بسمالله الرحمن الرحیم. سخن درباره این شخصیت بزرگ و مربیِ علم و اخلاق و شخصیتی که عاشق و دلسوخته خدای متعال و اولیایش بود، از مصادیق این روایت است: «عِنْدَ ذِکْرِ الصّالِحینَ تَنْزِلُ الرَّحْمَةُ»[1] (هنگامی که اوصاف صالحان یاد میشود، رحمت نازل میگردد)؛ رحمتی که هم بر گوینده نازل میشود و هم بر شنوندگان؛ زیرا یاد روش این مردان الهی و اعمال صالح آنها، خطمشی درستی برای جامعه ترسیم میکند. ازاینرو بر خود لازم دانستم که درباره استاد فرزانه و مربی بزرگِ روحی، حضرت آیتالحق حاج شیخ علی پهلوانی (معروف به سعادتپرور) جملاتی را بیان کنم، اگرچه در خود، شایستگی بیان چنین مطالبی را نمیبینم؛ زیرا اساساً باید معرِّف اجلا و اعرف از معرَّف باشد[2] و بنده کوچکتر از آن هستم که بتوانم گوشهای از کمالات وجودی و روحی این استاد بزرگ را تبیین کنم؛ ولی از آنجا که حدود سی سال در خدمت این مرد بزرگ بودم و بهحسب ظاهر شاگردی ایشان را کردم، لازم است گوشهای از حقوقی را که از ایشان به گردن دارم، ادا کنم و آن کمالاتی را که بهحسب ظاهر از این مرد بزرگ میدیدم، بازگو کنم؛ هرچند که حقیقتاً اشرافی به ابعاد روحی آن مرد بزرگ نداشته و نداریم.

عوامل مؤثر در شکلگیری شخصیت استاد سعادتپرور

الف) خانواده

بزرگیِ انسانهای بزرگ به عوامل متعددی بستگی دارد؛ یکی از این عوامل مسئله تربیت خانوادگی است. حضرت استاد در میان خانوادهای مؤمن، متدیّن و محبّ اهلبیت؟عهم؟ رشد کردند؛ خانوادهای که اهتمام شدیدشان به تربیت فرزندان، سبب شد کسب حلالی را دنبال کنند؛ هرچند این کسب، بهحسب ظاهر و شئون اجتماعی چندان جایگاه ویژهای نداشت.

پدر بزرگوار ایشان نمکفروشی میکردند و پس از مدتی کارخانهای متناسب با خودشان به راه انداختند که در آن، سنگ نمک را آرد میکردند. این خانواده برای آشکار کردن محبتشان به اهلبیت؟عهم؟ تصمیم میگیرند نام فرزندانشان را از نام اهلبیت پیامبر{صلوات الله علیه} بگیرند. حضرت استاد، فرزند دوم این خانواده هستند که علی نام گرفتند و فرزندان دیگر نیز بهنام پنجتن آلعبا؟عهم؟ هستند.

این امر، آموزنده این نکته مهم است که اگر میخواهیم شخصیتی را به جامعه، بهویژه جامعه اسلامی تحویل دهیم، باید مبادی تربیتی او را صحیح بچینیم. بهترین، اصیلترین و مهمترین مبدأ تربیت انسان و شکلگیری شخصیت روحی او، کانون گرم خانواده است. اسلام به چنین مبدأ و کانونی اهتمام بسیاری میورزد و وظایفی را پیش از تولد انسان، حین تولد و در همه مراحل رشد تا هنگام بلوغ و زمان انتخابهای آگاهانه، بر عهده خانواده نهاده است. هم وظایف دینی و شرعی و اخلاقی انسان و هم عمیقترین دستورهای تربیتیاش، در نظام تربیتی والای اسلام وجود دارد که مراعات آنها چنین شخصیتهایی را به جامعه انسانی تحویل میدهد.

ب) ارتباط با استادان و معلمان ربانی

یکی از جنبههایی که در شکلگیری شخصیت علمی و اخلاقی و تربیتی این استاد بزرگ دخالت داشت، ارتباطشان با استادان است؛ زیرا پس از مرحله نخست تربیت (خانواده)، مرحله دوم یعنی مدرسه و ارتباط با معلمان و استادان آغاز میشود؛ از این رو پدر بزرگوارشان از همان ابتدا استادان خاصی را برای حضرت استاد تعیین کردند. ایشان ابتدا به فراگیری قرآن و معارف دینی میپردازند و از همان حدود دهسالگی، موفق به ارتباط با شخصیتی زاهد، مهذّب و اخلاقی مانند مرحوم شیخ محمدحسین زاهد[3] میشوند. این استاد بزرگوار، افزونبر تدریس دروس اولیه حوزههای علمیه، با شاگردان ارتباط روحی و مربیگونه داشتند. مرحوم شیخ محمدحسین زاهد، مُبدئ حوزه علمیه بزرگی در تهران بودند (حوزه علمیه حضرت آیتالله مجتهدی[4]) که تاکنون با گذشت نیمقرن، طلاب و فضلای بزرگی را تربیت کرده و همه اینها از برکات انفاس قدسیه مرحوم شیخ محمدحسین زاهد است. ایشان روش تربیتی خاصی داشتند و طلاب و کسبه را با معارف اهلبیت؟عهم؟ آشنا میکردند؛ بهگونهای که روح آنها با معارف اهلبیت؟عهم؟ شکل بگیرد. از این رو مرحوم شیخ محمدحسین زاهد، جلسات دعا برگزار میکردند و سحرهای ماه مبارک رمضان، ایستاده دعای ابوحمزه ثمالی را با آه و زاری خاصی میخواندند؛ همچنین در اردوهایی که داشتند، همواره روح شاگردان را با دعا و ارتباط با حقتعالی رشد میدادند.

یکی دیگر از استادان بزرگ حضرت استاد، مرحوم شیخ علیاکبر برهان[5] بودند. ایشان از شاگردان مرحوم سید علیآقای قاضی، آن عارف و مربی بزرگ اخلاق و معرفت بودند که بزرگانی در محضر آن استاد بزرگ تربیت شدند. در رأس این بزرگان، مرحوم علامه طباطبایی رضوانالله‌‌تعالیعلیه بودند.

حضرت استاد سعادتپرور پس از بهرهگیری از آقای برهان، به قم مشرف شدند. ایشان افزونبر اهتمام به درسهای رایج حوزه، برای اقناع و ارضای روح لطیف و ناآرامشان، که گویای سلامت فطرت الهی ایشان بود و از توجه خاصشان به حقتعالی و اولیایش سرچشمه میگرفت، در تهران خدمت مرحوم شیخ رجبعلی خیاط[6] میرسیدند و از محضر این مرد الهی بهرهمند میشدند و پس از تشرف به قم، با شاگردان مرحوم حاج میرزا جوادآقای ملکی تبریزی[7] ارتباط برقرار کردند و از محافل معنوی و مجالس اخلاقی و روحی آن بزرگواران بهرهها بردند.

مرحوم حاجآقا حسین فاطمی قمی[8] رضواناللهتعالیعلیه از شاگردان مرحوم حاج میرزا جوادآقای ملکی بودند و جلسات اخلاقی داشتند و حضرت استاد در آن جلسات شرکت میکردند.

مرحوم حاج ابوالحسن قمی[9] نیز از شاگردان مجذوب و پرشور مرحوم حاج میرزا جوادآقای ملکی تبریزی بودند که حضرت استاد با ایشان نیز ارتباط داشتند. مرحوم شالچی[10] نیز یکی دیگر از شاگردان مرحوم میرزا جوادآقای ملکی تبریزی بودند. مرحوم شیخ عباس تهرانی[11] نیز از شاگردان مرحوم حاج میرزا جوادآقای ملکی تبریزی بودند که حضرت استاد سعادتپرور در جلسات دعای ندبهای که در مدرسه حجتیه تشکیل میدادند، به‌‌سبب اهتمام شدیدشان به مسئله تزکیه و تربیت روحی، از مرحوم شیخ عباس تهرانی دعوت میکردند تا مباحث اخلاقی را بیان کنند[12].

بنابراین یکی از راههای موفقیت انسان در زندگی، دنبال کردن معلمان الهی و استادان مهذّب است که نقش خاصی در ارتقای روح انسان دارد.

