الف) اهداف درس هفدهم
بنا بر اینکه تمام منازل و مراحل گذشته، مراحل سیر تربیتی امام{علیه السلام} بوده، اکنون موقع پذیرایی امام{علیه السلام} از عنوان است، البته آن پذیرایی که شایسته امام{علیه السلام} است. این پذیرایی، جلب توجه به مقام عبودیت و سیر بر مدار رضای الهی است. بنابراین موضوع درس حاضر تبیین عظمت و جایگاه این پذیرایی است.
تفاوت این درس با درس هجدهم در این است که اینجا حاصل سیر گذشته از منظر عنایت امام به سالک مورد بحث است؛ و در درس هجدهم، حاصل سیر گذشته از منظر بررسی خصالی که در نفس سالک به ارث گذاشته است.
لذا به یک اعتبار، این دو درس یک موضوع دارند که از دو منظر به آن میپردازند. به همین اعتبار، این دو درس، در مقام جمعبندی تمام مطالب گذشته و تمهید مقدمه فرازهای محوری حدیث شریف نیز هستند.
با این مبنا، پس از درس هفدهم، باید تصویری از عظمت مقام عبودیت، بهعنوان مطلوب اول و آخر سیر علم حقیقی، به دست آمده باشد؛ و پس از درس هجدهم، باید احوال و خصال سالک حقیقی و بهویژه جایگاه حسنظن به پروردگار روشن شده باشد.
ب) فرازهای مورد بحث از متن روایت در درس هفدهم
«ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ: أَبُو مَنْ؟ قُلْتُ: أَبُوعَبْدِاللَّهِ. قَالَ: ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ! مَا مَسْأَلَتُکَ؟ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً».
ج) سرفصل مطالب و سیر بیان مطالب در درس هفدهم
1.پذیرایی و عنایت ویژۀ امام{علیه السلام}، پس از طی مراحل و مجلس درس سکوت
پس از طی مقدمات و نیل به معرفت اجمالی، اکنون مقام پذیرایی امام؟س؟ است. پذیرایی امام؟س؟، در شأن خودشان است. لذا این پذیرایی، حامل برترین نعمات و حقایقی است که سالک میتواند بدان دست یابد.
- با این مبنا دعای امام؟س؟ در حق جناب عنوان، همان پذیرایی ایشان است. لذا میتوان دریافت که آنچه امام؟س؟ در دعا بیان داشتند، بیانگر بزرگترین حقیقتی است که سالک در سیر خود میتواند متوجه و عارف به آن شود.
محتوای دعای امام؟س؟ چیزی نیست جز توجه به مقام عبودیت و طلب استقرار در آن.
- از طرف دیگر، این گام از سیر تربیتی امام؟س؟ پس از مجلس سکوت و سیر مقدماتی و در مقام پذیرایی خاصّ امام؟س؟ است. لذا حامل چکیده و لب هرآنچیزی است که سالک در محضر امام؟س؟ بدان معرفت مییابد.
- پذیرایی امام؟س؟ همان پذیرایی حق تعالی است. لذا با مراجعه به آیات قرآن کریم که بیانگر پاداش و پذیرایی حق تعالی از مؤمنین است، میتوان درک بهتری از حقیقت مقام عبودیت -که همان پذیرایی امام؟س؟ است- به دست آورد.
یکی از آیاتی که تقریبا جامع تمام عطایا و نعمات حق تعالی در مقام پذیرایی از مؤمنین است، آیه 72 سوره توبه است:
<وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ>[1]
- اگر اصل پذیرایی یا بالاترین پذیرایی امام؟س؟ توجه دادن به مقام عبودیت و استقرار در آن است، آیه شریفه بالاترین پذیرایی حق تعالی را رضوان الهی و مقام رضا بیان میدارد. معلوم میشود که این دو در واقع یک حقیقت هستند.
