روز سی‏‌وچهارم: آثار توبه

تبدیل گناه به حسنه

<إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ‏ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً>[1]

«مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند، که خدا بدى‏هایشان را به خوبى‏ها تبدیل مى‏کند و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.»

تبدیل بدی به خوبی

«قالَ رَسولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: ما جَلسَ قَومٌ یَذْکرونَ اللَّهَ إلّا ناداهُم مُنادٍ مِن السّماءِ: قومُوا فَقد بُدِّلَتْ سیّئاتُکُم حَسَناتٍ وَ غُفِرَتْ لَکُم جَمیعاً.»[2]

«رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: هیچ گروهى در انجمن خود، خدا را یاد نمى‏کنند مگر آنکه ندادهنده‏اى از آسمان بر آنان ندا مى‏دهد: برخیزید که خداوند گناهان و زشتیهایتان را به نیکى بدل کرد و همۀ شما را آمرزید.»

«قالَ الإمامُ الصّادقُ{علیه السلام}: أوحى‏ اللَّهُ؟عز؟ إلى‏ داود{علیه السلام}: یا داودُ، إنّ عَبدیَ المؤمنَ إذا أذْنَبَ ذَنباً ثُمّ رَجعَ وَ تابَ مِن ذلکَ الذَّنبِ وَ اسْتَحیى‏ مِنّی عندَ ذِکْرِهِ غَفَرْتُ لَهُ، وَ أنسَیْتُهُ الحَفَظَةَ وَ أبْدَلْتُهُ الحسَنَةَ، وَ لا ابالی وَ أنا أرْحَمُ الرّاحِمینَ.»[3]

«امامصادق{علیه السلام} فرمود: خداوند؟عز؟ به داود{علیه السلام} وحى کرد: اى داود! هرگاه بندۀ مؤمن من گناهى کند و سپس از آن گناه برگردد و توبه نماید و به هنگام یادکردن از آن گناه، از من شرم کند، او را مى‏آمرزم و آن گناه را از یاد فرشتگان نگهبان اعمال مى‏برم و آن را به نیکى بدل مى‏کنم؛ و از این کار باکى ندارم؛ زیرا من مهربانترین مهربانانم.»

«قالَ الإمامُ الصّادقُ{علیه السلام}- فی قولهِ تعالى‏ <فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ>[4]: هذهِ فیکُم، إنَّهُ یُؤتى‏ بالمؤمنِ المُذنِبِ یَومَ القیامةِ حتّى‏ یُوقَفَ بینَ یَدَیِ اللَّهِ؟عز؟، فیکونُ هُوَ الّذی یَلِی حِسابَهُ...حتّى‏ یُوقِفَهُ على‏ سَیّئاتِهِ کُلِّها، کُلُّ ذلکَ یقولُ: أعْرِفُ، فیقولُ: سَتَرْتُها علَیکَ فی الدُّنیا وَ أغْفِرُها لَکَ الیَومَ، أبْدِلوها لِعَبدی حَسَناتٍ. قالَ: فتُرْفَعُ صَحیفَتُهُ للنّاسِ فیقولونَ: سُبحانَ‏ اللَّهِ، أمَا کانَتْ لهذا العبدِ سَیّئةٌ واحِدةٌ.»[5]

«امامصادق{علیه السلام}‏- درباره آیۀ فوق فرمود: این آیه دربارۀ شماست. در روز رستاخیز مؤمن گناهکار را آورده، در برابر خداوند؟عز؟ نگه مى‏دارند و خودِ خداوند به حسابش رسیدگى مى‏کند...تا آنکه وى را بر همۀ گناهانش آگاه مى‏سازد و او همواره مى‏گوید: مى‏دانم. سپس خداوند به او مى‏فرماید: در دنیا گناهان تو را پرده‏پوشى کردم، و امروز آنها را مى‏بخشم؛ گناهان بندۀ مرا به نیکى تبدیل کنید. نامۀ اعمال او در برابر مردم بالا برده مى‏شود. آنها مى‏گویند: سبحاناللَّه! آیا این بنده حتّى یکگناه هم نداشته است؟!»

سخن آیتالله مظاهری؟حفظ؟

شدّت مغفرت و رحمت پروردگار مهربان به بندگان خویش تا حدّى است که علاوه بر بخشش گناهان و برخوردارى از نعمت بهشت، اعمال زشت و معصیتهاى انسان پس از توبه به حسنات مبدّل مىگردد و به صورت اعمال صالح، براى او مجسّم مىشود: <وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً 68 یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً 69 إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً>[6]؛ این آیۀ شریفه، محو تجسّم عمل در آخرت را نیز آشکار مىسازد؛ یعنى به بندگان مىفهماند که اگر به توبه و انابه روى آورند و به سوى خداوند متعال باز گردند، عذاب الهى و دیگر آثار اخروىِ گناهان، محو و نابود مىشود و افزون بر این، آثار سوء گناهان به آثار نیک محسّنات تبدیل مىشود.[7]

٭٭٭

«بیا بیا که شود سیّئات‏ من حسنات

تویى ثوابم و دور از تو سربهسر گنهم‏

بیا بیا و گناهم ببخش و رحمت کن

به نور خویش بیفروز چهرۀ سیهم‏

گدایى درت ار فیض را شود روزى

وحید دهرم و بر هر دو کون پادشهم‏»[8]

تبدیل شراب به سرکه

وقتی آیۀ تحریم شراب نازل شد، منادى رسول خدا{صلوات الله علیه} ندا داد: کسى نباید خمر بنوشد. روزى رسول خدا{صلوات الله علیه} از کوچهاى عبور مىکرد و مرد مسلمانى که شیشه شراب به دست داشت، وارد آن کوچه شد. وقتی پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} را دید، شدیدا مضطرب شد و با خود گفت: خدایا توبه میکنم که دیگر شراب نخورم؛ مرا نزد پیامبرت رسوا نکن! زمانی که نزدیک حضرت شد، ایشان به او فرمود: در این شیشه چیست؟ گفت: سرکه است. حضرت دست مبارکش را پیش آورد و فرمود: قدرى در دست من بریز! او نیز با ترس و لرز قدری از محتوای شیشه را در دستان گرامی حضرت ریخت؛ اما دید به جای شراب، سرکه از شیشه بیرون میآید. متعجب شد و شروع به گریه کرد. گفت: ای پیامبر خدا! به خدا قسم که در این شیشه، سرکه نبود بلکه شراب بود؛ وقتی شما را از دور دیدم، ترسیدم و به درگاه خداوند توبه کردم و از او خواستم مرا نزد شما رسوا نکند؛ خداوند مهربان نیز چنین کرد. حضرت فرمود: هرکه توبه کند، خداوند سیئات او را به حسنات مبدل مىفرماید: <فَأُوْلٰئِکَ یُبَدِّلُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ>[9]. [10]

٭٭٭

«نَسْتَغْفِرُکَ اللَّهُمَّ مِنْهَا وَ نَتُوبُ إِلَیْکَ تَتَحَبَّبُ إِلَیْنَا بِالنِّعَمِ وَ نُعَارِضُکَ بِالذُّنُوبِ خَیْرُکَ إِلَیْنَا نَازِلٌ وَ شَرُّنَا إِلَیْکَ صَاعِدٌ، اللَّهُمَّ تُبْ عَلَیَّ حَتَّى لَا أَعْصِیَکَ وَ أَلْهِمْنِی الْخَیْرَ وَ الْعَمَلَ بِهِ وَ خَشْیَتَکَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ مَا أَبْقَیْتَنِی یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ.»[11]

«خدایا! از گناهانمان از تو آمرزش میخواهیم و به سوی تو بازمیگردیم. تو با نعمتها به ما مهر میورزی و ما با گناهان با تو مقابله میکنیم. خدایا! به من روی آور تا نافرمانیات نکنم و خیر و عمل به آن و خشیت از خویش را در شب و روز تا گاهی که زندهام میداری، به من الهام فرما؛ ای پروردگار جهانیان.»

