معنای شهید در فرهنگ قرآن

در فرهنگ عمومی شهید به کسی گفته میشود که یا در میدان جهاد اصغر و بهدست دشمنان خدا کشته شده و یا برای هدفی مقدس و متعالی جان خود را فدا نموده است (مانند شهدای آتشنشان و شهدای سلامت). اما در فرهنگ قرآن، شهید معنایی وسیعتر و عمیقتر دارد. او کسی است که به فضل الهی، از یکسو به مقام حضور در مراتبی از عالم غیب رسیده که دیگران از درک آن عاجزند و از سوی دیگر، به دلیل علوّ مقامی که دارد، مورد توجه خاص پروردگار و دیگر عالمیان (اعم از ملائک و انسانها) است. بنابراین، کسانی که در میدان جهاد با دشمنان دین کشته میشوند، از آنجا که خداوند مقامات عالی در برزخ و قیامت را به ایشان عنایت میکند (از جمله حضور در مراتبی از عوالم ملکوت و مشاهدۀ مراتبی از عالم غیب و ارتزاق از رحمتهای خاص و معارف الهی) واجد مراتبی از مقامات شهید میگردند و در نتیجه، به ایشان نیز اصطلاحاً شهید گفته میشود.

و چهبسا کسانی هستند که در میدان جهاد اصغر کشته شدهاند ولی در زمرۀ شهدا به حساب نمیآیند و چهبسیار کسانی که در بستر مردهاند (و یا حتی هنوز از این دنیا مفارقت نکردهاند) ولی به مقامات عالیترین شهیدان نائل شدهاند: «کَم مِمَّن أَصابَهُ السِّلاحُ لَیسَ بِشَهیدٍ وَلا حَمیدٍ، وَکَم مِمَّن قَد ماتَ عَلَى فِراشِهِ حَتَفَ أَنفِهِ عِندَ اللَّهِ صِدِّیقٌ شَهیدٌ!»[1]

از این رو، برای مشرّف شدن به آستان مقام شهادت، اول با معنای شهید در فرهنگ قرآن آشنا میشویم:

کلمه «شهید» صفت مشبهه است و به معنای شاهد (اسم فاعل) و مشهود (اسم مفعول) هر دو بهکار میرود. اگر این لغت را به هریک از این معانی برگردانیم، معانی لطیف و بلندی از آن قابل استخراج است که در اینجا با تکیه بر آیات و روایات به شرح مختصر آن میپردازیم.

شهید؛ شاهد بر عوالم دیگر

اگر شهید به معنای «شاهد» باشد، یعنی کسی که به واسطۀ حضور و مشاهدۀ مستقیم چیزی، به آن علم پیدا میکند[2] و بر آن ناظر و در برابرش حاضر است. هنگامی که شهید به این معنا در امور معنوی به کار میرود، یعنی کسی که به واسطۀ اشراف و احاطۀ بر آن امر معنوی، حضوراً بر آن علم پیدا کرده و (در مرتبۀ خود) با آن امر متحد شده است[3]؛ مانند اشراف فرد عالِم بر علم خویش.

در یک نگاه کلی، چون عوالم خلقی ذومراتباند و هر مرتبۀ فوق اِشراف بر مرتبۀ دون دارد، پس هریک از عوالم فوق شاهد بر دون است[4]؛ بر این اساس، افراد بنا بر مرتبۀ ایمانی که دارند، در عوالم قیامت و ملکوت دارای رتبههای مختلفاند و هر مرتبۀ بالاتر اشراف بر مرتبۀ پایینتر دارد و شاهد (یعنی شهید) بر آن است.

بدین ترتیب شهید اگر به معنای شاهد باشد، اشاره به مقامات عالیۀ او در عوالم مُلک و ملکوت و برزخ و قیامت و اشراف او بر آن عوالم دارد. تفصیل این مطلب در این مختصر نمیگنجد؛[5] از همین رو در اینجا تنها به نتایجی که از این مطلب قابل برداشت است اشاره میگردد:

در دنیا وجود «شهدای زنده» دفع ناملایمات از جمع میکند و به هر جمعی که توجه کنند، خیر و برکت بر ایشان فرو میبارد؛ بعد از شهادت نیز قبور آنان در هر کجا که باشد موجب خیر و برکت است؛ چنانکه خداوند خطاب به پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} میفرماید: <وَماٰ کاٰنَ اللّٰهُ لݠݫِىݫݫݫݔݧُعݧَدݦݐِّݣݣٮݭݓݦَهݧݩݧُمݧْݤ وَاَںݧݩݐݧݨْتَ فٖىݭݔهݠِمْ٭ݦݦݦۚ وَماٰ کاٰنَ اللّٰهُ مُعَدݦݩݐِّݣݣٮݭݓݦݨَهݧݧُمݨݧْ وَهُمݨْ یَسْٮݦݩݑَغݨْفِرݦݩُونَ‏>[6]. در این آیۀ شریفه، استغفاری که نازلمنزلۀ وجود مبارک رسول خدا{صلوات الله علیه} دفع عذاب از امت مینماید از کسانی سر میزند که همۀ هستی خود را قربانی محبوب کردهاند و خالصانه به درگاه الهی آمدهاند و عملاً استغفار نمودهاند[7]. بدیهی است که استغفار و عبادت شهید است که لایق چنین مقامی میباشد و دفع صد بلا بکند.

شهدا در عالم برزخ مشرِف و شاهد بر عالم دنیا هستند. این مقام بنا بر مرتبۀ آنها شدت و ضعف دارد. ایشان با دعا و استغفار در امور ناگوار برای مؤمنین در دنیا دفع ناملایمات مینمایند و توفیقات روزافزون برای ایشان از خداوند درخواست میکنند: <وݩَلاٰ تَحْسَبَنَّ الَّذٖینَ قݨُٮݧݩݑݫݫݭِلݩُوا ڡݨݐݭٖی سَبٖیلِ اللّٰهِ اَمْواٰتݩًا… وَیَسݧْتَبݧݧْشݫِرݦُونَ بِالَّذٖینَ لَمْ یَلݨْحَقُوا بِهِمْ مِنݨْ خَلْفِهِمْ اَلّاݦݦݦݦٰݠ خَوݨݦْفݧݧٌ عَلَیْهِمْ وݩَلاٰ هُمݨݦݨْ ىݫݔݦݨَحݦْرݦݩݐَݣݣںݧݧݩݐُونَ>[8].

