روز بیستم: ارکان توبه؛ اصلاح
جبران گذشته
<فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ>[1]
«پس کسى که بعد از ستمکردنش توبه کند و [مفاسد خود را] اصلاح نماید، یقیناً خدا توبهاش را مىپذیرد؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.»
جبران، نشانۀ توبه
«قالَ رَسولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: التّائبُ إذا لم یَسْتَبِنْ علَیهِ أثَرُ التَّوبَةِ فَلَیسَ بِتائِبٍ: یُرْضی الخُصَماءَ، وَ یُعِیدُ الصّلواتِ، وَ یَتَواضَعُ بینَ الخَلْقِ، وَ یَتَّقینَفْسَهُ عنِ الشَّهوَاتِ، وَ یُهْزِلُ رَقَبتَهُ بصِیامِ النَّهارِ.»[2]
«رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: اگر نشانِ توبه در توبهکننده آشکار نشود، توبه نکرده است؛ یعنی باید شاکیان را راضى سازد، قضاى نمازها را به جاى آورد، با مردم فروتنى کند، خود را از خواهشهاى نفسانى به دور دارد و با روزهگرفتن، گردن خود را نزار کند.»
سخن آیتالله شجاعی{رحمة الله علیه}
سوم از ارکان توبه عبارت است از اداى حقوق دیگران و جبران هر حقى که از هر کسى و از هر مخلوقى تضییع گردیده است. در این زمینه هم سالک باید جدیت کامل نمود و گذشتۀ خویش را به خوبى به یاد بیاورد. او باید دقیقاً به بررسى پرداخته و فکر بکند که از اول بلوغ و بلکه قبل از بلوغ -یعنى از همان دوران طفولیت- با چه کسى و با چه کسانى مواجه بوده و چه کسى را اذیت نموده، توهین کرده، مورد استهزا قرار داده، تحقیر و سرزنش نموده، به چه کسى ظلم کرده، و یا از چه کسى غیبت کرده و یا به او تهمت زده و در خصوص او بهتان گفته و به او افترا بسته، و نیز به چه کسى تندى نموده و بر او خشم گرفته و یا او را ترسانیده و وحشت و نگرانى و اضطراب در دل او ایجاد کرده و یا موجبات حزن و اندوه او را فراهم نموده است؛ و همچنین چه کسى و چه کسانى را از آنچه خیر و صلاح و منفعت آنها بوده، ممانعت کرده و راه را به روى آنها بسته و بهنوعى به آنها ضرر رسانیده و موجب حرمان آنها گشته، و یا بهنحوى آنها را از آنچه داشتند کنار زده و محروم نموده، و یا با گفتار و رفتار خود موجبات ضرر و فشار گرفتاریها را براى آنان فراهم کرده است.[3]
٭٭٭
«آمرزش من از تو خدایا غریب نیست
از بنده جرم و عفو زمولا غریب نیست
وهابی و جوادی معطی ذوالمنن
بنوازی ار به لطف گدا را غریب نیست
سودی نمیرسد به تو از طاعت کسی
گر بگذری ز جرم برایا غریب نیست
از بنده دور نیست که جرم و خطا کند
بخشیدن از خدای تعالی غریب نیست
اقرار میکنم به گناهان خویشتن
رحمی کن ای کریم و ببخشا غریب نیست
از من غریب نیست که سوزم در آتش
ور تو دهی به نزد خودم جا غریب نیست
از حد خود زیاده اگر میکنم طلب
در حضرت کریم تمنا غریب نیست»[4]
حلالیتطلبیدن شهیدمطهری{رحمة الله علیه}
شهیدمطهری{رحمة الله علیه} میگوید: در ایام طلبگی با عدهای از افراد در جلسهای نشسته بودیم. در آن مجلس، مرحوم آیتالله حجت مورد غیبت قرار گرفت. با آنکه آن مرحوم حق استادی به گردن من داشت، اما در شرایطی قرار گرفتم که من هم در شنیدن آن غیبت شریک شدم. یکوقت احساس کردم که این کار درست نیست. دنبال فرصت مناسبی بودم تا ایشان را ببینم و از وی رضایت بطلبم. تا آنکه تابستانی ایشان به شهرری آمدند و من به منزلشان رفتم. وقتی خدمت ایشان رسیدم، گفتم: آمدهام مطلبی را خدمت شما عرض کنم؛ من از شما کمی غیبت کردهام و غیبت زیادی نیز از دیگران شنیدهام و از این کار، سخت پشیمانم و چون تصمیم دارم که دیگر از این پس غیبت شما را نکنم و از کسی نیز استماع نکنم، آمدهام که به خود شما بگویم که مرا ببخشید. این مرد با بزرگواری فرمود: غیبت از امثال ما دوجور است: یکوقت به شکلی است که اهانت به اسلام است و یکوقت مربوط به شخص ماست. من که مقصود ایشان را فهمیده بودم، گفتم: بنده چیزی که به اسلام توهین باشد، نگفتهام؛ بلکه مربوط به شخص شماست. فرمود: من گذشتم.[5]
٭٭٭
«اللَّهُمَّ إِنْ یَکُنِ النَّدَمُ تَوْبَةً إِلَیْکَ فَأَنَا أَنْدَمُ النَّادِمِینَ، وَ إِنْ یَکُنِ التَّرْکُ لِمَعْصِیَتِکَ إِنَابَةً فَأَنَا أَوَّلُ الْمُنِیبِینَ، وَ إِنْ یَکُنِ الِاسْتِغْفَارُ حِطَّةً لِلذُّنُوبِ فَإِنِّی لَکَ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِینَ.»[6]
«الهى اگر پشیمانى در پیشگاه حضرتت توبه است، پس من از همه پشیمانترم؛ و اگر ترک گناه بازگشت محسوب مىشود، پس اولین بازگشتکننده منم؛ و اگر استغفار سبب ریختن گناهان است، پس من در برابرت از استغفار کنندگانم.»
روز بیستویکم: ارکان توبه؛ اصلاح
جبران، راهی به غفران الهی
<وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ>[7]
«و هرگاه کسانى که به آیات ما ایمان مىآورند به نزد تو آیند، بگو: سلام بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خود لازم و مقرّر کرده؛ بنابراین هرکس از شما به نادانى کار زشتى مرتکب شود، سپس بعد از آن توبه کند و [مفاسد خود را] اصلاح نماید، [مشمول آمرزش و رحمت خدا شود]؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.»
جبران، از پایههای توبه
«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: التَّوبَةُ على أربَعةِ دَعائِمَ: نَدَمٌ بالقَلبِ، وَ اسْتِغفَارٌ باللِّسانِ، وَ عَملٌ بالجَوارِحِ، وَ عَزْمُ أنْ لا یَعودَ.»[8]
«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: توبه بر چهارپایه استوار است: پشیمانى در دل، آمرزشخواهى به زبان، عملکردن با اعضاى بدن، و تصمیم بر بازنگشتن به گناه.»
