نظری و عملی مکتب، از طرف دیگر ثمره حضور ایشان در حوزه درس محقق سبزواری نیز هست. از طرف دیگر، سلوک خود مرحوم ملاهادی سبزواری را نیز نباید در شوق آخوندهمدانی به سیر الیالله بیتأثیر شمرد؛ چه به بیان بعض از اهل تحقیق، شیوه مرحوم سبزواری به شیوه آقامحمدبیدآبادی؟رضو؟ نزدیک بوده است[21]. علیایّحال پیدا است که مرحوم ملاحسینقلی همدانی در نهایت پختگی و جامعیت و با میراثی که از محضر دو عالم بزرگ عصر خود (یعنی شیخالفقها مرتضی انصاری و مرحوم ملاهادی سبزواری) به همراه داشت، به محضر استاد طریق خود سیدعلی شوشتری؟رضو؟ رسید و این نکته را باید در جامعیت اصل مکتب اخلاقی و عرفانی ملاحسینقلی همدانی اثرگذار دانست.

جامعیت ملاحسینقلی همدانی؟رضو؟ در منقول و معقول، به او این امکان را داد تا پس از قرنها او در مقام مؤسّس یک طریقه تازه و در عینحال سنّتمند ظاهر شود. طریقهای که نظراً و عملاً نقطه جمع عرفان و حکمت و فقه است و ثمرهاش الفت نقل و عقل و ذوق در شاکله انسان. همین جامعیت است که تمام شخصیتهای مهم و برجسته علمی نجف را مجذوب او میکند و معارف شیعه را یکباره و از نظرگاهی واحد و یکپارچه احیا مینماید. از این تاریخ تا کنون، نقشآفرینان عرصه توحید، جملگی باواسطه یا بیواسطه شاگرد و وامدار مکتب ایشان هستند. شاگردانی که در طبقات بعدی، مکتب او را امتداد میبخشند.

طبقه سوم از مشایخ مکتب:

شاگردان جناب ملاحسینقلی همدانی؟رضو؟

از آنجایی که این متن مختصر متکفّل توضیح و معرفی تمامی مشایخ مکتب نیست، در این طبقه و طبقات بعدی صرفاً به چندتن از مشایخ اشاره میرود؛ بنابراین نبود نام بسیاری از بزرگان در این فهرست به معنای سهیم نبودن ایشان در این مکتب و طریق نیست.

میرزا جواد ملکی تبریزی؟رضو؟(1343.ق): از جمله بزرگترین شاگردان مرحوم ملاحسینقلی همدانی؟رضو؟ است. از جلالت قدر میرزا جواد آقا ملکی همان بس که به نقل از بعض از شاگردانِ مرحوم امام خمینی؟رضو؟، ایشان مقیّد بود تا در نمازهای جماعت مرحوم میرزا شرکت کند[22]. البته سابقه درس اخلاق ایشان به پیش از شکلگیری حوزه علمیه قم برمیگردد و حتی پیش از ورود شیخ عبدالکریم حائری؟رضو؟(مؤسس حوزه قم) درس ایشان برپا بودهاست. حتّی بعض از گزارشات گویای آن است که آخوند همدانی تربیت بعض از شاگردان را به مرحوم میرزا میسپرده است.

ایشان در رساله مشهور خود «لقاءالله» (رساله سیروسلوک) مبانی عملی و نظری سیر الیالله را مطابق مکتب استاد خود توضیح و تشریح فرموده است که همین نکته این کتاب را جزو آثار مهم مکتب ملاحسینقلی همدانی؟رضو؟ قرار داده است. اثر دیگر ایشان موسوم به «اسرارالصلاة» یادآور طریقه شهیدثانی؟رضو؟ است در تشریح حقایق و بواطن نماز؛ با این تفاوت که در اثر مرحوم میرزا جوادآقا وجوه باطنی نماز ارتباط خود را با دستورات عملی آن بیشتر آشکار کرده است. در نهایت، اثر مهم دیگر ایشان کتاب مشهور «المراقبات» یا اعمالالسنه است که از موقع نگارش و نشر آن تا کنون هیچ یک از اهل سلوک از آن بینیاز نبودهاند[23].

شیخ محمد بهاری؟رضو؟(1325.ق): شیخ محمد بن محمد بهاری همدانی از نزدیکترین شاگردان مرحوم ملاحسینقلی همدانی است. آخوند ایشان را «حکیم اصحاب» خود میدانست. مرحوم استاد سعادتپرور؟رضو؟ در کتاب کبیر خود موسوم به «پاسداران حریم عشق» نقلی جالب توجه درباره ایشان ذکر میکند:

«عارف بزرگ مرحوم حاج سید احمد کربلایى مى‏فرمود: ما در خدمت مرحوم استاد آخوند ملاحسینقلى بودیم، وى صد در صد براى ما بود، همین که بهارى با استاد روابط و آشنایى پیدا نمود و دائماً در خدمتش تردّد مى‏نمود، آخوند را از ما دزدید».[24]

بعضی از شاگردان سیداحمدکربلایی نظیر آیتالحق استاد سیدعلی آقا قاضی طباطبایی؟رضو؟ و میرزا تائب تبریزی؟رضو؟ از محضر ایشان فیض برده بودند. مرحوم میرزا حسینعلی نخودکی اصفهانی؟رضو؟ -که از مشایخ تعدادی از علمای معاصرند- نیز با اینکه بیشتر به شاگردی مرحوم سیدمرتضی کشمیری؟رضو؟ (از شاگردان آخوند همدانی) شهرهاند، در فهرست شاگردان مرحوم بهاری هم قرار دارند. ایشان هیچگاه دست به تألیف اثری نبردند و آنچه از ایشان باقی است برخی رسائل و دستورات است که توسط شاگرد ایشان میرزا تائب تبریزی در ضمن رسائلی از آخوند ملاحسینقلی همدانی در کتاب «تذکرةالمتقین» گرد آمده است[25].

