مراقبات اخلاق توحیدی-جلد پنجم-مراقبات اخروی-فصل دوم > روز دوازدهم تا روز نوزدهم: جاودانگی در جهنم
روز دوازدهم: جاودانگی در جهنم
آیه
درنگ همیشگی
<وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُون 77 لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ>[1]
«و فریاد مىزنند: اى مالکِ [دوزخ! بگو:] پروردگارت ما را بمیراند! مىگوید: یقیناً شما ماندنى هستید.(77) به راستى ما حق را براى شما آوردیم، ولى بیشتر شما حق را خوش نداشتید.»
روایت
مدت زمان حضور در جهنم
«قالَ رَسولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: لَو قیلَ لأهلِ النّارِ: إنَّکُم ماکِثونَ فی النّارِ عَددَ کُلِّ حَصاةٍ فی الدُّنیا لَفَرِحوا بِها، و لَو قیلَ لأهلِ الجَنّةِ: إنَّکُم ماکِثونَ عَددَ کُلِّ حَصاةٍ لَحَزنوا، و لکنْ جُعِلَ لَهُمُ الأبدُ.»[2]
«پیامبر خدا{صلوات الله علیه} فرمود: اگر به دوزخیان گفته شود: شما به اندازه ریگهاى دنیا در آتش خواهید ماند، خوشحال مىشوند و اگر به بهشتیان گفته شود: شما به شمار ریگهاى دنیا در بهشت ماندگار خواهید بود، اندوهگین مىشوند؛ اما جاودانگى براى هر دو گروه رقم خورده است.»
کلام بزرگان
امامخمینی{رحمة الله علیه}
گاهى این ملکات اسباب مىشود که انسان را مخلد در جهنم کند؛ زیرا ایمان را از انسان مىگیرند؛ مثل حسد که در روایات صحیحۀ ما نقل است که ایمان را حسد مىخورد، همانطور که آتش، هیزم را مىخورد.[3] و یا حبّ دنیا و شرف و مال که در روایات صحیحه است که حب دنیا برای دین مؤمن خطرناکتر از دو گرگ در گلۀ بىشبان است.[4] خدا نکند عاقبت معاصى منتهى به ملکات و اخلاق ظلمانى زشت شود؛ و آنها منتهى به رفتن ایمان و مردن انسان با حال کفر گردد که جهنم کافر و جهنم عقاید باطله، از آن دو جهنم بهمراتب سختتر و سوزانتر و ظلمانیتر است.[5]
شعر
«کافران را نبود از دوزخ خلاص جمله بگدازند ز آتش چون رصاص
تا ابد مانند در نار جحیم از رجا نومید و در سوزش مقیم»[6]
داستان
یاد عذاب جهنم در دنیا
حضرت على{علیه السلام} زنى را دید که مَشک آبى بر شانه داشت. مشک را از وى گرفت و آن را تا منزلش حمل کرد. سپس از حال او پرسید. زن گفت: علىبنابىطالب{علیه السلام} همسر مرا به یکى از نقاط مرزى فرستاد و کشته شد و کودکان یتیم را برایم به جا نهاد؛ درحالىکه من چیزى ندارم و ناچار براى مردم خدمتکارى مىکنم. حضرت{علیه السلام} بازگشت و شب را در اضطراب به سر بُرد. صبحگاهان انبانى از خوراک برداشت و به راه افتاد. یکى از یارانش گفت: آن را به من بده تا برایت حمل کنم. فرمود: روز قیامت چه کسی بار مرا حمل خواهد کرد؟! سپس به خانه آن زن رسید و در زد. زن گفت: کیستى؟ فرمود: همان بندهاى هستم که مَشک را برایت آورد؛ در را بگشا که چیزى براى کودکان آوردهام! زن گفت: خداوند متعال از تو خشنود باشد و میان من و على{علیه السلام} داورى کند! حضرت به درون خانه رفت و فرمود: یا آرد را خمیر کن و نان بپز و یا کودکان را سرگرم کن تا من نان بپزم. زن گفت: من برای پختن نان تواناترم؛ پس تو به بازی با کودکان بپرداز! سپس حضرت على{علیه السلام} گوشت را پخت و از گوشت و خرما براى کودکان لقمه گرفت. به هر کدام از کودکان که لقمهای مىداد، مىفرمود: فرزندم! علی{علیه السلام} را حلال کن! وقتی زن خمیر را آماده کرد، گفت: اى بنده خدا! تنور را برافروز! على{علیه السلام} به افروختن تنور پرداخت. وقتی تنور شعله کشید، صورتش را نزدیک آتش برد و با خود گفت: اى على! آتش را بچش؛ این سزای کسی است که بیوهها و یتیمان را رها کرده است!
در این هنگام، زنى که حضرت{علیه السلام} را مىشناخت، داخل منزل شد و به آن زن گفت: واى بر تو! این مرد، امیرمؤمنان است. آن زن شتابان نزد حضرت آمد و گفت: اى امیرمؤمنان! من شرمسار تو هستم. حضرت فرمود: بلکه من شرمسار توأم، اى کنیز خدا! به سبب کوتاهى که در حق شما روا داشتهام.[7]
ادعیه
«الهِی وَ سَیِّدِی وَ رَبِّی أَ تُراکَ مُعَذَّبِی بِالنَّارِ بَعْدَ تَوْحِیدِکَ وَ بَعْدَ مَا انْطَوى عَلَیْهِ قَلْبِی مِنْ مَعْرِفَتِکَ، وَ لَهِجَ بِهِ لِسانِی مِنْ ذِکْرِکَ، وَ اعْتَقَدَهُ ضَمِیرِی مِنْ حُبِّکَ، وَ بَعْدَ صِدْقِ اعْتِرافِی وَ دُعائِی خاضِعاً لِرُبُوبِیَّتِکَ، هَیْهاتَ انْتَ اکْرَمُ مِنْ انْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ، اوْ تُبَعِّدَ مَنْ ادْنَیْتَهُ اوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَیْتَهُ، اوْ تُسَلِّمَ الَى الْبَلاءِ مَنْ کَفَیْتَهُ وَ رَحْمَتَهُ.»[8]
«ای خداى من و سرور و پروردگارم! آیا مرا به آتش دوزخ عذاب مینمایى، پس از اقرار به یگانگیات و پس از آنکه دلم از نور شناخت تو روشنى گرفت و زبانم در پرتو آن به ذکرت گویا گشت و پس از آنکه درونم از عشقت لبریز شد و پس از صداقت در اعتراف و درخواست خاضعانهام در برابر پروردگاریات؟! باور نمیکنم! چرا که از تو بسیار دور است و تو بزرگوارتر از آن هستى که پروردهات را تباه کنى یا آن را که به خود نزدیک نمودهاى، دور نمایى؛ یا آن را که پناه دادى، از خود برانى؛ یا آن را که خود کفایت نمودهاى و به او رحم کردى، به موج بلا واگذارى؟!»
روز سیزدهم: جاودانگی در جهنم
آیه
تیرهبختان و کفار، جاودان در آتش
<فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَ شَهیقٌ 106 خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُریدُ>[9]
«اما تیرهبختان در آتشاند؛ براى آنان در آنجا نالههاى حسرتبار و عربده و فریاد است.(106) در آن تا آسمانها و زمین پابرجاست، جاودانهاند؛ مگر آنچه را که مشیّت پروردگارت اقتضا کرده است؛ بىتردید پروردگارت هرچه را اراده مىکند، انجام مىدهد.»
<إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ 161 خالِدینَ فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ>[10]
«قطعاً کسانى که کافر شدند، و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان است.(161) در آن لعنت جاودانهاند؛ نه عذاب از آنان سبک شود، و نه مهلتشان دهند.»
