بنا بر آنچه طی بخش قبل ذکر شد، میتوان گفت لغت شهید در قرآن در درجۀ اول انصراف به حقیقتی دارد که بیشترین اشراف و احاطه را بر عالم دارد و در درجات بعد به سایر شهدا (به معنای حاضران و مشرفان بر سایرین، بنا بر رتبۀ خودشان) اطلاق میشود. همچنین گفته شد که از سوی دیگر، میتوان این معنا را دربارۀ شهیدان به معنای مشهودان خلایق نیز تعمیم داد.
اول شهید عالم: خداوند سبحان
در فرهنگ قرآن، مسئلۀ توحید از ابده بدیهیات است. خداوند در بیانهای گوناگون پیرامون توحید، گاه میفرماید: <وَلݬِلّٰهݬݫِ ماٰ ڡݨݐݭِی الݠسَّمٰواٰتِ وَماٰ ڡݨݐݭِی الْاَرݧْضِ٭ݦݦݦݦݦۚ وݩَکاٰنَ اللّٰهُ بِکُلِّ شَیݦْءٍ مݧُحٖىݭݔطݦݦًا>[1]، یعنی خداوند محیط بر همۀ اشیاست، و گاه میفرماید: <هُوَ الْاݦَوݧݩݧݩَّݢݢݢلُ وَالݨْءاݦٰحݧݧݐِرݩُ وَالظّاٰهِرݦُ وَالݠْباٰݣݣطِنُ٭ݦݦݦݦݦۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیݦْءٍ عَلٖیمٌ>[2]، یعنی در آغاز و انجام و ظاهر و باطن موجودات مادی و مجرد، قبل از توجه به خود آنان، حق ذاتاً و وصفاً و فعلاً ظاهرتر است؛ زیرا چگونه ممکن است ذات و صفت و فعلِ امرِ محاط آشکار باشد، اما محیط آشکار نباشد؟!
به این ترتیب، اگر به حسب ظاهر، افعال و یا اوصاف موجودات روشن و آشکارند، به طریق اولی صفات و افعال الهی روشنترند؛ زیرا همۀ صفات و افعال موجودات قائم به افعال و صفات خداوند است. اگر هستیهای جزئی و محدود اشیا آشکار و حاضرند، به طریق اولی، ذات و صفت حقیقتی که همۀ ذوات و صفات موجودات قائم به او هستند از همۀ امور آشکارتر و حاضرتر است. این همان توحید افعالی و صفاتی و ذاتی است که در جایجای قرآن خداوند بدان متذکر میشود و همگان را به معرفت آن فرامیخواند.
خداوند در اینباره میفرماید: <سَنُرٖیهِمْ ءاٰیاٰتݫِناٰ ڡݨݐݭِی الݨْءاݦٰفاٰقِ وَڡݨݐݭٖیݩٓ اَںݧݩݐݨْڡݧݐُسِهِمْ حَتّݧݧݧݩݩݩݧݧݩݩݩݧٰى یَٮݧݑَٮݓݧَیݧَّںݧݐَ لَهݠݩݧُمݨݧݨْ اَںݧݐَّهُ الْحَٯݩݑݩّݦُݦ>[3]؛ او سپس در یک بیان کلی، به بداهت ذات باری و نهایت حضور او در عالم اشاره مینماید و میفرماید: <اَوَلَمْ یݧَکݨݧْفݫِ بِرݦَبِّکَ اَںݧݐݧَّهݧݧُۥ عَلٰى کُلِّ شَیݦْءٍ شَهٖیدٌ>.
در این آیۀ شریفه، اغلب مفسرین «شهید» را به معنای شاهد گرفتهاند و بر این اساس آیه را به این ترتیب معنا کردهاند: «آیا برای حضور و وجود پروردگار تو این مطلب کفایت نمیکند که او شاهد بر همۀ اشیاست؟» بدین ترتیب، ایشان از آیه برداشت میکنند که معنای اول شهید (یعنی شاهد بر همۀ امور) در درجۀ اول بر خداوند صادق است.
اما مرحوم علامۀ طباطبایی{رحمة الله علیه} شهید در آیۀ فوق را به معنای دومی که اشاره شد (یعنی مشهود) گرفتهاند.[4] به این ترتیب، معنای آیۀ شریفه چنین میشود: «آیا برای حضور و وجود پروردگارت این مطلب کفایت نمیکند که او ظاهراً و باطناً و اولاً و آخراً، قبل از آنکه سایر موجودات مشهود و مورد توجه قرار گیرند، هم او ذاتاً و وصفاً و فعلاً مشهود همۀ خلایق است؟»
بر این اساس و بنا بر هریک از معانی شهید پیرامون آیۀ شریفه، اولین و کاملترین وصف شهید برای خداوند -که هم شاهد بر خلق و هم مشهود همۀ خلایق است- صدق میکند. معرفت به این مطلب همان بیان دقیق توحید ذاتی و وصفی و فعلی است که منتهای آرزوی همۀ موحدان عالم است و معرفت شهودی این حقیقت، توحید اخصّ خواص و مقام مخلَصین را نصیب عارفانِ به آن میکند.
شهیدان بعد از خداوند: صاحبان مقام ولایت
در فصل قبل اشاره شد که شهادت بر اساس اِشراف بر مراتب عالم رتبهبندی میشود. بر این اساس، خداوند بالاترین شهید بر عالم است و دیگر مخلوقات، هرچه به ساحت ربوبی نزدیکتر باشند، صفات الهی تجلی بیشتری در ایشان مییابد. بنابراین، اول اسم صادر از ذات باری، بالاترین مقام شهادت را در میان مخلوقات دارد؛ یعنی او (به اذن الهی) هم شاهد بر کل نظام هستی است و هم مشهود همۀ خلایق است. بنا بر جلوههای گوناگون، بر این مقام منیع در قرآن اسامی گوناگونی نهاده شده که بررسی یکایک آنها خارج از موضوع کتاب است. ما در اینجا تنها به دو اسم مشهوری اشاره میکنیم که در موضوع شهادت و آثار آن در علم و عمل مفید است.
الف) مقام ولایت
ولایت اسم گستردهای است که در قرآن با مشتقات گوناگونش بیش از دویست بار بهکار رفته است. در کتابهای لغت معانی گوناگونی از قبیل سرپرستی، یاری، محبت و دوستی برای آن بیان کردهاند، اما به تصریح واژهشناسان، اصل در معنای این لغت «شدت قرب» و نزدیکی بین دو امر است. معنای نهایت قرب در باب ولایت بهحدی محوری است که راغب در مفردات خود اصل در معنای آن را نهایت و شدت نزدیکی دو چیز به یکدیگر دانسته، بهگونهای که میان آنها فاصلهای جز خودشان نباشد. وی سپس تصریح میکند که سایر معانی از قبیل دوستی، نسَب، یاری و یا همکیشی، معنای لازم و استعاری قرب است. بنابراین، دیگر معانی که در معنای ولایت گفته شده باید با توجه به معنای اصلی ترجمه شود.[5]
به این ترتیب، اول اسمی که جامع همۀ کمالات ذات الهی و معرّف ذات در مرتبۀ خلقی است، اسم اعظم الهی است، و به خاطر شدت قرابتی که این اسم در وجود و کمالات هستی به ذات دارد، «ولیّالله» نامیده میشود. از آنجا که او سایر اسماء را تدبیر مینماید، «خلیفةالله» است؛ یعنی به لحاظ رتبی، بعد از پروردگار و به اذن او مدبّر امور است، و از آنجا که جلوۀ تام پروردگار در حد خلقی در میان ممکنات است «وجهالله» نامیده شده و به همین بیان، آیۀ عظمای الهی و احسن و اکبر اسمای الهی است.[6]
مظهر کامل این اسم که مقام ولایت و قرب الیالله بهطور کامل در او فعلیت یافته است، اولیای الهی، خصوصاً رسول اکرم{صلوات الله علیه} و اهل بیت عصمت و طهارت؟عهم؟ هستند و بقیۀ انسانها بهتناسب درجۀ همگونی با اولیا و میزان قربی که به درگاه خداوند دارند، واجد مراتبی از مقام ولایت هستند.
غرض آنکه مراتب مقام شهادت بهواسطۀ ظهور مقام ولایت است که به ماسویالله در مسیر تقرّب بهسوی خداوند عنایت میشود. و به تناسبی که عبد ولیالله میشود، خداوند نیز او را تحت ولایت و سرپرستی خاص خود قرار میدهد؛ چنانکه دربارۀ رسول اکرم{صلوات الله علیه} میفرماید: <اِنَّ وَلِىݭݔݨݨݦِّیݨَ اللّٰهُ الَّذٖی ںݐݦَرݦݩݐَّلَ الْکِتاٰبَ٭ݦݦݦݦݩۖ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصّاٰلِحݫݫٖینَ>[7].
آثار ولایت الهی در حدیث معروف «قرب نوافل» با تفصیل بیشتر و با این مضمون بیان شده است که محبوبان الهی در مراتب قرب به جایی میرسند که جوارح تحریکی و ادراکی آنان کاملاً تحت اختیار خداوند قرار میگیرد؛ تا به آنجا که دربارۀ آنها میفرماید: «من بهجای چشم و گوش و زبان و عقل آنان قرار میگیرم.»[8] کسی که در چنین مقامی است، شخصیت مستجابالدعوهای است که به اذن الهی (در مرتبۀ خود) کار الهی میکند.