سیداحمد کربلائی؟رضو؟(1332.ق): سیداحمد بن سیدابراهیم کربلایی طهرانی حائری(1332.ق) مشهور به بکّاء از مهمترین شخصیتهای سلسله شاگردان ملاحسینقلی همدانی است[26].

ایشان به جامعیّت در فقه و فلسفه و عرفان شهرهاند و شاید همین مطلب مناسبت ایشان را با شاگردی نظیر سیدعلی قاضی طباطبایی؟رضو؟ بیشتر روشن نماید. تسلط ایشان در فقه به حدّی بود که اصولیِ بزرگ عصر او یعنی مرحوم غروی اصفهانی؟رضو؟ (کمپانی) در وصف ایشان گفته بود «فقیهتر از او سراغ ندارم». میرزا محمدتقی شیرازی؟رضو؟ مرجع شیعیان آن عصر، مردم را در احتیاطات خود به او ارجاع میدادهاست و ایشان را به عنوان مرجع پس از خود توصیه میفرموده.

تسلط سیداحمد کربلایی در عرفان و فلسفه در ضمن مناظرات مکتوب ایشان با مرحوم غروی اصفهانی در باب توحید قابل لمس است[27].

پس از رحلت آخوند ملاحسینقلی همدانی بسیاری از شاگردان ایشان حول سیداحمد کربلایی گردآمدند. در میان شاگردان متعدد مرحوم بکّاء سیدعلی قاضی طباطبایی؟رضو؟ بیش از دیگران طریق ایشان را توسعه داد و تعمیق نمود[28].

سیدمرتضی کشمیری؟رضو؟ (1323.ق): سیدمرتضی بن سیدمهدی کشمیری در خاندان آلکشمیر متولد شد. او در کشمیر نزد علمای شیعه و اهل سنت در علوم مختلف منقول و معقول تبحّر پیدا کرد؛ به نحوی که در سن شانزده سالگی رسالاتی در این علوم تألیف نمود. سپس برای ادامه تحصیل به نجف مهاجرت نمود و جزو اولین کسانی بود که در معیت میرزای شیرازی به سامرا هجرت نمودند. به زبان عربی و فارسی و هندی تسلط داشت و تقریباً محضر تمام عالمان آن روز نجف را درک کرده بود.

پس از رحلت استاد و مرشد طریق خود، آخوند ملاحسینقلی همدانی، به تدریس در علوم مختلف مشغول شد و به علت تبحرش در علوم مختلف، شاگردان فراوانی در حلقه دروس مختلف او حاضر میشدند؛ سید شهابالدین مرعشی نجفی، شیخ عبدالکریم حائری یزدی، شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی و شیخ آقابزرگ تهرانی؟رهم؟ از جمله شاگردان ایشان در علوم مختلف بودهاند.

از وجوه مهم شیخ مرتضی کشمیری آن است که ایشان پس از استاد خود مرحوم آخوند همدانی، راه ایشان را در تربیت نفوس مستعدّه ادامه داد. در این طریق نیز افراد متعددی از ایشان مستفیض شدند که مشهورترین و مهمترین ایشان مرحوم آقاسیدعلی قاضی طباطبایی؟رضو؟ است که چیزی در حدود ده سال ملازم با استاد خود بوده است.

طبقه چهارم از مشایخ مکتب:

آیتالله سیدعلی قاضی طباطبایی؟رضو؟ (1366.ق)

در طبقه چهارم از مشایخ مکتب تربیتی نجف بزرگان زیادی را میتوان نام برد؛ اما به شهادت تاریخ آنچه اکنون از این مکتب به دست ما رسیده است -اگر نه تمامش- عمدهاش از طریق جناب آیتالله سیدعلی قاضی طباطبایی؟رضو؟ بوده است. به همین جهت در این طبقه به معرفی اجمالی ایشان میپردازیم.

مرحوم قاضی در خاندانی متولد شد که همگی از علما و اهل فضل بودند. پدر ایشان (سیدحسین قاضی طباطبایی) سالها از درس مرحوم میرزای شیرازی بهره برده بود. مرحوم سیدحسین مدتی تحت تعلیم و تربیت امامقلی نخجوانی؟رضو؟ بوده است. امامقلی نخجوانی از زهاد بزرگ آن عصر بود که طریقه مشایخ او به آقامحمدبیدآبادی و قطبالدین نیریزی؟رهما؟ میرسیده است. بدین ترتیب روشن میشود که چرا مرحوم سیدعلی آقای قاضی اولین استاد خود را پدر خود آقاسیدحسین دانسته.