روز سی‏وپنجم: آثار توبه

فروفرستادن نعمتها

<فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا 10 یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً 11 وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً>[12]

«پس [به آنان‏] گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره بسیار آمرزنده است. (10) تا بر شما از آسمان باران پىدرپى و بابرکت فرستد. (11) و شما را با اموال و فرزندان یارى کند، و برایتان باغ‏ها و نهرها قرار دهد.»

پاکشدن گذشته

«قالَ رَسولُ اللهِ{صلوات الله علیه}: التَّوبةُ تَجُبُّ ما قَبلَها.»[13]

«رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: توبه، ماقبل خود (اعمال گذشته) را پاک میکند.»

«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: التَّوبَةُ تَسْتَنزِلُ الرَّحمَةَ.»[14]

«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: توبه، رحمت را سرازیر میکند.»

سخن امام خمینی{رحمة الله علیه}

مقام غفّاریت و ستّاریت ذات مقدس، ستر عیوب و غفران تبعات ذنوب را اقتضا مىکند؛ چونکه صور ملکوتیۀ اعمال به منزلۀ ولیدۀ انسان، بلکه بالاتر از آن است؛ و حقیقت توبه و صیغۀ استغفار به منزلۀ لعان است؛ حقتعالى به واسطۀ غفاریت و سترش، آن ولیدهها را با لعان مستغفر از او منقطع مىفرماید. و هریک از موجودات که اطلاع بر حال انسان پیدا کردند، چه از ملائکه و کتّاب صحائف جرائم، و چه از زمان و مکان و اعضا و جوارح خود او، آنها را از آن گناه محجوب مىفرماید و همه را انساء مىفرماید (به فراموشی میاندازد). چنانچه در حدیث شریف اشاره به آن شده است که مىفرماید: «یُنسی مَلَکَیهِ ما کَتَبا عَلیهِ مِنَ الذُّنوُبِ»[15]. و ممکن است وحى حضرت حقتعالى به اعضا و جوارح و بقاع ارض به کتمان معاصى -که در حدیث شریف است- همین انساء آنها باشد؛ چنانچه ممکن است فرمان به عدم شهادت باشد. و شاید مراد رفع آثار معاصى از اعضا باشد که به واسطۀ آن شهادت تکوینى حاصل آید. چنانچه اگر توبه نکند، هریک از اعضایش ممکن است به لسان قال یا حال بر کردههاى او در هرحال شهادت دهند. چنانچه مقام غفّاریت و ستّاریت حق اقتضا کرده است که الان که در این عالم هستیم، اعضاى ما شهادتى بر اعمال ما ندهند؛ و زمان و مکان کردههاى ما را مستور دارند؛ همینطور در عوالم دیگر اگر با توبۀ صحیحه و استغفار خالص از دنیا برویم، اعمال ما را مستور مىدارند، یا آنکه از اعمال ما به کلى محجوب مىشوند. و شاید مقتضاى کرامت حقجلّجلاله دومى باشد که انسان تائب پیش احدى سرافکنده نباشد و خجلتزدگى نداشتهباشد؛ و اللّهُ العالمُ.[16]

٭٭٭

«توبه اول مقام این راه است

آخرینش محبت شاه است

در مقامی چو مر درست آید

در مقام دگر درست آید

توبه را با سلوک این هنجار

همچو پرهیز دان و داروی کار

حق‌‌پرستی نظر به غیر مکن

کعبه دیدی گذر به دیر مکن

خرقه‌‌پوشی، به ترک عادت کوش

ورنه خمار باش و خرقه مپوش»[17]

واقعهاى عجیب در نیشابور

استادحسین انصاریان؟حفظ؟ نقل میکند: زمانی برای منبر در ایام عید غدیر به نیشابور دعوت شدم. شبی یکی از دوستان مشهدی به دیدارم آمد و بنا شد تا آخرین شب نزد من بماند. یکروز عصر با او مشغول پیادهروی در خیابان بودیم که یکماشین لوکس کنار ما ترمز کرد. رانندهاش جوانی بود با ظاهری کاملا غیردینی؛ با لحنى محبتآمیز درخواست کرد که ما را تا مقصدمان برساند. دوستم با اشاره از من خواست که سوار نشویم؛ چون نمیدانستیم او کیست و چه هدفی دارد؟ در آن زمان، کشور ما مشغول جنگ با صدامیان بود و در داخل، منافقان کوردل هرروز مردم متدین را هدف گلولههای خود قرار میدادند. من از ظاهرش متوجه شدم که او در فرهنگ بیگانه استحاله شده و نیاز به طبیب مهربان و همنشین اثرگذار و رفیقى دلسوز دارد. خلاصه، سوار ماشین شدیم. راننده پرسید: کجا مىروید؟ گفتم: هرجا که دلخواه توست. از جوابم خوشش آمد و پرسید: اهل کجایى؟ گفتم: تهران. گفت: در این شهر چه مىکنى؟ گفتم: براى دیدار تو آمدهام. از چنین برخوردى، آن هم از یکروحانى که هرگز برایش پیش نیامده بود، فوق العاده خوشحال و بهتزده شد. گفت: من از وضع مالى مناسبى برخوردارم و خانهاى دو طبقه دارم که در آن، تنها زندگى مىکنم؛ دوست دارم دقایقی مهمانم باشید. باز هم دوست ما اشاره کرد که نرویم ولی من با تکیه بر یاری خداوند که منبع رحمت است، تصمیم به رفتن گرفتم.

به خانه رسیدیم و ما را به اتاق پذیرایی راهنمایى کرد. چهار دیوار اطاق از انواع عکسهاى مستهجن و زنان هنرپیشه نیمهعریان غربى پر بود. دوست روحانىام معترضانه به من گفت: این چه دوزخى است که واردش شدهایم؟ به او گفتم: حوصله کن! شاید سفر به این شهر از نظر اراده حق به این خاطر بوده که ما با این جوان آشنا شویم تا از این منجلاب فساد نجات یابد. جوان پس از لحظاتی وارد اتاق پذیرایى شد و بدون هیچ شرم و حیایى گفت: مشروب ناب خارجى در یخچال دارم و تریاک خالص افغانى هم در بساطم موجود است؛ چاى و میوه را میل کنید تا آنها را هم براى شما حاضر کنم!! به مغرب شرعى یکساعت مانده بود. به او گفتم: دوست مهربانم! من در ابتداى شب با دوستى بسیار عزیز و رفیقى باکرامت ملاقات دارم که او به شدت از مشروبات الکلى و مواد مخدر متنفر است؛ اگر بوی اینها را از من استشمام کند، براى همیشه از من جدا میشود؛ تو مرا به خاطر معشوقم از این برنامه معذور دار! او هم با کمال مهربانى پذیرفت و بنا شد با چاى و میوه از ما پذیرایى کند.

