الف) اهداف درس نهم

مطالب این درس، در ادامه مطالب بخش آخر درس هشتم طرح می‌شود. در انتهای درس هشتم، تقریری از سیاست توحیدی ارائه شد و در ضمن آن خوانشی توحیدی از انقلاب اسلامی به دست آمد.

در این درس تلاش می‌شود به صورت عینی‌تر و عملی‌تر، الزامات فعالیت‌های توحیدی تشکیلاتی در متن اجتماع و اینکه سایر فعالیت‌ها اعم از سیاسی و اقتصادی و غیره فرع این فعالیت‌اند، تبیین گردد.

ب) فرازهای مورد بحث از متن روایت در درس نهم

«فَقَالَ لِی یَوْماً: إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی».

ج) سرفصل مطالب و سیر بیان مطالب در درس نهم

1.اشاره به معیت اشتغالات اجتماعی و ذکری_عبادی در بیان امام صادق؟س؟

امام؟س؟ در این فراز، رجل مطلوب بودن (نماد اشتغالات اجتماعی) و اشتغال به اوراد و اذکار داشتن (نماد اشتغالات عبادی فردی) را توأمان بیان می‌فرمایند. این بیان و این برنامه، ثابت می‌کند که میان مؤثرترین و پردامنه‌ترین فعالیت‌های سیاسی‌اجتماعی و مفصل‌ترین و عمیق‌ترین اعمال عبادی، تنافر ذاتی نیست. بلکه برعکس، از کلام امام؟س؟ می‌توان استفاده کرد که نوعی تلائم و تعامل میان این دو برقرار است. این آموزه را می‌توان در سیره حضرات معصومین؟سهم؟ و همچنین در شئون مختلف زندگی علمای ربانی مشاهده کرد.

  • اهمیت این مطلب وقتی نمایان‌تر است که به دوگانه‌هایی چون اسلام انقلابی و اسلام سیاسی در مقابل اسلام عبادی توجه شود. دوگانه‌هایی که آثار عمیقی در فعالیت‌های اجتماعی و دینی و تربیتی گذاشته و از این منظر می‌توان فهمید که همگی ساختگی و موهوم‌اند.

یکی از روشن‌ترین شواهد این حقیقت در عصر حاضر، سیره امام خمینی؟ق؟ است. رهبری یکی از بزرگ‌ترین مبارزات انقلابی در چند قرن اخیر که برخلاف بسیاری از نمونه‌های مشابه، با پیروزی همراه بود؛ و نیز رهبری سیاسی یک دولت و حکومت جدید تحت شدیدترین فشارهای قدرت‌های زمان، هرگز منافی برنامه‌های مفصل عبادی و عزلت‌ها و مراقبات توحیدی ایشان نبود. بررسی ویژگی‌های زندگی سلوکی امام؟ق؟ از عزلت‌ها و مراقبات بسیار شدید در دوران جوانی گرفته تا التزام به قرائت دائمی قرآن تا آخرین ساعات عمر مبارک، در این زمینه کاملاً گویاست. برنامه عبادی و عزلت ایشان به‌نحوی بود که حتی در دوران رهبری، آن هم در سال‌های جنگ، ایشان در اوقات خاص، به‌ویژه ماه مبارک رمضان، از اشتغالات سیاسی و اجتماعی و حتی جلسات با مسئولین جمهوری اسلامی می‌کاستند و بلکه تمام جلسات را تعطیل می‌کردند.[1]

  • در مکتب سلوکی بزرگان شیعه، نه‌تنها مرحوم امام و مرحوم علامه؟قهما؟، بلکه در میان همه پرچم‌داران مطالب سلوکی، مسئله عزلت، مسئله پرداختن به خود و در واقع، مسئله معرفت نفس، محوری است. این امر به حسب ظاهر ناسازگاری‌هایی با فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی دارد؛ از این رو، تبیین اینکه این دو امر چگونه با هم قابل جمع‌اند موضوعیت دارد.
  • تبیین این مطلب با این مقدمه آغاز می‌شود که اگر درباره تک‌تک افراد، هدف نهایی از ایمان و عمل صالح، استقرار کامل توحید در نفس ایشان و جایگزین شدن جلوات توحید به جای نفسانیات است، درباره اجتماع نیز غایت مطلوب قائم به افراد نبودن ارزش‌های توحیدی و به اصطلاح نهادینه شدن آن‌ها در کلیت جامعه است.