ب) مقام خلیفةالله
کلمۀ «خلیفة» از ریشه «خلف» به معنای پشت دیگری قرار گرفتن است. از نظر جایگاه، به نزدیکترین فردی که در غیاب صاحب مقامی امور او را انجام میدهد خلیفه میگویند.[9] با توجه به آنکه برای خداوند غیبت و حضور و بود و نبود معنا ندارد، خلیفۀ الهی به آن حقیقتی اطلاق میشود که استعداد اظهار بیشترین صفات خداوند را در مرتبۀ خلقی داشته باشد. از آنجا که نظام تدبیر عالم رُتبی است (یعنی بر اساس سلسلهمراتب از عالم ملکوت تا مُلک است)، خلیفۀ الهی به اذن خداوند باید مصدر وجود و واسطۀ فیض هستی و کمالات هستی از سوی خداوند باشد. او در مرتبۀ وجودی و شأن ادارۀ عالم، بالاترین مرتبۀ وجودی را بعد از مستخلفٌعنه (یعنی خداوند) دارد و به همین خاطر وصف خلیفه بر او صدق میکند. از این رو خلیفۀ الهی در عالم، اشرف خلایق رتبتاً و شرافتاً و وجوداً است و همۀ موجودات ریزهخوار خوان کرم او هستند.
تفویض خلافت توسط خداوند حکیم به هریک از خلایق، دلالت بر ظرفیت او در مقام خلافت مینماید. این امر منافاتی با مالکیت و مدبّر بودن علیالاطلاق الهی ندارد؛ زیرا مراتب موجودات در نظام خلقت، بر اساس کمال وجودی است و هر مرتبۀ عالیه، خلیفۀ مراتب نازلۀ بعد از خود است. این سلسلهمراتب تا خلیفۀ کل که همۀ مجاری امور الهی از طریق او تدبیر و اداره میشود، ادامه مییابد. او خلیفۀ مطلق الهی در نظام کیانی است. به این ترتیب، اوّلاً، او واسطۀ ایصال فیوضات مادی و معنوی بر خلایق است؛ ثانیاً، او مدبّر امور به اذن پروردگار است و ثالثاً، حائز مقام شفاعت مطلق در نظام تکوین و تشریع است.
جمعبندی این بحث
اصل در شهادت درک مقام حضور در محضر توحید و کشف حجاب از حقیقت خود و عالم است. این حقیقتی است که در مقام ولایت و خلافتاللّهی به منصه ظهور میرسد. با توضیحاتی که ذکر شد مشخص میگردد که مقام خلافت مطلق الهی، مانند اسم ولیالله، تنها به صاحبان نعمت حقیقی پروردگار یعنی حضرات ائمۀ معصومین؟عهم؟ و پیامبران الهی؟عهم؟ اختصاص دارد[10]. اما مقام خلافت و ولایت الهی استعدادی است که در وجود همۀ انسانها به ودیعه نهاده شده است. همۀ بنیآدم بالقوه در این مقام خلق شدند و به تناسب مراتب اخلاص و قربی که به ساحت ربوبی دارند، واجد مقام شهادتند و در مرتبهای از این مقام قرار میگیرند:
<وَمݧَݡنݨْ یُطِعِ اللّٰهَ وَالݠرݧَّݣݣسݧݧݧُولَ فݦَاُولݩݩݩݩݩݧݧݩݩݩٰٓىݧݧݩݩݩݘِکَ مَعَ الَّذٖینَ اَںݧݐْعݧݧَݡمݨݨَݡ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ الݠںݠݠݧݧݩݩݐَّٮݠݫݓِیّٖینَ وَالݠصݨِّدّٖیٯݨݑٖینَ وَالݠشُّهݧݩَݡدآٰءِ وَالصّاٰلِحݫٖینَ٭ݦݦݦݦݩۚ وَحݧَݡسݧݩُنَ اُولٰٓىݧݧݩݩݩݘݫݫِکَ رݦَفݫݫݫٖىݫݔقًا>[11]
در این آیۀ شریفه، شهدا، در صف صلحا و صدیقین و انبیا؟عهم؟، ریزهخوار سفرۀ صاحبان حقیقی نعمت الهی هستند. بر اساس احادیث وارده ذیل این آیه[12]، صاحبان ولایت کبرای الهی رسول خدا{صلوات الله علیه} و اهل بیت؟عهم؟ هستند که به تعبیر ما در این کتاب، در عالیترین مرتبۀ مقام شهادت بعد از خداوند مستقرند و سایر طوایف چهارگانۀ مذکور در آیه، به تناسب برخورداری از مقام ولایت الهی، در مراتبی از مقام شهادت در نظام هستی قرار میگیرند.[13]
به این ترتیب، اکنون میتوان به دو نکتۀ اساسی اشاره کرد که هدف این کتاب است:
اولاً، نظام شهادت در فرهنگ قرآن بهتناسب مراتب اشراف بر عالم و سیر در مراتب توحید شکل میگیرد و هرکس در این قافله تحت ولایت الهی و تبعیت خالصانه از رسول خدا{صلوات الله علیه} و اهل بیت؟عهم؟ مقدمتر باشد، وصف شهید بر او صادقتر است. به بیان دیگر، شهید کسی است که در مراتب قرب الهی و نیل به مقام خلافتالله در حرکت است و در این میان به تناسبی که در ابعاد گوناگون عملی و نظری رنگ توحید و اخلاص در او بیشتر ظهور نماید، بیشتر لایق اتصاف به مقام شهادت میشود.
ثانیاً، همۀ شهیدان، اعم از انبیا تا صدیقین و شهدا، میهمان سفرۀ اهل بیت؟عهم؟ هستند.
عشق به ولایت؛ اکسیر شهادت
در بیانات اهل بیت؟عهم؟ گروههای بسیاری به عنوان شهید معرفی شدهاند. اگر پیرامون همۀ آنها تنقیح مناط[14] نماییم، قاعدهای که دربارۀ ملاک شهادت و باطن آن ذکر کردیم در همگی صدق میکند؛ به این ترتیب که:
اولاً، دستمایۀ همۀ شهادتها که بدون آن ذرهای شهد شهادت نصیب احدی نمیشود، محبت، تمسّک علمی و عملی به شاهدان کامل بر عالم و اطاعت از ایشان است، که مصداق آنان بهصراحت قرآن، رسول خدا{صلوات الله علیه} و امامان معصوم از اهل بیت؟عهم؟ هستند؛ <وݩَکݨݧَذݧݧݩݩݧݩݩٰلݫِکَ جَعَلْناٰکُمْ اُمݧَّةً وَسَݡطݦًا لݫِتَکُونُوا شُهَداݠٰٓءَ عَلَى الںݩݩݦݐݨّاٰسِ وَىݫݬݔݧݩَکُونَ الݠرݩّݨَسݧݧُولُ عَلَیْکُمْ شَهٖیدݧݧًݡا>[15].
ثانیاً، تحمل و صبر بر اطاعت از مقام ولایت و مصائبی که در این راه در جبهههای گوناگون جهاد اکبر و اصغر بر انسان وارد میشود، ملاک ارزشگذاری اوست؛ هر مصیبت و صبری، دری از شهادت را بر سالک میگشاید. البته ملاک در همۀ آنها نیتی است که بر اساس آن صبر و جهاد شکل میگیرد. در فرازهای بعدی بیشتر به این مطلب خواهیم پرداخت.
محبت در لغت به معنای کمالِ دوستی و صمیمیت و وداد است. با توجه به آنکه بغض و نفرت مقابل حب است، روح و دستمایۀ حب به وحدت بین محب و محبوب باز میگردد؛ همانطور که بغض و نفرت به نهایت بُعد دو طرف از یکدیگر گفته میشود. بر این اساس در بحث حب، محب خواهان یگانگی و کمال قرب به محبوب است؛ چنانکه خداوند در قرآن نتیجۀ حب و شدت قرب محب به محبوب را نفوذ کامل محبوب (اگر امر غیرمادی باشد) و یا یاد و توجه به او (اگر امری مادی باشد) در قلب محب بیان میفرماید. مثلاً خداوند دربارۀ شدت محبت زلیخا به یوسف{علیه السلام} میفرماید: <قَدْ شَغَفَها حُبًّا>[16]؛ «شغف» به معنای کمال احاطه و نفوذ امری بر چیز دیگر است[17] و مراد آیۀ شریفه آن است که محبت یوسف{علیه السلام} تمام قلب زلیخا را احاطه کرده بود؛ همچنین بیان قرآن دربارۀ محبت بنیاسرائیل به گوسالۀ سامری نیز همین معنا را افاده میکند؛ <وَاُسݧݩݩݒݨْرݭݪِݣݣٮݬݓݧُوا ڡݨݐݭٖی قُلُوٮݫݓݫݭݭِهݠݫݫِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِݣݣهݫݫِمْ>[18].
نتیجه آنکه محبت به مقام ولایت، اولاً امری قلبی است و قابل امر و نهی و یا تظاهر و چیزی تصنعی نیست؛ بلکه باید مقدمات آن فراهم شود تا محبت واقعی ایجاد گردد. اولین قدم در طی مقدمات، همگونی باطنی و اعتقادی و ظاهری محب نسبت به محبوب است و هرگز کسی با اعمال و اعتقاداتِ مبغوض محبوب، محبوبِ محبوب نمیگردد.
«تَعْصِی الْإِلَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ هَذَا لَعَمْرُکَ فِی الْفِعَالِ بَدِیعٌ
لَوْ کَانَ حُبُّکَ صَادِقاً لَأَطَعْتَهُ إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ أَحَبَّ مُطِیعٌ»[19]
بر این اساس، محب ولایت به نسبت صداقت در محبت باید باطناً و ظاهراً و در اعتقاد و عمل همگون با سیرۀ اهلبیت؟عهم؟ باشد، تا عنوان محب دربارۀ او صدق کند. به همین دلیل صفات فراوانی برای محبین مقام ولایت نقل کردهاند که بیان تفصیلی آنها خروج از موضوع این کتاب است. در اینجا برای نمونه به یک مورد استناد میکنیم:
پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: «هر کس خداوند محبّت اهل بیت مرا روزیاش کند، بیگمان به خیر دنیا و آخرت رسیده است و در اینکه او اهل بهشت است، احدى نباید شک کند؛ زیرا دوست داشتن اهل بیت من بیست نتیجه بهبار مىآورد: ده تا در دنیا و ده تا در آخرت.
اما نتایج آن در دنیا عبارتند از: زهد، شوق به کار و عمل، پارسایى در دین، رغبت به عبادت، توبه پیش از مرگ، نشاط در شبزندهدارى، چشم برکندن از آنچه مردم دارند، حفظ اوامر و نواهى خداوند، نهم: دشمن داشتن دنیا و دهم: سخاوت و بخشندگى.
و امّا نتایج آن در آخرت: نامۀ اعمالى برایش گشوده نمىشود، میزانى برایش برپا نمىشود، نامۀ اعمالش به دست راست او داده مىشود، برات آزادى از آتش دوزخ برایش نوشته مىشود، روسفید مىشود، از جامههاى بهشت بر قامت او پوشیده مىشود، شفاعت او دربارۀ صدنفر از خانوادهاش پذیرفته مىگردد، خداوند به او با مهر و رحمت مىنگرد، از تاجهاى بهشت بر سرش مىنهند و دهم اینکه بدون حسابرسى به بهشت مىرود. پس خوشا به حال دوستداران اهل بیت من».[20]
از سوی دیگر، عصیان الهی هرگز با ابراز صوری محبت به اولیای الهی؟عهم؟ و خصوصاً سیدالشهدا{علیه السلام} سازش ندارد و عقلاً و نقلاً از علائم نفاق برشمرده شده است؛ چنانکه امام باقر{علیه السلام} به جابر جُعفى فرمود: «اى جابر! سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنها بگو که میان ما و خداوند هیچ خویشاوندى نیست، و کسى مقرّب خدا نشود جز با فرمانبردارى از او. اى جابر! هر کس خدا را فرمان بَرَد و ما را دوست بدارد، همو دوست ماست، و هر کس خدا را نافرمانى کند، محبّت ما سودش نرساند».[21]
با توجه به این اوصاف و بر اساس مبانی که در مسئلۀ باطن شهادت و مقامات شهیدان بیان شد، میتوان چنین گفت که موالیان اهلبیت؟عهم؟ اگر در محبت صادق باشند، قطعاً راه صدساله را بهواسطۀ محبت به آستان ولایت یکشبه طی خواهند کرد؛ چنانکه پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: «مَن ماتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ شَهیداً.»[22] امیرالمؤمنین{علیه السلام} نیز فرمود: «المُؤمِنُ عَلَى أَیِّ حالٍ ماتَ، وَفی أَیِّ ساعَةٍ قُبِضَ، فَهُوَ شَهیدٌ.»[23]
عارف به مقام ولایت، مقام شهید را دارد و چنان ارجمند است که فقط خداوند از عهدۀ ادای پاداش او برمیآید؛ چنانکه علی{علیه السلام} فرمود: «مَن ماتَ مِنکُم عَلَى فِراشِهِ وَهُوَ عَلَى مَعرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَحَقِّ رَسولِهِ وَأَهلِ بَیتِهِ ماتَ شَهیداً، وَوَقَعَ أَجرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَاستَوجَبَ ثَوابَ ما نَوَى مِن صالِحِ عَمَلِهِ، وَقامَتِ النِّیَّةُ مَقامَ إِصلاتِهِ لِسَیفِهِ.»[24]
حضرت سیدالشهدا{علیه السلام} نیز فرمود: «ما مِن شِیعَتِنا إِلّا صِدِّیقٌ شَهیدٌ. قُلتُ: أَنَّى یَکونُ ذَلِکَ وَ هُم یَمُوتُونَ عَلَى فُرُشِهِم؟! فَقالَ{علیه السلام}: أَما تَتلُو کِتابَ اللَّهِ: <الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ>[25]؟! ثُمَّ قالَ{علیه السلام}: لَو لَم تَکُنِ الشَّهادَةُ إِلّا لِمَن قُتِلَ بِالسَّیفِ لَأَقَلَّ اللَّهُ الشُّهَداءَ.»[26] و در این میان ابراز ارادت و محبت به آستان مقدس سیدالشهدا{علیه السلام} جایگاه خاص خود را دارد و هر آنکس به جایی رسید از ابراز ارادت به حضرتش{علیه السلام} و اشک و سوز و گداز در عزای حسینی{علیه السلام} بود.
امام زینالعابدین{علیه السلام} فرمود: «مَن ماتَ عَلَى مُوالاتِنا فی غَیبَةِ قائِمِنا أَعطاهُ اللَّهُ أَجرَ أَلفِ شَهیدٍ مِثلِ شُهَداءِ بَدرٍ وَأُحُدٍ.»[27]
امام صادق{علیه السلام} فرمود: «مَن ماتَ مِنکُم عَلَى هَذا الأَمرِ شهیدٌ بِمَنزِلَةِ الضارِبِ بِسَیفِهِ فی سَبیلِ اللَّهِ.»[28]
أبابصیر نیز از امام صادق{علیه السلام} نقل فرمود: «یا أَبا مُحَمَّدٍ، إِنَّ المَیِّتَ عَلَى هَذا الأَمرِ شَهیدٌ. قُلتُ: جُعِلتُ فِداکَ، وَإِن ماتَ عَلَى فِراشِهِ؟ قالَ: وَإِن ماتَ عَلَى فِراشِهِ، فَإِنَّهُ حَیٌّ یُرزَقُ.»[29]
راوی نقل میکند که به امام صادق{علیه السلام} عرضه داشت: «دعا کنید که خداوند شهادت را نصیبم کند.» پس امام{علیه السلام} فرمود: «إِنَّ المُؤمِنَ شَهیدٌ؛ وَ قَرأَ هَذِهِ الآیَةَ: <وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ>.»[30]
غمش تا در دلم مأوى گرفته است
سرم چون زلف او سودا گرفته است
لب چون آتشش، آب حیات است
از آن آب، آتشى در ما گرفته است
هماىِ همّتم عمرى است کز جان
هواىِ آن قد و بالا گرفته است
شدم عاشق، به بالاى بلندش
که کارِ عاشقان، بالا گرفته است[31]
همراهی عالم با مقام ولایت
بنا بر توضیحاتی که پیرامون مقام ولایت و خلافت الهی بیان شد، عظمت این مقام در نظام کیانی معلوم میگردد. به این ترتیب، بنا بر آیات 30 تا 39 سورۀ بقره[32]، توجه به مقام خلافت سرنوشت سایر موجودات را رقم میزند؛ یعنی اطاعت از او و خضوع در برابرش گروهی را (مثل ملائکه) مقرّب میکند و گروه دیگر را بهخاطر سرکشی و تمرّد از خضوع در برابر او ذلیل و مطرود مینماید (چنانکه دربارۀ شیطان این اتفاق افتاد). همین ملاک در طول تاریخ بشریت معیاری در شناخت حق از باطل و مؤمن از کافر و منافق شد.[33]
از سوی دیگر، همۀ موجودات عالم، از جماد و نبات و حیوان گرفته تا ملکوتیان، در سیری منظّم و تسبیحگویان در مسیر کمالی خود در تحت هدایت الهی در مدارج قرب الیالله (در حد استعداد خود) در حرکتند. در این میان، معلم همۀ عالمیان (از ملائکه گرفته تا مادون ایشان) در تسبیح و تقدیس و عبادت پروردگار، مقام ولایت است که شاهد بر همۀ آنها و شهید حقیقی در آستان پروردگار است. سایر شهدا، از ابرار و اوتاد تا صدیقین و انبیا؟عهم؟، معاونان آنان در تربیت و تمشیّت عوالم مُلک و ملکوت هستند و همۀ خلایق تحت تربیت و تعلیم آنان دائماً در حال عبادت و نماز و تسبیح پروردگارند[34]؛ <تُسَٮݓّݬِحُ لَهݩݧُ الݠسَّمٰواٰتُ السَّبݨْعُ وَالݨْاَرݧݧْݤصݦݦݩݐݧُ وَمݧَݡنݨْ فٖیهِنَّ٭ݦݦݦݨۚ وَاِنݧݨݨْ مِنݨْ شَیݦْءٍ اِلّاݦݦݦݦݨٰݠ یُسݧَٮݫݫݫݓّݬِحُ بِحَمݧݨْدِهٖ>[35].
