شهادت؛ مرگ عاشقانه

در حیات دنیوی، آنچه که همۀ انسان‌ها -از مؤمن و کافر، و صالح و فاسد- کمترین تردیدی در آن ندارند، مسئلۀ مرگ است. اصولاً عالم ماده و مادی‌گرایی با فنا و نابودی در هم آمیخته است. از همین رو در باور مؤمنان، اگر به دنبال حیات دنیوی حیات اخروی نباشد، زندگی پوچ و ابتر است: «إِنَّمَا خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ لَا لِلْفَنَاءِ وَ إِنَّکُمْ فِی دَارِ بُلْغَةٍ وَ مَنْزِلِ قُلْعَةٍ.»[1]

پس، انسان‌های بزرگ معنای زندگی را در کوچه پس‌کوچه‌های مرگ جستجو می‌کنند. هنر مردان بزرگ، خوب مردن است؛ چنان‌که در بیانات اولیای الهی؟عهم؟ است که هرکس به آن صورت و حالی در حیات جاودان محشور می‌گردد که در آخرین لحظات زندگی دنیوی خود بوده است؛ پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} در این‌باره فرمود: «یَمُوتُ الرَّجُلُ عَلَى مَا عَاشَ عَلَیهِ، وَیُحشَرُ عَلَى مَا ماتَ عَلَیهِ.»[2]. بر این اساس، زیبایی هر زندگی باید در آخرین لحظات آن رخ نماید.

علاوه بر این، زیباترین زندگی‌ها زیباترین مرگ‌ها را در پی می‌آورد؛ زیرا نقطۀ اوج هر امری -خواه حقیر و یا خطیر- در لحظات پایانی آن معلوم می‌گردد. به بیان دیگر، اگر زندگی صحنۀ حرکت و تکاپوی آدمی به سوی کمال لایقش است و انسان در این دنیا مسافری است به سوی اوج مقامات الهی، پس نقطۀ اوج این سیر، لحظات پایانی آن است. بنابراین، اگر سرنوشت محتوم همه‌کس با مرگ گره خورده است، شهادت زیباترین شکل ختام حیات دنیوی و درخشنده‌ترین جلوۀ شروع حیات اخروی است: «أَشرَفُ المَوتِ قَتلُ الشَّهادَةِ.»[3]

همیشه در طول تاریخ، شهادت منتهای آرزوی مردان خدا و هدف مجاهدت‌های ایشان بوده است. این حقیقت در بیانات امیرالمؤمنین علی{علیه السلام} با شور و حرارت تمام نمایان است:‌ «إِنَّ أَکرَمَ المَوتِ القَتلُ، والَّذی نَفسُ ابنِ أَبی طالِبٍ بِیَدِهِ، لَأَلفُ ضَربَةٍ بِالسَّیفِ أَهوَنُ عَلَیَّ مِن مِیتَةٍ عَلَى الفِراشِ فی غَیرِ طاعَةِ اللَّهِ.»[4]

از حضرتش{علیه السلام} روایت است که بعد از جنگ احد به محضر رسول خدا{صلوات الله علیه} عرضه داشت: «یا رسول الله، در جنگ احد و در آن لحظات سخت، هنگامی که تعدادی از مجاهدین به فوز شهادت نائل آمدند و من از کاروان جا ماندم، این امر بر من سخت گران آمد؛ با ناراحتی به شما عرضه داشتم که چرا به فوز شهادت نائل نیامدم؟! و شما فرمودید: «بر تو نیز مژده باد که شهید خواهی شد!» پرسیدم پس چرا وعدۀ الهی محقق نشد؟ رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: «دیری نمی‌پاید که تو نیز شهید می‌شوی؛ در آن صورت صبر تو چگونه خواهد بود؟» در اینجا حضرت چنین پاسخ می‌دهند: «یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَیْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ! وَ لَکِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّکْر!»[5]

هرچند در آن ندای حضرتش در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ»[6] اسرار بی‌پایانی نهفته است، اما در همین پیام کوتاه اشاره‌ای نیز به آن وعدۀ شیرین رسول خدا{صلوات الله علیه} دیده می‌شود.

