الف) اهداف درس پانزدهم
درس پانزدهم بهطور کلی در مقام جمعبندی مطالب قبل است. این درس سه هدف کلی دارد که ضمن مطالب طرح و ارائه شدهاند. طبعاً هر سه مطلب پیش از این مورد بحث واقع شدهاند، اما در اینجا کاملا روشن شده و جمعبندی میشوند:
- بحث اول، بحث توبه است. به یک اعتبار، تمام مراحل سیر مقدماتی، همگی ذیل مقام توبه قرار میگیرند. حتی -چنانکه در متن هم اشاره شده است- میتوان گفت تمام سیر علم حقیقی، از ابتدای یقظه تا انتهای نیل به حقیقت علم، همگی مقامات توبه حقیقی است.
دو نکته اصلی در جمعبندی بحث توبه،
یکی این است که تحقق توبه یا قبولی توبه مساوق درک محضر امام است؛
دومی اینکه توبه صرفا به عنایت امام تمام شده و قبول میشود.
- بحث دوم، بحث معنای حقیقی برکت است. ضمن درس مفصلا توضیح داده میشود درک حقیقت برکت، صرفا برای کسی ممکن است که با طی سیر مقدماتی، از آلودگیها پاک شده باشد و اکنون، پس از آن مقام بیصبری و عطش -که در انتهای کتاب اول بحث شد، گوارایی درک محضر امام را درمییابد و بدینترتیب به حقیقت برکت پی میبرد.
هدف اصلی از این بحث، منحصر در معنای «برکت» نمیشود. بلکه هدف اصلی روشن شدن این حقیقت است که برکت و سایر نعمات و کمالات، همگی اموری درونیاند. یعنی هیچکدام امری بیرون از نفس نیستند و بیرون از نفس، راهی برای دریافتن آنها وجود ندارد. تنها راه نیل به آنها رجوع قلبی به حق تعالی و امام است.
- بحث سوم، تبیین این است که نه فقط قبول توبه و درک حقیقت برکت، بلکه طی تمام مراحل سلوک از ابتدا تا انتها به عنایت امام است. در واقع تمام سیر، سیر تربیت امام است.
ذیل همین بحث نکته لطیفی طرح میشود که در درس آتی پی گرفته میشود و آن اینکه: اساسا در مراتب سلوکی، قدرت خروج از یک مرحله و ورود به مرحله بالاتر، صرفا در ید قدرت مقام ولایت است.
ب) فرازهای مورد بحث از متن روایت در درس پانزدهم
«فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَةِ اللَّهِ. فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ: اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ».
ج) سرفصل مطلب و سیر بیان مطالب در درس پانزدهم
{فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِه فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً}
1. احوال شرفیابی به محضر امام
این مطلب بهعنوان بحث تکمیلی درس بیان شده و جزء سیر اصلی مطالب نیست:
- نکته اول در باب کیفیت شکستگی و تسلیم قلب سالک در این مقام است: بعد از سیری که جناب عنوان طی میکند، بیاختیار به درگاه خانۀ امام؟س؟ میرسد. حال او در اینجا حال کسی است که مقصودی جز دیدار امام؟س؟ و عرض سلام و خاکساری در محضر حضرتش ندارد.
چون به خانۀ امام؟س؟ میرسد، خادم امام؟س؟ به او میگوید که حضرت مشغول نماز هستند. اینجا حالت روحی جناب عنوان که حاکی از مراتب عالی تسلیم و شکستگی است، آشکار میشود: او میتوانست برگردد و دوباره به خانه امام؟س؟ بیاید؛ یا از خادم بخواهد که آمدنش را به اطلاع امام؟س؟ برساند تا هروقت امام؟س؟ صلاح دیدند و فرصت داشتند، عنوان را احضار کنند. اما استقرار طلب و تسلیم در قلب او چنان شد که بدون اظهار وجود و پیغام و کلامی، با حال شکستگی و خشوع قلبی، همانجا، جلوی درگاه و بر کفشکن خانه به انتظار نشست.
این حال، همان حال وصال سالک به امام است. چنانکه وصف خاکنشینی در خانه امام، وصف کسانی است که هرگز جدای از امام خود نیستند و در عرض سلام و ارادت به پیشگاه امام؟س؟ باید به ایشان نیز عرض سلام و ارادات کرد:
«... السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ ...»[1]
«... السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ ابْنَ حُجَّتِهِ السَّلَامُ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِکَ ...»[2]
- نکته دوم حاوی لطیفهای درباره عنایت امام به سالک در این مقام است: در بخش پایانی این فراز، جناب عنوان میگوید: «بعد از این مدت کمی منتظر ماندم ...». معنای این امر این است که وقتی سالک، با طی آداب و مراقبات، به مقام عطش رسید و مدتی در بیصبری سیر کرد و نهایتاً تسلیم تام در برابر امام در قلب او جای گرفت، بیدرنگ راه بر او گشوده میشود. اقتضای رحمت امام این است که اگر کسی مهیای استفاضه شد، بلافاصله از فیض امام بهرهمند میشود، چون مانعی که بر سر راه او بوده، برداشته شده است.
«... أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ ... وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاسُ مَنْ أَتَاکُمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ یَأْتِکُمْ هَلَکَ ... سَعِدَ مَنْ وَالاکُمْ وَ هَلَکَ مَنْ عَادَاکُمْ ... وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ وَ أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَیْکُمْ وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَکُمْ وَ هُدِیَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ ...».[3]
- فرازهای گزیده از متن زیارت جامعه کبیره، همگی گویای همین است که آنکه چنانکه باید و شاید روی به امام کند، بلافاصله راه بر او گشوده میشود؛ چراکه این اقتضای مقام ولایت امام است.
«دلا! بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد نیازِ نیمْشبی دفعِ صد بلا بِکُنَد
عِتابِ یارِ پریچهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکند
ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آنکه خدمتِ جامِ جهاننما بکند
طبیبِ عشق مسیحادَم است و مُشفِق لیک چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکند؟
تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مُدَّعی خدا بکند»[4]
{إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَةِ اللَّهِ}
2. نسبت قبولی توبه و توفیق حضور با مفهوم برکت
پس از طی شدن سیر گذشته اکنون جناب عنوان توفیق حضور در محضر امام؟س؟ را مییابد. به یک اعتبار میتوان گفت که تمام مراحل سیر طیشده، در واقع مراحل توبه است و اکنون که او به حضور امام؟س؟ رسیده، یعنی توبۀ او پذیرفته شده است.
- قبولی توبه _چنانکه در سرفصل قبل هم اشاره شد_ مساوی و مساوق[5] است با کسب توفیق حضور در محضر امام. این قبولی توبه و توفیق حضور، مبارکترین چیزی است که میتواند برای سالک واقع شود، چون مانع برداشته شده و باب معرفت گشوده شده است.
- شواهد زیر در توضیح همین حقیقت است که قبولی توبه مبارکترین چیزی است که برای سالک اتفاق میافتد:
<مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا>[6]
- مطابق آیه شریفه حق تعالی به برکت توبه، تمام نقصها را تبدیل به کمال و تمام زشتیها را تبدیل به زیبایی میکند و این معنای حقیقی برکت است. لطیفه آیه در فراز پایانی بیان شده است: اگر قبولی توبه مقتضی طهارت و تبدیل شر به خیر است، علت آن رحمت حق تعالی است که وصف ذات اقدس حضرتش است و رحمت ذاتی او را علتی نیست. سبحانه و تعالی
البته لازم به ذکر است توبه حقیقی که موجب رحمت الهی و تبدیل همه نواقص و سیئات به کمالات و حسنات است، اولا مسبوق به ایمان به توحید (و ولایت) است؛ و ثانیا مقارن عمل صالحی است که جبران ما فات میکند؛ و بدینترتیب توبه نصوح واقع میشود. وگرنه صرف توبه به معنای پشیمانی، تبدیل سیئه به حسنه را به دنبال ندارد.
<إِنَ اللَّهَ یُحِبُ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُ الْمُتَطَهِّرِینَ>[7]
- به نص صریح آیه شریفه، اهل توبه و اهل تطهّر و طهارت، محبوب درگاه الهی هستند. هیچچیز نمیتواند مبارکتر از این باشد؛ چراکه نسبت محب و محبوب را حساب و علتی نیست و محب از هرچه دارد و از بهترین آن، به محبوب خود عطا میکند. دلیل این امر نیز روشن است: بالاترین چیزی که محب به محبوبش عطا میکند، محبت اوست و وقتی محبت آمد، همه برکات و نعماتِ بعدی نیز در پی آن میآید.
لطیفه دیگری نیز در آیه شریفه بیان شده که بر کیفیت روحی سالک در سیر بهسوی توحید دلالت دارد: دو گروه محبوب ذات اقدس حق تعالی یکی توابین هستند و دیگری متطهرین. توّاب یعنی آنکه دائماً در حال توبه و رجوع به حق تعالی است -که البته همین دوام توبه خود دلالت بر ذومراتب بودن توبه دارد-؛ متطهّر نیز شخص پاک و طاهر نیست، بلکه آن کسی است که دائماً تلاش میکند و در تقلای طهارت بیشتر است. به عبارت دقیقتر، متطهر -که طبق معنای باب تفعل، بهمعنای کسی است که طهارت را قبول میکند- کسی است که دائما با دفع زشتیها از درون خود زمینه قبول طهارت را فراهم میآورد. بنابراین، توّاب، مقام رفع رذائل و شوائب است و متطهّر، مقام دفع آنها. این دو صفت، وصف حال سالک است که همواره در بین این دو در سیر است. اساسا مراد از مراتب توبه و مراتب تطهر و طهارت، طی مراتب سلوکی است و سیر سلوکی، رفتوآمد میان این توبه و تطهر است.
