روز بیستودوم: استماع قرآن
لرزش دلها و افزایش ایمان
<إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون>[1]
«مؤمنان، فقط کسانى هستند که چون یاد خدا شود، دلهایشان ترسان مىشود و هنگامى که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان مىافزاید و بر پروردگارشان توکل مىکنند.»
دفع بلای آخرت
«قالَ رَسولُ اللّٰهِ{صلوات الله علیه}: یُدفَعُ عن قارئِ القرآنِ بَلاءُ الدنیا و یُدفَعُ عن مُستَمِعِ القرآنِ بَلاءُ الآخِرَةِ.»[2]
«پیامبر گرامی اسلام{صلوات الله علیه} فرمود: از قاری قرآن بلای دنیوی دفع میشود و از شنونده آن، بلای اخروی.»
علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}
<إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ>[3]؛ این آیه و آیه بعدی، خصائص و امتیازات مردانى را که به معناى حقیقى کلمه مؤمن هستند، بیان نموده و اوصاف کریمه و ثواب جزیلشان را برمىشمارد تا بدین وسیله جمله سابق را که فرموده بود: <فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ> تأکید نماید.
از میان همه صفات ایشان، پنجصفت را انتخاب نموده و در این آیه ذکر کرده است. اینها صفاتى هستند که داشتن آن مستلزم داشتن تمامى صفات نیک و ملازم با دارابودن حقیقت ایمان است. صفاتى است که اگر خود انسان در آنها تأمل و دقت کند، خواهد دید که داشتن آن نفس را براى تقوا و اصلاح ذات بین و اطاعت خدا و رسول آماده مىسازد. آن صفات عبارت است از:
1. ترسیدن و تکانخوردن دل در هنگام ذکر خدا
2. زیادشدن ایمان در اثر استماع آیات خدا
3. توکل
4. بهپاداشتن نماز
5. انفاق از آنچه که خدا روزى فرموده.
معلوم است که سه صفت اول از اعمال قلب و دو صفت اخیر از اعمال جوارح است. در ذکر آن رعایت ترتیب واقعى و طبیعى آن شده است؛ چون نور ایمان به تدریج در دل تابیده مىشود و همچنان رو به زیادى مىگذارد تا به حد تمام رسیده و حقیقتش کامل شود.[4]
٭٭٭
کى چشى طعم و لذت قرآن
چون زبان بردى و نبردى جان
از در تن به منظر جان آى
به تماشاى باغ قرآن آى
تا به جان تو جلوه بنماید
آنچه بود آنچه هست وانچه آید
تر و خشک جهان درون و برون
آنچه موجود شد به کُن فیکون
حکمهایى که گشت ازو محکوم
همه گردد تو را ازو معلوم
بشنواند تو را صفات خداى
گشته پیشت به صدق قصهسراى
مستمع چون کند سماع کلام
گیردش نطق موى بر اندام[5]
سکوت هنگام تلاوت
یکی از علما میگفت: با عدهای برای مراسم حج به مکه مشرف شدیم. زمانی که در مدینه بودیم، یک نفر از ما درگذشت. پس از دفن، مجلس ترحیمی تشکیل دادیم و یکی از قاریان اهل تسنن را برای خواندن قرآن به مجلس دعوت کردیم. قاری آمد و نشست؛ اما قرآن نمیخواند. به او گفتیم: بخوان! گفت: شما مشغول حرفزدن هستید؛ تا ساکت نشوید، قرآن نمیخوانم! همه ساکت شدیم؛ ولی شروع نکرد و گفت: نشستن شما متناسب با مجلس قرآن نیست. همه دو زانو نشستیم اما همچنان منتظر بود. گفت: هنوز مجلس برای قرائت قرآن مهیا نشده؛ زیرا در دست بعضی چای و سیگار است. چای و سیگار را کنار گذاشتیم. آنگاه این آیه را خواند و مجلس را ترک کرد: <وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ>.[6]
٭٭٭
«اللَّهُمَّ وَ اکْتُبْ لِی عِتْقاً مِنَ النَّارِ مَبْتُولًا وَ اجْعَلْنِی مِنَ الْمُنِیبِینَ إِلَیْکَ التَّابِعِینَ لِأَمْرِکَ الْمُخْبِتِینَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرْتَ وَجِلَتْ قُلُوبُهُم.»[7]
«خدایا! برات آزادی از آتش جهنم را برایم مقرر فرما و مرا از بازگشتگان به سویت قرار ده! کسانی که خاضعانه تابع اوامرت هستند؛ زمانی که نامی از تو برده شود، قلبهایشان به لرزه میافتد.»
