الف) اهداف درس هشتم

این مطالب باید در درس هشتم برای مخاطبین روشن شود:

آن‌گاه که نگاه عبد نسبت به ولایت اصلاح شد و توفیق یافت که دورنمایی از مقام نوری ولایت را درک کند، توجه او به الفاظ و الحان امام و فهم او از فرمایش امام بلوغ یافته و به کمال می‌رسد. این مهم در این درس طی اشاره به چهار برداشت از فراز «انّی رجل مطلوب» ارائه می‌شود: ارتقا و اکمال توجه و فهم نسبت به «اشتغالات عبادی امام؟س؟»، «فعالیت‌های عمومی فرهنگی و علمی امام؟س؟»، «تربیت و دستگیری خاص امام؟س؟» و «موقعیت سیاسی امام؟س؟». همه این موارد، آن‌گاه که در طول مقام نوری امام؟س؟ فهمیده شوند درک دقیق‌تری نسبت به قول و فعل امام؟س؟ محقق می‌شود.

محور قرار دادن هر کدام از موارد چهارگانه فوق و تبیین آن در طول مقام نوری ولایت، هدف این درس را محقق می‌کند. اما با توجه به اینکه تفسیر سیاسی فراز مورد بحث، هم به تبادر نزدیک‌تر است و هم با قواعد علم حدیث همخوانی بیشتری دارد، مباحث حول معنای سیاسی این فراز، تفصیل بیشتری یافته است.

شایان ذکر است بر اساس تجربیات قبلی، ارائه مطالب حول فراز «انّی رجل مطلوب»، زمینه طرح شبهاتی پیرامون نسبت مرحوم علامه طباطبایی با نهضت امام خمینی ؟قهما؟ و انقلاب اسلامی را _که در حقیقت سؤال از نسبت معارف این مکتب علمی‌تربیتی با انقلاب اسلامی است_ فراهم می‌کند. بحث تفصیلی پیرامون معنای سیاسی فراز مذکور، حاوی پاسخ این شبهات نیز هست.

ب) فرازهای مورد بحث از متن روایت در درس هشتم

«فَقَالَ لِی یَوْماً: إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ».

ج) سرفصل مطالب و سیر بیان مطالب در درس هشتم

1.مقدمه‌ای در این باب که سلوک و توفیقات معنوی و توحیدی، بی‌حساب نیست.

این بحث در اینجا صرفا در مقام مقدمه طرح می‌شود و تفصیل آن در درس‌های بعدی آمده است. در عین حال از آنجاکه فراز مورد بحث مرتبط با نپذیرفتن عنوان بصری از سوی امام؟س؟ است، فرصت مغتنمی است تا اشاره‌ای به این مطلب شود و همچنین شبهات احتمالی در ذهن مخاطب نیز پاسخی اولیه پیدا کند. این بحث مقدماتی، حول آیه شریفه 118 سوره توبه تنظیم شده است:

  • شأن نزول آیه شریفه، واقعه متخلفین از امر پروردگار در جنگ تبوک است که نبیّ‌اعظم{صلوات الله علیه} آن‌ها را هجر کردند و توبه‌شان را نیز نپذیرفتند و همچنین امر کردند که دیگران نیز با آن‌ها ارتباط نداشته باشند. در نتیجه شرایط بر آن‌ها بسیار سخت شد و هر کدام در بیابان در حال خاصی مشغول به توبه و انابه و گریه شدند. در این مقام، آیه شریفه نازل شد؛ <ثُمَّ تابَ عَلَیْهِم‏>؛ «خداوند به آن‌ها رجوع کرد.» این توبه اول پروردگار است؛ یعنی آن‌ها زمینه و استعداد رجوع پروردگار را در خودشان به وجود آوردند و نوعی حال انقلاب درونی برای استعداد و بهره‌مندی از رجوع ابتدایی پروردگار در آن‌ها به وجود آمد. سپس می‌فرماید: <لِیَتُوبُوا>؛ یعنی به دنبال توبه پروردگار، ایشان لیاقت یافتند که به درگاه پروردگار توبه کنند. توبه بعدی پروردگار همان است که خداوند توبه ایشان را پذیرفت که <إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم‏>؛ «خداوند تواب است و رحیم است.» در این فراز اخیر نیز ذات خود را به اسم «رحیم» وصف فرموده و نه اسم «رحمان»؛ یعنی بندگان لایق خودش را مورد رحمت خاص خود قرار می‌دهد.

بنابراین مقام <لِیَتُوبُوا> که همان توبه عبد است، بین دو توبۀ پروردگار قرار گرفته است:

<وَ عَلىَ الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتىَّ إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِْمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَ ضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَ ظَنُّواْ أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ>[1]

  • ذیل همین آیه شریفه بحث مبسوطی در المیزان آمده که طی دروس آتی به تفصیل بررسی خواهد شد. اما آنچه در اینجا مورد تأکید است این است که شخص به صورت دفعی و ناگهانی یا اصطلاحاً به‌طور گتره و بدون مقدمه، در مسیر سیروسلوک قرار نمی‌گیرد یا حتی توفیق توبه نمی‌یابد. بلکه قبل از آن، حتی برایش یقظه و بیداری حاصل نمی‌شود. توفیقات معنوی سازوکار بسیار دقیق و پیچیده‌ای دارد.

