خداوند متعال انسان را بر فطرت توحید خلق کرد؛ مقامی که میتواند در صورت تربیت صحیح جلوۀ تمامنمای توحید در مرتبه خلقی باشد و به همین دلیل، او خلیفه الهی در میان مخلوقات شد و در چنان مقام و مرتبتی قرار گرفت که مستقیما از طرف خداوند؟ج؟ متعلم به اسمای الهی شد؛ سپس ملائکه در حد ظرفیت خود توانستند شاگردی او را بنمایند و متعلم به اسمای الهی شوند؛ به همین دلیل است که خداوند؟عز؟ در خلقت او فرمود: <لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ>[1]؛ این اعتدال خلقت، در همۀ شئون و ابعاد وجودی انسان بوده و او با قلبی سلیم[2] و فطرتی حنیف پا به عرصه هستی نهاد.
حکمت الهی اقتضا میکند که بنیآدم با همه کرامت الهی که دارند، در عالم خاکی امتحان شوند تا در کوره ابتلائات، جوهره کرامت و مقام خلافتی را که خداوند به آنان عنایت نموده، به منصه ظهور گذارند؛ در این میدان، مؤمن از منافق و مشرک و کافر تمییز داده شوند و حجت بر همگان تمام شود: <أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون 2 وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبین>[3].
گروهی با ورود به عالم دنیا و انزل مراتب هستی، قلبشان آلوده به زنگار تعلقات گشت: <بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ>[4] و با انجام اعمال ناشایست به تبعیت از هوای نفس پرداختند و قلب سلیم خود را بیمار کردند: <کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُون>[5]؛ این مریضی قلب (غفلت، حجاب تعلقات و گناهان) یکسان نبوده و برای هرکس دارای مراتب مختلف است:
برخی از قلبها در پوشش و غلاف بوده و سخن حق را نمیشنوند: <قُلُوبُنَا غُلْفٌ>[6]؛
بعضی دیگر علاوه بر پوشش قلب و سنگینی گوش، خودشان به وجود حجاب اعتراف میکنند: <قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ>[7]؛
تعدادی از آنها دچار زیغ شده، از متشابهات تبعیت کرده و درصدد تأویل و فتنه برمیآیند: <فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ>[8]؛
خداوند؟ج؟ بر قلوب منافقین مُهر میزند: <خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ>[9]؛
برخی چشم قلبشان کور شده و راه به جایی نمیبرند: <تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ>[10]؛
برخی غافلند و قلبهایشان متوجه هیچچیز نیست؛ اینها از مرتبۀ انسانی خود فاصله گرفته، به مرتبه حیوانی و حتی پستتر سقوط میکنند: <لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا...أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ>[11]؛
برخی نیز قسیالقلب شده، قلبشان مثل سنگ و حتی سختتر از آن میشود: <ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً>[12]؛
اما مؤمنین حقیقی مراقبند تا از این آفات قلب در امان بوده و طهارت قلبشان را حفظ کنند؛ آنها حتی از غلّوغش نسبت به برادران ایمانی به خدا پناه میبرند: <وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا>[13] و از خدا میخواهند که بعد از هدایت، قلبشان دچار زیغ نشود: <رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا>[14].
هرکس با هر قلبی و با هر حجابی از تعلقات و گناهان، اگر از روی خشیت الهی توبه کند و با قلبی منیب، با تضرع و زاری رو به سوی درگاه الهی کند: <مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جَاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ>[15]، حتما مورد مغفرت الهی قرار گرفته و در سلم و سلام کامل وارد بهشت برین خواهد شد: <ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ>[16].
در این میان خداوند رحمان و رحیم بنابر رحمت واسعه خود بابی به نام توبه بر روی بندگان خود گشود تا جبران مافات کرده و گذشتۀ خود را اصلاح کنند: <غَافِرِ الذَّنْبِ وَ قَابِلِ التَّوْبِ>[17]؛ و در هر مرتبه از غفلت و حجاب که بهسر میبرند، به آغوش رحمت الهی بازگردند.
این باب الهی برای همگان مفتوح است. خداوند متعال نیز امر به توبه فرموده و ابواب توبه را نیز در همه اوقات گشوده است تا کسی که در غفلت به سر میبرد، عذری برایش باقی نماند: «إِلَهِی أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَاباً إِلَى عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ <تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً>[18] فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ؟!»[19].
توبه، وادی دوم
«توبه» بعد از یقظه دومین منزل از منازل سلوک است. توبه در لغت به معنای مطلقِ بازگشت است؛[20] هرکس -در هر مرتبهای از غفلت و گناه که باشد- با توبه به سوی خدا برگشته و پاک شده و مورد محبت الهی قرار میگیرد: <إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ>[21]. علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} در ذیل این آیۀ شریفه میفرماید: توبه رجوع به سوی خداوند است و تطهّر یعنی اخذ طهارت با انتخاب و علاقه؛ پس توبهکننده، از آلودگیها کنده شده و به اصل خود- که طهارت باشد- بازمیگردد.[22]
آری، بنده با توبه از حجاب تعلقات و آلودگی گناهان، پاک شده و به پاکیزگی فطری خود بازمیگردد، قلب مریض او منیب و سلیم میگردد، و لیاقت ورود به رحمت الهی را پیدا میکند. رسول اکرم{صلوات الله علیه} در مورد محبت ویژۀ خداوند به شخص تائب میفرمایند: «لیسَ شَیءٌ أحَبَّ إلى اللَّهِ مِن مُؤمنٍ تائبٍ أو مُؤمنةٍ تائبةٍ»[23]؛ «نزد خدا چیزى محبوبتر از مرد یا زن مؤمن توبهگر نیست».
توبه در واقع، ریسمان الهی است. به فرمودۀ صادق آلمحمد؟عهم؟ انسان هیچگاه نباید این ریسمان الهی را رها کند؛ و باید درهرحالی بر آن مداومت داشته باشد: «التَّوْبَةُ حَبْلُ اللَّهِ وَ مَدَدُ عِنَایَتِهِ وَ لَا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ مُدَاوَمَةِ التَّوْبَةِ عَلَى کُلِّ حَال»[24].