جوان نزدیک مغرب به من گفت: با دوستت در کدام نقطه شهر وعده دارى؟ گفتم: کنار مسجد جامع نیشابور. گفت: من شما را مىرسانم. هنگامى که کنار مسجد توقف کرد و با ما پیاده شد، پرسید: دوستت آمده یا نه؟ گفتم: آرى محبوبم حاضر است. گفت: او را هم به من نشان بده! گفتم: محبوبم خداست که وقت اذان به وسیلۀ نماز با او قرار ملاقات دارم. جوان فوقالعاده یکّه خورد، سر به گریبان فرو برد و شرمسار شد. به او گفتم: محبوب من به شدت از مشروب و مواد مخدر و قمار و رابطۀ نامشروع و مال حرام متنفر است؛ من حاضر نیستم با آلودهشدن به این امور با من ترک رابطه کند. گفت: من در آن خانه هیچ شبى را بدون مشروب و مواد مخدر و گوشدادن به انواع نوارها و دیدن انواع فیلمهاى مبتذل نگذراندهام، ولى با این برخورد تو از الان تصمیم گرفتم که همۀ این امور را ترک کنم. به او آدرس جلسهام را دادم و قرار شد شب جمعه به دعای کمیل بیاید. پیش از شروع دعاى کمیل به جلسه آمد و او را به طرف قبله نزد خود نشاندم. تمام چراغها را خاموش کردند و در تاریکى مطلق، دعاى کمیل را خواندیم. آتش عجیبى از گریه و سوز در مجلس حاکم بود. پس از پایان دعاى کمیل دیدم دو چشم آن جوان از کثرت گریه مانند دو کاسۀ خون است. به او گفتم: خداوند مهربان همۀ گناهانت را بخشید؛ زندگى پاکى را شروع کن! سپس با او خداحافظى کرده، همان شب از نیشابور خارج شدم. تا سهسال از او خبر نداشتم. در سفرى به مشهد مقدس به دیدار دوست روحانىام نایل شدم که گفت: شبى در حرم مطهر امامرضا{علیه السلام} آن جوان را دیدم؛ جویاى حال شما شد، یادى از آن سفر پرمعنویت کرد و گفت: توبۀ واقعى کردم و از نیشابور براى زندگى به مشهد آمدم و در اینجا با شفاعت امامرضا{علیه السلام} همسرى مؤمن نصیب من شد که در هدایت و بیدارى بیشتر من اثر مطلوبى داشت.[18]

٭٭٭

«فَإِنْ عَفَوْتَ یَا رَبِّ فَطَالَ مَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِینَ قَبْلِی لِأَنَّ کَرَمَکَ أَیْ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ‏ مُکَافَاةِ الْمُقَصِّرِینَ وَ أَنَا عَائِذٌ بِفَضْلِکَ هَارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ مُنْتَجِزٌ مَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً وَ مَا أَنَا یَا سَیِّدِی وَ مَا خَطَرِی هَبْنِی لِفَضْلِکَ‏ سَیِّدِی تَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَفْوِکَ جَلِّلْنِی بِسِتْرِکَ وَ اعْفُ عَنْ تَوْبِیخِی بِکَرَمِ وَجْهِکَ.»[19]

«پس اگر پروردگارا عفو کنی، سابقۀ اینکه از گناهکاران پیش از من گذشتهای، طولانی است؛ زیرا پروردگارا! کرمت از مجازات اهل تقصیر بسیار بزرگتر است و من پناهنده به فضل توام؛ از تو به تو گریزانم، خواهان چیزی هستم که وعده دادهای و آن چشمپوشی از کسانی است که به تو گمان نیک بردهاند؛ خدایا! فضل تو گستردهتر و بردباریات بزرگتر از آن است که مرا به کردارم بسنجی، یا به خطایم بلغزانی؛ ای آقایم! من چیستم و چه ارزشی دارم؟ سرور من! مرا به فضلت ببخش و باگذشتت بر من کرم فرما و به پردهپوشیات خطاهایم را بپوشان و به کرم و جودت از توبیخم درگذر!»

 

روز سی‏وششم: آثار توبه

فروفرستادن نعمتها

<وَ یَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَ لَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ>[20]

«اى قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید، آنگاه به سوى او بازگردید، [تا] براى شما باران فراوان و پىدرپى فرستد و نیرویى بر نیرویتان بیفزاید، و مجرمانه روى [از حق‏] برمگردانید!»

نجاتبخشی

«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: لا شَفیعَ أَنْجَحُ مِن التَّوبَةِ.»[21]

«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: هیچ نجاتدهندهای مانند توبه نیست.»

سخن آیتالله مظاهری؟حفظ؟

فایدۀ مهم و اساسى توبه، تأثیر برجسته در استجابت دعا است. پس از تحقّق توبه، به سبب طهارت روحى که نصیب تائب شده است، به خداى خویش نزدیک مىگردد و مىتواند خود را در مجاورت خداوند رحمان حس نماید. بزرگترین و مهمترین مانع استجابت دعا، گناه است. ازاینرو قاطعانه مىتوان گفت: پس از توبه، یعنى هنگامىکه انسان پاک و پاکیزه مىشود و گناهى در پروندۀ اعمال او باقى نمىماند، دعاى او مستجاب است. معنا ندارد که گناه در زندگى آدمى نباشد و دعاى او مستجاب نشود. عدم استجابت دعا پس از توبه، هم مخالف حکمت الهى است و هم با صراحت قرآن کریم مبنى بر اجابت قطعى دعا، منافات دارد.[22]

توبه باعث مىشود نعمتهاى الهى مثل باران نازل شود. حضرت هود{علیه السلام} هنگام هدایت قوم عاد پس از دعوت آنان به پرستش خداوند یکتا، از توبه به عنوان سببى براى نزول فراوان باران و ازدیاد قواى مالى و نیروى انسانى یاد مىکند و مىفرماید: <وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِکُمْ>[23]؛ اى قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید؛ سپس به سوى او بازگردید تا ابر و باران را بر شما ریزان فرستد و نیرویى بر نیروى جانى و مالى شما بیفزاید. بنابر این آیۀ شریفه، جامعهاى که اهل توبه و اظهار پشیمانى به درگاه خداوند باشد، با فراوانى نعمت مواجه مىشود. محصولات و تولیدات آن قوم یا جامعه مثمرثمر مىشود و بر ثروت و توانایى افراد مىافزاید. همچنین فرزندانى توانمند و برخوردار از آیندهاى روشن و نیکو در آن جامعه متولّد مىشوند و اجتماع خود را از حیث نیروى بدنى و انسانى، قدرتمند و شکست ناپذیر مىسازد.[24]

٭٭٭

«ز جذبه یا ز برهان حقیقی

رهی یابد به ایمان حقیقی

کند یکرجعت از سجین فجّار

رخ آرد سوی علییّن ابرار

به توبه متصف گردد در آن دم

شود در اصطفی ز اولاد آدم

ز افعال نکوهیده شود پاک

چو ادریس نبی آید بر افلاک

چو یابد از صفات بد نجاتی

شود چون نوح از آن صاحبثباتی

دهد یکباره هستی را به تاراج

درآید از پی احمد به معراج

رسد چون نقطهٔ آخر به اول

در آنجا نه ملک گنجد نه مرسل»[25]

 

