دروغ[1]

«دروغ»، در ثقلین

الف. در قرآن

<اِنَّما یَفْتَرِى الکَذِبَ الَّذین لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّه>[2]

«تنها کسانى دروغ‏پردازى مى‏کنند که به آیات خدا ایمان ندارند.»

ب. در روایات

1. دروغ: «عن محمد بن ‌مسلم عن أبی ‌جعفر{علیه السلام} قال: اِن اللَهَ عزوجل جَعلَ للشَّرِ اقفالاً و جعلَ مفاتیحَ تلکَ الاقفالِ الشرابَ و الکَذِبُ شرٌ منَ الشرابِ.»[3]

«محمدبن‌مسلم از امام باقر{علیه السلام} نقل می‌کند که فرمود: همانا خدای عزوجل برای شر قفل‌هایی قرار داد و کلید این قفل‌ها را شراب قرار داد و دروغ از شراب [هم] بد‌تر است.»

2. قسم دروغ: «عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ الْأَحْمَرِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}: مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ کَاذِبٌ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.»[4]

«یعقوب‌بن‌احمر مى‏گوید: امام صادق{علیه السلام} فرمود: هر کس در موردى قسم بخورد و خود بداند که دروغ گفته‌است، پس با خداوند عزوجل به جنگ برخاسته‌است.»

1. شهادت دروغ: «عَنْ صَالِحِ بْنِ مِیثَمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: مَا مِنْ رَجُلٍ مُسْلِمٍ شَهِدَ شَهَادَةَ زُورٍ عَلَى مَالِ رَجُلٍ مُسْلِمٍ لِیَقْطَعَهُ إِلَّا کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مَکَانَهُ ضَنْکاً إِلَى النَّارِ.»[5]

«صالح‌بن‌میثم از امام صادق{علیه السلام} نقل می‌کند که فرمود: هیچ مسلمانى نیست که شهادت دروغى بدهد تا مال مسلمانى را از دستش درآورد، مگر اینکه خداوند عزّوجل همان‌جا نامۀ ورود او به جهنم را مى‏نویسد.»

معنا و حکم آن

دروغ‌گفتن (کذب) حرام می‌باشد و آن خبر‌دادن از چیزی است که واقعیّت ندارد.[6]

اقسام و مصادیق «دروغ»

بیان اقسام کلی آن

در حرام‌بودن دروغ، فرقی نیست بین اینکه انسان دروغ را به ‌زبان بگوید یا بنویسد یا با اشاره بفهماند؛ آن را با زبان یا قلم به مخاطب ارائه دهد یا با وسایلی نظیر تلفن همراه، رایانه و شبکه‌های اجتماعی و مانند آن. بنابراین، دروغ تنها یک‌گناه زبانی نیست. همین‌طور، فرقی ‌ندارد آن دروغ را در کتاب یا نوشته‌ای دیده باشد یا اختراع‌ خودش باشد.[7]

قسم دروغ

آنکه فرد برای اینکه راستیِ خبر خود را ثابت نماید، قسم بخورد،[8] قسم‌خوردن در این مورد، چنانچه خبر مذکور راست باشد، مکروه و اگر دروغ باشد یا قول بدون علم یا حجت محسوب شود، حرام است؛ لکن در بعضی از موارد، مانند قسم دروغ در مقام حَلّ‌وفصل منازعات، جزو گناهان کبیره است.[9]

خلف وعده[10]

و از موارد دروغ، وعده‌دادن با ارادۀ خلاف آن است و این کار حرام است و بنابراحتیاط واجب، مرد به همسر خود نیز نباید وعدۀ خلاف دهد... .[11]

حکم دروغ‌گویی به‌شوخی

اگر فرد، خبری خلاف واقع دهد و مقصودش از آن خبر این باشد که افراد را بخنداند (دروغ به‌شوخی)،:

الف) چنانچه از قرائن و شواهد –مانند نوع کلام یا رفتار یا حالت فرد- شوخی‌بودن آن معلوم نباشد، حرام است؛

ب) بلکه اگر معلوم هم باشد، به‌گونه‌ای که طرف مقابل، متوجه شود که گوینده، قصد جدی و حقیقی ندارد، بنابر احتیاط واجب، جایز نمی‌باشد.[12]

دروغ در معاملات و کار

پرسش: دروغ‌گفتن در کار و در معاملات، چه حکمى دارد؟

پاسخ: دروغ، جایز نیست.[13]

دروغ‌گفتن برای جلب محبت همسر

پرسش: دروغ‌گفتن به زن براى جلب محبّت او چه حکمى دارد؟ مثلاً بگوید: امروز از صبح تا به حال یک‌لحظه از فکر تو بیرون نبودم و حال آنکه چنین نباشد؟

پاسخ: توریه، جایز است.[14]

تقلب در امتحانات

تقلب در امتحاناتِ مدارس، دانشگاه‌ها و سایر مراکز، [مطلقا] جایز نیست؛[15] همچنان‌که همکاری و همیاری با فرد متقلّب در رساندن تقّلب به وی –چه در ازای دریافت پول و چه به‌صورت مجانی- جایز نمی‌باشد.[16]

پرسش: اگر مرتکب تقلب شویم و به‌واسطۀ آن دارای مدرکی شویم که در شئون زندگی ما تأثیر دارد، تکلیف چیست؟

پاسخ: اگر ازنظر تخصص و توانایی انجام کار درحد مطلوب باشید، حقوق حلال است؛ ولی اگر تخصص لازم را در رابطه با کاری که به شما واگذار می‌شود، نداشته باشید، پذیرفتن آن کار جایز نیست.[17]

جعل اسناد

جعل اسناد رسمی، شناسنامه، کارت ملی، مدارک تحصیلی، اسکناس‌های داخلی یا خارجی، اوراق بهادار، گواهی‌نامه، گواهی پزشکی، وصیت‌نامه و مانند آن، جایز نیست.

همین‌طور ارائۀ آن به‌عنوان مداک و اسناد حقیقی، نوعی دروغ عملی محسوب شده و حرام است و نیز کسب درآمد از این طریق نامشروع می‌باشد.[18]

اطلاعات نادرست‌دادن مسلمانان به کشور‌های غیراسلامی

پرسش: آیا مسلمانان می‌توانند به نیت دست‌یابی به مزایا و تسهیلات مادی و معنوی، از راه‌های قانونی پذیرفته شده در نزد کشورهای غیراسلامی، اطلاعات نادرستی به ادارات دولتی کشورهای مزبور بدهند؟

پاسخ: چنان کاری جایز نیست؛ زیرا دروغ می‌باشد و آنچه در سؤال فرض شده‌است، از موارد تجویز دروغ به‌حساب نمی‌آید.[19]

قضاوت در کشور غیرمسلمان

پرسش: آیا کسی که دارای دکترای حقوق است، می‌تواند در یک‌کشور غیر‌اسلامی وکالت بپذیرد که با قوانین آن کشور داوری به‌عمل می‌آید و او در میان مردمان غیرمسلمان به قضاوت بپردازد و همّ‌وغمّ او فقط قضاوت و داوری باشد، هرچه شد؟

پاسخ: اگر وکالت و داوری او تضییع حق کسی نباشد و دروغ و یا حرام دیگری را به دنبال نداشته باشد، مانعی ندارد.[20]

مداحی مصداق قول بلاعلم

ازجمله نکاتی که در مورد مداحی و مرثیه‌خوانی باید مورد توجّه قرار گیرد، آن است که: محتوای آن مشتمل بر دروغ، قول به‌غیرعلم یا حجّت، اشعار یا مطالب غلوآمیز نباشد. ...[21]

استفاده از علامت سیادت برای غیرسیّد

استفاده از علامت سیادت برای کسی که سیّد نیست یا تنها مادرش سیّده است، محلّ اشکال می‌باشد و احتیاط لازم در ترک آن است؛ بلکه اگر فرد مذکور امر را بر دیگران مشتبه نماید و بدین سبب خود را برخلاف واقع، سیّد یا سیّد از ناحیۀ پدر معرّفی نماید، جایز نیست.[22]

دروغ‌گفتن در قالب نوحه بر میّت مسلمان

نوحه‌کردن بر میّت به شعر یا به غیرشعر، تا وقتی که دربردارندۀ دروغ و حرام دیگری نباشد، اشکال ندارد و بنابر احتیاط واجب، شامل «ویل» و «ثُبُور»[23] نباشد.[24]

مخفی‌کردن بخشی از درآمد در هنگام اعلام وضعیت

پرسش: باتوجه‌به اینکه عده‌ای در پرسشنامه‌های اعلام وضعیت اقتصادی جهت اخذ یارانه‌های مصوب، متوسل به دروغ شده و آمار غلط و خلاف واقع ارائه کرده‌اند؛ مبالغ مأخوذه توسط آن‌ها چه حکمی دارد؟

پاسخ: دروغ، جایز نیست.[25]

حکم تعارف در احوال‌پرسی‌ها

پرسش: در تعارفات روزمره گاهی انسان در جواب احوال‌پرسی‌ها خلاف واقع جواب می‌دهد؛ مثلاً زمانی که گفته می‌شود: «حالت چطور است؟»، حتی اگر حالش هم بد باشد، می‌گوید: «خوب هستم.» آیا این کار جایز است؟

پاسخ: اگر با قصد نباشد، اشکال ندارد.[26]

احکام فرعی «دروغ»

نوشتن یا بیان مطلبی بدون قصد

اگر فرد، کلامی را بدون اینکه قصد خبردادن از واقعه‌ای داشته باشد، بیان کند یا بنویسد،[27] اینگونه موارد که در آن‌ها فرد قصد ندارد از واقع‌شدن مفهوم و محتوای جمله خبر دهد، دروغ به حساب نمی‌آید.[28]

پول به‌دست‌آوردن از راه دروغ و کمک به دروغ‌گو

پرسش: مسلمانی در یک‌کشور غیر‌اسلامی مدعی می‌‌شود که او در میهن خود سال‌ها سابقۀ رانندگی داشته‌است. او سخن خویش را با نامه و استشهادیه‌ای توأم می‌کند تا موقعیتش را در خصوص بیمه، بالا ببرد و فایدۀ بیشتری عایدش گردد. آیا خلاف حقیقت‌گفتن در‌این‌خصوص، هرچند به‌صورت توریه، جایز است و یاری‌کردن به چنین شخصی روا می‌باشد؟

پاسخ: دروغ‌گفتن به آن نیّت، جایز نیست؛ همچنان‌که پول به‌دست‌آوردن به آن طریق و یاری‌کردن به چنان کسی جایز نمی‌باشد و از موارد اعانت‌براثم و گناه محسوب می‌گردد.[29]

قسم به برائت از خدا و دین و معصومین؟عهم؟

اگر فردی –العیاذ بالله- به برائت از خداوند متعال یا پیامبر خدا{صلوات الله علیه} یا دین خدا یا امامان معصوم؟عهم؟ قسم بخورد –مثلا بگوید: «از خداوند بیزار باشم، اگر به وعده‌ام وفا ننمایم.»- چنین قسَمی، حرام محسوب می‌شود، هرچند با آن مخالفت نشود و در صورت مخالفت، باید کفارۀ مخصوص آن را[30] بپردازد.[31]

استثنائات آن

موارد جواز دروغ

دروغ در مورد دفع ضرر از خود یا از مؤمنی دیگر جایز است؛ ...و نیز دروغ در مورد اصلاح بین مؤمنین.[32]

مورد جواز قسم دروغ

پرسش: در چه مواردی قسم دروغ،  جایز است؟

پاسخ: اگر نیاز به قسم باشد و بر ترک آن، ضررى متوجه او یا مؤمنى دیگر مى‌شود.[33]

اگر فرد برای اینکه خودش یا مؤمن دیگری را از شر ظالمی نجات دهد، قسم دروغ بخورد، اشکال ندارد؛ بلکه چنانچه آن ظالم، جان یا آبروی انسان یا مؤمن دیگری را تهدید کند، قسم دروغ واجب می‌شود.[34]

مخفی‌کردن  وضعیت  جسمی  بیمار توسط پزشک

پرسش: لطفا بفرمایید در چه صورتی پزشک اجازه دارد، وضعیت جسمی بیمار را پنهان کند و به او دروغ  بگوید؟

پاسخ: اگر اطلاع او بر حقیقت امر، موجب ضرر جبران ناپذیرى بر او مى‌شود.[35]

«توریه» و حکم آن

[در بخشی از پاسخ به یکی از استفتائات:] ...جایز است «توریه» کند؛[36] یعنی انسان معنایی را اراده کند که برخلاف ظاهر است و نشانه‌ای برای مقصود خود قرار ندهد. (مثلا اگر ظالمی بخواهد کسی را اذیت کند و از فرد بپرسد که: «او را دیده‌ای؟»، وی در جواب بگوید: «او را ندیده‌ام.» و قصدش این باشد که از پنج‌دقیقۀ قبل او را ندیده‌است، هرچند یک‌ساعت قبل او را دیده ‌باشد.)[37]

اولویت «توریه» بر دروغِ جایز

به احتیاط واجب در این دومورد [موارد جواز دروغ]، تا «توریه» ممکن است دروغ نگوید.[38]

توبه از «شهادت دروغ»

پرسش: همچنین اگر کسی شهادت دروغ داد، چطور باید توبه کند؟ و آیا کفاره هم دارد؟

پاسخ: توبه و استغفار کند.[39]

غیبت

«غیبت»، در ثقلین

الف. در قرآن

<یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ کَثِیرًا مِّنَ الظَّنّ‏ إِنَّ بَعْضَ الظَّنّ‏ إِثْمٌ وَ لَا تجَسَّسُواْ وَ لَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَ یحُبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیم>[40]

«اى اهل ایمان! از بسیارى از گمان‌ها [در حقّ مردم‏] بپرهیزید؛ زیرا برخى از گمان‌ها گناه است و [در امورى که مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحص و پى‏جویى نکنید و از یکدیگر غیبت ننمایید. آیا یکى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏اش را بخورد؟! بى‏تردید [از این کار] نفرت دارید و از خدا پروا کنید که خدا بسیار توبه‏پذیر و مهربان است.»

