روز هشتم: ماهیت توبه؛ پشیمانی
پشیمانی، موجب آمرزش الهی
<وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً>[1]
«و هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق خدا از او اطاعت شود؛ و اگر آنان هنگامى که [با ارتکاب گناه] به خود ستم کردند، نزد تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند، و پیامبر هم براى آنان طلب آمرزش مىکرد، یقیناً خدا را بسیار توبهپذیر و مهربان مىیافتند.»
پشیمانی، بخش زیادی از توبه
«قالَ رَسولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: النَّدَمُ تَوبَةٌ.»[2]
«رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: پشیمانى، توبه است.»
«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: النَّدَمُ أحَدُ التَّوبَتَینِ.»[3]
«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: پشیمانى، نیمى از توبه است.»
«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}- فی وَصفِ التّائبینَ-: غَرَسُوا أشْجَارَ ذُنوبِهِم نُصْبَ عُیونِهِم وَ قُلوبِهِم وَ سَقَوها بمِیاهِ النَّدَمِ، فأثْمَرَتْ لهُمُ السَّلامةَ، وَ أعْقَبَتْهُمُ الرِّضا وَ الکَرامَةَ.»[4]
«امیرالمؤمنین{علیه السلام} در توصیف توبهگران فرمود: درختهاى گناهان خود را در برابر دیدگان و دلهاى خویش نشاندهاند و آنها را با آب پشیمانى آبیارى کردهاند. این درختها براى آنان میوه سلامت داده و خشنودى و کرامت در پى آورده است.»
«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: النَّدَمُ على الخَطیئةِ اسْتِغْفارٌ.»[5]
«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: پشیمانى از گناه، همان آمرزشخواهى است.»
«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: النَّدَمُ على الذَّنبِ یَمنَعُ مِن مُعاوَدَتهِ.»[6]
«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: پشیمانى از گناه، مانع تکرار گناه مىشود.»
سخن امامخمینی{رحمة الله علیه}
بدان که از براى توبه کامله ارکان و شرایطى است که تا آنها محقق نشود، توبۀ صحیحه حاصل نشود. یکى از آنها -که رکن رکین اوست- ندامت و پشیمانى از گناهان و تقصیرات گذشته است؛ و دیگر، عزم همیشگی بر برگشتننمودن بر آن است. و ایندو در حقیقت، محقِق اصل حقیقت توبه و به منزلۀ مقومات ذاتیه آن است؛ و عمده در اینباب، تحصیل اینمقام و تحقق به اینحقیقت است؛ و آن، چنان صورت پذیرد که انسان متذکر تأثیر معاصى در روح و تبعات آن در عالم برزخ و قیامت بشود از وجه معقول و منقول. چنانچه پیش اصحاب معرفت مبرهن و در اخبار اهلبیتعصمت؟عهم؟ وارد است که از براى معاصى در عالم برزخ و قیامت صورتهایى است به مناسبت آنها که در آن عالم داراى حیات و اراده هستند و انسان را از روى شعور و اراده عذاب و آزار مىنمایند؛ چنانچه آتش جهنم نیز از روى شعور و اراده، انسان را مىسوزاند؛ زیرا که آن نشئه، نشئۀ حیات است. پس، در آن عالم صورتهایى نتیجۀ اعمال حسنه یا قبیحه ماست که با ما محشور مىگردد. در احادیث شریفه و قرآن کریم تصریحاً و تلویحاً این مطلب بسیار ذکر شده و مطابق است با مسلک حکماى اشراق و ذوق و مشاهدات اهل سلوک و عرفان. و همینطور از براى هر معصیتى در روح اثرى حاصل شود که آن را در احادیث شریفه به نقطۀ سودا (سیاه) تعبیر فرمودند؛ و آن کدورتى است که در قلب و روح پیدا شود و کمکم افزون مىشود و انسان را منتهى مىکند به کفر و زندقه و به شقاوت ابدى مىرساند. پس انسان عاقل اگر تنبه بر اینمعانى پیدا کرد و به فرمودههاى انبیا و اولیا؟