مراتب شهادت؛ وابسته به مراتب هجرت
در طی فرازهای قبل اشارات فراوان به باطن شهادت و جهاد و مراتب آن داشتیم و اینکه شهید در جهاد اکبر، به تناسب تسلط و به اسارت گرفتن جنود ابلیس، در مراتب شهادت سیر میکند.
در یک نگاه کلان، شهیدان در جهاد اکبر را باید همۀ کسانی دانست که با تحمل مصائب و صبر بر طاعات و گناهان، هرگز راه را در مسیر قرب الهی گم نکردند و با توسل به اولیای الهی؟عهم؟ و اطاعت از فرامین دینی، همۀ همت خویش را در خرق حجب ظلمانی و حتی نورانی قلب خود نهادند.
از این منظر، هرچند فلسفۀ خلقت انسان بر مدار عبادت پروردگار است، اما عبادت زمانی مرضی رضای الهی است که از سر یقین و شهود جمال حق در آیینۀ فطرت و حقیقت خود باشد؛ چنانکه امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ»[1] و هر شهادتی، یقینی به ارمغان میآورد.
از منظری دیگر میتوان گفت که اگر فلسفۀ خلقت انسان بر مدار یقین به توحید و عوالم ملکوت است و همۀ این امور روح شهادت در میدان جهاد اکبر است، فلسفۀ خلقت انسان بر مدار شهادت عظمی است؛ تا هرکس به قدر تلاشی که در مصاف با شیطان میکند، به مرتبهای از شهادت نائل شود.
در این مقام، جدای از شهیدان جهاد اصغر که همۀ هستی دنیایی خود را در مصاف با دشمنان اسلام فدا کردند و احراق کامل به داشتههای خود برای خداوند زدند، مراتب سایر شهیدان در جهاد اکبر نیز به میزان خرق حجب و رفع کدورتها از قلب و تحمل مصائب در راه اعتلای کلمۀ توحید قابل تعریف است.
اما با دقت بیشتر مشخص میشود که همۀ این امور خود متأثر از مراتب هجرتی هستند که برای رسیدن به شهادت عظمی چارهای جز قدم گذاشتن در این هجرت با همۀ عقبات و خطرهایش نیست.
مراحل سهگانۀ هجرت
همانطور که بواطن اسلام و ایمان در اصطلاح اهل معنا به مراتب مختلف اسلام و ایمان اصغر تا به اکبر و سپس اعظم نامیده شد (و ما در فصل چهارم بدان پرداختیم)، مسئلۀ جهاد فی سبیلالله هم بنابر مرتبۀ منازعه با دشمن، به جهاد اصغر و اکبر نامیده شده است. هر مرتبه از جهاد اکبر، روح و باطن همان مقام در جهاد اصغر است. همانطور که اگر ظاهر احکام نماز در فقه اصغر تبیین میگردد و امتثال آنها صحت صورت نماز را تضمین میکند، احکام حضور قلب و چند و چون تحصیل مراتب حضور قلب و روح بخشیدن به نماز، در فقه اکبر (یعنی کتب اسرارالصلاة) بحث میگردد و به همین ترتیب بواطن دین در بخش اعتقادات و احکام و اخلاق شکل میگیرد.
اکنون در بحث شهادت نیز میگوییم اگر بواطن شهادت و مراتب آن، به تناسب خود، در بواطن و مراتب جهاد اکبر رقم میخورد، روح و باطن این دو در گرو هجرتی است درخور مراتب آن. در کتب سلوکی، از جمله رسالۀ منسوب به علامه آیتالله سیدمهدی بحرالعلوم{رحمة الله علیه}، هجرت به سه مرحلۀ هجرت صغری و کبری و عظمی تقسیم شده و با بهرهگیری از آیات قرآن و بیانات اهلبیت؟عهم؟ به تبیین آنها پرداختهاند. ما در این فصل به اختصار و در حد این کتاب و با رویکرد مسئلۀ شهادت به توضیح این سه مرحله میپردازیم.
1. هجرت صغری یا هجرت جسمانی
برای جهاد رزمی و یا علمی چارهای جز هجرت صوری و مادی به مناطق جنگی و میدان رزم با دشمن و یا دارالعلمی که از فضای علمی آن استفاده شود، نیست. آیاتی که دستور به قتال با دشمنان دین و منافقان داده و یا آیۀ نَفْر که دستور به هجرت برای تحصیل علم است، در بادی امر اشاره به چنین مهاجرتی دارد. طبعاً تا زمانی که دشمن خارجی از پای ننشسته، جهاد دفاعی برای حراست از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی وجود دارد و در نتیجه هجرت متناسب با آن نیز اجتنابناپذیر است؛ چنانکه رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: «لَا تَنْقَطِعُ الْهِجْرَةُ مَا قُوتِلَ الْکُفّارُ.»[2]
هجرت صغری در ابواب فقهی نیز مورد توجه بسیار قرار گرفته که پرداختن به آن خارج از بحث این کتاب است. بهعنوان مثال میتوان به موضوع «تعرّب بعد الهجرة»[3] اشاره کرد که از جمله گناهان کبیره است؛ یعنی انسان در سرزمینی زندگی کند که نتواند دین خود یا کسانی که تحت سرپرستی او هستند، حفظ نماید. در این صورت، او باید به جایی هجرت کند که محظوری در دینش بهوجود نیاید و یا مجبور به پذیرش ولایت کفر نگردد. در یک نگاه کلی، مؤمن نباید در جایی زندگی کند که به دین یا کرامت توحیدی او لطمهای وارد شود؛ در غیر این صورت هجرت بر او واجب است. مرحوم علامه ذیل آیۀ 97 سورۀ نساء پیرامون این هجرت مطالب ارزشمندی بیان نمودهاند که برای مطالعۀ بیشتر میتوان به آن رجوع کرد.
2. هجرت کبری؛ هجرت از گناه
هجرت کبری باطن هجرت صغری است، اما مرحلۀ عالی آن نیست؛ توضیح آنکه: مهاجر برای فرار از گناه و گرفتار نشدن در دام شیطان، ظاهراً و باطناً تلاش در مبارزه با شیطان و پرهیز از اماکن آلوده مینماید. علامۀ بحرالعلوم{رحمة الله علیه} در کتاب خود این مرحله را هجرت کبری برمیشمرد؛ زیرا لازمۀ آن، جدا شدن از وطن مألوف و مفارقت مکانی نیست؛ بلکه هدف اصلی، مبتلا نشدن به گناه و حتی اجتناب از حریم گناه است و هجرت در این مقام لازمۀ روح بخشیدن به جهاد اصغر و اکبر است.