دعای آنان برای دوستان و علیه دشمنان دین قطعاً مستجاب است. شهدا از این جهت واسطۀ فیوضات گوناگون الهی برای زمینیان از مؤمنان هستند.

«براى خاطر اینکه او که عروج پیدا کرد و رفت به درجات عالى، او قدرت دارد شفاعت کند؛ او میتواند در برزخ و در قیامت نقش ایفا کند. همین الان هم کسانى که در دنیا هستند، بعضىها که با شهدا انس بیشترى دارند، در مشکلات زندگى متوسّل به شهدا میشوند و شهدا جواب میدهند. در این شرححالهایى که ما میخوانیم از خانواده شهدا، از این قبیل زیاد هست که همسر شهید، پدر شهید، مادر شهید دچار یک مشکلى میشوند، به شهید متوسّل میشوند؛ میگویند «تو که دستت باز است، تو که میتوانى، کمکمان کن»، و او کمک میکند. در برزخ هم همینجور است. شماها میروید دیگر؛ شماها هم که ماندنى نیستید؛ من و شما همه رفتنى هستیم؛ ما هم همین عالم برزخ را، همین دالان را، همین وادى را در پیش داریم، به آنجا خواهیم رسید. وقتىکه رفتید، آنجا گرفتارىها زیاد است؛ اگر انسان آنجا بتواند شفیعى داشته باشد که این شفیع به درد آدم بخورد، خیلى قیمت دارد. این شهید، شفیع شماها است.»[9]

اگر بهشتیان بعد از گذران عقبات حساب و میزان و صراط به سوی بهشت خوانده میشوند، <وَسݫٖیقݧَ الَّذٖینَ اٮݧݑَّٯݧݨݑݨَوݨْا رَبَّهݧݧُمݧݨݨْ اِلَى الْجݨݧَںݡݧݩݧݩݐَّةِ زُمݨݦَرݨݦًا٭ݦݦݦݦۖ حَتّݧݧݩݩݧݩݩݧݩݧݩٰٓى اِذݢݢاٰ جآٰءُوهاٰ وَفُٮݧݩݑݫݫݭِحݧݧَتݨْ اَبْواٰبݨݧُهاٰ وَقاٰلَ لَهݠݩݧُمݨݧݨْ خَزَنَتُهاٰ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهاٰ خاٰلِدٖینَ>[10]، شهدا نهتنها حسابرسی ندارند، که با خون و شهادت خود در قیامت انفسی حساب خویش را پاک و روشن نمودهاند و در قیامت آفاقی بیحساب وارد بهشت میشوند، و نهآنان به سوی بهشت میروند، بلکه این بهشت است که به احترام آنان به استقبالشان میشتابد: <وَاُݢݢرݩݩݩݐݨْلݫݬِڡݨݐݧَݡتِ الْجݨَںݡݧݩݩݧݐَّةُ لِلْمُٮݩݑَّٯݧݑٖینݧَ غَیْرَ بَعٖیدٍ 31 هٰدݦݐاٰ ماٰ تُوعَدُونَ لݫݫِکُلِّ اَوّݢݢݢاٰبٍ حَفٖیظٍ 32 مَنݨݨْ خَشِیَ الݠرݨݧݨَّݣݣحݧݨْمݧݩݧݩٰنَ بِالْغَیْبِ وَجآٰءَ بِقَلْبٍ مُںݧݧݩݐݫݫٖىݫݫݭݔبٍ>[11].

قصر فردوس که رضوانش به دربانى رفت

منظرى از چمن نُزهت درویشان است‏

شهدا در عالم برزخ، بنا بر مرتبهای که دارند، شاهد بر سایر برزخیان و مقامات و عنایاتی که بر آنان میشود هستند. ایشان تربیت مستعدینی را که در مسیر درست و صراط مستقیم قرار داشتند اما عمرشان اجازۀ به نتیجه رسیدن را نداد بر عهده دارند؛ البته اندازۀ این تربیت بستگی به مقدار استعداد و ظرفیت مربوبین دارد. مسؤلیتهای فراوان دیگری نیز در عالم برزخ بر عهدۀ شهداست که خداوند و اولیای الهی از آن مطلعند.

آنچه زر مىشود از پرتو آن قلب سیاه

کیمیایى است که در صحبت درویشان است‏

شهدا در قیامت جزء میهمانان خاص الهی هستند و در نتیجه، سواره و با احترام به قیامت وارد میشوند: <یݦَوݨْمݩݩَ نَحݧݨْسݩݩݒُرݩُ الْمݩُٮݩݑَّقٖینَ اِلَى الݠرݨݧَّݣݣحݧݨݧݨْمݧݧݩݧݩٰنِ وَفݨْدًا>[12]. «وفد» در این آیۀ شریفه به معنای میهمان خاص است که سواره بر صاحب خانه وارد میشود.[13]

و آنکه پیشش بنهد تاج تکبر خورشید

کبریایى است که در حشمت درویشان است

شهدا بنا بر مقام و مرتبهای که در قیامت دارند، شاهد بر اعمال و باطن دیگران هستند؛ بر همین اساس است که ایشان اجازۀ شفاعت دارند؛ زیرا کسی میتواند شفاعت کند که باطن اعمال و نیات افراد را شاهد باشد و خداوند ایشان را لایق شفاعت بداند؛ <یَعݧْلَمُ ماٰ بَیݨݧْنݨَ اَیْدٖݣݣیهِمْ وَماٰ خَلْفَهُمݦݨݨݨْ وݩَلاٰ یَشݨْفَعُونَ اِلّاݦݦݦݦݨٰݠ لݫِمݧَنݭِ ارْݣݣٮݧݧݑَصݩݧݐݧݧݧݩݧݩݩݧݩٰى وَهُمݨْ مِنݨْ خَشْیَتِهٖ مُشݨْڡݨݐِٯݧݑُونَ>[14]. طی فرازهای بعد بیشتر دربارۀ مقام شفاعت شهید سخن خواهیم گفت.