لطیفه آنکه محبت حق تعالی نه بر خود مقام رفع و دفع، بلکه بر سعی به جهت آن و سیر در میانه آن دو واقع میشود. لذا آنکه طاهر نیست، اما به روی ذلت و فقر دائما در تقلای طهارت بین توبه و تطهر در سیر است، محبوب ذات اقدس حق تعالی است. چنانکه این وصف استقامت و تلاش در عین فقر، وصف صابران است و اهل صبر نیز به حکم آیه شریفه <وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ>[8] محبوب ذات اقدس حق تعالی است.
«بارى؛ این توبه را که بنده به جا بیاورد امیدوارى خیلى است که همین توبه، برایش علت تامۀ وصول به مقصود باشد؛ چرا که صریح آیه وافى هدایت است که: <انّ الله یحب التوابین>؛ و عرض شد که محبت خدا به بنده را مىفرمایند که عبارت است از کشف حجب، و مقصود اصلی هم همین است و بس.
فیالها من درجه ما أعظمها و أعلاها! / و من مقام ما أسناها و أبقاها! / و من حال ما ألذ و أبهجها!»[9]
- این بیان مرحوم میرزاجواد ملکیتبریزی؟ق؟ نیز بهخوبی نسبت توبه را با برکت و مبارک بودن آن توضیح میدهد. اینکه توبه، سراسر سرور و بهجت و لذت است، شرح همین برکت است. چنانکه در کلام ایشان تصریح شده که چون توبه مقام وقوع در محبت حق تعالی است، خود علت تامه وصول به مقصود است. و الله العالم.
«گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر بهجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر»[10]
«گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی»[11]
«چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر، که این تازه براتم دادند
چون من از عشقِ رُخَش بىخود و حیران گشتم خبر از واقعه لات و مَناتم دادند»[12]
3. درک حقیقت معنای برکت
در سرفصل قبل روشن شد که چرا قبولی توبه و توفیق حضور، «مبارک» است. اما نکته بسیار مهم این است که معنای واقعی برکت و حلاوت و گوارایی آن را هرکسی درنمییابد.
- شاید بتوان گفت که مفهوم برکت بدیهی است. اما حقیقت برکت چیزی نیست که بتوان آن را تعریف کرد و همگان بتوانند بهواسطه تعریف برکت به درک آن نایل آیند. بلکه حقیقت آن را فقط کسی درمییابد که تلخی و تنگنا را چشیده باشد و سپس با تحمل و استقامت در مراحل عملی و قلبی آداب و مراقبات، باب وصال بر او گشوده باشد. اوست که بهواقع درمییابد که حلاوت چیست و امر مبارک کدام است.
در توضیح بیشتر میتوان گفت:
- جناب عنوان -و بهطور کلی سالک- با طی سیر گذشته و صبر بر مصائب آن، اکنون درمییابد که محضر امام؟س؟ چه ارزشی دارد. به یک بیان، همین جهل به ارزش درک محضر امام یا معرفت به آن، عامل حرمان یا بهرهمندی از علم امام است؛ چنانکه جناب عنوان پیش از سیر ارزش این محضر را نمیفهمید و آن را با محفل دیگران یکی میانگاشت و اکنون پس از سیر و قبولی توبه، ارزش محضر امام؟س؟ را میشناسد.
- آنچه موجب میشود جناب عنوان _و بهطور کلی مؤمن سالک_ برکت را دریابد و مبارک بودن توفیق حضور را بچشد، همین است که به ارزش درک محضر امام؟س؟ معرفت یافته است.
- بنابراین، شخص به میزانی که ارزش محضر استاد حقیقی را دریابد، توفیق حضور در محضر استاد حقیقی برایش شیرینتر و بزرگتر و مبارکتر خواهد بود. اما ارزش این محضر را کسی درک میکند که سیر کرده و با تجربۀ شکستها و بنبستها، با حال شکستگی و تسلیم به محضر امام رسیده است.
«آن را که غمی چون غم من نیست چه داند کز شوق توام دیده چه شب میگذراند
سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس کاندوهِ دلِ سوختگان سوخته داند
شیرین ننماید به دهانش شکر وصل آن را که فلک زهر جدایی نچشاند
گر بار دگر دامن کامی به کف آرم تا زندهام از چنگ منش کس نرهاند»[13]
- این بحث صرفا در شرح کلامی که خادم امام؟س؟ گفت که «ادْخُلْ عَلَى بَرَکَةِ اللَّهِ» نیست. بلکه درک حقیقت حلاوت و حقیقت برکت که همانا شیرینی درک محضر امام است، مرحلهای است که با طی سیر مقدمات و تزکیه نفس از خودکامی و خودرأیی برای سالک حاصل میشود.