در دستورات سلوکی، بعد از دستور به هجرت از گناهان و بنای جدی بر ترک گناه، در مرحلۀ بعد، دستور به مراقبه بر ترک «حریم» گناه داده میشود؛ به این ترتیب که اگر گناه مظهر جهنم در حیات دنیوی است و حقیقت آن بهصورت آتش در قیامت ظاهر میگردد، مهاجر فی سبیلالله باید از حریم جهنم و گناه هم پرهیز نماید؛ پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} در این باره فرمود: «اِجعَلوا بَینَکُم وَبَینَ الحَرامِ سِتراً مِنَ الحَلالِ، مَن فَعَلَ ذَلِکَ اِستَبرَأَ لِعِرضِهِ وَدینِهِ، وَمَن أَرتَعَ فیهِ کانَ کَالمُرتِعِ إِلَى جَنبِ الحِمَى یُوشِکُ أَن یَقَعَ فیهِ.»[4] در ادامه به برخی از مصادیق هجرت کبری اشاره میکنیم.
الف. عزلت از اهل گناه
ارتباط با اهل معصیت از ابعاد گوناگون، انسان را در معرض گناه قرار میدهد؛ که کمترین آن گرفتهشدن توفیقات معنوی و اتلاف وقت و هرزهگردی در امور غیردینی است. در مراتب بالاتر، شخص مورد اتهام قرار میگیرد و تا آلوده شدن به اصل گناه و امور دیگری که فعلاً مجال ذکر آن نیست، پیش میرود. خداوند تأسف شدید برخی انسانها در قیامت بهخاطر دوستی با رفیق فاسق را به دلیل دور شدن ایشان از ذکر الهی بیان میفرماید؛ که این خود جامع گناهان فراوانی است: <وَیݦَوݨْمَ یَعݧݧَضُّ الظّاٰلِمُ عَلٰى یَدَیݨݧْهِ یݦَقݩُوݣݣلُ یاٰ لَیْتَنیِ اتَّخݧَذݧݨْتُ مَعَ الݠرݩّݨَسݧݧُولݭݫِ سَبٖیلاً 27 یاٰ وَیْلَتٰى لَىݫݫݭݔݧْٮݧݩݧݑَںݧݐٖی لَمْ اَتݧَّخِذݨݧْ فُلاٰنًا خَلٖیلًا 28 لَٯݧݑݧَدْ اَضَلَّنٖی عَنِ الذِّکْرِ بݨَعݧْدَ اِذْ جآٰءَنٖی>[5].
امام صادق{علیه السلام} در اینباره فرمود: «یَا مِهزَمُ، شِیعَتُنَا… لَا یُجَالِسُ لَنَا عَائِباً… إِنْ لَقِیَ مُؤمِناً أَکرَمَهُ وَ إِنْ لَقِیَ جَاهِلًا هَجَرَهُ.»[6]
چنین هجرتی که در حقیقت هجرت از محیط کفر و عادات جاهلی به محیط دینی و زندگی و انس و الفت با مؤمنین است را باید هجرت کبری نامید. امیرالمؤمنین حضرت علی{علیه السلام} یکی از ارکان ایمان را جهاد بیان میکنند و سپس در بیان ارکان جهاد، آن را به چهار شعبه تقسیم فرموده و دوری و ابراز برائت از فاسقین را یکی از این چهار شعبۀ جهاد بیان میفرمایند: «وَ الْجِهَادُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ وَ الْغَضَبِ لِلَّهِ وَ شَنَئَانِ الْفَاسِقِینَ.»[7] ایشان پیرامون زشت شمردن و دوری از افراد فاسق، که انس با آنان دین و سلامت روحی سالک را تحتالشعاع قرار میدهد، میفرمایند: «وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ غَضِبَ لِلَّهِ وَ مَنْ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ.»[8]
ب. عزلت از همۀ مراتب کفر
مسئلۀ عزلت، که ریشۀ آن به هجرت از همۀ انحای کفر به اسلام بازمیگردد، در موسوعههای سلوکی دامنۀ گستردهای دارد؛ تا به آنجا که بهعنوان یکی از ارکان پنجگانۀ سلوک الیالله، همواره مورد توجه اساتید اخلاق بوده است:
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
توضیح مبسوطتر پیرامون آن و شرح مراتب عزلت برای عام و خاص، در موسوعههای سلوکی بیان شده است.[9] آنچه در این کتاب به تناسب مبحث هجرت کبری لازم به ذکر است، در درجۀ اول هجرت از اماکن فاسد و سپس دوستان نااهل و سپس هجرت از عادات و سنتهای مزاحم توجهات توحیدی است. در روزگار فعلی ما که ارتباطات اجتماعی بسیار گسترده و پیچیده شده و کفر و شرک و شیطان و سپاهیان او با هزار چهره و نیرنگ و فریب، هر روز در قالبهای متنوع کتاب و رسانه و یا فضاهای پر رنگ و لعاب مجازی جلوهگری میکنند، مهاجرت و عزلت از آنها همگی تحت قاعدۀ کلی هجرت کبری قرار میگیرد و شرط اول در جهاد و شهادت است.
به هر صورت، تا هجرتهای مختلف کبری به طور کلی محقق نشود، زمینه برای تحقق مطلوب جهاد اکبر و شهادت عظمی حاصل نمیگردد.
در یک قاعدۀ کلی میتوان گفت که تولّی و تبرّی از اهم فرایض دینی است و به بیان امام صادق{علیه السلام}، همۀ دین جلوههای گوناگون تولّی و تبرّی است[10] و تا کسی تبرّی از دشمنان دین و ولایت نداشته باشد، تولّی (که نردبان قرب است) برایش حاصل نمیگردد. پس بنا بر رویکرد این کتاب (که تبیین مراتب شهادت است) باید گفت که تبری در مراتب گوناگون، همان هجرت صغری و کبری در مراتب مختلف خود است و تا هجرت از حجابهای مادی و غیرمادی ظلمت در زندگی محقق نشود و تبرّی از دشمنان دین (در قالب کفر و شرک و نفاق و سایر جنود شیطان) انجام نشود، شهادت در مرتبۀ عالی خود محقق نمیشود.
