انسان دارای ساحت جسمانی و روحانی است و آنچه که قابلیت سیر دارد، نفس یا بُعد روحانی او است. در ضرورت و تبیین مقدمات این سیر، باید این سه مسئله را تبیین کرد: 1. اهمیت زدودن ناخالصیها؛ 2. زمان آغاز سیروسلوک؛ 3. محور اصلی سلوک، معرفت به توحید از طریق شناخت امام زمان؟عج؟.
گفتار اول: اهمیت زدودن ناخالصیهای غیرتوحیدی
قرآن کریم برای سیر ارتقایی انسان، از مبانی و اصولی سخن به میان آورده است. برای نمونه در آیه: <وَماٰ خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالݨْاݪݪِںݧݐݨݧْسݧݧَݡ اِلّاݦݦݦݦݨٰݠ لݫِىݫݫݫݭݔݨݨݨَعݨݨْبݨݨݧُدݧݧُونݫِ>[1]، فلسفه خلقت جن و انس، عبادت و تعبد پروردگار معرفی شده است. حال پرسش این است که کدام عبادت مورد رضایت خداوند است و انسان باید به چه نحوی از عبادت، تعبد داشته باشد؟ پاسخ عقل به چنین پرسشی این است که عبادتی مورد رضای خداوند قرار میگیرد که عاری از هرگونه شرک باشد و خداوند در قرآن میفرماید: <وَاعْبݧُدْ رَبَّکَ حَتّݧݧݧݩݩݩݧݧݩݩݩݧٰى یَاݨْٮݨݑݫِىݫݔݧَکَ الْیݩَقٖینُ>[2]، به این معنا که، آنگونه خداوند باید عبادت شود تا انسان به مقام یقین نائل آید. مراد از مقام یقین، آن مقامی است که انسان از تمام شواهد کفر، شرک و رگههای ناخالصی که او را از خداوند جدا میکند، پاک شود. انسان زمانی که به مرتبه یقین دست یافت، به تعبیر قرآن به مقام «مصطفی» نائل آمده است و «مصطفی» در فرهنگ قرآن عبارت از کسی است که از تمام ناخالصیهای غیرتوحیدی پاک شده باشد. چنین انسانی از مرتبه «مخلِصین» عبور کرده و به مرتبه «مخلَصین» بار یافته است. کسی که در مقام «مخلِصین» قرار دارد، همچنان از شرک اعتقادی و گناه عملی رنج میبرد و این رگههای ناخالصی در وجودش موجود است و با پالایش درونی سعی میکند این آلودگیها را از وجود خویش بزداید. «مخلِص» در این سیر به وادی کامل خلوص بار مییابد که در این مرتبه باید او را «مخلَص» توصیف کرد.
ویژگی «مخلَصین» در فرهنگ قرآن
در قرآن کریم نیز از «مخلِصین» و «مخلَصین» سخن به میان آمده است. برای نمونه، شیطان زمانی که از خداوند برای گمراه کردن بندگان مهلت میخواهد، میگوید: <قاٰلَ فَبِعݫݭݭِرݩݦݦݐَّٮݑݫݬِکَ لَاُعݧݐݧْوِیݦݨَںݧݩݩݐَّهݠݧݧݩُمݧݨْ اَجݨݨْمݧݨݧَݡعݫٖینَ ٨٢ اِلّاݦݦݦݦݨٰݠ عِباٰدَکَ مݫِںݧݐݨْهݧݨُمݧݨُ الْمُخْلَصٖینَ>[3]؛ وی به عزت خداوند سوگند یاد میکند که تمام انسانها را گمراه میکند، مگر کسانی که به مرتبه «مخلَصین» رسیدهاند. این آیه نشان میدهد، حیطه اغواگری شیطان بسیار گسترده است و صرفاً کسانی که کافر هستند مورد اغوای او قرار نمیگیرند، بلکه مسلمانان و حتی علما و شخصیتهای برجستهای که به لحاظ ایمانی به درجات عالی رسیدهاند هم مصونیت ندارند. چه، افرادی که در مراتب عالی ایمان و اسلام سیر میکنند، بیش از دیگران مورد حملات سنگین شیطان قرار میگیرند که از جمله میتوان به شخصیتهایی نظیر «بلعم باعورا» و «قارون» اشاره کرد.