قوم حضرت یونس{علیه السلام}

قوم حضرت یونس{علیه السلام} در منطقۀ نینوا در اراضى موصل زندگى مىکردند اما از قبول دعوت یونس امتناع داشتند. ایشان سىوسهسال مردم را به خداپرستى و دستبرداشتن از گناه دعوت کرد؛ جز دونفر کسى به او ایمان نیاورد؛ شخصى به نام روبیل و دیگرى به نام تنوخا. روبیل از خانوادهاى بزرگ و داراى علم و حکمت بود و با یونس{علیه السلام} سابقۀ دوستى داشت؛ تنوخا مردى عابد و زاهد بود که به تهیّۀ هیزم و فروش آن مشغول بود. یونس از دعوت قوم خود طَرْفى نبست و به درگاه حق از قوم نینوا شکایت برد. عرضه داشت: سىوسهسال است اینجمعیت را به توحید و عبادت و کنارهگیرى از گناه دعوت مىکنم و از خشم و عذابت مىترسانم ولى جز سرکشى و تکذیب پاسخى نمىدهند، و به من به چشم حقارت مىنگرند و به کشتن تهدیدم مىنمایند. خداوندا! آنان را دچار عذاب کن که دیگر قابل هدایت نیستند. خطاب رسید: اى یونس! در میان اینمردم اشخاص جاهل و اطفال در رحم و کودکان خردسال، پیران فرتوت و زنان ضعیف وجود دارند؛ من که خداى حکیم و عادلم و رحمتم بر غضبم پیشى جسته، میل ندارم بىگناهان را به گناه گناهکاران عذاب کنم؛ من دوست دارم با آنان به رفق و مدارا معامله کنم و منتظر توبه و بازگشتشان باشم؛ من تو را به سوى آنان فرستادم که نگهبان آنان باشى و با آنها با رحمت و مهربانى رفتار نمایى، و به واسطۀ مقام شامخ نبوّت دربارۀ آنها به صبر رفتار کنى، و به مانند طبیب آگاهى که به مداواى بیمارانش مىپردازد، با مهربانى به معالجۀ گناهانشان اقدام کنى؛ اما تو از کمىِ حوصله براى آنان درخواست عذاب مىکنى؛ مرا پیش از این پیامبرى بود به نام نوح{علیه السلام} که صبرش از تو زیادتر بود و با قومش بهتر از تو مصاحبت داشت و با آنان به رفق و مدارا زیست؛ پس از نهصدوپنجاهسال از من براى آنان درخواست عذاب کرد و من هم دعایش را اجابت کردم. یونس عرضه داشت: الهى! من به خاطر تو بر آنها خشم گرفتم؛ چه آنکه هرچه آنان را به طاعتت خواندم، بیشتر بر گناه اصرار ورزیدند؛ به عزّتت با آنها مدارایى ندارم و به دیدۀ خیرخواهى به ایشان ننگرم؛ بعد از کفر و انکارى که از اینان دیدم، عذابت را بر اینان فرست که هرگز مؤمن نخواهند شد!

دعوت یونس از جانب حق پذیرفته شد و خطاب رسید: روز چهارشنبه وسط ماه شوال پس از طلوع آفتاب بر آنان عذاب مىفرستم؛ آنها را خبر کن! زمانى که چهارشنبۀ وسط شوال رسید در حالى که یونس{علیه السلام} میان قوم نبود، روبیل آن مرد حکیم و آگاه بالاى بلندى آمد و با صداى بلند گفت: اى مردم! منم روبیل که نسبت به شما خیرخواه هستم؛ اینک ماه شوال است که شما را در آن وعدۀ عذاب دادهاند؛ شما پیامبر خدا را تکذیب کردید ولى بدانید که فرستادۀ خدا راست گفته و وعدۀ خدا را تخلّفى نیست. اکنون بنگرید چه خواهید کرد؟ مردم به او گفتند: به ما راه چاره را نشان بده! چه اینکه تو مردى عالم و حکیمى، و نسبت به ما مهربان و دلسوزى. گفت: نظر من این است که پیش از رسیدن ساعت عذاب، تمام جمعیّت از شهر خارج شوند، میان زنان و فرزندان جدایى اندازند، همه با هم روى به حق کرده، از سوز دل به درگاه خدا بنالند و به حضرتش زارى و تضرع آرند، و از روى اخلاص توبه کنند و بگویند: خداوندا! ما بر خود ستم کردیم، پیامبرت را تکذیب نمودیم، اکنون از گناهان ما بگذر! اگر ما را نیامرزى و به ما رحم ننمایى، از جملۀ زیانکاران باشیم؛ خدایا! توبۀ ما را قبول کن و به ما رحم نما؛ اى خدایى که رحم تو از همه بیشتر است. مردم نظر او را پذیرفتند و براى این برنامۀ معنوى حاضر شدند. وقتى روز چهارشنبه رسید، روبیل از مردم کناره گرفت و به گوشهاى رفت تا نالۀ آنها را بشنود و توبۀ آنها را بنگرد. آفتاب چهارشنبه طلوع کرد، باد زردرنگ تاریکى با صداهاى مهیب و هولناک به شهر رو آورد که باعث وحشت مردم شد؛ صداى مرد و زن، پیر و جوان، غنى و ضعیف بیابان را پر کرد، از عمق دل توبه کردند و از خداوند طلب آمرزش نمودند، بچهها به نالۀ جانسوز مادران مىگریستند و آنان به نالۀ فرزندان گریه مىکردند. توبۀ آنان به قبول حق رسید، عذاب از آنان برطرف شد و مردم با خیال راحت به خانههاى خود بازگشتند.[26]

٭٭٭

«إلهی... إنْ کانَ قَدْ دَنا‏ اجَلِی وَ لَمْ یُدْنِنِی‏ مِنْکَ عَمَلِی، فَقَدْ جَعَلْتُ الإِقْرارَ بِالذَّنْبِ الَیْکَ وسِیلَتِی، الهِی قَدْ جُرْتُ عَلى‏ نَفْسِی فِی النَّظَرِ لَها فَلَها الْوَیْلُ انْ لَمْ تَغْفِرْ لَها... الهِی تَوَلَّ مِنْ امْرِی ما انْتَ اهْلُهُ وَ عُدْ عَلَیَّ بِفَضْلِکَ عَلى‏ مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ‏ جَهْلُهُ.»[27]

«خدایا!... اگر مرگم نزدیک شده باشد و عملم مرا به تو نزدیک نکرده است، اعترافم را به گناه، وسیلۀ خویش به بارگاهت قرار دادم. خدایا! بر نفسم در فرمانبری از آن، گناه بار کردم، پس وای بر او اگر او را نیامرزی... خدایا! کارم را چنانکه سزاوار آن هستی بر عهده گیر؛ خدایا! بهسوی من با فضلت بازگرد، بهسوی گناهکاری که جهلش سراپایش را پوشانده است.»

 

روز سی‏وهفتم: آثار توبه

بهرهمندی از دنیا

<وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ یُؤْتِ کُلَّ ذی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ کَبیرٍ>[28]

«و اینکه از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به سوى او بازگردید تا آنکه شما را تا پایان زندگى از بهره نیک و خوشى برخوردار کند؛ و هرکه را صفات پسندیده و اعمال شایسته افزون‏تر از دیگران است، پاداش زیادترى عطا کند؛ و اگر روى از حق برگردانید، من از عذاب روزى بزرگ بر شما بیمناکم.»

تطهیر قلب

«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: التَّوبَةُ تُطهِّرُ القُلوبَ و تَغْسِلُ الذُّنوبَ.»[29]

«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: توبه دلها را پاک مى‏کند و گناهان را مى‏شوید.»