امام حسین{علیه السلام} در میانۀ دعوت اصحاب برای جهاد، چه زیبا به ضرورت هجرت اشاره فرمود: «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ، فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا.»[11]
ای بلبل جان چونی، اندر قفس تنها
تا چند در این تنها، مانی تو تنِ تنها
بشکن قفس تن را، پس تنتنِ تن کوبان
از مرتبۀ گلخن بخرام به گلشنها
در بیشۀ دام و دَد، مأوا نتوان کردن
زین جای مخوف ایجان، رو جانب مأمنها[12]
3. هجرت عظمی؛ هجرت در مراتب ایمان
همۀ آنچه گفته شد مقدمهای بود بر سخن اصلی، یعنی هجرت عظمی. چنین هجرت فخیمی است که روح همۀ شهادتها و باطن مجاهدتها در همۀ عرصههای رزمی و فرهنگی و سیاسی است. در یک کلام، اگر فلسفۀ خلقت انسان و ارسال رسل و تشریع ادیان الهی برای رسانیدن انسان به مقام شهادت عظمی است، روح و حقیقت آن با هجرت عظمی رقم میخورد. تا وقتی که حرکت و تکاپو و تنافس در بردن گوی لقای محبوب با هجرت از مراتب نازلۀ نفس به مراتب عالی آن نباشد، هرگز لقای الهی با شهادت در درگاه او و حلول در فِنای محبوب صورت نمیگیرد.
قبل از توضیح جزئیات هجرت عظمی، لازم است چند نکته را بهعنوان مقدمه ذکر کنیم:
اولاً: دین الهی و اجزای آن در اعتقادات و احکام و اخلاق، ظاهر و باطنی دارد. رابطۀ باطن با ظاهر رابطۀ روح با جسم و معنا با کلمه است و اگر روح از قالب بدن خارج شود، جسم مادی ارزشی ندارد. در اعمال دینی نیز اگر روح اخلاص و اعتقاد پاکیزه و طهارت باطن نباشد، ظاهر عمل همانند درخت بیریشهای است که مانند سایر درختان، ظاهری زیبا و تنومند دارد، ولی بهسرعت خشک میشود و با تندبادی به زمین میافتد؛ <وَمݦَثݧَلُ کَلِمݧَݡةٍ خَبٖیثَةٍ کَسݧݩݒَجَرݦَݢݢهݧݑݬٍݤ خَبٖیثَةٍ اجݩݦْٮݩݑُٮݧݩݒَّتݨْ مِنݨْ فَوْقݭݫِ الْاَرݧݧݨْضِ ماٰ لَهاٰ مِنݨْ قَراٰرٍ>.[13]
از همین زاویۀ نگاه است که خداوند اصل در اعمال و اعتقادات و کل دین را باطن آن میداند و اجر و مزد و میزان قبولی اعمال را به نسبت صفای باطن آن برمیشمارد. بدین ترتیب ظاهر عمل تنها بهسان ظرفی است که نیت و باطن را حمل میکند و به پیشگاه حق عرضه میدارد؛ <اِلَیْهِ یَصْعݩَݡدُ الْکَلِمݦُ الطَّیِّبُ وَالݠݨْعݧَݡمݧَݡلُ الصّاٰلݫِحݨُ یݦَرݦݨْݣݣڡݐَعݧُهݩُۥ>.[14]
بر این اساس است که اهتمام به اصلاح باطن اعمال و نیات تا به آنجا اهمیت مییابد که تفاوت مؤمن از منافق در ظاهر دیانت و اعمال عبادی آنها نیست. چهبسا منافق برای قبولاندن دیانت خود، به تزئین ظاهر عباداتش بپردازد و به خضوع و خشوع تظاهر بیشتری نماید و بسیار زیبا از اسلام و قرآن بگوید؛ ولی همۀ اینها باطن و حقیقتی ندارد، چون نیت پاکیزهای در کار نیست؛ <وَاِݣݣدݩݩݐݢݢاٰ رݦَاَیݦݨْتَهݩُمݨݦْ تُعْجِبُکَ اَجݨݨݧْساٰمݨݨُهݧُمْ٭ݦݦݦݦۖ وَاِنݧݨݨْ یَٯݧݑݧݩُوݣݣلݠُوا تَسْمَعْ لݫِقَوݧْلݫݫِهݠݫݫݫِمݦْ٭ݦݦݦݦݦݦݩۖ کݦݨَاݦَݣݣںݧݩݩݐَّهݧݧݧُمݨݧݧْ خُشُبٌ مُسݨَݡںݩݩݩݐَّدَهݧݑٌ٭ݨݨݨݦݦݦݦݦݦݦݦۖ یَحݧْسَبُونَ کُلݩَّ صَیْحَةٍ عَلَیݧݨْهِمݨݦْ٭ݦݦݦۚ هݧُمُ الْعَدُوُّ فَاحݦݦݨْذَرݨݨْهݩݧُمْ٭ݦݦݦݦۚ قاٰتَلَهݧݩݩُمُ اللّٰهُ٭ݦݦۖ اَںݧݧݩݐݧّٰى یݦُوݩݩݘݨْڡݧݐݩَکݠݧُونَ>[15].
ثانیاً: رابطۀ نیت و عمل، مانند روح و جسم، رابطهای متقابل است. هر مقدار نیت سست باشد، عمل هم مثل عروسکی بیروح میشود؛ <وَاِݣݣدݩݩݐݢݢاٰ قاٰمݦُوݨݨݨٓݢݢا اِلَى الصَّلٰوةِ قاٰمُوا کُساٰلٰى>[16] و متقابلاً هرقدر که نیت پاکیزهتر و خالصتر باشد، عمل زیباتر و خاضعانهتری را ارائه میدهد؛ <قَدْ اَڡݧݐْلَحَ الْمُؤݧݨْمِنُونَ 1 اݗَلݧݧَّدݩݐٖینَ هُمݨݦݨْ ڡݨݐݭٖی صَلاٰٮݧݩݑِهِمْ خاٰشِعُونَ>[17].
