الف) اهداف درس پنجم
دو درس پنجم و ششم نیز یک موضوع و یک طرح بحث دارند. اما به این دلیل که از دو زاویه به آن پرداخته شده؛ و همچنین به این دلیل که تکرار مطلب برای تفهیم بحث ظریف و پایهای پیش رو لازم است، دو درس به این بحث اختصاص یافته است. بههرحال اهداف هر دو درس یکی است.
چکیده کل بحث درس حاضر _ که البته سیر دقیق و پیچیدهای دارد _ به این شرح است:
تمسک به ظواهر دین و درعینحال رها کردن باطن دین، منجر به لطمه به ظواهر دین و نیز منجر به تحریف معنوی مفاهیم اساسی دین میشود. از همه مهمتر تمسک به ظاهر و غفلت از باطن نهایتا منجر به محرومیت امت اسلامی از معارف توحیدی و ولایی قرآن کریم و اهلبیت؟سهم؟ _که زیربنا و مقصود و روح همه احکام و معارف دین است_ شده است.
رهایی از منجلاب این جهل، نیازمند دستیابی به منطق صحیح مواجهه با کلام وحی است که کلام اهلبیت؟سهم؟ خود این منطق را میآموزد. مطابق روایات، کسی نمیتواند باطن کلام وحی را در عین تمسک به ظاهرش درک کند، مگر به تهذیب نفس از ادراکات و تعلقات شخصی و توجه و اهتمام به امر امام.
- منبع اصلی بیان مطالب دروس پنجم و ششم، کتاب «ملاحظاتی درباره منطق سنجش حدیث» نوشته حمیدرضا میررکنی بنادکی، با مقدمه استاد محمدتقی فیاضبخش، از محصولات نشر فیض فرزان است. مدرس محترم لازم است پیش از ارائه این دو درس، کتاب را مطالعه کرده و در جایجای سیر مطالب درسنامه، بهویژه در بحث رفع ضعف سند حدیث عنوان بصری، مورد استفاده قرار دهد.
ب) فرازهای مورد بحث از متن روایت در درس پنجم
«وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا البَهائِی - قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ - ما هذا لَفْظُهُ: قالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍ: نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیخِ اَحْمَدَ الفَراهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوانِ البَصْرِی».
ج) سرفصل مطالب و سیر بیان مطالب در درس پنجم
1.نسبت اسناد روایات اهلبیت؟سهم؟ با شرایط سیاسیاجتماعی دوران حیاتشان
غالب روایات اخلاقی منجمله حدیث عنوان بصری از حیث سندی ضعیف هستند و اگر معیار مواجهه با روایات، صرفا صحت سند باشد، غالب روایات توحیدی و اخلاقی کنار گذاشته میشوند.
البته مسئله سند روایات اهلبیت؟سهم؟ مسئلهای نیست که در مواجهه با شرایط گوناگون تاریخی، وضعیت یکسانی داشته باشد. عواملی چون سطح فهم مخاطب، میزان آزادی یا خفقان حاکم بر جامعه، میزان دخالت حکومت یا جاعلان روایت در میراث روایی و غیرهم، بدینجهت که تبدیل به موانعی بر سر راه نشر احادیث اهلبیت؟سهم؟ شدند، بر کیفیت سند روایات مؤثر بودهاند. این شرایط البته پیش از سند روایات، بر اصل محتوای روایات مؤثر بوده است. توضیح آنکه کلمات و مراودات اهلبیت؟سهم؟ با همگان و در همه شرایط به یک نحو نبوده، بلکه حضرات اهلبیت؟سهم؟ کلام خود را متناسب با مخاطب و شرایط حاکم حد زده و هربار شکل تازهای دادهاند. به بیان دیگر، مسائل یادشده تبدیل به حدود و قیودی شدند که استفاضه از اهلبیت؟سهم؟ را حد زدهاند.
- روشن است که در فهم محتوای کلمات اهلبیت؟سهم؟، شرایط حاکم بر موقعیت ایشان را حتما باید در نظر داشت. اما همانطور که اشاره شد، تاثیر این شرایط فقط بر محتوای کلام نبوده، بلکه بر کیفیت اسانید احادیث نیز مؤثر بوده است. لذا در بررسی صحت و سقم سند روایات نیز باید شرایط حاکم مورد توجه قرار بگیرد.
نکته بسیار مهم این است که شرایط و عوامل یادشده بر تمام روایات به یک شکل اثر نداشتهاند. بلکه هر کدام از کلمات اهلبیت؟سهم؟ که اهمیت و محوریت بیشتری در منظومه معارف ایشان داشته، بیشتر تحت فشار عوامل و شرایط حاکم بوده است. به بیان دیگر، هر چقدر لطافت و ظرافت کلمات اهلبیت؟سهم؟ بیشتر بوده، شرایط حاکم محدودیت بیشتری بر آنها وارد کرده است.