مرحوم قاضی پس از مهاجرت به نجف در سال 1313.ق از علمای عصر خود نظیر شیخ الشریعه اصفهانی و محمدحسن مامقانی؟رهما؟ بهره برد و در فقه و حدیث به درجات عالی علمی دست یافت. همزمان از بزرگان طریقه ملاحسینقلی همدانی بهره میبرد؛ چنانکه قبلاً ذکر آن رفت نام ایشان در میان شاگردان آسیداحمد کربلایی، سیدمرتضی کشمیری و شیخ محمدبهاری؟رهم؟ دیده میشود.

چنانکه از فهرست اساتید ایشان پیدا است، مرحوم سیدعلی قاضی را باید یکی از جامعترین اساتید کل سلسله مشایخ مکتب دانست؛ که یکباره تمام حوزه معرفتی و توحیدی اسلام را گردآورده و عملاً آن را پیاده نموده بود. همین جامعیت و ظرفیت وجودی بود که ایشان را همچون وارث خلف اولیا و اوصیا؟عهم؟ در جایگاه تربیت تعداد زیادی از علمای اسلام قرارداد. ایشان ورود و احاطهای عمیق به ظرایف عرفان ابنعربی و حکمت اسلامی داشت، و همینطور استفادههایی بدیع از آیات و روایات میفرمود. همین مطلب باعث شد تا به پشتوانه جامعیت ایشان، ذائقهای نو شکل بگیرد و در آثار و اندیشه شاگردان بزرگ او امتداد بیابد.

همّ اصلی ایشان تربیت شاگرد بود و در این کار هم به نهایت توفیق دست یافت. برای ایشان چیزی در حدود 50 شاگرد ذکر شده است؛ بزرگانی نظیر علامه سیدمحمدحسین طباطبایی؟رضو؟ و برادر ایشان مرحوم سیدمحمدحسن الهی طباطبایی، شیخ علیاکبر برهان، آیتالله شیخ محمدتقی بهجت، سیدهاشم حدّاد، سیدمحسن حکیم، شهید سیدعبدالحسین دستغیب، شیخ عباس قوچانی، سیدعبدالکریم کشمیری و شیخ علیاکبر مرندی؟رهم؟.

طبقه پنجم از مشایخ مکتب؛

تعمیق مکتب و تربیت عمومی

از میان شاگردان مرحوم سیدعلی آقا قاضی طباطبایی؟رضو؟، هریک در طریق ارشاد و تربیت بندگان خدا افقی گشودهاند و هرکدام در شهر و دیار و حوزه خود به نحوی مایه رونق بازار توحید بودهاند. شیخ علیاکبر برهان؟رضو؟ با تأسیس مدارس متعدد به ساماندهی یک نظام تربیتی و سلوکی در شهر تهران همت گماشت و با این کار زمینه تشکیلاتیِ ترویج و تجلیِ معارف توحیدی را فراهم نمود؛ در دورانی که رجال سیاسی عزم هدم و نابودی این معارف را داشتند[29]. شهید دستغیب نیز -که از شهدای محراب انقلاب اسلامی است-، در شهر شیراز به سازماندهی مؤمنین علیه اقدامات اسلامستیزانه رژیم شاه میپرداخت؛ آنچه قرارگیری ایشان در موقعیت رهبری نهضت شیراز را ممکن ساخته بود، زبان و بیان عالمانه و تربیت عارفانه ایشان بود که از محضر و مکتب مرحوم قاضی و مرحوم انصاری همدانی ریشه میگرفت. مرحوم آیتالله بهجت{رحمة الله علیه} نیز در دوران حیات خود گرچه کتاب یا درس مشخصی حول مسائل اخلاقی و توحیدی شکل ندادند، عملاً به کانون توجهات علاقمندان به سیروسلوک الیالله تبدیل شدند، و میان عوام و خواص با گفتار و رفتاری که ثمره سالها تقیّد به دستورات و وصایای اولیائی چون مرحوم قاضی بود، تقوا و زهد و تخلق بهاخلاق الهی را معنا و شور دوبارهای بخشیدند؛ به نحوی که میتوان ادّعاکرد، بیتردید هر درک و فهمی از عرفان و سلوک اسلامی معاصر بدون نظرداشت شخصیت بیبدیلی چون مرحوم آیتالله بهجت درکی ناقص و ناکافی خواهد بود. هریک از شاگردان مرحوم قاضی طباطبایی؟رضو؟ در حوزه و زمینه خاص خود به جارینمودن آن سنت علمی و مکتب معرفتی و تربیت شاگردان همت گماشتند. در این میان مرحوم آیتالله علامه طباطبایی؟رضو؟ نقش و نمود ویژهای دارد.

آیتالله علامه سیدمحمدحسین طباطبایی؟رضو؟؛

تعمیق مکتب و تربیت عمومی

بسیاری از شاگردان مرحوم قاضی{رحمة الله علیه} راه استاد خود را در قالب «تربیت شاگرد» ادامه دادند. در این میان علامه طباطبائی{رحمة الله علیه} نیز شاگردپروریها کرده است، و بسیاری از رجال علمی و سیاسی معاصر از محضر و مکتب او سربرآوردهاند. ایشان در سه سطح شاگردان متعددی را تربیت نمودند؛ یک سطح مربوط به دروس عمومی بود که در مدرسه سلماسی و حجتیه دروس اسفار و شفا و تفسیر را برپا کرده بودند؛ جلسه دیگر ایشان خصوصی بود که در آن بحثهای فلسفی از جمله کتاب اصول فلسفه به بحث و فحص گذاشته میشد؛ سطح سومِ جلساتِ ایشان خاص الخاص بود و هیچکس جز به دعوت و اذن خود ایشان در آن راه نداشت، در این جلسات مطالب سلوکی و توحیدی ارائه و بحث میشد. یکی از حاضرین در این جلسات افراد و مطالب این جلسات را اینطور توصیف مینماید:

«در موضوع اخلاق، حدود سالهای 32 و 33 بحثی هفتگی در خدمت مرحوم علامه طباطبایی داشتیم. ابتدا محور بحث ایشان، رساله منسوب به علامه بحرالعلوم بود، و بعد از اتمام آن رساله، حضرت علامه مجموعهای از روایات اخلاقی و عرفانی را انتخاب میکردند و درباره آنها بحث میفرمودند. حدیث معراج از جمله آن روایات بود. برخی دوستانی که در آن جلسات شرکت میکردند، از این قرارند: شیخ عزیزالله خوشوقت، شیخ علی آقای تهرانی سعادتپرور، که یک سلسله کتاب در شرح دیوان حافظ نوشتهاند، حاج شیخ حسن آقای تهرانی، آقا عبدالمجید رشیدپور، آقای سیدابراهیم خسروشاهی که امام جماعت شمیران هستند و در مدرسه مروی نیز اسفار تدریس میکنند، مرحوم شهید شیخعلی آقای قدوسی و مرحوم آقای شیخ محمدعلی واعظ قمی.»[30]

این جلسات به حدّی خصوصی بودهاست که حتی نزدیکترین شاگردان مرحوم علامه نیز از وجود این جلسات باخبر نبودهاند[31]؛ شهید بهشتی، شهید مطهری، مرحوم خسروشاهی؟رهم؟، حضرت آیتالله جوادی آملی، علامه حسن حسنزاده آملی و بسیاری دیگر از بزرگان، همگی محصول تربیت علامه طباطبایی در سطوح و علوم مختلفاند. بنابراین آنچه مشی اساتید مکتب در شاگردپروری بوده است، حقّاً در علامه طباطبایی به اوج خود رسیده است.

اما علامه غیر از خصلت شاگردپروری واجد خصیصهای است که کمتر در دیگر بزرگان دیده شدهاست. آن خصیصه صورتبندی علمی آموزهها و جوهره مکتب است؛ که در ضمن تألیفات تخصصی و حتی عمومی ایشان قابل رؤیت است. با ظهور علامه طباطبایی؟رضو؟ آن نگاهی که پیش از ایشان به مثابه حوزه و حیطهای خاص با عناوین «اخلاق» یا «سیروسلوک» یا «عرفان» شناخته میشد، به تمام ساحات و علوم سرایت کرد و همگی همچون یک کلّ واحد بازتعریف شد. در واقع کوشش اصلی ایشان هم همین بوده است؛ تبیین اسلام و مکتب توحید بهطور علمی و جامع. با تبیینی که ایشان ارائه کرد، مباحث توحیدی دیگر یک بخش از بخشهای متعدد اسلام به شمار نمیرفت، بلکه تمام دین عبارت میشد از اظهار و ظهور توحید.

ایشان در کتاب «اصول فلسفه» با تقدم دادن به مسئله شناخت و معرفتالنفس به حوزههای دیگر علوم معقول و مابعدالطبیعه، تقریر تازهای از فلسفه رسمی حکمای اسلام ارائه کرد که میتوان آن را احیای فلسفه اسلامی شمرد. در تفسیر نیز با روشی که از استاد خود مرحوم قاضی؟رضو؟ -یعنی روش قرآن به قرآن- اخذ کرده بود، به استفاده معارف بلند توحیدی و سلوکی از دل آیات همت گماشت. این مهم خصوصاً با تفسیر «المیزان» و انطباق کامل معارف مکتب استادشان با قرآن -که امالکتاب مسلمین است- به منصه ظهور رسید. با انتشار این اثر، در میان دانشمندان اسلامی، دیگر مسائل و مباحث سلوکی یک بحث ذوقی و سلیقهای محسوب نمیشد؛ بلکه به مثابه رویکردی کاملاً قرآنی و اسلامی شناخته شد. امروزه بسیاری از محققینی که به آثار علامه طباطبایی؟رضو؟ توجه دارند، ملتفت بُن و بنیاد سلوکی و مکتبی علامه نیستند و شاید علاقهای هم به آن نداشته باشند، اما بهواسطه آنکه آن بن و بنیاد در المیزان با استفاده از آیات قرآن طرح و بحث شده است، عملاً از معارف مکتب مرحوم ملاحسینقلی همدانی و مرحوم قاضی طباطبایی؟رهما؟ بهره میبرند. بنابراین اگر امروز در جامعه شیعیان آموزههای بلند توحیدی بدون تنش و اتهامات سابق قابل طرح است و اگر مردم این روزگار به راحتی میتوانند از این مطالب و از اساتید این حوزهها استفاده کنند، بیتردید اینها ریشه در تلاشهای علمی و تألیفی علامه طباطبایی؟رضو؟ دارد.

وقتی آن مطالب بلند توانست به همت ایشان یک صورتبندی منقح و علمیِ متکّی به کتاب و سنت و ادله عقلی پیدا کند، برای طیف وسیعتری هم قابل فهم و پیجویی شد. از این رو ظهور علامه طباطبایی؟رضو؟ را باید یکی از نقاط مهم تاریخ مکتب معرفتی تشیع دانست، که در آن علاوه بر تعمیق معارف توحیدی، امکان یک تربیت عمومی نیز فراهم آمد. اینگونه بود که میراث مرحوم سیدعلی قاضی؟رضو؟ تبدیل به رویکردی زنده و پویا در دل جریان مدارس علمیه شد؛ در حالی که در دوران خود مرحوم قاضی ابداً چنین مجالی برای اظهار معارف فراهم نشده بود.