روایت
ذبحکردن مرگ
«قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ{علیه السلام}: إِذَا أَدْخَلَ اللَّهُ أَهْلَ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلَ النَّارِ النَّارَ جِیءَ بِالْمَوْتِ فِی صُورَةِ کَبْشٍ... ثُمَّ یُذْبَحُ کَمَا تُذْبَحُ الشَّاةُ قَالَ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ لَا مَوْتَ أَبَداً أَیْقِنُوا بِالْخُلُودِ قَالَ فَیَفْرَحُ أَهْلُ الْجَنَّةِ فَرَحاً لَوْ کَانَ أَحَدٌ یَوْمَئِذٍ یَمُوتُ مِنْ فَرَحٍ لَمَاتُوا... وَ یَشْهَقُ أَهْلُ النَّارِ شَهْقَةً لَوْ کَانَ أَحَدٌ یَمُوتُ مِنْ شَهِیقٍ لَمَاتُوا.»[11]
«امامباقر{علیه السلام} فرمود: زمانی که بهشتیان و جهنمیان در بهشت و جهنم قرار میگیرند، مرگ را در هیئت یکگوسفند میآورند... و سپس آن را ذبح میکنند و منادی فریاد میزند: دیگر مرگی در کار نیست؛ یقین به جاودانگی داشته باشید. اهل بهشت آنقدر خوشحال میشوند که نزدیک است از خوشحالی بمیرند... و اهل جهنم چنان نالهای سر دهند که تا حد مرگ میروند.»
کلام بزرگان
آیتالله طهرانی{رحمة الله علیه}
آن کسانى که مانند پیامبران در دنیا مىآیند و میروند و هیچ آلوده نمىشوند و رنگ و بوى دنیا را بهخود نمىگیرند، و زَن و فرزند و کسب و تجارت آنها را از خدا باز نمىدارد، آنان به سرعت برق از جهنم عبور مىکنند؛ و به مصداق آیۀ شریفه <رِجِالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَرَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِیتَآءِ الزَّکَوةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الأبْصرُ>[12]، مردانى هستند که هیچ خرید و فروش و کسب و کاری آنان را از یاد خدا و اقامه نماز و دادن زکات باز نمیدارد، و از روزى که دلها و چشمها در آن روز دگرگون میشود، سخت در هراسند. اینها ابداً در دنیا آلوده نشدهاند، و دنیا نتوانسته است آنان را به سوی خود سوق و گرایش دهد. لذا در این دنیا وقوف نکردهاند و چون برق گذشتند؛ ولی افراد ظالم و کافر به جهنّم مىافتند و چقدر جهنّمشان طول بکشد، خدا میداند! البتّه درجات ظلم و کفر مختلف است؛ آنقدر باید بمانند تا آتش آنها را تطهیر کند: یکماه، دوماه، یکسال، دوسال، دهسال، هزارسال، خدا میداند چقدر مىمانند؟ باید آنقدر بمانند تا بیرون آیند. مگر افرادى که در آتش مخلّدند؛ یعنى به طور جاودان باید بمانند؛ آنان افرادى هستند که وجودشان آتش شده است.[13]
شعر
«گفت هرچند این جزای کار توست که نباشی در وفای ما درست
چون کنی از خلد در دوزخ فرار غافل از لا یستوی اصحاب نار
این سزای آن که از شاه خبیر خیره بگریزد به خانه گندهپیر»[14]
«شنودم من که پیری بود کامل نه چون پیران دیگر مانده غافل
نه شب خفتی و نه روز آرمیدی بروز و شب کسش خفته ندیدی
کسی پرسید کای پیر دلافروز! چرا هرگز نه شب خفتی و نه روز
بدو گفتا نخسبد مرد دانا بهشت و دوزخش در شیب و بالا
یکی پیوسته میتابند در شیب دگر را میدهند آرایش و زیب
میان خلد و دوزخ در زمانه چگونه خوابم آید در میانه
نیاوردست کس خطی به نامم که تا من زین دو جا اهل کدامم
دلی پر تفت و جانی پر تب و تاب چگونه یابد آخر چشم من خواب»[15]
داستان
زندگی منافق
رسول خدا{صلوات الله علیه} با اصحاب خویش در مسجد نشسته بود که صدای سقوط هولناکی شنیده شد و همه هراسان شدند. حضرت فرمود : آیا میدانید این صدای چیست؟ گفتند: خدا و رسولش بهتر میدانند. فرمود: هفتادسال پیش سنگی از بالای جهنم به پایین انداخته شد و اکنون به قعر آن رسید؛ از سقوطش این صدا پدید آمد. هنوز کلمات حضرت به پایان نرسیده بود که فریادی بلند شد: یکی از منافقان مدینه که عمرش هفتادسال بود، از دنیا رفته است. رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: الله اکبر! صحابه فهمیدند که این سنگ همان منافق بود. از زمانی که خدا او را خلق کرد، او در حال سقوط در جهنم بود و هنگام مردن در قعر جهنم قرار گرفت.[16]
ادعیه
«لَیْتَ شِعْرِی یا سَیِّدِی وَ الهِی وَ مَوْلایَ أَ تُسَلِّطُ النَّار عَلى وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ ساجِدَةً، وَ عَلى الْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحِیدِکَ صادِقَةً وَ بِشُکْرِکَ مادِحَةً، وَ عَلى قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِاِلهِیَّتِکَ مُحَقِّقَةً، وَ عَلى ضَمائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتّى صارَتْ خاشِعَةً، وَ عَلى جَوارِحَ سَعَتْ الى أَوْطانِ تَعَبُّدِکَ طائِعَةً، وَ أَشارَت بِاسْتِغْفارِکَ مُذْعِنَةً، ما هکَذَا الظَّنُّ بِکَ وَ لا أُخْبِرْنا بِفَضْلِکَ عَنْکَ.»[17]
«اى سرور و معبود و مولایم! ای کاش میدانستم که آیا آتش را بر صورتهایى که براى عظمتت سجدهکنان بر زمین نهاده شده، مسلطّ میکنى؟! و نیز بر زبانهایى که صادقانه به توحیدت و به سپاست مدحکنان گویا شده و هم بر دلهایى که بر پایه تحقیق به خداوندیات اعتراف کرده و بر نهادهایى که معرفت به تو آنها را فرا گرفته تا آنجا که در پیشگاهت خاضع شده و به اعضایى که مشتاقانه به سوى پرستشگاههایت شتافتهاند و اقرارکنان جویاى آمرزش تو بودهاند؛ شگفتا که اینها را به آتش بسوزانى! هرگز چنین گمانى به تو نیست و از فضل تو چنین خبرى داده نشده است.»
روز چهاردهم: جاودانگی در جهنم
آیه
سزای دشمنان خداوند متعال
<فَلَنُذیقَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا عَذاباً شَدیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ 27 ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فیها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ>[18]
«بهیقین کافران را عذابى سخت مىچشانیم، و بىتردید آنان را بر پایه بدترین اعمالى که همواره مرتکب مىشدند، کیفر مىدهیم.(27) این است کیفر دشمنان خدا که آتش است براى آنان؛ و در آتشسراى جاودانه است؛ کیفرى است براى اینکه همواره آیات ما را انکار مىکردند.»