برجستگان از شهدا -تالیتلو انبیای الهی؟عهم؟- نهتنها از عقبات قیامت و سختیهای آن در امان هستند، بلکه در مقام اَعراف (بنا بر رتبهای که دارند) تحت اشراف حضرات ائمۀ معصومین؟عهم؟ بر اریکۀ عزت مستقرند و به اذن آنها بهشتیان و جهنمیان را میشناسند و برای آنها شفاعت و یا سعایت میکنند: <وَٮݫݫݓݨݨَىݫݫݔݧݨݨْںݧݩݩݐݧَهݧݧݩݩُماٰ حِجاٰبٌ٭ݦݦݦݦۚ وَعَلَى الْاَݣݣعݧݧْراٰفِ رِجاٰلٌ یݦَعݩْرݪِݣݣفُونَ کُلًّا بِسݫٖیماٰهُمْ٭ݦݦݦݦݦݩݦۚ وَناٰدَوݨْا اَصْحاٰبَ الْجݨݧَںݡݧݩݧݩݐَّةِ اَنْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ٭ݦݦݦۚ لَمْ یَدݨْخُلُوهاٰ وَهُمݨْ ىݫݔݦَطْمݧَݡعݧݩُونَ>[15].

شهدا در بهشت نیز در مقامی برجسته و خاص قرار دارند؛ بهگونهای که بر سایر مراتب پایینتر از خود در بهشت اشراف دارند؛ در حالی که دیگران توان مشاهدۀ مقام و مرتبۀ آنها را از شدت نورانیت ندارند: <کَلّاݨݦݦݦݦٰݠݧݧݧݧݧݩݩݩݩݩٓ اِنَّ کِتاٰبَ الْاَݣݣبݧݧْراٰرِ لَفٖی عِلِّیّٖینَ 18 وَمآٰ اَدْرݧݩٰݣݣىکَ ماٰ عِلِّیݧݧُّونَ 19 کِتاٰبٌ مݦَرݨݨݦْٯݧݑݧُومٌ 20 یَسݧݩݩݒݨْهݧݩَݡدُهُ الْمُقَرّݨَݡبݧݧُونَ 21 اِنَّ الْاَݣݣبݧݧْراٰرَ لَفٖی ںݐݧَݡعٖیمݭݫٍ 22 ععَلَى الْاَݣݣرآٰئِکِ یݦَنݨْظُرݦݩُونَ>[16]. به همین دلیل است که خداوند در آیات بعد این کریمه، به سرعت گرفتن برای نیل به این مقامات توصیه میفرماید: <وَڡݨݐݭٖی ذٰلِکَ فَلْىݫݫݔݨَٮݩݑَںݠݠݩݐاٰفݧَسِ الْمُتَناٰفݫِسُونَ>[17].

روى مقصود که شاهان به دعا میطلبند

مظهرش آینۀ طلعت درویشان است

شهدا در بهشت نیز اگر بخواهند میتوانند شاهد بر اهل جهنم باشند و با آنان مکالمه کنند: <وَاِدݦݩݐاٰ صُرِݣݣفَتْ اَبݧݨْصاٰرُهُمْ تِلْقآٰءَ اَصْحاٰبِ الںݦݩݩݐݨّاٰرِ قاٰلُوا رَبَّناٰ لاٰ تَجْعݧَݡلْناٰ مَعَ الْقَوْمِ الظّاٰلݫِمݫٖینَ>[18].

بالاترین مقامی که خداوند به اخصّ شهدا (یعنی آنان که توفیق یافتند که به وادی مخلَصین وارد شوند) عنایت میکند آن است که خداوند تنها به آنان اجازۀ توصیف توحید را عنایت فرموده و بقیه با بهرهگیری از ارشادات آنان میتوانند پیرامون صفات الهی و معرفی توحید سخن بگویند: <سُبْحاٰنَ اللّٰهِ عَمّاٰ یَصِفُونَ 159 اِلّاݦݦݦݦݨٰݠ عِباٰدَ اللّٰهِ الْمُخْلَصٖینَ>[19].

حافظ ار آب حیات ابدى میخواهی

منبعش خاک در خلوت درویشان است[20]

شهید؛ مشهود در عوالم ملک و ملکوت

اگر شهید به معنای «مشهود» باشد، یعنی شخصیتی که مورد توجه و نظارت دیگران است. در نظام تکوین، تدبیر امور از مرتبۀ عالم امر به خلق است و هر مرتبۀ پایین بهرهمند از مراتب فوق خویش است و مراتب فوق (با چشم باطن) مشهود مراتب دون است و شهید -بنا بر مقام و مرتبهای که دارد- دائماً مشهود مراتب پایینتر است. مقام شهادت از این جهت از دو منظر قابل بحث است:

الف) مشهود به معنای معروف و شناختهشده در عوالم ملکوت

یکی از معانی معروف و منکر، شناختهشده در مقابل ناشناخته است. مثلاً عمل خیر چون مطابق با شریعت است، برای اهل آسمان شناخته شده است و عمل زشت و گناه، چون در قاموس دین جایگاهی ندارد، برای اهل آسمان و فرشتگان و اولیای الهی؟عهم؟ منکر و ناشناخته و در نتیجه در نامۀ عمل پوچ است.

از این منظر همۀ امور توحیدی که در مسیر ولایت قرار دارند، برای آسمانیان معروف و مشهود است؛ چنانکه در مضامین روایی آمده که اهل تهجّد و یا تالیان قرآن در روی زمین، برای ملکوتیان مانند ستارگان درخشان میدرخشند.[21] شهدا نیز چنین مقامی را برای اهل آسمان دارند و مقام آنان و عملشان برای اهل آسمان مانند ستارگان میدرخشد.