ب. در روایات

«عَنْ نَوْفٍ الْبِکَالِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ{علیه السلام} أَنَّهُ قَالَ: اجْتَنِبِ الْغِیبَةَ فَإِنَّهَا إِدَامُ کِلَابِ‏ النَّارِ. ثُمَّ قَالَ{علیه السلام}: یَا نَوْفُ! کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلَالٍ وَ هُوَ یَأْکُلُ لُحُومَ النَّاسِ بِالْغِیبَةِ... الْخَبَرَ.»[41]

«نوف البکالی از امام ‌امیرالمؤمنین{علیه السلام} نقل کرده که فرمودند: از غیبت پرهیز کن؛ زیراکه همانا آن، خورش سگ‌های آتش (جهنم) است. سپس حضرت{علیه السلام} فرمود: ای نوف! دروغ گفته کسی که گمان کرده که همانا او از حلال متولد شده؛ درحالی‌که او با غیبت، گوشت‌های مردم را می‌خورد.»

معنا و حکم آن

غیبت، حرام است و منظور از غیبت این است که انسان عیب پنهانی شیعۀ دوازده‌امامی را در غیاب و پشت سرش نزد دیگری یاد کند، چه به‌قصد اهانت و پایین آوردن شخصیت او باشد و چه بدون این قصد. (و اگر به‌قصد اهانت و توهین، عیب وی را اظهار نماید، دو‌گناه مرتکب شده‌است.)[42]

اقسام و مصادیق «غیبت» (شرایط صدق آن)

اقسام کلی عیب (در غیبت)

در غیبت، فرقی نمی‌کند عیب پنهان فرد در اندام او باشد یا در نَسَب یا خاندانش یا آنکه در عملکرد و رفار یا اخلاقش باشد یا در سخنان و گفتارش و یا اینکه در امور دینی باشد یا دنیوی. در حرام‌بودن غیبت، بین کنایه و تصریح نیز فرقی نیست.[43]

صدق غیبت، با بیان توضیحات بیشتر

اگر اصل موضوع را گوینده و شنونده می‌دانند و گفتن توضیحات بیشتر، موجب می‌شود عیب یا عیب‌های پنهان دیگری مشخص شود، این کار حرام است.[44]

غیبت

راه‌های مختلف غیبت‌کردن (اعم از زبان)

فرقی نمی‌کند یادکردن عیب، با گفتار باشد یا نوشتار یا با عملی که آن عیب را بفهماند؛ مثل اشاره با سر، حرکات دست یا چشم یا ارائۀ آن به دیگری از‌طریق نمایش یا ارسال پیام یا فیلم و مانند آن. بنابراین، غیبت تنها یک‌گناه زبانی نیست ودامنۀ وسیعی دارد.[45]

شرط معیّن‌بودن فرد غیبت‌شده

در غیبت، فرد غیبت‌شده باید «معیّن» و «معلوم» باشد؛ پس اگر انسان بگوید: «یکی از اهل شهر، ترسوست» یا «یکی از فرزندان حسین، ترسو می‌باشد» و معلوم نباشد منظور چه کسی است، غیبت‌‌ نمی‌باشد.[46]

شرط وجود شنونده

غیبت درصورتی حاصل می‌شود که شنونده‌‌ای باشد و گوینده قصد فهماندن و خبر‌دادن –یا آنچه که به حکم این‌دو هست- به شنونده را داشته باشد.[47]

تأثیرنداشتن رضایت غیبت‌شده، در جواز غیبت

اگر شخص غیبت‌کننده در هنگام غیبت بداند که شخص غیبت‌شونده از اینکه عیب پنهان او به دیگری گفته‌شود، رضایت دارد و ناراحت نمی‌شود، بازهم گفتن عیب پنهان او، غیبت و حرام است.[48]

پایین‌آوردن شخصیت غیبت‌شده ملاک نیست

اگر گفتن عیب توسط گوینده، هیچ أثری (ازجهت پایین‌آمدن شخصیت شخص غیبت‌شده یا عدم آن) در نظر شنونده نداشته باشد، این امر موجب ازبین‌رفتن حرمت غیبت نمی‌شود.[49]

غیبت مرده

غیبت‌کردن از مرده جایز نیست.[50]

حکم غیبت کودک و دیوانه

بهتر است از این کار (غیبت‌کردن از صبی و مجنون) اجتناب شود.[51]

صدق غیبت، با پخش و انتشار صدای افراد

ضبط مکالمات تلفنی افراد در هنگام گفت‌وگو به‌خودی خود اشکال ندارد و لازم نیست از طرف مقابل اجازه گرفته شود؛ ولی پخش یا انتشار آن‌ها و به اطلاع دیگران رساندن، اگر اهانت به مؤمن یا افشای اسرار یا غیبت او یا عنوان حرام دیگری محسوب شود، جایز نیست.[52]

برخی بهانه‌ها و توجیهات مردود برای غیبت‌کردن

به‌کاربردن توجیهات بی‌اساسی نظیر اینکه: «من این حرف را نزد خودش هم می‌گویم» یا «این غیبت نیست، بلکه صفت اوست یا حقیقت است» یا «غیبت نباشد، فلانی آدم بخیلی است» و...، باعث مجازشدن غیبت فرد نمی‌شود. بنابراین، در تمام موارد مذکور در این مسئله، غیبت شخص، حرام می‌باشد.[53]

احکام فرعی «غیبت»

وظایف مستمع آن

  1. ازآنجا که نهی‌از‌منکر واجب است، نهی از غیبت هم باوجود شرایط آن، واجب می‌باشد.
  2. و احتیاط مستحب است بر شنوندۀ غیبت که به یاری فرد غیبت‌شده برخیزد و از او دفاع نماید و آن غیبت را از او دفع کند، به‌شرط آنکه این کار مفسده نداشته ‌باشد.[54]

مصادیق و مراتب نهی‌ازمنکر (در مواجهه با غیبت)

  1. گاه ممکن است ترک مجلس یا حاضرنشدن در مجلسی که در آن غیبت انجام می‌شود، از مصادیق نهی‌ازمنکر باشد.
  2. درصورتی‌که فرد احتمال اثر نمی‌دهد و مطمئن است که نهی‌ازمنکر در این مورد بی‌تأثیر است، بنابر احتیاط واجب، لازم است کراهت و ناراحتی خود از گناه غیبت را به شکلی به غیبت‌کننده اظهار نماید.[55]

ترغیب دیگران به غیبت

ترغیب، تشویق و ایجاد انگیزه در دیگران برای ارتکاب غیبت، جایز نیست، هرچند فرد ترغیب‌کنندۀ خود مرتکب گناه غیبت نشود.[56]

حکم غیبت‌کردن در جمعی که برای برخی، شنیدن آن جایز است

پرسش: در‌صورتی‌که شخص غیبت‌کننده برای خودش و شنونده، مجوّز آن را دارد، مثلاً عیب او برای شنونده آشکار است یا شنونده او را نمی‌شناسد، ولی شخص ثالثی هم در آن مکان هست که شنیدن برای آن حرام حساب می‌شود، در‌این‌صورت، آیا غیبت‌کننده هم موظف است به‌خاطر آن شخص ثالث، از غیبت اجتناب کند یا فقط وظیفۀ شخص ثالث است که گوش نکند؟

پاسخ: اگر خود عیب آشکار باشد، غیبت نیست.[57]

حرمت بیان عیب آشکار، ازجهتی دیگر (مثل توهین)

یادکردن عیب [که در عریف غیبت گفته‌ شد] در‌صورتی غیبت است که «عیب مخفی» باشد؛ بنابراین بیان عیب ظاهر و آشکار، غیبت نیست، ولی گاهی بیان عیب‌های آشکار، از‌جهتی دیگر، مثل اهانت و توهین و ریختن آبروی مؤمن، اذیّت و آزار مؤمن، مسخره‌کردن او و مانند آن، حرام می‌شود.[58]

استثنائات «غیبت»

در چند مورد پشت سر دیگری صحبت­کردن اشکال ندارد؛ هرچند غیبت محسوب شود، بعضی از موارد آن ذکر می‌شود:

غیبت گنهکار متجاهر (و مراد از آن)

کسی که آشکارا گناه انجام می‌دهد و از آن توبه ننموده‌است، پشت سر او می‌توان برای دیگری گناه علنی او را نقل کرد؛ اما بیان عیب‌های پنهان او جایز نیست.[59]

پرسش: در مورد غیبت از فاسق، لطفا به‌صورت کامل فاسق را معرفی کنید؟

پاسخ: فاسق کسی است که مرتکب معصیت بشود و غیبت هر فاسقی جایز نیست، مگر متجاهر به فسقی باشد که در خصوص همان امر، غیبت او اشکال ندارد.[60]

شکایت و تظلم مظلوم

کسی که به دیگری ظلم و ستم می‌کند، برای فرد ستم دیده و مظلوم، غیبت او جایز است؛ ولی احتیاط واجب آن است که فرد مظلوم تنها به موردی اکتفا کند که غیبت به‌قصد درخواست کمک از دیگری می‌باشد.[61]

در مقام مشورت (نُصح مستشیر)

اگر شخصی در مورد امری –مثل ازدواج- مشورت بخواهد، نصیحت و راهنمایی او جایز است؛ هرچند این امر موجب آشکار‌شدن عیب آن فرد گردد؛ ولی لازم است به‌مقدار ضرورت اکتفا کند.

امّا اگر می‌خواهد فردی را ابتدائاً و بدون درخواستِ مشاوره، نصیحت و راهنمایی نماید، در‌صورتی غیبت دیگری برای او جایز است که بداند اگر او را راهنمایی و ارشاد نکند، مفسدۀ بزرگی به‌وجود خواهد آمد. [62]

غیبت، تنها راه نهی‌ازمنکر

اگر مقصود انسان از غیبت، این باشد که شخص غیبت‌شده را از گناه و معصیت باز دارد، غیبت او مجاز می‌باشد، به‌شرط آنکه منع‌کردن او از منکر به سایر روش‌های مشروع، ممکن نباشد.[63]

قصد ازبین‌بردن مادۀ فساد

اگر عمل فرد به‌گونه‌ای باشد که ترس ضرررساندن به دین در آن وجود داشته ‌باشد، غیبت او جایز است تا ضرر دینی مترتّب نشود؛ اما لازم است تنها به‌مقدار رفع ضرر دینی اکتفا شود.[64]

جَرح شُهود و رُوات (علنی نمودن فسق شخص شاهد یا راوی)

اگر غیبت به‌جهت ایراد واردکردن به عدالت شاهدان و ردّ گواهی آنان در مقام قضاوت و صدور حکم باشد، اشکال ندارد.[65]

دفع ضرر از مُغتاب (غیبت‌شونده)

اگر مقصود از غیبت، حفظ شخص غیبت‌شده از ضرری باشد که حفظ او از واقع‌شدن در آن ضرر، واجب است، اشکال ندارد.[66]

غیبت به‌قصد نهی‌از‌منکر و بازداری شخص از گناه

در جایی که مقصود از غیبت این باشد که شخص غیبت‌شده را از گناه و معصیت باز‌دارد؛ به‌شرط آنکه منع‌کردن او از منکر به روش دیگر ممکن نباشد. [67]

توبه از «غیبت» (حکم حلالیت‌طلبیدن)

اگر انسان از شیعۀ دوازده‌امامی غیبت‌کند، باید از گناه غیبت توبه نماید و احتیاط مستحب است چنانچه حلالیّت‌طلبیدن از شخص غیبت‌شده، پیامدهای بدی ندارد، این کار را انجام دهد یا برایش استغفار نماید؛ بلکه در مواردی که غیبت، توهین و هتک حرمتی را نسبت به غیبت‌شونده در برداشته، اگر حلالیّت‌خواستن از او عرفاً جبران هتک حرمت و توهین به وی محسوب گردد، بنابر‌احتیاط، لازم است در­صورتی­که مفسده‌ای نداشته باشد، از وی حلالیّت بطلبد.[68]

تهمت

«تهمت»، در ثقلین

الف. در قرآن

<وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً>[69]

«و هر­کس مرتکب خطا یا گناهى شود، سپس آن را به بى‏گناهى نسبت دهد، بى‏تردید بهتان و گناهى آشکار بر دوش گرفته‌است.»