دوری از یأس از رحمت پروردگار
یکی از چالشهای بزرگ برای سالک، یأس از توبه و رحمت الهی است. شیطان برای وسوسۀ افراد عادی، خودش مستقیماً وارد نمیشود؛ او برای افراد عادی، جنود خود را میفرستد. به تناسبی که سالک در مراتب قرب طی طریق میکند و جلو میرود، آرامآرام فرماندهان از جنود خود را به جنگ با او میفرستد؛ تا آنکه در مراتب عالی، خود شیطان به نبرد با او میآید. یکی از جنود شیطان که در همان اوایل سیر به سراغ انسان میآید، یأس است. یأس از رحمت پروردگار، از گناهان کبیره است و به فرمودۀ امیرمؤمنان{علیه السلام}، بزرگترین بلا، ناامیدی است: «أعظمُ البَلاءِ انقِطاعُ الرَّجاءِ»[25].
امکان ندارد کسی قدمی به سوی پروردگار بردارد و نظر رحمت خداوند بر او نباشد. اگر انسان از این عنایت پروردگار بهره نبرد و از آن رویگرداند، خداوند هم او را به حال خود وا میگذارد و شخص، گرفتار تحیر و قساوت قلب میشود؛ پس تا زمانی که آغوش رحمت الهی باز است، هیچگاه نباید ناامید شد؛ امیر مؤمنان، حضرت علی{علیه السلام} فرمودهاند: «لا تَیأسْ لِذنبِکَ وَ بابُ التَّوبَةِ مَفتوحٌ»[26].
یأس از رحمت الهی، یعنی بندهای با چند بار زمینخوردن در طریق سلوک با خود بگوید: توبه من با این بارِ گناه هرگز مقبول نیست و به جایی نمیرسم؛ پس دمی را خوش باشم و خود را به زحمت نیندازم! او متوجه نیست که با این یأس، گرفتار گناه بزرگتری شده است؛ در حالی که سالکان کوی دوست -در هر مرتبه که باشند- میهمان سفره رحمت رحیمیه الهی هستند و میزبان، خود بهتر میداند چگونه از آنان پذیرایی نماید!
بنابراین به محض اینکه بندهای به درگاه الهی توبه میکند، حتی اگر هنوز حقالناس و حقالله بر عهدهاش باشد و عزم جدی بر ادای آن داشته باشد، در زمره تائبین است ؛ زیرا اصل در توبه پشیمانی از گناه و عزم بر جبران آن است؛ هرچند اصلاح آن زمان ببرد؛ و کسی که توفیق توبه پیدا کند، حتما مورد پذیرش الهی واقع میگردد. امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: «مَن اُعْطِیَ التَّوبَةَ لَم یُحرَمِ القَبولَ»[27]؛ «به هرکس توفیق توبه داده شود از قبول آن محروم نمىشود».
این سخن رسول رحمت{صلوات الله علیه} است: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لَا ذَنْبَ لَه»[28]؛ «توبهکننده از گناه، مانند کسی است که گناه نکرده است»؛ این روایت، یأس را بهکلی برمیدارد. ممکن است شیطان وسوسه کند که گذشتۀ تو سراسر آلودگی و گناه است و بهاینراحتی گناهانت پاک نمیشود. اینجاست که باید انسان به دهان شیطان بکوبد و به این وسوسهها اعتنا نکند. قطعاً گناهان ما بدتر از گناه حرّبنیزید نیست. او وقتی منقلب شد و از گناه خود توبه کرد، خداوند مهربان توبهاش را پذیرفت و در قافلۀ رستگاران قرار گرفت.
«عفو خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سربسته چه گویى خموش
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
آنقدر اى دل که توانى بکوش
رندى حافظ نه گناهى است صعب
با کرم پادشه عیبپوش»[29]
تعجیل در توبه
شتاب در توبه برای سالک از ضروریات است؛ زیرا از یکسو، اجل مهلت نمیدهد و ممکن است هر آن، فرصت توبه با مرگ از دست برود و از سوی دیگر، از تسویف و تسویل شیطان در امان نیست و خطاب خداوند متعال به متقین چنین است: <وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقین>[30].
در روایات حضرات معصومین؟عهم؟ و دستورات بزرگان اخلاق، توصیه فراوانی به تسریع در توبه شده است. به محض اینکه برای شخص یقظه حاصل شد، باید توبه کند و آن را به تأخیر نیندازد. معنای تأخیر در توبه این است که گویی شخص در ضمیر خود به خداوند عرضه میدارد: خدایا! من با اینکه علم به گناه و بدهکاری خود دارم اما هنوز میل به گناه دارم و علاقهمند به دویدن و تنفس در میدان شیطان هستم! امامجواد{علیه السلام} میفرمایند: «تأخِیرُ التَّوبةِ اغْتِرارٌ، و طُولُ التّسْویفِ حَیْرَةٌ»[31]؛ «بهتأخیرافکندن توبه، فریب و غفلت است و انداختن آن به فردا، مایۀ حیرت و سرگشتگى است».
شیطان به دنبال این است که انسان را دچار تسویف در توبه کند. کسی که توبه را به تأخیر میاندازد، نشان میدهد که مرگ را جدی نگرفته و تصور میکند وقت بسیاری دارد. او به گونهای رفتار میکند که گویا خداوند به او تضمین طول عمر را داده است! درحالیکه مرگ برای همه مقرر گشته است و به تعبیر امامصادق{علیه السلام}، مرگ به طور ناگهانی و غافلگیرانه میآید: «الْمَوْتُ یَأْتِی بَغْتَةً»[32].
«یَا مَنْ بِدُنْیَاهُ اشْتَغَلْ
قَدْ غَرَّهُ طُولُ الْأَمَلِ
الْمَوْتُ یَأْتِی بَغْتَةً
وَ الْقَبْرُ صُنْدُوقُ الْعَمَل»[33]
آفت دیگر توبه؛ تسویل به معنای زیبا جلوهدادن امر زشت است؛[34] چنانکه برادران حضرت یوسف{علیه السلام} به امید اینکه بعداً توبه میکنند، تصمیم به کشتن و یا بهچاهانداختن او گرفتند؛ در واقع، مشوق آنان برای انجام این گناه بزرگ، امید به توبه بود: <اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحین>[35]؛ و پدر در پاسخ به عذر آنها فرمود: <بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً>[36]؛ یعنی نفس شما به واسطه امید کاذب به توبه، مرتکب گناه شد و چنین توبهای نه تنها مقبول نیست بلکه خود از مکائد شیطان است.