پس در این میان اصل با نیت و باطن عمل است که صورت عمل را به دنبال خود میکشد؛ «یَهْتِفُ الْعِلْمُ بِالْعَمَلِ، فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ»[18].
بنابراین تعجب نکنیم که بخش مشقتآور عمل، ظاهر آن است و نیت فعل قلبی است، اما مزد و اجر و اصالت در درگاه الهی با نیت است. زیرا پاکیزه کردن عمل و تخلیص آن از رگههای شرک و ریا مجاهدتی طولانی و تهذیبی کمرشکن و طاقتفرسا میطلبد. اصولاً همۀ ریاضتها در سلوک الیالله دائرمدار همین امر است؛ چنانکه امیر مؤمنان علی{علیه السلام} ارزش افراد را به میزان همت و ارزش نیات آنها بیان فرمودند: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ عَمَلُهُ عَلَى قَدْرِ نِیَّتِهِ.» [19] مردمان در قیامت نه بر اساس عمل، بلکه بر مبنای ارزش نیاتشان محشور میشوند و محاسبه میگردند؛ رسول اکرم{صلوات الله علیه} در این باره فرمود: «یُبْعَثُ النَّاسُ عَلَى نِیَّاتِهِم»[20].
ثالثاً: به تعبیر امام امت و نیز مرحوم علامۀ طباطبایی، جایگاه توجه به باطن دین و نیات افراد در اعمال دینی تا به آنجا عمیق میگردد که گاهی یک فعل حرام و یک فعل واجب به حسب ظاهر یکسان هستند، اما در باطن در تضاد کامل با یکدیگر قرار میگیرند؛ مثلاً جنگیدن در میدان جهاد و کشتن دشمن برای مجاهد واجب است و مأجور و به درجات او میافزاید و همان عمل برای دشمن حرام است و وی را در درکات جهنم فرو میبرد؛ و یا پرداخت وجوهات شرعی واجب است، اما همین عمل اگر همراه با منت و اذیت مؤمن باشد، باطل و حرام میگردد؛ <لاٰ تُبݧْطِلُوا صَدَقاٰتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالْاَذݧݧݧݩݩݩݧٰى کَالَّذٖی یُنݨْفِقُ ماٰلَهݧݩُۥ رِݣݣىݡݘآٰءَ الںݩݩݦݐݨّاٰسِ>[21].
رابعاً: بر اساس آنچه گفته شد، مجاهدین در میدان جهاد اصغر بنا بر نیاتشان طبقهبندی میشوند. ممکن است همۀ ایشان تا مرز شهادت هم بروند، اما کسی که برای کسب شهرت و یا غنیمت به جبهه میرود و کشته هم میشود، اجری در حد نیت خود بهدست میآورد؛ پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} در اینباره فرمود: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ وَ إِنَّمَا لِامْرِئٍ مَا نَوَى؛ فَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ مَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ لِامْرَأَةٍ یَتَزَوَّجُهَا أَوْ لِدُنْیَا یُصِیبُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَیْهِ.»[22]
بنابراین، آثار و برکات مجاهدتها در عرصههای مختلف همگی دائرمدار نیات است. چهبسا افرادی در صحنههای مجاهدت حضور نداشته باشند، اما در شمار مجاهدان و شهیدان محسوب گردند.
یکی از اصحاب به امیرالمؤمنین{علیه السلام} در هنگام بازگشت پیروزمندانه از جنگ جمل عرضه داشت: «ایکاش! برادرم فلانی امروز حضور داشت و پیروزی که خداوند برای شما بر دشمنانتان قرار داد را شاهد میبود.» حضرت فرمودند: «آیا او واقعاً خواستار و آرزومند حضور در رکاب ما بود؟» و او جواب داد: «بلی». پس حضرت{علیه السلام} فرمودند: «نهتنها او، بلکه همۀ کسانی که در طول تاریخ آرزوی حضور در رکاب ما را دارند، در ثواب این نبرد با ما شریک هستند».[23]
در زیارت پنجم حضرت سیدالشهداء{علیه السلام} نیز همین مضمون بیان شده است: «فَنَحْنُ نُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّا قَدْ شَارَکْنَا أَوْلِیَاءَکُمْ وَ أَنْصَارَکُمُ الْمُتَقَدِّمِینَ فِی إِرَاقَةِ دِمَاءِ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ وَ قَتَلَةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ سَیِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ یَوْمَ کَرْبَلَاءَ بِالنِّیَّاتِ وَ الْقُلُوبِ وَ التَّأَسُّفِ عَلَى فَوْتِ تِلْکَ الْمَوَاقِفِ الَّتِی حَضَرُوا لِنُصْرَتِکُمْ.»[24]
خامساً: باتوجه به آنچه گفته شد، دو نکتۀ اساسی پیرامون مسئلۀ باطن جهاد و شهادت بهدست میآید:
نکتۀ اول: آنچه خداوند در قرآن پیرامون کسب عمل بیان فرموده، در حقیقت به کسب نیات عمل بازمیگردد؛ زیرا بنا بر اتحاد نیت و صاحب آن، هرچه در باطن و روح اعمال فرد بگذرد، در حقیقت نفس او را متناسب با آن شکل میدهد. بدین ترتیب، ثواب و عقاب و یا صیرورت نیک یا بد نفس در درگاه الهی، به تناسب نیات شکل میگیرد؛ <لَنݨݨْ ىݫݔݦَناٰلَ اللّٰهَ لُحݧݧُومُهاٰ وݩَلاٰ دِمآٰوݧݩݩݩݘݨݧُهاٰ وَلٰکݠݫݫݫݭِنݨْ ىݫݔَناٰلُهُ التَّٯݧݑݨْوݧݨٰى مِںݦݩݩݐݨْکُمْ>[25].