- باید توجه داشت که منظور از درک محضر امام، همان چیزی نیست که همگان و حتی دشمنان اولیای الهی؟سهم؟ در زمان حضور ظاهری ایشان درک میکردند. بلکه درک محضر امام، مقامی است در قلب سالک که مساوق قبولی توبه برای او واقع میشود.
- از این منظر، درک محضر امام و قبولی توبه و استقرار در آستانه وادی معرفت، حقیقتی معنوی و لطیف است که بهراحتی قابل تشخیص نیست. لذا سالک نیاز به ملاک و شاهدی دارد که با آن متوجه شود که آیا توبهش قبول شده و امام او را پذیرفتهاند یا خیر. وجدان برکت -و نه تصور مفهوم برکت- بهترین شاهد بر قبولی توبه و درک محضر امام است. به بیان بهتر:
درک عمیق حلاوت ارتباط قلبی با امام؟س؟، چنانکه آن را مبارکترین امر زندگی خویش بیابد؛ و بفهمد که اصل برکت همین است؛ و دریابد که پیش از این اصلا نمیدانسته که چهچیز تلخ است و چهچیز گواراست؛ و دریابد که هرچیزی به این ارتباط قلبی شیرین میشود، روشنترین و معتبرترین شاهد قبولی توبه و آمادگی او برای درک معرفت است.
- با توجه به دشواری فهم و هضم این معنا، مناسب است که معنای حقیقی برکت مورد بررسی بیشتری قرار گیرد:
3.1.توضیح بیشتر امر مبارک با مثال عید
- فهم هر چیز برای عقل ناآشنا با آن چیز، با تمثیل سادهتر میشود. فهم معنای حقیقی برکت نیز در بهترین نمونه آن که مفهوم «عید» است، میسور میشود. در فهم عرف «عید» بارزترین مصداق امر مبارک است.
- اما مبارک بودن عید، نه بهخاطر یک واقعه زمانی یا قرار گرفتن در یک موقعیت مکانی، بلکه به دلیل این است که انسان در روز عید بهسوی آنچه باید و شاید بازمیگردد:
«الْعَوْدُ: الرّجوع إلى الشیء بعد الانصراف عنه إمّا انصرافا بالذات، أو بالقول و العزیمة».[14]
«عود: أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو رجوع الى عمل فی المرتبة الثانیة، بمعنى أنّه إقدام ثانوىّ بعد المرتبة الاولى».[15]
بر مبنای معنای «عود» که ریشه کلمه «عید» است، روزی روز عید است که در آن بازگشتی به عملی و یا مطلق بازگشت و رجوع واقع شود و این موجب شادی و بهجت و سرور باشد. لذا آنچه روز عید را عید میکند، رجوع به چیزی است که از آن روی گردانده شده و در موسم عید به انجام عملی به آن بازگشت شده و این رجوع به عمل، موجب شادی و بهجت است.
شاهد زیر از کتاب «ادب حضور؛ اسرار ماه رمضان» نقل شده است. نویسنده محترم بر مبنای فوق، توضیحات شیوایی درباره معنای عید بودن روز عید فطر آوردهاند:
««عید» در لغت به معنای بازگشت بعد از انصراف است و اصطلاحاً به ایّامی گفته میشود که مولایی به رعایای خود بار عام میدهد؛ زیرا پادشاهان در سایر اوقات همه کس را نمیپذیرفتند و اگر به کسی صلهای میدادند، در مقابل عملی بود. ولی ایشان در ایام عید اوّلاً همه کس را میپذیرفتند و ثانیاً صلههای آنان در حدّ کرمشان بود و نه عمل رعیّت. نکتهی دیگر آنکه در ایّام عید، دوستان به ملاقات مولای خود مشرّف میشدند و نه دشمنان».[16]
- با این استفاده معلوم میشود عید بودن عید به یافتن توفیق بازگشت بهسوی حقیقتی است که همه نعمتها ریشه در آن دارد؛ چنانکه در روز عید است که رعایا توفیق باریابی به بارگاه سلطان را -که همه نعمتها از اوست- مییابند. روایت زیر شاهدی روشن بر همین مدعاست:
«قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ؟س؟ فِی بَعْضِ الْأَعْیَادِ: إِنَّمَا هُوَ عِیدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللَّهُ تَعَالَى صِیَامَهُ وَ شَکَرَ قِیَامَهُ وَ کُلُ یَوْمٍ لَا یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ فَهُوَ یَوْمُ عِیدٍ».[17]
مطابق روایت شریفه عید، برای کسی عید است که به سمت حق تعالی برگشته است.
- بنا بر این که مبارک بودن عید به رجوع به حق تعالی است، نتیجه نهایی بحث این میشود که ریشه برکت در رجوع به امام است. بر همین اساس آشکار میشود که قبول توبه و درک توفیق حضور امام، حقیقت برکت است.
این نتیجه، خود مقدمه مطلب بعدی است که اساساً برکت، امری درونی و انفسی است نه بیرونی.
