روز هجدهم: ارکان توبه؛ اعتراف

اقرار به گناه

<وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیم>[1]

«و دیگرانى هستند که به گناهانشان اعتراف کردند [و] اعمال شایسته را با اعمال بد درآمیختند؛ امید است خدا توبۀ آنان را بپذیرد؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.»

اقرار نیکو

«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: حُسنُ الاعْتِرافِ یَهدِمُ‏ الاقْتِرافَ.»[2]

«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: اعتراف راستین، اثر گناه را نابود مى‏کند.»

«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: الإقْرارُ اعْتِذارٌ، الإنْکارُ إصْرارٌ.»[3]

«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: پشیمانى، استغفار است؛ اعتراف به گناه، پوزش‏خواهى است و انکار آن، پاىفشردن بر گناه است.»

«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: المُقِرُّ بالذّنوبِ تائبٌ.»[4]

«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: معترف به گناه، توبهکننده است.»

«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: شافِعُ المُذنِبِ إقْرارُهُ، وَ تَوبَتُهُ اعْتِذارُهُ.»[5]

«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: شفیع گناهکار، همان اعتراف او به گناهان‏ است و توبۀ او، همان پوزش‏خواهى اوست.»

 

سخن آیتالله مظاهری؟حفظ؟

یکی از الطاف بسیار بزرگی که خداوند متعال نسبت به بندگان خویش دارد و نزد آنان مغفول است، اینکه حضرت پروردگار بسیار بیشتر از خودِ آدمیان، مشتاق کمال انسان میباشد و دراینراستا به یاری بندگان مؤمن خود میشتابد. سالک در مسیر حرکت بهسوی خدای رحمان، همواره کمکرسانی و مددکاری حقتعالی را بهوضوح میبیند و از آن در جهت ادامۀ مسیر بهره میبرد. درواقع اگر پویندۀ راه کمال، حرکت را شروع کند و همّت داشته باشد، خداوند در بنبستها به فریاد او میرسد و در گرفتاریها دست وی را خواهدگرفت. یکی از موانع اساسی در سیروسلوک، گناه و نافرمانی خداوند است و سالک برای رهایی از این مانع، باید از خداوند طلب کمک و یاری کند و توفیق توبه را از او بخواهد. اگر توفیق از جانب پروردگار متعال نصیب انسان نشود، محال است کسی بتواند در سیروسلوک خود پیشرفت نماید؛ بنابراین سالک باید به درگاه حضرت ربّالعالمین رفته و با تضرّع و زاری و التماس، توفیق دستکشیدن از گناهان و بازگشت به سوی پروردگار را بگیرد. پویندۀ راه حقیقت باید با خدای خویش رابطۀ عاطفی برقرار کرده و در دل شب با او به دردِ دل بپردازد و به درگاه او، تضرّع و زاری داشته باشد، با خدای مهربان اظهار قصور و تقصیر نماید و بالأخره نظیر عبد کوچکی که در مقابل مولای بزرگ خویش قرار گرفته، دائماً در مقابل خداوند تعالی خاشع باشد و به واسطه این رابطۀ عاطفی، توبه کند.[6]

٭٭٭

«راه نومیدی گرفتم رحمتم دل میدهد

کِایگنهکاران! هنوز امید عفوست از کریم

گر بسوزانی خداوندا جزای فعل ماست

ور ببخشی رحمتت عام است و احسانت قدیم

گرچه شیطان رجیم از راه انصافم ببرد

همچنان امید میدارم به رحمانِ رحیم

آن که جان بخشید و روزی داد و چندین لطف کرد

هم ببخشاید چو مشتی استخوان باشم رمیم»[7]