به بیان دیگر، همان‌طور که درباره نفوس انسانی، غایت سیر توحیدی، فانی شدن نفس در حقیقت توحید و رسیدن نفس به مقامی است که یکسره جلوه توحید است، درباره جامعه انسانی نیز، غایت سیر توحیدی، نهادینه شدن ارزش‌های توحیدی در کلیت و تمامیت جامعه و طبعاً قائم نبودن آن‌ها به افراد و اجزاست.

  • بدین‌ترتیب در این منظر مکتب معرفتی اسلام، تمامی اعمال انسان، اعم از فردی و اجتماعی، روح واحد توحیدی دارند. تمام شئون حیات عبد را عبودیت درگاه مولا پر می‌کند و از این جهت تفاوتی میان شئون فردی و شئون اجتماعی زندگی او نیست.

2.تبیین ضرورت تشکیلات توحیدی بر اساس نصوص دینی

بحث از ضرورت و تبیین تشکیلات توحیدی در قرآن کریم و سپس در روایات اهل‌بیت؟سهم؟ بحث بسیار گسترده و پردامنه‌ای است که از قضا به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته است. همچنین نگاه عمیق و افق بلندی که در اشارات و مطالب مرحوم امام خمینی و مرحوم علامه طباطبایی؟قهما؟ و برخی شاگردان ایشان درباره مسئله تشکیلات توحیدی قابل مشاهده است، در اغلب مباحث سیاسی و تشکیلاتی رایج مغفول مانده است.

در ادامه در حد وسع این متن، به دو دلیل از ادله متعدد قرآنی و روایی در تبیین ضرورت و چیستی تشکیلات توحیدی اشاره می‌شود: یکی آیات پیرامون «ملأ قوم»؛ و دیگری آیه اکمال دین و مسئله «تبدیل فرد به نوع» که نتیجه امر به وصایت و امامت ائمه هدی؟سهم؟ بوده است.

2.1. تحلیل مفهوم و جایگاه ملأ قوم در نظر قرآن کریم و نسبت آن با تشکیلات توحیدی

  • مطابق با آموزه‌های قرآنی، در تحقق ارزش‌های حاکم بر یک جامعه، «ملأ» آن جامعه نقش بسیار تعیین‌کننده دارد؛ چنان‌که روایت زیر بر همین مبناست:

« عَن أمیرِالمُؤمِنِینَ؟س؟: النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ‏ مِنْهُمْ‏ بِآبَائِهِمْ».[2]

امرای قوم، از مهم‌ترین مصادیق ملأ قوم است. ملأ یک جامعه، طبقه‌ای از جامعه است که در ذهن و قلب جامعه نفوذ دارد. قرآن کریم به این دلیل این طبقه را با عنوان «ملأ» ذکر می‌کند که این طبقه، چشم‌ها و گوش‌ها و قلب‌های مردم را پر می‌کند و به همین دلیل در ترسیم ارزش‌های جامعه قدرت و تأثیر خیلی بیشتری از سایرین دارند.

  • بر این اساس، اگر هر دیدگاه و مکتبی در پی آن است که اهداف خود را در سطح جامعه محقق کند، می‌بایست ملأ آن جامعه، یعنی افراد مستعد و نخبه آن جامعه را مخاطب خویش قرار داده و به‌واسطۀ تأثیرگذاری و تربیت آن‌ها، جامعه را در مسیر مطلوب خود قرار دهد.

نکته مهم‌تر اینکه با درک اهمیت «ملأ» در دیدگاه قرآن کریم می‌توان دریافت که یک مکتب توحیدی و الهی وقتی به اهداف خود می‌رسد که حرکت خود را نه در قالب تربیت فردفرد افراد مستعد، بلکه در قالب تشکیل یک «ملأ» و به عبارت دیگر تشکیل و سازمان‌دهی یک «تشکیلات توحیدی» به پیش براند. همان‌طور که کلمه کفر و نفاق، به‌واسطه ملأ قوم است که فضای جامعه را تحت‌تأثیر خود قرار می‌دهد، کلمه توحید و ولایت نیز به‌واسطه یک تشکیلات توحیدی است که موجب و موجد تطهیر و تربیت جامعه می‌شود.