امام صادق{علیه السلام} در اینباره فرمود: «النِّیَّةُ أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ؛ أَلَا وَ إِنَّ النِّیَّةَ هِیَ الْعَمَلُ. ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ <قُلْ کُلݩٌّ یَعْمݧَلُ عَلٰى شاٰکِلَتِهٖ> یَعْنِی عَلَى نِیَّتِهِ.»[26]
نکتۀ دوم: با صیرورت نفس به صورت جدید، اعمال هم متناسب با آن اظهار میگردد. بر این اساس، کارها و رشادتهای شگفتانگیز در میادین سخت، از عهدۀ هرکس برنمیآید؛ بلکه سالها ریاضت و اصلاح نیت و تمرین و ممارست در اخلاص و طهارت قلب نیاز دارد؛ تا نفس قوی شود و بتواند بار شهادتهای سنگین در میادین جهادهای گوناگون را تحمل کند؛ <قُلْ کُلݩٌّ یَعْمݧَلُ عَلٰى شاٰکِلَتِهٖ ڡݨݦݐَرݦَݢݢٮݫݫݓݦُّکݦُمْ اَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ اَهݨݧْدݧݧݧݩݩݧٰى سَبٖیلًا>[27].
خداوند به پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} در همان سالهای آغازین بعثت، فرمان مناجات شبانه و نماز شب و دعا و تلاوت در سحرگاهان را میدهد تا نفس شخصیتی مانند رسول خدا{صلوات الله علیه} توان حمل بار سنگین قرآن و ادای رسالت الهی را داشته باشد؛ <اِنّاٰ سَنُلْقٖی عَلَیْکَ ٯݦݑَوْلًا ثَقٖیلًا 5 اِنَّ ناٰشِئݧَݡةَ اللَّیْلِ هݭِیَ اَشَدُّ وݩَطݨْـݘًا وَاݦَقݨݨݧْوݧݧَݡݢݢمݩݩݩُ قݫٖیلًا>[28].
راز عظمت کار شهید سلیمانی که شهادت او را نیز عظیم گرداند، به همین نکته باز میگردد؛ چنانکه رهبر انقلاب درباره او تصریح فرمود: «جهادش جهاد بزرگی بود، خدای متعال شهادت او را هم شهادت بزرگی قرار داد… مجاهدت در راه خدا یعنی یک مبارزۀ درونی؛ هر جهاد بیرونی، در واقع تکیه دارد به یک جهاد درونی؛ یعنی آن مردی که میرود جلوی دشمن و واهمه نمیکند و در همۀ میدانها نه خستگی میفهمد، نه سرما میفهمد، نه گرما میفهمد، این اگر چنانچه در درون خودش در آن جهاد اکبر پیروز نشده بود، این جور نمیتوانست [جلوی دشمن] برود؛ پس مجاهدتهای بیرونی، متّکی به مجاهدتهای درونی است.»[29]
هجرت عظمی؛ لازمۀ شهادت عظمی
اکنون باز میگردیم به بحث اصلی کتاب؛ هجرت، به معنای مفارقت از مقامی برای نیل به مقام و منزل دیگر است.[30] به بیان دقیقتر، هجرت یعنی ترک مقام و مرتبهای در عین مدیریت و حفظ ارتباط با آن.[31] بنابراین، اگر در جهاد و هجرت صغری، طی طریق در منازل مادی است، معلوم نیست مرتبۀ نیت در این مسیر چگونه است؛ شاید ظاهر امر، حرکتی جهادی باشد، ولی باطن آن حرکت در طریق شیطان و هوای نفس. خداوند زیانکارترین افراد را کسانی معرفی میکند که به حسب ظاهر کاری الهی انجام میدهند، اما در حقیقت کفر خود را صیقل میدهند و در مسیر هوی و هوس و اهداف دنیاییشان تلاش مینمایند؛ <هَلْ نݦُنَبݧِّىݩݩݧݘݧُکݠُمْ بِالْاَݣݣݣخݧْسَرٖینَ اَعْماٰلًا 103 اݗَلݧݧَّدݩݐٖینَ ضَلَّ سَعْیݨݧُهݧُمݨݨݧْ ڡݨݐݭِی الݨْحݧݧَیݧݧݩݧٰوةِ الدُّنْیاٰ وَهُمݨْ یَحݧْسَبُونَ اَںݧݩݐَّهݠݧݧُمݦْ یُحݧݧݩݧْسݭݫِںݩݩݐݧُونَ صُنْعًا>[32]؛ امام علی{علیه السلام} در اینباره فرمود: «یَقولُ الرَّجُلُ: جاهَدتُ وَ لَم یُجاهِد، إِنَّما الجِهادُ اجتِنابُ المَحارِمِ وَ مُجاهَدَةُ العَدُوِّ ، وَ قَد یُقاتِلُ أَقوامٌ فَیُحسِنونَ القِتالَ وَ لا یُریدونَ إِلّا الذِّکرَ وَ الأَجرَ.»[33]
بنابراین هجرت اصلی که روح و باطن هجرت کبری و صغری است، هجرت در باطن خود و طی منازل در مراتب نفس است. همانطور که در بحث توبه اشاره خواهد شد، اولین قدم در هجرت حقیقی، هجرت از گناهان و فاصله گرفتن از حریم گناه تا منازل دور است؛ پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: «الهِجرَةُ هِجرَتانِ: إِحداهُما أَن تَهجُرَ السَّیِّئاتِ، وَ الاُخرَى أَن تُهاجِرَ إِلَى اللَّهِ تَعالَى وَ رَسولِهِ، وَ لا تَنقَطِعُ الهِجرَةُ ما تُقُبِّلَتِ التَّوبَةُ.»[34]
تفاوت میان هجرت از سیئات با توبه در آن است که در هجرت مفارقت و دوری از مراتب پست مورد توجه است، اما در توبه عنایت به انابه و رجوع به مرتبه بالاتر مد نظر است. این هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند. تا زمانی که دشمن در خانه است، جهاد اکبر واجب است و هجرت از منازل دشمن و رفتن به وطن اصلی و حقیقت انسانی لازم است.
مهاجرتها در این مسیر بهحدی طولانی و سخت است که انبیای اولوالعزمی مانند حضرت ابراهیم{علیه السلام} افتخار به چنین هجرتی مینمایند: <قاٰلَ اِنّٖی مُهاٰجِرݩݦٌ اِلٰى رݨَݢݢٮݫݓّݫݫݫݬݬٖیٓ٭ݦݩݦۖ اِنَّهݧُۥ هُوَ الْعݧَݡزٖیزُ الْحَکݫݫٖیمُ>[35]؛ ایشان در کریوههای این مسیر و عقبات هولناک آن دائماً از خداوند استمداد مینماید: <وَاجݧْںݧݩݐُبݧݧْںݨݧݐٖی وَبَںݨݧݐِیَّ اَنْ نَعݧݨْبݧݨُدَݡ الْاَݣݣݣصْناٰمَ>[36].
