اگر سیروسلوک توحیدی و ارتقای معنوی و روحانی امری واجب و غایت از زندگی انسان در عالم است و خداوند او را مأمور به ادای این مهم نموده و از کاهلان و قاصران بازخواست مینماید، حال سؤال اینست که او با علم ناقص خویش و بیخبری از عالم غیب و گرفتاری در دام شهوات و انواع گرفتاریهای عالم خاکی و با وجود دشمن غداری چون شیطان، چگونه میتواند از عهده چنان سفر سختی برآید؟!
<قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ 16 ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ>[1].
انسان بینوا چارهای ندارد جز چنگ زدن به ریسمان هدایت و تربیت مقام ولایت. از سیدالشهدا{علیه السلام} روایت شده که حضرتش ناظر بر آیه شریفه <وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ> فلسفه خلقت را معرفت الهی بیان فرمودند. سپس یکی از حاضران از حضرت{علیه السلام} پرسید که راه دست یافتن به این معرفت چگونه است؟ و حضرت{علیه السلام} در پاسخ میفرمایند: «امام زمان خود را بشناسید تا از این طریق به شناخت خداوند نائل آیید»:
«أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاه. فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ، بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، فَمَا مَعْرِفَةُ اللهِ؟ قَالَ{علیه السلام}: مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُهُ»[2].
بنابراین، معنای حقیقی عبادت بر معرفتالله منطبق است و معرفتالله بر معرفت امام. امام{علیه السلام} در اینجا یک اصل کلی را مطرح میکنند: اینکه شناخت خداوند از طریق شناخت مقام ولایت حاصل میشود. با این بیان روشن میشود که روح سلوک در معرفت امام زمان؟عج؟ است. بنابراین معرفت به امام{علیه السلام} امری مستحب در کنار سایر امور دینی نیست؛ بلکه اساساً تحقق فلسفه خلقت انسان و عبادت صحیح پروردگار و ادای دستور الهی در سیروسلوک توحیدی، در گرو تحقق چنین معرفتی است. با ریسمان امام است که میتوان به عوالم غیب و مقامات عالی توحیدی صعود کرد و به مقام یقین دست یافت.
تنها امام معصوم است که بهواسطه اشراف بر عالم ملکوت، انسانهای مؤمن را به مقام یقین هدایت میکند. اوست که با احاطهای که بر ظاهر و باطن انسانها دارد، هدایت ارشادی و ایصالی ایشان را بر عهده میگیرد و هادی مستعدّین به عالم ملکوت میشود. امام منصوب خداوند برای تضمین اصالت دین است و تفسیر او از قرآن و تبیین وی از دین، یگانه قرائت معتبر و مصون از خطا و اعوجاج است؛ چراکه هدایت او مستقیماً از جانب پروردگار است و او صاحب همه علوم و راسخ در کتاب الهی است.
روشن است که منظور از شناخت و معرفت امام در این باب، علمی حصولی و مفهومی و ذهنی نیست؛ بلکه همراه با علم، عمل و مجاهده و سلوک توحیدی نیاز است؛ چنانکه امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: «العِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ، فَإِن أَجابَهُ وَ إِلاَّ ارْتَحَلَ عَنْهُ»[3]؛ یعنی علم عمل را فرامیخواند، اگر پاسخش داد میماند وگرنه از پیش او میرود.
نکته مهم در باب هدایت امام آن است که این هدایت ذاتی مقام او است؛ نه اینکه امری عارضی بر حضرتش بوده باشد و امام در نتیجه احتیاج امت یا مراجعه ارادتمندان و اموری از این قبیل هدایت را به عنوان رسالت خویش بر عهده گرفته باشد. به بیان دیگر، هدایتگری ولایت، جلوه مقام بندگی او در درگاه الهی است.