روز بیستوهشتم: ارکان توبه؛ دوام
اصرار نداشتن بر گناه قبلی
<وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ>[1]
«و آنان که چون کار زشتى مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند، خدا را یاد کنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند و چه کسى جز خدا گناهان را مىآمرزد؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شدهاند، پافشارى نمىکنند.»
معنای اصرار
«قالَ أبُو جَعفَر{علیه السلام} فی قَولِ اللهِ؟عز؟ <وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ>: الإِصرارُ أن یَذنِبَ الذَنبَ فَلا یَستَغفِرُ اللَّهَ وَ لا یَحدُثَ نَفسَه بِتَوبَةٍ فَذلِک الإِصرارُ.»[2]
«امامباقر{علیه السلام} درباره آیه «و عامدانه بر آنچه کردند، اصرار نمیورزند»، فرمود: اصرار بر گناه این است که شخص گناه کند ولی از خداوند طلب بخشش نکند و توبه ننماید.»
سخن میرزا جوادآقا ملکی تبریزی{رحمة الله علیه}
انسان هرگاه اراده توبه کند، مىبایست در اینها بنگرد و تأمل نماید و یکىیکى را از نظر بگذراند؛ بعد هریک از این اصول را به اعضا و جوارح بدن تقسیم کند و براى هر عضوى واجبات و محرمات مربوط به آن عضو را در صفحهاى بنویسد و در صفحه دو جدول رسم نماید و در زیر هر جدول، دو جدول دیگر بکشد. بعد اوقات عمرش را از هنگام بلوغ تا زمان توبه به تفصیل بررسى کند و ببیند آیا در این مدت واجبى از او فوت شده و یا به عمل حرامى مبتلا گشته؟ اگر چنین بوده، هریک را در ستون مخصوص به آن بنویسد. بعد ببیند آیا این واجبى که از او فوت شده و یا این عمل حرامى که مرتکب گشته از حقاللّه بوده یا حقالناس، و باز هر کدام را در جدول مخصوص ثبت کند و بعد آنهایى را که از حقوق الهى بوده، ببیند آیا براى آن قضا یا کفارهاى هست یا خیر و این را هم قید کند؛ بعد در امورى که به حقوق مردم مربوط مىشود، بنگرد و ببیند آیا ادای آنها ممکن است یا جز استغفار و هدیۀ اعمال نیک براى آنها راه دیگرى ندارد؛ این را هم در جاى خود ثبت کند و بعد به جستجو بپردازد و آنچه را در کودکى در اموال مردم تصرف نموده، در صفحه جداگانه بنویسد و اگر ضمانت مالى از مسلمان یا ذمى بر گردن اوست، قید نماید و به رهایى ذمهاش از حقوق دیگران همت گمارد.[3]
٭٭٭
«از آستان پیرِ مغان سر چرا کشم؟
دولت در این سرا و گشایش در این در است
در کوى ما شکستهدلى مى خرند و بس
بازار خودفروشى از آن سوى دیگر است»[4]
مجازات پیامبر{صلوات الله علیه}
رسول خدا{صلوات الله علیه} در روزهای پایانی عمر شریفشان که در بستر بیماری بودند، به «بلال» فرمودند: مردم را جمع کن! وقتی مردم جمع شدند، حضرت بالای منبر فرمودند: ای مردم! خداوند سوگند خورده که از هیچ ستمکاری نگذرد؛ شما را به خدا! هر کدام مظلمهای بر گردن دارید، برخیزید و قصاص کنید! قصاص در دنیا محبوبتر از قصاص در آخرت و در برابر فرشتگان و پیامبران است. شخصی به نام «سوادةبنقیس» از میان مردم بلند شد و گفت: ای رسولخدا! روزی شما از سفر طائف بر میگشتید و من برای استقبال شما آمده بودم؛ شما بر شتری سوار بودید؛ خواستید شتر را برانید که چوبدستیتان به بدن من خورد؛ حال میخواهم تلافی کنم. رسول خدا{صلوات الله علیه} به بلال فرمودند: همین حالا به خانۀ زهرا؟سها؟ برو و آن چوبدستی را بیاور! بلال همینطور که در کوچه میرفت، فریاد میزد: ای مردم! هرکسی که قصاصی بر عهده دارد، پیش از قیامت بپردازد؛ این خودِ پیامبر خاتم{صلوات الله علیه} است که قصاص خود را قبل از قیامت میپردارد. او چوبدستی را از دست دختر گرامی پیامبر گرفت و برگشت. «سوادة» آمد و چوب را گرفت. پیامبر فرمودند: بیا از من تلافی کن تا راضی شوی. همه منتظر بودند ببینند او با پیامبر چه میکند؟ او جلو آمد و مؤدبانه عرض کرد: به خدا پناه میبرم از اینکه بر بدن رسول خدا{صلوات الله علیه} چوب بزنم و تلافی کنم؛ میخواستم به این بهانه بوسهای بر بدن مبارک رسول خدا بزنم. آنگاه با اجازۀ پیامبر{صلوات الله علیه} بدن مبارک ایشان را بوسید. حضرت فرمودند: تو از من گذشتی، خدا نیز از تو بگذرد.[5]
٭٭٭
«وَ قَدْ رَجَوْتُ أَنْ لَا تُخَیِّبَ بَیْنَ ذَیْنِ وَ ذَیْنِ مُنْیَتِی فَحَقِّقْ رَجَائِی وَ اسْمَعْ دُعَائِی یَا خَیْرَ مَنْ دَعَاهُ دَاعٍ وَ أَفْضَلَ مَنْ رَجَاهُ رَاجٍ. عَظُمَ یَا سَیِّدِی أَمَلِی وَ سَاءَ عَمَلِی فَأَعْطِنِی مِنْ عَفْوِکَ بِمِقْدَارِ أَمَلِی وَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِأَسْوَإِ عَمَلِی فَإِنَّ کَرَمَکَ یَجِلُّ عَنْ مُجَازَاةِ الْمُذْنِبِینَ وَ حِلْمَکَ یَکْبُرُ عَنْ مُکَافَاةِ الْمُقَصِّرِینَ.»[6]
«و امیدم بر آن است که بین حجّت و ذخیرهام، آرزویم را ناامید نکنی؛ پس امیدم را تحقق ببخش و دعایم را بشنو! ای بهترین کسی که خوانندهای او را خوانده و برترین کسی که امیدواری به او امید بسته؛ ای آقای من! آرزویم بزرگ شده و کردارم زشت گشته؛ پس به اندازه آرزویم از عفوت به من ببخش و به زشتترین کردارم مرا سرزنش مکن! زیرا کرمت برتر از کیفر گناهکاران و بردباریات بزرگتر از مکافات تبهکاران است.»