مراد از «صنم» در آیه، نه بتهای مادی و سنگی و چوبین است، که دربارۀ پیامبر عظیمالشأنی چون حضرت ابراهیم{علیه السلام} هرگز احتمال چنین بتپرستی نمیرود؛ بلکه مراد حضرتش نجات از انواع دلبستگیها و علقههایی است که در طی هجرت در مراتب نفس، او را گرفتار حجابهای ظلمانی و نورانی و بتهای انانیت و خودبینی میکند؛ که توقف در هر منزل از منازل نفس، نشانۀ تزلزل و اضطراب در رسیدن به مقصد نهایی است.
خداوند در همان روزهای ابتدایی رسالت رسول اکرم{صلوات الله علیه} به ایشان و مؤمنان راستین با قاطعیت فرمان میدهد که در درجۀ اول، هجرت صغری و کبری در دوری از نااهلان و آلودگان نمایند: <وَٮݧݒِىݫݔاٰبَکَ فݦَطَهّݪِرݦْ>[37] و در مرحلۀ بعد، دل را از محبت و تعلق به غیرحق رها سازند و خود را از هرآنچه موجب اضطراب باطن در هجرت عظمی است، آزاد کنند؛ <وَالرُّحݓْرݦݩݩݐَ فَاهْجُرݨݨݦْ>[38] و در منزل آخر نیز ریشۀ همۀ فتنهها و فسادها -که هجرت اصلی از آن باید باشد و در همۀ منازل مخفیانه سالک را تعقیب میکند و اجازۀ لقای تام محبوب را نمیدهد، بسوزانند و مُتوطّن در خلوت محبوب باشند؛ <فَلَا اقْٮݧݧݑَحَمَ الْعَقَبݨݧَةَ 11 وَمآٰ اَدْرݧݩٰݣݣىکَ مَا الْعَقَبݧݨَةُ 12 فَکُّ رَقَبݧَةٍ>[39].
بنابراین، هجرت عظمی زمانی به مقصد میرسد که خانۀ دل کاملاً از اغیار پاک شود و هیچ بت و بتپرستی، حتی هوای نفس و توجه به انانیت خویش نیز در میان نباشد؛ <اَفݧَرَاَیݨْتَ مَنݭݪِ اتَّحݧݐݧَدݧݩݐَ اِلٰهݧݧَهݧݩُۥ هَوݧٰݣݣىهݦُ>؛ در این مقام است که خداوند اولاً، انسان را بهطور کامل تحت ولایت خود قرار میدهد و گوش و چشم و عقلش، و در یک کلام، همۀ امورش را خود اداره میکند: «لَأَقُومَنَّ لَهُ مَقامَ عَقْلِهِ»[40] و ثانیاً، از علوم خاص و گوهر حکمت عقل، سیرابش میکند؛ «لَأَستَغرِقَنَّ عَقلَهُ بِمَعرِفَتی»[41] و ثالثاً، خداوند او را در مقامی قرار میدهد که دست هیچ نااهلی (حتی شیطان با همۀ مکر و نیرنگش و با همۀ جنود و فرماندهانش) به او نرسد؛ <قاٰلَ رَبِّ بِمآٰ اَغْوَیْٮݧݩݑَںݩݐٖی لݦَاݦُݢݢرݩݩݐݧَݥىݫݔݧݧّݭݭݭِںݧݨݧݐَںݧݨݐݧَّ لَهݠݩݧُمݨݧݨْ ڡݨݐݭِی الْاَرݧݧݨْضِ وݩَلَاُعݧݧݩݐݧݨْوݪݭِىݬݔݦݨݨَںݩݩݧݐَّهݠݧݩݧُمݧݨݨْ اَجݨݨْمݧݨݧَݡعݫٖینَ 39 اِلّاݦݦݦݦݨٰݠ عِباٰدَکَ مݫِںݧݐݨْهݧݨُمݧݨُ الْمُخْلَصٖینَ>[42].
و بهحق، چنین هجرت مبارک و الهی همان صراط مستقیمی است که سراسر تحت هدایت ایصالی خداوند شهید را به چشمۀ نور میرساند؛ <قاٰلَ هٰدݦݐاٰ صِراٰطٌ عَلَیَّ مُسݦْٮݦݩݦݑَٯݦݑٖیمٌ>[43].
و این مقام همان باطن همۀ شهادتها و مجاهدتها و هجرتهاست که شهید در این مقام تحت لوای <فَادْخُلٖی ڡݨݐݭٖی عِباٰݣݣدٖݣݣی>[44] در جنت لقاء، دائماً جامهای شراب را از چشمۀ تسنیم پیدرپی مینوشد و مست از غیرحق، با چشم دل مجذوب رخسار حبیب است؛ <وُحݫݓݧُوهٌ یݦَوْمݩَىݧݩݩݘݫݫِذݫٍ ناٰضِرݦݦَݡةٌݥ 22 اِلٰى رَبِّهاٰ ناٰظِرݦَةٌݥ>[45] و در جلوههای جمالی و مشاهدات توحید افعالی و صفاتی و ذاتی، مُلک و ملکوت را یکسره غرق در نور حق میبیند و جز به حق نمیاندیشد و جز او نمیبیند: «شهدا در قهقهۀ مستانهشان و در شادی وصولشان <عِنْدَ رَبِّهِمْ یݦُرݦݨْرݩݐَٯݧݑُونَ>اند؛ و از «نفوس مطمئنهای» هستند که مورد خطاب <فَادْخُلٖی ڡݨݐݭٖی عِباٰݣݣدٖݣݣی 29 وَادݨݨْحݦݩݩݐُلٖی جَنَّتٖی> پروردگارند. اینجا صحبت عشق است و عشق؛ و قلم در ترسیمش بر خود میشکافد. و السلام.»[46]
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
بعد از این نور به آفاق دهم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد[47]
هجرت عظمی؛ آکنده از جهاد اعظم
بهتناسبی که مجاهد در هجرت کبری مراتب توبه را به سوی خداوند یکبهیک طی میکند، مکر شیطان در مبارزه با او پیچیدهتر میشود. اگر در آغاز راه او را به گناهان بیّن و روشن سرگرم میکرد، در نیمۀ راه زیباییهای حیات دنیوی را در جلوههای مال و مقام و خانواده و عصبیتهای قومی و گروهی به رخش میکشد و نقاط ضعف نفسانی او را رصد میکند و با مشاهدۀ کمترین رخنه، در موقعیت مناسب حمله مینماید؛ <اِنَّهݧُۥ یَرݧٰݣݣىکُمْ هُوَ وَٯݨݑَݡبݫݫݬݬݬݫٖىݫݔلُهݩݧُۥ مِنݨْ حَیْثُ لاٰ تَرَوْنَهݠݧݩُمݨݨݦْ>[48].