سخن علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}

بهطورىکه از همه آیات توبه استفاده مى‏شود، توبه حقیقتى است که در نفس انسانى و قلب آدمى اثر اصلاحى دارد و جان آدمى را آماده صلاح مى‏سازد؛ صلاحى که زمینهای براى سعادت دنیا و آخرت اوست. به عبارت دیگر، توبه در آنجایى که نافع است -یعنى شرایطش جمع است- در ازاله سیئات نفسانى اثر دارد؛ سیئاتى که آدمى را به هر بدبختى در زندگى دنیا و آخرتش مى‏کشاند و از رسیدن به سعادت و استقرارش بر اریکه خوشبختى مانع مى‏شود.[30]

«جرمها بخشیدهای و عیبها پوشیدهای

در وفا کوشیدهای مِن عطایاکَ فَزِد

عفوها فرمودهای لطفها بنمودهای

در کرم افزودهای مِن عطایاک فَزِد

طعم عرفان دادهای ذوق عرفان دادهای

داد احسان دادهای مِن عطایاک فَزِد

آفریدی به کرم پروریدی به نعم

مگذارم در غم مِن عطایاک فَزِد»[31]

توبه در میدان جنگ

نصربنمزاحم در کتاب «وقعةالصفّین» نقل مىکند: هاشم مرقال مىگوید: با تعدادى از قاریان قرآن در جنگ صفّین براى یارى امیرالمؤمنین{علیه السلام} شرکت داشتم. جوانى از طایفۀ «غسّان» از لشکرگاه معاویه به میدان آمد، رجز خواند، به على{علیه السلام} ناسزا گفت و مبارز طلبید. من از اینکه فرهنگ خطرناک معاویه اینچنین مردم را گمراه کرده، به شدت ناراحت شدم و دلم سوخت. به میدان تاختم و به آن جوان غافل گفتم: اى جوان! هر سخنى که از دهان درآید، در پیشگاه خداوند حساب دارد؛ اگر حضرت حق از تو بپرسد: چرا به جنگ علىبنابىطالب{علیه السلام} رفتى، چه پاسخی مىدهى؟ جوان گفت: من در پیشگاه خدا حجت شرعى دارم؛ زیرا جنگ من با شما به خاطر بىنمازى على{علیه السلام} است! من حقیقت را براى او بیان کردم و نیرنگ و خدعۀ معاویه را براى او ثابت نمودم. وقتی به حقیقت واقف شد، از خداوند مهربان عذرخواهى کرد، به عرصهگاه توبه وارد شد و به دفاع از حق با ارتش معاویه به جنگ برخاست.[32]

«الهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوباً فِی الدُّنْیا وَ انَا احْوَجُ الى‏ سَتْرِها عَلَیَّ مِنْکَ فِی الأُخْرى، الهِی قَدْ احْسَنْتَ الَیَّ إِذْ لَمْ تُظْهِرْها لأَحَدٍ مِنْ عِبادِکَ الصَّالِحِینَ، فَلا تَفْضَحْنِی یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلى‏ رُؤُوسِ الأَشْهادِ.»[33]

«خدایا! گناهانی را در دنیا بر من پوشاندی که بر پوشاندن آنها در آخرت محتاجترم؛ خدایا! به من نیکی کردی، چرا که گناهم را در دنیا برای هیچیک از بندگان شایستهات آشکار نکردی، پس مرا در قیامت در برابر دیدگان مردم رسوا مکن.»

 

روز سی‏وهشتم: آثار توبه

محو گناهان گذشته

<لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنینَ 34 لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ>[34]

«براى آنان نزد پروردگارشان آنچه بخواهند فراهم است؛ این است پاداش نیکوکاران! (34) تا خدا [به رحمتش‏] زشت‏ترین اعمالى که انجام دادند از آنان محو کند، و آنان را بر پایه بهترین عملى که همواره انجام مى‏دادند پاداش دهد.»

فراموشی ملائکۀ کاتب

«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: مَن تابَ تابَ اللَّهُ علَیهِ، وَ اُمِرَتْ جَوارِحُهُ أنْ تَسْتُرَ علَیهِ، وَ بِقاعُ الأرضِ أنْ تَکْتُمَ علَیهِ، و اُنْسِیَتِ الحَفَظَةُ ما کانتْ تَکتُبُ علَیهِ.»[35]

«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: هرکس توبه کند، خداوند او را مى‏آمرزد و به جوارح او و جاىجاى زمین دستور داده مى‏شود که آبروى او را حفظ کنند و عیبهایش را بپوشانند و گناهانى که فرشتگان حافظ اعمال برایش نوشته‏اند، از یاد آنان برده مى‏شود.»

سخن امامخمینی{رحمة الله علیه}

پس قدرى به خود آى و رجوع به خدا کن و بازگشت به سوى او نما، که خداى تعالى رحیم است و پى بهانه براى رحمت مى‏گردد. اگر رجوع کردى، به غفران خود عیوب گذشته را ستر مى‏فرماید و نمى‏گذارد کسى بر آن مطلع شود، و تو را صاحب فضیلت مى‏کند و اخلاق کریمه را در تو جلوه مى‏دهد، و تو را مرآت (آینه)‏ صفات خود مى‏فرماید و اراده تو را در آن عالم کارکُن مى‏فرماید؛ چنانچه ارادۀ خود او در همۀ عوالم نافذ است‏.[36]

٭٭٭

«یا ربّ خلاف امر تو بسیار کردهایم

و امید بسته از کرمت عفو ما مَضی

چشم گناهکار بود بر خطای خویش

ما را ز غایت کرمت چشم در عطا

یا ربّ به لطف خویش گناهان ما بپوش

روزی که رازها فتد از پرده برملا

همواره از تو لطف و خداوندی آمدست

وز ما چنانکه در خور ما فعل ناسزا

عدل است اگر عقوبت ما بیگنه کنی

لطف است اگر کشی قلم عفو بر خطا

گر تقویت کنی ز ملک بگذرد بشر

ور تربیت کنی به ثریا رسد ثری»[37]

راهزنان و صداقت شخص

گروهى راهزن در بیابان دنبال مسافر مىگشتند تا او را غارت کنند. ناگهان مسافرى دیدند و به جانب او تاختند و گفتند: هرچه دارى به ما بده! گفت: تمام دارایى من هشتاددینار است که چهلدینار آن را بدهکارم؛ با بقیۀ آن هم باید تأمین معیشت کنم تا به وطن برسم. رییس راهزنان گفت: رهایش کنید؛ پیداست آدم بدبختى است و پولی جز آنچه که مىگوید، ندارد. راهزنان در کمین نشستند. مسافر به محل مورد نظر رفت و بدهى خود را پرداخت و برگشت. دوباره در میان راه دچار راهزنان شد. به او گفتند: هرچه دارى بده وگرنه تو را مىکشیم؛ گفت: مرا هشتاددینار بود که چهلدینار بابت بدهى پرداختم؛ بقیهاش براى مخارج زندگى مانده است. به دستور رییس راهزنان او را گشتند؛ در جستجوى لباس و بار او جز چهلدینار ندیدند. رییس راهزنان گفت: حقیقتش را براى من بگو! چگونه در برخورد با این همه خطر جز سخن به حقیقت نگفتى و از راستگویى امتناع ننمودى؟ گفت: در کودکى به مادرم وعده دادم در تمام عمرم سخن جز به راستى نگویم و دامن به دروغ آلوده نسازم؛ راهزنان قاهقاه خندیدند ولى رییس دزدان آه سردى کشید و گفت: عجب! تو به مادرت قول دادى دروغ نگویى و اینگونه پایبند قولت هستى، ولى من پایبند قول خدا نباشم که از ما قول گرفته گناه نکنیم؛ آنگاه فریاد زد: خدایا! از این به بعد به قولم عمل مىکنم؛ توبه، توبه![38]

٭٭٭

«الهِی اعْتِذارِی الَیْکَ اعْتِذارُ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ، فَاقْبَلْ عُذْرِی، یا اکْرَمَ‏ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْهِ الْمُسِیئُونَ... الهِی وَ قَدْ افْنَیْتُ عُمْرِی فِی شَرَهِ‏ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبلَیْتُ شَبابِی فِی سَکْرَةِ التَّباعُدِ مِنْکَ.»[39]

«خدایا! عذرخواهی من از پیشگاهت عذرخواهی کسی است که از پذیرفتن عذرش بینیاز نگشته است؛ پس عذرم را بپذیر ای کریمترین کسی که بدکاران از او پوزش خواستند!... خدایا! عمرم را در آزمندی غفلت از تو نابود ساختم و جوانیام را در مستی دوری از تو پیر نمودم.»

