حدود سال 1394 قمری (1351 شمسی) بهواسطه یکی از دوستان با مرحوم حضرت آیتالله تهرانی سعادتپرور رضواناللهعلیه آشنا شدیم و تا شب آخر عمرشان محضر ایشان میرسیدیم و از فیوضات و برکات و معارف ایشان بهره میبردیم؛ گرچه بنده لایق نبودم: «أحب الصالحین و لستُ منهم»[1]. آنچه تا لحظات آخر عمرِ این مرد بزرگ الهی در سخنان و کردارشان دیدیم، جز دعوت به حقتعالی چیزی نبود؛ چنانکه خداوند متعال در قرآن میفرماید: <وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ>؛[2] چه کسی نیکوتر از آن کسی است که بهسوی خدا دعوت کند؛ نه اینکه بخواهد به خود یا به غیرخدا دعوت کند، و خود نیز عمل شایسته انجام دهد و بگوید من از مسلمانان هستم.
ابتدا که خدمت ایشان رسیدیم، به عبودیت و بندگی خدا اشاره کردند و این آیه شریف را مطرح فرمودند: <وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ>[3] (مرا بپرستید که این راه مستقیم [سعادت ابدی] است). در تربیت شاگردان شیوهای خاص داشتند و همچون علامه طباطبایی رضواناللهعلیه فقط بهسوی حقتعالی دعوت میکردند.
آیتالله سعادتپرور در معارف و علوم اسلامی بسیار تبحر داشتند؛ چنانکه علامه طباطبایی در یکی از مکاتباتی که هنگام سفر با آیتالله سعادتپرور داشتند، ایشان را به «فخرالمحققین» ملقب فرمودند. اکنون چند ویژگی استاد را که به ذهنم رسیده است، خدمت شما عرض میکنم.
بیان خصوصیات بارز استاد سعادتپرور
خضوع و خشوع
خضوع و خشوع این مرد بزرگ الهی، در گفتار و کردارشان آشکار بود. هر زمانی که خدمت ایشان میرسیدیم، جلوی درب منزل مینشستند و از شاگردان و دوستان پذیرایی میکردند. حتی وقتی مطلبی از آیه یا روایت یا شعری برداشت میکردند، با کمال خضوع و خشوع میفرمودند: «این مطلبی است که به ذهن بنده رسیده، دربارهاش فکر کنید». ایشان چیزی را تحمیل نمیکردند.
حقشناسی
حقشناسیِ استاد شگفتآور بود. ایشان سفارش مؤکد داشتند که حقوق دیگران اعم از خدای متعال، انبیا، اولیا، استاد، پدر و مادر، همسر و فرزندان را مراعات کنید. ایشان خود مصداق بارز این قول معروف بودند که میفرماید: «مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمَخْلُوقَ لَمْ یَشْکُرِ الْخالِقَ»[4] (هرکه از آفریده قدردانی نکند از آفریننده قدردانی نکرده است). حتی شب رحلت ایشان، یکی از شاگردان و دوستانی که خدمت زیادی به ایشان کرده بودند، در محضر ایشان حضور داشتند. استاد پس از رفتنِ او فرمودند: «من شرمنده این سید بزرگوار هستم؛ چون محبت و خدمت زیادی به من کرده است». قدردان و حقشناس بودند و فراموش نمیکردند. در این اواخر شنیدم که از روی لطف و محبتی که به شاگردان و دوستان داشتند، یکبهیک به منازل دوستان تشریف میبردند و آنان را مورد تفقد قرار میدادند. همچنین به رعایت حق همسر بسیار تأکید میکردند و خودشان هم عامل به آن بودند.
آن شب آخر هم درباره اولیای خدا و سالکان الیالله صحبت بود و از مرحوم شیخ مفید و مرحوم فیض کاشانی رضواناللهعلیهما مطالبی را که نوشته بودند و هنوز به چاپ نرسیده بود، مطرح فرمودند[5].