در یک نگاه کلان، مجموعۀ هستی کاروان عظیمی است به قافلهسالاری شهیدان و در سیر قربی به سوی مبدأ هستی: <وݩَکݨݧَذݧݧݩݩݧݩݩٰلݫِکَ اَوݨݧْحَیْنآٰ اِلَیْکَ رُوحًا مِنݨْ اَمْرِناٰ٭ݦݦݦݦݦݦۚ ماٰ کُںݧݩݧݐݨْتَ تَدݧْرٖی مَا الݨݦْکݫݫݫݭِتاٰبُ وݩݩَلَا الْاٖݣݣݣىݫݔماٰنُ وَلٰکݠݫݫݫݭِنݨْ جَعَلْناٰهُ ںݧݩݐُورݦًݡا نَݡهݧݧْدٖی بِهٖ مَنݨݨْ نَݡسݩݒآٰءُ مِنݨْ عِباٰدِناٰ٭ݦݦۚ وَاِݤنَّکَ لَٮݩݩݑݧَهݧݧݩْدٖیٓ اِلٰى صِراٰطٍ مُسْٮݦݩݑَقٖیمݫݭٍ 52 صِراٰطِ اللّٰهِ الَّذٖی لَهݩݧُۥ ماٰ ڡݨݐݭِی الݠسَّمٰواٰتِ وَماٰ ڡݨݐݭِی الْاَرݧْضِ٭ݦݦݦۗ اَلاٰݧݧݧݩݧݩݧٓ اِلَى اللّٰهِ تَصٖیرُ الْاُݣݣمݧݧݧُورݦݩُ>[36].
در چنین سیر معناداری، همۀ عالمیان با کسانی که با شهدا همراه باشند، همراهی و مساعدت مینمایند و با آنان که همراه نباشند بهطور جدی مخالفت میکنند. ریشۀ توفیقات سلوکی و یا کدورتها و عقبافتادگیهای معنوی در زندگی دنیا را در همین مطلب باید جستجو کرد.
دعا و استغفار عالمیان برای شهید
بنا بر آنچه گفته شد، رابطۀ تنگاتنگی بین عالم ملک و ملکوت برقرار است و اینگونه نیست که روابط عِلّی و معلولی بین وقایع، منحصر به عالم دنیا باشد؛ بلکه هر عملی که در حیات دنیوی به صورت مثبت یا منفی از انسانها صادر شود، طنینی در عوالم بالا دارد؛ به این ترتیب که اگر همسو با کاروان هستی باشد، همۀ عالمیان (خصوصاً در عالم ملکوت) با او مساعدت مینمایند و اگر بر خلاف جهت حرکت کند و با شهیدان به ستیز برخیزد، همۀ عالم با او مخالفت میکنند.
خداوند دربارۀ سخن کفرآمیزی که پیرامون فرزندداشتن خداوند از مشرکین برخاست، میفرماید: <وَقاٰلݠُوا اتَّحݧݐݧَدݧݩݐَ الݠرݧݨݨَّݣݣحݧݨݨْمݩݧݩݧٰنُ وݦَلݦَدݧݩًا 88 لَٯݧݑݧَدْ جِئݨْتُمْ شَیݨْئًا اِدًّا 89 تَکاٰدُ الݠسَّمٰواٰتُ یݦَٮݦݩݑَڡݦݐݩَطݩَّرݦْنَ مِںݩݩݐݨْهُ وَتݨَںݧݧݩݐݨْسݧݩݩݒَݡقݧُّ الْاَرݧݨݧْضُ وَتَحݨݐِرݩݩُّ الْجِباٰلُ هݧَݡدݩًّا 90 اَنْ دَعَوْا لِلرݦَّحݧݧْمݧݩݧݧݩݩݧٰںݨݐݭِ وݦَلݦَدݧݩًا 91 وَماٰ یݦَنݨْبݧَعݧݐٖی لِلرݦَّحݧݧْمݧݩݧݧݩݩݧٰںݨݐݭِ اَنْ یَٮݧݩݑَّحݩݐِذَ وݦَلݦَدݧݩًا 92 اِنْ کُلݩُّ مَنݨݨْ ڡݨݐݭِی الݠسَّمٰواٰتِ وَالݨْاَرݧݧْݤصݦݩݦݐِ اِلݧݩݩݩݧݩݧݩّاݦݦݦݦٰݠݩݩݩݧݩݧݩݧݧٓ ءاٰتِی الݠرݨݧَّݣݣحݧݨݧݨْمݧݧݩݧݩٰنِ عَبݨْدݧًݡا>[37].
این مطلب در فرهنگ قرآن و روایات بسیار ریشهدار است. خداوند در قرآن، خطاب به انسانها میفرماید که اگر تابع فرامین الهی در نظام تشریع باشند، زمین و آسمان و نظام تکوین عالم با آنها همراهی میکند و در غیر این صورت، با ایشان سر ناسازگاری میگذارد.
همۀ موجودات عالم سالک را در طیّ طریق هدایت کمک میکنند. ابعاد این امدادهای الهی در قرآن بهحدّی گسترده است که پرداختن به همۀ آنها خارج از محدودۀ بحث ما است. در اینجا به ذکر همین مطلب بسنده میکنیم که مهتدی به هدایت الهی از یکسو محبوب خلایق میگردد؛ <اِنَّ الَّذٖینَ ءاٰمَنݧُوا وَعَمِلُوا الصّاٰلِحاٰتِ سَیَݡجْعݩݧَݡلُ لَهݠݧݩُمݧݧُ الݠرݧݨݨَّݣݣحݧݨݨْمݩݧݩݧٰنُ وݩُدًّا>[38] و از سوی دیگر، برکات مادی و معنوی در زندگی او وارد میشود؛ <وَلݠَوݧْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرٰٓى ءاٰمَنݧُوا وَاتَّٯݧݨݑَوْا لَڡݧݐَٮݩݧݑݧَحݨݧْناٰ عَلَیْهِمْ بݩݦَرݩَکاٰتٍ مِنَ السَّمآٰءِ وَالݨْاَرݧݧْݤصݦݩݦݐِ وَلٰکݠݫݫݫݭِنݨْ کَذݧَّبݧُوا فَاَخَذݨْناٰهُمْ بِماٰ کاٰںݧݧݐُوا یݧݧݩَکݨݧْسِبُونَ>[39]؛ خداوند دربارۀ اهل کتاب نیز میفرماید: <وَلݠَوݧْ اَںݧݩݐَّهݠݧݧُمݦْ اَقاٰمݧݧُوا التَّوݧْرݧٰݣݣىةَ وَالݨْاݪݪِںݧݧݧݐْحݪݓٖیلَ وَمآٰ اُنݧْزِلَ اِلَیݨݧْهِمݨْ مِنݨْ رَبِّهِمْ لَاَݣݣݣکݠَلُوا مِنݨْ فَوْٯݧݑِهݪِمْ وَمِنݨْ تَحْتِ اَرْحݪݓݩݩُلِهِمݦْݦݦݦݦ>[40].
بر این اساس، میتوان عذابهای الهی و یا گشایشهایی را که خداوند برای مؤمنین در زندگی قرار میدهد، تبیین نمود؛ به عنوان قاعدهای کلّی، خداوند در سورۀ لیل میفرماید: <اِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَٮݩݑّݧݧݧݧݧݩݩݩݩٰى ٤ فَاَمّاٰ مَنݨݨْ اَعْطݩٰى وَاتَّقݧݧݧݩݩݧٰى ٥ وَݡصݧَݡدَّݡقَݡ بِالْحُسْنݧݧݧݧݧݩݩݩݩݩٰى ٦ فَسَݡںݩݧݐُیݧݧݨݧَسݧِّرݦݦݨُهُۥ لِلْیُسݧْرٰى ٧ وَاَمݨݦّاٰ مَنݨݨْ بَخِلَ وَاسْتَغْنݧݧݧݧݩݩݩݩݩݧٰى ٨ وݩَکݨَدݩݐݧَّبَ بِالْحُسْنݧݧݧݧݧݩݩݩݩݩٰى ٩ فَسَݡںݩݧݐُیݧݧݨݧَسݧِّرݦݦݨُهُۥ لِلْعُسْرٰى>[41].