آنگونه که در روایات وارد شده، هنگامی که قارون به قرائت تورات مشغول میشد، تعداد زیادی از بنیاسرائیل و یهودیان گِرد او جمع میشدند و از صوت زیبای او لذت میبردند. از اینرو نباید چنین پنداشت که دام شیطان تنها برای مشرکین و کفار پهن میشود؛ بلکه به صورت مداوم انسان «مخلِص» در معرض تهدیدهای شیطان است و زمانی دست شیطان از گمراهی او کوتاه میماند که به مقام «مخلَصین» بار یافته باشد؛ همچنانکه در آیه محل بحث به این نکته اشاره رفته است. عدم توانایی شیطان بر گمراهی «مخلَصین» نیز از روی لطف و محبت او نیست؛ بلکه اساساً چنین توانی برای گمراهی بندگان «مخلَص» نخواهد داشت. نکته لطیف قرآنی این است که انسانها برای عبودیت خداوند خلق شدهاند تا از رهگذر این عبودیت، به مقام «مخلَصین» برسند تا شیطان نتواند آنها را از مسیر درست منحرف کند. چنین سیری که دست شیطان را از گمراهی انسان به صورت کامل کوتاه میکند، با اینکه انسان بخواهد کاری کند که در دام شیطان قرار نگیرد، متفاوت است. چه، در سیر نخست، انسان در قلهای قرار میگیرد که شیطان را از گمراهی خود عاجز میکند؛ اما در سیر دوم، امکان اغواگری شیطان همچنان به قوت خود باقی است. بنابراین سخن در التزام به چنین سیر و سلوکی در مراتب اخلاص و ایمان، تا بار یافتن به مقام «مخلَصین» است.
وجوب تحصیل مقام «مخلَصین» بر سالک
اکنون که سخن از ویژگیهای «مخلِصین» و «مخلَصین» به میان آمد و مشخص شد که بالاترین مقام سلوک الی الله برای «مخلَصین» است، این پرسش مطرح است که آیا رسیدن به چنین مقامی بر انسان واجب است و باید با تمام قدرت و قاطعیت پای در این وادی بگذارد، یا حصول چنین مقامی استحباب دارد؟ برای پاسخ به این پرسش، میتوان به قرآن کریم و سوره مبارکه حشر مراجعه کرد، آنجا که خداوند میفرمایند: <یآٰ اَیّݧُهݧَا الَّذٖینَ ءاٰمَنݧُوا اٮݧݑَّٯݧݨݧݑُوا اللّٰهَ وَلݨْتَںݐْظݦُرݦْ نَڡݧݐݧݨْسٌ ماٰ قَدَّمݧݨݨَٮݦݑݨْ لݫِغَدٍ٭ݦݦݦݦݩۖ وَاتَّٯݧݧݑُوا اللّٰهَ٭ݦݦ>[4]. در این آیه، مؤمنین دوبار به تقوا امر شدهاند و کیفیت تقوا نیز در آیه <یآٰ اَیّݧُهݧَا الَّذٖینَ ءاٰمَنݧُوا اٮݧݑَّٯݧݨݧݑُوا اللّٰهَ حَقَّ تُقاٰتِهٖ>[5] تبیین شده است. در حالی خداوند بر تقوا تأکید میکند که چنین سفارشی را در مورد نماز نداشته و مرادش از تقوا، سطوح پایین آن نیست، بلکه توقع خداوند، رعایت حق تقوا توسط مؤمنین است. این آیه برای مسلمانان صدر اسلام بسیار سنگین بود و از اینرو به رسول خدا{صلوات الله علیه} گفتند: چنین توانی در ما وجود ندارد که به صورت کامل به این آیه و درخواست خداوند جامه عمل بپوشانیم. پس از این سخن بود که خداوند آیه دیگری را نازل کرد و فرمود: <فَاتَّٯݧݑُوا اللّٰهَ مَا اسْتَطݨَعݩْٮݧݑُمݨْ وَاسݨْمَعݧݩُوا وَاَطݫٖىݫݫݔعݩُوا وَاݦَنݧݨݨْڡݧݐِٯݧݑݧُوا خَیْرًا لݫِاݦݨَںݧݐݨْڡݧݨݐݧݩُسِکُمْ٭ݦݦݦݦ>[6]؛ خداوند در این آیه، از سنگینی تکلیف سابق کاست و به مؤمنین چنین خطاب فرمود که در حد توان، تقوا را بهجای آورند. مخاطب آیه نخست که بیانگر لزوم رعایت حق تقواست، اولیای الهی هستند و در آیه دوم، خداوند به صورت عام از مؤمنین تقوا را در حد توان مطالبه میکند. حضرت امیرالمؤمنین{علیه السلام} در روایتی فرمودند: آیه نخست در حق ما نازل شد و فقط ما هستیم که میتوانیم حق تقوا را رعایت کنیم.[7]