با عنایت به بحث المیزان ذیل همین آیه شریفه، میتوان به چگونگی رابطه این دو پی برد:
«و قوله: <وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ> أی رضى الله سبحانه عنهم أکبر من ذلک کله -على ما یفیده السیاق- و قد نکر «رِضْوانٌ» إیماء إلى أنه لا یقدر بقدر و لا یحیط به وهم بشر؛
أو لأن رضواناً ما منه و لو کان یسیرا أکبر من ذلک کله. لا لأن ذلک کله مما یتفرع على رضاه تعالى و یترشح منه و إن کان کذلک فی نفسه؛ بل لأن حقیقة العبودیة[2] التی یندب إلیها کتاب الله هی عبودیته تعالى حبا له: لا طمعا فی جنة، أو خوفا من نار. و أعظم السعادة و الفوز عند المحب أن یستجلب رضى محبوبه دون أن یسعى لإرضاء نفسه.
و کأنه للإشارة إلى ذلک ختم الآیة بقوله: <ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ> و تکون فی الجملة دلالة على معنى الحصر أی إن هذا الرضوان هو حقیقة کل فوز عظیم حتى الفوز العظیم بالجنة الخالدة إذ لو لا شیء من حقیقة الرضى الإلهی فی نعیم الجنة کان نقمة لا نعمة.»[3]
- طبق بیان المیزان، دلیل اینکه حتی اندکی از رضای الهی از مؤمنین نعمتی است که از مجموع تمام نعمات دیگر بالاتر است، این است که حقیقت عبودیتی که قرآن کریم بدان دعوت فرموده است، عبودیت از سر محبت به حق تعالی است و بالاترین سعادت و رستگاری برای محب این است که رضای محبوب خویش را جلب کند. در این بیان آشکار میشود که توجه به مطلق عبودیت، نه عبودیت به جهت کسب منفعت یا دفع ضرر، همان سیر بر مدار رضای الهی و حقیقت آن نیز استقرار در مقام رضوان الهی است.
در ادامه بیان نیز تصریح شده که سیر بر مدار رضای الهی یا سیر در توجه به مقام عبودیت، حقیقتی است که تمام نعمات به آن حقیقت نعمت شده و بدون آن نقمت میشوند.
- لذا میتوان دریافت امام؟س؟ در این پذیرایی، مخاطب خویش را به سیر بر مدار رضای الهی سوق دادهاند. جهت روشن شدن این مطلب، مناسب است که معنای سیر بر مدار رضا را در قرآن کریم پی گرفت. آیه شریفه 28 فجر، از جمله نمونههایی است که به این سیر تصریح فرموده و ارزش و جایگاه آن را بیان کرده است.
پس از نقل آیه شریفه، با استفاده از بیان المیزان ذیل آن، میتوان به لطایف آیه پی برد:
<یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّة>[4]
«قوله تعالى: <یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ> الذی یعطیه سیاق المقابلة بین هذه النفس بما ذکر لها من الأوصاف و عین لها من حسن المنقلب، و بین الإنسان المذکور قبل بما ذکر له من وصف التعلق بالدنیا و الطغیان و الفساد و الکفران و ما أوعد من سوء المصیر[5]، هو أن النفس المطمئنة هی التی تسکن إلى ربها و ترضى بما رضی به فترى نفسها عبدا لا یملک لنفسه شیئا من خیر أو شر أو نفع أو ضر[6] و یرى الدنیا دار مجاز و ما یستقبله فیها من غنى أو فقر أو أی نفع و ضر ابتلاء و امتحانا إلهیا فلا یدعوه تواتر النعم علیه إلى الطغیان و إکثار الفساد و العلو و الاستکبار، و لا یوقعه الفقر و الفقدان فی الکفر و ترک الشکر بل هو فی مستقر من العبودیة لا ینحرف عن مستقیم صراطه بإفراط أو تفریط.
قوله تعالى: <ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً> خطاب ظرفه جمیع یوم القیامة من لدن إحیائها إلى استقرارها فی الجنة بل من حین نزول الموت إلى دخول جنة الخلد و لیس خطابا واقعا بعد الحساب کما ذکره بعضهم.
و توصیفها بالراضیة لأن اطمئنانها إلى ربها یستلزم رضاها بما قدر و قضى تکوینا أو حکم به تشریعا فلا تسخطها سانحة و لا تزیغها معصیة، و إذا رضی العبد من ربه رضی الرب منه إذ لا یسخطه تعالى إلا خروج العبد من زی العبودیة فإذا لزم طریق العبودیة استوجب ذلک رضى ربه و لذا عقب قوله «راضِیَةً» بقوله «مَرْضِیَّةً».
