مراقبات اخلاق توحیدی-جلد پنجم-مراقبات اخروی-فصل دوم > روز بیستویکم تا روز بیستوسوم: سوز و گداز سالک
روز بیستویکم: سوز و گداز سالک
فریادی از میان شعلهها
اى خداى ارحمالراحمین! به من رحم کن هنگامى که از میان شعلههاى سوزناک جهنّم فریادى برخیزد که: جوادبنشفیع (مؤلف) کجاست؟! همان کسى که با آرزوهاى طولانى خود و امروز و فردا نمودن وقتگذرانى کرد و با پرداختن به کارهاى زشت عمرش را ضایع نمود؛ پس از این نداى هولناک، مأموران ویژۀ جهنم با عمودهاى آهنین با سرعت تمام به سراغ من مىآیند و مرا کشانکشان به سوى عذاب سخت و شدید مىبرند و به قعر جهنّم (جحیم) سرنگونم مىکنند؛ درحالىکه مىگویند: بچش که تو به پندار خود، بسیار قدرتمند و محترم بودى!
مرا در جایى مسکن مىدهند که براى همیشه در آنجا اسیر هستم و آتش آن شعلهور و نوشابۀ من بسیار داغ و اقامتگاهم جهنّم است که با شعلههاى برافروخته مرا از جا بر کَنَد؛ درحالىکه قعر دوزخ مرا به کام خود مىکشد. در چنین وضعیّتى (در جهنم) نهایت آرزوى من این است که هلاک شوم و بمیرم ولى در آنجا از مرگ خبرى نیست و امکان جدایى از آن وجود ندارد. پاها به پیشانى بسته شده و چهره از ظلمت گناهان، سیاه گشته است؛ در چنین حالتى از هر طرف فریاد مىکشیم و از هرسو صیحه مىزنیم: اى مالک! وعدههاى عذاب در مورد ما محقّق شد؛ اى مالک! سنگینى زنجیرهاى آهنین ما را ناتوان ساخت؛ پوستهاى تن ما بریان گردید؛ ما را از جهنّم سوزان و طاقتفرسا بیرون بیاور که ما هرگز به کارهاى زشت و گناهان باز نخواهیم گشت. جواب مىشنویم: هرگز! اینک وقت امانخواهى نیست و امکان خروج از آتش سوزان براى شما وجود ندارد؛ دور شوید و با من سخن مگویید؛ اگر به فرض محال، شما از این آتش دوزخ خارج شوید و نجات پیدا کنید، باز هم به آن گناهانى که از آن نهى شدهاید، بازخواهید گشت![1]
روز بیستودوم: سوز و گداز سالک
نبودِ راه نجات
در این هنگام (گرفتاری در عذاب جهنم) است که کاملا ناامید مىشویم و مىفهمیم که هیچ راه نجاتى برایمان وجود ندارد. پس تأسف بزرگ و ندامت دردناک تمام وجود ما را در بر مىگیرد؛ و به صورتهایمان در آتش فرو مىافتیم؛ بالاى سر ما آتش، زیر پاى ما آتش، سمت راست ما آتش، طرف چپ ما آتش، پس بهطور کلّى غرق در آتش خواهیم بود. حتّى غذاى ما آتش، نوشابه ما آتش، بستر ما آتش، جامه ما آتش، استراحتگاه ما آتش خواهد بود!!! ما در میان پارههاى سوزناک جهنّم با لباسهایى از «قطران» در زیر ضربات گرزها و سنگینى زنجیرها باقى ماندهایم و در تنگناهاى جهنّم همچنان فرو مىرویم و در درکات آن خرد مىشویم که در آن درکات مانند بهجوشآمدن غذا در میان دیگها، به جوش آمدهایم! در این هنگام فریاد «وا ویلا» از ما بلند مىشود و عمودهاى آهنین بر سر و صورت ما فرود آمده، پیشانىها در اثر آن ضربات شکافته مىشود و آب بدبوى متعفّن از دهانهاى ما جارى مىشود؛ از سوز عطش جگرهاى ما پارهپاره مىگردد و حدقههاى چشمانمان از کاسهشان درآمده، به صورتمان فرومىریزد؛ از اعضایمان گوشتها جدا شده و ساقط مىشود و از اطراف آن پوستها و موىها کنده مىشود؛ هرگاه پوستهایمان