نحوه آشنایی با استاد سعادتپرور

بسمالله الرحمن الرحیم. بنده پیش از معرفی تألیفات استاد سعادتپرور، چگونگی آشناییام با ایشان را عرض میکنم. حدود سال 1363 شمسی با یکی از دوستانم آقای نجفی، روز عید مبعث خدمت آیتالله حسن حسنزاده آملی رسیدیم و از ایشان درخواست کردیم که ما را در امر سیر و سلوک و مسائل اخلاقی راهنمایی کنند. ایشان فرمودند: «خدمت آقای پهلوانی بروید». گفتیم: «منزل ایشان کجاست؟» فرمودند: «بروید باجک پیدا میکنید». ما بهجای اینکه ابتدای خیابان باجک برویم، آخر خیابان رفتیم و در یکی از خیابانها گم شدیم. آنجا از سیدی آدرس خانه آقای پهلوانی را پرسیدیم (تاکنون هم برای بنده سؤال است که آن سید چه کسی بود و پس از آن هم دیگر ایشان را ندیدم.). ایشان گفتند: من آقای پهلوانی را میشناسم (تا کنون هم متعجب هستم، چون استاد بسیار گمنام بودند و حتی در محله ایشان هم کسی چندان استاد را نمیشناخت. تعجب میکنم که چطور این سید استاد را میشناخت؟)؛ آنگاه ما را تا نزدیک خانه ایشان آوردند و گفتند: بروید. ما بههمراه آقای اسلامی (که بعدها با هم رفیق شدیم) وارد خانهشان شدیم. حاجآقا اول به آقای اسلامی فرمودند: «به شما نگفتیم کسی را اینجا نیاور؟» آقای اسلامی گفتند: «آقا من تقصیری ندارم، اینها خودشان آمدهاند». سپس رو به بقیه کردند و فرمودند: «مگر نگفتم اینجا نیایید؟» آنگاه خطاب به من گفتند: «شما مگر قبلاً به اینجا نیامدی؟» گفتم: «خیر، بنده برای اولین بار است که اینجا آمدهام. آقای حسنزاده آملی ما را اینجا فرستادهاند». ایشان ظاهراً اول استخاره کردند و بعد فرمودند: «عید است، اشکالی ندارد، بیایید داخل». ما هم خدمتشان رفتیم. بعدها آقای مینافر فرمودند: «بحث درباره دعای روز مبعث بود: «اللَّهُمَّ‏ إِنِّی‏ أَسْأَلُکَ‏ بِالتَّجَلِّی‏ الْأَعْظَمِ‏ فِی‏ هَذِهِ‏ اللَّیْلَةِ...»[1] (خدایا! از تو به حقِ تجلی اعظمت، همان تجلی اعظمی که در این شب کردی، که همان وجود مبارک رسول اکرم{صلوات الله علیه} است، میخواهم که...) که معارف بسیار بلندی مطرح میشد؛ ولی تا شما رسیدید، بحث دیگری را شروع کردند.»

این نخستین برخورد بنده با ایشان بود. پیشتر بهسبب انجام خودسرانه برخی دستورهای عرفانی از عرفان و نمازشبهای طولانی و... زده شده بودم؛ ولی وقتی برای نخستینبار آیتالله سعادتپرور را دیدم، چیزی که بسیار از آن خوشم آمد، رفتار بسیار ساده و معمولی ایشان بود. دیدم کسی را که بهعنوان راهنما به ما معرفی کردهاند، معمولی برخورد میکند. خود ایشان برای رفقا سماور روشن میکردند، چای میریختند، پارچ آب را پُر میکردند و میآوردند و هنگام آمدن از برخاستن دوستان برای احترام به ایشان جلوگیری میکردند و میفرمودند بلند نشوید. دوستان همه عادت کرده بودند و وقتی ایشان میآمدند، معمولاً بلند نمیشدند. این برخوردهای متواضعانه، ما را در نخستین دیدار بسیار جذب کرد.

معرفی آثار استاد و انگیزه ایشان از نگارش آثار

چند سال پس از آشناییام با استاد، متوجه شدم که ایشان کتاب را برای چاپ شدن نمینویسند، بلکه میفرمودند: «من جزوههایی برای رفقایِ اهل سیر و سلوک آماده کردهام تا آنها را بخوانند و (به اصطلاح) شارژ شوند، با معارف آشنا شوند، مُذَکِّرشان باشد، حالاتشان فرق کند و هنگامی که در خانه به استاد دسترسی ندارند، جزوهها را مطالعه کنند». گواه این مطلب، فرمایش خودشان در آخر رساله منطقالطیر است:

غرض از نوشتن رساله منطقالطیر و جزوات دیگر که در احوالات و کلمات عرفا، قدما و متأخرین آنان تا استاد بزرگوار علامه طباطبایی جمعآوری شده، آن است که سالک را تذکر و تنبهی باشد تا به سیر خود ادامه دهد و لحظهای توقف ننماید تا به سرمنزل مقصود شرف وصول پیدا نماید؛ البته هرکسی قدمی در این راه گذاشته باشد، میداند که سالک به رفیق و مُذَکِّر پس از توجهات استاد احتیاج دارد و رفقای موافق هم کبریتالاحمر هستند. دنیا، همه و همه و همه را حتی خواص و کسانی را که به فکر انقطاع از دار غرور هستند، به خود دعوت میکند و نمیگذارد کسی از این ورطه سالم بگذرد؛ لذا خواندن این تذکرات در مجالس یا تنها، بسیار موافق با حال سالک است؛ چنانکه بزرگان هم سفارش مینمودند.

البته در آخر باز هم تأکید میفرمایند:

بنده در رساله احوالات عرفا [منظورشان کلمات عرفا یا پاسداران حریم عشق است] از تمام خصوصیات و احوالات عرفا و کرامات و مکاشفات آنها صرفنظر کرده و به اموری که سالک را مذکّر و به توحید و به زهد از دنیا و گرمی در راه دعوت میکند، اکتفا کردم. امید است دوستان را فایدتی بخشد.

والسلام، علی تهرانی پهلوانی[2].

چنانچه دقت کنید، ایشان در مقدمه جلد اول جمال آفتاب نیز فرمودهاند: «امید است این مطالبی که ما مینویسیم، راهگشای حال و گرهگشای کار سالکان باشد[3]». نوشتههای ایشان معمولاً برای سالکان است. بههمین دلیل جمال آفتاب به زبان محاوره نوشته شده، ولی با اصول دستور زبان فارسی مطابقت دارد؛ زیرا ایشان دوست داشتند مطالب آن در مجالس خوانده شود تا بر دوستان تأثیر بگذارد. ایشان معمولاً شبها جلسات خود را پس از خواندن بخشی از کتابهای خودشان درباره ادعیه، تفسیر قرآن و توضیح احادیث، به شرح یک غزل ختم میکردند؛ سپس آن غزل را با صدای خودشان میخواندند. پس از مدتی جناب آقای فیاضبخش از ایشان خواستند کل غزلیات حافظ را بخوانند. ایشان هم پذیرفتند و اکنون صدای ایشان ضبطشده در سیدی موجود است.

بنابراین چنانکه بیان شد، هدف آیتالله سعادتپرور از نگارش کتاب، ایجاد -خدایی نکرده- شغل یا منبع درآمد نبود، بلکه مینوشتند تا فقط مذکّر باشد. پس از آنکه ایشان جلد اول و دوم و بخشی از جلد سوم کتاب جمال آفتاب و بعضی از کتابهای دیگر را تدوین کردند، یکی از رفقا ویراستاری و تصحیح آنها را برعهده گرفت که ایشان نپسندیدند. سپس بنده، آقای فیاضبخش و آقای نجفی و برخی رفقای دیگر مسئولیت چاپ کتابها را برعهده گرفتیم.