روز بیستوسوم: استماع قرآن
استماع، مایه رحمت
<وَ إِذٰا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ>[8]
«و هنگامى که قرآن خوانده شود، به آن گوش فرا دهید و سکوت کنید تا مشمول رحمت شوید!»
شنیدن هر حرف، یکحسنه
«قالَ الحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ{علیه السلام}: مَنْ قَرَأَ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ؟عز؟ فِی صَلَاتِهِ قَائِماً یُکْتَبُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ مِائَةُ حَسَنَةٍ؛ فَإِذَا قَرَأَهَا فِی غَیْرِ صَلَاةٍ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ- عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ إِنِ اسْتَمَعَ الْقُرْآنَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ حَسَنَةً.»[9]
«امامحسین{علیه السلام} فرمود: کسی که آیهای از قرآن خداوند؟عز؟ را در نمازش ایستاده بخواند، در مقابل هر حرفش صد حسنه برایش نوشته میشود؛ اگر در غیرنمازش قرآن بخواند، در مقابل هر حرفش ده حسنه میگیرد؛ و اگر به قرآن گوش دهد، برای هر حرفش یکحسنه میگیرد.»
مقام معظم رهبری؟حفظ؟
خدا را شکر میکنیم که قرآن را در چشمها و دلهای مردم کشور ما شیرین کرد؛ دلهای جوانان ما را به قرآن متوجه نمود و استعدادهای جوانان ما را به سمت قرآن جهت داد. من صداهایی خوب و قوی میشنوم که میتوانند در خدمت قرآن و تلاوت قرآن قرار گیرند. وقتی قرآن خوب تلاوت شد، خوب هم استماع خواهد شد. وقتی هم خوب استماع شد، دلها به مفاهیم آن نزدیک خواهد شد. لذا خیلی مهم است که جوانان ما قرآنخوان شوند و بتوانند با صداهای خوش قرآن بخوانند.[10]
أفمن هذا الحدیث تعجبون؟
یعنى از قرآن شگفت آرید چون؟
مىبخندید از چنین آیت چنان؟
وز وعیدش مینَگِریید ایچ هان؟
خود شما بازىکننده و غافلید
بر هلاک خود ز غفلت عاجلید
هست مروى چون که این آیت رسید
کس پیمبر را دگر خندان ندید[11]
تر و خشک!
نقل است: میرزا وحید از شعرای مشهور و وزیر مقتدر پادشاه بود که دارای مقامی والا نزد شاه بود. وی ثروت زیادی داشت و خداوند اولاد بسیار به او عطا فرموده بود اما نسبت به قرآن بیادبانه گفتگو میکرد و به آیات آن معترض بود. روزی در جمعی که علما نیز حاضر بودند، میرزا وحید گفت: خدا در قرآن میفرماید: <وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ>[12]؛ من نیز یکی از رطب و یابس (تر و خشک) هستم و حال آن که اسم من در قرآن نیامده است. هیچیک از حضار نتوانست جوابش را بدهد. یکی از طلاب که آنجا نشسته بود، گفت: میرزا! چند آیه درباره شما نازل شده است؛ اجازه هست بخوانم؟ میرزا گفت: بخوان! گفت: أعوذ بالله من الشیطان الرجیم <ذَرْنی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحیداً 11 وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً 12 وَ بَنینَ شُهُوداً 13 وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهیداً 14 ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزیدَ 15 کَلاَّ إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنیداً 16 سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً 17 إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ 18 فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ 19 ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ 20 ثُمَّ نَظَرَ 21 ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ 22 ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ 23 فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ 24 إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ 25 سَأُصْلیهِ سَقَرَ 26 وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ 27 لا تُبْقی وَ لا تَذَرُ 28 لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ 29 عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ>[13].
