اکنون که به معنای کار سیاسی ائمه هدی؟عهم؟ اشاره کردیم و نشان دادیم که هدایت‌گری آن بزرگواران به سوی کمالات توحیدی وجود انسان چگونه مترادف با کار سیاسی ایشان بوده است، می‌توانیم به چیستی و چگونگی کار سیاسی علمای ربانی و اولیای الهی، ‌به‌عنوان ادامه‌دهندگان راه حضرات ائمه؟عهم؟ پی ببریم. حقیقت و معنای انقلاب و جمهوری اسلامی در این بستر و از این منظر قابل درک و تبیین است.

انقلاب بزرگ اسلامی، اولاً ذیل درک امام خمینی؟رضوت؟ از سیر توحیدی معنا می‌شود و ثانیاً مترادف با هدایت‌گری امام (به معنای توحیدی آن) است. پس نباید کار ایشان را سیاست‌ورزی از سنخ سیاست‌ورزی گاندی و ماندلا و سایر مبارزان علیه استعمار و استبداد تلقی نمود، این سلوک توحیدی امام خمینی؟ق؟ بود که مانند اولیای الهی؟عهم؟ به‌عنوان تکلیف شرعی اقدام به آن نمود و در انجام آن با توکل به پروردگار نه از طاغوت‌ها و قدرت‌های پوشالی آنان ترسید و نه هراسی از ملامت ملامتگران داشت: <یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ>[1].

چنین نهضتی با چنین عمق و قداست باید در همان صراط مستقیم هدایت و با همان قدرت و حدّت ادامه یابد و عمل بر خلاف این، نه‌تنها ظلم به امام امت؟ق؟، بلکه ظلم بر همه شهیدانی است که با درک این معنا، در راه امام؟ق؟ جانفشانی کردند. این مطلب مهمی است که هرگاه درباره فعالیت سیاسی امام خمینی و دیگر مردان الهی و علمای ربانی سخن می‌گوییم، باید به آن توجه کنیم. جمهوری اسلامی به معنای ساختار حکومت اسلامی نیز تا زمانی واجد آن معناست که این مشخصات در آن قابل شناسایی باشد. به هر میزان که نظام از این ویژگی‌ها عدول کند، از معنای خود تهی شده است.

اولاً: نهضت اسلامی؛ شأنی از سیر توحیدی شخص امام خمینی؟رضوت؟

برای مردان الهی و علمای ربانی، هیچ‌کدام از شئون این زندگی دنیوی هدف نهایی نیست. ایشان به تبعیت از ائمه هدی؟عهم؟، دنیا و بلکه همه ماسوی‌الله را چیزی جز آیه و ابزاری برای سیر به سوی محبوب نمی‌بینند. همه هدف و اهتمام ایشان همان است که در ابتدای سخن گفتیم: حرکت به سوی مقام یقین و لقاءالله. پس همه شئون زندگی فردی و اجتماعی ایشان و همه اشتغالات آنان در زندگی فردی و اجتماعی، بخشی از سلوک توحیدی آنهاست و ذیل برنامه عبادت و بندگی آنها باید تلقی شود. بدین ترتیب فعالیت اجتماعی ایشان هم باید ذیل درک آنان از سلوک مورد توجه قرار گیرد؛ در غیر این صورت درک درستی نسبت به سلوک توحیدی ایشان پیدا نخواهیم کرد.

ما پیش از آنکه امام خمینی؟رضوت؟ را رهبر انقلاب و بنیانگذار نظام بدانیم – به گواه تاریخ زندگانی‌اش - او را سالکی عارف و معلمی وارسته در طریق توحید تلقی می‌کنیم؛ که اساساً نهضت او برخاسته از مکتب سلوکی و توحیدی‌اش بود. امام سالکی در طریق توحید و ولایت بود که سلوک فردی خویش را از سر وظیفه به صحنه جامعه آورد. ایشان تربیت نفس خویش و انجام وظیفه بندگی خود را در اقامه نهضت اسلامی و دستگیری از ملت مسلمان برای رهایی از ظلم و فساد حکومت‌های جائر و مبارزه با استکبار جهانی و صهیونیسم بین‌الملل می‌دید.