شهدا در دنیا نیز مشهود مردم به لحاظ آثار و برکات توحیدی هستند. مکانهایی از قبیل مزار آنان و یا محل شهادتشان، همچنین خانوادۀ شهدا، همگی محل رحمت و عنایت الهی است و ارتباط با آنها موجب رحمت و مغفرت برای مردم است.

در اینجا ذکر این نکته لازم است که از این منظر، متقابلاً کسانی که مشهود و معروف جامعه به لحاظ شخصیت دینی و انتساب به شهدا هستند، تکلیف مضاعف دارند؛ مثل جانبازان، خانوادۀ شهدا و یا علمای ربانی و بزرگانی که شهید به معنای عام در جامعه هستند. ایشان باید با حسن اخلاق و رعایت شعائر دینی، حریم مقام شهادت را حفظ کنند؛ همانطور که ثواب اعمال آنها مضاعف است، عقوبت خطای آنان نیز مضاعف است؛ چنانکه خداوند خطاب به همسران رسول خدا{صلوات الله علیه} میفرماید: <یاٰ نِسآٰءَ النَّبِیِّ مَنݨݨْ یَاݨْتِ مِںݦݩݩݐݨْکُنَّ بِفاٰحِشَةٍ مݦُبَىݫݭݔݧِّںݧݧݐَةݫٍ یُضاٰعَفْ لَهݩݩَا الْعَذاٰبُ ضِعْفَیݧݨݨْنِ٭ݦݦݦۚ وݩَکاٰنَ ذٰلِکَ عَلَى اللّٰهِ یَسٖیرݦݦًݡݣݣا>[22]؛ روایات دربارۀ دوبرابر بودن گناه عالِم و یا مغفرت سریع چهل گناه جاهل قبل از بخشودگی یک گناه عالم شواهدی بر این مطلب است.[23]

ب) مشهود به معنای مورد توجه و محل نگاه عالمیان (مقام محمود)

«مقام محمود» در قرآن و زیارات اهل بیت؟عهم؟ مقام برجستهای است که خداوند برای اخصّ بندگان خود قرار داده است. اصطلاحاً به آن مقام «شفاعت کبری» در نظام تکوین و تشریع[24] نیز اطلاق میشود؛ یعنی هر فیضی از ذات باری صادر شود، اعم از رحمت رحمانیه و یا رحیمیه، از طریق این مقام بر خلایق فرو میآید. نامگذاری آن به محمود نیز به این دلیل است که این مقام مورد ستایش همۀ خلایق است؛ زیرا مرتبۀ آن بعد از خداوند است و در نظام تکوین، بنا بر ذومراتب بودن چینش اسماء[25]، چنین مقامی طریق فیض الهی بر همۀ خلایق است و ماسویالله فیوضات الهی را بهواسطۀ او دریافت میکنند. بدین ترتیب همه از او درخواست کمک و عنایت مینمایند و او را بعد از خداوند میستایند و از او درخواست شفاعت و تکمیل استعداد برای بهرهمندی از فیوضات الهی میکنند. همۀ موجودات با لسان حال و قال، دائماً مشغول حمد الهی هستند و با صلوات و درود بر او، از وی درخواست افاضۀ بیشتر می‏نمایند. طبعاً مقامی که مجرای چنین فیض عامی بر مخلوقات باشد، مقامی ستودهشده و محمود برای همۀ موجودات است.

با این توضیحات مشخص میشود که مرتبۀ اعلای مقام محمود اختصاص به رسول خدا{صلوات الله علیه} و اهل بیت عصمت و طهارت؟عهم؟ دارد. اما خداوند مراتب نازلۀ مقام محمود، خصوصاً مقام شفاعت در قیامت را برای دیگر مؤمنان خاص نیز قرار داده است.

در بیانی جامع و مختصر میتوان گفت که شهیدان -متناسب با رتبهای که دارند- مراتبی از مقام محمود را واجد هستند. از این منظر، ایشان در درجۀ اول مشهود پروردگار به عنایت خاص هستند و رحمتهای خاص الهی بر آنها فرود میآید و در درجۀ دوم، به همین نسبت مشهود ملکوتیان (اعم از ملائکه و اولیای الهی؟عهم؟) هستند و در مرتبۀ سوم نیز چون واسطۀ فیوضات الهی (بنا بر مرتبهای که دارند) بر دیگران میباشند، محمود سایر خلایق نیز هستند؛ چنانکه برای چنین شهدایی آسمانیان و زمینیان، حتی ماهیان دریا، درود و سلام میفرستند.[26]

خداوند در قرآن طی دستور به نماز شب، به رسول اکرم{صلوات الله علیه} می‏فرماید: <وَمِنَ اللَّیْلِ فَٮݠݧݑَهݧݨݧَݡجݦݩَّݡݡدْ بِهٖ ناٰڡݨݐݫِلَةً لَکَ عَسݩݧٰٓى اَنْ یَٮݫݫݓݧْعَثَکَ رَبُّکَ مَٯݨݑاٰمًا مݨݧَݡحݨْمݧُودًا>[27]. با توجّه به بیان این آیۀ شریفه، روشن می‏شود که هرچند عالیترین مرتبۀ مقام محمود اختصاص به رسول خدا{صلوات الله علیه} و اهل بیت؟عهم؟ دارد، ولی بندۀ مؤمن در اثر اطاعت و بندگی پروردگار و خصوصاً تهجد در نیمههای شب و تلاوت آیات الهی و نماز شب و راز و نیاز با پروردگار، اولاً ظرفیت تحمل بار سنگین شهادت و مصائب و مسئولیتهای سنگین آن را از خداوند دریافت میکند؛ چنانکه پروردگار در روزهای آغازین بعثت نبوی{صلوات الله علیه} به حضرتش توصیه به تهجد مینماید تا بتواند بار سنگین رسالت را به مقصد برساند. بنا بر بیان آیۀ شریفه، رسول اکرم{صلوات الله علیه} به برکت نماز شب، قدرت استقامت و پایمردی در ابلاغ رسالت در روز را از خداوند دریافت مینماید: <اِنّاٰ سَنُلْقٖی عَلَیْکَ ٯݦݑَوْلًا ثَقٖیلًا 5 اِنَّ ناٰشِئݧَݡةَ اللَّیْلِ هݭِیَ اَشَدُّ وݩَطݨْـݘًا وَاݦَقݨݨݧْوݧݧَݡݢݢمݩݩݩُ قݫٖیلًا>[28].

