در مطالب قبل ضرورت پُرکردن ظرف عمر با توجه به توحید روشن شد. سخن در این است که چه راهی پیشروی انسان قرار دارد و چطور باید به چنین عملی مبادرت ورزد. به دیگر سخن، در این موضع باید به این پرسش بنیادین پاسخ دهیم که آیا در سلوک الیالله، یک نظام دقیق و قابل دفاعِ علمی، عملی، عقلی و نقلی داریم یا خیر؟ چه، گاهی چنین القا میشود که سیروسلوک الیالله، یک امر ناشی از ذوق، احساس و سلیقه است و هر نحلهای بنابر سلیقه خود، در این زمینه سخنی بیان کرده است. حال آنکه بنابر توضیحات پیشگفته مشخص میشود که سیروسلوک دارای مبنای قرآنی است و چهبسا بتوان چنین تقریر کرد که از اوجب واجبات در قرآن کریم، مسئله سیروسلوک است. از این جهت، خداوند راه را هم به سالک نشان داده است و باید از برهانی به نام برهان لطف سخن به میان آورد که متکلمین از آن بهرهبرداری میکنند. خلاصه برهان لطف این است که اگر خداوند حکیم است و چنین خدایی به انسان توصیه میکند که به سوی روح و ریحان و در یک کلام بهشت برین و مدارج عالی انسانیت گام بردارد، یقیناً حکمت الهی ایجاب میکند راه و رسمش را هم به انسان آموزش دهد و نشان دهد که چطور باید از جهنم نجات یافته و راه رسیدن به مراتب عالی قرب الهی را در پیش گیرد. بنابراین، سیروسلوک از حیث علمی و عملی، بر مبنای موازین قرآنی است و باید در استحکام این مبانی کوشید.

از سویی روشن شد که سیر به سوی توحید امری ضروری است و برای این سیر باید مقام امام زمان؟عج؟ را شناخت. اکنون پرسشی که مطرح میشود این است که برای شناخت امام زمان خویش؟عج؟ باید چه برنامهای داشت؟ شناخت امام زمان؟عج؟ در پرتو تربیت حاصل میشود و باید بر اساس ثقل اکبر و اصغر که عبارت از قرآن و روایات معصومین{علیه السلام} است، مؤدب به این آداب شد. دلیل بهرهگیری از قرآن و روایات معصومین؟عهم؟ نیز اعتبار آنهاست که در میان مصادر نقلی، منبعی معتبرتر از این دو وجود ندارد و باید تربیت را بر همینها استوار کرد. مسئله تربیت بر مبنای قرآن و روایات معصومین؟عهم؟ همواره برای علمای اخلاق مورد توجه بوده و هریک از آنان سعی کردهاند بر این اساس، مبانی سیروسلوک را منقح کنند. یکی از علمای طراز اول جهان اسلام که این کار را به نحو جامع انجام داده، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی{رحمة الله علیه} است.

گفتار اول: ویژگیهای مکتب اخلاقی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}

حال که سخن از مکتب تربیتی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} و دیگر مکاتب اخلاقی است، باید توضیح داد که معمولاً در مکاتب اخلاقی مختلف، اعم از مکتب مرحوم علامه مجلسی{رحمة الله علیه}، مرحوم ملامحسن فیض کاشی{رحمة الله علیه}، نراقیان پدر و پسر؟رهما؟ و دیگر پرچمداران مکاتب اخلاقی، سلوک اخلاقی به معنای التزام به مجموعهای از دستورالعملهای اخلاقی است که انسان را به اخلاق حسنه متخلق میکند؛ حال آنکه در مکتب تربیتی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} و امام خمینی{رحمة الله علیه}، ضمن وجود برخی اشتراکات، تمایزاتی نیز نسبت به دیگر مکاتب به چشم میخورد.

1. تقید جدی به رعایت ظاهر فرامین شرع مقدس

رعایت شرع، نخستین شاخصهای است که در مکاتب اخلاقی قدما مطرح بوده است؛ به این معنا که مبنای اصلی، رعایت دستورات شرع مقدس اسلام بوده است و همه پرچمداران این مکاتب، شاگردان خود را به رعایت سنن رسول خدا{صلوات الله علیه} و دستورات الهی ملزم میکردند. به دیگر سخن، دستور محوری در این مکاتب عبارت از تقیّد قاطع و رعایت ظاهر فرامین شرع مقدس اسلام در محرمات و واجبات بوده است. البته باید توجه داشت که با رجوع به مکتب تربیتی علامه، مشخص میشود که این مرحله در این مکتب، به منزله مقدمه تلقی میگردد.

2. منطبق بودن دستورات و مبانی با قرآن و روایات

خصلت اساسی دیگر در مکتب تربیتی علامه طباطبایی؟رضو؟ -همچون سایر بزرگان این طریق- انطباق تمام دستورات و مبانی این مکتب با قرآن و کلمات اهلبیت عصمت و طهارت؟عهم؟ است؛ یعنی در سلسله بزرگان طریقت، از جناب ابنفهدحلی گرفته تا جناب سیدبنطاووس؟رضو؟ و همچنین علامه بحرالعلوم؟رضو؟- که هرکدام برای خود مبانی و دستوراتی اخلاقی داشتند و بیان میکردند- و همچنین در مکتب تربیتی مرحوم ملاحسینقلی همدانی و شاگردان ایشان تا علامه طباطبایی؟رضو؟ و آیتالله سعادتپرور؟رضو؟، این اصل مسلّم به چشم میخورد که ریشه تمام دستورات و مبانی و هر آنچه که در سیروسلوک توحیدی بیان میشود، منطبق با کتاب و سنت است.

3. بینیازی از دیگر مکاتب

جامعیت رجوع علامه{رحمة الله علیه} به قرآن و روایات به نحوی است که سبب شده اندیشه و یا مکتبی اخلاقی شکل گیرد که سالک را از مراجعه به دیگر کتب و علمای اخلاق، تا حدودی بینیاز کند. توضیح آنکه، نمیتوان دستاوردهای علمای سلف را نادیده گرفت و در این سلسله، تمام اساتید به آموزههای علمای اخلاق اهتمام دارند، اما تفاوت مکتب یا اندیشه اخلاقی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} در انسجام و جامعیت آن است و در یک نگاه کلان میتواند مبانی اصلی قرآنی و روایی سلوک به سوی قله توحید را در اختیار سالک قرار دهد.

4. نظم دستورات سلوکی

ویژگی بعد که در مکتب تربیتی علامه به روشنی به چشم میآید، نظم سلوکی است که در نظم دستورات جلوهگر است؛ این نظم موجّه را میتوان هم با برهانهای عقلی اثبات کرد، و هم با برهانهای نقلی که در قرآن و روایات اهلبیت؟عهم؟ آمده است. این نظم و انسجام ریشه در مبانی منجسمی دارد که وجهه نظر کلی مکتب را شکل دادهاست.

گفتار دوم: غایات سلوک در مکتب تربیتی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}

علامه{رحمة الله علیه} در تفسیر المیزان ذیل آیه <إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ>، غایات سلوک و دستورات سلوکی را به سه دسته تقسیم میکند؛ 1. غایات دنیوی؛ 2. غایات اخروی؛ 3. غایت توحیدی.

غایات دنیوی

علامه، دسته نخست از غایات را دنیوی میداند و معتقد است که هدف از دستورات این بخش که شرع مقدس اسلام نسبت به آنها توصیه فرموده، اصلاح امور دنیوی انسان و رسیدن به نظم حنیف در زندگی دنیوی است؛ از جمله اینکه انسان باید منظم، مردمدار و امانتدار باشد. در مکتب تربیتی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}، مادامی که زندگی و رفتار و منش سالک با دیگران به ویژه در ارتباط با خانواده از یک تعادل، نظم و ادب پیروی نکند، تعادل روحی نیز برای او مترتب نخواهد شد. برای نمونه، کسی که در زندگی خود اهل نظم، مسئولیتپذیری و امانتداری نباشد، یقیناً به تشویش دچار خواهد شد و چنین روحی که آلوده به تشویشهاست، نمیتوند سالک سیر الی الله باشد. نظم ظاهر از نظم باطن خبر میدهد. از تأمل در زندگی سالکان الی الله چنین نتیجهای حاصل میشود که جملگی آنان مقیّد به نظم، مسئولیتپذیری، امانتداری و مجموعه وظایفی که در ارتباطات اجتماعی لازم است، بودهاند. این تقید در شخصیترین امور، نظیر بهداشت جسمانی آنها نیز مشهود است تا سایر مسائل فردی و اجتماعی. از اینرو میتوان آغاز سلوک را با التزام به وظایف دنیوی به نحو متعادل گِره زد و به این توجه داد که سالک باید غایات دنیوی را نیز از نظر دور ندارد.

غایات اخروی

دسته دوم، عبارت از دستوراتی است که هدفش غایات اخروی است. علامه معتقد است دستوراتی وجود دارد که نسبت به مرحله پیش عمیقتر هستند و شرط ورود به بهشت و دارالسلام، التزام به چنین دستوراتی دانسته شده است. مانند دستور به ایثار، انفاق، کمک به فقرا و یا دستورات عبادی نظیر اقامه نماز، التزام به نمازهای مستحبی و... که غایت همه این دستورات، اخروی هستند؛ حال آنکه ممکن است بهرههای دنیوی را نیز در دل خود داشته باشند. به باور علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}، این نوع دوم سلوک است و عمده دستورات سلوکی بین بزرگان، ناظر به همین مرحله بوده و غایت عمده دستورات را باید غایت اخروی تلقی کرد. بنابر آیات قرآن کریم، مرحله دوم سلوک را میتوان عبارت از التزام به دستورات با هدف نیل به غایات اخروی دانست. در این مرحله تمام کوشش انسان بر سامان دادن به آخرت و دست یافتن به نعمتهایی مصروف میشود که خداوند وعدهاش را برای جهان آخرت داده است. مراد از آخرت نیز جهانی دیگر پس از دنیاست که میتواند برزخ و یا قیامت باشد.

غایت توحیدی

پس از مراحل دوگانه پیش، نوبت به مرحله سوم میرسد که غایت سالک در این مرحله خالص توحید است و میخواهد با التزام به دستورات در مدارج بسیار عالی، به توحید برسد و میتوان آن را رفع خودبینی نیز نامگذاری کرد. باید این مرحله را منحصر به مکتب اخلاقی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} دانست. ایشان مسئله را چنین تقریر میکند که بنابر آیات توحیدیِ محض، اخلاق به معنای دستوراتی است که آثار دنیوی و اخروی را نیز در پی دارد، اما هدف نهایی این است که انسان به حقیقت توحید بار یابد و این حقیقت درون او قرار دارد. به دیگر سخن، اگر انسان با تعبد و ابراز ارادت و محبت به حقتعالی یگانه شده است، این حقیقت زمانی به منصه ظهور میرسد که تمام خودپرستیها و اصطلاحاً مَنم گفتنها از دل انسان زدوده شود و رخت بربندد. هوای نفس زمانی از دل زائل میشود که انسان به واسطه دستورات عبادی، خودخواهی و خودپرستی را کنار نهد و زمانی که چنین شد، نور توحید درون انسان شروع به درخشش میکند و باطن انسان تبدیل به نور میشود. خداوند در سوره بقره پس از آنکه از برخی انبیا؟عهم؟ سخن به میان میآورد و همه آنان را اسوههایی از اخلاق و ظهور ادب توحیدی معرفی میکند، در یک جمعبندی میفرماید: <صِبݨݨْغَةَ اللّٰهِ٭ݦݦۖ وَمݧَݡنݨْ اَحْسَنُ مِنَ اللّٰهِ صِبݨݨݨْغَهݩݑݩً٭ݨݦݦݨۖ وَنَحݧݨْنُ لَهݩݧُۥ عاٰبِدُونَ>[1]؛ یعنی این انبیا{علیه السلام} جملگی رنگ خدایی داشتند و چه رنگی زیباتر از رنگ خدایی و توحید در زندگی وجود دارد؟! رنگ ظاهری، ظاهر اجسام را رنگ میدهد، اما اگر این رنگِ توحید به حقیقت معنوی انسان وارد شود، ظاهر و باطن را به رنگ خود درمیآورد. رنگ خدایی و توحیدی گرفتن به این معناست که ظاهر و باطن انسان در صفات، اخلاقیات، اعتقادات و... مرضی رضای الهی باشد. به دیگر سخن، تمام اعمال انسان باید در راستای رضایت حقتعالی سامان یابد.

این مرحله سومی است که علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} آن را مطرح کرده و در توضیح آن به آیه <إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا>[2] اشاره میکند و معتقد است اگر کسی تمام توجه خود را به سمت خداوند معطوف کند و عزت را صرفاً در خداوند ببیند، یقیناً دست خود را به گناه آلوده نخواهد کرد؛ چراکه علت گناه کردن انسان برای دست یافتن به عزت است؛ حال آنکه انسانِ متخلق به اخلاق الهی، خودی نمیبیند تا عزت را برای خود بخواهد. انسانی که عزت را منحصر در خداوند میکند، هرگز در برابر مستکبرین و گناهکاران سر تعظیم فرود نخواهد آورد؛ بنابراین در مکتب تربیتی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} که برگرفته از مکتب اخلاقی مرحوم ملاحسینقلی همدانی است، هدف از جملگی دستورات، از بین بردن اَنانیت و خودپرستی و در نتیجه، ظاهر شدن صفات و فضائل توحیدی درون انسان است.

این دستهبندی مراحل سلوک بر اساس غایات است که به ترتیب غایات دنیوی، اخروی و توحیدی مورد نظر هستند و باید به واسطه انجام دستورات این مراحل سهگانه را طی کرد و در نهایت به توحید بار یافت.

گفتار سوم: مراتب نظری و عملی سلوک در مکتب تربیتی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}

در یک نگاه کلان میتوان سلوک الیالله را به سلوک عقلی (یا نظری) و سلوک عملی تقسیمبندی کرد:

برخی مبانی سلوک نظری

1. معرفتالنفس؛ کانون مکتب علامه طباطبایی؟رضو؟

یکی از سرفصلهای مهم ذیل سلوک عقلی و نظری، عبارت از آشنایی با نفس، مراتب نفس و ارتباط این مراتب و حقایق درونی با عالم خارج و عین و آشنایی با رابطه تنگاتنگ میان نفس، معرفت به نفس و معرفت به حق است.