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم

راحت جان طلبم وز پی جانان بروم

گرچه دانم که به جایی نبرد راه، غریب

من به بوی خوش آن زلف پریشان بروم

چون صبا با دل بیمار و تن بی‌طاقت

به هوادارای آن سرو خرامان بروم[7]

اهل معنا همیشه به او -که سرسلسلۀ عارفان و استاد اول سالکان عالم است- اقتدا نموده‌اند و قدم در راهش نهاده و ندا سرداده‌اند: «اللَّهُمَّ أَحْیِنِی عَلَى مَا أَحْیَیْتَ عَلَیْهِ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ، وَ أَمِتْنِی عَلَى مَا مَاتَ عَلَیْهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ الْسَّلامُ.»[8]

و این حقیقت چه باشکوه در سردار عزیزمان، حاج قاسم سلیمانی رخ نموده بود: «فاطمۀ عزیزم! این چند صفحه را برای تو می‌نویسم، چون می‌دانم مقدسانه مرا دوست داری؛ نمی‌دانم چرا این حرف‌ها را برایت می‌نویسم، اما احساس می‌کنم در این تنهایی و غربتِ عمرم نیاز دارم با کسی عقدۀ دل باز کنم. آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟! مشتاق دیدارت هستم… وقتی بوسۀ انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو می‌کند، دود می‌کند و می‌سوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم! آه… چقدر این منظره زیبا است! چقدر این لحظه را دوست دارم! در راه عشق جان دادن خیلی زیبا است… خدایا! سی سال برای این لحظه تلاش کردم؛ برای این لحظه با تمام رقبای عشق درافتاده‌ام؛ زخم‌ها برداشته‌ام؛ واسطه‌ها فرستادم. چقدر این منظره زیبا است! چقدر این لحظه را دوست دارم…»[9]

عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است

دادن سر نه‌عجب، داشتن سر عجب است!

تنِ بى‌سر عجبى نیست گر افتد روى خاک

سرِ سرباز ره عشق به پیکر عجب است[10]

مقامات شهیدان در میدان جهاد اصغر همیشه مورد غبطۀ اهل ایمان بوده است؛ چرا که بنا بر روایات، مؤمنان با مشاهدۀ نعم گوناگون الهی در برزخ و قیامت هرگز آرزوی بازگشت به این دنیای پرفتنه و مصیبت را ندارند؛ اما شهید با مشاهدۀ عظمت مقام شهادت و مراتب خاصّ‌الخاصی که خداوند به شهدای اسلام عنایت می‌کند، نه یک‌بار، بلکه ده‌بار آرزو می‌کند به دنیا -با همۀ شور و شرش- بازگردد و باز هم به فوز شهادت نائل شود: «ما مِن أَحَدٍ یَدخُلُ الجَنَّةَ یُحِبُّ أَن یَرجِعَ إلَى الدُّنیا، وَأَنَّ لَهُ ما عَلَى الأَرضِ مِن شَیءٍ غَیرَ الشَّهیدِ؛ فَإِنَّهُ یَتَمَنَّى أَن یَرجِعَ فَیُقتَلَ عَشرَ مَرّاتٍ لِما یَرَى مِنَ الکَرامَةِ.»[11]؛ تا در آن مقاماتی که خداوند رمزگونه و تنها اشاره‌وار از آن یاد می‌کند، در عالی‌ترین مراتب قرب و در بهشت لقا در کنار سایر شهیدان، از دستان مقتدا و محبوبش امیرالمؤمنین علی{علیه السلام} از چشمۀ کوثر بنوشد و با قهقۀ مستانه‌اش <وݩَکݦݨَاݨْسݩًا دِهاٰقًا>[12] بر لب نهد و دائماً به وجه‌الله بنگرد که: <اِنَّ الْمݩُٮݩݑَّقٖینَ ڡݨݐݭٖی جَںݦݩݩݐّاٰتٍ وَنَهݧݧَرݪٍ 54 ڡݨݐݭٖی مݦَݡٯݨݑݨْعݧَݡدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلݫٖىݫݭݔکٍ مݦُقݨْٮݧݩݑݧَݡدِرٍݤ>[13].

