دروغ[1]

«دروغ»، در ثقلین

الف. در قرآن

<اِنَّما یَفْتَرِى الکَذِبَ الَّذین لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّه>[2]

«تنها کسانى دروغ‏پردازى مى‏کنند که به آیات خدا ایمان ندارند.»

ب. در روایات

1. دروغ: «عن محمد بن ‌مسلم عن أبی ‌جعفر{علیه السلام} قال: اِن اللَهَ عزوجل جَعلَ للشَّرِ اقفالاً و جعلَ مفاتیحَ تلکَ الاقفالِ الشرابَ و الکَذِبُ شرٌ منَ الشرابِ.»[3]

«محمدبن‌مسلم از امام باقر{علیه السلام} نقل می‌کند که فرمود: همانا خدای عزوجل برای شر قفل‌هایی قرار داد و کلید این قفل‌ها را شراب قرار داد و دروغ از شراب [هم] بد‌تر است.»

2. قسم دروغ: «عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ الْأَحْمَرِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}: مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ کَاذِبٌ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.»[4]

«یعقوب‌بن‌احمر مى‏گوید: امام صادق{علیه السلام} فرمود: هر کس در موردى قسم بخورد و خود بداند که دروغ گفته‌است، پس با خداوند عزوجل به جنگ برخاسته‌است.»

3. شهادت دروغ: «عَنْ صَالِحِ بْنِ مِیثَمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: مَا مِنْ رَجُلٍ مُسْلِمٍ شَهِدَ شَهَادَةَ زُورٍ عَلَى مَالِ رَجُلٍ مُسْلِمٍ لِیَقْطَعَهُ إِلَّا کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مَکَانَهُ ضَنْکاً إِلَى النَّارِ.»[5]

«صالح‌بن‌میثم از امام صادق{علیه السلام} نقل می‌کند که فرمود: هیچ مسلمانى نیست که شهادت دروغى بدهد تا مال مسلمانى را از دستش درآورد، مگر اینکه خداوند عزّوجل همان‌جا نامۀ ورود او به جهنم را مى‏نویسد.»

معنای «دروغ»

معنای «صدق»، مطابقت خبر با واقع و «کذب»، عدم مطابقت خبر با واقع است.[6]

حکم «دروغ»

حرام‌بودن مطلق دروغ از ضروریات فقه است؛ چه دروغ کوچک و بی‌‌اهمیت باشد و چه بزرگ و تأثیرگذار.

کبیره یا صغیره‌بودن «دروغ»

کبیره‌بودن این گناه درصورتی است که کذب در امر دین و دروغ‌بستن به خدا و پیامبر{صلوات الله علیه} باشد؛ یا کذبی باشد که مفاسد فراوانی بر آن مترتّب است و الّا کذب از گناهان صغیره است؛ مثل اینکه از کسی بپرسند: «شما فلانی را ندیدید؟» جواب می‌دهد: «نه»؛ درحالی‌که آن شخص را نیم‌ساعت پیش دیده‌است. این دروغ اهمیتی ندارد.[7]

اقسام و مصادیق «دروغ»

بیان اقسام کلی آن

اگر می‌گوییم فلانی دروغ می‌گوید، لازمه‌اش این نیست که حتماً تلفظ به دروغ کند؛ بلکه اگر دروغ را بنویسد یا با اشاره دروغی را بگوید، این هم کذب است؛ (مثلاً در جواب کسی که می‌پرسد: «زید کجاست؟»، بدون اینکه سخنی بگوید، اشاره کند: «اینجاست»، درحالی‌که اینجا نیست؛ این هم کذب است.) همچنین است اِخبار با نصب علائم... .[8]

لوازم انشائات

انشا قابل صدق و کذب نیست؛ مثلاً وقتی می‌گوید: «برو»، این صدق و کذب ندارد، صدق و کذب مربوط به اِخبار است؛ ولی بعضی انشائات لوازمی دارد که اِخبار است؛ مثلاً وقتی به کسی می‌گویید: «شما در فلان‌جا درس بگویید»، معنایش این است که شما به این درس عالم هستید، پس این انشا متضمن یک‌اِخبار است؛ حال اگر این اِخبار، مخالف با واقع بود، این را نمی‌شود گفت کذب است یا صدق.

البته اگر از آن انشا یا خبر، لازمۀ آن اراده شده باشد و آن اراده هم ارادۀ جدّی باشد، ‌در‌صورتی‌که موافق با واقع نباشد، این کذب است؛ مثل اینکه در حضور جمع به کسی بگویید: «شما چرا رساله نمی‌دهید؟» قصدتان هم این است که اِخبار کنید این آقا مرجع تقلید، مجتهد یا اعلم هستند، اگر این قصد را از این انشا دارید، هرچند با زبان دیگری اعلام ‌شده‌است، این قابل صدق و کذب است.[9]

دوصورت خلف وعده

الف. درمورد وعده‌ای که می‌دهد، می‌داند تخلف می‌کند: کذب محسوب می‌شود.

ب. نمی‌داند تخلف می‌کند: کذب محسوب نمی‌شود.[10]

اقسام شوخی دروغ و حکم هریک‌ (با بیانی تفصیلی)

شوخی دروغ دوصورت دارد:

1. گاهی خبری خلاف واقع می‌دهد و مقصودش از آن خبر این است که بخنداند؛ مثلاً به کسی می‌گویند: «شما امروز ناهار منزل فلانی مهمان هستید.» و مخاطب آنجا می‌رود و می‌بیند خبری نیست! عده‌ای که این صحنه را می‌بینند یا بعد از مراجعۀ آن فرد متوجه می‌شوند، می‌خندند، در این اِخبار، هزلی وجود ندارد؛ بلکه خبر خلاف واقعی داده می‌شود؛ لکن مقصود این است که مخاطب، این خبر را جدّی بگیرد و به دنبال آن برود، این مسلّماً حرام است؛ چرا که گوینده خبری داده و قصد واقع هم نموده است؛ لکن خلاف واقع است، مثل بقیه دروغ‌ها؛ البته در دروغ‌های دیگر انگیزه‌های دیگری است و در این دروغ، انگیزۀ مزاح است‌، این دروغ با دروغ‌های دیگر هیچ تفاوتی نمی‌کند و حرام است.

2. در نوع دوم از انواع هزل، خبر کذبی داده نمی‌شود، بلکه خود کذب، شوخی و هزل است...؛ مثل لطیفه‌هایی که بین مردم متداول است؛ مثلاً از زبان حیوان یا از زبان شاگرد و استاد یا پدر و پسر چیزی را نقل می‌کنند که خلاف واقع هم است؛ این نوع از هزل حرام نیست.[11]

استفاده از حربۀ دروغ مقابل اهل آن

پرسش: آیا مى‌شود در مقابل ‌کسانى ‌که نفاق و دورویى و دروغ در رفتار و گفتار آن‌ها مشهود است و به این صفات مشهورند، از حربه‌هاى خودشان یعنى نفاق و دروغ و دورویى استفاده ‌کرد؟

پاسخ: جایز نیست.[12]

دروغ‌گفتن برای جلب محبت همسر

پرسش: دروغ‌گفتن به زن براى جلب محبّت او چه حکمى دارد؟ مثلاً بگوید: «امروز از صبح تا به حال یک‌لحظه از فکر تو بیرون نبودم.» و حال آنکه چنین نباشد؟

پاسخ: به‌طور‌کلی دروغ‌گفتن هرچند مرد به زن حرام است. (بله؛ مواردی استثنا شده که در کتاب‌های مفصّله بیان ‌شده‌است؛ می‌توانید مراجعه نمایید.)[13]

تقلب در امتحانات

پرسش: آیا تقلب در امتحانات گناه است؟

پاسخ: به‌طور‌کلی تقلب جایز نیست و باید از آن توبه و استغفار شود.[14]

دروغ و نسبت ناروادادن به اهل بیت؟عهم؟ در مدیحه و مرثیه

در مراسم عزاداری و اعیاد، لازم است نکات زیر رعایت شود و الّا فعل حرام صورت گرفته است:

از دروغ‌گفتن و نسبت ناروادادن به ساحت ائمه؟عهم؟ و بزرگان دین یا روضه‌های دروغ پرهیز شود؛ مگر اینکه به زبان حال و به‌حسب برداشت متکلم باشد و علم به خلاف‌بودن آن نداشته باشد. و... .[15]

فریب و تقلّب نسبت به غیرمسلمان

پرسش: تقلّب و دروغ و فریب در معاملۀ با غیرمسلمانان برای دستیابی به فایدۀ مالی یا علمی بیشتر (‌در‌صورتی‌که متوجه نباشند)، چه حکمی دارد؟

پاسخ: دروغ و فریب و تقلّب در معاملات جایز نیست؛ هرچند طرف مقابل غیرمسلمان باشد.[16]

قسم دروغ در معامله

پرسش: اگر شخصی در معامله قسم دروغ بخورد، آیا معاملۀ انجام شده و سود حاصله هم حرام است؟

پاسخ: قسم دروغ خوردن حرام است؛ ولی اگر شرایط معامله رعایت شده باشد، معاملۀ صحیح و سود حاصله، حلال است.[17]

شهادت دروغ

پرسش: 1) آیا شهادت دروغ‌دادن از گناهان کبیره است؟ 2) و آیا شامل خیلی از محاورات روزمره می‌شود که مثلاً افراد فراوان می‌گویند: «خدا وکیلی، خدایی، خدا سرشاهده و...»؟ (باتوجه‌به اینکه غالباً بیشتر وِرد زبان است و با قصد تام نمی‌گویند.)

پاسخ1: از گناهان کبیره است.

