انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران با سایر رخدادهای کوچک و بزرگ و دستگاه‌های سیاسی متنوع در تاریخ معاصر جهان وجوه اشتراک و افتراق مختلفی دارد. این وجوه زمینه شناخت این رخداد عظیم اسلامی و این نظام اسلامی سیاسی را فراهم می‌آورد. زمینه‌ای که در طول دهه‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی ماده پژوهشی مورد نیاز بسیاری از محققان داخلی و بین‌المللی را مهیا کرده و تا به امروز دیدگاه‌ها و نظریه‌های متنوعی درباره ابعاد مختلف آن رخداد عظیم و نظام سیاسی برآمده از آن مطرح گردیده است.

این دیدگاه‌ها و نظریه‌ها علی‌الاصول می‌بایست متکفل تبیین حقیقت و گوهر آن انقلاب و این نظام سیاسی باشند؛ کما این‌که بسیاری از آن‌ها مدعی همین مهم‌اند. در عین حال در میان این دیدگاه‌ها اختلاف نظرهایی اساسی وجود دارد که البته مقتضی طبیعت عمیق و پیچیده انقلاب و نظام اسلامی است و تضارب میان آن‌ها -چنان‌چه به درستی انجام شود- می‌تواند بسیاری از موانع را از سر راه درک حقیقت راستین نهضت امام خمینی؟ق؟ بردارد. به عنوان مثال، برخی بر جنبه مردمی و مردم‌سالارانه انقلاب و نظام اسلامی اصرار دارند و برخی دیگر بر جنبه ساختاری- قانونی و در رأس آن ولایت مطلقه فقیه تأکید می‌ورزند. همین دوگانه جاافتاده را می‌توان مقدمه طرح دغدغه‌ای که منجر به نگارش این متن شده است قرار داد، هرچند یک مثال از میان بسیار است. در مجادلات مرتبط با دوگانه مذکور -که تقریباً چارچوب گفتارها و نزاع‌های سیاسی از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز را مشخص می‌کند- کدام طرف از عهده تبیین حقیقت اصلی انقلاب و نظام برمی‌آید؟ آیا حقیقت انقلاب و نظام اسلامی، پیوند آحاد و توده‌های مردم با یکدیگر و تبدیل شدن انقلاب و استقرار نظام سیاسی جدید به مطالبه عمومی بوده است؟ یا حقیقت آن نفی سلطه قدرت‌های استکباری و معماری ساختاری- قانونی نظام جمهوری اسلامی ایران است؟

واضح است که هیچکدام از این‌ها ماهیتاً این ظرفیت را ندارند که بتوانند مبیّن حقیقت انقلاب و نظام اسلامی باشند؛ بلکه چه‌بسا بتوان مدعی شد غلبه این دست مباحث بر محیط‌های فکری، متأثر از اندیشه‌های مادی رقم خورده است. این انقلاب و نظام، اگر -همچنان‌که در بیان رهبر عظیم‌الشأن آن مطرح می‌شود- اسلامی و الهی است، نه وجهه مردمی و نه ظواهر ساختاری و رسمی نظام، این ظرفیت را ندارند که بتوانند ماهیت حقیقی آن را آشکار کنند. این برداشت درست مانند این است که حقیقت نهضت اسلامی پیامبر اعظم{صلوات الله علیه} را به این سبب اسلامی بدانیم که مردمانی از شبه‌جزیره به اسلامِ عرضه شده او معتقد شدند و در محیط فرهنگی پیش آمده پس از نبی مکرم{صلوات الله علیه} در میان اقوام شبه‌جزیره و همسایگان آن، اعتقاداتی را محفوظ داشتند! یا این‌که عمل به ظواهر احکام اسلامی درباره ربا و صلوة و صوم و نکاح و جهاد را معادل با حقیقت اسلام بدانیم! به بیانی دیگر، حقیقت اسلام را به برخوردار شدن جوامع از اموری این‌جهانی نظیر مناسک فرهنگی، رفاه اقتصادی، امنیت اجتماعی، شوکت سیاسی یا قدرت بین‌المللی تقلیل دهیم.