مراتب توبه
توبه حقیقتی ذومراتب است و در یکنگاه جامع به معنای مطلق بازگشت به پروردگار است و فقط اختصاص به گناهکاران و بندگان عاصی ندارد؛ بلکه سالک در تمام منازل سلوک نیازمند توبه و استغفار دائمی است. امامصادق{علیه السلام} در این زمینه میفرمایند: «وَ کُلُّ فِرْقَةٍ مِنَ الْعِبَادِ لَهُمْ تَوْبَةٌ»[37]؛ سپس شروع به شمارش این مراتب نمودند:
توبۀ انبیا؟عهم؟
«فَتَوْبَةُ الْأَنْبِیَاءِ مِنِ اضْطِرَابِ السِّرِّ»؛ «توبۀ انبیای الهی از اضطراب باطن است»؛ یعنی از اینکه در توجه به توحید، دچار نوسان و دگرگونی باطنی باشند، توبه میکنند. آنها تمکن در توحید را طالبند و به تعبیر این آیات شریفه: <یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ 27 ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً 28 فَادْخُلی فی عِبادی 29 وَ ادْخُلی جَنَّتی>[38]، به مرتبۀ نفس مطمئنه دست یافتهاند. ایشان از اینکه لحظهای توجهشان از خدا برداشته شود، توبه میکنند.
توبۀ اولیا
«وَ تَوْبَةُ الْأَوْلِیَاءِ مِنْ تَلْوِینِ الْخَطَرَاتِ»؛ مرتبۀ پایینتر، توبۀ اولیای الهی است که از تلوین دل در توجه به حق توبه میکنند. مراد از «تلوین»، همان خطورات غیرتوحیدی است که قلب انسان را رنگبهرنگ میکند.
توبۀ اصفیا
«وَ تَوْبَةُ الْأَصْفِیَاءِ مِنَ التَّنْفِیسِ»؛ «توبه پاکان از «تنفیس» است». تنفیس به این معناست که انسان یکلحظه به خودش تنفس و مجال بدهد و دست از تلاش و مجاهده بردارد؛ سالک باید دائماً در حال تلاش باشد و زندگی یعنی سراسر جنگ با شیطان در میدان جهاد اکبر. وقتی پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} گروهی از اصحاب را دیدند که با حالت ژولیده و زخمی و خونآلود، شمشیر بر دوش در حال برگشت از میدان جنگ بودند، به ایشان فرمودند: «مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِیَ الْجِهَادُ الْأَکْبَرُ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ{صلوات الله علیه} وَ مَا الْجِهَادُ الْأَکْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ»[39]؛ «مرحبا بر گروهی که در این جنگ که جهاد اصغر بود، پیروز شدند و یک جهاد بزرگتری در پیش است! آنها با تعجب پرسیدند: یا رسولالله! مگر جهادی از این سختتر هم در پیش است ؟! حضرت فرمودند: جهاد اکبر، جهاد با نفس است».
توبۀ خواص
مرتبۀ بعدی، «توبۀ خواص» است که از اشتغال به غیرخداوند توبه میکنند: «تَوْبَةُ الْخَاصِّ مِنَ الِاشْتِغَالِ بِغَیْرِ اللَّهِ تَعَالَى»؛ چنانکه رسول خدا{صلوات الله علیه} در نصیحتی به اباذر{رحمة الله علیه} فرمودند: «یا أباذَرٍّ، لِیَکُن لَکَ فی کُلِّ شَیءٍ نِیَّةٌ صالِحَةٌ حَتَّى فِی النَّومِ وَالأَکلِ»[40]؛ یعنی مؤمن باید در همه لحظات زندگی با نیت الهی باشد، حتی در خواب و خوراک! کسی که در این مرتبه قرار دارد، همه اعمال او -خواه مباحات و یا مستحبات و واجبات- برای خداوند است و مشمول رحمت و ثواب الهی است. چنین فردی در تمام آنات زندگی خود مراقبه میکند تا در وادی محرمات نیفتد و حریم الهی را نشکند.
توبۀ عام
آخرین مرتبۀ توبه، توبۀ عموم مردم است: «تَوْبَةُ الْعَامِّ مِنَ الذُّنُوب»؛ «عموم مردم از گناه خود توبه میکنند».
پس توبه، به عنوان حبل الهی امری ذومراتب است و عبد در تمام مراتب سلوک، باید همیشه گریان و نالانِ درگاه پروردگار باشد. اینکه پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} در هر روز استغفار میکردند، نشانگر این است که توبۀ اولیای الهی شدیدتر از توبۀ دیگران است؛ و اینکه در اغلب ادعیۀ حضرات معصومین؟عهم؟ اذکار استغفاری به چشم میخورد (مخصوصا در اذکار قنوت نماز وتر)، به همین جهت است.
مراحل ششگانۀ توبه
حضرت علی{علیه السلام} در میان گروهی از یاران نشسته بودند که شخصی گفت: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ»[41]؛ حضرت خطاب به او فرمودند: «یَا وَیْلَکَ أَتَدْرِی مَا الِاسْتِغْفَارُ؟»؛ «وای بر تو! میدانی استغفار چیست؟»؛ «الِاسْتِغْفَارُ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ أَقْسَامٍ»؛ «استغفار حقیقتی است که ششمرحله دارد». استغفار این نیست که فقط با زبان گفته شود. این مراحل[42] عبارتاند از:
1. پشیمانی از گذشته
مرحلۀ اول استغفار، عمومی است: «الْأَوَّلُ النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى»؛ انسان باید از عمر تلفشدۀ خود سخت پشیمان باشد. یکی از جلوههای پشیمانی این است که انسان در محضر الهی به گناهان خود اقرار کند. امامباقر{علیه السلام} میفرماید: «وَ اللَّهِ مَا یَنْجُو مِنَ الذَّنْبِ إِلَّا مَنْ أَقَرَّ بِهِ»[43]؛ «به خدا قسم! از گناه نجات پیدا نمیکند، مگر کسی که به آن اقرار کند». خودِ اقرار به گناه در درگاه خداوند متعال لطافت دارد. در ادعیهای همچون کمیل، سِمات، ابوحمزهثمالی، عرفه و... موارد فراوانی مشاهده میشود که حضرات معصومین؟عهم؟ به گناه خود و بخشندگی خداوند اقرار میکنند: «أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسِیءُ»[44]؛ نکتۀ مهم این است که اقرار به گناه، در محضر حق است، نه نزد دیگران. اقرار به گناه، به این معناست که انسان با خود خلوت کرده و از ابتدای بلوغ، روزها و ماهها و سالها را -در حدی که یادش میآید- محاسبه کرده و گناهان خود را یادداشت کند. خداوند؟ج؟ میفرماید: <وَ کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنْشُوراً>[45]؛ وقتی انسانها از قبر بیرون میآیند، نامۀ اعمالشان به گردنشان سنگینی میکند. به صورت صریح در روایات ما ذکر شده است که این تفاخر و تکاثرها در روز قیامت تبدیل به قلادهای شده و به گردنشان آویزان میشود؛ هرچه زرقوبرق اموال شخص بیشتر، سنگینیاش بر گردن، بیشتر! هرچه خانه متفاخرتر، سنگینیاش بیشتر! هرچه بر تکاثر لباس افزوده شود، حمل آن سختتر است! حق متعال درباره چنین افرادی فرموده است: <وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَة>[46]؛ کسانى که خدا به آنچه از فضلش به آنان داده بخل مىورزند، گمان نکنند که آن بخل به سود آنان است، بلکه به زیانشان خواهد بود و به زودى آنچه به آن بخل ورزیدند، در روز قیامت طوق گردنشان مىشود.