ثانیاً، مؤمن تمهید مقدمات برای نیل به «مقام محمود» مینماید و با تنزیه و تهذیب نفس و استقامت بر اکسیر تبری و تولی، مدارج مقام محمود را به اندازۀ ظرفیت خود طی میکند. با طی هر منزل، شهود آیات آفاقی و انفسی بر او قویتر میشود؛ تا به آنجا که عالم را یکسر آیاتی میبیند که همگی ذاتاً و وصفاً و فعلاً مشیر به یک حقیقت بیشتر نیست و یکصدا ندای تسبیح و تقدیس و تهلیل و تحمید سر میدهد. با تمکّن در توحید، شهادت مؤمن منحصر در شهود جمال حق میگردد و در همهجا و همهچیز جز محبوب نمیبیند و جز او نمیخواهد.

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم

به دریا بنگرم دریا ته وینم

به هرجا بنگرم کوه و در و دشت

نشان روی زیبای ته وینم[29]

ادامۀ آیۀ شریفه اشاره به همین مقامات برای شاهدان وجه حق دارد: <وݦَقُلْ رَبِّ اَدْخِلْنٖی مُدݨْحݩݩݦݐَݡلَ صِدْقٍ وَاَحݧݩݐݨْرِحݫݓْںݧݐٖی مݨُحݦݩݐݨْرݦݦݨݨَݣݣحݬݓݨَ صِدْقٍ وَاجݨْعَلْ لٖی مِنݨْ لَدݧݧُنݨْکَ سُلْطاٰنًا نݧَݡصٖیرݦݦًݡݣݣا>[30].

با توجه به آنکه «مُدخَل» و «مُخرَج» در آیۀ شریفه مصدر میمی و به معنای داخل شدن و خارج شدن هستند، آیه بیانگر زبان حال و قال شهید است که با همۀ هستی خود ندا سرمیدهد که: «ای محبوب من! در همهحال، زندگی و ورود و خروج من به هر امر بیرونی و درونی را از همۀ مراتب نفاق نجات بده و رگههای شرک و ریا را از دلم بزدای؛ تا به آنجا که ظاهر و باطنم در اعتقاد و عمل یگانه شود.» او در رفتار و گفتارش و در عبادت و دعا و نالههای نیمهشبش از درگاه الهی درخواست شهادت میکند و برای رسیدن به سلطنت مقام محمود طلب یاری مینماید: «پروردگارا! به من توفیق پایمردی و استقامت عطا فرما تا همۀ رگههای شرک و ریا و نفاق و خودستایی را از خود بزدایم، تا بتوانم نهفقط بر جایگاه صادقان و صالحان، بلکه بر اریکۀ صدّیقین تکیه زنم و به شهود جمال یار نشینم، از احدی جز حق نترسم و جز او نخواهم و بر غیر او توکل نکنم.» پس محبوب نیز بدون مال و مقام و جاه و شوکت، سلطنت و عزتی الهی به او عنایت میکند و بدون لشکر و قهر و غلبه بر قلبها فرمانروایی و حکومت مینماید و همچون شهادت حاج قاسم و یا رحلت امام امت؟ق؟، نهتنها همۀ انسانهای آزاده بر او میگریند، بلکه زمین و آسمان و محراب عبادت و تسبیح و انگشتر و سجادهاش در فراق او مویه میکنند[31].

خداوند اوج زیبایی مقام شهادت را در آیۀ بعد به تصویر میکشد: اینکه شهید با طی منازل و عقباتِ ابتلائات و با رخت بربستن از همۀ خودبینیها، آنچنان شهود جمال یار برایش شفاف میشود که دیگر غیر او را در دنیا نه میبیند و نه میخواهد و نه حاضر است که نیمنگاهی به غیرمحبوب داشته باشد. او عالم را غرق در عزت و کبریائیّت حق میبیند و ندای <وݦَقُلْ جآٰءَ الْحَقُّ وَݢݢرݩݩݐَهَقَ الْباٰطِلُ٭ݦݦݦۚ اِنَّ الْباٰطِلَ کاٰنَ زَهُوقًا>[32] سرمیدهد؛ یعنی: «بارالها! اگر اکنون این حقیقت برایم شهود شد، دانستم که از اول دلبستن به غیر تو وابستگی به سرابی باطل بود و اکنون حباب پوشالی آن برایم دریده شد و دانستم که از اول حق تو بودی و هستی و خواهی بود و غیر تو نه استقلالی در ذات و نه در وصف و نه در فعل دارد.» او همۀ عالم را غرق در نور توحید میبیند؛ <اݗَللّٰهُ ںݧݩݐُورݦُ الݠسَّمٰواٰتِ وَالݨْاَرݧݧْݤصݦݦݐݭݭݫِ>[33].

در توصیف این مقام از شهادت قلم میشکافد و زبان قاصر میماند؛ که هرچه بیشتر بگویی، بر طبل نادانی خود محکمتر کوبیدهای؛ زیرا هر آنکس را که به بدان مرتبه بار یافت، خبری باز نیامد و آنکه خبر داد، ندا از جهل خود داد: <فَلاٰ تَعݧْلَمُ نَڡݧݐݧݨْسٌ مآٰ اُخْفݪِیݨݦَ لَهݠݩݧُمݨݧݨْ مِنݨْ قُرَّݢݢةِ اَعْیݨُنٍ>[34].