روایت
مدت توقف جهنمیان، هفتادخریف
«قَالَ أَبو جَعْفَرٍ{علیه السلام}: إِنَّ عَبْداً مَکَثَ فِی النَّارِ سَبْعِینَ خَرِیفاً وَ الْخَرِیفُ سَبْعُونَ سَنَةً قَالَ: ثُمَّ إِنَّهُ سَأَلَ اللَّهَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ لَمَّا رَحِمْتَنِی فَأَوْحَى اللَّهُ؟عز؟ إِلَى جَبْرَئِیلَ أَنِ اهْبِطْ إِلَى عَبْدِی وَ أَخْرِجْهُ؛ قَالَ: یَا رَبِّ کَیْفَ لِی بِالْهُبُوطِ فِی النَّارِ؟ قَالَ؟عز؟: إِنِّی أَمَرْتُهَا أَنْ تَکُونَ عَلَیْکَ بَرْداً وَ سَلَاماً؛ قَالَ: یَا رَبِّ فَأَعْلِمْنِی بِمَوْضِعِهِ؟ قَالَ: إِنَّهُ فِی جُبٍّ فِی سِجِّیلٍ؛ قَالَ: فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ عَلَى النَّارِ عَلَى وَجْهِهِ فَأَخْرَجَهُ؛ فَقَالَ اللَّهُ؟عز؟: یَا عَبْدِی کَمْ لَبِثْتَ فِی النَّارِ؟ قَالَ: مَا أُحْصِی یَا رَبِّ! فَقَالَ لَهُ: وَ عِزَّتِی لَوْ لَا مَا سَأَلْتَنِی بِهِ لَأَطَلْتُ هَوَانَکَ فِی النَّارِ وَ لَکِنِّی حَتَمْتُ عَلَى نَفْسِی أَلَّا یَسْأَلَنِی عَبْدٌ بِحَقِّ مُحَمَّدٍوَ أَهْلِ بَیْتِهِ إِلَّا غَفَرْتُ لَهُ مَا کَانَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ وَ قَدْ غَفَرْتُ لَکَ الْیَوْم.»[19]
«امامباقر{علیه السلام} فرمود: بهراستى، بنده هفتادخریف در دوزخ میماند که هرخریف هفتادسال است؛ سپس از خداوند به حق محمّد و خاندانش؟عهم؟ میخواهد که بر او رحم آورد؛ پس خداى گرامى و بزرگ بر جبرئیل وحى کند که به سوى بندهام برو و او را از دوزخ درآور! جبرئیل عرض کند: پروردگارا! چگونه در آتش دوزخ فرود آیم؟ خداى گرامى و بزرگ فرماید: همانا من بر آتش دستور دادهام که بر تو سرد و بىآسیب باشد. جبرئیل عرض کند: مرا از جایگاه آن بنده در دوزخ آگاهنما! خداوند فرماید: او در چاهى در «سجّیل» است؛ پس جبرئیل به آتش فرود آید و او را در آورد؛ پس خداى گرامى و بزرگ فرماید: اى بندهام! چقدر در آتش ماندى؟ عرض کند: پروردگارا! نتوانم به شماره آورم؛ پس خداوند او را فرماید: به عزّتم سوگند که اگر به آنچه که مرا خواندى، نمىخواندى، بىگمان فروماندن و خوارى تو را در آتش به درازا مىکشاندم، ولى بر خود لازم کردهام که بندهاى مرا به حقّ محمّد و خاندانش؟عهم؟ نخواند جز آنکه گناهانى را که میان من و او بوده ببخشایم و امروز تو را بخشیدم.»
کلام بزرگان
آیتالله بهجت{رحمة الله علیه}
با اینکه انسان با مَلَک یکقدم بیشتر فاصله ندارد؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: <إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْن>[20]؛ جز اینکه مَلَک شوید؛ بااینحال، از میان حیوانات بیابان و جنگل و باغوحش یکی هم به جهنم قدم نمیگذارد؛ اما انسان که اعظم و اشرف مخلوقات است به جهنم میرود؛ بلکه به خلود در آتش محکوم میگردد. شیطان بر سر راه مینشیند و همواره در کمین است: <لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ>[21]؛ قطعاً بر سر راهِ راست تو خواهم نشست و آنان را منحرف خواهم نمود. هرچند خداوند متعال در پاسخ او فرمود: <إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ>[22]؛ تو بر بندگان من تسلط نخواهی داشت.[23]
شعر
«دوزخ از مؤمن گریزد آنچنان که گریزد مومن از دوزخ به جان
زانکه جنس نار نبود نور او ضد نار آمد حقیقت نور جو
در حدیث آمد که مؤمن در دعا چون امان خواهد ز دوزخ از خدا
دوزخ از وی هم امان خواهد به جان که خدایا! دور دارم از فلان
جاذبهٔ جنسیت است اکنون ببین که تو جنس کیستی از کفر و دین»[24]
داستان
امامصادق{علیه السلام} و یاد آتش دوزخ
سلیمانبنخالد میگوید: امامصادق{علیه السلام} در فصل تابستان در منزل شخصی مهمان بود. سفرهای را پهن کردند که در میان آن نان بود. سپس ظرف آبگوشتی مقابل حضرت گذاشتند. امام{علیه السلام} نان را خرد کرد و در میان آبگوشت ریخت. وقتی خواست لقمهای از آن بردارد، چون داغ بود، فوری دستش را کشید و فرمود: از آتش جهنم به خداوند؟عز؟ پناه میبرم! ما طاقت داغی این آبگوشت را نداریم، چگونه طاقت آتش جهنم را داشته باشیم؟! حضرت این جملهها را چندین بار تکرار کرد تا غذا سرد شد. آنگاه از غذا میل فرمود و ما نیز خوردیم.
بدینگونه امامصادق{علیه السلام} از داغی غذا به یاد آتش جهنم افتاد و به خدا پناه برد؛ امید است ما نیز چنین باشیم.[25]
ادعیه
«یا کَرِیمُ یا رَبِّ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِی عَنْ قَلِیلٍ مِنْ بَلاءِ الدُّنْیا وَ عُقُوباتِها وَ ما یَجْرِی فِیها مِنَ الْمَکارِهِ عَلى أَهْلِها عَلى انَّ ذلِکَ بَلاءٌ وَ مَکْرُوهٌ قَلِیلٌ مَکْثُهُ، یَسِیرٌ بَقاؤُهُ، قَصِیرٌ مُدَّتُهُ، فَکَیْفَ احْتِمالِی لِبَلاءِ الآخِرَةِ وَ جَلِیلِ وُقُوعِ الْمَکارِهِ فِیها، وَ هُوَ بَلاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ، وَ یَدُومُ مُقامُهُ، وَ لا یُخَفَّفُ عَنْ اَهْلِهِ، لِاَنَّهُ لا یَکُونُ الاّ عَنْ غَضَبِکَ وَ انْتِقامِکَ وَ سَخَطِکَ، وَ هذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ، یا سَیِّدِی فَکَیْفَ لِی وَ انَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الَّذِلیلُ الْحَقِیرُ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ.»[26]
«اى بزرگوار! اى پروردگار! و تو از ناتوانیام در برابر اندکى از غم و اندوه دنیا و کیفرهاى آن و آنچه که ناگواریها بر اهلش میگذرد، آگاه هستی؛ با آنکه این غم و اندوه و ناگوارى، درنگش کم، بقایش اندک و مدّتش کوتاه است؛ پس طاقتم در برابر بلاى آخرت و فرودآمدن ناگواریها در آن جهان بر جسم و جانم چگونه خواهد بود؟ حال آنکه زمانش طولانى و جایگاهش ابدى است و تخفیفى برای اهل آن بلا نخواهد بود؛ چرا که مایه آن بلا جز از خشم و انتقام و ناخشنودى تو نیست؛ اىسرورم! این چیزى است که آسمانها و زمین در برابرش نمیتوانند تاب آورند، تا چه رسد به من؟ و حال آنکه من بنده ناتوان، خوار و کوچک، زمینگیر و درمانده توأم.»