به محض شنیدن این آیات لرزه بر اندام میرزا افتاد و رنگش زرد شد؛ تب شدیدی بر وی عارض شد و بعد از سهروز از دنیا رفت.[14]
٭٭٭
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ افْتَحْ مَسَامِعَ قَلْبِی لِذِکْرِکَ حَتَّى أَعِیَ وَحْیَکَ وَ أَتَّبِعَ کِتَابَکَ وَ أُصَدِّقَ رُسُلَکَ وَ أُومِنَ بِوَعْدِکَ وَ أَخَافَ وَعِیدَکَ.»[15]
«خدایا! بر محمد و خاندان او درود فرست و گوش قلب مرا برای ذکرت بگشای تا اینکه از وحی و کتاب تو تبعیت کنم و پیامبرانت را تصدیق نمایم و به وعدهات ایمان آوردم و از عذابت بترسم.»
روز بیستوچهارم: استماع قرآن
گریه و تضرع هنگام شنیدن آیات الهی
<وَ إِذٰا سَمِعُوا مٰا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرىٰ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّٰا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا فَاکْتُبْنٰا مَعَ الشّٰاهِدِینَ>[16]
«و چون آنچه را که بر پیامبر اسلام نازل شده بشنوند، دیدگانشان را مىبینى به سبب آنچه از حق شناختهاند، لبریز از اشک مىشود؛ مىگویند: پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را در زمره گواهان بنویس!»
<إِذٰا تُتْلىٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُ الرَّحْمٰنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا>[17]
«هنگامى که آیات [خداىِ] رحمان بر آنان خوانده مىشد، سجدهکنان و گریان به رو مىافتادند.»
مشتاقانِ خدا
«قالَ رَسولُ اللّٰهِ{صلوات الله علیه}: ألا مَن اشتاقَ إلَى اللّٰهِ فَلیَستَمِعْ کلامَ اللّٰهِ.»[18]
«رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: آگاه باشید! هرکس مشتاق خداست، پس به کلام او گوش فرا دهد.»
امامخمینی{رحمة الله علیه}
یکى از اوصافى که براى مؤمنین ذکر شده، آن است که چون ذکر خدا شود، قلبهاى آنان ترسناک شود و چون آیات حق بر آنها خوانده شود، ایمان آنها را زیاد کند. دیگر آنکه توکّل آنها بر پروردگار خودشان است.[19] اکنون شما که مدّعى ایمان هستید به حال خود مراجعه کنید! ببینید کدامیک از این خواص در قلبتان موجود است؟ این همه ذکر خدا مىکنید و مىشنوید؛ کو آن ترس که علامت مؤمن است؟ البته قلبى که وجدان عظمت و جلال حق نکرده و کبریا و عُلوّ شأن حق در آن وارد نشده از ذکر حق ترسان نشود. مؤمن آن کسى است که قلبش حضور حق و احاطۀ قیّومى آن ذات مقدّس را دریافته باشد و عظمت و جلال او را وجدان کرده باشد.
این خاصیت (زیادشدن ایمان در اثر تلاوت آیات شریفه) در ما یافت نشود. این همه آیات تدوینیّه و تکوینیّه بر ما خوانده و ارائه مىشود؛ عوض آنکه بر ایمان ما افزایش حاصل آید، بر احتجاب ما مىافزاید. در ایام عمر چقدر قرآن شریف که بزرگترین آیات الهیّه است را مىخوانیم و استماع مىکنیم ولی نور ایمان در قلب ما پیدا نشده و تذکّر و تنبّهى از آن آیات براى ما حاصل نیامده است.[20]
٭٭٭
نزد ایشان از خدا دلهایشان
مضطرب گردد ز ترس اندر زمان
چون بیان «اتقوا اللَّه» بشنوند
ترک هر عصیان کنند از خود روند
چون بر ایشان خوانده گردد آیتى
زاید ایمانشان شود هر نوبتى[21]
منقلبشدن از شنیدن قرآن