سخن میرزاجوادآقا ملکی تبریزی{رحمة الله علیه}
رجوع اجمالاً به این است که آنچه را که حال و یا آینده موجب حسرت او خواهد شد، تدارک نموده و جبران کند؛ و این تدارک به این است که اگر آن حقى از حقوق الهى است مىبایست که آن را به قضای آن عمل و محو آثار سوء آن جبران نماید که از جملۀ آثار، گوشتى است که از معصیت بر تن او روییده که مىبایست از بین برود؛ و نفس را همانگونه که لذت معصیت چشیده، درد و رنج طاعت بچشاند و تیرگى که بر اثر ظلمت معصیت در آن پیدا شده به نور طاعت از بین ببرد؛ و اگر متعلق به حقوق مخلوق است، اگر ادای آن حق ممکن است، به ادای آن ولو با استغفار و طلب حلیّت و رضایت طرف آن، حق را ادا کند و سپس به محو آثار سوء آن بپردازد. و اگر ادای آن ممکن نباشد مثل اینکه به آبروى مؤمنى در غیاب او خیانت کرده باشد که اگر بخواهد از او رضایت بطلبد باز خود این عمل باعث فتنه و فساد مىشود، دراینصورت مىبایست که براى آن مؤمن از خدا طلب آمرزش کند و بههراندازه که جبران آن خیانت کند، براى او اعمال صالحه به جاى آورد. و چنانکه گفته شد، آثار سوء آن را برطرف سازد و حتى اگر به حیوانى آزارى رسانده، احتیاطا مىبایست که آن ضرر را جبران نماید و سپس آثار سوء آن را برطرف سازد.[9]
٭٭٭
«چشم خونبار مرا خواب نه درخور باشد
مَنْ لَهُ یُقْبِلُ داءُ وَلَهٍ کَیْفَ یَنامُ؟
تو ترحّم نکنى بر من بیدل، ترسم
ذاکَ دَعْواىَ وَ ها! انْتَ وَ تِلْکَ الأیّام»[10]
بندگی، نه نوازندگی
یکی از گویندگان مذهبی میگفت: به همراه عدهای از وعاظ به سوی شهری میرفتیم. یکی از وعاظ به راننده ماشین که جوان بود، پرخاش کرد، اما رانندۀ جوان هیچ عکسالعملی نشان نداد و مؤدبانه سکوت کرد. وقتی به مقصد رسیدیم، من به جای دوست واعظم از راننده عذرخواهی کردم. راننده گفت: من با خودم عهد کردهام که به آقایان علما، مخصوصاً گویندگان مذهبی احترام کنم؛ هرچند از ناحیۀ آنها ناراحتی ببینم. آنگاه سرگذشت خود را اینطور تعریف کرد: من یکنوازندۀ مطرب بودم و مرتکب هر گونه گناه و آلودگی میشدم؛ اصلا با دین و نماز و روزه رابطهای نداشتم تا اینکه ایام عزاداری امامحسین{علیه السلام} فرارسید. شب تاسوعا، خانواده من همگی به مسجد رفتند و من در خانه تنها ماندم. حوصلهام سر رفت و بلند شدم بیاختیار به طرف مسجد آمدم. واعظی در منبر موعظه میکرد. در گوشهای نشستم و گوش دادم. حرفهای او مرا منقلب کرد؛ مخصوصاً موقعی که به ذکر مصیبت حضرت ابوالفضل{علیه السلام} رسید. آن شعر عربی را از زبان حضرت نقل کرد که وقتی دست راست آن بزرگوار را قطع کردند، فرمود: «و اللهِ إن قَطَعتُمُوا یَمینی إنّی اُحامی أبداً عَن دینی»؛ به خدا قسم! اگر دست راست مرا قطع کردید، تا ابد از دین خود حمایت میکنم. این کلام مرا تکان داد و منقلب شدم؛ اندکی فکر کردم و با خود گفتم: ابوالفضل{علیه السلام} از دین خود آنقدر حمایت کرد که شهید شد؛ من برای دین خود چه کردهام؟ درحالیکه خود را علاقهمند به ابوالفضل{علیه السلام} میدانم، اما دین خود را ویران کردهام! اینجا بود که به خود آمده، در همان مجلس توبه کردم؛ به منزل آمدم و تمامی اسباب معصیت را خُرد کردم و بیرون ریختم. پس از آن، به دنبال رانندگی رفتم و خداوند؟عز؟ نیز یاریام کرد. وضع زندگیام بسیار خوب است. اگر با آن شغل در میان مسلمانان احترامی و آبرویی نداشتم ولی اکنون در میان برادران و همسایگان دارای احترام و عزت بوده و به مسائل دینی سخت پایبندم و این از برکت ارشاد و هدایت و گفتار آن عالم است.[11]
«اللَّهُمَّ فَکَمَا أَمَرْتَ بِالتَّوْبَةِ، وَ ضَمِنْتَ الْقَبُولَ، وَ حَثَثْتَ عَلَى الدُّعَاءِ، وَ وَعَدْتَ الْإِجَابَةَ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اقْبَلْ تَوْبَتِی، وَ لَا تَرْجِعْنِی مَرْجِعَ الْخَیْبَةِ مِنْ رَحْمَتِکَ، إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ عَلَى الْمُذْنِبِینَ، وَ الرَّحِیمُ لِلْخَاطِئِینَ الْمُنِیبِینَ.»[12]
«بارالها! همانگونه که به توبه و بازگشت فرمان دادى و پذیرش آن را ضمانت فرمودى، و بر دعا ترغیب نمودى و نسبت به آن وعده اجابت دادى، پس بر محمد و آلش درود فرست، و توبهام را قبول کن، و از رحمتت ناامید و مأیوسم بازمگردان! زیرا که حضرتت پذیرندۀ توبۀ گناهکاران و بخشنده خطاپیشگانى هستى که از صمیم دل به تو بازمىگردند.»
روز بیستودوم: ارکان توبه؛ اصلاح
جبران و استقامت
<وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى>[13]
«و مسلماً من آمرزندۀ کسى هستم که توبه کرد و ایمان آورد و کار شایسته انجام داد؛ سپس در راه مستقیم پایدارى و استقامت ورزید.»
جبران؛ از ارکان توبه واقعی
«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: التَّوبَةُ نَدَمٌ بالقَلبِ، و اسْتِغْفارٌ باللّسانِ، و تَرْکٌ بالجَوارِحِ، وإضْمارُ أنْ لا یَعودَ.»[14]
«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: توبه، عبارت است از پشیمانى با دل و آمرزشخواهى با زبان و ترک گناه در عمل و مصمّمشدن بر تکرارنکردن آن.»
سخن علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}
توبه که عبارت است از برگشتن اختیارى از گناه به طاعت و عبودیت، وقتى محقق مىشود که در ظرف اختیار صورت بگیرد؛ یعنى در عالم دنیا که عرصه اختیار است، نه در عالمى دیگر که عبد هیچ اختیارى از خود ندارد. یکى از مواردى که توبه در آنجا صحیح نیست، چون هیچ انتخابى در اختیار انسان نیست، گناهان مربوط به حقوق مردم است. درباره حقوق الهی توبه قابل تصور است؛ چون خداى تعالى خودش وعده داده که از گناهان گذشته توبهکاران صرف نظر میفرماید، ولى مردم چنین وعدهاى به ما ندادهاند، و من که حق آنان را ضایع کردهام، ازبینبردن آثار سوء این ظلم در اختیار من نیست؛ هرچه من بگویم: توبه کردم، مادامی که صاحب حق از من راضى نشده باشد، فایده ندارد؛ چون خود خداوند سبحان هم حقوقى براى مردم جعل کرده، و حقوق مردم را محترم شمرده، و تعدى به یکفرد از بندگانش به اموال و ناموس و آبرو و جانش را ظلم و عدوان خوانده است؛ و حاشا بر خداى؟عز؟ که به کسى اختیار تام دهد تا بدون هیچ جرمى آن حقوق را از بندگانش سلب کند و در حقیقت خودش کارى بکند که بندگانش را از آن نهى کرده؛ و از این راه به آنان ستم روا بدارد؛ همچنانکه خودش فرمود: <إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً>[15]؛ خدا حتى به اندازه خردلى به بندگانش ظلم نمىکند.[16]
٭٭٭
«عفو خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سربسته چه گویى، خموش
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
آنقدر اىدل که توانى بکوش
رندى حافظ نه گناهى است صعب
با کرم پادشه عیبپوش»[17]
مرد قایقران
یکى از ملاحان و قایقرانان رود نیل که شغل رسمی او عبوردادن مردم از آب به خشکى بود، نقل مى کرد: روزى پیرمردى باوقار درحالىکه روپوشى پشمین دربرداشت و عصا و ظرف آبى هم به دست گرفته بود، به من رسید و پس از سلام گفت: ممکن است مرا عبور دهى و به آن طرف رودخانه برسانى؟ گفتم: آرى؛ پس بىدرنگ به قایق سوار شد، من هم او را عبور دادم. همین که خواست پیاده شود، دیدم آن روپوش و عصا و ظرف آب را پیش من گذاشت و گفت: اینها پیش تو امانت باشد و بدان که فردا هنگام زوال من در کنار این درخت از دنیا خواهم رفت و تو این مطلب را فراموش مىکنى؛ اما از تو خواهشى دارم که هروقت متذکر شدى و به یادت آمد، بیا و مرا غسل ده و با همانکفن که زیر سر دارم، بدنم را کفن نمایى و بعد هرکه را دیدى که از تو تَرَکِۀ مرا طلبید، همینروپوش و عصا و ظرف آب را به او تسلیم نما! مبادا که او را کوچک شمارى و نسبت به او بىاحترامی کنى. پیرمرد بعد از این سخنان به راهش ادامه داد.