در این مکتب تربیتی، دستورات نیز عمدتاً بر محور معرفتالنفس است؛ بهایندلیلکه معرفتالنفس بهطور دقیق همان معرفتالرب است؛ چرا که پیامبراکرم{صلوات الله علیه}[3] و امیرمؤمنان علی{علیه السلام}، در بیانات گوناگون، به این نکته، اشاره کردهاند که: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّه»[4] یا در بیان نورانی دیگری، امیرمؤمنان{علیه السلام} میفرماید: «فَإِنَّ الْجَاهِلَ بِمَعْرِفَةِ نَفْسِهِ جَاهِلٌ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ»[5]. پس معرفتالنفس محوری جدی در مکتب علامه طباطبایی؟رضو؟ است؛ زیرا راه اصلی و در عینحال راه میانبر و کمزحمتترین و نزدیکترین و مطمئنترین راه برای رسیدن به مقام مخلَصین و توحید محض، طریقِ دقّت و تمرکز و توجّه به معرفتالنّفس است. بیانات گوناگونی بر این معنا دلالت میکنند که مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف «المیزان» به برخی از این دلائل اشاره کرده است، البته در رسائل سهگانه «الانسان» و در رساله «الولایة» بهطور ویژه، برای این مطلب برهان اقامه کردهاند و آیات و روایاتی را ذکر میکنند؛ که برای آشنایی اولیه، برخی از آیات ناظر به این مطلب از نظر گذرانده میشود.

در تفسیر گرانسنگ «المیزان» ذیل آیه صدوپنج سوره مائده بحث گستردهای در اینعرصه بیان شده؛ آیه شریفه اینگونه است که میفرماید: <یآٰ اَیّݧُهݧَا الَّذٖینَ ءاٰمَنݧُوا عَلَیْکُمْ اَنْفُسَکُمْ>[6]؛ یعنی «اَلزِمُوا اَنفُسَکُم» که معنای آیه چنین میشود: «ای مؤمنان! بر شما باد که به خودتان بپردازید!»؛ مبادا نفوس خودتان را فراموش کنید! <لاٰ یَضُرݦݦݩُّݣݣکݠُمْ مَنݨݨْ ضَلَّ اِذَا اهْتَدَیْتُمْْ>؛ «مبادا آن کسانی که گمراه از این طریق هستند -که ضرر کردند- شما را از این راه منحرف کنند». همچنین در آیهای دیگر خداوند بعد از توصیه به مراقبه بر معاد و قیامت میفرماید: <یآٰ اَیّݧُهݧَا الَّذٖینَ ءاٰمَنݧُوا اٮݧݑَّٯݧݨݧݑُوا اللّٰهَ وَلݨْتَںݐْظݦُرݦْ نَڡݧݐݧݨْسٌ ماٰ قَدَّمݧݨݨَٮݦݑݨْ لݫِغَدٍ>[7]. این آیه دستور مراقبهای است که در منزلهای سلوکی مرحوم علامه، در منازل میانی به این نکته توجه میدهند؛ آیه شریفه در ادامه میفرماید: <وݩَلاٰ تَکُونُوا کَالَّذٖینَ نَسݧݧُوا اللّٰهَ> مبادا از کسانی باشید که خدا را فراموش کردند؛ که اگر اینگونه باشد <فَاَںݧݐݧْسݧݧٰىهݦݦُمْ اَںݧݩݐݨْڡݧݐُسَݡهݦݦُمݨݨݦْ> یعنی خداوند هم نفوس شما را به خودتان میفراموشاند؛ پس مفهوم مخالف این حرف این است که اگر کسی بخواهد خدا را فراموش نکند، باید خود را فراموش نکند. این مطلب دستور پایانی و مراحل نهایی سلوکی مرحوم علامه است.

 پس از آشنایی با نفس، سالک باید با مقام ولایت آشنا شود. چه، اگر شرایطی برای سالک فراهم شود که بتواند با اهل بیت؟عهم؟ و مقام ولایت عظمای الهی انس بگیرد، کار خود را سهل کرده است. برای مطالعه بیشتر میتوان به کتاب مصباحالهدایه که به قلم امام خمینی؟ق؟ به رشته تحریر درآمده است مراجعه کرد. ایشان به این مسئله تأکید جدی داشته است. علت ارتباط سالک با مقام ولایت و آشنایی با مراتب نفس نیز چنین است که در سیر عملی الی الله، گریزی از این نیست که باید از حیث علمی و نظری با مسئله ولایت، معرفتالنفس، کرامتالنفس، توحید و معاد انس دائمی برقرار کرد؛ که جملگی این موارد در سلوک نظری صورتبندی میشوند.

2. باطن داشتن دین

مبنای مهم دیگر آن است که دین ظاهری دارد و باطنی. استاد سعادتپرور؟رضو؟ میفرمود: اصل اولی در دین این است که رسالت رسول گرامی اسلام{صلوات الله علیه} بر رساندن ظاهر دین به عموم مسلمانان است؛ یعنی هر آنچه که در ظواهر دین، مسلمانان مقید هستند به آنها عمل کنند، اعم از واجب، محرم، مستحب و...

 ظاهر دین برای همگان است و بهعبارت دیگر، امتثال ظواهر دین، جداکننده میان کفر و اسلام ظاهری است. از این مرتبه تا رسیدن به مراحل عالی اسلام و ایمان راهی طولانی است؛ چون آیات و کلمات قرآن دارای اعماقی به عظمت همه عالم است <اِنَّهݧُۥ لَقݧُرْءاٰںݩݐٌ کَرٖیمٌٌ ٧٧ ڡݨݐݭٖی کِتاٰبٍ مَکݨْںݧݧݩݐُونݫݭٍ ٧٨ لاٰ یَمݧݧَسݩُّهُۥٓ اِلَّا الْمُطَهݧݩَّرݧُون>[8] و حقیقت کتاب در «امّالکتاب»[9] است که در آن مقام، صحبت از حرف و کلمه و عبارت و آیات کلامی قرآن نیست؛ بلکه در آنجا حقیقت همه امور وجود دارد. بنابراین ظاهر دین از ظاهر قرآن و کلمات اهلبیت؟عهم؟ به دست میآید و با امتثال دستورهای ظاهری، قلب انسان، آرامآرام با باطن دین آشنا میشود. گواه این مطلب کلامی از امام صادق{علیه السلام} است که میفرماید: «إِنَّ الاِیمانَ عَشرُ دَرَجاتٍ» ایمان دهدرجه دارد، «بِمَنزَلَةِ السُّلَّمِ» به منزله نردبانی که انسان پلهبهپله باید بالا رود؛ بعد میفرماید: «یُصعَدُ مِنهُ مِرقاتاً بَعدَ مِرقاتٍ» انسان باید با تلاش فراوان و اربعینیات طولانی، مراتب ایمان را پلهبهپله طی کند. ازاینرو در ادامه میفرماید: کسی که در مراتب بالاتر است، انتظار نداشته باشد که همه مثل او بفهمند، عمل کنند و مثل او اعتقادات خودشان را داشته باشند و بعد میفرمایند: مبادا اعتقادات مراتب بالاتر را به مراتب پایین تحمیل کند، به کسانی که هنوز قلب و بدن و مزاج روحی آنها استعداد و تحمل آن مطالب را ندارد[10]. همچنین آیات فراوان دیگر نظیر شریفهای که میفرماید: <یݦَرݦݨْݣݣڡݧݐَعݭِ اللّٰهُ الَّذٖینَ ءاٰمَنݧُوا مِںݦݩݩݐݨْکُمْ وَالَّدݩݐٖینَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرݧَجاٰتٍ>[11] بیانگر آن است که صاحبان علم دارای درجاتی هستند. پیداست که منظور از این درجات مدارج علمی است که آنان واجد هستند. در مکتب علامه طباطبایی؟رضو؟ سخن از ظاهر و باطن دین است.

شاید سؤال شود که این اصول بهلحاظ کاربردی کجا خود را نشان میدهد؟ بهعنوان نمونه در اعتقادات، آن چیزی که موجب میشود کسی از مرز کفر به اسلام وارد شود، اعتقاد به توحید و رسالت رسول گرامی اسلام{صلوات الله علیه} است.

 اعتقاد به توحید در مرتبه علمالیقین، مرتبهای از اعتقاد است که انسان با استدلال و برهان آن را به دست میآورد. این مرتبه قابل قبول است، ولی کافی نیست؛ زیرا انبیا و اولیای الهی؟عهم؟ در قرآن به علمالیقین بسنده نمیکردند‌‌‌‌؛ مثلاً حضرت ابراهیم{علیه السلام} دائماً به درگاه پروردگار التماس و گریه و زاری میکرد که خدایا! مرا در مرتبه عینالیقین و بالاتر قرار بده! تا اینکه دعای حضرتش مستجات میشود و آیه میفرماید: <وݩَکݨݧَذݧݧݩݩݧݩݩٰلݫِکَ ںݧݩݐݧُرݪٖݣݣیٓ اِٮݓݧݨْراٰهٖیمَ مَلݦَکݧُوتَ الݠسَّمٰواٰتِ وَالݨْاَرݧݧْݤصݦݩݦݐِ وَلِىݫݔݧݧݩَکُونَ مِنَ الْمُوقِنٖینَ>[12]؛ «ما به ابراهیم ملکوت آسمان و زمین را نشان دادیم» پس معلوم است که عالَم و در پی آن دین، ملکوتی دارد که اولیای الهی در مرتبه عینالیقین و بالاتر (حقالیقین) به دنبال آن هستند.

 نمونهای دیگر در احکام الهی درباره بزرگترین فریضه الهی یعنی نماز است. آیات گوناگونی در قرآن دیده میشود که در مرتبه نخستین، دستور به امتثال ظاهر نماز میدهد: <اَقِمݭِ الصَّلٰوةَ لݫِدݧُلُوکِ الشَّمْسِ اِلٰى غَسَقِ اللَّیْلِ>؛[13] ولی میبینیم خداوند در سوره مائده، سخن از وضو و غسل و تیمم کرده، میفرماید: <ماٰ ىݔݧُرݪٖݣݣىݬݫݔدݦݩُ اللّٰهُ لݠݫِىݫݫݫݔݧݧݨَحݫݫݓْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنݨْ حَرݨَݢݢحݬݫݓݬٍ> «ما هرگز نمیخواهیم با آوردن احکام مشقتبار، شما را به زحمت بیندازیم»؛ <وَلٰکݠݫݫݫݭِنݨْ ىݔݧُرݪٖݣݣىݬݫݔدݦݩُ لݫِىݫݫݭݫݔݦُطݦَهِّرݦݩَکُمْ> «بلکه میخواهیم پاکتان کنیم»، <وَلݠݫݬِىݫݫݫݔݧُٮݧݑݫݫِمَّ ںݨݐݫِعْمَٮݩݑَهُۥ عَلَیْکُمْْ> «و نعمت خودمان را بر شما تمام کنیم»، <لَعݩَلݦَّکُمْ تَشْکُرݧُونَ>[14]. پس معلوم میشود باطن نماز طهارت است و مراد از طهارت هم معنوی است؛ چون قبلش طهارت «ترابیّه» و «مائیّه» را فرموده است و این طهارت بهدست آمده از نماز، جزو احکام باطنی نماز است نه ظاهری.

 شاهد دیگر در سوره مبارکه نساء است که میفرماید: <یآٰ اَیّݧُهݧَا الَّذٖینَ ءاٰمَنݧُوا لاٰ تَقْرݦَبݧُوا الصَّلٰوةَ وَاݦَںݧݩݐݨْٮݩݧݧݑُمْ سُکاٰرٰى>[15]؛ «ای مؤمنان! در حالی که مست هستید به نماز نزدیک نشوید». حال اگر کسی با حالت مستی نماز خواند، چه اتفاقی در نماز میافتد؟ و چه خللی در نماز به وجود میآید که باطل میشود؟ میفرماید: <حَتّݧݧݧݩݩݩݧݧݩݩݩݧٰى تَعݧْلَمُوا ماٰ تَقُوݣݣلُونَ>[16]؛ پس پروردگار در اینجا مناط حکم را بیان فرموده که انسان با حضور قلب نماز بخواند و بفهمد چه میگوید. گویی آن چیزی که در مستی از دست میرود باعث این حکم شده است؛ از دست رفتن هوشیاری نسبت به نماز و حضور قلب در آن.

از سویی دیگر با مراجعه به روایات دیده میشود که مستیهای فراوان دیگری هم وجود دارد؛ مثلاً کسی که از فهم حقایق دین کور شود یا از شنیدن معارف بلند کر شود. در کلام حضرت رسول{صلوات الله علیه} است که فرمود: «إحذَر سُکرَ الخَطیئَةِ»[17]؛ از مستی گناه برحذر باش! معلوم میشود گناه هم مستی دارد؛ پس پیداست انسانی که به گناه آلوده شده است، قبل از توبه بداند که نمازهایش حضور قلبِ لازم را ندارد. بنابراین باید از گناه غسل کند، تیمم کند، وضو بگیرد. در روایت دیگری از امیرمؤمنان{علیه السلام} است که میفرمایند: «السُّکرُ اَربَعُ سَکَرات»[18]؛ مستی چهارگونه است: مستی شراب، مستی مال و ثروت، مستی پرخوابی و مستی مقام. در بیان نورانی دیگری میفرماید: «مستی قدرت و علم»[19] که انسان به علم خود مست شود و خود را عالم دهر بداند و به سایر علما حسد بورزد.

بنابراین اگر انسان آیه شریفه را تنقیح مناط سلوکی کند اینطور میشود که هر نمازی که در آن حضور قلب نباشد، ولو اینکه بهلحاظ فقهی صحیح است و اعاده نیاز ندارد، ولی بهلحاظ معنوی و باطنی، این نماز مقبوح است. گواه آن آیات دیگری است که در باب نماز وارد شده کهمی فرماید: <وَاَٯݨݑݫِمِ الصَّلٰوةَ٭ݨݦۖ اِنَّ الصَّلٰوةَ تَںݧݩݐݨْهݧݧݧݧݩݩݩݧݧٰى عَنِ الْفَحْشآٰءِ وَالݨْمُںݩݦݐݦݨݨْکݦݨݦَر>[20]؛ اگر انسان نماز حقیقی را که باطن دارد بهجا آورد، او را از فحشا و منکر باز میدارد. حال اگر کسی نمازی خواند و بعد از نماز مرتکب گناه شد، نمازش بهلحاظ فقهی صحیح است اما از نظر باطن دین، باطل است. بنابراین معلوم میشود نمازی که خوانده است، نماز واقعی نیست؛ زیرا اگر واقعی بود باید نمازگزار را از فحشا و منکر باز میداشت.