قوله تعالى: <فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی> تفریع على قوله <ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ> و فیه دلالة على أن صاحب النفس المطمئنة فی زمرة عباد الله حائز مقام العبودیة. و ذلک أنه لما اطمأن إلى ربه انقطع عن دعوى الاستقلال و رضی بما هو الحق من ربه فرأى ذاته و صفاته و أفعاله ملکا طلقا لربه فلم یرد فیما قدر و قضى و لا فیما أمر و نهی إلا ما أراده ربه، و هذا ظهور العبودیة التامة فی العبد؛
ففی قوله: <فَادْخُلِی فِی عِبادِی> تقریر لمقام عبودیتها، و فی قوله: <وَ ادْخُلِی جَنَّتِی> تعیین لمستقرها، و فی إضافة الجنة إلى ضمیر التکلم تشریف خاص، و لا یوجد فی کلامه تعالى إضافة الجنة إلى نفسه تعالى و تقدس إلّا فی هذه الآیة.»[7]
- به نص صریح آیه شریفه، مقام نفس مطمئنه، مقام سالکی است که بر مدار رضای الهی سیر کرده و به همین مرضی رضای الهی قرار گرفته است. بیان المیزان نیز بیانی شفاف و مکفی است و نیاز به توضیح اضافه ندارد. خلاصه و جمعبندی مطلب اینکه:
نفس مطمئنه، نفسی است که در توجه به نسبت و ارتباط خود با حق تعالی به یقین و اطمینان و سکونت دست یافته است. این نفس، هیچ مالکیتی برای خود نمیشناسد و به همین دلیل از آنچه برایش واقع میشود دچار طغیان و کفر نمیشود. این یعنی راضی به قضای الهی (در تکوین) و به حکم الهی (در تشریع) است. و این همان استقرار در عبودیت است که با نارضایتی از امر الهی در طریق مستقیم خارج نمیشود. و چون عبد در این مقام، از زیّ عبودیت خارج نشده، حق تعالی از او راضی است. عبد در این مقام، حائز حقیقت عبودیت است و با رضای الهی وارد بهشت خاص حق تعالی میشود که گویی همان مقام رضوان است.
- از مجموعۀ دو آیۀ بالا و بیانات المیزان میتوان نتیجه گرفت که مقام رضا، معرفت به عبودیت، مقام یقین و نفس مطمئنه با یکدیگر متحد هستند و کسی که در این مقام قرار بگیرد به بهترین نحو از او پذیرایی شده است.
نتیجه عملی این بحث این است که سیر در توجه به عبودیت، مساوق سیر بر مدار رضای الهی است. این سیر سلوکی، منجر به نیل به نفس مطمئنه و یقین و استقرار در رضوان الهی است. یعنی حقیقت ملکوتی این سیر عملی، بهشت خاص حق تعالی و رضوان است.
- بنابراین همانطور که اشاره شد، امام؟س؟ در واقع مخاطب خویش را متوجه به مقام عبودیت میکنند تا وارد سیر بر مدار رضای الهی شده و به حقیقت عبودیت و حقیقت رضوان نایل شود.
- البته نباید فراموش کرد که گرچه امام؟س؟ مخاطب خود را متوجه مقام عبودیت و سیر بر مدار رضا فرمودند، اما سیر بر اساس رضای الهی، امری نیست که کسی بدون طی مقدمات موفق به ورود به آن شود. همانطور که در سیر حدیث عنوان بصری نیز قابل مشاهده است، این امر پس از طی مقدمات و کسب طهارت و حتی پس از نیل به معرفت اجمالی قابل درک و قابل عمل است.
2.پیگیری بحث در روایات: یگانگی عبودیت و توحید و ولایت
با پیگیری مطلب فوقالذکر -یعنی بالاترین پاداش و پذیرایی و بالاترین نعمات- در مجامع روایی، بلندای مطلب روشنتر میشود.