من درحالىکه از سخنانش مبهوت و حیران بودم و باقىماندۀ آن روز و شب تا هنگام خواب گفتار آن پیرمرد محترم به خاطرم بود، ولى بعدا فراموش کردم تا عصر روز بعد که ناگهان آن جریان یادم آمد، فورا حرکت کردم و خودم را به کنار درختى که نشان داده بود، رسانیدم. دیدم که آن بندۀ صالح خدا از دنیا رفته است و کفنى در زیر سر گذاشته و بوى خوش از او به مشام مىرسید. پس جنازهاش را غسل دادم و کفن نمودم. همین که از تغسیل و تکفینش فارغ شدم، دیدم گروه زیادى از اشخاص در آنجا حاضر شدند. هرچه به آنها نگاه کردم، هیچ کدام آنها را نشناختم. پس با کیفیت دستهجمعى بر آن میّت نماز خواندیم و در کنار هماندرخت به خاکش سپردیم؛ سپس سوار قایق خودم شدم و به سمت شرقى رودخانه روانه گشتم. آنجا بودم تا شب فرا رسید و طبق معمول همهشب به خواب رفتم؛ تا آنکه فجر طالع شده از خواب برخواستم. قدرى گذشت ولى هنوز هوا درست روشن نشده بود که ناگهان جوانى شتابزده از راه رسید. به صورتش نظر کردم. دانستم یکى از اهالی مجالس لهو و لعب و گناه و معصیت است. بر من سلام کرد و من هم جوابش را دادم. آنگاه پرسید: تو فلانى پسر فلانى نیستى؟ گفتم: آری؛ گفت: امانتهایى را که به تو سپرده شدهاست، بیاور! گفتم: تو از کجا دانستى که نزد من امانتى است؟ جوان گفت: در این مورد سؤال نکن! من که مایل بودم اصل مطلب را بفهمم، به او اصرار کردم. آن جوان سؤالم را اینگونه پاسخ داد که من چیزى نمىدانم جز اینکه شب گذشته در مجلس عروسى شخص تاجرى به سازونواز و رقص مشغول بودم تا اینکه سحرگاهان صداى مناجات و رازونیاز بندگان خدا گوش جانم را نواخت و چراغ خاموش وجودم -که وجدانم باشد- از خواب غفلت بیدار شد؛ از عمل خویش شرمنده و پشیمان و نادم و گریان شدم و از کردار و رفتار و اعمال گذشته توبه کردم و به منزل مراجعت کردم؛ ناراحت بودم که چهکار کنم که گذشته را جبران کنم؟ به گریه افتادم و در حال ناراحتى و گریه خوابم برد؛ در همانوقت خواب دیدم شخصى مرا امر میکند که برخیز! خداوند جان فلان حبیبش را قبض کرده و جاى آن را در زمین به تو بخشیده است؛ برو پیش فلان مرد ملاح و روپوش و عصا و ظرف آب او را بگیر و به کار آن پیر مشغول شو! و نشانیهاى تو را به من دادند و حال آمدهام که امانتها را بگیرم. امانتها را به آن جوان برگرداندم و جوان نیز لباسهاى خودش را به من سپرد تا صدقه به مستمندان بدهم سپس لباسهاى آن پیرمرد را پوشید و امانتها را برداشت و درحالیکه مرا در سوزوگدازى سخت گذاشته بود، به محلى نامعلوم رهسپار گردید.[18]
٭٭٭
«فَهَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ، وَ مَحَلُّ الْمُعْتَرِفِ لَکَ، فَلَا یَضِیقَنَّ عَنِّی فَضْلُکَ، وَ لَا یَقْصُرَنَّ دُونِی عَفْوُکَ، وَ لَا أَکُنْ أَخْیَبَ عِبَادِکَ التَّائِبِینَ، وَ لَا أَقْنَطَ وُفُودِکَ الْآمِلِینَ، وَ اغْفِرْ لِی، إِنَّکَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ.»[19]
«اینک در مقام پناهآورنده به تو، و اقرارکننده به گناه ایستادهام؛ پس مباد که فضل تو از من تنگی گیرد، و عفو و بخششت از من کوتاه آید؛ و مباد که من زیانمندترین بندگان توبهکارت، و ناامیدترین کسانى باشم که بر خوان نعمتت نشستهاند؛ و مرا بیامرز که تو بهترین آمرزندگانى.»
روز بیستوسوم: ارکان توبه؛ اصلاح
جبران؛ زمینه امید به توبه
<وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ>[20]
«و آنان که مرتکب بدىها شدند، سپس بعد از آن توبه کردند، و ایمان آوردند، [امیدوار باشند که] یقیناً پروردگارت پس از آن [توبه و ایمان] بسیار آمرزنده و مهربان است.»
مراحل ششگانه توبه
«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: الاستِغفَارُ دَرَجةُ العِلِّیّینَ، وَ هُو اسمٌ واقعٌ على سِتَّةِ مَعانٍ: أوّلُها النَّدمُ على ما مَضى، وَ الثّانی العَزْمُ على تَرْکِ العَوْدِ إلَیهِ أبَداً، وَ الثّالثُ أنْ تُؤدّیَ إلى المَخْلوقینَ حُقوقَهُم... وَ الرّابعُ أنْ تَعْمِدَ إلى کُلِّ فَریضةٍ علَیکَ ضَیَّعْتَها فتُؤدّیَ حَقَّها، وَ الخامسُ أنْ تَعْمِدَ إلى اللَّحمِ الَّذی نَبَتَ على السُّحتِ فتُذیبَهُ بالأحْزانِ حتّى تُلْصِقَ الجِلدَ بالعَظمِ وَ یَنْشَأ بَینَهُما لَحمٌ جدیدٌ، وَ السّادسُ أنْ تُذیقَ الجِسمَ ألَمَ الطّاعةِ کما أذَقتَهُ حَلاوةَ المَعصیةِ، فَعِندَ ذلکَ تَقولُ: أستَغْفِرُ اللَّهَ.»[21]
«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: همانا استغفار، درجۀ علیّین است و نامى است که ششمعنا دربردارد: نخست پشیمانى از گذشته؛ دوم تصمیم بر ترک همیشگى آن؛ سوم بازگرداندن حقوق خلایق به آنان...؛ چهارم ادای هر عمل واجبی که حقّ آن را ضایع کردهاى؛ پنجم اینکه گوشت برآمده از مال حرام را با اندوهها آب کنى؛ چندان که پوست به استخوان چسبد و میان آن دو گوشتى تازه روید؛ و ششم آنکه سختى طاعت را به تن بچشانى؛ چنانکه شیرینى معصیت را به کام او ریخته بودى. آنگاه پس از همه این مراحل بگویى: أستغفِرُ اللَّه.»
سخن ملااحمد نراقی{رحمة الله علیه}
از جمله شرایط کمال توبه آن است که سعى نماید آثار کدورت و ظلمت که از گناهان بر دل او مجتمع شده، به نور طاعت محو کند؛ زیرا هر معصیتى که از انسان صادر مىشود، ظلمت و تیرگى بر دلش مىنشیند؛ همچنان که از نفس، تیرگى بر آینه مىنشیند؛ و چون بسیار شد، دل زنگ مىگیرد و اگر زنگ بسیار بر روى هم جمع شود، دل او را فاسد مىکند و دیگر قابل اصلاح و صفا نمىشود. پس کسى که توبه مىکند، باید آثار گناهان گذشته را از دل خود محو کند و محو آنها به طاعات و عبادات مىشود؛ زیرا همچنان که به سبب معصیت، ظلمت و کدورت به سراچه دل مىرسد، همچنین از عبادت، نورى در آن دل حاصل مىشود و به واسطه آن نور، ظلمت معاصى زدوده مىگردد؛ به همین خاطر، حضرت پیغمبر{صلوات الله علیه} فرمود: در عقب هر گناهى عبادت کن تا آن را محو کند.