پاسخ2: صرف گفتن این الفاظ، شهادت دروغ محسوب نمی‌شود.[18]

ترکیب قطعات کارخانه‌های دیگر در محصول یک‌کارخانه

پرسش: در بعضی از کارخانه‏ها اقدام به ترکیب و ساخت وسایل از قطعات مختلفی که در کارخانه‏های دیگر ساخته شده‏اند، نموده و به اسم محصول یکی از دولت‌های معروف خارجی برای فروش به بازار عرضه می‏کنند. آیا عمل مذکور غشّ و تدلیس محسوب می‏شود؟ و برفرض که این‌گونه باشد، آیا درصورت جهل مشتری به موضوع، معامله‏ای که بر روی این وسایل صورت گرفته، صحیح است یا باطل؟

پاسخ: اگر داخلی یا خارجی‌بودن قطعه‏های مزبور و یا خود آن وسیله با مشاهده برای مشتری قابل شناسایی و تمیز باشند، ‌در‌صورتی‌که قصد فریب در کار نباشد، بر ترکیب و ساخت آن‌ها عنوان تقلّب و تدلیس صدق نمی‏کند؛ ولی اعلان و اخبار خلافِ واقع راجع به آن‌ها کذب و حرام است و اگر بیع بر کالای مذکور با وصفی که مخالف واقع است، صورت بگیرد، معامله صحیح است؛ لکن اگر مشتری بعد از آن از واقعیت امر مطلّع شود، اختیار فسخ خواهد داشت.[19]

احکام فرعی «دروغ»

تأثیر عملی ‌کبیره یا صغیره‌بودن ‌کذب

اگر کذب از گناهان کبیره باشد، یک‌بار گفتن آن، موجب سقوط انسان از عدالت می‌شود؛ امّا اگر از کبائر نباشد، درصورت اصرار بر آن، موجب سقوط از عدالت می‌شود.[20]

اصلاح دروغ سهوى

پرسش: حرفى را که فکر مى‌کردم صحیح است، گفتم و بعد فهمیدم که اشتباه کرده‌ام؛ (یعنى دروغ گفته‌ام) آیا نیازى هست که آن را تصحیح کنم؟

پاسخ: فى‌نفسه لزومى ندارد؛ مگر آنکه حکم شرعى را اشتباهاً بیان کرده باشید و یا در اثر حرف شما حقى از ‌کسى ضایع شود و امثال این مورد، که در‌این‌صورت باید کلام خود را تصحیح نمایید.[21]

نقل از منبع

پرسش: اگر شک داشته باشیم که مطلبی درست است یا نه و آن را به نقل از منبعی بگوییم، آیا مرتکب گناه شده‌ایم یا نه؟ و اگر شده‌ایم حق‌الله است یا حق‌الناس؟

پاسخ: می‌توانید چیزی را که اطمینان به صحتش ندارید، به نقل از منبع بازگو کنید.[22]

پاسخ خلاف واقع و تعارف در احوال‌پرسی‌ها

پرسش: تعارف‌هایى ‌که مردم با یکدیگر دارند؛ نظیر: «ارادتمندم»، «نو‌کر شما هستم» و امثال این‌ها (مثل اینکه به شخصی تعارف کند که منزل تشریف بیاورید، ولی اصلاً آمادگی و حتی علاقه‌ای به آمدن آن ندارد)، آیا دروغ و محرّم محسوب می‌شود؟

پاسخ: مصداق دروغ نیست.[23]

تعبیرات مبالغه‌آمیز و استعمالات مجازی

اگر کسی بگوید: «من هزارمرتبه به فلانی تذکّر داده‌ام.» این مبالغه است و یقیناً هزارمرتبه نیست، بلکه مقصود این است که: مکرّر به او گفته‌ام؛ پس اگر این حرف مطابق با واقع باشد، یعنی مکرّر به او گفته باشد، این دروغ نیست؛ همچنین در مجازگویی، مثل اینکه بگویید: «شیری در میدان جنگ تیراندازی می‌کرد.» یا در کنایات، آنجایی که جمله‌ای را می‌گویید و لازم آن را قصد می‌کنید که معنای کنایه است؛ مثلاً بگویید: «فلانی همیشه درِ خانه‌اش باز است.» که مراد، کرم و سخاوت و مهمان‌نوازی اوست. (نه اینکه واقعاً همیشه در خانه‌اش باز باشد.) این اخبار خلاف واقع نیست؛ زیرا در تحقّق عنوان «کذب»، شرط، عدم تطابق مراد با واقع است؛ چون مراد شما در اینجا از آن مبالغه که گفتید: «هزارمرتبه»، تکرار است و این تکرار هم مطابق با واقع است؛ بنابراین خبر صدق است؛ همچنین در سایر مثال‌ها، البته اگر برای کنایه یا مجاز، قرینه‌ای باشد، مستمع همین معنا را می‌فهمد؛ اما اگر قرینه‌ای نباشد، مراد را درست نمی‌فهمد، امّا در هر دوصورت، کذب نیست.[24]

بیان عیب در واسطه‌گری ازدواج

پرسش: دربارۀ واسطه‌شدن در امر ازدواج، آیا شخصی که واسطه می‌شود، می‌تواند عیب‌های آن فرد را به طرف مقابل نگوید؟

پاسخ: در فرض سؤال، وظیفه‌ای برای گفتن عیب ندارد؛ ولی اگر از او سؤال شود، نمی‌تواند دروغ بگوید.[25]

کفارۀ قَسم دروغ در احرام

اگر سوگند دروغ یاد کند، در مرتبۀ اول و دوم باید یک‌گوسفند کفاره دهد و احوط آن است که در مرتبۀ دوم، دوگوسفند بدهد؛ اما اگر بیش از دوبار چنین کند، در مرتبه‌های بعد باید یک‌گاو کفاره بدهد.[26]

استثنائات «دروغ»

موارد کلی جواز ‌کذب (با بیان تفصیلی)

1. اضطرار: درصورت خوف ضرر بر نفس یا مال خود یا دیگری دروغ‌گفتن جایز است؛ مثلاً مالی را پیش شما به امانت گذاشته‌اند و ظالمی با اصرار و تهدید بگوید: باید این مال را به من بدهی، شما هم می‌گویید: «این مال پیش من نیست»؛ در این مورد فرقی نمی‌کند که شخص برای دفع ضرر، امکان توریه داشته باشد یا نداشته باشد.

2. اصلاح بین اشخاص و گروه‌ها: اگر بین اشخاص یا گروه‌هایی اختلافی وجود دارد، جایز است برای رفع این اختلاف و ایجاد صلح بین آنان دروغ گفت؛ اما گفتن دروغ برای انجام کار صلاح دیگری غیر از اصلاح بین مردم، جایز نیست؛ مگر آنکه آن امر بسیار مهم باشد؛ مانند اینکه امتی با این دروغ از شر‌ک نجات پیدا کند. (همچنان که حضرت ابراهیم{علیه السلام} برای بیداری یک‌امت چنین کرد.)

3. وعدۀ دروغ به زن و فرزند: مقصود از جواز وعدۀ کذب به زن و فرزند این نیست که خانواده‌ها با دروغ اداره شود و فضای محیط خانواده، فضای دروغ و بی‌اعتمادی باشد؛ بلکه چیزی است درجهت تقویت و تحکیم خانواده، با‌توجه‌به اینکه در شریعت اسلام، ادارۀ مالی خانواده به عهدۀ مرد است و زن تکلیفی ندارد -گرچه اموال و درآمدی هم داشته باشد-، در چنین فضایی چنانچه زن و دیگر اعضای خانواده درخواست‌هایی داشته باشند که مرد نتواند پاسخگوی آن باشد، برای اینکه فضای حاکم بر خانواده تلخ نشود، می‌تواند به دروغ وعده‌هایی دهد و در زمان مناسب بگوید، متأسفانه برای انجام آن شرایط مهیا نشد.[27]

یکی از موارد لزوم قسم دروغ

اگر ظالمی بخواهد ودیعه را از مستودع[28] بگیرد، در این حالت، اگر حفظ ودیعه منوط به قسم‌دروغ‌خوردن باشد، لازم است انجام شود و اگر مستودع چنین نکند، ضامن است.[29]

«توریه» و احکام آن

معنای «توریه»

در توریه، مراد متکلّم مطابق با واقع است؛ امّا ظاهرکلام او مطابق با واقع نیست؛ لذا چون مراد، مطابق با واقع است، کلام صدق می‌شود؛ اما اگر مراد، مخالف با واقع بود، کلام کذب می‌شود.[30]

یک‌مثال برای «توریه»

مثلا کسی می‌پرسد: «آقا منزلند؟» و شخص پشت در به نقطۀ خالی اشاره می‌کند و می‌گوید: «آقا اینجا نیست.» مراد او این است که آقا در این نقطۀ خالی نیست؛ امّا آنچه مخاطب می‌فهمد، این است که آقا در خانه نیست؛ این خلاف واقع و توریه است.[31]

جواز توریه، حتی در غیرموارد ضرورت

باتوجه‌به اینکه توریه کذب نیست، استعمال توریه در غیرموارد ضرورت هم جایز است.[32]

جواز هر قسم توریه

در جواز توریه فرقی نیست بین آن لفظی که به تنهایی قابل استعمال در مراد متکلم است[33] و آن لفظی که به تنهایی قابل این نیست که در معنای مراد به کار برود؛ مثل اینکه بگویید: «الاغی را دیدم.» الاغ قابل این نیست که در معنای کُندذهن به کار برود، مگر با قرینه؛ ولی با این وجود توریه جایز است.[34]

غِیبت

«غیبت»، در ثقلین

الف. در قرآن

<یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ کَثِیرًا مِّنَ الظَّنّ‏ إِنَّ بَعْضَ الظَّنّ‏ إِثْمٌ وَ لَا تجَسَّسُواْ وَ لَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَ یحُبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیم>[35]

«اى اهل ایمان! از بسیارى از گمان‌ها [در حقّ مردم‏] بپرهیزید؛ زیرا برخى از گمان‌ها گناه است و [در امورى که مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحص و پى‏جویى نکنید و از یکدیگر غیبت ننمایید. آیا یکى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏اش را بخورد؟! بى‏تردید [از این کار] نفرت دارید و از خدا پروا کنید که خدا بسیار توبه‏پذیر و مهربان است.»

ب. در روایات

«عَنْ نَوْفٍ الْبِکَالِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ{علیه السلام} أَنَّهُ قَالَ: اجْتَنِبِ الْغِیبَةَ فَإِنَّهَا إِدَامُ کِلَابِ‏ النَّارِ. ثُمَّ قَالَ{علیه السلام}: یَا نَوْفُ! کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلَالٍ وَ هُوَ یَأْکُلُ لُحُومَ النَّاسِ بِالْغِیبَةِ... الْخَبَرَ.»[36]

«نوف البکالی از امام ‌امیرالمؤمنین{علیه السلام} نقل کرده که فرمودند: از غیبت پرهیز کن؛ زیراکه همانا آن، خورش سگ‌های آتش (جهنم) است. سپس حضرت{علیه السلام} فرمود: ای نوف! دروغ گفته کسی که گمان کرده که همانا او از حلال متولد شده؛ درحالی‌که او با غیبت، گوشت‌های مردم را می‌خورد.»

معنا و حکم «غیبت»

غیبت به معنای بیان عیب مستور کسی در غیابش، به قصد مذمّت و انتقاص است.[37]

غیبت از محرمّات کبیره است.[38]

منظور از «مستوربودن عیب»

معیار و ملاک صدق غیبت، عبارت است از: «کشف امر مستور»....مراد از ستر و کشف در اینجا، ستر و کشف برای خصوص مخاطب نیست؛ بلکه ستر و کشف عرفی است. مستور عرفی آن است که معمولاً کسی از آن عیب خبر ندارد یا بیشتر مردم اطلاعی ندارند و مکشوف عرفی آن است که مردم معمولاً می‌دانند این شخص دچار این عیب یا نقص است؛ اگرچه عده‌ای هم بی‌اطلاع باشند؛ بنابراین ذکر امری که مستور عرفی است، به‌طور مطلق غیبت است و همچنین ذکر امری که مکشوف عرفی است -یعنی اغلب مردم می‌دانند، ولی یک‌عده‌ای هم خبر ندارند- حتی نزد کسانی که اطلاع ندارند هم، غیبت نیست.