- جهت تبیین این مدعا ابتدا لازم است روشن شود مجموعه کلمات اهلبیت؟سهم؟ به چند دسته تقسیم میشود. سپس باید میزان اثرگذاری شرایط و عوامل حاکم بر هر دسته از معارف مورد سنجش قرار گیرد.
- بیان تقسیمبندی ششگانه روایات از منظر محتوای آنها و تاثیر شرایط سیاسی-اجتماعی دوران حیات اهلبیت؟سهم؟ بر وضعیت اسناد روایات هر دسته.
[این بحث در مقدمه استاد محمدتقی فیاضبخش بر کتاب «ملاحظاتی درباره منطق سنجش حدیث» آمده است. توصیه میشود مطالب مقدمه کتاب بهطور کامل در کلاس ارائه شود.]
- مطابق دستهبندی فوق و بررسی تأثیر شرایط حاکم بر هر دسته، معلوم میشود کلمات توحیدی و ولایی اهلبیت؟سهم؟ در عین اینکه حامل محوریترین مقاصد و مواضع اهلبیت؟سهم؟ است، آماج شدیدترین و سنگینترین حملات و تحریفات بوده است.
اثر وضعی و نتیجه قابلپیشبینی این امر، ضعف اسناد روایات معدود توحیدی و اخلاقی موجود منجمله حدیث عنوان بصری است.
- بر این مبنا جامعه اسلامی و علمی امروز نیازمند راهی است که بتواند از پس امواج دشمنیها و تحریفها، به آن گنجینه مدفون معارف توحیدی و ولایی دست یابد.
به نظر میرسد راهبرد سختگیری و مداقه در سند و رد کردن احادیث به صرف ضعف سند، نمیتواند راهبرد مناسبی برای پاسخ به این نیاز اساسی جامعه امروز باشد. لذا منطق مواجهه با کلمات اهلبیت؟سهم؟ بهویژه کلمات توحیدی و ولایی ایشان باید مورد بازنگری قرار بگیرد.
[توضیح و تفصیل این مطلب و بحث فنی درباره منطق سنجش صحت و سقم روایات وارده، موضوع کتاب «ملاحظاتی درباره منطق سنجش حدیث» است. لذا بحث کتاب در این گام درس کاملا مفید است. البته به دلیل مفصل بودن مطلب، توصیه میشود بحث کتاب در کلاسی ارائه شود که زمینه و علاقه به بحث فنی در بررسی سند روایات وجود دارد.]
2.تبیین مسئله تحریف معنوی معارف دین در لسان برخی علمای شیعه
طی سرفصل قبل روشن شد که عوامل و شرایط حاکم در عصر حیات اهلبیت؟سهم؟ تأثیر عمیقی بر منطق مواجهه با روایات داشته و از جمله پیامدهای سوء آن، ضعف اسناد احادیث توحیدی و ولایی بوده است. اما همانطور که اشاره شد، اثر سوء این شرایط و عوامل فقط در حوزه سند احادیث اخلاقی نبوده، بلکه بر اصل محتوای کلام اهلبیت؟سهم؟ نیز اثر گذاشته است. با این بیان، اگر در بررسی صحت و سقم احادیث اخلاقی نیاز به بازنگری در روشهای فعلی است، به طریق اولی در فهم فحوای کلام اهلبیت؟سهم؟ نیاز به منطق و دیدگاهی تازه و کاراست. توضیح مطلب و اینکه چطور میتوان به این دیدگاه دست یافت، به شرح ذیل است:
- عمده تلاش علمای اعلام به هدف استحکام استخوانبندی و شاکله اسلام برای حفظ کیان دین در مقابل امواج شبهات، مصروف بیان و اثبات اعتقادات و توضیح احکام عملی شد. بدینترتیب میتوان نتیجه گرفت که دو بخش در سنت اسلامی تقویت شده است: اثبات اعتقادات و توضیح و تشریح وظایف فقهی.
این امر علیرغم همه برکاتی که داشته و دارد، اثری سوء در پی داشت که در تاریخ حیات جامعه مسلمین باقی مانده است. این اثر سوء، تغییر معنای مفاهیم مرکزی نظام معرفتی اسلام بود. این امر موجب شد تصورات و تلقیهای غلطی با معرفت ناب اسلامی مخلوط شده و قوّه اثرگذاری را از منظومه معرفتی اسلام بگیرد.
- مبحث فوق به طور کلی مبحثی استدلالی و تحلیلی است. درعینحال دو بیان زیر، یکی از صاحب «المواعظ العددیة» (یعنی مرحوم عیناثی که از نوادگان شهید ثانی ؟رحهما؟ است) و دیگری از ملامحسن فیضکاشانی؟ق؟، در تبیین و توسعه مدعای فوق بسیار مفید است:
«و لیعلم مع ذلک أیضا أن مجرد تعلم هذه المسائل المدونة لیس هو الفقه عند الله تعالى و إنما الفقه عن الله تعالى بإدراک جلاله و عظمته و هو العلم الذی یورث الخوف و الهیبة و الخشوع و یحمل على التقوى و معرفة الصفات المخوفة فیجتنبها و المحمودة فیرتکبها و یستشعر الخوف و یستثیر الحزن کما نبه الله تعالى علیه فی کتابه بقوله <فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ>.
