روز بیست‏ویکم: پذیرش توبه

آمرزندۀ مهربان

<نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ>[1]

«به بندگانم خبر ده که: یقیناً من [نسبت به مؤمنان‏] بسیار آمرزنده و مهربانم.»

تائب، محبوب خداوند

«قالَ رَسولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: لَیسَ شَی‏ءٌ أحَبَّ إلى‏ اللَّهِ مِن مُؤمنٍ تائبٍ أو مُؤمنةٍ تائبةٍ.»[2]

«رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: نزد خدا چیزى محبوبتر از مرد یا زن مؤمن توبه‏گر نیست.»

سخن علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}

خداى تعالى مى‏دانست که بشر اگر به حال خود واگذار گشته و دستگیرى نشود، در پرتگاه شقاوت و خطر سقوط دورى از خدا و در کنج مسکنت قرار مى‏گیرد؛ همچنانکه در آیه زیر به آن اشاره نموده است: <لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ 4 ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ>[3]؛ خداى تعالى مى‏دانست که نزدیکشدن بشر به منزلگاه کرامت و استقرارش در مستقر سعادت موقوف بر این است که از آنچه او را به خطرهاى نامبرده مى‏افکند، منصرف شود و اگر هم مبتلا بدان شده، از آن دل برکَنَد و به سوى پروردگارش رجوع کند؛ به همین جهت، خداى سبحان باب توبه را فتح نمود؛ توبه از کفر و شرک و توبه از فروعات آن که همان گناهان باشد. توبه به معناى رجوع به خداى سبحان و دل‏زدهشدن از لوث گناه و تاریکى و دورى از خدا و شقاوت مشروط بر این است که قبلا انسان به وسیله ایمانآوردن به خدا و روز جزا خود را در مستقر دار کرامت و در مسیر تنعم به اقسام نعمت اطاعتها و قربت‏ها قرار داده باشد؛ به عبارتى دیگر، موقوف بر این است که قبلا از شرک و از هر گناهى توبه کرده باشد؛ چنانکه فرمود: <وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ>[4]؛ اى مؤمنین! همگى به سوى خدا توبه برید! تا شاید رستگار گردید.[5]

٭٭٭

«شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام

تا نگردد ز تو این دیر خراب، آلوده

به طهارت گذران منزل پیری و مکن

خلعت شیب به تشریف شباب، آلوده

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق

غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به درآی

که صفایی ندهد آب تراب آلوده»[6]

ابولبابه

زمانی که جنگ خندق به پایان رسید، رسول خدا{صلوات الله علیه} به مدینه مراجعت کرد. هنگام ظهر امین وحی نازل شد و فرمان جنگ با یهودیان پیمانشکن بنیقریظه را از جانب حضرت حق اعلام کرد. همان وقت رسول اسلام مسلح شده و به مسلمانان دستور دادند: باید نماز عصر را در منطقۀ بنیقریظه بخوانید! دستور پیامبر انجام گرفت و ارتش اسلام، بنیقریظه را به محاصره کشید. مدت محاصره طولانی شد. یهودیان به تنگ آمدند و به رسول حق پیام دادند: ابولبابه را نزد ما فرست تا دربارۀ وضع خود با او مشورت کنیم. رسول خدا به ابولبابه فرمودند: نزد همپیمانان خود برو و ببین چه میگویند! ابولبابه وقتی وارد قلعه شد، یهودیان پرسیدند: صلاح تو دربارۀ ما چیست؟ آیا تسلیم پیامبر{صلوات الله علیه}شویم تا هرچه مایل است نسبت به ما انجام دهد؟ جواب داد: آری، تسلیم او شوید؛ ولی به همراه این جواب با دست خود به گلویش اشاره کرد؛ یعنی در صورت تسلیم بلافاصله به قتل میرسید. اما در همان لحظه از عمل خود پشیمان شد و فریاد زد: وای بر من که به خدا و پیامبر خیانت کردم! زیرا حق نداشتم اسرار را فاش و امر پنهان را آشکار کنم. از قلعه بیرون آمد و به جانب مدینه رفت. وارد مسجد شد و با ریسمانی گردن خود را به یکی از ستونهای مسجد بست (ستونی که بعدها معروف به ستون توبه شد). گفت: خود را آزاد نکنم مگر اینکه توبهام پذیرفته شود یا بمیرم. رسول خدا از تأخیر ابولبابه جویا شد. داستانش را عرضه داشتند. فرمودند: اگر نزد من میآمد از خداوند برای او طلب آمرزش میکردم، اما اکنون بهجانب خدا روی آورده و خداوند نسبت به او سزاوارتر است؛ هرچه خواهد دربارهاش انجام دهد. ابولبابه در مدتی که به ریسمان بسته بود روزها را روزه میگرفت و شبها بهاندازهای که بتواند خود را حفظ کند، غذا میخورد. دخترش شبها برایش غذا میآورد و وقت نیاز به وضو، او را باز میکرد. شبی در خانۀ امسلمه آیۀ پذیرفتهشدن توبۀ ابولبابه به رسول خدا نازل شد: <وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیئاً عَسَی الله أَنْ یتُوبَ عَلَیهِمْ إِنَّ الله غَفُورٌ رَحِیمٌ>[7]؛ پیامبر{صلوات الله علیه} به امسلمه فرمودند: توبۀ ابولبابه پذیرفته شد؛ امسلمه سر از حجره بیرون کرد و قبولی توبه را به ابولبابه بشارت داد. ابولبابه خدا را به این نعمت سپاس گفت. چندنفر از مسلمانان آمدند تا او را از ستون باز کنند؛ اما ابولبابه مانع شد و گفت: به خدا سوگند نمیگذارم مرا باز کنید، مگر اینکه رسول خدا بیاید و مرا آزاد کند. پیامبر آمدند و فرمودند: توبهات قبول شد، اکنون مانند وقتی هستی که از مادر متولد شدهای؛ سپس ریسمان از گردنش باز کردند. ابولبابه گفت: یا رسولالله! اجازه میدهی تمام اموالم را در راه خدا صدقه بدهم؟ فرمودند: نه؛ اجازۀ دوسوم مال را گرفت، فرمودند: نه؛ اجازۀ پرداخت نصف مال را گرفت؛ فرمودند: نه؛ یکسوم آن را درخواست کرد؛ حضرت اجازه دادند.[8]

٭٭٭

<قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی>[9]

«گفت: پروردگارا! به خود ستم کردم؛ پس آمرزشت را نصیب من فرما!»

روز بیست‏ودوم: پذیرش توبه

غفاریت خداوند

<وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَحِیمًا>[10]

«و هرکس کار زشتى کند یا برخود ستم ورزد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را بسیار آمرزنده و مهربان خواهد یافت.»

بهترین خطاکار

«قالَ رَسولُ الله{صلوات الله علیه}: کُلُّ بَنی آدمَ خَطّاءٌ، وَ خَیرُ الخَطّائینَ التَّوّابونَ.»[11]

«رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: همه آدمیان خطا مى‏کنند و بهترین خطاکاران، توبهکنندگان هستند.»

سخن ملااحمدنراقی{رحمة الله علیه}

بدان که توبه از معاصى، سرمایه سالکین و اوّل مقامات دین است. مشرق[12] و نور قرب پروردگار عالمیان، کلید استقامت در راه دین و ایمان، موجب محبّت حضرت بارى، و سبب نجات و رستگارى است. خداى تعالى مىفرماید: <إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ التَّوّٰابِینَ>[13]؛ همانا خدا توبهکنندگان را دوست مىدارد. از حضرت پیغمبر{صلوات الله علیه} مروى است که توبهکننده دوست خداست و توبهکنندۀ از گناه مانند کسى است که هیچ گناهى از براى او نباشد. اخبار بىحدّ و حصر نیز در وجوب توبه از هر گناهى وارد شده و عقل سلیم و طبع مستقیم نیز دلالت بر وجوب آن مىکند؛ زیرا شکى نیست که تحصیل هر چیزى که رسیدن به سعادت ابدیّه و نجات از شقاوت سرمدیّه موقوف بر آن است، واجب و لازم است. شبههاى نیست که سعادتى جز لقاى پروردگار و انس با او وجود ندارد؛ پس هرکه محروم از قرب وصال و ممنوع از مشاهده جلال و جمال ایزد متعال باشد، از جملۀ اشقیاست و به آتش دورى و آتش جهنم معذب است و هیچ چیزی جز گناهان باعث دورى نمىگردد؛ و چاره آنها فقط توبه و انابه است. پس به حکم عقل، توبه بر هر کسى که مرتکب معصیتى شده باشد، واجب عینى است. چگونه توبه واجب نباشد و حال آنکه اعتقاد به وجوب اجتناب از معاصى و مضرّات آنها از جمله ایمان است![14]

٭٭٭

«بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ

گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ

این درگه ما درگه نومیدی نیست

صدبار اگر توبه شکستی بازآ»[15]

داستان اجرای حد و بخشش شخص گناهکار

امیرمؤمنان{علیه السلام} در جمع یارانش بود که مردى آمد و گفت: اى امیرمؤمنان! من با پسرى لواط کرده‌‌ام، مرا پاک کن! امام فرمود: اى مرد! به خانه‏ات برو؛ شاید صفرا بر تو غلبه کرده است. روز بعد دوباره آن مرد آمد و گفت: امیرمؤمنان! من با پسرى ‏برآمده‏ام؛ مرا پاک کن! امام همان پاسخ دیروز را تکرار فرمود. آن مرد اعتراف خود را دوبار در روزهای بعدی تکرار کرد. بار چهارم امام به او فرمود: اى مرد! پیامبر خدا {صلوات الله علیه}دربارۀ افرادى مانند تو، یکى از سهحکم را به کار برده است؛ هر کدام را که مى‏خواهى، برگزین! او پرسید: آن سهحکم چیست؟ فرمود: زدن گردن با شمشیر، پرتابکردن ‏از کوه با دست ‏و پای بسته، و سوزاندن با آتش. پرسید: کدامیک بر من سخت‏تر خواهد بود؟ فرمود: بهآتشسوزاندن. گفت: من همین را برگزیدم. فرمود: براى این مجازات آماده باش! برخاست و دورکعت نماز خواند و آنگاه به تشهّد نشست و گفت: خداوندا! من گناهى کرده‏ام که تو آن را مى‏دانى؛ من از آن ترسیدم و پیش وصى پیامبرت آمدم و از وى خواستم که مرا پاک گرداند؛ وى ‏مرا بین سهنوع مجازات مخیّر کرد. خداوندا! من دردناکترینِ آنها را برگزیدم؛ از تو مى‏خواهم که آن را کفّارۀ گناهم قرار دهى و در آخرت مرا به‏آتشت نسوزانى. آنگاه برخاست و درحالىکه گریه مى‏کرد، در گودالى که امیرمؤمنان{علیه السلام} کنده بود، نشست و مى‏دید که آتش در اطرافش زبانه مى‏کشد. امیرمؤمنان و همۀ یاران وى گریستند. حضرت به او فرمود: اى‏ مرد! برخیز که فرشتگان آسمان و زمین را گریاندى؛ خداوند تو را بخشید؛ برخیز و دوباره مرتکب چنین گناهی نشو![16]

٭٭٭

<قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ>[17] 

«گفتند: پروردگارا! ما بر خود ستم ورزیدیم، و اگر ما را نیامرزى و به ما رحم نکنى مسلماً از زیانکاران خواهیم بود.»

روز بیست‏وسوم: پذیرش توبه

محبت الهی به توبهگر

<إِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرین‏>[18]

«یقیناً خدا کسانى را که بسیار توبه مى‏کنند، و کسانى را که خود را [با پذیرش انواع پاکى‏ها از همه آلودگى‏ها] پاکیزه مى‏کنند، دوست دارد.»

ورود به دایره محبوبین

«قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ{علیه السلام}: تُوبُوا إِلَى اللَّهِ؟عز؟ وَ ادْخُلُوا فِی مَحَبَّتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ‏ وَ الْمُؤْمِنُ تَوَّابٌ.»[19]

«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: به سوی خدای؟عز؟ توبه کنید و خود را به دریای محبت الهی بیفکنید؛ زیرا خداوند توبهکاران و پاکیزگان را دوست دارد؛ و مؤمن توبهکننده است.»

سخن آیتالله شجاعی{رحمة الله علیه}

با حصول یقظه، همۀ این ضلالتها و انحرافها و در مجموع، مسیر هلاکتبار و دردآورى که انسان در پیش گرفته و در پیش داشته، روشن مى‏گردد. اینجاست که دیگر نمى‏تواند آرام بگیرد و به راهى که در پیش گرفته، ادامه دهد. بدون اینکه فرصت از دست رود، به فکر مى‏افتد چه باید کرد؟ و چه راهى باید در پیش گرفت؟ و آیا جز توبه و بازگشت، راه دیگرى هست؟! مى‏بیند باید تا فرصت تمام نشده توبه کرد، و باید ناامید نگشت، و باید در فرصت باقىمانده در نجات خود کوشش نمود. او مى‏بیند اگر توبه نکند، ظلم بر خود نموده است و این ظلم از ظلمى که تا به حال نسبت به خود داشته، بزرگتر است. اینجاست که سالک بیدار قدم دوم را برداشته و توبه مى‏کند و از راهى که تا به حال در پیش گرفته بود، برمى‏گردد و روى به خداى متعال مى‏آورد. و این بازگشت در حقیقت از یقظه و بیدارى، و از معرفت خاصى که با تابش نور یقظه بر باطن حاصل شده، منبعث مى‏گردد.[20]

٭٭٭

«ای پیک راستان خبر سرو ما بگو

احوال گل به بلبل دستانسرا بگو

ما محرمان خلوت انسیم، غم مخور

با یار آشنا سخن آشنا بگو

گر دیگرت بر آن در دولت گذر بود

بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو

هرچند ما بدیم تو ما را بدان مگیر

شاهانه ماجرای گناه گدا بگو

بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان

با این گدا حکایت آن پادشا بگو»[21]

قاتل حمزه{علیه السلام}

«وحشی» و یارانش پس از بهشهادترساندن حمزه{علیه السلام} (عموی پیامبر{صلوات الله علیه}) به مکه فرار کردند؛ اما سرانجام از عمل خود پشیمان شدند و نامهای به پیامبر اسلام{صلوات الله علیه} نوشتند که ما بر کردۀ خود پشیمانیم و علاقهمندیم به آیین اسلام رو کنیم؛ ولی یکی از آیات قرآن مانع ماست؛ آنجا که میفرماید: <وَ الَّذِینَ لا یدْعُونَ مَعَ الله إِلهاً آخَرَ وَ لا یقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ الله إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا یزْنُونَ>[22]؛ و آنانکه معبود دیگری را با خدا نمیپرستند و کسی را که خدا خونش را حرام کرده است، جز بهحق نمیکشند و زنا نمیکنند؛ چون ما مرتکب گناهِ شرک و قتل و زنا شدهایم، امید به رحمت نداریم. در جواب نامۀ وحشی این آیه نازل شد: <إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِک یبَدِّلُ الله سَیئاتِهِمْ حَسَناتٍ>[23]؛ مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند که خدا بدیهایشان را به خوبیها تبدیل میکند. پیامبر{صلوات الله علیه} شخصی را مأمور کرد تا به مکه رفته و این آیه را برای وحشی و یارانش بخواند. پس از آنکه از آیۀ مورد نظر باخبر شدند، گفتند: این شرطی شدید و تکلیفی دشوار است؛ ما میترسیم از عاملان به این آیه نباشیم. حقتعالی این آیه را فرستاد: <إِنَّ الله لا یغْفِرُ أَنْ یشْرَک بِهِ وَ یغْفِرُ ما دُونَ ذلِک لِمَنْ یشاء>[24]؛ مسلماً خداوند کسی را که به او شرک ورزیده، نمیآمرزد و غیر آن را برای هرکس که بخواهد میآمرزد. وقتی پیامبر{صلوات الله علیه} این آیه را فرستاد، گفتند: میترسیم از این گروه نباشیم. در این هنگام این آیه نازل شد: <قُلْ یا عِبادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ الله إِنَّ الله یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ>[25]؛ بگو: ای بندگان من که [با ارتکاب گناه] بر خود زیادهروی کردید! از رحمت خدا ناامید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را میآمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.[26]

٭٭٭

<قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنَا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ>[27] 

«[موسى‏] گفت: پروردگارا! مرا و برادرم را بیامرز، و ما را در رحمتت درآور، که تو مهربان‏ترین مهربانانى.»

روز بیست‏وچهارم: پذیرش توبه

رحمت الهی

<وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ>[28] 

«از پروردگارتان آمرزش بطلبید، سپس به سوى او بازگردید! زیرا پروردگارم مهربان و بسیار دوستدار [توبه‏کنندگان‏] است.»

خوشحالی خداوند از توبه عبد

«قالَ الإمامُ الباقِرُ{علیه السلام}: إنَّ اللَّهَ تعالى‏ أشَدُّ فَرَحاً بتوبةِ عبدِهِ مِن رَجُلٍ أضَلَّ راحِلَتَهُ وَ زادَهُ فی لیلةٍ ظَلْماءَ فوَجَدَها، فاللَّهُ أشَدُّ فَرَحاً بتَوبَةِ عبدِهِ مِن ذلکَ الرّجُلِ براحِلَتِهِ حِینَ وجَدَها.»[29]

«امامباقر{علیه السلام} فرمود: شادمانی خداوند از توبه بنده‏اش بیشتر از شادمانی مردى است که در شب تار، شتر و رهتوشۀ خود را گم کند و سپس آن را بیابد. خداوند از توبۀ بندۀ خود شادمانتر از مردی است که شتر خود را پیدا میکند.»