چون جان تو می‌ستانی چون شکّر است مردن

با تو ز جان شیرین شیرین‌تر است مردن[14]

شهادت؛ عیار درجات ایمان

مراتب ایمان با مرتبۀ نگاه مؤمن به شهادت شناخته می‌شود. شوق به شهادت هم مرقات است و هم میزان؛ یعنی از یک‌سو نردبان صعود مردان الهی در درجات ایمان است و از سوی دیگر معیاری برای سنجش مرتبۀ خلوص ایمان. جبهه‌های نبرد، میدان مسابقۀ مخلصین در مدارج طوبی است و هر مقدار مراتب ایمان و یقین انسان‌ها به لقای الهی بیشتر می‌گردد، شوق شهادت افزون می‌شود.

وقتی حارث‌بن‌مالک انصاری از علم‌الیقین به عین‌الیقین رسید و به مناسبتی آن را به محضر پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} عرضه داشت، در توضیح آن اشاره کرد که: «یا رسول‌الله! نفس من به طور کلی از دنیا کنده شده و خواب شب‌هایم را به بیداری مبدل ساخته؛ تا بدانجا که احوال قیامت بر من مکشوف شده و میزان الهی را می‌بینم که برای حسابرسی خلایق قرار داده شده و اهل بهشت را در بهشت مشاهده می‌کنم و صدای زوزۀ اهل جهنم را در جهنم می‌شنوم.» پس حضرت{صلوات الله علیه} این مقام او را تصدیق می‌نمایند و می‌فرمایند: «بنده‌ای که خداوند قلب او را به نور ایمان منوّر نموده؛ پس این حال را در خود محفوظ بدار.»[15] اما از این روایت آنچه در این مقال برای ما مهم است آنکه حارث بلافاصله با شنیدن این نوید پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} به ایشان عرضه می‌دارد: «یَا رَسُولَ اللَّهِ، ادْعُ اللَّهَ لِی أَنْ یَرْزُقَنِی الشَّهَادَةَ مَعَکَ.»[16] و حضرت{صلوات الله علیه} نیز دعا می‌کنند و طولی نمی‌کشد که او به سریه‌ای اعزام می‌شود و بعد از جنگی نمایان و کشتن تعدادی از نفرات دشمن، شربت شهادت می‌نوشد[17].

آن که هلاکش نمود ساعد سیمین یار

باز به آن ساعدش کشته شدن آرزوست[18]

از رسول اکرم{صلوات الله علیه} نقل است که فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست اوست! دوست دارم که در راه خدا کشته شوم و سپس زنده گردم و باز کشته شوم و بار دیگر زنده گردم و باز کشته شوم.»[19]

اصولاً راهیان کوی دوست، به تناسب شهود مراتب عوالم ملکوت، آن‌چنان شوقی به شهادت می‌یابند که اگر تکلیف بر ماندن در دنیا و طی کردن درجات بالاتر نبود، هرگز راضی به توقف در عالم خاکی -با این همه ابتلا و سختی- نمی‌شدند؛ چنان‌که امیرالمؤمنین{علیه السلام} در وصف آنان می‌فرمایند: «لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ».[20]

به همین دلیل است که اولیای الهی؟عهم؟ پیوسته در ادعیۀ گوناگون و زیاراتشان از خداوند نیل به مقام شهادت را طلب می‌کرده‌اند[21] و هرچه مقامات و مراتب مؤمنان بالاتر باشد، شوق ایشان نیز به شهادت بیشتر است. این حقیقتی است که ما در روزگار خویش به‌عینه در شهدای انقلابمان مشاهده نمودیم و این صفت در شهید سلیمانی بسیار بارز بود؛ چنان‌که رهبر انقلاب دربارۀ ایشان فرمود: «خوشا به حالش، خوشا به حالش، خوشا به حالش! او به آرزوی خودش رسید؛ او آرزو داشت؛ برای شهیدشدن گریه می‌کرد؛ خب خیلی از رفقایش هم رفته بودند و داغدار رفقایش هم بود، اما در خودش هم شوق به شهادت جوری بود که اشک او را جاری می‌کرد؛ به آرزوی خودش رسید.»[22] او خود این‌چنین از شوق به شهادت می‌گوید: «بگذارید بروم، بروم و بروم! چگونه می‌توانم بمانم در حالی که همۀ قافلۀ من رفته است و من جا مانده‌ام!»[23]

مرگ اگر مرد است آید پیش من

تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ

من از او جانی برم بی‌رنگ و بو

او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ[24]

