الف) اهداف درس نوزدهم

درس نوزدهم آغاز مطالب پیچیده و دشوار حدیث عنوان بصری است. این بخشِ متن و فرازهایی از حدیث که در این بخش بحث می‌شود، اوج مطالب حدیث عنوان بصری است. امید است با مقدمات مفصلی که پیش از این طی شده است، مخاطب حدیث برای برقراری ارتباط صحیح با مطالب این فراز از حدیث شریف مهیا شده باشد.

در درس حاضر علم حقیقی، از زاویه ظاهر آن، یعنی مفهوم آن مورد بررسی قرار می‌گیرد. این بررسی منتج به نتایج معرفتی مهمی می‌شود که همگی در واقع، مقدمه مطالب دروس آتی هستند.

فهرست کلی این نتایج به شرح ذیل است:

  1. اثبات یگانگی علم و نور و هدایت در مرتبه حقیقت‌شان؛
  2. درک این یگانگی، در سیر اخلاص توجه به توحید ممکن می‌شود؛
  3. این مقام، مقام قلب است. یعنی قلب است که ظرف علم حقیقی است. لذا راه اصلی نیل به علم حقیقی،‌ تهذیب نفس و تزکیه قلب است.

لازم به ذکر است این نتایج همگی بنا بر استدلال ثابت می‌شوند. حال آنکه در درس بعدی، علم حقیقی از نظرگاه وجدان مورد بررسی قرار می‌گیرد و تمام مطالب و نتایج آن درس نیز، عمدتا مبتنی بر وجدان است، نه تحلیل لغوی و برهان عقلی و نقلی.

ب) فرازهای مورد بحث از متن روایت در درس نوزدهم

«فَقَالَ: یَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ! لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ».

ج) سرفصل مطالب و سیر بیان مطالب در درس نوزدهم

1. نسبت علم با نور و هدایت از منظر معنای لغوی و اصطلاحی

در این فراز حدیث، امام؟س؟ برای عنوان روشن می‌فرمایند که جنس علم حقیقی ماهیتاً با علومی که پیش از این آموخته، متفاوت است. این علم اساساً با روش‌های متداول قابل آموزش نیست، بلکه نوری است که حق تعالی در قلب کسانی که اراده به هدایت‌شان فرموده، می‌تاباند.

اما درک این معنا برای کسی که این مقام را حداقل به‌صورت اجمالی وجداناً درک نکرده باشد، بسیار دشوار است. به همین جهت لازم است که با تامل در ظاهر کلام امام؟س؟ راهی به درک حقیقت معنای کلام حضرت؟س؟ گشوده شود.

  • آغاز این راه، بحث از معنای لغوی و اصطلاحی مفاهیمی است که امام؟س؟ حقیقت مطلب را در قالب آن مفاهیم بیان فرمودند. در منظومه کلام امام؟س؟ مهم‌ترین این مفاهیم، «علم»؛ «نور»؛ و «هدایت» هستند که طبق کلام امام؟س؟ این سه با یکدیگر متحد و بلکه واحدند.
  • در ادامه سرفصل طی یک بحث لغوی و اصطلاحی، اتحاد یا وحدت حقیقت این سه مفهوم ثابت می‌شود. یعنی حتی به صرف بحث لغوی و اصطلاحی و بدون نیاز به هیچ استدلال دیگری، یگانگی حقیقت علم و نور و هدایت به‌روشنی آشکار می‌شود.
  • درک این یگانگی نتایجی دارد که در ادامه سیر مباحث معلوم می‌شود.

1.1. معنای لغوی واژه علم

  • تاج العروس، علم را به بالاترین حد شناخت معنا کرده است و دلیل مدعایش را هم این بیان کرده که در لغت عرب، لفظ «علیم» و «عالم» و «علّام» درباره حق تعالی به کار می‌رود، اما لفظ «عارف» یا «مُشعر» به کار نمی‌رود:

«عَلِمَهُ‏: عَرَفَهُ‏؛ هکذا فی الصِّحاحِ و فی کثیرٍ مِن أُمَّهاتِ اللُّغَةِ. و زادَ المصنِّفُ فی البصائِرِ: حَقّ المَعْرفَةِ؛ و ... أَنَ‏ العِلْمَ‏ و المَعْرفَةَ و الشّعورَ کُلُّها بمعْنًى واحِدٍ، ... و العِلْمُ‏ عنْدَهم أَعْلى الأَوْصافِ لأَنَّه الذی أَجازوا إطْلاقَه على اللَّهِ تعالَى‏ ...».[1]

مفردات الفاظ القرآن، علم به اشیاء را به آن شناختی از اشیاء معنا می‌کند که در آن شناخت، اشیاء به حقیقت‌شان شناخته می‌شوند و نه مثلاً به عوارض و صفاتشان:

«الْعِلْمُ: إدراک الشی‏ء بحقیقته‏».[2]