اما در هجرت عظمی، سختترین حملات در منازل آخر رخ میدهد و شیطان همانند سپاه شکستخوردهای است که آخرین و بیشترین تلاش خود را در میانۀ مرگ و حیات بهکار میبندد و با همۀ توان به میدان میآید و اینبار منافقانه از در دین و غمخواری و اسلامخواهی وارد میشود؛ <اِنَّ وَعݨݦْدَ اللّٰهِ حَٯݦݑّݨݦٌ٭ݦۖ فَلاٰ تَغُرݦݨَّںݦݐَّکُمُ الݨْحݧݧَیݧݧݧٰوةُ الدُّنْیاٰ وݩَلاٰ یݦَعݐُرَّںݧݧݩݐَّکݠُمْ بِاللّٰهِ الْغَرݨُورݩݦُݤ>[49].
در این مرحله، تنها بصیرت دینی و تمسّک و توسّل به مقام ولایت است که مهاجر را نجات میدهد. هرچند عقبات راه به تناسب عظمت هجرت سهمگین است، اما عنایات خداوند نیز در صورت ارادۀ جدی سالک با او یار است و هر صعبی را سهل و گردنههای سلوک را برایش هموار میسازد؛ <وَمݧَݡنݨْ یُهاٰجِرْ ڡݨݐݭٖی سَبٖیلِ اللّٰهِ یَحݫݫݓِدݨْ ڡݨݐݭِی الْاَرݧݧݨْضِ مُرݣݣاٰغَمًا کَٮݧݩݩݧݒݫٖیرݦًا وَسَعَةً>[50].
[1]. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص232.
[2]. میزان الحکمة، ج12، ص554؛ «تا زمانى که با کافران جنگ مىشود، هجرت هرگز قطع نمىگردد».
[3]. یعنی بازگشت به بادیه (و آداب و سنن جاهلیت) پس از هجرت به مدینۀ منوره.
[4]. میزان الحکمة، ج12، ص554؛ «میان خود و حرام، پردهاى از حلال بکشید. هر که چنین کند، آبرو و دین خود را نگه مىدارد و هر که در آن [نزدیکىِ حرام] بچراند، مانند کسى است که [دامهاى خود را] در کنار قرقگاه بچراند و نزدیک است که وارد آن شود».
[5]. الفرقان، 27-29؛ «و روزى که ستمکار، دو دست خود را مىگزد [و] مىگوید: اى کاش همراه این پیامبر راهى به سوى حق برمىگرفتم، (27) اى واى، کاش من فلانى را به دوستى نمىگرفتم، (28) بىتردید مرا از قرآن پس از آنکه برایم آمد، گمراه کرد».
[6]. الکافی، ج2، ص238؛ «ای مهزم! شیعۀ ما… با عیبجوی ما همنشین نشود… اگر با مؤمنی دیدار کند او را گرامی دارد و اگر به جاهلی برخورد از او دوری گزیند».
[7]. همان، ص51؛ «جهاد چهار شعبه دارد: امر به معروف و نهی از منکر، راستگویی در همهجا، خشم ورزیدن در همه جا و دشمنی با بدکاران».
[8]. همان؛ «و هر که با بدکاران دشمنی کند، به خاطر خدا خشمگین شده و هر که به خاطر خدا خشمگین شود، خدا هم به خاطر او خشم خواهد گرفت».
[9]. برای مطالعۀ بیشتر در این باره ر.ک: ادب حضور (دفتر اول: اسرار ماه رجب)، ص85.
[10]. «عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} عَنِ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِیمَانِ هُوَ؟ قَالَ{علیه السلام}: وَ هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ؟ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ <حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ>.»؛ المحاسن، ج1، ص262.
[11]. اللهوف علی قتل الطفوف، ص61؛ «هر که در راهِ ما خون مىدهد و براى دیدار خدا آماده است، پس با ما کوچ کند».
[12]. دیوان مغربی، ص9 (به نقل از معادشناسی، ج6، ص260).
[13]. ابراهیم، 26؛ «و مَثَل کلمۀ ناپاک مانند درخت ناپاک است که از زمین ریشهکن شده و هیچ قرار و ثباتى ندارد».
[14]. فاطر، 10؛ «سخن پاک به سوى او بالا مىرود و این عمل شایسته است که آن را بالا مىبرد».
[15]. المنافقون، 4؛ «چون آنان را ببینى جسم و ظاهرشان [از آراستگى و وقار] تو را به شگفت آورد، و اگر سخن گویند، به سخنانشان گوش فرا مىدهى؛ گویى چوبهاى خشکى هستند که به دیوارى تکیه دارند؛ هر فریادى را به زیان خود مىپندارند. اینان دشمن واقعىاند. از آنان بپرهیز؛ خدا آنان را بکشد؛ چگونه [با دیدن این همه دلایل روشن، از حق به باطل] منحرف مىشوند؟!».
[16]. النساء، 142؛ «و هنگامى که به نماز مىایستند، با کسالت مىایستند».
[17]. المؤمنون، 1 و 2؛ «بىتردید مؤمنان رستگار شدند (1)؛ آنان که در نمازشان فروتن هستند».
[18]. مجموعۀ ورّام، ج1، ص84؛ «علم عمل را صدا میزند [که او را همراهی کند] اگر اجابت کند [میماند] در غیر این صورت نمیماند و کوچ میکند».
[19]. غرر الحکم، ص499. «قدر و منزلت انسان به قدر همّت اوست و عمل او به قدر نیت اوست».
[20]. بحارالانوار، ج67، ص249؛ «مردم بر آن نیّتى که دارند، برانگیخته مىشوند».
