سیری با کتاب «آداب و مراقبات عزاداری سیدالشهداء(ع) و دستورات زیارت اربعین» اثر استاد فیاض‌بخش

زیارت سرچشمه حیات


زمان حدودی مطالعه ۹ دقیقه / ۳۰ مهر ۱۳۹۸ / علیرضا مقاری/اخلاق

یادداشتی پیرامون دفتر پنجم از مجموعه کتاب ادب حضور که در روزنامه فرهیختگان منتشر گردیده است.

۱- ما آزاد نیستیم. هیچ‌وقت نبوده که آزاد بوده یا هیچ‌وقت نیست که آزاد باشیم. ما هرگز مجاز نیستیم هیچ‌کاری را آن‌چنانکه دوست می‌داریم به انجام برسانیم. کار وقتی کار است آن‌چنانکه اقتضای آن است و طبع آن [کار] می‌طلبد، مطابق ماهیت و ضرورت آن کار و مطابق جهت و هدف و فلسفه‌ای که آن کار دارد، انجام شود. این لطیفه‌ای نیست که نیازی به استدلال داشته باشد، بلکه همه ما آن را به‌وضوح تمام می‌دانیم و می‌شناسیم.ما می‌دانیم نمی‌توانیم در ازای وظیفه‌ای که در قبال والدین خود داریم، به‌جای عیادت و دیدار آنان، صرفا به یادشان باشیم. می‌دانیم که صرف این یادبود، هرگز ادای وظیفه ما را نخواهد کرد؛ ما می‌دانیم نمی‌توانیم درسی را که استاد به ما آموخته، رها کرده و به‌جای آن مطلب دیگری که علاقه‌مند آن هستیم، بیاموزیم و انتظار داشته باشیم که استاد مطلب دلخواه ما را از ما بپذیرد؛ ما می‌دانیم نمی‌توانیم نسخه پزشک را نه آن‌چنانکه دستور داده شده، بلکه آن‌چنانکه می‌پسندیم عمل کنیم و انتظار سلامتی داشته باشیم؛ ما می‌دانیم نمی‌توانیم از میان قواعد حیات جمعی و قراردادهای اجتماعی آن را که به دلایل شخصی دوست می‌داریم، رعایت کنیم و دیگری را باز به دلایل شخصی رعایت نکنیم و در‌عین‌حال خطر، جریمه، تنش، درگیری، مجازات و مکافاتی در انتظار ما نباشد؛ ما می‌دانیم نمی‌توانیم خواست و درک خود را مبنای تعامل با اطرافیان قرار دهیم و انتظار داشته باشیم که دیگران هم مطابق خواست و درک ما بخواهند و بفهمند و از ما راضی باشند؛ ما می‌دانیم نمی‌توانیم وظایف یا اهداف مشخص شغلی را رها کرده و کار خود را طبق دلایل خودمان، آن‌چنانکه می‌پسندیم و آنقدر که حوصله داریم انجام دهیم و انتظار داشته باشیم کار ما پذیرفته شود؛ ما می‌دانیم نمی‌توانیم فریضه نماز را به‌جای نیاوریم و در عوض به آن بیندیشیم...
برای ما کاملا روشن است که هیچ عرصه‌ای از حیات ما، حتی فردی‌ترین و خصوصی‌ترین سطوح آن، بر مدار میل، علاقه و احساس ما نمی‌گردد و ما این را به‌راحتی درک می‌کنیم که چنین چیزی اساسا نه ممکن است و نه حتی مطلوب.