باز بودن راه شهادت

ذکر شد که شهادت منتهای آرزوها و هدف همۀ مجاهدت‌هاست، و هم مرقات است و هم میزان، و سالکان سیرالی‌الله مشتاق نیل به آن هستند. همچنین می‌دانیم که خداوند «رب‌العالمین»ی است که همۀ خلایق را تا عالی‌ترین مرتبۀ کمالشان هدایت می‌کند و تربیت ایشان را بر خود واجب فرموده[25]، و او کریمی است که دعوتی نمی‌کند مگر آنکه اسباب و زمینۀ برآورده شدن دعوتش را مهیا نموده باشد، و او بندگان عزیزش را به بارگاهی فرانمی‌خواند مگر آنکه بار یافتن به آن برای همۀ بندگان و در همۀ اوقات امکان‌پذیر باشد. بنابراین، نیل به مقام شهادت -که غایت قصوای سالکان کوی محبوب و منتهای آرزوی مجاهدان راه توحید است- باید برای همۀ مؤمنان، از زن و مرد، پیر و جوان، سالم و بیمار دست‌یافتنی و رسیدن به آن برای ایشان میسّر باشد.

این در حالی است که تلقی عموم مردم آن است که شهادت فقط در میدان جنگ قابل تحقق است و تا خون مردان خدا بر زمین نریزد، به فیض شهادت نائل نمی‌شوند. پس آیا در زمانی که به هر دلیل جنگی وجود ندارد، راه برای رسیدن به این مقام منیع بسته است؟ در حالی که خداوند، بنابر رحمت واسعه‌اش، هرگز راه نیل به مقامات عالیه را برای بندگانش نمی‌بندد؛ مگر آنکه خود قابلیت آن مقام را نداشته باشند.

سخن در این کتاب پیرامون همین حقیقت است که نباید شهید و مقام شهادت را منحصر در کشته‌شدگان در راه خدا دانست؛ زیرا واژۀ شهادت -با همۀ قداستی که دارد و با آنکه یکی از لغات پرکاربرد در نصوص دینی است- اگر محدود به میادین نبرد و قتل فی سبیل‌الله شود، از یک‌سو باعث می‌گردد که عاشقان شهادت صرفاً در انتظار جنگ باشند تا توفیق این مقام والا نصیب‌شان گردد؛ در حالی که کارزار جنگ همیشه برقرار نیست و فرصت جهاد اصغر محدود است.

از سوی دیگر، این نگاه به شهادت ناخواسته تداعی این معنا را می‌نماید که اسلام دین جنگ و شمشیر است و پیشرفت آن در طول تاریخ در گرو جنگ‌هایی بوده است که در زمان رسول خدا{صلوات الله علیه} و خلفای بعد از حضرتش در تاریخ به وقوع پیوسته؛ در حالی که این امر دروغ محض است و گسترش اسلام به واسطۀ فرهنگ غنی آن بود که موجب می‌شد مورد پذیرش مشتاقانۀ سایر ملت‌ها قرار گیرد. البته تحقیق پیرامون تندروی‌های خلفای ناحق بعد از رسول خدا{صلوات الله علیه} و جنگ‌هایی که به اسم اسلام به‌راه انداختند -که در حقیقت در پی کشورگشایی و تحصیل غنائم بودند تا توسعۀ دین- مجالی دیگر می‌طلبد و بررسی آن نیازمند مقالی دیگر است.

همان‌طور که گفتیم، اگر شهادت فوز عظمایی در فرهنگ دینی است، پس نباید محدود به زمان خاص و عدّۀ معدودی باشد. مثلاً جایگاه گروه کثیر رزمندگان که در جبهه‌ها حاضر شدند و توفیق شهادت برای آنان حاصل نشد و یا جانبازان و اسرایی که سال‌ها سخت‌ترین لحظات را تحمل کردند، چگونه است؟ و یا زنان و مردانی که به هر دلیل معذور از شرکت در جبهه‌های نبرد هستند، خصوصاً خانوادۀ شهدا، جانبازان و اسرا که دردی بیش از شهادت را تحمل کردند، آیا محروم از مقام شهادت هستند؟