صاحب التحقیق ذیل بحث تحقیقی خود در بیان معنای علم، بحث خیلی خوب و دقیقی طرح می‌کند که نسبت میان معنای علم و مسئله علم حضوری و حتی معرفةالنفس را روشن می‌کند که در مباحث آینده به کار خواهد آمد. در نظر ایشان، اصل در مادۀ علم، حضور و احاطه بر شیء است؛ لذا به میزانی که احاطه و حضور شدیدتر باشد، علم، حقیقی‌تر است:

«أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو الحضور و الإحاطة على شی‏ء، و الإحاطة یختلف باختلاف القوى و الحدود، ففی کلّ بحسبه».[3]

  • غیر از معنای لغوی علم، لازم است معنای اصطلاحی علم نیز مورد بررسی قرار گیرد. طبق بیان علامه طباطبایی؟ق؟ در نهایة الحکمة، انسان وجداناً ضرورت وجود علم را با وجود خود و در وجود خود درمی‌یابد؛ لذا به همین طریق، مفهوم علم نیز نزد انسان بدیهی است و اساساً قابل تعریف نیست. بر این مبنا تنها بحثی که می‌توان در تبیین علم کرد، بحث از اقسام علم است، یعنی بحث از اینکه علم -به‌عنوان حقیقت بدیهی و غیرقابل‌تعریف- طبق مقسم‌های گوناگون به چه اقسامی تقسیم می‌شود:

«وجود العلم ضروری عندنا بالوجدان و کذلک مفهومه بدیهی لنا ...».[4]

1.2. معنای لغوی واژه نور

  • در بسیاری از منابع لغت، هیچ بیان روشنی در تعریف معنای نور نیامده است.

مثلا لسان العرب در تعریف معنای نور صرفا قید کرده که نور، یکی از اسمای حق تعالی است. البته صاحب لسان‌العرب برای نزدیک‌تر شدن به معنای نور، اقوال متعددی از منابع متعدد نقل کرده است که در اینجا به تعدادی از آن‌ها اشاره می‌شود:

یکی از نقل‌ها از «النهایة» است که نور را با هدایت یکی گرفته است. لسان‌العرب همچنین نقلی را بدون ذکر منبع آورده که شاید مهم‌ترین و مشهورترین گزاره در تبیین معنای نور را بیان کرده است: نور چیزی است که خود ظاهر است و هر ظهوری به نور ظهور دارد؛ نور در ذات خود ظاهر است و دیگران را نیز ظاهر می‌کند.

«نور: فی أَسماء الله تعالى: النُّورُ؛ قال ابن الأَثیر [صاحب «النهایة»]: هو الذی یُبْصِرُ بنوره ذو العَمَایة و یَرْشُدُ بهداه ذو الغَوایَةِ، و قیل: هو الظاهر الذی به کل ظهور، و الظاهر فی نفسه المُظْهِر لغیره یُسمّى نوراً. قال أَبو منصور [صاحب «فقه‌اللّغة»]: و النُّور من صفات الله عز و جل، قال الله؟عز؟: <اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ>‏، قیل فی تفسیره: هادی أَهل السموات و الأَرض، و قیل: مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ‏، أَی مثل نور هداه فی قلب المؤمن کمشکاة فیها مصباح؛ و النُّورُ: الضیاء؛ و النور: ضد الظلمة...».[5]

بیان المنجد در تببین معنای نور نیز مشابه بیان لسان‌العرب و النهایة و فقه‌اللغة و دیگران است: نور همان چیزی است که اشیا را روشن و نمایان می‌کند:

«النور: الّذی یبیّن الاشیاءَ».[6]

1.3. معنای لغوی واژه هدایت

  • اهل لغت در بحث از معنای هدایت، درگیر مناقشه‌ای بین دو معنای کلی هستند: در یک معنا، هدایت صرف نشان دادن راه به‌سوی مطلوب است؛ و در معنای دیگر، هدایت یعنی دستگیری و به مقصد رساندن.
  • ارزش این بحث در این است که با توجه به استعمالات گوناگون لفظ هدایت در لسان قرآن کریم و روایات اهل‌بیت؟سهم؟، فهم معنای درست آن، نه فقط در فهم حدیث عنوان بصری، بلکه در درک درست منظومه معارف اسلامی بسیار مفید خواهد بود.
  • معنای اول در عمده منابع لغت تصریح شده است: هدایت یعنی راهنمایی کردن به سمت مطلوب؛ و مخالف و متضاد گمراهی است:

«الهُدَى، الرَّشادُ و الدَّلالَةُ بلُطْفٍ إلى ما یُوصِل إلى المَطْلوب‏».[7]

معنای دوم نیز در منابع متعددی ذکر شده است: هدایت یعنی دلالت بر امر مطلوب و قرار گرفتن و استقرار در آن. این معادل همان هدایت ایصالی است:

«(هد): قوله تعالى: <اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ>‏ أی ادللنا علیه و ثبتنا علیه».[8]

  • صاحب التحقیق، پس از بیان معانی متعدد، در جمع‌بندی تحقیق خود چنین نظر می‌دهد که: هدایت یا منسوب است به هادیان مثل هدایت رسول یا هدایت کتاب الهی؛ یا منسوب است به حق تعالی. هدایت ماسوی‌الله می‌تواند ارشادی باشد یا ایصالی؛ اما هدایت حق تعالی، از آنجا که اگر اراده به هدایت کسی بفرماید، هیچ چیز مانع تحقق اراده او نیست و اراده او همان تحقق است، پس در هدایت حق تعالی فاصله بین دلالت و ارشاد و وصول به مطلوب نیست. لذا اگر هدایت به حق تعالی نسبت داده شود، معنای آن هدایت ایصالی است:

«أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو بیان طریق الرشد و التمکّن من الوصول الى الشی‏ء، أى دلالة الیه. ... ثمّ انّ الهدایة إمّا من اللَّه عزّ و جلّ، أو من رسوله و من کتابه: فالهدایة من اللَّه: هو الإیصال الى المطلوب و تحقّق الواقعیّة، فانّ إرادته لا تنفکّ عن المراد، و لا یمنعه مانع و لا یردّه رادّ، فیقول تعالى: <وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ> ؛ < نُورٌ عَلى‏ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاء> ؛ < وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَد>؛ و أمّا الهدایة من رسوله و من أولیائه و من کتابه: فهو بمعنى الدلالة الى المراد و بیان الطریق الى المطلوب، سواء حصل المطلوب ام لا، فانّ إرادتهم فی نفسها غیر نافذة و لا تؤثّر إلّا إذا أراد اللَّه عزّ و جلّ.

یقول اللَّه تعالى: <إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاء>».[9]

1.4. نتیجه‌گیری این بحث

  • طبق بحث لغوی، نور چیزی است که خود ظاهر است و ظهور همه‌چیز به آن است. علم هم چیزی است که خود بدیهی است و همه‌چیز با آن شناخته می‌شود. با  کنار هم قرار دادن این دو، به‌سادگی یگانگی حقیقت علم و حقیقت نور مصداقا روشن می‌شود.
  • هدایت نیز وقتی از حق تعالی باشد -مانند هدایت در این فراز از کلام امام؟س؟- به‌معنای ایصال به مطلوب است. حال این مطلوب، یا خود حق تعالی یا امر حق تعالی یا نعمت و رحمت حق تعالی است و یا مطلق مطلوب است. به‌عبارت‌دیگر اگر هدایت از حق تعالی باشد، شخص مهتدی را به مطلوبی می‌رساند که مطلوبیت آن روشن است، یعنی مطلوبیت آن نیازی به استدلال و تحلیل ندارد،‌ بلکه ذاتی و بدیهی است.
  • بنابراین، مطلق هدایت یا هدایت حق تعالی با مطلوب -یعنی با مطلق مطلوب و یا با مطلوبی که مطلوبیتش ذاتی آن و مطلوبیتش برای انسان مهتدی بدیهی است- متحد است. پس هدایت نیز امری است که هدایت بودنش ذاتی و معنایش برای انسان یا برای شخص مهتدی بدیهی است. علم نیز خود بدیهی و روشن است و همه‌چیز به آن شناخته می‌شود. وضع نور نیز همین است.
  • یعنی این سه، یعنی هدایت و نور و علم، در حقیقت خود، اموری روشن هستند که دیگر امور به آن‌ها معرفی می‌شوند و خود نیازی به استدلال و روشنگری ندارند. پس معلوم می‌شود که این سه، در حقیقتِ خود، با یکدیگر متحد و بلکه واحدند.
  • در پی همین توجه، لطیفه‌ای آشکار می‌شود که در مباحث آتی روشن‌تر می‌شود: هدایت و نور و علم، نه در ظاهر خود، بلکه در حقیقت خود متحد یا یگانه می‌شوند؛ یعنی در مرتبه اطلاق خود. در آن مرتبه است که حقانیت و اصالت این حقایق آشکار است و بداهت هر کدام نیز بر پایه همین حقانیت و اصالت ذاتی استوار است. لذا می‌توان دریافت که خود حقیقت و حق مطلق است که علت وحدت این سه و ضامن نسبت اتحاد میان این سه است.
  • اهمیت این مطلب در این است که بحث یگانگی میان علم و نور و هدایت، خود در مقام مقدمه‌ای است که راه را بر درک علم حقیقی و حقیقت علم می‌گشاید. با این مطلب معلوم می‌شود علم بودن علم به مطلق حقیقت و در واقع به کلمه توحید است و به‌عبارت دیگر، حقیقت علم وقتی بر سالک روشن می‌شود که درون قلب خود، کلمه توحید را بیابد.[10]