همۀ موجودات، بنا بر مقام ولایت تکوینی که امام بر آنان دارد، دائماً از خوان کرم امامت بهرهمند هستند و خود را وامدار بیت ولایت میبینند؛ لذا ایشان تکویناً با دوستان شهید، دوست هستند و با دشمنان او سر ناسازگاری دارند. بدین ترتیب، اصل اوّلی در این رابطه، مخالفت و سرسختی همۀ عناصر عالم با دشمنان شهید است؛ مگر آنکه بنا بر مصالحی دیگر، مشیّت الهی بر خلاف آن باشد و خشم موجودات در عوالم بعد از مرگ ظاهر شود؛ چنانکه خداوند دربارۀ شدّت عصبانیّت آسمانها و کوهها بر منکران توحید میفرماید: <تَکاٰدُ الݠسَّمٰواٰتُ یݦَٮݦݩݑَڡݦݐݩَطݩَّرݦْنَ مِںݩݩݐݨْهُ وَتݨَںݧݧݩݐݨْسݧݩݩݒَݡقݧُّ الْاَرݧݨݧْضُ وَتَحݨݐِرݩݩُّ الْجِباٰلُ هݧَݡدݩًّا>[42] و یا دربارۀ غیظ جهنّم بر کافران به توحید و ولایت میفرماید: <تَکاٰدُ تَمݧَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِݦݦݦݦۖ کݡݨݦُلݧَّماٰݧٓݡ اُلݧْقِیَ فٖیهاٰ فَوݧْحݬݓݧٌ سَاݦَلَهݩݧݩُمݨݦْ خَزَنَتُهآٰ اَلݧَمْ یَاݨْٮݧݩݑݫِکُمْ ںݐَذٖیرݦݩٌ>[43].
با این توضیحات میتوان گفت که شهید در هر مرتبه، بنا بر میزان و مرتبۀ شهادتی که دارد، منشأ برکات فراوان در باطن عالم است؛ و متقابلاً بهخاطر ظلمی که بر او میشود، آثار فوقالعاده منفی برای ظالمان بر او در عوالم ملک و ملکوت خواهد بود. در چنین فضایی است که خداوند جسارت و آزار به ولیّ الهی را جسارت به خود میداند و در حدیثی قدسی میفرماید: «مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِیَائِی.»[44]
بنابراین، شهید با شهادت خود عالمی را متأثر میکند. در نتیجه، همۀ عالم به همراه خداوند برای او و همراهانش دعا و ثنا و استغفار مینمایند؛ که نتیجۀ آن خروج از مراتب حجابهای ظلمانی به مراتب نور و ایمان و حیات طیبه است؛ <هُوَ الَّذٖی یُصݧݩَݡلّٖی عَلَیْکُمْ وَمَلاٰݧݧݧݧݧݩݩݩٓىݧݩݩݩݘِکَتُهݩُۥ لݠݫِىݫݫݫݔݧݨݨݧُحݧݧݩݐݨْرِحݫݫݭݓݨݨَکُمْ مِنَ الظُّلُماٰتِ اِلَى النُّورِ٭ݦݦݦۚ وݩَکاٰنَ بِالْمُؤْمِنٖینَ رَحݫݫٖیمًا>[45].
هنگامی که شهید از این دنیا مفارقت میکند و به دیدار محبوبش میشتابد، آن جهانی که از فیض حضورش محروم شده دلتنگ و عزادار او میشود، تا بدانجا که سجاده و محرابش برایش گریه میکنند: «وَاعْلَمْ یا وَلِىَّ اللهِ! أَنَّ الأَبْوابَ الَّتى کانَ یَصْعَدُ فیها عَمَلُکَ تَبْکی عَلَیْکَ، وَأَنَّ مِحْرابَکَ وَمُصَلّاکَ یَبْکِیانِ عَلَیْکَ. فَیَقُولُ: أَنَا راضٍ بِرِضْوانِ اللهِ وَکَرَامَتِهِ؛ وَیَخْرُجُ رُوحُهُ مِنْ جَسَدِهِ کَما تَخْرُجُ الشَّعْرَةُ مِنَ العَجینِ…».[46]
دشمنی عالمیان با دشمنان شهید و لعنت بر ایشان
از طرف دیگر، همۀ عالم بر قاتلان و یا ظالمان بر شهید (در هر مرتبه که باشد) عذاب و لعنت میفرستند. چنانکه خداوند در سورۀ یاسین داستان شهادت حبیب نجار را در شهر انطاکیه نقل میکند که آنان قومی کافر بودند و بر او به دلیل امر به معروف و نهی از منکر دربارۀ ایمان به خداوند شوریدند و شهیدش کردند[47] و طولی نکشید که بر آن قوم عذاب نازل شد. این سنت الهی آنچنان عمیق و ریشهدار است که حتی دربارۀ جسارت به شتر حضرت صالح{علیه السلام} نیز پیش میرود؛ شتری که به درخواست قوم و بهگونهای معجزهآسا بهوجود آمد، اما ایشان نهتنها ایمان نیاوردند، بلکه آن را کشتند و در نتیجه بر ایشان عذاب نازل شد.[48]
در این میان، هر مقدار که شهادت مظلومانهتر و یا مقام شهید بالاتر باشد، عکسالعمل عالم شدیدتر است؛ چنانکه در عظمت حادثۀ شهادت سیدالشهدا{علیه السلام} آمده است: «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَکَى لَهُ جَمِیعُ الْخَلَائِقِ وَ بَکَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ مَنْ یَتَقَلَّبُ فِی الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا وَ مَا یُرَى وَ مَا لَا یُرَى»[49].
انتقام عالم از ظالمان بر شهیدان سخت است (مانند عبرتهای قرآن در عاقبت نمرود و فرعون و قارون و یا عذابهای بر ظالمان مانند طوفان نوح{علیه السلام} و…) و با توجه به مقاماتی که برای شهید نقل شد، هر نوع توهین و آزار به شهید و متعلقات او از بزرگترین گناهان محسوب میشود و آثار عجیبی در دنیا و آخرت برای ظالمان دارد؛ خصوصاً اگر توهین از شخص شهید به مقام شهادت بازگردد؛ چنانکه رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: «مَنِ اغْتابَ غازِیاً أَو آذاهُ أَو خَلَفَهُ فی أَهلِهِ بِخِلافَةِ سُوءٍ، نُصِبَ لَهُ یَومَ القِیامَةِ عَلَمٌ، فَلْیَستَفْرِغْ لِحِسابِهِ وَیُرْکَسْ فی النّارِ».[50]
بلاجویی و مقام شهادت
از منظر خلافت و ولایت، معنای حقیقی شهادت به فعلیت رسانیدن استعدادهای فطری انسان تا مشاهدۀ مقام خلافتاللّهی است. میزان قرب و بُعد افراد نسبت به این مقام منیع، ملاکی برای رتبهبندی شهیدان است. طبعاً هرچه آدمی در این راه مصائب و سختیهای بیشتری تحمل کند و در راه دفاع از کرامت توحیدی خویش صبر بیشتری بر ابتلائات و ناملایمات داشته باشد، ارجمندتر و صدق مقام والای شهادت بر او سزاوارتر است.
<وَلݠَںݩݩݧݐَبݧݩْلُوَݣݣںݧݧݐݧَّکݠُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الݨْخݧݨَوݧݨْفِ وَالݨْجݧݧُوعݬِ وَنَٯݧݑݨْصٍ مِنَ الْاَمݧْواٰلِ وَالݨْاَںݧݐݧݨْڡݧݧݐݧُسِ وَالݠٮݧݩݩݧݒَّمݧݧݩݧَراٰتِ٭ݦݦݦݦݩݩۗ وَݡٮݬݓݧَݡسݧݩݧݒّݭݫِرݭِ الصّاٰبِرٖینَ 155 اݗَلݧݧَّدݩݐٖینَ اِذݢݢآٰ اَصاٰبَٮݧݑݨْهݠݧݧݩݩُمݨْ مݨُصݫٖىݭݫݔٮݫݭݓݨݧَةٌ قاٰلُوٓݢݢا اِنّاٰ لِلّٰهِ وَاِںݡݐّآٰ اِلَیْهِ راٰجِعݩُونَ>[51]
این آیه هرچند مصداقاً در شأن امیرالمؤمنین علی{علیه السلام} نازل شد، اما پرده از حقیقتی کلی برمیدارد که انسانهای وارسته در کوران مشکلات و میادین شهادت، اولاً صبر میورزند و ثانیاً، همۀ مصائب را آزمایش الهی میدانند و خداوند بهترین بندگانش را برای ارتقا در مقامات عالی در بوتۀ امتحان قرار میدهد؛ وگرنه حیوانات و یا مجانین در زندگی هرگز امتحان نمیشوند و البته ارتقایی نیز ندارند؛
تا شدم حلقهبهگوش در میخانۀ عشق
هر دم آید غمى از نو به مبارک بادم[52]
ثالثاً، قدرت تحمل مصائب بزرگ تنها با توکل به خداوند و توجه به اینکه اول و آخر همۀ امور از او و به سوی او است حاصل میشود و انسان در این میان تنها باید به وظیفۀ خود عمل کند.
زیر شمشیر غمش رقصکنان باید رفت
هرکه شد کُشتۀ او، نیک سرانجام افتاد[53]
رابعاً، تحمل صبر به همراه توکل بر خداوند، صلوات و درود الهی را به دنبال دارد، که رهاورد آن هدایت ایصالی خداوند در همۀ مراحل زندگی و خروج از ظلمتها به نور میباشد؛ چنانکه در ادامه آیه قبل میفرماید: <اُولٰٓىݧݧݩݩݩݘݫݫِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواٰتٌ مِنݨْ رَبِّهِمْ وݦَݡرݩَݡحݨݨْمݧݧَهݩݩݩݧݑٌ٭ݨݦݦݦݦݦݦݨݨۖ وَاُولٰٓىݠݩݩݩݧݩݘݫِکَ هݧُمُ الْمُهْتَدُونَ>[54]؛ خداوند همچنین میفرماید: <هُوَ الَّذٖی یُصݧݩَݡلّٖی عَلَیْکُمْ وَمَلاٰݧݧݧݧݧݩݩݩٓىݧݩݩݩݘِکَتُهݩُۥ لݠݫِىݫݫݫݔݧݨݨݧُحݧݧݩݐݨْرِحݫݫݭݓݨݨَکُمْ مِنَ الظُّلُماٰتِ اِلَى النُّورِ٭ݦݦݦۚ وݩَکاٰنَ بِالْمُؤْمِنٖینَ رَحݫݫٖیمًا>[55].