اما اگر نه ساحت عمومی و مردمی و نه ساحت ساختاری و قانونی و نه هیچ امر این‌جهانی و ظاهری دیگری نمی‌تواند کاشف حقیقت انقلاب و نظام اسلامی باشد، پس حقیقت آن را باید از چه طریق بیابیم؟ باید توجه داشت که این مسأله بسیار خطیر است و باید نسبت به آن نهایت حساسیت را به خرج داد. عدم درک و تبیین صحیح حقیقت نهضت امام خمینی؟ق؟ منجر به ناتوانی در شکر و پاسداشت دهه‌ها -بلکه قریب به یک قرن- مجاهدت و ایثار علما و مردم می‌شود و خطر انحراف نهضت، انقلاب و نظام را از مسیر راستینش جدی می‌کند. انحرافی که نهضت همه انبیا و اولیای الهی، از جمله نهضت نبی مکرم اسلام{صلوات الله علیه} را نیز تهدید می‌کرده و تحریف ادیان در طول تاریخ را باعث گردیده است. علامه طباطبایی؟ق؟ در بیانی متناسب با همین دغدغه می‌فرماید:

«تعمق در وضعیتى که اسلام بعد از رحلت نبى اکرم صلى الله علیه و آله داشت، یک وضعى را که کاملًا مشابه و قرین وضع روحانیت مسیحى و کلیساى نیرومند آن مى‏باشد، به ما نشان مى‏دهد و در میان صحابه، همان آثار و علائمى مشاهده مى‏شود که در روزهاى نخستین ظهور کلیسا در روحانیت مسیحى مشاهده مى‏شد. [...] وضعى مشابه وضع کلیساى بعد از مسیح، که در یادداشت‏هاى گذشته «حلول الوهیّت در کلیسا» نامیده شده است و معناى حکومت على‏الاطلاق و فرمان‏روایى بى‏قید و شرط را مى‏دهد و کلیسا را به دین و دنیاى مردم تسلط مى‏بخشد، «دیکتاتورى به تمام معنا» در عالم اسلام نیز در نخستین روزهاى پس از رحلت نبى‏اکرم صلى الله علیه و آله ابتدا در کرسى «خلافت» و پس از آن در جمعیت صحابه، ظهور کرد. [...] به این ترتیب حیات معنوى اسلام از مقام عالى و موقعیت واقعى خود تنزل نموده وارد مرحله اجتماع شد و در حصار ماده محصور گردید (به اصطلاح مصاحب دانشمند ما آقاى «پرفسور کربن» الوهیت در اجتماع اسلامى یا در کرسى خلافت و حاشیه آن حلول نمود!). این پیش آمد، اثر قهرى (جبرى) مداخله اجتهاد در احکام الهى بود و ناگزیر به دنبال آن مى‏آمد و ربطى به علم و جهل مسببین! پایه‏گذاران اوّلى و طرفداران خلافت انتخابى نداشت و حقاً نیز باید گفت: بسیارى از مردم آن روز و بلکه در اعصار بعدى، به نحوى که شاید و باید ماهیت آن را نمى‏دانستند و به عواقب شوم آن پى نبرده بودند.

چنان که مى‏بینیم مخالفین خلافت انتخابى، که همان روز اول، به عنوان اعتراض از اکثریت جدا شده به نام «شیعه» شهرت یافتند، در آغاز امر بیش از چند تن نبودند، ولى در اواخر ایام خلافت، جمعیت قابل توجهى را تشکیل داده بودند.»[1]

بنابراین موجودیت شیعه از آغاز با «حیات معنوی اسلام» پیوندی اساسی دارد و همین مهم یکی از منابع اصلی اقتدار انقلاب و نظام اسلامی ما، بلکه مهم‌ترین آن‌ها است. علامه طباطبایی؟ق؟ در وصف وضع حکومتی پس از نبی مکرم{صلوات الله علیه} و در ادامه همان نقل قول قبل می‌گوید:

«این طریقه، طریقه اسلامى غیرقابل تغییر زمان نبى‏اکرم نبود، بلکه طریقه‏اى بود تقریباً و تا اندازه‏اى نزدیک به طریقه دموکراسى (و در عین حال طریقه دموکراسى کامل نیست، زیرا به اصول مسلمه دموکراسى نیز چنان که مخفى نیست، قابل تطبیق نمى‏باشد) و از همین جهت است که اختلال‏هایى که منافى با استقامت و یک نواختى یک سنّت اجتماعى پاى برجا است بر آن مشاهده مى‏شود؛ چنان‌که مى‏بینیم چهار خلیفه نخستین با چهار شکل مختلف روى کار آمدند، و هم چنین دو خلیفه اول تقریباً یک سیرت مخصوص و خلیفه سوم و چهارم هر کدام یک سیرت مخصوص به خود داشتند و هم چنین «معاویه» به خلافت اسلامى از راه دیگرى غیر از طرق «خلفاء راشدین» تسلط یافت و پس از خود خلافت را بر پایه وراثت استوار ساخته و سپس به طور آشکار آن را به یک سلطنت استبدادى تبدیل کرد.

و نیز از همین جهت است که این حکومت اسلامى نوبنیاد، هم‌شکل امپراتورى‏هاى دیگر همزمان خود، مانند امپراتورى روم و ایران شد. [...] در اثر همین زیاده‏روى، بقیه مقاصد عالیه اسلام مربوط به تربیت و تکمیل و تهذیب مردم، تحت‏الشعاع قرار گرفت. البته نمى‏شود تردید داشت که یکى از دستورات مهم اسلام، مسئله «جهاد» است که وسیله مبارزه با شرک و در راه توسعه‏ شعار توحید مى‏باشد، ولى بدیهى است که روش اسلام «روش اسکندرى» و «چنگیزى» نیست، اگر اسلام نسبت به مسلمین دستور «جهانگیرى» داده، به همراه آن دستور «جهان‌دارى» نیز داده است و از واضحات آیات کریمه قرآنى است که منظور اسلام از توسعه منطقه نفوذ، احیاى کلمه حق و بسط عدل اجتماعى و تربیت معنوى مردم است نه تأسیس و تشکیل یک امپراتورى قیصرى و کسرایى [...][2].

از سنت اسکندرها و چنگیزها تبعیت نکردن و نسبت به احیای کلمه حق و تربیت معنوی اهتمام داشتن، در شرایط عصر ما معنای محصّلی دارد که می‌توان و باید آن را در بیانات رهبر معظم انقلاب جست‌وجو نمود. از جمله ایشان می‌فرماید:‌

«ما اگر چنانچه دنبال اقامه حکم الهی و دین الهی نباشیم، چرا اینجا هستیم؟! چرا بنده اینجا باشم؟! خب همانهایی که بودند -یا آنها یا امثال آنها- بیایند اداره کنند حکومت را. ما هستیم برای اینکه می‌خواهیم دین خدا را تحکیم کنیم؛ حاکمیّت دین خدا باید تحقّق پیدا کند؛ ما دنبال این هستیم؛ این است که اگر چنانچه کسی در راهش کشته شد، شهید در راه خدا است؛ این است که مردم ما جوان‌هایشان را این‌جور سخاوتمندانه دادند و هنوز هم دارند می‌دهند؛ والّا اگر این نبود، خب رونق اقتصادی را دیگران و دیگران [انجام می‌دهند]؛ چرا بنده آخوند یا روحانی بیایم مشغول این کارها بشوم؟ می‌روم دنبال درس و بحث خودم؛ خب دیگران این کارها را می‌توانند بکنند و انجام می‌دهند؛ در دنیا هم دارند انجام می‌دهند. اگر بحث دین خدا و تحکیم دین خدا و حاکمیّت الهی نباشد، بودن من و شما در اینجا اصلاً ضرورتی ندارد. پس این است: تحکیم اسلام.»[3]