ج) رفیق راه

یکی دیگر از جنبههای موفقیت انسان در کسب کمالات معنوی و روحی، پیدا کردن دوستان همفکر و هممرام است. این مرد بزرگ، از همان ابتدا در پی دوستانی بودند که آنها نیز اندیشه تهذیب نفس را در سر میپروراندند؛ افزونبر اهتمام شدید به تحصیل علوم دینی. پدر این حقیر نیز از دوستان اولیه و قدیمی ایشان بودند که با ایشان ملازمت و همراهی همیشگی داشتند. هرگاه پدرم به قم مشرف میشدند، با حضرت استاد بهسر میبردند؛ بنابراین ما از زندگی حضرت استاد میآموزیم که یکی از زمینههای موفقیت انسان در کسب کمالات معنوی و روحی، ارتباط با دوست خوب است.

چنانکه عرض شد، یکی دیگر از ابعاد شخصیتی والای حضرت استاد رضواناللهتعالیعلیه، اهتمام شدید به مسئله تهذیب نفس بود که از همان ابتدا تا آخر، همه برنامههایشان در این راستا بود؛ ازاینرو وقتی در حجره بهسر میبردند، افرادی با ایشان ارتباط داشتند و بین آنان و حضرت استاد، مسائل اخلاقی و روحی ردوبدل میشد. استاد این دوستان را آماده میکردند تا ارتباط قویتری با بزرگان دیگر داشته باشند.

درک محضر علامه طباطبایی

روح مشتاق و متلاطم حضرت استاد در جهت کسب معارف الهیه، ایشان را وادار کرد که افزونبر شرکت در درسِ فقهِ بزرگانی مانند حضرت آیتاللهالعظمی بروجردی{رحمة الله علیه} و حضرت آیتاللهالعظمی امام خمینی{رحمة الله علیه}، روزهای پنجشنبه و جمعه از درس تفسیر مرحوم علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} نیز بهرهمند شوند. تا اینکه سرانجام روح جاذب علامه طباطبایی، روح لطیف حضرت استاد را بهسوی خود کشاند و چون مرحوم علامه، شایستگی حضرت استاد را احراز کردند، تقاضای شاگردی ایشان را پذیرفتند. اینجا بود که صحنه زندگی معنوی استاد سعادتپرور دگرگون شد. در واقع همه ارتباطات گذشته، مقدمه رویارویی با سرچشمه اصیل و اصلی حقیقت و معنویت بود تا از آن دریای بیکران معنویت بهرهمند شوند. ایشان با روحی مشتاق در اثر روش تربیتی مرحوم علامه طباطبایی که همان روش استاد بزرگوارشان مرحوم قاضی و استادان دیگر تا مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی{رحمة الله علیه} بود، در زمانی کوتاه به مراحلی از عوالم روحی دست یافتند. حضرت استاد برای تحریک و ترغیب شاگردان به کسب فضایل نفسانی و روحی، مطالبی را درباره این عوالم بهطور اجمالی بیان میفرمودند، ولی ما ظرفیت درک آن حالات را نداشتیم و نداریم.

بنابراین ارتباط خاصشان با مرحوم علامه{رحمة الله علیه} بهگونهای شد که از ایشان تقاضای جلسه خصوصی کردند و مرحوم علامه این تقاضا را پذیرفتند. در این جلسه محور پرسش و پاسخ، استاد سعادتپرور{رحمة الله علیه} بودند که از معارف سنگین و بلند قرآن و سنت که در تحقیقاتشان با آنها روبهرو میشدند، سؤال میپرسیدند؛ همچنین هنگام مطالعه کلمات سنگین اهل معرفت، به جملاتی میرسیدند که لازم بود توضیح آنها را از مرحوم علامه بخواهند؛ بنابراین محور پرسش این جلسات، حضرت استاد بودند و بیشتر درباره حقایق عمیق توحیدی قرآن و سنت و معارف رایج در کلمات اهل معرفت سخن میگفتند.

تدوین بیانات مرحوم علامه، مبنای آثار و تألیفات استاد

مرحوم علامه{رحمة الله علیه} برای تحریک و ترغیب روح شاگردان بهسوی عمل، مسائلی مانند حدیث شریف معراج و برخی روایات اخلاقی دیگر را بیان میفرمودند؛ ازاینرو استاد سعادتپرور{رحمة الله علیه} مبنای تحقیق و تدوین کتابهای خود را همین محور سخنان علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} در این جلسات خصوصی قرار میدهند؛ ازاینرو یکی از کتابهای حضرت استاد، «شرح حدیث معراج[13]» است. ایشان با تحقیقات سنگین و عمیق خود، مبانی قرآن و سنت و شواهد دلالتکننده بر صحت کامل مضامین این حدیث شریف را بهدست آوردند و در دسترس دیگران قرار دادند.

همچنین در این جلسات، از برخی غزلیات مرحوم حافظ سخن بهمیان آمده است. ایشان حدود دویست غزل را از مرحوم علامه{رحمة الله علیه} سؤال کردند که همین، مبنای تدوین اثر دیگرشان، یعنی شرح کتاب حافظ در ده جلد بهنام «جمال آفتاب» شد.

ایشان زحمات فراگیری در تأیید و اثبات این حقیقت داشتند که شرح معارف عمیقِ بهدستآمده از اشعار مرحوم حافظ، در کتاب و سنت وجود دارد؛ منتها این معارف حتی از سوی حوزههای علمیه هم نادیده گرفته شده یا با بیمهری مواجه شده است. ایشان برای جلوگیری از این برداشت که چنین معارفی را اهل معرفت، عرفا یا فلان طایفه مطرح و درست کردهاند و اثبات اینکه قرآن و سنت دارای معارف بلندی است، این کتابها را تدوین کردند و از کتاب و سنت برای گواه و تأییدِ این مطالب استفاده کردند.

اهتمام استاد به احیای معارف فراموش شده اسلام

بنابراین یگانه مشخصه روحی حضرت استاد سعادتپرور{رحمة الله علیه} احیای معارف فراموششده قرآن و سنت بود. علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} پس از تشرّفشان به قم، تشخیص دادند که معارف گوناگونی از قرآن کریم نادیده گرفته شده است؛ از همین رو با اینکه در فقه، حتی از برخی مراجع زمان خودشان هم برتر بودند، ولی بهسبب تشخیص وظیفه از تدریس بحثهای شریف و رایج فقهی صرفِنظر کردند و به تدریس تفسیر قرآن کریم و تبیین معارف دینی در ابعاد گوناگون معرفتی و مسائل اجتماعی و سیاسی پرداختند که در «المیزان» ظاهر و متجلی است.

استاد سعادتپرور{رحمة الله علیه} به پیروی از استاد بزرگوارشان، به تبیین این معارف عمیق پرداختند؛ ازاینرو محتوای آن جلسات را در جلسات خاصی که با شاگردانشان داشتند، ادامه دادند. بنابراین بحث جلسات اخلاقی و تربیتیشان، بیشتر بر محور توضیحاتی درباره حدیث شریف معراج و احادیثی با جنبههای تذکر و مذکِّر روح بوده است.

یکی از ویژگیهای ایشان این بود که تا آخر، ملازم با روش تربیتی استادشان علامه طباطبایی بودند و بهگونهای در مسایل روحی و تربیتی رشد کردند که مرحوم علامه{رحمة الله علیه} در اواخر عمر شریفشان عدهای را برای تربیت به حضرت استاد ارجاع میدادند. البته گفتنی است که استاد سعادتپرور، صحبتهای مقدماتی را با شاگردان میکردند و پس از آماده شدن، آنها را به مرحوم علامه{رحمة الله علیه} معرفی میکردند و تا اواخر عمر شریف حضرت علامه{رحمة الله علیه}، به تربیت شاگرد مشغول نشدند تا اینکه خود مرحوم علامه عدهای را برای تربیت به ایشان ارجاع دادند؛ ازاینرو پس از مرحوم علامه{رحمة الله علیه} یگانه کسی که توانست این روش تربیتی بزرگان را در سطوح گوناگون احیا کند، حضرت استاد آیتالحق شیخ علی سعادتپرور بودند. روش ایشان، منحصر به قشر یا طایفه خاصی نبود؛ هرکس میآمد و ایشان تشخیص میدادند که قابلیت پرورش در این سلک را دارد، از او بهاندازه ظرفیتش دستگیری میکردند؛ چه اهل علم و چه افراد معمولی، مانند کاسب عادی.

روش تربیتی استاد

برای روشن شدن روش تربیتی این مرد بزرگ، نکاتی اجمالی را به عرض میرسانم.