عهم؟ و عرفا و حکما و علما به قدر قول یکنفر طبیب معالج اعتنا کرد، لابُد از معاصى پرهیز مىکند و گرد آنها نمىگردد؛ و اگر خداى نخواسته مبتلا شد، بهزودى از آن منزجر مىشود و پشیمان مىگردد، و صورت ندامت در قلبش ظاهر مىشود؛ و نتیجه اینپشیمانى و ندامت خیلى بزرگ است؛ و آثار آن خیلى نیکو است. و عزم بر ترک مخالفت و معصیت بر اثر ندامت حاصل شود. و همین که ایندو رکن توبه حاصل شد، کار سالک طریق آخرت آسان شود و توفیقات الهیه شامل حال او شود.[7]
٭٭٭
«گرچه ما بندگان پادشهیم
پادشاهان ملک صبحگهیم
گنج در آستین و کیسه تهی
جام گیتینما و خاک رهیم
هوشیار حضور و مست غرور
بحر توحید و غرقۀ گنهیم»[8]
توبه در هنگام مرگ
امامصادق{علیه السلام} مىفرماید: به رسول خدا{صلوات الله علیه} خبر دادند که فلان شخص در حال احتضار است. ایشان با عدّهاى بالاى سرش رفتند؛ فرمودند: اى ملکالموت! دست نگاهدار تا از او سؤالى داشتهباشم. سپس به آنشخص فرمود: چه مىبینى؟ گفت: سپیدى و سیاهى زیاد؛ فرمود: کدام به تو نزدیکتر است؟ عرض کرد: سیاهى؛ فرمود: بگو: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الْکَثیرَ مِنْ مَعاصِیکَ، وَ اقْبَلْ مِنِّى الْیَسیرَ مِنْ طاعَتِکَ»؛ الهى! بسیارىِ معاصى مرا بیامرز و طاعت و عبادت اندک مرا بپذیر! پس از گفتن این دوجمله بیهوش شد. حضرت فرمود: ملکالموت آسان بگیر تا از او سؤالى کنم. به هوش آمد؛ فرمود: چه مىبینى؟ گفت: سیاهى و سپیدى زیاد؛ فرمود: کدام به تو نزدیکترند؟ عرضه داشت: سپیدى؛ حضرت فرمود: «غَفَرَ اللَّهُ لِصاحِبِکُمْ»؛ خداوند دوست شما را مورد بخشش و مغفرت، لطف و رحمت، و کرم و عنایت قرار داد.[9]
٭٭٭
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ هَبْ لِی مَا یَجِبُ عَلَیَّ لَکَ، وَ عَافِنِی مِمَّا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْکَ، وَ أَجِرْنِی مِمَّا یَخَافُهُ أَهْلُ الْإِسَاءَةِ، فَإِنَّکَ مَلِیءٌ بِالْعَفْوِ، مَرْجُوٌّ لِلْمَغْفِرَةِ، مَعْرُوفٌ بِالتَّجَاوُزِ، لَیْسَ لِحَاجَتِی مَطْلَبٌ سِوَاکَ، وَ لَا لِذَنْبِی غَافِرٌ غَیْرُکَ، حَاشَاکَ وَ لَا أَخَافُ عَلَى نَفْسِی إِلَّا إِیَّاکَ، إِنَّکَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اقْضِ حَاجَتِی، وَ أَنْجِحْ طَلِبَتِی، وَ اغْفِرْ ذَنْبِی، وَ آمِنْ خَوْفَ نَفْسِی، إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، وَ ذَلِکَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ، آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.»[10]
«خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و از حقوقى که بر عهده من دارى بگذر، و از عذابى که مستحق آن هستم، معافم دار و از آنچه بدکاران از آن مىترسند، پناهم ده! زیرا تو بر عفو و بخشش کمال قدرت را دارى؛ و در آمرزش، موضع امید هستى، و به گذشت معروفى؛ نیازم را جز تو محل طلبیدنى نیست، و گناهم را غیر تو آمرزندهاى نباشد؛ حاشا که چنین نباشى، و من جز از تو بر خود ترس ندارم، که تو شایسته آنى که از تو پروا کنند و اهل آمرزشى؛ بر محمد و آلش درود فرست، و حاجتم را روا کن، و مطلبم را برآور، و گناهم را ببخش، و دلم را از ترس ایمنى ده! زیرا که تو بر هر چیز توانایى، و این کار براى تو آسان است؛ دعایم را مستجاب کن؛ اىپروردگار جهانیان!»