مقصود از ستر و کشفی که موجب جواز یا عدم جواز ذکر عیب می‌شود، ستر و کشف در همان محیط و جامعه است؛ بنابراین جایز نیست انسان آن عیب را در محیط‌ها و شهرهای دیگر یا در وسایلی از قبیل روزنامه، رادیو و سایت‌ که امکان انتشار فراوانش وجود دارد، افشا کند.[39]

قصد اِنتقاص

نقطۀ مقابل قصد انتقاص داشتن، نداشتنِ قصد انتقاص است و این اعم است از اینکه قصد نُصح داشته باشد -مثل اینکه به پدری گفته شود: «فرزند تو، دچار این مشکل، گناه یا عادت بد است.»- یا اینکه قصد نُصح ندارد، ولی قصد انتقاص هم ندارد. گاهی هم این عیب مربوط به خود این شخص است، اما باز قصد انتقاص نیست. (مثل اینکه جنایتی، اتفاق افتاده‌است و آن را به زید نسبت می‌دهند. شما برای دفاع از زید می‌گویید: «این آدم آن‌قدر ترسوست که اصلاً وارد یک‌چنین میدانی نمی‌شود و ممکن نیست دستش را به خون کسی آلوده‌ کند.»)[40]

اقسام و مصادیق «غیبت»

اقسام کلی عیب (در غیبت)

ذِکر هر عیب و نقصی از انسان غایب، غیبت است؛ اعم از اینکه آن عیب و نقص در دین او باشد یا در دنیای او، صفتی از صفات او باشد یا فعلی از افعال او یا کلامی از او صادر شده باشد یا در خلقت و جسم او. [41]

غیبت کسی که راضی به آن است

پرسش: اگر کسی به ما گفته باشد: هرچه پشت سر من غیبت کنید، اشکال ندارد، در این شرایط غیبت حرام است؟

پاسخ: حتی در فرض سؤال، غیبت حرام است.[42]

غیبت کودک ممیّز[43]

غیبت بچۀ ممیّز، حرام است.[44]

حکم ذکر عیب متعلّقات شخص (نه خود شخص)[45]

ذکر عیب و نقص در متعلقات انسان، دونوع است:

۱. در‌واقع ذکر عیب متعلق، ذکر عیب از خود شخص است: غیبت محسوب می‌شود؛

۲. ذکر عیب متعلق، ذکر عیب از خود شخص نیست: غیبت نیست.

(مانند اینکه گفته شود: «لباس‌های او کهنه و کثیف است. ...» که با این جملات ممکن است قصد تنقیص به خود شخص را داشته باشد؛ مثلا قصدش این است که بگوید: «وی آدم کثیفی است و به نظافت اهمیت نمی‌دهد یا ... »؛ ولی اگر ذکر سوء متعلقات شخص، برگشتش به ذکر سوء خود شخص نباشد، غیبت نیست.)[46]

شرط معیّن‌بودن فرد غیبت‌شده

مُغتاب [شخص غیبت‌شده] باید معیّن باشد؛ بنابراین اگر به گونه‌‌ای ذکر عیب شود که مغتاب بین چند نفر مردد شود، صدق غیبت نمی‌کند؛ چه آنجایی که تردید بین افراد محصور باشد -مانند اینکه گفته شود: «یکی از برادرهای خسرو شراب‌خوار است.»- و چه غیرمحصور باشد- مانند اینکه بگوید: «در مجلس هزار‌نفری یک‌نفر شراب نوشید.»؛ هرچند اگر مردد بین افراد محصور باشد، حکم حرمت غیبت را دارد.[47]

غیبت از جمعیتی

اگر ذکر سوء از جماعتی باشد، نه از یک‌فرد؛ مثل اینکه گفته شود: این خانواده همۀشان شراب‌خوار هستند، غیبت است.[48]

غیبت طفل

اگر طفل ممیّز باشد، بدگویی از او غیبت و حرام است. اما طفل غیرممیّز، مثلا بچۀ دو‌ساله‌ای که ملتفت نیست و از غیبت متأثر نمی‌شود، غیبت او حرام نیست.[49]

غیبت مجنون

مجنون نیز به مجنون ممیز و غیرممیز تقسیم می‌شود؛ مجنون غیرممیز، مجنونی است که هیچ نمی‌فهمد و غیبت از او در حکم غیبت طفل غیرممیز است؛ اما مجنونی که می‌فهمد و از شنیدنش متأثر و ناراحت می‌شود، در حکم طفل ممیز است.[50]

مسلمان‌بودن یا نبودن مغتاب

حرمت غیبت به مسلمان اختصاص دارد؛ چه امامی اثناعشری باشد و چه غیرامامی؛ مگر فرقه‌هایی که محکوم به کفرند؛ مثل غلات و نواصب.[51]

غیبت کسی که راضی به آن است

پرسش: اگر کسی به ما گفته باشد: هرچه پشت سر من غیبت کنید، اشکال ندارد، در این شرایط غیبت حرام است؟

پاسخ: حتی در فرض سؤال، غیبت حرام است.[52]

شرط وجود شنونده

در صدق غیبت، وجود شنونده شرط است؛ چه شخص معینی را خطاب کند یا با صدای بلند بگوید تا دیگری هم بفهمد.[53]

منظور از «شناخت» در احکام غیبت

پرسش: شناختی که در بعضی از احکام مانند غیبت موضوعیّت دارد، چگونه حاصل می‌شود؟ آیا صرف شنیدن اسم یا دیدن تصویر فرد هم صدق شناخت می‌کند؟

پاسخ: موارد مختلف است؛ به‌هر‌حال بیان و یا شنیدن نقص و عیب از یک‌فرد خاص شناخته شده -به هر نحوی- موجب غیبت است. [54]

حکم لطیفه‌های مربوط به اقوام مختلف

پرسش: گفتن یا شنیدن لطیفه‌هاى رایج در کشور که مربوط به اقوام مختلف است، چه حکمى دارد؟

پاسخ: اگر غیبت بوده و یا موجب اذیت و هتک مؤمنى باشد، جایز نیست.[55]

احکام فرعی «غیبت»

مقصود از استماع غیبت

مراد از استماع غیبت این است که کسی غیبت را گوش کند؛ نه اینکه تصادفاً کلمه‌ای به گوشش برسد که به آن «سِماع» گویند. فرق نمی‌کند این گوش‌دادن همراه با رضایت باشد یا بدون رضایت.

گاهی انسان دوست ندارد غیبت کسی را بشنود، اما گوش می‌دهد، این هم استماع است؛ چون از روی اختیار است. همچنین فرقی نمی‌کند که این مستمع، مخاطب غیبت‌کننده باشد یا نباشد؛ مثل اینکه دونفر غیبت کسی را ‌کنند و نفر سومی به سخنان آنان گوش دهد یا کسی در مجلسی غیبت کرده و صدای او را ضبط کرده‌اند و کسی آن را بشنود. این هم استماع غیبت است.[56]

حرمت استماع غیبت

استماع غیبت مطلقاً حرام است؛ حتی در موردی که غیبت‌کردن برای غیبت‌کننده حرام نیست. (مثل آنجایی که غیبت‌کننده مُکرَه یا طفل است؛ اما استماع برای مستمع، حرام است.)[57]

وظایف مستمع غیبت

1. وجوب ردّ غیبت: یعنی نفی آن نسبتی که غیبت‌کننده به غیبت‌شونده می‌دهد.[58]

۲. نهی‌از‌منکر: بر مستمع غیبت، واجب است از غیبت نهی کند.[59]

حکم حضور در مجلس غیبت

اگر بدانید در مجلسی غیبت می‌شود، حضور در آن مجلس جایز نیست و اگر در مجلسی کسی قصد غیبت‌کردن داشته باشد یا درحال غیبت‌کردن باشد، با وجود شرایط نهی‌از‌منکر، نهی زبانی واجب است و درهرصورت، اگر غیبت مسلمانی را بشنوید، باید ردّ غیبت کنید.[60]

مواردی ‌که نهی از غیبت واجب نیست

اگر انسان می‌داند که این غیبت، برای غیبت‌کننده حلال است، نهی واجب نیست؛ چرا که او منکری انجام نمی‌دهد. همچنین اگر مستمع شک کند که عمل غیبت‌کننده حلال است یا نه، مثلاً کسی نزد شما از فردی غیبت می‌کند و شما احتمال می‌دهید که او مظلوم واقع ‌شده‌است و به این وسیله شکوا می‌کند، اما یقین ندارید اینجا نهی واجب نیست؛ زیرا وقتی احتمال دادید که ممکن است این عمل حلال باشد، پس موضوع نهی احراز نمی‌شود؛ بنابراین نهی واجب نیست. اما رد، واجب و استماع آن نیز حرام است یا مثلاً کسی که گمان می‌کند دیگری در حق او ظلمی کرده و غیبتش را می‌کند، چون می‌پندارد که مظلوم واقع شده، به حسب حکم ظاهری، این غیبت حلال است؛ اگرچه مغتاب مستحق غیبت و بدگویی نیست.[61]

شنوندۀ بچه یا مجنون

اگر شنونده پسربچۀ ممیز یا مجنونی است که مَغمور نیست؛ (یعنی) دیوانه‌ای است که حرف می‌زند، کار می‌کند و تصمیم می‌گیرد؛ نه دیوانه‌ای که هیچ چیز نفهمد، اینجا نیز صدق غیبت می‌کند.[62]

غیبت، مُسقط عدالت

غیبت از محرّمات کبیره است. از این ‌­رو اگر غیبت‌کننده توبه نکند، از عدالت ساقط می‌شود.[63]

بیان صفت پسندیدۀ شخص

بیان امری که ناشایست نیست، بلکه پسندیده‌است، ولی مستور است و بیان آن باعث ناراحتی صاحب امر می‌شود، غیبت محسوب نمی‌شود؛ هرچند آن را در مقام تنقیص بگوید. (مثلاً می‌گوید: «فلانی هرچه داشت، به فقرا داد و جیب خودش را خالی کرد.») در چنین مواردی حتی اگر در مقام انتقاص هم بیان شود، چون ازنظر شرع و عرف ناروا نیست، غیبت محسوب نمی‌شود؛ هرچند طرف مقابل راضی به بیان آن نباشد.[64]

عیب معلوم برای گوینده و شنونده

پرسش: اگر ما از وجود صفت عصبانیت در شخص آشنایی صحبت ‌کنیم و بدانیم ‌که به احتمال زیاد فرد مزبور ناراحت نمی‌شود، آیا مرتکب غیبت شده‌ایم؟

پاسخ: نسبت به صفات ظاهره ‌که همه از آن آگاهی دارند، اگر قصد هتک و تحقیر نداشته باشد، اشکال ندارد.[65]

استثنائات «غیبت»

1. غیبت فاسق متجاهر(و مراد از آن)

مراد از متجاهر این است که شخص، اِبایی نداشته باشد از اینکه مردم گناهش را ببینند یا بفهمند؛ (مثل کسی که آشکارا شراب می‌‌نوشد؛) البته اطلاع مردم به این معنا نیست که لازم باشد همۀ مردم بدانند؛ همین که عده‌ای از مردم می‌دانند -او هم ابایی ندارد که همۀ مردم هم بدانند-، این معنای «متجاهر به فسق» است.[66]

حرمت بیان دیگر گناهان فاسق

غیبت کسی که تجاهر به فسق می‌کند، فقط در همان گناهی که تجاهر کرده، جایز است و نمی‌توان تمام اسرار و گناهان او را فاش کرد.[67]