ب. در روایات

«عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: إِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الْإِیمَانُ مِنْ قَلْبِهِ‏ کَمَا یَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِی الْمَاءِ.»[70]

«ابراهیم‌بن‌عمر از حضرت صادق{علیه السلام} نقل می‌کند که فرمود: همین که مؤمن به  برادر [دینى] خود تهمت بزند، ایمان از دلش محو می‌شود؛ همان‌طور که نمک در آب محو می‌شود.»

حکم تهمت

تهمت‌زدن به مؤمن، جایز نیست و از گناهان بزرگ محسوب می‌شود.[71]

تعریف آن

تهمت آن است که فرد، عیب یا سخن ناحق یا عمل ناروا یا گناهی را به شخصی نسبت دهد، درحالی‌که آن شخص دارای آن نقص و عیب نیست یا آن سخن ناحق را نگفته یا آن عمل ناروا یا گناه را مرتکب نشده‌است.[72]

اقسام و مصادیق «تهمت»

انواع کلی تهمت‌زدن

در حرام‌ بودن تهمت فرقی نیست بین اینکه تهمت را بگوید یا بنویسد یا به اشاره بفهماند، آن را با زبان یا قلم به مخاطب ارائه دهد یا با وسایلی نظیر تلفن همراه، رایانه و شبکه‌های اجتماعی و مانند آن.

همچنان‌که فرق ندارد این نسبت ناروا و خلاف واقع، در حضور او باشد یا در غیابش، با علم و آگاهی از دروغ‌بودن آن صورت گیرد یا از روی حدس و گمان باشد.[73]

نسبت‌دادن امری به عموم یک‌مجموعه

اگر کسی [مثلا] بگوید: «مردم فلان شهر آدم‌های بدی هستند یا آنکه کسبۀ فلان شهر مردم را اذیت می‌کنند» و منظورش عموم اهل شهر یا کسبۀ آن باشد، درحالی‌که بعضی چنین نیستند، گفتار مذکور «بهتان و تهمت» محسوب می‌شود؛ اما چنانچه منظورش بعضی از آنان باشد، اشکالی ندارد.[74]

توبه از آن               

حکم حلالیت‌طلبیدن

فردی که مرتکب تهمت شده، باید از گناه خود توبه نماید و احتیاط مستحب است چنانچه حلالیت‌طلبیدن از شخص مورد اتهام پیامدهای بدی ندارد، این کار را انجام دهد؛ بلکه در مواردی که «تهمت»، توهین و هتک حرمتی را نسبت به آن شخص دربرداشته، اگر حلالیّت‌خواستن از او عرفاً جبران هتک حرمت و توهین به وی محسوب گردد، بنابر‌احتیاط، لازم است در­صورتی­که مفسده‌ای نداشته باشد، از وی حلالیّت بطلبد.[75]

نمّامی (سخن‌چینی) و تفرقه‌افکنی

«سخن‌چینی» و «تفرقه‌افکنی»، در ثقلین

الف. در قرآن

1. سخن‌چینی: <وَ لَا تُطِعْ کلَ حَلَّافٍ مَّهِینٍ هَمَّازٍ مَّشَّاءِ بِنَمِیمٍ...> [76]

«و از بسیارسوگندخورندۀ فرومایه که بسیارعیب‏جوست (و) برای سخن‏چینى خیلی در رفت‌وآمد است.»

2. تفرقه‌افکنی: <...وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ...>[77]

«و فتنه از قتل شدیدتر است.»

ب. در روایات

1. سخن‌چینی: «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}‏: أَلَا أُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ؟ قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَةِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّةِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِب‏.»[78]

«عبدالله‌بن‌سنان از امام صادق{علیه السلام} نقل می‌کند که فرمود: رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: شما را به بدترینتان آگاه نکنم؟ گفتند: بله، ای رسول خدا! فرمود: آن‌ها که به سخن‌چینى روند و میان دوستان جدایى افکنند و براى پاکان عیب‌جو هستند.»

2. تفرقه‌افکنی: «عَنْ أَبِی‌ هُرَیْرَةَ وَ عَبْدِ اللَّه‌ بْنِ ‌عَبَّاسٍ قَالا: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه} قَبْلَ وَفَاتِهِ وَ هِیَ آخِرُ خُطْبَةٍ خَطَبَهَا بِالْمَدِینَة...:  ...وَ مَنْ عَمِلَ فِی فُرْقَةٍ بَیْنَ امْرَأَةٍ وَ زَوْجِهَا کَانَ عَلَیْهِ غَضَبُ اللَّهِ وَ لَعْنَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ کَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ تَعَالَى أَنْ یَرْضَخَهُ بِأَلْفِ صَخْرَةٍ مِنْ نَارٍ وَ مَنْ مَشَى فِی فَسَادِ مَا بَیْنَهُمَا وَ لَمْ یُفَرِّقْ کَانَ فِی سَخَطِ اللَّهِ وَ لَعْنَتِهِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ حَرَّمَ اللَّهُ النَّظَرَ إِلَى وَجْهِه‏. ...»[79]

«پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} در فرازی از آخرین خطبه‌شان فرمودند: ...و هرکس زمینۀ جدایى میان دوهمسر را فراهم سازد، خشم و لعنت خداوند در دنیا و آخرت شامل حالش گردد و بر خداست که او را با هزارپاره‌سنگ آتشین سنگسار کند. و هرکس به فتنه‌انگیزى میان دوهمسر پردازد که منجر به بى‏مهرى بین ایشان گردد، هرچند کارشان به جدایى و طلاق کشیده نشود، آن فتنه‏انگیز در دنیا و آخرت از رحمت خدا دور گردد و مورد خشم و لعنت الهى قرار گیرد و او از نگاه‌کردن به سیماى خود محروم شود. ...»

حکم «سخن‌چینی» و «تفرقه‌افکنی»

بعضی از گناهان و محرّمات در شریعت اسلام عبارت‌اند از: نمّامی و سخن‌چینی‌کردن که موجب تفرقه بین مؤمنین گردد.[80]

تعریف «سخن‌چینی»

نمّامی و سخن­چینی آن است که کسی به دیگری بگوید: «فلانی دربارۀ شما چنین و چنان می­گفت.» و هدف سخن‌چین آن است که ارتباط باصفای دو‌برادر ایمانی را تیره سازد و یا تیرگی را عمیق­تر کند.[81]

یکی از احکام فرعی آن

شنیدن سخن­چینی و وظیفۀ شنوندۀ آن

پرسش: آیا شنیدن نمّامی مانند خود آن حرام است؟ و اگر مستمع نمی­داند شخص راست می‌گوید یا نه، آیا بازهم وظیفه‌ای دارد؟

پاسخ: شنیدن حرام نیست؛ ولی نهی‌ازمنکر واجب می­شود.[82]

 

فحش و دشنام

«فحش و دشنام»، در ثقلین

الف. در قرآن

<وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُون>[83]

«و معبودانى را که کافران به جاى خدا مى‏پرستند، دشنام ندهید که آنان هم از روى دشمنى و نادانى خدا را دشنام خواهند داد. این‌گونه براى هر امتى اعمالشان را آراستیم [تا به کیفر لجاجت و عنادشان گمان کنند که آنچه انجام مى‏دهند، نیکو است،] سپس بازگشت همۀ آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود؛ پس آنان را به اعمالى که همواره انجام مى‏دادند، آگاه مى‏کند.»

ب. در روایات

«عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}:‏ سِبَابُ الْمُؤْمِنِ کَالْمُشْرِفِ عَلَى الْهَلَکَةِ.»[84]

«سکونی از امام صادق{علیه السلام} نقل می‌کند که رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: دشنام بر مؤمن، مانند پرت‌شدن در هلاکت است‏.»

حکم «دشنام»

دشنام‌دادن و ناسزا‌گویی به مؤمن حرام است.[85]

شرط حرمت آن

دشنام و ناسزا در‌صورتی صدق می‌کند که معنای آن به‌طور جدّی قصد شده باشد.[86]

اقسام و مصادیق آن

عمومیت دشنام

فرقی بین والدین و فرزند، زن و شوهر، برادر و خواهر، استاد و دانش‌آموز، کارفرما و کارگر و مانند آن نمی‌باشد.[87]

صدق حرمت بر دشنام به فرد غایب

در حرام‌بودن آن فرقی بین‌ حاضر‌بودن و غایب‌بودن فردی‌ که به او دشنام داده ‌می‌شود، نیست.[88]

صدق حرمت بر دشنام به هر زبانی

فرقی بین انواع مختلف زبان‌ها نیست؛ حتی اگر اهل زبانی را به زبان دیگر دشنام دهد که فردِ دشنام‌داده‌شده معنای آن را نمی‌فهمد، بازهم حرام است.[89]

دشنام به کودک

در حرام‌بودن آن، فرقی بین دشنام‌دادن به بالغ و نابالغ نیست.[90]

احکام فرعی «دشنام»

حکم دشنام به‌شوخی

اگر قصد جدّی نباشد، مثلاً به‌عنوان شوخی آن را بگوید، ممکن است به‌عنوان دیگری، مثل توهین و غیرآن، حرام باشد.[91]

حکم مورد مشکوک

موارد مشکوک، حرام نیست.[92]

عرف، ملاک تشخیص ناسزا

ملاک تشخیص آن عرف است و هر آنچه که عرفاً دشنام بر آن صادق است، حرام می‌باشد.[93]

به‌کاربردن کلمات رکیک

گفتن کلام رکیک، حرام است، هرچند فرد قصد ناسزاگویی و فحّاشی نداشته باشد و منظور از آن، کلامی است که عرفاً تصریح به آن نسبت به هر فردی یا نسبت به غیرهمسر، زشت و قبیح محسوب می‌شود.[94]

دونوعِ‌‌گفتن کلام رکیک

نوع اول آن،[95] نسبت به هرکسی –مسلمان یا غیرمسلمان- حرام است ونوع دوم آن،[96] نسبت به غیرهمسر جایز نیست و نسبت به همسر جایز می‌باشد. (البته اگر آن را در ناسزاگویی و دشنام به همسرش استفاده کند، ازجهت دشنام، حرام می‌باشد.)[97]

استثنای «دشنام»

بدعت‌گذار

فرقی در حرام‌بودن آن بین افراد نیست؛ مگر نسبت به فرد بدعت‌گذار که به مخالفت شرع پرداخته، به‌گونه‌ای که شرع رعایت احترامش را لازم نداند.[98]

هجاء مؤمن

«هجاء مؤمن»، در ثقلین

الف. در قرآن

<وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة>[99]

«وای بر هر عیبجوی بدگوی!»

ب. در روایات

«عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}‏: مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِنٍ رِوَایَةً یُرِیدُ بِهَا شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِیَسْقُطَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَایَتِهِ إِلَى وَلَایَةِ الشَّیْطَانِ فَلَا یَقْبَلُهُ الشَّیْطَانُ.»[100]

«مفضّل‌بن‌عمر گوید: حضرت صادق{علیه السلام} به من فرمود: هرکس بر ضرر مؤمنی داستانى بگوید و قصدش عیب او و ریختن آبرویش باشد تا از چشم مردم بیفتد، خداوند او را از ولایت خود به ولایت شیطان براند و شیطان هم او را نپذیرند.»

معنا و حکم آن

«هجاء» مؤمن حرام است و منظور از آن، بیان معایب او و بدگویی و مذمت اوست،[101] چه به‌صورت نثر باشد و چه به‌صورت شعر؛ البته به‌طور کلی، بدگویی و مذمت غیرمؤمن نیز کار نیکویی نیست.[102]

استثنائات آن

اگر مصلحت عمومی، این امر (هجاء) را اقتضا نماید، اشکالی ندارد و گاهی در این هنگام، بدگویی و مذمّت واجب می‌شود، مانند بدگویی و مذمت از فرد فاسقِ بدعت‌گذار تا مردم به بدعتش گرایش پیدا نکنند.[103]

لعن و نفرین به‌ناحق

«لعن و نفرین به‌ناحق»، در روایات

«عَنْ أَبِی‌حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ{علیه السلام} یَقُولُ: إِنَّ اللَّعْنَةَ إِذَا خَرَجَتْ مِنْ فِی صَاحِبِهَا تَرَدَّدَتْ بَیْنَهُمَا فَإِنْ وَجَدَتْ مَسَاغاً وَ إِلَّا رَجَعَتْ عَلَى صَاحِبِهَا.»[104]

«ابو‌حمزه‌ثمالى گوید: شنیدم امام باقر{علیه السلام} مى‏فرمود: همانا لعنت زمانی که از دهان صاحب خود بیرون بیاید، میان او و طرف لعن‌شده مردّد بماند، پس اگر مجوّزى بیابد (بر ملعون می‌ماند) وگرنه به گویندۀ خود بر می‌گردد.»