روز بیستونهم: ارکان توبه؛ دوام
بازنگشتن به گناه
<یَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ>[7]
«اى قوم من! به سرزمین مقدسى که خدا برایتان مقرّر فرموده، درآیید و [به گناه، عصیان، سرپیچى از فرمانها و احکام حق] بازنگردید که زیانکار مىشوید.»
اثر اصرار
«قالَ النَبیُّ{صلوات الله علیه}: لا صَغیرَةَ مَعَ الإِصرارِ وَ لا کَبیرَةَ مَعَ الاِستِغفارِ.»[8]
«رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: گناهی که بر آن اصرار شود، کوچک نیست و گناهی که با استغفار همراه شود، بزرگ نیست.»
سخن آیتالله مظاهری؟حفظ؟
برای رسیدن به توبه دوام و استمرار و حفظ این حالت معنوى و روحانى، چند عامل مؤثّر وجود دارد:
تلقین: این امر در همۀ شئونات زندگى نقش بسیار مؤثّرى دارد و موجب موفّقیت انسان در عرصههاى گوناگون مىشود. مقصود از تلقین براى رسیدن به حالت توبه این است که آدمى به طور مرتّب، هم عوارض و آثار سوء رویگردانى از توبه را براى خویش بازگو نماید و هم آثار و برکات توبه را براى خود برشمارد. گناهکار باید مکرراً به خود تلقین کند که گناه هرچه بزرگ باشد و گناه هرچه فراوان باشد، اگر حقیقتاً حالت شرمندگى براى او پیدا شود، خدا او را مىآمرزد.[9]
معاشرت و همنشینى با افراد صالح و شایسته و اهل معرفت: وقتى انسان با افراد دیندار، متّقى و کسانى که به ظواهر شرع مقدّس تقیّد دارند، معاشرت و همنشینى داشته باشد و در مجالس مذهبى شرکت نماید، علاوه بر اینکه خودبهخود از عملکرد افراد پیرامون خویش سرمشق مىگیرد و از گناه دورى مىگزیند، از گذشتۀ خویش نیز پشیمان خواهد شد و در مقایسۀ عملکرد قبلى خود با کردار و گفتار اهل تقوا در مىیابد که چه گناهانى مرتکب شده است و از آن گناهان توبه مىکند. انس با مراجع تقلید و علماى ربّانى، خودبهخود آدمى را در راه مىاندازد و مهمتر اینکه در راه نگاه مىدارد. کسى که با عالمان دین و علماى وارسته و عامل، مأنوس است، به صورت ناخودآگاه تقیّد به ظواهر شرع دارد و از بسیارى از گناهان که موجب سقوط و تباهى انسان مىشود، دورى مىگزیند. افزون بر این، گاهى نگاه نافذ و عتابآلود یکمرجع دینى یا یکى از اولیای الهى، آدمى را بیدار مىکند و به منزل توبه مىرساند و این از الطاف خفیۀ خداوند است که توجّه به آن مىتواند حالت توبه را در انسان پدید آورده و همچنین آن را محافظت نموده و بقا و دوام آن را تضمین نماید.[10] در مقابل، وقتى انسان با افراد ناصالح و گناهکار همنشین باشد و در مجالس اشخاص معصیتکار رفتوآمد داشته باشد، خود را نسبت به آنان شایسته مىبیند و در مقایسه با دوستان خود، عملکرد خویش را بسیار مثبت ارزیابى مىکند؛ از اینرو، مىپندارد که گناهى در زندگى مرتکب نشده است و احساس نمىکند نیاز به توبه و بازگشت به سوى خداوند تبارک و تعالى دارد؛ و توبه نمىکند و همواره به توجیه گناهان مىپردازد این توجیه، ساخته و پرداختۀ مکر شیطان و سرآغاز گمراهى بزرگترى است. چنین کسى موفّق به توبه نمىشود و به سعادت و رستگارى دست نخواهد یافت.[11]
تحریک عاطفه: کسى که قصد توبه دارد، باید قدرى با خود بیندیشد و از خود سؤال کند که اگر گناه کرده و مرتکب معصیت مىشود، قدرت انجام گناه و نیز عقل و شعورى که براى نافرمانى خداوند به کار مىگیرد را از کجا آورده است؟ چه کسى به او نیرو و امکانات عطا کرده است که او چنین سرکش و گستاخ شده است؟ پاسخ منصفانۀ این سؤال این است که گناهکار در مُلک خدا و در محضر او و با استفاده از نیرو و امکاناتى که از جانب پروردگار به او عطا شده است، نافرمانى خدا را مىکند.[12]
مطالعه آیات توبه: انسان آیات کریمهاى را که در قرآنکریم راجعبه توبه وجود دارد، مطالعه و براى خود تکرار کرده و در آن تفکّر و تدبّر نماید. مطالعۀ این آیات، میزان رحمت و مغفرت پروردگار متعال را براى آدمى آشکار مىسازد و تکرار آن، او را به توبه و بازگشت به سوى پروردگار متعال تشویق مىکند.[13]
٭٭٭
«جانا تو را که گفت که احوال ما مپرس؟
بیگانه گرد و قصّه هیچ آشنا مپرس