روز نهم: ماهیت توبه؛ پشیمانی
پشیمانی و توبهطلبی
<وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ>[11]
«و به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را [فرستادیم] گفت: اىقوم من! خدا را بپرستید شما را جز او هیچ معبودى نیست؛ و او شما را از زمین به وجود آورد و از شما خواست که در آن آبادانى کنید؛ بنابراین از او آمرزش بخواهید، سپس به سوى او بازگردید؛ زیرا پروردگارم [به بندگانش] نزدیک و اجابتکننده دعاى آنان است.»
پشیمانی؛ کفاره گناهان
«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: مَن نَدِمَ فَقَد تابَ، مَن تابَ فقد أنابَ.»[12]
«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: آن که پشیمان شود، توبه کرده است؛ و هرکه توبه کند، به سوى خدا بازگشته است.»
«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: نَدَمُ القَلبِ یُکَفِّرُ الذَّنبَ.»[13]
«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: پشیمانىِ دل، گناه را مىپوشاند.»
«قالَ الباقِرُ{علیه السلام}: إسْتَرجِعْ سالِفَ الذُّنوبِ بشِدَّةِ النَّدمِ وَ کَثرَةِ الاسْتِغْفارِ.»[14]
«امامباقر{علیه السلام} فرمود: با پشیمانىِ شدید و آمرزشخواهىِ فراوان، گناهان گذشته را محو کن!»
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: خَیْرُ الدُّعَاءِ الِاسْتِغْفَارُ.»[15]
«رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: بهترین دعا، آمرزشجویى است.»
سخن آیتالله شجاعی{رحمة الله علیه}
سالک باید نسبت به مخالفتها و معصیتهاى گذشتۀ خویش نادم باشد؛ چه این مخالفتها و معصیتها از باب ترک واجب و تضییع آن و سهلشمردن اوامر الهى باشد، و چه از باب ارتکاب محرمات و اهمیتندادن به نواهى الهى باشد. ندامت نسبت به گذشته از ارکان توبه است. ندامت سالک هر اندازه حقیقت داشته باشد، به همان اندازه مشمول رحمت و عطف حضرت حق خواهد بود. ندامت نسبت به آنچه از انسان سر زده و گذشته است، براى خود داراى درجات و مراتب مىباشد. گاهى ندامت کاملا صورى بوده و درحقیقت، انسان به حکم ناقص عقل خود از گناه نادم مىگردد و از آن توبه مىکند؛ یعنى به محاسبۀ عقلى پرداخته و به لحاظ ایمان به آخرت و اعتقاد به مجازات اخروى، مصلحت خویش را در ادامهدادن به گناه نمىبیند و انجامدادن گناه را به ضرر خود یافته و تا حدودى متنبه شده و گناه را ترک مىکند و نسبت به آنچه گذشته نیز تأسف اجمالى مىخورد که نمىبایست به گناه آلوده مىشد. اینجا مسئله ندامت در حقیقت در ترک گناه خلاصه مىشود و مىتوان گفت: اینندامت، یکندامت سطحى و صورى است و از حقیقت ندامت در آن چندان خبرى نیست؛ و مىشود گفت که ندامتى بسیار ناقص است. چنین ندامتى به قلب انسان راه نیافته و ظاهرى از ندامت را دارد؛ نه اصل ندامت و جان آن را؛ زیرا اصل ندامت و پشیمانى عبارت است از انزجار سخت و نفرت شدید نسبت به آنچه در گذشته انجام گرفته است، و جان ندامت هم آتشى است که در باطن انسان شعلهور مىشود.[16]
«هفتشارستان لوط است نفس تو وقت سخن
همچو مردان بر پر روحالامین باید نهاد
آب اول داد باید بوستان را روز و شب
وانگهی دل در جمال یاسمین باید نهاد
نفس فرعون است و دین موسی و توبه چون عصا
رخ به سوی جنگ فرعون لعین باید نهاد
گر عصای توبه فرعون لعین را بشکند
شکر آن را دیده بر روی زمین باید نهاد»[17]