 

روز سی‏ونهم: آثار توبه

پوشاندن گناهان گذشته

<إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ>[40]

«اگر صدقه‏ها را آشکار کنید، کارى نیکوست؛ و اگر آنها را پنهان دارید و به تهیدستان دهید، براى شما بهتر است و خدا [به این سبب‏] بخشى از گناهانتان را محو مى‏کند و خدا به آنچه انجام مى‏دهید، آگاه است.»

ورود به جمع محبوبین

«قالَ أبوُ عبدِ اللَّهِ{علیه السلام}: إذا تابَ العبدُ المؤمنُ تَوبَةً نَصوحاً أحَبَّهُ اللَّهُ، فسَتَرَ علَیهِ فی الدّنیا و الآخِرَةِ. قلتُ: وَ کیفَ یَسْتُرُ علَیهِ؟ قالَ: یُنْسی مَلَکَیْهِ ما کَتَبا علَیهِ مِن الذُّنوبِ...فیَلْقى‏ اللَّهَ حینَ یَلْقاهُ وَ لیسَ شَی‏ءٌ یَشْهَدُ علَیهِ بشی‏ءٍ مِن الذُّنوبِ.»[41]

«امام‌‌صادق{علیه السلام} فرمود: هرگاه بندۀ مؤمن از روى اخلاص توبه کند، خداوند دوستش مى‏دارد و در دنیا و آخرت زشتیهاى او را مى‏پوشاند. راوی پرسید: چگونه مى‏پوشاند؟ فرمود: گناهانى را که دوفرشته نگهبان براى او نوشته‏اند، از یادشان مى‏برد؛ آنگاه که خداوند را دیدار مى‏کند درحالیکه چیزى از گناهان در او وجود ندارد.»

سخن آیتالله سعادتپرور{رحمة الله علیه}

تا زمانى که گناهان ظاهرى و وجودى میان بنده و خدا حجاب ایجاد نموده است، بنده از اعمال و کردار خود به جز اسقاط تکلیف، استفادۀ دیگر نمى‏تواند بکند، ولى اگر با توبه‏ و استغفار و انابۀ صحیح، حجاب‏ها برداشته شود؛ اعمال و حسنات بنده جلوه‏اى دیگر پیدا کرده و براى صعود به مقاصد عالیۀ معنوى و اخروى براى او گشایش حاصل خواهد شد. ازاینرو، در این فراز از دعا و نیز بیشتر دعاها پس از صلوات بر محمّد و آل محمّد؟عهم؟، مغفرت اوّلین حاجت است.[42]

سخن آیتالله مظاهری؟حفظ؟

قرآن کریم بر اینکه اولاد صالح و شایسته در سایۀ توبه روزى انسان مىگردد، تصریح مىفرماید: <وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ>[43]؛ و سلیمان را به داوود بخشیدیم، نیکو بندهاى بود، حقّا که بسیار رجوعکننده به سوى ما بود. حضرت داود نبی{علیه السلام} علاوه بر فرزند شایسته، از قدرت علمى و جسمى مناسبى نیز برخوردار بود. علاوه بر اینکه پیامبر خدا بود و شخصیّت دینى و معنوى مطلوبى داشت، شخصیت، ابهّت اجتماعى، و محبّتى که مردم نسبت به او داشتند، موجب تبعیّت آنان از وى شده بود. قرآن شریف این نعمتها را نیز مرهون توبههاى آن حضرت مىداند: <اِصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ>[44]؛ «بر آنچه مىگویند صبر کن، و بنده ما داود را که داراى قدرت و نیرو بود (قدرت علمى، جسمى و سلطنتى) به یاد آر؛ زیرا او بسیار بازگشتکننده بود». امامصادق{علیه السلام} نیز در روایتى، توبه را باعث هدایت، روشنایى دل و شفاى بیمارىهاى روحى و روانى مىدانند: «وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ نَجَاةٌ مِنَ الرَّدَی وَ بَصِیرَةٌ مِنَ الْعَمَی وَ دَلِیلٌ إِلَی الْهُدَی وَ شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ فِیمَا أَمَرَکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ مَعَ التَّوْبَةِ»[45]؛ «و در کتاب خداى تعالى نجات از هر پستى و بصیرت از هر کوردلى و نشانهای به سوی هدایت و شفا از هر بیمارى اخلاقى وجود دارد که در امر خداوند به استغفار و توبه است».[46]

«ای برون از سرای کون و مکان

برتر از هرچه میدهند نشان

هم زبان از ثنای تو قاصر

هم خرد در سپاس تو حیران

عفو کن یکبهیک بدیها را

بر خطاها بکش خط غفران

قطرهای از سحاب مغفرتت

نگذارد نشانی از عصیان

نور مهر تو هست در دل فیض

از خودش تا به خویشتن برسان»[47]

پاسبان طاغوتی

پیش از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، در سال 1356 که اوج تظاهرات خیابانى و درگیرى مردم با حکومت طاغوت بود، یکى از پاسبانهاى محل ما زیاد به مردم حمله مىکرد و آنان را با وسایلى که در اختیار داشت، کتک مىزد، مورد ضرب و شتم قرار مىداد و به رهبرى انقلاب و کارگردانان تظاهرات ناسزا مىگفت. پس از پیروزى انقلاب از جمله کسانى که دستگیر شد، همان پاسبان بود. او مدتى در زندان به سر برد و سپس با عفو اسلامى آزاد شد و به محل کار خود بازگشت تا بقیۀ دوران خدمتش را کامل کند. در مأموریتهاى پس از انقلاب با جوانانى پاک و شایسته برخورد کرد و همنشینى با آنان در او مؤثر افتاد. از گذشتهاش توبه کرد و به اسلام و یاران اسلام علاقهمند شد. با شروع جنگ تحمیلى عراق بر ضداسلام، به عشق دفاع از دین و کشور به جبهه رفت و جانانه با دشمن جنگید و عاشقانه به شرف شهادت و جانباختن در راه خدا نایل شد.[48]

٭٭٭

«الهِی وَ انَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدیکَ‏ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ الَیْکَ. الهِی انَا عَبْدٌ اتَنَصَّلُ‏ الَیْکَ مِمَّا کُنْتُ أُواجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیائِی‏مِنْ نَظَرِکَ، وَ اطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ، إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ.»[49]

«خدایا! و من بندۀ تو و فرزند بندۀ توام، در برابرت ایستادهام، به کرمت به حضرت تو متوسّلم. خدایا! بندهای هستم که به درگاهت از آنچه با آن با تو روبرو بودهام، از کمی حیایم از مراقبتت نسبت به من بیزاری میجویم و از تو درخواست گذشت میکنم؛ زیرا گذشت صفتی درخور کرم توست.»