انسان وقتی از قبر خارج میشود، نامۀ عمل خود را گسترده و منشور[47] میبیند؛ سپس به او میگویند: <اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً>[48]؛ نامۀ اعمالت را خودت بخوان و خود بگو با تو چه کنیم؟! استاد سعادتپرور{رحمة الله علیه} میفرمود: ای کاش! انسان با محاسبه دقیق نامۀ عملش را خودش زودتر بنویسد و با توبه آن را اصلاح نماید تا در روزی که نامه را به او ارائه میکنند، شرمنده نشود؛ چون حسرت و ندامت در آنجا سودی ندارد. او باید حقوق الهی و حقوق مردم را در وصیتنامۀ خود بنویسد که اگر فوت کرد، فرزندان و ورثهاش بدانند چندسال نماز و روزه برایش انجام دهند و بدانند که چقدر و به چه کسانی بدهکار است.
2. عزم بر عدم تکرار
مرحله دوم این است که انسان، بنا را بر عدم تکرار گناه بگذارد: «الثَّانِی الْعَزْمُ عَلَى تَرْکِ الْعَوْدِ إِلَیْهِ». اگر مجددا مرتکب گناه شد، در هنگام استغفار، بنا را بر عدم تکرار گناه بگذارد؛ البته این امر مشروط بر این است که زمینۀ گناه را از بین ببرد. انسان باید در هنگام محاسبه، زمان و مکان و علت افتادن به ورطه گناه را بنویسد؛ چون معمولاً زمینۀ گناه برای افراد مختلف، تکراری است و شیطان با توجه به ضعف هر شخص، از همان نقطه به او حمله میکند؛ باید با سوزاندن زمینۀ گناه، از افتادن تکراری در دام شیطان، خود را ایمن نگه دارد؛ مثلا کسی که زیاد عصبانی میشود، نباید خود را در معرض عصبانیت قرار دهد؛ یا مثلا اگر میداند در محیط خاص، زمینۀ خشم در او پدید میآید، بهتر است وارد آن فضا نشود.
پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} در روایتی میفرمایند: اگر مرد و زن نامحرمی در مکان خلوت در کنار هم قرار گرفتند، قطعا نفر سوم شیطان است و آنقدر وسوسه میکند تا به گناه بیفتند؛[49] پس باید از زمینههای گناه فرار کرد تا مرتکب حرام نشد؛ «الْعَزْمُ عَلَى تَرْکِ الْعَوْدِ إِلَیْهِ»؛ تفسیر عملیاتی این فراز چنین است که زمینۀ گناه را از بین ببر تا زمینه وسوسه ابلیس به وجود نیاید و اگر گرفتار شدی، توبه کن و بنا را بر این بگذار که دیگر تکرار نکنی!
3و4. پرداخت حقالناس و جبران حقوق الهی
مرحله سوم و چهارم توبه، اصلاح مافات است: «وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَى الْمَخْلُوقِینَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ؟عز؟ أَمْلَسَ لَیْسَ عَلَیْکَ تَبِعَةٌ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى کُلِّ فَرِیضَةٍ عَلَیْکَ ضَیَّعْتَهَا فَتُؤَدِّیَ حَقَّهَا»؛ «سوم اینکه همۀ حقوقی که از مردم بر ذمه داری را جبران کن تا خدا را پاک ملاقات کنی؛ و چهارم اینکه فرائضی که از تو ضایع شده است را به جا بیاور!»؛ «أملس» یعنی پاکِ پاک؛ به کف دستی که مو ندارد و به سنگی که روی آن، هیچ خار و خاشاک و گیاهی وجود ندارد، «أملس» میگویند.[50]
حقالناس از گناهانی است که تا حقوق صاحبش ادا نشود و یا راضی نگردد، توبه مقبول نیست و سالکی که به سوی کوی محبوب در حرکت است این اصل عقلانی را دائماً باید در نظر داشته باشد که با مبغوضِ محبوب هرگز محبوبِ محبوب نمیتوان شد و ظرف آلوده به گناه و گرفتار حقوق خداوند؟ج؟ و مردم، هرگز تحت افاضات لطیف ربانی قرار نمیگیرد.
«تَعْصِی الْإِلَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ
هَذَا لَعَمْرُکَ فِی الْفِعَالِ بَدِیعٌ
لَوْ کَانَ حُبُّکَ صَادِقاً لَأَطَعْتَهُ
إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ أَحَبَّ مُطِیع»[51]
«گوهر پاک بباید که شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود»[52]
اصلاح گذشته
در توبه، جبران و اصلاح گذشته، حرف اول را میزند. خداوند میفرماید: <فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ>[53]؛ «کسی که بعد از گناه توبه کند، مشروط بر اینکه اصلاح کند و گذشتهاش را به وسیلۀ پرداخت حقوق دیگران پاک کند، خداوند نیز توبهاش را میپذیرد»؛ بنابراین توبه بهتنهایی کفایت نمیکند و اصلاح گذشته نیز، امری لازم است.
حقالناس
به دلیل اینکه جبران حقالناس از حقالله سختتر است، در بیان امیر المؤمنین{علیه السلام}، ادای حقوق مردم مقدم شده است. انسان باید تمامی حقوقی که بر ذمه دارد، ادا کند؛ یعنی بدهیهای خود را بپردازد؛ اموال دیگران را به آنها بازگرداند؛ اگر بدون اذن آنها از اموالشان بهره برده است، رضایت آنها را جلب کند؛ چنانچه به داراییهای آنان آسیب رسانده است، خسارت را بپردازد. او باید همۀ این امور را به دقت محاسبه کرده و درصدد جبران برآید؛ البته باید دانست که اگر کسی از اموال عمومی (بیتالمال) درست استفاده نکرده و به آنها خسارت وارد کرده باشد، به تمام مردم بدهکار است و جبران این امر کاری بسیار سخت است.