جلوه نور

نخستین کتابی که به ما دادند، جلوه نور بود که کتابی در فضایل حضرت فاطمه زهرا؟سها؟ است. درواقع ایشان مباحث مربوط به مقامات معنوی حضرت فاطمه زهرا؟سها؟ در کتاب بحارالانوار را گردآوری و تدوین کردند که رسالهای 116 صفحهای شد. ایشان آن را «رسالهای در فضایل حضرت فاطمه زهرا؟سها؟» نامگذاری کردند. همچنین ایشان از اول تا آخر این کتاب را در جلسات عصر برای ما میخواندند و ما بهره میبردیم؛ سپس آقای فیاضبخش کتاب را بازنویسی کردند و برای تحقیق بیشتر به من سپردند و من هم پس از بازنویسی و ویراستاری، استخراج منابع و ترجمه روایات را دقیق بررسی کردم.

چاپ اول این کتاب، شامل مقدمه، خاتمه و سی فصل است. چنانکه پیشتر گفته شد، جلوه نور مانند سایر کتابها درباره زندگینامه حضرت فاطمه زهرا؟سها؟ و تحلیل تاریخی وقایع زندگی ایشان نیست، اگرچه بر همان سیر است و در جاهایی به تاریخ زندگی حضرت اشاره هم شده؛ ولی این کتاب بیشتر درصدد بیان فضایل معنوی حضرت است. البته معنوی در اصطلاح ایشان بهمعنای توحیدی است. ایشان در معارف ادعیه[4]، جمال آفتاب، جلوه نور و کتابهای دیگر همین شیوه را داشتهاند. روش ایشان در بیان مطالب اینگونه بود که ابتدا روایات مربوط را میآوردند و سپس به توضیح نکات آن فصل میپرداختند.

بهطور کلی روش ایشان در کتابهایشان اینگونه است که ابتدا روایات مربوط به هر فصل را میآورند و در آخر فصل به بیان و توضیح بعضی نکات آن فصل یا جمع‌‌بندی آن فصل میپردازند. در جلوه نور نیز فضایل معنوی یعنی فضایل توحیدی ناشی از مقامات توحیدی حضرت فاطمه زهرا؟سها؟ را بیان فرمودهاند و هرجا روایات به مقام نورانیت آن حضرت اشاره دارد، آن را در کتاب آوردهاند.

بیانات ایشان در این کتاب خیلی مختصر بود، به همین دلیل ایشان در بازنویسی کتاب، در بعضی از قسمتها مطالبی را اضافه کردند. آقای فیاضبخش در هماهنگی با استاد و مشورت با حقیر صلاح دیدند که سه مطلب را به چاپ جدید کتاب بیفزایند؛ سوگنامه حضرت فاطمه زهرا؟سها؟ از زبان فضه و دو سخنرانی و خطبه باقیمانده از فاطمه زهرا؟سها؟[5]. تمام این مطالب جدید را بنده اعرابگذاری و ترجمه کردم و تمام کتاب را بازبینی کردم و کتاب چاپ شد.

فروغ شهادت؛ اسرار مقتل سیدالشهدا{علیه السلام}

دومین تألیفی که ایشان به ما سپردند، و همین سیر را در آن بهکار بردیم کتاب فروغ شهادت درباره اسرار مقتل سیدالشهدا{علیه السلام} بود؛ جزوهای که خمیرمایه آن برگرفته از جلد 44 و 45 بحارالانوار و کاملالزیارات بود و به حالات اباعبدالله{علیه السلام} از زمان حرکت تا پایان نهضت عاشورا مربوط میشد. آیتالله سعادتپرور پس از آنکه ویراستاری این کتاب انجام شد، صلاح دیدند فصلی با عنوان «مقام شهید و شهادت[6]» به ابتدای آن بیفزایند و شاید با الهام از همین مقدمه بود که نام آن را فروغ شهادت نهادند. این کتاب هم با استناد به احادیث رسیده از ائمه؟عهم؟ است و 31 فصل دارد.

تدوین این کتاب (و کتاب الشموس المضیئة) بهدلیل نیازی بود که در جامعه احساس میکردند؛ بهویژه برای طلاب محترمی که به تبلیغ میروند و نیز اهل منبر. البته دیگر محققان نیز میتوانند از آن استفاده کنند. مطلب مهم دیگر درباره کتاب فروغ شهادت این است که هدف آیتالله سعادتپرور از نوشتن آن، تاریخنگاری نبوده؛ بلکه چنانکه خود در پایان یکی از فصلها گفتهاند، مقصود بیان هدف حضرت اباعبدالله{علیه السلام} از نهضت و سیر توحیدیِ ایشان و چگونگی توجه آن حضرت به خدا از آغاز تا پایان این حرکت است؛ همچنین بیان نکات اخلاقی، توحیدی و عرفانیِ سیره سیدالشهدا{علیه السلام} و نیز بیانات و سیره صحابه و اهلبیت؟عهم؟ که در تمام طول این حرکت استفاده میشد. این اثر، بسیار ارزنده و گرانقدر است. من هنوز کتابی را با این دیدگاه توحیدی که با استفاده از آیات و روایات در جریان حرکت اباعبدالله{علیه السلام} نوشته شده باشد، ندیدهام.

ویژگی دیگر فروغ شهادت این است که در ابتدای آن بخشهایی از کتاب کاملالزیارات و در پایان آن ثواب گریه بر امام حسین{علیه السلام} و بهرههای اخروی و دنیوی و توحیدیِ زیارت اباعبدالله{علیه السلام} بیان شده است؛ همچنین بخشهای توحیدی و کلیدی برخی از زیارتهای اباعبدالله{علیه السلام} را آوردهاند و شرحی کوتاه ذکر کردهاند. کسی تاکنون دراینباره، بهویژه درباره زیارتی که ایشان اینجا مطرح کردهاند چیزی ننوشته است. کتاب فروغ شهادت و جلوه نور را پس از بازنویسیِ آقای فیاضبخش بنده هم مجدداً بازنویسی و سپس ویراستاری کردم؛ آقای بدیعی نیز آن را ویراستاری کردند.

کتابهای جلوه نور، فروغ شهادت و الشموس المضیئة (ظهور نور)، بهترتیب درباره حضرت فاطمه زهرا؟سها؟، امام حسین{علیه السلام} و حضرت مهدی؟عج؟ است.

سرّ الاسراء فی شرح حدیث المعراج

کتاب سوم، سرّ الاسراء فی شرح حدیث المعراج است که در دو جلد و به زبان عربی چاپ شده و درباره معراج رسول اکرم{صلوات الله علیه} است. روایات گردآوریشده در جوامع روایی درباره معراج بسیار زیاد است. یکی از این احادیث که بُعد عرفانی و اخلاقی دارد، حدیث معروف معراج است که بزرگانی چون علامه طباطبایی رضواناللهتعالیعلیه در مجالس اخلاقیشان این حدیث را خوانده، برای دوستان و شاگردان خود معنا میکردند. آیتالله سعادتپرور میفرمودند: «این حدیث را علامه طباطبایی برای ما از اول تا آخر خواندند و مشکلاتش را حل کردند[7]»؛ ازاینرو حضرت استاد در صدد برآمدند که برای جملهجمله این حدیث که حدود دویست بخش است، شرحی بنویسند. ایشان با بهکارگیری آیات و روایات مربوطه، دویست بحث و فصل تشکیل دادند و در پایان به توضیح برخی نکات یا جمعبندی آن فصل پرداختهاند.