طبقه ششم مشایخ مکتب: استاد سعادتپرور؟رضو؟؛

تکمیل راه و کار علامه طباطبایی؟رضو؟

عمده شاگردان مرحوم علامه طباطبایی؟رضو؟ به امتداد ابتکارات فلسفی علامه همت گماشتند. شاید شهرت علامه طباطبایی به فلسفه و حکمت هم ریشه در همین تصویری داشته باشد که از شاگردان ایشان شکل گرفتهاست. این درحالی است که ابتکارات مشهور ایشان در علوم نیز ریشه در آن درک معرفتالنفسی داشته و ایشان خود در رساله «الولایة» و نیز در اصول فلسفه به صراحت بیان کردهاند که اساس علم و معرفت، همان معرفتالنفس است[32].

بنابراین بیهوده نیست اگر بگوییم که آنچه در جلسات خصوصی فلسفی و نیز جلسات عمومی فلسفه و تفسیر از علامه به شاگردان القا و تعلیم میشد، در حقیقت از آن مسیر سلوکی علامه طباطبایی جان و نیرو میگرفت.

در میان شاگردان مرحوم علامه، آنکه بیش از دیگران برای زنده نگهداشتن طریق سلوکی و تربیتی ایشان کوشید، مرحوم آیتالله شیخ علی پهلوانی تهرانی؟رضو؟ بود؛ مشهور به سعادتپرور. چنانکه در بخش گذشته دیدیم، ایشان جزو حاضرین در جلسات و محافل خاصالخاص علامه بودهاند. رفتهرفته جایگاه استاد پهلوانی از سایر شاگردان متمایز شد؛ به نحوی که تنظیم دستور جلسات تربیتیِ علامه بر عهده ایشان قرار گرفت و علامه برخی از کارهای پژوهشی و علمی و تألیفی خود در این عرصه را به ایشان واگذار نمود (نظیر پژوهشی که بعدها تبدیل شد به کتاب «پاسداران حریم عشق»).

در همان دوران حیات مرحوم علامه طباطبایی؟رضو؟، کسانی که برای طی مدارج توحیدی و اخذ دستورات اربعینی و عملی به علامه مراجعه میکردند، توسط ایشان به مرحوم پهلوانی ارجاع میشدند و بعض از مراتب را تحت نظر ایشان طی میکردند[33]. پس از رحلت مرحوم علامه نیز تربیت شاگردان بهدست ایشان افتاد و ایشان بود که آن جلسات و مباحث توحیدی را ادامه داد. یکی از توفیقات بزرگی که نصیب مرحوم پهلوانی شد در همین عرصه شاگردپروری بود؛ به طوری که موفق به تربیت شاگردان فراوانی در عرصه سلوک و توحید شدند.

علاوه بر این، تنقیح معارف توحیدی و دستورات سلوکی مبتنی بر کتاب و سنت و عقل هم در دستور کار ایشان پس از رحلت علامه واقع شد. به عنوان اولین قدم، ایشان موفق شد همان مطالب مرحوم علامه در جلسات را گرد آورده، تنقیح و تبویب کند و در آن نقاطی که شرح علامه کافی نبوده یا عمر ایشان کفاف تکمیل مباحث را نمیداده است، ایشان خود بنابر مشرب علامه دست به قلم برده و کار را تکمیل و تتمیم نموده است. آثاری نظیر «سرالاسراء فی شرح حدیث المعراج» یا کتاب «جمال آفتاب» در شرح غزلیات حافظ جزو این دسته از تألیفات ایشان است. همچنین آثاری نظیر «نور هدایت» -که شرح ادعیه مأثور است- تلاشی است برای تبیین مبانی مکتب تربیتی مرحوم علامه طباطبایی؟رضو؟ مطابق کلمات معصومین؟عهم؟. بنابراین، اگر دو کار علامه طباطبایی؟رضو؟ را یکی تربیت شاگرد و دیگری تحقق تربیت عمومی با صورتبندیهای دقیق و تبیینهای علمی بدانیم، هر دوی این کارها در کار مرحوم استاد سعادتپرور؟رضو؟ ادامه یافته است. در واقع کار ایشان تکمیل و تتمیم کار مرحوم علامه طباطبایی؟رضو؟ بود. بنابراین چهبسا هر تصویری از علامه بدون در نظر داشتن کار مرحوم استاد سعادتپرور، تصویر دقیق و کاملی نتواند باشد.

خاتمه

چنانکه دیدیم، بزرگان از اهل معرفت همگی در یک سنت علمی و تعلیمی و تحت تربیت اساتیدی تربیت شدهاند. دیدیم که هر مکتبی بنا به درک و ظرفیت خود تلاش نمود راه حقیقت توحید را دریابد و آن را اظهار کند. همچنین دیدیم که ذرهذره بصیرتهایی که به همت عالمان گرانقدر ایجاد شد، در مرحلهای از مکتب اصفهان در یکجا جمع شد و در مکتب نجف به اوج اعتلا و یگانگی خود دست یافت. رفتهرفته مکتب نجف با حضور عالمانی جامع تعمیق شد و در نقطهای که مرحوم علامه طباطبایی؟رضو؟ در آن حاضر بود، مجلی و محملی برای تبدیل شدن به رویکرد عام علمی اهل اسلام پیدا کرد. این رویکرد خصوصاً از طریق مرحوم سعادتپرور؟رضو؟ تکمیل شد و امتداد یافت.