نظم و انضباط
بسیار منظم و باانضباط بودند. در همه شئون، نظم و انضباط را مراعات میفرمودند و اگر کسی را میدیدند که برای شرکت در جلسات یا در امور ظاهریِ زندگیِ طلبگی بینظم است، ناراحت میشدند. روزی دراینباره فرمودند: «ما صبح جلسهای خدمت مرحوم علامه طباطبایی رضواناللهعلیه داشتیم. شب برف باریده بود و برای اینکه سعی کنیم سر ساعت و دقیقه خدمت مرحوم علامه طباطبایی برسیم، سحر برفِ بامها را پارو میکردیم که اول وقت محضر استاد حاضر شویم». رعایت بینظیر نظم و انضباط، در کتابها، لباس و منزل ایشان بسیار آشکار بود و دراینباره میفرمودند: «اگر کسی در امور مادی منظم نباشد، نمیتواند در امور معنوی و سیروسلوک قدم بگذارد. انسان باید در همین امور مادی و طبیعی نظم را رعایت کند تا بتواند در سیروسلوک و امور معنوی منظم باشد».
گمنامی
ویژگی دیگری که ایشان به آن اهمیت میدادند و در عمل نیز آن را به ما نشان دادند، گمنامی بود؛ اینکه انسان خودش را مطرح نکند و در پی شهرت و ریاست نباشد؛ چون بندهای به خدا میرسد که خود را کوچک ببیند، نه اینکه خود را بزرگ جلوه دهد. ایشان حدیثِ «إِنْ قَدَرْتَ أَنْ لَا تُعْرَفَ فَافْعَلْ»[6] را میخواندند و خودشان هم اینگونه بودند؛ چنانکه استاد بزرگوارشان مرحوم علامه طباطبایی اینچنین بودند.
توجه به مسائل سیاسی
آیتالله سعادتپرور مشترکاتی هم با برخی از استادان، از جمله مرحوم امام خمینی رضواناللهعلیه داشتند. در امور سیاسی همان مطالبی که رهبر کبیر انقلاب در سخنرانیها و اطلاعیههایشان میفرمودند، به ما سفارش میکردند و از امور سیاسی و اجتماعی بیاطلاع نبودند؛ همچنین نیازهای مردم را درک میکردند و به رفع آنها سفارش میفرمودند.
نگاه تفسیری و روش معرفتی و علمی
محور اصلی سخنان مرحوم استاد در جلساتشان -که حول مسائل اخلاقیاعتقادی بود-، قرآن و سنت بود. آیههای قرآن را با فطرت و عقل انسان، تفسیر و معنا میفرمودند. درباره روایات؟عهم؟ میفرمودند: «تکبُعدی نباشید، بلکه روایات را منحیثالمجموع کنار هم بگذارید و در آنها تدبر کنید؛ سپس آنها را معنا کنید». و همچون سبک مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان که میفرمودند آیه را باید با آیه معنا و تفسیر کرد، ایشان درباره روایات نیز اینچنین میفرمود. همچنین در جلسات انسی که با شاگردان داشتند، از اشعار بهویژه غزلیات حافظ بسیار استفاده میکردند و همچنین سخنان عرفا، بزرگان و سالکان الیالله را بسیار بهکار میبردند؛ اما محور اصلی بحث ایشان، قرآن و سنت بود. اگر هم بحث فلسفی یا غیرفلسفی بهمیان میآمد، بهعنوان ابزار از آن استفاده میکردند، نه اینکه فلسفه، ایده و مرامشان باشد؛ همچون روش مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم امام رضواناللهعلیهما که محور اصلی عقیدهشان قرآن و سنت اهلبیت؟عهم؟ بود.
رابطه عقیده و اخلاق در نظر استاد سعادتپرور
بهفرموده ایشان، اگر کسی به عقیده کامل و صحیح و به توحید برسد و توحید برای او روشن شود، اخلاق او نیز درست میشود[7]. ایشان تهذیب و تزکیه نفس را از راه مبنای عقاید صحیح میدانستند؛ چنانکه خداوند دراینباره میفرماید: <وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ>[8] وقتی خداوند متعال به صابران (افراد شکیبا و بردبار) بشارت میدهد، [در توصیف آنان] به عقیده گرانمایه آنها اشاره میکند که در به زبانآوردن عبارت <إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ> به هنگام مصائب جلوهگر است؛ یعنی اگر انسان همه هستی و همه وجود را متعلق به خدا ببیند و برگشت آنها را بهسوی او بداند، عقیدهاش سالم است؛ همچنین اخلاق حسنه، ازجمله صبر خداپسندانه را در پی دارد که سبب بشارت خداوند به اوست.