در زمان دفاع مقدس و نیز در این روزگار خود شاهدیم که اگر تلاش شبانه‌روزی مجاهدین گمنام پشت جبهه‌های نبرد برای تهیۀ اسلحه و مهمات و تدارک رزمندگان نباشد، مجاهدان صفوف مقدم هرگز قدرت جنگیدن و دفاع از اسلام را نخواهند داشت؛ همچنین اگر تلاش بی‌وقفه و خالصانه و بی‌سروصدای دانشمندان کشورمان در بخش‌های مختلف علمی و فناوری نبود، امنیت و پیروزی‌های متعدد امروز را شاهد نبودیم. چه‌بسا تلاش در سایر جبهه‌ها و خون دل خوردن‌های بی‌صدا و خالصانه در موقعیت‌های دیگر، کمتر از تحمل درد شهادت در جبهه‌های علنی نبرد با دشمن نباشد. حال چگونه می‌توان این مجاهدان پشت جبهه‌های نبرد را محروم از فوز شهادت گمان نمود؟

تحلیل دقیق این مسئله به دلیل اهمیت و قداست مقام شهید و شهادت، ما را به معارفی نورانی رهنمون می‌سازد که در عرصه‌های مختلف فردی و اجتماعی راهگشاست و بصیرتی جدید پیش رویمان می‌گشاید و افق‌هایی نو در برابرمان قرار می‌دهد و نگاهمان را در همۀ مسائل، اعم از سلوک فردی و حالات شخصی‌، و سلوک اجتماعی و نقش‌آفرینی‌ در عرصه‌های مختلف جامعه -اعم از علمی، اقتصادی، سیاسی و…- دگرگون می‌سازد. اگر شهادت فوز عظمی است که همۀ آحاد مسلمین باید به سوی آن بشتابند و برای درک آن از یکدیگر سبقت بگیرند، راه آن چیست؟ در غیر میدان‌های نبرد، جلوات گوناگون شهادت چگونه تجلّی می‌کند تا مؤمنین گوی سبقت را برای نیل به این مقام از یکدیگر بربایند؟

بنابراین باید به روح شهادت و راز و رمز مراتب شهید و شهادت در متون دینی با دقت پرداخت؛ تا از یک‌سو ظرافت‌های راه شهادت برای رهروان آن به‌طور نسبی روشن شود، و از سوی دیگر ابعاد گوناگون شهادت برای همۀ اقشار جامعه بازگردد؛ تا معلوم شود راه شهادت و نیل به این مقام منیع برای همۀ افراد، از مرد و زن و پیر و جوان، در همۀ اقسام جبهه‌های نبرد با دشمن و در همۀ زمان‌ها و موقعیت‌ها باز است. البته این مقصود تلاشی جدی و جهادی مجدانه فی سبیل‌الله را می‌طلبد تا مراتب شهادت برای انسان تجلّی کند.

 

[1].    غرر الحکم، ص272؛ «امام على{علیه السلام}: همانا شما براى ماندگارى آفریده شده‏اید، نه براى نابودى؛ و در منزلى هستید که باید از آن کوچ کنید، و جایى که از آن به جاى دیگر برسید».

[2].   مجموعۀ ورّام، ج2، ص133؛ «آدمى آن‌گونه که زندگى کرده است، مى‏میرد و بر همان حالى که مُرده است، برانگیخته می‌شود»؛ ایشان همچنین فرمود: «مَن ماتَ عَلَى شیءٍ بَعثَهُ اللَّهُ علَیهِ»؛ «هر کس با هر چیزى بمیرد، خداوند او را با همان برمى‏انگیزد»؛ کنز العمّال، ج15، ص681، ح42721.

[3].   من لا یحضره الفقیه، ج4، ص402؛ «پیامبر اکرم{صلوات الله علیه}: شرافتمندانه‌ترین مرگ، شهادت است».

[4].    نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص180؛ «همانا ارجمندترین مرگ، کشته شدن است. سوگند به آنکه جان پسر ابی‌طالب در دست اوست، هزار ضربت شمشیر بر من آسان‌تر است از جان دادن در بستر که با طاعت خدا همراه نباشد».

[5].   همان، ص220؛ ترجمه: «ای رسول خدا! اینجا موطن صبر نیست؛ بلکه از مواطن مژده و شکر بر چنین نعمت والایی است!».

[6].   مناقب آل أبی‌طالب؟عهم؟، ج‏2، ص119؛ «سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم».

[7]. دیوان حافظ، غزل 402.