سخن آیتالله شهیدمطهری{رحمة الله علیه}

اگر جایی از بدن ما زخم شود، پشت سرش‏ این دستگاه شروع می‏کند به کارکردن و آن نسجهایی را که از بین رفته، از نو می‏سازد؛ و الا اگر چنین نبود، کسی در دنیا نمی‏توانست زندگی کند؛ یعنی اگر یکزخم کوچک در یکجای بدن انسان پیدا می‏شد، تا آخر عمر همراه‏ وی بود؛ مثل بعضی افراد که برخی بیماریها را پیدا میکنند و تا آخر عمر همراهشان است. مثلا بیماری قند اگر شدید باشد، دیر التیام پیدا می‏کند. حال انسان حساب کند که اگر خدا بدن را اینطور نساخته بود که فورا جبران‏ کند، چنانچه دستش به اندازۀ سر سوزن زخم می‏شد، تا آخر عمر همان زخم‏ به همان حال بود و باز بود و خون می‏آمد. خدای متعال جبّار است؛ به معنای اینکه جبرانکننده است و این حالت‏ جبرانکنندگی در جمیع شئون زندگی‏ انسان هست. خودِ قبول توبه، مظهر جباریت خداوند است. گناه به منزلۀ‏ شکستگی در روح انسان است؛ به منزلۀ قطعهقطعهشدن و پارهشدن روح انسان‏ است. اگر بنا بود یکچیز همینقدر که شکست، برای همیشه شکسته باقی بماند، خیلی کارها زار بود؛ ولی همینقدر که انسان به درگاه الهی برود و توبه و استغفار کند، خدای متعال به آن لطف خودش، به آن جبّاریتی که‏ دارد، اصلاحش می‏کند؛ از نو رفویش می‏کند؛ مثل فرشی که سوراخ شده باشد و بعد رفوگر ماهر بیاید آن را دقیق رفو کند.[30]

٭٭٭

«بیار باده که رنگین کنیم جامه دلق

که مست جام غروریم و نام هشیاری است

نبستهاند در توبه، حالیا برخیز

که توبه وقت گل از عاشقی ز بیکاری است

سحر کرشمه وصلش به خواب میدیدم

زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است»[31]

ترس از گرمای جهنم

یکی از نیکان را دیدند که زیاد گریه میکند و فراوان اشک میریزد؛ گفتند: سبب این همه گریه و ناله چیست؟ گفت: اگر خداوند به من بفرماید: «به خاطر گناهانت برای همیشه تو را در حمامی گرم حبس میکنم»، سزاوار است اشک چشمم تمام نشود؛ ولی چه کنم که تهدید کرده که گناهکار، اهل عذاب و مستحق جهنم است؛ جهنمی که آتشش هزارسال سرخ شد؛ هزارسال روی آن کار کردند تا سپید شد و هزارسال دیگر بر آن دمیدند تا سیاه شد؛ من با آن سیاهچال چه کنم؟ تنها امید من برای نجات از آن عذاب سخت، توبه و انابه و عذرخواهی از خداوند است.[32]

٭٭٭

<قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخَاسِرِینَ>[33]

«نوح گفت: پروردگارا! من از اینکه چیزى را که به آن علم ندارم از تو بخواهم، به تو پناه مى‏برم؛ و اگر مرا نیامرزى و بر من رحم نکنى از زیانکاران خواهم بود.»

روز بیست‏وپنجم: پذیرش توبه

رحمت الهی

<أَفَلَا یَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ>[34]

«آیا به سوى خدا بازنمى‏گردند، و از او درخواست آمرزش نمى‏کنند؟ و حال آنکه خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.»

محبوبترین بنده

«قالَ الإمامُ الباقرُ{علیه السلام}: إنَّ مِن أحَبِّ عِبادِ اللَّهِ إلى‏ اللَّهِ المُفَتَّنَ التّوّابَ.»[35]

«امامباقر{علیه السلام} فرمود: از جمله محبوبترین بندگان نزد خداوند، گناهکار توبه‏گر است.»

سخن آیتالله مظاهری؟حفظ؟

خداوند متعال از سر رحمت، لطف و مهربانی خویش اشتیاق فراوانی نسبت به بازگشت و توبۀ بندگان دارد. ازاینرو در قرآن کریم برای توبه، بالاترینِ تشویقها را به کار میگیرد و مکرّراً بندگان را به سمت خویش فرا میخواند و آنان را به پیوستن به رحمت بیمنتهای الهی ترغیب مینماید. پروردگار عالم علاوه بر اینکه با بندگان خود عهد کرده که گناهان توبهکننده را بیامرزد و او را به محض بازگشت مورد عفو خویش قرار دهد، به کسی که توبۀ واقعی نماید یا تصمیم آن را داشته باشد، سلام و درود میفرستد: <وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رحیم>[36]؛ به راستی چه خدای مهربان و بزرگواری که علاوه بر بخشش بندۀ گناهکار به او سلام هم میکند. خدای سبحان بندهای را که در پیشگاهش حالت تضرّع و سرافکندگی دارد، دوست دارد و در قرآن شریف، علاوه بر اظهار محبّت به او، وی را مطهّر میداند و به این ترتیب، بهترین درجه را به او عطا فرموده است.

به وسیلۀ توبه، خداوند رحمان و رحیم، پروندۀ سیاه و پر از گناه انسان را به پروندۀ درخشانِ پر از حسنات مبدّل میسازد. افزونبراین، گناه هرچه بزرگ و فراوان باشد، رحمت و عفو خداوند از آن بزرگتر است و خدا وعده داده است که همۀ گناهان را میبخشد.[37]

٭٭٭

«سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی

گفت باز آی که دیرینۀ این درگاهی

همچو جم جرعۀ مِی کش که ز سرّ ملکوت

پرتو جام جهانبین دهدت آگاهی

بر در میکده رندان قلندر باشند

که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی»[38]

توبۀ قلدر

در محلات پایین شهر تهران مردی زورمند، قلدر و زورگو زندگی میکرد که اغلب قلدران تهران از او حساب میبردند و در دعواها و چاقوکشیها محکوم او بودند. او از مشروبخواری، قمار، پولزورگرفتن، دعوا و ستم به مردم امتناعی نداشت. او در اوج قدرت و قلدری بود که بارقۀ رحمت حق و لطف حضرت محبوب و جاذبۀ عنایت دوست دلش را ربود. آنچه به دست آورده بود، تبدیل به پول نقد کرد و همه را در چمدانی گذاشت و مشرف به شهر قم برای توبه و انابه شد. به محضر آیتالله بروجردی{رحمة الله علیه} رفت و با زبان مخصوص به خودش به آن عالم بیدار گفت: آنچه در این چمدان است از راه حرام به دست آمده؛ اغلب صاحبانش را نمیشناسم؛ شدیداً بر من سنگینی میکند؛ به محضر شما آمدهام که وضعم را اصلاح و راه توبه و انابه را به من بنمایانید. مرجع شیعه که از ملاقات با اینگونه افراد باصفا خوشحال میشد به او فرمود: نه تنها این چمدان پول، بلکه لباسهایت -به جز پیراهن و شلوار تنت- را در اینجا بگذار و برو! او هم لباسها را درآورد و با یک پیراهن و شلوار، از آن بزرگوار خداحافظی کرد که به تهران بیاید. آیتالله بروجردی درحالیکه به خاطر توبۀ واقعی آن قلدر اشک به دیده داشت، او را صدا زد و مبلغ پنجهزارتومان از مال خالص خودش را به او عنایت فرمود و وی را با حالی غرق در خشوع و اخلاص دعا کرد.

او به تهران برگشت؛ درحالیکه غرق در فروتنی و تواضع و خاکساری و محبت شده بود، پنجهزارتومان را مایۀ کسب حلال قرارداد و به‌‌تدریج در کسب مشروع پیشرفت نمود تا سرمایۀ قابل توجهی به هم زد. ابتدای هرسال خمس درآمدش را میپرداخت و در ضمن به مستمندان و دردمندان هم کمک قابل توجهی میکرد. رفتهرفته به مجالس مذهبی راه پیدا کرد و عاقبت، بنیانگذار یکی از جلسات مهم مذهبی تهران شد.

در حدود سال 1367 شمسی به بستر بیماری افتاد. به نقل اهل و عیالش نزدیک به نیمساعت مانده به مرگش، به محضر حضرت سیدالشهدا{علیه السلام} عرضه میدارد: از گذشتهام توبه کردم، به سلک نوکرانت درآمدم، در دربارت خدمتی خالصانه کردم، و ثلث مالم را به صورت پول نقد برای مدتی طولانی در صندوق قرضالحسنهای جهت ازدواج جوانان قراردادم، آرزویی ندارم جز اینکه لحظه خروج از دنیا جمالت را ببینم و بمیرم. چند نفسی مانده به مرگ باحالی خوش، سلامی عاشقانه به حضرت حسین{علیه السلام} داد و درحالیکه لبخند ملیحی بر لب داشت، جان به جانآفرین تسلیم کرد.[39]

٭٭٭

«وَ اجعَلْنا مِن الّذینَ غَرَسُوا أشْجَارَ الخَطایا نُصْبَ رَوامِقِ القلوبِ، وَ سَقَوها مِن ماءِ التّوبَةِ، حتّى‏ أثْمَرَتْ لَهُم ثَمَرَ النَّدامَةِ، فأطْلَعْتَهُم على‏ سُتورِ خَفِیّاتِ العُلى‏، وَ آمَنْتَهم المَخاوِفَ وَ الأحْزانَ... فأبْصَروا جَسِیمَ الفِطْنَةِ، وَ لَبِسُوا ثَوبَ الخِدْمَةِ.»[40]

«خدایا! ما را از کسانى قرار ده که ‏درختهاى گناهان را در برابر دیدگان دل خود نشاندند و با آب توبه آبیارى‏شان کردند؛ تا آنکه میوۀ پشیمانى برایشان بهبار آورد؛ در نتیجه، ایشان را از نهان‏هاى عالم بالا آگاه ساختى و از ترسها و اندوهها ایمنشان گردانیدى... پس به هوشیارى بزرگى دست یافتند و جامۀ خدمتگزارى به تن کردند.»

روز بیست‏وششم: پذیرش توبه

تواببودن خداوند

<فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا>[41]

«پس پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح گوى، و از او آمرزش بخواه، که او همواره توبه‏پذیر است.»

محبت خداوند به توبهگر

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}:‏ مَثَلُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ اللَّهِ؟عز؟ کَمَثَلِ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَ اللَّهِ؟عز؟ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِکَ وَ لَیْسَ شَیْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ مُؤْمِنٍ تَائِبٍ أَوْ مُؤْمِنَةٍ تَائِبَةٍ.»[42]

«رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: مؤمن در نزد خداوند؟عز؟ مانند ملک مقرب است، بلکه بالاتر؛ و چیزی نزد خداوند محبوبتر از مؤمن (مرد و زن) توبهکننده نیست.»

سخن آیتالله محمدتقی آملی{رحمة الله علیه}

مادامی که چرک معصیت به مغز روح فرو نرفته و ظلمت کفر، نور ایمان را زایل نگردانیده است، میتوان روح را در حمام توبه برد و با آب تضرع و زاری به درگاه ایزدی و صابون استغفار و معذرتخواهی، او را شستشو داد تا رفع کثافات و نجاسات شده و به صورت اولیۀ خویش برگردد. نزد عقل واضح است که اگر به این طریق شستشو داده شود، توبه به درگاه حضرت احدیت مورد قبول واقع خواهد شد؛ چنانچه لباس کثیف و آلوده به چرک را چون با صابون شستیم، پاک و تمیز میشود. یکمرتبه با زبان دل توبهکردن، بهتر است از صدهاهزار استغفار به زبان بیتوجه قلب؛ و باید کاری کرد که دل و زبان یکی شود.[43]

«گر من گنه جمله جهان کردستم

عفو تو امیدست که گیرد دستم

گفتی که به روز عجز دستت گیرم

عاجزتر از این مخواه که اکنون هستم»[44]

در کنار کعبه

امامصادق{علیه السلام} میفرمایند: در حرم خدا کنار مقام ابراهیم{علیه السلام} نشسته بودم. پیرمردی آمد که تمام عمرش را به گناه گذرانده بود؛ به من نظری انداخت و گفت: «نِعمَ الشفیعُ إلی اللهِ للمذنبین»؛ برای اهل گناه، شفیع خوبی نزد خداوند هستی! آنگاه پردۀ کعبه را گرفت و اشعاری به این مضمون زمزمه کرد: «ای خدای مهربان! به حق جد امام ششم، به حق قرآن، به حق علی و حسن و حسین و زهرا، و به‌‌ حق امامان؟عهم؟ از خطاهای بندۀ گناهکارت بگذر!». شنیدم هاتفی میگوید: ای پیرمرد! گرچه گناهت عظیم بود ولی همۀ آن را به حرمت آنان که مرا به آنها سوگند دادی، بخشیدم؛ اگر عفو گناه تمام اهل زمین را از من درخواست میکردی، میبخشیدم، مگر پیکنندۀ ناقۀ صالح و قاتلان انبیا و ائمه؟عهم؟.[45]

٭٭٭

«وَ اجْعَلْنا مِن الّذینَ... قَطَعوا أسْتارَ نارِ الشَّهَواتِ بنَضْحِ ماءِ التَّوبَةِ، وَ غَسَلوا أوْعِیَةَ الجَهلِ بِصَفْوِ ماءِ الحَیاةِ.»[46]

«و ما را از آنان قرار ده که... پرده‏هاى آتشِ خواهشهاى نفس را با ریختن آب توبه گسستند و ظرفهاى نادانى را با زلال آب زندگى شستند.»

روز بیست‏وهفتم: پذیرش توبه

نقش توسل در توبه

<قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ 97 قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ>[47] 

«گفتند: اى پدر! آمرزش گناهانمان را بخواه، بى‏تردید ما خطاکار بوده‏ایم. (97) گفت: براى شما از پروردگارم درخواست آمرزش خواهم کرد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.»

خوشحالی حق متعال

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: اللَّهُ أَفْرَحُ‏ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ مِنْ رَجُلٍ نَزَلَ فِی أَرْضٍ دَوِّیَّةٍ مُهْلِکَةٍ فَفَقَدَ رَاحِلَتَهُ فَطَلَبَهَا حَتَّى اشْتَدَّ عَلَیْهِ الْحَرُّ وَ الْعَطَشُ مَا شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى قَالَ أَرْجِعُ إِلَى مَکَانِی الَّذِی کُنْتُ فِیهِ فَأَنَامُ حَتَّى أَمُوتَ فَوَضَعَ رَأْسَهُ عَلَى سَاعِده یَمُوتَ فَاسْتَیْقَظَ فَإِذَا رَاحِلَتُهُ عِنْدَهُ عَلَیْهَا زَادُه‏ وَ شَرَابُهُ فَاللَّهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ مِنْ هَذَا بِرَاحِلَتِهِ وَ زَادِه‏.»[48]

«پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: خداوند متعال نسبت به توبۀ بنده مؤمنش خوشحالتر از مردی است که در بیابان مرگبارى فرود آید و مرکب و زاد راه خویش را گم کند و در پى آنها بگردد تا گرما و تشنگى بر او بینهایت چیره گردد؛ او به خود گوید: به مکان خویش بازگردم و در انتظار مرگ بمانم؛ سر بر دست نهد و منتظر مرگ شود؛ سپس دیده بگشاید و ناگاه مرکب و زاد خود را بیابد؛ او چه اندازه شادمان خواهد شد؟! خداوند از توبۀ بنده مؤمن خویش‏ فزونتر از این شخص شادمان گردد.»

 

سخن مقام معظم رهبری؟حفظ؟

گناهانی که انسان انجام میدهد، این تخلّفهای گوناگون، این کارهایی که ناشی از شهوترانی، دنیاطلبی، طمعورزی، حرصورزیدن به مال دنیا، چسبیدن به مقام دنیا، بخل نسبت به داراییهای موجود در دست آدمی و نیز حسد و حرص و غضب است، به طور قطعی دو اثر در وجود انسان میگذارد: یکاثر، معنوی است که روح را از روحانیت میاندازد، از نورانیت خارج میکند، معنویت را در انسان ضعیف میکند و راه رحمت الهی را بر انسان میبندد. اثر دیگر این است که در صحنه مبارزات اجتماعی، آن جایی که حرکت زندگی احتیاج به پشتکار و مقاومت و نشاندادن اقتدار اراده انسان دارد، این گناهان گریبان انسان را میگیرد و اگر عامل دیگری نباشد که این ضعف را جبران کند، انسان را از پا درمیآورد. البته گاهی ممکن است عاملهای دیگری مثل یکصفت و یا کار خوب در انسان باشد که جبران کند. بحث بر سر آن موارد نیست؛ اما گناه فینفسه اثرش این است. آن وقت خدای متعال نعمت بزرگی به انسان داده که نعمت مغفرت است و فرموده است: اگر شما از این کاری که کردید -که اثر این کار باید بماند- پشیمان شُدید، باب توبه و استغفار باز است. شما با گناهی که مرتکب میشوید، مثل این است که زخمی به بدن خودتان زده و میکروبی را وارد بدنتان کرده باشید؛ بیماری اجتنابناپذیر است. اگر میخواهید اثر این زخم و این بیماری و این ضربه، در وجود شما از بین برود، خدای متعال بابی باز کرده و آن باب توبه، استغفار، انابه و بازگشت به خداست. اگر برگردید، خدای متعال جبران خواهد کرد. این، نعمت بزرگی است که خدای متعال به ما داده است.[49]

«از آن روزی که ما را آفریدی

به غیر از معصیت چیزی ندیدی

خداوندا به حق هشت و چارت

ز ما بگذر شتر دیدی، ندیدی»[50]

داستان «یا من له الدنیا و الآخرة!»

مردی که جمیع عمر خود را در معصیت به سر برده بود، هرگز خیری از او صادر نشده، و صلحای روزگارش نسبت به او ابراز نفرت کرده بودند، ناگاه به بستر مرگ افتاد و ملکالموت آهنگ قبض روحش نمود. چون یقین به مرگ کرد و یافت که وقت رحلتش رسیده، نظر در جراید اعمال خود کرد و آن را از اعمال صالحه خالی دید. عاجزوار آهی از دل بیقرار کشید و بیاختیار گفت: «یا مَن لَه الدُّنیا وَ الآخِرَةِ! اِرحَم لِمَن لَیسَ لَه الدُّنیا و الآخرة!»؛ ای آن که دنیا و آخرت از آنِ توست! رحم کن بر حال کسی که نه دنیا دارد و نه آخرت! این را گفت و جان داد.