ز آنجا که لطفِ شامل و خُلق کریم توست
جرم گذشته عفو کن و ماجرا مپرس»[14]
همسر فرعون
آسیه همسر فرعون و ملکۀ مملکت بود. همهچیز براى او و در دسترس وى قرار داشت و به هر شکلى که مىخواست از خزانۀ کشور و مواهب مملکت بهره مىگرفت. در چنین حال و هوایى، از طریق پیامبر الهى، موسىبنعمران{علیه السلام} نداى حقیقت را شنید، باطلبودن فرهنگ و عمل شوهرش براى او روشن گشت و نور حق بر قلبش تابید. با اینکه مىدانست پذیرفتن حق ممکن است به قیمت ازدستدادن تمام خوشىها، منصب ملکهبودن و حتى نابودى جانش تمام شود، ولى حق را پذیرفت و به آیین پاک الهى ایمان آورد و در مقام توبه و عمل صالح براى آبادى آخرتش برآمد؛ اما توبۀ او توبۀ آسانى نبود؛ به خاطر توبه مىبایست تمام شئون خود را واگذارد و سرزنشها و شکنجههاى فرعون و مأمورانش را به جان بخرد. توبۀ او براى فرعون و دربارش گران آمد و بازگرداندن او با تبلیغ و تشویق و تهدید فرعون و درباریانش میسر نشد. آسیه بر ایمان و توبه و انابهاش اصرار داشت و موجب شعلهورشدن آتش غضب فرعون گشت. او فرمان شکنجۀ آسیه را صادر کرد تا آن انسان والا را به چهارمیخ کشیدند و پس از شکنجههاى سخت، محکوم به اعدام شد. سربازان سنگدل مأموریت یافتند سنگ بزرگی را از ارتفاعی بلند بر بدن او بیندازند؛ آسیه به خاطر خدا و بهدستآوردن سعادت دنیا و آخرت مقاومت کرد و زیر آن همه شکنجه، به حضرت محبوب متوسل شد. خداوند؟عز؟ نیز او را الگویی برای عالمیان معرفی فرمود: <وَ ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قٰالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ>[15] . و خداوند براى آنان که اهل ایمانند، همسر فرعون را به عنوان نمونه معرّفى کرد، هنگامى که گفت: پروردگارا! براى من در جوار رحمتت خانهاى در بهشت بنا کن، و مرا از فرعون و عمل او نجات بده، و از طایفۀ ستمگران رهایى بخش![16]
٭٭٭
«وَ أَنَا یَا سَیِّدِی عَائِذٌ بِفَضْلِکَ هَارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ مَنْتَجِزٌمَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً وَ مَا أَنَا یَا رَبِّ وَ مَا خَطَرِی هَبْنِی بِفَضْلِکَ وَ تَصَدَّقَ عَلَیَّ بِعَفْوِکَ أَیْ رَبِّ جَلِّلْنِی بِسِتْرِکَ وَ اعْفُ عَنْ تَوْبِیخِی بِکَرَمِ وَجْهِکَ.»[17]
«ای آقایم! من پناهنده به فضل توأم، گریزان از تو بهسوی توأم، خواستار تحقق چیزی هستم که وعده کردی و آن گذشت تو از کسی که گمانش را به تو نیکو کرده است؛ چه هستم من ای پروردگارم و اهمیت من چیست؟ به فضلت مرا ببخش و به گذشتت بر من صدقه بخش! پروردگارا مرا به پرده پوشیات بپوشان و از توبیخم به کرم ذاتت درگذر!»
روز سیام: ارکان توبه؛ دوام
دوری از فساد پس از توبه
<وَ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَ ادْعُوهُ خَوْفًا وَ طَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ>[18]
«و در زمین پس از اصلاح آن [به وسیله رسالت پیامبران] فساد مکنید؛ و خدا را از روى بیم و امید بخوانید، که یقیناً رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.»
لزومت مداومت بر توبه
«قَالَ الإمامُ الصَّادِقُ{علیه السلام}: التَّوْبَةُ حَبْلُ اللَّهِ وَ مَدَدُ عِنَایَتِهِ وَ لَا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ مُدَاوَمَةِ التَّوْبَةِ عَلَى کُلِّ حَال.»[19]
«امامصادق{علیه السلام} فرمود: توبه، ریسمان الهی و لشکر عنایت اوست؛ پس بنده باید در هرحال بر توبه مداومت کند.»
سخن میرزا جوادآقا ملکی تبریزی{رحمة الله علیه}
اگر در معناى توبه و چگونگى آفرینش بندگان و ترقى آنها تأمل کنى، علت احتیاج و نیاز همگان به توبه را درخواهى یافت؛ زیرا توبه عبارت از رجوع و بازگشت از حال پستتر و پایینتر به مرتبه عالىتر و برتر از آن است؛ و در عالم وجود جز ذات ذوالجلال که غنى بالذات است، موجودى یافت نمىشود که از هر جهت کامل بوده و نیازى به ترقى و تکامل نداشته باشد و این است که معناى نیاز همگان را به توبه تصحیح مىکند.