میتوان گفت از مجموعه روایات وارده به دست میآید که دو امر، اعظم نعمات الهی بر عبد مؤمن است. در ادامه متن، دو روایت که هر کدام، یکی از این دو اعظم نعمات را معرفی میفرماید، مورد بحث قرار میگیرد:
1.توحید؛ اعظم نعمات الهی
«وَ عَنِ الصَّادِقِ{علیه السلام}: مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى عَبْدٍ أَجَلَّ مِنْ أَنْ لَا یَکُونَ فِی قَلْبِهِ مَعَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ غَیْرُه».[8]
- به تصریح کلام امام صادق؟س؟ نعمت معرفت توحید یا درک حضوری توحید بزرگترین نعمت حق تعالی بر عبد خود است. اینکه در قلب مؤمن هیچ چیزی در کنار حق تعالی نباشد، در واقع بهمعنای اخلاص کامل و طهارت از شرک و همان معنای توحید است. همچنین اینکه جایگاه این نعمت قلب است، خود تصریح بر درک حضوری توحید دارد. یعنی توحید حقیقی ممکن نیست، مگر در قلب و در درک حضوری.
- ظرافت دیگری که در کلام امام؟س؟ است اینکه این نعمت در قلب «عبد» مستقر میشود. امام؟س؟ حتی اشاره به ایمان شخص متنعم نفرمودند، بلکه به مطلق عبودیت او توجه دادهاند. یعنی درک حضوری توحید -بهعنوان بالاترین پذیرایی حق تعالی در طریق سلوک- نصیب مؤمن نمیشود، مگر در توجه و معرفت او به مقام عبودیتش. بدینترتیب یگانگی این کلام با کلام دیگر امام صادق؟س؟ یعنی حدیث عنوان بصری، که جناب عنوان را متوجه مقام عبودیت و سیر در آن -که به معنای سیر بر مدار رضاست- فرمودند، آشکار میشود.
2.ولایت؛ اعظم نعمات الهی
«عَنْ أَبِی یُوسُفَ الْبَزَّازِ عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّه؟س؟ قَالَ تَلَی عَلَیْنَا أَبُوعَبْدِاللَّه؟س؟ هَذِهِ الْآیَةَ «فَاذْکُرُوا آلاءَ اللّهِ» قَالَ: أَ تَدْرِی مَا آلَاءُ اللَّهِ؟ قُلْتُ لَا. قَالَ: هِیَ أَعْظَمُ نِعَمِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ هُوَ وَلَایَتُنَا.»[9]
- در این روایت نیز امام صادق؟س؟ اعظم نعمات الهی را بیان داشتهاند. نکته بسیار مهم اینکه طبق بیان امام؟س؟ بر مؤمنین واجب است که این اعظم نعمات را «ذکر» کنند؛ یعنی آن را بشناسند و شکر آن را به جای آورند. گویی حق تعالی بابت نعمات بیکران و بیشمار بر مؤمنین منتی نمیگذارد، اما درباره اعظم نعمات منت گذارده و امر به ذکر آن فرموده است.
- اما مطلب اصلی در روایت دوم این است که اعظم نعمات الهی و بالاترین پذیرایی حق تعالی نعمت ولایت اولیای الهی؟سهم؟ است. یعنی درک حضوری توحید در ظرف معرفت به عبودیت، با تمسک به ولایت اهلبیت؟سهم؟ و یا با معرفت به ولایت محقق میشود.[10]
همچنین همینجا معلوم میشود مقام رضوان -که مقصد سیر عبودیت و حقیقت آن است- وصفی است برای مقام ولایت.
3.دستاورد سلوکی این بحث
بر اساس مطالب این دو سرفصل، معلوم میشود که سه حقیقت توحید و ولایت و عبودیت، در نهایت، یک حقیقت هستند که در مقامات گوناگون جلوه کرده است. بنابراین اگر امام؟س؟ در دعای خود یا به عبارت بهتر، در سیر تربیتی خود، مخاطب خود را متوجه مقام عبودیت و سیر در آن فرمودند، او در این توجه هم متوجه عبودیت خود است و هم متوجه توحید و هم متوجه ولایت.