ایشان در مقدمه کتاب «سیر بهسوی انسانیت»[9] به این مطلب اشاره میفرمایند که هرچند اعمال حسنه در ساختار اخلاق حسنه انسان مؤثر است؛ اما فراتر از آن، باور صحیح بهویژه توحید است که اگر برای انسان خوب متصور شود، اخلاق او را میسازد؛ ازاینرو نخستین دعوت انبیا و اولیا بهسوی خداست و همانگونه که در آغاز سخن عرض شد: <مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللهِ>. چنانچه مردم را بهسوی یگانگی و اسماء و صفات پروردگار دعوت کنند، اخلاق و رفتار آنان صحیح و سالم میشود.
دوری از افراط و تفریط
یکی دیگر از ویژگیهای ایشان، میانهروی و دوری از افراط و تفریط در همه زمینهها بود. در عبادت و بندگی سفارش میفرمودند که از افراط و تفریط بپرهیزید. همچنین در کسب علم نیز میفرمودند، نه کوتاهی کنید و نه زیادهروی که در غیر این صورت، از کارهای دیگر بازمیمانید. ایشان در سفارش به این امر، بهنقل از امیرالمؤمنین{علیه السلام} میفرمودند: «لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً»[10] (نادان را جز در افراط یا تفریط نمیبینی) یا «خَیْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا»[11] (بهترین امور آن است که در آن میانهروی شود).
همچنین درباره صمت و جوع و عزلت و امور دیگر بسیار تأکید میفرمودند که تعادل را حفظ کنید. همچنین شاگردان دیگر ایشان بیان میکردند که آنان را به پرهیز از افراط و تفریط امر میفرمودند و به این مسئله سفارش اکید میکردند[12].
توسل ویژه به اهلبیت؟عهم؟
ویژگی دیگر ایشان، توجه خاص و توسل به اهلبیت؟عهم؟ بود و هرگاه در مجالس، ذکر مصیبت امام حسین{علیه السلام} یا حضرت زهرای مرضیه؟سها؟ میشد، بسیار میگریستند و صدای ضجه و شیون ایشان بلند میشد. حتی حضرت آیتالله حاجآقا مجتهدی که همدوره ایشان بودند[13]، وقتی در مجلس ترحیم ایشان شرکت کردند، به یاد گذشتهها (شصت سال پیش) افتادند و گفتند: «ایشان در محفل طلاب تهرانی، ذاکر اهلبیت؟عهم؟ بودند و دوستان را به یاد امام حسین{علیه السلام} میانداختند».
ایشان از همان بدو جوانی با اهلبیت؟عهم؟ در ارتباط بودند و شاگردان را نیز به خواندن زیارت عاشورا و توسل به اهلبیت؟عهم؟ بسیار سفارش میکردند و میفرمودند: «هرچه داریم از حضرت سیدالشهدا{علیه السلام} داریم»؛ چنانکه این جمله را مرحوم علامه طباطبایی رضواناللهعلیه نیز از مرحوم قاضی رضواناللهعلیه نقل فرمودند که «ما هرچه داریم از وجود مقدس امام حسین{علیه السلام} داریم».
در این چند سال اخیر، بهویژه ماههای آخر منقلب بودند. اگر غزلی از حافظ میخواندند یا شعری درباره اهلبیت؟عهم؟ میخواندند، بیاختیار اشکشان جاری میشد. توجه تام به خدای متعال و چهارده معصوم؟عهم؟ داشتند و سفارش میفرمودند که آنها را فراموش نکنید و یاد آنها را سیره خود قرار دهید.
فراغت[14] بال و تمرکز بر علم و عبادت
مورد دیگری که ایشان بسیار به آن سفارش میفرمودند، فارغالبال بودن و توجه دل به علم و عبادت بود که ما آن را به تمرکز حواس تعبیر میکنیم؛ چنانکه وقتی حضرت خضر و حضرت موسی؟عهما؟ ملاقات داشتند، حضرت خضر{علیه السلام} به حضرت موسی{علیه السلام} سفارش فرمودند که اگر خواستار علم و معارفی، قلب خودت را فارغ کن: «تَفَرَّغْ لِلْعِلْمِ إِنْ کُنْتَ تُرِیدُه»[15] (اگر علم میخواهی، خود را برای علم فارغالبال قرار بده). همان تمرکزی که امروزه مطرح میشود تا حواس انسان برای رسیدن به علوم و معارف جمع باشد. ایشان به این موضوع بسیار تأکید میفرمودند؛ همچنین برای سیروسلوک و عبادت و بندگی میفرمودند: «کسی موفق میشود و به خدا میرسد که فارغالبال باشد»؛ یعنی در عبادت و بندگی حضور قلب داشته باشد. انسان باید در نماز، سجده، خواندن قرآن، دعا و مناجات همه توجهش به خدای متعال باشد که این هم به کارهای روزمره افراد بستگی دارد. اگر خود را به کارهای غیرضروری مشغول کنند، خواهناخواه در عبادت و بندگی آنها اثر میگذارد و نمیتوانند حضور قلب داشته باشند و از عبادت و خواندن قرآن و دعا بهرهمند شوند. یا درباره علم اگر خود را مشغول امور غیرضروری کنند، نمیتوانند در کسب معارف و علوم موفق شوند؛ بنابراین بسیار سفارش میفرمودند که در حد امکان، به کارهای غیرضروری نپردازید و خود را وقف علم و عبادت و بندگی خدا کنید.