روز پانزدهم: جاودانگی در جهنم
آیه
جاودانگی مشرکین و بتها در جهنم
<وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذینَ کَفَرُوا یا وَیْلَنا قَدْ کُنَّا فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ کُنَّا ظالِمینَ 97... لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فیها خالِدُونَ>[27]
«و آن وعده حق نزدیک شود، پس ناگهان چشمهاى کافران خیره شود [و گویند:] واى بر ما! که ما از این روز در بىخبرى سنگینى قرار داشتیم، بلکه ما ستمکار بودیم.(97)... اگر اینان معبودان بودند، وارد دوزخ نمىشدند درحالىکه همگى در آن جاودانهاند.»
روایت
جاودانگی به مدت احقاب
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: لَا یَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ دَخَلَهَا حَتَّى یَمْکُثَ فِیهَا أَحْقَاباً وَ الْحُقْبُ بِضْعٌ وَ سِتُّونَ سَنَةً وَ السَّنَةُ ثَلَاثُ مِائَةٍ وَ سِتُّونَ یَوْماً کُلُّ یَوْمٍ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ فَلَا یَتَّکِلَنَّ أَحَدٌ عَلَى أَنْ یَخْرُجَ مِنَ النَّارِ.»[28]
«رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: کسی که داخل جهنم شود از آن خارج نمیشود تا اینکه به مدت احقاب در آن بماند. هر حُقب، شصتوچندسال است و هرسال، سیصدوشصتروز است که هر روز آن، مانند هزارسال شماست؛ پس کسی فکر نکند که میتواند از آتش خارج شود!»
کلام بزرگان
حجتالاسلام انصاریان؟حفظ؟
این انسان است که با پیمودن راه انحراف و با اجابت دعوت شیطان، خود را به این بلاى عظیم و عذاب الیم که دستساخته و پرداختۀ خود اوست، دچار مىکند؛ وگرنه رحمت حق چنان گسترده است که هر کسى مىتواند از آن بهرهمند شود. حتى گستردگى رحمت به صورتى است که بسیارى از دوزخیان از طریق آن و به سبب شفاعت شفیعان نجات مىیابند. افرادى هم که ماندگار در دوزخ و جاودانى و همیشگى در آتشاند، خود براى خود جاودانهبودن در آتش را تدارک دیدهاند، نه خدا؛ زیرا خداى مهربان برنامۀ دینى و تکلیف شرعى و قانون و خودسازى ما را آسان نموده تا به سهولت به رشد و کمال برسیم و از این راه به رحمت خاصۀ حق متصل گردیم و وارد بهشت شده در آنجا اقامت جاودانه نماییم: <یُرِیدُ اللّٰهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لاٰ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ>[29]؛ خداوند آسانى و راحت شما را مىخواهد، نه دشوارى و مشقت شما را.[30]
شعر
«حساب بر نتوانم گرفت بر خود از آنک به هر حساب که هستم اسیر خویشتنم
هزار بار به یک روز عقل را ز صراط به قعر دوزخ نفس و هوا فرو فکنم
اگر موافق طبعم ندیم ابلیسم و گر متابع نفسم حریف اهرمنم»[31]
داستان
ترک خنده به خاطر یاد جهنم
یکى از بزرگان دین، شخصى را دید که مىخندد. به او فرمود: آیا به تو خبر نرسیده است که وارد آتش جهنم خواهى شد؟! گفت: بله، مطلع هستم. فرمود: آیا مطمئنی که از جهنم خواهى گذشت؟ گفت: نه. فرمود: پس به چه امید مىخندى؟ نقل است که پس از این قضیه، آن شخص را کسى خندان ندید.[32]
ادعیه
«یا الهِی وَ رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلایَ لِأَیِّ الأُمُورِ الَیْکَ اشْکُو، وَ لِما مِنْها اضِجُّ وَ أَبْکِی، لِأَلِیمِ الْعَذابِ وَ شِدَّتِهِ، أَمْ لِطُولِ الْبَلاءِ وَ مُدَّتِهِ؛ فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی فِی الْعُقُوباتِ مَعَ أَعْدائِکَ، وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ اَهْلِ بَلائِکَ، وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیائِکَ، فَهَبْنِی یا الهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلایَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلى عَذابِکَ، فَکَیْفَ اصْبِرُ عَلى فِراقِکَ، وَ هَبْنِی صَبَرْتُ عَلى حَرِّ نارِکَ، فَکَیْفَ اصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ الى کَرامَتِکَ، امْ کَیْفَ اسْکُنُ فِی النَّارِ وَ رَجائِی عَفْوُکَ.»[33]
«ای خدا و پروردگار و سرور و مولایم! براى کدامیک از دردهایم به حضرتت شکوه کنم و براى کدامین گرفتاریام به درگاهت بنالم و اشک بریزیم؟ آیا براى دردناکى عذاب و سختیاش؟ یا براى طولانىشدن بلا و زمانش؟ پس اگر مرا در عقوبت و مجازات با دشمنانت قرار دهى، و بین من و اهل عذابت جمع کنى، و میان من و عاشقان و دوستانت جدایى اندازى، اىخدا و آقا و مولا و پروردگارم! بر فرض که بر عذابت شکیبایى ورزم، ولى بر فراقت چگونه صبر کنم؟ ای خداى من! گیرم که بر سوزندگى آتشت صبر کنم، اما چگونه چشمپوشى از کرمت را تاب آورم؟ یا چگونه در آتش سکونت گزینم و حال آنکه امید من گذشت و عفو توست.»
روز شانزدهم: جاودانگی در جهنم
آیه
چشیدن عذاب همیشگی
<ثُمَّ قیلَ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ>[34]
«آنگاه به کسانى که ستم کردهاند، گفته مىشود: عذاب جاودانه را بچشید! آیا جز به کیفر آنچه همواره مرتکب مىشدید، جزا داده مىشوید؟»
<إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیى>[35]
«مسلماً کسى که گنهکار به پیشگاه پروردگارش بیاید، دوزخ براى اوست که در آن نه مىمیرد و نه زندگى مىکند.»
روایت
علت خلود در جهنم
«عَنْ أَبِی هَاشِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} عَنِ الْخُلُودِ فِی الْجَنَّةِ وَ النَّارِ؟ فَقَالَ: إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِی النَّارِ لِأَنَّ نِیَّاتِهِمْ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا لَوْ خُلِّدُوا فِیهَا أَنْ یَعْصُوا اللَّهَ أَبَداً وَ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِی الْجَنَّةِ لِأَنَّ نِیَّاتِهِمْ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا لَوْ بَقُوا أَنْ یُطِیعُوا اللَّهَ أَبَداً مَا بَقُوا فَالنِّیَّاتُ تُخَلِّدُ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ؛ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى <قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ>[36] قَالَ: عَلَى نِیَّتِهِ.»[37]
«راوی از امامصادق{علیه السلام} دربارۀ جاودانگی اهل بهشت و جهنم سوال کرد؛ حضرت فرمود: اهل دوزخ ازاینرو در دوزخ جاوداناند که نیت داشتند اگر در دنیا جاودان بمانند، همیشه خدا را نافرمانى کنند؛ و اهل بهشت ازاینرو در بهشت جاوداناند که نیت داشتند اگر در دنیا باقى بمانند، همیشه خدای متعال را اطاعت کنند. پس این دسته و آن دسته به سبب نیت خویش جاودانى شدند، سپس قول خداى تعالى را تلاوت نمود: «بگو هرکس طبق طریقه خویش عمل میکند» و فرمود: یعنى طبق نیت خویش.»