بریان شد و از هم گسسته گشت، آنگاه عوض آنها پوستهاى تازه قرار مىدهند؛ استخوانها در اثر شدّت آتش از گوشتهاى بدن کاملا عریان مىشود و هیچچیز از آنها در استخوانها باقى نمىماند، جز جانها که به رگها وابستهاند؛ درخواست مرگ مىکنیم و آرزویمان این مىشود که هرچه زودتر بمیریم و در این حال مىگوییم: اى مالک دوزخ! اى کاش پروردگارت ما را بمیراند تا از این عذاب دردناک طاقتفرسا آسوده شویم! او مىگوید: شما در اینجا ماندنى هستید.[2]
روز بیستوسوم: سوز و گداز سالک
تأثر قلبی برای جوشش دریای رحمت الهی
سالک باید تمام آنچه قادر است از مراتب فراغت و مسکنت و عجز و انکسار -قولاً، فعلاً، هیئةً، لباساً- همه را جمع کند؛ چراکه همه آنها تأثیرى در قلب انسان مىنماید و آن تأثّر قلبى سبب جوشآمدن دریاى رحمت الهی؟ج؟ مىشود. اگر تصدیق این را بخواهى، ملاحظه بکن اعمال بزرگان را که در مقام مناجات و استغفار؛ خودشان را به چه حالهایى مىانداختند؟ مثلا زنجیر به گردن مىانداختند و به روى خاک مىنشستند، داخل قبرها مىرفتند، تبصبص[3] مىنمودند، ریششان را مىگرفتند؛ هکذا ملاحظه حال توبه قوم حضرت یونس{علیه السلام} را بکن که آن حکیم تربیتشده خانواده نبوّت، جناب روبیل{علیه السلام} چه حال براى آنها یاد داد که خودشان را به آن حال انداختند و بلاى نازل را برگرداندند؛ و حال آنکه دیده نشده بود بعد از نزول بلا، توجّه ثمرى بدهد ولى روبیل{علیه السلام} به آنها یاد داد که بچهها را از مادران جدا ساختند و برّهها را از میشها جدا کرده، عجلها[4] را از مادهگاوها گرفتند، مادرها را بالاى کوه بردند و بچههاشان را در ته درّه انداختند، مردها پلاس پوشیدند روى خاک افتاده، خاک بر سر ریختند. حیوانات، مادرها به جهت سخالشان[5] و به جهت علف، صدا مىکردند، بچههاى حیوانات گرسنه به جهت «شیر» صدا مىکردند، اطفال خودشان به جهت شیر و به جهت جدایى از مادرها، گریه مىکردند، خودشان از ترس عذاب و شدّت هولى که از اصفرار شمس[6] و هبوب[7] بادهاى عذاب و سیاهى رنگشان، مىدیدند نالههاى جانسوز <رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ>[8] و نداى «یا ارحم الرّاحمینا» به اوج فلک رسانیده؛ خلاصه، محشرى بهپا کردند تا آنکه دعوت و نفرین پیغمبرشان را بعد از نزول عذاب برگرداندند! دریاى رحمت ارحمالرّاحمین به جوش آمده، حضرت اسرافیل{علیه السلام} را امر رسید که قوم یونس را بخشیدم، ایشان را دریاب، بلا را از ایشان ردّ کن و به کوهها بزن!
بارى؛ اى برادر! عادت اللّه بین بندگانش یکمنوال است. من و تو هنوز وقت داریم؛ بلا ظاهرا نازل نشده، مىتوانیم که از دریاى رحمت ارحمالرّاحمین حظّى ببریم و این آتشهاى افروخته را خاموش نماییم.[9]
[1]- رساله لقاءالله، ص94.
[2]- همان، ص95.
[3]- حالتى است که سگ در پیش پاى صاحبش، پوزه بر خاک مىمالد و دم خود را حرکت مىدهد.
[4]- گوسالهها.
[5]- سخال: برّه و بزغالهها.
[6]- زردشدن خورشید.
[7]- وزیدن.
[8]- «پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى، قطعا از زیانکاران خواهیم بود»؛ (الاعراف، 23).
[9]- رساله لقاءالله، ص96.