2.بیان چهار احتمال درباره معنای «انی رجل مطلوب»

در اینجا چهار احتمال درباره معنای فراز مورد بحث طرح شده و سپس الزامات هریک مورد بررسی قرار می‌گیرد:

  • معنای اول: «انّی رجل مطلوب عند أورادی و أذکاری»؛ یعنی می‌خواهم در عزلت باشم تا به اوراد و اذکاری که دارم، برسم. چرا که عمل به آن‌ها زمان مشخصی دارد و توجه خاص خود را می‌طلبد. پس اوراد و اذکارم، مرا و توجه و وقت مرا طلب می‌کنند تا حق‌شان ادا شود.

به عبارت دیگر و بر اساس اصلاح نگاه شخص و توجه او به مقام نوری ولایت، این اصل در این فراز مورد تاکید قرار می‌گیرد که برای دستورات سلوکی باید وقت گذاشت. طی طریق معرفت بدون جدیت ممکن نیست و سالک باید به صورت برنامه‌ریزی‌شده به آن بپردازد. مثلاً دستور نفی خواطر که از ابتدایی‌ترین لوازم راه است، مقتضی خلوت و دقیق بودن برنامه روزانه مؤمن است. پس ایجاب می‌کند که مؤمن از فضاهای پرتنش و پرحاشیه پرهیز کند.

  • معنای دوم: «انّی رجل مطلوب عند الناس»؛ یعنی من امام و پیشوای پیروان و مردمان هستم و هدایت ارشادی عمومی و پاسخ به سؤالات مردم _حتی سؤالات سطحی و ابتدایی‌شان_ و پاسخگویی به مراجعات آنها بر عهده من است. این‌گونه امور، خود مقتضی اشتغالات سازمانی و تشکیلاتی متناسب است؛ چراکه امام؟س؟ باید به سازمان‌دهی به انواع مراجعات و مطالبات طبقات گوناگون مردم بپردازند و این همه وقت امام؟س؟ را مشغول می‌کند. به‌خصوص این مطلب در زمان امام صادق؟س؟ که درسهای عمومی داشتند و به صورت نظاممند و تشکیلاتی، شاگردپروری میکردند، معنای مشخصتری دارد.

این معنا، ضرورت و مبنای نسبت نظام‌مند، حساب‌شده و تشکیلاتی سالک با جامعه مسلمین را آشکار می‌کند. یعنی شخص مؤمن و سالک نیز باید در یک منطق حساب‌شده و با یک برنامه تشکیلاتی مشغول پاسخ به نیازهای جامعه اسلامی، به‌ویژه نیازها و مسائل فرهنگی و علمی و تربیتی باشد:

«عَنْ سُلَیْمِ بْنِ أَبِی‌حَیَّةَ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ‌{علیه السلام} فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أُفَارِقَهُ وَدَّعْتُهُ وَ قُلْتُ أُحِبُّ أَنْ تُزَوِّدَنِی فَقَالَ: ائْتِ أَبَانَ بْنَ تَغْلِبَ فَإِنَّهُ قَدْ سَمِعَ مِنِّی حَدِیثاً کَثِیراً فَمَا رَوَى لَکَ فَارْوِهِ عَنِّی».[2]

«وَ قَالَ لَهُ [یعنی لِأَبَانَ بْنَ تَغْلِبَ] أَبُوجَعْفَرٍ{علیه السلام}: اجْلِسْ فِی مَسْجِدِ الْمَدِینَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ یُرَى فِی شِیعَتِی مِثْلُکَ».[3]

  • معنای سوم: «انّی رجل‏ مطلوب عند الأمراء و أئمة الکفر»؛ یعنی خلیفه و اذناب خلیفه دائماً مرا تحت کنترل دارند و جواسیس مراقب من هستند. لذا نزد من نیا؛ چراکه هم حساسیت‌برانگیز است و خودت گرفتار می‌شوی و هم مرا گرفتارتر می‌کنی.

در اینجا سؤالی نهفته است که پاسخ آن دستاورد بزرگی به‌ویژه برای فضای فکری و سیاسی امروز دارد: سیاست‌ورزی امام؟س؟ در طول مقام نوری ولایت ایشان با سیاست‌ورزی اهل قدرت یا اهل دنیا چه تفاوتی دارد؟ به بیان دیگر، فهم سیاسی بودن امام؟س؟ در طول مقام نوری‌اش چه تفاوتی را در نگاه و توجه ما نسبت به او و سایر اهل سیاست و قدرت رقم می‌زند؟ این بحثی است که در ادامه درس پی گرفته خواهد شد.

  • درعین‌حال روایت زیر شاهدی است بر اینکه لااقل در زمان حیات امام صادق؟س؟، عبارت «إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوب‏» همین معنا را به ذهن متبادر می‌کرده است.[4]

«عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الدَّرَاوَرْدِیِّ، قَالَ: دَخَلَ سُفْیَانُ الثَّوْرِیُّ عَلَى أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ جَعْفَرِبْنِ‌مُحَمَّدٍ؟سهما؟ وَ أَنَا عِنْدَهُ، فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ؟س؟: یَا سُفْیَانُ، إِنَّکَ رَجُلٌ مَطْلُوبٌ، وَ أَنَا رَجُلٌ تُسْرِعُ إِلَیَّ الْأَلْسُنُ، فَسَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ ...».[5]