جناب ابوحمزه ثمالی میگوید: من دوستی داشتم که از کُتّاب[54] بنیامیه بود؛ او قصد شرفیابی به محضر امامصادق{علیه السلام} را داشت؛ من نزد حضرت رفتم و حکایت او را گفتم. امام{علیه السلام} فرمودند: بیاید! وقتی او خدمت حضرت رسید، سلام کرد و گفت: من از کارکنان بنیامیه بودم و از دنیای آنها مال زیادی دستم رسیده است، اما الان میخواهم توبه کنم؛ آیا راهی برای توبۀ من هست؟ حضرت فرمودند: توبۀ تو خیلی سخت است؛ آیا کاری را که میگویم، انجام میدهی؟ گفت: بله! حضرت فرمودند: تمام اموال کسانی که میشناسی را به آنها بازگردان و اگر صاحب آن مال را نمیشناسی، از طرف او صدقه بده! (به این کار ردّ مظالم گفته میشود). اگر چنین کنی، بهشت را برای تو ضمانت میکنم. آن شخص تمام اموالش را انفاق کرد؛ تا جایی که ابوحمزه میگوید: روزی به خانۀ من آمد و از من تقاضای لباس کرد؛ زیرا حتی لباسش را هم انفاق کرده بود؛ برای او لباس خریدم. چندماه بعد مریض شد و وقتی در حال جاندادن بود، بالای سرش بودم؛ در آن حال چشمانش را باز کرد و به من گفت: به خدا قسم! مولای تو به قولش عمل کرد.[55]
تقدم حقالناسی عِرضی بر مالی
عمدۀ آیات و روایات، در باب حقالناس مالی است اما حقالناس عِرضی (خدشهدارکردن آبروی دیگران) به مراتب حساستر و دقیقتر است؛ بههمیندلیل، علمای ربانی توصیه میکردند که انسان در ابتدا، حقالناس عِرضی را محاسبه کند؛ گناهانی مانند غیبت، تهمت، تحقیر و... مربوط به این حیطه هستند. اگر انسان آبروی یکمسلمان را خدشهدار کند، جبران آن بسیار سخت تر از جبران مالی است. مخصوصا اگر انسانی را به گناهی که نکرده، متهم کند و آن گناه را در جامعه منتشر کند. امروزه در فضای مجازی، بهراحتی و با اشارۀ یکانگشت دروغ یا تهمتی به یکنفر نسبت داده میشود و هزاران نفر از آن مطلع میشوند و آبروی مؤمنی در میدان وسیعی ریخته میشود. قطعا توبه و جبران چنین گناهی بسیار سخت و دشوار و تقریبا محال است؛ زیرا انسان باید نزد تکتک افراد جامعه، از این شخص رفع تهمت کند که امکان ندارد؛ بنابراین باید از ورود به چنین حیطههایی به شدت پرهیز کند.
در گناهانی مثل غیبت، اگر طلب حلالیت منجر به ایجاد فتنه میشود و نمیتوان حلالیت گرفت، انسان باید علاوه بر استغفار برای آن شخص، اعمال عبادی انجام دهد و ثوابش را به او تقدیم کند. در هر صورت، توبه از گناهان عرضی به مراتب سختتر از توبه از سایر گناهان است و در نتیجه، در حیطه آنان هرگز نباید وارد شد.
حقالناس فرهنگی
سختترین توبه، ادای حقالناس فرهنگی است؛ زیرا جبران آن سخت و یا غیرممکن است و شدیدترین برخوردها را خداوند متعال درباره این گناه بیان داشته است؛ چنانکه درباره علمای یهود که تورات و احکام دین را تحریف نمودند، سهبار واژه «ویل» به معنای مرگ و نفرین را درباره آنان به کار میبرد[56]؛ و اگر درباره توبه در سایر گناهان تنها به قید «اصلاح» بسنده مینماید، درباره ایجاد انحراف فرهنگی و تحریف دین علاوه بر آنکه دوبار عاملان آن را لعنت مینماید، توبۀ آنان را با دو قید «اصلاح تخریبها و انحرافات فرهنگی» و «تبیین و روشننمودن مطالب غلط بیانشده توسط آنان» میپذیرد[57].
اگر انسان سنت غلطی را در جامعه بنا کند، جبرانش خیلی مشکل است. رسول مکرم اسلام{صلوات الله علیه} فرمودند: «مَن سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً کانَ علیه وِزرُها و وِزرُ مَن عَمِلَ بِها إلى یَومِ القِیامَةِ»[58]؛ «کسی که سنت غلطی را در جامعه بنا کند، تا روز قیامت که به آن سنت غلط عمل میشود، گناه تمام آن افراد به حساب او نیز نوشته میشود». مثلا کسی که یکفرقۀ انحرافی را پایهگذاری میکند، علاوه بر اینکه خودش باید توبه کند، تمام پیروانش را نیز باید از این مسیر منحرف جدا کرده و به صراط مستقیم بازگرداند؛ حال آنکه چنین امری تقریبا محال است و چهبسا او از تمام پیروان خود اطلاع نداشته باشد. همچنین اگر کسی عهدهدار بیان احکام دینی است باید مراقب باشد که در بیان احکام الهی مرتکب اشتباه نشود. نقل است که یکی از عالمان برای عده کمی که در محضرش بودند حکمی را اشتباه بیان کرد؛ هنگامی که به منزل رفت، یادش آمد که حکم شرعی را بالای منبر اشتباه گفته است؛ شبانه راه افتاد و به درب خانۀ تکتک حاضران در آن مجلس رفت و اشتباه خود را تصحیح کرد. وقتی به ایشان گفتند: چرا این موقع شب آمدید؟! فردا صبح هم میشد؛ در جواب گفت: چهبسا تا صبح زنده نمیماندم و این حقالناس بر عهدهام میماند. پس کسی که قصد ورود به فضاهای فرهنگی را دارد، خیلی باید حواس خود را جمع کند.
نکتۀ دیگر این است که محاسبۀ انسان، جامع باشد و به حقوق اهلبیت؟عهم؟ نیز توجه داشته باشد و ببیند چقدر در حق اهلبیت؟عهم؟ کوتاهی کرده است. مؤلف کتاب مکیالالمکارم بخش عمدهای از دو جلد این کتاب را به وظایف بندگان نسبت به امام عصر؟عج؟ و حقوق لازمی که نسبت به آن حضرت دارند، اختصاص داده است!