آقای وزیری (یکی از شاگردان آیتالله سعادتپرور) این کتاب را ترجمه کرده‌‌اند که قرار است بهزودی چاپ شود. یکی از شاگردان حاجآقا متن عربی این کتاب را ویراستاری کرده و البته شاید بازنویسی هم کرده باشند. حاجآقا کتاب را برای عنوانگذاری و ویراستاری به بنده سپردند و با راهنمایی ایشان، فهرست‌‌های موضوعی آن را تنظیم کردم که به زبان عربی چاپ شد. پس از آن قرار شد این اثر بهصورت چهارجلدی (دو جلد عربی و دو جلد فارسی) چاپ و احادیث آن اِعرابگذاری شود و استخراج منابع دوباره بهصورت تفصیلی انجام گیرد و برای توضیحاتش عنوانبندی شود[8].

یک ویژگی که این کتاب دارد آن است که به مشکلات و پرسشهای پیچیده سالکان - که به حلّ آن ناگزیرند- پرداخته است. بهطور معمول دغدغه‌‌ها و مشکلاتی در مسیر رهپویان سیروسلوک قرار میگیرد که در این کتاب، مستند و با استفاده از آیات و روایات به بهترین نحو ممکن حل شده است.

الشموس المضیئة فی الغیبة و الظهور و الرجعة (ظهور نور)

یکی دیگر از کتابهای حضرت استاد، الشموس المضیئة فی الغیبة و الظهور و الرجعة است که ایشان به زبان عربی نوشتهاند و یکی از دوستان، آن را بازنویسی کردند. ویراستاری و استخراج مدارک آن را بنده با آقای نجفی انجام دادیم. این کتاب بسیار محققانه و مستند درباره وظایف ما در برابر امام زمان؟عج؟ در زمان غیبت و رخدادهای ظهور و پس از ظهور تا قیامت -که همان بحث رجعت است- نوشته شده است. مطالب مهم و بکر کتاب الشّموس المضیئة، در چهار باب و شصت فصل بیان شده و به ریزهکاریهایی که بهطور معمول از اهل علم پرسیده میشود، بسیار محققانه پاسخ داده شده است.

یکی از مطالب بکر این کتاب، اهمیت دادن به مسئله فرج شخصی و فرج عمومی است که شاید برای نخستین بار بهصورت بابی از کتاب مطرح شده است. ما افزون بر فرج عمومی، باید در پی فرج شخصی باشیم؛ یعنی باید راه ارتباطی با حضرت صاحبالزمان؟عج؟ داشته باشیم. اگر فرج شخصی داشته باشیم، مانند این است که حضرت ظهور کردهاند و با این دیدگاه به حضرت مینگریم.

جمال آفتاب (شرح غزلیات حافظ)

یکی دیگر از آثار ایشان، کتاب جمال آفتاب است که داستانی مفصل و طولانی دارد. ایشان این کتاب را به پیشنهاد یکی از دوستانشان حجتالاسلام سیدعبدالله جعفری[9]، نگاشتند. همچنین میفرمودند که آقای حسنزاده آملی به ایشان فرمودند: «شما که استفاده کردید از محضر علامه طباطبایی، شرحی بر دیوان حافظ بنویسید».

همانطور که ایشان در مقدمه جمال آفتاب فرمودهاند، پس از اینکه از تهران به قم مشرّف شدند، بهتدریج با مرحوم علامه آشنا شدند و ابتدا به جلسات عمومی، سپس به جلسات خصوصی و خصوصیتر راه مییابند. ایشان مشکلات و پرسشهای عرفانی- اخلاقی را نزد مرحوم علامه میبردند. اینطور نبود که حضرت علامه خودشان بحث را شروع کنند. آیتالله سعادتپرور میفرمودند: وقتی خدمت ایشان میرفتم، ساکت مینشستند؛ سپس با اشاره به کیف طلبگیام که همیشه همراهم بود، میفرمودند: «آن انبان عرفانت را باز کن تا ببینم چه داری!»؛ یعنی سؤال کنید. بنده هم از روایات پیچیده بصائرالدرجات، اصول کافی، بحارالانوار، و موارد پیچیده رساله بحرالعلوم یا گلشن راز شبستری و رساله نور وحدت (از خواجه حوراء[10] یا خواجه خُرد که از عرفای نقشبندی است) میپرسیدم.

حاجآقا فرمودند که مطالب و غزلیات مشکل را حدود دویست غزل، نزد علامه طباطبایی خوانده بودند و علامه بعضی از ابیات را بهصورت مفصّل و بعضی را بهصورت مختصر معنا کرده بودند. حاجآقا هم تصمیم گرفتند برای نوشتن جمال آفتاب با استفاده از سبک و سخنان حضرت علامه با قلم خودشان، کل دیوان حافظ را از اول تا آخر بنویسند؛ البته براساس نسخه مرحوم قدسی[11] که از میان نسخههای متعدد، آن را پسندیدند و فرمودند: «این نسخه مورد توجه آیتالله طباطبایی نیز بود». از دیدگاه عرفانی، نسخهبدلهای تصحیح قدسی به نظر ایشان بهتر بود. این دیوان برخلاف دیوانهای دیگر، صد غزل بیشتر دارد؛ دیوانهای دیگر معمولاً پانصد غزل هستند، ولی این دیوان حدود ششصد غزل دارد. ایشان ترجیعبندها، مثنویها و رباعیات را شرح نکردند و تنها غزلیات را که بخش اصلی دیوان است شرح کردند. ایشان ساقینامه را نیز که در آخر دیوان است در جمال آفتاب شرح کردهاند. زحمتهایی که حاجآقا برای شرح حافظ میکشیدند، بسیار طاقتفرسا بود. ایشان میفرمودند: «من همه شرحها را نگاه کردم و دیدم بیشتر آنها ادبی هستند و به لغات پرداختهاند. گاهی برخی عرفا ابیاتی از غزلیات حافظ را شرح کردهاند؛ ولی چنین منسجم شرح همه غزلیات را از اول تا آخر ندیدهام». سپس میفرمودند: «با این تصحیحات، برای هر غزل حدود 24 ساعت کاری وقت گذاشتهام. یعنی غزل را میخواندم، بعد برای خودم آنقدر تکرار میکردم تا ارتباط بین ابیات و غزلیات و انسجام معنای غزل را پیدا کنم؛ سپس شرح آن را شروع میکردم». چند بار هم تجدیدنظر کرده، به آن بسیار دقت میکردند. ما این ابیات را بههمراه آقای نجفی از روی خط حاجآقا مینوشتیم و روزهای پنجشنبه خدمت ایشان میرسیدیم و حدود سه تا غزل را خدمت ایشان میخواندیم. ایشان همانجا آنها را تصحیح میکردند و اگر لازم بود، مورد تجدیدنظر قرار میدادند. آنجا بود که من به تواضع علمی حاجآقا پی بردم؛ زیرا ایشان در جلسات اخلاق -چون جلسه حالی بود- اجازه پرسش و پاسخ به این صورت را نمیدادند و دوستان هم عادت داشتند و سؤال نمیپرسیدند، مگر بعضی مواقع؛ ولی اینجا چون مسئله علمی بود و میخواستیم کتاب تصحیح شود، برخی اشکالاتی که به ذهنمان میرسید را مطرح میکردیم که من واقعاً فهمیدم ایشان چقدر منصف و متواضعاند. تا میفهمیدند مطلب گفتهشده از سوی ما حق است، بیدرنگ میپذیرفتند و میفرمودند: «اشکالی ندارد، این را پاک کنید و اینگونه بنویسید». گاهی که حرف ما اشتباه بود که اکثراً هم اینطور بود، میفرمودند: «من اینجا را بهدلیل این نکته توحیدی اینگونه نوشتم». باز میگفتیم: «حاجآقا، اینجا حرفی که شما فرمودید فهمیده نمیشود، اینطور گفته شود بهتر است». میفرمودند: همانطور بنویسید، بعد خودشان دوباره نگاه میکردند و میگفتند: «بله، حالا خوب شد». اهل نظر میدانند کسی که درباره مطلبی بسیار فکر کرده باشد، بهسادگی از نظرش برنمیگردد، ولی ایشان بهواقع اهل انصاف علمی بودند.