توبهکار باید خود را بر طاعاتى که ضدّ آن معاصى است، بدارد تا اثر معصیت را بزداید؛ زیرا دفع هر مرضى به ضدّ آن مىشود. اگر در مجامع لهو و لعب، غنا شنیده باشد، کفّارۀ آن، شنیدن قرآن و مواعظ و احادیث و نشستن در مساجد و امثال آن است. کفّارۀ شرب خمر، ریاضت نفس و تشنگى است. کفّاره خوردن چیز حرام، بعد از تصدّق قیمت آن، روزهداشتن و کمخوردن است. همچنین هر چیزى را به مناسب آن معالجه کند تا اثر آن گناه محو شود؛ و اگرچه دفع آن به عبادت دیگر غیرمناسب هم ممکن است، لکن معالجه مناسب زودتر اثر مىکند.[22]
«با تو پیوند بایدم محکم
وز خودم الفرار بایستى
و آنچه کردم به هر دمى صدبار
ندم و اعتذار بایستى
معصیتهاى کوهکوه مرا
ز آب چشمم بحار بایستى
این گناهان بیشمار مرا
توبه بیشمار بایستى
از براى تدارک مافات
ناله زارزار بایستى»[23]
محو گناه
استادحسین انصاریان؟حفظ؟ نقل میکند: از مؤمنى شنیدم که مىگفت: از من در اوایل سنّ، خلاف شرعى واقع شد و از آن عمل توبه کردم. بعد از چند شب در خواب دیدم که کسى نامۀ عمل را به من مىنمایاند و آن عمل در آنجا نوشته شده است. با خود گفتم: سبحان اللّه! من از آن عمل توبه کردم؛ چرا هنوز در اینجا هست؟ آن شخص گفت: اگر تو میتوانی این نوشته را طوری محو کنی که اثری از آن نماند، توبۀ تو قبول است؛ در غیر این صورت، توبهات فایدهای ندارد.[24]
٭٭٭
«اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى سِتْرِکَ بَعْدَ عِلْمِکَ، وَ مُعَافَاتِکَ بَعْدَ خُبْرِکَ، فَکُلُّنَا قَدِ اقْتَرَفَ الْعَائِبَةَ فَلَمْ تَشْهَرْهُ، وَ ارْتَکَبَ الْفَاحِشَةَ فَلَمْ تَفْضَحْهُ، وَ تَسَتَّرَ بِالْمَسَاوِئِ فَلَمْ تَدْلُلْ عَلَیْهِ. کَمْ نَهْیٍ لَکَ قَدْ أَتَیْنَاهُ، وَ أَمْرٍ قَدْ وَقَفْتَنَا عَلَیْهِ فَتَعَدَّیْنَاهُ، وَ سَیِّئَةٍ اکْتَسَبْنَاهَا، وَ خَطِیئَةٍ ارْتَکَبْنَاهَا، کُنْتَ الْمُطَّلِعَ عَلَیْهَا دُونَ النَّاظِرِینَ، وَ الْقَادِرَ عَلَى إِعْلَانِهَا فَوْقَ الْقَادِرِینَ، کَانَتْ عَافِیَتُکَ لَنَا حِجَاباً دُونَ أَبْصَارِهِمْ، وَ رَدْماً دُونَ أَسْمَاعِهِمْ فَاجْعَلْ مَا سَتَرْتَ مِنَ الْعَوْرَةِ، وَ أَخْفَیْتَ مِنَ الدَّخِیلَةِ، وَاعِظاً لَنَا، وَ زَاجِراً عَنْ سُوءِ الْخُلُقِ، وَ اقْتِرَافِ الْخَطِیئَةِ، وَ سَعْیاً إِلَى التَّوْبَةِ الْمَاحِیَةِ، وَ الطَّرِیقِ الْمَحْمُودَةِ وَ قَرِّبِ الْوَقْتَ فِیهِ، وَ لَا تَسُمْنَا الْغَفْلَةَ عَنْکَ، إِنَّا إِلَیْکَ رَاغِبُونَ، وَ مِنَ الذُّنُوبِ تَائِبُونَ.»[25]
«خداوندا! سپاس تو را که مىدانى و پرده مىپوشى، و آگاهى و درمىگذرى؛ زیرا هر کدام از ما به ارتکاب زشتیها برخاسته و رسوایش ننمودى، و به اعمال ناروا دست زده و او را مفتضح نکردى، و در پنهانى بدىها مرتکب شده و تو سرّش را فاش ننمودى. چهبسا بدیها که مرتکب شدیم، و چه فرمانهایى که ما را بر آنها بازداشتى و ما از آنها تجاوز کردیم، و چه زشتىها که کسب کردیم، و چه گناهان که به انجامش برخاستیم، درحالىکه تو از بین بینندگان بر آن آگاه بودى، و در افشاى آن بیش از توانداران توان داشتى، اما عفو و چشمپوشى تو براى ما در برابر دیدگان ایشان پردهاى، و در مقابل گوششان سدّى بود؛ پس این پوشاندن عیبها و پنهان نگاهداشتن فسادها را براى ما پنددهنده و بازدارندهاى از بدخویى و ارتکاب معصیت و وسیلۀ پیمودن راه توبهاى که گناه را مىزداید و آن راهى که پسندیده است، قرار ده؛ و زمان پیمودن این راه را نزدیک ساز، و ما را گرفتار غفلت از خود مکن، زیرا که ما به سوى تو مایل، و از معصیت تائبیم.»
روز بیستوچهارم: ارکان توبه؛ اصلاح
جبران؛ موجب رستگاری
<فَأَمَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَعَسَى أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ>[26]
«و اما کسى که [از شرک و عصیان] توبه کرده و ایمان آورده و کار شایسته انجام داده، امید است که از رستگاران باشد.»
جبران؛ ثمرۀ توبه
«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: ثَمَرةُ التَّوبَةِ اسْتِدْراکُ فَوارِطِ النَّفْسِ.»[27]
«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: ثمرۀ توبه، جبران زیادهرویهاى نفس است.»
سخن آیتالله شجاعی{رحمة الله علیه}
هر کسى و هر مخلوقى که حقى از او به دست انسان پایمال شده و به حریم او به نحوى تجاوز گردیدهاست، در باطن امر -یعنى در پشت پرده- بین او و انسان مخاصمهاى به وجود مىآید که انسان را نزد حضرت حق مورد مؤاخذه قرار مىدهد و درحقیقت، به جاى خود حجابى بین انسان و حضرت حق مىگردد. این براى سالک همانند هر حجاب دیگرى بوده و مادامى که از میان برنخاسته و برطرف نشده است، حکم خود را داشته و مانع از قرب و وصول به مقصد خواهد بود. دربیاندیگر، هریک از صاحبان حقوق در باطن امر در سر راه انسان قرار گرفته و هر کدام به نحوى مانع وى مىباشند و نمىگذارند در صراط الىالله پیش برود و به جوار قرب و به لقاى او نایل گردد؛ مگر اینکه از انسان راضى گردند و مخاصمه از میان برخیزد؛ و اینهمان حقیقتى است که در روز قیامت و به هنگام ظهور بواطن و روشنشدن سرائر به ظهور مىرسد. در قیامت مخصوصاً در صراط که همه مکلف به عبور از آن مىشوند و باید از آن بگذرند تا از آتش نجات یافته و در جوار حق و در بهشتها قدم بگذارند، از جمله گذرگاههاى سختى که انسانها در آنها نگه داشته مىشوند و مورد مؤاخذه قرار مىگیرند و مادامى که در مؤاخذه و محاسبه هستند، گرفتار شداید مىباشند و اگر نجات نیافتند به آتش مىافتند، گذرگاهى است که مخصوص به همینامر، یعنى مخصوص به مظالم عباد است.
انسانها در این موقف از جهت آنهایى که به حقوق آنها تجاوز نمودهاند، مورد مؤاخذه مقام ربوبى قرار مىگیرند و حسابکننده هم خود خداى متعال است و مادامى که رضایت صاحبان حقوق به دست نیامده است در همان گذرگاه محبوس و گرفتار سختیهاى فوق تصور بوده و نمىتوانند به پیش بروند و به عالم نور و بها، یعنى به جوار قدس حق برسند؛ و اگر رضایت آنها حاصل نشود، به آتش جهنم سقوط نموده و در مراتب مختلف در آن معذّب مىگردند و احیاناً بعد از عذاب -آن هم در درجات مختلف- نجات مىیابند. آنچه در آن روز پیش مىآید، ظهور همان چیزى است که در همین زندگى دنیوى در باطن امر موجود است.[28]
٭٭٭
«از انتظار، دیدۀ یعقوب شد سفید
هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد
از توبۀ شکسته، زمینگیر خجلتم
این شیشۀ شکسته به راه کسی مباد
یا ربّ که هیچ دیده ز پرواز بیمحل
منتپذیر از پر کاه کسی مباد
در حیرتم که توبه کنم از کدام جرم
بیش از شمار، جرم و گناه کسی مباد
صائب دلم سیاه شد از کثرت گناه
این ابر تیره پردۀ ماه کسی مباد»[29]
«یا قدیمالإحسان!»