مسلم است که منظور از توسعه و تحکیم اسلام، بسنده نمودن به اجرای احکام ظاهری اسلام نیست و تاریخ اسلام نیز گواه است که در مواقعی خلفا و حکام جور اهتمام جدی به ترویج و تبلیغ احکام و مناسک ظاهری اسلام داشتند و آن را پرده باطن چنگیزی و اسکندری خویش ساختند و انحرافات رنج‌آوری را بر جامعه اسلامی تحمیل نمودند.

در مقابل، اخلاص و معنویت ناب حاضر در «یوم‌الله»های انقلاب و نظام اسلامی در سال‌های پس از آغاز نهضت امام خمینی؟ق؟، که گوهر نایاب عصر ما و میراث اصلی اهل بیت عصمت؟عهم؟ است، نه‌فقط نزد مؤمنان و مسلمانان، بلکه برای متفکران معاصر غیرمسلمان نیز مشهود است[4]. نورانیت حاضر در صحنه‌های مختلف پیش و هنگامه پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برای نسل‌هایی که آن ایام را درک کردند فراموش ناشدنی است. در سال‌های اخیر، نسل جدید هم آن حرارت معنوی را در حادثه شهادت حاج قاسم سلیمانی و انقلابی که در قلوب مؤمنین ایجاد کرد لمس نمود. این ایام‌الله جلوه‌ای از آن عظمت و قدرت معنوی است که تبیین حقیقت انقلاب و نظام اسلامی در گرو تبیین و فهم آن است؛‌ روزها و روزگارانی که دست هدایت الله تبارک و تعالی در آن برای آحاد مؤمنین مشهود است.

امام امت؟ق؟ از همان آغاز حرکت نهضت، متوجه خطر انحراف انقلاب با تحلیلهای نادرست بود و لذا پیوسته تلاش می‌کرد در تحلیل وقایع انقلاب اصطلاحات دینی و قرآنی را به‌کار ببرد و از واژه‌های غربی و غیردینی به‌شدت پرهیز می‌کرد؛ تا امت بداند که مسیر انقلاب، مسیر نهضت‌های انبیای الهی؟عهم؟ در طول تاریخ است. امام  22 بهمن 57 را یوم‌الله نامیدند. ظرافت به‌کار بردن چنین اصطلاح قرآنی از بزرگمردی که اشراف بر قرآن و بیانات اهل بیت؟عهم؟ داشت، بار معنایی عمیقی بر انقلاب حمل می‌کند؛ چنانکه مقام معظم رهبری نیز برخی ایام سرنوشت‌ساز در تاریخ انقلاب، همچون شهادت سردار سلیمانی را چنین نامیدند.

یوم‌الله در قرآن

خداوند در آیات آغازین سوره مبارکه انبیاء اشاره به ماهیت نهضت نبوی{صلوات الله علیه} و نزول قرآن می‌نماید و اینکه هدف اصلی از ارسال رسل و انزال کتب آسمانی، اخراج امت‌ها از ظلمت‌های گوناگون خودپرستی و هوا‌مداری و باز کردن غل و زنجیرهایی است که شیاطین جنی و انسی به‌وسیله آن‌دو بر گردن انسان‌ها آویخته‌اند. مسیر این حرکت با برانگیختن فطرت توحیدی انسان‌ها به‌سوی توحید از طریق صراط مستقیم ولایت است؛ راهی که سراسر به نور خداوند مقتدر آمیخته است؛ خداوندی که عزت بی‌نهایت او سطوت قدرت‌های غیرالهی را -که سد راه توحیدند- با همه زرق و برق دروغینشان در هم می‌شکند و راه فلاح و رستگاری را به امت‌ها ارائه می‌دهد.