اهتمام بسیار به تربیت شاگردان
ویژگی دیگر ایشان، داشتن لطف و محبت به همه افراد بود؛ میفرمودند: «مسلمانان، شیعیان و دوستان اهلبیت؟عهم؟ در این زمان، ایتام آل محمد{صلوات الله علیه} هستند، از آنها دستگیری کنید و آنان را بپرورانید». بهراستی لقبِ «شاگردپروری» که برخی دوستان به ایشان دادند و نیز فامیلیِ بامسمای سعادتپرور بسیار برازندهشان بود؛ که واقعاً دوستانه و از روی عطوفت و مهربانی از افراد دستگیری میکردند.
آیتالله سعادتپرور طی این چند سال، حدود 200 تا 250 شاگرد تربیت کردند. اوایل که فارغالبال و فارغ الوقت بودند، حاضر بودند برای هرکس شبی یک یا دو ساعت وقت صرف کنند تا راه را به او نشان دهند و عبودیت پروردگار را برای او بیان کنند. برای افراد وقت صرف میکردند و میفرمودند که شاگردان[16] نیز در این زمینه کوتاهی نکنند و این راه را ادامه دهند و دست افراد را بگیرند و آنها را پرورش دهند تا در آینده مؤثر باشند؛ چنانکه امروز میبینیم دوستان و شاگردان ایشان در علوم و معارف دینی، یا در سِمتهایی که در آن قرار گرفتهاند، در جهت خیرخواهی بسیار فعال و پُرمنفعت و پُربرکت هستند.
آیتالله سعادتپرور تا زمانی که علامه طباطبایی در قید حیات بودند، به کسی دستورالعمل نمیدادند و فقط افراد را آماده میکردند برای رساندنشان به دست مرحوم علامه؛ اما پس از رحلت حضرت علامه به راهکارهای سفارششده از سوی قرآن و روایات، به عبودیت توصیه میفرمودند.
برخی شخصیتها و کتب مورد توجه استاد
محور جلساتی که برگزار میشد چه مطالبی بود؟
کتابهای زیادی، از جمله بحارالانوار و نیز کلمات و نصایح عرفا در مجلس ایشان خوانده میشد. چنانکه پیشتر گفته شد، محور اصلی سخنان ایشان قرآن و سنت بود. گاهی هم بهعنوان چاشنیِ مجلس، از غزل یا کلام سالکان الیالله و سفارش بزرگانی چون حضرت آیتاللهالعظمی بهجت رضواناللهعلیه یا حضرت آیتالله بهاءالدینی رضواناللهعلیه و دیگران بهره میگرفتند و میفرمودند از محضر این بزرگواران استفاده کنید.
در مسائل روز و مباحث سیاسی، بهطرز عجیبی از مرحوم امام رضواناللهعلیه پیروی میکردند و سفارش میفرمودند که از فرمایشهای ایشان درباره ایران و جهان غافل نشوید.
شب آخری که در محضر آن فرزانه گرانمایه بودیم، از زندگینامه مرحوم فیض و سخنان ایشان و مرحوم شیخ مفید و برخی بزرگان دیگر بهرهمند شدیم؛ اما نمیدانستیم همان شب به لقای پروردگار میپیوندند. پس از رحلت ایشان، از خوابهایی که دوستان دیدند، متوجه شدیم که در آن عالم عنایت خاصی به دوستانشان دارند و دستکم دعای خیر در حق شاگردان خودشان میکنند و به آنان عنایت دارند.