مقام محمود و شفاعت شهیدان

اشاره شد که مقام محمود -در اعلامرتبۀ خود- تعلق به مقام ولایت و خلافت الهی دارد و به اذن خداوند، در مقام شفاعت کبری، تمشیت امور عالم بر عهدۀ اوست. او در مرتبهای قرار دارد که از یکسو غرق در شهود جمال حق است و صفات الهی (در مرتبۀ خلقی) در او جمع است و از سوی دیگر، چشمۀ فیاضی است که تدبیر امور عالم را مینماید؛ بهگونهای که هرآنچه خیر و برکت از طرف پروردگار بر خلایق جاری است، بر بیت ارجمند او وارد و از آن صادر میگردد: «إِرَادَةُ الرَّبِ فِی مَقَادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَیْکُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُیُوتِکُمْ وَ الصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْکَامِ الْعِبَادِ.»[35]

با این مقدمه، به توضیح مقام شفاعت شهید میپردازیم:

اصل در معنای لغوی شفاعت، ملحق شدن چیزی به دیگری برای رسیدن به غرض و نتیجۀ مطلوب است.[36] یعنی شفیع (شفاعتکننده) در حد استعداد و لیاقت مشفوع به وی کمک میکند تا بتواند استعداد خود را در رسیدن به مرتبۀ بالاتر اظهار نماید؛ بهگونهای که اگر شفیع نبود، هرگز نمیتوانست آن استعداد کمال بالاتر را به فعلیت برساند؛ بنابراین، شفاعت به معنای منضم کردن نفوذ شفیع یا توان و تأثیر کلامش به دیگری است تا از این طریق قوّت یافته و به نتیجۀ مطلوب برسد؛ مثلاً خداوند روییدن گندم را به خود نسبت میدهد؛ به این ترتیب که هرچند دانۀ گندم استعداد رسیدن به مرتبۀ کمال خویش و خوشهشدن را دارد، اما خورشید (به اذن الهی) شفیع او در نظام تکوین میشود، تا در کنار عوامل دیگر بتواند این استعداد را به فعلیت برساند.

بر این اساس، اصطلاح شفاعت در فرهنگ دینی یعنی خواهش خویش را به ایمان و عمل ناقص مشفوع منضم می‏کند تا او استعداد نیل به مقصود را پیدا نماید.

هرچند خلقت عالم خلق و امر و مُلک و ملکوت در ید قدرت الهی است، ولی گردش امور و جریان ایصال فیض الهی، بر اساس یک سری قواعد و سنن است و همۀ موجودات تابع آن سنّت‏ها هستند. بنابراین، نظام شفاعت در عوالم خلقت قاعدۀ گستردهای است که واسطۀ رسیدن فیض الهی به همۀ مستعدین است و نبود آن به معنای ابتر ماندن همۀ استعدادهاست. به این ترتیب، همۀ عالم بهصورت سلسلهای به هم پیوسته، از شفیعان الهی بهره میبرند و دائماً با زبان حال و قال و در تکوین و تشریع ثناگوی آنانند و با صلوات و درود، ایشان را حمد و ستایش میکنند و استمداد عنایت دائمی را از درگاهشان خواستارند.

شفاعت شافعان در نظام تشریع به صورت رحمت هدایت و مغفرت و فلاح و رستگاری دینی و حیات طیبه و خروج از ظلمت کفر به نور ایمان ظاهر میشود و انبیا و اولیای الهی؟عهم؟ بالاترین شفیعان در این نظام هستند. به دنبال آنان، شهیدان قرار دارند که توانستهاند با تلاش و ایثار، مراتبی از مقام محمود را نائل شوند. همین قاعده در عالم قیامت تحت نظام رحمت و مغفرت الهی جاری است. یعنی اگر رسول خدا{صلوات الله علیه} و اهل بیت عصمت و طهارت؟عهم؟ در مقام محمود صاحب شفاعت کبری به اذن الهی هستند، شهیدان نیز (به حسب مراتب مقام محمود) مراتبی از شفاعت را واجدند.

به این ترتیب، شهدا در یک نگاه کلان در دنیا و آخرت (به حسب رتبۀ خود) شاهد بر دیگران به نظر رحمت و رأفتند و دائماً از درگاه الهی، با استمداد و توسل به صاحبان مقام محمود (یعنی رسول خدا{صلوات الله علیه} و اهل بیت؟عهم؟) برای مستعدین از امت طلب هدایت و مغفرت و فلاح و نورانیت توحیدی مینمایند. در یک کلام، شهدا ضمن بهرهمندی از رزق خاص الهی، در نورانیت بیشتر و سیر بالاتر در مقام محمود و برخورداری از شهادتی بالاتر و بالاتر، شفیع دیگران در مراتب شهادت نیز میگردند. همۀ این نظام گستردۀ شفاعت، در دایرۀ مقام محمود و با اذن الهی بر رهروان ره حق دائماً ساری و جاری است.[37]

«یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیما»

 

[1].    میزان الحکمة، ج6، ص68؛ «پیامبر اکرم{صلوات الله علیه}: بسا کسانى که با سلاح کشته شوند، امّا نه شهید باشند و نه درخور ستایش؛ و بسا کسانى که در بستر خود به مرگ طبیعى بمیرند، امّا نزد خداوند صدّیق و شهید بهشمار آیند».

[2].   النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج2، ص513.

[3].   التحقیق، ج6، ص128.

[4].    دربارۀ مراتب عوالم خلقت و نسبشان با یکدیگر، طی فصل چهارم بیشتر توضیح خواهیم داد.

[5]. برای مطالعۀ بیشتر در این باره ر.ک: کتاب امامت و ولایت از منظر عقل و نقل، ج4، ص605: آیۀ شهادت؛ همچنین: ج5، ص197: آیۀ علمالکتاب.

[6]. الأنفال، 33؛ «و خداوند بنا ندارد ایشان را با اینکه تو در میانشان هستی و مادام که استغفار میکنند، عذاب کند».