نکته مهم دیگر آن است که بنابر آنچه گفته شد، هریک از این بزرگان وارث این مکتب بودهاند و آنچه میباید در مطالعه شرح احوال آنها مدنظر قرار گیرد، مکتب آنها است. تنها با سهیم شدن در مکتب ایشان و آن هم از طریق تربیت است که میشود مسیر ایشان را یافت و آن را دنبال نمود؛ مسیری که با انبیا و اولیا؟عهم؟ آغاز شد و اکنون از طریق علما که ورثه آن انبیا؟عهم؟ هستند[34]، نسل به نسل به دست ما رسیده است.

 


[1].    <سَنُرٖیهِمْ ءاٰیاٰتݫِناٰ ڡݨݐݭِی الݨْءاݦٰفاٰقِ وَڡݨݐݭٖیݩٓ اَںݧݩݐݨْڡݧݐُسِهِمْ حَتّݧݧݧݩݩݩݧݧݩݩݩݧٰى یَٮݧݑَٮݓݧَیݧَّںݧݐَ لَهݠݩݧُمݨݧݨْ اَںݧݐَّهُ الْحَٯݩݑݩّݦُ٭ݦۗ اَوَلَمْ یݧَکݨݧْفݫِ بِرݦَبِّکَ اَںݧݐݧَّهݧݧُۥ عَلٰى کُلِّ شَیݦْءٍ شَهٖیدٌ>؛ فصلت،53.

 

[2].   «الطُرُقُ إلَی اللهِ بِعَدَدِ أَنفَاسِ الخَلائِقِ»، ن.ک: پاورقی گلچینی از معارف تشیع، ص48.

 

[3]. گلچینی از معارف تشیع، ص48.

 

[4].    کتاب «نکت الاعتقادیه» شیخ مفید؟رضو؟ نمونه خوبی از زبان و بیان این مشرب است.

 

[5].   کتاب «التوحید» شیخ صدوق؟رضو؟ و یا کتاب «الاعتقادات» ایشان نمونه خوبی از زبان و بیان این مشرب است.

 

[6].   در حدیث مشهور جناب مجاشع وارد است: «رُوِیَ فِی بَعْضِ الْأَخْبَارِ أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى رَسُولِ اللهِ{صلوات الله علیه} رَجُلٌ اسْمُهُ مُجَاشِعٌ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ، کَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى مَعْرِفَةِ الْحَقِّ؟ فَقَالَ{صلوات الله علیه}: مَعْرِفَةُ النَّفْسِ‏... الحدیث»؛ عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج1، ص246.

 

[7].   مرحوم امام خمینی؟رضو؟ در پی واکنشهایی که به درس تفسیر ایشان در تلویزیون شکل گرفته بود، آخرین جلسه از تفسیر خود را به شرح اختلافات عرفا و حکما و فقها اختصاص داده بودند. ایشان در این جلسه (جلسه پنجم) اختلاف اصلی را ناشی از زبانها و لحنهای متفاوت این سه طائفه میشمرند: «یک مطلب است، اما زبانها مختلف است در آن» و البته زبان عرفا را به زبان قرآن و ادعیه نزدیکتر میشناسند. (ن.ک: سیدروحالله خمینی. تفسیر سوره حمد، صص174-191).

 

[8].   ن.ک: رسالت تشیّع در دنیای امروز، صص93-98.

 

[9].   مجموع آثار جناب سیدبنطاووس بهطور کلی واجد این خصلت است، اما مشهورترین اثر ایشان که میتواند نمونه خوبی در احیای روایات متروک توحیدی باشد، کتاب شریف «اقبالالاعمال» است.

 

[10].   در خصوص ویژگیهای توحیدی و سلوکی مکتب شهید اول؟رضو؟ ن.ک: شهید عارف.

 

[11].   در مورد مرحوم سیدحیدر آملی؟رضو؟ و نقش ایشان در احیای وجوه شیعی و ولایی عرفان عصر خود ن.ک: عرفان شیعی به روایت سیدحیدر آملی.

 

[12].  در خصوص مکتب اصفهان و ابعاد توحیدی و تربیتی آن ن.ک: مکتب فلسفی اصفهان.

 

[13]. رسائل مرحوم فیض؟رضو؟ نظیر رساله «زادالسالک» یا رساله «الفتنامه» یا بحث ایشان درباره حکم فقهی نماز جمعه در رساله «الاعتذار» یا دیگر رسائل ایشان نمونههای گویایی است از اینکه چگونه مرحوم فیض مباحث تربیتی و سلوکی را از ابواب و احادیث فقهی استفاده میکرده است. در کتاب کمنظیر مرحوم استاد سعادتپرور؟رضو؟ موسوم به «پاسداران حریم عشق»، مؤلف ذیل نام جناب فیض، یکی از مفصلترین فصول کتاب را ترتیب دادهاند که برای آشنایی با جامعیت و سیره و سلوک ایشان بسیار راهگشا است؛ ن.ک: پاسداران حریم عشق، ص337.