از این منظر به‌خوبی می‌توان نسبت میان اشتغالات سلوکی فردی امام امت (و دیگر علمای ربانی و معلمان توحیدی) و اشتغالات اجتماعی ایشان را تبیین نمود. تمامی اعمال مؤمن (چه فردی چه اجتماعی) روح واحد توحیدی دارند. اساساً تمام شئون حیات عبد را عبودیت در درگاه مولی پر می‌کند و از این جهت تفاوت و تفکیکی میان شئون فردی و شئون اجتماعی زندگانی او نیست. چنان‌که برخی ویژگی‌های زندگی سلوکی امام، مانند عزلت‌ها و مراقبات بسیار شدید در دوران جوانی، التزام به قرائت دائمی قرآن تا آخرین ساعات عمر مبارک‌شان و حتی کاستن از اشتغالات سیاسی و اجتماعی و کاهش (و حتی تعطیلی) جلسات با مسئولین نظام در دوران رهبری در اوقات خاص (به خصوص ماه مبارک رمضان) از این منظر قابل درک و تبیین است که خلاف عادات متعارف صاحبان  قدرت است.

این امر موضوعی نیست که محدود به حیات نورانی امام امت؟ق؟ باشد؛ بلکه از این جهت به این موارد در زندگی ایشان اشاره می‌شود که ساختگی بودن دوگانه اسلام انقلابی و اسلام عبادی و در پی آن القای منافرت میان فعالیت‌های اجتماعی با اشتغالات عبادی آشکار می‌گردد.

شناخت غلط از امام خمینی؟ق؟‌ چیزی نیست که مربوط به سال‌های اخیر یا حتی دهه‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی باشد. بلکه این خطا از آغازین سال‌های نهضت او و تحت تأثیر جهان‌بینی‌های چپ که در آن دوران در همه عالم رونق فراوان داشتند نشأت می‌گرفت؛ خطایی که نه‌تنها در میان گروه‌ها و گروهک‌های چپ غیرمسلمان، بلکه حتی در میان مسلمانان مبارزی که از غنای اندیشه‌های توحیدی کم‌بهره و تحت تأثیر افکار چپ بودند هم به چشم می‌خورد. بسیاری از اختلافات و انحرافات به‌وقوع پیوسته در میان انقلابی‌ها – یا به تعبیر رهبر معظم انقلاب «سوپرانقلابی‌ها!» - پس از پیروزی انقلاب اسلامی را از همین نقطه‌نظر می‌توان تحلیل نمود. این مهم همچنین و طبیعتاً به سال‌های پس از رحلت امام؟ق؟ و زعامت مقام معظم رهبری نیز تعمیم یافته است.

ثانیاً: انقلاب اسلامی؛ نهضتی در امتداد امر هدایت ائمه هدی؟عهم؟

اگر علمای ربانی و مردان الهی دست به فعالیت اجتماعی می‌زنند، این کار را باید از جنس هدایت  ائمه معصومین؟عهم؟ و در طول آن دید. چراکه ایشان صرفاً کار امام{علیه السلام} را ادامه می‌دهند و در واقع مجرای جریان ولایت و تربیت حضرت ولی‌عصر؟عج؟ هستند؛ لذا ایشان نیز همان شئون را در کار خویش خواهند داشت.

علمای ربانی و اساتید طریق سیر به‌سوی الله تبارک و تعالی، در واقع تداوم شخصیّت معنوی ائمه معصومین؟عهم؟ هستند که در حد خویش، روح معنویّت امام عصر؟عج؟ را در مردم القا می‌نماید. همین روح معنویت است که مایه حیات و بالندگی جامعه اسلامی می‌گردد. مردم پاسخ به ندای فطرت توحیدی خویش را در روح و شخصیت رسول اکرم و ائمه هدی؟عهم؟ و پس از آن حضرات، در وجود علمای ربانی و معلمین روحانی (بسته به مرتبه و درجات ایشان) مشاهده می‌کنند و حضورشان در میان مردم پیام‌آور اسلام اصیل است.

