روز یازدهم: اثر بیداری

دوری از حسرت اخروی

<وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فی‏ غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا یُؤْمِنُونَ>[1]

«و آنان را از روز حسرت- آنگاه که کار از کار بگذرد- بترسان؛ درحالىکه آنان در بى‏خبرى [شدیدى‏] هستند و ایمان نمى‏آورند.»

بیداریِ به موقع

«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: النّاسُ نِیامٌ إذا ماتُوا إنتَبَهُوا»[2]

«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: مردم در خوابند؛ وقتى مردند، بیدار مى‏شوند.»

سخن آیتالله شجاعی{رحمة الله علیه}

با تابش نور یقظه، قلب سالک در برابر عظمت حق و عِزّ قدس او از حالت خاصى برخودار مى‏گردد، جانب حضرت حق را بسیار بزرگ و برتر، و ساحت او را بسیار بالا و بالاتر مى‏بیند، گناه و جرم را بسیار خطرناک، و طاعات و عبادات و مجاهدتهاى خود را بسیار ناقص و آمیخته و ناچیز و نامتناسب با عظمت و جلال او مى‏یابد. در عین مجاهدت به اندازۀ خویش، از افراط در قصور و تقصیر خود شرمسار بوده و براى خود نقطه روشنى در مقام عبودیت نمى‏یابد. از آینده خود و از روز مواجهه با پروردگارش خائف و نگران و مضطرب مى‏باشد. همیشه خود را مجرم و مقصر و شرمنده مى‏بیند. این حالات وجود او را فرا مى‏گیرد. در یقظه ابتدایى به تناسب آن، و در منازل بعدى سلوک و در مدارج عالیه نیز در مرتبه بالاتر و شدیدتر و کاملترى از این حالات برخودار مى‏گردد؛ و این به جاى خود رحمتى از جانب حق است.[3]

با تابش نور یقظه و بیداری سالک، عقل وى به کمک نور یقظه به خطرناک‏ترین و سخت‏ترین دشمن وى که با حیات و سعادت او بازى مى‏کند و حرمان و خسران و هلاکت را براى او تحصیل مى‏نماید، پى برده و آن را «نفس» خود مى‏یابد. او به خوبى این معنى را مى‏فهمد که اصل دشمن او نفس اوست؛ و مى‏یابد که هیچ دشمنى به اندازه «نفس» براى او دشمن نیست.[4]

٭٭٭

«بخت خوابآلود ما بیدار خواهد شد مگر

زان که زد بر دیده آب از روى رخشان شما

با صبا همراه بفرست از رُخت گلدستهای

بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

عمرتان بادا مدام ای ساقیان بزم جم

گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما

ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی

تا ببوسم همچو گردون خاک ایوان شما»[5]

بُشر حافی

بُشر مردى بود خوشگذران و اهل لهو و لعب؛ اغلب اوقات در خانه خود مجلس آوازهخوانى و بزم گناه داشت، روزی حضرت موسىبنجعفر{علیه السلام} از درِ خانۀ او مى‏گذشت، صداى ساز و آواز از منزل بشر شنیده میشد. خدمتکاری از خانه بیرون آمد. حضرت از او پرسیدند: صاحبِ این خانه آزاد است یا بنده؟ گفت: آزاد! فرمود: راست گفتى، اگر بنده بود، از مولایش مى‏ترسید!

خدمتکار وارد خانه شد. بشر در حالى که کنار سفره شراب بود، از علّت دیربرگشتن او پرسید و او جریان را تعریف کرد. کلام امامکاظم{علیه السلام} چنان در قلبش اثر کرد که هراسان با پاى برهنه از منزل بیرون آمد و خود را خدمت حضرت رساند و به دست مبارک امام{علیه السلام} توبه کرد و در زمره زاهدان و عارفان قرار گرفت.[6]

٭٭٭

«ثُمَّ انْتَبَهْتُ‏ بِتَذْکِیرِکَ لِی مِنْ غَفْلَتِی‏، وَ نَهَضْتُ بِتَوْفِیقِکَ مِنْ زَلَّتِی، وَ رَجَعْتُ وَ نَکَصْتُ بِتَسْدِیدِکَ عَنْ عَثْرَتِی»[7]

«به وسیلۀ یاد تو از غفلت و فراموشى بیدار شدم؛ و با توفیق تو از لغزش برخاستم، و با راهنمایی تو از وادی گناه رهایی یافتم.»

 

[1]. مریم، 39.

 

[2]. شرحالکافی، ج‏9، ص170.

 

[3]. مقالات، ج2، ص54.

 

[4]. همان، ص58.

 

[5]. دیوان حافظ، غزل 2.

 

[6]. روضاتالجنات، ج2، ص130؛ به نقل از: توبه، آغوش رحمت، ص167.

 

[7]. الصحیفةالسجادیة، ص70 (دعای 13).

 

فهرست مطالب