ابوجعفر نیشابوری میگوید: جوانی را دیدند که همهوقت مشغول این ذکر است: «یا قدیمَ الاحسان، أحسِن الیَّ بإحسانِکَ القَدیمِ!»؛ ای خدایی که احسانت قدیم است! با آن احسانت به من نیکی کن! از وی سؤال کردند که سبب اشتغال تو به این ذکر چیست؟ گفت: عادت من این بود که لباس زنانه پوشیده، در مجالس و عروسیها حاضر میشدم و صورت زنان زیبا را تماشا میکردم؛ تا اینکه روزی به عروسی امیر شهر حاضر شدم. مشغول تماشای فرحانگیز آن مجلس شایان و آن گلهای ارغوان بودم. ناگهان ناله و گریۀ عروسی که مثل طاووس در جمال و زیبایی دل ناظرین و حاضرین را میبرد، بلند شد که گوهر گرانمایۀ من نایاب گردیده و چون خادمان امیر، این را شنیدند، فریاد زدند که درِ خانه را حفظ کنید که مبادا کسی بیرون برود تا جواهر پیدا شود. مشغول تفتیش شدند و من از مشاهدۀ این منظره بسیار مضطرب شدم که رسوای جهان خواهم بود. ناگهان به این عبارت ملهم شدم که بگویم: «یا قدیم الاحسان، أحسِن الیَّ بإحسانک القدیم» و با خدا عهد کردم که دیگر به این امر قبیح اقدام نکنم و چون به طرف من آمدند و هنوز به من دست نزده بودند، ناگهان منادی ندا کرد که دست از جستجو بردارید که جواهر پیدا شد. من از شدت شادی نزدیک بود بمیرم. آنگاه از خانه بیرون آمدم و این ذکر را میگفتم.[30]
«رَبِّ أَفْحَمَتْنِی ذُنُوبِی، وَ انْقَطَعَتْ مَقَالَتِی، فَلَا حُجَّةَ لِی، فَأَنَا الْأَسِیرُ بِبَلِیَّتِی، الْمُرْتَهَنُ بِعَمَلِی، الْمُتَرَدِّدُ فِی خَطِیئَتِی، الْمُتَحَیِّرُ عَنْ قَصْدِی، الْمُنْقَطَعُ بِی، قَدْ أَوْقَفْتُ نَفْسِی مَوْقِفَ الْأَذِلَّاءِ الْمُذْنِبِینَ، مَوْقِفَ الْأَشْقِیَاءِ الْمُتَجَرِّینَ عَلَیْکَ، الْمُسْتَخِفِّینَ بِوَعْدِکَ.»[31]
«خداوندا! گناهانم مرا از گفتار بازداشته، و رشتۀ سخنم از هم گسیخته، و براى زشتیام حجّتى ندارم؛ به این جهت اسیر بلای خود، و گروگان عمل خویش، و سرگردان در خطا، و سرگشته از مقصد، و با تمام وجود درماندهام؛ خود را در جایگاه ذلیلان گناهکار، و موقف تیرهبختانى که بر تو جرئت کردهاند، و وعدهات را سبک شمردهاند، نگاه داشتهام.»
روز بیستوپنجم: ارکان توبه؛ اصلاح
جبران؛ نشانۀ ایمان
<إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا 145 إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْرًا عَظِیمًا>[32]
«بىتردید منافقان در پایینترین طبقه از آتشاند و هرگز براى آنان یاورى نخواهى یافت. (145) مگر کسانى که [از گناه بزرگ نفاق] توبه کردند، و [مفاسد خود را] اصلاح نمودند، و به خدا تمسّک جستند، و عبادتشان را براى خدا خالص ساختند؛ پس آنان در زمرۀ مؤمناناند و خدا بهزودى مؤمنان را پاداشى بزرگ خواهد داد.»
معنای استغفار
«عَن کُمَیلَ بنِ زِیادٍ: قلتُ لأمیرِ المؤمِنینَ{علیه السلام}: ... فَما حَدُّ الاسْتِغْفارِ؟ قالَ: یابنَ زِیادٍ، التَّوبَةُ. قلتُ: بَسْ؟ قالَ: لا. قلتُ: فکیفَ؟ قالَ: إنَّ العَبدَ إذا أصابَ ذَنْباً یقولُ: أسْتَغفِرُ اللَّهَ بالتَّحْریکِ. قلتُ: وَ ما التَّحْریکُ؟ قالَ: الشَّفَتانِ وَ اللِّسانِ، یُریدُ أنْ یَتْبَعَ ذلکَ بالحقیقةِ. قلتُ: وَ ما الحقیقةُ؟ قالَ: تَصدیقٌ فی القلبِ، وإضْمارُ أنْ لا یَعودَ إلى الذَّنبِ الّذی استَغْفَرَ مِنهُ. قالَ کُمیلٌ: فإذا فَعلَ ذلکَ فإنّهُ مِن المُستَغْفِرینَ؟ قالَ: لا...لأنَّکَ لَم تَبْلُغْ إلى الأصْلِ بَعدُ. قالَ کُمیلٌ: فأصْلُ الاستِغْفارِ ما هُوَ؟ قالَ: الرُّجوعُ إلى التَّوبَةِ مِن الذّنبِ الّذی اسْتَغْفَرتَ مِنهُ، و هِی أوَّلُ دَرجَةِ العابِدِینَ، وَ تَرْکُ الذَّنبِ وَ الاسْتِغْفارُ اسمٌ واقعٌ لِمَعانٍ سِتٍّ.»[33]
«کمیلبنزیاد میگوید: به امیرالمؤمنین{علیه السلام} عرض کردم: حدّ استغفار چیست؟ فرمود: توبه؛ عرض کردم: فقط همین؟ فرمود: نه. عرض کردم: پس چه؟ فرمود: هرگاه بنده مرتکب گناهى مىشود، باید بگوید: أستغفراللَّه (از خدا آمرزش مىطلبم) با حرکتدادن؛ عرض کردم: حرکت دادن یعنى چه؟ فرمود: حرکتدادن لبها و زبان بهطورىکه با حرکت لب و زبان، حقیقت استغفار را نیز اراده کند. عرض کردم: حقیقت آن چیست؟ فرمود: تصدیق در دل و عزمِ بر بازنگشتن به گناهى که از آن آمرزش خواسته است. عرض کردم: هرگاه چنین کند آیا از آمرزشخواهان است؟ فرمود: نه ... زیرا تو هنوز به ریشه و اصل استغفار نرسیدهاى. عرض کردم: پس اصل استغفار چیست؟ فرمود: بازگشت به توبه از گناهى که از آن آمرزش طلبیدهاى. این نخستین درجه عابدان است. ترک گناه و استغفار نامى است که ششمعنا را دربر مىگیرد.»