[8].   مصباح المجتهد، ص207؛ «بار الها! زندگی‌ای به من عطا کن که علی آن‌گونه زیست و مرا آن‌چنان بمیران که علی رحلت نمود.»؛ تعقیبات نماز صبح.

[9]- فرازی از نامۀ سردار سلیمانی به دخترشان.

[10]- شعری از عبدالجواد جودی خراسانی‌.

[11].   مستدرک الوسائل، ج‏11، ص13؛ پیامبر خدا{صلوات الله علیه} فرمود: «هیچ کس نیست که به بهشت رود و [در عین حال] دوست داشته باشد به دنیا برگردد و از آنچه بر روى زمین است برخوردار شود؛ مگر شهید، که بر اثر مشاهدۀ کرامت (شهادت)، آرزو مى‏کند برگردد و ده بار کشته شود»؛ همچنین از رسول خدا{صلوات الله علیه} روایت است که فرمود: «ما مِن نَفسٍ تَموتُ لَها عِندَ اللَّهِ خَیرٌ یَسُرُّها أَنَّها تَرجِعُ إِلَى الدُّنیا، وَلا أَنَّ لَهَا الدُّنیا وَما فیها، إِلّا الشَّهیدَ؛ فَإِنَّهُ یَتَمَنَّى أَن یَرجِعَ فَیُقتَلَ فِی الدُّنیا؛ لِما یَرَى مِن فَضلِ الشَّهادَةِ.»؛ «هیچ‌کس نیست که بمیرد و نزد خداوند از خیرى که بدان خشنود است، برخوردار باشد و [با این حال] دوست داشته باشد به دنیا برگردد- گرچه دنیا و هرچه در آن است، از آنِ او باشد-، مگر شهید که بر اثر مشاهدۀ فضیلت شهادت، آرزو مى‏کند به دنیا برگردد تا یک بار دیگر کشته شود»؛ میزان الحکمة، ج6، ص66.

[12]. النبأ، 34؛ «و جام‌هایى لبریز [از بادۀ طهور]».

[13]. القمر، 54 و 55؛ «پرهیزگاران در باغ‌ها و نهرهای بهشتی جای دارند (۵۴). در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر».

[14]. دیوان کبیر شمس، غزل 2037.

[15].  «فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ. أَبْصَرْتَ فَاثْبُتْ»؛ الکافی، ج2، ص54.

[16].  همان؛ «ای رسول خدا! دعا کنید خداوند شهادت در راه شما را روزی من قرار دهد».

[17]. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}، قَالَ: اسْتَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ حَارِثَةَ بْنَ مَالِکِ بْنِ النُّعْمَانِ الْأَنْصَارِیَّ، فَقَالَ لَهُ: کَیْفَ أَنْتَ یَا حَارِثَةَ بْنَ مَالِکٍ؟ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، مُؤْمِنٌ حَقّاً. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ: لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ حَقِیقَةٌ، فَمَا حَقِیقَةُ قَوْلِکَ؟ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، عَزَفَتْ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا، فَأَسْهَرَتْ لَیْلِی، وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرِی، وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّی وَ قَدْ وُضِعَ لِلْحِسَابِ، وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ یَتَزَاوَرُونَ فِی الْجَنَّةِ، وَ کَأَنِّی أَسْمَعُ عُوَاءَ أَهْلِ النَّارِ فِی النَّارِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ؛ أَبْصَرْتَ، فَاثْبُتْ. فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، ادْعُ اللَّهَ لِی أَنْ یَرْزُقَنِی الشَّهَادَةَ مَعَکَ. فَقَالَ: اللَّهُمَّ ارْزُقْ حَارِثَةَ الشَّهَادَةَ. فَلَمْ یَلْبَثْ إِلَّا أَیَّاماً حَتّى‏ بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ سَرِیَّةً، فَبَعَثَهُ فِیهَا، فَقَاتَلَ، فَقُتِلَ تِسْعَةٌ أَوْ ثَمَانِیَةٌ، ثُمَّ قُتِلَ. وَ فِی رِوَایَةِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ: اسْتُشْهِدَ مَعَ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ، وَ کَانَ هُوَ الْعَاشِرَ.»؛ الکافی، ج2، ص54.

[18]. شعر از فؤاد کرمانی است.