 از این نکات به دست آمد که نهتنها دین ظاهر و باطن دارد، بلکه اصلاً میزان و معیار استفاده سالک از احکام ظاهری، توجه او به باطن و حقیقت دین و احکام آن است. به میزانی که سالک در نمازش به باطن نماز توجه داشته باشد، به همان میزان نماز را واقعاً ادا کرده است، و به همین میزان میتواند توقع جاری شدن آثار نماز بر وجودش را داشته باشد. پس این اصل باطنداشتنِ دین یک اصل نظری صرف نیست؛ بلکه اصلی است که کاملاً عملی است و سالک را در عمل یاری میکند. همانگونه که فقیه از ظواهر آیات و روایات برای استنباط احکام ظواهر دین استفاده میکند، بههمین ترتیب، اگر قبول داشته باشیم که دین باطنی دارد، نیازمند مجموعهای از دستورات و احکامی هستیم که باطن دین را برای ما تبیین کند و به بیان زیباتر قرآن، به دین ما «روح» بدهد.[21]

سلوک عملی و گامهای آن

در این بخش، سالک با تقید به دستورات عملی، سیر خود را به سوی حقتعالی آغاز میکند. توضیح آنکه از رهگذر کنکاش در مکاتب اخلاقی مختلف، مختصات این مکاتب به دست آمد و روشن شد که مکتب تربیتی علامه طباطبایی و امام خمینی؟رهما؟ دارای ویژگیهای منحصر بهفردی است که دیگر مکاتب آنها را نداشتهاند، که عبارت از زدودن هواپرستی بود تا به این واسطه، نور توحید در انسان جلوهگر شود. حال میتوان خود را در مقابل چنین پرسشی قرار داد که راهکارهای عملی برای التزام به چنین مکتب تربیتی چه چیزی است؟ سرلوحه تمام دستورات سلوکی مرحوم ملاحسینقلی همدانی و شاگردان ایشان؟رهم؟، نصیحتی است که حضرت امیر{علیه السلام} به جناب نوف بکالی فرمودهاند که در آن حقیقت و معنای زندگی به زیبایی ترسیم شده است؛ حضرت{علیه السلام} میفرمایند: «کسی که در تمام لحظات زندگی، حرص به سوی قرب تو و انس با تو سراسر زندگیاش را پُر نکند و برای رسیدن به مقام قرب تو خود را ملتزم به دستورات عملی نبیند و انرژی و توان خویش را به امور دیگر مصروف بدارد، آگاه باشد که حیاتش به منزله مرگ اوست و مرگ او سرآغاز حسرتهاست.»[22] با این مبنا و در همین راستا دستورات عملی را میتوان در سه مرحله صورتبندی کرد که عبارت از: 1. یقظه؛ 2. توبه و 3. آشنایی با دستورات عملی شرع هستند.

1. یقظه

وادی نخست برای سلوک، عبارت از «یقظه» است و انسان با طی مراحلی که نخستین مرحله از آنها یقظه است، میتواند خود را به مراحل بالاتر برساند و ملتزم کند. مراد از یقظه این است که برای انسان بیداری حاصل شود. مثلاً در مجلس روضه حضرت سیدالشهدا{علیه السلام} و یا هنگام شنیدن آیات قرآن، به صورت ناگهانی یک بیداری در انسان حاصل میشود. نخستین گام پس از حصول یقظه یا همان بیداری، عبارت از زدودن زنگار از قلب است. آنچنان که پیشتر تبیین شد، بر اساس یک مبنای قرآنی، انسان مفطور به فطرت توحیدی است و خداوند فطرت، نهاد، باطن و قلب انسان را بر اساس دین خلق کرده است. روح الهی که در انسان قرار گرفته است، نماد فطرت توحیدی اوست؛ از اینرو انسان با فطرتی پاک که گرایش به توحید دارد پا به عرصه وجود میگذارد؛ اما اندکاندک، در اثر زندگی در محیط آلوده، فطرت نیز آلوده میشود. برای نمونه، محیط خانوادگی و اجتماعی آلوده و یا دوستان نااهل، از عوامل کدورت فطرت الهی انسان هستند. بر همین اساس، زمانی عبادت حقیقی خواهد بود که انسان قلب خود را از آن زنگار و کدورتها پاک کند. بنابراین نخستین وادی یقظه و بیداری است و انسان زمانی که بیدار شد، باید به سمت زدودن زنگارهایی حرکت کند که بر فطرت توحیدیاش نشسته و این فطرت را غبارآلوده کرده است. به تعبیر صائب:

از رباط تن چو بگذشتی دگر معموره نیست

زادراهی برنمیداری ازین منزل چرا[23]

به صورت خلاصه میتوان مراد از «یقظه» را بیداری باطنی انسان تلقی کرد که در آیات فراوانی از قرآن نیز به این مسئله اشاره شده است. برای نمونه میتوان به آیات ابتدایی سوره مبارکه حدید، آیات سیام بهبعد سوره مبارکه بقره و آیات انتهایی سوره مبارکه حشر مراجعه کرد. همچنین در کتب اخلاقی نیز آیات متعددی از قرآن برای تبیین مفهوم «یقظه» مورد استناد قرار گرفته است.

2. توبه

مرحله دوم سلوک عملی پس از حاصل شدن یقظه، «توبه» است. بزرگان اخلاق در کتب خویش به سالکانی که مرحله یقظه را سپری کرده بودند، دستور به توبه میدادند. اهمیت و جایگاه توبه برای سالک چنان است که در ظاهر یک کلام بیش نیست، اما همین یک کلام موجب گشایش هزاران در به روی او خواهد شد. باید به این نکته التفات داشت که مراد از توبه در این مرحله، توبهای است که در بین اهل معنا اشتهار دارد که مبتنی بر سخن حضرت امیر{علیه السلام} در «نهجالبلاغه» و کلام امام صادق{علیه السلام} در «مصباحالشریعه» است.

مراتب پنجگانه توبه در بیان امام صادق{علیه السلام}

امام صادق{علیه السلام} برای توبه پنج مقام ذکر کرده و میفرمایند: «التَّوْبَةُ حَبْلُ اللَّهِ وَ مَدَدُ عِنَایَتِهِ وَ لَا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ مُدَاوَمَةِ التَّوْبَةِ عَلَى کُلِّ حَالٍ. وَ کُلُّ فِرْقَةٍ مِنَ الْعِبَادِ لَهُمْ تَوْبَةٌ؛ فَتَوْبَةُ الْأَنْبِیَاءِ مِنِ اضْطِرَابِ السِّرِّ وَ تَوْبَةُ الْأَوْلِیَاءِ مِنْ تَلْوِینِ الْخَطَرَاتِ وَ تَوْبَةُ الْأَصْفِیَاءِ مِنَ التَّنْفِیسِ وَ تَوْبَةُ الْخَاصِّ مِنَ الِاشْتِغَالِ بِغَیْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ تَوْبَةُ الْعَامِّ مِنَ الذُّنُوبِ»[24].

امام صادق{علیه السلام} در این بیان نورانی، نخستین مرتبه از توبه را توبه از گناه ذکر میکنند. سپس نوبت به توبه از آثار گناه میرسد که مراد از آثار گناه، توبه از اخلاق ناپسند است؛ خواه این اخلاقیات ذیل محرمات جای نگیرد، اما انسان را به گناه فرامیخواند. مرحله بالاتر، عبارت از توبه از توجه به دنیا و تمام اموری است که انسان را از خداوند بازمیدارد. در مرحله بعد، نوبت به توبه از آن چیزهایی میرسد که انسان را مشغول میکند تا توجه او از خداوند منصرف شود و این توبه را باید توبه اولیای الهی دانست. در این مرحله، هرچیزی که انسان را به خود مشغول کند، امری ناقص است نه مذموم؛ حتی اگر این امور از سنخ امور اخروی باشند. در نهایت نوبت به عالیترین مرتبه از توبه میرسد که برای انبیا؟عهم؟ است که به اصطلاح «توبه از اضطراب سر» بیان شده است؛ به این معنا که انسان توبه کند از اینکه حتی یک لحظه هم از خداوند غافل نباشد. این بخش از فرمایش امام{علیه السلام} تداعیگر آیه <قُلْ اِنَّ صَلاٰٮݧݑٖی وَنُسݧُکݪݬٖی وَمَحݧْىݫݔاٰیَ وَمَماٰتٖی لِلّٰهِ رَبِّ الݠْعاٰلݠَمٖینَ>[25] است که بیان میکند تمام زندگی انسان باید برای خداوند باشد.

مراحل ششگانه توبه در بیان حضرت امیر{علیه السلام}

حضرت امیرالمؤمنین{علیه السلام} برای تحقق توبه حقیقی، طی مراحل ششگانهای را برشمردهاند که در نهجالبلاغه چنین آمده است: «وَ قَالَ{علیه السلام} لِقَائِلٍ قَالَ بِحَضْرَتِهِ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ: ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ! أَ تَدْرِی مَا الِاسْتِغْفَارُ؟ الِاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّیِّینَ وَ هُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَانٍ أَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى وَ الثَّانِی الْعَزْمُ عَلَى تَرْکِ الْعَوْدِ إِلَیْهِ أَبَداً وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَى الْمَخْلُوقِینَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ أَمْلَسَ لَیْسَ عَلَیْکَ تَبِعَةٌ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى کُلِّ فَرِیضَةٍ عَلَیْکَ ضَیَّعْتَهَا فَتُؤَدِّیَ حَقَّهَا وَ الْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ‏ الَّذِی نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِیبَهُ بِالْأَحْزَانِ حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ وَ یَنْشَأَ بَیْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِیدٌ وَ السَّادِسُ أَنْ تُذِیقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ کَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَةَ الْمَعْصِیَةِ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّه‏»[26]؛ نقل است که روزی، یک نفر نزد امام{علیه السلام} استغفار کرد، حضرت{علیه السلام} با لحنی عتابآمیز به او فرمود: آیا میدانی استغفار چیست؟ استغفار درجه علیین و دارای شش معناست و تا کسی این شش معنا را تحصیل نکند، به مرتبه استغفار حقیقی نائل نیامده است. فرد سؤال میکند این مراحل کدام است؟ حضرت{علیه السلام} نیز در پاسخ میفرمایند:

اولین گام، پشیمانی از کارهای گذشته است. این مرحله از توبه را میتوان همان یقظه دانست که مفهوم آن تبیین شد؛ که انسان باید بیدار شود و نسبت به فرصتهایی که از دستش رفته، تأسف بخورد.

گام دوم، عزم بر عدم بازگشت به گناه است. در این زمینه از امام رضا{علیه السلام} نقل شده که میفرمایند: «مَثَلُ الِاسْتِغْفَارِ مَثَلُ وَرَقٍ عَلَى شَجَرَةٍ تُحَرَّکُ فَیَتَنَاثَرُ وَ الْمُسْتَغْفِرُ مِنْ ذَنْبٍ وَ یَفْعَلُهُ کَالْمُسْتَهْزِئِ بِرَبِّهِ»[27]؛ یعنی کسی که گناهی را مرتکب شود و توبه کند، اما در حال توبه بنا داشته باشد که مجدداً آن گناه را مرتکب شود، خداوند را به سخره گرفته است.

گام سوم توبه، عبارت از پرداخت حقوقی است که انسان از مردم ضایع کرده است. حقالناس و جبران آن، از جمله مواردی است که تمام علمای اخلاق روی آن حساسیت داشتهاند؛ از جمله آیتالله سعادتپرور{رحمة الله علیه} بر همین اساس به سالک الزام میکردند که از ابتدای عمر تا لحظهای که قرار است سلوک خود را آغاز کند، محاسبه دقیقی داشته باشد تا از این رهگذر اگر حقالله و حقالناس به گردن دارد در ادای آنها بکوشد؛ به ویژه اگر آبروی کسی را پایمال کرده، باید کوشش خود را به جبران بگذارد تا نامه عمل، عاری از هرگونه حقالناس شده و این مرحله از توبه با موفقیت طی شود.

در مواجهه نخست با حقالناس، چنین به نظر میرسد که اگر مال یا آبرویی از کسی ضایع شود، حقالناس به گردن فرد خواهد آمد؛ اما تمام مصادیق حقالناس این دو مورد نیست. در عصر کنونی که زندگی مدرن و بهویژه فضای مجازی بر انسانها سیطره یافته، مصادیق حقالناس نیز پیچیدهتر از قبل شده است؛ به ویژه کار برای جوانانی که از مبانی نظری مستحکمی برخوردار نیستند و بدون سلاح مناسب فکری، وارد فضاهای مجازی میشوند، دشوارتر خواهد بود. فضای مجازی چنین ظرفیتی دارد که بتواند بستر را برای مطرح کردن انواع تهمتها، تحقیرها، سخنچینیها، کینهتوزیها و تکهتکه کردن جامعه دینی فراهم کند؛ از طرف دیگر تفرقه را باید مهمترین سلاح دشمنان قرآن، اسلام و تشیع دانست. انسان با عمل نسجیده در این فضا میتواند خود را تبدیل به ابزاری از ابزارهای شیطان کند؛ برای نمونه ممکن است در مورد انسان مؤمنی، سخنی در این فضا دستبهدست شود، حال اگر انسان بدون تحقیق، اقدام به اشاعه چنین سخنی در فضای مجازی کند، تبدیل به ابزار شیطان شده و دست به تهمت زده است و با توجه به گستردگی چنین فضایی، توبه از این گناه هم اگر نگوییم غیرممکن، بلکه تا حد بسیار زیادی ممکن نخواهد بود؛ چراکه انسان نمیداند این تهمت در اختیار چند نفر قرار گرفته است و باب جبران برای او بسته میشود.

از اینرو توصیه جدی مبنی بر احتیاط در این فضاهای مجازی است. حال اگر هم بنا بر ورود است، باید مبانی اعتقادی را مستحکم کرد و بنا را بر تحقیق روی گزارههایی که در این فضاها تولید میشوند، گذارد. در زمینه فاصله میان حق و باطل از حضرت امیر{علیه السلام} چنین روایت شده است: «وَضَعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ{علیه السلام} یَدَهُ عَلَى أُذُنِهِ وَ عَیْنَیْهِ فَقَالَ: مَا رَأَتْهُ عَیْنَاکَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ مَا سَمِعَتْهُ أُذُنَاکَ فَأَکْثَرُهُ بَاطِلٌ»[28]؛ یعنی فاصله میان حق و باطل، فاصله بین چشم و گوش است. حتی اگر انسان با چشم خود نیز چیزی را مشاهده کند، نباید به صورت یقینی بنا را بر قطعیت بگذارد، حال اگر با گوش بشنود، به هیچوجه نمیتواند تلقی به قبول کند.