3.2.برکت، امری درونی
- اصل برکت، امری درونی است، نه تابع امور و وقایع و تغییرات بیرونی. امر بیرونی، بهمعنای آنچه خارج از فضای نفس واقع میشود، از موقعیتهای زمانی و مکانی مثل آغاز بهار و سال نو در یک منطقه جغرافیایی گرفته تا وقایع اجتماعی و سیاسی مثل پیروزی یک ملت بر دشمن خویش و امثال آنها صرفا این ظرفیت را دارد که محملی برای ظهور برکت باشد. اصل برکت، حالتی وجدانی و نفسانی است که مقارن با رجوع قلبی عبد به مولای خویش در فضای قلب و نفس واقع میشود.
- به بیان دیگر، آنچه برکت را برکت میکند، درک حالتی از قلب است که قلب در آن حالت رجوع به توحید و ولایت دارد. به همین دلیل است که برکت برای شخص حاصل نمیشود مگر در اثر رجوع قلبی به امام.
- این امر صرفا درباره برکت صادق نیست؛ بلکه این کیفیت درک تمام کمالات وجودی و ارزشی مثل رحمت، مغفرت، نعمت، عدالت، کرامت، عزت، و علم و معرفت و غیرهم است. تمامی این کمالات حقیقتی وجدانی و نفسانی دارند که در محملی که بیرون از فضای نفس است، ظاهر و بارز میشوند. همچنین درک هیچیک از این کمالات ممکن نیست مگر با اتصال قلبی به توحید و ولایت.
[طبعا درک و هضم چنین مطلبی آسان نیست و نیازمند بحث مفصل است. اما دقت در معنای برکت و تصور معنای حقیقی آن، مسیر را برای درک این مطلب هموار میکند.]
{فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ: اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ}
4. توفیق توبه و حضور، عنایت امام؟س؟
درک برکت برای سالک، به شرط قبولی توبه و درک توفیق حضور ممکن میشود. اما در سیر حدیث عنوان بصری، توبه با دعای مغفرت امام{علیه السلام} کامل میشود. طی دو سرفصل پیش روشن شد که مقام توفیق حضور، مقام قبول توبه است که مقامی مبارک و بلکه حقیقت برکت است. در این سرفصل کیفیت قبولی توبه مورد بحث قرار میگیرد.
- طی مراحل قبل، نفس سالک از آلودگیها و انحرافات پاک شده و استعداد توبه در او حاصل شده، اما توبه او هنوز محقق نشده است. توضیح آنکه:
بنا بر مطالب قبل، توبه عبد محفوف به دو توبه پروردگار است. در سیر حدیث عنوان بصری، با توبه اول پروردگار، برای سالک یقظه حاصل شده و با تزکیه و رعایت آداب و خلوص در طلب، بهسوی پروردگار توبه کرده است.
- مقام ورود به محضر امام؟س؟ و دعای امام؟س؟ مقام توبه دوم پروردگار و مقام قبول توبه است. به عبارت دیگر، توبه جناب عنوان با باریابی به محضر امام؟س؟ و دعای امام؟س؟ محقق و قبول شده است.
- نکته بسیار مهم در اینجا این است که تمام مراحل و آداب توبه، بدون قبول آن ارزشی ندارد. اگر نفس سالک، طی آداب و مراقبات، -به حسب ظاهر- زلال و شفاف شود، اما توبه او -بهواسطه دوری از ولایت- قبول نشود، این زلالی هیچ ارزشی ندارد و چنان است که گویی کفر خود را صیقل زده است.
- با این حساب، گرچه همۀ مراحل گذشته، خود بهواسطه تسلیم در برابر امام محقق شده است، اما نهایتاً با دعای امام؟س؟ است که توبۀ جناب عنوان کامل میشود. نهایتا این عنایت خاصه و رحمت رحیمیه امام است که دست سالک مستعد را گرفته و او را میپذیرد.
- عبارت زیر از فراز پایانی زیارت جامعه کبیره، شاهد روشنی بر این مطلب است:
«یا وَلِیّ اللَّهِ إِنَّ بَینِی وَ بَینَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لا یأْتِی عَلَیهَا إِلا رِضَاکمْ ...».[18]
- مطابق این کلام شریف، تنها راه پذیرش توبۀ بنده، جلب رضایت امام است. به عبارت دیگر، تا امام عنایت نفرماید، راه توحید برای سالک باز نمیشود.
- ممکن است در مواجهه اول تصور شود که این فراز، ویژه عاصیان و گنهکاران و خاطیان است. با این تصور میتوان گفت اهل طاعت و عبادت و طهارت را نیازی به چنین توسلی نیست؛ چراکه آنان گناهی ندارند که نیاز به شفاعت امام داشته باشند.