اهل شهر بر فوت او شاد شدند و وی را در مزبلهای انداختند و خس و خاشاک بر او ریختند و آن موضع را از خاک پر کردند. همان شب در خواب به یکی از بزرگان شهر گفته شد: فلانی درگذشت و او را در مزبله انداختند؛ برخیز و او را از آنجا بردار و غسل و کفن کن و بر وی نماز بخوان و او را در مقبرۀ صلحا دفن کن! او گفت: خداوندا! او بدعمل بود و در میان خلق به بدکاری و بدنامی مشهور بود؛ چه چیز به درگاه کبریایی تو آورد که مستحق کرامت و بخشش گردید؟ خطاب آمد: چون به حال نزع روح رسید، در جراید اعمال خود نظر کرد و به جز خطا و معاصی چیزی ندید؛ بنابراین مفلسوار به درگاه ما نالید و عاجزانه دست در دامن فضل ما زد؛ پس به بیچارگی و عجز او رحمت کردیم و گناهان وی را از نظر پوشیدیم و از عذاب الیم نجاتش دادیم و او را به نعیم مقیم رساندیم.[51]

«اللَّهُمَّ إِنِّی‏ أَتُوبُ‏ إِلَیْکَ‏ فِی‏ مَقَامِی‏ هَذَا مِنْ‏ کَبَائِرِ ذُنُوبِی‏ وَ صَغَائِرِهَا، وَ بَوَاطِنِ سَیِّئَاتِی وَ ظَوَاهِرِهَا، وَ سَوَالِفِ زَلَّاتِی وَ حَوَادِثِهَا، تَوْبَةَ مَنْ لَا یُحَدِّثُ نَفْسَهُ بِمَعْصِیَةٍ، وَ لَا یُضْمِرُ أَنْ یَعُودَ فِی خَطِیئَةٍ وَ قَدْ قُلْتَ- یَا إِلَهِی- فِی مُحْکَمِ کِتَابِکَ: إِنَّکَ تَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِکَ، وَ تَعْفُو عَنِ السَّیِّئَاتِ، وَ تُحِبُّ التَّوَّابِینَ، فَاقْبَلْ تَوْبَتِی کَمَا وَعَدْتَ، وَ اعْفُ عَنْ سَیِّئَاتِی کَمَا ضَمِنْتَ.»[52]

«خداوندا! در همین مکان که ایستاده‏ام، از گناهان خرد و کلان خود، از بدیهاى پنهان و آشکار خود، از لغزشهاى گذشته و حال خود به درگاه تو توبه مى‏کنم؛ چونان توبۀ کسى که از آن پس حتى با خود سخن از گناه نگوید و در خاطر نگذراند که خطاى پیشین از سر گیرد. اى خداوند من! تو خود در کتاب محکمت گفته‏اى که توبۀ بندگانت را مى‏پذیرى و گناهانشان را عفو مى‏کنى و توبهکنندگان را دوست مى‏دارى؛ پس همچنان که وعدۀ داده‏اى، توبۀ مرا بپذیر و همچنان که بر عهده گرفته‏اى، از خطاهاى من درگذر!»

روز بیست‏وهشتم: پذیرش توبه

رحمت الهی

<وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ>[53]

«و [یاد کنید] زمانى که موسى به قومش گفت: اى قوم من! قطعاً شما بهسبب معبودگرفتن گوساله به خودتان ستم ورزیدید، پس به سوى آفریننده خود بازگردید! و [افرادى از] خودتان را [که گوساله را به پرستش گرفتند] بکشید که این [عمل‏] براى شما در پیشگاه آفریدگارتان بهتر است. پس خدا توبه شما را پذیرفت؛ زیرا او بسیار توبه‏پذیر و مهربان است.»

خوشحالی خداوند

«قالَ رَسولُ اللهِ{صلوات الله علیه}: اللَّهُ‏؟ج؟ أفرَحُ‏ بِتَوبَةِ عَبدِهِ مِنَ العَقیمِ الوالدِ وَ مِنَ الضّالِ الواجِدِ وَ مِنَ الظَّمآنِ الوارِدِ.»[54]

«رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: خداوند؟ج؟ از توبۀ بنده بیش از انسان عقیمى که فرزنددار شود و کسی که گمشدۀ خویش را بیابد و تشنه‏اى که به آب برسد، خوشحال میشود.»

سخن آیتالله شهیدمطهری{رحمة الله علیه}

در اسلام گفته‏اند: اگر میخواهی توبه کنی، لازم نیست پیش کشیش و آخوند بروی و گناه را به او بگویی؛ گناه را به خدای خودت بگو؛ چرا گناه را نزد یکبشر اقرار و اعتراف می‏کنی؟ نزد خدای غفّارالذنوبِ خودت اقرار کن! این ندای خداست: ای بندگان‏ اسرافکار من! ای بندگان گناهکار من! ای بندگان‏ من که بر خودتان ظلم کرده‏اید! از رحمت من ناامید مباشید؛ به سوی من بیایید؛ من می‏پذیرم و قبول میکنم، در جوّ و فضای توبه وارد بشوید.

به درگاه خدای خودتان ناله کنید؛ فکر کنید تا گناهان به یادتان‏ بیاید؛ به کسی نگویید، اقرار به گناه پیش دیگران، گناه است؛ ولی در دل خودتان (خودتان که می‏دانید، خودتان قاضی و مؤاخذ وجود خودتان باشید) گناهانتان را در نظر بگیرید؛ بعد این گناهان را ببرید پیش ذات‏ پروردگار و تقصیرهای خودتان را بگویید؛ ناله کنید، تضرع کنید، طلب‏ مغفرت کنید، طلب شستشو کنید! خدا شما را می‏آمرزد، روح شما را پاک و پاکیزه می‏کند، به دل شما صفا عنایت میکند و لطف خودش را شامل حال شما می‏کند.[55]

٭٭٭

«یا رب مکن از لطف پریشان ما را

هرچند که هست جرم و عصیان ما را

ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم

محتاج به غیرخود مگردان ما را»[56]

جوان نبّاش

حضرت صادق{علیه السلام} فرمود: معاذبنجبل با گریه خدمت حضرت رسول اکرم{صلوات الله علیه} رسید و سلام عرض کرد و جواب شنید؛ پیامبر فرمودند: چرا گریه مى‏کنى؟ عرض کرد: یا رسولالله! جوانى خوش‏سیما آمده که مثل زن فرزندمرده گریه میکند و مى‏خواهد به حضور مبارک شما مشرّف شود. فرمودند: آن جوان را بیاور! آن جوان آمد و سلام عرض کرد. حضرت جواب دادند و فرمودند: چه چیز سبب گریه تو شدهاست؟ عرض کرد: چطور گریه نکنم درحالیکه گناهانی را مرتکب شده‏ام که اگر خداوند عالم مرا به بعضى از آنها اخذ نماید، مرا داخل جهنّم مى‏کند و من چنین مى‏بینم که بهزودى مرا اخذ خواهد فرمود و ابداً این گناهان را نخواهد بخشید! حضرت فرمود: آیا برای خدا شریک قراردادهاى؟ عرض کرد: پناه مى‏برم به خدا از اینکه برای خداى خود شریک قرار دهم. فرمود: آیا نفسى را کشته‏اى که خداوند قتلش را حرام فرموده است؟ عرض کرد: نه. فرمود: خداوند گناهان تو را مى‏بخشد حتی اگر به بزرگى کوه‏ها باشد! عرض کرد: گناهان من از کوه‏ها بزرگتر است! فرمود: خداوند مى‏بخشد اگرچه مثل هفتزمین و دریاها، ریگ‏ها، اشجار و مخلوقات آن باشد! عرض کرد: گناهان من از همۀ این‏ها بزرگتر است! فرمود: خداوند گناهان تو را میبخشد اگرچه به قدر آسمان‏ها و ستارگان و عرش و کرسى باشد! عرض کرد: گناهان من از این‏ها هم بزرگتر است! حضرت نظرى غضبناک به آن جوان کرده و فرمود: وای بر تو! گناهان تو بزرگ است یا پروردگارت؟! جوان با صورت به زمین افتاد و گفت: سبحان ربّى! چیزى بزرگتر از خداى من نیست، پروردگار بزرگتر است از هر بزرگى یا رسولالله! حضرت فرمودند: آیا گناهان عظیم را غیر از پروردگار عظیم میبخشد؟ عرض کرد: لا و الله! و ساکت شد. فرمودند: وای بر تو! آیا یکی از گناهانت را به من نمیگویی؟ عرض کرد: من هفتسال نبش قبور مى‏کردم و مرده‏ها را درمى‏آوردم و کفن‏هاى آنها را برمى‏گرفتم؛ تا اینکه دخترى از انصار مُرد؛ وقتی او را دفن کردند، شب هنگام آمدم و جنازه‏اش را بیرون آورده و کفنش را درآوردم. در این وقت شیطان مرا وسوسه کرد که نمى‏بینى که چه بدن زیبایی دارد؟! در مقابل شیطان تسلیم شده و برگشتم و با آن دختر مقاربت کردم و او را عریان رها کردم. وقتی برمیگشتم، شنیدم که ناگهان آن دختر مرا صدا کرد و گفت: واى بر تو اى جوان از «دیّان یومالدّین»، در روزى که من و تو را براى حساب نگه میدارد! مرا این‏طور رها کردى که روز قیامت جُنب از قبر برخیزم؟! واى بر تو از آتش! گمان نمى‏کنم که بوى بهشت به مشام تو برسد!

آن جوان گفت: یا رسولالله! چه سرنوشتی دارم؟! حضرت فرمودند: اى فاسق، از من دور شو! مى‏ترسم که به آتش تو بسوزم، چقدر آتش به تو نزدیک است. او از نظر حضرت دور شد و به کوه‏ها پناه برد؛ پلاسی (لباس سنگین و کهنه) پوشید و دست‏ها را به گردن خود بست و مشغول عبادت و مناجات شد، عرض مى‏کرد: پروردگارا! این بنده‏ات بهلول است که دست‏بسته در محضر تو قرار گرفته؛ پروردگارا! تویى که مرا مى‏شناسى و لغزشى از من صورت گرفته که به آن آگاهى؛ سرورم! پروردگارم! پشیمان شده‏ام و با حال توبه به خدمت پیامبر شرفیاب شدم؛ ایشان مرا طرد کرد و بر ترس و دلهره من افزود؛ سپس به اسم تو و جلال و عظمت سلطنت تو، از درگاهت تقاضا مى‏کنم که امیدم را ناکام نفرمایى، اى سرورم! و دعایم را باطل نسازى و از رحمت خود ناامیدم نگردانى.

تا چهلشبانهروز اینطور بود. کار به جایی رسید که حتی حیوانات وحشى هم کنار او نشسته و بر حال او گریه مى‏کردند! پس از آن عرض کرد: خداوندا! با حاجت و درخواست من چه کردى؟ اگر دعایم را مستجاب فرموده و گناهم را بخشیده‏اى، پس به پیامبرت وحى فرما و اگر دعایم را اجابت نفرموده‏اى و مورد بخشش قرار نداده‏اى و تصمیم بر مجازات من گرفتى، پس هرچه زودتر آتش بفرست تا مرا بسوزاند یا به کیفرى در دنیا دچارم ساز تا مرا هلاک گرداند و مرا از رسوایى روز رستاخیز رهاییبخش!

خداوند رحیم تعالى به پیامبر{صلوات الله علیه} این آیه را فرستاد: <وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا الله فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا الله وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُون>[57]؛ همین‏که این آیه نازل شد، حضرت{صلوات الله علیه} بیرون آمد درحالیکه آیۀ‏ مبارکه را با لبخند تلاوت مى‏فرمودند؛ به اصحاب فرمودند: کیست که مرا نزد آن جوان تائب ببرد؟ با اصحاب به سمت محل آن جوان رفتند و حال او را مشاهده فرمودند که در میان دوسنگ ایستاده، دست‏هایش را به گردن بسته، رویش از شدّت آفتاب سیاه شده و مژه‏هاى چشمش از گریه تماماً ریخته است! عرض مى‏کند: سرورم! تو مرا زیبا آفریدى و چهره‏ام را نیکو نمودى، کاش مى‏دانستم که با من چه خواهى کرد؟ آیا در آتش جهنّم مى‏سوزانى یا در جوار خود جایم مى‏دهى؟ خداوندا! تو بسیار به من احسان فرموده‏اى و به من نعمت داده‏اى، کاش مى‏دانستم که کار و سرنوشتم به کجا خواهد انجامید؟ آیا به سوى بهشتم خواهى برد یا به سوى جهنّم سرازیرم خواهى کرد؟ خداوندا! گناه من از آسمان‏ها و زمین و کرسى گسترده و عرش بزرگت، وسیع‏تر است، کاش مى‏دانستم که گناهم را عفو مى‏فرمایى؟ یا روز قیامت‏ به خاطر آن گناه رسوایم مى‏کنى؟ به همین منوال مناجات مى‏کند و خاک بر سرش مى‏ریزد و درندگان صحرا به اطراف و مرغ‏ها بالاى سر، صف کشیده به حال او گریه مى‏کنند! پس وجود مبارک حضرت{صلوات الله علیه} نزدیک رفته، دست‏هاى او را با دست مبارک خود گشودند و خاک از سر او پاک فرموده و فرمودند: بشارت باد تو را اى بهلول! تو آزادشده توسط خدا از آتش هستی. پس به اصحاب فرمود: گناهان خود را این‏گونه تدارک کنید.[58]

«إِلَهِی أَلْبَسَتْنِی الْخَطَایَا ثَوْبَ مَذَلَّتِی وَ جَلَّلَنِی التَّبَاعُدُ مِنْکَ لِبَاسَ مَسْکَنَتِی وَ أَمَاتَ قَلْبِی عَظِیمَ جِنَایَتِی‏ فَأَحْیِهِ بِتَوْبَةٍ مِنْکَ یَا أَمَلِی وَ بُغْیَتِی وَ یَا سُؤْلِی وَ مُنْیَتِی. فَوَ عِزَّتِکَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاکَ غَافِراً وَ لَا أَرَى لِکَسْرِی غَیْرَکَ جَابِراً وَ قَدْ خَضَعْتُ بِالْإِنَابَةِ إِلَیْکَ وَ عَنَوْتُ بِالاسْتِکَانَةِ لَدَیْکَ.»[59]

«خدایا! گناهان بر من لباس خواری پوشانده و دوری از تو جامۀ درماندگی بر تنم پیچیده و بزرگی جنایتم دلم را میرانده؛ پس آن را با توبه به درگاهت زنده کن؛ ای آرزو و مراد و خواسته و امیدم! به عزّتت سوگند! برای گناهانم آمرزندهای جز تو نمییابم و برای دلشکستگیام جبرانکنندهای جز تو نمیبینم، به پیشگاهت با توبه و انابه فروتنی نمودم و با ذلّت و خواری، به درگاهت تسلیم شدم.»

روز بیست‏ونهم: پذیرش توبه

تواب و رحیمبودن خداوند

<وَ اللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَ أَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ تَوَّابًا رَحِیمًا>[60]

«و از شما [مسلمانان‏] آن مرد و زنى که مرتکب آن [کار زشت‏] مى‏شوند [در صورتى که بدون همسر باشند]، آنان را [با اجراى حدود خدا] بیازارید! و اگر توبه کنند و [مفاسد خود را] اصلاح نمایند، از آنان دست بردارید! زیرا خدا همواره بسیار توبه‏پذیر و مهربان است.»

مأیوسنکردن بندگان

«قالَ اللَّهُ تعالى‏: أهلُ طاعَتی فی ضِیافَتی، وَ أهلُ شُکری فی زِیادَتی، وَ أهلُ ذِکرِی فی نِعمَتی، وَ أهلُ مَعصِیَتی لا اویِسُهُم مِن رَحمَتی؛ إن تابُوا فأنا حَبیبُهُم، وَإن دَعَوا فَأنا مُجِیبُهُم.»[61]

«خداوند متعال فرمود: فرمانبردارانِ از من در میهمانى من هستند، و سپاسگزارانِ از من در فزایندگى من، و یادکنندگانِ من در نعمت من؛ و نافرمانانِ خود را از رحمتم ناامید نمى‏گردانم؛ اگر توبه کردند، من دوست آنها هستم و اگر مرا خواندند، جوابگویشان هستم.»

سخن علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}

از آنجایى که انسان فىنفسه، سراپا فقر است و به هیچ وجه مالک خیر و سعادت خود نیست، مگر به وسیله پروردگار خود، به ناچار در این رجوعش به سوى پروردگار نیز محتاج عنایت و اعانتی از پروردگارش است. ضمنا رجوع به خداى تعالى احتیاج به عبودیت و مسکنت به درگاه خدا دارد که این امر جز با توفیق و اعانت او محقق نمى‏شود که همان توفیق توبۀ او و برگشتش به سوى بنده گنهکارش است که قبل از توبۀ عبد شامل حالش مى‏شود و سپس توبه عبد محقق مى‏گردد: <ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا>[62]؛ سپس به سوى آنان برگشت تا ایشان نیز به سویش برگردند. همچنین برگشتن بنده به سوى خدا وقتى سودمند است که خداى تعالى این توبه و برگشت را قبول کند که این خود توبه دوم خداى تعالى است که بعد از توبه عبد صورت مى‏گیرد: <فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ>[63]؛ ایناناند که خداى تعالى به سویشان برمى‏گردد.[64]

٭٭٭

«ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم

از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم

با چنین گنج که شد خازن او روح امین

به گدایی به در خانه شاه آمدهایم

لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست؟

که در این بحر کرم غرق گناه آمدهایم

آبرو میرود ای ابر خطاپوش ببار

که به دیوان عمل نامهسیاه آمدهایم

حافظ این خرقه پشمینه بینداز که ما

از پی قافله با آتش و آه آمدهایم»[65]

زبیر عاصی

آورده‏اند که مردى از نزدیکان سلطان محمود -که او را زبیر عاصى‏ مى‏گفتند- خونخوار و بدکردار و به ظلم و فسق مشهور بود. روزى به شکار رفته بود و هوا بسیار گرم بود. در مراجعت از شکار، گذرش به نزدیک عبادتگاه مرد عارفى افتاد. از اسب فرود آمد و بدان جا رفت و سلام کرد. شیخ جواب او را نداد. لحظه‏اى نشست، سپس پرسید: چرا جواب سلام مرا ندادى و به قول خداوند؟عز؟ و رسولش{صلوات الله علیه} عمل نکردى؟ شیخ فرمود: من به حکم خدا و رسول عمل کردم که حضرت رسول {صلوات الله علیه} فرمود: هرکس به ظالمى از روى اختیار سلام کند، ایمان از او برود و تا چهلروز بازنگردد؛ خداوند از عمل ظالمان و فاسقان غافل نیست و آنچه مى‏کنند، مى‏بیند و مى‏داند.

این کلام نورانی در دل زبیر عاصى اثر کرد و دل سختش چون موم نرم شد. زبیر گفت: اى مرد بزرگوار! نصیحتى که مجرمان و عاصیان را به راه آورد و ایشان را به کار آید، بفرمایید که از نفس مبارک شما اثر بخشد. او فرمود: اى زبیر! بدان که خداى را دو سراى است: یکى باقى و دیگرى فانى؛ بهتر آن است که به سراى فانى سر فرود نیاورى و نظر بر عالم باقى دارى که گفته‏اند: «رأسُ کُلِّ خَطیئَةٍ حُبُّ الدُّنیا».