علامه طباطبایى{رحمة الله علیه} قرآن را در وجود خود پیاده کرده بود. وقتى به آیات رحمت یا آیات غضب یا آیات توبه میرسید، منقلب مىشد و اشکش جارى مىگشت؛ ولی سعى مىکرد دیگران متوجه نشوند. یکبار در زمستان پشت کرسى نشسته بودند؛ یکنفر تفسیر فارسى را مىخواند و ایشان متن عربى را نگاه مىکرد؛ در باب توبه و رحمت پروردگار و آمرزش گناهان بودند که ایشان نتوانست به گریه بىصدا اکتفا کند و شروع کرد بلند گریهکردن و سرش را پشت کرسى برد تا دیگران چهرهاش را نبینند.[22]
٭٭٭
«اللَّهُمَّ أَعِنَّا عَلَى صِیَامِهِ وَ وَفِّقْنَا لِقِیَامِهِ وَ نَشِّطْنَا فِیهِ لِلصَّلَاةِ وَ لَا تَحْجُبْنَا مِنَ الْقِرَاءَة... فَاجْعَلْ سَعْیَنَا مَشْکُوراً وَ حُوبَنَا مَغْفُوراً وَ قِیَامَنَا مَبْرُوراً وَ قُرْآنَنَا مَرْفُوعاً وَ دُعَائَنَا مَسْمُوعاً.»[23]
«خدایا! ما را بر روزه آن (روز اول ماه رمضان) یاری کن و بر قیام به عبادت موفق فرما و نشاط در نماز را به ما عطا کن و از قرائت قرآن محروم نفرما!... تلاش ما را مقبول و گناهانمان را بخشوده و ایستادن برای عبادت را مقرون به نیکی و قرآنخواندن ما را بالارفته و دعایمان را مستجاب قرار ده!»
روز بیستوپنجم: استماع قرآن
نَگِریستن هنگام استماع قرآن
<أَ فَمِنْ هذَا الْحَدیثِ تَعْجَبُونَ 59 وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ>[24]
«آیا از این سخن تعجب مىکنید؟(59) و [با چنین وضعى که دارید هنوز] مىخندید و نمىگریید؟!»
ارزشمندتر از طلا
«قالَ رَسولُ اللّٰهِ{صلوات الله علیه}: مَنِ استَمَعَ آیَةً مِن القرآنِ خَیرٌ لَهُ مِن ثَبِیرٍ ذَهَباً.»[25]
«رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: هرکس به آیهای از قرآن گوش دهد، برای او از طلایی که به اندازه کوه ثبیر[26] باشد، بهتر است.»
حجتالاسلام انصاریان؟حفظ؟
قرآن وصف عاشقان حق را چنین توصیف مىکند: <وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعًا>[27]؛ و گریهکنان به رو در مىافتند و [شنیدن قرآن] بر فروتنى و خشوعشان مىافزاید.
آنان بىاختیار به زمین مىافتند. خداوند؟ج؟ به جاى <یَسجُدون>، کلمه <یَخِرُّونَ> را به کار مىبرد که اشاره به نکته ارزشمندى دارد؛ و آن اینکه آگاهان بیداردل به هنگام شنیدن آیات قرآن چنان مجذوب و شیفته سخنان الهى مىشوند که بدون اختیار به سجده مىافتند و دل و جان را در راه آن از دست مىدهند. تأکید بر درستى معناى فوق در آیه این است که پس از آن واژه <اَذقان> (به معناى چانه) آمده است. بعضى از مفسّران احتمال دادهاند که انسان در سجده ابتدا پیشانىاش را بر خاک مىگذارد ولى کسى که همچون مدهوشان بر خاک مىافتد، اوّل چانهاش بر زمین قرار مىگیرد. تعبیر «خشوع» نیز به این معناست که ایشان هرگز در یکحال توقف نمىکنند و همیشه به سوى قلّه تکامل پیش مىروند و در هر زمان خشوع آنان در برابر حقیقت بىنهایت افزون مىگردد و محو
یاد او مىشوند.[28]
٭٭٭
چون که ایشان بشنوند از مسلمین
آنچه نازل شد به خیرالمرسلین
چشمشان بینى تو پر از اشکها
ریزد از آن همچو آب از مشکها
از شناسایى به حرف حق و راست
رقت قلب اصل این حزن و بکاست
ربّنا گویند، یعنى ما بر این
هستمان ایمان و اقرار از یقین
پس تو ما را با گواهان کن حساب
نام ما بنویس ز ایشان در نساب[29]