- این دقیقا اولین تفصیل همان معرفت اجمالی است که در مدرسه سکوت به دست آمد. در آنجا سالک با یک کلمه، تمام معرفت را -به قدر ظرفیت وجودی و به اندازه مرتبه سلوکی- اجمالا درمییافت و آن کلمه، کلمه ولایت و کلمه توحید بود. اینجا آن امر اندکی تفصیل یافته است:
سالک با توجه به مقام عبودیت خویش، وارد بر سیری بر مدار رضا میشود. اما در توجه به عبودیت خویش، یگانگی آن را با توحید و ولایت نیز درمییابد. چنانکه یگانگی عبودیت با حقیقت معرفت و یقین و اطمینان و نیز مقام رضوان را درمییابد.
- اهمیت این مطلب در آن است که مؤمن سالک در توجه به عبودیت و سیر بر مدار رضا، نیاز به روشنایی قلبی و عقلی دارد که او را راهنمایی کرده و مدد رساند. درک اجمالی یگانگی عبودیت و توحید و ولایت و حقیقت معرفت، در مقام همین راهنمای نوری درونی است.
میتوان گفت دلیل حالتی که جناب عنوان در شرححال خود پس از دعای امام؟س؟ نقل میکند، همین است: «فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً.» یعنی از آنجا که در این دعای امام؟س؟ و در این حال، جناب عنوان هم مسیر سیر خود را بازشناخته و هم سرمایه حرکت و هم چراغ روشنگر مسیر را دریافته، میبیند که کمبودی ندارد و همین دعای امام؟س؟ برای او کافی است و بلکه از حدود او فراتر است.[11]
4.تقویت ادله قرآنی و روایی بحث
اصل بحث این درس طی دو سرفصل اول و نتیجه و مقصود اصلی درس نیز در سرفصل قبل طرح شد. درعینحال اصل مطلب عمدتا مبتنی بر تأمل در مطالب و استدلالهای پیشین بود تا اینکه خود بر پایه دلیل قرآنی مستقلی طرح شود.
به همین جهت، در این سرفصل بهجای طرح بحث تازه، ادله قرآنی رئوس مطالب فوق طرح میشود تا هم به استحکام بحث کمک کند و هم منظری بدهد که ابعاد گسترده بحث قابل فهم و پیگیری باشد.
- در شاهد زیر محوریت معرفت مقام عبودیت تصریح شده است:
<وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ>[12]
همچنین میتوان استفاده کرد که منظور از عبودیت طرحشده در آیه شریفه، مطلق عبودیت است و نه عبودیت عبد به قصد جلب منفعت یا دفع ضرر. چراکه آیه شریفه عبودیت را غایت یا علت اصل خلقت برشمرده است. این مطلب، مؤدای همان چیزی است که در بحث المیزان ذیل شریفه 72 توبه گذشت: «... أن حقیقة العبودیة التی یندب إلیها کتاب الله هی عبودیته تعالى حبا له، لا طمعا فی جنة أو خوفا من نار ...».
- در روایت زیر مسئلهای همتراز مسئله فلسفه خلقت، یعنی مسئله فلسفه بعثت و نبوت طرح شده است. حتی میتوان گفت این دو مسئله نه همتراز، بلکه متحد هستند. چراکه اگر فلسفه خلقت عبودیت است، بلافاصله مسئله طریق عبودیت طرح میشود که پاسخ آن را باید در مسئله نبوت و بعثت جست. یعنی فلسفه خلقت و فلسفه بع عقلاً دو امر متحد، بلکه امری واحد است و هیچیک بدون دیگری نه معنا دارد و نه امکان تحقق. با این مقدمه میتوان دریافت محتوای روایت شریفه، محتوای آیه کریمه مذکور بوده و در واقع روایت، شرح همان معرفت به عبودیت است:
«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ خَطَبَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ؟س؟ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعالی بَعَثَ محمَّداً{صلوات الله علیه} بِالْحَقِّ لِیخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إلی عِبادَتِهِ، وَ مِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إلی عُهُودِهِ، وَ مِنْ طاعَةِ عِبَادِهِ إلی طاعَتِهِ، وَ مِنْ وِلایةِ عِبادِهِ إلی ولایتِهِ.»[13]
با نظر به مقدمه فوق و بر اساس روایت شریفه، آشکار میشود که عبودیت، بیش از آنکه مقولهای از جنس افعال یا اخلاق یا حتی اعتقادات باشد، مقولهای بینشی و معرفتی است. حتی بیش از آن و مهمتر از آن، عنوان «عبودیت» لزوما بر هر معرفتی صدق نمیکند. اگر معرفت از جنس استدلال یا صرفایک باور صادق -یعنی باوری که منطبق با واقعیت است- باشد، طبق روایت زیر نمیتواند مصداق عبودیت باشد. بلکه آن لفظ «عبودیت» بر معرفتی صدق میکند که عارف را از بندگی غیر خارج و به بندگی حق تعالی درآورد. به عبارت دقیق، عبودیت، معرفت به ولایت است آنگونه که سالک عارف را از ولایت ماسواه خارج به ولایت حقیقی، یعنی به ولایت حق تعالی درمیآورد. بنابراین معرفت عبودیت -در مقام فلسفه خلقت و فلسفه بعثت- از معرفت ولایت تفکیکناپذیر است.