ملک عقبى خواه کو خرّم بود

ذره زان چون همه عالم بود

جهد کن تا در میان این نشست

ذره زان عالمت آید به دست‏

چون زبیر این موعظه شنید، بگریست و در آن مجلس به شرف <تُوبُوا اِلى اللهِ تَوبَةً نَصُوحاً>[66] مشرّف گردید. در همان اوقات توفیق، رفیق او گشته، احرام زیارت بیتالله الحرام بست و روانه مکه معظمه شد و توبه‏اش را کامل نمود و در جرگه مردان حق وارد گردید.[67]

٭٭٭

«الهی... فَإِنْ طَرَدْتَنِی مِنْ بَابِکَ فَبِمَنْ أَلُوذُ وَ إِنْ رَدَدْتَنِی عَنْ جَنَابِکَ فَبِمَنْ أَعُوذُ؟ فَوَا أَسَفَا مِنْ خَجْلَتِی وَ افْتِضَاحِی وَ وَا لَهْفَا مِنْ سُوءِ عَمَلِی وَ اجْتِرَاحِی أَسْأَلُکَ یَا غَافِرَ الذَّنْبِ الْکَبِیرِ وَ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیرِ أَنْ تَهَبَ لِی مُوبِقَاتِ الْجَرَائِرِ وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ وَ لَا تُخْلِنِی فِی مَشْهَدِ الْقِیَامَةِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِکَ وَ غَفْرِکَ‏ وَ لَا تُعْرِنِی مِنْ جَمِیلِ صَفْحِکَ وَ سَتْرِکَ.»[68]

«خدایا!... اگر مرا از درگاهت برانی، به که روی آورم؟ و اگر از آستانت بازگردانی، به که پناه برم؟ در این حال، افسوس از شرمندگی و رسواییام و دریغ از زشتی کردار و فراهمآوردن گناهانم! ای آمرزندۀ گناهان بزرگ و ای جبرانکنندۀ استخوان شکسته! از تو درخواست میکنم که گناهان تباهکنندهام را بر من ببخشایی و پنهانکاریهای رسواکنندهام را بر من بپوشانی و مرا در عرصۀ قیامت از نسیم گذشت و آمرزشت بیبهره مگذاری و از پوشش زیبای چشمپوشیات مرا عریان و بیپوشش رها نسازی.»

روز سی‏ام: پذیرش توبه

خداوندِ توبهپذیر

<إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ 159 إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولَئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ>[69]

«یقیناً کسانى که آنچه را ما از دلایل آشکار و [وسیله‏] هدایت نازل کردیم، پس از آنکه همه آن را در کتاب [تورات و انجیل‏] براى مردم روشن ساختیم، پنهان مى‏کنند [تا مردم به قرآن و پیامبر ایمان نیاورند]، خدا لعنتشان مى‏کند، و لعنتکنندگان هم لعنتشان مى‏کنند. (159) مگر کسانى که توبه کردند، و [مفاسد خود را] اصلاح نمودند، و [آنچه را پنهان کرده بودند] براى مردم روشن ساختند، پس توبۀ آنان را مى‏پذیرم؛ زیرا من بسیار توبه‏پذیر و مهربانم.»

بیبدیلبودن عفو خداوند

«عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ{علیه السلام}: جُعِلْتُ فِدَاک! اُدْعُ اللَّهَ لِی فَإِنَّ لِی ذُنُوباً کَثِیرَةً؛ فَقَالَ: مَهْ یَا أَبَا عُبَیْدَةَ! لَا یَکُونُ الشَّیْطَانُ عَوْناً عَلَى نَفْسِکَ إِنَّ عَفْوَ اللَّهِ لَا یُشْبِهُهُ شَیْ‏ءٌ.»[70]

«ابوعبیده میگوید: به امامباقر{علیه السلام} عرض کردم: فدای شما شوم! برایم دعا کنید؛ چون گناهان زیادی مرتکب شدهام. حضرت فرمود: ای اباعبیده! آرام باش و شیطان را بر نفس خود مسلط نکن! همانا بخشش خداوند به هیچ چیزی شباهت ندارد.»

سخن آیتالله سعادتپرور{رحمة الله علیه}

اى عزیزان من! توبه بهطورىکه از قرآن شریف استفاده مى‏شود، بر سهقسم است: اوّل باید از طرف خدا توفیقی برای شما حاصل گردد که به خود توجه کنید؛ دوّم این است که شما توبه را ادا کنید؛ سوّم نیز این است که خداوند متعال‏ توبه‏ را قبول کند؛ لذا لازم است از استغفار و گریه‏هاى شبانه و تضرع کوتاهى ننمایید تا آنکه خداوند شما را به توبه حقیقى موفق نماید و پس از آن هم قبول فرماید.[71]

٭٭٭

«افعال بدم ز خلق پنهان میکن

دشوار جهان بر دلم آسان میکن

امروز خوشم به دار و فردا با من

آنچ از کرم تو میسزد آن میکن»[72]

تنهایی هنگام مرگ

جوانی به تمام معاصی آلوده بود؛ بهطوریکه عمل ناشایستی نبود که انجام نداده باشد. روزی مریض شد اما هیچ کدام از همسایگان به عیادت او نرفتند. یکی از همسایگان را خواست و به او گفت: همسایهها در زندگی از من ناراحت بودند و از مجاورت من رنج میبردند؛ قطعا بعد از مرگ نیز کسانی که در اطراف من هستند، رنج خواهند برد؛ پس مرا در گوشۀ خانهام دفن کنید! وقتی از دنیا رفت، او را در خواب دیدند که دارای وضع بسیار شایستهای است. پرسیدند: با تو چه معاملهای شد؟ گفت: به من گفته شد: بندۀ من! تو را تنها گذاشتند و به تو اعتنا نکردند، ولی من از تو رو بر نمیگردانم و تنهایت نمیگذارم.[73]

٭٭٭

«إِلَهِی ظَلِّلْ عَلَى ذُنُوبِی غَمَامَ رَحْمَتِکَ، وَ أَرْسِلْ عَلَى عُیُوبِی سَحَابَ رَأْفَتِکَ، إِلَهِی هَلْ یَرْجِعُ الْعَبْدُ الْآبِقُ إِلَّا إِلَى مَوْلَاهُ، أَمْ هَلْ یُجِیرُهُ مِنْ سَخَطِهِ أَحَدٌ سِوَاهُ، إِلَهِی إِنْ کَانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوْبَةً فَإِنِّی وَ عِزَّتِکَ مِنَ النَّادِمِینَ، وَ إِنْ کَانَ الِاسْتِغْفَارُ مِنَ الْخَطِیئَةِ حِطَّةً فَإِنِّی لَکَ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِینَ، لَکَ الْعُتْبَى حَتَّى تَرْضَى.»[74]

«خدایا! سایۀ رحمتت را بر گناهانم بینداز و ابر مهربانیات را بهسوی عیبهایم گسیل کن؛ خدایا! آیا بردۀ فراری جز بهجانب مولایش باز میگردد؟ یا کسی به او از خشم مولایش، جز مولایش پناه میدهد؟ خدایا! اگر پشیمانی از گناه توبه است، پس به عزّتت سوگند که من از پشیمانانم و اگر آمرزشطلبی از خطاکاری سبب فروریختن خطاها از پرونده است، من از آمرزشخواهانم؛ حق رضایت با توست تا راضی شوی.»

روز سی‏ویکم: پذیرش توبه

قبول توبه از بندگان

<أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ>[75] 

«آیا ندانسته‏اند که فقط خداست که از بندگانش توبه را مى‏پذیرد و صدقات را دریافت مى‏کند؟ و یقیناً خداست که بسیار توبه‏پذیر و مهربان است.»

فرار از دست خداوند

«قالَ رَسولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: إنَّ اللَّهَ غافِرٌ إلّا مَن شَرَدَ على‏ اللَّهِ شِرادَ البعیرِ على‏ أهْلِهِ.»[76]

«رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: خداوند آمرزنده همگان است مگر کسى را که از طاعت او -همچنان که شتر از صاحب خود مى‏رمد و مى‏گریزد- بگریزد.»

سخن آیتالله شجاعی{رحمة الله علیه}

لازم است به این حقیقت قرآنى توجه داشته باشیم که توبه در مراتب مختلف، مسبوق به توبه از جانب خداى متعال مى‏باشد. در هر مرتبه‏اى از مراتب توبه، قبل از توبۀ عبد، توبه‏اى از حق نسبت به عبد هست که وى را مجذوب نموده و موجب توبه و بازگشت وى به سوى حق مى‏شود. در بیان روشنتر، در مرحلۀ اول و قبل از اینکه انسان توبه کند و روى به جانب خداى متعال بیاورد، مقام ربوبى به مقتضاى رأفت و رحمت خاصه‏اش نظرى به عبد مى‏اندازد و با عنایت به خصوص بازگشتى بر عبد مى‏کند و او را به سوى خود مى‏کشد که در نتیجۀ آن، عبد به طرف پروردگار خویش روى مى‏آورد و به سوى او بازگشت مى‏کند. سپس بعد از بازگشت عبد به طرف پروردگار، دوباره عنایت دیگرى از جانب او نسبت به عبد مى‏شود و رحمت غفران خود را شامل وى مى‏نماید که این همان قبول توبۀ عبد است.

در حقیقت، باید گفت توبه و بازگشت عبد، بین دو بازگشت از جانب پروردگار مى‏افتد و بهعبارتى، روىآوردن بنده به طرف خداى خویش، بین دوبار روىآوردن از جانب خدا به سوى او قرار مى‏گیرد. اگر او نظرى بر بنده نیندازد و او را به حال خود بگذارد، هرگز توبه و بازگشتى از بنده نخواهد بود و هرگز روى به طرف پروردگار نخواهد آورد. نیز بعد از بازگشت عبد، اگر قبول از جانب او نباشد و رحمت و مغفرت او متوجه عبد نگردد، باز جز خسران در انتظار عبد نخواهد بود؛ له الحمد اولاً و آخراً.[77]

٭٭٭

«لوح را اول بشوید بیوقوف

آنگهی بر وی نویسد او حروف

خون کند دل را و اشک مُستَهان

بر نویسد بر وی اسرار آنگهان

وقت شستن لوح را باید شناخت

که مر آن را دفتری خواهند ساخت

چون اساس خانهای میافکنند

اولین بنیاد را بر میکنند»[78]

جوان لاابالی

در زمان رسول خدا{صلوات الله علیه} جوانى عیاش و لااُبالى بود که هرچه پدرش او را نصیحت و موعظه میکرد، فایدهاى نداشت. غرور جوانى نمىگذاشت حرف پدر در گوشش فرو رود. پدر که خسته شده بود، او را طرد کرد و بالأخره پس از مدتى پسرش مریض شد. به پدر خبر دادند که پسرت مریض شده، ولى اعتنایى نکرد و گفت: من او را عاق کردهام. پسر مُرد و پدر حتى در تشییع جنازۀ او شرکت نکرد. دیگران رفتند و پسر را کفن و تشییع و تجهیز کردند و دفن نمودند. شب در عالم رؤیا پدر در خواب دید که پسرش -که داراى وضع آنچنانى بود- بسیار مرتب و خوشحال و در جایى عالى است. گفت: تو پسر من هستى؟ پسر گفت: بله؛ پدر گفت: تو که حال و وضع درستى در دنیا نداشتى، چطور به این مقام رسیدى؟ پسر گفت: درست مىگویى؛ تا ساعت آخر عمرم چنین بودم امّا در آن وقت دیدم میخواهم بمیرم و حالم به قدرى خراب است که نزدیکترین اشخاص به من -که پدرم باشد- مرا رها کرده و به من ترحم نمیکند، از کردۀ خود پشیمان شده و توبه کردم؛ آنگاه با دل شکسته گفتم: «یا ارحم الراحمین»؛ اىخدایی که از هر رحمکننده مهربانترى! یکعمر گناه و معصیت کردم؛ مرا ببخش و به من رحم کن! یکلحظه با دل شکسته و توبۀ راستین رو به درگاه خدا آوردم.[79]

٭٭٭

«إِلَهِی بِقُدْرَتِکَ عَلَیَّ تُبْ عَلَیَّ وَ بِحِلْمِکَ عَنِّی اعْفُ عَنِّی وَ بِعِلْمِکَ بِی ارْفُقْ بِی إِلَهِی أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَاباً إِلَى عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ‏ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ‏ <تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً>[80] فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ إِلَهِی إِنْ کَانَ قَبُحَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ.»[81]

«خدایا! با قدرتت بر من، توبهام را بپذیر و با بردباریات نسبت به من، از من درگذر و با آگاهیات از حال من، با من مدارا فرما؛ خدایا! تویی که به روی بندگانت دری بهسوی بخششت گشودی و آن را توبه نامیدی و خود فرمودی: «بازگردید بهجانب خدا، بازگشتی خالصانه»؛ پس عذر کسی که از ورود به این در پس از گشودهشدنش غفلت ورزد، چه میتواند باشد؟ خدایا! اگر نافرمانی و گناه از بندهات زشت بود، پس گذشت از جانب تو زیباست.»

روز سی‏ودوم: پذیرش توبه

قبول توبه بندگان

<وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ>[82]

«و اوست که توبه را از بندگانش مى‏پذیرد و از گناهان درمى‏گذرد و آنچه را انجام مى‏دهید، مى‏داند.»

محرومنشدن از مغفرت

«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: مَن اُعْطِیَ التَّوبَةَ لَم یُحرَمِ القَبولَ، وَ مَن اعْطِیَ الاسْتِغْفارَ لَم یُحرَمِ المَغفِرَةَ.»[83]

«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: به هرکس توفیق‏ توبه داده شود، از قبول آن محروم نمى‏شود و به هرکس توفیق‏ استغفار عطا گردد، از آمرزش محروم نمى‏ماند.»

سخن آیتالله مظاهری؟حفظ؟

پروردگار رئوف و رحیم در چندین جای قرآن کریم تأکید می‌‌فرماید که اگر بندۀ گناهکار توبۀ خود را شکست، ولی دوباره توبه کرد، بار دیگر توبۀ او را قبول میکند. بهعبارتدیگر، اگر بندۀ عاصی توّاب شد، خدای متعال نیز توّاب است. توّاب مورد نظر قرآن کریم به سهمعناست: معنای اوّل اینکه خداوند متعال «سریعالرّضا» است؛ یعنی هرچه بنده بدی کرده باشد، اگر توبه کند، خداوند سبحان خیلی زود با او آشتی میکند. معنای دوّم توّاب این است که خداوند تبارک و تعالی به عالیترین وجه آشتی میکند؛ یعنی ریشههای قهر و کینه را میسوزاند و چنان بنده را میبخشد که گویی قبلاً هیچ گناهی مرتکب نشده است. معنای سوّم توّاب این است که ذات باری تعالی با تکرار توبه، مغفرت و رحمت خویش را تکرار میکند و هرچه بندۀ گناهکار توبۀ خود را بشکند و دوباره توبه کند، او را میپذیرد و از توبۀ وی استقبال میفرماید.

خداوند بندهای که به سوی او بازگردد را دوست دارد، هرچند بارها توبۀ خود را شکسته باشد؛ بنابراین آدمی هرچه گناه کرده باشد و هر چقدر توبۀ خود را شکسته باشد، باز هم باید باور کند که درهای رحمت الهی به سوی وی گشوده است و خداوند تبارک و تعالی بندۀ پشیمان خویش را میپذیرد. توّاب کسى است که توبه را مى‏پذیرد و از گناهان عظیم در مى‏گذرد و هرگاه توبۀ بنده تکرار شد، قبول توبه نیز توسّط او تکرار مى‏گردد.[84]

٭٭٭

«ای فضل تو دستگیر من، دستم گیر

سیر آمدهام ز خویشتن، دستم گیر

تا چند کنم توبه و تا کی شکنم

ای توبهده و توبهشکن، دستم گیر»[85]

نجات قاتل

اسحاقبنابراهیم طاهرى -که یکى از بزرگان بود- شبی در عالم خواب حضرت رسول اکرم{صلوات الله علیه} را دید؛ حضرت به او فرمود: قاتل را رها کن! او با ترس از خواب بیدار شد. ملازمان خود را طلبید و گفت: این قاتل کیست و در کجاست؟ گفتند: در اینجا حاضر است و خودش هم اقرار به قتل کرده است. او را حاضر کردند. اسحاق به او گفت: اگر راستش را بگویى، تو را رها خواهمکرد. قاتل گفت: من با چند تن از رفقایم اهل همۀ فسادها و لااُبالىگرىها بودیم و در بغداد به هر عمل زشتى دست میزدیم. یکپیر زالى براى ما زن مىآورد. یکروز آن پیرزن بر ما وارد شد و با خودش دخترى بسیار زیبا آوردهبود؛ آن دختر تا ما را دید و متوجه شد که آن پیرزن او را فریب داده، صیحهاى زد و بیهوش بر زمین افتاد. وقتى او را به هوش آوردند، فریاد زد و گفت: «اللّه، اللّه»، از خدا بترسید و دست از من بردارید! من اینکاره نیستم؛ این پیرزن غدّاره مرا فریب داد و گفت: در فلان محل، تماشایى است و قابل دیدن است و افسانههایى برایم بافت و مرا راغب گردانید؛ من هم همراهش راهى شدم؛ از خدا بترسید؛ من علویه از نسل حضرت زهرا؟سها؟ هستم. دوستانم به حرفهاى او اعتنایى نکردند و جلو آمدند که به او دستدرازى کنند. من بهخاطر حرمت رسولاللّه{صلوات الله علیه} غیرتم به جوش آمده و از آنها جلوگیرى کردم؛ در نزاعى که با آنها کردم، جراحات زیادى بر من وارد شد؛ سپس ضربهاى سخت بر یکی از آنها وارد کردم و پیشکسوت آنها را کشتم و دختر را سالم از دست آنها خلاص کردم؛ دختر وقتى خود را رها دید، دربارهام دعا کرد و گفت: همینطور که مرا یارى و کمک کردی، خدا تو را یارى کند. در این هنگام صداى همسایهها بلند شد و به خانۀ ما ریختند؛ درحالىکه خنجر خونآلود در دست من بود و مقتول در خون مىغلتید، مرا گرفتند و اینجا آوردند. اسحاق گفت: من تو را به خدا و رسولالله{صلوات الله علیه} بخشیدم. آن مرد قاتل گفت: من هم از همه گناهانم توبه کردم و به حق آن کسی که مرا به او بخشیدى، دیگر گرد گناه و معصیت برنمىگردم و توبه کردم. او کمکم یکى از نیکان گردید.[86]

٭٭٭

«إِلَهِی مَا أَنَا بِأَوَّلِ مَنْ عَصَاکَ فَتُبْتَ عَلَیْهِ وَ تَعَرَّضَ لِمَعْرُوفِکَ فَجُدْتَ عَلَیْهِ یَا مُجِیبَ الْمُضْطَرِّ یَا کَاشِفَ الضُّرِّ یَا عَظِیمَ الْبِرِّ یَا عَلِیماً بِمَا فِی السِّرِّ یَا جَمِیلَ السَّتْرِ اسْتَشْفَعْتُ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ إِلَیْکَ‏ وَ تَوَسَّلْتُ بِحَنَانِکَ وَ تَرَحُّمِکَ لَدَیْکَ فَاسْتَجِبْ دُعَائِی وَ لَا تُخَیِّبْ فِیکَ رَجَائِی وَ تَقَبَّلْ تَوْبَتِی وَ کَفِّرْ خَطِیئَتِی بِمَنِّکَ وَ رَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین‏.»[87]

«خدایا! من نخستین کسی نیستم که تو را نافرمانی کرده و حضرتت توبۀ او را پذیرا شدهای؛ من کسی هستم که خود را در معرض احسانت قرار داده و تو مورد احسانش قرار دادی؛ ای پاسخگوی درماندگان! ای برطرفکنندۀ زیان! ای بزرگنیکی! ای دانای نهان! ای زیبا پردهپوش! به جود و کرمت به سوی تو شفاعت میجویم و توسّل میکنم نزد تو؛ به فضل و رحمتت دعایم را اجابت کن؛ امیدم را به خود ناامید مساز و توبهام را بپذیر و با احسان و مهرت خطاهایم را نادیده گیر؛ ای مهربانترین مهربانان!»