چرا انسان پیوسته به «توبه» نیاز دارد؟ این بدان خاطر است که بشر یا با اعضا و جوارح خود مرتکب گناه مىشود و یا تصمیم به انجام معصیتى مىگیرد و یا خطورات قلبى و وساوس شیطانى او را از یاد خدا بازمیدارد و یا در علم به خدا و صفات و آثار آن غفلت و قصورى از او سر مىزند؛ و همۀ اینها نقص است و براى آنها اسبابى است و ترک اینها و اشتغال به اضداد آنها رجوع و بازگشت از نقص به سوى کمال است و معناى توبه چیزى جز همین بازگشت نیست. حال نیز چنان که شنیدى، حتى انبیا؟عهم؟ نیز گاهی دچار اضطراب میشوند که از آن توبه مىکنند.[20]
٭٭٭
«یا ربّ به وقت گل گنه بنده عفو کن
وین ماجرا به سروِ لب جویبار بخش
اى آن که ره به مشرب مقصود بردهاى
زین بحر قطرهاى به من خاکسار بخش
شکرانهاى که روى تو را چشم بد ندید
ما را به عفو و لطف خداوندگار بخش»[21]
ابراهیم ادهم
او از پادشاهان بلخ بود. بالأخره دست از سلطنت کشید و به مرتبهای بلند در صفا و ریاضت رسید. وی شبها زنجیر به گردن میکرد و با آن وضع عبادت میکرد؛ ازاینرو او را «ادهم» گفتهاند. سبب توبۀ او این بود که روزی با لشکر خود برای شکار خارج شد. در محلی فرود آمد و برای غذاخوردن سفره چیدند. در سفره بزغالهای بریان قرار داشت. ناگاه مرغی بر سفره نشست و مقداری از همان بزغاله را برداشت و پرید. ابراهیم گفت: از پی این مرغ بروید و ببینید این مقدار گوشت را چه میکند؟ عدهای از لشکر پی آن مرغ رفتند. در آن نزدیکی کوهی بود. مرغ پشت کوه به زمین نشست. سربازان به آنجا رفتند و دیدند مردی را محکم بستهاند و آن مرغ، گوشت بزغالۀ بریانشده را کمکم در دهان او میگذارد.
آن مرد را پیش ابراهیم آوردند و او حکایت خود را چنین شرح داد: از این محل عبور میکردم که عدهای راه را بر من بستند و در آنجا افکندند؛ اکنون یکهفته است که خداوند به این مرغ مأموریت داده تا برایم غذا بیاورد. ابراهیم از شنیدن این داستان گریه کرد و گفت: درصورتیکه خداوند ضامن روزی بندگان است و برای آنها حتی در چنین موقعیتی روزی میرساند، پس چه حاجت به این زحمت و تکلف سلطنت و تحمل این همه گناه. پس از آن، خویش را از سلطنت خلع کرد و دست از دنیا کشید.[22]
٭٭٭
«فَلَوِ اطَّلَعَ الْیَوْمَ عَلَى ذَنْبِی غَیْرُکَ مَا فَعَلْتُهُ وَ لَوْ خِفْتُ تَعْجِیلَ الْعُقُوبَةِ لَاجْتَنَبْتُهُ لَا لِأَنَّکَ أَهْوَنُ النَّاظِرِینَ إِلَیَّ وَ أَخَفُّ الْمُطَّلِعِینَ عَلَیَ بَلْ لِأَنَّکَ یَا رَبِّ خَیْرُ السَّاتِرِینَ وَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ وَ أَکْرَمُ الْأَکْرَمِینَ.»[23]
«اگر امروز جز تو بر گناهم آگاه میشد، آن را انجام نمیدادم و اگر از زودرسیدن عقوبت میترسیدم، از آن دوری میکردم. گناهم نه بهاینخاطر بود که تو سبکترین بینندگانی و بیمقدارترین آگاهان، بلکه پروردگارا! از این جهت بود که تو بهترین پردهپوش و حاکمترین حاکمان و کریمترین کریمانی.»
روز سیویکم: ارکان توبه؛ دوام
اثر توبهشکنی
<فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ>[24]
«پس اگر توبه کنید، براى شما بهتر است؛ و اگر روى گردانید، بدانید که شما عاجزکنندۀ خدا نیستید [تا بتوانید از دسترس قدرت او بیرون روید]؛ و کسانى را که کفر ورزیدند، به عذابى دردناک مژده ده!»
اثر اصرار
«قالَ الإمامُ الصّادِقُ{علیه السلام}: وَ اللَّهِ ما خَرَجَ عَبدٌ مِن ذَنبٍ إلا بِإصرارٍ وَ ما خَرَجَ عَبدٌ مِن ذَنبٍ إلاّ بالإِقرارِ.»[25]
«امامصادق{علیه السلام} فرمود: به خدا قسم! بندهای که اصرار بر گناه داشته باشد، بخشیده نمیشود؛ و او از گناه خارج نمیشود مگر با اقرار.»
سخن آیتالله سعادتپرور{رحمة الله علیه}
اى عزیزان من! بشر هرچه و هرکه باشد، در مقام عظمت حضرت حق متعال که قرار گیرد، چون ذرّهاى در مقابل خورشید تابان است(بلاتشبیه)؛ و محتاج به آن حضرت است. هرچه بخواهد در مقابل این احتیاج، کرنش به پیشگاه حضرتش بنماید، باز حقِّ آن حضرتش را نسبت به خالقیت و رازقیت و غیره ادا ننموده است؛ چه رسد به اینکه سرِ نافرمانى در محیط ضعف و ناتوانى به حق داشته باشد؛ لهذا همیشه باید به پیشگاهش ناله کرد، اشک ریخت، توبه و استغفار نمود تا شاید کارى که خلاف معبودیت اوست، اگر انجام گرفته، معفوّ گردد.