- روایت زیر که صراحتا در شرح آیه مذکور (شریفه 56 ذاریات) است، مطلب فوق را به بیان کاملا شفاف بیان کرده است:
«عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: خَرَجَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ{علیه السلام} عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ. فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ یَابْنَ رَسُولِاللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ؟ قَالَ: مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُهُ».[14]
روایت شریف، نه فقط یگانگی عبودیت با معرفت توحید و معرفت ولایت، بلکه کینونت این یگانگی را نیز بیان داشته است: فلسفه خلقت، معرفت توحید است؛ معرفت توحید، عارف را عبد حق تعالی میکند؛ این عبودیت، حقیقت وجود او را پر کرده و ندای فطرت او را پاسخ داده و بدینترتیب او را بینیاز از بندگی غیر میکند. اما این عبودیت کجا و چگونه به دست میآید یا محقق میشود؟ در معرفت امام، یعنی صاحب مقام ولایت.
شاهد زیر از زیارت ندبه امام عصر؟س؟ نیز تصریح به همین معنا دارد:
«... خَلَقَ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِعِبَادَتِهِ أَرَادَ مِنْ عِبَادِهِ عِبَادَتَهُ فَشَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ قَدْ شَقِیَ مَنْ خَالَفَکُمْ وَ سَعِدَ مَنْ أَطَاعَکُمْ ...».[15]
معیار سعادت و شقاوت، عقلاً تحقق یا عدمتحقق فلسفه خلقت است. به تصریح شاهد فوق، سعید کسی است که در ولایت امام است؛ و شقی کسی است که از ولایت امام خارج است.
- اکنون یگانگی حقیقت عبودیت و توحید و ولایت؛ و همچنین ضرورت سیر در عبودیت کاملا مستدل شده است. اما بررسی همین امر در آیه حبلالله (آیات 102و103 آلعمران)، معارف تازهای در همین باره به دست میدهد:
<یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ * وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ>[16]
حق تقوای حق تعالی، همان معرفت یا درک حضوری توحید است. این امر با تسلیم محض که همان عبودیت است، محقق میشود. اما جایگاه این عبودیت و توحید، در تمسک به حبلالله -یعنی توجه و معرفت به مقام ولایت- است.
بیانات المیزان ذیل آیات مذکور توضیح روشنی در اینباره ارائه میدهد:
«... لکنه إذا أخذ التقوى حق التقوى الذی لا یشوبه باطل فاسد من سنخه کان محض العبودیة التی لا تشوبها إنیة و غفلة و هی الطاعة من غیر معصیة، و الشکر من غیر کفر، و الذکر من غیر نسیان، و هو الإسلام الحق أعنی الدرجة العلیا من درجاته، ...
أن التمسک بآیات الله و برسوله (الکتاب و السنة) اعتصام بالله مأمون معه المتمسک المعتصم، مضمون له الهدى، و التمسک بذیل الرسول تمسک بذیل الکتاب ... أن حبل الله هو الکتاب المنزل من عند الله، و هو الذی یصل ما بین العبد و الرب و یربط السماء بالأرض، و إن شئت قلت: إن حبل الله هو القرآن و النبی {صلوات الله علیه} فقد عرفت أن مآل الجمیع واحد ... .»[17]
- ادامۀ مطالب المیزان نیز بسیار خوب و حاوی مضامین بدیعی است که در پیشبرد بحث بسیار مفید خواهد بود و مطالعۀ این قسمت جداً توصیه میشود.