و الذی یحصل به الإنذار غیر هذا العلم المدون فإن مقصود هذا العلم حفظ الأموال بشروط المعاملات و حفظ الأبدان بالأموال و بدفع القتل و الجراحات. و المالُ فی طریق الله آلة و البدن مرکب.
و إنما العلم المهم هو معرفة سلوک الطریق إلى الله تعالى و قطع عقبات القلب التی هی الصفات المذمومة و هی الحجاب بین العبد و بین الله تعالى فإذا مات ملوثا بتلک الصفات کان محجوبا عن الله تعالى و من ثم کان العلم موجبا للخشیة بل هی منحصرة فی العالم کما نبه علیه تعالى بقوله<إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ> أعم من أن یکونوا فقهاء أو غیر فقهاء».[1]
«اعلم أنّ منشأ التباس العلوم المذمومة بالعلوم الشرعیّة تحریف الأسامی المحمودة و تبدیلها و نقلها بالأغراض الفاسدة إلى معان غیر ما أراده السلف الصالح و القرن الأوّل و هی خمسة ألفاظ: الفقه، و العلم، و التوحید، و التذکیر، و الحکمة، فهذه أسامی محمودة، و المتّصفون بها أرباب المناصب فی الدّین و لکنّها نقلت الآن إلى معان مذمومة فصارت القلوب تنفّر عن مذمّة من یتّصف بمعانیها لشیوع إطلاق هذه الأسامی علیهم.
فقد تصرّفوا فیه بالتخصیص لا بالنقل و التحویل إذ خصّصوه بمعرفة الفروع الغریبة فی الفتاوی، و الوقوف على دقائق عللها، و استکثار الکلام فیها، و حفظ المقالات المتعلّقة بها، فمن کان أشدّ تعمّقا فیها و أکثر اشتغالا بها یقال: هو الأفقه، و لقد کان اسم الفقه فی العصر الأوّل مطلقا على علم طریق الآخرة، و معرفة دقائق آفات النفوس، و مفسدات الأعمال، و قوّة الإحاطة بحقارة الدّنیا، و شدّة التطلّع إلى نعیم الآخرة، و استیلاء الخوف على القلب. ...».[2]
- ادامه متن مرحوم فیض؟ق؟ نیز در فهم مطلب بسیار مفید است. البته مرحوم فیض؟ق؟ اصل این بحث را از امام غزالی وام گرفتهاند، اما ایشان در ادامه متن، منظر خاص خود را پی گرفته و مطالب بسیار جالب و مؤثری درباره بحث حاضر، یعنی سطحینگری و معنای اصیل فقه، بیان میکنند. متن ایشان نمونهای است از آثار و نتایج اساسی بحث تحریف معنوی در حوزههای مختلف علمی و اخلاقی و معرفتی.
- طی سرفصل قبل روشن شد که عوامل و شرایط حاکم تبدیل به حدود و قیودی شدند که کلام اهلبیت؟سهم؟ را حدّ زدهاند. اما آنچه در این سرفصل طرح شد، مطلب را عمیقتر و خطیرتر میکند.
توضیح آنکه اگر سطح فهم مسلمین منجر به بروز موانع و اعمال محدودیتهایی در ارائه معارف توسط اهلبیت؟سهم؟ و نشر آن توسط ایشان و شاگردانشان شد، این مشکل منحصر به زمان حضور ظاهری ایشان نشد. بلکه در قرون بعد خود را در مسئله ضعف سند احادیث اخلاقی نشان داد. اما باز هم محدود به همین معضل نشد، بلکه کوتاهی سطح فهم مسلمین که نتیجه تمام عوامل یادشده بود، منجر شد تلاش علمای اسلام صرف دفاع از شاکله دین شود و مهلت پرداختن و تعلیم حقیقت و روح دین از ایشان گرفته شود. معضلی عظیم که حتی دامان طبقه اهل علم را نیز گرفت. نتیجه این معضل، تحریف معنوی مفاهیم و حقایق دین بود.