طبق قاعدهای که ذکر شد میتوان گفت که در میان شهیدان، آنان که در راه شهادت زحمت و اذیت بیشتر متحمل شدند و یا در خطوط پرخطرتر جانفشانی کردند، مقامات بالاتری را در شهادت واجدند؛ مانند شهیدان مدافع حرم که خارج از وطن و در غربت جنگیدند و یا شهیدان بحری و رادمردان غواصی که هرگز از میان امواج خروشان بازنگشتند و یا دستبسته زندهبهگور شدند، نیز شهدایی که در رویایی با دشمنان خبیث و پلیدی چون داعشیان و اذناب آنها -که بویی از انسانیت در هیچ مرتبهای نبردهاند و پایبند به هیچیک از اصول انسانی نیستند- مردانه ایستادند و جنگیدند و با تحمل سختترین شکنجهها، ناسوتیان را به قصد شهود لاهوتیان وداع گفتند، همچنین شهیدان قبل از فتح و قدرت گرفتن جبهۀ حق[56] فضیلت ویژه بر شهیدان بعد از فتح و قدرت گرفتن جبهه حق دارند.[57] اینها همگی ملاکهایی در ارزش نهادن به مقامات شهداست. پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} بهعنوان قاعدهای کلی فرمود: «أَفضَلُ الأَعمالِ أَحمَزُها».[58]
به تیغم گر کُشد، دستش نگیرم
وگر تیرم زند، منّت پذیرم
بر آى اى آفتاب صبح امّید!
که در دست شب هجران، اسیرم[59]
اما ملاکی که دربارۀ مدارج شهیدان بیان کردیم و آن درجۀ صبر و تحمل ایشان در شدایدِ پیکار با دشمنان داخلی و خارجی است، میتواند برای شناخت درجات شخصیتهای دیگر نیز به کار بست. در بیانات اولیای الهی؟عهم؟ تصریحاً و یا تلویحاً به این مطلب اشاره شده است. با توجه به آنچه پیرامون باطن مقام شهادت ذکر شد، همۀ کسانی که در خدمت اعتلای کلمۀ توحید قرار میگیرند، با توجه به مرتبۀ اخلاصشان، مراتبی از شهادت را طی میکنند. هر مقدار که ایشان در بوتۀ امتحان تحمل و صبر بیشتری بر مصائب نمایند، سرعت آنها در رسیدن به مراتب عالی این مقام بیشتر است. لذا همۀ مدافعان حریم ولایت، اعم از جانبازان و یا اسرا و خانوادههای آنان جزو این گروه قرار میگیرند. پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} چه زیبا در این باره فرمود: «مَن جُرِحَ فی سَبیلِ اللَّهِ جاءَ یَومَ القِیامَةِ رِیحُهُ کَرِیحِ المِسکِ وَلَونُهُ لَونُ الزَّعفَرانِ، عَلَیهِ طابَعُ الشُّهَداءِ، وَ مَن سَأَلَ اللَّهَ الشَّهادَةَ مُخلِصاً أَعطاهُ اللَّهُ أَجرَ شَهیدٍ وَإِن ماتَ عَلَى فِراشِهِ.»[60]
و نیز همۀ کسانی که سختیهای جای خالی شهیدان را شکیبایی میکنند و بار فقدان آنان را بر دوش میکشند، به این گروه ملحق میشوند؛ شهیدان زندهای همچون همسران و یا فرزندان شهدا و نیز همۀ کسانی که مجاهدین را امداد علمی و تدارکاتی مینمایند؛ <مِنَ الْمُؤݧݨْمِنٖینَ رِجاٰلٌ صَدَقُوا ماٰ عاٰهَدݧݧُوا اللّٰهَ عَلَیْهِ٭ݦݦۖ فَمݭِںݦݩݐݨْهُمݨْ مَنݨݨْ قَضݧݧݧݧݧݩݩݩݩٰى نَحݨݦْبݧَهُۥ وَمِںݩݩݐݨْهݠݧݩݩُمݨݨݨْ مَنݨݨْ یݦَںݩݐݨْٮݩݑݨݧَظِرݩُ٭ݦݦۖ وَماٰ بَدݩݦَّلݠُوا تَبݧْدٖیلًا>[61].
در طریقِ عشقبازى امن و آسایش خطاست
ریش باد آن دل که با دردِ تو جوید مَرْهمى[62]
اصناف دیگر شهیدان در روایات
در بیانات اولیای الهی؟عهم؟ طوایف فراوانی از شیعیان که در غیر میدان جهاد کشته شدهاند نیز شهید محسوب گردیدهاند و یا ثواب برخی از اعمال مساوی با شهادت برشمرده شده است. با دقت در این روایات، دو نکته بهعنوان معیار کلی به دست میآید:
اول آنکه در فرهنگ دینی انظلام و پذیرفتن ظلم مذموم است. در نتیجه، هرکس در راه دفاع از حق الهی و شرعی خود کشته شود، اجر شهید را دارد؛ البته مرتبۀ شهادت او بستگی به اندازۀ ارزش حقی دارد که از آن دفاع نموده و همچنین نیت خالصانۀ شهید در راه شهادت. در اینجا بهعنوان نمونه دو روایت از پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} نقل میکنیم: «مَن قُتِلَ دُونَ مَظلِمَتِهِ فَهُوَ شَهیدٌ.»[63] و نیز: «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ، فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ الشَّهِیدِ.»[64]
دوم آنکه برخی اعمال بهخاطر بلندای مقامی که دارد و سنگینی ذکر و پیام توحیدی که برای بهجاآورندگان باقی میگذارد، حجابهای ظلمانی و حتی نوری را درمینوردد و مقام شهادت را به ارمغان میآورد. اما چنانکه از مباحث قبل روشن شد، در این مرحله نیز اولاً، مرتبۀ معرفت عامل به توحید و ولایت، شرط اصلی است و به هرکس به میزان معرفتش شهد شهادت مینوشانند و ثانیاً، مرتبۀ شهادت بستگی به میزان حضور قلب در عبادت -که مرقات شهادت است- دارد.
[1]. النساء، 126؛ «و آنچه در آسمانها و در زمین است ، فقط در سیطرۀ مالکیّت و فرمانروایى خداست ؛ و خدا همواره بر هر چیزى احاطه دارد».
[2]. الحدید، 3.
[3]. فصّلت، 53؛ «به زودى نشانههاى خود را در کرانههاى جهان و در نفوس خودشان به آنان نشان خواهیم داد؛ تا براى آنان روشن شود که بىتردید او حق است؛ آیا بس نیست که پروردگارت بر همهچیز گواه است؟!»
[4]. المیزان، ج17، ص405.
[5] . مفردات الفاظ القرآن، ص885.
[6]. «عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ{علیه السلام} فَأَنْشَأَ یَقُولُ ابْتِدَاءً مِنْ غَیْرِ أَنْ یُسْأَلَ: نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَیْنُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ»؛ الکافی، ج1، ص145.
[7]. الأعراف، 196؛ «یقیناً سرپرست و ولی من خدایى است که قرآن را نازل کرده و او همواره شایستگان را سرپرستى و یارى مىکند».
[8]. «عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِیرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: …إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا»؛ الکافی، ج2، ص352؛ خداوند همچنین در حدیث معراج میفرماید: «لَأَسْتَغْرِقَنَّ عَقْلَهُ بِمَعْرِفَتی وَ لَاَقُومَنَّ لَهُ مَقامَ عَقْلِهِ.»؛ الوافی، ج26، ص148.
[9]. در روابط اجتماعی سلسله مراتبی وجود دارد و امور در مجاری خود از ردههای پایینتر به درجات بالاتر و در نهایت به بالاترین مقام (که ادارهکنندۀ همۀ امور است) میرسد؛ جریان امور از بالا به پایین هم از همین مجراست و امور از خلیفه به مقامهای پایینتر ابلاغ شده و در مجاری خود، مرتبه به مرتبه جریان مییابد تا در مرحلۀ اجرا به ظهور میرسد. بدین ترتیب میتوان گفت که خلیفه، به معنای صحیح لغوی، کسی است که در مجاری امور، در هر مرتبهای که باشد، نازلمنزلۀ مقام بالاتر خود است. در امور معنوی، اصطلاح خلیفه بیانگر شدت نزدیکی و شباهت او با مستخلفٌعنه است. از آنجا که در عوالم مجرده تقدم و تأخر زمانی و یا غیبت و حضور زمانی و مکانی معنا ندارد، خلیفه به کسی گفته میشود که در مراتب طولی عالم در رتبۀ بعد مستخلفٌعنه قرار میگیرد (مثل تأخّر معلول از علت خود).