در هر حال بعد از اینکه ما -بنده و دوستان- مدرک یابی میکردیم و اعرابگذاری میکردیم و ترجمه میکردیم، بعد آقای فیاضبخش با آقای کرباسچیان آن را با هم به تهران می بردند. آنها باز ویراستاری و تصحیح میکردند و سپس دوباره به دست ما میدادند تا مراحل بعدی روی آن انجام شود.

شیوه استاد در شرح غزلیات حافظ

معمولاً برای معنای شعر، ابتدا به تکتک الفاظ توجه میشود که مثلاً از جهت اصطلاح عرفانی معنا میشود. برای مثال در مصرعِ «الا یا ایها ساقی ادر کأساً و ناولها»، «ساقی» به چه معناست؟ «کأس» به چه معناست؟ «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها» به چه معناست؟ و همینطور الفاظ دیگر و در نهایت همه شعر معنا میشود. اما ایشان به این صورت نپرداختند. کأنه نظم حافظ را به نثر تبدیل کردند، ولی با بیان آن اشعار و الفاظ، معانی اصطلاحی را به نثر درآوردند و آن اصطلاحات را باز کردند و تفسیر نمودند؛ ازاینرو چنانچه کسی دقت کند، کتاب اعجوبهای است و نیاز به شرح دارد. ما بارها خدمت ایشان عرض کردیم که اینجا نیاز به شرح دارد و فهمیده نمیشود. ایشان هم میفرمودند: «بعداً شما شرح می‌‌دهید». برای مثال خواجه در «الا یا ایها الساقی» از مشکلات عشق جانان خبر داده است و چاره خلاصی از آنها را دوام ذکر دوست و عنایات پیوسته او دانسته است. ایشان در اینجا اول به محتوای کل غزل اشاره میکنند و اگر کسی از اول تا آخر غزل را بخواند، پی میبرد که از اول تا آخر، راه و مشکلات سیروسلوک را بیان کرده و در آخر فرموده است: «حضوری گر همی خواهی از او غائب مشو حافظ» که توجه به حضرت حق و دوام ذکر او را بیان میکند؛ در اینجا غائب نشدن یعنی توجه دائمی به حضرت حق.

یا برای مثال، عبارت «الا یا ایها الساقی ادرکأساً و ناولها» را اینگونه معنا کردهاند: «ای محبوب که نهتنها عشّاقت، بلکه همه عالَم را دانسته و ندانسته مست جمال خود کردهای». در اینجا این اشکال به ذهن میرسد که خدا همیشه به یاد همه موجودات است و به آنها توجه دارد، پس زمانی که میگوییم: «الا یا ایها الساقی ادر کأساً و ناولها»، خدایا! ما را از جمالت بهرهمند کن و از کاسه جام مشاهداتت به من بده، این به چه معناست؟ ایشان این اشکال را اینگونه برطرف میکنند که اینجا منظور، توجه خاص حضرت حق به بنده است و در ادامه میفرمایند: «به عاشقانت عنایت دیگری داشته باش و پیدرپی آنها را از دیدارت بهرهمندشان ساز[12]». ساقی، به معنای حضرت حق جلجلاله است؛ به این اعتبار که بندگان را از مشاهدات خاص و دیدار خود بهرهمند و از تجلی خود سیراب میکند. منظور از «کأس» دیدارِ حضرت حق و منظور از «اَدِر» پیدرپی دادنش است؛ سپس اشاره میفرمایند که اینها از طریق مظاهر که ظرف تجلیات حق هستند باید صورت بگیرد؛ آنگاه شاهدی هم از دعای عرفه حضرت سیدالشهدا{علیه السلام} میآورند. تکتک الفاظ به این صورت معنا شده است؛ ولی باید به آن بسیار دقت شود.

ویژگیهای کتاب جمال آفتاب

نخستین ویژگی کتاب جمال آفتاب، دوری از اصطلاحپردازیهای ادبی و عرفانی است؛ ولی در عینحال همه اصطلاحات را معنا کرده است. دومین ویژگی، استفاده از روش شرح حافظ به حافظ است؛ یعنی تصحیح دیوان با خود دیوان. معمولاً استاد در آخر ابیات، به خود حافظ استشهاد کردهاند؛ به این صورت که برای توضیح و تفسیر درست یک بیت در یک غزل به ابیات دیگر حافظ در سایر غزلیات استشهاد کردهاند. چیز دیگری که حاجآقا به آن عنایت داشتند، آوردن آیات، روایات و دعاهای مناسب بود. ایشان درباره این کار فرمودند: «من میخواهم کسانی که این دیوان را میخوانند، ولی اهل خواندن روایات، ادعیه و مناجاتهای ائمه؟عهم؟ نیستند، حداقل اینجا با این مفاهیم آشنا شوند». شیوه تربیت و نگارش ایشان، یکی از مطالب مهمی است که باید به آن پرداخت.

ویژگی دیگر، ارادت تام حاجآقا به علامه طباطبایی است. ایشان در مسائل فکری، تربیتی و نگارشی از علامه طباطبایی پیروی تام داشتند؛ همچنین بهسبب تعصب خاصی که به علامه داشتند، هیچکس را بر ایشان مقدم نمیدانستند. به یاد دارم که وقتی نظر علامه مطرح میشد، اگر ایشان نظری برخلاف علامه داشتند، آن را در آنجا مطرح نمیکردند و میفرمودند: «اینکار برای سالک تاریکی میآورد» و خیلی بر این نکته تأکید داشتند. بعدها میدیدیم که گاه تحلیل یا بیانی دیگر از مطلب را میفرمودند و ما هم آن را مؤدبانه، نه بهعنوان مخالفت با علامه طباطبایی بلکه به عنوان اینکه در جای دیگری علامه این را مطرح کرده و بنده میخواهم آن را گوشزد کنم، به این صورت خیلی مؤدبانه آن را مطرح میکردند و ما هم مینوشتیم. معمولاً اگر درباره موضوعی سه یا چهار احتمال وجود داشت و ترجیحِ حاجآقا بر احتمال خودشان بود، هرگز خود را در این مقام نمیدیدند که ناقد علامه باشند یا نظر ایشان را رد کنند یا حتی حاشیهای برای آن بنویسند، بلکه اگر مطلبی هم میگفتند، میفرمودند: «ما همین را هم از علامه استفاده کرده‌‌‌ایم و جای دیگر ایشان اینگونه فرمودند».

درباره جزوه کلمات استاد، کتاب راز دل

میتوان گفت بهترین و پرمحتواترین تألیف ایشان که انشاءالله بهزودی به چاپ خواهد رسید، یادداشتهایی از جلسات علامه طباطبایی رضواناللهتعالیعلیه است که مربوط به زمانی است که آیتالله سعادتپرور بهصورت مستمر خدمت علامه میرسیدند. ایشان اوایل در جلسات چیزی نمینوشتند، بعدها به سفارش آقا سیدعبدالله[13]، به خانه که میآمدند همه مطالب را -که کامل و با جزئیات حفظ کرده بودند- با قلم خودشان عین جملات علامه پیاده میکردند؛ مثلا دقیقا نوشتهاند که ایشان چه سوالی از علامه پرسیدهاند و علامه چه پاسخی به ایشان دادهاست. شرح دویست غزل از علامه طباطبایی، شرح بعضی از روایات، توضیح کلمات پیچیده برخی عرفا، مشکل بعضی از رسالههای عرفانی و همینطور شرح گلشن راز از آغاز تا پایان، البته جز بخشهای ابتدایی و انتهایی کتاب، قسمتهای عمده و سؤالبرانگیز را که علامه شرح کردهبودند، در این یادداشتها ثبت کردهاند[14]. مرحوم استاد میفرمودند: «من تقریباً کل هزار بیت منظومه شبستری را پیش ایشان خواندم. ایشان در بعضی از قسمتها ساکت میماندند و فرمایشی نداشتند و بعضی قسمتها اشاره میفرمودند که معنایش این است». ایشان این کتاب را خودشان تکمیل کردند و انشاءالله بهصورت جداگانه با نام «راز دل» چاپ خواهد شد[15]. حاجآقا مطالب خودشان را که در قسمتهای آغازین و پایانی کتاب است، با نام «تلمیذ» و مطالب استاد را با عنوان «استاد» آوردهاند[16]؛ بههمین سبب این کتاب خمیرمایه کتابهای دیگر ایشان مانند معارف ادعیه، جلوه نور، فروغ شهادت و… است؛ زیرا اصل آن، همان مطالبی است که از علامه طباطبایی استفاده کردند.