کلام بزرگان
امامخمینی{رحمة الله علیه}
بدان که مسافرى و داراى مقصدى! مقصد تو عالم دیگر است و تو را از این عالم خواهى-نخواهى مىبرند. اگر تهیۀ سفر و زاد و راحلۀ آن را دیدى، در این سفر درمانده نشوى و در این سیر بیچاره نشوى؛ و الا فقیر و بیچاره و بینوا گردى؛ و خواهى رفت به سوى شقاوتى که سعادت ندارد، ذلتى که عزت ندارد، فقرى که غنا دنبالش نیست، عذابى که راحت ندارد، آتشى که خاموشى پیدا نکند، فشارى که برطرفشدن ندارد، حزن و اندوهى که خوشحالى در پى آن نیست، حسرت و ندامتى که آخر ندارد.[38]
شعر
«چه آتش و چه خیانت از روی صفات خائن رهد از آتش دوزخ، هیهات!
یکشعله از آتش و زمینی خرمن یکذره خیانت و جهانی درکات»[39]
داستان
خیانت به مؤمن، موجب جاودانگی در آتش
امامصادق{علیه السلام} به ابوهارون مکفوف فرمود: خداوند؟عز؟ سوگند خورده که با خیانتکار، همسایه نباشد. ابوهارون گفت: خیانتکار کیست؟ فرمود: کسى که درهمى یا چیزى از مال دنیا را از مؤمنى دریغ دارد و پنهان کند. گفت: از خشم خدا به خدا پناه میبرم. فرمود: خداوند سوگند خورده است که سهدسته را در بهشت خود جاى ندهد: کسى که حکم خدا را رد کند یا حکم پیشوا و امام بر حق را رد کند یا حق مرد مؤمنى را حبس کند. گفت: اگر از فضل مال خود به او بدهد، چه؟ فرمود: از جان و روح خود نسبت به او دریغ نکند؛ اگر از جان خود دربارۀ او دریغ کند، همدینِ او نیست؛ همانا او شریک شیطان است.[40]
ادعیه
«فَبِعِزَّتِکَ یا سَیِّدِی وَ مَوْلایَ اقْسِمُ صادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنِی ناطِقاً لاَضِجَّنَّ الَیْکَ بَیْنَ أَهْلِها ضَجِیجَ الامِلِینَ ، وَ لاَصَرُخَنَّ الَیْکَ صُراخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ، وَ لاَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکاءَ الْفاقِدِینَ، وَ لأنادِیَنَّکَ ایْنَ کُنْتَ یا وَلِیَّ الْمُؤْمِنِینَ، یا غایَةَ آمالِ الْعارِفِینَ وَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ، یا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ وَ یا إِلهَ الْعالَمِینَ!»[41]
«پس به عزّتت ای آقا و مولایم! سوگند صادقانه میخورم که اگر مرا در سخنگفتن آزاد بگذاری، در میان اهل دوزخ به پیشگاهت سخت ناله سر دهم؛ همانند ناله آرزومندان؛ و به درگاهت بانگ بردارم، همچون بانگ آنان که خواهان دادرسى هستند؛ و هر آینه به آستانت گریه کنم، مانند کسانی که مبتلا به فقدان عزیزى میباشند؛ و صدایت میزنم: کجایى؟ اى سرپرست مؤمنان! کجایى؟ اى نهایت آرزوى عارفان، اى فریادرس خواهندگان فریادرس، اى محبوب دلهاى راستان و اى معبود جهانیان!»
روز هفدهم: جاودانگی در جهنم
آیه
سبکی اعمال، عامل جاودانگی
<وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فی جَهَنَّمَ خالِدُونَ 103 تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فیها کالِحُونَ 104 أَ لَمْ تَکُنْ آیاتی تُتْلى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ 105 قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ 106 رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ 107 قالَ اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکَلِّمُونِ>[42]
«و کسانى که اعمال وزنشده آنان سبک است، هماناناند که سرمایه وجودشان را از دست داده و در دوزخ جاودانهاند.(103) آتش صورتهایشان را مىسوزاند، و آنان در آنجا زشترویانى بدمنظرند!(104) [خدا به آنان مىگوید:] آیا آیات من بر شما خوانده نمىشد و شما [همواره] آنها را تکذیب مىکردید؟(105) مىگویند: پروردگارا! تیرهبختى و شقاوت ما بر ما چیره شد، و ما گروهى گمراه بودیم.(106) پروردگارا! ما را از دوزخ بیرون آر! پس اگر بازگشتیم، بىتردید ستمکار خواهیم بود.(107) [خدا] مىگوید: در دوزخ گم شوید و با من سخن مگویید!»
روایت
خاموشنشدن آتش جهنمیان
«قالَ رَسولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: خَمْسةٌ لا تُطْفَأ نِیرانُهُم و لا تَموتُ أبْدانُهُم: رجُلٌ أشْرَکَ، و رجُلٌ عَقَّ والِدَیهِ، و رجُلٌ سعى بأخیهِ إلى السُّلطانِ فَقَتَلهُ، و رجُلٌ قَتلَ نَفْساً بغیرِ نَفْسٍ، و رجُلٌ أذْنَبَ و حَمَلَ ذَنبَهُ على اللَّهِ؟عز؟.»[43]
«پیامبر خدا{صلوات الله علیه} فرمود: پنجنفرند که آتش آنها خاموش نشود و بدنهایشان نمیرد: آن که به خدا شرک ورزید، آن که از پدر و مادر خود نافرمانى کرد، آن که از برادر خود نزد حاکم سعایت نمود تا به قتل او انجامید، آن که کسى را بدون استحقاق قصاص کشت، و آن که گناهى مرتکب شد و آن را به خداوند؟عز؟ نسبت داد.»
کلام بزرگان
ملااحمد نراقی{رحمة الله علیه}
پس در وقت حمله شیاطین، به خصوص در وقت مرگ، فرق میان دو ایمان معلوم خواهد شد. از اینجا معلوم مىشود که تکیه و اعتماد معصیتکار بر ایمان خود و امید خلاصى از آتش جهنم در آخر کار به واسطه ایمان نیز از فریب شیطان است؛ زیرا ایمانى که نمىداند تا وقت رفتن باقى خواهد بود یا نه، شایسته اعتماد بر آن نیست. گناهکارى که از مخلّدبودن در جهنّم با وجود معصیت نمىترسد، به اعتماد بر ایمان خود به یگانگى پروردگار و نبوّت رسول مختار{صلوات الله علیه}، مثل شخص تندرستى است که به جهت اعتماد بر صحّت و تندرستى خود، غذاهاى ضرردار و طعامهاى زهرآلوده بخورد و از مرگ نترسد.