- در ادامه به مطلبی بسیار لطیف اشاره میشود که خودبهخود قدر والای گوهرهایی مثل حدیث عنوان بصری را آشکار میکند. این مطلب در پاسخ به یک سؤال اساسی به دست میآید: موانع و شرایط حاکم بر زمانه حیات و مبارزات اهلبیت؟سهم؟، نهایتا منجر به پایین ماندن سطح فهم مسلمین شد. اما چه ضعفی در نهاد مسلمین بود که شرایط و عوامل حاکم اثر منفی گذاشت و چنین نتایجی در تاریخ اسلام به بار آورد؟ این در حالی است که در میان انبوه مسلمین که طی قرون متمادی، ملتفت ظرایف و لطایف کلمات اهلبیت؟سهم؟ و حتی آیات قرآن کریم نشدند، بزرگانی بودند که در عین شرایط حاکم، ارتباط عمیقی با معارف اهلبیت؟سهم؟ داشتند و بلکه خود حاملان و وارثان این معارف شدند. بهنحوی که آنچه از معارف الهی امروز در دست جامعه اسلامی است، در واقع بهواسطه تلاش و مجاهدت و بیش از همه روح مطهر و فهم بلند علمایی است که نسل به نسل حافظ و حامل معارف بودند. وجود چنین شخصیتهایی حجتی است بر عموم مسلمین و دلیل روشنی بر این مدعا که اگر شرایط اجتماعیسیاسی منجر به سطح نازل فهم مسلمین شده، اشکال اصلی نه در شرایط و عوامل بیرونی، بلکه در نهاد مسلمین بوده است.
مطابق دو بیان زیر از صدرالمتألهین و از علامه طباطبایی؟قهما؟ ریشه تمام گرفتاریهای مسلمین این بود که از اسلام به ضروریات ظاهریاش اکتفا کردند و از روح اسلام غفلت ورزیدند.
«و اکنون پیش طالبعلمان این زمان فقه عبارتست از استحضار مسائل طلاق و عتاق و لعان و بیع و سلم و رهانت و مهارت در قسمت مواریث و مناسخات و معرفت حدود و جرائم و تعزیرات و کفارات و غیر آن. و هر که خوض درین مسائل بیشتر مىکند، و اگر چه از علوم حقیقیه هیچ نداند، او را افقه مىدانند.
... و آن علم عزیز شریف و آن معنى غامض لطیف که از غایت شرافت و دقت از دیگران مخفى نموده، و هیچ یک از ایشان مس آن نمىکردهاند و به نزد چندین کس از صحابه و تابعین کفر مىنموده، تا به تو و همراهانت چه رسد، مراد از آن کدام نوع علم بود؟ آیا مراد از آن خلافیات فقه است یا علم معانى و بیان یا کلام یا لغت یا نحو و صرف یا طب و نجوم و فلسفه یا هندسه و اعداد یا هیئت و طبیعى؟ معلومست که هیچ یک از افراد این علوم را آن مرتبه نیست، بلکه این علم منحصرست در علم بطون قرآن و حدیث، نه ظاهر آنچه فهم همه کس بدان مىرسد.
و آنچه زمخشرى و امثال آن از قرآن میفهمند نه علم قرآن است فى الحقیقه بلکه باز راجع به علم لغت و نحو و معانى و کلام مىگردد، و علم قرآن سواى این علمهاست همچنانکه جلد و قشر انسان نه انسانست بالحقیقه بلکه بالمجاز.»[3]
- مطلب با بیان صدرالمتألهین؟ق؟ تمام است. درعینحال شاهدی که از تفسیر المیزان ذیل آیه شریفه 229 و 231 سوره بقره آمده، مطلب فوق را با استفاده از خود آیات بیان داشته و چهبسا از سایر شواهد مذکور نیز روشنتر و پربارتر باشد:
«قوله تعالى: <تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ ...>، المشار إلیه هی المعارف المذکورة فی الآیتین و هی أحکام فقهیة مشوبة بمسائل أخلاقیة، و أخرى علمیة مبتنیة على معارف أصلیة، و الاعتداء و التعدی هو التجاوز.
و ربما استشعر من الآیة عدم جواز التفرقة بین الأحکام الفقهیة و الأصول الأخلاقیة، و الاقتصار فی العمل بمجرد الأحکام الفقهیة و الجمود على الظواهر و التقشف فیها، فإنّ فی ذلک إبطالا لمصالح التشریع و إماتة لغرض الدین و سعادة الحیاة الإنسانیة فإنّ الإسلام کما مر مرارا دین الفعل دون القول، و شریعة العمل دون الفرض، و لم یبلغ المسلمون إلى ما بلغوا من الانحطاط و السقوط إلا بالاقتصار على أجساد الأحکام و الإعراض عن روحها و باطن أمرها، و یدل على ذلک ما سیأتی من قوله تعالى: <وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ>.
...
قوله تعالى: <وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ> إلى آخر الآیة إشارة إلى حکمة النهی عن الإمساک للمضارة ...
فمن یفعل ذلک أی أمسک ضرارا فقد ظلم نفسه حیث حملها على الانحراف عن الطریقة التی تهدی إلیها فطرته الإنسانیة.
على أنه اتخذ آیات الله هزوا یستهزئ بها فإن الله سبحانه لم یشرع ما شرعه لهم من الأحکام تشریعا جامدا یقتصر فیه على أجرام الأفعال أخذا و إعطاء و إمساکا و تسریحا و غیر ذلک، بل بناها على مصالح عامة یصلح بها فاسد الاجتماع، و یتم بها سعادة الحیاة الإنسانیة، و خلطها بأخلاق فاضلة تتربى بها النفوس، و تطهر بها الأرواح، و تصفو بها المعارف العالیة: من التوحید و الولایة و سائر الاعتقادات الزاکیة، فمن اقتصر فی دینه على ظواهر الأحکام و نبذ غیرها وراء ظهره فقد اتخذ آیات الله هزوا.