حکم لعن مؤمن

لعن مؤمن حرام است.[105]

محدودۀ حرمت آن

این حکم  بنابر احتیاط واجب، شامل مؤمنی که برخی از معاصی را مرتکب شده  یا بعضی از واجبات را ترک می‌نماید نیز می‌شود.[106]

یکی از مصادیق نفرین به‌ناحق

نوحه‌کردن بر میّت به شعر یا به غیرشعر، تا وقتی که دربردارندۀ دروغ و حرام دیگری نباشد، اشکال ندارد و بنابر احتیاط واجب، شامل «ویل» و «ثُبُور» نباشد.[107]

تحقیر، توهین و استهزا (تمسخر)

«تحقیر، توهین و تمسخر»، در ثقلین

الف. در قرآن

1. تحقیر و توهین: <وَ نَادَى‏ فِرْعَوْنُ فىِ قَوْمِهِ قَالَ یَاقَوْمِ أَ لَیْسَ لىِ مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تجَرِى مِن تحَتىِ أَ فَلَا تُبْصِرُونَ 51 أَمْ أَنَا خَیرْ مِّنْ هَذَا الَّذِى هُوَ مَهِینٌ وَ لَا یَکاَدُ یُبِین>[108]

«و فرعون در میان قومش ندا داد، گفت: اى قوم من! آیا حکومت و پادشاهى مصر ویژه من نیست و این نهرها از زیر [کاخ‏هاى‏] من به فرمان من روان نیستند؟ آیا [عظمت و حشمت من و فقر و تهی‌دستى موسى را] نمى‏بینید؟» «مگر نه این است که من از این کسى که خوار و بى‏مقدار است و نمى‏تواند روشن و گویا سخن گوید، بهترم؟»[109]

2. تمسخر: <یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسىَ أَن یَکُونُواْ خَیرْا مِّنهْمْ وَ لَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسىَ أَن یَکُنَّ خَیرْاً مِّنهْنَّ وَ لَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَکمُ‏ وَ لَا تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْایمَانِ وَ مَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُون>[110]

«اى اهل ایمان! نباید گروهى گروه دیگر را مسخره کنند، شاید مسخره‌شده‏ها از مسخره‌کنندگان بهتر باشند و نباید زنانى زنان دیگر را (مسخره کنند) شاید مسخره‌شده‏ها از مسخره‌کنندگان بهتر باشند و از یکدیگر عیب‏جویى نکنید و با لقب‌هاى زشت و ناپسند یکدیگر را صدا نزنید؛ بد نشانه و علامتى است اینکه انسانى را پس از ایمان آوردنش به لقب زشت علامت‏گذارى کنند. و کسانى که توبه نکنند، خود ستمکارند.»

ب. در روایات

1. توهین: «عَنْ حَمَّادِ بْنِ‌ بَشِیرٍ عَنْ أَبِی‌ عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه} قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی.»[111]

«حمادبن‌بشیر از امام صادق{علیه السلام} نقل می‌کند که فرمود: رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: خداى تعالى فرموده‌است: هرکس به یکی از دوستان من اهانت کند، به تحقیق به جنگ با من کمین کرده‌است.»

2. تحقیر: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ ‌أَبِی ‌حَمْزَةَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی‌ عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: مَنْ حَقَّرَ مُؤْمِناً مِسْکِیناً أَوْ غَیْرَ مِسْکِینٍ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَاقِراً لَهُ مَاقِتاً حَتَّى یَرْجِعَ عَنْ مَحْقَرَتِهِ إِیَّاه.»[112]

«حضرت صادق{علیه السلام} فرمود: هرکس مؤمنى را خوارشمارد، چه (آن مؤمن) مستمند باشد یا غیرمستمند، پیوسته خداى عزّوجل او را خوار و دشمن دارد، تا آنگاه که از خوارشمردن آن مؤمن برگردد.»

3. استهزا: «عَنْ أَبِی‌خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ زَیْنَ الْعَابِدِینَ عَلِیَّ‌بْنَ‌الْحُسَیْنِ{علیه السلام} یَقُول‏: ...وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ عِصْیَانُ الْعَارِفِ بِالْبَغْیِ وَ التَّطَاوُلُ عَلَى النَّاسِ وَ الِاسْتِهْزَاءُ بِهِمْ وَ السُّخْرِیَّةُ مِنْهُم‏ و... .»[113]

«ابوخالد کابلی می‌گوید: از امام زین‌العابدین علی‌بن‌الحسین{علیه السلام} شنیدم که می‌فرمود: ...و گناهانی که بلایا را نازل می‌کند عبارت است از سرکشی انسان آگاه به بغی و تکبر بر مردم و استهزا و مسخره‌کردن آن‌ها و... .»

حکم «توهین و تحقیر»

ریختن آبروی مؤمن، اهانت و هتک حیثیّت او، ذلیل‌کردن وی حرام است. همچنان‌که استخفاف مؤمن و کوچک‌شمردن او –خصوصاً اگر فقیر باشد- حرام می‌باشد.[114]

حکم «استهزا»

[در ضمن پاسخ به استفتایی:] هر چیزی که موجب مسخره‌کردن مؤمن باشد، جایز نیست.[115]

اقسام و مصادیق آن‌ها

توهین و تحقیر فرد نامعیّن

اگر انسان [مثلا] بگوید: «یکی از اهل شهر، ترسوست» یا «یکی از فرزندان حسین، ترسو می‌باشد» و معلوم نباشد منظور چه کسی است، غیبت‌‌ نمی‌باشد؛ ولی گاهی ممکن است از‌جهت و عنوان دیگری مثل اهانت و توهین، سرزنش و تحقیر، اذیّت مؤمن، استهزا مؤمن، حرام باشد.[116]

لطیفه و شوخی

لطیفه‌هایی که در آن عملی مُضحک به فردی از اهالی شهر یا قوم خاصی که مسلمان‌اند، نسبت داده‌می‌شود، چنانچه عرفا اهانت به مردم آن شهر یا افراد آن قوم محسوب ‌شود، جایز نیست؛ چه اینکه افراد آن طایفه یا شهر، وقتی که آن لطیفه را بشنوند، ناراحت شوند یا نه.[117]

پرسش: گاهی در بین مردم یا رسانه‌ها مطالبی به‌صورت طنز درمورد اقوام، گویش‌ها و فرهنگ‌های مختلف کشورمان بیان می‌شود که موجب رنجش خاطر می‌گردد، حکم این‌گونه مطالب چیست؟

پاسخ: غیبت نیست، ولی اگر مستلزم اهانت و انتقاص باشد، از‌این‌جهت حرام می‌شود.[118]

کشیدن کاریکاتور

کشیدن کاریکاتور اشخاص، اگر مصداق هتک حرمت مؤمن و اهانت به او باشد، جایز نیست؛ هرچند خود شخص راضی به این کار باشد؛ ولی اگر در عرف امروز، هتک و توهین به‌حساب نیاید، اشکال ندارد.[119]

به‌کاربردن القاب توهین‌آمیز

مخاطب قراردادن مؤمن به لقبی که عیب محسوب می‌شود و به آن معروف شده، درصورتی‌که عرفاً اهانت به وی شمرده شود، جایز نیست؛ چه فرد مذکور بدان راضی باشد یا نه.[120]

حکم دشنام به‌شوخی

...اگر قصد جدّی نباشد، مثلا به‌عنوان شوخی آن (دشنام) را بگوید، ممکن است به‌عنوان دیگری، مثل صدق توهین و غیرآن، حرام باشد و در حرام‌بودن آن فرقی بین‌ حاضربودن و غایب‌بودن فردی‌ که به او دشنام داده ‌می‌شود، نیست و ملاک تشخیص آن عرف است.[121]

پخش مکالمۀ تلفنی

ضبط مکالمات تلفنی افراد در هنگام گفت‌وگو به‌خودی خود اشکال ندارد و لازم نیست از طرف مقابل اجازه گرفته شود؛ ولی پخش یا انتشار آن‌ها و به اطلاع دیگران رساندن، اگر اهانت به مؤمن یا افشای اسرار یا غیبت او یا عنوان حرام دیگری محسوب شود، جایز نیست.[122]

حکم تقلید صدا و ادا درآوردن

پرسش: آیا تقلید صدا و ادا درآوردن، گناهی مستقل –از تمسخر- و فی‌نفسه حرام است؟ بنابراین اگر مثلاً شخصی ادای صدای مؤمنی یا فعلش را درآورد و هدفش تقلید از او باشد، این گناه دارد؟ (نظیر این که ادای سبک صحبت‌کردن یک‌سخنران یا مداحی یک‌مداح در آورد –که البته بعضاً موجب سرور یا تشویق‌کردن مستمعین نیز می‌شود-.)

پاسخ: مسخره‌کردن و هر آنچه موجب اذیت و هتک حرمت مؤمن شود، حرام است.[123]

توهین به مرده

درصورت صدق توهین، فرقی بین زنده و مرد نمی‌باشد.[124]

حرمت خلف وعده از‌جهت استهزا و توهین و...

اگر خلف وعده منطبق بر عناوین دیگر حرامی گردد، بنابر فتوا جایز نیست؛ مثل اینکه خلف وعده موجب ایذای مؤمن گردد یا قصد تمسخر و استهزای مؤمنین را داشته یا هتک حیثیت مؤمنی شود یا سبب تضییع حقّ شرعی دیگری شود یا خلاف شرط ضمن عقد باشد.[125]

تفاخر بر دیگران

مراد از فخرکردن این است که در مقابل دیگران به نسبت یا مال یا مقام خود و مانند این‌ها، افتخار و فخرفروشی کند و این کار درصورتی‌که مستلزم اهانت و تحقیر مؤمن باشد، حرام است.[126]

احکام فرعی «توهین»

حکم شوخی با مسائل اعتقادی

پرسش: حکم شوخی و جوک‌هایی که حاوی مضامین اعتقادی است یا مصداق برداشت‌های شوخی مئابانۀ دو‌پهلو از الفاظ قرآنی است، چه می‌باشد؟ (حتی در‌صورتی‌که گوینده و شنونده متشرعه‌اند و کاملاً فضا، فضای شوخی است.)

پاسخ: شوخی‌هایی که در آن هتک مقدسات باشد، جایز نیست.[127]

عدم جواز دست‌دادن با نامحرم به بهانۀ توهین‌نکردن

پرسش: در برخی کشورها کسی که وارد مجلسی می‌شود با همه و حتی بانوان بدون لذت جنسی دست می‌دهد و اگر از دست‌دادن با زنان خودداری کند، چنان رفتاری خارج از نزاکت به‌حساب آمده و غالباً توهین به زن و تحقیر او شمرده می‌شود و به نظر ایشان عکس‌العمل منفی به دنبال دارد. آیا در‌این‌صورت دست‌دادن با زنان نامحرم جایز است؟

پاسخ: جایز نیست و باید موقعیت را بسنجد یا با هیچ‌کس دست ندهد و یا دستکش به‌دست‌کند و اگر چنین چیزی ممکن نشد و امتناع از دست‌دادن هم زحمت فوق‌العاده ایجاد کرد، در‌این‌صورت جایز است؛ و همۀ این حرف‌ها در جایی است که حضور در چنان مجلسی لازم و ضروری باشد و درغیراین‌صورت حضور در آن مجلس که مستلزم فعل حرام است، جایز نمی‌باشد.[128]

توبه از توهین (با منت‌گذاشتن بر دیگران)

پرسش: آیا اگر کسی با کلامش بر دیگری منت گذاشت، برای توبه از این گناه، آیا باید از او هم‌چنین حلالیت بطلبد یا برای او طلب استغفار کند؟ یا نیازی به این کارها نیست و صرف پشیمانی کفایت می‌کند؟

پاسخ: اگر به‌نحوى توهین‌آمیز باشد، باید رضایت او را به‌ دست‌ بیاورد.[129]

مِراء و جدال

«مراء و جدال»، در ثقلین

الف. در قرآن

<وَ لَا تَأْکُلُواْ مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلىَ أَوْلِیَائهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لمُشرکُون>[130]

«از آنچه [هنگام ذبح‌شدن‏] نام خدا بر آن برده‌نشده، نخورید، مسلماً خوردن آن فسق است؛ قطعاً شیاطین (شبهات ناروایى را به ضد احکام خدا) به دوستانشان القا مى‏کنند تا با شما مجادله و ستیزه کنند و اگر از آنان پیروى کنید، یقیناً شما هم مشرک هستید.»

ب. در روایات

«وَ قَالَ{صلوات الله علیه}‏: لَا یَسْتَکْمِلُ‏ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ‏ حَتَّى‏ یَدَعَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً.»[131]

«پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: حقیقت ایمان (در نزد) بنده به کمال نمى‏رسد مگر اینکه از خصومت و نزاع، هرچند حق با او باشد، دست بکشد.»