شکى نیست که مردن صحیح اگرچه بعید و لکن این غذاها آخر منجر به مرض و مرض، سبب مردن مىشود. همچنین اگر ایمان باقى بماند، اگر چه آدمى را از مخلّدبودن در جهنّم نگاه دارد و لکن معاصى منجرّ به سلب ایمان و سوءخاتمه مىشود. آن نیز سبب خلود در آتش مىگردد. نسبت معاصى و گناهان به ایمان، مثل نسبت غذاهاى مضرّه یا طعامهاى زهرآلوده به بدن انسان است.[44]
شعر
«وانکه میباشد سبک میزان او در زیانند آن گُره[45] بىگفتگو
کرده مر بر نفسهاى خود زیان هستشان جا در جهنم جاودان
رویشان را سوزد آتش سو به سو واندران باشند ایشان زشترو»[46]
داستان
قطرههای اشک امامحسن مجتبی{علیه السلام}
امامحسن مجتبی{علیه السلام} در زمان خویش عابدترین، زاهدترین و برترین مردم به شمار میرفت. وقتی حج به جای میآورد بسیاری از اوقات پای برهنه میرفت. هرگاه به یاد مرگ میافتاد، میگریست و اگر در حضورش از قبر سخن به میان میآمد، گریان میشد و چون به یاد قیامت و برانگیختهشدن در محشر میافتاد، اشک میریخت. هرگاه به یاد عبور از صراط میافتاد، گریه میکرد و هرگاه به یاد حضور مردم برای حساب در پیشگاه خداوند میافتاد، ناگهان فریاد میکشید و از شدت بیم و هراس از هوش میرفت. وقتی برای نماز آماده میشد، اعضایش از خوف خدا به لرزه میافتاد. هر وقت از بهشت و دوزخ سخن میگفت، مانند شخص مارگزیده مضطرب میشد و آنگاه از خدا خواستار بهشت میشد و از آتش جهنم به او پناه میبرد.[47]
ادعیه
«أ فَتُراکَ سُبْحانَکَ یا الهِی وَ بِحَمْدِکَ تَسْمَعُ فِیها صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ، سُجِنَ فِیها بِمُخالَفَتِهِ وَ ذاقَ طَعْمَ عَذابِها بِمَعْصِیَتِهِ وَ حُبِسَ بَیْنَ أَطْباقِها بِجُرْمِهِ وَ جَرِیرَتِهِ، وَ هُوَ یَضِجُّ الَیْکَ ضَجِیجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِکَ، وَ یُنادِیکَ بِلِسانِ اهْلِ تَوْحِیدِکَ وَ یَتَوَسَّلُ الَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ؛ یا مَوْلایَ فَکَیْفَ یَبْقى فِی الْعَذابِ وَ هُوَ یَرْجُو ما سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ، امْ کَیْفَ تُؤْلِمُهُ النَّارُ وَ هُوَ یَأْمُلُ فَضْلَکَ وَ رَحْمَتَکَ، امْ کَیْفَ تُحْرِقُهُ لَهَبُها وَ انْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ تَرى مَکانَهُ، امْ کَیْفَ یَشْتَمِلُ عَلَیْهِ زَفِیرُها وَ انْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ، امْ کَیْفَ یَتَقَلْقَلُ بَیْنَ أَطْباقِها وَ انْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ، امْ کَیْفَ تَزْجُرُهُ زَبانِیَتُها وَ هُوَ یُنادِیکَ یا رَبَّهْ؟»[48]
«آیا اینچنین است اى خداى منزّه و ستوده! که در دوزخ صداى بنده مسلمانى را بشنوی که براى مخالفت با دستورات تو زندانى شده و مزۀ عذاب را به خاطر نافرمانىات چشیده و میان درکات دوزخ به علّت جرم و جنایتش محبوس شده است؟ حال آنکه در درگاهت سخت ناله میزند، همچون ناله کسی که آرزومند رحمت توست، و با زبان اهل توحیدت تو را میخواند، و به ربوبیّتت به پیشگاهت توسّل میجوید؛ ای مولاى من! چگونه در عذاب بماند و حال آنکه امیدوار به بردبارى گذشتهات است؟ یا آتش چگونه او را به درد آورد درحالیکه بخشش و رحمت تو را آرزو دارد؟ یا چگونه شعله آتش او را بسوزاند درحالیکه فریادش را میشنوى و جایش را میبینی؟ یا چگونه آتش او را دربر بگیرد و حال آنکه از ناتوانیاش خبر دارى؟ یا چگونه در طبقات دوزخ به اینسو و آنسو کشانده شود درحالیکه راستگوییاش را میدانى؟ یا چگونه فرشتههاى عذاب او را با خشم برانند و حال آنکه تو را به پروردگاریات میخواند؟»
روز هجدهم: جاودانگی در جهنم
آیه
لعنت خداوند و ملائکه بر جاودانگان جهنم
<کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ 86 أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ 87 خالِدینَ فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ>[49]
«چگونه خدا گروهى را هدایت کند که بعد از آنکه ایمان آوردند و به حقّانیّت رسول اسلام شهادت دادند و دلایل روشن و آشکار براى آنان آمد، کافر شدند؟ و خدا گروه ستمکاران را هدایت نمىکند.(86) اینان کیفرشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان است.(87) در آن لعنت جاودانهاند؛ نه عذاب از آنان سبک شود و نه مهلتشان دهند.»
<فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ>[50]
«پس هرکه از سوى پروردگارش پندى به او رسد و باز ایستد، سودهایى که به دست آورده، مال خود اوست، و کارش با خداست؛ و کسانى که بازگردند؛ پس آنان اهل آتشند و در آن جاودانهاند.»
روایت
ابدیبودن جهنم
«عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}: إِنَّهُ بَلَغَنَا أَنَّهُ یَأْتِی عَلَى جَهَنَّمَ حَتَّى یُصْطَفَى أَبْوَابُهَا؛ فَقَالَ{علیه السلام}: لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ الْخُلُودُ؛ قُلْتُ: <خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ>[51]؛ فَقَالَ: هَذِهِ فِی الَّذِینَ یَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ.»[52]
«حمران میگوید: به امامصادق{علیه السلام} گفتم: به ما چنین روایتی رسیده است که روزی عمر جهنّم تمام میشود؛ به طورى که درهایش باد مىخورد.[53]حضرت فرمود: نه، به خدا قسم! آنجا ابدى است! گفتم: خداوند فرموده است: «تا آسمانها و زمین برجایند، در آن ماندگار خواهند بود، مگر آنچه پروردگارت بخواهد»؛[54] فرمود: این آیه درباره کسانى است که روزی از آتش خارج مىشوند و جاودانه نخواهند بود.»