اقرار جوان گناهکار

منصوربنعمّار مىگوید: شبی از خانه بیرون آمدم و از درب خانهاى عبور کردم. صداى راز و نیاز جوانى را شنیدم که اینگونه با پروردگارش سخن میگفت: «پروردگارا! هنگامى که تو را معصیت مىکردم، به قصد مخالفت و نافرمانى نبود؛ هواى نفس بر من چیره شد و شیطان فریبم داد؛ در نتیجه، ستمکار بر خود شدم و خویش را در معرض خشم تو قرار دادم». چون این سخنان را از او شنیدم، سر بر شکاف در نهادم و این آیه را از قرآن خواندم: <یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نٰاراً وَقُودُهَا النّٰاسُ وَ الْحِجٰارَةُ عَلَیْهٰا مَلاٰئِکَةٌ غِلاٰظٌ شِدٰادٌ لاٰ یَعْصُونَ اللّٰهَ مٰا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مٰا یُؤْمَرُونَ>[8]؛ چون این آیه را تلاوت کردم، صداى نالۀ آن جوان بلند شد و من از در آن خانه عبور کردم. فردا صبح که به در آن خانه گذر نمودم، پیرزنى را دیدم که زارى و فغان مىکرد و مىگفت: فرزندى داشتم که شبها از خوف حق گریه مىکرد؛ شب گذشته وقت مناجاتش کسى آمد و سر به در خانه نهاد و آیهاى از آیات عذاب حق را تلاوت کرد؛ پس جوانم نعره زد و به اندازهاى گریه کرد تا آنکه جان به جان آفرین تسلیم نمود. من گفتم: مادر! آن آیه را من خواندم و من سبب شدم که روح او به عالم بقا شتافت؛ اجازه مىدهى او را غسل دهم؟ گفت: آرى! دیدم پارچهای در گردن دارد؛ چون آن را از گردنش گشودم، دیدم با خط سبز بر سینۀ او چنین نوشته شده است: ما این عبد را به آب توبه غسل دادیم![9]

٭٭٭

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ جَهْلِی، وَ أَسْتَوْهِبُکَ سُوءَ فِعْلِی، فَاضْمُمْنِی إِلَى کَنَفِ رَحْمَتِکَ تَطَوُّلًا، وَ اسْتُرْنِی بِسِتْرِ عَافِیَتِکَ تَفَضُّلًا، اللَّهُمَّ وَ إِنِّی أَتُوبُ إِلَیْکَ مِنْ کُلِّ مَا خَالَفَ إِرَادَتَکَ، أَوْ زَالَ عَنْ مَحَبَّتِکَ مِنْ خَطَرَاتِ قَلْبِی، وَ لَحَظَاتِ عَیْنِی، وَ حِکَایَاتِ لِسَانِی، تَوْبَةً تَسْلَمُ بِهَا کُلُّ جَارِحَةٍ عَلَى حِیَالِهَا مِنْ تَبِعَاتِکَ، وَ تَأْمَنُ مِمَا یَخَافُ الْمُعْتَدُونَ مِنْ أَلِیمِ سَطَوَاتِک.»‏[10]

«خداوندا! از نادانى خود از حضرتت عذر مى‏خواهم، و بخشش از کردار بدم را از تو خواهانم؛ پس، از باب احسان مرا در پناه رحمت خویش درآور، و از راه تفضل لباس عافیت بر من بپوشان. الهى! و از هرچه مخالف خواست تو بوده، یا از گردونۀ محبت تو بیرون مى‏برد، از خاطراتى که در قلبم گذشته، و نگاههاى چشمم، و گفتارهاى زبانم، چنان توبه‏اى مى‏کنم که هریک از اعضایم به سهم خود از عقوبتت سالم بماند، و از انتقام و قهرى که متجاوزگران از آن مى‏هراسند، ایمن گردد.»

روز نوزدهم: ارکان توبه؛ اعتراف

اقرار به گناه

<قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى‏ خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ>[11]

«مى‏گویند: پروردگارا! دوبار ما را میراندى و دوبار زنده کردى؛ اکنون به گناهانمان معترفیم؛ پس آیا راهى براى بیرونآمدن [از دوزخ‏] هست؟»

اعتراف، برتر از غرور

«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: عاصٍ یُقِرُّ بذَنبِهِ خَیرٌ مِن مُطیعٍ یَفتَخِرُ بعَملِهِ.»[12]

«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: گناهکارى که به گناه خویش اعتراف کند، بهتر از فرمانبردارى است که به کار خویش ببالد.»

«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: ما أخْلَقَ مَن عَرفَ ربَّهُ أن یَعْتَرِفَ بذَنبِهِ.»[13]

«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: چه شایسته است کسى که پروردگار خویش را شناخته، به گناه خویش اعتراف کند.»

