الف) اهداف درس چهارم
در این درس، در تکمیل تصویر جدیدی که از توحید ترسیم شده است، طریقه معرفتالنفس به اجمال بیان شده و براهین قرآنی آن طرح میشود. لذا هدف اصلی درس، رسیدن به درکی اجمالی است در اینباره که طریق انحصاری معرفت به توحید _ به آن معنا که طی دو درس اول تبیین شد _ معرفت نفس است.
همچنین اقتضای این نگاه به توحید، معنایی جدید از انسان و از امام است؛ معنایی که متناسب با معنای توحید باشد. لذا طی درس حاضر، غیر از تکمیل بحث گذشته و اثبات براهین طریقه معرفتالنفس، از دو مقوله نفس و مقام ولایت نیز تصویری به دست میآید که زیربنای مباحث کل دوره خواهد بود.
البته آنچه در این درس درباره توحید؛ نفس؛ و مقام ولایت بیان میشود، در حد اجمال است و تبیین و تشریح تفصیلی آنها، ضمن دروس و بلکه دورههای آینده محقق خواهد شد.
مباحث این درس، یعنی درک رابطه توحید و معرفت نفس و مقام ولایت _ یعنی مقامی که نفس در مشاهده آن مقام است که به معرفت توحید نائل میآید _ همراه با دشواریهایی است. اما توضیح آثار علمی و عملی این منظر میتواند در درک مطلب یاریگر باشد. لذا در این درس، آثار و شئون نظری و عملی این منظر به توحید نیز اشارهوار مورد بحث قرار میگیرد.
ب) فرازهای مورد بحث از متن روایت در درس چهارم
هیچ عبارتی از روایت در این درس مورد بحث قرار نمیگیرد.
ج) سرفصل مطالب و سیر بیان مطالب در درس چهارم
1.یادآوری این مطلب که وجود پروردگار در منطق قرآن کریم آشکار و بدیهی است
آیات مورد استناد، هم موجب یادآوری و تثبیت مطالب قبل است و هم مقدمه مناسب مطالب جدید را تمهید میکند:
<سَنرُیهِمْ ءَایَاتِنَا فىِ الاَفَاقِ وَ فىِ أَنفُسِهِمْ حَتىَ یَتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلىَ کلِّ شَىءٍ شهیدٌ أَلَا إِنهَّمْ فىِ مِرْیَةٍ مِّن لِّقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِکلِّ شىءٍ مُحِیطٌ>[1]
- به نص صریح آیه شریفه، حضور حق تعالی، یک اصل بدیهی مسلّم غیرقابلتردید است. لذا حقیقت توحید، نه نیاز به استدلال دارد و نه استدلالپذیر است.
<ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ>[2]
- مفهوم مخالف این بیان که «همانا خداوند فقط حق است» این است که غیر او لا حَق، یعنی باطل است.
این آیه، معنای بلندتری را هم حمل میکند و بدین ترتیب انطباق بیشتری با آن توحید که در افق حدیث عنوان بصری است که همانا توحید قرآنی حقیقی است، دارد. آن معنای بلند این است که: «هر چه هست حق است.»
[فهم این مطلب، با صرف بحث و استدلال یا تجزیه و ترکیب آیات شریفه میسر نیست. لازم است ارائه مطلب، آمیخته به لطافت توحیدی باشد تا مطلب با کیفیت مناسب خود منتقل شود و مخاطب نیز از همین آغاز، رویکرد صحیحی به مطالب پیدا کند.]
2.برهان قرآنی بر اینکه طریق انحصاری توحید حقیقی، معرفتالنفس است
طی درس قبل و در تبیین بداهت توحید، روشن شد که توحید حقیقی، در توجه و معرفت به نفس قابل وصول است. گرچه مطلب بهصورت اجمالی طرح شده و بناست که طی بخشهای بعدی متن حاضر، تفصیل یابد، اما جهت استحکام و اتقان مطلب، دو مورد از آیات شریفه که بهصراحت اتحاد توحید حقیقی و معرفت نفس را بیان داشتهاند، ذکر میشود:
<یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ>[3]
- اینکه خداوند میان شخص مؤمن و قلب (باطن) او حایل است، یعنی شخص در توجه به باطن خود، قبل از آنکه به باطنش توجه کند به الله توجه میکند
این مطلب بیان دیگری است از این امر که اولاً، شخص با توجه و معرفت به حقیقت و باطن خود، به معرفت توحید نایل میشود؛ ثانیاً، معرفت به توحید، مقدم بر معرفت به خود است.
<وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ>[4]
- آنگاه که حق تعالی، حقیقت تمامی فرزندان آدم را بر خودشان مشهود فرمود، بلافاصله به ربوبیت او اقرار کردند.
این آیه، به صراحت تمام، بیان داشته که اولاً، تمام انسانها در توجه و معرفت به خود، به معرفت توحید نایل میشوند، چنان که نایل هستند، اما از آن غافل و غایباند؛ ثانیاً، معرفت شهودی و حضوری توحید، در معرفت شهودی به خود محقق میشود.
- استناد به دو آیه شریفه _ که البته بهعنوان نمونهای از آیات متعدد دال بر اتحاد توحید و معرفت نفس، ذکر شدهاند _ به این جهت است که روشن شود مکتب معرفت نفس، نه مکتبی ساختگی یا عارض بر معارف اسلامی، بلکه مکتبی است که در پی درک معارف لطیف قرآنی نظم و نسق یافته است.
مطلب دیگر اینکه تمام مدعای معرفتالنفس، معرفت حضوری و شهودی توحید است. این همان توحید حقیقی قرآنی است و صرفا در معرفت نفس قابل وصول است.
- بر این مبنا میتوان فهمید نظام و مکتبی که تربیت توحیدی و قرآنی را دنبال میکند، نمیتواند یک مکتب علمی و نظری یا یک منظومه دستورات اخلاقی باشد؛ چراکه باید انسان را مهیای درک حضور توحید کند.
مکتب تربیتی علامه طباطبایی؟ق؟ که بر مبنای قرآن و سنت و به مقصد نیل به توحید قرآنی تکوین یافته، بر دو رکن متعامل و متکامل تعلیم و تهذیب استوار شده است. الگوی تربیت علمی و عملی این مکتب، معادل و مساوی الگوهای آموزشی و پرورشی مرسوم نیست؛ چرا که مبنا و مقصد این نظام، درک حضوری توحید است و این امر، مقتضی کیفیت خاصی از تربیت علمی و عملی است. کیفیتی که نفس مخاطب را مهیای درک حضور میکند.
- طی سرفصل بعد، اشارهای به این الگوی خاص تربیت علمی و عملی میشود.
3.اشاره کلی به سیر تربیتی بر مبنای مکتب معرفتیسلوکی علامه طباطبایی؟ق؟
مؤدای حدیث شریف و فلسفه نگارش رسائل مذکور و منطق حاکم بر سیر تربیتی مکتب علامه طباطبایی؟ق؟، نه افزایش معلومات، که افزایش آمادگیهای روحی و معنوی و بروز استعداد توحیدی مخاطب است تا در نتیجه آنها، مخاطب در مراتب انسانیت سیر کرده و فطرت توحیدی خویش را هرچه بیشتر درک کرده تا در نهایت حضور توحید را به روشنترین و نورانیترین جلوات ادراک کند.
لذا تمام مطالبی که در متن حاضر (یعنی درسنامه شرح حدیث عنوان بصری) و نیز متون حلقات بعدی (مباحث انسانشناسی کرامت نفس و معرفت نفس) و نیز رسائل علامه طباطبایی؟ق؟ تنظیم و ارائه میشود، بر سه محور میگردد:
- اول، از جهت ظاهر مطالب و بدنه آنها، تمام مطالب بر اساس قرآن کریم و روایات وارده و در پی آن کلماتی از اهل معرفت در تبیین مضامین قرآنی و روایی، تنظیم شده است. توضیح آنکه اگر هدف نهایی سیر تربیتی، کسب استعداد درک حضور توحید است، هیچ کلامی جز کلام وحی یارای حمل و بیان توحید، آن هم به کیفیتی که راه درک حضوری آن را بگشاید، ندارد. لذا هیچکس مگر به استمداد و استناد به قرآن و سنت، نمیتواند مسیری بهسوی درک حضوری توحید بگشاید.
- دوم، از جهت باطن و روح حاکم بر مطالب ارائهشده در سیر، تمام مطالب بهنحوی تنظیم شده که شخص را بهنحوی در سیر به سوی درک حضوری توحید یاری کند. لذا هیچ مطلبی در تمام سیر نیست که مبنا و هدفی جز این داشته باشد.
