روز سیزدهم: عاقبت غفلت

عذاب الهی

<وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلا>[1]

«و هنگامى که هدایت به سوى مردم آمد، چیزى مانع ایمانآوردن آنان و درخواست آمرزش از پروردگارشان نشد، مگر [کبر و دشمنى آنان با حق که در چنان فضایى آکنده از کبر و دشمنى گویى انتظار مى‏بردند] که روش‏هاى [جارى ما در عذاب‏] پیشینیان [متکبّر کفرپیشه‏] به سراغشان آید، یا عذاب رویاروى آنان رسد [تا آن زمان ایمان بیاورند و درخواست آمرزش کنند.]»

تیرهبختی

«قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: فَیَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى کُلِ‏ ذِی‏ غَفْلَةٍ أَنْ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّةً أَوْ تُؤَدِّیَهُ أَیَّامُهُ إِلَى شِقْوَة.»[2]

«امامعلی{علیه السلام} فرمود: وای و حسرت بر هر انسان غافلى که عمرش بر ضد او حجت باشد و روزهاى عمرش، او را به سوى بدبختى بکشاند.»

سخن مقام معظم رهبری؟حفظ؟

بعضی از این افراد غافل اصلاً به ثواب و عِقاب عقیدهای ندارند. بعضی به ثواب و عقاب هم عقیده دارند؛ اما غرق در غفلتاند و اصلاً ملتفت نیستند که چه کار میکنند. اگر این را در زندگی روزمرّۀ خودمان قدری ریز کنیم، خواهیم دید که بعضی از حالات زندگی ما شبیه حالات غافلان است. غفلت، دشمنی بسیار عجیب و خطر بزرگی است. شاید واقعاً برای انسان هیچ خطری بالاتر و هیچ دشمنی بزرگتر از غفلت نباشد. بعضیها اینطورند. انسانِ غافل هرگز به فکر استغفار نمیافتد؛ اصلاً به یادش نمیآید که گناه میکند. غرق در گناه است؛ مست و خواب است و واقعاً مثل آدمی است که در خواب حرکتی انجام میدهد. لذا اهل سلوک اخلاقی در بیان منازل سالکان در مسلک اخلاق و تهذیب نفس، این منزل را که انسان میخواهد از غفلت خارج شود، منزل «یقظه» یعنی بیداری میگویند. در اصطلاحات قرآنی آن چیزی که نقطه مقابل این غفلت است، تقواست. تقوا یعنی بههوشبودن و دائممراقبخودبودن. اگر از آدم غافل دهها گناه سر میزند و اصلاً حس نمیکند که گناه کردهاست، آدم متّقی درست نقطه مقابل اوست؛ اندک گناهی هم که میکند، فوراً متذکّر میشود که گناه کردهاست و به فکر جبران میافتد: <إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا>[3]؛ به مجرد این که شیطان از کنارش عبور میکند و باد شیطان به او میخورد، فوراً حس میکند که شیطانزده شده و دچار اشتباه و غفلت گردیده است؛ چنین آدمی چشمش باز است.

عزیزان من، برادران و خواهران! هرکه هستید، ملتفت باشید. این خطاب فقط به یکعدّه مردم خاص نیست که بگوییم مثلاً افراد کماطّلاع، کمسواد و یا جوان و کمسن به آن توجّه کنند. نخیر؛ همه باید ملتفت باشند. علما، دانشمندان، برجستگان، شخصیتها، بزرگان، کوچکان، پولداران، فقیران، همه باید ملتفت باشند که حدّاقل گاهی غفلت گریبان آنها را میگیرد و غافل میشوند. اگر گناه از آنها سر میزند و ملتفت نمیشوند که گناه انجام میدهند، خطر بسیار بزرگی است. این گناهی که من و شما انجام میدهیم، ملتفت نمیشویم و چون نمیدانیم گناه کردهایم، از آن گناه توبه و استغفار هم نمیکنیم. روز قیامت که میشود، چشم ما که باز شد، آن وقت میبینیم عجب چیزهایی در نامۀ اعمال ماست! انسان تعجّب میکند؛ کی من این کارها را انجام دادم؟ اصلاً یادش نیست. این، گناهِ غفلت و اشکال آن است. پس، یکمانع استغفار، عبارت از غفلت است.[4]

٭٭٭

«دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دعای نیمه شبی دفع صدبلا بکند

ز ملک تا ملکوتش حجاب برگیرند

هر آن که خدمت جام جهاننما بکند

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک

چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند

ز بخت خفته ملولم، بود که بیداری

به وقت فاتحه صبح یکدعا بکند»[5]

خداترسیِ زن باغبان

در بصره شخصی ثروتمند زندگی میکرد. روزی در باغ خود چشمش به زن باغبان افتاد. آنزن در غایت حُسن و نهایتِ عفاف بود. باغبان را دنبال کاری فرستاد تا با زن او تنها شود. وقتی باغبان از آنجا دور شد، به زن گفت: برو و درها را ببند! زن باغبان درها را بست و به او گفت: همۀ درها را بستم به جز یکدر که نمیتوان آن را بست. گفت: آن کدام است؟ زن گفت: آن دری است که میان تو و آفریدگار است که هیچگاه نمیتوان آن را بست. صاحب باغ چون این سخن را شنید، استغفار کرد و به توبه و انابه مشغول شد.[6]

٭٭٭

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنَا مِنَ الَّذِینَ غَلَقُوا بَابَ الشَّهْوَةِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ اسْتَنْفَذُوا مِنَ‏ الْغَفْلَةِ أَنْفُسَهُمْ‏ وَ اسْتَعْذَبُوا مَرَارَةَ الْعَیْشِ.»[7]

«خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که باب شهوت را بر قلب خود بستند و خود را از غفلت نجات دادند و سختی زندگانی را به خود چشانیدند.»

 

 

[1]. الکهف، 55.

 

[2]. الکافی، ج‏1، ص299.

 

[3]. الاعراف، 201.

 

[4]. بیانات معظم له در خطبههای نماز جمعه تهران، 28/10/75 به نقل از سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنهای؟مد؟به آدرس: https://khl.ink/f/2823

 

[5]. دیوان حافظ، غزل 168.

 

[6]. جوامعالحکایات، ص337؛ به نقل از: هزارویک حکایت اخلاقی، ج1، حکایت 779.

 

[7]. بحارالأنوار، ج91، ص126.

 

فهرست مطالب