 

روز سی‏وسوم: پذیرش توبه

توبه و عمل صالح

<وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى>[88]

«و مسلماً من آمرزندۀ کسى هستم که توبه کرد و ایمان آورد و کار شایسته انجام داد؛ سپس در راه مستقیم پایدارى و استقامت ورزید.»

بخشش گناهان کبیره و صغیره

«قالَ الإمامُ الصّادقُ{علیه السلام}- فی قولهِ تعالى‏: <إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ>[89]: الکَبائِرُ فما سِواها.»[90]

«امامصادق{علیه السلام} در تفسیر آیۀ «خداوند شرک به خود را نمى‏آمرزد و کمتر از آن را از هرکه بخواهد مى‏آمرزد»، فرمود: منظور، گناهان کبیره و غیرکبیره است.»

سخن آیتالله بهجت{رحمة الله علیه}

حوادثی که برای ما اتفاق میافتد، نتیجۀ کارهای ماست که بر سر ما میآید: <وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُم‏>[91]. آیا نباید به فکر باشیم و از گناهان گذشته که باعث این همه بلاها و مصیبتها شده است، توبه کنیم؟ ولی ما توبه نمیکنیم؛ چون کارهای خود را بد نمیدانیم و به خود و کارهای خود خوشبین هستیم. آیا در این حوادث و گرفتاریها که از هزارسال پیش به ما خبر داده اند، نباید شرحصدر پیدا کنیم و همانطور که دستور داده اند، باشیم؟![92]

سخن آیتالله شهیددستغیب{رحمة الله علیه}

سپاس خدا را که در توبه باز است و به راستى اگر نه این بود که باب توبه مفتوح است و پارهاى از عبادات مانند نماز و حجّ اگر با شرائط و آداب انجام گیرد، پاککنندۀ گناهان است، انسان از خواندن آیات شریف قرآن، از خود مأیوس مىشد و آتش غصه هلاکش مىکرد؛ لکن شکر خداوند کریمى که توبه را مىپذیرد و آلودگىهاى بندهاش را پاک مىفرماید؛ امید از کرمش آنکه پس از پیدایش حال کبر، حال توبه عنایت فرماید: <إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم‏>[93]و[94]

٭٭٭

«دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است

چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است

هرچه جز معشوق باشد پردۀ بیگانگی است

بوی یوسف را ز پیراهن شنیدن مشکل است

غنچه را باد صبا از پوست میآرد برون

بینسیم شوق، پیراهندریدن مشکل است

هر سر موی تو را با زندگی پیوندهاست

با چنین دلبستگی، از خود بریدن مشکل است

در جوانی توبه کن تا از ندامت برخوری

نیست چون دندان، لب خود را گزیدن مشکل است

تا نگردد جذبه توفیق صائب دستگیر

از گل تعمیر، پای خود کشیدن مشکل است»[95]

همسایۀ ابوبصیر

ابوبصیر مىگوید: همسایهاى داشتم که از معاونین و همکاران سلطان جور و ستم بود و ثروت زیادى از این راه به دست آورده بود. هرشب مجلسى از هواپرستان و عیّاشان تشکیل مىداد و به عیش و طرب مىگذرانید. او چندکنیز آوازهخوان داشت که میخواندند و شراب مىدادند و میخوردند و چون همسایه و مجاور من بود، همیشه صداى آن منکرات از خانۀ او به گوش ما میرسید و ما را ناراحت مىکرد. چندبار به او گوشزد کردم که صداى ساز و آوازت من و خانوادهام را اذیت میکند، ولى متأسفانه نمىپذیرفت.

روزی نزد من آمد و گفت: من مردى مبتلا و اسیر شیطانم، اما تو گرفتار شیطان و هواى نفس نیستى؛ اگر وضع مرا به صاحب خود (حضرت صادق{علیه السلام}) بگویى، شاید ایشان دعایى کرده و خداوند مرا از پیروى نفس نجات دهد. سخن آن مرد بر دلم نشست. وقتى که خدمت حضرت صادق{علیه السلام} رسیدم، داستان همسایهام را به آن حضرت عرض کردم. حضرت فرمود: وقتى که به کوفه برگشتى، او به دیدن تو خواهد آمد؛ به او بگو: جعفربنمحمد؟عهما؟ مىگوید: آنچه از کارهاى زشت مىکنى، ترک کن! من برایت بهشت را ضمانت مىکنم.

من به کوفه برگشتم و مردم به دیدنم آمدند؛ او نیز با آنها بود؛ همین که خواست حرکت کند، او را نگه داشتم و وقتى اطاق خلوت شد، به او گفتم: وضع تو را براى امامصادق{علیه السلام} شرح دادم؛ حضرت فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو آن حالت زشتت را ترک کن تا من برایت بهشت را ضمانت کنم. تا این سخن مرا شنید، گریهاش گرفت. گفت: تو را به خدا! امامصادق{علیه السلام} این حرف را به تو زد؟ گفتم: به خدا قسم! حضرت فرمودند. گفت: پس همین مرا بس است. از منزلم خارج شد. پس از چندروز یکى را دنبال من فرستاد؛ وقتى پیش او رفتم، دیدم پشت در ایستاده و برهنه است. گفت: هرچه مال در خانه داشتم، در محلش صرف کردم و چیزى باقى نگذاشتم؛ اینکه مىبینى از برهنگى پشت درب ایستادهام، به همین خاطر است. من سریع به دوستان مراجعه نمودم و مقدارى لباس برای او تهیه کردم. بعد از چندروز دوباره پیغام داد که مریض شدهام؛ بیا تو را ببینم! در مدت مریضی مرتب از او خبر میگرفتم و با داروهایى به معالجهاش مشغول بودم. بالأخره یکروز به حال احتضار رسید. در کنار بسترش نشسته بودم و او در حال مرگ بود؛ در این موقع بیهوش شد؛ وقتى به هوش آمد، با لبخند گفت: ابابصیر! صاحبت حضرت صادق{علیه السلام} به وعدۀ خود وفا کرد؛ این را گفت و دیده از جهان بست.

همان سال وقتى به حج رفتم، در مدینه خدمت حضرت صادق{علیه السلام} رسیدم. همین که وارد منزل شدم، هنوز یکپایم در خارج منزل بود که حضرت فرمود: اى ابابصیر! دیدى ما به وعدۀ خود نسبت به همسایهات وفا کردیم؟![96]

٭٭٭

«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمِ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاءَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطِیئَةٍ أَخْطَأْتُهَا.»[97]

«خدایا! بیامرز برای من آن گناهانی را که پردۀ حرمتم را میدرد؛ خدایا! بیامرز برای من آن گناهانی را که کیفرها را فرو میبارند؛ خدایا! بیامرز برایم گناهانی را که نعمتها را دگرگون میسازند؛ خدایا! بیامرز برایم آن گناهانی را که دعا را بازمیدارند؛ خدایا! بیامرز برایم گناهانی که بلا را نازل میکند؛ خدایا! بیامرز برایم همه گناهانی را که مرتکب شدم و تمام خطاهایی که به آنها آلوده گشتم.»

 

روز سی‏وچهارم: پذیرش توبه

رحمت واسعۀ الهی

<لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِیمٌ 117 وَ عَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَ ضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ>[98]

«گروهى از آنان [به سبب سختى مسیر جنگ از حق‏] منحرف شوند [و از ادامۀ مسیر باز ایستند و به مدینه برگردند]؛ سپس خدا توبۀ آنان را پذیرفت؛ زیرا خدا نسبت به آنان بسیار رئوف و مهربان است.(117) و [نیز رحمتش‏] شامل حال آن سهنفرى [بود] که [با بهانهتراشی واهى از شرکت در جنگ‏] بازمانده بودند؛ [و همۀ مسلمانان به دستور پیامبر با آنان قطع رابطه کردند] تا جایی که زمین با همه وسعت و فراخى‏اش بر آنان تنگ شد و [از شدت غصه، اندوه و عذاب وجدان‏] دل‏هایشان هم در تنگى و مضیقه قرار گرفت، و دانستند که هیچ پناهگاهى از خدا جز به سوى او نیست؛ پس خدا به رحمتش بر آنان توجه کرد تا توبه کنند؛ زیرا خدا بسیار توبه‏پذیر و مهربان است.»

قرارگرفتن در معرض رحمت الهی

«قالَ الإمامُ الباقرُ{علیه السلام}: تَعَرَّضْ للرّحمَةِ وَ عَفوِ اللَّهِ بحُسنِ المُراجَعَةِ، وَ استَعِنْ على‏ حُسنِ المُراجَعَةِ بخالِصِ الدعاءِ وَ المُناجاةِ فی الظُّلَمِ.»[99]

«امامباقر{علیه السلام} فرمود: با بازگشت توبه راستین، خود را در معرض رحمت و بخشش خدا قرار ده و براى بازگشت راستین، از دعاى خالصانه و مناجات در دل تاریکیها کمک بگیر!»

سخن آیتالله ملاحسینقلیهمدانی{رحمة الله علیه}

گناه از آن جهت که پیروی از دشمن خدا، شیطان و هوای نفس است، بلکه بالاتر، بندگی شیطان و هوای نفس است، در واقع، به منزلۀ رویگردانی از خدای متعال است. همچنین دانستی که بازگشتن از راه بُعد، برای رسیدن به قرب الهی واجب است و این بازگشت جز با توبه، کامل نمیگردد؛ زیرا همچنان که اگر کسی سمّی خورده باشد، اگر طالب صحت بدنش است، لازم است بر او فوری اقدام کند و آن سم را به قِی (استفراغ) و غیره از بدن خود خارج نماید؛ اگر مسامحه کرد، او را دفعةً هلاک خواهد کرد؛ و سمومات معاصی ایضاً چنین است که اگر مسامحه از توبه شود، چهبسا فوراً میمیرد و ختم به شر میگردد، نعوذ بالله! باری «فَالبِدار البِدار یا اِخوانَ الحَقیقةِ وَ خلّانِ الطَّریقَةِ اِلَی التَّوبَةِ الرَّقیقَةِ قَبلَ اَن یَعمَلَ السُّمومُ الذُّنوبِ بِروحِ الایمانِ».[100]

٭٭٭

«یا رب من اگر گناه بیحد کردم

دانم به یقین که بر تن خود کردم

از هرچه مخالف رضای تو بود

برگشتم و توبه کردم و بد کردم»[101]

داستان آمرزش به خاطر بخشش

مردی شرابخوار بود که خانهاش مرکز اجتماع اهل فسق و فجور بود. روزی دوستانش را برای شرابخواری و لهو و لعب دعوت کرد. چهاردرهم به غلامش داد تا برای میهمانان میوه تهیه کند. غلام از کنار خانۀ یکی از اولیای خدا به نام منصوربنعمّار عبور کرد. شنید آن مرد خدا برای نیازمندی طلب کمک میکند و میگوید: هرکس چهاردرهم برای حل مشکل محتاجی کمک نماید، من به او چهاردعا میکنم. غلام چهاردرهم را به آن مرد خدا تقدیم کرد؛ او به غلام گفت: برای تو از خدا چه بخواهم؟ گفت: چهارچیز برای من از خداوند مهربان بطلب:

آزادی از بردگی؛

خروج از تهیدستی و فقر؛

بازگشت و توبۀ اربابم به حق؛

آمرزش خداوند برای من و اربابم و خودت!

غلام با دست خالی به خانه برگشت. ارباب گفت: چرا دیر آمدی و میوه نیاوردی؟ داستان چهاردرهم و چهاردعا را برای ارباب گفت. ارباب از این قضیه خوشحال شد و برق بیداری به دلش افتاد؛ چهارهزاردرهم به غلام داد و گفت: برو، تو را در راه خدا آزاد کردم و خود نیز به عرصۀ توبه و انابه درآمدم؛ ولی خودم را لایق مغفرت و آمرزش نمیبینم. شب در عالم رؤیا به او گفته شد: آنچه وظیفۀ تو بود انجام دادی؛ آیا گمان داری که من وظیفهام را نسبت به گناهکار تائب انجام نمیدهم؟ من، تو و غلام و منصوربنعمّار و آنان را که حاضر بودند، آمرزیدم.[102]

٭٭٭

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍ أَنْ تُسَامِحَنِی وَ تَرْحَمَنِی وَ تَجْعَلَنِی بِقِسْمِکَ رَاضِیاً قَانِعاً وَ فِی جَمِیعِ الْأَحْوَالِ مُتَوَاضِعاً، اللَّهُمَّ وَ أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ وَ أَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ وَ عَظُمَ فِیمَا عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ.»[103]

 «خدایا! از تو درخواست میکنم، درخواست بندهای فروتن، خوار و افتاده، که با من مدارا نمایی و به من رحم کنی و به آنچه روزیام نمودهای، خشنود و قانع بداری و در تمام حالات در عرصۀ تواضعم بگذاری؛ خدایا! از تو درخواست میکنم، درخواست کسی که سخت تهیدست شده و بار نیازش را به هنگام گرفتاریها به آستان تو فرود آورده و میلش به آنچه نزد توست، فزونی یافته است.»

 

روز سی‏وپنجم: پذیرش توبه

ارادۀ الهی بر بازگشت بندگان

<یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ 26 وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیمًا>[104]

«خدا مى‏خواهد [احکام و مقرّراتش را] براى شما بیان کند و شما را به روش‏هاى [پاک و صحیحِ‏] کسانى که پیش از شما بودند، راهنمایى نماید و رحمت و مغفرتش را بر شما فرو ریزد و خدا دانا و حکیم است.(26) و خدا مى‏خواهد با رحمت و لطفش به شما توجه کند و آنان که از شهوات پیروى مى‏کنند، مى‏خواهند شما به انحراف بزرگى دچار شوید.»

دعای حجت الهی برای توبهگر

«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: رَحِمَ اللَّهُ امرَأً استَقبَلَ توبَتَهُ، وَ استَقالَ خطیئَتَهُ، وَ بادَرَ مَنِیَّتَهُ.»[105]

«امامعلى{علیه السلام} فرمود: رحمت خدا بر کسی که به توبه رو کند و از خطاهاى خود پوزش طلبد و پیش از مرگ خود کارى کند.»

سخن آیتالله بهاری{رحمة الله علیه}

بدان ای برادر من! که توبه از معاصی، اول طریق سالکان الی الله و رأسالمال فائزین و کلید استقامت مریدان است. معنای فقاهتی توبه، ترک معاصی فیالحال و عزم بر ترک آنها در استقبال و تدارک آنچه که قابل تدارک باشد، است. هیچ اشکالی در واجببودن توبه از نظر عقلی و شرعی نیست؛ زیرا اگر بدانی که سعادت حقیقی همیشگی در این است که آدمی در سرای دیگر خداوند تعالی را ملاقات کند، خواهی دانست که کسی که از دیدار او در حجاب است، شقاوتمند است و در آن سرای عذاب، به آتش جدایی خواهد سوخت و ضخیمترین حجاب، همان حجاب پیروی از خواستههای نفس و ارتکاب گناهان است.[106]

٭٭٭

«از هرچه نه از بهر تو کردم توبه

ور بی تو غمی خوردم از آن غم توبه

و آن نیز که بعد ازین برای تو کنم

گر بهتر از آن توان از آن هم توبه»[107]

علی گندابی

در منطقۀ گنداب همدان مردی شرور و دائمالخمر به نام علی گندابی زندگی میکرد. او در عین اینکه توجهی به واقعیات دینی نداشت و با اهل فسق و فجور معاشرت داشت ولی برقی از مسائل اخلاقی در وجودش درخشش داشت. روزی در یکی از مناطق خوش آبوهوای شهر با دوستانش روی تخت قهوهخانه برای صرف چای نشسته بود. هیکل زیبا، بدن خوشاندام و چهرۀ باز و بانشاط او جلب توجه میکرد. کلاه مخملیِ قیمتی که به سر داشت بر زیبایی او افزوده بود. ناگهان کلاه را از سر برداشت و زیر پای خود قرارداد. رفیقش به او نهیب زد: چه میکنی؟ جواب داد: اندکی آرام باش و حوصله به خرج بده! پس از چند دقیقه کلاه را از زیر پا درآورد و به سر گذاشت. سپس گفت: زن جوان شوهرداری در حال عبور از کنار این قهوهخانه بود؛ اگر مرا با این کلاه و قیافه میدید، شاید به نظرش میآمد که من از شوهرش زیباترم و ممکن بود نسبت به شوهرش دلسرد شود؛ نخواستم با کلاهی که به من جلوۀ بیشتری داده، گرمی بین یکزن و شوهر به سردی تبدیل شود.

یکی از روضهخوانهای معروف همدان (به نام شیخحسن که مردی باتقوا، متدین و مورد توجه بود) میگوید: در ایام عاشورا به محلۀ «حصار» در بیرون همدان برای روضهخوانی میرفتم؛ کمی دیر شد؛ وقتی بهجانب شهر بازگشتم، دروازه را بسته بودند؛ در زدم؛ ناگهان علی گندابی که مست لایعقل بود، فریاد زد: کیست؟ گفتم: شیخحسن روضهخوان هستم؛ در را باز کرد و فریاد زد: تا الان کجا بودی؟ گفتم: به محلۀ حصار برای ذکر مصیبت حضرت سیّدالشّهدا{علیه السلام} رفتهبودم؛ گفت: برای من هم روضه بخوان! گفتم: روضه، مستمع و منبر میخواهد؛ گفت: اینجا همهچیز هست؛ سپس به حال سجده رفت و گفت: پشت من منبر و خود من هم مستمع، بر پشت من بنشین و مصیبت قمربنیهاشم{علیه السلام} بخوان! از ترس چارهای ندیدم و بر پشت او نشستم و روضه خواندم؛ او گریۀ بسیار کرد و من هم حال عجیبی پیدا کردم؛ حالی که در تمام عمرم تکرار نشده بود. با تمامشدن روضۀ من، مستی او هم تمام شد و انقلاب عجیبی در درون او پدید آمد!