  • معنای چهارم: «انی رجل مطلوب عند الخواص و السالکین الی الله»؛ یعنی من باید به کارهای مهمتری برسم و آن عبارت است از اینکه عده‌ای را که مستعدتر هستند، باید تربیت بکنم. لذا برای شما که هنوز آمادگی بهره‌مندی از من را نداری، بهتر است از افرادی دیگر استفاده کنید. وقت من باید صرف خواص مستعدین شود تا حکمت و لطایف سلوکی را به ایشان منتقل کنم. این معنا نسبت نزدیک‌تری با مقام نوری ولایت دارد و اگرچه از منظر درایةالحدیثی نسبت به مورد سوم احتمال کم‌تری دارد، اما از منظر سیر روایت عنوان بصری و نظر توحیدی و ولایی به نحوه مواجهه امام؟س؟ با عنوان، چه بسا احتمال قوی‌تری هم محسوب شود. از طریق توجه دادن به مضمون روایات زیر می‌توان این احتمال را تقویت کرد:

«قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ‌{علیه السلام}: قَالَ رَسُولُ‌اللَّهِ‌{صلوات الله علیه}: إِنَّ حَدِیثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ فَمَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَدِیثِ آلِ مُحَمَّدٍ فَلَانَتْ لَهُ قُلُوبُکُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَاقْبَلُوهُ‏ وَ مَا اشْمَأَزَّتْ مِنْهُ قُلُوبُکُمْ وَ أَنْکَرْتُمُوهُ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنَّمَا الْهَالِکُ أَنْ یُحَدَّثَ أَحَدُکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنْهُ لَا یَحْتَمِلُهُ فَیَقُولَ وَ اللَّهِ مَا کَانَ هَذَا ثَلَاثاً».[6]

«عَنْ أَبِی الصَّامِتِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ{علیه السلام} یَقُولُ: إِنَّ مِنْ حَدِیثِنَا مَا لَا یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ قُلْتُ فَمَنْ یَحْتَمِلُهُ قَالَ نَحْنُ نَحْتَمِلُهُ».[7]

«عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ‌{علیه السلام} قَالَ: إِنَّ أَمْرَنَا سِرٌّ فِی سِرٍّ وَ سِرٌّ مُسْتَسِرٌّ وَ سِرٌّ لَا یُفِیدُ [هُ‏] إِلَّا سِرٌّ وَ سِرٌّ عَلَى سِرٍّ وَ سِرٌّ مُقَنَّعٌ بِسِرٍّ».[8]

«عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ کُنَّا مَعَ الرِّضَا{علیه السلام} بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِی الْجَامِعِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فِی بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَدَارُوا أَمْرَ الْإِمَامَةِ وَ ذَکَرُوا کَثْرَةَ اخْتِلَافِ النَّاسِ فِیهَا فَدَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی‌{علیه السلام} فَأَعْلَمْتُهُ خَوْضَ النَّاسِ فِیهِ فَتَبَسَّمَ‌{علیه السلام} ثُمَّ قَالَ: یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِمْ ... الْإِمَامُ‏ الْأَنِیسُ‏ الرَّفِیقُ‏ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّقِیقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِیرِ وَ مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِی الدَّاهِیَةِ النَّآدِ الْإِمَامُ أَمِینُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی بِلَادِهِ وَ الدَّاعِی إِلَى اللَّهِ وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ ... الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لَا یُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا یُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِیرٌ ...».[9]

[همان‌طور که اشاره شد، معنای چهارم «إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوب‏» با مضمون اصلی حدیث عنوان بصری و با افق توحیدی و ولایی معارف منطوی در آن، بیشترین تناسب را دارد. لذا لازم است که ارائه بحث به‌طوری باشد که این مطلب و این فهم از فراز مذکور کاملاً روشن شده و پایه نگاه مخاطبین را بسازد. گرچه تفصیل مطالب این درس بیشتر حول معنای سوم است، اما ضروری است که ابتدا این پایه مستحکم شود تا سپس بتوان بحث را از زاویه معنای سوم پی گرفت.

با این حساب، ضرورت و اولویت در ارائه مطلب، با طرح معنای چهارم است و اگر طرح معنای سوم لطمه‌ای به فهم درست معنای چهارم می‌زند یا آن را به حاشیه می‌راند، بهتر است که اصلاً طرح نشود.

درعین‌حال، هم به جهت نگاه تازه‌ای که معنای سوم در حوزه بصیرت سیاسی ارائه می‌کند و هم به این جهت که از حیث درایةالحدیثی معنای دقیق‌تر فراز «انّی رجل مطلوب» است، بحث آن در ادامه می‌آید.]

3.معنای سیاسی بودن امام؟س؟ در طول مقام نوری ولایت و تفاوت آن با سیاسی بودن اهل دنیا

  • یادآوری موقعیت تاریخی امام صادق؟س؟ در جامعه آن روز مدینه؛

[منظور ارائه خلاصه مطالب سرفصل دوم درس ششم است.]

  • تبیین معنای سیاسی بودن امام جعفرصادق؟س؟ در پرتو مقام نوری ایشان: مقام نوری امام جعفرصادق؟س؟ به این معناست که حضرتش؟س؟ مظهر جمیع اسماء الله و جلوه تمام‌نمای توحید در عصر خود و در تمام اعصار و تمام عوالم هستند.