حرمت بیان فسق غیرعلنی

غیبت شخص فاسق مُصِر، اگر تجاهر به فسق نکند، جایز نیست.[68]

حکم صورت‌های مختلف توجیه متجاهر به فسق

اگر شخصی گناهی را آشکارا انجام دهد، ولی برای آن توجیهی بیاورد، -مثل اینکه شراب می‌خورد، ولی می‌گوید: به تجویز دکتر است-:

1. اگر شخص مطمئن شود که این عذر موجّه است، غیبت جایز نیست؛ زیرا می‌داند عمل او حرام نبوده، پس جهر به حرام هم واقع نشده‌است؛

2. اگر شخص این عذر را نپذیرد و بداند که عامل، دروغ می‌گوید، غیبت این شخص جایز نیست؛ زیرا این شخص لاابالی نیست؛ چون برای گناه خود عذر می‌آورد و پیداست که نمی‌خواهد مردم ببینند و بدانند که او مرتکب فسق می‌شود؛ لذا توجیه می‌کند و می‌گوید: «من فسقی انجام نمی‌دهم»؛

3. انسان شک می‌کند آیا این عامل، متجاهر است یا متجاهر نیست؛ یعنی نمی‌دانیم آیا عذر او صحیح است یا اینکه بهانه می‌آورد: غیبت حرام است.[69]

ملاک تجاهر به فسق

پرسش: ملا‌ک تجاهر به فسق چیست؟

پاسخ: عرفی است.[70]

۲. شکایت و تظلم مظلوم

اگر به شخصی ظلمی ‌شده‌است، آن شخص می‌تواند نزد دیگران شکایت و تظلم کند و آن ظلمی را که به او شده، نقل نماید. (البته مقصود آنجایی است که ظلمِ صورت گرفته در خفا انجام گرفته شده باشد؛ زیرا چنانچه این ظلم آشکارا انجام شده باشد، به‌سبب تجاهر، غیبت جایز است.)[71]

۳. تزاحم بین دوحکم

هرگاه بین حرمت غیبت و حکم دیگری تزاحم واقع شود، به گونه‌ای که مصلحت آن حکم مهم‌تر از مصلحت ترک غیبت یا مهم‌تر از مفسدۀ‌ غیبت باشد، در اینجا آن حکم مقدم می‌شود.

نکته: در تزاحمِ دوحکم، زمانی غیبت جایز می‌شود که دومطلب احراز شود:

الف. وجوب امر دیگر؛

ب. ملاک آن امر، اقوی از ملاک حرمت غیبت باشد و درواقع، اهمیت آن بیشتر از اهمیت حرمت غیبت باشد یا حداقل احتمال اهمیت آن داده شود؛ درحالی‌که این احتمال در‌مورد حرمت غیبت داده نمی‌شود.[72]

4. در مقام مشورت (نُصح مستشیر)

کسی دربارۀ امری با شما مشورت می‌کند و این امر مستلزم غیبت از فرد دیگری است.[73]

اَقوابودن ملاک نصح

چنین نیست که در همۀ موارد، ملاک وجوب نصیحت، از ملاک حرمت غیبت اقوا باشد. ازاین‌رو گاه در تزاحم بین وجوب نصح و حرمت غیبت، حرمت غیبت مقدم می‌شود و گاه وجوب نصح.[74]

5. قصد ازبین‌بردن مادۀ فساد

اگر کسی موجب اشاعه و رواج فساد در جامعه باشد، انسان برای اینکه جلوی فساد را بگیرد، جایز است از او غیبت کند. (نکته: فساد اعم است از فساد در عقیده و فساد در عمل.)[75]

حرمت غیبت بیش از حد رفع فساد

اگرچه ازبین‌بردن مادۀ فساد اهم از غیبت است، اما اگر فرض کردیم که غیبت او با یک‌کلمه موجب قطع مادۀ فساد می‌شود، دیگر دوکلمه نمی‌شود گفت؛ یعنی اولویت و اقوائیت ملاک، موجب می‌شود که همان مقدار غیبتی که با آن می‌شود قطع مادۀ فساد کرد، جایز شود؛ نه بیشتر از آن.[76]

گزارش‌دادن ظلم برخی مسئولین به مراجع مسئول

پرسش: آیا بیان ظلم یا خیانت بعضی از مسئولین ادارات در برابر مردم جایز است؟

پاسخ: گزارش‌دادن ظلم به مراکز و مراجع مسئول برای پیگیری و تعقیب بعد از تحقیق و اطمینان نسبت به آن اشکال ندارد و حتی اگر از مقدمات نهی‌ازمنکر محسوب شود، واجب می‏گردد؛ ولی بیان آن در برابر مردم وجهی ندارد، بلکه اگر موجب فتنه و فساد و تضعیف دولت اسلامی‏ شود، حرام است.[77]

6. جَرح شُهود و رُوات (علنی‌نمودن فسق شخص شاهد یا راوی)

اگر شاهدی در دادگاهی به ادای شهادت قیام کرده‌است و شما می‌دانید که این شاهد، فاسق است، اینجا اگر فسق او را بیان کردید، این غیبت محرّم نیست و از حکم غیبت استثنا ‌شده‌است. همچنین اگر کسی حدیثی را از شخص ثقه‌ای نقل ‌کند و شما می‌دانید که ناقل، شخص فاسق یا دروغگو و جعّال است، اینجا غیبت این شخص اشکالی ندارد؛ حتی ممکن است گاهی در هر دومورد واجب باشد که بگویید این شخص ثقه و متحرّز از کذب نیست.[78]

شرط جواز جَرح راوی

جواز جرح راوی درصورتی است که عدم اعتنای به نقل این آدم جاعل و کذاب، متوقف بر جرح او باشد. گاهی همین که بگویید: «ما وثاقت این شخص را نمی‌دانیم.» یا بگویید: «کسی او را توثیق نکرده‌است»، در رد آن روایات کافی است؛ درعین‌حال که جرح هم نیست. در این موارد، غیبت جایز نیست؛ اما اگر راه منحصر باشد به اینکه انسان جرح کند، قطعاً جرح جایز است.[79]

7. دفع ضرر از مُغتاب (غیبت‌شونده)

اگر غیبت موجب دفع ضرر از غیبت‌شونده شود، غیبت او جایز است؛ به شرط آنکه ضرری که با غیبت دفع می‌شود، اهمیتش بیشتر از کشف ستر آن عیب باشد.[80]

موارد استثنای از حرمت استماع غیبت

1. غیبت‌کردن از این شخص برای مستمع حلال باشد. (مثل اینکه مغتاب کسی باشد که فسق علنی ‌کند و غیبت‌کننده و مستمع، هر دو این مطلب را می‌دانند. پس همچنان که برای غیبت‌کننده حلال است که غیبت او را بکند، برای شنونده هم حلال است که غیبت را بشنود.)

۲. درصورت تظلّم مظلوم که غیبت جایز است، استماع آن نیز اشکال ندارد.

۳. مستمعْ، مُکرَه بر استماع است. فرض کنید کسی غیبت می‌کند، دیگری هم می‌شنود، اما شنونده در وضعیتی است که نمی‌تواند از مجلس بلند شود یا رد کند؛ (مثلاً غیبت‌کننده، سلطان جائری است که اگر این مستمع رد غیبت کند یا از مجلس بلند شود، مورد غضب او قرار می‌گیرد. بنابراین با اکراه می‌نشیند و می‌‌شنود.)[81]

یقین‌داشتن، شرط مجوّز استثنائات مذکور

غیبت، مسئلۀ مهمی است چراکه از گناهان کبیره است؛ پس نباید برای غیبت‌کردن، سعی کنیم وجهی از این وجوه را برای خودمان درست کنیم؛ زیرا برای خروج از این حکم (حرمت غیبت)، لازم است انسان به‌طور قطع مجوّزی داشته باشد.[82]

توبه از «غیبت»

وجوب استحلال و استغفار

اگر غیبت‌شونده زنده است و امکان استحلال از او می‌باشد، باید از او طلب مغفرت و بخشش کند و اگر در قید حیات نیست یا امکان استحلال از او نیست، برایش استغفار نماید.[83]

 

تهمت

«تهمت»، در ثقلین

الف. در قرآن

<وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً>[84]

«و هر­کس مرتکب خطا یا گناهى شود، سپس آن را به بى‏گناهى نسبت دهد، بى‏تردید بهتان و گناهى آشکار بر دوش گرفته‌است.»

ب. در روایات

«عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: إِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الْإِیمَانُ مِنْ قَلْبِهِ‏ کَمَا یَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِی الْمَاءِ.»[85]

«ابراهیم‌بن‌عمر از حضرت صادق{علیه السلام} نقل می‌کند که فرمود: همین که مؤمن به برادر [دینى] خود تهمت بزند، ایمان از دلش محو می‌شود؛ همان‌طور که نمک در آب محو می‌شود.»

برخی از احکام فرعی «تهمت»

لزوم رعایت امانت در خلاصه‌کردن خبر

پرسش :بسیارى از سخنرانی‌ها، بیانیّه‌ها، مصاحبه‌ها و مانند آن داراى متونى طولانى است درحالى‌که خبرنگار مجبور به خلاصه‌کردن آن مى‌باشد. در خلاصه‌گیرى، امکان فاصله‌گرفتن از مضمون، و احیاناً القاى یک‌مفهوم دیگر وجود دارد. آیا این کار نیز خیانت در امانت محسوب مى‌شود؟

پاسخ: اگر مفهوم متن یا مقصود گوینده و نویسنده در فرض مذکور عوض شود، بدون رضایت صاحب آن جایز نیست.[86]

بهانه‌دادن به دست تهمت‌زنند‌گان به شیعه

نمازخواندن بر سجاده‌‏ای که شکل‌هایی روی آن رسم شده و یا بر مهری که دارای نقش است، فی نفسۀ اشکال ندارد؛ ولى اگر به گونه‏اى باشد که بهانه به‌دست کسانى دهد که تهمت به شیعه مى‏‌زنند، تولید آن و نمازخواندن بر آن جایز نیست؛ و همچنین اگر موجب تفرق حواس و از بین رفتن حضور قلب در نماز شود، کراهت دارد.[87]

دفع تهمت

شرکت ظاهری در نماز جماعت برای یک‌غرض عقلایی، مثل دفع تهمت اشکال ندارد؛ ولی آهسته‌خواندن حمد و سوره در قرائت نمازی که باید بلند خوانده شود، مثل نماز مغرب و عشا برای اظهار اقتدا به امام جماعت، صحیح و مُجزِی نیست.[88]

یکی از مواردی که سرّی‌دادن صدقه تأکید نشده‌است:

دفع تهمت: یعنی برای اینکه در معرض تهمت قرار نگیریم، علنی صدقه بدهیم (مثلا برای اینکه متهم نشویم انسان بخیل یا خسیسی هستیم، صدقه را علنی می‌دهیم.)[89]

توبه از «تهمت»

پرسش: افترا و تهمت‌زدن به دیگران درصورت عدم اثبات چه حکمی دارد و وظیفۀ کسی که تهمت زده چیست؟

پاسخ: تهمت از گناهان بزرگ است و توبۀ جدّی و واقعی از آن لازم است و باید گفته‌های خود را نزد هر‌کس که رسانده است، تکذیب کند و رضایت کسی را که به او تهمت زده است، به‌دست‌آورد.[90]

 

نمامی (سخن‌چینی)

«نمامی (سخن‌چینی)»، در ثقلین

الف. در قرآن

<وَ لَا تُطِعْ ‌کلَ حَلَّافٍ مَّهِینٍ هَمَّازٍ مَّشَّاءِ بِنَمِیمٍ...>[91]

«و از هر سوگند خورده زبون و فرومایه فرمان مبر؛ آن‌که بسیار عیب‏جوست، و براى سخن‏چینى در رفت‌وآمد است.»