قطعکردن تلاوت
ابوالوفا هروى نقل میکند: من در مجلس پادشاه قرآن مىخواندم و ایشان استماع نمىنمود و سخن مىگفت. شبی پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} را در خواب دیدم که رنگ مبارکش متغیر بود. به من فرمود: آیا قرآن را براى کسانى مىخوانى که با هم سخن مىگویند و آن را استماع نمىکنند؟! تو به خاطر این بیادبی دیگر نمیتوانی قرآن بخوانی مگر آنچه خدا بخواهد! بعد از آن متحیرانه بیدار شدم ولی به خاطر سخن حضرت، به فضل خدا امیدوارم بودم. تا چهارماه زبانم بسته شد و مدتی بعد مجددا رسول خدا{صلوات الله علیه} را در خواب دیدم. فرمود: حتما توبه کردهاى؟ گفتم: بله ای رسول خدا! فرمود: هرکس توبه کند، خداوند متعال با مغفرتش به سوی او خواهد آمد. بعد از آن فرمود: زبانت را بیرون آور! سپس با انگشت مبارکش زبانم را مسح نمود و فرمود: هرگاه نزد قومى قرآن مىخوانى که سخن میگویند، قرائتت را قطع کن تا اینکه ساکت شوند و به کلام خداوند گوش دهند. وقتی بیدار شدم، زبانم گشوده شد.[30]
٭٭٭
«اللَّهُمَّ إِنَّک... أَنْزَلْتَهُ عَلی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ{صلوات الله علیه} تَنْزِیلًا وَ جَعَلْتَهُ نُوراً تَهْدِی مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ و شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهْمِ التَّصْدِیقِ إِلَى اسْتِمَاعِهِ... فَاجْعَلْنَا مِمَّنْ یَرْعَاهُ حَقَّ رِعَایَتِه.»[31]
«خدایا! همانا تو... قرآن را بر پیامبرت محمد{صلوات الله علیه} نازل فرمودی و آن را نوری برای هدایت در تاریکیها قرار دادی که تبعیت از آن موجب نجات از جهالت میشود؛ و آن را شفا قرار دادی برای کسی که برای تصدیق، به آن گوش نمود... پس ما را از کسانی قرار ده که حق آن را به خوبی ادا نمودهاند!»
روز بیستوششم: استماع قرآن
وحشت کافران از شنیدن قرآن
<وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُون>[32]
«کافران گفتند: به این قرآن گوش ندهید و سخنان لهو و بیهوده در آن افکنید [تا کسى نشنود!] شاید که پیروز شوید.»
حسنه زیاد
«قالَ رَسولُ اللّٰهِ{صلوات الله علیه}: مَنِ استَمَعَ إلىٰ آیَةٍ مِن کتابِ اللّٰهِ کُتِبَت لَهُ حَسَنةً مُضاعَفةً، و مَن تَلا آیَةً مِن کتابِ اللّٰهِ کانَت لَهُ نوراً یَومَ القِیامَةِ.»[33]
«پیامبر خدا{صلوات الله علیه} فرمود: کسی که به آیهای از قرآن گوش دهد، حسنهای زیاد برایش نوشته شود؛ و کسی که آیهای را تلاوت کند، برای او نوری در قیامت است.»
علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}
تأثر قلب عبارت است از ترس و تکانخوردن دل در هنگام ذکر خدا؛ و جمله <إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ>[34] اشاره به آن است. این ایمان همچنان رو به انبساط نهاده و شروع به ریشهدواندن در دل مىکند و در اثر سیر در آیات داله بر خداى تعالى و همچنین آیاتى که انسان را به سوى معارف حقه رهبرى مىکند، در دل شاخ و برگ مىزند؛ به طورى که هرقدر مؤمن بیشتر در آن آیات سیر و تأمل کند، ایمانش قوىتر و زیادتر مىگردد؛ تا آنجا که به مرحله یقین برسد که جمله <وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً> اشاره به آن است.