توضیح بیشتر آنکه تمام مطالب و سرفصلهای ارائهشده در این متن و متون آتی، حاوی کیفیتی علمیعملی است. البته در برخی مطالب وزن بصیرت علمی و توحیدی بیشتر است و در برخی مطالب، وزن بصیرت عملی و سلوکی. بههرحال، فضای کلی متن، ارتقای مدام و توأمان علمی و عملی است. چراکه روح انسان و شاکله وجودی او، معجونی است جامع علم و عمل و به همین دلیل سیری که موفق به ارتقای توأمان علمی و عملی باشد، ظرفیت بیشتری برای همراه کردن انسان به سوی مقصد خود را دارد. حال اگر مکتب تربیتی بر پایه قرآن کریم به سوی درک حضوری توحید استوار شود، بیش و پیش از دیگران، مقتضی سیر علمیعملی است. چنانکه منطق قرآن کریم همین است: قرآن کریم در طرح هر مطلب، کیفیتی علمی و اخلاقی به آن میدهد. همچنین در امر به هر حکم عملی، مبنای علمی و توحیدی آن را بیان میدارد.
- سوم، جمع آن ظاهر و باطن و آن بدن و روح، در بستر جلب توجه به نفس و سیر بهسوی معرفت نفس محقق میشود. لذا تمام مطالب این متن و متون آتی، اولاً و آخراً با توجه به نفس قابل فهم است. البته که توجه به نفس خود بر پایه استناد به دلایل معتبر نقلی و براهین محکم عقلی ممکن است؛ به همین دلیل، در سیر متن، هرجا که مطلب با تنبه و جلب توجه به نفس قابل فهم است، دلایل نقلی و عقلی نیز ذکر شده است. محوریت نفس نیز خود برخاسته از منطق قرآن کریم است. دلایل قرآنی این مدعا در سرفصل قبلی آمده، اما توضیح بیشتر آنکه درک لطایف و ظرایف معارف قرآنی، جز با ارجاع به نفس و انطباق نفس با بیان وحی، قابل فهم نیست.
امید است چنین شاکلهای که ملهم از منطق قرآن کریم است، زمینه نیل به آن هدف نهایی را فراهم آورد؛ انشاءالله.
در اینجا جهت ملموس شدن آثار این نگاه به سیر تربیتی، اشارهای به نتایج نگاه حضوری به توحید در شئون اعتقادی و نیز شئون عملی میشود. نیل به درک حضوری توحید، مقتضی همان سیر تربیتی است که بیان شد. طبعاً این نتایج نیز از مسیر چنین سیری قابل دستیابی است:
4.نتایج نگاه حضوری به توحید در شئون نظری و اعتقادی (نبوت و امامت)
از مهمترین نتایج و برکات نگاه حضوری به توحید، اصلاح نگاه به اصل نبوت و امامت، یا در بیان کلی اصل ولایت است.
- نگاه حضوری به توحید، در واقع بهمعنای تمسک به مقام ولایت است. اگر درک حضوری توحید، غایت قصوای قرآن کریم و دین مبین است، پس تمام دین و قرآن کریم، دعوت به ولایت و تمسک به مقام ولایت است. سیر استدلالی زیر مطلب را روشنتر میکند:
- طریق شناخت حقیقی خداوند، شناخت نفس است؛
- منظور از شناخت نفس، شناخت حضوری است. طبعاً معرفت توحید نیز از جنس حضوری است؛
- واکاوی عمیق و باطنی نفس، با واکاوی دقیق و حقیقی توحید عینیت دارد؛
- اگر معرفت توحید، حضوری و از ابده بدیهیات است، توجه به اسمای ذاتیه پروردگار نیز از شؤون توحید و از ابده بدیهیات است. مانند توجه به قدرت، علم، حیات، اراده و مشیت؛
- مقام خلافتاللهی انسان _که از آن به مقام نوری یا مقام ولایت یاد میشود_ از اعظم اسمای الهی است؛ چراکه این مقام، به اقتضای خلیفه بودن، مقام جمع تمام اسمای ذاتیه حق تعالی است؛
- به تصریح آیه خلافت، استعداد چنین مقامی در فطرت توحیدی انسان قرار گرفته است. اما فقط انسان کامل و ولی الله اعظم است که این مقام را از استعداد به فعلیت رسانیده و تمام اسمای الهی در او جمع است؛
- کمال انسان در نیل به این مقام است. هرکس به هر میزان از این مقام متنعم شود، در مدارج انسانیت و طبعا در مدارج معرفت حضوری توحید بالاتر است. به تعبیر دیگر، سیر استکمالی انسان، سیر در مدارج ولایت است؛
- از آنجا که مقام ولایت در شخص ولی الله الأعظم، یعنی اهلبیت؟سهم؟ محقق است، همه افراد و همه جوامع در نیل به کمال خویش، نیازمند اتصال به درگاه اهلبیت؟سهم؟ هستند. هر شخص، به اندازه توسل به مقام نوری اهلبیت؟سهم؟ استعداد انسانیت و درک حضوری توحید را در خود بیشتر میکند.