در روز قیامت کسی از حق خود نمیگذرد. واقعا چقدر در حق همسایهها و همشهریها و خانوادههایمان ظلم کردهایم؟! برای بالارفتن خودمان، چقدر حقوق دیگران را پایمال کردهایم؟! در روایتی نقل است که پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} به امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمودند: علیجان! شب اول قبر و عقبات آن، با تمام سختیهایی که برای میّت دارد، راحتترین عقبۀ بعد از مرگ است؛ امیرالمؤمنین{علیه السلام} عرضه داشت: یا رسولالله! سختترین عقبه کجاست؟ فرمودند: پل صراط! هنگامی که انسانها میخواهند از پل صراط رد شوند، مظلومینی که حقی بر عهدۀ آنان دارند، ایشان را نگه میدارند و میگویند: اول حق ما را بده، بعد رد شو![59]
جبران حقالله
انسان باید پس از محاسبۀ حقوق مردم، تمام حقوق خداوند را نیز محاسبه و جبران کند که احکام آن در رسالههای عملیه وجود دارد. بنابر فتاوای تمام مراجع عظام تقلید، یادگیری احکام مورد ابتلا بر مکلف واجب میباشد و باید شناخت کامل نسبت به آنها داشته باشد تا -خدای نکرده- به خاطر جهل به احکام شرعی، مرتکب حرام نشود.
شخص باید از ابتدای بلوغ، تمام واجباتی که از او فوت شده را محاسبه کرده و بهتدریج شروع به جبران نماید. مانند نماز، روزه قضا، خمس و... ؛ البته در همه مواردی که در ادای حقوق واجب ذکر شد، اگر زمان ندارد و یا توان مالی در ادای همه آنها ندارد، میتواند وصیت کند و تا زمانی که زنده است، خود بدون فوت وقت ادا نماید و اگر نتوانست وصی او عمل نماید.
5. سختگیری بر خود
دستور پنجم و ششم برای انسانهایی است که خیلی آلودهاند. دستور پنجم این است که اگر مال حرامی را خوردی و با آن گوشت حرامی بر بدنت رویید، با غم و غصه و روزهگرفتن نفس خود را ادب کنی! و آن گوشتهای روییده از حرام را آب کنی تا به جایش گوشت نو از مال حلال بروید.
به تناسبی که گناه بزرگ شود، کفارۀ گناه نیز بزرگ میشود. در احکام حج این مطلب وجود دارد که اگر مُحرم، در محل حرم مرتکب گناه شد و حیوانی را شکار کرد، کفارهاش این است که باید معادل آن حیوان را در راه خدا قربانی کند تا عواقب عمل زشت خود را بچشد: <یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ أَوْ کَفَّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ>[60]؛ و سپس در ادامه میفرماید: <وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقام>؛ یعنی اگر محرم برای بار دوم جسارت کرد و با صید مکرر مرتکب گناه شد، سخن از کفاره نیست؛ بلکه خداوند؟عز؟ از او انتقام میگیرد؛ زیرا اصرار بر گناه، بزرگتر از اصل گناه است.
ممکن است کسی به لحاظ علمی خدشه کند که اگر فرد چندماه یا یکسال از غذای حلال تغذیه کند، آن گوشتها از بین میروند و نیازی نیست که گوشتهای قبلی آب شوند؛ پاسخ آنکه، اصل در این بیان امیرالمؤمنین{علیه السلام} پاککردن روح است؛ و روح انسان با تهذیب نفس و تزکیه اصلاح میشود.
در روایت آمده است: اگر کسی مرتکب گناه شود و حد شرعی بر او جاری شود، این حد کفارۀ گناه اوست[61]؛ وجه تسمیه کفاره آن است که زشتی معصیت را میپوشاند. کسی که سختی حد را به جان پذیرفت، در آخرت مورد عقاب مجدد قرار نمیگیرد؛[62] زیرا در روایت آمده است که شأن خداوند، اجلّ از این است که بندهاش را دو مرتبه عقاب کند.[63]
6. چشاندن درد طاعت
دستور ششم -که مرحلۀ آخر دستور توبه است- این است: «السَّادِسُ أَنْ تُذِیقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ کَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَةَ الْمَعْصِیَةِ»؛ باید همانطور که لذت معصیت را به جسم خود چشاندهای، درد اطاعت را نیز بچشانی. «فَعِنْدَ ذَلِکَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّه»[64]؛ در این هنگام میتوانی با زبان استغفار کنی و بگویی: «استغفر الله».
چنین سختگیریهایی برای تأدیب نفس در لذتهای حرام و کنترل آن در یلهبودن و رهایی در محرمات است. حضرت علی{علیه السلام} نفس انسان را به اسب مسابقه تشبیه میکنند که اگر رها شود، در میدانهای سخت نمیتواند گوی سبقت را برباید؛ پس باید با تمرینهای سخت، او را کارآزموده کرد تا در میدان رزم بتواند صاحب خود را در لحظات خطر نجات دهد.
روح سالک باید مهذب شود؛ روحی که از سرچشمۀ گناه لذت بیشتری برده، باید خود را بیشتر مهذب نماید؛ البته این کار باید زیر نظر استاد باشد تا مبادا در اثر فشارهای زیاد، مشکلات دیگری پدید آید.
«نازپرورده تنعّم نبرد راه به دوست
عاشقى شیوه رندان بلاکش باشد»[65]
لازم به ذکر است که این دستورات ششگانه، مختص سالکین الی الله میباشد و برای عموم مردم، همان ندامت و اصلاح مافات و سپس استغفار کفایت میکند؛ کمااینکه پیامبراکرم{صلوات الله علیه} نیز در روایتی میفرمایند: «النَّدَمُ تَوْبَةٌ»[66].
تحملِ سختی چنین توبۀ نصوحی، آثار و برکات فراوانی برای سالک الی الله دارد. خداوند؟عز؟ دربارۀ توبهکنندگان مقاماتی را بیان میفرماید که برای غیرایشان نفرموده است؛ در سورۀ فرقان میفرماید: <فَأُولئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ>[67]؛ کسی که گناهی نکرده است، حسنهای در نامۀ عملش نمینویسند، اما این آیۀ شریفه میفرماید: گناهکار پس از توبه به واسطه شدت سختی که بر خود داده است و شکستگی روحی که به واسطه توبه برای او حاصل شده، نهتنها گناهان او را پاک میکنند، بلکه آنها را تبدیل به حسنه میکنند. از خداوند متعال میخواهیم که ما را نیز به مقام توبهکنندگان حقیقی نائل گرداند.
گزارش محتوای اربعین دوم
مطالب این اربعین ذیل چهارمحور تألیف شده است:
زمان توبه: هفتروز؛
ماهیت توبه (پشیمانی، امیدواری): هشتروز؛
ارکان توبه (خلوص در توبه، اعتراف، اصلاح و جبران، دوام توبه): هجدهروز؛
آثار توبه: هفتروز.