«قالَ الإمامُ الباقرُ{علیه السلام}: وَ اللَّهِ ما یَنْجو مِن الذَّنْبِ إلّا مَن أقَرَّ بهِ.»[14]

«امامباقر{علیه السلام} فرمود: به خدا سوگند! تنها آن کس از گناه مى‏رهد که به آن اعتراف کند.»

«قالَ الإمامُ الباقرُ{علیه السلام}: لا وَ اللَّهِ ما أرادَ اللَّهُ تَعالى‏ مِن النّاسِ إلّا خَصْلَتَینِ: أنْ یُقِرّوا لَهُ بالنِّعَمِ فیَزیدَهُم، وَ بِالذُّنوبِ فَیَغفِرَها لَهُم.»[15]

«امامباقر{علیه السلام} فرمود: سوگند به خدا که خداوند متعال از مردم جز دوکار نخواسته است: به نعمتهاى او اعتراف کنند تا آنان را نعمت فزونتر دهد و به گناهان اقرار ورزند تا گناهانشان را بیامرزد.»

سخن فیض کاشانی{رحمة الله علیه}

بدان بر هر گناهکارى، توبه و پشیمانى از گناه و اشتغال به اعمال نیکى که ضدّ کارهاى بدش باشد، واجب است. اکنون هرگاه نفس به سبب چیرگى شهوت، او را در عزم بر ترک گناه یارى نکند، در اداى یکى از دو واجب ناتوان شده و نباید واجب دیگر را ترک کند و آن دفع اعمال بد با کارهاى نیک است تا آنها به کلى زدوده شوند و از جملۀ کسانى باشد که <خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً>[16]؛ کار نیک، کار بد را مىزداید. این زدودن یا به دل است یا به زبان و یا به جوارح؛ و باید نیکى در محلّ بدى و در آنچه تعلّق به اسباب آن دارد، بهجا آورده شود. امّا به دل این است که گناه خود را با تضرّع و زارى در پیشگاه خداوند و درخواست عفو و آمرزش از او بزداید و مانند بندهاى گریزان در برابر او اظهار ذلّت و خوارى کند و با نقصان تکبّر در میان مردم ذلّت و حقارت خود را بر آنان ظاهر سازد و دلیلى ندارد که بنده گریزان گناهکار بر دیگر بندگان خدا تکبّر ورزد؛ همچنین باید در دل طالب خیر و خوبى براى مسلمانان بوده و عازم بر اداى طاعات الهى باشد. زدودن گناه به زبان آن است که به ظلم خود اعتراف و از درگاه خداوند طلب آمرزش کند و بگوید: «ربّ ظلمت نفسى و عملت سوء فاغفر لى ذنوبى»؛ و انواع استغفار را بسیار بگوید.[17]

٭٭٭

«ای که دانی سرّ ما را موبهمو

شمهای ز احوال ما با ما بگو

عذر تقصیرات ما در کار تو

توبه از ما دانی ای نعمالعَفُو!

هرچه از ما پرده خود میدریم

میکند خیاط عفو تو رُفو

دمبهدم آلودهٔ عصیان شویم

ابتلای تو کندمان شستشو

فیض! جان ده در رهش تسلیم شو

لن تنالوا البرَّ حتی تنفقوا»[18]