التزام به قرآن و سنت

محور اصلی این بزرگان، التزام به قرآن و سنت و همواره در معیّتِ با کتاب و سنت بودن است؛ بهگونهای که حاضر نیستند ذرهای از معارف کتاب و سنت کنارهگیری کنند. اگر عمل یا ایدهای مخالف با کتاب و سنت باشد، آن عمل و ایده نزد این بزرگواران باطل است؛ بر همین اساس، روش تربیتی این بزرگان، دقت عمیق در کتاب و سنت و توجه دادن به هدف عالی آفرینش، یعنی عبودیت پروردگار متعال است. البته عبودیت مراتبی دارد که نهایتدرجه بندگی را نبی بزرگوار اسلام{صلوات الله علیه} و اهلبیت؟عهم؟ پیمودهاند. قرآن کریم تنها محور کمالیای که درباره این شخصیتها بیان میفرماید و کمالات دیگر را متفرع بر آن میکند، «بندگی» این بزرگواران است. پس چنانچه بندگی کردن، براساس روشی خاص و منظّم باشد، یعنی انسان از ارکان عبودیت شروع کند و با عمل به آنها به مراحل بعدی برسد، موفقتر خواهد بود.

بزرگان ما برای موفقیت بهتر انسانها، این روش تربیتی را از قرآن و سنت اخذ کردهاند که مبنای آن، پس از ایمان خالص به خدای متعال و ائمه هدی؟عهم؟ و تسلیم در برابر این بزرگواران، «عمل صالح و توجّه به انگیزههای عمل» است. عمل صالح، جمیع شئون زندگی انسان را شامل میشود؛ شئون عبادی، اجتماعی، خانوادگی و سیاسی. انگیزهها نیز دارای مراتبی است که در بیانات دینی به نیّات تعبیر شده است. خلاصه این روش از جهت عملی، پیمودن مراحل اخلاص و سپس وارد شدن در عالَم و عوالم خلوص است. عمده امتیاز تربیتیِ انبیا و اولیا؟عهم؟ نسبتبه سایر روشهای ظاهری این است که انسان را ابتدا با خدای متعال آشنا و سپس در دستورهای گوناگونشان، با خدای متعال مرتبط میکنند؛ لکن این ارتباط، درجات بسیار متفاوتی دارد و بالاترین درجهاش این است که انسان رابطه خود و جمیع موجودات را با حقتعالی در هستی و شئون هستی، با مشاهده قلبی درک کند.

بنابراین حضرت استاد با این روش تربیتی تا آخر عمر همراه بودند و افزونبر تفحص و بحث علمی از معارف قرآن و سنت، با التزام شدید به این روش تربیتی، به حقایق این معارف نائل شدند. البته نائل شدن به این حقایق، مستلزم ظهور حالات خاصی در وجود انسان است که این حالات خاص جز با ارتباط با مربّی خاصّ تربیتی میسر نیست؛ زیرا او راه را پیموده و موانع و شرایط مسیر را درک کرده و میتواند جنبههای مختلف را از هم امتیاز دهد. ازاینرو حضرت استاد به این معارف عمیق توحیدی، در زمان حضرت استادشان علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} نایل شدند و قابلیت تربیت دیگران را نیز پیدا کردند. بر همین اساس شاگردانی که اهتمام بیشتر و التزام عملی شدیدتری به حقانیت راه داشتند، بهره افزونتری از انفاس قدسیه حضرت استاد بردند.

پرهیز از کشف و کرامات

این مرد بزرگ چنان نفَسی داشت که در برخوردهای اولیهشان با هرکس، انقلاب عجیبی در روح او ایجاد میکردند. اساس تربیت هم بر همین است که شخص ارتباط روحی با استاد و مربّی خودش داشته باشد که اساس ارتباط را فقط بهدست آوردن آن حالات معنوی و ارتباط با خدای متعال بداند.

ممکن است برخی از افراد جامعه ارتباطهایی با یکدیگر داشته باشند که اساس این ارتباطها دیدن کرامات و مانند این امور باشد؛ اما محور تربیت این بزرگواران، بیتوجهی به کرامات و کشفیات است؛ بنابراین کسانی که با چنین دیدگاهی با این بزرگواران برخورد میکردند، آن استفاده روحی و توحیدی خاص را میبردند. البته گاهی از این بزرگواران کراماتی نقل میشود، ولی سبک خاص مرحوم علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} و اساتید و شاگردانشان این بود که به کرامات اهمیت ندهند و شاگردانشان بهواسطه کرامات جذب کسی نشوند.

پس از اینکه مرحوم علامه متوجه شدند که حضرت استاد مشغول تدوین کلمات اهل معرفت هستند، صورتی را که خودشان از نام برخی عرفا جمع کرده بودند، به استاد سعادتپرور{رحمة الله علیه} دادند تا ایشان به سه شرط، در کلمات اهل معرفت تحقیق کنند: اول اینکه به کرامتها نپردازند؛ دوم اینکه گاه سخنانی خاص، در حالاتی خاص و در حال بیاختیاری برای اهل معرفت ظاهر میشود و برای عموم مردم قابلفهم نیست که از آن به شطحیات تعبیر میکنند و اینگونه جملات نیز ذکر نشود؛ سوم اینکه تنها به کلمات مذکِّر و راهگشای اخلاقی و عملی بسنده شود[14].

بنابراین، استاد سعادتپرور{رحمة الله علیه} با پیگیری شدید در جستوجوی کتابهای بهجامانده از اهل معرفت قرار گرفتند؛ بهگونهای که گاه همه صفحات کتابی ششصد صفحهای (کمتر یا بیشتر) را مطالعه میکردند و چکیده آن را در ده یا بیست صفحه مینوشتند. یکی از علل کسالت ایشان، همین فشاری بود که برای جمعآوری کلمات اهل معرفت متحمل شدند. اساس گردآوری این کلمات هم این بود که بیان کنند اگر اهل معرفت، مورد تعظیم و تجلیل انسانها و تکریم اولیای دین؟عهم؟ هستند، به این دلیل است که اینها بهرهای از معارف عمیق قرآن و سنت بردهاند و کلماتشان رشحهای از کلمات بلند کتاب و سنت است.

غصّه استاد سعادتپرور بر غربت مسئله تهذیب

یکی از ویژگیهای استاد سعادتپرور{رحمة الله علیه} که گویای اهتمام شدید ایشان به امر تربیت و تهذیب بوده، این است که مسئله تهذیب و تربیت را مسئلهای غریب در جامعه و حوزههای علمیه میدیدند و غصه فراوانی برای این کمبود میخوردند؛ ازاینرو، هم کسانی را تربیت میکردند و هم به عدهای دستور میدادند که هرگاه از نظر رشد روحی به مرحلهای خاص رسیدند، دیگران را تربیت کنند؛ لذا یکی از شرایط مهم برای دستیابی به این روح بزرگ و در نتیجه شایستگی تربیت کردن انسانها را بیرغبتی به دنیا و شئون دنیا میدانستند. بهراستی اینچنین است و خود ایشان نیز از ابتدای امر، زندگی زاهدانه خاصی را دنبال کردند و در اداره زندگی خود، به حداقلها اکتفا میکردند؛ بنابراین یکی از شرایط مهم تربیت را از جهت روحی، کم کردن و قطع تعلقات میدانستند تا روح، ظرف تجلی معارف و حقایق الهی شود.

جامعیت استاد سعادتپرور

یکی دیگر از ویژگیهای این مرد بزرگ که ما کم و بیش در میان عالمان ربانی میبینیم و حکومت اسلامی نموداری از این ویژگی عالمان دینی است، جامعیت ایشان برای پرداختن به مسائل معنوی و روحی و پرداختن به مسائل اجتماعی، خانوادگی و سیاسی است؛ زیرا تعلیمات دینی همه این ابعاد را دارد و سیره اصلی اولیای دین که الگوهای تام بندگان خالص خدای متعال هستند، همین جامعیت در مسائل گوناگون است. خدای متعال انسان را اینگونه آفریده است و تعلیمات دینی بر همین اساس جامعیت دارد؛ ازاینرو همانگونه که امام امت{رحمة الله علیه} که سکاندار این انقلاب عظیم بودند، چنین جامعیتی را داشتند، بزرگانی مانند علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} و استادانشان و حضرت استاد{رحمة الله علیه} از چنین جامعیتی برخوردار بودند؛ لکن وظیفه خاص خود را پرداختن به مسائل تربیتی میدانستند.