با توجه به اهمیت آیۀ مورد بحث در تببین مطلب، دو شاهد نیز از متن کتاب امامت و ولایت استاد فیاضبخش با موضوع تبیین معنای «حبلالله» ارائه میشود:
«حبل الله؛ جلوۀ هدایت الهی
مراد از حبل الهی در امور معنوی رابطی است که حقیقت مادون، با تمسک و اتصال به آن میتواند خود را به مراتب فوق برساند. در رابطۀ میان بندگان و خداوند در نظام تشریع، هدایت ایصالی پروردگار حبل الهی است که بندۀ مومن بعد از ایمان اولیه، با تمسک به آن و اطاعت از دستوراتی که از طریق هادیان الهی؟عهم؟ به او ابلاغ میشود در مسیر قرب پروردگار قرار میگیرد.»[18]
«جمعبندی و نتیجهگیریِ [مجموعه مطالب برهان پانزدهم: برهان قرآنی آیه حبلالله (آیه 102 و 103 آلعمران)]
1. هدف غایی از خلقت انسان، عبودیّت و رسیدن به مقام تعبّد محض و حقّالیقین است که تحت اسم ربّالعالمین تحقّق میپذیرد.
2. امر خداوند به اتیان حقّ تقوا در این آیه، در حقیقت امر به مجاهدۀ دائم تا رسیدن به مقام حقّالیقین و ولایتی است که مقام قرب تامّ و تمکّن در توحید میباشد.
3. در آیۀ 103، راه رسیدن به این مقام منحصر در اعتصام به حبلالله بیان شده است.
4. هرچند مصداق حبلالله در روایات متعدّد است و در مورد قرآن، پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} و ائمّۀ اطهار؟عهم؟ به کار رفته، ولی روح همۀ آنها به مقام ولایت الهی باز میگردد؛ زیرا حبلالله آن حقیقت ذومراتبی است که واسط میان مقام عالی و دانی میباشد.»[19]
- لازم به ذکر است که برهان پانزدهم جلد پنجم کتاب امامت و ولایت از منظر عقل و نقل، که دقیقاً بر معارف آیه شریفه 102 و 103 آلعمران متمرکز است، حاوی مطالب بسیار بلند و جامعی دربارۀ بحث حاضر و تبیین زوایا و ابعاد و آثار آن است. مطالعۀ کامل این بخش از کتاب نیز جدّاً توصیه میشود.
جمعبندی
پذیرایی امام؟س؟ پس از طی مقدمات و قبول توبه و مقام معرفت اجمالی، متوجه کردن جناب عنوان -و بهطور کلی مؤمن سالک- به مقام عبودیت و سیر بر مدار رضای الهی است. اما این توجه، توجه به توحید و ولایت نیز هست.
- در واقع سالک در این مقام، یک دستاورد سلوکی، یعنی آغاز سیر عملی بر مدار رضای الهی؛ و یک دستاورد معرفتی، یعنی درک اجمالی یگانگی عبودیت و توحید و ولایت خواهد داشت.
- محور تمام اینها همان معرفت به ولایت است؛ چراکه سالک در این مقام درمییابد وقتی سیر او بهسوی توحید است و راهش به آن مقصد اعلا گشوده است که متوجه و متمسک به ولایت باشد.
برهان اصلی این مدعا همان معنای «حبلالله» است. یعنی حقیقت مادون برای نیل به حقیقت عالی، عقلاً نیازمند ریسمان و نردبانی است که یک سر آن در حقیقت عالی و یک سر آن در موجود مادون باشد تا با تمسک به آن، او را از پایین چاه ظلمت خود به بالا، یعنی نور معرفت توحید برسانند.