بنابراین در این مرتبه لازم است هر آنچه انسان از دیگران نابود کرده به نوعی جبران کند.

مرحله چهارم توبه در بیان حضرت امیر{علیه السلام}، قضا کردن هر امر واجبی است که انسان آن را ترک کرده است.

مرحله پنجم، عبارت از پاک شدن آثار گناه است. حضرت{علیه السلام} میفرمایند: گوشتها و جوارحی که به واسطه گناه رشد کرده باید زدوده شود.

فرمایش حضرت از این روست که به دلیل لذتی که در گناه به نفس دست داده است، انسان تهذیب و سختی به نفس وارد کند؛ تا نفس به تنبلی و تفاخر و راحتی و... عادت نکند. معمولاً در همه مکاتب سلوکی بهشدت از راحتطلبی و تنبلی پرهیز داده شده است و از این زاویه شریعت نیز به ریاضت تفسیر شده است؛ «الشَّرِیعَةُ رِیَاضَةُ النَّفْس‏»[29]. یعنی همه دستورات دین برای ریاضتدادن و تنبل بار نیاوردن نفس است. حضرت استادسعادتپرور؟رضو؟ از مرحوم علامه طباطبایی؟رضو؟ بیان زیبایی نقل میفرمودند به این مضمون که: «اگر کسی بنا بگذارد، بهطور جدّ دستورات سلوکی و مراقبات را عمل کند، خواهد فهمید که اینکار بهمراتب از خیلی از کارهایی که مرتاضان هندی انجام میدهند (مثل روی میخ خوابیدن، روی آتش راه رفتن و...) سختتر است.»

در حدیث شریف معراج وارد است که: «یَموتُ الناسُ مَرَّةً» افراد عادی در طول عمرشان یکمرتبه طعم تلخ مرگ را میچشند، «وَ یَمُوتُ أَحَدُهُم فِی کُلِّ یَومٍ سَبعِینَ مَرَّةً» ولی انسانهای سالک، روزی هفتادبار طعم تلخ مرگ را میچشند؛ «بِمُجاهِدَةِ أَنفُسِهِم» بهدلیل جهادی که در میدان جهاداکبر با نفس خودشان میکنند، «وَ الشَّیطانُ الَّذِی یَجرِی فِی عُرُوقِهِم» جهادی که دائما با آن شیطان ملعونی در جریان است که در جایجای زندگی آنها و در ظاهر و باطنشان حضور داشته و دائماً میخواهد اغوایشان کند.[30]

امام{علیه السلام} آخرین مرحله توبه را چشیدن سختی طاعت، بهمانند چشیدن شیرینی معصیت میدانند؛ یعنی آنچنان که انسان لذت گناه را چشیده است، حال باید فشار و سختی تهذیب و پالایش نفس را نیز بر خود بچشاند.

پس از این مراحل است که انسان میتواند استغفار کند. علت چنین تجویزی از سوی امام{علیه السلام}، ماهیت نفس آدمی است که در دوران جوانی، بهمثابه اژدهای هزارسری است که اگر از یکسو مورد هجوم واقع شود، از سوی دیگر سربلند خواهد کرد؛ خاصه اگر این نفس با تنپروری و اسراف انس پیدا کرده باشد.

اکنون که از اسراف سخن به میان آمد، بیمناسبت نیست به سبک زندگیهای امروزی نقدی وارد کرد که ناخواسته انسانها را به اسراف وامیدارد. این در حالی است که خداوند به صراحت تکلیف خود را با مسرفین روشن کرده و در آیه <اِنَّهݧُۥ لاٰ یُحݫݫݫِبُّ الْمُسْرِفٖینَ>[31] میفرماید اهل اسراف را دوست ندارد. حال اگر بنا باشد انسان پای در وادی سلوک گذارد، در حالی که دست به اسراف بزند، رَه به جایی نمیبرد؛ چون نمیتوان بین انسان مسرف و محبت خداوند جمع کرد. مرحله بالاترِ اسراف نیز عبارت از «تبذیر» است. کسی که اقدام به اتلاف مالی میکند، مبذّر تلقی میشود و خداوند مبذرین را برادران شیاطین معرفی کرده و میفرماید: <اِنَّ الْمُبَذِّرٖینَ کاٰنُوݧݩٓݢݢݢا اِخݨْواٰنَ الݠشَّیاٰطٖینِ٭ݦݦݦݩݩݩݩۖ>[32]. دلیل اینکه سالکین الی الله زندگی زاهدانه را برمیگزینند، همین است که کممصرف باشند تا مبادا خداوند آنان را در زمره مسرفین و یا مبذرین قرار دهد.

3. آشنایی با احکام عملی شرع

نخستین دستور اخلاقی که سالک باید پس از توبه، خود را بدان ملتزم کند، عبارت از آشنایی کامل با دستورات دین است. بر انسان واجب است که از طریق تقلید و یا اجتهاد، به صورت کامل با تمام جزئیاتی که در دستورات عملی شرع مقدس آمده، آشنا شود. دلیل چنین التزامی به فراگیری جزئیات احکام تکلیفی این است که وقتی سالک قرار است از گناه توبه کند، باید گناه را بشناسد. در فراگیری محرمات، رسالههای عملیه کفایت نخواهد کرد؛ چراکه بخشی از محرمات مربوط به مسائل اجتماعی است، اما مراجع آنها را در رسالههای عملیه خود ذکر نکردهاند. از جمله آنها میتوان به احکام غیبت کردن، تهمت زدن، سخنچینی، تحقیر، فحاشی و دهها مسئله دیگر اشاره کرد که جملگی آنها در زمره گناهان کبیره قرار میگیرند[33]. از اینرو یکی از وظایف مهم سالک، آگاهی از تمام محرمات و گناهان است و اگر چنین مواردی در رسالههای عملیه به قلم نیامده، باید از منابع دیگر، دانش خود را به حد کفایت برساند[34].

پس از اینکه سالک مراحل توبه را گذراند و با جزئیات دستورات دین به صورت کامل آشنا شد، نوبت به دستورات جدیتر میرسد که تعداد این دستورات بسیار زیاد است و علامه بحرالعلوم{رحمة الله علیه} نیز در رساله سیروسلوک خویش، به آنها اشاره کرده است. منبع دیگر برای آگاهی یافتن از این دستورات، عبارت از نامهای است که میرزاجوادآقا ملکی تبریزی{رحمة الله علیه}، به مرحوم محمدحسین غرویاصفهانی{رحمة الله علیه} نوشتند و به تعبیر خود، عصاره دستورات مرحوم ملاحسینقلی همدانی{رحمة الله علیه} را در این نامه مرقوم کردند.

ذکر؛ روح همه دستورات سلوکی

در روایتی از رسول خدا{صلوات الله علیه} وارد شده که ذکر، بالاترین عبادت است. راوی از حضرت{صلوات الله علیه} سؤال میکند، آیا ذکر از جهاد در راه خدا هم بالاتر است؟ و حضرت{صلوات الله علیه} پاسخ میدهند: «اگر ذکر نبود، جهاد هم واجب نمیشد»[35]. چنین تأکیدات فراوانی بر مسئله ذکر، برای رساندن انسان به مقام ذاکرین است. بر همین مبنا، هدف غایی انبیای الهی؟عهم؟ در قرآن کریم، ذکر معرفی شده است. همچنانکه یکی از نامهای قرآن ذکر و رسول خدا{صلوات الله علیه} نیز «مذکّر» نامیده شده است[36]. از این مقدمه چنین به دست میآید که هدف نهایی تمام دستورات سلوکی انبیا و اولیای الهی؟عهم؟، عبارت از ذکر است که خود فروعات مختلفی دارد.

نسبت ذکر با دیگر دستورات سلوکی

بنابر مکتب تربیتی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} و علامه بحرالعلوم{رحمة الله علیه}، اصل در سلوک ذکر است. به دیگر سخن، سالک در هر مرحلهای که قرار دارد باید ذاکر باشد؛ به تعبیر شاعر:

صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام

ناتمامان جهان را کند این پنج تمام

در این شعر که مورد اقبال آیتالله سعادتپرور{رحمة الله علیه} بود، نهتنها به مسئله ذکر توجه ویژه شده، بلکه به تعبیر دقیقتر، اساس دستورات سلوکی معرفی شده است.

الف) صمت: نخستین مسئلهای که مورد تأکید قرار گرفته، عبارت از «صمت» است. صمت به معنای سکوت است. بر سالک لازم است که زبان خود را کنترل کند؛ چراکه عمده گناهانی که به صورت ناخواسته از انسان سرمیزند، به دلیل عدم کنترل بر روی زبان است.

ب) جوع: دستور دوم، «جوع» است. گرچه جوع را باید به گرسنگی معنا کرد، اما چنین نیست که معنای آن را در روزه گرفتن منحصر کرد؛ بلکه بدین معناست که به تعبیر امیرالمومنین{علیه السلام}، مادامی که گرسنگی بر انسان عارض نشده، نباید لب به غذا بزند و پیش از آنکه به صورت کامل سیر شود، باید دست از غذا خوردن بشوید.[37]

آب کم جو تشنگی آور به دست

تا بجوشد آبت از بالا و پست[38]

ج) سَهَر: سومین دستور که باید مورد اهتمام سالک باشد، «سهر» (به معنای شببیداری) است. یکی از برنامههای ضروری سالک تهجد در یکسوم پایانی شب است و باید در این زمان به راز و نیاز با خداوند بپردازد که آثار فراوانی برای سالک به همراه دارد و به تعبیر جناب حافظ:

دعای صبح و آه شب، کلید گنج مقصود است

بدین راه و روش میرو، که با دلدار پیوندی[39]

از جمله منابعی که به صورت مفصل به آثار شببیداری پرداختهاند، میتوان به کتاب «سر الاسراء فی شرح حدیث المعراج»، به قلم آیتالله سعادتپرور{رحمة الله علیه} و کتاب «لب اللباب» اشاره کرد که کتاب اخیر مشتمل بر جزئیات مطالبی است که در رساله «سیروسلوک» علامه بحرالعلوم ذکر شده است.

د) عزلت: چهارمین دستور عبارت از «عزلت» است که نباید مفهوم آن را فاصله گرفتن از خانواده، دوستان و... دانست؛ بلکه مراد دوری از کسانی است که اهل انجام محرمات هستند و سالک را به ورطه گناه میکشانند و یا معاشرت با آنها موجب انس گرفتن با دنیا میشود. به میزانی که انس داشتن با اهلالله و انسانهای مهذّب تأثیرات مطلوب دارد، همنشینی با اهل معصیت نیز اثرات مخرّب خود را بر نفس مترتب میکند.

ه) ذکر: در نهایت نوبت به «ذکر» میرسد. یکی از تفاوتهای ذکر با دیگر دستورات چهارگانه قبل که توضیح آنها از نظر گذشت، مسئله تعیین حد و حدود است که برای ذکر نمیتوان حدی در نظر گرفت. حضرت امیر{علیه السلام} به فرمایشی از رسول خدا{صلوات الله علیه} استناد کرده که در نهجالبلاغه ثبت شده است که فرمودند: «لَا یَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ وَ لَا یَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّى‏ یَسْتَقِیمَ لِسَانُه.‏»[40] این فرمایش متضمن این است که ذکر لفظی ارتباط تنگاتنگی با ذکر قبلی دارد و بین ذکر قلبی و ایمان نیز ارتباط وثیقی وجود دارد؛ از اینرو انسان باید از ظاهر به باطن و از باطن به ظاهر به صورت دائم در حال سیر باشد.

در یک تقسیمبندی کلی میتوان ذکر را به قلبی و لفظی تقسیمبندی کرد:

ذکر قلبی (مراقبه)

در تقسیم ذکر به قلبی و لفظی، تقدم با ذکر قلبی است؛ چراکه مادامی که قلب انسان زنده و بیدار نشود، ذکر لفظی نیز نمیتواند اثری داشته باشد. اما مراد از ذکر قلبی، یاد کردن حقتعالی در خانه دل است. ذکر (اعم از اینکه در چه قالبی باشد) به معنای یادآوردن است. قلب انسان دچار غفلت میشود و برای اینکه پالایش شود، نیازمند یادکرد کلمه توحید و ولایت و توجه تام به اولیای الهی؟عهم؟ است. چنین قلبی است که غفلتها را میزداید و یکپارچه ذکر میشود.

 یکی از مهمترین شعبههای ذکر قلبی عبارت از مراقبه است که باید آن را برای سالک به عنوان مهمترین دستور برشمرد. مراقبه نیز دارای مراتبی است که علامه بحرالعلوم{رحمة الله علیه} و علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} به مراتب آن توجه دادهاند. ایشان برای مراقبات، ظروف زمانی چهل روزه قائل بودند؛ به این معنا که مراقبات را به صورت اربعین تا اربعین در نظر میگرفتند تا روح انسان در این ایام از دستورات بهره کافی را ببرد. از اینرو مراقبات اولاً در ظرف اربعینیات انجام میشود و ثانیاً، در یک اربعین، قلب سالک اندکاندک بیدار میشود. همچنانکه ذکر به لفظی و قلبی قابل تقسیم است و یکی از شعب مهم ذکر قلبی را باید مراقبه محسوب کرد، مراقبه نیز ذومراتب است که در ادامه بدان پرداخته میشود.

مراتب مراقبه

مرتبه اول: مراقبه بر حرام

نخستین مرتبه از مراتب مراقبه، مراقبه بر حرام محسوب میشود. سالک در این مرتبه باید ملتزم شود که چندین اربعین دست به گناه نزد و مراقب باشد که امر واجبی نیز از او ترک نشود تا ملکه پرهیز از محرمات، در او پدید آید و آرامآرام، روح وی استعداد درک معارف بلند توحیدی را از سوی پروردگار پیدا کند. خاصیت مراقبه در این مرتبه، مأنوس شدن روح با اطاعت از فرامین الهی در احکام تکالیف است.