سخن میرزاجوادآقا ملکی تبریزی{رحمة الله علیه}
انسان هنگام توبه باید حقوق مردم را از مال و آبرو و سایر حقوق آنها که مربوط به او مىشود، ثبت کند؛ بعد براى هریک از اعضا و جوارح بدن خود -از قلب و گوش و چشم و زبان و ذائقه و شامه و دست و پا و شکم و سایر اعضا- صفحهاى مشخص سازد؛ بعد اقسام طاعات را -از نماز و زکات و خمس و روزه و حج و امربهمعروف و نهىازمنکر و عهد و سوگند و نذر و کفارات و جواب سلام بلکه همۀ تحیتها حتى گفتن «یرحمک اللّه» به کسى که عطسه مىکند و از حمد و صلوات غفلت نمىکند و صلۀ ارحام، نیکى به پدر و مادر، ادای حقوق برادران، نفقۀ زوجه و مملوک و حیواناتى که در اختیار گرفته و... را ثبت کرده و درصدد جبران برآید.[34]
٭٭٭
«تا تو را شهوت و غضب یارست
هر زمان توبهایت در کار است
شستن جان و تن ز ظلمت عار
نتوان جز به آب استغفار
توبه صابون جامۀ جان است
توبه زیت چراغ ایمان است
دست وقتی به توبه دانی بُرد
که ز اوصاف بد توانی مُرد
دست دادی که توبه کردم زود
دست دادی و دل نداد چه سود؟
آتش توبه پاکسوز بود
تا که باقی است شب، چه روز بود؟»[35]
درخواست شیطان
روزی شیطان لعین، موسى{علیه السلام} را ملاقات کرد و گفت: اى موسى! خداوند مهربان تو را به رسالت برگزیده و بىواسطه با تو سخن مىگوید؛ تو از آبروى فوقالعادهاى برخوردار هستى؛ من نیز یکى از مخلوقات خدا هستم ولی گناهى را مرتکب شدم که علاقه دارم از آن گناه به درگاه حضرت حق توبه کنم! در پیشگاه محبوب عالمیان واسطه شو تا توبهام را بپذیرد. موسى{علیه السلام} بزرگوارانه قبول کرد و از خداوند مهربان چنین درخواست کرد: الهى! توبهاش را بپذیر. خطاب رسید: ای موسى! خواستهات را قبول کردم؛ به شیطان امر کن به قبر آدم{علیه السلام} سجده کند؛ چرا که توبه از گناه، جبران عمل فوتشده است. موسى{علیه السلام}، ابلیس را دید و پیام خداوند متعال را ابلاغ کرد اما شیطان سخت عصبانى و خشمگین شد و با تکبّر گفت: اى موسى! من به زندۀ او سجده نکردم، توقّع دارى به مردۀ او سجده کنم؟![36]
٭٭٭
«سُبْحَانَکَ أَیَّ جُرْأَةٍ اجْتَرَأْتُ عَلَیْکَ، وَ أَیَّ تَغْرِیرٍ غَرَّرْتُ بِنَفْسِی مَوْلَایَ ارْحَمْ کَبْوَتِی لِحُرِّ وَجْهِی وَ زَلَّةَ قَدَمِی، وَ عُدْ بِحِلْمِکَ عَلَى جَهْلِی وَ بِإِحْسَانِکَ عَلَى إِسَاءَتِی، فَأَنَا الْمُقِرُّ بِذَنْبِی، الْمُعْتَرِفُ بِخَطِیئَتِی، وَ هَذِهِ یَدِی وَ نَاصِیَتِی، أَسْتَکِینُ بِالْقَوَدِ مِنْ نَفْسِی، ارْحَمْ شَیْبَتِی، وَ نَفَادَ أَیَّامِی، وَ اقْتِرَابَ أَجَلِی وَ ضَعْفِی وَ مَسْکَنَتِی وَ قِلَّةَ حِیلَتِی.»[37]
«منزهی تو! با چه جرئتی به نافرمانیات برخاستم و چگونه خود را به ورطه هلاکت افکندم؟! آقاى من! بر من که به رو افتادهام و بر لغزش من، رحمت آور! و در برابر نادانیام با بردبارى، و در مقابل بدکرداریام با احسان رفتار کن! زیرا به گناه خود اقرار دارم، و به خطایم اعتراف مىکنم. این دست و سر من است که براى قصاص از نفس خود آن را به زارى تسلیم کردهام. به پیرى و سپرىشدن عمر، و نزدیکشدن مرگ، و ضعف و ناتوانى و بینوایى و بیچارگیام رحمت آور!»
روز بیستوششم: ارکان توبه؛ اصلاح
جبران گذشته
<فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا 59 إِلَّا مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لَا یُظْلَمُونَ شَیْئًا>[38]
«سپس بعد از آنان نسلى جایگزین [آنان] شد که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروى نمودند؛ پس بهزودى [کیفر] گمراهى خود را [که عذابى دردناک است] خواهند دید. (59) مگر آنان که توبه کرده و ایمان آورده و کار شایسته انجام دادهاند؛ پس آنان به بهشت درآیند و ذرّهاى مورد ستم قرار نمىگیرند.»
ادای حقوق مردم
«قالَ الإمامُ الباقرُ{علیه السلام}- وَ قَد سَألَهُ شَیخٌ مِن النَّخَعِ: إنّی لَم أزَلْ والِیاً مُنذُ زَمنِ الحَجّاجِ إلى یَومی هذا، فهَلْ لی مِن تَوبةٍ؟ قالَ: فَسَکتَ، ثُمّ أعَدْتُ علَیهِ، فقالَ: لا، حتّى تُؤَدّیَ إلى کُلِّ ذی حَقٍّ حقَّهُ.»[39]
«یکى از بزرگان نخع به امامباقر{علیه السلام} گفت: من از زمان حَجّاج تاکنون والى هستم؛ آیا توبۀ من پذیرفته مىشود؟ حضرت سکوت کردند. آن شخص دوباره سخنش را تکرار کرد. حضرت فرمود: نه؛ مگر آنکه حقّ هر حقدارى را به او برگردانى.»
سخن آیتالله شجاعی{رحمة الله علیه}
یکی از ارکان توبۀ صحیح در اول سلوک، قضاى فرائض و واجباتى است که به علل مختلف انجام نشده و یا به نحو صحیح انجام نیافته و باید قضا و یا اعاده شود. سالک باید در اول سلوک در مقام توبه، هر فریضهاى را که انجام نداده و یا اگر هم انجام داده به نحو صحیح انجام نداده و شرعاً قضا و یا اعادۀ آن واجب مىباشد، قضا کند و در قضا و اعادۀ آن قبل از هرچیز بکوشد و مترصد باشد تا از هر فرصتى استفاده نموده و فرصتها را از دست ندهد و این امر را بر هرکار دیگرى مقدم بدارد. و در عین اشتغال به قضاى فرائض، با حال انکسار و شرمندگى و با اصرار و تضرع از خداى متعال بخواهد که وى را در این امر موفق بدارد و همان طورى که توفیق اصل اشتغال به قضاى فرائض را عنایت فرموده، در اتمام و در حسن عمل نیز او را مشمول رحمت خاصۀ خود کند. سالک باید در این مقام نیز به بررسى دقیق گذشتۀ خویش بپردازد و از اول تا آخر را به نظر بیاورد و ببیند کدام فریضه یا فریضهها را ترک نموده و یا درست به جا نیاورده و باید قضا یا اعاده کند؛ نماز و روزه و هریک از واجبات را به خوبى و به دقت بررسى کند و سپس به قضاى همۀ نمازها و روزهها و واجبات دیگر بپردازد و لازم است در مقام قضاى فوائت در حال خوف و رجا و شرم و امید باشد؛ خوف و شرم از اینکه فرایض الهى را در وقت خود و در جاى خود بهجا نیاورده و یا مسامحه نموده و امر پروردگار را نادیده و یا سهل گرفته است؛ و رجا و طمع بر اینکه رأفت خداى متعال و رحمت و عفو او شامل حال خطاکاران است؛ و فضل و کرم او بىنهایت، مخصوصاً در خصوص آن بندهاى که به جهل و خطاى خود معترف است، و از نافرمانى خویش نادم و شرمسار، و چارهاى جز روىآوردن به پروردگارش ندارد، و راهى جز التجا به پیشگاه او نمىبیند.[40]