۲- با این حساب، پس اختیار و آزادی ما به چه درد می‌خورد؟ آیا نیروی اختیار، محفل انجمن رنج، کینه، عذاب و پوچی ماست؟ هاتفی است که همواره ما را به بهشتی می‌خواند که هرگز نبوده و نخواهد بود؟ معلوم است که نه! روشن است اختیار، نیرویی است برای برگزیدن خیر -آن‌چنانکه نامش چنین ندا سر می‌دهد.
اختیار ما این است که در میدان پیش روی خود، خیر را برگزینیم، هر چند ممکن است اشتباه کنیم و شری را که در لباس خیر درآمده برگزینیم. چرا چنین اشتباه مهلکی ممکن است؟ چون ما مختاریم؛ ما آزادیم.
تمام سخن این است که خیر را بشناسیم و آن را برگزینیم تا بر مسیر خیر سیر کنیم. این همه انسانیت، وجود و یگانه مساله ماست. خیر، پیش از ما هست و پس از ما هست. خیر، نیازی به ما ندارد. حتی ما نیز نیازی به او نداریم، بلکه ما در وضعی قرار داریم که یا در پی خیر می‌رویم یا هیچ و پوچ خواهیم بود.

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد              ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود

۳- چنین طرحی از حیات، به هیچ روی نمی‎تواند با ایده و اندیشه منادیانی که دعوت‌شان یکسره به خوشحالی و شادخواری و «حال خوب» است، همدل و همنشین باشد. چنین طرحی از حیات، همه خوبی، خوشی، شادی، نیکی و سعادت را در امری بیرون از علاقه، میل، کام‌جویی و آزادی ما می‌بیند و یکسره روی به خیر دارد و به آن سوی روان است. این طرح از حیات، زنده و جاری است. همواره جاری است، چون آغازش از سرچشمه‌ای پیش از بودن ما و قرارش دریایی پس از میل و علاقه ماست. ما هرگز نمی‌‎توانیم جلوی این حیات را بگیریم و با گفتارها و آرمان‌های کوتاه و کم‌عمق و دون‌مایه‌ای چون حال خوب و زندگی خوش، به چنگالش بکشیم و اسیرش کنیم. این حیات، همان مرغ بالابلند قله قاف است که نه طبق حال و فال ما می‌پرد و می‌رامد، بلکه ما را به حضور می‌خواند، شاید به حضورش برسیم.

عنقا شکار کس نشود دام بازچین         کان‌جا همیشه باد به دست است دام را

۴- چنین طرحی از حیات، اختیار را نه ذیل علاقه و میل ما، بلکه در مسیر بازشناسی و بازیابی خیر قرار می‌دهد. لذا در این حیات، اختیار آداب دارد. چراکه باید خیر را از غیر تشخیص دهد، پس باید رنگ و بوی خیر را بشناسد و مقدمات و آثار آن را بداند.
این ادب را از کجا باید آموخت؟ این رنگ و بو را کجا می‌توان جست؟ این منبع خیر، رحمت و سعادت کجاست؟

۵- اگر حیات ما در سیر بر مسیر خیر و یگانگی و یک‌رنگی با آن است؛ و اگر حیات بر مداری غیر از امیال و علایق و احساسات و تعلقات ما می‌گردد، پس ادب حیات را آنجا می‌توان آموخت که رنگی از این امیال و تعلقات نپذیرفته باشد. در محضر کسی می‌توان رنگ و بوی خیر را چشید که از همه این خودخواهی‌ها و هواپرستی‌ها پاک باشد:

   غلام همت آنم که زیر چرخ کبود                       ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
گر من آلوده دامنم چه عجب                              همه عالم گواه عصمت اوست
بی خیالش مباد منظر چشم                                 زان که این گوشه جای خلوت اوست
    هر گل نو که شد چمن آرای                                   ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست
    آن منبع خیر و سعادت کجاست؟                       نزد همو که خودخواهی به او راه ندارد
آن کس که به دست جام دارد                                سلطانی جم مدام دارد
آبی که خضر حیات از او یافت                              در میکده جو که جام دارد
سررشته جان به جام بگذار                                  کاین رشته از او نظام دارد

۶- کسی را که در پی حیات است و به حکم عقل و دل، از پوچی و بیهودگی، به سوی درستی و نیکی و سعادت گریزان است، راهی جز حضور در محضر آن مطهر از آلودگی‌ها و آن صاحب حقیقی حیات نیست:

جز آستان توام در جهان پناهی نیست                        سر مرا بجز این در حواله‌گاهی نیست
                              چرا ز کوی خرابات روی برتابم                     کز این بهم به جهان هیچ رسم و راهی نیست

او را از میانه انبوه شلوغی‌ها، آلودگی‌ها، نداها و صداها، راهی جز توسل و التجا به درگاه آن بزرگ و آن صاحب نیست:

           غلام نرگس جماش آن سهی سروم                     که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست
چنین که از همه سو دام راه می‌بینم                      به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست

هم به سوی او باید گریزان شد؛ هم راه از همو آموخت؛ هم مدد از او خواست؛ هم یگانه در او نگریست و با او و فقط با او گفت و شنفت. این شرط حیات است. این راه سعادت است. این تنها راه عاقبت‌به‌خیری است:


   راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد              شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن                 گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
          اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند                  عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
گر دولت وصالت خواهد دری گشودن                     سرها به این تخیل بر آستان توان زد

۷- اگر حیات همان پی‌جویی خیر مطلق است، پس چه مقصدی جز توحید و چه راهی جز تمسک به دین الهی باقی می‌ماند؟! اگر شرط حیات، رعایت ادب حیات است، ما را چه راهی است جز یگانگی با ظاهر و باطن دین؟! اگر شرط حیات، دوری و رهایی از خواست و میل و خوش‌آمد ما و ملاک و محور بودن خیر است، پس چگونه دین‌داری که مطابق خواست و درک ماست -و نه مطابق آنچه خود دین بیان کرده و به آن دعوت نموده، نجات‌بخش خواهد بود؟!
اگر سیر و مسیر و سائر و مقصد حیات را نزد پاکان از آلودگی‌ها می‌توان یافت؛ و جلوه خیر و رحمت و سعادت در او می‌توان زیارت کرد، پس ما را چه راهی است جز کوچاندن ظاهر و باطن خود به درگاه ولایت؟!
این امری است روشن که نیازی به سوال ندارد: هر کس که خود را زنده می‌خواهد، یا با همه وجود به سوی مقام ولایت شتافته، یا مرده‌ای است پوچ و آلوده و بی‌معنا. تردیدی در این معنا نیست:

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق

بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

زیارت اربعینی حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام در بیان این معنا بسیار روشن است. صحنه زیارت اربعین، صحنه حیات است، برای هرکس که مشامی برای شنیدن و چشمی برای دیدن دارد. بیهوده نیست هر که از دیار یار باز می‌آید، دیدم که حیات خود را همان وقت چشیده بود و وطن خود را همان‌جا یافته بود. حق این است که بیان شود از معدود کتاب‌هایی که مخاطب را با خود می‌برد به همان سفر که باید؛ و دل و جان را به افق یگانگی با آن سرچشمه حیات و آن جلوه تمام می‌رساند؛ اثر بی‌نظیری است با عنوان «ادب حضور؛ آداب و مراقبات عزاداری سید‌الشهدا و زیارت اربعین» مولف گران‌قدر، استاد محمدتقی فیاض‎بخش از وارثان مکتب تربیتی و معرفتی علمایی چون آخوند ملاحسین‌قلی همدانی، آیت‌الله آقاسیداحمد کربلایی، آیت‌الله میرزاجواد ملکی‌تبریزی، آیت‌الله آقاسیدعلی قاضی، آیت‌الله‌العظمی بهجت و علامه طباطبایی است و غیر از آن شاگردی و مصاحبت و هم‌قدمی و همکاری با اساتید علم و اخلاق و معرفت چون استاد شهید مطهری، علامه جعفری، علامه عسکری و مرحوم آیت‌الله استاد شیخ‌علی سعادت‌پرور (رحمهم‌الله) را نیز در سابقه دارد.
ایشان در تفسیر قرآن کریم «رویکرد تفسیری واژه‌محور» را اتخاذ کرده‌اند که ملهم از شیوه تفسیر شریف المیزان است و در چندین اثر ایشان به بار نشسته و مجموعه ارزشمند «فلسفه اخلاق توحیدی» در بیان مبانی و مبادی مکتب علامه طباطبایی(ره) نیز یکی از برکات و رشحات مدرس پربرکت ایشان است.
از میان آثار و تالیفات و دروس استاد فیاض‌بخش، اثری که به این اقتضا که بر خلاف سایر آثار، در مخاطبه با مخاطب عمومی است، شهرت بیشتری یافته، مجموعه گران‌بها و روح‌افزای «ادب حضور» در بیان اسرار و مراقبات ایام‌الله است. یکی از مجلدات این مجموعه پنج‌ جلدی با عنوان «
ادب حضور؛ آداب و مراقبات عزاداری سیدالشهدا(ع) و آداب زیارت اربعین» در بیان معارف، ظرایف و لطایف ایام‌الله حسینی(ع) و به‌ویژه زیارت اربعین است. اثر نامبرده، نه یک کتاب، بلکه چشمه و رودی است جاری که خواننده را می‌کشاند، می‌برد و گرفتار می‌کند و او را چون سائر و زائری تا زیارت مقام ولایت امام حسین‌بن‌علی علیه‌السلام -که عین‌الحیات است- سیر می‌دهد و این متن، خود بیان سیری بود که راقم این سطور طی خواندن این اثر درخشان و این چشمه‌جوشان، سائر آن شد.