اى عزیزان من! گریه و تضرّع و استغفار شوینده و برطرفکنندۀ نافرمانىها و خلاف ادبهاى شماست.[26]
٭٭٭
«اگر بدیم و گر نیک خاکسار توایم
فتاده بر ره تو خاک رهگذار توایم
اگر اطاعت تو میکنیم مخلص تو
و گر کنیم گناهی گناهکار توایم
به هرچه در دل ما بگذرد تو آگاهی
اگر ز خلق نهانیم آشکار توایم
ز کردههای بد خویشتن بسی خجلیم
بپوش پردهٔ عفوی که شرمسار توایم
اگرچه نامهسیاهیم از اطاعت دیو
چو فیض دشمن دیویم و دوستدار توایم
به گوش هوش شنیدم که هاتفی میگفت
غمین مباش که ما یار غمگسار توایم»[27]
شاهرخ ضرغام
شاهرخ قبل از انقلاب بادیگارد یکی از خوانندگان زن بود ولی پای منبر سخنرانان آن زمان نیز مینشست و همین امر موجب ایجاد زمینههای تحول در وی گشت. در یکی از جلسات، سخنران میگوید: آیا در بین شما کسی هست که بخواهد توبه کند و حر شود؟ حر توبه کرد و به امامحسین{علیه السلام} پیوست. شاهرخ پس از منبر سراغ حاجآقا میرود و از معنای توبه میپرسد. حاجآقا میگوید: توبه یعنی برگشت از گناه! شاهرخ میگوید: الان باید چه کنم؟ حاجآقا جواب میدهد: یکسفر به مشهد برو! شاهرخ میگوید: من میخواهم توبه کنم، چرا باید به مشهد بروم؟حاجآقا میگوید: برای آدمشدن باید به مشهد بروی و شروطی دارد. میپرسد: چه شروطی؟ میگوید: شرط اول این است که تا به تو اجازه ندادند، وارد حرم نشو! دوم اینکه تا صاحبخانه را ندیدی، چیزی نگو! سوم اینکه هر گناهی که مرتکب شدهای را فقط به امامرضا{علیه السلام} بگو!
مادرش میگوید: روزی به خانه آمد و گفت: مادر! بیا با هم به مشهد برویم. مادر از این کار شاهرخ تعجب میکند. بعد از چند روز به همراه مادر و برادرش به مشهد میرود. شاهرخ از پلههای مسجد گوهرشاد که داخل میشود، سینهخیز تا درِ طلاکوب جلوی ضریح میرود و همان جا مینشیند. پس از چند دقیقه رو به ضریح میکند و سرش را پایین میاندازد. وقتی رفتار دیگر زائران را میبیند، با تعجب از برادرش میپرسد: زائران چه میگویند؟ او هم توضیح میدهد که زائران از امامرضا{علیه السلام} اجازه میگیرند. شاهرخ به یاد صحبتهای حاجآقا میافتد و آنقدر جلوی در مینشیند تا قطرات اشک از چشمانش جاری میشود و مثل ابر بهار شروع به گریه میکند. ناخودآگاه به صورت نیمخیز بلند میشود و دستهایش را رو به ضریح بلند میکند و میگوید: امامرضا{علیه السلام}! مرا ببخش، دیگر خلاف نمیکنم؛ حاجی گفت: اگر میخواهم آدم شوم، باید پیش شما بیایم.
شاهرخ همانجا توبه میکند و پاک میشود. شاهرخ ضرغام معروف به «حرّ انقلاب» در 17 آذر 1359 در دشتهای شمال آبادان به شهادت رسید. گلولۀ تیربار تانک دقیقاً به سینهاش اصابت کرد و پیکرش هیچگاه پیدا نشد.[28]
«سَتَّارُ الْعُیُوبِ غَفَّارُ الذُّنُوبِ عَلَّامُ الْغُیُوبِ تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِکَرَمِکَ وَ تُؤَخِّرُ الْعُقُوبَةَ بِحِلْمِکَ یَا غَافِرَ الذَّنْبِ یَا قَابِلَ التَّوْبِ یَا عَظِیمَ الْمَنِّ یَا قَدِیمَ الْإِحْسَانِ أَیْنَ سِتْرُکَ الْجَمِیلُ أَیْنَ عَفْوُکَ الْجَلِیلُ أَیْنَ فَرَجُکَ الْقَرِیبُ أَیْنَ غِیَاثُکَ السَّرِیعُ.»[29]
«پوشندۀ عیبها، آمرزندۀ گناهان، دانای نهانها! گناه را با کرمت میپوشانی و کیفر را با بردباریات به تأخیر میافکنی؛ ای آمرزنده، ای توبهپذیر، ای بزرگنعمت، ای دیرینهاحسان! پردهپوشی زیبایت کجاست؟ گذشت بزرگت کجاست؟ گشایش نزدیکت کجاست؟ فریادرسی زودت کجاست؟»
روز سیودوم: ارکان توبه؛ دوام
مداومت بر توبه،موجب رحمت
<فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ>[30]
«پس هنگامى که ماههاى حرام سپرى شود، مشرکان را هرجا یافتید، بکشید و به اسیرى بگیرید و محاصره کنید و در هر کمینگاهى به کمین آنان بنشینید؛ ولى اگر توبه کردند و نماز را بر پا داشتند و زکات پرداختند، پس آزادشان گذارید! زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.»
اصرار بر گناه، موجب رد توبه
«قالَ أبو عَبدِ اللهِ{علیه السلام}: وَ اللهِ لا یَقبَلُ اللهُ شَیئاً مِن طاعَتِهِ عَلى الإصرارِ عَلى شَیءٍ مِن مَعاصیه.»[31]
«امامصادق{علیه السلام} فرمود: به خدا قسم! خداوند هیچ طاعتی را از بندهای که اصرار بر گناه داشته باشد، قبول نمیکند.»