از منظر مقام ولایت امام؟س؟، ممکن نیست که حضرتش؟س؟ را صرفاً در مقام یک رهبر اجتماعی که البته بهترین و شایسته‌ترین رهبران است، تصور کرد. بلکه مقام ایشان؟س؟ مقام ولی الله و تجلی حق تعالی است و رهبری اجتماع، شأنی از شئون آن مقام محسوب می‌شود. البته درباره شخصیت حضرت امام صادق؟س؟ این رهبری اجتماعی در مقطعی از تاریخ اسلام واقع شده که عصر تدوین آرای اسلامی است و این عصر، ادامه تاریخ اسلام را تحت الشعاع خودش قرار می‌دهد.[10]

  • هیچ کدام از شئون حیات دنیوی، نمی‌تواند و متصور نیست که هدف نهایی برنامه‌ها و اعمال امام؟س؟ باشد. دنیا و آخرت و ماسوی‌الله نزد او، جز توحید رنگ و معنایی ندارد. به‌همین ترتیب هدف نهایی برنامه‌ها و اعمال حضرتش؟س؟ فراهم آوردن زمینه هدایت و ایصال انسان و جامعه انسانی به سوی کمال فطری و توحیدی و نیل به لقاءالله است تا در نهایت همان رنگ توحید در وجود انسان و جامعه انسانی و طبعا در تمام عالم، ظاهر و حاکم شود.

[این مطلب شواهد فراوان قرآنی و روایی دارد. برای مثال فرازهای متعددی از زیارت جامعه کبیره، یا نصوص ولایی دیگر چون دعای ناحیه مقدسه ماه رجب، دعای ندبه، زیارت ندبه امام عصر؟عج؟ و غیرهم این مطلب را به صراحت بیان داشته‌اند.]

  • گرچه می‌توان شواهد نقلی و نیز براهین عقلی مفصلی بر مطلب فوق اقامه کرد، اما چون یکی از اهداف این بحث، پاسخ به شبهات موجود و از آن مهم‌تر، درک مبانی انقلاب اسلامی است، استناد به کلام امام خمینی؟ق؟ می‌تواند مفید باشد. در کلام امام خمینی؟ق؟ نوع مواجهه علمای ربانی و پروردگان مکتب اهل‌بیت؟سهم؟ با امر سیاسی به‌خوبی نمایان است:

«من مطلب تازه‌ای ندارم و خودم را لایق نمی‌دانم که راجع به رسول خدا{صلوات الله علیه} و حضرت صادق؟س؟ چیزی عرض کنم؛ برای اینکه به آن مرتبه نیستم که بتوانم راجع به این مسائل صحبتی بکنم. فقط می‌خواهم عرض کنم به آقایان که معرف رسول اکرم، قرآن است. همان‌طور که خود رسول اکرم و حضرت صادق؟س؟ ولی الله اعظم، جلوه تام حق تعالی هستند، قرآن هم همان‌طور است. قرآن هم جلوه تام خدای تعالی است؛ ... در این کتاب شریف، مسائلی هست که مهمش مسائل معنوی است. و رسول اکرم و سایر انبیا نیامدند که اینجا حکومت تأسیس کنند، مقصد اعلا این نیست؛ نیامدند که اینجا عدالت ایجاد کنند، آن هم مقصد اعلا نیست، اینها همه مقدمه است. تمام زحمت‌ها[یی] که اینها کشیدند، چه از حضرت نوح گرفته، از حضرت ابراهیم گرفته تا آمده است اینجا به رسول اکرم رسیده است، تمام مشقت‌هایی که کشیدند و کارهایی که کردند، مقدمه یک مطلب است و او معرفی ذات مقدس حق [است]. کتاب‌های آسمانی هم، [که‌] بالاترینش کتاب قرآن کریم است، تمام مقصدش همین است که معرفی کند حق تعالی را با همه اسما و صفاتی که دارد.»[11]

  • بر اساس این نگاه، تمام امور امام در راستای هدایت انسان به سوی توجه تام و تمام به توحید و عبودیت حق تنظیم شده و از این رو، هر فعالیت امام مقدمه‌ای برای این مهم است. بدین‌ترتیب فعالیت‎‌های امام در راستای تحقق عدالت، اقامه شریعت الهی، مبارزه با طاغوت و استکبار و غیرهم در طی حیات سیاسی‌شان، از اساس متفاوت با سایرین است. نزد امام، همه این‌ها مقدمه هدایت انسان به سوی توحید است؛ از این منظر می‌توان به معنای دقیق «انی رجل مطلوب» _البته با فرض قبول دلالت این فراز بر موقعیت سیاسی امام؟س؟_ در پرتو مقام نوری ولایت نزدیک شد.

4.تبیین یگانگی احتمالات چهارگانه در پرتو مقام نوری ولایت

در عین اینکه چهار احتمال برای معنای «انّی رجل مطلوب» می‌توان برشمرد، اما از منظر ولایی و توحیدی، می‌توان هر چهار معنا را متحد با هم و لوازم یک حقیقت فهمید. توضیح این مدعا به شرح ذیل است:

  • کار امام{علیه السلام} یک حقیقت بیش نیست و آن هدایت امت به سوی توحید است. این هدایت نیز، ذاتی مقام امامت امام است، نه اینکه _العیاذ بالله_ امری عارضی بر ایشان بوده و امام در اثر احتیاج امت یا مراجعه مریدان و یا اموری مانند آن، هدایت را به‌عنوان رسالت خویش در نظر بگیرد.

کار امام{علیه السلام} گرچه امری واحد است، اما در شئون و سطوح مختلفی پیگیری می‌شود. از سطح عمومی که مخاطب آن عموم مردم، عموم مؤمنین یا حتی عموم اهل علم است؛ تا سطح عالی که مخاطب آن برگزیدگان و زبدگانی هستند که استعداد سطوح عالی و خاص تربیتی دارند.