معنای جامعیت این نیست که شخص در یک زمان بتواند به همه این امور رسیدگی کند؛ هم به تدریس علوم دینی، هم به تربیت و هم مسائل اجرایی و مانند اینها. حضرت استاد بهسبب دیدگاه عمیقشان در معارف قرآن و سنت، توجه خاصّی به مسائل سیاسی داشتند؛ از این رو عشق خاصّی به حضرت امام میورزیدند و ارادت خاصی به ایشان داشتند؛ خودشان میفرمودند که پس از رحلت حضرت علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}، رحلت امام ضربه سنگینی به ایشان وارد کرد و به بیماری قلبی مبتلا شدند و پس از آن، مشکلات جسمانی پیدا کردند. ایشان گرچه در مسائل خاص انقلاب وارد نمیشدند، لکن کلیات مسائل انقلاب را پذیرفته بودند، حتی با مقام معظم رهبری مدظلهالعالی بهگونههایی (مستقیم و باواسطه) ارتباط داشتند. اگر کسی با انقلاب ارتباطی نداشت یا مخالف انقلاب بود، حضرت استاد او را نمیپذیرفتند و طرد میکردند.

بنابراین یکی از درسهایی که ما از این بزرگان، چه در زمان حیاتشان و چه در زمان رحلتشان میگیریم، این است که ما هریک از ابعاد وجودی آنها را الگوی کار خودمان قرار دهیم.

نظم، چونان شرط سلوک (نظم ظاهری، شرط نظم باطنی)

یکی از جنبههای بارز زندگی این مرد بزرگ، داشتن نظمی خاص بود. ایشان میفرمودند: «اگر کسی در امور ظاهری نظم نداشته باشد، در امور معنوی موفق نمیشود»؛ ازاینرو تأکید میکردند که انسان باید هر وظیفهای را در وقت خاصّ و مقدار خاصّ انجام دهد تا آثار آن بر روحش ظاهر شود.

درواقع اساس نظام تربیتی این بزرگان، دنبال کردن مسئله عبودیت با روش مراقبت بر نفس و محاسبه از نفس است که قرآن و سنت به آن بسیار سفارش و تأکید کردهاند؛ چنانکه خداوند متعال در آیههای هجدهم و نوزدهم سوره حشر با تأکید فراوان، مؤمنان را پس از امر به تقوا، به داشتن مراقبه و محاسبه از خویش سفارش فرموده است[15]؛ همچنین در آیه 105 سوره مائده به مسئله مراقبه و آثار مهم آن تأکید فراوان دارد[16] و میفرماید: مراقبت بر نفس، انسان را به ذکر دائمی حقتعالی میکشاند که ذکر دائمی حقتعالی، ملازم با ذکر دائمی نفس است. درواقع این ذکر دائمی، منجر به شناخت خود میشود که شناخت خود، همان شناخت پروردگار است که در مرتبه شناخت پروردگار با ابعاد گوناگونش، سیر روحی انسان بهگونهای به نهایت میرسد.

در پایان، این حدیث نورانی امام صادق{علیه السلام} را بیان میکنم که درواقع، معرّف راه تربیتی حضرت استاد است. راوی خدمت امام صادق{علیه السلام} عرض میکند: «من شما را دوست دارم». حضرت میفرمایند: «تو از کدام دسته از محبان و دوستداران ما هستی؟» عرض میکند: «مگر شما چند دسته دوستدار دارید؟» حضرت میفرمایند: «ما سه دسته دوستدار داریم: دستهای عمومی که بهزبان دوستان ما هستند، اما قلباً و عملاً نه؛ دستهای قلباً دوستدار ما هستند، اما بهزبان، اظهار دوستی نمیکنند؛ دستهای نیز قلباً، عملاً و بهزبان دوستان ما هستند که اینها بسیار کماند». آنگاه برای این دسته، ویژگیهایی بیان میفرمایند: «خدای متعال بهسبب این دسته، بلاها را دور میکند؛ رحمتها را نازل میکند و مقام و قرب خاصی نزد پروردگار متعال دارند». سپس حضرت برای اینکه نشان دهند که این دسته چگونه هستند و چرا به این مقام رسیدهاند -البته روایتِ بسیار عمیقی است و فقط اشاره میکنم- میفرمایند: «اساس بلندمرتبه بودن این دسته از محبانِ اهلبیت؟عهم؟ این است که به مقام معرفتالله رسیدهاند؛ بهگونهای که خدای متعال را از نزدیک عبادت میکنند[17]». حضرت در اینباره بیانات شریفی دارند که نیازمند توضیحات بسیار است.

ارتباط نزدیک با خدای متعال همین است که در اثر استمرار بر عبودیت حقتعالی و التزام قلبی و عملی به دستورهای شرع مقدس در ابعاد گوناگون زندگی، پردههای بین عبد و خدای متعال در شئون گوناگون هستی کنار رود و انسان قرب الهی را درک کند. درواقع چنین کسانی از مقربان خواهند بود.

امیدوارم خدای متعال روح بزرگ حضرت استاد را در جوار مقربان بزرگ الهی، رسول خدا{صلوات الله علیه} و اهلبیت گرامیاش؟عهم؟ مهمان خاص گرداند و همواره همه دوستداران و شاگردان ایشان را از مواهب این همسایگی برخوردار کند. از خدای متعال خواستاریم که رهروان طریق حضرت استاد را روزافزون گرداند.

استاد در بیان دیگر بزرگان

آیا از اطرافیان استاد و بزرگان، خاطرهای در ذهن دارید که برای ما تعریف کنید؟

حضرت استاد{رحمة الله علیه} از عظمت خاص روحی برخوردار بودند؛ ازاینرو برخی همدورهایهای ایشان در مقام تجلیلشان بودند. حضرت آیتالله مظاهری فرموده بودند: «وقتی ما مدرسه حجتیه بودیم، از ایشان مکروهی ندیدیم و ندیدیم مستحبی را ترک کنند»؛ همچنین بزرگان دیگری غیر از مرحوم علامه هم در مسائل تربیتی افراد را به ایشان ارجاع میدادند.

مقام معظم رهبری نیز در پیام تسلیتشان[18] به مناسبت رحلت استاد سعادتپرور، از ایشان تجلیل خاصی کردند. یکی دیگر از بزرگوارانی که حضرت استاد از ایشان نیز همزمان با مرحوم علامه بهرهمند میشدند، حضرت آیتاللهالعظمی بهجت بودند که از ایشان استفادههای روحی و تذکری میکردند؛ همچنین به جمعآوری مقداری از کلمات بیانشده در جلساتی میپرداختند[19].

در مقام بیان عظمت استاد، گفتنی است که حضرت آیتاللهالعظمی بهجت پس از شنیدن کسالت سنگین استاد، فرمودند: «من نذر کردهام برای اینکه ایشان شفا پیدا کند، صدقه خاصی را اعطا کنم»؛ بهگونهای زندگی کردند که هرکس با ایشان برخورد میکرد، بهنوعی تحت تأثیر روش زاهدانه یا عارفانه ایشان قرار میگرفت.

استاد و نظام اسلامی

آیا نکته خاصی درخصوص توصیههای ایشان درباره انقلاب و نظام اسلامی به خاطر دارید؟

همانطور که پیشتر گفته شد، افراد گوناگونی با ایشان برخورد داشتند؛ افرادی در مناصب دولتی که حتی میخواستند از آن منصب کنارهگیری کنند، اما با سفارش اکید حضرت استاد و برای تقویت نظام جمهوری اسلامی در همان جایگاه باقی ماندند و همواره به تقویت ارکان نظام سفارش میکردند؛ چون این نظام، تنها نظام الهی است که دستکم توانسته ندای قرآن و اهلبیت؟عهم؟ را به جهانیان برساند؛ گرچه نقصهایی هم دارد. حضرت استاد نیز از دیدن و شنیدن این نقصها بسیار متأثر میشدند و افسوس میخوردند که خونهایی به پای این انقلاب ریخته شده و این همه شهید گرانقدر و گرانسنگ و جانباز و معلول برای آن از جان خود گذشتهاند، پس نباید دستخوش هوا و هوسها قرار گیرد، بلکه همواره باید برای تقویت و استحکام ارکان جمهوری اسلامی کوشید.

ارتباط ویژه با اهل بیت؟عهم؟

یکی دیگر از ویژگیهای حضرت استاد ارتباط خاص با اهلبیت؟عهم؟ است که این امر از ابتدا در ایشان ظاهر و بارز بوده. ایشان جلسات روضهخوانی و نوحهخوانی برگزار میکردند و دستهجاتی را از فیضیه به سمت حرم مطهر راه میانداختند؛ زیرا یگانه عاملی که موجب نجات انسان میشود، ارتباط عمیق با کتاب و سنت است که این مرد بزرگ در ابعاد گوناگون این ارتباط را برقرار میکردند.