پاسداران حریم عشق

کتاب کلمات عرفا و پاسداران حریم یار که نام دیگر آن پاسداران حریم عشق است، ابتدا فهرستی بوده که علامه طباطبایی آن را تنظیم کرده بودند. خود استاد سعادتپرور حکایت نگارش این کتاب را اینگونه تعریف میکنند که روزی در جلسهای ایشان (یعنی علامه طباطبایی) فرمودهاند:

من فهرستی نوشتهام که نام تمام عرفا بر اساس حروف الفبا در آن است. میخواستم بدهم بعضی دوستان این کار را ادامه بدهند و کلمات عرفا را هم بنویسند. یکی از دوستان به ایشان گفتند که فلانی (آقای پهلوانی) مشغول همین کار است. بنده به علامه عرض کردم: «خودم مشغول همین کار بودم و کلمات را گردآوری میکردم»؛ سپس حضرت علامه آن را به بنده دادند و مقداری از آن را تنظیم کردم و خدمت ایشان بردم، پسندیدند و چند سفارش به بنده فرمودند: «اول اینکه کرامات عرفا ذکر نشود، دوم اینکه شطحیات عرفا و کلماتی که ممکن است از آنها استفادههای دیگری شود، ذکر نشود و هیچ توضیحی دربارهشان داده نشود. اگر میخواهید، کلمات عربی را به فارسی ترجمه کنید، ولی هیچ توضیح و شرحی داده نشود».

بر این اساس اگر دوستان پیشنهاد میکردند که شرح شود، حاجآقا میفرمودند: «خیر، چون علامه سفارش کردند که شرح نشود». همچنین میفرمودند:

مورد دیگر این بود که بعضی از عرفا فقط نامشان آمده بود و هیچ سخنی از آنان نداشتیم، به علامه عرض کردیم که این افراد را هم بیاوریم؟ فرمودند: «بله، تکثر افراد و برجستگانی که به خدا توجه میکردند، به هر نوعی ممدوح است؛ چه بهتر که بیاورید؛ اگر سخنی از ایشان پیدا کردید بیاورید و اگر پیدا نکردید تنها نامش را ذکر کنید»[17].

بنابراین، تمام تألیفات ایشان یا به دستور مستقیم علامه بوده یا الهامگرفته از جلسات ایشان است. در این کتاب عرفا و علمای ربانی و اخلاقیون و برجستگانی که نوعی برجستگی از مردم عادی داشتهاند یا یک پله از مردم عادی بالاتر بودهاند، اسمشان آمده و اگر سخنی هم گفتهاند در کتاب موجود است.

قرآن و فطرت

تألیف آخر ایشان که گُل تألیفاتشان است، کتاب شریف قرآن و فطرت است. ایشان فرمودند: «به این کتاب تفسیر نگویید، من اهل تفسیر نیستم»، ولی این اثر تفسیری براساس توحید است. ایشان همه مطالب قرآن را که مربوط به توحید است، در این کتاب باز کردند و همه آیات مربوط را از ابتدا تا انتها بر محور توحید توجیه کردهاند؛ اعم از آیات اخلاقی و عقایدی. ایشان در این کتاب درصدد اثبات این مطلباند که همه معارف اسلامی متکی بر فطرت توحیدی است و تمام موجودات بهصورت تکوینی یا تشریعی به خدا توجه دارند و مفطور به <فِطْرَتَ‏ اللَّهِ‏ الَّتِی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها>[18] (فطرتی که خداوند مردم را براساس آن سرشته) هستند. متأسفانه این کتاب ناتمام ماند.

رساله نور وحدت

رساله نور وحدت دربردارنده مضامین عرفانی والایی است که حاجآقا برای شاگردانی که به بعضی از مراحل میرسیدند، میخواندند. خودشان هم نزد علامه طباطبایی این رساله را خوانده بودند. ایشان از آغاز تا پایان این رساله را با حواشی فرمایشهای علامه طباطبایی و سخنان خودشان شرح داده و بنا به طریقه خود و استادشان آن را تنظیم و تعدیل کردهاند.[19]

تأثیرپذیری از علامه طباطبایی در تألیف کتابها

در واقع کتابهای ایشان دربردارنده نظرات علامه طباطبایی و دیدگاههای شخصی خودشان است. ایشان این مهارت خاص را داشتند که مطالب منحصربهفرد علامه را در کتابهایشان گردآوری کنند. حضرت علامه بحرِ مواجی بودند که هرکس از یک بُعد ایشان استفاده میکرد؛ بعضی از بُعد فلسفی، برخی بزرگان از بُعد اصولی و حاجآقا از بُعد تفسیر معانی قرآن کریم، دعاها، زیارتها، خطبهها و روایات ائمه؟عهم؟ و بزرگان. ازاینرو بسیار ممتاز و منحصربهفرد است که تنها ایشان توانستند بهصورت مستوفا و مفصل از حضرت علامه طباطبایی استفاده کنند و نکات و حقایقی را که ایشان فرمودند، بنویسند و حفظ کنند.

ارسال هدیه برای رهبر انقلاب

هنگامی که حاجآقا در بیمارستان قلب شهید رجایی تهران بستری بودند، خدمتشان رسیدیم. ایشان فرمودند: «من دوست دارم این جمله از دعای نوف بکّالی را برایم بهصورت خوشنویسی بنویسید، میخواهم خدمت رهبری تقدیم کنم». جملهای که ایشان فرمودند، این بود: «إِلَهِی إِنَّهُ مَنْ لَمْ یَشْغَلْهُ الْوُلُوعُ بِذِکْرِکَ وَ لَمْ یَزْوِهِ السَّفَرُ بِقُرْبِکَ کَانَتْ حَیَاتُهُ عَلَیْهِ مِیتَةً وَ مِیتَتُهُ عَلَیْهِ حَسْرَةً»[20] یعنی خدایا! کسی که شیفتگی یاد تو، او را به خود مشغول نکند و ‏سفر بهسوی قرب تو او را از چیزهای دیگر منزوی نکند، زندگی او مرگ و مرگ او بر او حسرت خواهد بود.

آن را به یکی از دوستان سپردم تا با خط بسیار زیبا بنویسد؛ سپس آن را بهصورت تابلو درآوردیم و به ایشان رساندیم و ایشان هم آن را برای رهبری فرستادند. همین جمله نشان میدهد که هدف از زندگی انسان در این دنیا و دلمشغولی و سرگرمی انسان، باید فقط یاد خدا و توجه به قرب حضرت حق باشد.

ماجرای عارضه قلبی استاد سعادتپرور

بین دوستان مشهور بود که علت گرفتن رگهای قلب حاجآقا، شنیدن خبر رحلت امام خمینی رضواناللهتعالیعلیه بود؛ ازاینرو وقتی از ایشان پرسیدند، فرمودند که یکی از علتهای گرفتگی قلبشان شنیدن خبر وفات امام خمینی بوده است که ایشان را به بیمارستان منتقل کردند؛ سپس تحت نظارت مقام معظم رهبری ایشان را به خارج بردند و معالجه کردند.