[10]. این مطلب با تعابیر گوناگون در زیارات حضرات ائمه؟عهم؟ بیان شده؛ چنانکه در دعای ناحیۀ مقدسه (در ماه رجب) آمده است: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلَاةُ أَمْرِکَ، الْمَأْمُونُونَ عَلَى سِرِّکَ… لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ، فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِیَدِکَ، بَدْؤُهَا مِنْکَ وَ عَوْدُهَا إِلَیْکَ.»
در زیارت معروف به آل یاسین، خطاب به امام عصر؟عج؟ با تعبیر به خلیفةالله، همۀ صفاتی که لازمۀ این مقام برای امام است بیان شده؛ از جمله میفرماید: «قَدْ آتَاکُمُ اللَّهُ یَا آلَ یس خِلَافَتَهُ وَ عِلْمَ مَجَارِی أَمْرِهِ فِیمَا قَضَاهُ وَ دَبَّرَهُ وَ أَرَادَهُ فِی مَلَکُوتِهِ وَ کَشَفَ لَکُمُ الْغِطَاءَ وَ أَنْتُمْ خَزَنَتُهُ وَ شُهَدَاؤُهُ…»
در زیارت مطلقۀ سیدالشهدا{علیه السلام}، در بیان مرتبۀ معرفت زائر به مقام ولایی حضرتش، عرضه میداریم: «إِرَادَةُ الرَّبِّ فِی مَقَادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَیْکُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُیُوتِکُم.»
[11]. النساء، 69؛ «و کسانى که از خدا و پیامبر اطاعت کنند در زمره کسانى ازپیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت داده و اینان نیکورفیقانى هستند».
[12]. البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص125.
[13]. برای مطالعۀ بیشتر در این باره، ر. ک: تفسیر المیزان، ج4، ص408.
[14]. تنقیح به معنای مهذّب و پاککردن امری از ناخالصیها است و مناط از ماده «نوط» به محل ارتباط و آویختن امری به امری دیگر گفته میشود. در نتیجه، «تنقیح مناط» یعنی پاککردن مطلب از ارتباط خاص و توسعهدادن آن به موارد دیگری که ملاک حکم در آن وجود دارد.
[15]. البقرة، 143؛ «و همانگونه شما را امتى میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم گواه بر شما باشد». برای مطالعۀ بیشتر پیرامون مقام شهادت در این آیۀ شریفه، ر.ک: امامت و ولایت از منظر عقل و نقل، ج4، ص605.
[16]. یوسف، 30؛ «عشق آن نوجوان در درون قلبش نفوذ کرده است».
[17]. «شغفها» یعنی به باطن قلبش اصابت کرد؛ تفسیر واژگان قرآن کریم، ص339.
[18]. البقرة، 93؛ «و به سبب کفرشان دوستى گوساله با دلهایشان در آمیخت».
[19]. شعر از امامصادق{علیه السلام}؛ الامالی (للصدوق)، ص489؛ «در عین اینکه خدا را نافرمانى میکنى، اظهار میدارى که خدا را دوست دارى! و این عمل به جان خودم در میان اعمال، عملى نوظهور است. اگر دوستى تو با خدا صادق و درست بود، او را اطاعت میکردى، همچنان که هر دوستى دوست خود را اطاعت میکند.»
[20]. الخصال، ص515.
[21]. وسائل الشیعة، ج 11، ص185.
[22]. بحار الأنوار، ج68،ص137؛ «هرکه بر دوستى آل محمّد بمیرد، شهید مرده است».
[23]. همان، ص140؛ «مؤمن، در هر حالى که بمیرد و در هر لحظه و ساعتى که جانش گرفته شود، شهید است».
[24]. نهجالبلاغة، ص283؛ «هرکه در بستر خود بمیرد، در حالى که به حق پروردگارش و حق رسول او و اهل بیت رسولش معرفت داشته باشد، شهید مُرده است و اجرش با خداست و سزاوار پاداشِ کِردار نیکویى است که [انجام آن را] در نیّت داشته و این نیّت، جاى شمشیر کشیدن او را مىگیرد».
[25]. الحدید، 19.
[26]. بحارالأنوار، ج82، ص173؛ «امام حسین{علیه السلام} فرمود: هیچ یک از شیعیان ما نیست، مگر این که صدّیق و شهید است. عرض کردم: چگونه چنین چیزى ممکن است، در حالى که آنان در بسترهاى خود مىمیرند؟ حضرت فرمود: مگر کتاب خدا را نخواندهاى: «کسانى که به خدا و فرستادگان او ایمان آوردهاند همانان صدّیقان و شهیدان در نزد پروردگارشان هستند»؟ سپس فرمود: اگر شهادت فقط اختصاص به کسانى داشت که با شمشیر کشته شوند، در آن صورت خداوند شهدا را تقلیل داده بود».
[27]. همان؛ «امام زین العابدین{علیه السلام}: هرکه در زمان غیبت قائم ما بر موالات و دوستى ما بمیرد، خداوند پاداش هزار شهید، مانند شهیدان بدر و احد، به او عطا کند».
[28]. الکافی، ج8، ص146؛ «امام صادق{علیه السلام}: هرکه از شما با اعتقاد به این امر (ولایت) بمیرد شهید است و به منزلۀ کسى است که در راه خدا شمشیر زند».
[29]. بحارالأنوار، ج68، ص142؛ «امام صادق{علیه السلام} به من فرمود: اى ابو محمّد! هرکه با اعتقاد به این امر (امامت و ولایت) بمیرد، شهید است. عرض کردم: فدایت شوم، حتى اگر در بسترش بمیرد؟ فرمود: بله حتی اگر در بسترش بمیرد، زندهای است که روزی میگیرد».
[30]. مجمع البیان، ج9، ص359؛ «همانا مؤمن شهید است و حضرت این آیه [19 سورۀ حدید] را تلاوت کردند: و کسانى که به خدا و رسولان او ایمان آوردند، ایشان نزد پروردگارشان همان صدیقین و شهدا هستند».
[31]. دیوان حافظ، غزل75.
[32]. <وَاِدݩݐݨْ قاٰلَ رَبُّکَ لِلݨْمݩَݡلآٰىݧݩݩݧݘݫݫِکݧَةِ اِنّٖی جاٰعِلٌ ڡݨݐݭِی الْاَرݧݧݨْضِ خَلٖیفَهݧݩݩݑݩً٭ݨݦۖ قاٰلُوٓݢݢا اَٮݨݑَجݨݨْعݧݨݧَݡلُ فٖیهاٰ مَنݨݨْ یُفݨْسِدُ فٖیهاٰ وَیݧَݡسݧݧْڡݨݦݐِکُ الدِّمآٰءَ…>
[33]. چنانکه خداوند در اولین پیام خود به حضرت آدم{علیه السلام} هنگام هبوط به زمین فرمود: <قُلْنَا اهْبِطُوا مِنݨْهاٰ جَمٖیعًا٭ݦݦݦۖ فَاِمّاٰ یَاݨْٮݧݑݫِىݫݫݔݧݧَںݩݧݩݧݐݨݧݧَّکݠُمݧْ مِںݩݐّٖی هُدݩًݡى فَمݧݧݨݨَنݨݨْ تَٮݪݬݓِعَ هݧُداݠٰݢݢیݦݦَݡ فَلاٰ خَوݨݦْفݧݧٌ عَلَیْهِمْ وݩَلاٰ هُمݨݦݨْ ىݫݔݦݨَحݦْرݦݩݐَݣݣںݧݧݩݐُونَ ٣٨ وَالَّدݩݐٖینَ کَڡݧݐَرُوا وݩَکݧَذَّبݧݧݩُوا بِـݘاٰیاٰتِنآٰ اُولٰٓىݧݧݩݩݩݘݫݫِکَ اَصْحاٰبُ الںݩݦݩݐݨّاٰرِ٭ݦݦۖ هُمݨݦݨْ فٖیهاٰ خاٰلِدُونَ>؛ البقرة، 38و39.
[34]. عیون أخبار الرضا{علیه السلام}، ج1، ص263.
[35]. الإسراء، 44؛ «و هیچ چیزى نیست مگر اینکه همراه با ستایش، تسبیح او مىگوید»؛ همچنین میفرماید: <اَلݧَمْ تَرَ اَنَّ اللّٰهَ یُسݧَٮݫݫݫݓّݬِحُ لَهݩݧُۥ مَنݨݨْ ڡݨݐݭِی الݠسَّمٰواٰتِ وَالݨْاَرݧݧْݤصݦݩݦݐِ وَالطَّیݨْرُ صآٰڡݐّاٰتٍ٭ݦݦݦݩۖ کُلݩٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰٮݧݩݑَهݧݩݩُۥ وَٮݧݑݧَݡسݧݧݧْبݫݫݫݬݬݬݫٖىݫݫݔحݧݨَݡهݩُۥ٭ݦݦۗ وَاللّٰهُ عَلٖیمٌ بِماٰ یݦَفݨْعَلُونَ>؛ النور، 41 و <وَىݫݬݔݧُسݧݧَݡٮݫݓݧّݬِحُ الرݦَّعْدُ بِحَمݧݨْدِهٖ وَالݨْمݩݧݩَلاٰݠٓىݩݩݧݘݫِکَةُ مِنݨْ خٖیفَتِهٖ>؛ الرعد، 13.