و المراد بالنعمة فی قوله تعالى: <وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ>، نعمة الدین أو حقیقة الدین و هی السعادة التی تنال بالعمل بشرائع الدین کسعادة الحیاة المختصة بتألف الزوجین، فإن الله تعالى سمى السعادة الدینیة نعمة کما فی قوله تعالى: <وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی> المائدة- 3، و قوله تعالى: <وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ> المائدة- 6، و قوله تعالى: <فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً> آل عمران- 103».[4]
- نتیجه اینکه گرفتن ظاهر دین، بدون اهتمام به باطن دین موجب ابطال آن مصلحت حقیقی است که موجب و علت احکام ظاهری و اعتباری دین شده است.
3.جمعبندی: نتایج رها کردن باطن دین و اکتفای به ظواهر
مطابق آنچه از مطالب فوق به دست میآید، رها کردن باطن دین در دو نقطه ظاهر میشود:
- تحریف مفاهیم و اصطلاحات محوری قرآن و سنت: توضیح آنکه مفاهیم و اصطلاحات دینی بر معانی لطیف توحیدی وضع شدهاند. اما به جهت اینکه مسلمین در عمل به دستورات دینی و در نگاه به مفاهیم پایهای دین، اهتمام و پایداری به باطن دین نداشتهاند، معنای حقیقی مفاهیم اصلی دینی به مرور زمان فراموش شده و یا در قالب مفاهیم محدودتر و سطحیتر تخصیص خوردهاند.
- بخشبخش شدن دین و جدایی احکام فقهی از معارف توحیدی و اخلاقی: احکام و شرایع دینی بر مصالح حقیقی وضع شدهاند. شارع مقدس به جهت اینکه اتیان احکام دین موجب بهرهمندی از مصالح و اتصال به آن حقایق باشد، احکام را نه بهتنهایی بلکه در همراهی و در پوششی از معارف توحیدی و اصول اخلاقی صادر فرموده است. اما مسلمین با گرفتن صرف ظاهر دین، این همراهی و یگانگی را درنیافتند و به همین جهت دین ایشان بخشبخش شده و از اثر مطلوب افتاده است. تا جایی که به قول صریح صاحب المیزان «مسلمانان به این درجه از انحطاط و سقوط اخلاقى و فرهنگى نرسیدند مگر به خاطر همین که به انجام تشریفات ظاهرى اکتفاء نموده و از روح دین و باطن امر آن بىخبر ماندند.»
- همانطور که گذشت، این امر موجب شد امت اسلامی و حتی طبقه عالمان دین، ارزش و جایگاه کلمات توحیدی و ولایی و آموزههای اخلاقی اهلبیت؟سهم؟ را درنیابند. به همین دلیل اهتمام کافی در حفظ میراث معارف توحیدی و اخلاقی اهلبیت؟سهم؟ به کار نرفته و مسئله ضعف اسناد غالب روایات اخلاقی و توحیدی یکی از پیامدهای همین امر است.
از طرف دیگر نشناختن قدر کلمات بلند اهلبیت؟سهم؟ که اتفاقاً آماج شدیدترین حملات دشمنان ایشان بوده، موجب شد بسیاری از معارف اهلبیت؟سهم؟ طی قرون متمادی بهواسطه ضعف اسناد روایی مورد بیتوجهی امت مسلمین و جامعه علمی قرار گیرد و حتی به طور کامل از دست برود.
- چکیده مطالب فوق بدین ترتیب است:
اکتفای به ظواهر و رها کردن باطن دستورات دین منجر شد جامعه مسلمین قدر کلمات توحیدی و ولایی اهلبیت؟سهم؟ را درنیابند. این قدرنشناسی در مسائل و معضلات گوناگون و مخصوصا در مسئله ضعف اسناد روایات اخلاقی و توحیدی ظاهر شد. این ضعف اسناد روایی منجر به بیتوجهی مضاعف به همان روایات و کلمات توحیدی شد تا جایی که جامعه مسلمین اساسا با آن معارف بیگانه شد و حتی چهبسا بسیاری از آن معارف از دست رفته باشد.
- نتیجه واضح این سیر تاریخی چنین است که هر چقدر جامعه علمی و عموم مسلمین از درک باطن دین و توجه به آن در حین اتیان دستورات شرعی غافل باشند، از معارف اهلبیت؟سهم؟ دورتر و با آن بیگانهتر میشوند. تا جایی که گنجینه روایات و معارف حاضر نیز آرامآرام از دسترس اجتماع مسلمین خارج خواهد شد.
در مقابل، از همین سیر تاریخی میتوان دریافت هر چقدر جامعه علمی و عموم مسلمین متوجه و متذکر باطن دستورات دین باشند، نهتنها معارف اهلبیت؟سهم؟ حفظ میشوند، بلکه ابواب تازهای در فهم و تفسیر کلمات اهلبیت؟سهم؟گشوده میشود.