روز چهلم: آثار توبه

استغفار ملائکه

<الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ>[50]

«فرشتگانى که عرش را حمل مى‏کنند و آنان که پیرامون آن هستند، همراه سپاس و ستایش، پروردگارشان را تسبیح مى‏گویند و به او ایمان دارند و براى اهل ایمان آمرزش مى‏طلبند؛ [و مى‏گویند:] پروردگارا! از روى رحمت و دانش همهچیز را فرا گرفته‏اى، پس آنان را که توبه کرده‏اند و راه تو را پیروى نموده‏اند بیامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگه دار!»

استغفار برای شیعیان

«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}: یَا أَبَا مُحَمَّد! إِنَّ لِلَّهِ؟عز؟ مَلَائِکَةً یُسْقِطُونَ الذُّنُوبَ عَنْ ظُهُورِ شِیعَتِنَا کَمَا یُسْقِطُ الرِّیحُ الْوَرَقَ فِی أَوَانِ سُقُوطِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ؟عز؟ <الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ‏ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ‏ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا> اسْتِغْفَارُهُمْ وَ اللَّهِ لَکُمْ دُونَ هَذَا الْخَلْق‏.»[51]

«امامصادق{علیه السلام} فرمود: اى ابامحمد! همانا خداوند؟عز؟ فرشتگانى دارد که گناهان را از دوش شیعیان ما فرومى‏ریزند؛ چنانکه باد خزان، برگ را از درخت میریزاند. و این همان فرمودۀ الهى است ‏و خدا از این سخن مقصودی جز شما ندارد.»

سخن میرزاجوادآقا ملکی تبریزی{رحمة الله علیه}

آنچه از اخبار فهمیده مىشود این است که هرگاه گناهى از بنده سر مىزند، از دوحال خارج نیست: یا از کردۀ خود پشیمان مىشود که همان پشیمانى کفارۀ گناه او است؛ و اگر پشیمان نشود ولى عمل نیک و حسنهاى پس از آن گناه انجام دهد، باز آن حسنه کفارۀ آن گناه مىشود؛ و اگر کار خوبى هم به دنبال آن گناه انجام نداد، باز اگر آن گناه از جملۀ گناهان کبیره نباشد، نمازهاى پنجگانه کفارۀ گناهانى از این قبیل است که در بین آنها از انسان سر بزند؛ و اگر نمازش نمازى که گناهان او را بزداید نباشد، یا این است که خدا او را به عقوبتى در این دنیا گرفتار مىسازد و بلا و مصیبتى به او هدیه مىکند و او را بدین وسیله از آلودگى آن گناه پاک مىسازد، و اگر این هم نبود استغفار ملائکه هست؛ و اگر به آن هم رفع نشد، شفاعت مؤمنین؛ و اگر آن هم نبود، شفاعت پیامبر{صلوات الله علیه} و ائمه؟عهم؟؛ و اگر از آن هم محروم شد، رحمت واسعۀ پروردگار هست و اگر بعد از همۀ اینها باز چیزى باقى بماند و از همۀ اینها محروم گردد، باز خداوند متعال او را به سختى جانکندن پاک گرداند؛ و اگر به آن نشد، به عذاب قبر؛ و اگر به آن نشد، هول و هراس روز قیامت؛ و الا که به عذاب جهنم پاک خواهد شد.[52]

٭٭٭

«تو مرید برنج و بریانی

به چنین توبه ره کجا دانی؟

رخ چو در توبه آوری ز گناه

توشه از درد ساز و گریه و آه

بازگرد از در هوی و هوس

به طریقی که ننگری از پس

نه که چون توبه از گناه کنی

باد پندار در کلاه کنی

که چو دادم به توبه خود را دست

تنم از آتش جهنم رست»[53]

 

فریبخوردن عابد

از حضرت صادق{علیه السلام} نقل است که یکی از عابدان همیشه سرگرم عبادت و بندگى حق بود. او به قدرى در عبادتش کوشا بود که شیطان هر کارى مىکرد که او را از عبادتهایش سست کند، نمیتوانست. در آخر نعرهاى زد. بچههایش اطرافش جمع شدند و گفتند: تو را چه شده که فریاد مىزنى؟ گفت: از دست این عابد عاجز شدهام؛ آیا شما راهی سراغ دارید؟ یکى از آن شیطانها گفت: من او را وسوسه مى کنم که به شهوت آید و زنا کند. شیطان گفت: فایدهاى ندارد؛ زیرا میل به زن در او کشته شده است. دیگرى گفت: از راه خوراکیهاى لذیذ او را میفریبم تا به حرامخوارى و شراب کشیده شود و او را هلاک میکنم. گفت: این هم فایدهاى ندارد؛ زیرا در اثر ریاضت چندساله، شهوتِ خوردن نیز در او کشته شده است. سوّمى گفت: از راه عبادت وارد میشوم؛ از این راه مىتوانم او را گول بزنم. شیطان گفت :آفرین! این شیطان مأمور شد تا به صورت جوانى درآید. به سراغ عابد رفت و گفت: من جوان مسلمانى هستم ولى متأسفانه پدر و مادر من گبر و بتپرست هستند و نمىگذارند نماز و عبادت کنم؛ شنیده بودم عابدى در اینجا مشغول عبادت است و صومعهاى دارد؛ گفتم نزد شما بیایم و بهتر به بندگى برسم؛ مگر شما نمىخواهید تمام مردم خداپرست شوند؟ عابد به ناچار راهش داد. جلوى عابد ایستاد و شروع به نماز کرد و تا نزدیک غروب مشغول نماز بود؛ عابد که روزهدار بود، سفرۀ کوچکى پهن کرد و به جوان تعارف کرد. جوان گفت: نه نمىخورم، حالا دیر نمیشود. اللّه اکبر را گفت و به نماز ایستاد. عابد یکمقدار نان خشک خورد و دوباره به نماز ایستاد. بعد خوابش گرفت. به جوان گفت: بیا مقداری استراحت کن! جوان گفت: نه؛ دوباره شروع به نماز کرد. عابد خوابید. نیمههاى شب بیدار شد. دید این جوان بین زمین و آسمان نماز مىخواند. عابد گفت: عجب! عابدتر از من هم هست که به این مقام از نماز رسیده و اصلا خسته نمىشود؟! این چه شوقى است؟ این چه نیرویى است که خدا به این جوان داده که غذا نخورد و خواب نداشته باشد و دائماً به عبادت مشغول باشد؟ بالأخره گفت: بروم از او سئوال کنم که چه کرده که به این مقام رسیده است؟ شیطانک سرگرم بود و اصلا اعتنایى به عابد نمىکرد. تا سلام نماز را مىداد فوراً به نماز بعدى سرگرم مىشد. بالأخره عابد او را قسم داد که فقط سئوالى دارم جواب مرا بده! شیطانک صبر کرد و عابد پرسید: چه کردى که به این مقام رسیدى؟! گفت: من که به این مقام رسیدم به واسطۀ گناهى بود که مرتکب شدم و بعد هم توبه کردم و حالا هر وقت به یاد آن گناه مىافتم، توبه مىکنم و در عبادتم قوىتر مىشوم و صلاح تو را هم در همین مىبینم که بروى زنا کنى و بعد توبه نمایى تا به این مقام برسى. عابد گفت من چطور زنا کنم؟ اصلا به راه این کار آشنا نیستم و پول هم ندارم. شیطانک دو درهم به او داد و نشانۀ محل زن فاحشه را در شهر به او داد. عابد از کوه پایین رفت و به شهر داخل شد و از مردم سراغ خانۀ فاحشه را گرفت. مردم گمان کردند که او مىخواهد آن زن را ارشاد کند. جایش را نشان دادند. وقتى که بر فاحشه وارد شد، پول را به او عرضه داشت و تقاضاى حرام نمود. اینجا لطف خدا به یارى عابد آمد و به دل فاحشه انداخت که او را هدایت کند. زن به سیماى عابد نگریست. دید زهد و تقوا از آن مىبارد و آمدنش به اینجا عادى نیست. از او پرسید: چطور شد به اینجا آمدى؟ گفت: تو پول را بگیر و تسلیم شو. زن گفت: تا حقیقت را نگویی، تسلیم تو نمىشوم؛ بالأخره عابد ناچار جریان را گفت. زن گفت: اى عابد! هرچند به ضرر من است و من الان به این پول نیاز دارم ولى بدان این شیطان بوده که تو را به سوى من راهنمایى کرده است. عابد گفت: او به من قول داده که به مقام او برسم. زن گفت: چنین نیست که تو مىگویى؛ از کجا معلوم که پس از زنا توفیق توبه پیدا کنى یا توبهات پذیرفته شود و یا یکوقت در حال زنا عزرائیل آمد جانت را گرفت؛ تو جواب خدا را چه خواهى داد؟ یا اینکه جُنب از حرام بودى فرصت برای غسل و توبه و انابه پیدا نکردى، جواب حق را چه خواهى داد؟! از آن گذشته پارچۀ پارهنشده بهتر است یا پارهشده و دوخته و وصلهدار؟! این شیطان بوده که تو را فریفته است. عابد باز نپذیرفت. زن در آخر کار گفت: من اینجا هستم برای این شغل و آماده هستم؛ تو برگرد؛ اگر دیدى آن جوان همانجاست و همینطور سرگرم عبادت است، بیا که من در خدمتت هستم. وقتی که به صومعه برگشت، دید کسى نیست. دانست که این ملعون میخواست او را در چه دامی بیندازد؟ از کردۀ خود پشیمان و نادم گشته و توبه کرد و به عبادت مشغول و به آن زن فاحشه دعا نمود.