  • با این نگاه معنای آیات الهی درباره «حزب شیطان» یا «حزب الله» و اهمیت آن و جایگاه آن‌ها نیز روشن می‌شود. لذا این دسته از آیات نیز همه مفسر و مبین ضرورت و چیستی تشکیلات توحیدی خواهند بود.

2.2. تحلیل معنای اکمال دین در آیه ابلاغ وصایت امیرالمؤمنین؟س؟: تبدیل فرد به نوع

  • مرحوم علامه طباطبایی؟ق؟ ذیل آیه اکمال دین، بحث مفصلی دارند در توضیح اینکه آنچه دین به آن اکمال شده و کفار را مأیوس کرده، چیست. آیه شریفه می‌فرماید:

<الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ>[3]

  • مرحوم علامه؟ق؟ ضمن بحث تفسیری آیه شریفه، پرسشی طرح می‌کنند: آن چیست که عامل یأس کفار از نابودی اسلام و عامل اکمال اسلام است؟ در ادامه متن المیزان، فرض‌های متعددی در پاسخ به این پرسش طرح شده و یک به یک نقد و طرد می‌شود.[4] پس از نقد آراء و فروض گوناگون، ایشان بحث خود را ارائه می‌کند. به جهت ظرافت بحث و در عین طولانی شدن نقل قول، عین کلام ایشان نقل می‌شود:

«این بود قسمتى از حرف‌هایى که بعد از مراجعه و تتبع از دیگران به دست آمده، و یا حرف‌هایى که ممکن است کسى در معناى آیه مورد بحث بزند. و به‌طورى که ملاحظه کردید، تا کنون به وجه قابل قبولى بر نخوردیم. ناگزیر باید بحث را به طریقى دیگر، که با وضع خاص این کتاب تناسب دارد دنبال کنیم. لذا از نو تفسیر آیه را شروع مى‏کنیم:

<الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ>؛ کلمه «یأس: نومیدى» در مقابل کلمه «رجاء: امید» است؛ و «دین» آن معارفى است که از ناحیه خداى تعالى نازل شده باشد؛ و دین مبین اسلام به تدریج نازل شده است؛ و جمله مورد بحث دلالت مى‏کند بر اینکه کفار قبل از نزول این آیه و روزى که این آیه مربوط به آن روز است، امید آن را داشته‏اند که بتوانند اسلام را از هر طریقى که شده از بین ببرند و همین وضع در هر زمانى مسلمانان را تهدید مى‏کرده و روز به روز دین آنان را در خطر داشته و این خطر آن‌قدر زیاد بوده که جا داشته مؤمنین از آن بر حذر باشند و از وقوع چنان خطرى بترسند.

پس اینکه فرموده: <فَلا تَخْشَوْهُمْ ...> خواسته است به مسلمانان تأمین بدهد و بفرماید: بعد از امروز دیگر از بروز آن خطر نترسید. آیات زیر از وجود آن خطر خبر مى‏داد، و مى‏فرمود:

<وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ> و نیز مى‏فرمود: <وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ، فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ>.

این را هم مى‏دانیم که کفار آرزوى سرنوشت بد براى مسلمانان در سر نمى‏پروریدند، مگر به خاطر دین آنان، و سینه‏هایشان تنگى نمى‏کرد و دل‌هایشان غش نمى‏کرد، مگر به خاطر همین که دین آنان و عزت و شرف ایشان را از بین مى‏بُرد و آزادى ایشان را در انجام آنچه هوا و هوس‌شان اقتضا مى‏کرد و نفوسشان بدان عادت داشته سلب مى‏کرد، و به شهوت‌رانی‌هاى بى‌قیدوشرط‌شان خاتمه مى‏داد.