 

[14].  از آنجایی که از این نقطه به بعد بحث از مشایخ مکتب پیش کشیده میشود، سال وفات مشایخ گرام را در کنار اسامی ایشان ذکر میکنیم.

 

[15].  تحرّک نسلی بین نسلهای علمی را در سنت اسلامی «طبقات» نامیدهاند. مثلاً جناب شیخ صدوق؟رضو؟ استاد شیخ مفید؟رضو؟ بودهاست؛ بنابراین قاعدتاً میباید ایشان را یک نسل پیش از شیخ مفید؟رضو؟ قلمداد کرد. به زبان علم طبقات، شیخ مفید؟رضو؟ متعلق به طبقهای پس از طبقه شیخ صدوق است. به همین سیاق علمای اسلام برای روایت تاریخ مشایخ خود از اصطلاح طبقات بهره بردهاند.

 

[16].  در خصوص اینکه جناب «جولا» دقیقاً چه کسی بوده است، احتمالاتی در میان است که اینجا مجال طرح آنها نیست؛ اما اجمالاً نام دو نفر تحت این احتمالات میگنجد؛ یکی محمدعلی جولای دزفولی است و دیگری ملاقلی کومالکی (ن.ک: مکتب اخلاقی-عرفانی نجف، صص243-244).

 

[17]. لباللباب، صص146 - 149.

 

[18]. «وصی شیخ حاج سیدعلی فرزند سیدمحمد بن سیدطیب بن سیدمحمد بن سیدنورالدین بن محدث جزایری بوده که بنا بوصیت بر جنازه شیخ هم نماز گذاشت. نامبرده از علمای نامور و از فقهای امامیه و از ستارگان فروزان زهد و تقوا که به تمام صفات نیکو متخلق و بهجمیع ملکات متصف و دارای نفس قویه و کرامات ظاهره و یگانه مصاحب و دوست و صاحب سرّ شیخ که بین ایشان چنان مورت و یگانگی و الفت برقرار بوده که آنان را یک روح در دو قالب باید محسوب داشت.» زندگینامه شیخ انصاری، ص145.

 

[19].  همان.

 

[20].  در این خصوص بیان استاد شهید مرتضی مطهری؟رضو؟ بیان جالب توجهی است:

       «بزرگترین حسنه حکیم سبزوارى، مرحوم حکیم ربانى، عارف کامل الهى، فقیه نامدار، آخوند ملا حسینقلى همدانى درجزینى قدّس سرّه است. این مرد بزرگ و بزرگوار که فرزند یک چوپان پاکسرشت بود، براى ادامه تحصیل از همدان به تهران آمد، صیت شهرت و جاذبه معنویت حکیم سبزوارى او را به سبزوار کشانید، مدتى -که تاریخ و مقدارش را فعلاً نمىدانم- در حوزه آن حکیم شرکت کرد، پس از آن به عتبات شتافت و براى تکمیل علوم منقول جزو شاگردان استاد المتاخرین حاج شیخ مرتضى انصارى قرار گرفت.

       در همان ایام، توفیق تشرف حضور آقا سیدعلى شوشترى را یافت و در نزد آن عارف کامل مراحل سیروسلوک را طى کرد و خود به مقامى از کمال و معرفت رسید که کمتر نظیرى برایش مىتوان جست.اگر همه شاگردان حوزه حکیم سبزوارى به حضور در حوزه او افتخار مى کنند، حوزه حکیم به حضور چنین مردى مفتخر است.حوزه تعلیم و تربیت مرحوم آخوند ملاحسینقلى بیشتر حوزه تربیت بود تا تعلیم، حوزه انسانسازى بود، از این حوزه مردان بزرگى برخاستهاند، از مطالعه مواضع متفرقه کتاب نقباءالبشر مىتوان به وسعت دایره آن پى برد.

       طبق آنچه از مدارک و اسناد منتشره درباره سیدجمالالدین اسدآبادى (معروف به افغانى) به دست میآید، سید در مدت اقامتش در نجف از محضر دو نفر بهرهمند شده است: یکى شیخ انصارى و دیگر آخوند ملاحسینقلى. نظر به اینکه تصریح شده که سید در نجف به تحصیل علوم عقلى اشتغال داشته، به علاوه از آثارش کم و بیش پیدا است و هم تصریح شده که سید از محضر این دو نفر استفاده کرده است، ظاهر اینست که سید علوم عقلى را نزد آخوند آموخته است. علیهذا سیدجمال با یک واسطه شاگرد حکیم سبزوارى است». (خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، ص521 و 522)

       سیدجمال طبق مدارک موجود در مدت اقامت در نجف با مرحوم سیداحمد کربلایى تهرانى و مرحوم سیدسعید حبوبى از شاگردان آخوند همدانى -که به وارستگى و طى مراحل سیروسلوک معروفند- رفاقت و صمیمیت داشته است و این یکى دیگر از شگفتیهاى زندگى این مرد خارقالعاده است و بعد تازهاى به شخصیت او مى دهد. تاکنون ندیدهایم کسى متوجه این نکته از زندگى او شده باشد.

 

[21].  مکتب اخلاقی-عرفانی نجف، ص156.