ب. در روایات

«عَنْ عَبْدِاللَّهِ‌بْنِ‌سِنَانٍ عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: قَالَ رَسُولُ‌اللَّهِ؟ص‏؟: أَلَا أُنَبِّئُ‌کمْ بِشِرَارِ‌کمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ- قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَةِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّةِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِب‏.»[92]

«از امام صادق{علیه السلام} ‌که رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: «شما را به بدترین خودتان آگاه نکنم؟ گفتند: چرا یا رسول اللَّه، فرمود: آنها ‌که به سخن چینى روند و میان دوستان جدائى افکنند و براى پا‌کان عیب جویند.»

معنا و حکم «سخن‌چینی»[93]

«نمیمه» آن است که قولی را از کسی پیش کسی ببرید و آن کسی که قول را پیش او ‌بردید، همان کسی است که آن قول دربارۀ او گفته ‌شده‌است؛ مثل اینکه زید نزد شما از عَمرو بدگویی می‌کند و شما عین کلام او رابه عمرو می‌گویید.

فرقی ندارد که نمّام و سخن‌چین قصد فساد و فتنه داشته باشد یا خیر. درهرصورت، کار او در جهت فساد و افساد است؛ یعنی جهت خیری در آن وجود ندارد، نیّت خیری در او نیست.[94]

یکی از احکام فرعی آن

اجیر برای نمامی

اگر کسی فردی را برای نمّامی اجیر کند، این معامله حرام است.[95]

فحش و دشنام

«فحش و دشنام»، در ثقلین

الف. در قرآن

<وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُون>[96]

«و معبودانى را که کافران به جاى خدا مى‏پرستند، دشنام ندهید که آنان هم از روى دشمنى و نادانى خدا را دشنام خواهند داد. این‌گونه براى هر امتى اعمالشان را آراستیم [تا به کیفر لجاجت و عنادشان گمان کنند که آنچه انجام مى‏دهند، نیکو است،] سپس بازگشت همۀ آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود؛ پس آنان را به اعمالى که همواره انجام مى‏دادند، آگاه مى‏کند.»

ب. در روایات

«عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}:‏ سِبَابُ الْمُؤْمِنِ کَالْمُشْرِفِ عَلَى الْهَلَکَةِ.»[97]

«سکونی از امام صادق{علیه السلام} نقل می‌کند که رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: دشنام بر مؤمن، مانند پرت‌شدن در هلاکت است‏.»

اقسام «دشنام»

حکم سَبّ غیر‌شیعه و کافر

سب و دشنام مؤمن -خواه شیعه و خواه غیرشیعه- حرام است؛ اما سبّ کافر ‌در‌صورتی‌که ظلم به او باشد، حرام است و اگر ظلم محسوب نشود، مکروه است؛ مگر در جایی که لازم باشد کفار را هجو کنند.[98]

احکام فرعی آن

شرط حضور شنونده

در حرمت دشنام، حضور مخاطب شرط است؛ چه مخاطب همان فردِ مسبوب (دشنام‌داده‌شده) باشد، چه غیراو؛ بنابراین اگر انسان در خلوت که مخاطبی ندارد دشنامی به دیگری بدهد، حرام نیست.[99]

لعن و نفرین به‌ناحق

«لعن و نفرین به‌ناحق»، در روایات

«عَنْ أَبِی‌حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ{علیه السلام} یَقُولُ: إِنَّ اللَّعْنَةَ إِذَا خَرَجَتْ مِنْ فِی صَاحِبِهَا تَرَدَّدَتْ بَیْنَهُمَا فَإِنْ وَجَدَتْ مَسَاغاً وَ إِلَّا رَجَعَتْ عَلَى صَاحِبِهَا.»[100]

«ابو‌حمزه ‌ثمالى گوید: شنیدم امام باقر{علیه السلام} مى‏فرمود: همانا لعنت زمانی که از دهان صاحب خود بیرون بیاید، میان او و طرف لعن‌شده مردّد بماند، پس اگر مجوّزى بیابد (بر ملعون می‌ماند) وگرنه به گویندۀ خود بر می‌گردد.»

یکی از مصادیق «لعن و نفرین به‌ناحق»

لعن و اهانت به مقدسات اهل‌سنت[101]

پرسش: لعن یا اهانت به یکی از خلفا و همچنین برخی از همسران پیامبر{صلوات الله علیه}، آشکارا یا مخفیانه چه حکمی دارد؟ آیا بیان مطاعِن ایشان در مجالس عمومی جایز است؟ تشکیل مجالس عیدالزهرا؟س؟، آشکارا یا مخفیانه چه حکمی دارد؟

پاسخ: هرگونه گفتار یا کردار و رفتاری که در زمان حاضر -‌در خفا و علنی‌- سوژه و بهانه به دست دشمن بدهد و یا موجب اختلاف و تفرقه بین مسلمین گردد، شرعاً حرام اکید است. [102]

توهین، تحقیر و استهزا (تمسخر)

«توهین، تحقیر و تمسخر»، در ثقلین

الف. در قرآن

  1. تحقیر و توهین: <وَ نَادَى‏ فِرْعَوْنُ فىِ قَوْمِهِ قَالَ یَاقَوْمِ أَ لَیْسَ لىِ مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تجَرِى مِن تحَتىِ أَ فَلَا تُبْصِرُونَ 51 أَمْ أَنَا خَیرْ مِّنْ هَذَا الَّذِى هُوَ مَهِینٌ وَ لَا یَکاَدُ یُبِین>[103]

«و فرعون در میان قومش ندا داد، گفت: اى قوم من! آیا حکومت و پادشاهى مصر ویژه من نیست و این نهرها از زیر [کاخ‏هاى‏] من به فرمان من روان نیستند؟ آیا [عظمت و حشمت من و فقر و تهی‌دستى موسى را] نمى‏بینید؟»

«مگر نه این است که من از این کسى که خوار و بى‏مقدار است و نمى‏تواند روشن و گویا سخن گوید، بهترم؟»[104]

  1. تمسخر: <یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسىَ أَن یَکُونُواْ خَیرْا مِّنهْمْ وَ لَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسىَ أَن یَکُنَّ خَیرْاً مِّنهْنَّ وَ لَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَکمُ‏ وَ لَا تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْایمَانِ وَ مَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُون>[105]

«اى اهل ایمان! نباید گروهى گروه دیگر را مسخره کنند، شاید مسخره شده‏ها از مسخره‌کنندگان بهتر باشند و نباید زنانى زنان دیگر را (مسخره کنند) شاید مسخره‌شده‏ها از مسخره کنندگان بهتر باشند و از یکدیگر عیب‏جویى نکنید و با لقب‌هاى زشت و ناپسند یکدیگر را صدا نزنید؛ بد نشانه و علامتى است اینکه انسانى را پس از ایمان آوردنش به لقب زشت علامت‏گذارى کنند. و کسانى که توبه نکنند، خود ستمکارند.»

ب. در روایات

1. توهین: «عَنْ حَمَّادِ بْنِ‌ بَشِیرٍ عَنْ أَبِی‌ عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه} قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی.»[106]

«حمادبن‌بشیر از امام صادق{علیه السلام} نقل می‌کند که فرمود: رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: خداى تعالى فرموده‌است: هرکه به یکی از دوستان من اهانت کند، به تحقیق به جنگ با من کمین کرده‌است.»

2. تحقیر: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ ‌أَبِی ‌حَمْزَةَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی‌ عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: مَنْ حَقَّرَ مُؤْمِناً مِسْکِیناً أَوْ غَیْرَ مِسْکِینٍ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَاقِراً لَهُ مَاقِتاً حَتَّى یَرْجِعَ عَنْ مَحْقَرَتِهِ إِیَّاه.»[107]

«حضرت صادق{علیه السلام} فرمود: هرکه مؤمنى را خوارشمارد، چه (آن مؤمن) مستمند باشد یا غیرمستمند، پیوسته خداى عزّوجل او را خوار و دشمن دارد، تا آنگاه که از خوارشمردن آن مؤمن برگردد.»

3. استهزا: «عَنْ أَبِی‌خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ زَیْنَ الْعَابِدِینَ عَلِیَّ‌بْنَ‌الْحُسَیْنِ{علیه السلام} یَقُول‏: ...وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ عِصْیَانُ الْعَارِفِ بِالْبَغْیِ وَ التَّطَاوُلُ عَلَى النَّاسِ وَ الِاسْتِهْزَاءُ بِهِمْ وَ السُّخْرِیَّةُ مِنْهُم‏ و... .»[108]

«ابوخالد کابلی می‌گوید: از امام زین‌العابدین علی‌بن‌الحسین{علیه السلام} شنیدم که می‌فرمود: ...و گناهانی که بلایا را نازل می‌کند عبارت است از سرکشی انسان آگاه به بغی و تکبر بر مردم و استهزا و مسخره‌کردن آن‌ها و... .»

معنا و حکم «استهزا (تمسخر)»

برخی از مصادیق و احکام فرعی «توهین» و «استهزا»

حکم تمسخر غیرمسلمانان

پرسش: حکم شرعی مسخره‌کردن غیرمسلمانان (مانند مسخره‌کردن حرف‌زدنشان و یا قد و قامت آن‌ها و یا کشیدن کاریکاتور آن‌ها)، چیست؟

پاسخ: موارد مختلف است؛ اما اگر شرایط به‌صورتی باشد که ظلم در حق طرف مقابل محسوب شود، فرقی بین مسلمان و غیرمسلمان در این جهت نیست.[109]

حکم تقلید صدا و ادادرآوردن

پرسش: آیا تقلید صدا و ادادرآوردن گناهی مستقل از تمسخر- و فی‌نفسه- حرام است؟ لذا اگر مثلاً شخصی ادای صدای مؤمنی یا فعلش را درآورد و هدفش الگوگیری و تقلید نیکو از او باشد، این گناه دارد؟ (نظیر اینکه ادای سبک صحبت‌کردن یک‌سخنران یا مداحی یک‌مداح درآورد که البته بعضاً موجب سرور یا تشویق‌کردن مستمعین نیز می‌شود.)