در پایان، توصیه میکنم که شما عزیزان و سروران، به فرمایشات و کتابهای ایشان اهتمام بورزید و آثاری را که در آینده چاپ خواهد شد، تهیه فرمایید و از سفارشهای ایشان بهرهمند شوید.
دعوت همیشگی استاد به عبودیت و بندگی
آشنایی شما با استاد سعادتپرور چگونه بود؟
ما در تهران مشغول تحصیل در محضر آیتاللهمجتهدی رضواناللهعلیه بودیم که یکی از دوستان بنده-حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاجآقا تحریری که پیشتر خدمت آیتالله سعادتپرور رسیده بودند- بنده را معرفی کردند. نخستین شبی که محضرشان رسیدیم و شام هم در منزل ایشان بودیم، به عبودیت و بندگی خدا سفارش فرمودند. مصداق این آیه شریفه بودند: <وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللهِ>. همه شاگردانی که خدمت ایشان میرسیدند، بهسوی خدا دعوت میشدند، نه بهسوی خودش.
از کشف و کرامات میگذشتند و چندان آنها را بیان نمیکردند که مبادا دوستان از اصل مطلب بازبمانند. میخواستند همیشه توجه آنها به خدای متعال باشد و این ویژگی را هم از مرحوم علامه داشتند. وقتی کسی از مرحوم علامه موعظه یا نصیحتی را برای یادگاری میطلبید، ایشان این آیه شریف را مینوشتند: <فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ>[17] (پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس بگزارید و با من ناسپاسى نورزید).
چنانکه مستحضرید، مرحوم امام نیز در بیشتر سخنرانیها و اطلاعیهها، دلها را متوجه خدای متعال میکردند و میفرمودند: «به یاد خدا باشید». اگر کسی بهواقع خود را در محضر خدا ببیند، اخلاق او تصحیح شده، از رذایل اخلاقی مهذب میشود. منشأ همه رذایل اخلاقی، مانند حسد، تکبر، عُجب، غرور و غضبِ بیجا، غفلت از خدای متعال است. اگر کسی انانیت خود را کنار بگذارد و تمام توجهش به عظمت و بزرگی خدای متعال باشد، دست از پا خطا نمیکند. ایشان تا جلسه آخر عمرشان دلها را متوجه یاد خداوند متعال میکردند.
اقامه مجلس عزای سیدالشهدا{علیه السلام}
مجالسی که برای سیدالشهدا {علیه السلام}میگرفتند، چگونه بود؟
از حدود 28 سال پیش، با چند نفر از دوستان، در ایام محرم خدمت ایشان میرسیدیم. کتاب مقتل حضرت سیدالشهدا{علیه السلام} بهوسیله یکی از دوستان مسلط به ادبیات عرب خوانده میشد. اشک، ایشان را امان نمیداد و بلندبلند میگریستند. دقایقی را هم برای ایجاد تنوع و رفع خستگی دوستان، با چای پذیرایی میکردند و دوباره خواندن مقتل را شروع میکردند.
البته پیشتر هم در منزل ایشان، مجلس عزاداری برای حضرت سیدالشهدا{علیه السلام} برگزار میشد، ولی بهدلیلی که از گفتن آن معذورم، آن جلسه تعطیل شد. این ویژگی ایشان در میان طلاب تهرانی و دوستان ایشان، مانند حضرت آیتالله مجتهدی و دیگران معروف بوده که ایشان ذاکر اهلبیت بودهاند و میفرمودند: «ما هرچه داریم، از امام حسین{علیه السلام} داریم».
توجه به پدر و مادر
صبحهای پنجشنبه که در خدمت ایشان بودیم، به احترام پدر بزرگوارشان پیاده از منزل بهسوی وادیالسلام قم میرفتند و پس از خواندن فاتحه و قرآن، پیاده برمیگشتند. در مجالس میفرمودند: «اگر برای شما گرفتاری و مشکلی پیش آمده است و بعضی از شما، پدر یا مادر یا هر دو را از دست دادهاید، برای آنها کارهای خیر هدیه کنید». همچنین میفرمودند: «بلکه آنها را در تمام مستحبات و اعمال حسنه خود شریک کنید که در آن عالَم وقتی آنها در اثر این هدایا خوشحال میشوند، برای شما دعا میکنند و گرفتاری شما برطرف میشود؛ چنانکه برخی دوستان، این موضوع را تجربه کردهاند».