  • کار امام{علیه السلام} از آنجاکه چه در سطح عمومی و چه در سطح تخصصی با اساس انسان و طبعا با اساس جامعه، اساس دین، اساس علم و اساس سیاست سروکار دارد، ناگزیر وضعی سیاسی دارد. لذا محال است که کار تربیتی امام حساسیت قدرت حاکم را برنیانگیزد. به بیان دیگر، کار امام{علیه السلام} ناگزیر از مبارزه دائمی امام و یاران ایشان با دستگاه طاغوت است.

بدین‌ترتیب می‌توان دریافت که تمام احتمالات چهارگانه در واقع شئون یک حقیقت بودند که ذیل توجه به مقام امام یگانه می‌شوند.

  • این مطلب غیر از دستاورد علمی، گویای نوعی راهبرد عملی نیز هست: استاد طریق نیز از آنجا که صرفاً کار امام{علیه السلام} را ادامه می‌دهد و در واقع مجرای جریان ولایت و تربیت حضرت ولی‌عصر؟عج؟ است، همین شئون را در کار خویش خواهد داشت. یعنی اولا کار تربیتی می‌کند؛ ثانیا کار تربیتی او دو سطح عمومی و تخصصی دارد؛ ثالثا کار او وضع و شأن سیاسی دارد.

همین مطلب طلیعه بحثی است که ذیل سرفصل بعد طرح می‌شود.

5.بیانی درباره انقلاب اسلامی و رابطه مکتب علمی_تربیتی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} و بزرگان مکتب با نهضت امام خمینی ؟قهم؟[12]

بررسی نسبت یک فیلسوف، عارف و مفسر در تراز علامه طباطبایی؟ق؟ با پدیده‌ای به بزرگی و عمق انقلاب اسلامی، با اتکای به خاطرات معتبر و نامعتبر نقل‌شده از ایشان یا اطرافیان ممکن نیست. این‌چنین مسیری، نه‌تنها کمکی به درک درست این نسبت نمی‌کند، بلکه از آنجاکه هدف از بررسی این نسبت، دستیابی به یک موضع اصولی معرفتی است، می‌توان گفت: مراجعه به خاطرات و اسناد این‌چنینی، نقض غرض است. درک نسبت مکتب علامه طباطبایی؟ق؟ با انقلاب اسلامی از خلال مطالعه روش‌مند متون تفسیری، فلسفی و دینی ایشان به دست می‌آید.

در اینجا صرفا نمونه‌هایی از مباحث و نوشته‌های ایشان که کاملا گویای موضع ایشان درباره انقلاب اسلامی است، نقل می‌شود.

البته دستاورد مطالعه این نمونه‌ها و موارد مشابه، اثبات قرابت علامه طباطبایی؟ق؟ و مکتب ایشان با انقلاب اسلامی نیست. دستاورد اصلی، نیل به یک موضع اصولی و قرآنی است که نه‌تنها نهضت امام خمینی؟ق؟ و انقلاب اسلامی را تأیید می‌کند، بلکه خواننده را با مبانی و معنای آن آشنا می‌کند. به بیان دیگر، موضع مکتب علامه طباطبایی؟ق؟ سازنده پایه‌های انقلاب اسلامی و پیش‌برنده جمهوری اسلامی در تمام ارکان حیاتی آن است. به‌نحوی که با بررسی دقیق آثار و اندیشه ایشان می‌توان مدعی شد، ادامه حیات انقلاب اسلامی بر همان مسیری که امام خمینی؟ق؟ بنا کردند، بدون مراجعه به مکتب علامه طباطبایی؟ق؟ بعید به نظر می‌رسد:

  • مرور دو اثر «ولایت و زعامت» و «روابط اجتماعی در اسلام» از میان آثار علامه طباطبایی؟ق؟ برای تبیین نسبت ایشان با انقلاب و جمهوری اسلامی بسیار مناسب است. به‌خصوص مراجعه به مباحث ذیل:
  • دیدگاه ایشان درباره «جواز و ضرورت تأسیس حکومت در عصر غیبت»؛
  • دیدگاه ایشان درباره «ولایت فقیه و محدوده اختیارات او (ولایت مطلقه)»؛
  • دیدگاه ایشان درباره «نسبت میان حکومت و تمدن اسلامی و سایر تمدن‌های بشری»؛
  • دیدگاه ایشان درباره «وظیفه حکومت اسلامی در اقامه حدود شرعی»؛
  • ...
  • همچنین آشنایی با موضع انتقادی علامه طباطبایی؟ق؟ نسبت به جریان‌های فکری و سیاسی چپ (اعم از اسلامی و غیراسلامی) و هماهنگی این موضع با مواضع امام؟ق؟، پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در درک نسبت مکتب علامه طباطبایی؟ق؟ با انقلاب اسلامی بسیار مفید است.

به‌ویژه اگر آشنایی با مواضع ایشان توأم با مطالعه سیر تطور جریان‌های چپ در دهه‌های پس از پیروزی انقلاب باشد، روشن می‌شود که موضع اصولی علامه؟ق؟ صرفا یک موضع نظری و علمی نبوده و در زمان حیات ایشان و در طی سالیان بعد، شکلی کاملا انضمامی و متعین یافته است.

  • به‌صورت کلی باید توجه داشت که موضع علامه طباطبایی؟ق؟ نسبت به جریان چپ، اولاً مثبت نیست؛ و ثانیاً زاویه ایشان با این جریان، از نقطه‌نظر اصول اعتقادی است و نه اموری چون مسائل سیاسی یا اختلاف در راهبردها و تکنیک‌های مبارزاتی.