تعلق خاطر آیتالله بهجت{رحمة الله علیه} به ایشان

یکی از ویژگیهای این بزرگان، بهویژه حضرت استاد این است که فقدانشان فاجعهای بزرگ برای عالم انسانی و روحانی و حوزههای علمیه ایجاد میکند؛ از این رو شنیدن خبر رحلت این بزرگان بسیار سخت است. چنانکه فرزند آیتاللهالعظمی بهجت نقل میکردند: ما برای اینکه بتوانیم خبر رحلت حضرت استاد را به آیتاللهالعظمی بهجت بدهیم تا ایشان در این سن بالا تأثّر خاصی پیدا نکنند، تا حدود ساعت ده شب با مقدماتی توانستیم این خبر را بدهیم. ایشان بهگونهای متأثر شدند که هنگام نماز خواندن بر بدن مطهر حضرت استاد، حالت انقلابی برایشان رخ داد و گریه میکردند. بهراستی فقدان کسانی که با تمام وجود در خدمت اسلام و اولیای اسلام و تربیت انسانها بودهاند، ضایعهای جبرانناپذیر است که باید سالها بگذرد تا خدای متعال لطفی کند و جایگزینی برای آنها قرار دهد.
 

[1]. ریاضالسالکین، ج۵، ص١٢٠.

 

[2]. یعنی آنکس که میخواهد معرّفیکننده چیز یا کسی باشد، خودش باید از آن شخص یا چیز موردِ معرّفی، معروفتر و شناختهشدهتر باشد. اشاره است به اصل عقلی مشهور که در مباحث مربوط به تعریف در علم منطق مورد تاکید واقع میشود.

 

[3]. شیخ محمدحسین زاهد از اخلاقیون و وعّاظ مشهور تهران بودهاند. در خصوص سال تولد ایشان اطلاعی در دست نیست، اما رحلت ایشان را بنا بر نقل مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی(ره) باید در تاریخ بیستویکم محرم سال 1372 قمری دانست. شخصیتهای برجسته فراوانی نزد ایشان تربیت شدند. محمدحسین شهری در مقالهای که به عنوان شرح حال محدّث و مصحح ارجمند، استاد فقید علیاکبر غفاری نگاشته است، شکلگیری خمیرمایه زاهدانه شخصیت این استاد را مرهون تلمّذ در محضر شیخ محمدحسین زاهد میداند (محمدحسین شهری. یادنامه استاد علیاکبر غفّاری. سفینه. پاییز1383. شماره4: ص104). همچنین نام ایشان در فهرست اساتید آیتالله حاج شیخ مهدی حائری طهرانی نیز دیده میشود (سیدحسن امین و ناصرالدین انصاری قمّی. درگذشتگان. آینه پژوهش. فروردین و اردیبهشت 1380. شماره 67. ص133). همچنین مرحوم آیتالله حقشناس نیز در مباحث اخلاقی و عرفانی پیش از سفر به قم، از محضر ایشان استفاده کردهاند (یدالله جنتی و عبدالحسین جواهرکلام. درگذشتگان. آینه پژوهش مرداد و آبان 1386. شماره 105و104: ص440). مرحوم شیخ محمدحسین زاهد از جمله کسانی بودند که در دوران پهلوی نقش فعالی در تشکیل هیئات و تشکلهای مذهبی تهران ایفا میکردند. همچنین برای حفظ جوانان از خطر تفریحات ناسالمی که توسط رژیم پهلوی تبلیغ و ترویج میشد، ایام تعطیل و فراغت نوجوانان را با ترتیب دادن اردوهای تفریحی و مذهبی پر میکردند و این جزو روشهای تربیتی ایشان بود. ایشان همواره مراقبت میکردند که بدنه مذهبی شهر ارتباط خود را با مرجعیت حفظ نماید و گفته میشود گروههایی نظیر حزب مؤتلفه اسلامی با الهام از رهنمودهای ایشان شکل گرفته بود. یکی از پژوهشگران این حوزه در خصوص حلقه و هسته مرکزی مؤتلفه اسلامی چنین مینویسد: «به گفته یکی از رؤسای مؤتلفه، برخی هیئتهای مذهبی که بعدها سبب تشکیل گروه مورد بحث شدند، با برخی روحانیون همچون شیخ محمدحسین زاهد مرتبط بودند که آنها را گوش به زنگ حوزه و مرجعیت نگه داشته بود». (محمدحسن پورقنبر. شکلگیری موتلفه اسلامی. جامعهشناسی تاریخی. بهار و تابستان1393. دوره ششم. شماره1: ص67) آشنایی مرحوم استاد پهلوانی با شیخ محمدحسین زاهد از طریق مسجد امینالدوله بوده است. حجتالاسلام شیرازی در یکی از مصاحبات مطبوعاتی در خصوص روابط استاد با مرحوم شیخ محمدحسین زاهد توضیحاتی فرمودهاند که به مناسبت بخشی از این مصاحبه را ذکر میکنیم: «حجتالاسلام شیرازی: مرحوم والدشان، ایشان و فرزند دیگرشان را در یکی از مدارس ابتدایی آن زمان ثبتنام میکنند. منتها چون معلمین مدارس آن زمان از خانمها بودند، به لحاظ خلقیاتی که این دو بزرگوار داشتند، یک روز بیشتر به مدرسه نمیروند و پدرشان درصدد برمیآید که برای آنها معلم خصوصی بگیرد و به همین جهت، مرحوم آقامیرزا قاسم مکتبدار در همان مسجد امینالدوله با همان روش سنتی، گلستان، نصاب و کتب دیگر را به آنها تعلیم میدهد و اصلاً همین درسها و حضور در مسجد امینالدوله باعث میشود استاد پهلوانی با مرحوم حاج محمدحسین زاهد - پیشنماز آنجا- آشنا و مرتبط شوند. مرحوم زاهد هم اخلاق بسیار خوش و روش پسندیدهای در جذب جوانان داشته و آنها را جذب میکرده.

مصاحبهکننده: آیا استاد خاطرهای هم از مرحوم زاهد برای شما نقل میکردند؟

حجتالاسلام شیرازی: بله؛ میفرمودند: ما شبهای جمعه همراه با آقای زاهد به ابنبابویه میرفتیم و گاهی هم پیاده به امامزاده داود میرفتیم و عصر که برمیگشتیم، ایشان دعای سمات را از حفظ میخواند و شاگردان هم میخواندند و غذا درست میکردند و خلاصه، جلسات خوب و خوشی داشتند. به هر حال استاد پهلوانی بعدها سیوطی، مغنی، معالم، قوانین و دیگر درسهای حوزوی را خدمت جناب آیتالله برهان در مسجد لرزاده خواندند و مدارجی را طی کردند». (کیهان فرهنگی. فروردین و اردیبهشت 1385. شماره 234و235: ص11)

چنانکه از نقل قول فوق پیدا است، پایگاه فعالیت مرحوم شیخ محمدحسین زاهد مسجد امینالدوله بوده است. البته در دو سال پایانی عمر مبارک ایشان، حسب الامر ایشان وظیفه منبر و وعظ با معرفی مرحوم آیت الله حقشناس بر عهده مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی گذارده شده بود. اما اقامه نماز و قرائت ادعیه و مناجات همچنان بر عهده مرحوم شیخ بود و افراد زیادی جذب همین نورانیت و زهد ایشان شده بودند. در ماههای رمضان هر شب را تا به صبح بر پشت بام مسجد به همراه مردم احیا برقرار میکردند. مرحوم آیتالله مجتهدی از نمازهای ایشان تمجید فراوان مینمودند و میفرمودند: «نورانیترین نماز تهران برای آقا شیخ محمدحسین هفتادهشتادساله بود.». همینطور خصلت شاگردپروری از دیگر خصال ایشان بوده است؛ تا جایی که مرحومآیت الله مجتهدی در خصوص ایشان فرمودهاند: «پنجهزار نفر شاگرد تربیت کرد. الآن هرچه دربازار تهران آدم خوبی هست، پیرمردهای قدیمی، همه شاگرد آقا شیخمحمدحسین بودند». (ن.ک: حاجآقا مجتهدی. موسسه ایمان ماندگار: 76-92)