البته آنچه در اینجا مدنظر است، نه حقیقت وصول به مقام ولایت و اتحاد با امام؟س؟، بلکه آثار توجه به این مقام است. نگاه حضوری به توحید، نتایجی نظری و اعتقادی دارد که از مهمترین آنها اصلاح نگاه به مسئله ولایت است.
[این سیر، دلالت نگاه حضوری به توحید بر معنای ولایت را اجمالاً نمایان میکند. درعینحال هضم مطالب آن، برای مخاطب ناآشنا دشوار است. لذا مناسب است که ارائه مطلب در حد همین سیر استدلالی باقی بماند و تفصیل و تعمیق مطلب به دروس آتی، بلکه دورههای آتی محول شود. اما لازم است که ارائه مطلب، در عین سادگی، از دقت کافی برخوردار باشد و همان مضامینی که در سیر ذکر شد، به همان ترتیب، منتقل شود.]
- نبوت و امامت از شئون مقام نوری ولایت است. این نگاه به ولایت نتایجی اساسی در پی دارد:
- تغییر نگاه به مسئله امامت: در این نگاه، حضرت محمد رسولالله{صلوات الله علیه} امام اول و سایر معصومین؟سهم؟ هر کدام، امام بعد از امام قبلی هستند.
- تغییر نگاه در رابطه انسان با اولیای الهی؟سهم؟: توضیح اینکه در نگاههای رایج _که عمدتا از براهین کلامی نشأت میگیرند_ رابطه امام و امت، یا رابطه حاکم با رعیت است؛ یا در مرتبه عمیقتر، رابطه معلم با متعلم؛ یا در مرتبه عمیقتر، رابطه هادی با مهتدی است. اما در این نگاه توحیدی و ولایی، توجه به امامت نیز مانند توجه به توحید از سنخ علوم حضوری است و مقصد سیر انفسی به یک اعتبار، مقام نوری ولایت است؛ از این رو مؤمن و شیعه و سالک در تمام سیر خود یگانگی هر چه بیشتر با امام را طلب میکند یا به تعبیر دقیقتر، در سیر خود، مراتب اتحاد با امام را کشف میکند.
- دلالت توجه حضوری به توحید بر معنای ولایت، یکی از دلالتهای نظری آن است. از این جمله دلالتها، دلالت توجه حضوری توحید بر «معاد» و «رابطه دنیا و آخرت» است. در کنار توضیح دلالت توجه حضوری به توحید بر ولایت، طرح این دلالتها نیز بسیار مفید و مبارک است و از آنجاکه بحث را شامل هر سه اصل اساسی «توحید»، «ولایت» و «معاد» میکند، به آن کمال خاصی میبخشد. اما متن حاضر مجال طرح مفصلتر از این را ندارد.
5.نتایج نگاه حضوری به توحید در شئون عملی (فقه و اخلاق)
نگاه حضوری به توحید، متناظر با نتایج نظری و اعتقادی آن، منتج به نتایجی در شئون عملی نیز میشود. در ادامه مواردی از نتایج عملی نگاه حضوری به توحید ذکر میشود. همانطور که در سرفصل قبل نیز اشاره شد، در اینجا یک بیان ساده و اولیه کفایت میکند و تفصیل مطلب به دروس و دورههای آتی موکول میشود. درعینحال دقت در عناوین و توضیحات کلیدی زیر، راهنمای خوبی در درک این بحث خواهد بود:
- تغییر در معنای عبادت: معنای عبادت از عمل به مجموعهای از مناسک و آداب ظاهری منتقل میشود به سیری که طی آن آرامآرام، موفق به درک حضور حق تعالی در وجود خود و در همهچیز میشود. توضیح آنکه:
- طبق نگاه حضوری به توحید، حقیقت عبادت، عبارت است از شناخت فقر خود و غنای مولا؛ یا به تعبیر دیگر مشاهده نیستی خود و شهود هستی مطلق در درون خود. بنابراین تمامی مناسک و اعمال عبادی، ظرف کشف و اظهار و ظهور این معنا خواهند بود. البته تحقق این معنا از عبادت و مناسک عبادی در نفس، نیازمند طی مراحل و منازل است، اما این رویکرد، دو اثر عملی بسیار مهم و سازنده دارد:
- چنین توجهی به عبادت _یعنی اینکه عبادت، مجرای جریان نور حق تعالی در ظرف ظلمت وجود خود است_ گرچه در ساحت ذهن یا مرتبه خیالی است، اما همین میزان هم به دلیل اینکه به حقیقت نوری عبادت متصل است، نفس عابد را نورانی کرده و او را در سیر به سوی درک حقیقت عبادت پیش میراند.