توحید؛ محور تعالیم استاد

یکی از مطالبی که درباره مبانی فکری ایشان مطرح میشود، محوریت توحید است؛ یعنی از همان ابتدا هدف از مبانی فکریشان و تربیت افراد، توحید بود. ایشان میپرسیدند: «چرا به اینجا آمدهاید؟ برای چه میخواهید سیروسلوک کنید؟» اگر افراد اهداف دیگری غیر از توحید در ذهنشان بود، میفرمودند: «ما برای این تربیت نمیکنیم»؛ یعنی ممکن است در این مسیر به انسان چیزهایی عطا شود، صاحب کرامت شود، از برخی مسائل غیبی آگاه گردد، چشم برزخیِ او باز شود و مشاهدات غیرتوحیدی برای او رخ بدهد، ولی اینها برای ما هدف نیست، بلکه هدف لقاءالله و توجه دائمی و ذکر و یاد خداست. ایشان دراینباره سخنان مختلفی بیان میکردند؛ بهویژه این روایت از کتاب شریف اقبالالاعمال سید بن طاووس: «اللَّهُمَّ إِنَّ کُلَّ مَا جُدْتَ عَلَیَّ بِهِ بَعْدَ التَّوْحِیدِ دُونَهُ وَ إِنْ کَثُرَ وَ غَیْرُ مُوَازٍ لَهُ وَ إِنْ کَبُرَ لِأَنَّ جَمِیعَهُ نِعَمُ دَارِ الْفَنَاءِ الْمُرْتَجِعَةِ وَ هُوَ النِّعْمَةُ لِدَارِ الْبَقَاءِ الَّتِی لَیْسَتْ بِمُنْقَطِعَةٍ».[21] یعنی خدایا! هرچه پس از توحید، غیر از توحید به من عطا فرمودهای، کمتر از توحید است، هرچه میخواهد باشد، هرقدر زیاد باشد. هر نعمتی باشد، پایینتر از توحید است؛ زیرا هر نعمتی جز توحید، نعمتی دنیایی است و باید در دنیا بگذاریم و برویم. تنها نعمتی که برای دار بقاست و هرگز پایان نمیپذیرد، توحید است.

توحید محور حرکت ایشان در سیروسلوک است. بالاترین نعمت و عطیه الهی به انسان، توحید است؛ هرچه بزرگ باشد و هر نعمتی که باشد، هرگز با توحید برابری نمیکند.

اساس دستورات استاد

دستورهای ایشان چگونه بود و بر چه محوری استوار بود؟

همه دستورهای حاجآقا بهصورت مرحلهای و پله‌‌بهپله بود؛ بهطوریکه بر اساس توجه به حضرت حق، از راههای سادهتر تا راههای پیچیدهتر و سختتر و دقیقتر متمرکز بود. ایشان راه رسیدن به این توحید را مانند علامه طباطبایی رضواناللهتعالیعلیه بیان میفرمودند: «راه رسیدن به توحید را از راه معرفت نفس باید طی کرد». این مطلب از روایاتی است که هم از رسول اکرم{صلوات الله علیه} و هم از امیرمؤمنان علی{علیه السلام} در مجامع روایی شیعه و سنی نقل شده است: «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ».[22] ایشان در تفسیر این روایت، وجهی بسیار دقیق و تمیز را میفرمودند که اینگونه نیست که انسان معرفت نفس داشته باشد تا به توحید برسد، بلکه خود معرفت نفس برابر با معرفت خداست؛ بنابراین چنانکه در روایت هم آمده و از آن استفاده میشود، معرفت نفس مساوی با معرفت رب است، نه مقدمه آن.

همه دستورهای ایشان بر همین اساس، بهصورت پلهبهپله بود و سالک را با نفس خودش آشنا میکردند؛ سپس سالک متوجه میشد که مراحل توحید، یکی پس از دیگری طی میشود.

فروتنی استاد

اگر بخواهید از ویژگیهای ایشان به نکتهای اشاره کنید، چه میفرمایید؟

یکی از ویژگیهای ایشان که در کمتر کسی دیدهام، این است که طی حدود بیست سال آشناییمان، درباره خودشان بسیار کم حرف میزدند که این ویژگیِ منحصربهفردی است. معمولاً وقتی خدمت افراد میرسیم، هرچند کم ولی بالاخره از تألیفات و کمالات خودشان صحبتهایی میکنند؛ ولی فقط ایشان و آیتالله بهجت، این دو شخصیت بزرگوار را دیدهام که درباره خودشان بسیار کم سخن میگفتند و اهل کتمان حالات و مشاهدات و خوابهای خود بودند.

سالهای پایانی عمر

ایشان حدود یکی دو سال پیش از رحلتشان در مجلس خصوصی اشارهای به حالات و مشاهدات و خواب خود داشتند و درباره نوشتن زندگینامهشان هم این نکته را فرمودند که: «بنده زندگینامه خود را نه برای اظهار کمال، بلکه برای این مینویسم که به دیگران بگویم تربیت خدا با من چگونه بود و چه عنایتی به من کرد؛ <وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ‏ فَحَدِّثْ>[23]‏ (نعمتهای پروردگارت را بازگو)، دیگر اینکه عبرتی برای افراد باشد و از اینها تنبه پیدا کنند». ایشان در اواخر عمر زندگینامه خودشان را املا فرمودند و آقازادهشان مینوشتند.

در ماه رمضان و روزهای پایانی عمر بابرکت حاجآقا بود که یکی از دوستان خبر دادند که حاجآقا میخواهند به منزل شما تشریف بیاورند. برای ما از سویی مایه خشنودی بود که ایشان میخواهند به ما سرکشی کنند و از سوی دیگر فهمیدم که برای خداحافظی میآیند؛ چون این کار برخلاف رویه ایشان بود. ایشان سالهای سال در منزلشان بودند تا در خدمت و دسترس دوستان باشند و هرکس هروقت خواست بتواند خدمتشان برسد. خبر دادند که ایشان تشریف آوردند. با ویلچر بودند و درحالیکه گوشم نزدیک دهان مبارکشان بود، با صدای بسیار آهسته فرمودند: «من برای وداع آمدهام». این مسئله برایم بسیار تأثرآور بود.

زهد و سادهزیستی استاد

ایشان زاهدی بهتماممعنا بودند که این از اوضاع منزل و درآمدشان کاملاً مشخص بود. ایشان میفرمودند: «من زندگی و خرج و مخارج خودم را طوری تنظیم میکنم که شهریه طلبگی برایم کافی باشد و از آن پسانداز هم میکنم». این شهریه در زمان ما حدود صدهزار تومان است و در زمان ایشان بسیار کمتر از ما بود. با این حال به دوستان میفرمودند: «من میتوانم وضعم را تغییر بدهم و بهتر از این زندگی کنم؛ ولی بیشتر برای شما اینگونهام تا شما هم پس از من زاهد باشید». ظاهراً فرشهایی که در اتاق انداخته بودند و همین الآن هم هست، برای زمان ازدواجشان بود.[24] روزی به حاجآقا گفتند که امروزه این استکان نعلبکیها استفاده نمیشود، فرمودند: «مربوط به جهیزیه و زمان ازدواج است و حالا که از مد افتاده، بگذار ما استفاده کنیم». همچنین پرده‌‌های منزل ایشان، تقریباً برای بیست سال پیش است. خدمت ایشان که رفته بودیم - میدانید که بعضی طلاب بهخصوص در اوائل طلبگی بهدنبال جمع کردن انواع و اقسام کتابها هستند - حاجآقا این مصرع شعر را خواندند: «در رفع حجب کوش نه در جمع کتب». میفرمودند: «استادم، یعنی مرحوم برهان[25]، پس از اینکه از هم جدا شدیم و از تهران به قم آمدم، در نامهای این مصرع شعر را برای من نوشتند. ایشان احتمال میدادند و احساس میکردند که شاید از سیروسلوک و توجه به خدا دور شده باشم؛ چون از تحت تربیت ایشان درآمده بودم. ایشان نمیدانستند با علامه طباطبایی آشنا شده‌‌ام».