[1]. التین، 4.
[2]. <إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ>؛ (الصافات، 84).
[3]. «آیا مردم گمان کردهاند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها مىشوند و آنان مورد آزمایش قرار نمىگیرند؟ (2) در حالى که یقیناً کسانى را که پیش از آنان بودند، آزمایش کردهایم؛ و بىتردید خدا کسانى را که [در ادعاى ایمان] راست گفتهاند، مىشناسد و قطعاً دروغگویان را نیز مىشناسد»؛ (العنکبوت، 2 و 3).
[4]. المطففین، 14.
[5]. المطففین، 14.
[6]. البقرة، 88.
[7]. «دلهاى ما از [درک] حقایقى که ما را به آن مىخوانى در پوششهاى سختى است، و در گوشهاى ما سنگینى است، و میان ما و تو پردهاى وجود دارد»؛ (فصلت، 5).
[8]. آلعمران، 7.
[9]. البقرة، 7.
[10]-الحج، 46.
[11]. الاعراف، 179.
[12]. البقرة، 74.
[13]. الحشر، 10.
[14]. آلعمران، 8.
[15]. ق، 33.
[16]. ق، 34.
[17]. غافر، 3.
[18]. التحریم، 8.
[19]. «خدایا تویی که به روی بندگانت دری به سوی بخششت گشودی و آن را توبه نامیدی و خود فرمودی: بازگردید بهجانب خدا، بازگشتی خالصانه؛ پس عذر کسی که از ورود به این در پس از گشودهشدنش غفلت ورزد، چه میتواند باشد؟»؛ (بحارالأنوار، ج91، ص142).
[20]. ر.ک: معجم مقاییساللغة، ج1، ص257.
[21]. البقرة، 222.
[22]. «التوبة هی الرجوع إلى الله سبحانه و التطهر هو الأخذ بالطهارة و قبولها فهو انقلاع عن القذارة و رجوع إلى الأصل الذی هو الطهارة»؛ (المیزان، ج2، ص211).
[23]. بحارالأنوار، ج6، ص21.
[24]. مصباحالشریعة، ص97.
[25]. میزانالحکمة، ج13، ص558.
[26]. همان.
[27]. بحارالأنوار، ج69، ص410.
[28]. الکافی، ج2، ص435.
[29]. دیوان حافظ، غزل 348.
[30]. «و به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى که پهنایش [به وسعتِ] آسمانها و زمین است، بشتابید؛ بهشتى که براى پرهیزکاران آماده شده است»؛ (آلعمران، 133).
[31]. تحفالعقول، ص456.
[32]. الکافی، ج2، ص458.
[33]. دیوان امیرالمؤمنین{علیه السلام}، ص312.
[34]. «التّسویل: جلوهدادن چیزهایى که نفس بر آنها حریص است و تصویرنمودن قبح و زشتى آن به صورت حسن و خوبى است»؛ (تفسیر واژگان قرآن کریم، ص321).
[35]. «[یکى گفت:] یوسف را بکشید و یا او را در سرزمین نامعلومى بیندازید، تا توجه و محبت پدرتان فقط معطوف به شما شود؛ و پس از این گناه، مردمى شایسته خواهید شد»؛ (یوسف، 9).
[36]. یوسف، 18.
[37]. مصباحالشریعة، ص97.
[38]. «اى جان آرامگرفته و اطمینانیافته! (27) به سوى پروردگارت در حالى که از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، بازگرد. (28) پس در میان بندگانم درآى! (29) و در بهشتم وارد شو!»؛ (الفجر، 27-30).
[39]. الکافی، ج5، ص12.
[40]. مکارمالأخلاق، ص464.
[41]. «رُوِیَ عَنْ مَوْلَانَا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ{علیه السلام} أَنَّهُ کَانَ یَوْماً جَالِساً فِی حَشَدٍ مِنَ النَّاسِ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْهُمْ: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ عَلِیٌّ{علیه السلام} کَالْمُغْضَبِ وَ قَالَ لَهُ یَا وَیْلَکَ أَ تَدْرِی مَا الِاسْتِغْفَارُ الِاسْتِغْفَارُ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ أَقْسَامٍ الْأَوَّلُ النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى الثَّانِی الْعَزْمُ عَلَى تَرْکِ الْعَوْدِ إِلَیْهِ الثَّالِثُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى کُلِّ فَرِیضَةٍ ضَیَّعْتَهَا فَتُؤَدِّیَهَا الرَّابِعُ أَنْ تَخْرُجَ إِلَى النَّاسِ مِمَّا بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ أَمْلَسَ وَ لَیْسَ عَلَیْکَ تَبِعَةٌ الْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِی نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ تُذْهِبُهُ بِالْأَحْزَانِ حَتَّى تَنْبُتَ لَحْمٌ غَیْرُهُ السَّادِسُ أَنْ تُذِیقَ الْجِسْمَ مَرَارَةَ الطَّاعَةِ کَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَةَ الْمَعْصِیَةِ فَحِینَئِذٍ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ»؛ (بحارالأنوار، ج90، ص285).
[42]. اساتید اخلاق با الهام از همین روایت، دستور توبه را به سالک میدهند.
[43]. الکافی، ج2، ص426.
[44]. مصباحالمتهجد، ج1، ص30.
[45]. «و عمل هر انسانى را براى همیشه ملازم او نمودهایم، و روز قیامت نوشتهاى را [که کتاب عمل اوست] براى او بیرون مىآوریم که آن را پیش رویش گشوده مىبیند»؛ (الإسراء، 13).
[46]. آلعمران، 180.
[47]. منشور به معنای گستردن و متفرقکردن است. (تفسیر واژگان قرآن کریم، ص649).
[48]. الإسراء، 14.
[49]. دعائمالاسلام، ج2، ص214.
[50]. ر.ک: معجم مقاییساللغة، ج5، ص350.
[51]. «خدا را نافرمانى مىکنى و با او اظهار دوستى مىنمایى؟! به جانت قسم که این کارى شگفت است! اگر دوستى تو راستین بود، بىتردید خداوند را اطاعت مینمودی؛ زیرا هر دوستدار مطیع کسی است که او را دوست دارد»؛ (تحفالعقول، ص294).
[52]. دیوان حافظ، غزل 240.
[53]. المائدة، 39.
[54]. کتّاب از بالاترین شخصیت های حکومتی بودند و در رده وزرا بودند؛ کاتبین، افرادی بلیغ، خوشبیان و خوشقلم بودند.