اکنون پرسش این است که حق تقوا و یا رعایت تقوا به حد استطاعت کدام است؟ آیا رعایت تقوا به این است که انسان نماز خود را بخواند، روزه بگیرد، حج بهجا آورد و در طول شبانهروز ساعات محدودی را به عبادت اختصاص دهد؟ آیا مقصود این است که انسان فقط در امورات پیشگفته تقوا داشته باشد و در مسائل روزمره زندگی نظیر معاملات، روابط اجتماعی، خواب، خوراک و... با عبادت خداوند کاری نداشته باشد؟ آیا چنین نحو از سلوک را میتوان تقید به حق تقوا نام گذاشت یا چنین نحوی از زندگی، رعایت تقوا در حد توان است؟ سؤال مهمتر این است که آیا مسئله نمیتواند فراتر از این سطوح باشد؟ خداوند در قرآن کریم میفرماید: <وَساٰرِعُوٓݢݢا اِلٰى مَغݨْفِرݦَةٍ مِنݨْ رَبِّکُمْ وَجݩݧَںݧݩݩݐَّةٍ عَرݨݨݨْݣݣݣضُهَا الݠسَّمٰواٰتُ وَالݨْاَرݧݧْݤصݦݦݩݐݧُ اُعِدَّتْ لِلْمُٮݩݑَّٯݧݑٖینݧَ>[8]. در این آیه، صحبت از شتافتن به سوی مغفرت الهی و پیشی گرفتن از یکدیگر در این سیر است؛ بنابراین در مسیر معنویت و سلوک، التزام به سطوح پایین کافی نیست و چنین التزامی هم از سالک خواسته نشده است؛ بلکه آنچه مهم است عبارت از دلواپسی در این مسیر، سرعت گرفتن و پیشی گرفتن از دیگران است. در آیه<وَڡݨݐݭٖی ذٰالِکَ فَلْىݫݫݔݨَٮݩݑَںݠݠݩݐاٰفݧَسِ الْمُتَناٰفݫِسُونَ>[9]، نیز خداوند از مسابقه افراد با یکدیگر خبر میدهد. به اصطلاح عامیانه، میتوان مسئله را چنین تقریر کرد که سالک در این سیر باید چنان دغدغهمند باشد که نَفَس نَفَس بزند.
حاصل مطالب پیشگفته چنین است که اولاً، تقوا که به معنای سیر در مسائل معنوی است، عیناً همانند نماز و روزه بر سالک واجب است و چهبسا باید آن را از اوجب واجبات تلقی کرد و انسانِ سالک، گریزی از این ندارد که تقوا را به حد اعلا برساند و به تهذیب نفس بپردازد. ثانیاً، سالک در این مسیر باید تمام کوشش و وسع خود را به کار گیرد تا به مراتب عالی اخلاص یعنی مقام «مخلَصین» در همین دنیا نائل آید.
گفتار دوم: زمان آغاز سلوک
تاکنون ضرورت سیروسلوک به سوی پروردگار و همچنین وجوب آن مشخص شد. سلوک الی الله به سیر در مدارج اخلاص تا بار یافتن به مقام «مخلَصین» معنا شد و آیاتی از قرآن مورد استناد قرار گرفت که خداوند بر سرعت گرفتن و پیشی گرفتن از یکدیگر در این مسیر تأکید کرده است. اکنون پرسش اساسی این است که اولاً، زمان آغاز این سیر چه زمانی است و چطور باید در این وادی گام نهاد؟ ثانیاً، آیا لازم است که انسان در سنین نوجوانی و عنفوان جوانی وارد فضای سلوک شود و اگر چنین است علت آغاز در این سنین چیست؟
دلایل آغاز سیر در نوجوانی و ابتدای جوانی
در یک نگاه کلان، پاسخ به این پرسشها چنین است که باید در نوجوانی و ابتدای جوانی پای در وادی سلوک نهاد و انتخاب چنین زمانی دلایلی دارد:
1. بُعد مسافت
اولین مسئلهای که سالک باید به آن التفات داشته باشد، طول مسیر است. برای پی بردن به سختی راه، کافی است به بیانی از حضرت امیرالمؤمنین{علیه السلام} خطاب به خداوند متعال مراجعه کرد؛ ایشان با تمام مقام و درجات اخلاصی که داشتند، وقتی با خداوند راز و نیاز میکنند، اینچنین تأسف خورده و میفرمایند: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ»[10]؛ «آه از کمی زاد و توشه و طولانی بودن راه و دوری سفر [آخرت] و عظمت مقصد». حال که شخصیت والایی در عالم اسلام همچون حضرت امیر{علیه السلام} اینچنین آه کشیده و از طولانی بودن راه، عظمت آن مکان و زمان و احوالات مترتب بر انسان در برزخ ابراز نگرانی میکنند، برای دیگران تکلیف روشن است. این بیان نورانی، مسیر را برای انسان ترسیم میکند. در یک کلام، سالک باید به طولانی بودن آن واقف باشد و بر این اساس برنامه سیر خود را تنظیم کند. چه، پیمودن مسیر طولانی، زمانی طولانی را هم طلب میکند و انسان هرچه زودتر و در ایام نوجوانی بتواند پای در وادی سیروسلوک به سوی حقتعالی بگذارد، به توفیق نزدیکتر است. از اینرو نخستین دلیل برای آغاز سیر در این دوره، طولانی بودن مسیر تلقی میشود.