وقتی آن زن از دنیا رفت، به پیامبر زمان وحى رسید که به تشیع جنازۀ او برود؛ وقتى که به خانۀ زن رسید، مردم گفتند: ای پیغمبر! برای چه در خانۀ این زن فاحشه میآیى؟ فرمود: برای تشییع جنازه زنى از اولیای حق آمدهام؛ او تا چندوقت پیش فاحشه بود؛ از آن شب توبه کرد و از گناه برگشت و نادم و پشیمان گردید و با ما آشتى کرد و مشغول عبادت گردید.[54]

٭٭٭

«إلهِی أنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوکُکَ الْمَنیبُ، فَلا تَجْعَلْنِی مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ وَ حَجَبَهُ‏ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِکَ. إلهِی إنْ کانَتِ الْخَطایا قَدْ اسْقَطَتْنِی لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنِّی بِحُسْنِ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ.»[55]

«خدایا! من بندۀ ناتوان گنهکار توام و مملوک توبهکننده به پیشگاهت؛ مرا از کسانی که رویت را از آنان برگرداندی قرار مده و نه از کسانی که غفلتشان از بخششت محرومشان نموده. خدایا! اگر خطاهایم مرا از نظرت انداخته، به خاطر حسن اعتمادم بر تو از من چشمپوشی کن.»

 

 

[1]. الفرقان، 70.

 

[2]. عدّةالداعی و نجاحالساعی‏، ص238.

 

[3]. بحارالأنوار، ج6، ص28.

 

[4]. الفرقان، 70.

 

[5]. بحارالأنوار، ج7، ص288.

 

[6]. و آنان که معبود دیگرى با خداوند نمىخوانند، و نفسى را که خدا محترم و مصون داشته، جز به حق نمىکشند، و زنا نمىکنند، و کسى که چنین کند به کیفرى برخورد نماید؛ (68) عذاب او در روز قیامت دوبرابر شود و در آن عذاب همیشه به خوارى بماند؛ (69) مگر کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و عمل شایسته نمایند، پس آنهایند که خداوند گناهانشان را تبدیل به نیکىها مىکند و همواره خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است»؛ (الفرقان، 68-70).

 

[7]. سیروسلوک (منزل دوم: توبه)، ص۱۵۵.

 

[8]. دیوان فیض کاشانی، ج2، ص1016.

 

[9]. الفرقان، 70.

 

[10]. گناهان کبیره، ج۲، ص۴۱۹.

 

[11]. مصباحالمتهجد، ج‏2، ص586 (دعای ابوحمزه ثمالی).

 

[12]. نوح، 10-12.

 

[13]. عوالیاللئالی، ج1، ص237.

 

[14] - تصنیف غررالحکم، ص195.

 

[15]. الکافی، ج‏2، ص431.

 

[16]. شرح چهلحدیث، ص۲۸۱.

 

[17]. جامجم، ص158.

 

[18]. معاشرت، ص۶۰.

 

[19]. مصباحالمتهجد، ج‏2، ص584 (دعای ابوحمزه ثمالی).

 

[20]. هود، 52.

 

[21]. بحارالأنوار، ج6، ص19.

 

[22]. سیروسلوک (منزل دوم: توبه)، ص۱۶۱.

 

[23]. هود، 52.

 

[24]. سیروسلوک (منزل دوم: توبه)، ص۱۵۸.

 

[25]. گلشن راز، ص41.

 

[26]. تفسیر الصافی، ج1، ص767؛ به نقل از: توبه، آغوش رحمت، ص172.

 

[27]. بحارالأنوار، ج‏91، ص97 (مناجات شعبانیه).

 

[28]. هود،3.

 

[29]. تصنیف غررالحکم، ص195.

 

[30]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏4، ص392.

 

[31]. دیوان فیض کاشانی، ج2، ص812.

 

[32]. توبه، آغوش رحمت، ص121.

 

[33]. بحارالأنوار، ج‏91، ص97 (مناجات شعبانیه).

 

[34]. الزمر، 34 و 35.

 

[35]. بحارالأنوار، ج6، ص28.

 

[36]. شرح چهلحدیث، ص46.

 

[37]. دیوان سعدی، قصاید، قصیده 1.

 

[38]. توبه، آغوش رحمت، ص164.

 

[39]. بحارالأنوار، ج‏91، ص97 (مناجات شعبانیه).

 

[40]. البقرة، 271.

 

[41]. بحارالأنوار، ج6، ص28.

 

[42]. نور هدایت، ج‏1، ص205.

 

[43]. ص، ۳۰.

 

[44]. ص، ۱۷.

 

[45]. تفسیر عیاشى، ج۱، ص۱۹۸.

 

[46]. سیروسلوک (منزل دوم: توبه)، ص۱۵۸.

 

[47]. دیوان فیض کاشانی، ج2، ص1108.

 

[48]. معاشرت، ص275.

 

[49]. بحارالأنوار، ج‏91، ص98 (مناجات شعبانیه).

 

[50]. غافر، 7.

 

[51]. الکافی، ج8، ص34.

 

[52]. اسرارالصلوة، ص۲۵۴.

 

[53]. جامجم، ص159.

 

[54]. بحارالأنوار، ج14، ص495؛ به نقل از: استعاذه، ص82.

 

[55]. بحارالأنوار، ج‏91، ص99 (مناجات شعبانیه).

 

فهرست مطالب