سخن آیتالله بهاری{رحمة الله علیه}
سزاوار است قبل از توبه چیزى تصدّق کند، اگرچه چیز کمى باشد؛ زیرا صدقۀ پنهان غضب الهى را خاموش مىکند. سپس غسل کند و به صحرا یا جاى خلوتى برود. روی خاک بنشیند، یکىیکى معاصى خود را به یاد آورد و به زبان جارى کند؛ به این نحو که خدایا! فلان معصیت را در فلان مکان و یا فلان زمان در حضور مقدس تو به جا آوردم و تو قادر بودى مرا در آن حال نابود کنى؛ ولی حلم ورزیدى؛ الان پشیمانم، غلط کردم، از من بگذر! چه خوب سروده است:
اگر چندی بدم سالک میان ناجی و هالک
غلط کردم نفهمیدم ز فعل خود پشیمانم
همچنین فلان کار را در فلان وقت کردم. به همین تفصیل اینقدر بگوید تا خسته شود. باید این کار را با حزن و گریه همراه کند. بعد نماز یکشنبه ماه ذیالقعده را بخواند و بهتر است دعای توبه صحیفۀ سجادیه و مناجات تائبین را نیز بخواند و با سوز دل بگوید:
آمدم بر درگهت اینک به صد فریاد و آه
از بزرگان عفو باشد وز فرودستان گناه
عرض کند: من به شرایط توبه وفادار نیستم؛ تو را به مقرّبین درگاهت قسم مىدهم که توبۀ مرا قبول کنى و مرا هم وادار کنى که در این عزم ثابت باشم. گمانش هم این باشد که محقّقا توبۀ او قبول و دعاى او مستجاب است؛ زیرا خداوند؟عز؟ با بندۀ خود به مقدار حسن ظنّش به خالق خود معامله مىکند. اگر خدایی نکرده توبه را شکست و باز مرتکب معصیت گردید، باز توبه کند و از شکستن توبه کسل نشود؛ فإنّه أرحمُ مِن کُلِّ رَحیمٍ.[32]
٭٭٭
«ای فدای عشق تو ایمان ما
وی هلاک عفو تو عصیان ما
گر کنی ایمان ما را تربیت
عشق گردد عاقبت ایمان ما
ز آتش خوف تو آب دیدهها
ز آب حلمت آتش طغیان ما
ایجمالت کعبهٔ ارباب شوق
وی کمالت قبلهٔ نقصان ما
عاجزیم از شکر نعمتهای تو
عجز ما بین بگذر از کفران ما
ای بدی از ما و نیکویی زتو
آنِ خود کن پردهپوش آنِ ما»[33]
حسن لاته!
در جبهه رفیقى داشتیم به نام حسن لاته که خیلى آدم خوب و باخدایی بود. او حال عجیبى داشت و دائما در حال ذکر بود. یکروز به سنگرم آمد و گفت: حاج آقا! من وصیتنامهای نوشتهام که دوست دارم شما هم آن را ببینید. به سنگرش رفتیم و گفت: این وصیتنامۀ من است؛ ولى یکسرِّى بین من و خدا مىباشد و شما قول بده تا وقتى که زنده هستم به کسى بازگو نکنى. به او قول دادم. گفت: من قبل از انقلاب از آن لاتهاى قُلدر سرمحلهها بودم؛ همه را کتک مىزدم و گاهى اوقات شدت شقاوتم زیاد مىشد بهحدیکه بىباکانه داخل حمّام عمومى زنان شده و مشغول گناه و معصیت مىشدم؛ و خیلى کارهاى دیگر. تا اینکه انقلاب شد و همۀ بساط گناه و عرقخوارى جمع شد. بعد هم جنگ شد. یکروز از کنار مسجد رد مىشدم که دیدم جوانهایى که هنوز بر صورتشان مو نروییده، به صف ایستادهاند. گفتم: آقا براى چه ایستادهاید؟ آیا صف مرغ یا گوشت و روغن است؟ گفتند: نه، این صف دیدار با خداست؛ صف عاشقان الىاللّه است. این حرف چنان در من اثر گذاشت که از خود بىخود شدم. به خودم گفتم: واى بر تو اى حسن! همه به دیدار خدا مىروند و تو هنوز از قافله عقب هستی؟ همه عاشق مىشوند و تو هنوز خوابى؟ تا کى مىخواهى در گنداب دنیا غرق باشی؟ خلاصه، من هم عاشق شدم تا خدا را ببینم و حال آمدم و از کردههاى خود پشیمانم؛ توبه کردهام و ناراحتم؛ الان فهمیدهام هر کسى که مىخواهد به مهمانى حق برود باید با لباسهاى نو و لطیف برود؛ ولى من با بارى از گناه و معصیت هستم و لباسهایم آلوده به کثافات دنیوى است؛ حاج آقا روى بدنم را ببین! پیراهن خود را بالا زد؛ دیدم سراسر بدنش عکسهایی از زن و مرد برهنه خالکوبى شده است. من با عصبانیت او را ترک کردم. صدا زد: حاج آقا! راضى نیستم سِرّ مرا به کسى بازگو کنى. من توجهى نکردم و به سنگر فرماندهى رفتم. چندساعت بعد رفتم که سرى به او بزنم. یکى از دوستان صدا زد: یکساعت پیش حسن لاته سوار ماشین شد که ناگهان خمپارهاى از طرف بعثیهای ملعون درون ماشین افتاد و حسن لاته شهید شد. دیدم یککیسه پلاستیک دستش بود. نشان داد و گفت: این هم بدنش است. گریهکنان به طرف سنگرش آمدم و وصیتنامهاش را برداشتم. دیدم چقدر عالى نوشته است؛ سهجمله از آن توجه مرا بیشتر جلب کرد:
مادر نارحت نشو! حسن لاته توبه کرد و آخر عاقبت بخیر شد.
خدایا! بناست بمیریم و امّا اى خدا! دوست دارم در راه تو شهید شوم و تو را ملاقات کنم؛ مىدانم گناه زیاد کردم؛ نافرمانى تو را بسیار نمودم؛ اما بیا و دل این بندۀ گناهکار خودت را نشکن؛ چون به امید دیدار تو آمدم مرا ناامید نکن! اىکسى که غفّارِ گناهانى!
خدایا! حال که بناست بمیرم و بدنم را روى سنگ غسالخانه بگذارند، این عکسهاى مبتذل روى بدنم مانده است؛ بیا و آبرویم را بخر تا مردم بدنم را لخت با این عکسها روى سنگ غسالخانه نبینند.