[4]. مدرسه علمیه حضرت آیتالله مجتهدی در سال 1375 هجری قمری تاسیس شد؛ سنگبنای این حوزه تدریس، تدریسهایی بود که مرحوم آیتالله مجتهدی با شاگردان مرحوم شیخ محمدحسین زاهد آغاز نمودند. در واقع آشنایی ایشان با مرحوم زاهد و شکلگیری حلقه درس ایشان بواسطه مرحوم شیخ، از ریشههای مهم تاسیس حوزه علمیه آیتالله مجتهدی شمرده میشود. در نقلی که از آقای محمود مجتهدی وجود دارد این مطلب را میتوان پیگرفت: «وقتی اخوی بنده وارد مسجد امینالدوله میشود، نماز جماعت تمام میشود. آقای حقشناس به اخوی میگوید: امشب شما به منبر بروید. اخوی میگوید: شما را دعوت کردهاند! مرحوم میرزا عبدالکریم با اصرار ایشان را میفرستد. ببینید؛ کسی بیخودی بزرگ نمیشود. مرحوم حقشناس ایشان را به زور به منبر میفرستند. وقتی حاجآقا از منبر پایین تشریف میآورند، مرحوم حاج شیخ محمدحسین [زاهد] به ایشان میفرمایند: طیّبالله! وقتی که میخواستند بیرون بیایند، مرحوم حقشناس به اخوی میفرمایند: آقا مجتهدی! فردا شب هم تشریف بیاورید. میگوید: نه آقا! منبر شما است. میگویند: مرحوم شیخ به کسی طیبالله نمیفرمایند، مگر آنکه از آن منبر راضی بوده باشند. از شما خوششان آمده است. همه اینها به خاطر آن قضا و تقدیری است که باید بعدها پیش بیاید. در واقع موسس حوزه علمیه مرحوم حاجآقا مجتهدی، مرحوم حقشناس است که از طرف خداوند ایشان را در بازار ببیند و به منبر بیاید و مرحوم شیخ به ایشان بفرمایند طیبالله. فردا شب هم اخوی به آنجا میروند. تا اینکه مرحوم شیخ به اخوی میفرمایند که من دستتنها هستم؛ نزدیک مردنم هم است، شما برای کمک به من به اینجا بیایید».(حاجآقا مجتهدی، موسسه ایمان ماندگار:84-85) البته در این نقل، آقای محمود مجتهدی مرحوم آقای حقشناس را موسس حوزه علمیه آیتالله مجتهدی دانستهاند، اما پیدا است که اصل مطلب آن است که مرحوم حقشناس، آیتالله مجتهدی را به مرحوم شیخ محمدحسین زاهد متصل کرده است و همین رابطه اصل سنگبنای حوزه علمیه ایشان بوده است. بیان استاد تحریری در این مصاحبه نیز شاهد دیگری است بر نقش مرحوم شیخ محمدحسین زاهد در شکلدهی به فضا و محیطی که بعدها زمینه تشکیل حوزه علمیه مرحوم مجتهدی را فراهم کرد.

 

[5]. مرحوم آیتالله شیخ علیاکبر برهان تهرانی در 1324 هجری قمری در تهران متولد شدند. تحصیل مقدمات را در زادگاه خود به اتمام رساندند و برای طی مدارج عالی علمی عازم نجف شدند. ایشان در فقه و اصول از محضر اساتیدی چون سیدابوالحسن اصفهانی و سیدابوالقاسم خویی بهره بردند (محمود شیخ. مکتب اخلاقی عرفانی نجف؛ مکتب عرفانی ملاحسینقلی همدانی: 351). محمدحسن قاضی -فرزند مرحوم آیتالله قاضی طباطبایی- مرحوم برهان را به عنوان یکی از نزدیکان پدر خود معرفی کردهاست. ایشان در کتاب خود در خصوص مرحوم برهان چنین مینویسد: «شیخ علیاکبر برهان، که خطیب برجسته و متقّی و نیکمردی باصفا بود، در وقار و آرامش و اشتغال به عبادت و اندیشه و تعمّق و فهم حوادث محیط و عزم بر اصلاح و تهذیب دیگران و اعمال مفید به حال اطرافیان خود از طلبه و غیره پیشقدم بود... در بین شاگردان و اصحاب آقای قاضی کسی را به پایه او ندیدم.

ایشان مجتمع لرزاده را در خیابان خراسان به صورت مسجد و مدرسهای (بخش داخلی) برای طلبهها تاسیس کردند، و کتابخانه و صندوق خیریهای تشکیل دادند، و همفکرانی از اهل خیر و صلاح را برای اداره امور آنجا جلب نمودند... علاوه بر اعمال دیگری مانند خطابه و سخنرانی و امامت جماعت». (سید محمدحسن قاضی. آیتالحق. ج1: ص440)

استاد سعادتپرور در کتاب پاسداران حریم عشق در خصوص ایشان سطوری نوشتهاند که حائز اهمیت است: «از اساتید مؤلف است که صاحب زهد و ورع و تقوا و علم بود و در نشر احکام و تربیت طلّاب جدیت تمام داشت. وى از شاگردان اخلاقى حاج میرزا علیآقا قاضى تبریزى بود. در سفر حج در جده بدرود حیات گفت و در همان جا به خاک سپرده شد». (پاسداران حریم عشق: رقم (2393): ج6: 311-312). مرحوم سعادتپرور در معرفی مرحوم برهان ایشان را از اساتید خود میدانند. چنانکه در تعلیقات بعدی خواهیم دید، ایشان از بزرگواران دیگری نیز کسب فیض کردهبودند که نام آن بزرگواران را نیز در کتاب خود آوردهاند؛ اما در خصوص آن بزرگواران دیگر از تعبیر «استاد مؤلف» یا «از اساتید مؤلف بودهاند» استفاده نکردهاند. چهبسا این مطلب حاکی از ارتباط نزدیک و تربیتی مرحوم استاد سعادتپرور با مرحوم شیخ علیاکبر برهان باشد.

برادر استاد سعادتپرور جناب آقای حسین پهلوانی تهرانی درباره علاقه وافر شیخ علیاکبر برهان به ایشان چنین مینویسند: «هرجا که حاج علی آقای ما پا میگذاشت -بهقول امروزیها- آچار فرانسه بود؛ فنّی بود برقکش بود، جاروکُن بود، درسش را هم میخواند و یواش یواش تمام کارهای آنجا میافتاد گردن ایشان. یکی از کسانی که در آنجا خیلی ایشان را دوست میداشت آقای برهان بود. آنقدر ایشان را دوست داشت که میگفت: «نکند او یک روز برود؟!». فراش داشت مسجد، ولی تمام کارهای فنی و تمام این چیزها زیر نظر ایشان بود». (فیلم این مصاحبه در میان مصاحبات مندرج در همین کتاب موجود بوده است، اما به خاطر آنکه بسیار مصاحبه مختصری بوده است، فصل مستقلی به آن اختصاص داده نشد.) این نقل گویای شدت علاقه مرحوم برهان به شیخعلی آقای پهلوانی است، و البته معلوم نیست سرّ این علاقه چه بوده است؟! چهبسا ارتباط سلوکی بین استاد و شاگرد موجب این شدت علاقه بوده باشد.

 

[6]. مرحوم رجبعلی نکوگویان مشهور به شیخ رجبعلی خیاط از عرفای مشهور تهران بودند. ایشان در 1262 هجری شمسی در تهران متولد شدند و پس از سالها زیست زاهدانه در سال 1340 هجری شمسی رحلت فرمودند. از فضایل و کرامات ایشان نقلهای فراوانی در آثار و افواه موجود است که عمده آنها در کتابی موسوم به «کیمیای محبت» توسط آیتالله محمد محمدی ریشهری گردآوری و منتشر شده است. نکته مهمی که باید به آن توجه شود اینکه مشهور آن است که ایشان تحت تربیت استاد و مربّی خاصی نبودهاند (ن.ک: مهدی لک علیآبادی. مکتب نرفتگان. قم: مرکز پخش کتاب باران. بیتا. ص98: مکتب نرفته)؛ در حالی که نام برخی مربّیان ایشان در دست است و معلوم است ایشان تحت تربیت اساتیدی بودهاند. به عنوان مثال از دکتر علی مدرّسی نقلی است مبنی بر استفاده مرحوم خیاط از محضر شیخ برهانالدین خوراسگانی؛ ایشان چنین میفرمایند: «آقا شیخ رجبعلی خیاط... اصل درس عرفان را از استاد برهانالدین خوراسگانی گرفتند، همان عارف بزرگی که در زمان مدرّس هم شهرتی داشته است». (ن.ک: محمد محمدی ریشهری. کیمیای محبّت. تهران: دارالحدیث. چاپ پنجاه و یکم. 1394: ص323).

مرحوم استاد سعادتپرور در کتاب پاسداران حریم عشق ایشان را معرفی میکنند و به ملاقاتی که قبلاً با ایشان داشتهاند اشاره مینمایند: «از ابرار و اتقیا و صاحب مکاشفات و کرامات است. وى را در کودکى ملاقات نموده بودم. سال 1262 شمسى دیده به جهان گشود و پس از ماجراى کشف حجاب در ایران شغل خود را از بازار به خانه منتقل نمود و منزوى شد. و در اول ربیع الثانى سال 1381 مطابق با 10 شهریور 1340 شمسى دار دنیا را وداع گفت و در ابنبابویه شهر رى به خاک سپرده شد». (پاسداران حریم عشق. رقم(1543). ج5. ص67)

 

[7]. ن.ک: مصاحبه مرحوم آیت الله فقهی.