همان گونه که کار حضرات معصومین؟عهم؟ هدایت انسان به سوی توجه تام و تمام به توحید و عبودیت حق است، کار علمای ربانی نیز (در مرتبه خود) چنین است. از همین رو، هر فعالیت ایشان مقدمه‌ای برای امر هدایت محسوب می‌شود. به این ترتیب است که اگر مردان خدا به فعالیتی در راستای تحقق عدالت، اقامه قوانین الهی (شریعت)، مبارزه با طاغوت و استکبار و ... در حیات سیاسی خویش دست می‌زنند، این حرکت از اساس متفاوت با سایرین است. در نتیجه، همان وضع سیاسی که درباره حضرات ائمه؟عهم؟ ذکر کردیم، در مراتب پایین‌تر بر ایشان صادق است.

امام خمینی؟رضوت؟ در سال 50 و در همان اوان نهضت اسلامی، هدف اصلی نهضت خویش را چنین تبیین می‌کنند: «...باید فداکاری کنید در ارجاع مجد و عظمت اسلام که مهمش عظمت معنوی آنست؛ تا در پناه حکومت عدل الهی همه طبقات در رفاه و آسایش زندگی کنند»[2]. اعجاز او در مسیر احیای این عظمت معنوی را می‌توان در جبهه‌های دفاع مقدس و در میان رزمندگان اسلام دید که به حسب ظاهر، اشتغال به سخت‌ترین و خشن‌ترین کارها داشتند و حقیقتاً مراتب ایمان و تقوا را طی می‌کردند.

چنان‌که از این سخن و سایر بیانات امام راحل برمی‌آید، ایشان خود را در برابر سیر معنوی امت مکلّف می‌دانست. به باور امام، اگر روح معنویت و حیات توحیدی در وجود انسان دمیده شود، امور دنیای او هم اصلاح خواهد شد؛ مسلمانان به قدرت اقتصادی و نظامی و عدالت و امنیت اجتماعی و سایر رهاوردهای ارزشمند آن دست خواهند یافت، اما این امر مسلماً موکول و مسبوق به «تحولی انفسی» در آحاد اجتماعی است که امام خمینی برای آن قیام کرد.

مقام معظم رهبری طی یادداشتی که به مناسبت نخستین سالگرد رحلت علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} مرقوم فرمودند، در تبیین جایگاه و شخصیت ایشان روشن ساخته‌اند که رهروی حقیقی خط ولایت، چگونه کاری تربیتی است و این کار تربیتی شأنی سیاسی دارد. همچنین تبیین نموده‌اند که شخصیتی چون علامه، چگونه با سلوک خویش، توانایی حمل و ادای این منظومه گران‌بار تربیتی را بر عهده گرفتند:

«...به سخنى کوتاه مى‏باید گفت، انقلاب ما به معناى حاکمیت اسلام بر ذهن و عمل انسان‌هاست و اسلام -که همان رهاورد پیامبران الهى؟عهم؟ براى بشر است- یک حقیقت فرهنگى است؛ یک ایمان است که از آن شیوه زندگى درست و بهنجار انسان مى‏تراود و جوانه مى‏زند. در این انقلاب واقعیت‏هاى زندگى، یعنى روشهاى اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و اخلاقى، همه ساخته و پرداخته آن ایمان است؛ پس در چنین انقلابى مهمتر از همه بازپس‏گرفتن ارزشهاى اصیل فرهنگى و معنوى از دست تطاول روزگاران گذشته و بازگرداندن ریشه‏هاى فکرى و عقیدتى آن ایمان فعال و سازنده به فضاى جامعه و به حریم دلهاى مردم است. در این انقلاب همه تلاشهاى اقتصادى و سیاسى و نظامى و غیر آن باید بر مبناى این تجدیدبناى ایمانى و فرهنگى صورت گیرد و از آن جدا نماند که جدا ماندن از آن، انحراف و در نهایت مرگ این انقلاب را معنى مى‏دهد.»

 

[1]- المائدة، 54.

[2]- صحیفه امام، ج2، ص245: 28 اردیبهشت 1350.

فهرست مطالب