معنا و حکم آن

مراء و جدال، لجاجت و مشاجره در گفت‌و‌گو، برای غلبۀ بر دیگری یا اظهار فضل، گرچه در هرحالی حرام است؛ ولی برای مُحرِم، حرمت آن شدت می‌یابد.[132]

اقسام و احکام فرعی آن

جدال در اعتکاف

در حال اعتکاف، جدال بر سر مسائل دنیوی یا دینی در‌صورتی‌که به‌قصد غلبه بر طرف مقابل و اظهار فضلیت و برتری باشد، حرام است؛ اما اگر به‌قصد اظهار حق و روشن‌شدن حقیقت و برطرف‌کردن خطا و اشتباه طرف مقابل باشد، حرام نیست. بنابراین ملاک، قصد و نیّت معتکف است.[133]

جدال در احرام و قَسم مجادله‌ای (با بیان تفصیلی)

چهاردهمین مسئلۀ حرام بر محرِم، جدال می‌باشد:

جدال‌کردن (و آن کلامی است که مشتمل بر قسم‌خوردن به ذات اقدس الهی باشد، برای اثبات یا نفی مطلبی)[134] بر محرم، حرام است و اَظهر این است که حرمت جدال، اختصاص به این ندارد که برای قسم‌خوردن بگوید: «بله والله» و یا «نه والله»، بلکه هر قسمی که به خداوند بخورد، جدال خواهد بود، خواه با کلمۀ «الله» باشد یا نباشد و خواه در اوّل صیغۀ قسم، کلمۀ «نه» و یا کلمۀ «بله» باشد و یا نباشد و خواه قسم‌خوردن به زبان عربی یا به زبان‌های دیگر باشد؛ و امّا قسم‌خوردن به بقیۀ مقدّسات هیچ اثری ندارد، تا چه رسد به مانند «نه به جان مردم» و یا «بله به جان خودم»، همچنان‌که قسم خوردنی که برای خبر‌دادن نباشد، هیچ اثری ندارد، مانند قسم‌خوردن برای التماس چیزی از دیگری، مثل این قسم: «تو را به خدا این را به من بده» و یا مانند قسم‌خوردن برای تأکید عزم و ارادۀ خود که فلان کار را در‌آینده می‌کند و یا نمی‌کند، مثل این قسم: «والله این چیز را به تو خواهم داد.» و بعضی از فقها فرموده‌اند که: برای تحقق جدال در قسمت راست باید سه‌بار قسمت پشت‌سرهم تکرار شود و اگر نه، جدال شرعاً محقق نمی‌شود و این فرمایش خالی از وجه نیست؛ ولی احوط این است که با یک‌بار هم محقق می‌شود و امّا در قسم دروغ اشکالی نیست که تکرارشدن آن در محقق‌شدن جدال لازم نیست.[135]

یکی از استثنائات «جدال» (در احرام)

اگر ترک جدال موجب ضرر مکلف شود، مانند اینکه موجب ازبین‌رفتن حق باشد، در‌این‌صورت جدال‌کردن، جایز است.[136]

توبه از «جدال در احرام» (کفارات آن)

اگر جدال‌کننده سه‌بار پشت سر هم قسم راست بخورد، باید یک‌گوسفند کفاره بدهد و درصورتی‌که قسمت‌های پشت سر او بیش از سه‌بار باشد، کفاره تکرار نمی‌شود. بلی؛ اگر بعد از سه‌بار یا بیشتر –قسم پشت سر هم- خوردن کفاره بدهد و یا سه‌بار پشت سر هم قسم بخورد و پس از فاصله دو‌باره سه‌بار یا بیشتر پشت سر هم قسم بخورد، در این دو‌صورت باید یک‌کفاره دیگر بدهد.

و اگر یک‌بار قسم دروغ بخورد یک‌گوسفند، باید کفاره بدهد و اگر دو‌بار قسم دروغ بخورد، دو‌گوسفند و اگر سه‌بار قسم بخورد، یک‌گاو باید کفاره بدهد و درصورتی‌که بیش از سه‌بار قسم دروغ بخورد و در میان قسم خوردن‌ها کفاره نداده باشد، کفاره تکرار نخواهد شد و اگر کفاره را داد و دوباره قسم دروغ خورد، باید بترتیبی که گذشت کفاره بدهد.

و اگر دو‌بار قسم دروغ خورد، آنگاه کفاره داد و سپس یک‌بار دیگر قسم دروغ خورد، واجب است یک‌گوسفند کفاره بدهد، نه گاو.[137]

تجسس[138] و افشای سر

«تجسس و افشای سر و...»، در ثقلین

الف. در قرآن

<یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ>[139]

«ای اهل ایمان! از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید؛ زیرا برخی از گمان‌ها گناه است، و [در اموری که مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحص و پی‌جویی نکنید، و از یکدیگر غیبت ننمایید، آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ بی‌تردید (از این کار) نفرت دارید، و از خدا پروا کنید که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است.»

ب. در روایات

«عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی‌ جَعْفَرٍ{علیه السلام} قَالَ: کَفَى بِالْمَرْءِ عَیْباً أَنْ یَتَعَرَّفَ مِنْ عُیُوبِ النَّاسِ مَا یَعْمَى عَلَیْهِ مِنْ أَمْرِ نَفْسِهِ أَوْ یَعِیبَ عَلَى النَّاسِ أَمْراً هُوَ فِیهِ لَا یَسْتَطِیعُ التَّحَوُّلَ عَنْهُ إِلَى غَیْرِهِ أَوْ یُؤْذِیَ جَلِیسَهُ بِمَا لَا یَعْنِیهِ.»[140]

«حضرت باقر{علیه السلام} فرمود: این عیب براى مرد بس است که از عیب‌هاى مردم چیزى را جست‌وجو کند (و درصدد فهمیدن آن برآید) که از دیدن آن در خود نابینا است یا چیزى را بر مردم عیب گیرد که در خود او هست و نتواند از آن عیب بیرون آید و به­ حال دیگرى درآید یا همنشین خود را به‌ چیزى که به‌ کارش نخورد، آزار دهد.»

معنا و حکم آن

جست‌وجوگری و دنبال‌کردن آنچه را که یک‌مسلمان آن را پوشیده می‌دارد و دریدن پردۀ اسرار و رازهای پنهانی مردم در شریعت اسلامی، حرام می‌باشد.[141]

بعضی از گناهان و محرّمات در شریعت اسلام عبارت‌اند از:

الف. افشای اسرار مؤمن.

ب. تجسس برای اطلاع از گناهان غیرعلنی و پنهان مؤمن.[142]

اقسام و مصادیق آن

تجسس در حساب‌های شخصی مردم

پرسش :آیا تفتیش و تجسس در حساب‌های شخصی مردم جایز است؟

پاسخ: تجسس در امور مؤمنین جایز نیست.[143]

ضبط صدا

ضبط مکالمات تلفنی افراد در هنگام گفت‌وگو، به‌خودی خود اشکال ندارد و لازم نیست از طرف مقابل، اجازه گرفته شود؛ ولی پخش یا انتشار آن‌ها و به اطلاع دیگران رساندن، اگر اهانت به مؤمن یا افشای اسرار یا غیبت او یا عنوان حرام دیگری محسوب شود، جایز نیست.[144]

افشای چیزی که معلوم نیست سِرّی است

پرسش: اگر انسان کلامی را که از شخصی شنیده یا عملی را که دیده و نمی‌داند که آن شخص از بیانش راضی است (سرّ اوست) یا نه، اجازۀ شرعی دارد که آن را مطرح کند؟

پاسخ: اگر منع نکرده باشد، اشکال ندارد.[145]

خلف وعده یا بدقولی

«خلف وعده یا بدقولی»، در ثقلین

الف. در قرآن

<یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ>[146]

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا آنچه را که انجام نمی‌دهید، می‌گویید (وعده می‌دهید)؟!»

ب. در روایات

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ{صلوات الله علیه}:‏ <مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ‏ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ>[147] فَلْیَفِ إِذَا وَعَدَ.»[148]

«امام صادق{علیه السلام} فرمود: رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: «هرکس به خداوند و روز قیامت ایمان می‌آورد»، پس وقتی وعده می‌دهد، باید وفا کند.»

حکم آن

یکی از گناهان و محرّمات در شریعت اسلام عبارت است از: خلف وعده، بنابراحتیاط واجب.[149]

احتیاط واجب آن است که فرد از خلف وعده و عمل‌نکردن به وعدۀ خویش، اجتناب نماید. (مگر در مواردی که ذکر خواهد شد.)[150]

اگر وعده منطبق بر یکی از احکام الزامیِ شرعی باشد، رعایت آن بنابر فتوا لازم است.[151]

اقسام و مصادیق آن

وعدۀ دروغ

اگر فرد در هنگام وعده‌دادن قصد داشته باشد به وعدۀ خود عمل نکند، این نوع وعده‌دادن حرام است و در حرام‌بودن این نوع وعدۀ دروغ، بنابر احتیاط لازم، فرقی بین وعده‌دادن به دیگران یا به خانواده، همسر و فرزندان نیست.[152]

حرمت خلف وعده از‌جهت تضییع حق‌الناس و توهین و...

اگر خلف وعده منطبق بر عناوین دیگر حرامی گردد، بنابر فتوا جایز نیست؛ مثل اینکه خلف وعده، موجب ایذای مؤمن گردد یا قصد تمسخر و استهزای مؤمنین را داشته یا هتک حیثیت مؤمنی شود یا سبب تضییع حقّ شرعی دیگری شود یا خلاف شرط ضمن عقد باشد.[153]

استثنائاتِ «عمل‌نکردن به وعده»

الف. عمل‌نکردن به وعده به‌جهت عذر شرعی باشد؛ مثلا فرد وعدۀ خود را فراموش کرده و در این فراموشی، مقصّر نباشد یا پیشامدی مانند بیماری برایش رخداده ‌باشد؛ به‌طوری‌که برای فرد، عمل به آن وعده، غیرممکن باشد یا با مشقّت فوق‌العاده‌ای همراه باشد که معمولا قابل تحمّل نیست (حَرَج).

ب. فرد وعدۀ خود را وابسته به امری کند و آن امر محقّق نشود، مثلا بگوید: «اگر فردا باران نیاید، به دیدار شما می‌آیم.» که دراین‌صورت، اگر باران بیاید، نرفتن به دیدار شخص، خلف وعده حساب نمی‌شود.

ج. کسی که وعده به نفع وی می‌باشد، راضی به خلف وعده بشود.[154]

احکام فرعی خلف وعده

حکم عمل به وعدۀ حرام

حکم خلف وعده که در مسائل قبل ذکر شد، در جایی است که اصل وعده، عمل مباح یا حلالی باشد؛ اما اگر اصل آنچه وعده داده‌شده، حرام باشد، مثل وعده بر پرداخت قبض ربوی، قماربازی، تهیۀ ابزار و امکانات ضبط یا پخش غنا یا موسیقی حرام، برگزاری مجلس مختلط حرام، شرب خمر و مسکرات و سقط جنین و مانند آن، عمل بر طبق چنین وعده‌ای حرام است؛ بلکه مخالفت با آن شرعاً واجب است.[155]

شکستن قَسَم و نذر و عهدِ شرعی

«شکستن قَسم و نذر و عهد»، در ثقلین

الف. در قرآن

1. <وَ لاَ تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمَانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ 224 لٰا یُؤٰاخِذُکُمُ اللّٰهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمٰانِکُمْ وَ لٰکِنْ یُؤٰاخِذُکُمْ بِمٰا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللّٰهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ>[156]

«و خداوند را در معرض سوگندهایى که مى‏خورید، قرار ندهید؛ به اینکه سوگند بخورید که نیکى نکنید و تقوا پیشه نسازید و میان مردم آشتى ندهید [خدا رضایت ندارد که نامش وسیلۀ خوددارى از کارهایى شود که خودش به انجام آن‌ها فرمان داده‌است‏] و خداوند شنوا و داناست. (224)

خداوند شما را به‌خاطر سوگندهاى لغوتان [که بدون قصد قلبى بر زبان جارى مى‏شود] مؤاخذه نمى‏کند، ولى شما را به‌خاطر آنچه دل‏هایتان [از سوگند جدى و حقیقى‏] مرتکب‌شده، مؤاخذه مى‏نماید و خداوند بسیار آمرزنده و بردبار است.»

2. <وَ لَا تَقْرَبُواْ مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ حَتىَ‏ یَبْلُغَ أَشُدَّهُ  وَ أَوْفُواْ بِالْعَهْدِ  إِنَّ الْعَهْدَ کاَنَ مَسْئولاً>[157]

«و به مال یتیم تا زمانى که به بلوغ و رشدش برسد، جز به بهترین شیوه، نزدیک نشوید و به عهد وفا کنید؛ زیرا همانا [روز قیامت‏] عهد مورد بازخواست می‌باشد.»

ب. در روایات

1. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}‏: مَنْ أَجَلَّ اللَّهَ أَنْ یَحْلِفَ بِهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ خَیْراً مِمَّا ذَهَبَ مِنْه‏.»[158]

«امام صادق{علیه السلام} فرمود: رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: هرکس خداوند را والاتر از آن بداند که به او قسم بخورد، خداوند به او خیری از آنچه که از او رفته، عطا می‌نماید.»