2. زنگارهای کمتر در این دوران
دومین دلیل، اندک بودن خطر زنگارها در ایام نوجوانی و جوانی است. انسان مفطور به فطرت توحیدی است؛ به این معنا که گرایش به توحید و در مرتبه عالیتر، انس دائمی با توحید در وجودش به ودیعه نهاده شده است و آیه <فَاَقِمْ وَحݫݓݨْهݧَکَ لݫِلدّٖینِ حَنٖیفݩًا٭ݦݦۚ ڡݦݨݐِطْرݦَٮݩݩݩݑَ اللّٰهِ الݠَّتٖی فَطݧݨَرݦݨَ الںݩݦݩݐݨّاٰسَ عَلَیْهاٰ٭ݦݦݦۚ لاٰ تَبݧْدٖیلَ لِحݩݩݐَلݧْٯݨݑِ اللّٰهِ٭ݦݦۚ ذٰلِکَ الدّٖینُ الْقَیِّمُ وݩَلݩݩݩݩݩݩݩݩݧݧݩٰکݠݫݫِنَّ اَکݧݨْثَرَ الںݩݩݦݐݨّاٰسِ لاٰ یَعݧْلَمݧݩُونَ>[11]، به همین معنا اشاره دارد. بر این اساس، تهذیب نفس و سلوک الی الله به معنای پاک کردن زنگارها از فطرت توحیدی انسان است. با توجه به اینکه گرایش به توحید به صورت فطری در انسان نهاده شده است، باید سعی کند موانع را برای شکوفایی این فطرت برطرف کند تا این فطرت به حد کمال خود نائل آید. فطرت توحیدی انسان همانند بذر گندمی است که کشاورز آن را در دل خاک قرار میدهد و نیازی نیست برای رشد آن کاری انجام دهد؛ بلکه کار او باید دفع و رفع موانع رشد این بذر باشد. چه، بذر اگر در شرایط مناسب قرار گیرد و مانعی بر سر راهش وجود نداشته باشد، به خوبی میتواند رشد کند؛ از اینرو سخن در موانعی است که مانع رشد انسان میشوند. خداوند در این زمینه میفرماید: <کَلّاݨݦݦݦݦٰݠ٭ݨݧۖ بَلݦݨݨݨݨݦݨْݩݧۜ راٰنَ عَلٰى قُلُوٮݫݓݭݫݭِهݠݫݫِمْ ماٰ کاٰںݧݧݐُوا یݧݧݩَکݨݧْسِبُونَ>[12] این آیه دلیل عقب افتادن از سیر به سوی توحید را بیان میکند و علت اصلی را زنگارها، غبارها و آلودگیهایی میداند که بر قلب انسان نشسته است. دلیل عارض شدن زنگار بر قلوب نیز، اعمال ناپسند و یا اعتقادات ناصحیح است؛ بنابراین اولین گام در سلوک الی الله این است که انسان زنگار را از قلب خود بزداید. به میزانی که این زنگارها بیشتر باشد، تلاش برای پاک کردن آنها نیز بیشتر باشد و انسان زحمات شدیدتری را متحمل شود. طبیعی است، در سنین نوجوانی، زنگارهایی که بر قلب عارض میشوند، کمتر است و انسان بهتر میتواند در وادی سلوک وارد شود.