وقتى ایمان انسان زیاد گشت و به حدى از کمال رسید که مقام پروردگار و موقعیت خود را شناخت و به واقع مطلب پى برد و فهمید که تمامى امور به دست خداى سبحان است و او یگانه ربى است که تمام موجودات به سوى او بازگشت مىکنند، در این موقع بر خود حق و واجب مىداند که بر او توکل کرده و تابع اراده او شود و او را در تمامى مهمات زندگى خود وکیل خود گرفته؛ به آنچه که او در مسیر زندگیاش مقدر مىکند رضا داده و بر طبق شرایع و احکامش عمل کند، اوامر و نواهیاش را به کار بندد؛ و جمله <وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ> اشاره به همین معناست.[35]
٭٭٭
چون که ایشان بشنوند از مسلمین
آنچه نازل شد به خیر المرسلین
چشمشان بینى تو پر از اشکها
ریزد از آن همچو آب از مشکها
از شناسایى به حرف حق و راست
رقت قلب اصل این حزن و بکاست[36]
قرار سهنفره
ابوسفیان و ابوجهل و اخنسبنشریق شبی بیاطلاع از یکدیگر از خانههای خود بیرون آمده و راه خانه پیامبر را پیش گرفتند. هریک در گوشهای پنهان شده و هدفشان این بود که صدای حضرت رسول{صلوات الله علیه} را بشنوند. حضرت در نمازهای خود با آهنگ دلنشین آیات قرآن را میخواند. هریک تا صبح آنجا ماندند و از استماع قرآن لذت بردند. سپیدهدم مجبور شدند به خانههای خود بازگردند تا شناسایی نشوند. در میانههای مسیر بودند که همدیگر را دیدند. یکدیگر را سرزنش کردند و گفتند: اگر افراد سادهلوح از کار ما آگاه شوند، درباره ما چه میگویند؟!
شب دوّم نیز این جریان به همین وضع تکرار گردید. گویی نیروی غیبی، آنان را به سوی خانه پیامبر اسلام میکشاند. بامدادان موقع مراجعت با هم برخورد نمودند و سرزنشها را از سر گرفتند و تصمیم گرفتند که این عمل را تکرار نکنند؛ ولی جذبه قرآن پیامبر{صلوات الله علیه} آنان را برای بار سوم به سوی منزل حضرت کشاند. هربار که صدای قرآن را میشنیدند با خود میگفتند: اگر وعده و وعید محمّد{صلوات الله علیه} راست باشد، ما خطاکاریم! فردا صبح که باز یکدیگر را دیدند، همگی اقرار کردند که در برابر جذّابیت دعوت پیامبر و قرآن تاب مقاومت ندارند؛ ولی برای پیشگیری از حوادث ناگوار با هم پیمان بستند که هرگز این عمل را تکرار نکنند.[37]
٭٭٭
«اللَّهُمَ... وَ لَا تَطْبَعْ عِنْدَ قِرَاءَتِی کِتَابَکَ عَلَى قَلْبِی وَ لَا عَلَى سَمْعِی وَ لَا تَجْعَلْ عَلَى بَصَرِی غِشَاوَةً.»[38]
«خدایا!... هنگام تلاوت قرآن بر قلب و گوش من قفل قرار مده و بر چشمانم نیز پرده مگذار!»
روز بیستوهفتم: استماع قرآن
به سجده افتادن
<قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لاٰ تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذٰا یُتْلىٰ عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ سُجَّداً 107 وَ یَقُولُونَ سُبْحٰانَ رَبِّنٰا إِنْ کٰانَ وَعْدُ رَبِّنٰا لَمَفْعُولاً 108 وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً>[39]
«بگو: به آن ایمان بیاورید یا نیاورید [براى آن یکسان است]؛ همانا کسانى که پیش از [نزول] آن معرفت و دانش یافتهاند، زمانى که بر آنان مىخوانند، سجدهکنان به رو در مىافتند. (107) و مىگویند: منزّه و پاک است پروردگارمان! بىتردید وعده پروردگارمان قطعاً انجامشدنى است. (108) و گریهکنان به رو در مىافتند و [شنیدن قرآن] بر فروتنى و خشوعشان مىافزاید.»