در ادامه مراقبه بر حرام، مراقبه حریمداری گناه است که پس از چند اربعین به سالک این مرتبه را توصیه میکنند. در این مرتبه، موضوع ترک گناه نیست؛ بلکه یک گام فراتر، یعنی عدم نزدیک شدن به حریم گناه است. برای نمونه، اگر سالک احتمال میدهد که در صورت دوستی با فلان شخص مبتلا به غیبت میشود، باید از فراهم کردن شرایط این ارتباط احتراز کند؛ و یا اگر در موقعیتی زمینه عصبانیت (که مقدمه انواع گناهان است) فراهم میگردد، سعی کند در آن محیط وارد نشود یا خود را برای کنترل عصبانیتش آماده کند. در یک کلام، اگر احتمال میدهد که با ورود به یک فضا دچار گناه میشود و یا حضور در این فضا او را در انجام واجبات الهی (نظیر اقامه نماز) به ورطه اهمال میکشد، پرهیز نماید.

درباره حریمداری گناه پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} فرمودند: «حَلَالٌ بَیِّنٌ وَ حَرَامٌ بَیِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ‏ بَیْنَ‏ ذَلِکَ»[41]؛ حرام و حلال بیّن را که مردم امتثال میکنند، ولی چون امور مشتبه حرام نیست، وارد میشوند؛ درحالیکه انسان سالک درباره شبهات نیز احتیاط میکند؛ زیرا «مَنْ تَرَکَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ»[42]؛ هرکس به حریم گناه نزدیک شود، احتمال به گناه افتادن او هست؛ بنابراین سالک از آن فضا هم پرهیز میکند. با رعایت این مرتبه از مراقبه، روح سالک با دیگران تفاوت پیدا میکند.

مرتبه دوم: توجه به مرگ و قیامت

توجه به عالم قیامت، مرتبه دوم از مراقبه است. پس از طی مراحل قبل، سالک اندکاندک باید توجه کند که جایگاه او در این دنیا چیست و به مسافر بودن خویش علم پیدا کند. از اینرو لازم است که به عوالم قبر و برزخ توجه پیدا کند؛ چراکه در اثر چنین توجهاتی، اثرات مطلوبی بر نفس مترتب خواهد شد. رسول خدا{صلوات الله علیه} در توصیهای به جناب اباذر میفرمایند: «یَا أَبَاذَرٍّ، إِذَا دَخَلَ النُّورُ الْقَلْبَ انْفَتَحَ الْقَلْبُ وَ اسْتَوْسَعَ. قُلْتُ: فَمَا عَلَامَةُ ذَلِکَ، بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ{صلوات الله علیه}: الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ‏»[43]؛ یعنی ای اباذر! تابش نور ایمان به قلب، موجب گشایش قلب میشود. سپس اباذر میپرسد علامت اینکه بدانم در مدارج ایمان سیر میکنم، چیست؟ حضرت{صلوات الله علیه} در پاسخ فرمودند: اینکه انسان بداند در این دنیا مهمان است. در روایتی دیگر نقل نقل شده است: «إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ وَ الْآخِرَةَ دَارُ مَقَرٍّ»[44]. در این روایت دنیا محل عبور و آخرت محل قرار معرفی شده است.

سیره عقلا چنین اقتضا میکند که انسان در یک مسافرخانه که قرار است به صورت موقتی اقامت گزیند، دلبسته نشود و بنای دوام دائمی نداشته باشد. به تعبیر آیتالله سعادتپرور{رحمة الله علیه} یکی از موانع اصلی سلوک انسان عبارت از علقههای دنیوی است و راهکار از بین بردن این علقهها نیز توجه به عالم آخرت و مسافر بودن انسان است؛ از اینرو رسول خدا{صلوات الله علیه} در توصیه به جناب اباذر، آنچنانکه گذشت، تأکید میکنند انسان باید از عالمی که آلوده به غرور، مکر و حلیه است فاصله بگیرد و به عوالم بالاتر متوجه باشد. بنابراین سالک دائماً بایستی مرگ را در مقابل خود ببیند. در روایت دیگر میفرماید: «اعْمَلْ لآِخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غَداً»[45]؛ وقتی که نوبت به آخرت میرسد آنگونه عمل کن که گویی هماکنون آماده مرگ هستی. انسان در این مراقبات باید آنگونه باشد که در عین اینکه زندگی دنیایی خود را مدیریت میکند، مهیای مرگ نیز باشد که روایت شریفه میفرماید: «اعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً»[46]؛ یعنی برای دنیا آنگونه مدیریت و برنامهریزی کن که انگار برای ابدیت میخواهی زندگی کنی. بنابراین توجه به مرگ منافاتی با برنامهریزی منظم برای زندگی ندارد. در بیان نورانی امیرمؤمنان{علیه السلام} به جناب نوف است که: «ای نوف! آن کسانی که در زندگی خودشان را رها کرده و دائماً خودشان را برای سیر به سوی پروردگار، جمع نمیکنند، بدانند که زندگی ایشان عین مردگی، و مردن آنها اول حسرتشان است».[47]

 یکی دیگر از توصیههای حضرت{صلوات الله علیه}، دستور به آمادگی برای مرگ است. نهراسیدن از مرگ، علامت سالک محسوب میشود. توجه به مرگ و استعداد برای مواجهه با این پدیده، لوازم عملی دارد که از جمله آنها میتوان به التزام به زیارت اهل قبور، نگاشتن وصیتنامه، تهیه کردن کفن و... اشاره کرد. تقید به این امور، سالک را به مرتبهای میرساند که نهتنها از مرگ نمیهراسد، بلکه از آن استقبال میکند. به تعبیر جناب مولوی:

مرگ اگر مرد است آید پیش من

تا کشم خوش در کنارش تنگتنگ

من از او جانی برم بیرنگ و بو

او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ[48]

در این مرتبه و برای آمادگی برای مرگ و انس گرفتن با عالم آخرت، دستورات جزئی به سالک داده میشود؛ از جمله اینکه باید پیوسته به یاد مرگ باشد. این یادکرد در عبادات از اهمیت بیشتری برخوردار است. در روایاتی اینچنین وارد شده که درباره راهکار حصول حضور قلب در نماز میفرمایند: تصور کند این نماز، آخرین نماز اوست[49]. جناب حافظ نیز در یکی از غزلیات خود به ضرورت توجه به سرای آخرت و عدم ماندن در این دنیا اشاره کرده و میگوید:

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب

سروش عالم غیبم چه مژدهها دادست

که ای بلندنظر، شاهباز سدرهنشین

نشیمن تو نه این کنج محنتآباد است

تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر

ندانمت که در این دامگه چه افتاده است

نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر

که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است

مجو درستی عهد از جهان سستنهاد

که این عجوزه عروس هزارداماد است[50]

مرتبه سوم: مراقبه بر ثواب

مرتبه بعدی مراقبه، عبارت از مراقبه بر ثواب است. پس از گذراندن مراحل پیش، اندکاندک مکاشفات عالم برزخ برای سالک حاصل میشود و به تعبیر دقیقتر، با مراقبه بر مراحل گذشته، به ویژه توجه به عوالم پس از مرگ، روح به مرتبه لطافت بار مییابد. اما در این مرتبه که عبارت از مراقبه بر ثواب است، بنابر توصیه علامه بحرالعلوم{رحمة الله علیه} در رساله سیروسلوک، سالک باید احکام تکلیفی پنجگانه که عبارت از واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح هستند را تبدیل به احکام دوگانه کند. به صورت کلان، آنچه مورد التزام مردم قرار میگیرد، اتیان واجبات و ترک محرمات است و مستحبات، مکروهات و مباحات مورد غفلت واقع میشوند. افرادی که تقید بیشتری نسبت به مسائل دینی دارند، ممکن است مکروهات و مستحبات را نیز مطمح نظر قرا دهند؛ اما در سلوکِ این افراد نیز، روی مباحات غبار غفلت مینشیند. مصادیق مباحات عبارت از خوردن، خوابیدن، آشامیدن، کسب و کار، ازدواج، فرزندآوری و اموری از این دست هستند.

مراقبه بر ثواب چنین است که انسان ملتزم میشود که تمام امور را در حال ذکر بهجا آورد. توضیح آنکه اگر بر کاری ثواب مترتب شود، باید نسبت به انجام آن بکوشد و در کاری که ثوابی ندارد، وارد نشود. تکلیف واجبات و محرمات روشن است، اما بر این مبنا، مستحبات به واجبات و مکروهات به محرمات ملحق میشوند.

پس از چنین تقسیمبندی، نوبت به مباحات میرسد که عمده فعالیتهای روزمره انسان در طول روز را در برمیگیرد. وظیفه سالک براساس رأی علامه بحرالعلوم{رحمة الله علیه} چنین است که مباحات نیز بر واجبات ملحق شوند. مثلاً زمانی که سالک قصد دارد لباس خود را بر تن کند، خود را در مقابل این پرسش قرار دهد که چرا باید چنین عملی را انجام دهد؟ در پاسخ بگوید: علت پوشاندن بدن است که خداوند نسبت به آن توصیه کرده است. نمونه دیگر، غذا خوردن است. سالک باید غذا خوردن خویش را از این حیث که قرار است برای امتثال فرامین الهی قوت داشته باشد، توجیه کرده و به واجبات ملحق کند؛ از اینرو تمام مباحات انسان در طول روز تبدیل به ذکر خواهد شد. انسانی با این سیر، صرفاً یک عمل انجام میدهد و آن عبارت از امتثال امر مولا است که بر جملگی این اعمال نیز ثواب مترتب میشود. میان کسی که با چنین رویکردی ثوابی را به دست میآورد با کسی که صرفاً با انجام واجبات و ترک محرمات ثوابی را حاصل میکند، تفاوت وجود دارد.

مراقبه بر فقر؛ مقدمه تحصیل ثواب

تحصیل ثواب نیز بهمانند توجه به عوالم پس از مرگ دارای لوازمی است که از جمله میتوان مراقبه بر فقر را ذکر کرد. سالک بر این مبنا به نحوی درِ خانه مولا را میزند و به عبادت میپردازد که هیچ ندارد و نامه عمل خویش را تهی میداند؛ از اینرو احساس فقر میکند. فقیر بودن انسان در مقابل ذات اقدس باریتعالی، مطلبی است که در قرآن نیز به آن اشاره رفته است: <یآٰاَیُّهَا الںݩݩݦݐݨّاٰسُ اَنݧݨْٮݩݧݑݧُمݨݨݧݨُ الْفُقَرآٰءُ اِلَى اللّٰهِ٭ݦݦۖ وَاللّٰهُ هُوَ الْغَںݦݐِیݦُّ الْحَمٖیدُ>[51]. نتیجه اذعان فقر به درگاه الهی، عبادت از روی ثواب است و حس فقر در عبادت، طعم ذلت، مسکنت، خشوع و خضوع را به سالک میچشاند؛ لذا سالک، سبکبال شده و زندگیاش همراه با حلاوت میشود.

مرتبه چهارم: مراقبه بر رضا

آخرین مرتبه از مراتب مراقبه، عبارت از مراقبه بر رضاست. این مرتبه مختص نفوسی است که به مرحله اطمینان بار یافتهاند و مصداق آیات <یآٰ اَیݩّݨَٮݩݧݑُهݧَا الںݩݐَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٢٧ اݗِرݧْحݫݓِعٖیٓ اِلٰى رَبِّکِ راٰضِیَةً مݦَرݦْݣݣصݦݐݫِیݩݦَّةً>[52] واقع شدهاند. نفوس مطمئنه از آنِ کسانی است که در تمام امور، خود را با سنجه رضای الهی میسنجند و تنظیم میکنند و محل توجه آنان را باید رضای خدا دانست. در این مرتبه رضای الهی جایگزین ثواب میشود. سالک با اراده رضایت حقتعالی، مجالی برای توجه به ثواب نیز نخواهد یافت و به تعبیر جناب حافظ:

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای

که بر من و تو در اختیار نگشادست[53]

مراتب مراقبه به معنایی که از نظر خوانندگان گذشت، صورت اجمالی و اقتضای این کتاب را داشت و برای آگاهی از مطالب به نحو تفصیلی، میتوان به رساله سیروسلوک علامه بحرالعلوم{رحمة الله علیه} مراجعه کرد. نباید این نکته را از نظر دور داشت که به تعبیر ایشان، این منازل باید به صورت گامبهگام و اربعین به اربعین و زیر نظر استاد پیموده شوند. همچنین نمیتوان صعوبت طی این مراتب را منکر شد. به همان میزان که در لفظ، گفتن این مراتب سهل است، در وادی عمل کار بسیار دشوار میشود.

ذکر لفظی و دستورات عملی آن

بنابر اهمیت ذکر قلبی، تبیین مفهوم این قسم از ذکر و مراتب آن بر توضیح ذکر لفظی مقدم داشته شد، اما نباید چنین پنداشت که ذکر لفظی هیچ اثری ندارد و یکسر باید ذکر قلبی را مورد اهتمام قرار داد. از اینرو و بر اساس کلام نورانی حضرت امیر{علیه السلام} که فرمود: «لَا یَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ وَ لَا یَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّى‏ یَسْتَقِیمَ لِسَانُهُ»[54] سالک باید به ذکر لفظی نیز اهتمام جدی داشته باشد؛ چه، ذکر لفظی است که به کمک ذکر قلبی میآید و در مراحل بعد، آنچه قلب ادراک میکند، بر زبان سالک جاری میشود. همچنانکه آیتالله شاهآبادی{رحمة الله علیه} (استاد اخلاق امام راحل؟ق؟) قائل به این رأی است که سالک در وهله نخست باید به ذکر قلبی مبادرت ورزد، تا از این رهگذر قلب بیدار شود[55] (که از آن به «یقظه» تعبیر کردیم). ذکر عملی و عبادی نیز بهمانند ذکر قلبی دارای مراتبی است و علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} پنج دستور را پیرامون آن مورد عنایت قرار میداد که چیزی بیگانه از دستورات قرآنی و روایی نیست و بزرگان اخلاق نظیر ملاحسینقلی همدانی{رحمة الله علیه}، آیتالله بهجت{رحمة الله علیه} و دیگران نیز روی این دستورات تأکید داشتهاند. این دستورات عبارت است از:

1. دوام وضو؛

2. اهتمام به نماز اول وقت؛

3. انس با قرآن؛

4. اهتمام به نماز شب؛

5. زیارت اهل قبور.