برای این مدعا، شواهدی از صدر اسلام نیز موجود است و برای نمونه میتوان به احوالات «زید بن حارثه» اشاره کرد که در حدود هجده سالگی به مقام یقین رسید؛ در روایتی آمده است: «زید» به رسول خدا{صلوات الله علیه} عرض کرد: در حال یقین شب را صبح کردم؛ سپس پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} به او فرمود: برای هر چیزی علامتی وجود دارد، حال علامت یقین تو چیست؟ در پاسخ عرضه داشت: برای من قیامت کشف شده و از احوال بهشتیان و جهنمیان مطلع شدهام؛ در ادامه رسول خدا{صلوات الله علیه} میفرمایند: این بندهای است که خداوند دل او را به نور ایمان نورانی کرده است[13].
3. ماندگاری دریافتهای نخستین
سومین دلیل برای آغاز سلوک در این دوران، عبارت از ماندگاری دریافتهای نخستین است که ریشه در مسائل روانشناختی نیز دارد. توضیح آنکه انسان پس از یافتههای اولیه خود، برابر یافتههای ثانویه مقاومت نشان میدهد. برای نمونه یک دانشآموز دبستانی وقتی برای نخستینبار مطلبی را از معلم خود میآموزد، بسیار دشوار است تا برای او ثابت کرد که معلم اشتباه کرده است؛ از اینرو نسبت به دریافت دوم تمایلی نشان نمیدهد. چنین به نظر میرسد که روح انسان، با آنچه که کشف میکند، اعم از اینکه صحیح و یا ناصحیح باشد، یگانه میشود و دلیل مقاومت در برابر یافتههای پسین، پس از یافته نخست نیز همین است. این مطلب بیانگر اهمیت آغاز سلوک در ایام نوجوانی است؛ زیرا، پیش از آنکه در این ایام قلب انسان به شبهات، اعمال ناپسند و اعتقادات فاسد آلوده شود، باید اعتقادات صحیح را اختیار کند. شاهد این مدعا، وصیت حضرت امیرالمؤمنین{علیه السلام} در نامه سیویکم نهجالبلاغه به فرزند خود، امام حسن{علیه السلام} است که میفرمایند: تو را جزو خودم، بلکه کل خودم یافتم. دلشوره و دلواپسی که برای خودم دارم، برای تو هم دارم؛ تو که داری بزرگ میشوی و من دارم پیر میشوم، گویی دارم جوان میشوم، چون دارم تو را میبینم. پس از بیان این مقدمات میفرمایند: پیش از موعد مقرر به تو میگویم که حکمتهای الهی را قبل از اینکه قلبت قسی شود و در برابر اینگونه مطالب مقاومت کند و از طرفی پیش از اینکه عقل تو، مشغول به انحراف شود، دریاب، تا اینکه بتوانی این مطلب را به صورت کامل از من اخذ کنی. در ادامه حضرت{علیه السلام} دستورات دیگر را مطرح میکنند.[14] از اینرو اگر انسان در ایام نوجوانی بتواند با مطالب توحیدی و اعتقادی آشنا شود و انس بگیرد، در وهله نخست، زمان بیشتری برای پیمودن این راه طولانی در اختیار دارد و از طرفی، برای بار یافتن به مقام «مصطفایی» راه هموارتری در پیش خواهد داشت؛ چراکه روح او در این ایام لطیفتر و مستعدتر است.
سه دلیل در ضرورت آغاز سیر در ایام نوجوانی و جوانی اقامه شد، اما این سه به تنهایی کفایت نمیکند و به دلیل اقتضائاتی که انسان در این سنین دارد، باید تحت مراقبت معلمین و پدران و مادران باشد. ایشان وظیفهای بسیار سنگین بر عهده دارند که عبارت از بسترسازی برای سیر معنوی است. باید این امر را مهمتر از آموزشهای معنوی برشمرد. بدین سبب که، کسی مانند اویس قرنی که در بستر معنویات قرار میگیرد، مسیر را هم طی خواهد کرد. یکی از دلایل مهمی که وظایف مربیان و والدین در قبال نوجوانان و جوانان را سنگین میکند، رسوخ وسایل ارتباط جمعی در زندگی است. به نحوی که حتی کودکان در سنین کمتر از هفت سال هم به صورت ناخواسته و از طریق تلفنهای همراه، اینترنت و... با مسائل مختلف آشنا میشوند؛ از اینرو لازم است هرچه زودتر، زمینه پاکی نوجوانان و تهذیب نفسشان، به لحاظ علمی و عملی فراهم گردد.