صدای محبوب خداوند؟ج؟
«قالَ رسولُ الله{صلوات الله علیه}: إنّ اللّٰهَ یُحِبُّ ثلاثَةَ أصواتٍ: صَوتَ الدیکِ و صَوتَ قارِئِ القُرآنِ و صَوتَ الّذینَ یَستَغفِرونَ بالأسحار.»[40]
«رسول گرامی اسلام{صلوات الله علیه} فرمود: همانا خداوند متعال سه صدا را دوست میدارد: صدای خروس، صدای قاری قرآن و صدای کسانی که سحرگاهان استغفار میکنند.»
مقام معظم رهبری؟حفظ؟
این قرآن نباید فقط حالت شکلی پیدا کند؛ باید گوش کنیم، از کلمات قرآن بهره ببریم. دلمان را بدهیم به قرآن. هر کلمهای از این کلمات قرآن میتواند انقلابی در دلهای ما به وجود بیاورد؛ البته برای کسی که مأنوس با قرآن باشد. به حسب تجربه، آدمی که مأنوس با قرآن نباشد، بهره زیادی از قرآن نمیبرد. هرگاه آیهای میآمد، منافقین میگفتند: چه شد؟ ایمانتان زیاد شد؟ چون چیزی از قرآن نمیفهمیدند. اگر انسان با قرآن مأنوس باشد و به آن دل دهد، میبیند از هر کلمۀ قرآن یک قطره مصفا و پاکیزهای نوش جان میکند و نوری به دلش میتابد.[41]
٭٭٭
اینکه در شعر میگرایی گوش
مدتی بر سماع قرآن کوش!
سخن پخته جوی و گوشش کن!
نفس ار خام زد، خموشش کن![42]
فضیل عیاض
فضیل گرچه در ابتدای کار راهزن بود و همراه با نوچههای خود راه را بر کاروانها و قافلههای تجاری میبست و اموال آنان را به غارت میبرد، ولی دارای مروت و همتی بلند بود. اگر در قافلهها زنی وجود داشت، کالای او را نمیبرد و کسی که سرمایهاش اندک بود، از سرقت مال او چشم میپوشید؛ و برای آنان که مال و اموالشان را میربود، دستمایهای ناچیز باقی میگذاشت. او در برابر عبادت حق تکبر نداشت، و از نماز و روزه غافل نبود.
سبب توبهاش را چنین گفتهاند: عاشق زنی بود ولی به او دست نمییافت. گاهی نزدیک دیوار خانۀ آن زن میرفت و در هوس او گریه میکرد و ناله میزد. شبی قافلهای از آن ناحیه میگذشت؛ در میان کاروان یکی قرآن میخواند؛ این آیه به گوش فضیل رسید: <أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اَلله>[43]. فضیل با شنیدن این آیه از دیوار پایین آمد و گفت: خداوندا! وقت آن شده و بلکه از وقت هم گذشته است. سراسیمه و متحیر، گریان و نالان، شرمسار و بیقرار روی به ویرانه نهاد. جماعتی از کاروانیان در ویرانه بودند، میگفتند: بار کنیم و برویم! یکی گفت: الان وقت رفتن نیست که فضیل سر راه است؛ او راه را بر ما میبندد و اموالمان را به غارت میبرد. فضیل فریاد زد که ای کاروانیان! بشارت باد شما را که این دزد خطرناک و این راهزن آلوده توبه کرد!
فضیل پس از توبه همهروز به دنبال صاحبان اموال غارتشده میرفت و از آنان حلالیت میطلبید. او بعد از مدتی از عارفان واقعی شد و به تربیت مردم برخاست و کلماتی حکیمانه از خود به یادگار گذاشت.[44]
٭٭٭
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ... وَ ارْزُقْنِی الرَّهْبَةَ مِنْکَ وَ الرَّغْبَةَ إِلَیْکَ وَ الْخُشُوعَ وَ الْوَقَارَ وَ التَّسْلِیمَ لِأَمْرِکَ وَ التَّصْدِیقَ بِکِتَابِکَ وَ اتِّبَاعَ سُنَّةِ نَبِیِّکَ{صلوات الله علیه}.»[45]
«خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست... و ترس از خودت و رغبت به سویت و خشوع و احترام در مقابلت و تسلیم در هنگام اوامرت و تصدیق قرآنت و پیروی از سنت پیامبرت را روزیام کن!»
[1]. الأنفال، 2.