- توجه و ارزشدهی شخص عابد را در حین عبادت، از ظواهر و کمیت عبادات به بواطن و کیفیت عبادت منتقل میکند.
- تغییر در معنای هدایت: هدایت الهی از امری مفهومی و ظاهری، به امری حضوری، باطنی و اختصاصی تبدیل میشود. توضیح آنکه:
- تلقیهای رایج از هدایت الهی، غالبا برخاسته از براهین کلامی درباره هدایت الهی است. مهمترین برهان کلامی در تبیین هدایت الهی، برهان لطف است. مؤدای برهان، این حقیقت است که اقتضای رحمت و لطف رب العالمین این است که مخلوقات خویش را بهسوی کمال حقیقیشان هدایت فرموده و وسایط و وسایل نیل به کمال را نیز برای ایشان فراهم آورد. عدم ارشاد الهی یا معدوم بودن شرایط و وسایط نیل به کمال، با رحمت رحمانیه الهی در تعارض است. بنابراین حق تعالی از سر لطف و رحمت خویش، بر خودش واجب گردانیده که مخلوق خویش را بهواسطه انبیا و اولیا؟سهم؟ هدایت فرماید.
معانی و تلقیهای عمومی و رایج از برهان لطف چنین است که خداوند بهواسطه انبیا؟سهم؟ و شرایعشان، راه توحید را بیان داشته و امکان نیل به مقصد را نیز برقرار کرده است. اما این هدایت، یکسره بیرون از وجود انسان است. نگاه حضوری به توحید، منجر به تغییر در معنای نتیجه برهان لطف میشود. به این ترتیب که:
- لازمه معنای توجه حضوری به توحید، انفسی شدن معنای هدایت است. بر این اساس، از آنجاکه هدایت حد وسط برهان لطف قرار میگیرد، نتیجه این برهان نیز معنایی اختصاصی و انفسی مییابد. یعنی رابطه مهتدی با امام هادی، رابطهای نوری و باطنی است و نه رابطهای عمومی و استدلالی و مفهومی و ظاهری.
این نگاه جدید به هدایت، از آنجاکه در ضمیر و قلب مؤمن منکشف میشود، رنگ تازهای به اتیان اوامر الهی و دینی میزند و بدان حیات میبخشد.
[جهت آشنایی با صورتبندی برهان لطف و همچنین تبیین تفصیلی همین معنای اخیر از برهان لطف، مطالعه جلد اول کتاب امامت و ولایت از منظر عقل و نقل توصیه میشود.]
- تفاوت در مسلک و فلسفه اخلاق: یک دلالت بسیار مهم و ثمربخش دیگر، دلالت توجه حضوری به توحید بر معنا و مسلک اخلاقی است. به طور خلاصه، نتیجه توجه حضوری به توحید در نگاه به مسلک اخلاقی این است که غایت اخلاق، نه تحقق حسن و قبح افعال؛ و نه انجام ظواهر تکالیف شرعی؛ بلکه رفع اصل و موضوع رذائل از صفحه نفس است. یعنی اخلاق عرصهای است که نفس در آن بهجای مبارزه و دفع با رذائل، از اصل و ریشه رذائل مطهر میشود. متن زیر از تفسیر المیزان ذیل آیه شریفه 155 سوره بقره همین مطلب را بیان داشته است:
«هاهنا مسلک ثالث مخصوص بالقرآن الکریم لا یوجد فی شیء مما نقل إلینا من الکتب السماویة، و تعالیم الأنبیاء الماضین سلام الله علیهم أجمعین، و لا فی المعارف المأثورة من الحکماء الإلهیین، و هو تربیة الإنسان وصفا و علما باستعمال علوم و معارف لا یبقى معها موضوع الرذائل، و بعبارة أخرى إزالة الأوصاف الرذیلة بالرفع لا بالدفع.