حال آنکه از قضا این عبارت، بیشتر بیانگر حال طاهرین و سالکین است تا گناهکاران و عاصیان. شاهد این مدعا همینکه این فراز، در انتهای زیارت جامعه کبیره و پس از توسل به امام در لوای آن معارف بلند زیارت، قرار گرفته است. یعنی آن کسی که چنان معرفتی به امام دارد، چنین توسل و طلب شفاعتی دارد و این نمیتواند صرف شفاعت جهت مغفرت گناهان باشد؛ چراکه حتی درک اجمالی آن معارف و مقامات امام، بدون مراتب طهارت ممکن نیست.
- این شخص طاهر و سالک است که در سیر خویش درمییابد قبولی توبه و نیل به معرفت و درک محضر امام، جز به عنایت امام ممکن نیست. توضیح آنکه:
اتفاقا شخص گناهکار از آنجا که به جای طاعت، گناه آورده است، چنین گمان دارد که اگر طاعت میآورد، توفیق توبه و نیل به مراتب عالی را بهخودیخود کسب میکرد. اما اکنون گناه آورده و چارهای جز طلب شفاعت امام ندارد. اما سالک مطیع متطهّر که تمام سعی خود را کرده که طاعت به جای آورد، درمییابد که تمام طاعات او، نمیتوانند وصول به معرفت و ورود به بارگاه ولایت امام را برایش به ارمغان آورند. پس سالک متطهّر نسبت به شخص گناهکار، درک روشنتری از فقر خود و احتیاج خود به شفاعت امام دارد. چراکه سالک از رهآورد طاعت و خلوص خویش درمییابد در تمام آنات و همه حالات، محتاج و متوسل و ملتجی به امام است.
«... إِلَهِی تَقَدَّسَ رِضَاکَ أَنْ تَکُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْکَ فَکَیْفَ یَکُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّی إِلَهِی أَنْتَ الْغَنِیُّ بِذَاتِکَ أَنْ یَصِلَ إِلَیْکَ النَّفْعُ مِنْکَ فَکَیْفَ لَا تَکُونُ غَنِیّاً عَنِّی ...».[19]
«فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز وِلایِ تواَم نیستْ هیچْ دستآویز»[20]
- البته منظور از این مطلب القای این توهم نیست که سالکین و مؤمنین از خطا پاک و طاهرند و توبه و استغفار ایشان صرفا بابت طهارت از فقر ذاتی است. حتی سالکین در مراتب عالی (تا پیش از مرتبه مخلَصین) در معرض و بلکه آلودۀ به انواع ارجاس و انجاس متناسب با مرتبه توحیدی و سلوکی خود هستند. به تعبیر دیگر، در سیر عملی تا پیش از ورود به عالم معرفت یا مقام مخلَصین، نفس سالک دائما بین دو مقام توبه و تطهّر در رفتوآمد است؛ در یکی از خطایا توبه کرده و آلودگیها را رفع میکند و در دیگری به طاعت و عبادت خویش، طاهر از خطا بوده و آلودگیها را دفع میکند.
نکته اصلی در اینجا درک درست این مهم است که سالک حتی در طهارت محض هم که باشد، بینیاز از عنایت امام نیست. بلکه عنایت رحیمیه امام است که توبه او را قبول کرده و او را -البته به حسب میزان عنایت امام- از مرتبه ظاهر وارد بر مراتب باطن میکند. ورود به آستان معرفت، شأن مقام ولایت است و هیچ موجودی، در هر مرتبه از نورانیت و طهارت هم باشد، ظرفیت وارد کردن نفس از مرتبهای به مرتبه دیگر را ندارد.
«مَلک در سجدۀ آدم زمینبوسِ تو نیت کرد که در حُسنِ تو چیزی یافت غیر از طور انسانی»[21]
جمعبندی این بحث:
- جناب عنوان با طی مراحل گذشته و خلوص در طلب و تسلیم در برابر امام؟س؟، لیاقت حضور در محضر امام{علیه السلام} را یافت. اما آنچه لیاقت و استعداد او را تبدیل به ظرف بهرهمندی از نور علم امام؟س؟ یا همان حقیقت علم میکند، برکت الهی و عنایت امام؟س؟ است. به بیان دیگر، جناب عنوان مقدمات توبه را فراهم آورده و امام؟س؟ به عنایت خویش، توبه او را به سرانجام رسانده و قبولی توبه را رقم میزنند.
- در یک قاعده کلی، همانطور که مراتب استدراج و سیر قهقرایی در درکات دوزخ، به میزان بغض نسبت به امام است؛ سالک در سیر استکمالی و برای عبور از منازل سلوکی، دائما محتاج عنایت امام و ابراز ارادت به درگاه ولایت است.
سالک در گذر از هر منزل، باید توبهای در خور منزل بعد بیاورد و شایستگی تقوای لازم برای ورود به مراتب بالاتر را به دست آورد. اما آنچه او را تحت هدایت ایصالی پروردگار برای نیل به مقامات عالیه قرار میدهد، عنایت امام است.
اصولا اگر بارش رحماتالهی در تکوین از طریق امام است، به طریق اولی، جریان فیض در نظام تشریع و سیر در منازل سلوک به عنایت امام صورت میبندد.
<وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُم>[22]
<وَ الَّذینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُم>[23]
- هر دو آیه شریفه سوره محمد{صلوات الله علیه} شاهد بر مطلب فوق است. آیه اول، بیان سنت استدراج و سیر قهقرایی کافر و منافق؛ و آیه دوم، بیان سنت عنایت و هدایت الهی و سیر توحیدی مؤمن و سالک. هر دو سیر نیز بر مدار اتصال به امام و مدارج عنایت امام میگردد.
5. تمام مراحل طیشده، گامهای سیر تربیتی امام؟س؟
طبق مطالب گذشته، تمام سیر کسب استعداد علم حقیقی، به یک اعتبار، سیر در مراتب تسلیم در برابر امام است. یعنی هر منزل از این سیر، به اندازه مرتبهای از تسلیم در برابر امام طی میشود. همچنین طی بحث اخیر روشن شد که تمام سیر کسب استعداد علم حقیقی چیزی نیست جز توبه. اما اتمام و اکمال توبه و قبول توبه صرفا به عنایت امام محقق میشود.
اکنون با نظر به این دو مطلب آشکار میشود که در واقع، تمام مراحل طیشده، گامهای سیر تربیتی امام بوده است.
- این مطلب گرچه در این نقطه از متن، قابل فهم است، اما بیان استدلالی زیر موجب روشنایی و استحکام بیشتر آن میشود:
- تمام منازل سیر مقدمات علم حقیقی، بهواسطه مراتبی از تسلیم در برابر امام طی شده است. بنابراین در هر منزل، این عنایت امام بوده که کار را تمام کرده و سالک را عازم به منزل بعدی نموده است.
- درعینحال، تمام این سیر، در واقع مراحل توبه است. اما توبه عبد محفوف به دو توبه پروردگار است. یعنی هم یقظه و عزم به اصلاح و توبه، بهواسطه عنایت امام واقع میشود و هم قبول توبه منوط به عنایت امام است. یعنی توبه عبد، پس از عنایت اول امام و پیش از عنایت دوم امام واقع شده است.
- اما مراحل توبه عبد، خود معادل همان مراتب تسلیم است و بنابراین هر مرحله به عنایت امام تمام شده و مرحله بعد به عنایت امام آغاز شده است.[24]
- نتیجه اینکه طی تمام مراحل سلوکی از ابتدا تا انتها، به عنایت امام است. چنانکه جناب عنوان، بعد از شکستگی در مقابل بیت ولایت توفیق توبه اول را یافت و توبه او در نهایت به عنایت امام مقبول واقع شد.
- تمام مراحل گذشته، نتیجۀ تدبیر و تربیت امام{علیه السلام} بود که با رد کردن عنوان آغاز و با دعای مغفرت برای او به نقطهای رسید که او مستعد درک مراتبی از علم حقیقی شود. بازخوانی مراحل قبل از این زاویه، معارف تازهای در این باب به ارمغان میآورد.[25]
- گرچه تمام سیر، در واقع سیر تربیت امام؟س؟ بوده است، اما معرفت به این حقیقت، تا این مرحله برای جناب عنوان ممکن نبوده است. یعنی وقتی سالک درمییابد که در عین صفا و طهارت و خلوصی که به دست آورده، باز این عنایت امام است که دستش را گرفته و با قبول توبه، او را وارد بر آستان علم حقیقی میکند، اکنون میتواند دریابد که تمام مراحل گذشته در دامن تربیت امام طی شده است.
لذا معرفت به اینکه تمام سیر به عنایت امام طی شده است، امری نیست که سالک با استدلال بتواند آن را دریابد. بلکه پس از طی مراحل ابتدایی ملتفت آن میشود. بر این مبنا، سالک از این مرحله به بعد، همواره متوجه فقر و احتیاج دائمی خود به عنایت امام است و هیچ توفیقی را از خود نمیداند، بلکه میداند که هرچه هست از عنایت اوست.
«سرِ ارادتِ ما و آستانِ حضرت دوست که هر چه بر سرِ ما میرود ارادتِ اوست
نظیرِ دوست ندیدم اگرچه از مَه و مِهر نهادم آینهها در مقابلِ رخِ دوست
نثارِ رویِ تو هر برگِ گل که در چمن است فدای قَدِّ تو هر سَروْبُن که بر لبِ جوست»[26]
- از این نقطه به بعد، سیر تربیتی امام وارد وادی تازهای میشود. مرحله کسب استعداد علم حقیقی، وادی رفع و دفع آلودگیهاست و مرحله بعد، وادی معرفت است. تفاوت این دو بهخصوص در سیر عملی کاملا مشهود است.
همانطور که طی منازل تا این مرحله در دامن تربیت امام بوده، از این مرحله نیز در دامن تربیت امام واقع میشود. اما نکته لطیف این است که چهبسا اولین درس معرفتی امام در این مرحله تازه، همان است که ذکر شد. یعنی معرفت به اینکه تمام توفیقات و معارف و لطائفی که به دست آمده و میآید، عنایت امام است و نه مخلوق و معلول سیر سالک.