4. سایر دلایل ایجابی و سلبی
علاوه بر دلایل سهگانه پیشگفته در ضرورت شروع سیر در ایام نوجوانی و جوانی، دلایل ایجابی و سلبی دیگری هم وجود دارد:
الف. در بُعد ایجابی، یکی از مهمترین دلایل عبارت از اهمیت سلامت نوجوانی و جوانی است که خود مقدمه سلامت عمر انسان است. انسانی که در این دوران نفسش را پرورش نداده باشد و بخواهد وارد فضاهای اجتماعی نظیر دانشگاه و... شود، با حملات جدیتر شیطان مواجه خواهد شد. تربیت انسان در این دوران، مورد تأکید خداوند هم قرار گرفته است، به نحوی که حضرت ابراهیم{علیه السلام} را در همان دوران نوجوانی تحت تربیت خود درمیآورد و اگر این پیامبر الهی به سرعت حاضر میشود دستور ذبح فرزندش را امتثال کند، به دلیل همان تربیتی است که در دوران نوجوانی داشته است؛ در غیر اینصورت نمیتوانست از این امتحان پیروز سربرآورد. امتثال امر مولا برای عبد، نیازمند زمینههای تربیتی گستردهای است که به یکباره محقق نخواهد شد، بلکه باید مقدمات آن طی چندین سال فراهم شود تا انسان بتواند از عهده فرامین و تکالیف حقتعالی برآید. در روزگار کنونی، امر بر انسان دشوارتر است؛ چراکه انسان وقتی به مراتب بالاتر زندگی اجتماعی میرسد، با موقعیتهای مختلف سیاسی، اقتصادی و... مواجه میشود و این موقعیتها از یک طرف و حملات شدید شیطان نیز از طرف دیگر انسان را محاصره میکنند و اگر او عقبهای از تربیت و زدودن زنگارها از قلب نداشته باشد، نمیتواند دوام بیاورد.
ب. نکته دوم، از حیث مباحث سلبی است و در این قسم باید به تراکم شبهات امروزی اشاره کرد. در روزگاری کنونی، نوجوانان و جوانان در معرض انبوهی از شبهات قرار دارند که این حجم از شبهات در طول تاریخ اسلام بیسابقه بوده است. از اینرو مقاومت در برابر چنین شبهات دامنهداری، قلبی مقاوم را میطلبد؛ قلبی که از حیث علمی و عملی، آراسته، پیراسته و وارسته به نور توحید و امور مختلف سلوکی باشد. به تعبیر دیگر باید چنین مسئله را تقریر کرد که اگر علمای پیشین مطالعات دینی را واجب برمیشمردند، در روزگار کنونی اقدام به چنین مطالعاتی از اوجب واجبات است.
همچنین محدود بودن لغزشها در ایام نوجوانی نیز از جمله دلایلی است که میتوان در ضرورت آغاز سیر در این ایام اقامه کرد. اقتضای این ایام چنین است که شیطان نهایتاً از یک یا دو موضع میتواند به انسان هجوم ببرد که مهمترین آنها عبارت از شهوت شکم، شهوت جنسی و یا شهوت نگاه است. این در حالی است که به میزانی که انسان به سنین جوانی و بزرگسالی پای میگذارد، با حملهها و دامهای گستردهتر شیطان نیز مواجه خواهد شد. خداوند در قرآن، به بیان ویژگی شیطان اشاره کرده و میفرماید: <اِنَّهݧُۥ یَرݧٰݣݣىکُمْ هُوَ وَٯݨݑَݡبݫݫݬݬݬݫٖىݫݔلُهݩݧُۥ مِنݨْ حَیْثُ لاٰ تَرَوْنَهݠݧݩُمݨݨݦْ٭ݦݦݦ>[15]؛ شیطان و سپاهیانش، از جایی به انسان حمله میکنند که او آنها را نمیبیند و حتی فکرش را هم نمیکند که از این موضع گزیده شود.
با این بیان، روشن میشود که انسان باید در این ایام اقدام به شناسایی و از بین بردن روزنههای نفوذ شیطان کند. چه، حملات شیطان در این سنین محدودتر است و اگر انسان نتواند در این ایام برای دامهای محدود شیطان چارهای بیندیشد، در سنین بالاتر کاری به مراتب دشوارتر خواهد داشت. چون در این سنین، مقام، خانواده، فرزند، اموال، دوست و عادات اجتماعی و خانوادگی هریک موضعی برای حملات گسترده شیطان است و باید به این موارد، دهها و بلکه صدها روزنه دیگر را هم افزود که شیطان از آنها نفوذ میکند و انسانی که از پیش اهل تهذیب نباشد، نمیتواند تمام این روزنهها را شناسایی و مسدود کند.
از طرفی، خطر انحراف قلبی در بزرگسالی هم از دیگر مسائلی است که ضرورت آغاز سیر در ایام نوجوانی را گوشزد میکند.