[2]. میزانالحکمة، ج9، ص362.
[3]. الأنفال، 2.
[4]. ترجمه تفسیر المیزان، ج9، ص10.
[5]. حدیقةالحقیقة، ص181.
[6]. هزارویک حکایت اخلاقی، ج1، حکایت 991.
[7]. مصباحالمتهجد، ج1، ص41.
[8]. الأعراف، ٢٠٤.
[9]. الکافی، ج2، ص611.
[10]. بیانات معظم له در 17/12/1371؛ لینک دسترسی: https://khl.ink/f/17202.
[11]. تفسیر صفی، ص729.
[12]. الانعام، 59.
[13]. المدثر، 11 تا 30؛ مرا با کسى که او را به تنهایى آفریدم واگذار! (11) و برایش ثروت گسترده و فراوان قرار دادم (12) و فرزندانى که نزدش حاضرند (13) و نعمتها را به طور کامل براى او فراهم آوردم؛ (14) باز هم طمع دارد که بیفزایم. (15) اینچنین نیست؛ زیرا او همواره به آیات ما دشمنى مىورزد؛ (16) به زودى او را به بالارفتن از گردنه عذابى بسیار سخت مجبور مىکنم. (17) او اندیشید و سنجید؛ (18) پس مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟ (19) باز هم مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟ (20) آنگاه نظر کرد؛ (21) سپس چهره درهم کشید و قیافه نفرتآمیز به خود گرفت؛ (22) آنگاه روى گردانید و تکبّر ورزید؛ (23) پس گفت: این قرآن جز جادویى که از جادوگران پیشین حکایت شده، چیزى نیست؛ (24) این جز سخن بشر نمىباشد. (25) به زودى او را در سقر درآورم؛ (26) و تو چه مىدانى سقر چیست؟ (27) [آتشى است که] نه چیزى را باقى مىگذارد و نه رها مىکند؛ (28) پوست بدن را دگرگون مىکند؛ (29) بر آن نوزده نفر [موکّل] گماردهاند.
[14]. هزارویک حکایت اخلاقی، ج1، حکایت 812.
[15]. مصباحالمتهجد، ج1، ص104.
[16]. المائده، 83.
[17]. مریم، 58.
[18]. میزانالحکمة، ج9، ص362.
[19]. <إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذٰا ذُکِرَ اللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذٰا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیٰاتُهُ زٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً وَ عَلىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ>؛ الانفال، 2.
[20]. شرح حدیث «جنود عقل و جهل»، ص91.
[21]. تفسیر صفی، ص277.
[22]. ترجمه و شرح نهایةالحکمة، ج1، ص27.
[23]. إقبالالأعمال، ج1، ص23.
[24]. النجم، 59 و 60.
[25]. میزانالحکمة، ج9، ص362.
[26]. نام کوهی در یمن.
[27]. الإسراء، ۱۰۹.
[28]. تفسیر و شرح صحیفه سجادیه، ج۶، ص۴۰۸.
[29]. تفسیر صفی، ص197.
[30]. گناهان کبیره، ج۲، ص۳۸۰.
[31]. الصحیفةالسجادیة، ص176؛ دعای 42.
[32]. فصلت، 26.
[33]. میزانالحکمة، ج9، ص362.
[34]. الأنفال، 2.
[35]. ترجمه تفسیر المیزان، ج9، ص11.
[36]. تفسیر صفی، ص197.
[37]. سیره ابن هشام، ج 1، ص337؛ به نقل از: سروش آسمانی، سیری در مفاهیم قرآنی، ص413.
[38]. إقبالالأعمال، ج1، ص110.
[39]. الإسراء، ١٠٧-١٠٩.
[40]. بحارالأنوار، ج62، ص9.
[41]. بیانات معظم له در 3/4/1388؛ لینک دسترسی: https://khl.ink/f/8472.
[42]. جام جم (اوحدی)، بخش 108.
[43]. «آیا برای آنان که ایمان آوردهاند، وقت آن نرسیده که دلهایشان برای یاد خدا خاشع شود؟!»؛ الحدید، 16.
[44]. برگرفته از: تذکرةالاولیاء، ص279.
[45]. مصباحالمتهجد، ج1، ص104.