کلام بزرگان
ملااحمد نراقی{رحمة الله علیه}
هر نفسى که صفاى تامّ از براى او در دنیا حاصل شده باشد و اصلا زنگ و کدورتى نداشته باشد، بىحساب به نعیم ابدى فائز مىگردد و سایر نفوس به ناچار، به یکى از این عقوبات تطهیر خواهند شد: بعضى به مجرّد سکرات مرگ و شدّت جانکندن، پاک و از زنگ خلاص مىشوند. بعضى به عقوبات عالم برزخ، زنگ آنان زدوده مىشود. بعضى، پاکى آنان موقوف به این است که درد عقوبت آخرت را بچشند. بعضى دیگر پاک نمىشوند مگر به آتش دوزخ که باید بهشدّت، چرکهاى آنان سوخته شود و خباثتشان برطرف گردد. در میان این افراد، برخی با لحظهاى ورود به آتش پاک میشوند و برخی هفتهزارسالِ این عالم، در جهنّم گداخته میشوند. بعضى بیشتر از این و برخى کمتر، و تفصیل آن را به جز «علاّم الغیوب» کسى نمىداند. آنهایى که زنگ شهوات، نفس ایشان را فاسد کرده باشد، در جهنّم مخلّد بمانند. هان، هان! به این مغرور نشوى که من از اهل اسلامم و مسلمان در جهنّم مخلّد نخواهد بود؛ زیرا کسی از خاتمه امور آگاه نیست.[55]
شعر
«پس الم بر جان مختاران بود زان که قدرت دادشان بر نیک و بد
گر کند نیکى، بود مختار حق ور کند بر عکس بد در کار حق
ماند اندر آتش دوزخ مقیم گشته محروم از شقا زار و سقیم»[56]
داستان
قتل شصتنفر
عبدالله بزاز نیشابوری میگوید: بین من و حمیدبنقحطبه (ملعون) معاملهای بود. وقتی از مسافرت مراجعت نمودم، مرا احضار کرد. با همان لباس مسافرت به ملاقاتش رفتم و وقت ظهر ماه مبارک رمضان بر او وارد شدم. تشت و آفتابهای آوردند و دستان خود را شست و به من هم امر نمود که دست خود را بشویم و من هم شستم و فراموش کردم که ماه رمضان است و روزه هستم؛ وقتی طعام را حاضر کردند، متذکر شدم و عقب نشستم. حمید گفت: چرا نهار نمیخوری؟ گفتم: ماه مبارک است و من هم مریض نیستم و عذر دیگری هم برای افطار ندارم؛ شاید شما عذری داشته باشید. حمید شروع به گریه کرد و گفت: من هم عذری ندارم و مریض هم نیستم؛ و اشکش جاری شد. پس از فراغت از طعام علت گریهاش را از او پرسیدم. گفت: زمانی که هارونالرشید در طوس بود، شبی دنبال من فرستاد. وقتی که بر او وارد شدم، دیدم شمعی روشن و شمشیری سبزرنگ و برهنه جلوی اوست. چون مرا دید، پرسید: اطاعت تو از امیرالمؤمنین چگونه است؟ گفتم: با جان و مال. سپس مرا مرخص نمود؛ طولی نکشید که مرا احضار کرد و همان سؤال را تکرار نمود .گفتم: با جان و مال و اهل و اولاد؛ دوباره مرا مرخص نمود. برای سومین مرتبه احضارم کرد و همان سؤال را تکرار کرد. گفتم: با جان و مال و اهل و اولاد و دین. هارون خندید و گفت: ای حمید! این شمشیر را بردار و هر کسی را که این خادم به تو نشان داد، بکش! شمشیر را برداشتم و همراه خادم بیرون رفتم. مرا به خانهای برد که وسط آن چاهی بود. در آن خانه سهاطاق وجود داشت که هرسه قفل بودند. یکی را باز نمود که در آن بیستنفر پیر و جوان همه از اولاد علی و زهرا؟عهما؟ در زنجیر بودند. گفت: باید اینها را گردن بزنی. او یکییکی آنها را جلو میآورد و من گردن میزدم و بدن و سر آنها را در چاه میانداختم. تمام بیستنفر کشته شدند. آنگاه در اطاق بعدی را باز نمود و در آن هم بیستنفر علوی در زنجیر بودند. همه را کشتم و در چاه انداختم. اطاق سوم هم به همین صورت. آخرین نفر یکپیرمرد بود. او به من گفت: وای بر تو! فردای قیامت چه عذری داری وقتی که تو را در حضور جدم رسول خدا{صلوات الله علیه} حاضر کنند و حال آن که تو شصتنفر از اولاد او را بدون گناه کشتهای؟ بدنم لرزید. خادم از روی غضب نگاهی به من نمود و مرا ترسانید. آن پیرمرد را هم کشتم و در چاه انداختم. پس کسی که شصتنفر از اولاد پیامبر خدا{صلوات الله علیه} را کشته باشد، روزه و نماز او چه نفعی دارد؟ من یقین دارم که مخلّد در آتش هستم.[57]
ادعیه
«هَیْهَاتَ مَا ذَلِکَ الظَّنُّ بِکَ وَ لَا الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِکَ وَ لَا مُشْبِهٌ لِمَا عَامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدِینَ مِنْ بِرِّکَ وَ إِحْسَانِکَ فَبِالْیَقِینِ أَقْطَعُ لَوْ لَا مَا حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِیبِ جَاحِدِیکَ وَ قَضَیْتَ بِهِ مِنْ إِخْلَادِ مُعَانِدِیکَ لَجَعَلْتَ النَّارَ کُلَّهَا بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مَا کَانَ لِأَحَدٍ فِیهَا مَقَرّاً وَ لَا مُقَاماً.»[58]
«هرگز! این توصیفات (پیرامون جهنمیان) از بندهنوازی تو چه دور است! گمان ما به تو این نیست و از فضل تو چنین معروف نشده است و این سخنان شباهتی به آنچه از خوبی و احسانت با اهل توحید رفتار کردهای، شباهتی ندارد؛ پس به یقین میدانم که اگر فرمانت عذابکردن منکران و حکم تو به همیشگیبودن دشمنانت در آتش صادر نمیشد، قطعا سراسر دوزخ را سرد و سلامت میکردی و برای احدی در آنجا قرار و جایگاهی نبود.»
روز نوزدهم: جاودانگی در جهنم
آیه
ملکهشدن گناه، دلیل خلود در جهنم
<بَلى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ>[59]
«[نه چنین است که مىگویید]؛ بلکه کسانى که مرتکب گناه شدند و آثار گناه سراسر وجودشان را فراگرفت، آنان اهل آتشاند و در آن جاودانهاند.»
<وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أَبَداً 23 حَتَّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً>[60]
«و آنان که از خدا و پیامبرش نافرمانى کنند، مسلماً آتش دوزخ براى آنان است و در آن جاودانه و همیشگىاند.(23) [اینان همواره شما را ضعیف و ناتوان و بىیار مىشمارند] تا زمانى که آنچه را [از عذاب] وعده داده مىشوند، ببینند؛ پس به زودى آگاه مىشوند چه کسى یاورش ناتوانتر و نفراتش کمتر است؟»
روایت
ادانکردن حقوق الهی و ورود به آتش
«قالَ رَسولُ اللهِ{صلوات الله علیه}: یُؤتى بِرَجُلٍ مِن أهلِ النّارِ فَیَقولُ لَهُ: یَابنَ آدَمَ، کَیفَ وَجَدتَ مَنزِلَکَ؟ فَیَقولُ: أی رَبِّ! شَرُّ مَنزِلٍ. فَیَقولُ: أتَفتَدی مِنهُ بِطِلاعِ الأَرضِ ذَهَباً؟ فَیَقولُ: نَعَم أی رَبِّ. فَیَقولُ: کَذَبتَ! قَد سَأَلتُکَ ما هُوَ أقَلُّ مِن ذلِکَ فَلَم تَفعَل. فَیُرَدُّ إلَى النّارِ.»[61]
«پیامبر خدا{صلوات الله علیه} فرمود: مردى از اهل آتش را مىآورند و خداوند؟عز؟ به او مىفرماید: اى فرزند آدم! منزل خود را چگونه یافتى؟ مىگوید: پروردگارا! بدترین منزل است. خداوند مىفرماید: آیا حاضرى به اندازه زمین، طلا بدهى تا خود را از این منزل آزاد گردانى؟ مىگوید: آرى، اى پروردگار من! خداوند مىفرماید: دروغ مىگویى! کمتر از این را در دنیا از تو خواستم ولی تو ندادى. آنگاه او را به سوى آتش بر میگردانند.»