‌مطالب مرتبط

آداب زیارت اربعین در مکتب تربیتی علامه طباطبایی(ره) + فایل صوتی
اخلاق

آداب زیارت اربعین در مکتب تربیتی علامه طباطبایی(ره) + فایل صوتی

آنچه در ادامه می آید، مجموعه توصیه ها و دستورات عبادی و سلوکی است که برای بهره گیری هرچه بیشتر از آیین پیاده روی اربعین حسینی(ع) توسط استاد فیاض بخش ارائه گردیده. مجموعه بیانات در دو بخش (یکی به صورت مبسوط در سال 93 و دیگری خلاصه در سال 94) بیان گردیده است.

ادب حضور - مراقبات ماه رجب (فصل اول)
اخلاق

ادب حضور - مراقبات ماه رجب (فصل اول)

آنچه در ادامه می آید، عصاره دستورات اخلاقی و عبادی، و همچنین معارف توحیدی پیرامون ماه رجب، بنا بر مکتب تربیتی علامه طباطبایی، به بیان استاد فیاض بخش می باشد. این نوشتار ممتاز و منحصر بفرد است؛ زیرا استاد فیاض بخش در آن برخی ظرایف و لطایفی را گرد آورده اند که خود مستقیماً و سینه به سینه از محضر اساتید اخلاق و سیر و سلوک، به ویژه مرحوم آیت الله سعادت پرور دریافت نموده اند و لذا این مطالب در کتب مشابه ذکر نشده است.

ادب حضور - مراقبات ماه رجب (فصل دوم)
اخلاق

ادب حضور - مراقبات ماه رجب (فصل دوم)

آن چه در ادامه می آید، فصل دوم از جزوه «ادب حضور» است که پیرامون اسرار ماه رجب، همراه با توصیه ها، دستورات و مناسک این ماه می باشد.

سلوک زائر اربعین به سمت ولایت حسینیه
اخلاق

سلوک زائر اربعین به سمت ولایت حسینیه

جلوه اعلای رعایت ادب حضور پروردگار، التزام و رعایت حضور اولیای الهی است؛ چنان‌که اصلا و اساسا بندگی پروردگار در بندگی اولیای او و ادب کردن در محضر پروردگار در ادب کردن به محضر اولیای او خلاصه می‌‌شود؛ «من ارادَالله بدا بکم وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُم»...