- نتیجه اینکه امت اسلامی نیازمند دستیابی به منطق صحیح مواجهه با کلمات اهلبیت؟سهم؟ بهنحوی است که بتواند از معارف محوری و اساسی ایشان بهره ببرد.
بهترین راهنما برای دستیابی به منطق صحیح مواجهه با کلمات اهلبیت؟سهم؟، خود کلمات اهلبیت؟سهم؟ و بالاتر از آن آیات قرآن کریم است.
- این مهم در سرفصل بعد و طی بحث روایی پی گرفته میشود.
4.بحث روایی و نتیجه نهایی بحث
هدف از بحث روایی در این سرفصل، دو چیز است: اول اینکه تأمل در روایات ذیل، دشواری موقعیت اهلبیت؟سهم؟ در ارائه معارف را آشکار میکند. یعنی همان مطلبی که در مطالب قبلی با تحلیل تاریخی به دست آمد، اینبار با تأمل در خود روایات روشن میشود. اما هدف دوم و مهمتر اینکه از معبر همین تأمل در روایات، راه دستیابی به منطق صحیح مواجهه با کلام اهلبیت؟سهم؟ نیز روشن میشود. توضیح آنکه در روایات ذیل، همزمان با درک موقعیت دشوار ارائه معارف، نحوه دستیابی به معارف مدنظر امام نیز قابل درک است. به همین جهت است که در بحث روایی ذیل، هر دو هدف توأمان پی گرفته میشود.
غیر از دو هدف فوق که به محتوای روایات ذیل بازمیگردد، هدف سومی نیز با اصل تأمل در این روایات _فارغ از محتوایشان_ محقق میشود. تأمل در این روایات، _آن هم به طرزی که در ادامه آمده است_ در پرورش خواننده و مخاطب نیز بسیار مفید است؛ چراکه این نحوه تأمل در روایات خودبهخود شخص را به اصول مواجهه با کلمات اهلبیت؟سهم؟ میرساند. البته این ادعایی است که صحت و سقم آن پس از ارائه بحث روشن میشود.
[نکته ویژۀ ارائه بحث در کلاس این است که به نظر میرسد اگر کلاس بهصورت کارگاهی اداره شود، با توجه به اینکه مخاطبین مستقیما با روایت مواجه میشوند و از تأمل در آنها به نتایجی میرسند، در رسیدن به نتایج مذکور موفقتر خواهد بود.]
- با تأمل در برخی روایات، این فهم به دست میآید که اوضاع سیاسی و فرهنگی دوران حیات اهلبیت؟سهم؟، بهخصوص از زمان حضرت امیرالمؤمنین تا زمان حضرت امام سجاد؟سهم؟ کار را به جایی رسانده بوده که توده مردم، «امام» را در حد افراد عادی _مشابه سایر رهبران اجتماعی یا علمای دینی_ میشمردند.
مثلاً مطابق روایت زیر، شخصی به نام ابنازرق سوالی درباره توحید دارد که در محضر سیدالشهدا؟س؟ از ابنعباس میپرسد. ابنعباس از حیای حضور امام؟س؟ جواب سؤال را نمیدهد و امام؟س؟ از سر کرامت و در ازای ادب ابنعباس، قصد دارند که پاسخ سؤال را بفرمایند، اما ابنازرق با بیادبی میگوید: از شما سؤال نکردم ... ؛
«بَیْنَمَا ابْنُ عَبَّاسٍ یُحَدِّثُ النَّاسَ إِذْ قَامَ إِلَیْهِ نَافِعُ بْنُ الْأَزْرَقِ فَقَالَ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ تُفْتِی فِی النَّمْلَةِ وَ الْقَمْلَةِ صِفْ لَنَا إِلَهَکَ الَّذِی تَعْبُدُهُ فَأَطْرَقَ ابْنُ عَبَّاسٍ إِعْظَاماً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَانَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ؟س؟ جَالِساً نَاحِیَةً فَقَالَ: إِلَیَّ یَا ابْنَ الْأَزْرَقِ. فَقَالَ لَسْتُ إِیَّاکَ أَسْأَلُ فَقَالَ ابْنُ الْعَبَّاسِ یَا ابْنَ الْأَزْرَقِ إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ هُمْ وَرَثَةُ الْعِلْمِ».[5]
- یکی دیگر از دستاوردهای معرفتی تأمل در روایات، درک این حقیقت است که بیان معارف عمیق دین، مقتضی استعدادی است که در همه اصحاب و یاران و مخاطبان اهلبیت؟سهم؟ یافت نمیشده است. روایت زیر شاهد روشنی بر این مدعاست:
«عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ ذَرِیحٍ الْمُحَارِبِیِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِیعَبْدِاللَّهِ؟س؟ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی فِی کِتَابِهِ بِأَمْرٍ فَأُحِبُّ أَنْ أَعْمَلَهُ قَالَ: وَ مَا ذَاکَ؟ قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ <ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ> قَالَ: <لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ> لِقَاءُ الْإِمَامِ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ تِلْکَ الْمَنَاسِکُ. قَالَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ سِنَانٍ فَأَتَیْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ؟س؟ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ <ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ> قَالَ: أَخْذُ الشَّارِبِ وَ قَصُّ الْأَظْفَارِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ. قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ ذَرِیحَ الْمُحَارِبِیِّ حَدَّثَنِی عَنْکَ بِأَنَّکَ قُلْتَ لَهُ <لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ> لِقَاءُ الْإِمَامِ <وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ> تِلْکَ الْمَنَاسِکُ فَقَالَ: صَدَقَ ذَرِیحٌ وَ صَدَقْتَ إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ مَنْ یَحْتَمِلُ مَا یَحْتَمِلُ ذَرِیحٌ».[6]
- در دو مورد قبل، با اتکای به روایات و تأمل در آنها، دو مانع بر سر راه انتقال و نشر معارف اهلبیت؟سهم؟ به دست آمد: اول، مسئله نافهمی جامعه زمان حیات حضرات اهلبیت؟سهم؟ که در بافت سیاسیفرهنگی زمان ایشان ریشه داشته است؛ دوم، مسئله ظرفیت ناکافی عمده مخاطبین اهلبیت؟سهم؟ برای درک لطایف معارف ایشان.