کلام بزرگان
آیتالله شهیددستغیب{رحمة الله علیه}
دلى که یکذرّه در آن کینه و بغض مؤمن است، نمىتواند به بهشت برود. کسی به بهشت مىرود که هرچه ببیند، شاد گردد. تا یکذرّه غل و کینه در دل انسان است، به بهشت نمىرود. نخست باید کینه از دلش کنده شود، آن وقت به بهشت راه بیابد.[62] دو نفرى که با هم کینه دارند، با این حال محال است به بهشت بروند؛ زیرا اهل بهشت فقط خوبى و درود مىشنوند؛ نه لغو و بیهوده یا ناسزا.[63] آنجا جاى کینهورزى و دشنام و ناسزا نیست. سرتاسر بهشت، خوشى و سرور است. دلى که ناخوش است، ناراحتى از مؤمنى دارد، نمىشود به بهشت برود. او مدّتها باید در عذاب برزخى یا -خداى نکرده- در درکات جهنّم تصفیه گردد و دلش پاک گردد و غیر از محبّت هیچ نباشد، آنگاه در بهشت که جاى اهل محبّت و سلامت است[64]، وارد شود.[65]
شعر
«هرکه اندر عالم فانی بماند در عذاب جاودانی باز ماند
هرکه در دنیای دون وامانده است از لقای حیِّ بیچون مانده است
هرکه در گرداب دنیا اوفتاد بیشکی از راه عقبی اوفتاد
هرکه از دنیای دون شادان بود بیشکی در آتش سوزان بود
هرکه را محبوب او دنیا بود در جهنم دائمش ماوا بود»[66]
داستان
مرد طلبکار یهودی
عالم زاهد، سیدهاشم حائرى{رحمة الله علیه} در مجلسی به مردم فرمود: مبلغ یکصددینار از یکنفر یهودی گرفتم و شرط کردم که روزی پنجدینار به او بدهم تا در مدت بیستروز قرضم را ادا کرده باشم. تا دهروز نصف طلبش را به او رساندم و بعد او را ندیدم. احوالش را پرسیدم، گفتند: به بغداد رفته است. پس از چندی، شبی در خواب دیدم گویا قیامت برپا شده، من و تمام مردم را برای حسابرسی احضار کردند. من به فضل الهی از آن موقف خلاص شده و جزو بهشتیان شدم و روبه بهشت حرکت کردم. وقتی به پل صراط رسیدم، صدای نعرهای از جهنم شنیدم، سپس آن مرد طلبکار یهودی را دیدم که مانند شعلۀ آتشی از جهنم بیرون آمد و راه را بر من بست و گفت: طلبم را بده و برو! من زاری کرده و گفتم: من در جستجوی تو بودم اما تو را ندیدم که طلبت را بدهم. گفت: تا طلب مرا ندهی، نمیگذارم رد شوی. گفتم : اینجا چیزی ندارم. گفت: پس بگذار یکی از انگشتانم را بر بدنت بگذارم! من به ناچار پذیرفتم. وقتی انگشتش را بر سینهام گذاشت، از سوزش آن فریاد زده، از خواب بیدار شدم. دیدم جای انگشتش به صورت زخم روی سینهام مانده است و مرا مجروح کرده است. تا مدتها هرچه درمان کردم، فایدهای نبخشید.
ایشان پس از نقل این قضیه، سینه خود را گشود و به مردم نشان داد. وقتی مردم بدن ایشان را دیدند، صداها به گریه و ناله بلند شد.[67]
ادعیه
«اللّهُمَّ اعْطِنِی اشْرَفَ الْعَطِیَّةِ، وَ اجِرْنِی مِنْ جَهْدِ الْبَلاءِ، وَ اجْعَلْنِی مِنْ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ، وَ اعِذْنِی مِنْ عَذابِکَ الْواقِعِ، وَ ارْزُقْنِی مِنْ رِزْقِکَ الْواسِعِ، آمِینَ رَبَّ الْعالَمِینَ!»[68]
«پروردگارا! شریفترین هدایایت را نصیبم کن و مرا از سختی بلا پناه بده؛ و مرا از بهترین مردم قرار بده و مرا از عذابت که وقوعش حتمی است، پناه بده؛ و از رزق وسیعت روزیام کن؛ اجابت کن ای پروردگار عالمیان!»
[1]- الزخرف، 77.
[2]- میزانالحکمة، ج2، ص377.
[3]_ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: إِنَ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ»؛ (الکافی، ج2، ص306).
[4] _ «عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام} یَقُولُ: مَا ذِئْبَانِ ضَارِیَانِ فِی غَنَمٍ قَدْ فَارَقَهَا رِعَاؤُهَا أَحَدُهُمَا فِی أَوَّلِهَا وَ الْآخَرُ فِی آخِرِهَا بِأَفْسَدَ فِیهَا مِنْ حُبِّ الْمَالِ وَ الشَّرَفِ فِی دِینِ الْمُسْلِمِ»؛ (همان، ص315).
[5]- شرح چهلحدیث، ص21.
[6]- انتهانامه، ص257.
[7]- الگوى شادى از نگاه قرآن و حدیث، ص363.
[8]- مصباحالمتهجد، ج2، ص846 (دعای کمیل).
[9]- هود، 106 و 107.
[10]- البقرة ، 161 و 162.
[11]- بحارالأنوار، ج8، ص345.
[12]- النور، 37.
[13]- معادشناسى، ج8، ص24.
[14]- مثنوی معنوی، ص206.
[15]- اسرارنامه عطار، بخش 20.
[16]- جامعالقصص، ص413.
[17]- مصباحالمتهجد، ج2، ص846 (دعای کمیل).
[18]- فصلت، 27 و 28.
[19]- ثوابالأعمال، ص154.
[20]- الاعراف، 20.
[21]- الاعراف، 16.
[22]- الحجر، 42.
[23]- در محضر آیتالله بهجت، ج1، ص86.
[24]- مثنوی معنوی، ص588.
[25]- داستانهای بحارالانوار، ج6، ص126.
[26]- مصباحالمتهجد، ج2، ص847 (دعای کمیل).
[27]- الانبیاء، 97 و 99.
[28]- بحارالأنوار، ج8، ص276.
[29]- البقرة، ۱۸۵.
[30]- جلوههای رحمت الهی، ص۲۸۸.
[31]- دیوان عطار، غزل 563.
[32]- معراجالسعادة، ص۵۵۷.
[33]- مصباحالمتهجد، ج2، ص847 (دعای کمیل).
[34]- یونس، 52.
[35]- طه، 74.
[36]- الإسراء، 84.
[37]- بحارالأنوار، ج8، ص347.
[38]- تهذیب نفس و سیروسلوک از دیدگاه امامخمینی، ص۳۵۹.
[39]- دیوان خاقانی، رباعی 31.
[40]- برگرفته از: بحارالأنوار، ج8، ص357.
[41]- مصباحالمتهجد، ج2، ص847 (دعای کمیل).
[42]- المؤمنون، 103-108.
[43]- میزانالحکمة، ج2، ص376.
[44]- معراجالسعادة، ص۶۷۸.
[45]- گروه.
[46]- تفسیر صفی، ص500.
[47]- داستانهای بحارالانوار، ج4، ص63.
[48]- مصباحالمتهجد، ج2، ص848 (دعای کمیل).
[49]- آلعمران، 86-88.
[50]- البقرة، 275.
[51]- هود، 107.
[52]- الزهد، ص98.
[53]- یعنی درهای جهنم باز میماند و به وسیلۀ باد، به این سو و آن سو حرکت داده میشود؛ کنایه از اینکه کسى در جهنّم نمىماند تا درهایش به روى او بسته شود.
[54]- یعنى پس معناى این آیه که حاکى از عدم جاودانگى است، چه مىشود؟
[55]- معراجالسعادة، ص۷۳۵.
[56]- انتهانامه، ص92.
[57]- در آغوش خدا، توبه، ص24.
[58]- مصباحالمتهجد، ج2، ص848 (دعای کمیل).
[59]- البقرة ، 81.
[60]- الجن، 23 و 24.
[61]- بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حدیث، ج2، ص254.
[62]- <وَ نَزَعْنٰا مٰا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوٰاناً عَلىٰ سُرُرٍ مُتَقٰابِلِینَ>؛ (الحجر، ۴۷).
[63]- <لاٰ یَسْمَعُونَ فِیهٰا لَغْواً وَ لاٰ تَأْثِیماً 25 إِلاّٰ قِیلاً سَلاٰماً سَلاٰماً>؛ (الواقعة، ۲۵ و 26).
[64]- <لَهُمْ دٰارُ السَّلاٰمِ>؛ (الأنعام، ۱۲۷).
[65]- ایمان، ص۱۴۶.
[66]- وصلتنامه عطار، ص556.
[67]- داستانهای شهیددستغیب، معاد و قیامت، ص31.
[68]- إقبالالأعمال، ج1، ص442.