و ذلک کما أن کل فعل یراد به غیر الله سبحانه فالغایة المطلوبة منه إما عزة فی المطلوب یطمع فیها، أو قوة یخاف منها و یحذر عنها، لکن الله سبحانه یقول: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً»: یونس- 65، و یقول: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً»: البقرة- 165، و التحقق بهذا العلم الحق لا یبقى موضوعا لریاء، و لا سمعة، و لا خوف من غیر الله و لا رجاء لغیره، و لا رکون إلى غیره، فهاتان القضیتان إذا صارتا معلومتین للإنسان تغسلان کل ذمیمة وصفا أو فعلا عن الإنسان و تحلیان نفسه بحلیة ما یقابلها من الصفات الکریمة الإلهیة من التقوى بالله، و التعزز بالله و غیرهما من مناعة و کبریاء و استغناء و هیبة إلهیة ربانیة.
و أیضا قد تکرر فی کلامه تعالى: أن «المُلک لله»، و أن «له ملک السماوات و الأرض» و أن «له ما فی السماوات و الأرض» و قد مر بیانه مرارا، و حقیقة هذا المُلک کما هو ظاهر لا تبقى لشیء من الموجودات استقلالا دونه، و استغناء عنه بوجه من الوجوه فلا شیء إلا و هو سبحانه المالک لذاته و لکل ما لذاته، و إیمان الإنسان بهذا الملک و تحققه به یوجب سقوط جمیع الأشیاء ذاتا و وصفا و فعلا عنده عن درجة الاستقلال، فهذا الإنسان لا یمکنه أن یرید غیر وجهه تعالى، و لا أن یخضع لشیء، أو یخاف أو یرجو شیئا، أو یلتذ أو یبتهج بشیء، أو یرکن إلى شیء أو یتوکل على شیء أو یسلم لشیء أو یفوض إلى شیء، غیر وجهه تعالى، و بالجملة لا یرید و لا یطلب شیئا إلا وجهه الحق الباقی بعد فناء کل شیء، و لا یعرض إعراضا و لا یهرب إلا عن الباطل الذی هو غیره الذی لا یرى لوجوده وقعا و لا یعبأ به قبال الحق الذی هو وجود باریه جل شأنه.
و قوله:<ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ>: الأنعام- 102،
<قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا>: سبأ : 46
و قوله: <وَ قَضى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ>: الإسراء- 23، و قوله: <أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ>: فصّلت- 53،
و من هذا الباب الآیات التی نحن فیها و هی قوله تعالى: <وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ> إلى آخرها 157 <أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُون> فإن هذه الآیات و أمثالها مشتملة على معارف خاصة إلهیة ذات نتائج خاصة حقیقیة لا تشابه تربیتها نوع التربیة التی یقصدها حکیم أخلاقی فی فنه، و لا نوع التربیة التی سنها الأنبیاء فی شرائعهم، فإن المسلک الأول کما عرفت مبنی على العقائد العامة الاجتماعیة فی الحسن و القبح و المسلک الثانی مبنی على العقائد العامة الدینیة فی التکالیف العبودیة و مجازاتها، و هذا المسلک الثالث مبنی على التوحید الخالص الکامل الذی یختص به الإسلام على مشرعه و آله أفضل الصلاة هذا.»[5]
[سلسله درسگفتارهای فلسفه اخلاق توحیدی از استاد فیاضبخش نیز مطلب را با وضوح کامل روشن میکند. توصیه میشود که خواننده محترم در همینباره حتما به این منبع نیز مراجعه کند. همچنین بسیار مناسب است که فرازهای مربوط از بحث فلسفه اخلاق توحیدی -یعنی بخش مبانی نظری- ارائه و مباحثه شود.]
د) تکالیف درس چهارم
با صرف دقت در مفهوم و منطوق آیه 19 سوره مبارکه حشر <وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون>، به این پرسشها پاسخ دهید:
- رابطه این آیه و روایت علوی «من عرف نفسه فقد عرف ربه» را تحلیل نمایید.
- آیه شریفه معنای بالاتری از روایت را ارائه میفرماید؛ آن را بیان نمایید.