از تأمل در برخی روایات به دست میآید غیر از دو مانع مذکور، مانع سومی بر سر راه نشر معارف اهلبیت؟سهم؟ وجود داشته و دارد: فارغ از شرایط سیاسیاجتماعی و میزان استعداد مخاطبین، معارف اهلبیت؟سهم؟ خود کیفیتی دارد که ظاهر کلمات و عبارات ظرفیت حمل آنها را ندارد و جز با درک لایههای باطنی کلمات ایشان، راهی به معارف ایشان نیست. با این بیان، معارف اهلبیت؟سهم؟ صرفاً برای کسانی قابل فهم است که عقل و قلبشان در افق اهلبیت؟سهم؟و متحد با ایشان قرار گرفته است:
«عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ{علیه السلام} أَنَّهُ قَالَ: حَدِیثٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ حَدِیثٍ تَرْوِیهِ وَ لَا یَکُونُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ فَقِیهاً حَتَّى یَعْرِفَ مَعَارِیضَ کَلَامِنَا وَ إِنَّ الْکَلِمَةَ مِنْ کَلَامِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِینَ وَجْهاً لَنَا مِنْ جَمِیعِهَا الْمَخْرَجُ».[7]
«عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ{علیه السلام}: خَبَرٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ عَشْرٍ تَرْوِیهِ إِنَّ لِکُلِّ حَقٍّ حَقِیقَةً وَ لِکُلِّ صَوَابٍ نُوراً. ثُمَّ قَالَ: إِنَّا وَ اللَّهِ لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ مِنْ شِیعَتِنَا فَقِیهاً حَتَّى یُلْحَنَ لَهُ فَیَعْرِفَ اللَّحْنَ».[8]
«عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ{علیه السلام} یَقُولُ: أَنْتُمْ أَفْقَهُ النَّاسِ إِذَا عَرَفْتُمْ مَعَانِیَ کَلَامِنَا إِنَّ الْکَلِمَةَ لَتَنْصَرِفُ عَلَى وُجُوهٍ فَلَوْ شَاءَ إِنْسَانٌ لَصَرَفَ کَلَامَهُ کَیْفَ شَاءَ وَ لَا یَکْذِبُ».[9]
- مطابق بیان امام صادق؟س؟، آنچه مانع فهم کلام ایشان است، نافهمی «لحن» و «معانی» و «معاریض» کلام ایشان است. پس منطق صحیح مواجهه با کلام امام را باید در «معرفت لحن» جست.
از همین روایات _بهخصوص روایت منقول از جناب مفضل؟ق؟_ به دست میآید معرفت لحن؛ یعنی فهم باطن کلام امام از معبر ظاهر کلام ایشان. یعنی در ظاهر کلام امام نماندن و معنای حقیقی آن را بهدرستی دریافتن؛ لذا معرفت لحن است که منجر میشود مؤمن کلام امام را در جای خود بفهمد؛ متشابهات را به محکمات برگرداند؛ تکلیف خود را در مواردی که ظاهر کلام امام مطلبی درباره ایشان ندارد، تشخیص دهد؛ و از همه بالاتر، موفق شود در ظاهر کلام امام و اتیان اوامر ایشان، حقیقت نورانی و ولایی ورای کلام ایشان را دریابد که: «إنَّ لِکُلِّ حَقٍّ حَقِیقَةً وَ لِکُلِّ صَوَابٍ نُوراً».