توبۀ حضرت داود{علیه السلام}

داود نبی{علیه السلام} چهلروز سر از سجده برنداشت؛ بهطورىکه پیشانى و زانوانش زخم شد و از اشک چشمانش گیاه رویید و آنگاه که از شدت حزن آه کشید، آن گیاه را به آتش درون سوزانید. پس از توبهاش هم باز در بیابان مىرفت و بر نفس خود نوحه مىنمود و بر گناهانش اشک مىریخت. روایت است که هرگاه داود{علیه السلام} قصد این کار را داشت، سلیمان{علیه السلام} دستور مىداد که در میان مردم ندا کنند: هرکس میل دارد نوحۀ داود{علیه السلام} را بر خویشتن بشنود، بیاید! مردم مىآمدند و گرد او جمع زیادى از انسان و وحوش جمع مىشدند. او ابتدا به ثنای ذات اقدس حق مىپرداخت و سپس بهشت و دوزخ را یاد مىنمود و سپس از هول و هراس قیامت سخن مىگفت. آنگاه شروع به نوحهکردن بر نفس خود مىنمود؛ به نحوى که از مردم و وحوش جمع زیادى مىمردند؛ سپس سلیمان{علیه السلام} مىگفت: اى پدر! مستمعین را از هم پاشیدى! در این بین، یکى از عباد فریاد بر مىآورد: اى داود! چه زود در طلب جزا از خدایت بر آمدى! داود{علیه السلام} مىافتاد و از حال مىرفت. سلیمان{علیه السلام} تختى مىآورد و او را با همان حال به خانه مىبرد و منادی در میان مردم ندا مىکرد: هرکس از او آشنایى همراه با داود{علیه السلام} بوده است، تختى بیاورد و جنازۀ او را ببرد؛ یاد بهشت و جهنم، آنها را کشته است. زن مىآمد و آشنایش را مىبرد و مىگفت: اى کسى که او را یاد آتش کشت! اى کسى که ترس از دوزخ او را از پاى در آورد!

حال عارفان به خدا و به عظمت حضرت حق تعالى چنین بوده است؛ با اینکه خطاهایشان گناهى از گناهان ما نبوده و آنها معصوم از ارتکاب گناه هستند، و خطاى آنها ترک اولایى بیش نبوده است.[19]

٭٭٭

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ شَفِّعْ فِی خَطَایَایَ کَرَمَکَ، وَ عُدْ عَلَى سَیِّئَاتِی بِعَفْوِکَ، وَ لَا تَجْزِنِی جَزَائِی مِنْ عُقُوبَتِکَ، وَ ابْسُطْ عَلَیَّ طَوْلَکَ، وَ جَلِّلْنِی بِسِتْرِکَ، وَ افْعَلْ بِی فِعْلَ عَزِیزٍ تَضَرَّعَ إِلَیْهِ عَبْدٌ ذَلِیلٌ فَرَحِمَهُ، أَوْ غَنِیٍّ تَعَرَّضَ لَهُ عَبْدٌ فَقِیرٌ فَنَعَشَهُ.»[20]

«خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و کرمت را درباره خطاهایم شفیع من فرما، و زشتى‏هایم را با عفوت از من ببخش، و جزایم را از عقوبت خود مساز، و دامان احسانت را بر من بگستر، و مرا در پرده عفوت بپوشان، و با من رفتار شخص پر قدرتى کن که بنده‏اى ذلیل با زارى به درگاهش رفته و او بر وى ترحم نموده، یا ثروتمندى که فقیرى سر راهش نشسته و او از وى دستگیرى نموده است.»

 

[1]. التوبة، 102.

 

[2]. بحارالأنوار، ج77، ص420.

 

[3]. تصنیف غررالحکم، ص195.

 

[4]. همان.

 

[5]. همان.

 

[6]. سیروسلوک (منزل دوم: توبه)، ص92.

 

[7]. دیوان سعدی، مواعظ، غزل 44.

 

[8]. «اى اهل ایمان! خود و خانوادۀ خود را از آتش دوزخ حفظ کنید؛ آتشى که آتشگیرهاش مردم و سنگهاست و بر آن آتش، فرشتگان سختدل و سختگیر گماشته شدهاند و از آنچه خدا به آنان فرمان مىدهد، سرپیچى نمىکنند و آنچه را مأمورند انجام مىدهند»؛ (التحریم، ۶).

 

[9]. انیساللیل، ص233؛ به نقل از: عبرتآموز، ص۴۵.

 

[10]. الصحیفةالسجادیة، ص144 (دعای 16).

 

[11]. غافر، 11.

 

[12]. تصنیف غررالحکم، ص195.

 

[13]. همان.

 

[14]. بحارالأنوار، ج6، ص36.

 

[15]. الکافی، ج2، ص426.

 

[16]. «اعمال شایسته را با اعمال بد درآمیختند»؛ (التوبة، 102).

 

[17]. راه روشن، ج۷، ص۱۰۸.

 

[18]. دیوان فیض کاشانی، ج2، ص1152.

 

[19]. اسرارالصلوة، ص91.

 

[20]. الصحیفةالسجادیة، ص144 (دعای 16).

 

فهرست مطالب