- صرف معرفت به این حبلالله، یعنی معرفت به اینکه حقیقت تمام اعمال و اخلاق و عقاید او در این سیر، در واقع تمسک به حبلالله است، خود روشنگر مسیر سالک است. به عبارت دقیق، مقام حبلالله، در ظاهر سیر و اعمال سالک، راه او را روشن کرده و او را یاری میدهد؛ و در باطن سیر و اعمال او، حقیقت وجود او را از پایین به بالا میکشاند.
- با این بیان، معنای درست پذیرایی امام؟س؟ در این مرحله از سیر روشن میشود. البته همانطور که ذکر شد، این اولین مرحله از تفصیل همان معرفت اجمالی است که پیش از این روشن شد. ادامه سیر حدیث شریف، مراتب بعدی تفصیل همین امر -یعنی کلمه توحید و ولایت و حقیقت عبودیت- است.
د) تمارین درس هفدهم
- امام{علیه السلام} چه دعایی در حق جناب عنوان کردند؟ مضمون این دعا را ذکر کرده و با ذکر شاهد قرآنی و روایی، جایگاه آن را توضیح دهید.
- با تمسک به آیات 102 تا 106 آلعمران نسبت بین معرفت نفس و معرفت به مقام عبودیت و نسبت این هر دو با معرفت به مقام ولایت را بیان کنید.
[1]- التوبة، 72.
[2]- اصطلاح «حقیقة العبودیة» که صاحب المیزان مقام رضوان را بر مبنای آن تفسیر نموده، همان اصطلاح محوری حدیث عنوان بصری است. لذا میتوان حدس زد که مرحوم علامه؟ق؟ اساسا با عنایت به منظومه معارف حدیث عنوان بصری آیه شریفه را تفسیر فرمودهاند.
[3]- المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص339 (ذیل تفسیر آیۀ 72 توبه).
[4]- الفجر، 28.
[5]- منظور، مقابله نفس در این آیه شریفه با نفس در آیات قبل سوره مبارکه فجر است که بیانگر طغیان و فساد نفس و عاقبت سوء آن است.
[6]- در اینجا صاحب المیزان، نفس مطمئنه را بر اساس سیر بر مدار رضای الهی تفسیر نمودهاند. سپس در توضیح این سیر، به مسئله معرفت عبد سالک به مالکیت حقیقی حق تعالی و عدم مالکیت خود اشاره کردهاند. معرفت به مالکیت حقیقی همان مطلبی است که امام؟س؟ در حدیث عنوان بصری در شرح سیر به سوی حقیقت علم یا معرفت فطرت بیان کردهاند. یعنی در اینجا نیز مرحوم علامه؟ق؟ معنای عبودیت و رضا و نفس مطمئنه را با نظر به منظومه معارف حدیث عنوان بصری شرح کردهاند.
[7]- المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص285 (ذیل تفسیر آیات 30-28 سوره فجر).
[8]- عدة الداعی و نجاح الساعی، ص233.
[9]- بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج1، ص81.
[10]- جهت درک عمیقتر رابطه نعمت و ولایت، تدبر در آیات ذیل و روایات تفسیری درباره آنها و نیز مراجعه به تفاسیر این آیات توصیه میشود: آیات شریفۀ 3 مائده، 28 ابراهیم، 83 نحل و 8 تکاثر.
[11]- البته باید توجه داشت که فراز مذکور همچنین دلالت بر این دارد که هرکسی متوجه عظمت و بهای این دعای امام؟س؟ نمیشود. بلکه طی مراحل قبل و درک اجمالی مقام عبودیت و یگانگی آن با رضوان و توحید و ولایت است که منجر به این فهم میشود.
[12]- الذاریات، 56.
[13]- الکافی، ج8، ص386.
[14]- علل الشرائع، ج1، ص9.
[15]- المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص571 (زیارة مولانا الخلف الصالح صاحب الزمان علیه و على آبائه السلام).
[16]- آلعمران، 102و103.
[17]- المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، صص369-367.
[18]- امامت و ولایت از منظر عقل و نقل، ج5، ص111 (برهان پانزدهم: آیه حبل الله [آیه 102 و 103 آلعمران]، مبحث سوم).
[19]- همان؛ (برهان پانزدهم: آیه حبل الله [آیه 102 و 103 آلعمران]).