پاسخ: موارد مختلف است؛ و در فرض سؤال، تقلید صدا، اگر مستلزم مسخره‌کردن و یا توهین به شخصی باشد، جایز نیست.[110]

حکم لطیفه

پرسش: گفتن یا شنیدن لطیفه‌هاى رایج در کشور که مربوط به اقوام مختلف است، چه حکمى دارد؟

پاسخ: اگر غیبت بوده و یا موجب اذیت و هتک مؤمنى باشد، جایز نیست.[111]

تمسخر و تقلید زبان‌ها و لهجه‌ها

تقلید از لهجه‌های مناطق مختلف، ‌در‌صورتی‌که برای تمسخر و استهزا باشد، در حرمت آن هیچ شکی نیست؛ اگرچه غیبت نیست؛ چون این لهجۀ خاص، امر مستوری نیست. علاوه‌بر اینکه اصلا عیب نیست، ازاین‌رو غیبت نیست.

امّا اگر از روی تمسخر و استهزا باشد، حرام است و فرقی هم نمی‌کند که لهجۀ عمومی منطقه‌ای را تقلید کند یا شخص خاصی را؛ تنها تفاوت در این است که اگر غرض او تقلید لهجۀ عموم باشد، این اهانت به همۀ آن جمعیت می‌شود که طبعاً آثار خاص خودش را دارد؛ مثلاً اگر بخواهد استحلال [طلب حلالیت] کند، بایستی از یکایک‌ آن‌ها حلالیت بطلبد، اما آنجایی که یک‌نفر باشد، از یک‌نفر استحلال می‌کند.[112]

حکم دیدن یا شنیدن برنامه‌های طنز

پرسش: آیا دیدن یا شنیدن برنامه‏های طنز از رادیو و تلویزیون، اشکال دارد؟

پاسخ: گوش‌دادن به برنامه‏هاى طنز و نمایش‏هاى فکاهى و دیدن آن‌ها اشکال ندارد؛ مگر آنکه مستلزم اهانت به مؤمنى باشد.[113]

بدصدا‌کردن نام دیگران

پرسش: مى‌خواستم بدانم که اگر به‌جاى «محمّد» به دوستان خودمان بگوییم: «ممّد»، اشکالى دارد یا نه؟

پاسخ: اشکال ندارد، ولى مناسب است اسم را صحیح بگویید و اگر این‌گونه نامیدن موجب ایذا یا هتک او شود، جایز نیست.[114]

اهانت به دیگران، به بهانۀ مشاوره

پرسش: روان‌پزشکان غالباً برای دستیابی به علل بیماری و راه‌های درمان آن سؤالاتی راجع به امور شخصی و خانوادگی بیمار از او می‏کنند؛ آیا برای بیمار پاسخ‌دادن به آن سؤالات جایز است؟

پاسخ: اگر مفسده‏ای بر آن مترتّب نشود و غیبت و اهانت به شخص دیگری هم محسوب نشود، اشکال ندارد.[115]

یکی از استثنائات «تحقیر و توهین»

پرسش: اگر امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر مستلزم بی‌آبرویی کسی که واجب را ترک کرده و یا فعل حرام را به‌جا آورده باشد و موجب کاسته‌شدن احترام او در برابر مردم گردد، چه حکمی دارد؟

پاسخ: اگر در امربه‌معروف و نهى‌از‌منکر، شرایط و آداب آن رعایت شود و از حدود آن تجاوز نشود، اشکال ندارد.[116]

توبه از «استهزا (تمسخر)»

[اگر شخصی جمعیتی را مسخره کند،] اگر بخواهد استحلال [طلب حلالیت] کند، بایستی از یکایک ‌آن‌ها حلالیت بطلبد؛ امّا آنجایی که یک‌نفر باشد، از یک‌نفر استحلال می‌کند.[117]

توبه از «توهین»

باید از شخصى که به او اهانت کرده، تحصیل رضایت نماید.[118]

مِراء (جدال)

«مراء»، در ثقلین

الف. در قرآن

<وَ لَا تَأْکُلُواْ مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلىَ أَوْلِیَائهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لمُشرکُون>[119]

«از آنچه [هنگام ذبح‌شدن‏] نام خدا بر آن برده‌نشده، نخورید، مسلماً خوردن آن فسق است؛ قطعاً شیاطین (شبهات ناروایى را به ضد احکام خدا) به دوستانشان القا مى‏کنند تا با شما مجادله و ستیزه کنند و اگر از آنان پیروى کنید، یقیناً شما هم مشرک هستید.»

ب. در روایات

«وَ قَالَ{صلوات الله علیه}‏: لَا یَسْتَکْمِلُ‏ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ‏ حَتَّى‏ یَدَعَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً.»[120]

«پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: حقیقت ایمان (در نزد) بنده به کمال نمى‏رسد مگر اینکه از خصومت و نزاع، هرچند حق با او باشد، دست بکشد.»

احکام فرعی «مراء»

جدال در احرام و قَسم مجادله‌ای

جدال‌کردن با دیگران اگر در بردارندۀ سوگند به خداوند باشد، برای فرد محرم، حرام است؛ مانند آنکه در مقام مُنازعه، «لا و الله» و «بلی و الله» بگوید.[121]

حکم قسم به نام‌های دیگر خداوند

احتیاط واجب آن است که از قسم‌خوردن به نام‌هایی که ترجمۀ واژۀ «الله» به زبان‌های دیگر است ـ‌مانند کلمۀ «خدا» در زبان فارسی‌ـ اجتناب کند. همچنین بنابر احتیاط واجب، باید از قسم‌خوردن به نام‌های دیگر خداوند مانند «رحمان، رحیم، قادر، متعال و...» در حال منازعه خودداری نماید.[122]

کفارۀ قَسم راست در احرام

اگر سوگند راست بر زبان آورد، در مرتبۀ اول و دوم فقط باید استغفار کند و کفاره‌ای بر عهده‌اش نیست؛ اما اگر بیش از دوبار چنین کند، باید یک‌گوسفند کفاره بدهد.[123]

کفارۀ قَسم دروغ در احرام

اگر سوگند دروغ یاد کند، در مرتبۀ اول و دوم باید یک‌گوسفند کفاره دهد و احوط آن است که در مرتبۀ دوم، دوگوسفند بدهد؛ اما اگر بیش از دوبار چنین کند، در مرتبه‌های بعد باید یک‌گاو کفاره بدهد.[124]

اِفتا (فتوادادن) و قضاوت به‌ناحق

«افتا و قضاوت به‌ناحق»، در ثقلین

الف. در قرآن

<إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ‏ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیرا>[125]

«خدا قاطعانه به شما فرمان مى‏دهد که: امانت‏ها را به صاحبانش بازگردانید و هنگامى که میان مردم داورى مى‏کنید، به عدالت داورى کنید. یقیناً [فرمان بازگردانیدن امانت و عدالت در داورى‏] نیکو چیزى است که خدا شما را به آن موعظه مى‏کند؛ بى‏تردید خدا همواره شنوا و بیناست.»

ب. در روایات

«عَنْ أَبِی‌هُرَیْرَةَ وَ عَبْدِ اللَّه‌ بْنِ ‌عَبَّاسٍ قَالا: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه} قَبْلَ وَفَاتِه‏ ... فَقَال‏: ... وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ‏ کَانَ کَمَنْ شَهِدَ شَهَادَةَ زُورٍ وَ یُقْذَفُ بِهِ فِی النَّارِ وَ یُعَذَّبُ بِعَذَابِ شَاهِدِ الزُّور... .»[126]

«ابوهریره و ابن‌عباس نقل کنند که: پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} برای ما قبل از وفاتشان خطبه ای خواندند..... پس [در فرازی از آن] حضرت می‌فرمایند: ...و هر که طبق قوانین الهى داورى نکند، همانند کسى باشد که به‌دروغ شهادت داده‌است و مجازاتش آن است که به دوزخ پرتابش نمایند [و] کیفرى چون کیفر شاهد دروغین شامل حالش گردد... .»

مقصود از «افتا و قضاوت ناحق»

منظور ما از «اِفتای ناحق»، اعم از فتوادادن بدون علم و آگاهیِ لازم (اجتهاد) و نیز بیان فتوای اشتباه و... می‌باشد.

همچنین «قضاوت ناحق»، اعم از قضاوت ناحق و نادرست قاضی و نیز قضاوت‌های ناحق آحاد مردم در معاشرات و تعاملات با یکدیگر است.

بر اهل علم و دقت پوشیده نیست که این دوموضوع، در واقع از هم مستقل بوده و تفاوت‌هایی دارند که در این مجال نمی‌توان به آن پرداخت؛ اما به‌دلیل اشتراکاتی که دارند، در این بخش هردو بررسی می‌شوند.[127]

احکام فرعی «افتا و قضاوت ناحق»

نقل اشتباه فتوا

اگر شخصی فتوای مرجع تقلید را اشتباه نقل کند، درصورت امکان، واجب است اشتباهِ خود را اصلاح کند.[128]

تکلیف گوینده و شنوندۀ فتوای مشتبه

پرسش: آیا جایز است کسی که اجازه از مجتهد ندارد و در بعضی از موارد مرتکب اشتباه در نقل فتوا و احکام شرعی ‌شده‌است، متصدی نقل فتوای مجتهد و بیان احکام شرعی شود؟ وظیفۀ ما ‌در‌صورتی‌که این شخص احکام را از روی رسالۀ عملیه نقل می‌کند، چیست؟

پاسخ: ...و اگر در موردى اشتباه کرد، چنانچه متوجه اشتباه خود شد، بر او واجب است شنونده را از آن اشتباه آگاه نماید. به‌هرحال، بر مستمع جایز نیست تا اطمینان به صحّت‏ گفتار گوینده پیدا نکرده، به نقل او عمل کند.[129]

تجسس[130] و افشای سر

«تجسس و افشای سر و...»، در ثقلین

الف. در قرآن

<یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ>[131]

«ای اهل ایمان! از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید؛ زیرا برخی از گمان‌ها گناه است، و [در اموری که مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحص و پی‌جویی نکنید، و از یکدیگر غیبت ننمایید، آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ بی‌تردید (از این کار) نفرت دارید، و از خدا پروا کنید که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است.»

ب. در روایات

«عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی‌ جَعْفَرٍ{علیه السلام} قَالَ: کَفَى بِالْمَرْءِ عَیْباً أَنْ یَتَعَرَّفَ مِنْ عُیُوبِ النَّاسِ مَا یَعْمَى عَلَیْهِ مِنْ أَمْرِ نَفْسِهِ أَوْ یَعِیبَ عَلَى النَّاسِ أَمْراً هُوَ فِیهِ لَا یَسْتَطِیعُ التَّحَوُّلَ عَنْهُ إِلَى غَیْرِهِ أَوْ یُؤْذِیَ جَلِیسَهُ بِمَا لَا یَعْنِیهِ.»[132]

«حضرت باقر{علیه السلام} فرمود: این عیب براى مرد بس است که از عیب‌هاى مردم چیزى را جست‌وجو کند (و درصدد فهمیدن آن برآید) که از دیدن آن در خود نابینا است یا چیزى را بر مردم عیب گیرد که در خود او هست و نتواند از آن عیب بیرون آید و به­ حال دیگرى درآید یا همنشین خود را به‌ چیزى که به‌ کارش نخورد، آزار دهد.»