دستور اول: دوام وضو

اولین دستور، عبارت از دوام وضوست. سالک گریزی از این ندارد که در تمام ساعات شبانهروز، حتی هنگامی که میخواهد به بستر خواب برود، با وضو باشد. اهمیت دائمالوضو بودن بهقدری است که امام صادق{علیه السلام} در روایتی میفرمایند: «مَنْ تَطَهَّرَ ثُمَّ أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ بَاتَ وَ فِرَاشُهُ کَمَسْجِد»[56]؛ یعنی اگر کسی پیش از آنکه به بستر برود، وضو بسازد، بسترش در حکم مسجدش خواهد بود و گویی تا زمانی که از خواب برمیخیزد در حال عبادت بوده است. چرا که انسان در بساط قربالهی و نعمتهای گوناگون پروردگار باید متطهِّر باشد؛ چون بیطهارتی، نوعی بیادبی در محضر حقتعالی است؛ و هیچ زمانی نیست که انسان در محضر پروردگار نباشد. همچنین باید توجه داشت که سالک در پی کسب معارف اساسی و بلند قرآن و اهلبیت؟عهم؟ است و چنانکه به حکم <لاٰ یَمݧݧَسݩُّهُۥٓ اِلَّا الْمُطَهݧݩَّرݧُونَ>[57] تماس داشتن با ظاهر قرآن نیازمند طهارت ظاهر است، همینطور تماس یافتن با مراتب عالی معارف توحیدی قرآن و اهل بیت؟عهم؟ نیز نیازمند طهارت باطن است؛ و از شروط تحقق طهارت باطن، دوام طهارت ظاهر است.

دستور دوم: تقید به نماز اول وقت

در آیات و روایات بسیاری پیرامون اهمیت نماز بحث شده است. خداوند متعال به نماز ذکر اکبر میگوید: <وَلَذِکݨݨْرݩُ اللّٰهِ اَکْبَرُ٭ݦݦݦݦ>[58]. رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمودند: «إِنَّ عَمُودَ الدِّینِ الصَّلَاةُ وَ هِیَ أَوَّلُ مَا یُنْظَرُ فِیهِ مِنْ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ؛ فَإِنْ صَحَّتْ نُظِرَ فِی عَمَلِهِ وَ إِنْ لَمْ تَصِحَّ لَمْ یُنْظَرْ فِی بَقِیَّةِ عَمَلِهِ»[59]. در این بیان نورانی، نخستین عملی که از انسان مورد محاسبه قرار میگیرد نماز عنوان شده است که اگر مقبول افتاد، دیگر اعمال هم مورد بازبینی قرار میگیرند، در غیر اینصورت، پرونده انسان در همان ابتدا بسته خواهد شد. سبب آن است که ظهور ایمان باطنی انسان، نماز است. میزان خضوع، خشوع و توجه انسان به حقتعالی نیز در نماز خودنمایی میکند. از این رو نخستین دستور به سالک در مرتبه ذکر لفظی، تقید به نمازهای روزانه و اهتمام به اقامه نماز در اول وقت است. بنابراین بر سالک لازم است که نهتنها بر نمازهای روزانه مقید باشد، بلکه نمازهای خویش را اول وقت اقامه کند؛ چراکه اقامه نماز در این زمان، خشوع و خضوع را در پی خواهد داشت.

دستور سوم: انس با قرآن

دستور سوم، عبارت از انس داشتن با قرآن است. سالک باید روزی به میزان یک و یا نیمی از یک جزء قرآن را قرائت کند و این قرائت نیز باید همراه با تدبر باشد: <اَفݧَلاٰ یݦَٮݩݩݑَدَٮݫݓَّرݩݧُونَ الْقُرْءاٰنَ اَمْ عَلٰى قُلُوبٍ اَقݧݨْفاٰلݧُهآٰ>[60]؛ که تدبر نکردن در قرآن، قلب را قفلمی زند. <کَلّاݨݦݦݦݦٰݠ بَلݦݨݨݨݨݦݨْݩݧ راٰنَ عَلٰى قُلُوٮݫݓݭݫݭِهݠݫݫِمْ ماٰ کاٰںݧݧݐُوا یݧݧݩَکݨݧْسِبُون>[61]. وقتی پیغمبراکرم{صلوات الله علیه} این آیه را بر اصحاب قرائت کردند، در توضیح تعبیر <راٰنَ عَلٰى قُلُوٮݫݓݭݫݭِهݠݫݫِمْ> فرمودند: «قلبها زنگ میزند.» اصحاب عرضه داشتند چگونه زنگ را پاک کنیم؟ حضرت در جواب میفرمایند: «با تلاوت قرآن».

 امیرالمؤمنین{علیه السلام}درباره تلاوت قرآن میفرمایند: وقتی انسان به آیات مشوّق که در مورد بهشت و مؤمنین است، میرسد، باید آنها را برای قلب خود تشویق بداند و هنگامی که به آیات توصیفکننده جهنم میرسد، باید به خدا پناه ببرد و به خود نهیب بزند که خطاب آیات به خودش است و نباید خود را مغرور بداند؛ چراکه ممکن است او نیز در زمره کسانی باشد که مستحق عذاب الهی هستند. سالک باید توبه کرده و از عبرتهای قرآن بهرهبرداری کند[62]. بنابراین، در هنگام تلاوت قرآن، باید با آیات انس ایجاد شود و سپس ثواب تلاوت قرآن نیز باید به محضر مبارک رسول خدا{صلوات الله علیه} تقدیم شود؛ به تعبیر جناب حافظ:

حافظا! در کنج فقر و خلوت شبهای تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور[63]

دستور چهارم: اهتمام به نماز شب

دستور چهارم در این بخش، نافله شب است. اگر نماز شب برای توده مردم در حکم عملی مستحب تلقی میشود، در سِلک سالکان الیالله، عبادتی در حد واجب تلقی میشود و از دست رفتن نماز شب به معنای قضا شدن نماز واجب سالک است. یعنی بههیچوجه نماز شب قابل چشمپوشی نیست. اگر کسی بگوید خسته بودم، درس زیاد خواندم و شب دیر استراحت کردم، و... و به این خاطر نماز شبش را ترک کند، به هیچ وجه پذیرفته نیست. حتما باید نماز شب را بخواند! آیتالله قاضی؟رضو؟ به علامه طباطبایی؟رضو؟ چنین فرموده بودند که:

«اگر دنیا میخواهی، نماز شب بخوان و اگر آخرت میخواهی، نماز شب بخوان.»[64]

برای مطالعه بیشتر پیرامون نماز شب، کتابهای «مفتاحالفلاح» به قلم جناب شیخ بهایی{رحمة الله علیه}، و همچنین «آدابالمریدین» نوشته صاحب این قلم توصیه میشود که در کتاب اخیر برای سهولت، مطالب کتاب «مفتاح الفلاح» و همچنین مهمترین دستورات بزرگان طریقت نظیر آیتالله ملاحسینقلی همدانی، سید احمد کربلایی، امام خمینی، سیدهاشم حداد، آیتالله سیدعلی قاضی، علامه طباطبایی و آیتالله سعادتپرور و؟رهم؟ مرقوم شده است. در این کتاب، تمام دستورات به همراه مستحبات آن، در حدی که قابلیت اجرا داشته باشد، گردآوری شده است.

چند شبها خواب را گشتی اسیر

یک شبی بیدار شو دولت بگیر[65]

در انتهای سخن از اقامه نماز، اعم از واجب و مستحب، باید به سجده طولانی و ارزش بالای آن نیز اشاره کرد. انسان در طول شبانهروز باید یک سجده نسبتاً طولانی را به شکر بگذراند؛ چراکه خداوند در حدیث معراج، پیرامون کسانی که سجده طولانی دارند، مراتب و مقامات فوقالعادهای را ذکر کرده است. سالک باید یکی از اوقات را انتخاب کند که بهترین زمان، در فاصله نماز شب و اذان صبح و یا در هنگام بینالطلوعین است. او به سیره اهل بیت؟عهم؟، سجدهای طولانی به مدت حدود 10 تا 15 دقیقه داشته باشد و این لحظات را به انابه و راز و نیاز به ذات اقدس باریتعالی بگذراند.

دستور پنجم: زیارت اهل قبور

برنامه هفتگی زیارت اهل قبور مورد اهتمام ملاحسینقلی همدانی، سید علی آقای قاضی و علامه طباطبایی و آیتالله سعادتپرور؟رهم؟ بوده است.

بر سالک نیز لازم است که زیارت اهل قبور را در برنامه زندگی خود جای دهد و به صورت منظم در طول هفته به این کار مبادرت ورزد. برای انجام چنین دستوری، عصر پنجشنبه و روز جمعه سفارش شده و مناسبتر از دیگر ایام هفته است. سالک باید بهنحوی به زیارت اهل قبور برود که کسی یا چیزی او را مشغول نکند و بر سر قبر والدین و کسانی که حقی بر گردن او دارند حاضر شود.

سالک در این زیارت باید چنین بپندارد که با حضور در قبرستان، گویی جنازهاش به آنجا منتقل شده است؛ در میان قبرها قدم بزند و به عوالم پس از مرگ بیندیشد، تا علقههای دنیوی او زائل شود. سالک میتواند قبری مندرس را بیابد، در کنار آن بنشیند و چنین بیندیشد که این قبر، قبر خود اوست. زمانی که قرار است از قبرستان بیرون آید نیز تصور کند که به او اجازه خروج داده نمیشود و خود را در زمره اموات محسوب کند؛ حضرت امیر{علیه السلام} در مورد زُهاد میفرمایند: «کَانُوا قَوْماً مِنْ أَهْلِ الدُّنْیَا وَ لَیْسُوا مِنْ أَهْلِهَا، فَکَانُوا فِیهَا کَمَنْ لَیْسَ مِنْهَا، عَمِلُوا فِیهَا بِمَا یُبْصِرُونَ وَ بَادَرُوا فِیهَا مَا یَحْذَرُونَ، تَقَلَّبُ أَبْدَانِهِمْ بَیْنَ ظَهْرَانَیْ أَهْلِ الْآخِرَة»[66]؛ یعنی زاهدان کسانی بودند که در دنیا زندگی میکردند، اما گویی با اهل دنیا نمیزیستند. آنان با مردگان بودند و با عوالم پس از دنیا انس داشتند و گویی که بدنهای آنان در میان اهل آخرت حرکت میکرد.

تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون

کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد؟

ولی تو تا لب معشوق جام مِی خواهی

طمع مبر که کار دگر توانی کرد؟[67]

در زیارت اهل قبور، فکر کند که از دنیا مفارقت کرده است و ببیند حال که از دنیا مفارقت کرده، در شب اول قبر چه دارد عرضه کند؟ «وَ حاسِبُوا أَنفُسَکُم قَبلَ أَن تُحاسَبُوا»[68]. به واسطه این توجه، انسان محاسبةالنفس دقیقی داشته باشد و ببیند آیا واقعا روی این را دارد که نامه اعمالش را در شب اول قبر ابراز دارد؟! که آیه شریفه میفرماید: <وݩَکُلَّ اِنْساٰنٍ اَلْزَمْناٰهُ طآٰئِرَهُۥ ڡݨݐݭٖی عُنُقِهٖ٭ݦݦݦۖ وَنُحݧݩݐݧݨْرݪِݣݣحݬݬݓُݥ لَهݩݧُۥ یݦَوݨْمݩݩَ الݠݨْٯݨݑِىݫݔاٰمݨَةݫِ کِتاٰبًا یَلݨْقݧݧݧݧݩݩݩݧٰىهݦُ مَںݧݐْشُورݦًݡا>[69]؛ هرکس را که در قیامت از قبرها میخواهد برخیزد، نامه اعمال او را بر گردنش آویختهایم و این نامه در مقابلش باز و گسترده است؛ به او خطاب میشود: <اݗِقْرَاْ کِتاٰبَکَ کَفݧݩݩݩݩݧݧݩݩݧٰى بِنَفْسِکَ الݠْىݪݔݨݧَݡوݧݨݨْمݨَݡ عَلَیْکَ حَسٖیبًا>[70]؛ خودت بگو ما با تو چه کنیم؟!

در خاتمه بحث از مراتب اذکار قلبی و زبانی، بیان این نکته خالی از لطف نیست که بنا بر رسالت این تصنیف، مجال برای تفصیل مطالب وجود ندارد؛ از اینرو برای مطالعه بیشتر، کتابهایی که پیشتر و در خلال مطالب معرفی شد، اعم از کتاب «سیروسلوک» نوشته علامه بحرالعلوم{رحمة الله علیه}، کتاب «لب اللباب»، به قلم آیتالله محمدحسین حسینی تهرانی{رحمة الله علیه} و کتابهای میرزا جوادآقا ملکی تبریزی{رحمة الله علیه} و کتابهای «چهل حدیث» و «آداب نماز» امام خمینی؟ق؟ توصیه میشود[71].

گفتار چهارم: موجبات ثمربخشی دستورات

بنابر آنچه تاکنون به رشته تحریر درآمده است، سالک در صورتی به سرمنزل مقصود میرسد که خود را ملتزم به بایدها و نبایدهایی کند که از جمله آنها التزام به ذکر (اعم از لفظی و قلبی) بود. اما آنچه موجب ثمربخشی دستورات عملی میشود، عبارت از اهتمام به برخی از امور است که در ادامه به آنها اشاره میشود.

الف. اهمیت توسل به حضرات معصومین؟عهم؟ و نکاتی پیرامون آن

در باب ضرورت توسل میتوان مسئله را چنین صورتبندی کرد که گام برداشتن در مدارج ولایت، از طریق توسل به اولیای الهی؟عهم؟ میسر میشود. سالک هر گامی که برمیدارد، مرهون عنایتی از سوی امام زمان خویش؟عج؟ و دیگر اولیای الهی؟عهم؟ است. از اینرو فصلالخطاب تمام سالکان را باید در توسل خلاصه کرد. یکی از نکات محوری در توسل، زمان آن است که گرچه در تمام ایام سال میتوان به دامن اولیای الهی؟عهم؟ متوسل شد، اما برخی از ایام سال دارای اهمیت بیشتری میشوند. برای مثال میتوان ایام محرم را یاد کرد که توسل به حضرت سیدالشهدا{علیه السلام} آثار فراوانی را برای سالک به همراه دارد. در ایام ماه مبارک رمضان نیز، توسل به حضرت ولیعصر؟عج؟ راهگشایی میکند. مجال این نوشتار خارج از تفصیل مطالب در زمینه ایام مهم سال است و ناگزیر باید خوانندگان را به منابع دیگری ارجاع داد. در این باب میتوان به مجموعه پنججلدی «ادب حضور» که تألیف نگارنده این سطور است مراجعه کرد.