2. نسبت علم با نور و هدایت از منظر قرآن کریم

طی سرفصل قبل نسبت علم و نور و هدایت از منظر معنای لغوی و اصطلاحی روشن شد. اما طبق قرائن متعدد لفظی و معنوی، متن حدیث عنوان بصری بر مبنای زبان و فرهنگ قرآن کریم استوار شده؛ یعنی مفاهیمی که امام؟س؟ به کار برده‌اند، پس‌زمینه‌ای قرآنی دارند. بر این مبنا لازم است که معنای این سه مفهوم در زبان و فرهنگ قرآن کریم نیز مورد بررسی قرار گیرند تا معنای دقیق آن‌ها روشن شده باشد.

در ادامه، بحث نسبت علم و نور و هدایت با محوریت دو آیه از قرآن کریم ارائه می‌شود:

2.1. آیه هدایت (آیه شریفه 120 بقره)

اهل کتاب مدعی بودند که هدایت‌یافتگان حقیقی هستند و هرکس با آنان نیست مهتدی به هدایت الهی نیست:

<وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ>[11]

آیه شریفه درباره هدایت است؛ از یک طرف هدایت حقیقی را از هدایت مجازی تمیز می‌دهد و از طرف دیگر علم و هدایت را روشن می‌فرماید. توضیح آنکه:

  • طبق آیه شریفه تنها هدایت حق تعالی است که هدایت حقیقی است. سایر راهنمایی‌ها و دلالت‌ها که از حق تعالی نیست -یعنی نسبتی با رسول الهی و کتاب الهی ندارد- نه هدایت، بلکه ضلالت و پی‌جویی هوای نفس هستند.
  • اما آیه شریفه در ادامه از هدایت حقیقی با عنوان «علم» ذکر می‌کند و  طبعا هرچه غیر از این هدایت است -که همه پی‌جویی هوای نفس است- جهل است.
  • استدلال یگانگی هدایت و علم، صرفا استناد به ظاهر آیه شریفه نیست، بلکه بیان آیه خود، این یگانگی را آشکار می‌کند:
  • اگر هدایت از حق تعالی و کتاب و رسول نباشد، نمی‌تواند جز امری پوچ و باطل و موهوم باشد، چراکه حق فقط یکی است و غیر از آن چیزی نمی‌ماند جز باطل.
  • سایر دلالت‌ها غیر از هدایت کتاب و رسول، نیست مگر تبعیت هوای نفس. دلیل اینکه قرآن کریم خواسته‌های نفس را با عنوان «هواء» -که به معنی امری پوچ و توخالی است که تمسک و اتکای به آن معادل سقوط و هلاکت است- ذکر می‌کند همین است که دلالت‌های غیر از کتاب و رسول، پشتوانه‌ای ندارد، چراکه غیر از حق چیزی نیست مگر باطل.
  • بنابراین «هوای نفس» چیزی را روشن نمی‌کند و معادل خود جهل است.
  • بنابراین هدایت حقیقی که مقابل تبعیت از هوای نفس است، ضد جهل است و در واقع هدایت حقیقی همان علم حقیقی است و برعکس.

<قُلْ إِنَّ هُدَى‏ اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ >

  • بیان المیزان ذیل آیه فوق نیز وحدت هدایت و علم را بر اساس آیه شریفه به‌خوبی روشن می‌کند:

«...]خداوند[ دستور می‌دهد به ایشان بگو: <إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى> هدایت خدا هدایت است، نه من درآورى‏هاى شما. مى‏خواهد بفرماید: پیروى دیگران کردن، به‌خاطر هدایت است و هدایتى به‌غیر هدایت خدا نیست، و حقى به‌جز حق خدا نیست تا پیروى شود و غیر هدایت خدا -یعنى این کیش و آئین شما- هدایت نیست، بلکه هواهاى نفسانى خود شماست که لباس دین بر تنش کرده‏اید و نام دین بر آن نهاده‏اید. ...

لازمۀ این نتیجه‏ها این است که آنچه نزد رسول خدا{صلوات الله علیه} است [یعنی همان هدایت]، علم است و آنچه نزد خود آنان است، جهل و چون سخن بدین‌جا کشید، میدان براى این تهدید باز شد که بفرماید: اگر بعد از این علمى که به تو نازل شده، هواهاى آنان را پیروى کنى، آن‌گاه از ناحیۀ خدا نه سرپرستى خواهى داشت و نه یاورى.»[12]

2.2. آیه نور (آیه شریفه 35 نور)

آیه شریفه نور در بیان نسبت حق تعالی با خلق است که این نسبت را با بیان مقام نوری صادر اول یا همان مقام ولایت و سلسه مراتب خلافت که معادل مراتب مقامات نوری است، روشن می‌فرماید.

<اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ یَهْدِی اللهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ>[13]

آنچه محل استشهاد بحث حاضر است این است که در اثنای بیان آیه شریفه، وحدت نور و علم و نیز وحدت نور و هدایت روشن می‌شود. توضیح آنکه:

  • آیه نور در بیان سه نور یا سه جلوه از حقیقت نور است:
  1. نور اول، حقیقت وجود است که همه‌چیز به آن موجود است و او در وجود هر موجود حاضر است؛
  2. نور دوم، همان فیض گسترده در همه موجودات است که متنعم و بهره‌مند از آن فیض هستند. نور اول، حقیقت وجود همه موجودات؛ و نور دوم، منشأ کمالات وجودی موجودات است؛
  3. نور سوم، گرچه امتداد همان نور است، اما آیه شریفه در بیان آن نظر به وجه سومی داشته است؛ نور خاصی که اختصاص به هدایت‌شدگان دارد. به‌عبارت‌دیگر نور سوم، حقیقت ایمان است که حق تعالی اهل ایمان را به‌ آن هدایت فرموده است.

< ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ ٱلأَرضِ... نُورٌ عَلى‏ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاء ...>

  • به نص آیه شریفه و طبق توضیح مذکور، نسبت نور و هدایت -که نسبت وحدت است- روشن شده است. بیان المیزان ذیل آیه نور در تبیین این وحدت و همچنین وحدت نور و علم بسیار مناسب است. همچنین طبق بیان زیر مطلب بسیار مهمی درباره حقیقت وحدت نور و علم و هدایت به دست می‌آید که در ادامه مورد بحث قرار می‌گیرد:

«معناى "نور" و توضیح اینکه فرمود: "خدا نور آسمان‏ها و زمین است"

و کلمۀ "نور" معنایى معروف دارد، و آن عبارت است از چیزى که اجسام کثیف و تیره را براى دیدن ما روشن مى‏کند و هر چیزى به وسیلۀ آن ظاهر و هویدا مى‏گردد، ولى خود نور براى ما به نفس ذاتش مکشوف و هویدا است، چیز دیگرى آن را ظاهر نمى‏کند. پس نور عبارت است از چیزى که ظاهر بالذات و مظهر غیر است، مظهر اجسام قابل دیدن مى‏باشد. این اولین معنایى است که کلمۀ نور را براى آن وضع کردند. ...

در نتیجه عقل را نورى خواندند که معقولات را ظاهر مى‏کند، و همۀ این اطلاقات با تحلیلى در معناى نور است، که گفتیم معنایش عبارت است از ظاهر بنفسه و مظهر غیر.

و چون وجود و هستى هر چیزى باعث ظهور آن چیز براى دیگران است، مصداق تام نور مى‏باشد، و از سوى دیگر چون موجودات امکانى، وجودشان به ایجاد خداى تعالى است، پس خداى تعالى کامل‏ترین مصداق نور مى‏باشد، اوست که ظاهر بالذات و مظهر ما سواى خویش است، و هر موجودى به وسیلۀ او ظهور مى‏یابد و موجود مى‏شود.

پس خداى سبحان نورى است که به وسیلۀ او آسمان‌ها و زمین ظهور یافته‏اند، این است مراد جملۀ <اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ>، چون نور را اضافه کرده به آسمان‌ها و زمین، و آن گاه آن را حمل کرده بر اسم جلالۀ "اللَّه" و فرموده: نور آسمان و زمین اللَّه است، ...

از اینجا استفاده مى‏شود که خداى تعالى براى هیچ موجودى مجهول نیست، چون ظهور تمامى اشیا براى خود و یا براى غیر، ناشى از اظهار خدا است، اگر خدا چیزى را اظهار نمى‏کرد و هستى نمى‏بخشید ظهورى نمى‏یافت. پس قبل از هر چیز ظاهر بالذات خداست ...

پس تا اینجا این معنا به دست آمد که مراد از نور در جملۀ "خدا نور آسمانها و زمین است" نور خداست، که از آن نور عام عالمى نشأت مى‏گیرد. نورى که هر چیزى به وسیلۀ آن روشن مى‏شود و با وجود هر چیزى مساوى است، و عبارت اخراى آن است و این همان رحمت عام الهى است.