بنابراین آنچه در نظر کفار مورد نفرت و انزجار بود دین مسلمانان بود نه خود آنان، با اهل دین، هیچ غرضى و عداوتى نداشتند، مگر از جهت دین حق آنان. آن‌ها نمى‏خواستند مسلمانان از بین بروند، و چنین مردمى در دنیا نباشند، بلکه مى‏خواستند نور خدا را خاموش سازند، و ارکان شرک را که در حال تزلزل قرار گرفته و داشت فرو مى‏ریخت تحکیم ببخشند، و مؤمنین را همان‌طور که در جمله: <لَوْ یَرُدُّونَکُمْ ... کُفَّاراً ...> گذشت به کفر قبلى خود برگردانند، هم‌چنان‌که در آیه زیر به این حقیقت تصریح نموده، مى‏فرماید: <یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ> و نیز مى‏فرماید: <فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ، وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ>.

و به همین جهت کفار هیچ همى به جز قطع این شجره طیبه و ریشه‌کن ساختن آن نداشتند. آنها تنها هدفشان این بود که از راه تفتین مؤمنین و راه دادن نفاق و تفرقه در بین جماعت آنان و گسترش شبهه و خرافات در بین آنان، و سر انجام افساد دین آنان، این بنیان رفیع را سرنگون سازند.

به این منظور، نخست این هدف را دنبال کردند که عزیمت و تصمیم‏هاى رسول خدا{صلوات الله علیه} را سست و با مال و جاه خود مقاصد آن جناب را - العیاذ باللَّه - احمقانه قلمداد کنند، همچنان‌که قرآن کریم به این معنا اشاره نموده مى‏فرماید: <وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى‏ آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْ‏ءٌ یُرادُ>، و خلاصه بروید و با مایه‏گذارى از مال و قدرت خود خدایان خود را یارى کنید.

و یا این کار را از راه مخالطه و سازش‌کارى انجام مى‏دادند، که آیه زیر بدان اشاره نموده مى‏فرماید: <وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ> و نیز مى‏فرماید: <وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً"> و نیز مى‏فرماید: <قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ>. روایات وارده در شان نزول این آیات مؤید گفتار ماست، که آیات مذکور درصدد اشاره به این مطالب‌اند.

[آخرین امید کافران براى محو دین اسلام، به مرگ پیامبر{صلوات الله علیه} بسته شده بود.]

بعد از نومیدى و نرسیدنشان به اهداف شومى که داشتند آخرین امیدى که به زوال دین و موت دعوت حقه آن بستند این بود که به زودى داعى به این دعوت و قائم به امر آن یعنى رسول خدا{صلوات الله علیه} از دنیا مى‏رود، و فرزند ذکورى هم که اهدافش را تعقیب کند ندارد.

و منشأ این امیدواریشان این بود که مى‏پنداشتند دعوت دینى هم یک قسم سلطنت و پادشاهى است، که در لباس نبوت و دعوت و رسالت عرضه شده است، پس اگر او بمیرد یا کشته شود اثرش منقطع، و یادش و نامش از دل‌ها مى‏رود، همان‌طور که وضع همه سلاطین و جباران چنین بوده است، و یک پادشاه یا امپراطور هرقدر هم که در نیرومندى و دیکتاتورى و سوار شدن بر گرده مردم به نهایت درجه مى‏رسید، به محضى که مى‏مرد یادش هم از دل‌ها مى‏رفت، و قوانین و سنت‏هایش با خود او دفن مى‏شد. جمله: <إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ> به‌طورى که از روایات شأن نزول برمى‏آید، به این حقیقت اشاره دارد.

پس همان‌طور که گفتیم این آرزو و آرزوهایى مثل آن بوده که امید شوم مذکور را در دل‌هاى کفار راه مى‏داده، و به اطفای نور دین به طمعشان مى‏انداخته، و در نظر، اوهام و خیال‌هاى خامشان زینت مى‏داده که این دعوت طاهره، چیزى به جز یک پدیدار نیست که به زودى گردش روزگار، دروغ بودنش را روشن نموده، طومارش را بر مى‏چیند، و اثرش را از صفحه روزگار محو مى‏سازد. لیکن خوشبختانه، ظهور تدریجى اسلام و غلبه آن بر هر دین و اهل دینى که به ستیز با آن پرداخت، و انتشار آوازه‏اش و اعتلای کلمه‏اش به شوکت و قوت، همه آن آرزوها را به باد داد. و در نتیجه کفار را از اینکه بتوانند عزیمت رسول خدا{صلوات الله علیه} را تباه بسازند، در پاره‏اى از اهداف حرکتش را متوقف کنند، و به مال و یا جاه تطمیعش کنند به کلى مأیوس شدند.