[55]. «عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: کَانَ لِی صَدِیقٌ مِنْ کُتَّابِ بَنِی أُمَیَّةَ فَقَالَ لِی اسْتَأْذِنْ لِی عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ{علیه السلام} فَاسْتَأْذَنْتُ لَهُ عَلَیْهِ فَأَذِنَ لَهُ فَلَمَّا أَنْ دَخَلَ سَلَّمَ وَ جَلَسَ ثُمَّ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی کُنْتُ فِی دِیوَانِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ فَأَصَبْتُ مِنْ دُنْیَاهُمْ مَالًا کَثِیراً وَ أَغْمَضْتُ فِی مَطَالِبِهِ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ{علیه السلام} لَوْ لَا أَنَّ بَنِی أُمَیَّةَ وَجَدُوا مَنْ یَکْتُبُ لَهُمْ وَ یَجْبِی لَهُمُ الْفَیْءَ وَ یُقَاتِلُ عَنْهُمْ وَ یَشْهَدُ جَمَاعَتَهُمْ لَمَا سَلَبُونَا حَقَّنَا وَ لَوْ تَرَکَهُمُ النَّاسُ وَ مَا فِی أَیْدِیهِمْ مَا وَجَدُوا شَیْئاً إِلَّا مَا وَقَعَ فِی أَیْدِیهِمْ قَالَ فَقَالَ الْفَتَى جُعِلْتُ فِدَاکَ فَهَلْ لِی مَخْرَجٌ مِنْهُ قَالَ إِنْ قُلْتُ لَکَ تَفْعَلُ قَالَ أَفْعَلُ قَالَ لَهُ فَاخْرُجْ مِنْ جَمِیعِ مَا اکْتَسَبْتَ فِی دِیوَانِهِمْ فَمَنْ عَرَفْتَ مِنْهُمْ رَدَدْتَ عَلَیْهِ مَالَهُ وَ مَنْ لَمْ تَعْرِفْ تَصَدَّقْتَ بِهِ وَ أَنَا أَضْمَنُ لَکَ عَلَى اللَّهِ؟عز؟ الْجَنَّةَ قَالَ فَأَطْرَقَ الْفَتَى رَأْسَهُ طَوِیلًا ثُمَّ قَالَ قَدْ فَعَلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ ابْنُ أَبِی حَمْزَةَ فَرَجَعَ الْفَتَى مَعَنَا إِلَى الْکُوفَةِ فَمَا تَرَکَ شَیْئاً عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا خَرَجَ مِنْهُ حَتَّى ثِیَابَهُ الَّتِی کَانَتْ عَلَى بَدَنِهِ قَالَ فَقَسَمْتُ لَهُ قِسْمَةً وَ اشْتَرَیْنَا لَهُ ثِیَاباً وَ بَعَثْنَا إِلَیْهِ بِنَفَقَةٍ قَالَ فَمَا أَتَى عَلَیْهِ إِلَّا أَشْهُرٌ قَلَائِلُ حَتَّى مَرِضَ فَکُنَّا نَعُودُهُ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ یَوْماً وَ هُوَ فِی السَّوْقِ قَالَ فَفَتَحَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ لِی یَا عَلِیُّ وَفَى لِی وَ اللَّهِ صَاحِبُکَ قَالَ ثُمَّ مَاتَ فَتَوَلَّیْنَا أَمْرَهُ فَخَرَجْتُ حَتَّى دَخَلْتُ عَلَى أَبِیعَبْدِاللَّهِ{علیه السلام} فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیَّ قَالَ یَا عَلِیُّ وَفَیْنَا وَ اللَّهِ لِصَاحِبِکَ قَالَ فَقُلْتُ صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَکَذَا وَ اللَّهِ قَالَ لِی عِنْدَ مَوْتِهِ»؛ (الکافی، ج5، ص106).
[56]. <فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُون>؛ (البقرة، 79).
[57]. <إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّهُ لِلنَّاسِ فىِ الْکِتَابِ أُوْلَئکَ یَلْعَنهُُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنهُُمُ اللَّعِنُونَ 159 إِلَّا الَّذِینَ تَابُواْ وَ أَصْلَحُواْ وَ بَیَّنُواْ فَأُوْلَئکَ أَتُوبُ عَلَیهِْمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ>؛ (البقرة، 159 و 160).
[58]. تفسیر نورالثقلین، ج1، ص73.
[59]. «قالَ رَسولُ اللهِ{صلوات الله علیه}: بَینَ العَبدِ وَ الجَنَّةِ سَبعُ عِقابٍ أهوَنُها الموتُ و أصعَبُها الوقوفُ بَینَ یَدَیِ اللَّهِ تَعالى، إذا تعلّق المظلومونَ بالظّالمین»؛ (نهجالفصاحة، ص374).
[60]. «اى اهل ایمان! در حالى که در احرام هستید، شکار را نکشید! و هرکس از شما عمداً آن را بکشد، کفّارهاى همانند آن از جنس چهارپایانِ [اهلى] بر عهده اوست؛ که [همانندبودنِ آن را] دو عادل از خودتان گواهى دهند؛ و به عنوان قربانى به [حریم] کعبه رسد، یا به کفّاره [آن شکار کشتهشده معادل قیمت قربانى] به مستمندان طعام دهد، یا برابر تعداد مستمندى که طعام مىدهد روزه بگیرد تا کیفر کار خود را بچشد؛ خدا از [گناه] کشتن شکارهایى که پیش از این حکم انجام گرفته درگذشت؛ و هرکه [پس از کفّارهدادن] به شکارکردن بازگردد، خدا از او انتقام مىگیرد؛ و خدا تواناى شکستناپذیر و صاحب انتقام است»؛ (المائدة، 95).
[61]. «قالَ رَسولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: مَن أذْنَبَ ذَنباً فاقیمَ علَیهِ حَدُّ ذلکَ الذَّنبِ فهُو کَفّارَتُه»؛ (میزانالحکمة، ج2، ص544).
[62]. تفسیر واژگان قرآن کریم، ص576.
[63]. «قالَ رسولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: مَن أذنَبَ ذَنباً فی الدُّنیا فعُوقِبَ بهِ، فاللَّهُ أعْدَلُ أنْ یُثنّی عُقوبَتَهُ على عَبدِهِ»؛ (میزانالحکمة، ج2، ص544).
[64]. نهجالبلاغة، ص550.
[65]. دیوان حافظ، غزل 260.
[66]. تحفالعقول، ص55.
[67]. الفرقان، 70.