در یک تقسیمبندی کلی میتوان حیطه و دامنه وسوسهها و حملات شیطان را به دو بخش تقسیم کرد: بخش نخست مربوط به فساد علمی است که عبارت از غیبت، تهمت، فساد اخلاقی و مسائلی از این دست میشود و ممکن است شیطان در این بخش توفیق چندانی نداشته باشد و انسان بتواند خود را از ورطه چنین آلودگیهایی دور نگه دارد. اما دومین بخش، مربوط به حملاتی است که به صورت ناگهانی به ذهن انسان انجام میدهد و در بسیاری از اوقات نیز در اختیار انسان نیست؛ اما این خود اوست که زمینه را برای ورود به گناه فراهم میکند. از جمله این حملات وسوسههایی است که انسان را به حسد و یا تنگنظری وامیدارد و در اختیار انسان هم نیست.
حال، به میزانی که انسان به سنین بالاتر میرود، ریشههای این خطرها در او قویتر میشود، اما در دوران نوجوانی اینچنین نیست و انسان در این دوره دارای روح لطیفی است که با همه با صمیمیت برخورد میکند. اگر این روح تحت تربیت قرار نگیرد، با مواجههای که با افراد مکار و حلیهگر دارد، کدر خواهد شد. بنابراین انسان باید در ایام نوجوانی به لحاظ علمی مبانی اعتقادی خود را در تمام مراتب محکم کند و در مسائل عملی نیز با دقت و حضور قلب دستورات شرع مقدس را اجرا کند، تا این قلب از دوران نوجوانی، آغشته به توحید، تعبد و تسلیم در برابر حقتعالی باشد. ممکن است چنین اشکالی مطرح شود که لزوم آغاز سیر و سلوک در ایام نوجوانی و ابتدای جوانی به دلیل جذب آنان به این سیر است، اما نباید دچار این توهم شد؛ زیرا دلیل اصلی آغاز سلوک در این سن، عالی بودن، ذومراتب بودن و لطیف بودن مقام توحید است که طی این مراتب نیازمند سیر است و برای رسیدن به مقامات عالی، لازم است از سنین نوجوانی سیر و سلوک را آغاز کرد و نباید چنین امری را عارضی دانست. بنابراین نوجوانی بهترین زمان برای سلوک است و نوجوانان را باید با این تعبیر جناب سعدی مورد خطاب قرار داد که:
غافل مباش اَر عاقلی، دریاب اگر صاحبدلی
باشد که نتوان یافتن، دیگر چنین ایام را[16]
گفتار سوم: محور اصلی سلوک؛ معرفت به توحید از طریق شناخت امام زمان؟عج؟
ضرورتهای آغاز سیر به سوی قرب الهی در ایام نوجوانی و ابتدای جوانی به صورت مفصل تبیین شد. به همان میزان که انسان دیرتر گام در این وادی بگذارد، مبتلا به خسران و غفلت است. در فرهنگ قرآن، هرکجا که از غفلت انسان سخن به میان آمده، مراد غفلت از بالاترین ناموس زندگی، یعنی توحید است و هرچقدر که این غفلت در طول زندگی طولانیتر باشد، خسران و گمراهی هم بیشتر خواهد بود. خداوند در آیه <قُلْ اِنَّ الْخاٰسِرٖینَ الَّذٖینَ خَسِرݦݦُوٓا اݨَںݩݐݨْڡݐُسݧَݡهݩُمݨْ وَاَهݨݧْلݫٖىݭݔهݠݭِمݨݦْ یݦَوݨْمݩݩَ الݠݨْٯݧݨݑِیاٰمݧَݡةِ٭ݦݦ>[17]، همین نکته را مطمحنظر قرار داده و به رسول اکرم{صلوات الله علیه} میفرماید: بگو که ضررکنندگان حقیقی، کسانی نیستند که مال یا آبروی خویش را از دست دادهاند، بلکه کسانی هستند که خود را باختهاند؛ از اینرو اولاً، بالاترین سرمایه انسان در طول زندگی، عمر اوست و ثانیاً، باید بیشترین حجم از این عمر را با ذکر، آگاهی و توجه نسبت به توحید پُر کند تا در زمره غافلین قرار نگیرد.