برنامه عبادت شبانه
اطلاع دارید که ایشان برای تهجد در نیمه شب، از چه ساعتی مشغول عبادت میشدند؟
اتاق ایشان جدا بود و نمیخواستند کسی متوجه اعمالشان باشد؛ ولی خودشان فرمودند: «من روزی چهار ساعت بیشتر نمیخوابم، از ساعت دَه تا دو نیمهشب». پس از آن به عبادت، مطالعه و تألیف مشغول میشدند.[1]. (صالحان را دوست دارم، درحالیکه از آنان نیستم): بیتی است مشهور که به افراد زیادی نسبت داده شده است؛ به عنوان نمونه در طبقات الصوفیه این بیت از آن عبدالله بن مبارک معرفی شده است (طبقاتالصوفیه، مناوی، ج١، ص٣۵٢؛ حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج8، ص170).
[2]2. سوره فصلت، آیه33.
[3]. سوره یس، آیه۶١.
[4]. بحارالانوار، ج110، ص429.
[5]. مرحوم استاد سعادتپرور ذیل فصل مربوط به ملامحسن فیض کاشانی در کتاب خود، کلمات متعدد و اشعار فراوانی را از ایشان نقل نمودهاند. بنابر آنچه حجتالاسلام وطنخواه بیان نمودهاند، به نظر میرسد استاد سعادتپرور در جلسه آخر بخشهایی از همین کلمات را قرائت فرموده بودند.
[6]. اگر میتوانی گمنام بمانی، این کار را بکن؛ کافی، ج٢، ص۴۵۶.
[7]. استاد سعادتپرور در رساله وصایای خود چنین نوشتهاند: «اى عزیزان من! سربسته بگویم منبع تمام اخلاق و کردار حسنه و سیئه، موحد بودن و نبودن است. اگر در خود رذیلهاى دیدید، بدانید توحید و خداپرستى در شما وجود ندارد، [بلکه] به لفظ اکتفا کردهاید». (پندنامه:36-37) در خصوص یگانگی توحید و اخلاق، استاد سعادتپرور در آثار مختلف خود همواره مطالبی را ذکر کردهاند؛ طبق مبنای ایشان اخلاق سلسلهای از فضائل و رذائل نیست، بلکه همان جلوه توحید در قول و فعل انسان است؛ و این همان جلوهگر شدن فطرت آدمی است؛ ایشان در مقدمه کتاب شریف «سرّ الاسراء» در تشریح ماهیت و حقیقت اخلاق چنین مینویسند: «... فحقیقة الأخلاق إنّما هى النتیجة الحاصلة من رجوع الانسان إلى فطرة التوحید. و لمّا کان الفطرة فى الحقیقة منشأً للأخلاق و أصلًا لها، أمر اللَّه تعالى رسوله- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- فى کتابه بالتوجّه لها بقوله: <فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً> حتّى نتوجّه بقلوبنا و تمام وجودنا إلى الدین؛ إذ المرادُ بالکریمة هو ذلک، و لیس المراد إقامة الوجه صورة و ظاهراً. ثمّ عقّب هذا البیان بقوله تعالى: <فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها> فانکشف بذلک أنّ المراد بالدّین فى صدر الکریمة هى الفطرة، و هذه هى الّتى أمر اللَّه تعالى رسوله- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- بالتّوجّه إلیها. و من المعلوم أنّ الأمر لا یختصّ به- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم-، بل یشمل الأوصیاء- علیهم السّلام- و کلّ من تبعهم.»(سرّ الاسراء ،ج1، ص10و12)
ترجمه: «در عمل بدون علم هیچ خیر و منفعتى نیست و علم بدون عمل شرافت و فضیلتى ندارد؛ علم، صاحبش را به عمل مىخواند و با تکرار و ادامه علم و عمل، خُلق به وجود مىآید؛ بنابراین اخلاق حسنه صرفاً به دانستن آن چیزى که انجام یا ترکش باعث رضایت خداوند مىشود نیست، همچنان که فقط به انجام اعمال نیک و دست برداشتن از بدیها محدود نمىشود، بلکه حقیقت اخلاق، به فعلیّت و کمال عملى رسیدن مقتضا و مطلوب فطرت الهى انسان است و این مقصود جز با مداومت و استمرار علم و عمل توأمان حاصل نمىشود و هیچکدام به تنهایى کارساز نیست و بدین ترتیب مىتوان گفت اخلاق نتیجه رجوع انسان به فطرت توحیدى است. از آنجا که در حقیقت، فطرت سرچشمه اخلاق و ریشه آن است خداوند تبارک و تعالى به سبب آیه <فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً> به پیامبرش امر فرموده است که به این فطرت رو آورد، و مقصود این است که از اعماق دل و با تمام وجودمان به دین رو آوریم نه اینکه فقط به ظاهر و به صورت خالى از حقیقت، دم از دین بزنیم؛ و در ادامه همین بیان مىفرماید: <فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها> یعنى به همان فطرتى (رو کن) که فطرت الهى است و خداوند مردم را بر آن خلق فرموده، و از این عبارات فهمیده مىشود که مقصود از دین- در صدر آیه- همان فطرت است که خداوند پیامبر را به توجّه به آن امر فرمود و بدیهى است که این دستور به شخص پیامبر- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- محدود نیست بلکه جانشینان آن حضرت و پیروانشان را نیز در بر مىگیرد» (سرّ الاسراء.ج1: 11و13)
[8]. شکیبایان را نوید ده؛ همان کسانی که چون به ایشان مصیبتى رسد، مىگویند: ما از آنِ خداوندیم و بهسوى او بازمىگردیم؛ سوره بقره، آیه 155و156.