در ادامه نمونه‌ای از موضع‌گیری امام؟ق؟ و علامه؟ق؟ نسبت به جریان‌های چپ و وقایع مربوط به آن‌ها ذکر می‌شود:

[ارائه این مطلب، صرفا برای مخاطبینی توصیه می‌شود که به مباحث سیاسی و درک موضع سیاسی امام و علامه ؟قهما؟ علاقه‌مند هستند یا در این‌باره شبهه دارند.]

  1. از اواخر دهه چهل، در میان جریان‌های مبارز اسلامی گرایش‌های چپ به وجود آمدند. علمای بزرگ دین و شاید پیش از همه امام خمینی؟ق؟ به انحای مختلف مخالفت خود را با این گرایش‌ها ابراز می‌کردند. البته خیلی از انقلابیون و همچنین خیلی از اطرافیان امام؟ق؟ از ایشان می‌خواستند که امام؟ق؟ از این جریانات حمایت کنند؛ چراکه در آن دوره جریان چپ هم نفوذ زیادی در بین جوانان داشت، هم تشکیلات قدرتمند و فعالی را سازمان داده بود و به‌زعم انقلابیون و اطرافیان امام؟ق؟ حمایت از این جریان‌ها، به‌معنای سرعت در پیشروی انقلاب است. علی‌رغم تمام این تحلیل‌ها و درخواست‌ها امام؟ق؟ هرگز روی خوشی به جریان چپ نشان نداند.
  2. البته مخالفت امام؟ق؟ و بخشی از علما با جریان چپ، صرفا مربوط به گروه‌هایی از این جریان که قائل به قیام مسلحانه بودند، نبود. بلکه مسئله اصلی برای امام؟ق؟ مسئله اعتقادی بوده است. این همان نقطه‌ای است که یگانگی نگاه و موضع امام و علامه ؟قهما؟ را آشکار می‌کند. در اینجا نمونه‌ای از مواضع امام؟ق؟ در این‌باره با نقل بیانات ایشان در اشاره به واقعه سیاهکل[13] ذکر می‌شود:

«... باید حادثه‌سازی‌ها و شایعه‌پردازی‌هایی که در ممالک اسلامی برای تحکیم اساس‌ حکومت استعماری است، بررسی دقیق کنید؛ نظیر حوادث ترکیه و حادثه سیاهکل. لازم است از اختلافات داخلی که به نظر می‌رسد اکثرش با دست سازمان‌های خیانت‌کار ایجاد می‌شود تا با خیال راحت به زندگانی کثیف ظالمانه خود ادامه دهند، جداً احتراز کنید و کسانی که به این نحو اختلافات دامن‌می‌زنند تقبیح کنید. باید فداکاری کنید در ارجاع مجد و عظمت اسلام که مهمش عظمت معنوی آن است تا در پناه حکومت عدل الهی همه طبقات در رفاه و آسایش زندگی کنند[14]

  • این اشاره امام؟ق؟ در شرایطی است که ایشان به واقعه مهم و مؤثر سیاهکل _که در همان ماه‌ها در جریان بود_ هیچ واکنش مثبتی نشان ندادند. ایشان در این نامه حتی واقعه سیاهکل را مردود اعلام کرده و آن را یک حادثه‌سازی و شایعه‌پردازی و دسیسه‌ای در جهت تحکیم اصول حکومت استعماری بیان داشتند. درعین‌حال، موضع اصلی خود را در پایان نامه بیان می‌کنند. بیان این موضع اسلامی و عقیدتی در چنان موقعیت پرتنش و حساس سیاسی _که از قضا با انتقاد بسیاری از انقلابیون مواجه شد_ کاملا گویای نگاه امام؟ق؟ به انقلاب و حرکت انقلابی است. اگر موضع امام؟ق؟ در این صحنه، به‌درستی فهم شود، یگانگی موضع ایشان و علامه؟قهما؟ کاملا روشن می‌شود.
  • از این بحث به دست می‌آید که اساسا انگاره زاویه امام و علامه ؟قهما؟ احتمالا محصول اندیشه و درک چپ[15] از انقلاب و اسلام است. نگاهی که یا دین را کنار گذاشته یا دین را در پرتو تفکرات مائو و مارکس و چه‌گوارا می‌فهمد. وگرنه درک نگاه و موضع این دو بزرگوار، بر اساس آرای مکتوب و نیز بر اساس مواضع‌شان در موقعیت‌های حساس انقلابی به‌خوبی گویای اتحاد بین ایشان است.
  • حقیقت این است که در عضر حاضر، جلوه و جایگاه دو شخصیت سترگ صاحب مکتب، یعنی امام خمینی و علامه طباطبایی؟قهما؟ بسیار درخشان و ممتاز است. مرور یادداشت آیةالله‌العظمی خامنه‌ای به‌مناسبت نخستین سالگرد رحلت علامه طباطبایی؟ق؟ در تبیین جایگاه و شخصیت ایشان و نسبت اندیشه ایشان با انقلاب اسلامی بسیار مفید و موثر است. در این متن کاملا روشن شده که چگونه رهروی حقیقی خط ولایت، کاری تربیتی دارد و کار تربیتی او شأنی عمومی، شأنی تخصصی و هم شأنی سیاسی دارد. همچنین روشن شده که چگونه شخصیتی با طی چه سلوکی، توانایی حمل و ادای این منظومه گران‌بار تربیتی را دارد. فرازی از این متن:

«... به سخنى کوتاه مى‏باید گفت: انقلاب ما به معناى حاکمیت اسلام بر ذهن و عمل انسان‌هاست و اسلام که همان ره‏آورد پیامبران الهى براى بشر است، یک حقیقت فرهنگى است، ی ایمان است که از آن شیوه زندگى درست و بهنجار انسان مى‏تراود و جوانه مى‏زند. در این انقلاب واقعیت‏هاى زندگى، یعنى روش‌هاى اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و اخلاقى، همه ساخته و پرداخته آن ایمان است، پس در چنین انقلابى مهم‌تر از همه بازپس‏گرفتن ارزش‌هاى اصیل فرهنگى و معنوى از دست تطاول روزگاران گذشته و بازگرداندن ریشه‏هاى فکرى و عقیدتى آن ایمان فعال و سازنده به فضاى جامعه و به حریم دل‌هاى مردم است.

در این انقلاب همه تلاش‌هاى اقتصادى و سیاسى و نظامى و غیر آن باید بر مبناى این تجدیدبناى ایمانى و فرهنگى صورت گیرد و از آن جدا نماند که جدا ماندن از آن، انحراف و در نهایت مرگ این انقلاب را معنا مى‏دهد.

با چنین تلقى‏اى از انقلاب مى‏توان شخصیت علامه فقید بزرگوار زمان ما را به‏درستى ارزیابى کرد و جایگاه حقیقى او را در مجموعه عظیم این انقلاب به‏درستى شناخت: او مجموعه‏اى از معارف و فرهنگ اسلام بود، فقیه بود، حکیم بود، آگاه از اندوخته‏هاى فلسفى شرق و غرب بود، مفسر قرآن بود، از علوم اسلامى، یعنى علومى که از اسلام نشأت گرفته یا از آن تغذیه کرده است، مطلع بود: از اصول، از کلام، از ادبیات، از نجوم و هیئت و ریاضیات، و از برخى علوم بى‏نام و نشان دیگر.

شخصیت او در لابلاى این دانستنی‌هاى بسیار به کمک ریاضتى مداوم و درازمدت، پرورده، صیقل‏یافته و پرداخته شده بود. از کسانى بود که تنها مکتب جامعى چون اسلام مى‏تواند امثال او را در دامان پربرکت خویش پرورش دهد. چهره معنوى او، سیماى پرصلابت مردى بود که ایمانى استوار و عرفانى راستین را با دانشى گسترده و عمیق توام ساخته و با آمیزه شگفت وجود خویش ثابت کرده بود که اسلام مى‏تواند سوز درون دلسوختگان شیفته را با عقل راسخ فرزانگان فرهیخته یکجا گرد آورد. او، تلاش و جهاد بى‏انتها و خاموش‏نشدنى خود را هم به این معجون الهى درآمیخته بود، دریکى از حساس‌ترین دوران‌هاى حیات اسلام و تشیع، جانانه به دفاع از حریم معنویت اسلامى و حکمت و معرفت الهى برخاسته و مفاهیم زیباى اجتماعى اسلام را از آیات کلام الهى استخراج کرده و به عرضه کامل و جامع اسلام پرداخته بود. او مدافعى استوار از ارزش‌هاى فرهنگ اسلام در برابر بساط نیرنگ مکاتبى بود که با بهره‏گیرى از انواع شیوه‏ها و ترفندها بر این فرهنگ الهى تاختن آورده و به تدریج رابطه دل‌ها و مغزها را در بخش‌هایى از جامعه از چشمه‏سار زلال آن گسسته بودند. او که در سفره متاع ارزنده حوزه علمیه قم، در شمار درخشنده‏ترین گوهرها بود و به آن مدرسه اسلامى پربرکت، ارزش مى‏بخشید، تنها به آن حوزه محدود نشده بود و به‌تدریج در همه حوزه‏هاى علمى و در همه محافل اسلامى و در سطح وسیع جامعه حضور خود را مجسم‏تر و برجسته‏تر مى‏ساخت، معارفى که از زبان و قلم او بر صفحه دل‌ها و کاغذها نقش بسته بود از صدها و هزارها زبان و با صدها و هزارها بیان در همه‏جا منتشر مى‏گشت و به همه‏کس علم و معرفت مى‏آموخت. ...».[16]

د) تکلیف درس هشتم

با مراجعه به سه متن «معنویت تشیع»، «ولایت و زعامت» و «روابط اجتماعی در اسلام» اندیشه سیاسی علامه طباطبایی؟ق؟ در عصر غیبت را صورت‌بندی کنید. واضح است که تبیین این اندیشه در گرو بیان نسبت آن با مبانی توحیدی و ولایی است.
 

[1]- التوبة، 118.

[2]- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏17، ص315.

[3]- همان.

[4]- به نظر می‌رسد که از میان معانی چهارگانه این معنا، دقیق‌تر و معنای صحیح مدنظر امام؟س؟ بوده باشد. خواننده عزیز در صورت نیاز می‌تواند به مقاله «واکاوی معنای رجل مطلوب در حدیث عنوان بصری» نوشته علی حسن‌نیا و محسن خاتمی چاپ شده در نشریه مطالعات فهم حدیث (1396، دوره: 4، شماره: 1) مراجعه نماید.

[5]- الأمالی (للطوسی)، ص479و480: ... «ای سفیان! تو مردی هستی که مورد توجه [خلیفه]ای؛ و من مردی هستم که زبان‌ها رو به او شتاب دارند ...».

[6]- بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد{صلوات الله علیه}، ج‏1، ص20.