اقسام و مصادیق «تجسس و افشای سر»

برملاکردن اسرار اشخاص

(ذیل تعریف غیبت:)...گاهی امرمستوری پسندیده‌است، ولی به طور طبیعی انسان دوست ندارد دیگران بفهمند؛[133] در چنین مواردی افشای آن حرام است، ولی غیبت نیست؛ (مثلا بگوید: «این زن و شوهر هر وقت به هم می‌رسند، به هم اظهار محبّت و عشق می‌کنند.») پس اگر عناوین دیگری بر آن مترتّب شد، مثل عنوان ایذا، در معرض خطر قراردادن یا برملاکردن اسراری که دوست ندارند آن اسرار فاش شود، این کار حرام است، اما غیبت نیست.[134]

حکم تجسس و تحقیق، به انگیزۀ نهی‌ازمنکر یا کشف تخلفات

پرسش: آیا تجسّس در امور شخصی و غیرشخصی مؤمنین به‌دلیل امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، ‌در‌صورتی‌که از آنان ارتکاب حرام یا ترک معروف مشاهده شود، جایز است؟ اشخاصی که برای کشف تخلفات مردم تجسّس می‌کنند با اینکه مکلف به این کار نیستند، چه حکمی دارند؟

پاسخ: مبادرت به امر بررسی و تحقیق قانونی نسبت به کار اداری کارمندان و غیر‌آنان توسط مأموران رسمی تفحّص و تحقیق در چارچوب ضوابط و مقرّرات قانونی اشکال ندارد؛ ولی تجسس در کار دیگران و یا تحقیق دراعمال و رفتار کارمندان برای کشف اسرار آنان در خارج از حدود و ضوابط قانونی برای آن مأموران هم جایز نیست.[135]

سخن‌گفتن از اسرار شخصی نزد مردم

پرسش: آیا سخن‌گفتن از اسرار شخصی و امور خصوصی و سرّی در برابر مردم جایز است؟

پاسخ: کشف و بیان امور خصوصی و شخصی در برابر دیگران اگر به نحوی مربوط به افراد دیگر هم باشد و یا موجب ترتّب مفسده شود، جایز نیست.[136]

ضبط صدا

پرسش: آیا ضبط‌کردن صداى دیگران (بدون قصد هیچ‌گونه استفاده سوء) نیازمند کسب اجازه و دادن اطلاع است؟ در‌مورد عکس و فیلم چطور؟

پاسخ: موارد مختلف است؛ اگر صحبت و حضور در جلسۀ عمومى و در ملأ عام نباشد، ضبط صدا و برداشتن عکس و گرفتن فیلم بدون اجازۀ طرف جایز نیست.[137]

ورود به حریم خصوصی افراد و تصویربرداری

پرسش: ورود به منازل دیگران و تصویربردارى و انتشار آن چه حکمى دارد؟

پاسخ: ورود به حریم خصوصى اشخاص بدون اجازه، شرعاً جایز نیست؛ اگرچه عنوان تجسّس بر آن منطبق نباشد؛ و گرفتن فیلم و عکس و مانند آن به‌صورت مخفیانه شرعاً حرام و انتشار آن، حرام دوم است.[138]

چک‌کردن گوشی همسر

پرسش: اگر کسی گوشی همسرش را چک کند و پیغام‌هایی را که با خانم‌ها و آقایان داشته بخواند، شرعاً اشکال دارد؟

پاسخ: بدون اذن و رضایت ایشان جایز نیست.[139]

احکام فرعی «تجسس و افشای سر»

 تحقیق از اموال و گزارشش به ظالم و ضمان حاصل از آن

پرسش: تحقیق از اموال مؤمنین و گزارش آن به دولت و حاکمِ ظالم به‌خصوص اگر منجر به اذیت و ورود خسارت به آن‌ها شود، چه حکمی دارد؟

پاسخ: این قبیل اعمال از‌نظر شرعی حرام هستند و ‌در‌صورتی‌که خسارت وارده به‌دلیل خبرچینی از مؤمنین نزد ظالم باشد، موجب ضمان می‏گردد.[140]

وظیفۀ مسئولین در قبال تجسس نیروهای امنیتی

پرسش: گاهی بعضی از نیروهای امنیتی ورود به بعضی از مراکز و نفوذ در گروه‌ها را برای کشف مراکز فحشا و گروه‌­های تروریستی ضروری می‏دانند، همان‌گونه که روش‌های تجسّس و تحقیق نیز همین را اقتضا می‏کنند، این کار از‌نظر شرعی چه حکمی دارد؟

پاسخ: اگر با اجازۀ مسئول مربوطه و با التزام به رعایت ضوابط و مقرّرات قانونی باشد و از آلوده‌شدن به گناه و ارتکاب فعل حرام اجتناب شود، اشکال ندارد؛ و بر مسئولین نیز واجب است که بر کار آنان از این جهت نظارت و توجه کامل داشته باشند.[141]

استثنائات «تجسس و افشای سر»

تحقیق و تفحص برای احقاق حق و مصلحت اهم

پرسش: تعدادی گزارش کتبی راجع‌به اختلاس اموال دولتی توسط یکی از کارمندان دریافت گردیده که بعد از انجام تحقیقات در‌مورد این اتهام، صحّت‏ بعضی از آن گزارش‌ها برای ما آشکار ‌شده‌است؛ ولی هنگام تحقیق از فرد متهم، خود او همۀ اتهامات را انکار می‏کند؛ آیا ارسال این گزارشات به دادگاه باتوجه‌به اینکه باعث ازبین‌رفتن آبروی شخص می‏شود، جایز است یا خیر؟ و بر فرض عدم جواز، اشخاصی که از این مسئله مطلع هستند، چه تکلیفی دارند؟

پاسخ: اگر فردی که مسئول حمایت و حفظ بیت‏المال و اموال دولتی است، از اختلاس آن اموال توسط یکی از کارمندان یا غیر او مطلع شود، از‌نظر شرعی و قانونی مکلّف است برای احقاق حق، اطّلاعات خود را در این زمینه به نهادهای مربوطه ارائه دهد و ترس ازبین‌رفتن آبروی متهم از‌نظر رسمی مجوّزی برای کوتاهی از احقاق حق جهت حفظ بیت‌المال محسوب نمی‏شود و افراد دیگر، گزارشات خود را مستنداً به مسئولین مربوطه ارائه دهند تا ایشان بعد از تحقیق و تفحّص و اثبات مطلب، اقدام نمایند.[142]

 تجسس نیروهای امنیتی

پرسش: گاهی بعضی از نیروهای امنیتی ورود به بعضی از مراکز و نفوذ در گروه‌ها را برای کشف مراکز فحشا و گروه‌های تروریستی ضروری می‏دانند، همان‌گونه که روش‌های تجسّس و تحقیق نیز همین را اقتضا می‏کنند، این کار از‌نظر شرعی چه حکمی دارد؟

پاسخ: اگر با اجازۀ مسئول مربوطه و با التزام به رعایت ضوابط و مقرّرات قانونی باشد و از آلوده‌شدن به گناه و ارتکاب فعل حرام اجتناب شود، اشکال ندارد و بر مسئولین نیز واجب است که بر کار آنان از این جهت نظارت و توجه کامل داشته باشند.[143]

گزارش‌دادن برای نهی از منکر و شروط آن

پرسش: آیا جایز است دانشجویان یکی از مراکز آموزشی گزارش‌هایی از منکراتی را که مشاهده می‏کنند به مسئولین فرهنگی ارائه دهند تا از ارتکاب آن‌ها جلوگیری شود؟

پاسخ: اگر گزارش‌ها راجع به امور علنی باشد و عنوان تجسّس و غیبت بر آن‌ها صدق نکند، اشکال ندارد و بلکه ‌در‌صورتی‌که جزء مقدمات نهی‌ازمنکر باشد، واجب است.[144]

توبه از «افشای سر»

پرسش: اگر کسی راز مؤمنی را فاش کرد، حالا که دیگر کار از کار گذشته؛ اما این شخص توبه کرده، چه وظیفه‌ای دارد؟ (خصوصاً در جایی که خبر او پخش شده و خیل کثیری از آن مطلع شده‌اند.)

پاسخ: در‌هر‌صورت، مرتکب گناه شده و باید توبه و استغفار کند و اگر به خاطر این افشا، خسارتی به مؤمن وارد شده، باید جبران کند.[145]

نقض عهد شرعی

«نقض عهد»، در ثقلین

الف. در قرآن

<وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ ‌کانَ مَسْئولاً>[146]

«و به مال یتیم تا زمانى ‌که به سنّ بلوغ و رشدش برسد، جز به بهترین شیوه نزدیک نشوید؛ و به عهد و پیمان وفا ‌کنید، زیرا [روز قیامت] دربارۀ پیمان بازخواست خواهد شد.»

ب. در روایات

«عَلِیّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ{علیه السلام} قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ عَاهَدَ اللَّهَ فِی غَیْرِ مَعْصِیَةٍ مَا عَلَیْهِ إِنْ لَمْ یَفِ لِلَّهِ بِعَهْدِهِ، قَالَ: یُعْتِقُ رَقَبَةً أَوْ یَتَصَدَّقُ بِصَدَقَةٍ أَوْ یَصُومُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ.»[147]

«جناب علی‌بن‌جعفر از برادرشان، امام جعفر صادق{علیه السلام} نقل می‌کند که می‌گوید: از ایشان پیرامون مردی که با خداوند، در غیرمعصیت، عهد می‌بندد، سؤال کردم که اگر به عهدش با خداوند وفا نکند (وظیفه‌اش چیست؟)، حضرت{علیه السلام} فرمود: باید یک‌برده آزاد کند یا صدقه‌ای بدهد یا دوماه پی‌درپی روزه بگیرد.»

تعریف «عهد با خداوند»

یعنی انسان با خدا عهد ببندد که کاری را انجام دهد یا ترک کند؛ مانند اینکه بگوید: «با خدا عهد می‌‌بندم که نماز را اول ‌وقت بخوانم» یا «بر من است عهد خداوند که نماز را اول ‌وقت بخوانم».[148]

اقسام و احکام فرعی «نقض عهد شرعی»

عهد مطلق و عهد مشروط

عهد نیز مانند نذر می‌‌تواند مطلق باشد؛ مانند اینکه گفته شود: «با خدا عهد می‌‌بندم که نمازم را اول وقت بخوانم.» و می‌‌تواند معلّق بر شرطی باشد؛ مانند: «اگر در امتحان موفق شدم، با خدا عهد می‌‌بندم که نمازم را اول‌وقت بخوانم.»[149]

واجب‌شدن عملی که با خدا عهد بسته

پرسش: بنده عهد کردم که اگر گناهی را انجام دهم، یک‌سال تمام روزه بگیرم، با این بیان که بر زبانم جاری شده: «خدایا عهد می‌کنم اگر یک‌بار دیگر این گناه را انجام دهم یک‌سال روزه بگیرم.» حالا متأسفانه آن گناه را انجام دادم. آیا باید یک‌سال تمام روزه بگیرم؟ یا راه دیگری هم وجود دارد؟

پاسخ: عهد شرعی منعقد ‌شده‌است و اگر با اختیار و توجه مرتکب آن گناه شده‌اید، باید یک‌سال روزه بگیرید.[150]

 کفارۀ نقض عهد با خداوند

مانند کسی است که یک‌روز از ماه رمضان را عمداً افطار کند؛ یعنی باید شصت‌روز روزه بگیرد یا شصت‌فقیر را غذا دهد.[151]
 

[1]. این عنوان شامل شهادت دروغ و قسم دروغ نیز می‌شود.