[9]. این کتاب در زمان حیات مرحوم استاد{رحمة الله علیه} منتشر شد و بعد با تغییر نام به «سر الاسراء فی شرح حدیث المعراج» در چهار جلد با ترجمه به چاپ رسید.
[10]. نهجالبلاغه، حکمت٧٠، ص۴٧٩.
[11]. کافی، ج6، ص541.
[12]. در خصوص پرهیز از افراط و تفریط مطلب مهمی را باید در نظر داشت و آن اینکه این دستور، صرفاً یک توصیه اخلاقی به معنای مصطلح نیست که عمل کردن به آن در حد استحباب و ترک آن در حد مکروه باشد؛ بلکه این دستور به نحوی بر تمام دستورات حکومت دارد؛ چنانکه از سیاق وصایای مرحوم استاد پهلوانی پیدا است (ن.ک: مصاحبه استاد فیاضبخش). پرهیز از افراط و تفریط در همه حالات و در خصوص همه دستورات عبادی و غیرعبادی میباید رعایت شود و چیزی است که تمامی عبادات را میتواند به خود مقیّد گرداند. آنچه که تمامی دستورات دین را به خود مقیّد و مشروط میگرداند، در واقع توضیح و مقصد تمام این دستورات است؛ از این رو است که استاد پهلوانی در توضیح هدف انبیا و اوصیا، همین پرهیز از افراط و تفریط را به شیوه خاص خودشان تبیین نموده و توضیح میدهند که جوهره این دستور، قرار گیری بر سبیل فطرت و احراز مقام عدل و قسط است؛ «اینکه قیام سیّدالشهداء{علیه السلام} براى دعوت به قسط و عدل بوده، بنده تا به حال در حدیثى و یا زیارتى ندیدهام. ولى بنابر فرمایش الهى، هدف انبیا و رسل الهى؟عهم؟ (و اوصیا؟عهم؟ که ادامهدهنده کار آنها هستند)، جز این نبوده است. خداوند مىفرماید:
<لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ> به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند.و نیز خطاب به رسولاللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- نموده و مىفرماید:<وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ> و اگر داورى مىکنى، پس به عدالت در میانشان حکم کن که خداوند دادگران را دوست مىدارد.<وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ> و مأمور شدم که میان شما عدالت [را اجرا] کنم.
معناى قسط و عدل
امّا اینکه قسط و عدل چیست؟ (که در زیارت هر دو آمده و به هر دو دعوت شده)، گمان مىشود قسط، همان اختیار صراط مستقیم الهى و عدل، اختیار ننمودن طریقه افراط و تفریط باشد، که همواره آن را از خداوند متعال تقاضا مىکنیم و مىگوییم: <اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ* صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ> به راه راست ما را راهبر باش، راه آنان که برخوردارشان کردهاى، نه کسانى که مورد خشم تُواند و نه گمراهان.
و نیز گمان مىشود بتوان گفت: «قسط و عدل»، همان بر طریقه فطرت قرار گرفتن باشد که خداوند متعال مىفرماید: <بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ* فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون>َ [نه، این چنین نیست] بلکه کسانى که ستم کردهاند، بدون هیچگونه دانشى، هوسهاى خود را پیروى کردهاند، پس آن کس را که خدا گمراه کرده، چه کسى هدایت مىکند؟ و براى آنان یاورانى نخواهد بود، پس روى خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوى این دین کن با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است، آفرینش خداى تغییرپذیر نیست، این است همان دین پایدار؛ ولى بیشتر مردم نمىدانند.