 

[22]. «ایشان نصف شب از دارالشفا میآمد به مدرسه فیضیه و بههر زحمتی بود یخ حوض را میشکست و وضو میگرفت و میرفت زیر مدرس مدرسه و در تاریکی مشغول تهجدش میشد. اینکه چه حالی داشت، نمیتوانم بازگو کنم. با حالت خوشی تا اذان صبح مشغول تهجد میشد. هنگام اذان میآمد به مسجد بالاسر، و پشت سر آقای حاج میرزا جواد ملکی به نماز میایستاد و بعد برمیگشت و مشغول مباحثاتش میشد.» (خمینی؛ پدیده انسانی پیچیده، ص113) مرحوم امام در آثار خود در دو موضع خوانندگان را به آثار مرحوم میرزاجوادآقا دعوت میکنند؛ «بدان که آیات و اخبار در «لقاء اللّه» چه صراحتاً و چه کنایتاً و اشارتاً بسیار است، و این مختصر گنجایش تفصیل و ذکر آنها را ندارد، ولى مختصر اشاره به بعض آنها مى‏نماییم. و اگر کسى تفصیل بیشتر بخواهد به رساله لقاءاللّه مرحوم عارف باللّه، حاج میرزا جواد تبریزى، قدّس سرّه، رجوع کند که اخبار در این باب را تا اندازه‏اى جمع کرده است.» (اربعین حدیث، ص453) و نیز در سرالصلاة چنین فرمودهاند: «از علماى معاصر، کتب شیخ جلیلالقدر، عارف باللَّه، حاج میرزا جواد تبریزى -قدس سره- را مطالعه کن؛ شاید ان شاء اللَّه از این تأبّى و تعسّف خارج شوى، و چون نویسنده، خالى از همه مقامات معرفت و انسانیت، عمر را به بطالت نگذرانى؛ که خداى نخواسته اگر با این حال از این عالم منتقل شوى، دنبال آن حسرتها و پشیمانیهایى است جبران‏ناپذیر، و ظلمتها و کدورتهایى است بى‏منتها.» (سرالصلاه، ص40) اینها همه گویای ارادت ویژه مرحوم امام نسبت به مرحوم میرزا است.

 

[23]. همان، صص326-329.

 

[24]. پاسداران حریم عشق، ج7، ص355.

 

[25].  مکتب اخلاقی-عرفانی نجف. ص273.

 

[26]. رهبر انقلاب با بیان نقلی، این وجه تسمیه را اینطور توضیح دادهاند: «حالا این را هم عرض بکنیم به نقل از مرحوم پدربزرگ ما، مرحوم آقا سیدهاشم نجفآبادی که از مردان فقیه مؤمن و اهلسلوک و معنویّت بود. ایشان راجع به مرحوم آقاسیداحمد کربلائی همین را نقل میکرد. ایشان میگفت: -ظاهراً خودش دیده بود- آقا سیداحمد کربلائی نیمهشب که صدایش را بلند میکرد و گریه میکرد، از داخل کوچه مردم صدای ایشان را میشنیدند. منزل ایشان سرراه بود و طلبهها که نیمهشب یا حدود صبح مثلا از مسجد سهله برگشته بودند، صدای آن بزرگوار را از داخل خانه میشنیدند که قرآن میخواند، دعا میخواند، ذکر میگفت و اشک میریخت. لذا معروف شد به سیّداحمد بَکّاء.» درسنامه غنا و موسیقی، ص276.

 

[27]. علامه طهرانی این مناظره را با عنوان «توحید عینی و عملی» به چاپ رساندهاند.

 

[28]. در خصوص سیداحمد کربلایی ن.ک: مکتب اخلاقی-عرفانی نجف. صص 305-308.

 

[29]. رجال بزرگی در مدارس مرحوم برهان تربیت شدند؛ از جمله دو نفر از بهترین شاگردان مرحوم علامه طباطبائی{رحمة الله علیه} شاکله و شخصیت خود را از تربیت در این مدارس برگرفتند؛ یکی مرحوم آیتالله شیخ علی پهلوانی مشهور به سعادتپرور -که توضیحاتی درباره ایشان در ادامه خواهد آمد- و دیگری مرحوم آیتالله سیدعبدالله جعفری؟رضوت؟. ن.ک: عالم ربّانی.

 

[30].  زندگینامه آیتالله محمدتقی مصباح یزدی، ص97.

 

[31]. استاد گرامی آقای دکتر غلامحسین ابراهیمیدینانی در یکی از مصاحبات خود به دستهبندی جلسات تعلیمی مرحوم علامه طباطبائی{رحمة الله علیه} پرداخته است و در این تقسیمات یادی از جلسه سلوکی مذکور نمینماید، با اینکه ایشان از شاگردان نزدیک مرحوم علامه طباطبائی{رحمة الله علیه} بودند. پیدا است که این جلسات چنانکه در نقل مذکور آمده است از جلسات خاصالخاص بوده و حتی شاگردان نزدیک علامه در سایر سطوح نیز از آن جلسات مطلع نمیشدهاند. ن.ک: سرشت و سرنوشت.

 

[32]. به عنوان نمونه ن.ک: فصل چهارم رساله الولایه.

 

[33].                       به زودی در قالب مجموعه مصاحباتی، مناسبات میان مرحوم سعادتپرور و استادشان علامه طباطبایی؟رضو؟ از زبان شاگردان ایشان منتشر خواهد شد.

 

[34]. عنالصادق{علیه السلام}: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَاکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِینَ»؛ الکافی، ج1، ص32، ح2.

 

فهرست مطالب