"مثل نوره": این آیۀ شریفه، نور خدا را توصیف مى‏کند، و اگر کلمۀ "نور" را اضافه به ضمیر خدا کرده، و فرموده "نور او"  ... خود دلیل بر این است که مراد، وصف آن نور که خود خداست نیست، بلکه مراد وصف آن نورى است که خدا آن را افاضه مى‏کند، البته باز مراد از آن، نور عامى که افاضه‏اش کرده، و به وسیلۀ آن هر چیزى ظهور یافته و عبارت از وجودى که هر چیزى به آن وصف مى‏گردد نیست؛ به دلیل اینکه بعد از تتمیم مثل فوق، فرموده: "خدا هر که را بخواهد به سوى نور خود هدایت مى‏کند". اگر مقصود "وجود" بود که همۀ موجودات به آن رسیده‏اند، دیگر به موجود خاصى اختصاص نداشت. بلکه مراد از آن نور، نورى است خاص که خداى تعالى آن را تنها به مؤمنین اختصاص داده و آن به طورى که از کلام استفاده مى‏شود حقیقت ایمان است. هم چنان که در سایر موارد قرآن کریم مى‏بینیم خداى سبحان این نور خاص را به خود نسبت داده، مثلاً فرموده: <یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِم وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ> و نیز فرموده: <أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها> و نیز فرموده: <یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلُ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ> و نیز فرموده: <أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ> و این نور همان نور ایمان و معرفت است که گفتیم خداوند به مؤمنین اختصاص داده تا در راه به سوى پروردگارشان از آن استفاده کنند.»[14]

  • از آیه شریفه و توضیحات ذیل آن و بحث المیزان نتایج زیر درباره نسبت نور و علم و هدایت به دست می‌آید:
  • این نور همان نور ایمان و معرفت است که گفتیم خداوند به مؤمنین اختصاص داده تا در راه به سوى پروردگارشان از آن استفاده کنند.». یعنی نور سوم که مختص اهل هدایت است همان نور ایمان و معرفت، یا به‌عبارت دیگر، همان علم است. یعنی از منظر المیزان، با تامل در مفهوم آیه و سیاق کلام، معلوم می‌شود نور سوم با علم نیز یکی است. لذا در این مرتبه، نور و هدایت و علم وحدت دارند؛
    1. بنابراین درک نسبت میان حقایق نور و علم و هدایت -به‌عنوان سه مفهوم بدیهی- ممکن نیست مگر با سیری که طی آن، مراتب حقیقتِ هر کدام از آن‌ها و طبعا اتحاد و وحدت میان آن‌ها آشکار شود؛
    2. لطیفه اینکه وحدت این سه بر پایه مراتب بالاتر نور محقق شده است. به بیان دیگر نور حق تعالی است که وحدت این سه را برقرار کرده و ضامن این وحدت است. بر همین مبنا نتیجه بسیار مهمی به دست می‌آید و آن اینکه سیر درک حقیقت علم و حقیقت نور و هدایت، در واقع سیر بر مدار توجه به توحید است. هرقدر این توجه خالص‌تر، تجرد و اطلاق آن بیشتر است و طبعا حقیقت علم و حقیقت نور و هدایت نیز روشن‌تر می‌شود.
  • نتیجه اینکه در فرهنگ قرآن کریم، نسبت میان سه مفهوم نور و علم و هدایت این است که حقیقت این سه مفهوم -که بداهت هر کدام از آن حقیقت نشأت می‌گیرد- واحد است. اما وحدت میان این سه در سیر به سوی توحید -یعنی حقیقتی که آن سه به این حقیقت و در نور آن واحد شده‌اند- آشکار می‌شود. لذا مادامی که شخص روی به توحید نداشته باشد، نسبتی میان این سه درنمی‌یابد؛ و آن‌گاه که در توجه به توحید از شوائب مادی و خیالی خالص می‌شود، اتحاد و وحدت این سه را درمی‌یابد.
  • پس حقیقت مفهوم علم یا همان علم حقیقی، به استناد بحث لغوی و بحث قرآنی، با حقیقت نور و هدایت یکی است. اما درک علم حقیقی و درک وحدت آن با نور و هدایت، مقتضی سیر در مراتب اخلاص در توجه به توحید است.

2.قلب، ظرف علم حقیقی

امام{علیه السلام}در پاسخ به جناب عنوان به صراحت بیان می‌کنند که علم حقیقی نوری است که خداوند در قلب کسی قرار می‌دهد که بخواهد او را هدایت کند، بنابراین روشن است که ظرف علم حقیقی قلب است.

اما استدلال بر قلبی بودن علم حقیقی، صرفا استناد به این فراز حدیث عنوان بصری نیست، بلکه وحدت نور و هدایت و علم حقیقی -که طی دو سرفصل قبل ثابت شد- مقتضی این اصل است. توضیح آنکه:

  • همان‌طور که روشن شد علم و نور و هدایت، در مرتبه حقیقت خود با هم وحدت دارند. اما درک این وحدت، مقتضی اخلاص توجه به توحید از شوائب مادی و خیالی است.
  • ضرورت این اخلاص با این توجه روشن می‌شود که شخص یا سالک در مرتبه توجه مادی یا توجه خیالی، موجودات را ضرورتا متکثر و متلون و متفاوت با یکدیگر می‌یابد؛ همچنین موجودات را نه در مرتبه ذات و حقیقتشان، بلکه در مرتبه صفات و اعراضشان درمی‌یابد. لذا توجه مادی و خیالی ضرورتا مقارن منظری متشتت و کثرت‌بین به ظاهر و سطح امور و موجودات است. این‌چنین توجهی هرگز نمی‌تواند به حقیقت امور و موجودات دست یابد؛ چنان‌که وحدت -و نه تناسب و تقارن و اتحاد- میان موجودات و حقایق در این مرتبه از توجه قابل درک نیست.
  • یک مرتبه بالاتر از توجه مادی و خیالی، توجه عقلی است. اما در این مرتبه هم وحدت نور و علم و هدایت قابل درک نیست. چراکه طبق بحث گذشته، وحدت میان این سه وحدت حقیقی است و نه وحدت مفهومی. یعنی مسئله درک حقیقت واحد علم و نور و هدایت است و نه فهم استدلالی و برهانی یگانگی آن‌ها. پس آنچه مدنظر امام؟س؟ در این فراز از حدیث شریف است، در فهم عقلانی ماهیت علم یا به‌عبارت دقیق‌تر، معرفت علم در توجه عقلی به توحید نیز به دست نمی‌آید.
  • لذا جایگاه معرفت به وحدت علم حقیقی با نور و هدایت -یعنی همان که مورد اشاره امام؟س؟ است- صرفا قلب و مراتب بالاتر نفس است. چنان‌که طبق مباحث گذشته نیز اساسا توجه به توحید، مادامی که توجه قلبی نباشد، اساسا توجه به توحید نیست و آن چیزی که برای شخص یا سالک به دست می‌آید، توحید نیست.
  • از طرف دیگر، خصلت قلب نیز همین است که به امر واحد توجه دارد و بر خلاف مراتب قبل، اساسا وحدت‌بین است. برهان این مدعا، وجدان است: شخص نمی‌تواند در آن واحد دو چیز متفاوت و متباین را بخواهد و دوست بدارد یا نخواهد و بیزار باشد؛ یا شخص نمی‌تواند در آن واحد به دو عقیده متضاد و متباین، معتقد باشد، بلکه برای اعتقاد به هرکدام باید از یکی متوجه به دیگری شود. این حکم درباره سایر افعال و اوصاف قلب نیز صادق است.

شاهد قرآنی این مدعا نیز آیه شریفه است. آیه شریفه مسئله وحدت توجه در قلب را بدیهی دانسته و بر اساس آن استدلال فرموده که چون هرکس یک قلب دارد، پس یک توجه حقیقی دارد:

<مَا جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ ...>[15]

  • بنابراین روشن است که جایگاه علم حقیقی قلب است، چنان‌که به همین ترتیب، ظرف نزول حقیقت هدایت و نور نیز قلب مؤمن است. آیات و روایات متعدد دلالت بر این دارند که حقیقت علم و نور و هدایت در قلب مؤمن مستقر است و پیش از استقرار در قلب، شخص به ایمان حقیقی دست نیافته یا به حقیقت علم یا هدایت نایل نیامده است.

در ادامه به چند نمونه اشاره می‌شود:

<مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ>[16]

  • طبق آیه شریفه، هرکس نایل به ایمان گردد، قلب اوست که هدایت شده است؛ یعنی هدایت امر قلبی است. اما از مقارنت ایمان و معرفت و همچنین از بحث گذشته درباره وحدت هدایت و علم به دست می‌آید که طبق همین شریفه، نه تنها هدایت، بلکه علم حقیقی نیز امر قلبی است.

«قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ‌؟س؟: یَا سُلَیْمَانُ إِنَّ لَکَ قَلْباً وَ مَسَامِعَ وَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَهْدِیَ عَبْداً فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ إِذَا أَرَادَ بِهِ غَیْرَ ذَلِکَ‏ خَتَمَ‏ مَسَامِعَ‏ قَلْبِهِ‏ فَلَا یَصْلُحُ‏ أَبَداً وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ؟عز؟‏ <أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها>[17]»[18]

  • این روایت شریفه نیز بر قلبی بودن حقیقت هدایت تصریح دارد. به ترتیب یادشده، قلبی بودن علم حقیقی نیز از روایت به دست می‌آید؛ چنان‌که ظاهر آیه مورد استشهاد امام؟س؟ یعنی <أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا> بیشتر ناظر به علم حقیقی است تا هدایت حقیقی. یعنی اینان قرآن را نمی‌فهمند و علم نمی‌یابند چون قلب‌هایشان بسته شده است. یعنی آیه بر قلبی بودن علم حقیقی تصریح دارد.

«عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ؟س؟ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً مِنْ نُورٍ فَأَضَاءَ لَهَا سَمْعُهُ وَ قَلْبُهُ حَتَّى یَکُونَ أَحْرَصَ عَلَى مَا فِی أَیْدِیکُمْ مِنْکُمْ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً سَوْدَاءَ فَأَظْلَمَ لَهَا سَمْعُهُ وَ قَلْبُهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ: <فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ>[19]».[20]

  • روایت شریفه غیر از آنکه به ترتیب دو شاهد قبلی، قلبی بودن هدایت و علم را می‌رساند، به قلبی بودن حقیقت نور و  طبعا وحدت نور و هدایت و علم در قلب تصریح فرموده است.