[2]. النحل، 105.

[3]. الکافی، ج2، ص338.

[4]. ثواب‌الأعمال و عقاب‌الأعمال، ص226.

.[5] همان، ص225.

[6]. مقصود از مطابقت و عدم مطابقت خبر با واقع این است که اگر مراد متکلم از این کلام با واقع مطابق بود، خبر صدق است و اگر مراد متکلم از این خبر مطابق با واقع نبود، خبر کذب است؛ نه اینکه تنها ظاهر کلام -بدون توجه به مراد متکلم- اگر مطابق با واقع باشد صدق، وگرنه کذب است. (رسالۀ آموزشی، ج2، درس 21)

[7]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس 21.

[8]. همان.

[9]. همان.

[10]. همان.

[11]. حکایات و قصه‌ها نیز شبیه همین شوخی‌هاست که این‌ها در مقام هزل نیست؛ مثلاً رمان‌های طولانی، ممکن است هزاربار از قول شخصیت‌های داستان مطلبی را نقل کنند، این هم ملحق به هزل است؛ بنابراین از جهت کذب‌بودن حرام نیست؛ هرچند ممکن است از جهت دیگری، حرام شوند؛ مثل جایی که مفسده‌ای به دنبال داشته باشد. (همان)

[12]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات، احکام متفرقه.

[13]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری.

[14]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات، احکام تحصیل.

[15]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس82.

[16]. رسالۀ اجوبة‌الاستفتائات، سؤال 1611.

[17]. همان.

[18]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری.

[19]. رسالۀ اجوبة‌الاستفتائات، سؤال 1609.

[20]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس 22.

[21]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات، دروغ.

[22]. همان.

[23]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری.

[24]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس 21.

[25]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات.

[26]. مناسک حج، مسئلۀ 247.

[27]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس 22.

[28] طلب‌کنندۀ ودیعه (امانت‌گیرنده).

[29]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس 72.

[30]. همان، درس 21.

[31]. همان.

[32]. همان.

[33]. مانند همین مثال‌‌هایی که بالاتر بیان شد.

[34]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس 21.

[35]. الحجرات، 12.

[36]. بحارالأنوار، ج‏72، ص248.

[37]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس17.

[38]. همان.

[39]. همان.

[40]. همان.

[41]. همان.

[42]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات.

[43]. کودکی که خوب و بد را تشخیص می‌دهد.

[44]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات.

[45]. منظور از متعلّقات شخص، اموری است که به‌نوعی مرتبط با شخص است، مانند خانه و خانوادۀ او، لباس او و... .

[46]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس17.

[47]. همان، درس18.

[48]. همان.

[49]. همان.

[50]. همان.

[51]. همان.

[52]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات.

[53]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس18.

[54]. استفتا ازپایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری.

[55]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات جدید.

[56]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس19.

[57]. همان.

[58]. مثلاً وقتی گفته می‌شود: «فلانی مال ناحق خورده»، بگوییم: «از کجا معلوم؟! شاید معامله کرده یا شاید حلال بوده‌است!» اگر هم به‌ گونه‌ای است که نمی‌شود آن را توجیه کرد، مثلاً بگوید: «بشر جایزالخطاست» یا «ممکن است تاکنون توبه و استغفار کرده باشد.»

[59]. نکته: چنین نیست که در همۀ موارد غیبت‌های مجاز، غیبت‌شونده مستحق غیبت بوده باشد تا عمل این شخص حلال واقعی باشد. پس شنیدن این غیبت جایز نیست و رد آن نیز واجب است. (رسالۀ آموزشی، ج2، درس19)

[60]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات.

[61]. همان.

[62]. همان، درس18.

[63]. همان، مقدمه.

[64]. البته ممکن است در مواردی عنوان دیگری بر آن صدق کند که موجب حرمت آن شود. فرض کنید یک‌مأمور اطلاعاتی در جایی نفوذ کند و اگر بفهمند که اهل نماز و عبادت است، مصلحت بزرگی را از دست بدهد یا او را در معرض خطر قرار دهد. (رسالۀ آموزشی، ج2، درس17)

[65]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات جدید.

[66]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس20.

[67]. همان.

[68]. همان.

[69]. همان.

[70]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات جدید.

[71]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس20.

[72]. همان.

[73]. مثلاً کسی در‌مورد خواستگار دخترش با شما مشورت می‌کند، اگر بخواهید به او مشورت بدهید و نصیحت کنید، ناچارید از خواستگار غیبت کنید یا کسی می‌خواهد با دیگری شراکت مالی داشته باشد و با شما مشورت می‌کند یا شخصی در نظر دارد فردی را در منصب مهمی بگمارد و با شما مشورت می‌کند. در اینجا لازم است که از آن شخص غیبت کنید. (همان)

[74]. مثلاً فردی که در امر ازدواج مشورت می‌کند، چنانچه طرف مشورت از ظالم و جائر و فاسق‌بودن آن فرد مطلع باشد، باید نصح کند و صفات او را بگوید؛ در غیر این‌صورت ظلم بزرگی کرده و خسارت جبران‌ناپذیری بر مشورت‌کننده زده است. پس در اینجا، ملاکِ نصیحت اقواست. (همان)

[75]. مثلاً کسی مطلبی را که از دین نیست، در دین وارد می‌کند و مردم را به آن دعوت می‌کند. درحالی‌که مردم نمی‌دانند این‌ها بدعت و خلاف حقایق الهی است و به دین مربوط نیست؛ اگر با غیبت از او، جلوی فساد گرفته شود، غیبت واجب است. (همان)

[76]. همان.

[77]. رسالۀ اجوبۀ‌الاستفتائات، سؤال 1391.

[78]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس20.

[79]. همان.

[80]. مثلاً پول مختصری را می‌خواهند از او بگیرند، برای اینکه جلوی این کار را بگیرد، غیبت بزرگی از او می‌کند و می‌گوید: «دیشب ایشان گدایی رفته بود»، این برای مؤمن اهانت بزرگی است؛ بنابراین باید اهمیت ضررها و کشف عیوب را ملاحظه کرد و هرکدام اهمیت بیشتر داشت، آن را مقدم کرد. (همان)

[81]. همان.

[82]. همان.

[83]. همان، درس19.

[84]. النساء، 112.

[85]. الکافی، ج‏2، ص361.

[86]. پایگاه اطلاع­رسانی دفتر مقام معظم رهبری.

[87]. رسالۀ آموزشی، ج1، درس31.

[88]. همان، درس56.

[89]. همان، ج2، درس 61.

[90]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، تهمت‌زدن به دیگران.

[91]. القلم، 10 و 11.

[92]. الکافی، ج‏2، ص369.

[93]. نمامی و سخن‌چینی از اقسام و مصادیق گناه «فتنه انگیزی و تفرقه افکنی» است -که به‌صورت موضوعی مستقل و مفصل به آن پرداخته شده‌است-؛ اما به‌دلیل اهمیت و مورد ابتلا‌بودن «سخن‌چینی» به‌صورت مجزا در این مجال بررسی می‌شود.

[94]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس22.

[95]. همان.

[96]. الانعام، 108.

[97]. الکافی، ج‏2، ص359.

[98]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس 16.

[99]. همان.

[100]. الکافی، ج‏2، ص360.

[101]. «لعن و نفرین به‌ناحق» مصادیق متعددی دارد و همۀ مواردی که انسان مؤمنی را بی‌دلیل لعنت کند را شامل می‌شود؛ اما در میان فتاوای رهبر معظم انقلاب؟حفظ؟ غیر از استفتای ذکرشده، مورد دیگری یافت نشد.

[102]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری.

[103]. الزخرف، 52 و 51.

[104]. توضیح: دوآیۀ مذکور به یکی از رذایل اخلاقی فرعون اشاره می‌کند که پیامبرِ زمان خود، یعنی حضرت موسی{علیه السلام} را تحقیر نموده است، بدین طریق که با ابراز تکبرش خود را برتر از ایشان خوانده و همچنین بدون اینکه نام ایشان را بیاورد، با الفاظی توهین‌آمیز (مثل اسم اشارۀ «هذا» و «مَهین» -یعنی خوار-) از حضرت موسی{علیه السلام} یاد می‌کند.

[105]. الحجرات، 11.

[106]. الکافی، ج‏2، ص351.

[107]. همان.

[108]. وسائل‌الشیعة، ج‏16، ص281.

[109]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری.

[110]. همان.

[111]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات جدید.

[112]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس17.

[113]. رسالۀ أجوبة‌الاستفتائات، سؤال 1185.

[114]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات، اهانت به دیگران.

[115]. رسالۀ أجوبة‌الاستفتائات، سؤال 1395.

[116]. رسالۀ أجوبة‌الاستفتائات، سؤال 1053.

[117]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس17.

[118]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات، اهانت به دیگران.

[119]. الانعام، 121.

[120]. منیةالمرید، ص171.

[121]. مناسک حج، مسئلۀ 243.

[122]. همان، مسئلۀ 244.

[123]. همان، مسئلۀ 246.

[124]. همان، مسئلۀ 247.

[125]. النساء، 58.

[126]. ثواب‌الأعمال و عقاب‌الأعمال، ص288.

[127]. اهل تحقیق می‌توانند برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه، به کتب و مقالات مبسوط فقهی-اصولی که به این مسئله (تفاوت‌های فتوا، قضاوت و حکم) پرداخته‌اند، مراجعه و مطالعه نمایند.

[128]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات.

[129]. رسالۀ اجوبة‌الاستفتائات، سؤال 28.

[130]. درواقع «تجسس»، مختص زبان نیست؛ ولی از آنجایی که به‌نحوی مرتبط با «افشای سر» می‌شود، آن را در این بخش ذکر می‌نماییم.

2. الحجرات، 12.

[132]. الکافی، ج‏2، ص460.

[133]. مثل علاقات و ارتباطات زناشویی افراد.

[134]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس17.

[135]. رسالۀ اجوبة‌الاستفتائات، سؤال 1393.

[136]. همان، سؤال 1394.

[137]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات.

[138]. همان.

[139]. همان.

[140]. رسالۀ اجوبة‌الاستفتائات، سؤال 1392.

[141]. همان، سؤال 1396.

[142]. همان، سؤال 1388.

[143]. همان، سؤال 1396.

[144]. همان، سؤال1390.

[145]. استفتا از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری.

[146]. الإسراء، 34.

[147]. وسائل‌الشیعة، ج‏23، ص326.

[148]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس 66.

[149]. همان.

[150]. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، استفتائات، وجوب عمل به عهد.

[151]. رسالۀ آموزشی، ج2، درس 66.

فهرست مطالب