توبه به دنبال توبه
عطار در «منطقالطیر» روایت مىکند: مردى پس از گناه روى گناه و کثرت معصیت، توفیق توبه یافت؛ پس از توبه بر اثر غلبۀ هواى نفس دچار معصیت شد؛ بار دیگر توبه کرد ولى توبۀ خود را شکست و گرفتار گناه شد تا جایى که به عقوبت و جریمه و کیفر بعضى از گناهانش مبتلا شد و به این حقیقت آگاهى پیدا کرد که عمرش را به بىحاصلى تباه کرده و نزدیک به رحلت شده است. به خیال توبه افتاد، ولى از خجالت و شرمسارى روى توبه نداشت و چون دانۀ گندم روى تابۀ سرخشده از آتش، در سوز و گداز بود؛ تا وقت سحر از منادى غیبى شنید: اى گنهکار! خداى مهربان مىفرماید: چون اول توبه کردى، تو را بخشیدم؛ وقتى توبه شکستى، درحالىکه مىتوانستم از تو انتقام بگیرم، مهلتت دادم تا توبه کردى و توبهات را پذیرفتم؛ تا بار سوم که توبه شکستى و خود را در معصیت غرق کردى؛ اکنون اگر به خیال توبه هستى، توبه کن که توبهات را مىپذیرم.[18]
«هَا أَنَا ذَا، یَا رَبِّ، مَطْرُوحٌ بَیْنَ یَدَیْکَ. أَنَا الَّذِی أَوْقَرَتِ الْخَطَایَا ظَهْرَهُ، وَ أَنَا الَّذِی أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ، وَ أَنَا الَّذِی بِجَهْلِهِ عَصَاکَ، وَ لَمْ تَکُنْ أَهْلًا مِنْهُ لِذَاکَ. وَ أَنْتَ الَّذِی سَمَّیْتَ نَفْسَکَ بِالْعَفْوِ فَاعْفُ عَنِّی قَدْ تَرَى یَا إِلَهِی، فَیْضَ دَمْعِی مِنْ خِیفَتِکَ، وَ وَجِیبَ قَلْبِی مِنْ خَشْیَتِکَ، وَ انْتِقَاضَ جَوَارِحِی مِنْ هَیْبَتِکَ کُلُّ ذَلِکَ حَیَاءٌ مِنْکَ لِسُوءِ عَمَلِی، وَ لِذَاکَ خَمَدَ صَوْتِی عَنِ الْجَأْرِ إِلَیْکَ، وَ کَلَّ لِسَانِی عَنْ مُنَاجَاتِکَ.»[19]
«اینک منم اى پروردگار من که در پیشگاهت به خاکسارى افتادهام؛ منم که خطاها پشتم را گرانبار کرده، و منم که گناهان عمرم را به تباهى برده، و منم که از سر جهالت، تو را نافرمانى کردهام؛ درصورتىکه تو شایستۀ این نبودى که من چنین کنم. و تویى آن که خود را خطابخش نامیدهاى؛ پس مرا عفو کن! بىشک مرا مىنگرى ای خداى من! که از خوفت اشکم جاری، و از ترست دلم پریشانى، و از هیبتت اعضایم به لرزه افتاده است. اینها همه از شرمسارى من به خاطر سوء رفتارم است. بههمینخاطر از شدّت زارى به درگاهت صدایم فرو خفته، و زبانم از رازونیاز با تو بازمانده است.»
روز دهم: ماهیت توبه؛ پشیمانی
پشیمانی و طلب مغفرت
<وَ لَا یَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَى وَ الْمَسَاکِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ>[20]
«و از میان شما کسانى که دارندگان ثروت و گشایش مالى هستند، نباید سوگند یاد کنند که از انفاق مال به خویشاوندان و تهىدستان و مهاجرانِ در راه خدا دریغ ورزند، و باید [بدى آنان را که براى شما مؤمنانِ توانگر سبب خوددارى از انفاق شده]، عفو کنند و از مجازات درگذرند. آیا دوست نمىدارید خدا شما را بیامرزد؟ [اگر دوست دارید، پس شما هم دیگران را مورد عفو و گذشت قرار دهید]؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.»
آثار استغفار
«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}: إِذَا أَکْثَرَ الْعَبْدُ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ رُفِعَتْ صَحِیفَتُهُ وَ هِیَ تَتَلَأْلَأُ.»[21]
«امامصادق{علیه السلام} فرمود: هرگاه بنده بسیار آمرزش جوید، نامه عملش بالا رود؛ درحالىکه مىدرخشد.»