رسیدن به مقام «عین الیقین» یعنی شهود حقایق دین، منوط به حصول مقام «علم الیقین» است و خداوند در قرآن چنین سیری را برای انسان در نظر گرفته است. در نتیجه، نخست باید مبانی قرآنی اصول دین را تحکیم کرد. این مرحله از مراحل متوسط محسوب میشود و میتوان از آن به «اسلام اصغر» نام برد. به این معنا که انسان اولاً، به صورت کلی به اصول اعتقادات ایمان بیاورد و ثانیاً، به ارکان دین، نظیر نماز، روزه، حج و... جامه عمل بپوشاند. از مرحله بعد میتوان به «ایمان اصغر» تعبیر کرد که در اثر تکرار مرتبه نخست، قلب انسان با این امور مأنوس شده و وارد مرحله ایمان اصغر میشود. سپس زمانی که ایمان خود را به مدد براهین عقلی و کلامی محکم کرد، پای در مقام «اسلام اکبر» میگذارد و در این مرحله است که عقل انسان در برابر کفر دست به مقاومت زده در مقابل شبهات از استحکام کافی برخوردار میشود.
این نکته بیانگر لزوم هماهنگی نظام علمی انسان با نظام عملی اوست؛ توضیح آنکه: مطالعات علمی انسان باید در مسیری پیریزی شوند که اگر روزی قدم در وادی سیروسلوک و تهذیب نفس گذاشت، این مطالعات علمی با عملش سازگاری تام و تمام داشته باشد. به تعبیر دقیقتر، اصل نخست در مطالعات انسان، هماهنگی با آن چیزی است که در مطالب معنوی درمییابد. شاهد این مدعا روایتی از حضرت سیدالشهدا{علیه السلام} ناظر به آیه <وَماٰ خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالݨْاݪݪِںݧݐݨݧْسݧݧَݡ اِلّاݦݦݦݦݨٰݠ لݫِىݫݫݫݭݔݨݨݨَعݨݨْبݨݨݧُدݧݧُونݫِ>[18] است که میفرمایند: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ. فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ؟ قَالَ{علیه السلام}: مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُهُ»[19]. سخن امام{علیه السلام} دربردارنده این نکته است که انسان در وهله نخست باید خدا را بشناسد تا بتواند به بندگی و عبادت بپردازد.
به دیگر سخن، عبودیت منوط بر شناخت شده است. پس از این بیان، یکی از حاضران در آن جلسه به امام{علیه السلام} میگوید، خدا را چطور باید بشناسیم؟ حضرت{علیه السلام} در پاسخ میفرمایند: امام زمان خود را بشناسید تا از این طریق به شناخت خداوند نائل آیید. بنابراین امام{علیه السلام} یک اصل کلی را مطرح میکنند و آن اینکه، شناخت تفصیلی خداوند، از طریق ولایت و شناخت امام حاصل میشود. هرچند که با خداشناسی اجمالی امام را میشناسیم، اما خداشناسی تفصیلی، وابسته به شناخت امام است.
با این بیان روشن میشود که محور اصلی در سلوک عبارت از معرفت به امام زمان؟عج؟ است و معرفت به امام را نباید یک امر لازم تلقی کرد، بلکه اساساً باید هدف اول و آخر سلوک را در حصول چنین معرفتی دانست. از مطالب پیشگفته میتوان چنین استنباط کرد که سیروسلوک و اهتمام به تقوا یک اصل مسلم است و باید این سیر را از دوران نوجوانی آغاز کرد و تمام هدف از این سیر نیز حصول یک مرتبه یعنی توحید است که رسیدن به چنین مقام رفیعی، با معرفت به امام{علیه السلام} حاصل میشود.
[1]. الذاریات، 56.
[2]. الحجر، 99.
[3]. ص82 و 83.
[4]. الحشر، 18.
[5]. آل عمران، 102.
[6]. التغابن، 16.
[7]. «عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ قَالَ سَأَلْتُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ قَالَ وَ اللَّهِ مَا عَمِلَ بِهَذَا غَیْرُ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ نَحْنُ ذَکَرْنَا اللَّهَ فَلَا نَنْسَاهُ وَ نَحْنُ شَکَرْنَاهُ فَلَا نَکْفُرُهُ وَ نَحْنُ أَطَعْنَاهُ فَلَا نَعْصِیه»؛ مناقب آل أبی طالب؟عهم؟(لابن شهرآشوب)، ج2، ص177.
[8]. آل عمران، 133.
[9]. المطففین، 26.
[10]. نهجالبلاغة، ص481.
[11]. الروم، 30.
[12]. المطففین، 14.
[13]. «هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِیمَان»؛ الکافی، ج2، ص53.
[14]. نهجالبلاغة، ص391-393.
[15]. الأعراف، 27.
[16]. دیوان سعدی، غزل شماره15.
[17]. الزمر، 15.
[18]. الذاریات، 56.
[19]. علل الشرایع، ج1، ص9.