 یکی از مسائل محوری در توسل، توجه به مقام سیدالشهدا{علیه السلام} است که قاطبه اهل معنا، این توسل را از اوجب واجبات تلقی کردهاند و بر همین اساس است که زیارت عاشورا ذکر منظم آنان بوده است. از طرفی توسل به حضرت ولیعصر؟عج؟ نیز از جمله وظایف سالک است و از آن گریزی وجود ندارد و میتواند در طول روز یک یا چند بار به واسطه ادعیه مأثوره به وجود مقدس ایشان متوسل شود؛ از جمله این ادعیه میتوان به دعای عهد و زیارت آل یاسین اشاره کرد.

ب. تحصیل حضور قلب و دستورات آن

حضور قلب، مفهوم مهم دیگری است که سالک باید نسبت به تحصیل آن اهتمام بورزد. چه، یکی از موانع عمده سلوک الی الله، عدم تحصیل حضور قلب در عبادات است. به تعبیر امام سجاد{علیه السلام} گرچه ممکن است نماز از حیث فقهی صحیح باشد، اما صرفاً آن مقدار از نماز که با حضور قلب اقامه شده مورد پذیرش حقتعالی قرار میگیرد[72]. با این بیان مشخص میشود که حضور قلب برای سالک به مثابه یکی از ارکان نماز است و همچنانکه شرایط فقهی صحت نماز را فراهم میکند، باید حضور قلب را نیز حاصل کند. برای به دست آوردن حضور قلب در نماز، دستوراتی داده شده که عبارتند از: 1. توجه به مُهر؛ 2. اهتمام به اذان و اقامه؛ 3. مکان نمازگزار؛ 4. توجه به معانی قرائت و اذکار نماز؛ 5. تکبیرات افتتاحیه.

دستور اول: توجه به مُهر

نخستین دستور در این زمینه، توجه به مهر در هنگام نماز است. به تعبیر آیتالله سعادتپرور{رحمة الله علیه}، انسان باید پیش از اینکه وارد نماز شود، لحظاتی را بنشیند، به مهر توجه کند و بداند که در آستانه مکالمه با حضرت حق تعالی است؛ از اینرو خواطر را با حضور قلب در نماز نفی کند.

دستور دوم: اهتمام به اذان و اقامه

یکی دیگر از دستورات مهم، گفتن  اذان و اقامه با صدای بلند است که تأثیرات فراوانی را بهدنبال دارد. لازم است که انسان اذان و اقامه را باتوجه بگوید تا نفس استعداد حضور در نماز را پیدا کند.

دستور سوم: مکان نمازگزار

مکان مصلی از جمله دیگر مواردی است که حضور قلب را برای انسان حاصل میکند. آنچه در رسالههای عملیه در مستحبات و مکروهات مکان مصلی ذکر شده در تحصیل حضور قلب موثر است؛ مثلاً نباید در مکانهای پرسروصدا یا مقابل در و یا پنجره به نماز بایستد؛ بلکه میتواند به مسجد برود و نماز را به صورت جماعت اقامه کند.

 دستور چهارم: تلاوت قرآن

رسول خدا{صلوات الله علیه} در آثار تلاوت قرآن فرمودهاند: «إِنَّ الْقُلُوبَ تَصْدَأُ کَمَا یَصْدَأُ الْحَدِیدُ. قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا جَلَاؤُهَا؟ قَالَ{صلوات الله علیه}: قِرَاءَةُ الْقُرْآنِ»[73].

خواطر در نماز بهواسطه حملات شیطان است و تلاوت قرآن دفع شر شیاطین را مینماید. بهتر است انسان قبل از ورود به نماز (خصوصاً نماز صبح و یا مغرب) برای مدتی مأنوس با  قرآن باشد و با صدای بلند و زیبا تلاوت آیات الهی نماید و حتی مدتی با سکوت بر آیات الهی تمرکز کند.

دستور پنجم: تکبیرات افتتاحیه

از جمله مستحبات ورود به نماز، بعد از اذان و اقامه، تکبیرات افتتاحیه و دعاهای بین آن است که لازم است با  طمأنینه و توجه به معانی آنها گفته شود. در تکبیر آخر، ضمن بالا آوردن دستها، تکبیرةالحرام با توجه گفته شود و سپس دعاهای مأثور قبل از تلاوت سوره حمد خوانده شود.

ج. اهتمام و دقت در محاسبه اعمال

همانطور که اشاره شد، مکتب علامه{رحمة الله علیه} بر محور معرفتالنفس است. برای اینکه انسان بتواند حقیقت خود را بشناسد، بایستی دستورات گوناگونی را براساس محاسبةالنفس، قدمبهقدم پیش ببرد. بنابراین، محاسبةالنفس و حسابکشی دائمی از خود و توجه دائمی به خود است. در روایت شریفه میفرماید: «حاسِبُوا أَنْفُسَکُم قَبْلَ أَنْ تُحاسَبُوا»[74]؛ یعنی انسان با دقت، نگاه، گفتار، رفتار و اعتقاداتش را به محاسبه بکشد. البته محاسبه در هر مرحله از مراقبات باید با توجه به ظرافتهای همان مرحله باشد. علاقهمندان برای مطالعه پیرامون این مبحث مهم به کتاب «محاسبةالنفس» مرحوم سیدبن طاووس{رحمة الله علیه} مراجعه فرمایند.

 د. تقسیم منازل سلوک به اربعینیات

اهل معنا منازل را به اربعینیات تقسیم میکردند؛ یعنی سالک باید در هر منزل، چهلروز مداومت داشته باشد. مبنای این دستور، بیانات گوناگون اهلبیت عصمت و طهارت؟عهم؟ میباشد که وقتی انسان عملی را شروع میکند، برای نهادینهشدن آن عمل، باید حداقل چهلروز این کار را تکرار کند و به آن ملتزم باشد؛ «أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا دَاوَمَ‏ عَلَیْهِ‏ الْعَبْدُ وَ إِنْ قَلَّ»[75]؛ بهترین کارها این است که اندک و مداوم باشد. <اِنَّ الَّذٖینَ قاٰلُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقاٰمݧُوا>[76]؛ این استقامت بهدنبال ابراز <رَبُّنَا اللّٰهُ> یک اصل است؛ یعنی هرکه در پی پروردگار است میباید در پس ابراز «ربنا الله» در راه او استقامت و مداومت بهخرج دهد؛ از این رو اصل عملی دیگر، مداومت و استقامت بر عمل، حداقل به مدّت چهل روز است.

درباره بحث اهمیت عدد چهل، سید بحر العلوم{رحمة الله علیه} در ابتدای رساله «سیروسلوک» با محور قراردادن روایت شریفه «مَنْ‏ أَخْلَصَ‏ لِلَّهِ‏ أَرْبَعِینَ‏ صَبَاحاً ظَهَرَتْ‏ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ.»[77] و با ذکر سایر روایات، به طور مفصل به توضیح پیرامون عدد چهل و خواص آن پرداخته است.

هـ. جایگاه استاد در سیروسلوک

آنچه تاکنون از مکتب تربیتی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} در زمینه سلوک علمی و عملی از نظر گذشت، عبارت از دستورات عمومی است و باید آنها را نسخه واحدی برای تمام علاقهمندان به سلوک در نظر گرفت. اما هنگامی که سالک خود را ملتزم به این دستورات عمومی و یا به تعبیری مقدماتی کرد، بدون نظارت استاد نمیتواند گامی فراتر نهد.

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهی[78]

هرکه گیرد پیشهای بی اوستا

ریشخندی شد به شهر و روستا[79]

نقشبیبدیل استاد در مراتب عالی

همواره یکی از سؤالاتی که برای علاقهمندان به سیر الی الله به وجود میآید، عبارت از استاد و جایگاه آن در این سیر و مسیر تهذیب نفس است. سالک در مراتب ابتدایی سیر و انجام دستوراتی نظیر اقامه نماز در اول وقت، زیارت اهل قبور، دائمالوضو بودن، انس با قرآن، نماز شب و دستوراتی از این قبیل، نیازمند استاد نیست؛ اما در مرتبه نفی خواطر، که بخواهد اندکاندک از مراحل سلوک به مراحل خاص بار یابد و قصدش ملکه کردن نفس خویش در محضر حقتعالی باشد، نیازمند استاد است. سبب آن است که در این مرتبه حملات شیطان بسیار شدید میشود. چون شیطان با ملاحظه کسی که به صورت جدی سلوک را اراده کرده، هجوم اصلی خود را آغاز میکند. از اینرو لازم است استادِ آگاهی که خود راهرفته است در کنار سالک باشد و لغزشگاهها را برای او تبیین کند و سالک را از افراط و تفریط بازدارد. چه، بسیاری از افراد به دلیل افراط و تفریط در سلوک الی الله، مزاج خود را از دست دادهاند و دچار خطاهای بزرگی شدند.

از این رو برای سیر در مراتب عالی ضرورت دارد سالک با یک استاد سیر خود را پیش ببرد و تمام دستورات پیشگفته نیز برای این است که سالک بتواند از استاد بهرهمند شود. در یک کلام، میتوان دستورات ذکر شده در مکتب تربیتی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} را مقدمه بهرهمندی اینچنینی توصیف کرد. بنابراین نقش استاد در نفی خواطر و سپس در مراتب عالی و مراقبات، نقشی حیاتی و انکارناپذیر است و انسان گریزی از این ندارد که از استادی کامل بهرهمند شود. گرچه اساتید طریق متعدد هستند، اما نباید از این نکته اساسی چشم پوشید که استاد اصلی، امام عصر؟عج؟ هستند و کسی که از روی اخلاص به درگاه امام؟عج؟ دست نیاز برآرد و از حضرت؟عج؟ دستگیری را مطالبه کند. ایشان هم اجابت میکنند و استادی بر سر راه انسان قرار میدهند.

 


[1]. البقرة، ۱۳۸.

 

[2]. یونس، 65.

 

[3].   «قَالَ النَّبِیُّ{صلوات الله علیه}: مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ ثُمَّ عَلَیْکَ مِنَ الْعِلْمِ بِمَا لَا یَصِحُّ الْعَمَلُ إِلَّا بِهِ وَ هُوَ الْإِخْلَاص‏»؛ بحار الأنوار، ج‏2، ص32.

 

[4]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص232.

 

[5]. غرر الحکم و درر الکلم، ص755.

 

[6]. <یآٰ اَیّݧُهݧَا الَّذٖینَ ءاٰمَنݧُوا عَلَیْکُمْ اَنْفُسَکُمْ٭ݦݦݦݦۖ لاٰ یَضُرݦݦݩُّݣݣکݠُمْ مَنݨݨْ ضَلَّ اِذَا اهْتَدَیْتُمْ٭ݦݦݦۚ اِلَى اللّٰهِ مݨَݡرݨݧْحݫݫݫݓِعݦُکُمْ جَمٖیعًا فَیُنَبِّئُکُمْ بِماٰ کُںݩݧݐݨْٮݧݩݑُمْ تَعْمَلُونَ>؛ المائدة، 105.

 

[7]. الحشر، 18.

 

[8]. الواقعة،77-79.

 

[9].   <وَاِںݧݩݐَّهݧݩݩُۥ ڡݨݐݭٖیٓ اُمِّ الݨݦْکِتاٰبِ لَدݧݧَیݨݨْںݩݩݐاٰ لَعَلِیٌّ حَکٖیمٌ‏>؛ الزخرف، 4.

 

[10]. «عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْقَرَاطِیسِیِ‏ قَالَ: قَالَ لِی أَبُوعَبْدِاللَّهِ{علیه السلام}: یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ إِنَّ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ‏ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَى شَیْ‏ءٍ حَتَّى یَنْتَهِیَ إِلَى الْعَاشِرِ فَلَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَکَ فَیُسْقِطَکَ مَنْ هُوَ فَوْقَکَ وَ إِذَا رَأَیْتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْکَ بِدَرَجَةٍ فَارْفَعْهُ إِلَیْکَ بِرِفْقٍ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَیْهِ مَا لَا یُطِیقُ فَتَکْسِرَهُ فَإِنَّ مَنْ کَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَیْهِ جَبْرُهُ»؛ الکافی، ج‏2، ص 45.

 

[11].   <یآٰ اَیّݧُهݧَا الَّذٖینَ ءاٰمَنݨُوٓݢݢا اِذݢݢاٰ قݫٖیلَ لݦَکݧُمْ تَڡݐَسَّحُوا ڡݨݐݭِی الݠݨْمݧݧَحݓاٰلݫِسِ فَافْسَحُوا یݦَفݨْسَحݭݭݪِ اللّٰهُ لݦَکُمْ٭ݦݦݦݦۖ وَاِݣݣدݩݩݐݢݢاٰ قݫٖیلَ انْشُزُوا فَانْشُزݧُوا یݦَرݦݨْݣݣڡݧݐَعݭِ اللّٰهُ الَّذٖینَ ءاٰمَنݧُوا مِںݦݩݩݐݨْکُمْ وَالَّدݩݐٖینَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرݧَجاٰتٍ٭ݦݦݦݩݩۚ وَاللّٰهُ بِماٰ تَعْمَلُونَ خَبٖیرٌ>؛ المجادلة، 11.

 

[12].  الأنعام، 75.

 

[13]. الإسراء، 78.

 

[14]<یآٰ اَیّݧُهݧَا الَّذٖینَ ءاٰمَنݨُوٓݢݢا اِذݢݢاٰ قُمݧْٮݧݩݑُمْ اِلَى الصَّلٰوةِ فَاغْسِلݧُوا وُحݫݓݧُوهݧݩَکُمْ وَاَىݫݔݧݨݨݧْدݫِیَکُمْ اِلَى الْمَراٰفِقِ وَامݨْسݧَݡحݩُوا بِرݦُءݨُوسِکُمْ وݦَاَرݧݨْجݩݦݩُلݦَکݠݧُمݨْ اِلَى الْکَعْبَیݨݨْنِ٭ݦݦۚ وَاِنݧݨݨْ کُںݩݧݐݨْٮݧݩݑُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرݦُوا٭ݦݦۚ وَاِنݧݨݨْ کُںݩݧݐݨْٮݧݩݑُمْ مݦَرݨْصݩݐݧݧݧݩݩݩݧݧݩٰٓى اَوْ عَلٰى سَفَرٍ اَوْ جآٰءَ اَحݨݦَݡدٌ مِںݦݩݩݐݨْکُمْ مِنَ الْغآٰئِطِ اَوْ لاٰمݧَسْتُمُ النِّسآٰءَ فَلَمْ تَجِدݧݧُوا مآٰءً فَٮݧݑَىݫݭݔݨݨݧݨَمݧݧَّمݧݧݧُوا صَعٖیدݧًݡا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَاَىݫݔݧݨݨݧْدݫٖیکُمْ مِںݩݩݐݨݨْهُ٭ݨݨݦݦݦݦݦۚ ماٰ ىݔݧُرݪٖݣݣىݬݫݔدݦݩُ اللّٰهُ لݠݫِىݫݫݫݔݧݧݨَحݫݫݓْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنݨْ حَرݨَݢݢحݬݫݓݬٍ وَلٰکݠݫݫݫݭِنݨْ ىݔݧُرݪٖݣݣىݬݫݔدݦݩُ لݫِىݫݫݭݫݔݦُطݦَهِّرݦݩَکُمْ وَلݠݫݬِىݫݫݫݔݧُٮݧݑݫݫِمَّ ںݨݐݫِعْمَٮݩݑَهُۥ عَلَیْکُمْ لَعݩَلݦَّکُمْ تَشْکُرݧُونَ>؛ المائدة، 6.