نگاهى به بدن سوخته و متلاشی شدۀ او کردم؛ دیدم خدا آبروى حسن لاته را خریده و توبۀ او را قبول کرده و دعایش را مستجاب نموده و آخر عاقبتش را ختم به خیر نموده است.[34]
٭٭٭
«أَیْنَ رَحْمَتُکَ الْوَاسِعَةُ أَیْنَ عَطَایَاکَ الْفَاضِلَةُ أَیْنَ مَوَاهِبُکَ الْهَنِیئَةُ أَیْنَ صَنَائِعُکَ السَّنِیَّةُ أَیْنَ فَضْلُکَ الْعَظِیمُ أَیْنَ مَنُّکَ الْجَسِیمُ أَیْنَ إِحْسَانُکَ الْقَدِیمُ أَیْنَ کَرَمُکَ یَا کَرِیمُ بِهِ فَاسْتَنِقِذْنِی وَ بِرَحْمَتِکَ فَخَلِّصْنِی یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ نَحْنُ الْمُسِیئُونَ فَتَجَاوَزْ یَا رَبِّ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ.»[35]
«رحمت گستردهات کجاست؟ عطاهای برترت کجاست؟ موهبتهای گوارایت کجاست؟ جایزههای شایانت کجاست؟ فضل بزرگت کجاست؟ عطای عظیمت کجاست؟ احسان دیرینهات کجاست؟ کرمت کجاست ای کریم؟ به حق کرمت و به محمّد و خاندان محمّد، مرا رهایی بخش و به رحمتت مرا خلاص کن؛ ای نیکوکار، ای زیباکار، ای نعمتده، ای فزونیبخش! تو نیکوکاری و ما بدکارانیم؛ به زیبایی آنچه نزد توست، از زشتی آنچه پیش ماست درگذر!»
روز سیوسوم: ارکان توبه؛ دوام
رویگردانی از توبه،موجب عذاب
<یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِه فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْرًا لَهُمْ وَإِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِیمًا فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لَا نَصِیرٍ>[36]
«همواره سوگند مىخورند که [بر ضد پیامبر سخن ناروا] نگفتهاند؛ درصورتىکه سخن کفرآمیز گفتهاند و پیش از اسلامشان کافر شدهاند و به آنچه [از اهداف خائنانهاى که] دست نیافتند، اهتمام ورزیدند، و زبان به عیبجویى و انکار [نسبت به پیامبر] نگشودند مگر پس از آنکه خدا و پیامبرش آنان را از فضل و احسان خود توانگر ساختند؛ پس اگر توبه کنند براى آنان بهتر است و اگر روى [از خدا و پیامبر] برگردانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت به عذابى دردناک مجازات خواهد کرد و آنان را در زمین سرپرست و یارى [براى نجاتشان از چنگال عذاب] نخواهد بود.»
نهی از اصرار بر گناه
«قالَ أبوُ عَبدِ اللهِ{علیه السلام}: إیّاکُم وَ الإصرارَ عَلى شَیءٍ مِمّا حَرَّمَ اللهُ فی ظَهرِ القُرآنِ وَ بَطنِه، المؤمنینَ قَبلَکم إذا نَسوُا شَیئاً مِمّا إشتَرَطَ اللهُ فی کِتابِه عَرَفوا أنَّهُم قَد عَصَوا فی تَرکِهِم ذلک الشیءَ فَاستَغفَروا وَ لَم یَعُودُوا إلى تَرکِه، فذلک مَعنى قَولِ اللهِ: <وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ>[37].»[38]
«امامصادق{علیه السلام} فرمود: بپرهیزید از اینکه بر آنچه خداوند در ظاهر و باطن قرآن حرام کرده است، اصرار کنید. مؤمنان قبل از شما وقتی از روی نسیان مرتکب گناه میشدند، متوجه گناه خود میشدند، استغفار میکردند و طلب مغفرت را ترک نمیکردند؛ این همان سخن خداوند است که فرمود: «و بر آنچه انجام میدادند، عامدانه اصرار نمیکردند.»
سخن فیض کاشانی{رحمة الله علیه}
شرط دوام توبه این است که در نعمتهاى آخرت بسیار بیندیشد تا رغبت او افزون گردد؛ لکن اگر جوان است، نباید دربارۀ چیزهایى که در دنیا نظیر دارد، مانند حور و قصور، زیاد فکر کند؛ زیرا ممکن است فکر او تحریک شود و نقد را طلب کند و بر نسیه راضى نشود؛ بلکه او باید در لذّت مجاورت حقّ بیندیشد و بس؛ زیرا این مطلوبى است که در دنیا نظیر ندارد. همچنین یادآورى گناه ممکن است شهوت را تحریک کند و مبتدى بر اثر آن دچار زیان شود؛ ازاینرو، فراموشى براى او بهتر است.[39]
٭٭٭
«در حضرت قهر تو خطایی نتوان کرد
در مشهد عفو تو خطاکار توان بود
گر باغ تماشای تو را در نگشاید
در حسرت آن در پس دیوار توان بود
گر روی تو در خواب نمایند به عشاق
حاشا دمی از شوق تو بیدار توان بود
ایفیض طلب کن که طلب چون طلب اوست
گر بیهُده باشد که طلبکار توان بود»[40]
جوان زنانهدوز
استادحسین انصاریان؟حفظ؟ چنین نقل میکند: شبى در ماه مبارک رمضان ۱۳۵۴شمسی پس از منبر، جوانى با شکل و قیافۀ غربى و با لباسى شبیه لباس زنان، نزد من آمد و گفت: شغلى دارم که لحظه به لحظهاش گناه است؛ در خیابانى پر از سینما و کاباره در مغازهاى به دوختن لباسهای زنانه مشغولم؛ باید اولاً بدن آنان را که اکثرا بىحجاباند، برای دوخت لباس اندازهگیرى کنم و پس از دوخت اولیه، براى مرتبه دوم بر بدنشان اندازهگیرى نمایم؛ یکى، دو شب است در این مجلس شرکت مىکنم و تا اندازهاى به حلال و حرام خدا و فرهنگ پیامبر{صلوات الله علیه} و امامان؟عهم؟ آشنا شدهام؛ خود را بسیار گنهکار و دور از خدا حس مىکنم و علاقه دارم مسیرم عوض شود. لحظاتى او را مورد مهر و محبّت قرار دادم و به او گفتم: بر اساس آیات قرآن و روایات، راه توبه به روى تو باز است و خداوند متعال و اهلبیت؟عهم؟، امثال شما را دوست دارند و با آغوش پر مهر و محبّت مىپذیرند؛ و حال که پشیمانى و جداً مىخواهى از این شغل با همۀ جاذبۀ پرقدرتش دست بردارى، خداوند نیز همۀ گناهان گذشتهات را میبخشد؛ چنان که از مادرت متولد شدهاى.