«عَنْ ثَابِتٍ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُوعَبْدِاللَّهِ{علیه السلام}: یَا ثَابِتُ مَا لَکُمْ وَ لِلنَّاسِ کُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِکُمْ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاءِ وَ أَهْلَ الْأَرْضِ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ یُضِلُّوا عَبْداً یُرِیدُ اللَّهُ هُدَاهُ مَا اسْتَطَاعُوا کُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا یَقُولُ أَحَدُکُمْ أَخِی وَ ابْنُ عَمِّی وَ جَارِی فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً طَیَّبَ رُوحَهُ فَلَا یَسْمَعُ بِمَعْرُوفٍ إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا بِمُنْکَرٍ إِلَّا أَنْکَرَهُ ثُمَّ یَقْذِفُ اللَّهُ فِی قَلْبِهِ کَلِمَةً یَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ».[21]

  • از تأمل و تحلیل این روایت شریفه نیز مطالب یادشده قابل دست‌یابی است.
  • شواهد مذکور حاوی مطالب بسیار بلندی است که هرکدام مقتضی تأمل و درنگ است. این روایات نه‌تنها قلبی بودن حقیقت هدایت و همچنین علم حقیقی و حقیقت نور را بیان می‌دارند، بلکه لحن آن‌ها بسیار شبیه لحن خود حدیث عنوان بصری است و خودبه‌خود این تصویر را به ذهن و قلب مخاطب می‌دهند که آن علم که امری قلبی و عین هدایت و نور است -یعنی علم حقیقی- چگونه امری است.

3.تزکیۀ قلب، تنها راه وصول به علم حقیقی

بنا بر مطالب قبل و نیز با استناد به آیات و روایات مذکور، کاملا روشن است که اگر حقیقت علم یا علم حقیقی امر قلبی است، قابل استدلال و آموزش و قابل کسب و تحصیل نیست.

  • این علم باید از مبدأ حقیقت -یعنی همان حقیقتی که علم و نور و هدایت به او هستند و به او وحدت دارند- بر قلب مؤمن عنایت شود. این همان معنای فراز حدیث عنوان است که:

«... إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ ...».

< إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰکِنَّ اللهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ>[22]

[سایر شواهد مذکور در سرفصل همگی این معنا را می‌رسانند. چرا که همگی دلالت بر این دارند که علم حقیقی یا نور و هدایت حقیقی را حق تعالی به مؤمن عطا می‌فرماید.]

  • بنابراین آنچه از سالک برمی‌آید که واصل به علم حقیقی شود، نه تحصیل و مطالعه و امثال آن، بلکه تزکیه قلب است تا در توجه خود به توحید به خلوص کافی برای دریافت علم حقیقی نایل آید. البته ممکن است این تصفیه و تزکیه و اخلاص، مقتضی مقدمات علمی و عملی یا اموری چون مطالعه و تحصیل باشد، اما آنچه ظرف دریافت علم حقیقی است، قلب طاهر و زکیّ است.
  • نتیجه نهایی درس حاضر اینکه راه وصول به علم حقیقی، تزکیه و تصفیه قلب بر مدار توجه به توحید است.

د) تمارین مناسب درس نوزدهم

ارائه تمرین‌های این درس بر عهده مدرس محترم است.

 

 

[1]- تاج العروس، ج‏17، ص495.

[2]- مفردات ألفاظ القرآن، ص580.

[3]- التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص251.

[4]- نهایة الحکمة، ص236.

[5]- لسان العرب، ج‏5، ص240.

[6]-المنجد فی اللغة، ص۸۴۵.

[7]- تاج العروس، ج‏20، ص327.

[8]- مجمع البحرین، ج‏1، ص472.

[9]- التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏11، صص272-269.

[10]- همان‌طور که اشاره شد این لطیفه در ادامه به انحای گوناگون وارد بحث می‌شود و اکنون نیاز به بحث دقیق و تفصیلی در باب آن نیست.

[11]- البقرة، 120.

[12]- ترجمه تفسیر المیزان، ج‏1، ص400.

[13]- النّور، 35.

[14]- ترجمه تفسیر المیزان، ج‏15، صص169-171.

[15]- الأحزاب، 4.

[16]- التغابن، 11.

[17]- محمد، 24.

[18]- المحاسن، ج‏1، ص200.

[19]- الأنعام: 125

[20]- الکافی، ج‏2، ص214

[21]- الکافی، ج‏2، ص213

[22]- القصص، 56.

فهرست مطالب