[7]. «استغفار از ریشه غفر، یعنی طلب پوشش نهادن بر امری و یا محو و بیاثر کردن آن و استغفار حقیقی یعنی پوشش نهادن بر نفس اماره و یا محو آن با انغمار در رنگ الهی»؛ التحقیق، ج7، ص292.

[8].   آل‏عمران، 169 و 170؛ «هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مردگانند و براى کسانى که از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته‏اند [از بشارتی که دریافت میکنند] مژده دهند که نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مى‏شوند».

 

[9].   مقام معظم رهبری، بیانات در دیدار خانوادههای شهدای مرزبان و مدافع حرم، 28/3/96 (لینک دسترسی: https://khl.ink/f/36894).

 

[10].   الزمر، 73؛ «و کسانى که از پروردگارشان پروا کردند، آنان را گروهگروه به بهشت مى‏برند، چون به آن رسند، در حالى که درهایش از پیش گشوده شده است، نگهبانانش به آنان گویند: سلام بر شما! پاکیزه و نیکو شدید؛ پس برای همیشه داخل بهشت شوید».

 

[11]. ق، 31؛ «و بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مى‏کنند، بى‏آنکه فاصله‏اى از آنان داشته باشد (31). این همان است که شما را به آن وعده مى‏دادند؛ براى هر کسى است که در دنیا بسیار رجوعکننده به حق و به شدت متوجه او بود و در مقام حفظ قرار داشته است (32)؛ همان کسى که در نهان از رحمان مى‏ترسید و دلى بسیار رجوعکننده و به شدّت متوجه او آورده است».

 

[12].  مریم، 85؛ «روزى که پرهیزکاران را به میهمانى رحمان [با احترام و به صورت گروهی] جمع مى‏کنیم».

 

[13]. مفردات ألفاظ القرآن، ص877.

 

[14].  الأنبیاء، 28؛ «خدا همۀ گذشته و آیندۀ آنان را مى‏داند و جز براى کسى که خدا بپسندد، شفاعت نمى‏کنند و آنان از ترس او بیمناک و هراسانند».

 

[15].  الأعراف، 46؛ «و میان آن دو [گروه بهشتیان و دوزخیان] حائلى است و بر اعراف [بلندیهای حائل میان بهشت و جهنم]، مردانى که هرکدام از دو گروه را به چهرههایشان [نشانه‏هایشان] مى‏شناسند و بهشتیان را [که وارد بهشت نشده‏اند، ولى ورود به آن را امید دارند] آواز مى‏دهند که درود بر شما!».

 

[16].  المطففین،18-23؛ «اینچنین نیست [که این سبکمغزان درباره نیکان مى‏پندارند] بلکه پرونده نیکان در علیّین است (18). تو چه مى‏دانى علیّین چیست (19) قضا و سرنوشتى حتمى است (20). مقربان آن را مشاهده مى‏کنند (21). بى‏تردید نیکان در نعمتى فراوانند (22) بر تخت‏ها تکیه زده تماشا مى‏کنند».

 

[17]. المطففین، 26؛ «و رقابتکنندگان و مسابقه‏دهندگان باید [به‏سوى این نعمتها] بر یکدیگر پیشى گیرند».

 

[18]. الأعراف، 47؛ «و چون بهشتیان چشمانشان ناخواسته از بهشت به سوى دوزخیان برگردانده شود، گویند: اى پروردگارما! ما را با گروه ستمکاران قرار مده».

 

[19].  الصافات، 159و160؛ «خدا از آنچه او را به آن توصیف مى‏کنند، منزّه است (159)؛ مگر بندگان خالص شده خدا».

 

[20].  دیوان حافظ، غزل 27.

 

[21].  دربارۀ مومن از امام صادق{علیه السلام} نقل شده است: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَزْهَرُ نُورُهُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا یَزْهَرُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»؛ الاختصاص، ص28. دربارۀ خانهای که در آن قرآن زیاد تلاوت شود از پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} نقل شده است: «إِنَّ الْبَیْتَ إِذَا کَثُرَ فِیهِ تِلَاوَةُ الْقُرْآنِ کَثُرَ خَیْرُهُ وَ اتَّسَعَ أَهْلُهُ وَ أَضَاءَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِیءُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الدُّنْیَا»؛ الکافی، ج2، ص610؛ و دربارۀ علما نیز فرمودهاند: «إِنَّ مَثَلَ الْعُلَمَاءِ فِی الْأَرْضِ کَمَثَلِ النُّجُومِ فِی السَّمَاءِ یُهْتَدَى بِهَا فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»؛ بحارالانوار،ج2، ص25.

 

[22]. الأحزاب، 30؛ «اى همسران پیامبر! هرکس از شما کار زشت آشکارى مرتکب شود عذاب براى او دو چندان خواهد بود و این بر خدا آسان است».

 

[23]. پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: «الزَّبانِیَةُ أسرَعُ إِلَى فَسَقَةِ حَمَلَةِ القُرآنِ مِنهُم إِلَى عَبَدَةِ الأوثانِ؛ فیَقولونَ: یُبدَأ بِنا قَبلَ عَبَدَةِ الأَوثانِ! فَیُقالُ لَهُم: لَیسَ مَن یَعلَمُ کَمَن لا یَعلَمُ؛ «زبانیه (نگهبانان دوزخ) به سوى قرآن‏دانان نابکار زودتر مى‏شتابند تا به سوى بت‏پرستان. پس آنها مى‏گویند: پیش از بت‏پرستان از ما آغاز مى‏کنند؟! در جوابشان گفته مى‏شود: دانا مانند نادان نیست!»؛ میزان الحکمة ج8، ص96.

 

[24]. تکوین از ریشۀ «کون» اشاره به نحوۀ کینونت (آفرینش) و موجود شدن اشیا دارد. اصطلاح «نظام تکوین» اشاره به نظام هستی موجودات و روابط آنها با یکدیگر دارد؛ در مقابل، نظام تشریع اشاره به نظام قوانین دینی دارد که خداوند برای تقرّب انسانها توسط انبیای الهی؟عهم؟ ابلاغ فرموده است.