 

[8]. آقاحسین فاطمی قمی یکی از شاگردان مشهور مرحوم ملکی تبریزی بودند. علامه حسنزاده آملی در مقالهای که در خصوص شخصیت مرحوم جمال السالکین میرزا جوادآقا ملکی تبریزی نگاشتهاند، نام ایشان را ذیل بخش «شاگردان» در صدر نامهای شاگردان ذکر نمودهاند. (ن.ک: مقاله میرزا جواد ملکی تبریزی. حسن حسنزاده آملی. کیهان اندیشه. مهر و آبان1365. شماره8. ص78 نیز ن.ک: آیت عرفان. ص41 و 102) از ایشان کتابی با عنوان «جامع الدرر» باقی مانده است که حاوی کلماتی از اهلبیت؟عهم؟ و نیز شرح این کلمات است. (تأملی در کتاب شیخ مناجاتیان. غلامرضا گلی زواره قشمهای. آینه پژوهش. خرداد و تیر1384. شماره 92 .صص63-66)

 

[9]. منظور آسید ابوالحسن هاشمی قمّی است. استاد سعادتپرور در کتاب پاسداران حریم عشق در معرفی ایشان چنین مینویسند: «عارفى با شور، عالمى با حقیقت و صاحب زهد و تقوا است که به سان مردمِ حیرتزده در میان جمعیت مى‏زیست. عاقلى مجنوننما، و عاشقى بى‏پروا بود. وى یکى از شاگردان اخلاقى حاج میرزا جوادآقاى ملکی تبریزی بوده که در سال 1386 روحش به عالم قدس پرواز کرد و مزارش در مقبره ابوحسین در قم قرار دارد.

بر سنگ مزار او بیتى از خواجه حافظ نوشته شده که همیشه وردِ زبانش بود:

عاشق شو، ورنه روزى کار جهان سرآید

نابرده گنج مقصود از کارگاه هستى‏

(پاسداران حریم عشق: رقم (268). ص200)» بعد از این بیان، در پاورقی ذیل همین صفحه مرحوم استاد سعادتپرور چنین مینویسند: «مؤلف منبرهاى پرشور این عارف بزرگ را در مسجد امام حسن عسکرى{علیه السلام} قم هرگز از خاطر نمى‏برد». این بیان استاد نشانه عمق تأثیری است که شخصیت مرحوم هاشمی قمّی بر ایشان داشته است.

 

[10]. میرزا عبدالله شالچی تبریزی نیز از دیگر شاگردان مرحوم ملکی تبریزی بودند. ایشان به سال 1260 هجری شمسی در تبریز متولد شدند. علت مهاجرت خانواده ایشان به قم معلوم نیست؛ به هر جهت ایشان با ورود به قم تحصیلات دینی خود را نیز آغاز کردند و پس از مدتی با مرحوم ملکی تبریزی آشنا شدند. تاریخ رحلت ایشان 28 دیماه 1363 است. (آیت عرفان: صص39-40، همچنین برای مطالعه حکایتها و خاطراتی از ایشان ن.ک: آیت عرفان. ص102 و ص58)

 

[11]. ن.ک: مصاحبه مرحوم آیت الله فقهی.

 

[12]. مرحوم استاد سعادتپرور در مقدمه خود بر کتاب شریف جمال آفتاب نیز به ارتباطشان با برخی شاگردان مرحوم میرزا جوادآقا ملکی تبریزی اشاره فرمودهاند. ایشان چنین مینگارند: «سال 1364 قمرى مشرّف به قم شدم و با بعضى اساتید حوزه آشنایى پیدا نمودم؛ اوایلى بود که حضرت استاد علامه طباطبایى- رضواناللَّهتعالىعلیه- مشرّف به آن شهر مقدّس شده بودند، ولى بنده هنوز لیاقت تشرّف به حضورشان را حاصل ننموده بودم؛ اما به دروس اخلاقى بعضى از شاگردان مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکی تبریزی و دیگران که آشنایى با معارف اسلامى داشتند، کم و بیش رفت و آمد داشتم و چیزهایى به گوشم میخورد». (جمال آفتاب. ج1. ص16) از بیان خود استاد سعادتپرور چنین بهنظر میرسد که گویی ارتباط و استفاده از این بزرگواران برای مرحوم استاد جنبه مقدماتی داشته است برای درک محضر مرحوم علامه طباطبایی.

 

[13]. منظور کتاب «سرّ الاسراء فی شرح حدیث المعراج» است.

 

[14]. استاد سعادتپرور در مقدمه خود بر کتاب پاسداران حریم عشق به این شروط اشاره میفرمایند: «روزى خدمت استاد علامه طباطبایى- رحمهاللَّه- رسیدم و جمعى از دوستان نیز حاضر بودند. حضرت استاد بدون مقدّمه فرمودند: «ما فهرستى از عرفا و برجستگان را جمعآورى کرده‏ایم، از رفقا هر کدام مى‏توانند آن را پیاده کنند». و چون یکى از دوستان حاضر در جلسه از قبل مطلع بودند که بنده مطالبى راجع به اهل کمال جمعآورى کرده‏ام، عرض کرد: «فلانى مشغول است». استاد فهرستى که خود تنظیم فرموده بودند، به همراه بعضى از کتاب‏هایى که خود داشتند عنایت فرمودند و بنده نیز به جمعآورى نام این افراد و کلماتشان همت گماشتم و پس از تنظیم قسمتى، آن را خدمتشان عرضه نمودم؛ دو سفارش به بنده فرمودند: یکى آنکه کرامات و شطحیّات ایشان را ننویسم؛ و دوم اینکه کلمات عربى را- بدون اظهار نظر در معنا-، فقط ترجمه کنم». (پاسداران حریم عشق. ج1: ص13)

 

[15]. <یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ <18>وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ>.

 

[16]. <یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ>.

 

[17]. در کتاب شریف تحفالعقول، در بخشی که مربوط به سخنان حضرت امام صادق{علیه السلام} است؛ فصلی است با عنوان «کلامه فی وصف المحبه لاهلالبیت و التوحید و الایمان و الاسلام و الکفر و الفسق». در این فصل این روایت ذکر شده است:

«دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ؛ فَقَالَ{علیه السلام} لَهُ: مِمَّنِ الرَّجُلُ؟ فَقَالَ: مِنْ مُحِبِّیکُمْ وَ مَوَالِیکُمْ. فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ{علیه السلام}: لَا یُحِبُّ اللَّهَ عَبْدٌ حَتَّى یَتَوَلَّاهُ وَ لَا یَتَوَلَّاهُ حَتَّى یُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ. ثُمَّ قَالَ لَهُ: مِنْ أَیِّ مُحِبِّینَا أَنْتَ؟ فَسَکَتَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ سَدِیرٌ وَ کَمْ مُحِبُّوکُمْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَةٌ أَحَبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ طَبَقَةٌ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ طَبَقَةٌ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى شَرِبُوا مِنَ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ عَلِمُوا تَأْوِیلَ الْکِتَابِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ سَبَبَ الْأَسْبَابِ فَهُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى الْفَقْرُ وَ الْفَاقَةُ وَ أَنْوَاعُ الْبَلَاءِ أَسْرَعُ إِلَیْهِمْ مِنْ رَکْضِ الْخَیْلِ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا وَ فُتِنُوا فَمِنْ بَیْنِ مَجْرُوحٍ وَ مَذْبُوحٍ مُتَفَرِّقِینَ فِی کُلِّ بِلَادٍ قَاصِیَةٍ بِهِمْ یَشْفِی اللَّهُ السَّقِیمَ وَ یُغْنِی الْعَدِیمَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ وَ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ هُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً وَ خَطَراً. وَ الطَّبَقَةُ الثَّانِیَةُ النَّمَطُ الْأَسْفَلُ أَحَبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ سَارُوا بِسِیرَةِ الْمُلُوکِ فَأَلْسِنَتُهُمْ مَعَنَا وَ سُیُوفُهُمْ عَلَیْنَا وَ الطَّبَقَةُ الثَّالِثَةُ النَّمَطُ الْأَوْسَطُ أَحَبُّونَا فِی السِّرِّ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ لَعَمْرِی لَئِنْ کَانُوا أَحَبُّونَا فِی السِّرِّ دُونَ الْعَلَانِیَةِ فَهُمُ الصَّوَّامُونَ بِالنَّهَارِ الْقَوَّامُونَ بِاللَّیْلِ تَرَى أَثَرَ الرَّهْبَانِیَّةِ فِی وُجُوهِهِمْ أَهْلُ سِلْمٍ وَ انْقِیَادٍ قَالَ الرَّجُلُ فَأَنَا مِنْ مُحِبِّیکُمْ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ قَالَ جَعْفَرٌ{علیه السلام} إِنَّ لِمُحِبِّینَا فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ علَامَاتٍ یُعْرَفُونَ بِهَا قَالَ الرَّجُلُ وَ مَا تِلْکَ الْعَلَامَاتُ قَالَ{علیه السلام} تِلْکَ خِلَالٌ أَوَّلُهَا أَنَّهُمْ عَرَفُوا التَّوْحِیدَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ أَحْکَمُوا عِلْمَ تَوْحِیدِهِ وَ الْإِیمَانُ بَعْدَ ذَلِکَ بِمَا هُوَ وَ مَا صِفَتُهُ ثُمَّ عَلِمُوا حُدُودَ الْإِیمَانِ وَ حَقَائِقَهُ وَ شُرُوطَهُ وَ تَأْوِیلَهُ قَالَ سَدِیرٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا سَمِعْتُکَ تَصِفُ الْإِیمَانَ بِهَذِهِ الصِّفَةِ قَالَ نَعَمْ یَا سَدِیرُ لَیْسَ لِلسَّائِلِ أَنْ یَسْأَلَ عَنِ الْإِیمَانِ مَا هُوَ حَتَّى یَعْلَمَ الْإِیمَانَ بِمَنْ قَالَ سَدِیرٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنْ رَأَیْتَ أَنْ تُفَسِّرَ مَا قُلْتَ قَالَ الصَّادِقُ{علیه السلام} مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْرِفُ اللَّهَ بِتَوَهُّمِ الْقُلُوبِ فَهُوَ مُشْرِکٌ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْرِفُ اللَّهَ بِالاسْمِ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَقَرَّ بِالطَّعْنِ لِأَنَّ الِاسْمَ مُحْدَثٌ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْبُدُ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ جَعَلَ مَعَ اللَّهِ شَرِیکاً وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْبُدُ الْمَعْنَى بِالصِّفَةِ لَا بِالْإِدْرَاکِ فَقَدْ أَحَالَ عَلَى غَائِبٍ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْبُدُ الصِّفَةَ وَ الْمَوْصُوفَ فَقَدْ أَبْطَلَ التَّوْحِیدَ لِأَنَّ الصِّفَةَ غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُضِیفُ الْمَوْصُوفَ إِلَى الصِّفَةِ فَقَدْ صَغَّرَ بِالْکَبِیرِ وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ. قِیلَ لَهُ فَکَیْفَ سَبِیلُ التَّوْحِیدِ قَالَ{علیه السلام} بَابُ الْبَحْثِ مُمْکِنٌ وَ طَلَبُ الْمَخْرَجِ مَوْجُودٌ إِنَّ مَعْرِفَةَ عَیْنِ الشَّاهِدِ قَبْلَ صِفَتِهِ وَ مَعْرِفَةَ صِفَةِ الْغَائِبِ قَبْلَ عَیْنِهِ قِیلَ وَ کَیْفَ نَعْرِفُ عَیْنَ الشَّاهِدِ قَبْلَ صِفَتِهِ قَالَ{علیه السلام} تَعْرِفُهُ وَ تَعْلَمُ عِلْمَهُ وَ تَعْرِفُ نَفْسَکَ بِهِ وَ لَا تَعْرِفُ نَفْسَکَ بِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِکَ ...» (تحفالعقول. ص325)

ترجمه: مردى به محضر امام{علیه السلام} آمد و آن حضرت به او گفت: این مرد از چه کسانیست؟ در پاسخ عرض کرد: «از دوستان و موالیان شما». امام صادق(ع) فرمود: خدا بنده‏اى را دوست ندارد تا او را بخود راه دهد، و او را بخود راه ندهد تا بهشت را برایش واجب کند. سپس به او فرمود: تو از کدام دوستان ما هستى؟ آن مرد ساکت شد و سدیر (نام یکى از اصحاب است) به او گفت: دوستان شما چند طبقه‏اند یا ابن رسول الله؟ فرمود: سه طبقه: یک طبقه که ما را ظاهرا دوست میدارند و در باطن دوست نمیدارند، و یک طبقه که ما را باطناً دوست میدارند و در ظاهر دوست نمیدارند، و یک طبقه هم ما را هم در باطن و هم در باطن هر دو دوست میدارند اینان بهترین دسته از محبّین ما هستند؛ آبی گوارا را نوشیدند و تفسیر و تأویل کتاب را دانستند و فصل الخطاب و سبب سببها را دانستند و اینان طراز اولند، و فقر و فاقه و انواع بلا شتابانتر از دویدن اسب بر سرشان بریزند و سختى و تنگدستى آنها را فرا گیرد، لرزان شوند و بیاشوبند، زخمی و سر بریده و پراکنده در هر دیار دور افتاده باشند، خداوند بوسیله آنها ایشان را شفا دهد، و ناتوان را توانگر کند. بدانها شما یارى شوید و باران گیرید و روزى خورید. آنان از حیث شمار اندکاند و نزد خدا از حیث قدر و منزلت سخت بزرگ و پرشوکتاند. و طبقه دوم طرازی پاییناند که ما را در عیانى دوست دارند و بهروش پادشاهان میروند، زبانشان با ما است و شمشیرشان بر ما. و طبقه سوم حد وسط باشند که از دل دوست ما هستند و در عیانى دوست ما نیستند. سوگند به جان خودم که اگر با ما دوستى محرمانه داشتند روزه‏دارانِ روز و عابدانِ شب بودند و اثر عبادت را در چهره آنها میدیدى، اهلسِلم و اطاعت بودند. آن مرد گفت من از دوستان نهانى و عیانى شمایم. امام صادق (ع) فرمود: دوستان نهان و عیان ما نشانه‏ها دارند که با آنها شناخته میشوند. آن مرد گفت آن نشانه‏ها چیستند؟ فرمود: چند خصلتند: توحید را بحق فهمیده‏اند و علم توحید را خوب آموخته‏اند، و پس از آن ایمان دارند بدان چه ذات او است، و آنچه صفت اوست، سپس ایمان و حقائق و شروطش را و تأویلش را دانسته‏اند. سدیر گفت: یا ابن رسول الله من از شما نشنیدم که ایمان را بدین وصف شرح کنید، امام صادق (ع) فرمود: آرى اى سدیر سائل را نرسد که بپرسد ایمان چیست؟ تا چه رسد که بداند ایمان بکیست؟ سدیر گفت: یا ابن رسول الله آنچه فرمودید شرح بدهید. امام صادق (ع) فرمود: هر که پندارد که خدا را با توهّم دلها میشناسد او مشرک است، و هر که پندارد خدا را بنام بى‏معنا شناسد اعتراف بطعن خود کرده زیرا صرف نام حادث است، و هر که پندارد نام و معنا را با هم میپرستد شریکى با خدا قرار داده، و هر که پندارد که او [معنى را] بصفت نه به ادراک پرستد بنادیده حوالت کرده، و هر که پندارد صفت و موصوف هر دو را پرستد توحید را ابطال کرده زیرا صفت جز موصوف است، و هر که پندارد موصوف را بصفت اضافه میکند بزرگ را کوچک کرده، و خدا را چنانچه باید تقدیر نکرده‏اند. به ایشان گفته شد: پس راه یگانه‏پرستى چیست؟ در پاسخ فرمود: راه کاوش باز است و چاره‏جوئى فراهم است، راستى چیزى که در عیانست نخست خودش را شناسند و سپس صفتش را ولى معرفت صفت غائب بر ذات خود او مقدم است. به ایشان عرض شد: چگونه شناخت عین حاضر در دیده پیش از صفت آن است؟ فرمود: آن را میشناسى و آن را میدانى و خود را هم به او میشناسى، و خود را بهوسیله خود و از پیش خود نمیشناسى... . (تحفالعقول (ترجمه کمرهای).ص342)

 

[18]. پیام تسلیت مقام معظم رهبری در تاریخ 7/9/83 به آدرس: https://khl.ink/f/36666

 

[19]. این کلمات که توسط استاد سعادتپرور گردآوری شده بود، در رسائل عرفانی ایشان تحت عنوان «فرمودههای حضرت آیتالله بهجت{رحمة الله علیه}» منتشر شده است. (رسائل عرفانی: ص155)

 

فهرست مطالب