2. «عَلِیّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ{علیه السلام} قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ عَاهَدَ اللَّهَ فِی غَیْرِ مَعْصِیَةٍ مَا عَلَیْهِ إِنْ لَمْ یَفِ لِلَّهِ بِعَهْدِهِ، قَالَ: یُعْتِقُ رَقَبَةً أَوْ یَتَصَدَّقُ بِصَدَقَةٍ أَوْ یَصُومُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ.»[159]

«جناب علی‌بن‌جعفر از برادرشان، امام جعفر صادق{علیه السلام} نقل می‌کند که می‌گوید: از ایشان پیرامون مردی که با خداوند، در غیرمعصیت، عهد می‌بندد، سؤال کردم که اگر به عهدش با خداوند وفا نکند (وظیفه‌اش چیست؟)، حضرت{علیه السلام} فرمود: باید یک‌برده آزاد کند یا صدقه‌ای بدهد یا دوماه پی‌درپی روزه بگیرد.»

حکم کلی آن‌ها

بعضی از گناهان و محرّمات در شریعت اسلام عبارت‌اند از: شکستن عهد و نذر و قسمِ شرعی.[160]

توضیح هریک از آن‌ها

وجوب عمل به «قسم» (گونۀ سوم قَسم)

یکی از اقسام سه‌گانۀ «قَسَم»،[161] عبارت است از آنکه: فرد برای تأکید بر کاری که قصد دارد در‌آینده انجام دهد یا ترک نماید، به نام خداوند متعال یا یکی از اوصاف او قسم یاد کند. وفا به این نوع از «قسم» -درصورت دارابودن شرایط شرعی- واجب است و احکامی که بعد از این پیرامون قسم ذکر می‌شود،[162] مربوط به این نوع از قسم می‌باشد.[163]

وجوب عمل به «نذر» و تعریف نذر شرعی

نذر آن است که فرد برای خداوند متعال، بر عهدۀ خود انجام کاری یا ترک‌نمودن عملی را قرارداده و بدان ملتزم شود و چنانچه نذر با شرایطی که خواهد آمد،[164] منعقد شود، بر مکلّف وفای به آن واجب است.[165]

وجوب عمل به «عهد» و تعریف عهد شرعی

«عهد»، آن است که فرد با خداوند متعال پیمان ببندد[166] و متعهّد شود که کاری را انجام دهد یا ترک نماید و عمل‌کردن به عهد شرعی، مانند قسم یا نذر واجب است.[167]

دوقسم عهد شرعی

الف. عهد مشروط: مثل آنکه فرد بگوید: «با خداوند متعال عهد می‌کنم چنانچه مریض من شفا یافت، یک‌هفته روزه بگیرم»؛ در این نوع عهد لازم است بعد از آنکه حاجت فرد، برآورده شد، به مورد عهد عمل نماید.

ب. عهد مطلق: مثل آنکه فرد بگوید: «با خداوند متعال عهد می‌کنم که نماز شب بخوانم»؛ این نوع عهد، بدون قید و شرط واقع می‌شود و وفای به آن واجب است.[168]

برخی احکام فرعی

لزوم خواندن صیغه برای تحقق عهد و قسم و نذر

در عهد شرعی هم مانند قسم یا نذر باید صیغه خوانده شود، ولی لازم نیست صیغۀ آن به عربی باشد؛ پس کافی است بگوید: « با خدا عهد می‌کنم یا خدایا! با تو عهد می‌کنم یا عهد خدا بر من است که فلان عمل را انجام دهم یا فلان عمل را ترک نمایم.»...[169]

قسمی که خودش حرام است:

  1. قسم دروغ

«قَسم» سه‌گونه است: 1. آنکه فرد برای اینکه راستیِ خبر خود را ثابت نماید، قسم بخورد،[170] قسم‌خوردن در این مورد، چنانچه خبر مذکور راست باشد، مکروه و اگر دروغ باشد یا قول بدون علم یا حجت محسوب شود، حرام است؛ لکن در بعضی از موارد، مانند قسم دروغ در مقام حَلّ‌وفصل منازعات، جزو گناهان کبیره است. ...[171]

  1. قسم به برائت از خداوند یا معصومین؟سهم؟ یا دین

اگر فردی –العیاذ بالله- به برائت از خداوند متعال یا پیامبر خدا{صلوات الله علیه} یا دین خدا یا امامان معصوم؟عهم؟ قسم بخورد، چنین قسمی حرام محسوب می‌شود، هرچند با آن مخالفت نشود و در صورت مخالفت، باید کفارۀ مخصوص آن را –که در فصل «کفارات»، مسئلۀ «1103»[172] ذکر شده- بپردازد.[173]

استثنائات

عمل‌نکردن به قسم، به‌جهت عذر شرعی، غفلت، اجبار و...

فردی که به‌جهت عذر، به قسم خود عمل نکند، گناه نکرده و کفاره بر او واجب نیست. بنابراین، اگر از روی فراموشی، ناچاری، غفلت یا اشتباه یا بدون اختیار، به قسم خود عمل نکند یا کسی او را مجبور به مخالفت با قسم نماید یا آنکه جاهل قاصر باشد (در فراگیری مسئله کوتاهی نکرده باشد)، کفاره بر او واجب نیست.[174]

توبه از آن‌ها

کفّارۀ تخلّف از عمل به قسم

اگر انسان –با رعایت شرایط شرعی مذکور- قسم بخورد، درصورتی‌که بدون عذر از عمل به قسم تخلف نماید، گناهکار است و بر وی کفّاره واجب می‌شود.

«کفّارۀ تخلّف قسم» آن است که یک‌بنده آزاد کند یا ده‌فقیر را سیر کند یا به هر کدام، یک‌مُد –که تقریبا 750گرم است- طعام بدهد یا برایشان لباس تهیه کند و اگر توانایی انجام هیچ‌یک از این موارد را نداشته باشد، باید سه‌روز پی‌درپی روزه بگیرد، ولی واجب نیست قضای عملی را که قسم خورده‌است، انجام دهد، حتی اگر آن عمل روزه یا نماز باشد.[175]

کفّارۀ تخلّف از عمل به نذر

اگر کسی عمداً به نذر خود عمل نکند، گناهکار است و کفّارۀ تخلف از نذر بر وی واجب می‌شود که مقدار و کیفیت آن، مانند کفاّرۀ تخلف از قسم است (که در مسئلۀ قبل بیان شد).[176]

کفّارۀ تخلّف از عمل به عهد

اگر فرد به عهد شرعی خود عمل نکند، گناه کرده و واجب است کفّاره بدهد؛ یعنی یک‌بنده در راه خداوند متعال آزاد کند یا آنکه شصت‌فقیر را سیر یا به هر کدام یک‌مُدّ طعام بپردازد یا دوماه پی‌درپی روزه بگیرد.[177]

گفتار بدون علم و حجت

«گفتار بدون علم و حجت»، در ثقلین

الف. در قرآن

<وَ لا تَقْفُ‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْئُولاً>[178]

«و از چیزى که به آن علم ندارى، [بلکه برگرفته از شنیده‏ها، ساده‏نگرى‏ها، خیالات،  اوهام و... است‏] پیروى نکن؛ زیرا گوش و چشم و دل [که ابزار علم و شناخت واقعى‏اند] موردِ بازخواست می‌باشند.»

ب. در روایات

«عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ{علیه السلام}: مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ؟ قَالَ: أَنْ یَقُولُوا مَا یَعْلَمُونَ وَ یَقِفُوا عِنْدَ مَا لَا یَعْلَمُونَ‏.»[179]

«زرارة گوید: از امام باقر{علیه السلام} پرسیدم: حق خداوند بر بندگان چیست؟ فرمود: اینکه آنچه را می‌دانند، بگویند و از آنچه نمی‌دانند، باز ایستند.»

حکم آن

یکی از گناهان و محرّمات در شریعت اسلام عبارت‌ است از: گفتار بدون علم و دلیل معتبر.[180]

مصادیق آن

تعیین وقت برای ظهور امام زمان؟عج؟ و تطبیق علایم ظهور

تعیین وقت خاص برای ظهور امام زمان؟عج؟ به‌هیچ‌وجه صحیح نیست. همین‌طور، تطبیق وقایعی که در روایات به عنوان علایم ظهور نقل شده، بر شخص خاص یا مورد معیّن، غالباً مبنی بر حدس و گمان است و حجیّت شرعی ندارد و گاه ازقبیل گفتار بدون علم یا حجّت می‌باشد که از جمله محرّمات و گناهان می‌باشد.[181]

مداحی مصداق قول بلاعلم

ازجمله نکاتی که در مورد مداحی و مرثیه‌خوانی باید مورد توجّه قرار گیرد، آن است که: ...محتوای آن مشتمل بر دروغ، قول به‌غیرعلم یا حجّت، اشعار یا مطالب غلوآمیز نباشد.[182]

لزوم خواندن مدح و مرثیۀ معتبر برای اهل بیت؟عهم؟

اگر سخن یا واقعه‌ای به معصوم{علیه السلام} نسبت داده می‌شود، باید مستند به منبع صحیحی ‌باشد؛ بنابراین، در مواردی که صدور آن از معصوم؟عهم؟ مشکوک است و به‌دلیل معتبر ثابت نشده، ولی کذب‌بودن آن نیز معلوم نیست، چنانچه از دیگری ‌نقل ‌‌شود، اشکال ندارد، مانند اینکه انسان آن را به کتاب یا شخصی که از او شنیده‌، نسبت دهد یا به‌طور احتمال و اینکه نقل شده یا گفته‌اند آن را بیان کند.[183]

حکم «زبان حال» در مداحی و مرثیه‌سرایی

زبان حال به‌صورت شعر یا نثر، چنانچه منافی با شأن و مقام معصوم{علیه السلام} نبوده و متناسب با اقتضای حال آن معصوم‌{علیه السلام} باشد و زبان حال‌بودن آن -هرچند با قرائن و شواهد- معلوم باشد، اشکال ندارد.[184]

خبردادن قطعی از گفتۀ «کاهن»

مراجعه به کاهن و تصدیق گفتار وی جایز نیست؛ امّا اگر خبر دادن از امور پنهان، بر اساس نشانه‌ها و قرائن و شواهد عقلایی باشد که معمولاً بر دیگران مخفی است، درصورت یقین یا اطمینان به صحیح‌بودن آن جایز است. در غیراین‌صورت، خبردادن از‌ آن به‌صورت جزمی و یقینی، از مصادیق قول بدون علم یا حجّت بوده و جایز نمی‌باشد.[185]

خبردادن قطعی ازطریق فالگیری

«فال‌گیری» از قبیل فال فنجان، فال قهوه، کف‌بینی، آینه‌بینی و امثال‌ آن‌ها اعتبار شرعی ندارد و خبردادن به‌صورت جزمی و یقینی ازطریق این شیوه‌ها، از مصادیق قول بدون علم یا حجّت بوده و جایز نیست.[186]

اِفتا (فتوادادن) و قضاوت به‌ناحق

«افتا و قضاوت به‌ناحق»، در ثقلین

الف. در قرآن

<إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ‏ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیرا>[187]

«خدا قاطعانه به شما فرمان مى‏دهد که: امانت‏ها را به صاحبانش بازگردانید و هنگامى که میان مردم داورى مى‏کنید، به عدالت داورى کنید. یقیناً [فرمان بازگردانیدن امانت و عدالت در داورى‏] نیکو چیزى است که خدا شما را به آن موعظه مى‏کند؛ بى‏تردید خدا همواره شنوا و بیناست.»

ب. در روایات

«عَنْ أَبِی‌هُرَیْرَةَ وَ عَبْدِ اللَّه‌ بْنِ ‌عَبَّاسٍ قَالا: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه} قَبْلَ وَفَاتِه‏ ... فَقَال‏: ... وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ‏ کَانَ کَمَنْ شَهِدَ شَهَادَةَ زُورٍ وَ یُقْذَفُ بِهِ فِی النَّارِ وَ یُعَذَّبُ بِعَذَابِ شَاهِدِ الزُّور... .»[188]

«ابوهریره و ابن‌عباس نقل کنند که: پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} برای ما قبل از وفاتشان خطبه ای خواندند..... پس [در فرازی از آن] حضرت می‌فرمایند: ...و هر که طبق قوانین الهى داورى نکند، همانند کسى باشد که به‌دروغ شهادت داده‌است و مجازاتش آن است که به دوزخ پرتابش نمایند [و] کیفرى چون کیفر شاهد دروغین شامل حالش گردد... .»

مقصود از «افتا و قضاوت ناحق»

منظور ما از «اِفتای ناحق»، اعم از فتوادادن بدون علم و آگاهیِ لازم (اجتهاد) و نیز بیان فتوای اشتباه و... می‌باشد.

همچنین «قضاوت ناحق»، اعم از قضاوت ناحق و نادرست قاضی و نیز قضاوت‌های ناحق آحاد مردم در معاشرات و تعاملات با یکدیگر است.