پس از مدتی از برکت آن توسل، به مشاهد مشرفۀ عراق رفت؛ امامان بزرگوار را زیارت نمود و سپس رحل اقامت به نجف انداخت. در آن زمان میرزای شیرازی{رحمة الله علیه} (صاحب فتوای معروف تحریم تنباکو) در نجف بود؛ علی گندابی جانماز خود را پشت سر میرزا قرار میداد؛ مدتها در نماز جماعت آن مرد بزرگ شرکت کرد. شبی در بین نماز مغرب و عشا به میرزا خبر دادند فلان عالم بزرگ از دنیا رفته است؛ دستور داد او را در دالان وصل به حرم دفن کنند. بلافاصله قبری آماده شد. پس از سلام نماز عشا به میرزا عرضه داشتند: آن عالم گویا مبتلا به سکته شده بود و به خواست حق از حال سکته درآمد؛ ناگهان دیدند که علی گندابی همانطور که روی جانماز نشسته بود، از دنیا رفتهاست. میرزا دستور داد علی گندابی را در همان قبر دفن کردند.[108]

٭٭٭

«اللَّهُمَّ لَا أَجِدُ لِذُنُوبِی غَافِراً وَ لَا لِقَبَائِحِی سَاتِراً وَ لَا لِشَیْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِیَ الْقَبِیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلًا غَیْرَکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ وَ بِحَمْدِکَ ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِی وَ سَکَنْتُ إِلَى قَدِیمِ ذِکْرِکَ لِی وَ مَنِّکَ عَلَیَّ.»[109]

«خدایا! آمرزندهای برای گناهانم و پردهپوشی برای زشتکاریهایم و تبدیلکنندهای برای کار زشتم به زیبایی، جز تو نمییابم؛ معبودی جز تو نیست؛ پاک و منزّهی و به ستایشت برخاستهام؛ به خود ستم کردم و از روی نادانی جرئت نمودم و به یاد دیرینهات از من و بخششت بر من به آرامش نشستم.»

 

روز سی‏وششم: پذیرش توبه

هدایت الهی نسبت به توبهگر

<وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ>[110]

«کافران مى‏گویند: چرا معجزه‏اى [غیرقرآن‏] از سوى پروردگارش بر او نازل نشده؟ بگو: مسلماً خدا هرکس را بخواهد [پس از اتمام حجت‏] گمراه مى‏کند و هرکس را که به سوى او بازگردد، هدایت مى‏نماید.»

توبهگر، ذخیره خداوند

«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: رَحِمَ اللَّهُ امرَأً راغَبَ رَبَّهُ (راقَبَ دِینَهُ) وَ تَوَکَّفَ ذَنبَهُ، وَ کابَرَ هَواهُ وَ کَذَّبَ مُناهُ... دائمُ الفِکرِ، طویلُ السَّهَرِ... یُظهِرُ دُونَ ما یَکتُمُ، وَ یَکتَفِی بِأقَلَّ مِمّا یَعلَمُ، اولئکَ وَدائعُ اللَّهِ فی بلادِهِ، المَدفوعُ بهِم عَن عِبادِهِ.»[111]

«امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: خدا رحمت کند کسى را که به پروردگار خویش راغب باشد (دین خود را بپاید) و به گناه خود رسیدگى کند؛ با هواى نفس مخالفت ورزد و آرزویش را دروغ بشمارد؛... پیوسته بیندیشد و شبزنده‏دارى‏هاى طولانى داشته باشد؛... آنچه آشکار مى‏کند کمتر باشد از آنچه در دل دارد؛ به کمتر از آنچه ‏مى‏داند، بسندهکند؛ اینان سپرده‏هاى خداوند در سرزمینهاى اویند و به سبب آنها بلاها را از بندگان خود دور مى‏سازد.»

سخن علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}

توبۀ خداى تعالى بر بنده‏اش اعم از توبه ابتدایى و توبه بعد از توبه بنده است که این توبه فضلی از ناحیه خداى تعالى است؛ مثل سایر نعمت‏هایى که مخلوق خود را با آن متنعم مى‏سازد. همانطور که هیچ بنده‏اى در آن نعمت‏ها طلبکار خداى تعالى نیست، کسى توبه را بر خدا واجب و الزامى نکرده است. اینکه مى‏گوییم: عقلاً بر خدا واجب است که توبه بنده‏اش را قبول کند، منظور ما از این وجوب چیزى نیست جز آنچه از امثال آیات زیر استفاده مى‏شود: <وَ قابِلِ التَّوْبِ>[112]، <وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ>[113] <إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ>[114]؛ و از این قبیل آیاتى که خدا را به صفت توبه‏پذیرى توصیف مى‏کند و بندگان را به سوى توبه تشویق و به سوى استغفار دعوت مى‏کند؛ و همچنین آیات دیگرى که وعده قبول توبه مى‏دهد، حال یا در صریح کلام و یا در لوازم آن، و خداى تعالى به فرموده خودش و به دلیل عقل، خلف وعده نمى‏کند.[115]

٭٭٭

«از بس که شکستم و ببستم توبه

فریاد همی کند ز دستم توبه

دیروز به توبهای شکستم ساغر

و امروز به ساغری شکستم توبه»[116]

ثعلبه

در زمان پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} رسم بود که هرگاه مىخواستند عازم جهاد شوند، میان هر دونفر از صحابه، عقد اخوّت مى بستند تا به هنگام رفتن به جهاد، یکى از آن دو در شهر بماند و رسیدگى به امورات زندگى برادرش را به عهده بگیرد و دیگرى به دنبال مجاهده با کفار برود. رسول خدا{صلوات الله علیه} در غزوۀ تبوک میان سعیدبنعبدالرحمن و ثعلبه انصارى عقد برادرى بست. سعید در ملازمت پیغمبر به جهاد رفت و ثعلبه هم در مدینه ماند و عهدهدار کارهاى ضرورى خانوادۀ او گردید. ثعلبه هرروز مى آمد و آب و هیزم و سایر مایحتاج خانوادۀ سعید را مهیا میکرد. در یکى از روزها که زن سعید راجع به مایحتاج خانه از پس پرده با ثعلبه حرف مىزد، وسوسۀ نفس، هوس خفتۀ ثعلبه را بیدار نمود و با خود گفت: نظرى بینداز و ببین گویندۀ این سخنان چه قیافه و شکلى دارد؟ ببین زن تو زیباتر است یا زن سعید؟ پرده را کنار زد و دید که او زنى زیباست که هالهاى از حُجب و حیا رخسار او را احاطه کرده است. ثعلبه با همین یکنگاه چنان دل از دست داد و بىقرار شد که قدم پیش نهاد و به زن نزدیک شد؛ آنگاه دست دراز کرد که او را در آغوش گیرد ولى در همان لحظۀ حساس و خطرناک زن فریاد زد و گفت: «ویحک یا ثعلبه»، واى بر تو اى ثعلبه! آیا سزاوار است که شوهر من در رکاب رسول خدا مشغول پیکار و جهاد باشد و تو در اینجا پردۀ ناموس برادر مجاهد خود را بدرى؟! این سخن مانند صاعقهاى بر مغز ثعلبه فرود آمد، فریادى کشید و از خانه بیرون رفت و سر به کوه و صحرا نهاد. ثعلبه در پاى کوهى شب و روز با پریشانى و گریه و زارى مىگذرانید، و پیوسته مىگفت: خدایا! تو معروف به آمرزشى و من موصف به گناهم. مدتها گذشت تا اینکه پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} از جهاد مراجعت نمودند. وقتى سعید به خانه آمد، زن او ماجرا را شرح داد. سعید براى جستجوى ثعلبه به هر طرف روى آورد. سرانجام او را دید که در پشت سنگى نشسته و دست به سر گرفته و با صداى بلند مىگوید: واى بر پشیمانى و شرمسارى! واى بر رسوایى روز قیامت! سعید نزدیک آمد. او را در کنار گرفت و دلدارى داد و گفت: اى برادر! برخیز با هم نزد پیغمبر رحمت برویم؛ شاید برایت چارهاى بیندیشد. ثعلبه گفت: اگر لازم است که به حضور پیغمبر شرفیاب شوم، باید دستها و گردن مرا با بند بسته، مانند بندگان گریزپا به خدمت پیغمبر ببرى. بدینگونه روانه مدینه شدند. ثعلبه دخترى به نام حمصانه داشت. چون خبر آمدن پدرش را شنید، دواندوان به سوى او شتافت. همین که پدر را با آن حالت دید، اشک از دیدگانش فرو ریخت و گفت: اى پدر! این چه وضعى است که مشاهده مىکنم؟! ثعلبه با همان وضع آمد و درِ خانه پیغمبر ایستاد و با صداى بلند گفت: «المذنب، المذنب» گناهکار آمد، گناهکار آمد، و خلاصهاى از ماجرا را عرض کرد. حضرت فرمودند: گناهى بزرگ و خطایى عظیم از تو سرزده، از اینجا برو و با خدا راز و نیاز کن تا ببینم چه فرمانى از طرف خدا میآید. ثعلبه بیرون آمد و روى به صحرا نهاد. دخترش جلو آمد و گفت: اى پدر! دلم سخت به حالت مىسوزد؛ مىخواهم هرجا مىروى، همراهت باشم ولى چون پیغمبر تو را از پیش خود رانده است، من هم دیگر به تو نمىپیوندم.

ثعلبه در بیابانها مىنالید و روى زمینهاى داغ مىغلطید و پىدرپى میگفت: خدایا! همهکس مرا از پیش خود راندند و دست ناامیدى بر سینهام زدند؛ اى مونس بىکسان! اگر تو دستم را نگیرى، چه کسی دستم را بگیرد؟ و اگر تو عذرم را نپذیرى، چه کسی بپذیرد؟! چند روز بدین منوال در سوز و گداز به سر برد. سرانجام هنگام نماز عصر پیک حق آمد و این آیه روحبخش را بر حضرت ختمى مرتبت{صلوات الله علیه} خواند: <وَ الَّذینَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً اَوْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلا اللّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ>[117]؛ و آنان که چون کار زشتى مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند، خدا را یاد کنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه کسى جز خدا گناهان را مى‏آمرزد؟ و آنان آگاهانه بر آنچه مرتکب شده‏اند، پافشارى نمى‏کنند.[118]

«اللَّهُمَّ مَوْلَایَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلًا لَهُ نَشَرْتَهُ اللَّهُمَّ عَظُمَ بَلَائِی وَ أَفْرَطَ بِی سُوءُ حَالِی وَ قَصُرَتْ‏ بِی أَعْمَالِی وَ قَعَدَتْ بِی أَغْلَالِی وَ حَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ أَمَلِی‏ وَ خَدَعَتْنِی الدُّنْیَا بِغُرُورِهَا وَ نَفْسِی بِجِنَایَتِهَا وَ مِطَالِی»[119]

«خدایا! ای سرور من! چه بسیار زشتی مرا پوشاندی، و چه بسیار بلاهای سنگین و بزرگی که از من برگرداندی، و چه بسیار لغزشی که مرا از آن نگهداشتی، و چه بسیار ناپسند که از من دور کردی، و چه بسیار ستایش نیکویی که شایستۀ آن نبودم و تو در میان مردم پخش کردی؛ خدایا! بلایم بزرگ شده و زشتی حالم از حدّ گذشته، و کردارم خوارم ساخته و زنجیرهای گناه مرا زمینگیر نموده، و دوری آرزوهایم مرا زندانی ساخته، و دنیا با غرورش و نفسم با جنایتش و امروز و فردا کردنم در توبه مرا فریفته است.»

روز سی‏وهفتم: پذیرش توبه

غفران برای اهل توبه

<رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فی‏ نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صالِحینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُورًا>[120]

«پروردگارتان به نیّت‏ها و حالاتى که [نسبت به پدر و مادرتان‏] در دل‏هاى شماست، [از خود شما] آگاه‏تر است، اگر مردم شایسته‏اى باشید؛ زیرا او نسبت به بازگشت‏کنندگان بسیار آمرزنده است.»

بخشندگی خدای کریم

«قالَ أعرابیٌّ: یا رَسولَ اللَّهِ! مَن یُحاسِبُ الخَلقَ یَومَ القِیامَةِ؟ قالَ{صلوات الله علیه}: اللَّهُ؟عز؟. قالَ: نَجَونا وَ رَبِّ الکَعبَةِ! قالَ: وَ کَیفَ ذاکَ یا أعرابِیُّ؟! قالَ: لأِنَّ الکَریمَ إذا قَدَرَ عَفا.»[121]

«عربى بادیهنشین به رسول خدا{صلوات الله علیه} عرض کرد: اى رسول خدا! روز قیامت چه کسى به حساب خلایق مى‏رسد؟ حضرت فرمود: خداوند؟عز؟! بادیه‏نشین گفت: به خداوندگار کعبه سوگند که نجات یافته‏ایم! حضرت فرمود: چگونه، اى اعرابى؟ عرض کرد: زیرا کریم هرگاه قدرت یابد، ببخشاید.»

سخن آیتالله شجاعی{رحمة الله علیه}

مگر نه این است که انسان باید اول از معصیت، سپس از علقه‏ها، و سپس از غیرحق، و بالأخره در نهایت از خود نیز توبه نموده و حتى به توبه از خود متوجه نباشد؟ و مگر نه این است که توبه فقط در توبهکردن از معصیتها و حرامها خلاصه نمى‏شود و این، مرحلۀ اول توبه است و بعد از آن نیز توبه‏ها هست؟ و مگر از انسان محجوب در میان حجب بى‏شمار، و غوطه‏ور در هواها و علقه‏ها، و آلوده به معاصى، چنین چیزى بدون عنایت خاصى از جانب خداى متعال، مى‏تواند به ظهور برسد؟ لکن سالک بیدارى که به خود آمده و متنبه گشته است، مگر مى‏شود توبه نکند و بازگشت ننماید؟! و اگر توبه نکند، چه مى‏تواند بکند و چگونه مى‏تواند به هلاکت و عذاب و حرمان و خسرانى که در تصور نگنجد، راضى گردد؟! و از طرفى، رحمت واسعه خداى متعال چنین اجازه‏اى به او نمى‏دهد؛ بلکه او را در هر حالى باشد، به سوى خود مى‏خواند. اینجاست که سالک مى‏بیند باید راه توبه را -اگر چه راه طولانى و سختى است- در پیش بگیرد و باید با تمام وجود به عنایات خدا اتکا نموده و از او کمک بگیرد. مى‏بیند باید در مرحلۀ اول از معصیتها، و به تعبیرى، از مخالفت با حق، به سوى موافقت و طاعت برگردد؛ زیرا معنا ندارد کسى قدم در طریق طلب بگذارد و راه سفر به سوى حضرت حق را در پیش بگیرد، درحالىکه با او به مخالفت مى‏پردازد و در برابر او طغیان مى‏کند. پیداست که باید اول از مخالفت با او دست برداشت و سپس راه محبت و طلب را در پیش گرفت.[122]

٭٭٭

«جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه

بییاد تو هرجا که نشستم توبه

در حضرت تو توبه شکستم صدبار

زین توبه که صدبار شکستم توبه»[123]

بیداری و بارش باران

در زمان حضرت موسی{علیه السلام} در بنی‏اسرائیل از نیامدن باران قحطی شد. مردم خدمت حضرت موسی{علیه السلام} جمع شدند که باران نیامده و قحطی زیاد شده؛ بیا و برای ما دعا کن تا مردم از این مشکلات درآیند. ایشان به همۀ مردم دستور داد که در صحرایی جمع شوند و نماز استسقا (طلب باران) بخوانند و دعا کنند که خداوند متعال باران را نازل کند. جمعیت زیادی که بیش از هفتادهزارنفر بودند، در صحرا جمع شدند و هرچه دعا کردند، خبری از باران نشد. حضرت موسی{علیه السلام} سر به آسمان کرد و عرضه داشت: خدایا! من با هفتادهزارنفر هرچه دعا می‏کنیم، باران نمی‏آید؛ مگر قدر و منزلت من پیش تو کهنه شده؟! خطاب رسید: ای موسی! در میان شما یکنفر است که چهلسال مرا معصیت کرده؛ به او بگو از میان این جمعیت بیرون رود تا باران را بر شما نازل کنم. حضرت موسی{علیه السلام} با صدای بلند گفت: ای کسی که چهلسال خدا را معصیت کردهای! برخیز از میان ما بیرون برو؛ زیرا خدا به خاطر شومی تو باران رحمتش را از ما قطع کرده است؛ آن مرد عاصی برخواست و نگاهی به اطراف کرد. دید کسی بیرون نرفت؛ فهمید خودش است که باید بیرون رود. با خود گفت: چه کنم؟ اگر برخیزم از میان مردم بروم، مردم مرا می‏بینند و می‏شناسند و رسوا میشوم؛ اگر نروم خدا باران را نازل نمی‏کند. همانجا نشست و از روی حقیقت و صمیم قلب از کارهای زشت خود پشیمان شد و توبه کرد. یکدفعه ابرها آمدند و به هم متصل شدند و چنان بارانی آمد که همه سیراب شدند. حضرت موسی{علیه السلام} عرض کرد: الهی! کسیکه از میان ما بیرون نرفت؛ پس چطور شد که باران آمد؟ خطاب شد: «سَقَیتُکُم بِالّذی مَنَعتُکُم بِه»؛ به شما باران دادم به سبب همان کسی که باعث قحطی بود. حضرت موسی{علیه السلام} گفت: خدایا! میشود این بندۀ معصیتکار را به من نشان دهی؟! خطاب شد: ای موسی! آن وقتی که مرا معصیت میکرد رسوایش نکردم؛ حال که توبه کرده، او را رسوا سازم؟![124]

«یَا سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ أَنْ لَا یَحْجُبَ عَنْکَ دُعَائِی سُوءُ عَمَلِی وَ فَعَالِی وَ لَا تَفْضَحْنِی بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّی وَ لَا تُعَاجِلْنِی بِالْعُقُوبَةِ عَلَى مَا عَمِلْتُهُ فِی خَلَوَاتِی مِنْ سُوءِ فِعْلِی وَ إِسَاءَتِی وَ دَوَامِ تَفْرِیطِی وَ جَهَالَتِی وَ کَثْرَةِ شَهَوَاتِی وَ غَفْلَتِی.»[125]

«ای سرورم! به عزّتت از تو درخواست میکنم که بدی عمل و زشتی کردارم مانع از اجابت دعایم به درگاهت نشود؛ و مرا با آنچه از اسرار نهانم میدانی، رسوا مسازی و در کیفر آنچه در خلوتهایم انجام دادم -از زشتی کردار و بدی رفتار و تداوم تقصیر و نادانی و بسیاری شهواتم و غفلتم- شتاب نکنی!»