«قالَ الرِّضَا{علیه السلام}: مَثَلُ الِاسْتِغْفَارِ مَثَلُ وَرَقٍ عَلَى شَجَرَةٍ تُحَرَّکُ فَیَتَنَاثَرُ وَ الْمُسْتَغْفِرُ مِنْ ذَنْبٍ وَ یَفْعَلُهُ کَالْمُسْتَهْزِئِ بِرَبِّهِ.»[22]
«امامرضا{علیه السلام} فرمود: مَثل استغفار چون برگى است بر درختى که بجنبد و پیاپى فروریزد؛ و آن که از گناهش آمرزش جوید و باز گناه کند، مانند مسخرهکنندۀ پروردگار خود است.»
«قالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ{صلوات الله علیه} کَانَ لَا یَقُومُ مِنْ مَجْلِسٍ وَ إِنْ خَفَّ حَتَّى یَسْتَغْفِرَ اللَّهَ؟عز؟ خَمْساً وَ عِشْرِینَ مَرَّةً.»[23]
«امامصادق{علیه السلام} فرمود: شیوۀ رسول خدا{صلوات الله علیه} این بود که از هیچ مجلسى بر نمىخاست -گرچه کوتاه بود- مگر اینکه بیستوپنجبار از خداوند؟عز؟ استغفار مىکرد.»
سخن آیتالله شهیددستغیب{رحمة الله علیه}
کسی که گناه را ترک کرده ولى ندامت قلبى ندارد، اگر بگوید: توبه کردم، دروغ گفته است؛ زیرا حقیقت توبه، پشیمانى قلبى از گناه است. مثل همین شخص است کسى که از گناهى که کرده، بهراستى پشیمان است لکن نه براى خدا، بلکه به جهت نکبت و ضررهاى دنیوى که به او رسیده یا مىرسد؛ مثلا گناهى کرده که براى بدنش ضرر داشته یا آبرویش ریخته شده یا مبتلا به زندان و عقوبتهاى حکومتى شده است. او اگر بگوید: «استغفر اللّه»، از این جهت منافق و دروغگوست.
مرتبۀ پایینتر از این، کسى است که گناه را ترک کرده و از کردار خود نیز سخت پشیمان است ولى غصه و اندوهش براى گرفتارشدن به عذاب آخرت و محرومیت از ثواب الهى است. توبه و عذرخواهی این شخص به درگاه خداوند، مانند شخص ظالم و جنایتکارى است که از طرف حکومت مورد تعقیب است و مىخواهند او را به زندان برده، عقوبت کنند. او بهناچار نزد مظلوم آمده و عذرخواهى مىکند و مىخواهد خشنودى او را جلب کند تا از شر حکومت نجات یابد؛ درحالىکه اگر تعقیب حکومت و ترس از عقوبت نبود، کارى به مظلوم نداشت. این پوزشخواهى حقیقى از جنایت نیست، بلکه مکرى است براى رهایى از چنگال عقوبت؛ و کسى که تنها از ترس دوزخ و شکنجههایش از گناه پشیمان است و از پروردگارش براى رهایى از آتش پوزش مىخواهد، اگر مطمئن مىشد که به جهنم نمىرود، توبه نمىکرد، پشیمان نمىشد و خود را گنهکار نمىدانست؛ عذرخواهى چنین شخصى، ظاهرى است، نه حقیقى؛ و در حقیقت، مرتبهاى از نفاق است.[24]
٭٭٭
«چون یار ما تو باشی ز اغیار فارغیم
چون کار ما توئی ز همهکار فارغیم
از تو چه خرمّیم غمی را مجال نیست
باشد چه غم، غمِ تو ز غمخوار فارغیم
بسیار کردهایم گنه بر امید عفو
عفوت چه هست ز اندک و بسیار فارغیم
چون سیر گاه فیض بساتین حکمت است
از باغ و راغ و سبزه و گلزار فارغیم»[25]
ابراهیم جیببر