[36]. الشوری، 52و53؛ «و همین طور ما روحى که از [عالم] امر خود را به سویت وحى کردیم،وگرنه تو نمىدانستى کتاب و ایمان چیست، و لیکن ما آن را نورى کردیم تا به وسیلۀ آن هر که از بندگانمان را خواستیم هدایت کنیم و تو به یقین به سوى صراط مستقیم هدایت مىکنى (52) صراط خدایى که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ملک او است، آگاه باش که بازگشت همۀ امور به خدا است».
[37]. مریم،88-93؛ «قدرت بر شفاعت ندارند مگر کسانى که از نزد [خداى] رحمان، پیمانى گرفته باشند .(87) و [مشرکان] گفتند: [خداى] رحمان براى خود فرزندى گرفته است .(88) به راستى که چیزى بسیار زشت و نسبتى بس ناروا [به میان] آوردهاید .(89) نزدیک است آسمانها از این [ادعاى بىاصل] پاره پاره شوند و زمین بشکافد، و کوهها بهشدت در هم بشکنند و فرو ریزند! (90) به خاطر آنکه براى [خداى] رحمان فرزندی ادعا کردهاند. (91) و [خداى] رحمان را نسزد که فرزندى اختیار کند. (92) هیچ کس در آسمانها و زمین نیست مگر اینکه بنده به سوى [خداى] رحمان مىآید».
[38]. مریم، 96؛ «قطعاً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، به زودى [خداى] رحمان براى آنان [در دل مردم] دوستی قرار خواهد داد».
[39]. الأعراف، 96؛ «و اگر اهل شهرها و آبادىها ایمان مىآوردند و پرهیزکارى پیشه مىکردند، یقیناً برکاتى از آسمان و زمین را بر آنان مىگشودیم، ولى [آیات الهى و پیامبران را] تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر اعمالى که همواره مرتکب مىشدند [به عذابى سخت] عقوبت کردیم».
[40]. المائدة، 66؛ «و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را که از سوى پروردگارشان به آنان نازل شده برپا مىداشتند، بىتردید از بالای سرشان [برکات آسمانی] و زیر پاهایشان [نعمتهای زمینی] بهرهمندمىشدند».
[41]. اللیل، 4 تا 10؛ «همانا تلاشتان گوناگون و پراکنده است؛ (4) اما کسى که انفاق کرد و پرهیزکارى پیشه ساخت (5) و وعدۀ نیکوتر را تصدیق [باور] کرد؛ (6) پس به زودى او را براى راه آسانى توفیق دهیم (7) و اما کسى که بخل ورزید و خود را بىنیاز نشان داد (8) و وعدۀ نیکوتر را تکذیب کرد (9) پس او را براى راه سختترین [زندگی] آماده مىکنیم».
[42]. مریم، 90؛ «نزدیک است از این [سخن] آسمانها پاره پاره شوند، و زمین بشکافد و کوهها بهشدت فرو ریزند و نابود شوند!».
[43]. الملک، 8؛ «نزدیک است [دوزخ] از شدت خشم متلاشى و پارهپاره شود. هرگاه گروهى در آن افکنده شوند، نگهبانان [جهنم] از آنان مىپرسند: آیا شما را بیمدهندهاى نیامد؟».
[44]. الکافی، ج2، ص351؛ «هر کس به ولی من توهین کند، در صدد جنگ با من میباشد و من در یاری اولیایم سریعترین هستم».
[45]. الأحزاب، 43؛ «اوست که با فرشتگان رحمت خویش را بر شما مىفرستد تا شما را از تاریکىها به سوى نور بیرون آورد و او به مؤمنان مهربان است».
[46]. الوافی، ج26، ص148؛ «اى ولىّ خدا! بدان که آن درهایى که عمل تو از آنها به سوى آسمانها بالا میرفت، بر تو و در فراق تو میگریند و محراب و مصلاى تو در سوگ تو نالانند. آن بنده مىگوید: من تنها به رضوان و خشنودى خدا و کرامت او راضى هستم و روحش به سادگى کشیده شدن مویى از خمیر، از بدنش خارج میشود».
[47]. ر.ک: یس، 26 - 29.
[48]. ر.ک: سورۀ شمس11-15.
[49]. الکافی، ج4، ص576؛ «گواهى مىدهم که خون تو، در سراى جاوید آرام گرفت و سایههاى عرش در برابر آن به هم آمدند و همۀ مردمان بر آن گریستند و نیز همۀ آسمانها و زمینهاى هفتگانه و هرچه در آنها و میان آنها بود و هرکس از آفریدگان پروردگارمان که به بهشت و دوزخ در مىآید، و آنچه دیده مىشود و آنچه دیده نمىشود».
[50]. همان، ج5، ص8؛ «هر کس دربارۀ رزمندهاى غیبت کند یا به او آزار برساند یا در غیاب او با خانوادهاش بدرفتارى کند، روز قیامت براى او پرچمى بر افراشته مىشود به نشانۀ اینکه کاملًا به حسابش رسیدگى گردد و در آتش سرنگون شود».
[51]. البقرة، 155و 156؛ «و بىتردید شما را به چیزى اندک از ترس و گرسنگى و کاهش بخشى از اموال و محصولات میآزماییم. و صبرکنندگان را بشارت ده. (155) همان کسانى که چون مصیبتى سخت به آنان رسد مىگویند: ما مملوک خداییم و یقیناً به سوى او بازمىگردیم».
[52] . دیوان حافظ، غزل 429.
[53]. همان، غزل 424.
[54]. البقرة، 157؛ «آنانند که درودها و رحمتى [عنایات و الطاف] از سوى پروردگارشان بر آنان استو آنانند که هدایت یافتهاند».
[55]. الأحزاب، 43؛ «اوست که با فرشتگانرحمت خویش را بر شما مىفرستد تا شما را از تاریکىها به سوى نور بیرون آورد و اوبه مؤمنان مهربان است».
[56]. <لاٰ یَسݧْتَوٖی مِںݦݩݩݐݨْکُمْ مَنݨݨْ اَنْفَقݨَ مِنݨْ قَبݧݧْلِ الْفَتݨْحِ وݦَٯݑاٰٮݑَلَ٭ݦۚ اُولٰٓىݧݧݩݩݩݘݫݫِکَ اَعْظَمُ دَرݨݨَجَةً مِنَ الَّذٖینَ اَنْفَقُوا مِنݨْ بَعݧݩْدُ وَقاٰتَلُوا٭ݨۚ وݩَکُلًّا وَعَدَ اللّٰهُ الْحݧݧُسݨݧݧݧْنݧݧݧݩݩݧٰى>؛ الحدید، 10.
[57]. برای روشن شدن مراتب مقامات شهدا ر.ک: الکافی، ج2، ص596. و همچنین روایت «قَالَ رَسولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: أَفضَلُ الشُّهَداءِ الَّذین یُقاتِلُونَ فی الصَّفِ الأَوَّلِ، فَلا یَلفِتُونَ وُجوهَهُم حَتَّى یُقتَلُوا، اولَئِکَ یَتَلَبَّطُونَ فی الغُرَفِ العُلَى مِنَ الجَنَّةِ، یَضحَکُ إِلَیهِم رَبُّکَ، فَإِذا ضَحِکَ رَبُّکَ إِلَى عَبدٍ فی مَوطِنٍ فَلا حِسابَ عَلَیهِ»؛ «برترین شهیدان، کسانى هستند که در صف مقدّم مىجنگند و [از دشمن] روى بر نمىگردانند، تا آنکه کشته شوند. اینان، در بالاخانههاى بهشت مىآرَمَند، پروردگارشان به روى آنان مىخندد. پس هرگاه پروردگارت در جایى به بندهاى لبخند بزند، حسابرسى ندارد»؛ حکم النبى الاعظم{صلوات الله علیه}، ج6، ص312.
[58]. بحار الأنوارج 70، ص191؛ «برترین عمل، استوارترینِ [و بامشقتترین] آنهاست».
[59]. دیوان حافظ، غزل 391.
[60]. میزان الحکمة، ج6، ص73؛ «پیامبر خدا{صلوات الله علیه}: هرکس در راه خدا مجروح شود، در روز قیامت بویش همچون بوى مشک باشد و رنگش مانند رنگ زعفران و نشان شهیدان بر اوست و هرکس شهادت را خالصانه از خداوند بخواهد، خداوند اجر شهید به وى دهد، هر چند در بسترش بمیرد.».
[61]. الأحزاب، 23؛ «از مؤمنان مردانى هستند که به آنچه با خدا بر آن پیمان بستند صادقانه وفا کردند، برخى از آنان پیمانشان را به انجام رساندند و برخى از آنان [شهادت را] انتظار مىبرند و هیچ تغییر و تبدیلى [در پیمانشان] ندادهاند».
[62]. دیوان حافظ، غزل577.
[63]. الکافی، ج5، ص152؛ «هر که در راه دفع ستم از خود کشته شود، شهید است».
[64]. همان؛ «کسى که براى حفظ مالش کُشته شود، به منزلۀ شهید است».