خداوند سپس علامت بارز حزب شیطان را دنیاپرستی بیان می‌دارد. ایشان برای صدّ سبیل‌الله ابتدا با جنگ و خون‌ریزی به میدان می‌آیند و در صورت ناکامی در گام اول، با تشکیل حزب نفاق در درون امت اسلام، ایجاد تردید و کج‌فهمی در ماهیت انقلاب‌های الهی می‌کنند و درباره اهداف انقلاب آدرس غلط می‌دهند: <الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولٰئِکَ فی‏ ضَلالٍ بَعیدٍ>[5].

در چنین سیاقی است که خداوند از نهضت موسوی در مبارزه با یکی از قدرتمندترین طواغیت تاریخ نام می‌برد که نزدیک به یک قرن بنی‌اسرائیل را به بردگی گرفت و ظلم فراوان بر آنان نمود. حضرت موسی{علیه السلام} با همین اکسیر فطری، نهضت الهی خویش را به پیش برد و با برانگیختن فطرت‌های خفته انسان‌ها توانست بر فرعونیان پیروز شود و بنی‌اسرائیل را از چنگال چنان امپراطوری قدرتمندی نجات دهد: <وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فی‏ ذٰلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصار>[6].

راز و رمز پیروزی بنی‌اسرائیل، به‌یاد‌داشتن ایام‌الله است؛ شکست آنان در برهه‌های بعد نیز به‌خاطر فراموشی همین امر مقدس است؛ <وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُور>[7].

البته که هرچند همه ایام به خداوند تعلق دارد، اما برخی چنان شکوهمندند که در میان ایام تعلق خاص به توحید پیدا می‌کنند؛ چنانکه در بیت‌الله و یدالله و روح‌الله چنین است.

در بیانات اهل بیت؟عهم؟ یوم‌الله بر روز قیام قائم آل محمد؟عهم؟ و نیز روز قیامت و همچنین لحظه ارتحال انسان به عالم برزخ تطبیق داده شده؛ اما مرحوم علامه طباطبایی؟ق؟ در ذیل آیه فوق‌الذکر، با تنقیح مناط از این موارد می‌فرماید که یوم‌الله روزی است که کلمه توحید بروز بیشتری دارد و قدرت و سطوت و عزت الهی در عالم نمایان می‌شود و قدرت‌های طاغوتی را از بین می‌برد؛ چنانکه با ظهور امام عصر؟عج؟ و یا قیامت و مرگ این امر محقق می‌گردد. همچنین مراد از ایام‌الله روزگاری است که نعمت‌های مادی و معنوی پروردگار به برکت استقرار ولایت الهی بر امت جاری می‌گردد. بنابراین اگر امام امت روز 22 بهمن 57 را یوم‌الله امت اسلام بیان فرمود، اشاره به این نکات دقیق دارد که انقلاب اسلامی ایران ماهیتاً نهضتی توحیدی در طول نهضت‌های انبیاء الهی؟عهم؟ است، که روح حاکم بر آن کلمه توحید و مسیر جریان آن صراط مستقیم ولایت و قله قصوای آن رسانیدن آحاد امت به عالیترین درجه انسانیت و حیات طیبه در سایه ولایت است. این البته راهی پرفراز و نشیب است که تنها انسان‌های صبّار و شکور با تحمل ابتلائات فراوان قادر به طی آن هستند.

سپس خداوند با بیانی قاطع به همگان هشدار می‌دهد که اگر ایام‌الله را پاس داشتند و شکر آن را با صبّار بودن در برابر موج عظیم حملات دشمن در قالب کفر و نفاق به‌جای آوردند، قطعاً عنایات و امدادهای بی‌شمار پروردگار از زمین و آسمان برای آنان خواهد بود، و اگر نعمت یوم‌الله را کفران کردند و به بی‌راهه کشیده شدند، عذاب ذلت و حقارت در برابر دشمن و بندگی و دریوزگی آنان در دنیا و شکنجه و آتش خشم الهی در قیامت در انتظار آنان خواهد بود: <وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‏ لَشَدیدٌ>[8]. این سنت الهی در همه ادوار تاریخ امت‌ها امری ثابت و لایتغیر است.