[7]- بحارالانوار، ج‏2،‌‌ص193.

[8]- بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد{صلوات الله علیه}، ج‏1،‌‌ص29.

[9]- الکافی ، ج‏1، ص198.

[10]- تفصیل این مطلب نیازمند بحث ولایی بسیار دقیقی است. اما اشاره به این حقیقت مفید است که معاصرت امام جعفرصادق؟س؟ با عصر تدوین آرای اسلامی، اتفاقی نیست. بلکه این معاصرت، خود یکی از اقتضائات ظهور ارضی مقام نوری ذات اقدس امام جعفرصادق؟س؟ است. چنان‌که قیام سیدالشهدا؟س؟ نیز تابع اتفاقات عصر حیات ارضی ایشان نیست، بلکه تمام آن وقایع و کل آن موقعیت سیاسی و تاریخی، مقتضیات ظهور ارضی مقام نوری ولایت حضرت امام حسین؟س؟ است. همین قاعده درباره شرایط تاریخی و سیاسی و فرهنگی عصر حیات هر کدام از حضرات اهل‌بیت ؟سهم؟ صادق است.

البته اینکه از میان موقعیت‌های سیاسی و فرهنگی تاریخ حیات اهل‌بیت؟سهم؟، موقعیت تاریخی حیات امام جعفرصادق؟س؟ مورد بحث قرار گرفته _غیر از اقتضای شرح حدیث عنوان بصری_ به این دلیل است که به نظر می‌رسد عصر ما، لااقل از حیث مباحث معرفتی و نحوه توسعه آن‌ها، بیشترین شباهت را با دوره حیات امام صادق؟س؟ دارد.

[11]- سخنرانی در دیدار با کارگزاران نظام، 19 آبان 1366 مصادف با 17 ربیع الاول 1408.

[12]- متأسفانه در سال‌های اخیر، در برخی مجامع فرهنگی و شبه‌علمی، خاطراتی نقل‌شده از سوی برخی افراد که با انقلاب اسلامی زاویه دارند و نزدیکی چندانی نیز به مرحوم علامه طباطبایی؟ق؟ نداشته‌اند، مبنای قضاوت درباره دیدگاه مرحوم علامه؟ق؟ پیرامون انقلاب اسلامی قرار گرفته است. طبعا نقل این‌گونه خاطرات زمینه‌ساز بروز شبهاتی مبنی بر عدم همراهی ایشان با نهضت امام خمینی؟ق؟ می‌شود. جهت دفع این شبهات کافی است به خاطرات معتبر افراد نزدیک و بسیار نزدیک به مرحوم علامه؟ق؟ رجوع کرد. مجموع این خاطرات، گویای نزدیکی کم‌نظیر یا بلکه بی‌نظیر امام خمینی و علامه طباطبایی ؟قهما؟ از حیث شخصیتی، سیاسی، فکری و معرفتی است. در این زمینه مراجعه به کتاب «چراغ روشنی‌بخش: جستاری بر مشی سیاسی علامه طباطبایی{رحمة الله علیه}» منتشر شده از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی توصیه می‌شود.

درهرحال، راه اصولی و استوار دستیابی به موضع صحیح در باب نسبت مکتب علامه طباطبایی؟ق؟ با نهضت امام خمینی؟ق؟ و انقلاب اسلامی، نه بررسی خاطرات و حل و فصل شبهات، بلکه بررسی متون ایشان و تحلیل آراء و اندیشه‌های این دو بزرگوار است.

[13]- واقعه سیاهکل _یعنی یورش مسلحانه سازمان چریک‌های فدایی خلق به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل برای آزادسازی یکی از نیروها_ در تاریخ 19 بهمن 1349 روی داد. طی مدت کوتاهی، با واکنش شدید رژیم شاه، منجر به دستگیری و اعدام تعدادی از چریک‌های فدایی و حتی تعطیلی دانشگاه تهران شد. این واقعه آثار فرهنگی و سیاسی زیادی داشت و در تقویت دشمنی فضای عمومی جامعه و به‌ویژه نسل جوان با رژیم شاه مؤثر بود. درعین‌حال امام؟ق؟ در تمام طول مدت واقعه و حتی اعدام آن چند جوان چریک، هیچ واکنشی نشان ندادند. اولین واکنش امام؟ق؟ همین مطلبی است که ایشان در نامه به سیدصادق طباطبایی قید کرده‌اند.

[14]- صحیفه نور، ج2، ص 346و347؛ (نامه به آقای سیدصادق طباطبایی به تاریخ 28اردی‌بهشت 1350).

[15]- استفاده از تعبیر «چپ» در این متن، با اغماض همراه است. رواج این تعبیر و تعمیم آن به محیط سیاسی و اجتماعی ایران، متاثر از دوقطبی چپ_راست در دوران جنگ سرد و فضای بین‌الملل هم‌زمان با مبارزات علیه رژیم ستم‌شاهی است. شاید تعبیر متناسب‌تر، «عرفی‌گرایی» در برقرار کردن نسبت با دین باشد؛ یعنی دین را از منظر زمانه و طبع و مطلوب دوران فهمیدن و آن را بر این مبنا تفسیر و تأویل کردن. یک مصداق مهم این نوع رویکرد، «عرفی‌گرایی» در نسبت با مقوله «ولایت» است که آن را به نوعی رهبری اجتماعی یا موقعیت سیاسی فرومی‌کاهد.

[16]- یادنامه علامه طباطبایى، مقدمه، صص16-13.

فهرست مطالب