همچنین، انسان توبهکننده باید فکر خود را به کار بیندازد و ببیند به چه کسى ضرر مالى رسانیده و حق مالى چه کسانى به گردن وى هست؛ و نیز بررسى کند حقوق چه کسى و یا کسانى را که شرعاً بر او واجب و لازم بوده و ادا نکرده و یا در اداى آنها قصور نمودهاست. مخصوصاً حقوق واجب نزدیکان از اهل و عیال و فرزندان و ارحام و ارقاب را؛ و علاوه بر این لازم است فکر خود را به کار انداخته و ببیند غیراز انسانها به مخلوقات دیگر خداى متعال از قبیل حیوانات و غیر آنها چه اذیتها و ضررها و خسرانها از او رسیدهاست؛ و خلاصه سخن اینکه سالک باید در مقام توبه از اول طفولیت تا آخر را بررسى دقیق نموده و ببیند کدام حقى را از مخلوقى ضایع کرده و مورد تعدى قرار داده است و سپس در اداى آن بکوشد و آن را جبران کند. آنجا که باید حق پایمالشده را به صاحب آن یا به وراث وى بپردازد، همین کار را انجام بدهد و آنجا که باید استحلال کند، از صاحب حق و یا از وراث او طلب حلیّت نماید و آنجا که باید به نحو خاصى حق تضییعشده را جبران کند، به هماننحو به جبران آن بپردازد. مثلا به کسى که تهمت زده است، در رفع آن تهمت بکوشد و با صراحت اعلام بکند که من به او این تهمت را زدهام و از خود او نیز حلیّت بخواهد. و نیز آنجا که وظیفهاش دعا و طلب خیر و مغفرت براى صاحبان حقوق است و یا وظیفهاش احسان و انفاق براى آنها و یا دادن مظلمه است، به وظیفه خویش همانطور که لازم است عمل کند. دربیانروشنتر، در هر موردى به همان نحوى که دستور شرع مقدس است، عمل نماید.[41]
٭٭٭
«هرکه در توبه پایدار بود
در دگر رکنها سوار بود
از گنه چون به توبه گردی دور
ظاهر و باطنت بگیرد نور
زهد بیتوبه کی قرار کند؟
نفس بیتصفیت چکار کند؟
توبه تا خود کنی تو، خام آید
توبه کایزد دهد تمام آید
توبه چون باشد از خللها دور
از محبت به دل در آید نور»[42]
طیّب حاجرضایی
طیّب حاجرضایی در سال ۱۲۹۰شمسی به دنیا آمد. اولینبار در بیستسالگی به دلیل نزاع دستگیر شد. در کودتای ۲۸ مرداد و خلع مصدق نقش محوری داشت و لقب تاجبخش و نشان رستاخیز را از شاه گرفت. او توانایی زیادی در منسجمکردن مردم داشت. یکی از این موارد به سال ۱۳۴۰ مربوط میشود. طیّب همیشه چندینگوسفند را وسط میدان برای محرم نگه میداشت تا پروار شوند. آن سال تعداد آنها به سیصدگوسفند رسیده بود. روزی شهردار جدید که با طیب آشنایی نداشت به بازدید میدان بار آمد و به وجود آنهمه گوسفند اعتراض کرد؛ طیب هم با او درگیر شد و به او سیلی زد؛ درگیری ادامه پیدا کرد و میدان بار تعطیل شد و جمعیتی همراه طیب از میدان حرکت کردند و ساعتی بعد به بیستهزارنفر رسیدند؛ مقصد آنها هم دفتر نخستوزیری بود. اسدالله علم با نمایندههای آنها مذاکره و ماجرا را حل کرد؛ اما همین ماجرا باعث شد رژیم از محبوبیت طیب دچار وحشت شود. طیب ارادت عجیبی به سیدالشهدا{علیه السلام} داشت. مجالس پرشوری برگزار میکرد و اهل رقابت هم نبود؛ حتی گاهی به دیگر مجالس کمک هم میکرد. تا اینکه سال ۱۳۴۲ فرا رسید و رژیم پهلوی به اقدامات سیاهی پرداخت. به پسرش گفت: میروی عکس حاجآقا (امامخمینی{رحمة الله علیه}) را میخری و میبری در تکیه و به علامتها میزنی. 15خرداد یعنی دوازده محرم از راه رسید. خبر دستگیری امام از قم به تهران رسید؛ طیب میدان بار را تعطیل کرد و دوروز بعد دستگیر شد. خواستۀ ساواک از او چه بود؟ از طیب میخواستند تا اعتراف کند از امامخمینی{رحمة الله علیه} پول گرفتهاست تا بازار را تعطیل کند و مردم را به خیابانها بیاورد؛ اما طیب زیربار نمیرفت و حتی در مواجهۀ حضوری حین بازداشت به امام{رحمة الله علیه} گفته بود: آقا! قربان جدتان بشوم! شما کی به من پول دادهای؟ اصلا کجا مرا دیدهای؟ ما که تا حالا همدیگر را ندیدهایم. طیب از طریق خانوادهاش پیامی برای امام فرستاد که مضمون آن پایبندی به اصول و تهمتنزدن به ایشان بود. امام هم در پاسخ گفته بودند: آخرین برگ کتاب زندگی آدم تعیینکننده است. سرانجام در روز یازدهم آبان ۱۳۴۲، طیب حاجرضایی به جوخۀ اعدام رژیم پهلوی سپرده شد. او که روزگاری از بزنبهادرهای تهران بود، به خاطر حمایت از امامخمینی{رحمة الله علیه} شبهنگام در معرض تیرسربازان قرار میگیرد و به شهادت میرسد.[43]
٭٭٭
«إِلَهِی لَا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ وَ لَا تَمْکُرْ بِی فِی حِیلَتِکَ مِنْ أَیْنَ لِی الْخَیْرُ یَا رَبِّ وَ لَا یُوجَدُ إِلَّا مِنْ عِنْدِکَ وَ مِنْ أَیْنَ لِیَ النَّجَاةُ وَ لَا تُسْتَطَاعُ إِلَّا بِکَ. أَدْعُوک یَا سَیِّدِی بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ.»[44]
«خدایا! مرا به کیفرت ادب نکن و با نقشهای با من نیرنگ مکن؛ پروردگارا! از کجا برایم خیری هست درحالیکه جز نزد تو یافت نمیشود؟ و از کجا برایم نجاتی است درحالیکه جز به تو فراهم نمیگردد؟ ای آقایم! تو را به زبانی میخوانم که گناهش او را ناگویا نموده و با دلی با تو مناجات میکنم که جرمش او را هلاک ساخته است.»
روز بیستوهفتم: ارکان توبه؛ اصلاح
ادای حقالناس
<فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون>[45]
«و اگر چنین نکردید [و به رباخوارى اصرار ورزیدید]، به جنگى بزرگ از سوى خدا و رسولش [بر ضد خود] یقین کنید؛ و اگر توبه کردید، اصل سرمایههاى شما براى خود شماست [و سودهاى گرفته شده را به مردم بازگردانید] که در این صورت نه ستم مىکنید و نه مورد ستم قرار مىگیرید.»
پرداخت حقوق مردم
«عَن علیِّ بنِ أبی حمزةَ قالَ: کانَ لی صَدیقٌ مِن کُتّابِ بَنی امیّةَ فقالَ لی: استأذنْ لی عن أبی عبدِ اللَّهِ{علیه السلام}، فاسْتَأذَنتُ لَه علَیهِ، فأذِنَ لَه، فلَمّا أنْ دَخلَ سَلّمَ وجَلسَ، ثُمّ قالَ: جُعِلتُ فِداک، إنّی کنتُ فی دِیوانِ هؤلاءِ القَومِ فأصَبْتُ مِن دُنیاهُم مالًا کثیراً، وَ أغمَضتُ فی مَطالِبهِ... فهَل لی مَخرَجٌ مِنهُ؟ قالَ: إنْ قُلتُ لکَ تَفْعَلْ؟ قالَ: أفعَلُ. قالَ لَهُ: فاخْرُجْ مِن جمیعِ ما اکْتَسَبتَ فی دِیوانِهِم، فمَن عَرَفْتَ مِنهُم رَدَدْتَ علَیهِ مالَهُ، وَ مَن لَم تَعْرِفْ تَصَدّقْتَ بهِ، وَ أنا أضْمَنُ لکَ على اللَّهِ؟عز؟ الجَنّةَ.»[46]
«علىبنابیحمزه میگوید: دوستى داشتم که از دبیران بنىامیّه بود؛ به من گفت که از امامصادق{علیه السلام} براى من اجازه ملاقات بگیر. من از حضرت اجازه خواستم و ایشان اجازه داد. وقتى آن مرد به حضور حضرت رسید، سلام کرد و نشست و سپس گفت: فدایت شوم، من در دستگاه ادارى این جماعت کار مىکردم و از دنیاى آنان به مال و منال فراوانى رسیدم و براى به دستآوردن آن، چشم بر هم نهادم (به حلال و حرام توجّهى نکردم)... آیا راهى براى بیرونآمدن از این وضع دارم؟ فرمود: اگر برایت بگویم، انجام مىدهى؟ عرض کرد: انجام مىدهم. فرمود: از تمام مال و ثروتى که در دستگاه ادارى آنها به دست آوردهاى، خودت را خلاص کن. کسانى را که مىشناسى مالشان را به آنها برگردان و کسانى را که نمىشناسى از طرفشان صدقه بده؛ دراینصورت، من براى تو ضمانت مىکنم که خداوند؟عز؟ تو را به بهشت ببرد.»