ما مردم ایران اسلامی مخاطب این هشدار و انذار الهی هستیم. برای شکر نعمت انقلاب و برای اینکه در زمره کفران‌کنندگان آن قرار نگیریم، می‌بایست پیوسته متذکر به حقیقت الهی و توحیدی انقلاب باشیم و ضمن پرهیز از ظاهرگرایی و سطحی‌نگری، اهداف اساسی و اصلی آن را از منظر عظمت معنوی اسلام جست‌وجو کنیم.

این عظمت معنوی، جلوه عبودیت خالصانه عبادالله است و بارها و بارها در نظر و عمل امام خمینی؟ق؟ متجلی شده است؛ از جمله ایشان می‌فرماید:‌

«در این کتاب شریف [قرآن]، مسائلی هست که مهمش مسائل معنوی است. و رسول اکرم و سایر انبیا نیامدند که اینجا حکومت تأسیس کنند، مقصد اعلا این نیست؛ نیامدند که اینجا عدالت ایجاد کنند، آن هم مقصد اعلا نیست، اینها همه مقدمه است. تمام زحمتها [یی‌] که اینها کشیدند، چه از حضرت نوح گرفته، از حضرت ابراهیم گرفته تا آمده است اینجا به رسول اکرم رسیده است، تمام مشقت‌هایی که کشیدند و کارهایی که کردند، مقدمه یک مطلب است و او معرفی ذات مقدس حق [است.] کتاب‌های آسمانی هم، [که‌] بالاترینش کتاب قرآن کریم است، تمام مقصدش همین است که معرفی کند حق تعالی را با همه اسماء و صفاتی که دارد.»

هر حرکت و اقدامی که برای «معرفی ذات مقدس حق» باشد، الا و لابد خصلتی سلوکی به خود می‌گیرد و باید متضمن صیرورت و سیر الی‌الله باشد؛ چرا که درک حقایق توحیدی از طریق معلومات مفهومی و محفوظات ذهنی محقق نمی‌گردد، بلکه این نفس انسانی است که به آن حقایق مقدس تقرب می‌جوید و با آن‌ها متحد می‌گردد: <وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى 7 ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى 8 فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى 9 فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى 10 مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى>[9]‏. این معیار، از جمله درباره انقلاب، نظام و جامعه ما نیز برقرار است. هم‌چنین هرگونه غفلت از این معیار و معنا، انحراف از صراط مستقیم توحید است، ولو که ظاهری نیکو داشته باشد؛ چرا که سیر به سوی او فلسفه آفرینش و یگانه راه سعادت‌مند شدن است: <خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ>
 

[1]- رسالت تشیع در دنیای امروز، ص67

[2]- همان، ص74

[3]- بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری، 06/03/1395.

[4]- به عنوان یک نمونه می‌توان به مقالاتی که فوکو، فیلسوف مشهور فرانسوی قرن بیستم، درباره مشاهدات مستقیم خود از انقلاب اسلامی نگاشته است ارجاع داد. ارجاع به فوکو در این متن، نه از این باب است که مدعای مورد نظر درباره حقیقت معنوی انقلاب اسلامی تأیید گردد؛ بلکه اشاره به یادداشت‌های او به این سبب است که بیان داریم حتی متفکری کاملاً مادی‌گرا و مدرن نیز در مواجهه مستقیم‌اش با حوادث تاریخ‌ساز انقلاب اسلامی، رایحه معنوی و الهی آن را استشمام می‌نموده است.

[5]- إبراهیم، 3.

[6]- آل عمران، 13.

[7]- إبراهیم، 5.

[8]- إبراهیم، 7.

[9]- نجم، ۷-۱۱.

فهرست مطالب