روز سی‏وهشتم: پذیرش توبه

توبه پس از فسق

<وَ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانینَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ 4 إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ>[126]

«و کسانى که زنان عفیفۀ پاکدامن را به زنا متهم مى‏کنند، سپس چهارشاهد نمى‏آورند، به آنان هشتادتازیانه بزنید، و هرگز شهادتى را از آنان نپذیرید، و اینانند که در حقیقت فاسق‏اند.(4) مگر کسانى که بعد از آن توبه کنند و مفاسد خود را اصلاح نمایند که بدون تردید خدا [نسبت به آنان‏] بسیار آمرزنده و مهربان است.»

امید به بخشش

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}‏: مَنْ تَوَضَّأَ ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ فَقَالَ حِینَ یَخْرُجُ مِنْ بَیْتِهِ: «بِسْمِ اللَّهِ‏ <الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ>[127]،‏ هَدَاهُ اللَّهُ‏ لِلْإِیمَانِ‏... وَ إِذَا قَالَ:‏ <وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ>[128]،‏ غَفَرَ اللَّهُ؟عز؟ خَطَأَهُ کُلَّهُ وَ إِنْ کَانَ أَکْثَرَ مِنْ زَبَدِ الْبَحْرِ.»[129]

«رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: کسی که وضو بگیرد و سپس به سوی مسجد حرکت کند و در هنگام خروج از منزل بگوید «به نام خداوند بخشندۀ مهربان، کسی که مرا خلق کرد و سپس هدایت نمود»، خداوند او را به سوی ایمان هدایت میکند... و هنگامی که بگوید «او خدایی است که امید دارم گناهان مرا ببخشد»، خداوند تمام خطاهای او را میبخشد؛ حتی اگر از کف دریاها هم بیشتر باشد.»

سخن آیتالله مظاهری؟حفظ؟

نکتۀ ظریف دیگری که در بحث توبه وجود دارد و حاکی از شدّت شوق و رغبت حقتعالی نسبت به توبۀ بندگان است، اینکه در هر توبۀ بنده، دو توبه از خداوند تبارک و تعالی وجود دارد. استاد بزرگوار ما علامۀ طباطبایی{رحمة الله علیه} جملۀ امیدوارکنندهای داشتند که بسیار مورد تأکید ایشان بود و در تفسیر المیزان نیز کراراً این جمله را بهکار بردهاند. ایشان میفرمود: «تَوبةُالعَبدِ مَحفوفَةٌ بِتَوبَتَینِ مِنَ اللهِ سُبحانَه»؛ توبۀ بندۀ گناهکار، میان دوتوبه از خداوند سبحان پیچیده شده است. قرآن کریم در آیاتی به این نکته اشاره میفرماید که خداوند منّان، برای بندۀ گناهکارش دوتوبه دارد؛ یعنی گناهکار یکمرتبه و خداوند دومرتبه توبه مینماید. اوّلین توبۀ خداوند سبحان وقتی واقع میشود که توفیق توبه را به بنده خویش عطا میفرماید و توبۀ دوّم هنگام پذیرش توبۀ بنده از سوی حقتعالی صورت میپذیرد.

تا که از جانب معشوقه نباشد کششی

کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

تا وقتی توفیق و هدایت از جانب خداوند مهربان نباشد، بندۀ گناهکار نمیتواند «خدا، خدا» بگوید و بازگردد و توبه کند.[130]

٭٭٭

«یا رب در دل به غیرخود جا مگذار

در دیدهٔ من گرد تمنا مگذار

گفتم گفتم ز من نمیآید هیچ

رحمی رحمی مرا به من وامگذار»[131]

توبه به خاطر صحیفه سجادیه

استاد حسین انصاریان؟حفظ؟ نقل میکند: خدمت یکی از بزرگان بودم که ایشان قضیهای را برایم چنین نقل نمود: حدود سىسالم بود که در نجف مشغول تحصیل بودم. در ایام ماه مبارک رمضان بنا شد به بصره برویم. با یکروحانى درسخوانده متین از نجف حرکت کردیم و به بغداد آمدیم‏ و از آنجا با قطار به بصره رفتیم. ماه مبارک رمضان را گذراندیم و عید فطر هم تمام شد. بلیط قطار گرفتیم که به بغداد برگردیم و از آنجا هم به نجف برویم. کوپه قطار ششنفره بود و من و آن شیخ بزرگوار که سر جایمان در کوپه نشستیم، سهمرد لات و بى‏تربیت به همراه زن بدکاره‏اى که اصلًا حجاب نداشت، وارد کوپه ما شدند. به رئیس قطار متوسل شدیم. او گفت: ما جای دیگرى نداریم. ما که چاره‏اى نداشتیم، همان جا را قبول کردیم؛ چون درس داشت شروع مى‏شد و ما باید برمى‏گشتیم. در همین گفتگو بودیم که قطار به راه افتاد. با خود گفتیم: با این مصیبت چه کنیم؟ تصمیم گرفتیم تا بغداد سر خود را پایین بیندازیم و یا به سقف قطار نگاه کنیم. آنان مقدارى که با هم حرف زدند، فهمیدیم اهل‏تسنن هستند. دقایقی بعد از بساط خود تنبکى درآوردند و یکى از آنها شروع به زدن کرد و آن خانم هم بلند شد تا برقصد. آن دو نفر دیگر هم شروع کردند به خواندن. به شیخ گفتم: چه کنیم؟ گفت: شما سید هستی و عمامه‏ات سیاه است؛ شاید اگر با اینها حرف بزنى، خجالت بکشند. گفتم: آخر با این لات‏ها و چاقوکش‏ها! آن هم با این زن! چه چیزى مى‏توانم به آنها بگویم؟ تصنیفخواندن آنها به عربى همین‏طور داشت اوج مى‏گرفت؛ مى‏زدند و مى‏رقصیدند.

راهی نماند جز اینکه بلند شوم و بساطم را باز کنم؛ صحیفه سجادیه را از بقچه‏ام درآوردم و روی صندلی گذاشتم و شروع به خواندن دعای توبه حضرت زین‏العابدین{علیه السلام} کردم. حضرت در آنجا ناله‏ و التماسى براى آمرزش به پروردگار دارد که دل سنگ را آتش مى‏زد. این دعا جورى تنظیم شده که انگار زین‏العابدین{علیه السلام} گناهکارترین انسان جهان است. با صداى روضه شروع کردم به خواندن و در قلب خود، متوسّل به زین‏العابدین{علیه السلام} شدم و گفتم: ای پسر رسول خدا! کلید حلّ مشکل شما هستید و کارى از دست ما بر نمى‏آید؛ اگر آنها فقط دو ضربه چاقو به ما بزنند، کار ما تمام مى‏شود و کسى هم از ما دفاع نمى‏کند.

خطّ اول و خطّ دوم دعا را خواندم و همین‏طور به پهناى صورت اشک میریختم که شنیدم صداى تنبک کم شد و بعد خاموش شد و زن هم از رقصیدن ایستاد و در جاى خودش نشست و دونفر هم از تصنیف‏خوانى افتادند. به نیمۀ دعا که رسیدم، دیدم آن زن بلند شد و چادرش را درآورد و بر سرش گذاشت و صورتش را به دیوار اتاق قطار چسباند و شروع به گریه کرد. آنها به من گفتند: اى آقا! این چه کتابى است؟ این کتاب را به ما بده! گفتم: این کتاب برای من از این دنیا بیشتر ارزش دارد. هرچند در دلم مى‏خواستم کتاب را به آنها بدهم امّا مى‏خواستم ارزش کتاب را به آنها نشان بدهم. آنها گریه کردند و گفتند: آقا! لباست نشان مى‏دهد که از اولاد پیغمبر هستى؛ به حقّ پیغمبر! این کتاب را به ما بده! اگر آن را ندهى، به زور از تو مى‏گیریم! گفتم: باشد ولى اول بگذارید تا بگویم این کتاب از چه کسى است؟ شما وجود مبارک حضرت اباعبدالله الحسین{علیه السلام} را مى‏شناسید؟ همین که اسم حضرت را بردم، بیشتر منقلب شدند و گفتند: بله! او را مى‏شناسیم. گفتم: این کتاب، دعاها و نیایش‏هاى فرزند ایشان، امامسجاد{علیه السلام} است. گفتند: آقا سیّد! ایستگاه مقصد ما نزدیک است؛ ما چهار نفر را شیعه کن تا دستمان پاک باشد که بتوانیم این کتاب را بگیریم. من کتاب را با گریه به آنها دادم و با گریه از ما خداحافظى کردند. موقع خداحافظى، آن زن به ما گفت: شما مرا نجات دادید؛ من بیدار نبودم، خواب بودم![132]

٭٭٭

«إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ أَسْأَلُهُ کَشْفَ ضُرِّی وَ النَّظَرَ فِی أَمْرِی إِلَهِی وَ مَوْلَایَ أَجْرَیْتَ عَلَیَّ حُکْماً اتَّبَعْتُ فِیهِ هَوَى نَفْسِی وَ لَمْ أَحْتَرِسْ مِنْ تَزْیِینِ عَدُوِّی فَغَرَّنِی بِمَا أَهْوَى وَ أَسْعَدَهُ عَلَى ذَلِکَ الْقَضَاءُ فَتَجَاوَزْتُ بِمَا جَرَى عَلَیَّ مِنْ ذَلِکَ مِنْ نَقْضِ‏ حُدُودِکَ وَ خَالَفْتُ بَعْضَ أَوَامِرِکَ.»[133]

«ای خدا و پروردگار من! جز تو که را دارم تا برطرفشدن ناراحتی و نظر لطف در کارم را از او درخواست کنم؟ خدا و سرور من! حکمی را بر من جاری ساختی که هوای نفسم را در آن پیروی کردم و از فریبکاری آرایش دشمنم نهراسیدم؛ پس مرا به خواهش دل فریفت و بر این امر، اختیار و ارادهام یاریاش نمود؛ پس بدینسان و بر پایۀ گذشتههایم از حدودت گذشتم و با برخی از دستوراتت مخالفت نمودم.»

روز سی‏ونهم: پذیرش توبه

توبه، فضل الهی

<وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ>[134]

«و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، و اینکه خدا بسیار توبه‏پذیر و حکیم است، [به کیفرهاى بسیار سختى دچار مى‏شدید.]»

توبه همیشگی خداوند به سوی بنده

«قَالَ أَبوُ جَعْفَرٍ{علیه السلام}: یَا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِمٍ! ذُنُوبُ الْمُؤْمِنِ إِذَا تَابَ مِنْهَا مَغْفُورَةٌ لَهُ فَلْیَعْمَلِ الْمُؤْمِنُ لِمَا یَسْتَأْنِفُ بَعْدَ التَّوْبَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ، أَمَا وَ اللَّهِ إِنَّهَا لَیْسَتْ إِلَّا لِأَهْلِ الْإِیمَانِ، قُلْتُ: فَإِنْ عَادَ بَعْدَ التَّوْبَةِ وَ الِاسْتِغْفَارِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ عَادَ فِی التَّوْبَةِ؟ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِمٍ! أَ تَرَى الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ یَنْدَمُ عَلَى ذَنْبِهِ وَ یَسْتَغْفِرُ مِنْهُ وَ یَتُوبُ ثُمَّ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ تَوْبَتَهُ، قُلْتُ: فَإِنَّهُ فَعَلَ ذَلِکَ مِرَاراً یُذْنِبُ ثُمَّ یَتُوبُ وَ یَسْتَغْفِرُ اللَّهَ؟ فَقَالَ: کُلَّمَا عَادَ الْمُؤْمِنُ بِالاسْتِغْفَارِ وَ التَّوْبَةِ عَادَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِالْمَغْفِرَةِ وَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ... وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ‏ فَإِیَّاکَ أَنْ تُقَنِّطَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ‏.»[135]

«امامباقر{علیه السلام} به محمدبنمسلم فرمود: اگر مؤمن توبه کند، گناهش بخشودنى است؛ بعد از توبه و مغفرت، مؤمن باید عمل نیک خود را از سر بگیرد؛ این را بدان که توبه و مغفرت، ویژۀ اهل ایمان است. محمد عرض کرد: اگر توبه خود را بشکند و مرتکب خطا شود و باز پشیمان شود و تائب گردد، توبۀ جدید او قابل پذیرش است؟ حضرت فرمود: تصور مى‏کنى که بندۀ مؤمن از خطاى خود پشیمان شود و با طلب مغفرت و پوزش راه آشتى بجوید و خداوند توبۀ او را نپذیرد؟! گفت: اگر بارها و بارها توبه خود را بشکند و باز توبه کند، چگونه خواهد بود؟ فرمود: هرگاه بنده مؤمن توبه کند و طلب مغفرت نماید، خداوند هم توبۀ او را مى پذیرد و او را مى بخشاید؛ همانا که خداوند بخشایشگرى مهربان است؛ توبه را مى‏پذیرد... و از گناهان کوچک درمى‏گذرد؛ مبادا که مردم را از رحمت الهى مأیوس کنى!»

سخن مقام معظم رهبری؟حفظ؟

این یکی از نعمتهای بزرگ الهی است که خداوند متعال، باب توبه را به روی بندگان باز کرده تا آنها بتوانند در راه کمال پیش بروند و گناه زمینگیرشان نکند؛ چون گناه، انسان را از اوج اعتلای انسانی ساقط میکند. هر کدام از گناهان ضربهای به روح انسان، صفای انسانی، معنویت و اعتزاز روحی وارد میآورند و شفّافیت روح انسان را از بین میبرند و آن را کدر میکنند. گناه، آن جنبه معنویتی را که در انسان است و مایۀ تمایز انسان با بقیۀ موجودات این عالم مادّه است، از شفّافیت میاندازد و او را به حیوانات و جمادات نزدیک میکند. گناهان در زندگی انسان، علاوه بر این جنبۀ معنوی، عدم موفّقیتهایی را نیز به بار میآورند. بسیاری از میدانهای تحرّک بشری وجود دارد که انسان به خاطر گناهانی که از او سرزده است، در آنها ناکام میشود. اینها البته توجیه علمی و فلسفی و روانی هم دارد؛ صرف تعبّد یا بیان الفاظ نیست. چطور میشود که گناه، انسان را زمینگیر میکند؟ مثلاً در جنگ اُحد، به خاطر کوتاهی و تقصیر جمعی از مسلمین، پیروزی اوّلیه تبدیل به شکست شد؛ یعنی مسلمین، اوّل پیروز شدند، ولی کماندارانی که باید در شکاف کوه مینشستند و پشت جبهه را نفوذناپذیر میکردند، به طمع غنیمت، سنگر خودشان را رها کردند و به طرف میدان آمدند و دشمن هم از پشت، آنها را دور زد و با یکشبیخون، حملهای غافلگیرانه کرد و مسلمانان را تار و مار نمود. شکست اُحد، از اینجا به وجود آمد.[136]

«همچو مردانت قدم در راه دین باید نهاد

دیده بر خط «هدی للمتقین» باید نهاد

چون ز راه گلبن «توبوا الیالله» آمدی

پای بر فرق «أتینا طائعین» باید نهاد

چون خر دجال نفست شد اسیر حرص و آز

بعد ازین بر مرکب تقوات زین باید نهاد

توبهات روحالامین دان، نفس شارستان لوط

در مثل شبه حقیقتها چنین باید نهاد»[137]

ناامیدی از رحمت الهی

عبدالله بزاز نیشابوری میگوید: بین من و حمیدبنقحطبه (ملعون) معاملهای بود. وقتی از مسافرت مراجعت نمودم، مرا احضار کرد. با همان لباس مسافرت به ملاقاتش رفتم و وقت ظهر ماه مبارک رمضان بر او وارد شدم. تشت و آفتابهای آوردند و دستان خود را شست و به من هم امر نمود که دست خود را بشویم و من هم شستم و فراموش کردم که ماه رمضان است و روزه هستم؛ وقتی طعام را حاضر کردند، متذکر شدم و عقب نشستم. حمید گفت: چرا نهار نمیخوری؟ گفتم: ماه مبارک است و من هم مریض نیستم و عذر دیگری هم برای افطار ندارم؛ شاید شما عذری داشته باشید. حمید شروع به گریه کرد و گفت: من هم عذری ندارم و مریض هم نیستم؛ و اشکش جاری شد. پس از فراغت از طعام علت گریهاش را از او پرسیدم. گفت: زمانی که هارونالرشید در طوس بود، شبی دنبال من فرستاد. وقتی که بر او وارد شدم، دیدم شمعی روشن و شمشیری سبزرنگ و برهنه جلوی اوست. چون مرا دید، پرسید: اطاعت تو از امیرالمؤمنین چگونه است؟ گفتم: با جان و مال. سپس مرا مرخص نمود؛ طولی نکشید که مرا احضار کرد و همان سؤال را تکرار نمود .گفتم: با جان و مال و اهل و اولاد؛ دوباره مرا مرخص نمود. برای سومین مرتبه احضارم کرد و همان سؤال را تکرار کرد. گفتم: با جان و مال و اهل و اولاد و دین. هارون خندید و گفت: ای حمید! این شمشیر را بردار و هر کسی را که این خادم به تو نشان داد، بکش! شمشیر را برداشتم و همراه خادم بیرون رفتم. مرا به خانهای برد که وسط آن چاهی بود. در آن خانه سهاطاق وجود داشت که هرسه قفل بودند. یکی را باز نمود که در آن بیستنفر پیر و جوان همه از اولاد علی و زهرا؟عهما؟ در زنجیر بودند. گفت: باید اینها را گردن بزنی. او یکییکی آنها را جلو میآورد و من گردن میزدم و بدن و سر آنها را در چاه میانداختم. تمام بیستنفر کشته شدند. آنگاه در اطاق بعدی را باز نمود و در آن هم بیستنفر علوی در زنجیر بودند. همه را کشتم و در چاه انداختم. اطاق سوم هم به همین صورت. آخرین نفر یکپیرمرد بود. او به من گفت: وای بر تو! فردای قیامت چه عذری داری وقتی که تو را در حضور جدم رسول خدا{صلوات الله علیه} حاضر کنند و حال آن که تو شصتنفر از اولاد او را بدون گناه کشتهای؟ بدنم لرزید. خادم از روی غضب نگاهی به من نمود و مرا ترسانید. آن پیرمرد را هم کشتم و در چاه انداختم. پس کسی که شصتنفر از اولاد پیامبر خدا{صلوات الله علیه} را کشته باشد، روزه و نماز او چه نفعی دارد؟ من یقین دارم که مخلّد در آتش هستم؛ پس ماه رمضان را روزه نمیگیرم .عبدالله میگوید: پس از ورود امامرضا{علیه السلام} به خراسان، داستان آن ملعون و ناامیدی او از خداوند متعال را برای حضرت نقل کردم. امام{علیه السلام} فرمود: وای بر او! آن یأسی که حمید از رحمت الهی داشت، از قتل آن شصتنفر علوی گناهش بیشتر است.[138]

«وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلَهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی وَ إِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی مُعْتَذِراً نَادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقِیلًا مُسْتَغْفِراً مُنِیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لَا أَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا کَانَ مِنِّی وَ لَا مَفْزَعاً أَتَوَجَّهُ إِلَیْهِ فِی أَمْرِی غَیْرَ قَبُولِکَ عُذْرِی وَ إِدْخَالِکَ إِیَّایَ فِی سَعَةٍ مِنْ رَحْمَتِکَ.‏»[139]

«ای خدای من! اینک پس از کوتاهی در عبادت و زیادهروی در خواهشهای نفس، به درگاهت آمدهام درحالیکه عذرخواه، پشیمان، شکستهدل، جویای گذشت، طالب آمرزش، بازگشتکنان هستم؛ من با حالت اقرار و اذعان و اعتراف به گناه آمدهام و میدانم که گریزگاهی از آنچه از من سرزده و پناهگاهی که به آن روی آورم، نخواهم داشت؛ جز اینکه پذیرای عذرم باشی و مرا در رحمت فراگیرت بگنجانی.»