بر اهل علم و دقت پوشیده نیست که این دوموضوع، در واقع از هم مستقل بوده و تفاوت‌هایی دارند که در این مجال نمی‌توان به آن پرداخت؛ اما به‌دلیل اشتراکاتی که دارند، در این بخش هردو بررسی می‌شوند.[189]

حکم آن‌دو

بعضی از گناهان و محرّمات در شریعت اسلام عبارت‌اند از:

-حکم‌کردن به غیرآنچه خداوند متعال نازل فرموده‌است.

-فتوادادن در امور دینی برای کسی که مجهد نیست.

-قضاوت به‌ناحق و نیز قضاوت‌کردن برای کسی که اهلیّت و شرایط شرعی آن را ندارد.[190]

یکی از احکام فرعی افتای ناحق

 تکلیف کسی که فتوا را اشتباه گفته

اگر کسی فتوای مجتهدی را به شخص دیگری بگوید، چنانچه فتوای آن مجتهد عوض شود، لازم نیست به او خبر دهد که فتوای آن مجتهد عوض شده‌است؛ ولی اگر بعد از گفتن فتوا بفهمد اشتباه کرده و گفتۀ او موجب آن می‌شود که آن شخص برخلاف وظیفۀ شرعی‌اش عمل کند، باید –بنابر احتیاط لازم- اشتباه را در صورت امکان برطرف کند.[191]

شهادت به‌ناحق و کتمان حق

«شهادت به‌ناحق» و «کتمان حق»، در ثقلین

الف. در قرآن

1. <یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ‏ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون>[192]

«اى اهل‌کتاب! چرا درحالى‌که [به حقایق و واقعیات‏] آگاهید، حق را به باطل مُشتبه مى‏کنید و حق را پنهان مى‏دارید [تا مردم گمراه بمانند؟]»

2. <وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلى‏ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلیم>[193]

«و اگر در سفر بودید و نویسنده‏اى نیافتید، وثیقه‏هاى دریافت شده [جایگزین سند و شاهد] است و اگر یکدیگر را امین دانستید [وثیقه لازم نیست‏]، پس باید کسى که امینش دانسته‏اند، امانتش را ادا کند و از پروردگار خود پروا نماید و شهادت را پنهان نکنید. و هرکه آن را پنهان کند، یقیناً دلش گناهکار است؛ و خدا به آنچه انجام مى‏دهید، داناست.»

ب. در روایات

«قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ{علیه السلام}: مَنْ کَتَمَ عِلْماً فَکَأَنَّهُ جَاهِلٌ.»[194]

«حضرت امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: هرکس علمی را کتمان کند، گویا او (خودش) جاهل است.»

توضیحی پیرامون این دوموضوع

منظور از کتمان حق این است که انسان در جایی که شرعاً واجب است مطلب حقی را بگوید (مانند دفاع از مؤمن، رسواکردن بدعت بدعت‌گذار، ازبین بردن فتنه و...) سکوت بی‌جا کرده و حق را کتمان نماید. ازجمله مصادیق دیگر «کتمان حق» همین است که انسان در مواردی واجب است شهادت به‌حق دهد، ولی شهادت نمی‌دهد و سکوت می‌کند. (درواقع در بقیه گناهان زبان، ارتکاب به گناه در «گفتن» چیزی است، ولی در این موضوع خود «نگفتن» و سکوت‌کردن، گناه است.)

حکم «شهادت به‌ناحق» و «کتمان حق»

بعضی از گناهان و محرّمات در شریعت اسلام عبارت‌اند از:

-شهادت‌دادن به‌ناحق.

-کتمان شهادت در جایی که اظهار آن لازم است.[195]

اقسام و مصادیقِ «کتمان شهادت»

دوقسم کلی آن (عدم قبول تحمّل و ادای شهادت)

  1. اگر از فرد مکلّفی که اهلیّت شاهد واقع‌شدن دارد، درخواست شود که شاهد بر عقد[196] یا ایقاع[197] یا اقرار یا مانند آن –از حقوق‌الناس- باشد، احتیاط واجب آن است که قبول نماید؛... .
  2. همچنین اگر فرد مکلف بر عقد یا ایقاع یا غیرآن، شاهد گرفته‌شود، سپس از او خواسته شود که ادای شهادت نماید، قبول بر وی لازم است.[198]

استثنائات قسم اول (قبول‌نکردن تحمّلِ شهادت)

آنکه تحمّل شهادتِ مذکور، بر وی ضرر قابل توجه داشته ‌باشد یا همراه با مشقّت فوق‌العاده که معمولاً قابل تحمّل نیست (حرج) باشد یا مستلزم امر حرامی باشد یا در وقت احتیاج، قادر بر ادای شهادت نباشد یا ادای شهادت برایش حَرَجی یا ضرری ‌باشد.[199]

برخی احکام فرعی «کتمان شهادت»  

امتناع از ادای شهادت در یاری مظلوم

اگر بر عقد یا ایقاع یا امر دیگری شاهد باشد، بدون آنکه شاهد گرفته‌شود، قبول واجب نیست؛ مگر آنکه ظالم و مظلوم از طرفین نزاع را بشناسد که دراین‌‌صورت، امتناع از ادای شهادت در یاری مظلوم، جایز نیست.[200]

کفایی‌بودن وجوب تحمل و ادای شهادت

این واجب در هر دومورد،[201] واجب کفایی است  و اگر مکلف بداند که شخص دیگری که اهلیّت دارد، اقدام به این امر می‌نماید، بر او قبول واجب نیست.[202]

 

اظهار برخی رذائل اخلاقی (حسد، کبر، تفاخر، ریا و...)[203]

«رذائل اخلاقی»، در ثقلین

الف. در قرآن

1. «کبر»، صفتی شیطانی: <وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین‏>[204]

«و [یاد کن‏] هنگامى که به فرشتگان گفتیم: به آدم سجده کنید، پس‏ سجده‌کردند، مگر ابلیس که سرپیچی نمود و تکبّر ورزید و از کافران شد.»

2. تفاخر و تکاثر: <أَلْهَاکُمُ التَّکاَثُرُ 1 حَتىَ‏ زُرْتمُ الْمَقَابِرَ 2 کلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُون>[205]

«مباهات و افتخار بر یکدیگر [به ثروت و کثرت نفرات‏] شما را [از پرداختن به تکالیف دینى و یاد آخرت‏] به لهو بازداشت؛ (1) تا جایى که گورها را دیدار کردید [و به تعداد مردگان هم به یکدیگر مباهات و افتخار نمودید!] (2) این چنین نیست، به زودى آگاه خواهید شد.»

3. حسادت: <وَ مِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ>[206]

«و (بگو: به پروردگار فلق پناه می‌برم) از شر حسادت‌کننده زمانی‌که حسادت می‌ورزد.»

4. «ریا»، از صفات منافقین: <إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یخُادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ إِذَا قَامُواْ إِلىَ الصَّلَوةِ قَامُواْ کُسَالىَ‏ یُرَاءُونَ النَّاسَ وَ لَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا>[207]

«همانا منافقان همواره با خداوند نیرنگ مى‏کنند، درحالی‌که خداوند نیرنگ‌کننده به آنان است. و هنگامى که به نماز مى‏ایستند، با کسالت مى‏ایستند و همواره در برابر مردم ریاکارى مى‏کنند؛ و خدا را جز اندکى به یاد نمى‏آورند.»

ب. در روایات

1. تکبر و تفاخر: «عَنْ عِیسَى ‌بْنِ‌ الضَّحَّاکِ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ{علیه السلام}‏: عَجَباً لِلْمُخْتَالِ الْفَخُورِ وَ إِنَّمَا خُلِقَ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ یَعُودُ جِیفَةً وَ هُوَ فِیمَا بَیْنَ ذَلِکَ لَا یَدْرِی مَا یُصْنَعُ بِه‏.»[208]

«عیسی‌‌بن‌ضحاک از حضرت باقر{علیه السلام} نقل می‌کند که فرمود: عجب است از متکبرى که به‌ خود می‌نازد، درصورتى‌که از نطفه‌ای آفریده شده، سپس مردارى گندیده شود و در این میان نمی‌داند با او چه خواهد شد.»

2. حسادت: «جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: إِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ‏ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ.»[209]

«جرّاح مدائنی از امام جعفر صادق{علیه السلام} نقل می‌کند که فرمود: به‌درستی حسد ایمان را می‌خورد (ازبین می‌برد)، همان‌طور که هیزم آتش را می‌خورد.»

3. ریا: «عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}‏ أَنَّهُ قَالَ: لِعَبَّادِ بْنِ کَثِیرٍ الْبَصْرِیِّ فِی الْمَسْجِدِ: وَیْلَکَ یَا عَبَّادُ! إِیَّاکَ وَ الرِّیَاءَ! فَإِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَکَلَهُ‏ اللَّهُ‏ إِلَى‏ مَنْ‏ عَمِلَ‏ لَهُ.»[210]

«ابن‌قدّاح از امام جعفر صادق{علیه السلام} نقل می‌کند که حضرت به عَبّادبن‌کثیر در مسجد فرمود: وای بر تو ای عبّاد! از ریا برحذر باش! زیرا همانا هرکس برای غیرخدا عمل کند، خداوند او را به (همان) کسی که برایش عمل نموده، واگذار می‌کند.»

معنا، حکم و برخی مصادیق آن‌ها

حرمت اظهار حسد، کبر و ریا

بعضی از گناهان و محرّمات در شریعت اسلام عبارت‌اند از:

-ریا در طاعات و عبادات.

-حسد، همراه با اظهار اثر آن با گفتار یا عمل. («حسد» بدون اظهار اثر آن، حرام نیست، هرچند از رذائل اخلاقی و صفات ناپسند محسوب می‌شود.)

-تکبر؛ ...چنانچه انسان، کبر را با گفتار یا رفتارش اظهار و ابراز نماید، حرام است و بدون اظهار اثر آن حرام نیست، هرچند از رذائل اخلاقی و صفات ناپسند به‌حساب می‌آید.[211]

تعریف «کبر»

«کبر» حالتی نفسانی است که فرد بر اثر خودپسندی، خودش را بزرگ‌تر و برتر از دیگران ببیند، بدون داشتن مزیّتی که مستحق آن باشد.[212]

اظهار تفاخر حرام و تعریف آن

دروغ، دشنام و فخرکردنِ حرام، درهرحال حرام است؛ ولی حرمت آن در حال احرام شدیدتر است. مراد از فخرکردن این است که در مقابل دیگران به نسبت یا مال یا مقام خود و مانند این‌ها، افتخار و فخرفروشی کند و این کار درصورتی‌که مستلزم اهانت و تحقیر مؤمن باشد، حرام است و در غیراین‌صورت اشکالی ندارد، نه برای مُحرِم و نه غیرمحرم.[213]

ریا در عزادارای و مانند آن (و حکم «تَباکی»)

ریا در عزاداری و اقامۀ مجالس حسینی و مانند آن جایز نیست و شئون مرتبط با حضرت اباعبدالله الحسین{علیه السلام} نسبت به سایر شئون، سزاوارتر به رعایت قصد قربت است؛ ولی تظاهر به حزن و عزا (مثل حالت تباکی) به‌قصد قربت، ریا محسوب نمی‌شود.[214]

اظهار بخل، کینه، سوء‌ظن (بدبینی) و...

مطلبی پیرامون این موارد در آثار فقهی معظّم‌له یافت نشد.

برخی از احکام فرعی «اظهار تفاخر»

کفارۀ تفاخر در حال احرام

در‌صورتی‌که از مُحرم، دروغ و یا دشنام و یا فخر‌کردن حرام سر بزند، کفاره‌ای به‌جز استغفار ندارد؛ اگرچه احوط آن است که یک‌گاو کفاره بدهد.[215]

بطلان اعتکاف به‌سبب جدال از روی تفاخر

در حال اعتکاف، جدال بر سر مسائل دنیوی یا دینی در‌صورتی‌که به‌قصد غلبه بر طرف مقابل و اظهار فضلیت و برتری باشد، حرام است؛ اما اگر به‌قصد اظهار حق و روشن‌شدن حقیقت و برطرف‌کردن خطا و اشتباه طرف مقابل باشد، حرام نیست. بنابراین ملاک، قصد و نیّت معتکف است.[216]

 


[1]. این عنوان شامل شهادت دروغ و قسم دروغ نیز می‌شود.

[2]. النحل، 105.

[3]. الکافی، ج2، ص338.

[4]. ثواب‌الأعمال و عقاب‌الأعمال، ص226.

.[5] همان، ص225.

[6]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 466.

[7]. همان، مسئلۀ 467.

[8]. مثل آنکه فرد، قسم بخورد بدهی خویش را پرداخته است.

[9]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 1158.

[10]. اگرچه برخی از اقسام «خلف وعده»، ازجمله مصادیق دروغ بوده و ما نیز در این بخش به آن اشاره نمودیم، اما به این گناه، به‌طور مستقل و مفصّل می‌پردازیم.

[11]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی، پرسش‌وپاسخ.

[12]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 468.

[13]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی، پرسش‌وپاسخ.

[14]. همان.