[21]. البقرة، 264؛ «اى اهل ایمان! صدقههایتان را با منت و آزار باطل نکنید! مانند کسى که مالش را به ریا به مردم انفاق مىکند».
[22]. مستدرک الوسائل، ج4، ص131؛ «اعمال به نیتها بستگی دارد و دستاورد هر کسی همان چیزی است که نیت کرده است؛ پس هرکس هجرتش برای خداوند و پیامبرش باشد، هجرتش برای خداوند و پیامبر اوست [پاداش آن را مییابد] و هرکس برای کسب دنیا یا رسیدن به زنی هجرت کند، دستاوردش همان است که به خاطرش هجرت کرده است».
[23]. «وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ: وَدِدْتُ أَنَّ أَخِی فُلَاناً کَانَ شَاهِدَنَا لِیَرَى مَا نَصَرَکَ اللَّهُ بِهِ عَلَى أَعْدَائِکَ. فَقَالَ لَهُ{علیه السلام}: أَ هَوَى أَخِیکَ مَعَنَا؟ فَقَالَ: نَعَمْ. قَالَ{علیه السلام}: فَقَدْ شَهِدَنَا، وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِی عَسْکَرِنَا هَذَا أَقْوَامٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ سَیَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ یَقْوَى بِهِمُ الْإِیمَان.» نهجالبلاغة (للصبحی صالح)، ص55، کلام 12.
[24]. بحارالأنوار، ج99، ص167؛ «خدا را گواه مىگیریم که در ریختن خون ناکثین و قاسطین و مارقین و قاتلان اباعبداللَّه، آن سرور جوانان اهل بهشت، در کربلا، ما نیز با نیّتها و دلهایمان و تأسّف خوردن براى از دست دادن آن صحنههایى که یارانتان براى یارى شما حضور داشتند، در کنار دوستان و یاران وقتِ شما شرکت داشتیم».
[25]. الحج، 37؛ «هرگز گوشتهایشان وخونهایشان به خدا نمىرسد، بلکه تقواى شما به او مىرسد».
[26]. الکافی، ج2، ص16؛ «نیت برتر از عمل است؛ آگاه باشید که نیت خودِ عمل است. سپس این آیه را تلاوت کرد: «بگو که هر کس فراخور ساختار و سرشت خویش عملى انجام خواهد داد»؛ یعنی بر اساس نیتش».
[27]. الاسراء، 84؛ «بگو که هر کس فراخور ساختار و سرشت خویش عملى انجام خواهد داد و خداى شما بر آن کس که راه هدایت یافته از همه آگاهتر است».
[28]. المزمل، 5-6؛ «به یقین ما به زودى گفتارى سنگین به تو القا خواهیم کرد (5) بىتردید شبزندهداریِ بیشتر [موجب] استواری و ثبات قدم و سخن در آن استوارتر است».
[29]. بیانات در منزل شهید سلیمانی، 13/10/98 (https://khl.ink/f/44574).
[30]. المفردات، ص833.
[31]. التحقیق، ج11، ص262.
[32]. الکهف، 103و 104؛ «بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم از جهت عمل آگاه کنم؟ (103) [آنان] کسانى هستند که تلاششان در زندگى دنیا به بیراهه رفته، در حالى که خود مىپندارند کار نیک انجام میدهند».
[33]. بحارالأنوار، ج68، ص232؛ «مردى مىگوید: من جهاد مىکنم؛ در حالى که او اهل جهاد نیست و جهاد دورى کردن از حرامها و با دشمنان مىباشد. گروهى جنگ مىکنند و جنگ را هم دوست مىدارند، ولى مقصود آنها از جنگ نامآورى و گرفتن اجر و مزد و پاداش است».
[34]. میزانالحکمة، ج12، ص554؛ «هجرت دو گونه است: یک هجرت، دورى کردن از گناهان است و دیگرى آن است که به سوى خداى متعال و رسول او هجرت کنى. و تا زمانى که توبه پذیرفته مىشود هجرت قطع نمىشود».
[35]. العنکبوت،26؛ «گفت: بهدرستى که من به سوى پروردگارم مهاجرت مىکنم که فقط او توانای شکستناپذیر و حکیم است».
[36]. إبراهیم، 35؛ «و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور بدار».
[37]. المدثر، 4؛ «و جامهات را پاک کن».
[38]. المدثر، 5؛ «و از پلیدى دوری گزین».
[39]. البلد، 11-13؛ «هنوز بر آن گردنۀ صعبالعبور [آزمایش سخت الهی] با سرعت و شدت گام ننهاده است؛ (11) و تو چه مىدانى آن گردنۀ سخت چیست؟ (12) آزاد کردن بردهای».
[40]. الوافی، ج26، ص148؛ «من به جای عقل او گردم».
[41]. همان؛ «و عقل و خرد او را غرق نور معرفت خویش گردانم».
[42]. الحجر، 39و40؛ «گفت: اى پروردگار من! حال [که به کیفر سجدهنکردنم] به واسطه آنکه مرا گمراه کردی، من هم یقیناً [همۀ کارهاى زشت را] در زمین براى آنان میآرایم، و مسلماً همه را به راه شر و فساد مىبرم. (39) مگر [آن] بندگانت را که خالصشدگان هستند.».
[43]. الحجر، 41؛ «گفت: این راه روشنی است بر من [و از سلطۀ من بیرون نیست] و استوار و مستقیم است».
[44]. الفجر، 29؛ «پس در میان بندگانم درآى».
[45]. القیامة، 22و23؛ «در آن روز چهرههایى شاداب است (22)؛ به پروردگارش نظر مىکند».
[46]. صحیفه امام خمینی{رحمة الله علیه}، ج21، ص۱۴۷.
[47]. دیوان حافظ، غزل202.
[48]. الاعراف، 27؛ «او و گروه و لشکریان او شما را از جایی که شما آنان رانمىبینید، مىبینند».
[49]. فاطر، 5؛ «اى مردم! بىتردید وعدۀ خدا حق است؛ پس این زندگى دنیا [ى زودگذر] مبادا شما را بفریبد و [شیطان] بسیار فریبکار، شما را دربارۀ خدا نفریبد».
[50]. النساء، 100؛ «و هر که در راه خدا هجرت کند، در زمین اقامتگاههاى فراوان و گشایشها خواهد یافت».