 

روز چهلم: پذیرش توبه

توبۀ جمعی

<وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ>[140]

«و [شما] اى مؤمنان! همگى به سوى خدا بازگردید تا رستگار شوید.»

مراتب توبه

«قالَ الإمامُ الصّادقُ{علیه السلام}: فَکُلُّ فِرقَةٍ مِن العِبادِ لَهُم تَوبَةٌ، فتَوبَةُ الأنبیاءِ مِنِ اضْطِرابِ السِّرِّ، وَ تَوبَةُ الأولیاءِ مِن تَکْوِینِ الخَطَراتِ، وَ تَوبَةُ الأصْفیاءِ مِن التَّنفُّسِ، وَ تَوبَةُ الخاصِّ مِن الاشْتِغالِ بِغَیرِ اللَّهِ، وَ تَوبَةُ العامِّ مِن الذُّنوبِ.»[141]

«امامصادق{علیه السلام} فرمود: هر گروهى از بندگان را توبه‏اى است: توبۀ انبیا از اضطراب درون، و توبۀ اولیا از ورود خطورات گوناگون به دل، و توبۀ اصفیا از نَفَسکشیدن بدون یاد خدا، و توبۀ خاصّان از پرداختن به غیرخدا، و توبۀ عوام از گناهان است.»

سخن آیتالله شجاعی{رحمة الله علیه}

توبه در تعریف عام و وسیع آن، عبارت است از بازگشت به سوى حضرت حق، از مخالفت و معصیت به موافقت و اطاعت، از غفلت و نسیان به ذکر و طلب، از اغیار به مقصود، از شرک به توحید، و از خود به محبوب. از اول سلوک تا آخر آن؛ به تناسب مراحل و منازل مختلفى که پیش مى‏آید، سالک در حقیقت در توبه و بازگشت است و در مدارج توبه پیش مى‏رود و قدمبهقدم به سوى موطن اصلى خویش برمى‏گردد. توبه فقط در توبۀ از حرامها -که عبارت از ترک واجبات و ارتکاب محرمات است- خلاصه نمى‏شود. در هر منزلى از منازل سیر، توبه‏اى هست که متناسب با همان مرحله و منزل مى‏باشد. توبه از حرامها در اول سلوک است و اما در مراحل و منازل بعدى به حسب هر کدام از آنها، توبۀ دیگرى مطرح است؛ مانند توبه از تعلقداشتن به مباحات، توبه از غفلت قلب و نسیان حق، توبه از توجهداشتن به خود، و توبه از توجهداشتن به توبه، و غیر اینها از مراتب و مدارج توبه. بهبیانروشنتر، عبودیت داراى درجات و مراتب است و هر مرتبه‏اى از آن براى خود احکام و وظایفى داشته و نیز براى خود قصورات و تقصیرات و گناهانى دارد. در هر مرتبه‏اى از مراتب عبودیت، آنچه با آن مرتبه نمى‏سازد و با آن تناسب ندارد، قصور یا تقصیر یا گناه در آن مرتبه است و صاحب آن مرتبه به حکم سیر عبودى موظف است از آن قصور یا تقصیر یا گناه برگردد و توبه کند.[142]

٭٭٭

«ای واقف اسرار ضمیر همهکس

در حالت عجز دستگیر همهکس

یا رب تو مرا توبه ده و عذر پذیر

ای توبهده و عذرپذیر همهکس»[143]

داستان نوجوان یهودی

امامباقر{علیه السلام} فرمود: نوجوانی یهودی خدمت پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} میآمد و با آن حضرت انس گرفته بود. آن حضرت نیز، او را در رفتوآمدهایش میپذیرفت. گاهی او را پی کاری میفرستاد یا نامهای به دستش میسپرد که به یکی از خویشاوندان خود بدهد. روزی حضرت رسول{صلوات الله علیه} متوجه شد که چندروز است آن نوجوان دیده نمیشود. جویای حالش شد. اصحاب گفتند: مریض شده و نزدیک است بمیرد. پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} با چندنفر از اصحاب به عیادت او رفت. آن جناب را برکتی بود که با هرکس سخن میگفت، جوابش را میداد؛ اگرچه در آخرین لحظات حیات میبود. به بالین بیمار محتضر نشستند و صدا زدند: فلانی! نوجوان چشم باز کرد و گفت: لبیک یا اباالقاسم! فرمودند: بگو «اشهد ان لا اله الا الله و انّی رسول الله»، به یگانگی خداوند و رسالت من گواهی بده! نوجوان تا این سخن را شنید، نگاهی به صورت پدر خود کرد و چیزی نگفت؛ یعنی از پدر خود شرم داشت یا میترسید. برای بار دوم، حضرت او را صدا زدند. باز نگاهی به صورت پدرش کرد و چیزی نگفت. در مرتبۀ سوم که پیامبر{صلوات الله علیه} صدایش زدند، همین که نوجوان چشم باز کرد، حضرت گفتار قبل را تکرار کردند. این بار نیز چشم به صورت پدر انداخت. در آن هنگام پیامبر{صلوات الله علیه} فرمودند: اگر مایل نیستی، لب فرو بند! نوجوان تصمیم خود را گرفت و در آن لحظات آخر که چشم از جهان فرو میبست، سعادت خود را با دو جمله خرید. مثل اینکه متوجه شد در مسئلۀ ایمان، شرم و حیا یا رعایت خواستۀ پدر شرط نیست و بدون تأمل گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و انّک رسول الله» و بلافاصله دیده از جهان فرو بست. پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} به پدرش فرمودند: ما را با این نوجوان واگذار و از پی کار خود برو! او اکنون به ما تعلق گرفت. به اصحاب دستور دادند او را غسل دهند و کفن کنند. وقتی آماده شد، حضرت بر جنازهاش نماز خواندند و از منزل یهودی بیرون رفتند. آنگاه خدا را ستایش کرد که امروز یکنفر را به وسیلۀ من از آتش جهنم نجات داد.[144]

٭٭٭

«إِلَهِی‏ فَاقْبَلْ عُذْرِی وَ ارْحَمْ شِدَّةَ ضُرِّی وَ فُکَّنِی مِنْ شَدِّ وَثَاقِی یَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِی وَ رِقَّةَ جِلْدِی وَ دِقَّةَ عَظْمِی یَا مَنْ بَدَأَ خَلْقِی وَ ذِکْرِی وَ تَرْبِیَتِی وَ بِرِّیِ وَ تَغْذِیَتِی هَبْنِی لِابْتِدَاءِ کَرَمِکَ وَ سَالِفِ بِرِّکَ بِی.»[145]

«خدایا! پس عذرم را بپذیر و به بدحالیام رحم کن و از بند محکم گناه رهایم ساز؛ پروردگارا! بر ناتوانی جسمم و نازکی پوستم و نرمی استخوانم رحم کن! ای کسی که آغازگر آفرینش و یاد و پرورش و نیکی بر من و تغذیهام بودهای! اکنون مرا ببخش به همان کرم نخستت و پیشینۀ احسانت بر من.»

 

[1]. الحجر، 49.

 

[2]. بحارالأنوار، ج6، ص21.

 

[3]. «ما انسان را در بهترین وجه متصور بیافریدیم، و سپس همو را به پست‏ترین مراحل پستى برگرداندیم»؛ (التین، 4 و 5).

 

[4]. النور، 31.

 

[5]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏4، ص386.

 

[6]. دیوان حافظ، غزل 512.

 

[7]. «و گروهی دیگر به گناه خویش اعتراف کردند، عمل نیک و بدی را به هم آمیختند، باشد که خدا توبۀ آنان را بپذیرد؛ همانا خداوند آمرزندۀ مهربان است»؛ (التوبة، 102).

 

[8]. تفسیرالقمی، ج1، ص303؛ به نقل از: توبه، آغوش رحمت، ص168.

 

[9]. القصص، 16.

 

[10]. النساء، 110.

 

[11]. نهجالفصاحة، ص609.

 

[12]. محل تابش نور.

 

[13]. البقرة، ۲۲۲.

 

[14]. معراجالسعادة، ص۶۷۷.

 

[15]. رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعی 1.

 

[16]. الکافی، ج7، ص201؛ به نقل از: دانشنامه امیرالمؤمنین{علیه السلام} بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج‏11، ص557.

 

[17]. الاعراف، 23.

 

[18]. البقرة، 222.

 

[19]. بحارالأنوار، ج6، ص21.

 

[20]. مقالات، ج2، ص76.

 

[21]. دیوان حافظ، غزل 492.

 

[22]. الفرقان، 68.

 

[23]. الفرقان، 70.

 

[24]. النساء، 48.

 

[25]. الزمر، 53.

 

[26]. ترجمه مجمعالبیان، ج5، ص177؛ به نقل از: عرفان اسلامی، ج1، ص250.

 

[27]. الاعراف، 151.

 

[28]. هود، 90.

 

[29]. الکافی، ج‏2، ص435.

 

[30]. مجموعه آثار شهیدمطهری، ج27، ص196.

 

[31]. دیوان حافظ، غزل 62.

 

[32]. برگرفته از: تفسیر روحالبیان، ج2، ص225.

 

[33]. هود، 47.

 

[34]. المائده، 74.

 

[35]. بحارالأنوار، ج6، ص38.

 

[36]. «و هرگاه کسانى که به آیات ما ایمان مى‏آورند، به نزد تو آیند، بگو: سلام بر شما! پروردگارتان رحمت را بر خود لازم و مقرّر کرده؛ بنابراین هرکس از شما به نادانى کار زشتى مرتکب شود، سپس بعد از آن توبه کند و [مفاسد خود را] اصلاح نماید، [مشمول آمرزش و رحمت خدا شود]؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است»؛ (الانعام، 54).

 

[37]-سیروسلوک (منزل دوم: توبه)، ص26.

 

[38]. دیوان حافظ، غزل 572.

 

[39]-توبه، آغوش رحمت، ص186.

 

[40]. بحارالأنوار، ج91، ص127.

 

[41]. النصر، 3.

 

[42]. بحارالأنوار، ج6، ص21.

 

[43]. در جستجوی استاد (آیتالله محمدتقی آملی)، ص119.

 

[44]. رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعی 416.

 

[45]. برگرفته از: بحارالانوار، ج91، ص20.

 

[46]. همان، ص127.

 

[47]. یوسف، 97، و 98.

 

[48]. نهجالحق و کشفالصدق، ص375.

 

[49]. بیانات معظم له در خطبههای نماز جمعه تهران، 28/10/75 به نقل از سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنهای؟مد؟به آدرس: https://khl.ink/f/2823.

 

[50]. دیوان باباطاهر، ص6.

 

[51]. در آغوش خدا، توبه، ص19.

 

[52]. الصحیفةالسجادیة، ص142 (دعای 31).

 

[53]. البقرة، 54.

 

[54]. نهجالفصاحة، ص620.

 

[55]. مجموعه آثار شهیدمطهری، ج23، ص549.

 

[56]- رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعی 10.

 

[57]. «و آنان که چون کار زشتى مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند، خدا را یاد کنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه کسى جز خدا گناهان را مى‏آمرزد؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده‏اند، پافشارى نمى‏کنند»؛ (آلعمران، 135).

 

[58]. برگرفته از: بحارالأنوار، ج‏6، ص23.

 

[59]. همان، ج‏91، ص142 (مناجات خمسةعشرة، مناجات التائبین).

 

[60]. النساء، 16.

 

[61]. میزانالحکمة، ج‏9، ص572.

 

[62]. التوبة، 118.

 

[63]. النساء، 17.

 

[64]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏4، ص387.

 

[65]. دیوان حافظ، غزل 441.

 

[66]. التحریم، 8.

 

[67]. کلیات جامعالتمثیل، ص132؛ به نقل از: داستانها و حکایتهای حج، ص170.

 

[68]. بحارالأنوار، ج‏91، ص142 (مناجات خمسةعشرة، مناجات التائبین).

 

[69]. البقرة، 159 و 160.

 

[70]. الزهد، ص99.

 

[71]. پندنامۀ سعادت، ص47.

 

[72]. رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعی546.

 

[73]. دارالسلام، ج2، ص195؛ به نقل از: هزارویک حکایت اخلاقی، ج1، حکایت 288.

 

[74]. بحارالأنوار، ج‏91، ص142 (مناجات خمسةعشرة، مناجات التائبین).

 

[75]. التوبة، 104.

 

[76]. میزانالحکمة، ج‏2، ص124.

 

[77]. مقالات، ج2، ص77.

 

[78]. مثنوی معنوی، ص255 (دفتر دوم).

 

[79]. در آغوش خدا، توبه، ص21.

 

[80]. التحریم، 8.

 

[81]. بحارالأنوار، ج‏91، ص142 (مناجات خمسةعشرة، مناجات التائبین).

 

[82]. الشوری، 25.

 

[83]. بحارالأنوار، ج69، ص410.

 

[84] - سیروسلوک (منزل دوم: توبه)، ص81.

 

[85]. دیوان ابوسعید ابوالخیر، رباعی 342 .

 

[86]. گناهان کبیره، ج2، ص428.

 

[87]. بحارالأنوار، ج‏91، ص142 (مناجات خمسةعشرة، مناجات التائبین).

 

[88]. طه، 82.

 

[89]. النساء، 48.

 

[90]. الکافی، ج2، ص284.

 

[91]. «و هر آسیبى به شما رسد به سبب اعمالى است که مرتکب شده‏اید، و از بسیارى [از همان اعمال هم‏] درمى‏گذرد»؛ (الشورى، 30).

 

[92]. در محضر آیتالله بهجت، ج2، ص139.

 

[93]. البقرة، 37.

 

[94]. قلب سلیم، ج۲، ص۴۶۶.

 

[95]. دیوان صائب تبریزی، غزل 1036.

 

[96]. برگرفته از: کشفالغمة، ج2، ص194.

 

[97]. مصباحالمتهجد، ج‏2، ص844 (دعای کمیل).

 

[98]. التوبة، 117 و 118.

 

[99]. میزانالحکمة، ج4، ص392.

 

[100]. تذکرةالمتقین، ص7.

 

[101]. دیوان ابوسعید ابوالخیر، رباعی 422 .

 

[102]. برگرفته از: المحجةالبیضاء، ج7، ص267.

 

[103]. مصباحالمتهجد، ج‏2، ص845 (دعای کمیل).

 

[104]. النساء، 26 و 27.

 

[105]. میزانالحکمة، ج4، ص392.

 

[106]. تذکرةالمتقین، ص3.

 

[107]. دیوان ابوسعید ابوالخیر، رباعی 606.

 

[108]. توبه، آغوش رحمت، ص135.

 

[109]. مصباحالمتهجد، ج‏2، ص845 (دعای کمیل).

 

[110]. الرعد، 27.

 

[111]. میزانالحکمة، ج4، ص395.

 

[112]. غافر، 3.

 

[113]. النور، 31.

 

[114]. البقرة، 222.

 

[115]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏4، ص389.

 

[116]. دیوان ابوسعید ابوالخیر، رباعی 607 .

 

[117]. آلعمران، 135.

 

[118]. روضةالانوار، ص47؛ به نقل از: قصصالتوابین، حکایت 3.

 

[119]. مصباحالمتهجد، ج‏2، ص845 (دعای کمیل).

 

[120]. الاسراء، 25.

 

[121]. میزانالحکمة، ج7، ص470.

 

[122]. مقالات، ج2، ص97.

 

[123]. دیوان ابوسعید ابوالخیر، رباعی 608 .

 

[124]. قصصالتوابین، حکایت 5.

 

[125]. مصباحالمتهجد، ج‏2، ص845 (دعای کمیل).

 

[126]. النور، 4 و 5.

 

[127]. الشعراء، 78.

 

[128]. الشعراء، 82.

 

[129]. أعلامالدین فیصفاتالمؤمنین، ص352.

 

[130]. سیروسلوک (منزل دوم: توبه)، ص27.

 

[131]. رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعی 327.

 

[132]. نگاهی به مقام امام زینالعابدین{علیه السلام}، ص22.

 

[133]. مصباحالمتهجد، ج‏2، ص846 (دعای کمیل).

 

[134]. النور، 10.

 

[135]. الکافی، ج2، ص434.

 

[136]. بیانات معظم له در خطبههای نماز جمعه تهران، 28/10/75 به نقل از سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنهای؟مد؟به آدرس: https://khl.ink/f/2823

 

[137]. دیوان سنایی، ص107.

 

[138]. در آغوش خدا، توبه، ص24.

 

[139]. مصباحالمتهجد، ج‏2، ص846 (دعای کمیل).

 

[140]. النور، 31.

 

[141]. مصباحالشریعة، ص97.

 

[142]. مقالات، ج2، ص86.

 

[143]. دیوان ابوسعید ابوالخیر، رباعی 364 .

 

[144]. بحارالانوار، ج6، ص27؛ به نقل از: هزارویک حکایت اخلاقی، ج1، حکایت 389.

 

[145]. مصباحالمتهجد، ج‏2، ص846 (دعای کمیل).

 

فهرست مطالب