       نظام تشریع در عالم دنیا ظاهراً یک سلسله قوانین و دستورات اعتباری است که از طرف پروردگار در قالب ادیان الهی و توسط پیامبران؟عهم؟ ابلاغ نموده و انسانها ملزم به اطاعت از آنها هستند؛ اما همین قوانین در عوالم ملکوت حقایق وجودی و نوری هستند که رابطۀ موجودات با پروردگار را تعریف مینمایند؛ مثلاً دستور به اقامۀ نماز در عالم دنیا فرمانی اعتباری است که جزئی از نظام تشریع دینی محسوب میشود، اما همین نماز در عوالم امری مانند عالم برزخ و یا قیامت بهصورت ممثّل و حقیقتی وجودی برای انسانها ظاهر میشود.

[25].  ساختار نظام خلقت و عالم تکوین، بر اساس مراتب اسماء استوار گردیده است. چینش اسماء نسبت به ذات باری تعالی و نظام تقدّم و تأخّر وجودی و شرافت رتبی آنها نسبت به یکدیگر، به این ترتیب است: از ذات باری، عقلاً و نقلاً فقط یک اسم صادر شد و از آن اسم، سایر اسمای کلی و جزئی (اسماء ذاتیه و وصفیه و فعلیه) در عالم منتشر گردید و به این ترتیب، کل نظام هستی و عالم ممکنات خلق شد؛ چنان‏که امیر مؤمنان علی{علیه السلام} در دعای کمیل فرمود: «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْءٍ بنابراین، در سلسلۀ عالم امکان و در نظام چینشی اسماء الهی در عالم، اقرب اسماء به ذات باری متعال آن اسم کلّی است که عالم به یمن وجود او از هستی برخوردار است و مشیّت الهی از بیت او بر عالم جاری است؛ چنین اسمی، اعظم اسماء الهی است و هیچ اسم دیگری میان او و ذات باری فاصل نیست. لذا در نظام تکوین به چنین اسمی «ولیّالله» و در کلمات اهل بیت؟عهم؟ «اسم اعظم الهی» اطلاق شده که در مقام بیان، با عناوین گوناگون از آن یاد شده است. ولی بنا بر قاعدۀ عقلی، اولین اسم صادره از ذات که سایر اسماء محتاج خوان کرم او هستند، اسم اعظم الهی است که مدیر و مدبّر سایر اسماء است و ارادۀ الهی در تمشیت عالم از طریق او جاری میگردد و همۀ امور نیز از طریق او به ذات باری متعال بازمیگردد. بنا بر تحلیل لغوی که گذشت، گاه از این اسم به خلیفةالله و یا ولیّ‏الله و یا آیۀ عظمای الهی یاد میشود. بدین ترتیب برخی اسماء مستقیماً از ذات باری سرچشمه گرفتهاند، مانند اسم قدیر، حی، مرید و یا علیم، و برخی دیگر در مراتب پایینتر از این اسما نشأت گرفتهاند، مانند اسم شافی که از ودود و آن از رحمن و آن از قدیر سرچشمه گرفته است. در این جهانبینیِ اسمائی، هر مقدار اسمی به ذات باری نزدیکتر باشد (مانند اسماء قدیر و علیم) سعۀ وجودی که سایر اسما را در بر بگیرد در او بیشتر است، و هر مقدار از اسماء دیگر منشعب شده باشد، سعه و محدودۀ وجودی او کمتر است.

 

[26]. امام صادق{علیه السلام} به نقل از رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ وَ إِنَّهُ یَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِی السَّمَاءِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِی الْبَحْرِ»؛ الکافی، ج1، ص34.

 

[27]. الإسراء، 79؛ «و پاسى از شب را با [قرائت] قرآن بیدار باش در حالی که این یک فریضۀ افزون ویژۀ توست؛ امید است پروردگارت تو را به جایگاهى ستوده برانگیزد».

 

[28]. المزمل، 5-6؛ «به یقین ما به زودى گفتارى سنگین به تو القا خواهیم کرد (5) بى‏تردید شبزندهداری بیشتر [موجب] استواری و ثبوت قدم و سخن در آن استوارتر است».

 

[29]. دوبیتیهای باباطاهر، ص138.

 

[30]. الإسراء، 80؛ «و بگو: اى پروردگار من، مرا به نیکى وارد کن و به نیکى بیرون آور و برایم از نزد خود نیرویى یاریدهنده قرار ده».

 

[31]. «وَ اعْلَمْ یا وَلِىَّ اللَّهِ أَنَّ الأَبْوابَ الَّتى کانَ یَصْعَدُ فیها عَمَلُکَ تَبْکی عَلَیْکَ، وَ أَنَّ مِحْرابَکَ وَ مُصَلّاکَ یَبْکِیانِ عَلَیْک؛ الوافی، ج‏26، ص148؛ فرازی از حدیث معراج.

 

[32]. الاسراء، 81؛ «حق آمد و باطل نابود شد؛ بى‏تردید باطل نابودشدنى است».

 

[33]. النور، 35.

 

[34]. السجدة، 17؛ «قطعاً هیچکس نمى‏داند چه چیزهایى که مایۀ خوشحالى آنان است، براى آنان پنهان داشته‏اند».

 

[35]. الکافی، ج4، ص577؛ «ارادۀ خداوند در مقدّرات امورش، به سوى شما فرود مى‏آید و از خانه‏هاى شما صادر مى‏شود و صادر [شونده] از شماست آنچه از احکام بندگان مشروح بیان شده است»؛ فرازی از زیارت اباعبدالله الحسین{علیه السلام}.

[36]. تفسیر واژگان قرآن کریم، ص340.

[37]. برای مطالعه بیشتر پیرامون معنا و جایگاه شفاعت در نظام تکوین و تشریع، ر.ک: امامت و ولایت از منظر عقل و نقل، ج4، ص565: آیۀ شفاعت.

فهرست مطالب