آن جوان بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و وعدۀ توبۀ حتمى داد. سالها از این ماجرا گذشت و انقلاب اسلامى به پیروزى رسید. در ایام جنگ تحمیلی، روزى به شهر مقدس قم رفتم. از کنار خیابان ارم که عبور مىکردم، از آن طرف خیابان شخصى مرا صدا زد و نزد من آمد. دیدم روحانى بزرگوار و وزینى است که آثار عبادت و سجده از پیشانىاش نمایان است. به من گفت: من همانم که پیش از انقلاب اسلامى در یکى از شبهاى ماه رمضان براى توبه از شغلم که زنانهدوزى بود، به شما مراجعه کردم؛ پس از توبه و تصفیه، به طلبگى روى آوردم و بعد از طى مقدمات تحصیل به قم آمدم و در دروس خود موفق شدم؛ فعلاً امام جماعت مسجدى هستم که بیش از دویستجوان در آن شرکت مىکنند و تاکنون حدود شصتنفر از این مسجد در جبهه به شرف شهادت رسیدهاند.[41]
٭٭٭
«فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَیْنَا وَ عَلَى الْمُذْنِبِینَ بِفَضْلِ سَعَتِکَ فَامْنُنْ عَلَیْنَا بِمَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ جُدْ عَلَیْنَا فَإِنَّا مُحْتَاجُونَ إِلَى نَیْلِکَ. یَا غَفَّارُ بِنُورِکَ اهْتَدَیْنَا وَ بِفَضْلِکَ اسْتَغْنَیْنَا وَ بِنِعْمَتِکَ أَصْبَحْنَا وَ أَمْسَیْنَا ذُنُوبُنَا بَیْنَ یَدَیْکَ.»[42]
«تو شایسته آنی که بر ما و بر گناهکاران به فضل گستردهات جود کنی؛ پس آنگونه که شایسته آنی بر ما منّت گذار و بر ما جود کن که ما نیازمند به عطای تو هستیم. ای آمرزگار! به نور تو هدایت شدیم و به فضل تو بینیاز گشتیم و به نعمتت بامداد نمودیم و شامگاه کردیم؛ گناهان ما پیش روی توست.»
[1]. آلعمران، 135.
[2]. تفسیر نورالثقلین، ج1، ص394.
[3]. اسرارالصلوة، ص۸۹.
[4]. دیوان حافظ، غزل 44.
[5]. برگرفته از: الأمالی (للصدوق)، ص634.
[6]. مصباحالمتهجد، ج2، ص584 (دعای ابوحمزه ثمالی).
[7]. المائدة، 21.
[8]. مجمعالبیان، ج2، ص840.
[9]. سیروسلوک (منزل دوم: توبه)، ص۹۵.
[10]. همان، ص۱۰۸.
[11]. همان، ص۱۱۲.
[12]. همان، ص۱۰۱.
[13]. همان، ص۹۷.
[14]. دیوان حافظ، غزل 321.
[15]. التحریم، 11.
[16]. عبرتآموز، ص218.
[17]. مصباحالمتهجد، ج2، ص584 (دعای ابوحمزه ثمالی).
[18]. الاعراف، 56.
[19]. مصباحالشریعة، ص97.
[20]. اسرارالصلوة، ص۶۵.
[21]. دیوان حافظ، غزل 342.
[22]. پند تاریخ، ج2، ص118؛ به نقل از: هزارویک حکایت اخلاقی، ج1، حکایت 308.
[23]. مصباحالمتهجد، ج2، ص584 (دعای ابوحمزه ثمالی).
[24]. التوبة، 3.
[25]. الکافی، ج2، ص427.
[26]. رسائل عرفانى، ص196.
[27]. دیوان فیض کاشانی، ج2، ص993.
[28]. سایت باشگاه خبرنگاران جوان (www.yjc.ir)، خدا در بزنگاه دست شاهرخ را گرفت و عزیزش کرد (تاریخ انتشار: 19 آذر ۱۳۹۸).
[29]. مصباحالمتهجد، ج2، ص584 (دعای ابوحمزه ثمالی).
[30]. التوبة، 5.
[31]. تفسیر نورالثقلین، ج1، ص394.
[32]. تذکرة المتقین، ص۹.
[33]. دیوان فیض کاشانی، ج1، ص477.
[34]. قصصالتوابین، حکایت 38.
[35]. مصباحالمتهجد، ج2، ص585 (دعای ابوحمزه ثمالی).
[36]. التوبة، 74.
[37]. آلعمران، 135.
[38]. تفسیر نورالثقلین، ج1، ص394.
[39]. راه روشن، ج۷، ص۱۰۰.
[40]. دیوان فیض کاشانی، ج2، ص715.
[41]. فرهنگ مهرورزی، ص۳۵.
[42]. مصباحالمتهجد، ج2، ص586 (دعای ابوحمزه ثمالی).