بنابراین مىتوان از تمام آیات استفاده نمود که چرا در این زیارت فرموده شده: «أَمَرْتَ بِالْقِسْطِ وَ الْعَدْلِ» و چرا فرموده شده: «دَعَوْتَ إِلَیْهِما»، فتأمّل». (نورهدایت، صص393-394) بنابراین پرهیز از افراط و تفریط همان دعوت به استقرار در طریق توحیدی فطرت است و این همان مقصود نهایی انبیاء و اوصیاء است و روشن است که این دستور میتواند بر سایر دستورات واجد نحوی حاکمیت باشد. توضیحات بیشتر در خصوص آثار تربیتی پرهیز از افراط و تفریط را در مصاحبه استاد فیاضبخش ذکر شد (ن.ک: مصاحبه استاد فیاضبخش).
[13]. در مورد ارتباط مرحوم آیتالله مجتهدی و مرحوم استادپهلوانی اطلاع چندانی در دست نیست؛ اما احتمالاتی میتواند در میان باشد. مرحوم استاد پهلوانی متولد سال 1346 هجری قمری بودند و مرحوم آیتالله مجتهدی به سال 1343 متولد شدند. آغاز دوران طلبگی هر دو استاد فقید نیز مسجد لرزاده بوده است. آیتالله مجتهدی تحصیلات مقدماتی خود را در مسجد لرزاده و تحت تربیت مرحوم شیخ علیاکبر برهان به پایان بردهاند (موسسه ایمان ماندگار. حاج آقا مجتهدی: ص62). همین طور مرحوم استاد پهلوانی نیز مقدمات دروس را در همین مدرسه فراگرفتهاند و از افراد نزدیک به شیخ علیاکبر برهان محسوب میشدهاند. بنابراین یک احتمال این است که مرحوم استاد پهلوانی و استاد مجتهدی یکدیگر را از مدرسه لرزاده شناخته باشند. احتمال دیگری که چندان نمیتواند مورد اتّکا باشد، احتمال دیدار و ارتباط ایشان از طریق محافلی است که مرحوم شیخ محمدحسین زاهد تشکیل میدادهاند. این احتمال ممتنع است زیرا ارتباط مرحوم مجتهدی با مرحوم شیخ محمدحسین زاهد به دو سال پایانی مرحوم زاهد باز میگردد؛ یعنی بعد از مراجعت مرحوم مجتهدی از قم به تهران (همان، ص76). اما ارتباط مرحوم استاد سعادتپرور به پیش از هجرت به قم و شروع تحصیلات عالیه دینی برمیگردد (پندنامه، ص5). احتمال سوم، ارتباط ایشان در درس شرح منظومه مرحوم علامه طباطبایی است در مدرسه حجتیه. امکان یا امتناع این احتمال مجهول است؛ زیرا زمان دقیق برگزاری این درس و نیز شرکت یا عدم شرکت استاد پهلوانی در این درس محرز نیست؛ هرچند که بعید به نظر میرسد که مرحوم پهلوانی درسی از دروس مرحوم علامه را از دست داده باشند؛ اما به هر حال شاهدی بر این احتمال در دست نداریم. قویترین احتمال ارتباط این دو عالم ربّانی در مدرسه و مسجد لرزاده است. البته احتمال دیگری هم در میان است و آن ارتباط این دو استاد در خلال جلسات دروس اخلاق امام خمینی است که توضیح مختصری درباره آن ذیل مصاحبه حجتالاسلام روحی آمده است (ن.ک: مصاحبه حجتالاسلام روحی)
[14]1. گاهی فراغت در مورد وقت استعمال می شود که در شبانهروز وقتی را برای ارتباط با خدا خالی از مشاغل بگذارد.
[15]. منیةالمرید، ج1، ص140.
[16]. در اینجا خالی از لطف نیست که یادآور شویم مرحوم استاد پهلوانی معمولا از تعبیر شاگرد استفاده نمیکردند و بهجای آن با تعابیری نظیر «دوستان» یا «رفقا» شاگردان را خطاب میکردند.
[17]9. سوره بقره، آیه152.