آیتالله بهاءالدینی{رحمة الله علیه} داستان شگفتانگیزی را از قول باربری از شهر ارومیه که سالی یکبار مسافر به مشهد میبرد، بدینصورت نقل کرد: نزدیک به سیمسافر برای بردن به زیارت حضرت رضا{علیه السلام} پذیرفته بودم و قرار بود اوایل هفتۀ بعد به جانب مشهد حرکت کنیم. شب چهارشنبه حضرت رضا{علیه السلام} را در خواب دیدم که با محبتی خاص به من فرمودند: در این سفر ابراهیمجیببر را همراه خود بیاور! از خواب بیدار شدم درحالیکه در تعجب بودم که چرا از من خواستهشده چنین شخص فاسق و فاجری را که در بین مردم بسیار بدنام است، به مشهد ببرم؟ فکر کردم خوابی که دیدهام صحیح نیست. شب بعد همان خواب را بدون کموزیاد دیدم، ولی باز توجه به آن ننمودم. شب سوم در عالم رؤیا حضرت رضا{علیه السلام} را خشمگین مشاهده کردم که با حالتی خاص به من فرمودند: چرا در این زمینه اقدام نمیکنی؟ روز جمعه به محلی که افراد شرور و گناهکار جمع میشدند، رفتم؛ ابراهیم را در میان آنان دیدم؛ نزدیک او رفته و سلام کردم و از او برای زیارت مشهد دعوت نمودم. از دعوتم بسیار متعجب شد و به من گفت: حرم حضرت رضا{علیه السلام} جای من آلوده نیست؛ آنجا مرکز اجتماع اهل دل و پاکان است؛ مرا از این سفر معاف دار! اصرار کردم و او نمیپذیرفت. عاقبت با عصبانیت به من گفت: من خرجی این راه را ندارم؛ فعلاً تمام سرمایۀ من سیریال پول است که آن هم پولی حرام است که از کیسۀ پیرزن فقیری دزدیدهام. به او گفتم: من از تو مخارج سفر نمیخواهم؛ رفتوبرگشت این سفر را مهمان من هستی. اصرارم مقبول افتاد و آمدن به مشهد را پذیرفت. قرار شد روز یکشنبه همراه با کاروان حرکت کند. کاروان به راه افتاد. مسافران از بودن شخصی مانند ابراهیمجیببر تعجب داشتند، ولی احدی جرئت سؤال و جواب نسبت به این مسافر را نداشت. ماشین باری همراه بار و مسافر در جادۀ خراب و خاکی بهجانب کوی دوست در حرکت بود. نرسیده به منطقۀ «زیدر» که محلی ناامن بود، عرض جاده بهوسیلۀ قلدری ستمکار بسته شده بود. ماشین توقّف کرد و راهزن بالا آمد و خطاب به تمام مسافران گفت: آنچه پول دارید در این کیسه بریزید و در برابر من ایستادگی نکنید که شما را به قتل میرسانم. پول راننده و تمام مسافران را گرفت و ماشین را ترک کرد. ماشین پس از ساعتی به محل «زیدر» رسید و کنار قهوهخانه نگاه داشت. مسافرین پیاده شدند؛ کنار هم نشستند، و غم و اندوه جانکاهی بر آنان سایه انداخت. بیش از همه راننده ناراحت بود؛ میگفت: نه اینکه خرجی خود را ندارم بلکه از پول بنزین و دیگر مخارج ماشین هم محروم شدم؛ رسیدن ما به مقصد بسیار مشکل به نظر میرسد. سپس از شدّت ناراحتی به گریه افتاد. در میان بهت و حیرت مسافران ابراهیمجیببر به راننده گفت: چه مقدار پول تو را آن راهزن برده است؟ راننده مبلغی را گفت؛ ابراهیم آن مبلغ را به او پرداخت. سپس از بقیۀ مسافران بهطور تکتک مبلغ ربودهشدۀ آنان را پرسید و به هر کدام هر مبلغی را که میگفتند، میپرداخت. در نهایت کار سیریال باقی ماند که ابراهیم گفت: این هم مبلغ ربودهشده از من. همه شگفتزده شدند و از او پرسیدند: این همه پول را از کجا آوردهای؟ در پاسخ گفت: وقتی آن راهزن از همۀ شما پول گرفت و سپس مطمئن و آرام خواست از ماشین پیاده شود، بیسروصدا جیب او را زدم. او پیاده شد و ماشین هم بهسرعت به حرکت آمد و از منطقه دور گشت تا به اینجا رسید. این پولهایی که به شما دادم، پول خود شماست. من بلندبلند گریستم؛ ابراهیم به من گفت: پول تو را هم که برگرداندم؛ چرا گریه میکنی؟ خوابی را که در سهشب پیدرپی دیده بودم، برای او تعریف کردم و گفتم: از حکمت این خواب بیخبر بودم و الان فهمیدم که دعوت حضرت رضا{علیه السلام} از تو بیدلیل نبوده است؛ امام{علیه السلام} میخواست به وسیلۀ تو این خطر را از ما دور کند. حال ابراهیم عوض شد؛ انقلاب شدیدی به او دست داد و بهشدت گریست. این حال تا رسیدن به تپّۀ سلام (جایی که برق گنبد بارگاه ملکوتی حضرت رضا{علیه السلام} دیدۀ مسافران را روشن میکند) ادامه داشت. وقتی به مشهد رسیدیم حال عجیبی داشت؛ توبه نصوحی کرد و پول پیرزن ناشناس را در ضریح مطهر انداخت؛ امام{علیه السلام} را شفیع خود قرارداد تا گناهان گذشتهاش بخشیده شود؛ همۀ مسافران کاروان به او غبطه میخوردند. همه به ارومیه برگشتیم ولی آن تائب باارزش، مقیم کوی یار شد.[26]
٭٭٭
«فَکَمْ مِنْ عَائِبَةٍ سَتَرْتَهَا عَلَیَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِی، وَ کَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّیْتَهُ عَلَیَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِی، وَ کَمْ مِنْ شَائِبَةٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِکْ عَنِّی سِتْرَهَا، وَ لَمْ تُقَلِّدْنِی مَکْرُوهَ شَنَارِهَا، وَ لَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ یَلْتَمِسُ مَعَایِبِی مِنْ جِیرَتِی، وَ حَسَدَةِ نِعْمَتِکَ عِنْدِی ثُمَّ لَمْ یَنْهَنِی ذَلِکَ عَنْ أَنْ جَرَیْتُ إِلَى سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّی!»[27]
«چهبسا عیبها که بر من پوشاندى و مرا به میدان افتضاح و رسوایى نکشاندى؛ و چهبسا گناهان مرا که مستور داشتى و به آن مشهورم ننمودى، و چهبسا بدیها و پلیدیهاى من که پردۀ آنها ندریدى، و حلقۀ ننگ آن زشتىها بر گردنم نیفکندى، و زشتىهاى گناهم را نزد همسایگانى که درپى عیوب من هستند، و حسودانى که خواهان زوال نعمتت از من هستند، آشکار ننمودى؛ ولى این الطاف تو مرا از گرایش به بدیهایى که از من سراغ دارى، بازنداشت.»
[1]. النساء، 64.
[2]. تصنیف غررالحکم، ص194.
[3]-همان.
[4]. بحارالأنوار، ج78، ص72.
[5]. تصنیف غررالحکم، ص194.
[6]. همان.
[7]-شرح چهلحدیث، ص275.
[8]. دیوان حافظ، غزل 434.
[9]. الکافی، ج3، ص124؛ به نقل از: ترجمه و شرح صحیفه سجادیه، ج10، ص220.
[10]. الصحیفةالسجادیة، ص68 (دعای 12).
[11]. هود، 61.
[12]. تصنیف غررالحکم، ص194.
[13]. همان، ص195.
[14]. بحارالأنوار، ج78، ص164.
[15]. الکافی، ج2، ص504.
[16]. مقالات، ج2، ص102.
[17]. دیوان سنایی، قصیده 31.
[18]. انیساللیل، ص45؛ به نقل از: عبرتآموز، ص۹۹.
[19]. الصحیفةالسجادیة، ص78 (دعای 16).
[20]. النور، 22.
[21]. الکافی، ج2، ص504.
[22]. همان.
[23]. همان.
[24]. قلب سلیم، ج۱، ص۶۶.
[25]. دیوان فیض کاشانی، ج2، ص978.
[26]. توبه، آغوش رحمت، ص129.
[27]. الصحیفةالسجادیة، ص80 (دعای 16).