درباره زهدشان، ایشان هیچ چیزی را دور نمیانداختند و حتی از پشت کاغذهایی که معمولاً استفاده نمیشد، استفاده میکردند. کوچکترین چیزهایی که بهنحوی استفاده میشد، مثل پیچ، مهره یا سوزن را جمعآوری میکردند و میفرمودند: «روزی به درد میخورد، اینها پیش من است، شما هم اگر لازم داشتید، بگویید».

یکبار یکی از دوستان برای جلسههایی که شبها برگزار میشد و معمولاً برق میرفت، پیکنیکی آورده بودند تا از نور آن استفاده کنند. ایشان پس از جلسه فرمودند: «سریع این را بردار و ببر. اگر این را نبرید، ممکن است خانواده به من بگویند که مثل این را برای خانه تهیه کن و من نمیخواهم پیکنیک برای خانه بخرم».

برخی مخالف تلویزیون بودند، ولی ایشان دراینباره میفرمودند: «برای سرگرمی و تفریح بچهها خوب است و خانواده جز موارد خلاف شرع، مواردِ قابلاستفاده را استفاده کنند. شما هم این کار را بکنید و خشک نباشید. چندین سال است که ما با همین تلویزیون بنجل سر خانواده را گرم کردیم».

توصیه به مطالعه منطق الطیر عطار

آیا در مسائل سلوکی، متن و کتاب خاصی را پیشنهاد میکردند؟

خواندن سالی یکبار رساله منطقالطیر را از دوستان میخواستند؛ ایشان منطقالطیر منظومِ عطار نیشابوری را با قلم خودشان به نثر درآوردند و در بعضی از قسمتهای آن درباره تحمل سختیها و محرومیتهای سیروسلوک میفرمودند که اگر میخواهید راه خداوند را بروید، باید محرومیت بکشید و در پی شهرت و نام و پول و دنیاطلبی نروید؛ بهویژه در مجموعه دستورالعملها به دوستان خاص سفارش فرمودهاند که دنبال کارهایی نروید که شما را به خود مشغول میکند. اگر دیدید کاری شما را مشغول کرد و از خدا غافل شدید و نمیتوانید به سیروسلوک و تربیت دیگران بپردازید، از آن کار بپرهیزید.

فرار از شهرت

درباره فرار از شهرت میفرمودند: «نمیخواهم مرا به کسی معرفی کنید». علت اساسیاش هم این بود که میخواستند همین راه و روش تربیتی را پیش ببرند و معروف شدن را متناقض با آن میدیدند؛ زیرا باور داشتند که اگر مشهور شوند و از شهرهای دیگر به دیدارشان بیایند، نمیتوانند به تربیت شاگردانشان بپردازند؛ بنابراین میفرمودند: به صلاح خودتان است که مرا معرفی نکنید و راضی نیستم آدرس خانه مرا به کسی بدهید. اگر بعضی از رفقا، به رفقای شهرستانی خود آدرس میدادند، با دقت تحقیق میکردند تا طرف را پیدا کنند و او را توبیخ میکردند؛ ازاینرو هنگام تشییع جنازهشان، یکی از دوستانم که بیست سال همدیگر را میشناختیم، از این تعجب کرده بود که حاج آقای سعادتپرور استاد بنده هم بوده و من چیزی به او نگفتهام. این ثمره تربیت خود حاجآقا بود که حتی به دوستان نزدیکمان هم چیزی نمیگفتیم.

استغراق در توحید

اگر بخواهید استاد را در یک جمله توصیف کنید، چه میفرمایید؟

بهترین جمله برای معرفی حاجآقا این است که غرق در توحید بودند؛ یعنی ویژگیهای دیگرشان در شعاع این مقام قرار میگیرد. در سایه توحید به کارهایشان توجه داشتند؛ بنابراین مجتهد بودند، ولی به مجتهد بودن نمینازیدند و ادعایی نداشتند و میفرموند: «خودتان بروید مباحثه و اجتهاد کنید؛ ولی ادعا نکنید، اهل ادعا نباشید»؛ یعنی به وظایف خودتان آشنا شوید و خودتان اجتهاد کنید و اهل نظر بشوید. خودشان واقعاً اینگونه بودند و نکات بکری را از آیات و روایات درمیآوردند؛ ولی افتخارشان اینها نبود. واقعاً دقیقترین مشخصهشان این بود که غرق در توحید بودند. مطلبی را - نکات بکر توحیدی و سخنان قرآن و ائمه؟عهم؟ را- که مینوشتند، مقصودشان این بود که هم برای خودشان باشد و هم برای تربیت و راهنمایی دیگران، و به چیزهای دیگر اهمیتی نمیدادند. به دوستانی که درصدد تألیف برآمده بودند، میفرمودند: «عجله نکنید». یکبار به بنده فرمودند: «من تمام مطالبی را که نوشتهام، قبلاً مشاهده کردهام و مشاهدات خودم را پیاده میکنم». البته مقصودشان این نبود که نکتهبهنکته را مشاهده کرده‌‌ام، بلکه مقصودشان این بود که کلیات این مطالب را پیشتر مشاهده کرده‌‌ام و اکنون آن مشاهدات را با استفاده از آیات و روایات پیاده میکنم. این مطلب را برای بعضی از دوستانی که درصدد تألیف بودند فرموده بودند و همچنین فرمودند: «عجله نکنید، اول صبر کنید به مشاهده این مطالب از جهت توحیدی برسید، بعد آنها را خودتان پیاده و تألیف کنید».

رنجی که در تألیف کتاب پاسداران حریم عشق متحمل شدند

ایشان درباره کتاب پاسداران حریم عشق یا کلمات عرفا بسیار زحمت کشیدند، صدها جلد کتاب را از اول تا آخر ورق زده، مطالعه کرده و نکات اخلاقی و مُذَکِّر را ثبت و نگارش کردهاند. ایشان میفرمودند: «برای نوشتن و تنظیم این کتاب، قسمتهای مربوط به تاریخ تولد و زمان زندگی عرفا مشخص نبود؛ زیرا هر عارفی، زندگینامه عرفای تا زمان خودش را نوشته بود. بنده برای تنظیم تاریخ تولد و زمان زندگی اینها مجبور شدم از معاصرینشان کمک بگیرم. لذا ضعف اعصاب گرفتم و به تبریز رفتم و در کوههای تبریز با بعضی از دوستان عرفانی فقط شعر میخواندیم تا اعصابم درست شود. نمیتوانستم هیچ کار دیگر بکنم تا اینکه حالم درست شد و بعد به کارهای دیگر پرداختیم».

نقدی به حوزههای علمیه و دانشگاه

نکته پایانی درباره مسائل تربیتی که باید مورد توجه متولیان فرهنگی و تربیتی حوزه و دانشگاه قرار گیرد این است که در زندگی این بزرگواران بیندیشیم و ببینیم وقتی طلبهای از اول طلبگی تنها دغدغهاش خودسازی و قرب به خدا و آدم شدن بهصورت فطری است، چرا برنامههای درسی را آنقدر زیاد کنیم و در مسائل تربیتی بیبرنامه باشیم که پس از گذشت دو یا سه سال، همان احساس نیازهای فطری انسان هم به خاموشی گراییده شود و کمکم افول کند و شخص پس از مدتها طلبگی، با مسائل تربیتی اهل بیت؟عهم؟ آشنایی نداشته باشد؟! مهمترین نیاز انسان، خودسازی است، چرا هیچ برنامهای در حوزه و دانشگاه برای این امر ریخته نمیشود؟ چرا برای صرف و نحو و یادگیری دستور زبان به استاد و برنامهریزی نیاز داریم، ولی برای آدم شدن و استحکام عقاید و اخلاقیات، احساس نیاز به برنامهریزی و مسائل تربیتی نمیکنیم؟!