- این همان مطلبی است که از سیر مطالب قبل نیز به دست آمد: منطق صحیح مواجهه با کلام اهلبیت؟سهم؟، احتراز از سطحینگری و فهم باطن کلام ایشان از معبر ظاهر آن است. اما مسئله اصلی در این است که این قوّه فهم چطور به دست میآید؟ پاسخ این سؤال نیز در همین روایات آشکار است.
طبق بیان امام صادق؟س؟ هرکسی ممکن است از ظاهر کلام ایشان، معنای دلخواه خود را برداشت کند. تفسیر او لزوما تفسیر دروغ نیست، اما معنای اصلی موردنظر امام را درنمییابد: «إِنَّ الْکَلِمَةَ لَتَنْصَرِفُ عَلَى وُجُوهٍ فَلَوْ شَاءَ إِنْسَانٌ لَصَرَفَ کَلَامَهُ کَیْفَ شَاءَ وَ لَا یَکْذِبُ».
- لذا همانطور که اشاره شد، تنها کسی میتواند معنای حقیقی کلام امام را دریابد _و به تعبیر دیگر به معرفت لحن دست یابد_ که کلام امام را نه مطابق خواسته و فهم خود، بلکه مطابق دیدگاه امام بفهمد. این یعنی دل و عقل خود را از علایق و از احکام خودبنیاد، پیراسته کند و به افق امام نزدیک شود. یعنی نفس خویش را چه در ادراکات عقلی و چه در علایق قلبی، از خودرأیی و خودبینی پاک کند و متوجه امام و امر امام باشد.
- نتیجه نهایی اینکه: منطق صحیح مواجهه با کلام امام، صرفا از معبر تهذیب نفس _چه در ادراکات و چه در تعلقات_ و توجه و اهتمام به امام و امر امام قابل دستیابی است. هرکس در این مسیر پیشتر رود، فهمش از کلام و امر امام بیشتر است.
- مطلب بر اساس برهان روایی روشن است. کلام زیر از امام خمینی؟ق؟ در تأیید و تصریح آن خیلی مناسب است:
«و نکته آنکه: حقایق عقلیّه را حقّ تعالى در قرآن شریف و انبیا و ائمه معصومین _علیهم الصلاة و السلام_ در احادیث شریفه، نوعاً به لسان عرف و عامّه مردم بیان مىکنند، براى شفقت و رحمت بر بنى الانسان است که هرکس، به مقدار فهم خود، از حقایق نصیبى داشته باشد. پس آنها حقایق غیبیّه عقلیه را نازل فرمایند تا به درجه محسوسات و مأنوسات عامّه مردم رسانند تا آنها که در این درجه هستند، حظّى از عالم غیب به اندازه خود ببرند؛ لکن بر متعلّمان علوم آن بزرگواران و مستفیدان از افادات قرآن شریف و احادیث اهل عصمت، لازم است که براى شکر این نعمت و جزاى این عطیَّت، معامله به مثل نموده صورت را به باطن ارجاع و قشر را به لبّ و دنیا را به آخرت برگردانند که وقوف در حدود اقتحام در هلکات، و قناعت به صُوَر بازماندن از قافله سالکان است. و این حقیقت و لطیفه الهیّه، که علم به تأویل است، به مجاهدات علمیه و ریاضات عقلیه، مشفوع به ریاضات عملیه و تطهیر نفوس و تنزیه قلوب و تقدیس ارواح حاصل شود؛ چنانچه حق تعالى فرماید: <وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ> و فرماید: <لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون>. گر چه راسخ در علم و مُطَهَّر به قول مطلق، انبیا و اولیای معصومین هستند و از این جهت، علم تأویل به تمام مراتب آن، مختص به آنهاست، لکن علمای امت را نیز از آن به مقدار قدَم آنها در علم و طهارت، حظّ وافرى است ...».[10]
د) تکلیف درس پنجم
از طریق تأملی عقلی و با بیانی تحلیلی توضیح دهید که چگونه قشرینگری درباره دین موجب انواع تشتتهای نظری و عملی در آن میشود. میتوانید بیان خود را با اشاره به آیات و روایات تقویت کنید.
[1]- عیناثی، محمد بن محمد، المواعظ العددیة، ص۷۱۳و714. (کتاب المواعظ العددیة از منابع مشهور اخلاقی است.)
[2]- المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، ج1، ص82.
[3]- رساله سه اصل (از مرحوم صدرالمتألهین؟رض؟)، صص101-99.
[4]- المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، صص237235-.
[5]- التوحید (للصدوق)، ص80.
[6]- الکافی، ج4، ص550.
[7]- معانی الأخبار، ص2.
[8]- الغیبة (للنعمانی)، ص141.
[9]- معانی الأخبار، ص1؛ از امام صادق{صلوات الله علیه} شنیدم که فرمودند: شما بیناترین مردم در دین هستید هرگاه معانىِ سخنان ما را بفهمید. یک سخن قابلیت معانى گوناگونى دارد و اگر کسى بخواهد، مىتواند سخنش را به دلخواه خود معنا کند، در حالى که دروغ هم نگفته است.
[10]- شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص60و61.