 

[15]<یآٰ اَیّݧُهݧَا الَّذٖینَ ءاٰمَنݧُوا لاٰ تَقْرݦَبݧُوا الصَّلٰوةَ وَاݦَںݧݩݐݨْٮݩݧݧݑُمْ سُکاٰرٰى حَتّݧݧݧݩݩݩݧݧݩݩݩݧٰى تَعݧْلَمُوا ماٰ تَقُوݣݣلُونَ وݩَلاٰ جُنُبًا اِلّاݦݦݦݦݨٰݠ عاٰبِرٖی سَبٖیلٍ حَتّݧݧݧݩݩݩݧݧݩݩݩݧٰى تَغْتَسِلُوا٭ݦݦۚ وَاِنݧݨݨْ کُںݩݧݐݨْٮݧݩݑُمْ مݦَرݨْصݩݐݧݧݧݩݩݩݧݧݩٰٓى اَوْ عَلٰى سَفَرٍ اَوْ جآٰءَ اَحݨݦَݡدٌ مِںݦݩݩݐݨْکُمْ مِنَ الْغآٰئِطِ اَوْ لاٰمݧَسْتُمُ النِّسآٰءَ فَلَمْ تَجِدݧݧُوا مآٰءً فَٮݧݑَىݫݭݔݨݨݧݨَمݧݧَّمݧݧݧُوا صَعٖیدݧًݡا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَاَىݫݔݧݨݨݧْدٖىݫݔکُمْ٭ݦݦݦݩۗ اِنَّ اللّٰهَ کاٰنَ عَفُوݨݨًّا غَفُورًا>؛ النساء، 43.

 

[16].  همان.

 

[17]. «یَا ابْنَ مَسْعُودٍ احْذَرْ سُکْرَ الْخَطِیئَةِ فَإِنَّ لِلْخَطِیئَةِ سُکْراً کَسُکْرِ الشَّرَابِ بَلْ هِیَ‏ أَشَدُّ سُکْراً مِنْهُ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى‏ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُون‏»؛ بحار الأنوار، ج‏74، ص102.

 

[18]. «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ‏آبَائِهِ؟عهم؟: ‏...السُّکْرُ أَرْبَعُ‏ سُکْرَاتٍ سُکْرُ الشَّرَابِ وَ سُکْرُ الْمَالِ وَ سُکْرُ النَّوْمِ وَ سُکْرُ الْمُلْک‏...»؛ الخصال، ج‏2، ص636.

 

[19]. «یَنْبَغِی لِلْعَاقِلِ أَنْ یَحْتَرِسَ مِنْ سُکْرِ الْمَالِ وَ سُکْرِ الْقُدْرَةِ وَ سُکْرِ الْعِلْمِ‏ وَ سُکْرِ الْمَدْحِ وَ سُکْرِ الشَّبَابِ فَإِنَّ لِکُلِّ ذَلِکَ رِیَاحاً خَبِیثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقَار»؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص66 ؛ «بر عاقل است که از مستى مال، و مستى قدرت، و مستى‏ علم، و مستى ستایش، و مستى جوانی بپرهیزد؛ چه هر یک از اینها را پلیدی است که عقل را مى‏رباید و از وقار آدمى مى‏کاهد»؛ الحیاة (ترجمه احمد آرام)، ج‏1، ص296.

 

[20]4. <اݗُٮݩݑݨْلُ مآٰ اُوحِیَ اِلَیْکَ مِنَ الݨݦْکِتاٰبِ وَاَٯݨݑݫِمِ الصَّلٰوةَ٭ݨݦۖ اِنَّ الصَّلٰوةَ تَںݧݩݐݨْهݧݧݧݧݩݩݩݧݧٰى عَنِ الْفَحْشآٰءِ وَالݨْمُںݩݦݐݦݨݨْکݦݨݦَرِ٭ݦݨݨݦۗ وَلَذِکݨݨْرݩُ اللّٰهِ اَکْبَرُ٭ݦݦݦݦۗ وَاللّٰهُ یَعݧْلَمُ ماٰ تَصْنَعُونَ>؛ العنکبوت، 45.

 

[21].  پیرامون بحث باطن داشتن دین و ادله عقلی و نقلی آن، مؤلف محترم بهطور مبسوط در  سلسله جلسات مبانی اخلاق عملی به این موضوع  پرداخته است، که هیئت علمی مؤسسه جلوه نور علوی{علیه السلام} در حال تهیه و تنظیم مکتوب آن جلسات میباشد و پس از انتشار در اختیار علاقهمندان قرار خواهد گرفت.

 

[22]. «إِلَهِی إِنَّهُ مَنْ لَمْ یَشْغَلْهُ الْوُلُوعُ بِذِکْرِکَ وَ لَمْ یَزْوِهِ السَّفَرُ بِقُرْبِکَ کَانَتْ حَیَاتُهُ عَلَیْهِ مِیتَةً وَ مِیتَتُهُ عَلَیْهِ حَسْرَة»؛ بحارالأنوار، ج‏91، ص95.

 

[23]. دیوان اشعار صائب تبریزی، غزل شماره 37.

 

[24]. مصباحالشریعه، ص97.

 

[25]. الانعام، 162.

 

[26]. نهجالبلاغة، ص549 و 550.

 

[27]. الکافی، ج2، ص504.

 

[28]. الخصال، ج1، ص236.

 

[29]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 238.

 

[30]. بحار الأنوار، ج‏74، ص 24.

 

[31]. الاعراف، 31.

 

[32]. الاسراء، 27.

 

[33].                       البته در برخی رسالههای عملیه در ذیل معاملات و مکاسب محرمه به بحث پیرامون برخی از احکام گناهان از جهت اکتساب و درآمد مالی از طریق انجام آن گناه پرداخته شده است.از جمله این کتابها  عبارتند از:

       الف. رساله آموزشی مقام معظم رهبری- جلد دوم؛ ب. رساله توضیح المسائل آیتالله مظاهری- بخش دوم.

[34]. علاقهمندان برای مطالعه در این زمینه میتوانند به کتاب احکام گناهان مورد ابتلاء و مجموعه هشت جلدی احکام گناهان بنا بر فتاوای حضرات آیات خامنهای، سیستانی و مکارم شیرازی زیر نظر مؤلف محترم که توسط هیئت علمی مؤسسه جلوه نور علوی{علیه السلام} گردآوری و چاپ شده است مراجعه فرمایند.

 

[35]. «کنز العمّال عن معاذ: عنه{صلوات الله علیه}: لَیسَ عَمَلٌ أحَبَّ إلَى اللَّهِ تَعالَى‏ ولا أنجَى‏ لِعَبدٍ مِن کُلِّ سَیِّئَةٍ فی الدُّنیا والآخِرَةِ مِن ذِکرِ اللَّهِ. قیلَ: ولا القِتالُ فی سَبیلِ اللَّهِ؟ قالَ: لولا ذِکرُ اللَّهِ لَم یُؤمَرْ بِالقِتالِ میزانالحکمة، ج‏4، ص 219.

 

[36]. <وَاݦَںݦݩݐݨݧْرݩݐَݢݢلݠݨْنآٰ اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبݧَیݧّݫِنݧَ لِلنّاٰسِ ماٰ ںݐݦُرݦݩݐِّلَ اِلَیݨݧْهِمݨْ‏> النحل، 44؛ <ڡݨݐَذَکِّرݩْ اِںݧݐَّمآٰ اَںݧݐْتَ مݨُدݦݐݧَکݠݨِّرٌ> الغاشیة، 21.

 

[37]. «قَالَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ{علیه السلام}: لَا تَجْلِسْ عَلَى الطَّعَامِ إِلَّا وَ أَنْتَ جَائِعٌ وَ لَا تَقُمْ عَنِ الطَّعَامِ إِلَّا وَ أَنْتَ تَشْتَهِیهِ». الخصال، ج‏1، ص229.

 

[38]. مثنوی معنوی، ص436.

 

[39]. دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل شماره570.

 

[40]. نهجالبلاغة، ص253 و 254.

 

[41].  «عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}...قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه} حَلَالٌ بَیِّنٌ وَ حَرَامٌ بَیِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ‏ بَیْنَ‏ ذَلِکَ‏ فَمَنْ تَرَکَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَکَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَکَ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَم...»؛ الکافی، ج‏1، ص67.

 

[42]. همان.

 

[43]. الامالی (للطوسی)، ص532.

 

[44]. همان، ص220.

 

[45]. من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص156.

 

[46]. همان.

 

[47]. بحار الانوار، ج12، ص94، ح94.

 

[48]. دیوان کبیر شمس، غزل1326.

 

[49]. «وَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ{صلوات الله علیه} أَنَّهُ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَنَظَرَ إِلَى أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ یُصَلِّی وَ یَنْظُرُ حَوْلَهُ فَقَالَ لَهُ یَا أَنَسُ صَلِّ صَلَاةَ مُوَدِّعٍ تَرَى أَنَّکَ لَا تُصَلِّی بَعْدَهَا صَلَاةً أَبَداً.»؛  دعائمالإسلام، ج‏1، ص158.

 

[50].  دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل23.

 

[51]. فاطر، 15.

 

[52]. الفجر، 27و28.

 

[53]. دیوان حافظ،تصحیح قدسی، غزل23.

 

[54]. نهج البلاغة، ص253 و 254.

 

[55]. آدابالصلوة، ص29.

 

[56]. من لا یحضرهالفقیه، ج1، ص469.

 

[57]. الواقعة، 79.

 

[58]. العنکبوت، 45.

 

[59]. تهذیب الاحکام، ج2، ص237.

 

[60].  محمد، 24.

 

[61].  المطففین، 14.

 

[62]. «وصفه{علیه السلام} المتقین‏ قَالَ بَعْدَ حَمْدِ اللَّهِ وَ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی الدُّنْیَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ... تَالُونَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهُ تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ وَ تَهِیجُ أَحْزَانُهُمْ بُکَاءً عَلَى ذُنُوبِهِمْ وَ وَجَعِ کُلُومِهِمْ وَ جِرَاحِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ وَ مُفْتَرِشُونَ جِبَاهَهُمْ وَ أَکُفَّهُمْ وَ أَطْرَافَ الْأَقْدَامِ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ الْعَظِیمِ فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ.»؛ تحف العقول، ص 159.

 

[63]. دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل305.

 

[64]. «مرحوم علامه طباطبایی میفرماید: «در ایامى که در نجف اقامت داشتم، روزى مرحوم استاد؟رضو؟ از نزد من مى‏گذشتند، دست روى شانه‏ام گذاشتند و فرمودند: «فرزند! دنیا مى‏خواهى نماز شب بخوان، آخرت مى‏خواهى نماز شب بخوان.» چنان این سخن در من اثر کرد که تا زمانى که در نجف بودم محضر وى را رها نکردم و چون به وطن بازگشتم تا زمان رحلتش، پیوسته روابط ما برقرار بود و دستوراتى مى‏دادند و مکاتباتى داشتیم.» پاسداران حریم عشق، ج‏8، ص41.

 

[65]. شعر منتسب به مولوی است.

 

[66]. نهجالبلاغة، ص353.

 

[67]. دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل132.

 

[68]. «رُوِّینَاهَا فِی الْحَدِیثِ النَّبَوِیِّ الْمَشْهُورِ حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ‏ قَبْلَ‏ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الْأَکْبَر»؛ محاسبةالنفس، ص13.

 

[69]. الاسراء، 13.

 

[70].  همان، 14.

 

[71]. علاقهمندان برای مطالعه بیشتر در این زمینه میتوانند به مجموعه «مراقبات اخلاق نوحیدی» که زیر نظر مؤلف محترم توسط هیئت علمی موسسه جلوه نور علوی{علیه السلام} گردآوری و چاپ شده است، مراجعه فرمایند.

 

[72]. «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ{علیه السلام}... کَانَ یُصَلِّی صَلَاةَ مُوَدِّعٍ یَرَى أَنَّهُ لَا یُصَلِّیَ بَعْدَهَا أَبَداً وَ لَقَدْ صَلَّى ذَاتَ یَوْمٍ فَسَقَطَ الرِّدَاءُ عَنْ أَحَدِ مَنْکِبَیْهِ فَلَمْ یُسَوِّهِ حَتَّى فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ فَسَأَلَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ وَیْحَکَ أَ تَدْرِی بَیْنَ یَدَیْ مَنْ کُنْتُ إِنَّ الْعَبْدَ لَا یُقْبَلُ مِنْ صَلَاتِهِ إِلَّا مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ.»؛ الخصال، ج‏2، ص517.

 

[73].                       «این قلبها زنگار میگیرد همانطور که آهن زنگ میزند. سوال شد جلای آن چگونه است؟ فرمودند: تلاوت قرآن.»

 

[74]. محاسبةالنفس. ص33.

 

[75]. الکافی، ج‏2، ص82.

 

[76]. <اِنَّ الَّذٖینَ قاٰلُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقاٰمݧُوا تَتَںݩݐَزَّلُ عَلَیْهِمُ الݠْمݩݧَلآٰىݧݩݩݧݘݫݫِکَةُ اَلّاݦݦݦݦٰݠ تَخاٰفݧݧُوا وݩَلاٰ تَحݦْزݨَنݧݩݧُوا وَاَٮݫݓݨݧْسݧݩݒݭݫِرُوا بِالْجݨَںݩݩݧݐَّةِ الݠَّتٖی کُںݩݧݐݨْٮݧݩݑُمْ تُوعَدُونَ>؛ فصلت، 30.

 

[77]. جامعالاخبار، ص 94.

 

[78]. دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 572.

 

[79]. مثنوی معنوی، ص344.

 

فهرست مطالب