- مجموعۀ دستورات عملی مکتب علامه طباطبایی؟ق؟ نیز بر همین مبنا تبیین میشود. بهطور خلاصه مراحل یکم و دوم دستورات، حامل مرحله مقدمات -یعنی دفع و رفع آلودگیهای آشکار نفسانی- است؛ و مراحل بعدی، ظرف دریافت معرفت است.[27]
د) تمارین درس پانزدهم
- نسبت قبولی توبه از طرف حق تعالی را با توبه عبد توضیح داده و شأن مقام ولایت در مسئله قبولی توبه را تبیین کنید. پاسخ خود را مبتنی بر دلایل قرآنی و روایی ارائه دهید.
- توضیح دهید که چرا برکت و سایر نعمات و کمالات، امری درونی و انفسی است؟ چنین فهمی چه فایدهای دارد؟
[1]- کامل الزیارات، ص178 (زِیَارَةُ یَوْمِ عَاشُورَاء).
[2]- کامل الزیارات، ص207.
[3]- من لا یحضره الفقیه، ج2، ص613 (زِیَارَةٌ جَامِعَةٌ لِجَمِیعِ الْأَئِمَّةِ؟سهم؟).
[4]- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 168.
[5]- تساوق از تساوی بالاتر است. توضیح آنکه: دو مفهوم وقتی مساویاند که دارای مصادیق یکسان باشند، اما حیثیت صدقشان متفاوت باشد. مثل دو مفهوم انسان و ناطق که مصادیقشان یکی است، بهگونهای که هر انسانی ناطق است و هر ناطقی انسان است؛ اما حیثیت صدقشان متفاوت است، زیرا حیثیت انسانیت امری مرکب از حیوان و ناطق است و حیثیت ناطقیت امری مرکب از دو جزء نیست. دو مفهوم وقتی مساوقاند که علاوه بر این که هردو بر یک چیز صدق میکنند، حیثیت صدقشان نیز یکی است.
[6]- الفرقان، 170.
[7]- البقرة، 222.
[8]- آلعمران، 146.
[9]- لقاءالله (لمیرزاجوادآقا ملکی تبریزی؟ق؟)، توبههای واقعی.
[10]- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 303.
[11]- دیوان سعدی، غزلیات، غزل 509.
[12]- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 173.
[13]- دیوان سعدی، غزلیات، غزل 217.
[14]- مفردات ألفاظ القرآن، ص593.
[15]- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج8، ص251.
[16]- ادب حضور؛ اسرار و مراقبات ماه رمضان، ص204.
[17]- بحارالأنوار، ج88، ص136.
[18]- من لا یحضره الفقیه، ج2، ص616 (زِیَارَةٌ جَامِعَةٌ لِجَمِیعِ الْأَئِمَّةِ؟سهم؟).
[19]- إقبال الأعمال، ج1، ص349.
[20]- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 316.
[21]- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 595.
[22]- محمّد، 16.
[23]- محمّد، 17.
[24]- مطالبی چون گام دوم و سوم این بیان، نباید موهم شبهه جبر شود و اساسا مخاطب اینگونه مطالب کسانی هستند که در مواجهه با آنها دچار چنین شبهاتی نمیشوند. درعینحال جهت دفع دخل مقدر، میتوان بیانی دیگر از سیر مذکور ارائه کرد:
محبت به امام با احساس فقری که سالک به درگاه ولایت دارد، او را مستعد یقظه و توبه اول میکند؛ با ابراز ارادت بیشتر، موجبات عنایات بیشتر امام را فراهم میآورد و به این ترتیب مستحق برخورداری از تقوای بالاتر از سوی حق تعالی میشود؛ و منازل سلوک و بهرهمندی از علم امام را یک به یک در حد استعدادش طی میکند.
[25]- توصیه میشود در کلاس درس، مراحل قبل از این منظر مرور شوند تا حلاوت و لطافت مطلب روشنتر شود.
[26]- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 29.
[27]- طرح این بحث و تطبیق دستورات مرحله اول و دوم با سیر گذشته و تبیین آنها از این منظر، میتواند مفید باشد. هم به این جهت که بصیرت سلوکی مخاطبین تقویت میشود؛ و هم از این جهت که معلوم میکند سیر دستورات مکتب علامه طباطبایی؟ق؟، بسیار ریشهدار و اصیل است. البته در اجرای این امر، نیاز به تفصیل مطلب و بحث در جزئیات دستورات نیست. نکته مهم دیگر اینکه اجرای این امر نیازمند این است که مدرس محترم بر منظومه دستورات عملی و مبانی علمی آن مسلط باشد. یکی از بهترین منابع قابل استفاده در این راستا، سلسله درسگفتارهای فلسفه اخلاق توحیدی از استاد فیاضبخش است.