 

[1]. البلدالامین:183.

 

[2]. رسائل عرفانی: 337

 

[3]. عین این عبارت در کتاب شریف جمال آفتاب یافت نشد. ممکن است منظور ایشان اشاره استاد سعادت پرور به این مضمون باشد در قالب و تعابیر دیگری. تعبیری که میتواند نزدیک به همین مضمون باشد در مقدمه کتاب جمال آفتاب چنین است: «در روز پنجشنبه بیست و هشتم جمادى الثّانى یک هزار و سیصد و نود و هفت، با تفأّل به قرآن کریم و الهام از آیه شریفه <وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ، تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً؛ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُون> کار خود را آغاز نمودم، تا اهل دل را حالى، و سالکین را توجّهى حاصل شود». (جمال آفتاب؛ ج‏1: 17)

 

[4]. منظور از کتاب معارف ادعیه، کتابی است که بعدها با عنوان نورهدایت منتشر شد.

 

[5]. منظور قسمت ضمائم کتاب است که پس از خاتمه قرار داده شده است. (ن.ک: جلوه نور: 235)

 

[6]. منظور فصل اول کتاب است تحت عنوان؛ «مقام شهید و فضیلت شهادت». (فروغ شهادت: 9)

 

[7]. بهنظر میرسد منظور همان جلساتی است که با حضور شاگردان خاصّ مرحوم علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} تشکیل میشده است. در این خصوص رجوع شود به مصاحبه آقای فقهی.

 

[8]. ترجمه مذکور به همراه متن عربی آن در سال 1401 از سوی انتشارات آفتاب فطرت در دو مجلد به چاپ رسیده است.

 

[9]. ذیل مصاحبه استاد فیاضبخش معرفی ایشان گذشت. ن.ک: مصاحبه استاد فیاضبخش.

 

[10]. خواجه عبدالله معروف به خواجه حوراء مغربی از عارفان قرن یازدهم یا دوازدهم هجری است. از صفت مغربی پیدا است که ایشان احتمالا اهل بلاد شمال آفریقا بودهاند و چنانکه میدانیم سلسله اهلمعرفت در آن دیار بزرگان فراوانی را به جهان اسلام تقدیم کردهاند. مرحوم استاد سعادتپرور در خصوص ایشان در کتاب خود چنین مینویسند: «خواجه عبد اللَّه، معروف به خواجه حوراء، متخلّص به مغربى اهل معرفت و صاحب کمالات معنوى است. رساله‏اى در توحید و دستورالعمل سالکین از وى به جا مانده که عنوان آن رساله سال 1153 اتفاق افتاده است». (پاسداران حریم عشق، (2191)ج6: 168-169). البته تاریخی که مرحوم استاد در اینجا به آن اشاره فرمودهاند با تاریخ متنی که از رساله مذکور یعنی رساله نور وحدت منتشر کردهاند همخوانی ندارد. متنی که رساله نور وحدت از طریق مرحوم استاد در دست است، با این عبارت آغاز میشود: «شب جمعه مبارک در عُرس خواجه بهاءالدین المعروف به نقشبندى- قدّس اللَّه سرّه العزیز- سوم ربیع الاول فى سنه 1053 [هجرى قمرى‏]، اتفاق افتاد و شروع به اظهار این اسرار واقع شد» (رسائل عرفانی: 131). اینکه کدام نقل نقلی است موثّق نیازمند تحقیق است، هرچند که علیالقاعده قول مسطور در متن رساله ارجح است.

 

[11]. نسخه مشهوری که معمولا مورد رجوع محققین است، تصحیح علامه قزوینی است. تصحیح مرحوم سیدمحمد قدسی غیر از این نسخه رایج است. از خود مرحوم قدسی نقل است که برای فراهم آوردن این تصحیح حدود پنجاه نسخه خطی را پیش چشم داشته است. البته از مشخصات نسخههای مورد استفاده او اطلاعی در دست نیست. (نشست میراث؛ تصحیح خوب، تصحیح بد. فصلنامه نقد کتاب میراث. تابستان 1393. شماره 1و2: 25)

 

[12]. جمال آفتاب. ج1: 22

 

[13]. منظور آیتالله سیدعبدالله جعفری است که پیشتر ذکر ایشان رفت.

 

[14]. بخشی از این یادداشتها که ناظر به متون خاصی نظیر گلشنراز یا حدیث معراج بوده است، بدست خود استاد سعادتپرور یا تکمیل شده است، یا بطور کلی بازنویسی و تالیف شده است. اما قسمتهایی از این جلسات که گویی ناظر به متن خاصّی نبوده است و خود مرحوم استاد در آنها طرح مسئله میکردهاند و علامه پاسخ میفرمودند، در حال تدوین و تبویب و نشر است. چهار مجلد از این مجموعه تحت عنوان ثمرات حیات از سوی انتشارات آفتاب فطرت به چاپ رسیده است.

 

[15]. این کتاب با همین نام از سوی انتشارات احیای کتاب و سپس آفتاب فطرت منتشر شده است.

 

[16]. مرحوم استاد سعادتپرور در مقدمهای که بر کتاب راز دل نگاشتهاند، اینگونه میفرمایند: «استاد اعظم ما علّامه طباطبایى- رحمه اللَّه- نیز که نابغه عصر در علم و عمل و بیان حقایق کتاب و سنت بودند، عنایت خاصّى به بیانات مرحوم شیخ نجمالدین شبسترى داشتند و به توضیحى که در پى خواهد آمد، به توضیح و تبیین ابیات آن پرداخته و شرحى بر آن بیان فرمودند.

غرض ما از این نوشتار، تحریر و تقریر شرحى است که استاد بزرگوار- رحمه اللَّه- در جلسات اخلاقى و توحیدىِ خود در توضیح ابیات منظومه «گلشن راز»، سروده شیخ نجمالدین محمود شبسترى- رحمه اللَّه- بیان فرمودند؛ لیکن نظر به اینکه حضرت استاد- رحمه اللَّه- بنابر دلایلى، بخشى از ابیات اوایل گلشن راز را به اجمال گذراندند، و نیز قسمتى از ابیات دیوان، به خصوص ابیات پایانى را توضیح ندادند، نویسنده این اوراق درصدد برآمد تا قسمت اوّل و آخر را نیز بر اساس برداشتى که از توضیحات آن بزرگوار در بیان حقایق این رساله داشتند، استفاده نموده و شرح دهد، لذا براى جلوگیرى از خلط بین بیانات حضرت استاد با توضیحات نگارنده، بیانات حضرت استاد- رحمه اللَّه- با لفظ «استاد» و توضیحات نویسنده با لفظ «تلمیذ» ذکر مى‏گردد». (رازدل: 7-8)

[17]. پاسداران حریم عشق، ج1: 13

 

[18]. سوره روم، آیه٣٠.

 

[19]. این شرح در مجموعه رسائل عرفانی استاد سعادتپرور به چاپ رسیده است. (ن.ک: رسائل عرفانی: 131)

 

[20]. بحارالانوار، ج‏91: 95.

 

[21]. اقبالالاعمال، ج‏1: 143.

 

[22]. مصباحالشریعة :13.

 

[23]. سوره ضحی، آیه١١.

 

[24]. بنا به شهادت مطلعین، آن فرشها هم سهمالارث همسر استاد سعادتپرور از  مرحوم پدرشان بوده است.

 

[25]. ن.ک: مصاحبه حجتالاسلام تحریری.

 

فهرست مطالب