[19].  «عنه{صلوات الله علیه}: وَ الَّذی نَفسِی بِیَدِهِ لَوَدِدتُ أَنّی اُقتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ اُحیا ، ثُمَّ اُقتَلُ ثُمَّ اُحیا ، ثُمَّ اُقتَلُ»؛ میزان الحکمة، ج‏6، ص61.

[20]. الکافی، ج2، ص237؛ «اگر نبود اجَلى که خداوند براى آنان نوشته است، از شوق پاداش و ترس از کیفر، جان‏هایشان چشم بر هم زدنى در کالبدهایشان نمى‏ماند.

[21].  درخواست رسیدن به فوز شهادت در ادعیۀ ما فراوان است. در اینجا صرفاً به‌عنوان نمونه چند فراز را ذکر می‌کنیم:

       الف) در ادعیۀ روز عرفه می‌خوانیم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَصْلِحْ لَنَا إِمَامَنَا… وَ ارْزُقْنِی الشَّهَادَةَ بَیْنَ یَدَیْهِ حَتَّى أَلْقَاکَ وَ أَنْتَ عَنِّی رَاضٍ»؛ إقبال الأعمال، ج1، ص364.

       ب) در دعای قبل از جنگ و قتال امیرالمؤمنین علی{علیه السلام} آمده: «اللَّهُمَّ… فَاجْعَلْنِی مِمَّنْ یَشْتَرِی فِیهِ مِنْکَ نَفْسَهُ ثُمَّ وَفَى لَکَ بِبَیْعِهِ الَّذِی بَایَعَکَ عَلَیْهِ غَیْرَ نَاکِثٍ وَ لَا نَاقِضٍ عَهْداً وَ لَا مُبَدِّلٍ تَبْدِیلًا بَلِ اسْتِیجَاباً لِمَحَبَّتِکَ وَ تَقَرُّباً بِهِ إِلَیْکَ فَاجْعَلْهُ خَاتِمَةَ عَمَلِی وَ صَیِّرْ فِیهِ فَنَاءَ عُمُرِی وَ ارْزُقْنِی فِیهِ لَکَ وَ بِهِ مَشْهَداً تُوجِبُ لِی بِهِ مِنْکَ الرِّضَا وَ تَحُطُّ بِهِ عَنِّی الْخَطَایَا وَ تَجْعَلُنِی فِی الْأَحْیَاء الْمَرْزُوقِینَ بِأَیْدِی الْعُدَاةِ وَ الْعُصَاةِ تَحْتَ لِوَاءِ الْحَقِّ وَ رَایَةِ الْهُدَى مَاضِیاً عَلَى نُصْرَتِهِمْ قُدُماً غَیْرَ مُوَلٍّ دُبُراً وَ لَا مُحْدِثٍ شَکّا.»؛ وسائل‌الشیعة، ج‏15، ص136.

       ج) در زیارت عاشورا می‌خوانیم: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد.»؛ مصباح‌المتهجد، ج‏2، ص775.

       د) در دعای وارده از امیرالمؤمنین{علیه السلام} آمده: «اللَّهُمَّ… ارْزُقْنِی أَشْرَفَ الْقَتْلِ فِی سَبِیلِکَ أَنْصُرُکَ وَ أَنْصُرُ رَسُولَکَ أَشْتَرِی الْحَیَاةَ الْبَاقِیَةَ بِالدُّنْیَا»؛ مهج الدعوات، ص99.

[22]. بیانات در منزل شهید سلیمانی، 13/10/98 (https://khl.ink/f/44574).

[23]. نامه شهید سلیمانی به دخترشان.

[24]. دیوان شمس، غزلیات، غزل 1326.

[25]. <قُلْ لِمݧَنݨْ ماٰ ڡݨݐݭِی الݠسَّمٰواٰتِ وَالݨْاَرݧݧْݤصݦݦݐݫݭݭݭݫِ٭ݦݦݦݦݩݩۖ قُلْ لِلّٰهِ٭ݦݩݩۚ کَٮݧݧݩݑَبَ عَلٰى نَڡݧݐݧݨْسِهِ الݠرݨݨݨَّݣݣحݨْمݨݧَهݩݧݩݑݩَ>؛ الأنعام، 12 و همچنین فرمود: <اِنَّ عَلَیْناٰ لَلْهُدݧݧݧݧݩݩݩٰى>؛ اللیل، 12.

فهرست مطالب