سخن آیتالله مظاهری؟حفظ؟
اساساً پشیمانى واقعى از ارتکاب گناه، نوعى اصلاح عمل را نیز به دنبال خواهد داشت؛ بنابراین میتوان گفت: توبۀ بدون اصلاح عملکرد، توبۀ واقعى نیست. بهعبارتروشنتر، توبۀ حقیقى آن است که از پشیمانى نسبت به کردار و گفتار گذشته سرچشمه گرفته باشد و به واسطۀ آن توبه، دل انسان از گذشتۀ خود و اعمالى که مرتکب شده است، بلرزد و آیندهاى توأم با گفتار و کردار شایسته در پیش روى انسان ترسیم نماید. ازاینرو مىتوان گفت: توبۀ بدون پشیمانى و اصلاح، توبه نیست. اصلاح عمل که جزء لاینفکّ ارکان توبه است، در دومقطع زمانى گذشته و آینده قابل تحلیل و بررسى است. هنگامى که انسان توبه مىکند، تصمیم مىگیرد که گناهان گذشته را جبران کند. پس از آن در اوّلین فرصت ممکن باید به جبران عملکرد خود بپردازد؛ یعنى اگر در بهجاآوردن واجبات کوتاهى کرده است، در حدّ توان و بهگونهاى که زندگى عادى او را مختل نکند، لازم است واجبات فوتشده نظیر نماز و روزه را قضا نماید. و چنانکه حقّالنّاس به عهده دارد، باید بدون هیچ درنگى نسبت به بازپرداخت حقّ مردم اقدام کند. حال اگر کسى به صورت جدّى و واقعى، اقدام در جهت جبران گذشته را آغاز کند، ولى توان جبران را در خود نیابد یا در نیمۀ راه، استطاعت مالى یا بدنى از وى سلب گردد، به شرط آنکه تا پایان عمر، بر عزم خود مبنى بر جبران حقوق واجب باقى بماند، آمرزیده مىشود و جایگاه او بهشت خواهد بود. اصلاح آینده نیز یعنى رعایت تقواى الهى؛ و رعایت تقوا به معناى انجام واجبات و اجتناب از گناه مىباشد. کسى که توبه کرده است، پس از ندامت قلبى و اظهار پشیمانى و بعد از آنکه جبران گناهان گذشته را آغاز مىنماید، باید از مطلق محرّمات و معاصى اجتناب ورزد و به انجام واجبات نظیر نماز و روزه اهمیت دهد.[47]
٭٭٭
«آنکو به غیرسابقه چندین نواخت کرد
ممکن بود که عفو کند گر خطا کنیم
یک شب اگر به دست بیفتد نگار ما
مشکل بود که دامنش از کف رها کنیم»[48]
بارقهای از رحمت الهی برای جبران توبه
ملاحسینقلی همدانی{رحمة الله علیه} شخصی را توبه داده بود و قرار بود که آن شخص، تمام حقوق مردم که بر ذمۀ او بود را ادا کند. یکی از حقوق این بود که او در گذشته دست یکی از ملازمان خود را قطع نموده و حال به دنبال او بود تا جبران کند. او را یافت و نزد او رفت؛ اظهار ندامت و عذرخواهی کرد و مبلغ زیادی را نزد او قرار داد تا دیۀ دست او باشد؛ اما آن مرد حاضر به گرفت دیه نشد و قبول نکرد. شخص تائب دستور داد شمشیری را آوردند و به او گفت: من آمادۀ قصاص هستم. آن مرد اندکی فکر کرد و گفت: تو ستمی بر من کردهای و بدون جهت مرا از داشتن دست محروم نمودهای؛ اگر من دست تو را قصاص کنم، چه سودی برای من دارد؟ پس چه بهتر که محاکمۀ من و تو برای روز قیامت بماند و دادخواهی در پیشگاه عدل الهی صورت گیرد. شخص تائب که این سخن را شنید، امیدش قطع شد و چنان آتشی به جانش افتاد که با صدای بلند شروع به گریه کرد. چون نالهاش بلند شد، رحمت الهی او را دریافت و خدای مقلبالقلوب دل صاحب حق را نرم کرد و به تائب گفت: بدون دیه و قصاص، تو را عفو کردم.[49]
٭٭٭
«أَدْعُوکَ یَا رَبِّ رَاهِباً رَاغِباً رَاجِیاً خَائِفاً إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْتُ وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ فَإِنْ عَفَوْتَ فَخَیْرُ رَاحِمٍ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ. حُجَّتِی یَا اللَّهُ فِی جُرْأَتِی عَلَى مَسْأَلَتِکَ مَعَ إِتْیَانِی مَا تَکْرَهُ جُودُکَ وَ کَرَمُکَ وَ عُدَّتِی فِی شِدَّتِی مَعَ قِلَّةِ حَیَائِی رَأْفَتُکَ وَ رَحْمَتُکَ.»[50]
«تو را میخوانم ای پروردگارم! در حال هراس و اشتیاق و امید و بیم؛ مولای من! هرگاه گناهانم را میبینم بیتاب میگردم و هرگاه کرمت را مشاهده میکنم، به طمع میافتم؛ پس اگر از من درگذری بهترین رحمکنندهای و اگر عذاب کنی ستم نکردهای؛ خدایا! حجّت من در گستاخی بر درخواست از تو، با ارتکاب آنچه از آن کراهت داری، جود و کرم توست؛ و ذخیرهام در سختیها با کمی حیا، همانا رأفت و رحمت توست.»
[1]. المائدة، 39.
[2]. جامعالأخبار، ص87.
[3]. مقالات، ج2، ص108.
[4]. دیوان فیض کاشانی، ج1، ص532.
[5]. مردان علم در میدان عمل، ج1، ص163.
[6]. الصحیفةالسجادیة، ص146 (دعای 16).
[7]. الأنعام، 54.
[8]. بحارالأنوار، ج78،ص81.
[9]. اسرار الصلوة، ص۵۷.
[10]. دیوان حافظ، غزل 445.
[11]. داستانهایی از آثار و برکات علما، ص28.
[12]. الصحیفةالسجادیة، ص146 (دعای 16).
[13]. طه، 82.
[14]. تصنیف غررالحکم، ص194.
[15]. یونس، 44.
[16]. با علامه در المیزان، ج1، ص468.
[17]. دیوان حافظ، غزل 348.
[18]. المستطرف، ج1، ص147؛ به نقل از: قصصالتوابین، حکایت 30.
[19]. الصحیفةالسجادیة، ص148 (دعای 32).
[20]. الأعراف، 153.
[21]. نهجالبلاغة، ص549.
[22]. معراج السعادة، ص۶۹۰.
[23]. دیوان فیض کاشانى، ج2، ص1294.
[24]. کنایه از این است که شخص باید آنقدر گریه و زاری کند که پشیمانی خود را در عمل نیز نشان دهد. (عرفان اسلامی، ج۹، ص۳۴).
[25]. الصحیفةالسجادیة، ص156 (دعای 34).
[26]. القصص، 67.
[27]. تصنیف غررالحکم، ص195.
[28]. مقالات، ج2، ص109.
[29]. دیوان صائب تبریزی، غزل 4038.
[30]. داستانهای اخلاقی ادبیات فارسی، ص88.
[31]. الصحیفةالسجادیة، ص258 (دعای 53).
[32]. النساء، 145 و 146.
[33]. بحارالأنوار، ج6، ص27.
[34]. اسرارالصلوة، ص۸۳.
[35]. جامجم، ص157.
[36]. بحارالانوار، ج60، ص280؛ به نقل از: عرفان اسلامی، ج۲، ص۱۲۱.
[37]. الصحیفةالسجادیة، ص258 (دعای 33).
[38]. مریم، 59 و 60.
[39]. الکافی، ج2،ص331.
[40]. مقالات، ج2، ص113.
[41]. همان، ص109.
[42]. جامجم، ص158.
[43]. سایت باشگاه خبرنگاران جوان (www.yjc.ir)، حاجطیب از قتل و تبعید تا توبه و شهادت (تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۸).
[44]. مصباحالمتهجد، ج2، ص582 (دعای ابوحمزه ثمالی).
[45]. البقرة، 279.
[46]. الکافی، ج5، ص106.
[47]. سیروسلوک (منزل دوم: توبه)، ص۴۳.
[48]. دیوان حافظ، غزل 386.
[49]. مردان علم در میدان عمل، ج7، ص14.
[50]. مصباحالمتهجد، ج2، ص584 (دعای ابوحمزه ثمالی).