[15]. چه از طریق کمک‌گرفتن از سایرین باشد یا از راه استفاده از مکتوبات و نوشته‌ها یا ارسال و تبادل مطلب یا از طریق به‌اشتباه‌انداختن و اغفال ناظرین یا امتحان‌دادن فردی به‌جای فرد دیگر یا هر طریق دیگری باشد و در این حکم، فرقی بین امتحانات حضوری یا غیر حضوری، از طریق فضای مجازی، شبکه‌های اجتماعی، به‌صورت برخط (آنلاین) یا غیرآن نیست.

[16]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 477.

[17]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی، پرسش‌وپاسخ.

[18]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 476.

[19]. فقه برای غرب‌نشینان، مسئلۀ 238.

[20]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی، پرسش‌وپاسخ.

[21]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 534.

[22]. همان، مسئلۀ 545.

[23]. مثل اینکه بگوید: «وای هلاک شدم، نابود شدم، وای هلاک شوم، نابود شوم، الهی بمیرم، خدا مرا بکشد!» و سایر جملاتی که شامل نفرین خویش و دعا به هلاکت خویش باشد.

[24]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج1، مسئلۀ 840.

[25]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی.

[26]. همان.

[27]. مثل اینکه برای تمرین خطاطی جمله‌ای بنویسد یا دانش‌آموزی برای تمرین تقویت قواعد دستورزبان با کلمات پراکنده، جمله‌ای بسازد.

[28]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 469.

[29]. فقه برای غرب‌نشینان، مسئلۀ  230.

[30]. که در رسالۀ توضیح‌المسائل معظّم‌له، در فصل کفارات، مسئلۀ 1103، ذکر شده است.

[31]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 1180.

[32]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی، پرسش‌وپاسخ.

[33]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی.

[34]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 1158.

[35]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی.

[36]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی، پرسش‌وپاسخ.

[37]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 1158.

[38]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی، پرسش‌وپاسخ.

[39]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی.

[40]. الحجرات، 12.

[41]. بحارالأنوار، ج‏72، ص248.

[42]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 457.

[43]. همان، مسئلۀ 459.

[44]. همان، مسئلۀ 458.

[45]. همان، مسئلۀ 459.

[46]. همان، مسئلۀ 461.

[47]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی، پرسش‌وپاسخ.

[48]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 460.

[49]. همان، مسئلۀ 462.

[50]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی.

[51]. همان.

[52]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 491.

[53]. همان، مسئلۀ 462.

[54]. همان، مسئلۀ 463.

[55]. همان، پاورقی مسئلۀ 463.

[56]. همان.

[57]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی.

[58]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 458.

[59]. همان، مسئلۀ 465.

[60]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی، پرسش‌وپاسخ.

[61]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 465.

[62]. همان.

[63]. همان.

[64]. همان.

[65]. همان.

[66]. همان.

[67]. همان.

[68]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 464.

[69]. النساء، 112.

[70]. الکافی، ج‏2، ص361.

[71]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 470.

[72]. همان.

[73]. همان.

[74]. همان، مسئلۀ 487.

[75]. همان، مسئلۀ 471.

[76]. القلم، 10 و 11.

[77]. البقرة، 191.

[78]. الکافی، ج‏2، ص369.

[79]. ثواب‌الأعمال و عقاب‌الأعمال، ص288.

[80]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 394.

[81]. فقه برای غرب‌نشینان، مسئلۀ 316.

[82]. استفتا از پایگاه اطلاع­رسانی دفتر آیت­الله سیستانی.

[83]. الانعام، 108.

[84]. الکافی، ج‏2، ص359.

[85]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 479.

[86]. همان.

[87]. همان، مسئلۀ 480.

[88]. همان، مسئلۀ 479.

[89]. همان، مسئلۀ 480.

[90]. همان.

[91]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 479.

[92]. همان.

[93]. همان.

[94]. همان، مسئلۀ 486.

[95]. یعنی گفتن کلام رکیک بدون قصد فاحشی.

[96]. یعنی گفتن کلام رکیک همراه با قصد فاحشی.

[97]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 486.

[98]. همان، مسئلۀ 480.

[99]. الهمزة، 1.

[100]. الکافی، ج‏2، ص358.

[101]. تذکر: «هجاء» در بسیاری از مصادیق، با برخی گناهان زبان دیگری –مانند غیبت- مشترک می‌شود.

[102]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 481.

[103]. همان، مسئلۀ 481.

[104]. الکافی، ج‏2، ص360.

[105]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 482.

[106]. همان.

[107]. مثل اینکه بگوید: «وای هلاک شدم، نابود شدم، وای هلاک شوم، نابود شوم، الهی بمیرم، خدا مرا بکشد!» و سایر جملاتی که شامل نفرین خویش و دعا به هلاکت خویش باشد. (همان، ج1، مسئلۀ 840)

[108]. الزخرف، 52 و 51.

[109]. توضیح: دوآیۀ مذکور به یکی از رذایل اخلاقی فرعون اشاره می‌کند که پیامبرِ زمان خود، یعنی حضرت موسی{علیه السلام} را تحقیر نموده است، بدین طریق که با ابراز تکبرش خود را برتر از ایشان خوانده و همچنین بدون اینکه نام ایشان را بیاورد، با الفاظی توهین‌آمیز (مثل اسم اشارۀ «هذا» و «مَهین» -یعنی خوار-) از حضرت موسی{علیه السلام} یاد می‌کند.

[110]. الحجرات، 11.

[111]. الکافی، ج‏2، ص351.

[112]. همان.

[113]. وسائل‌الشیعة، ج‏16، ص281.

[114]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 484.

[115]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی.

[116]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 461.

[117]. همان، مسئلۀ 488.

[118]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی، پرسش‌وپاسخ.

[119]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 424.

[120]. همان، مسئلۀ 489.

[121]. همان، مسئلۀ 479.

[122]. همان، مسئلۀ 491.

[123]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی.

.[124] رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 489.

[125]. همان، مسئلۀ 475.

[126].  مناسک حج، مسئلۀ 249.

[127]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 489.

[128]. فقه برای غرب‌نشینان، مسئلۀ 491. 

[129]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی.

[130]. الانعام، 121.

[131]. منیةالمرید، ص171.

[132]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی، پرسش‌وپاسخ.

[133]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 288.

[134]. تذکر: این تعریف جدالی که در احرام، حرام است، می‌باشد، نه مطلق جدال.

[135]. مناسک حج، مسئلۀ 250.

[136]. همان، مسئلۀ 251.

[137]. همان، مسئلۀ 252.

[138]. درواقع ظاهرشدن «تجسس»، (در اعضا و جوارح) مختص زبان نیست؛ ولی از آنجا که به‌نحوی ملحق به «افشای سر» می‌شود، آن را در این بخش ذکر می‌نماییم.

2. الحجرات، 12.

[140]. الکافی، ج‏2، ص460.

[141]. فقه برای غرب‌نشینان، مسئلۀ 314.

[142]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 394.

[143]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی.

[144]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 491.

[145]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سیستانی.

[146]. الصف، 2.

[147]. الطلاق، 2.

[148]. الکافی، ج2، ص364.

[149]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 394.

[150]. همان، مسئلۀ 472.

[151]. مانند این موارد: 1) عقدِ ضمانت ادای دین، مانند اینکه فرد بگوید: «اگر فلانی دین شما را نداد، من می‌پردازم.» و طلبکار هم قبول کند. 2) فرد دیگری را به پرداخت مثلا ده‌هزارتومان صدقه به فقیر امر نماید و بگوید: «بعداً مبلغ آن را به شما می‌پردازم.» و وی نیز مبلغ را به فقیر بپردازد. 3) فرد با خداوند متعال عهد شرعی نماید که –مثلا- نماز شب بخواند یا غیبت را ترک نماید. (رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 475)

[152]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 473.

[153]. همان، مسئلۀ 475.

[154]. همان، مسئلۀ 472.

[155]. همان، مسئلۀ 474.

[156]. البقرة، 224 و 225.

[157]. الاسراء، 34.

[158]. الکافی، ج7، ص434.

[159]. وسائل‌الشیعة، ج‏23، ص326.

[160]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 394.

[161]. گونۀ اول و دوم «قَسم» (قَسم اِخباری و قَسمِ درخواست) نیز کاربردی و مهم است، ولی ازآنجا‌‌که محل بحث نیست (یعنی شکستن آن و وفانکردن به آن معنا ندارد)، از ذکر آن صرف نظر نمودیم. به خوانندگان محترم توصیه می‌شود که توضیح آن‌دو را نیز از منبع مذکور مطالعه نمایند.

[162]. برای جلوگیری از طولانی‌شدن مطالب، این احکام (کیفیت محقق‌شدن قسم، شرایط قسم‌خورنده، شرایط آن مورد قسم) را ذکر نمی‌کنیم؛ ولی توصیه می‌شود آن‌ها نیز مورد مطالعه قرار گیرند. (رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، از مسئلۀ 1159 تا مسئلۀ 1172)

[163]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 1158.

[164]. به‌دلیل طولانی‌شدن مطالب و خروج از اصل بحث، این شرایط و احکام (کیفیت محقق‌شدن نذر، شرایط مورد نذر و شرایط نذرکننده و...) را نیز ذکر نمی‌کنیم. (رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، از مسئلۀ 1183 تا مسئلۀ 1228)

[165]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 1181.

[166]. عهد شرعیِ مورد بحث، اختصاص به عهد با خدای متعال دارد و شامل عهد و پیمان با غیرخداوند نمی‌شود. (شکستن عهد و پیمان با انسان‌ها، در ضمنِ موضوع «خلف وعده» و «پیمان‌شکنی» طرح می‌شود.)

[167]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 1230.

[168]. همان، مسئلۀ 1234.

[169]. همان، مسئلۀ 1231.

[170]. مثل آنکه فرد، قسم بخورد بدهی خویش را پرداخته است.

[171]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 1158.

[172]. کفارۀ آن: طعام‌دادن به ده‌فقیر است و اگر از اطعام به فقیر ناتوان باشد، باید استغفار نماید.

[173]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 1180.

[174]. همان، مسئلۀ 1174.

[175]. همان، مسئلۀ 1176.

[176]. همان، مسئلۀ 1205.

[177]. همان، مسئلۀ 1235.

[178]. الإسراء، 36.

[179]. الکافی، ج1، ص43.

[180]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 394.

[181]. همان، مسئلۀ 546.

[182]. همان، مسئلۀ 534.

[183]. به‌طور‌کلّی، شایسته است سعـی ‌شود با مراجعه به کتب معتبر و مقاتل مورد قبول علما، از نوحــه‌ها و مدّاحی‌های متقن و صحیح استفاده شود. (همان، مسئلۀ 535)

[184]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 536.

[185]. همان، مسئلۀ 493.

[186]. همان، مسئلۀ 494.

[187]. النساء، 58.

[188]. ثواب‌الأعمال و عقاب‌الأعمال، ص288.

[189]. اهل تحقیق می‌توانند برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه، به کتب و مقالات مبسوط فقهی-اصولی که به این مسئله (تفاوت‌های فتوا، قضاوت و حکم) پرداخته‌اند، مراجعه و مطالعه نمایند.

[190]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 394.

[191]. رسالۀ توضیح‌المسائل، مسئلۀ 11.

[192]. آل‌عمران، 71.

[193]. البقرة، 283.

[194]. بحارالأنوار، ج‏2، ص67.

[195]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 394.

[196]. مانند بیع، اجاره، مصالحه، ازدواج.

[197]. مانند طلاق، جُعاله، ابرای ذمۀ بدهکار از بدهی و... .

[198]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 395.

[199]. همان.

[200]. همان.

[201]. درخواست تحمّل شهادت و درخواست ادای آن.

[202]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 395.

[203]. توضیح: منظور از رذائل اخلاقی، صفات زشت و ناپسند اخلاقی و درونی است که معمولاً علمای اخلاق از آن‌ها بحث می‌کنند؛ مانند کبر، حسد، سوء ظن (بدبینی)، بخل (خساست)، کینه و... . به‌طور کلی، با نگاه فقهی، تا زمانی که این رذائل در اعضا و جوارح ظهور و بروز نداشته باشند، نمی‌توان حرمت فقهی و شرعی برایشان قائل شد. از میان این رذائل اخلاقی، فقط همین چند مورد، تصریح به حرمتشان در آثار حضرت آیت‌الله سیستانی؟حفظ؟ یافت شد.

  اظهار این رذائل در اعضا و جوارح، مختص به زبان نیست، ولی ازآنجایی‌که بیشتر با زبان ظاهر می‌شوند، آن را در بخش گناهان زبان مطرح کردیم.

[204]. البقرة، 34.

[205]. التکاثر، 1-3.

[206]. الفلق، 5.

[207]. النساء، 142.

[208]. الکافی، ج‏2، ص329.

[209]. همان، ص306.

[210]. همان، ص293.

[211]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 394.

[212]. همان.

[213].  مناسک حج، مسئلۀ 249.

[214]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 394.

[215]. مناسک حج، مسئلۀ 249.

[216]. رسالۀ توضیح‌المسائل جامع، ج2، مسئلۀ 288.

فهرست مطالب