آرى قوت و شوکت اسلام، کفار را از همه این راه‌ها مأیوس ساخت، به جز یک راه و آن این بود که آن جناب فرزند ذکورى که جاى او را بگیرد و دعوتش را ادامه دهد ندارد، در نتیجه با مرگ او دین او نیز خواهد مرد. چون این معنا بدیهى است که کمال دین از جهت احکام و معارفش _به هر درجه‏اى که باشد_ خودش به‌خودى‌خود نمى‏تواند خود را حفظ کند.

و هیچ سنتى از سنن و ادیانى که آمده و مردم از آن پیروى کرده‏اند، به حال نضارت و صفاى‏ اولش باقى نمانده، نه به‌خودى‌خود و نه به انتشار آوازه‏اش، و نه به کثرت معتقدین به آن، همچنان‌که هیچ سنتى و دینى، از راه قهر و جبر و تهدید و با فتنه و عذاب و یا عاملى غیر این‌ها، به کلى از بین نرفته، بلکه هر دینى که از بین رفته به خاطر از بین رفتن حاملین آن دین و علماى آن کیش و کارگردانان آن بوده است.

[آیه شریفه در مورد ولایت على{علیه السلام} و در روز غدیر خم که قیام دین به حامل شخصى مبدل به قیام به حامل نوعى شد، نازل گشته است.‏]

از آنچه تا کنون گفته شد روشن گردید که تمامیت یأس کفار حتماً باید به خاطر عامل و علتى بوده باشد که عقل و اعتبار صحیح آن را تنها عامل ناامیدى کفار بداند، و آن این است که خداى سبحان براى این دین کسى را نصب کند که قائم مقام رسول خدا{صلوات الله علیه} باشد، و در حفظ دین و تدبیر امر آن و ارشاد امت متدین کار خود آن جناب را انجام دهد، به نحوى که خلئى براى آرزوى شوم کفار باقى نماند، و کفار براى همیشه از ضربه زدن به اسلام مأیوس شوند.

آرى! مادام که امر دین قائم به شخص معینى باشد، دشمنان آن مى‏توانند این آرزو را در سر بپرورانند که با از بین رفتن آن شخص، دین هم از بین برود. ولى وقتى قیام به حاملى شخصى، مبدل به قیام به حاملى نوعى شد، آن دین به حدّ کمال مى‏رسد و از حالت حدوث به حالت بقا متحول گشته، نعمت این دین تمام مى‏شود. و این بعید نیست که جمله: <حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ> (تا خدا امر خود را بیاورد) در آیه زیر اشاره به همین معنا باشد. توجه بفرمائید:

<وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ، فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ>.

و این وجه خود مؤید روایاتى است که مى‏گوید آیه شریفه مورد بحث در روز غدیر خم در مورد ولایت على{علیه السلام} نازل شد، یعنى روز هیجدهم ذى الحجه سال دهم هجرت. و بنابراین، دو فقرۀ آیه، به روشن‌ترین ارتباط مرتبط مى‏شوند و هیچ‌یک از اشکالات گذشته هم وارد و متوجه نمى‏شود.

و شما خواننده بعد از آنکه معناى کلمه: «یأس» در جمله: <الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ ...> را فهمیدى، مى‏فهمى که کلمه «الیوم» ظرفى است که متعلق به «یئس» است، و اگر در آیه شریفه ظرف جلوتر از متعلَّق آمده به منظور بزرگداشت آن روز و موقعیت آن بوده، چون گفتیم در آن روز دین خدا از حالت قیام به شخص در آمد، و قیامش به نوع مبدل گردید، و حالت حدوث و ظهورش به حالت بقا و دوام مبدل شد.»[5]

  • بنابراین آنچه عامل یأس کفار از دین و عامل کمال دین است، تبدیل نحوه قیام دین از فرد به نوع است. این مطلب دقیق، خود بیانگر یک اصل اساسی درباره تشکیلات توحیدی است:

هر تشکیلات، چه توحیدی و چه غیرتوحیدی، حول هدفی شکل گرفته که افراد و اعضای آن معتقد به آن هدف و ملتزم به حرکت و تلاش در راستای تحقق آن هدف هستند. لذا منطق هر تشکیلات این است که هدف و آرمان _به‌عنوان فلسفه و غایت تأسیس تشکیلات_ به‌جای آنکه نزد یک شخص متفکر و صاحب‌نظر باشد، تبدیل به محور شکل‌گیری یک جمع هم‌فکر و هم‌دل شود و بدین‌ترتیب با حرکت این جمع به‌سوی آن هدف و آرمان، امکان تحقق آن پدیدار شود. این همان منطق تبدیل قیام‌به‌فرد به قیام‌به‌نوع است.

شاهد این مطلب انبوه افکار و جریان‌های فکری است که در عین بلندای علمی که داشتند، به این دلیل که موفق نشدند افرادی فهمیده، باورمند و مبارز و مجاهد حول خود جمع کنند، از میان رفتند و نشانی از آن‌ها باقی نماند. در مقابل، وجه اشتراک عموم حرکت‌ها و جریان‌های مؤثر در تاریخ جوامع، چه الهی و چه غیرالهی، این بوده که مسیر خود را بر بستر یک تشکیلات منسجم پیش برده‌اند. شواهد قرآنی و روایی زیر مطلب را کاملاً روشن می‌کند:

<قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَىٰ رُکْنٍ شَدِیدٍ>[6]

  • آیه شریفه پاسخ حضرت لوط{علیه السلام} به قوم گنهکار خود است وقتی که به خانه حضرت هجوم آوردند تا متعرض میهمانان ایشان شوند. حضرت{علیه السلام} وقتی خود را در مقابله با قوم، ناتوان یافت، چنین فرمود که: «ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم یا تکیه‌گاه و پشتیبان محکمی در اختیارم بود». غالب مفسرین این بیان حضرت{علیه السلام} را به این معنا گرفته‌اند که حضرت در شکایت از قلّت یاران همراه چنین فرموده است.

همین توضیح در ضرورت تشکیلات و اثر آن در پیشبرد اهداف و آرمان‌ها کاملاً گویاست.

<قَالُوا یَا شُعَیْبُ‌ مَا نَفْقَهُ‌ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ‌ وَ إِنَّا لَنَرَاکَ‌ فِینَا ضَعِیفاً وَ لَوْ لاَ رَهْطُکَ‌ لَرَجَمْنَاکَ‌ وَ مَا أَنْتَ‌ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ>[7]

  • هر دو آیه شریفه از آیات سوره هود است. در این سوره، پس از داستان قوم لوط{علیه السلام}، داستان حضرت شعیب{علیه السلام} و قوم ایشان بیان می‌شود. برخلاف مورد قبل، طبق بیان قرآن کریم، دشمنان حضرت شعیب{علیه السلام} موفق به شکست و حذف حضرت شعیب{علیه السلام} نمی‌شوند. قدرت حضرت شعیب{علیه السلام} در مقابل قوم فاسق، گروه کوچکی بود که همراه و هم‌پیمان ایشان بودند: <وَ لَوْ لاَ رَهْطُکَ‌ لَرَجَمْنَاکَ‌>.

لذا معلوم می‌شود که تشکیلات چه‌طور عامل تقویت و پیشبرد آرمان است. از قضا چون تشکیلات ایشان کوچک‌تر از تشکیلات قوم بود، باز هم این قوم بود که بر حضرت{علیه السلام} و گروه ایشان غلبه یافت و البته نهایتا به عذاب الهی هلاک شدند: <وَ إِنَّا لَنَرَاکَ‌ فِینَا ضَعِیفاً ... وَ مَا أَنْتَ‌ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ>.

<وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ وَأَخِیهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ>[8]

  • در داستان حضرت موسی{علیه السلام} پس از آنکه ایشان درگیر نبرد با فرعون و قومش شدند، آیات قرآن کریم از انواع فشارها و عذاب‌هایی که فرعون بر قوم موسی{علیه السلام} وارد آورد، یاد می‌کند. اما این فشارهای سنگین هیچ‌کدام منجر به نابودی قوم موسی{علیه السلام} و توقف جریان حرکت ایشان نشد. دلیل این امر تشکیلات حضرت موسی{علیه السلام} بود. آیه فوق یکی از نمونه‌هایی است که تشکیلات حضرت موسی{علیه السلام} را در نبرد با فرعون بیان می‌دارد: <وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ> و خانه‌هایتان را روبروی هم قرار دهید، و نماز را برپا دارید.

«عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ؟س؟ قَالَ: مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً بَعْدَ لُوطٍ إِلَّا فِی عِزٍّ مِنْ قَوْمِهِ»[9]

  • کلام امام جعفرصادق؟س؟ کاملاً گویای ارزش و جایگاه تشکیلات در پیشبرد اهداف است. تا جایی که حق تعالی پس از حضرت لوط{علیه السلام} و برخورد قوم فاسق با ایشان، پیامبری را بدون موقعیت اجتماعی و سیاسی مستحکم _که با گروه و قبیله و تشکیلات به دست می‌آید_ مبعوث نفرمود.

«عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ؟س؟ قَال‏: ... قُلْتُ یَا سَیِّدِی أَ لَیْسَ هَذَا الْأَمْرُ لَکُمْ؟ قَالَ: نَعَمْ. قُلْتُ: فَلِمَ قَعَدْتُمْ عَنْ حَقِّکُمْ وَ دَعْوَاکُمْ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى <وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ>[10]؟ قَالَ: فَمَا بَالُ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ{علیه السلام} قَعَدَ عَنْ حَقِّهِ حَیْثُ لَمْ یَجِدْ نَاصِراً أَ وَ لَمْ تَسْمَعِ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی قِصَّةِ لُوطٍ قالَ <لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلى‏ رُکْنٍ شَدِیدٍ> وَ یَقُولُ فِی حِکَایَةٍ عَنْ نُوحٍ <فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ>[11] وَ یَقُولُ فِی قِصَّةِ مُوسَى <رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ>[12] فَإِذَا کَانَ النَّبِیُّ هَکَذَا فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ یَا جَابِرُ مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْکَعْبَةِ إِذْ یُؤْتَى وَ لَا یَأْتِی».[13]

  • چه‌بسا روشن‌ترین شاهد بر مدعای فوق، کلام امام محمدباقر؟س؟ است. ایشان دلیل عدم قیام برای احقاق حق خود را نبود یک گروه منسجم از یاران بیان می‌کنند. آن هم در حالی که به تصریح آیه‌ای که جناب جابر؟ق؟ در محضر امام؟س؟ ذکر می‌کند، قیام برای احقاق حق، بر امام؟س؟ واجب است.
  • لذا بنا بر آیه اکمال دین و تفسیر آن و نیز شواهد بعدی، روشن شد آنچه ضامن بقای دین و کلمه توحید و ولایت است، تبدیل قیام دین به فرد به قیام دین به نوع است. این اسلوب البته درباره تمام مکاتب الهی و غیرالهی صادق است و تمام آن‌ها به نیروی تشکیلات _که همان تبدیل فرد به نوع است_ پیش رفته و باقی مانده‌اند.

در تکمیل بحث، باید به نکته‌ای که مرحوم علامه؟ق؟ در ادامه بحث از آیه اکمال دین طرح می‌فرماید، توجه کرد:

  • ایشان در ادامه بحث، در شرح فراز <فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ> بیان می‌کند که این جمله، انذار و تهدید حق تعالی است؛ چراکه به تعبیر ایشان، حق تعالی هرجا سخن از نعمت کرده، از پرسش از آن نعمت نیز سخن گفته و همواره مسلمین را از خطر کفران نعمت و به جا نیاوردن شکر نعمت به سخت‌ترین خطاب‌ها برحذر داشته است. ایشان همچنین تبیین می‌کند که منظور از نعمت، قطعا مسئله ولایت است و اساسا حق تعالی درباره هیچ مسئله‌ای جز مسئله ولایت و کفران نعمت ولایت تهدید نفرموده است. یعنی تمام تهدیدهای قرآن کریم، تهدید درباره کفران نعمت درباره مسئله ولایت است.

فارغ از این مطلب بلند، نتیجه آن در بحث حاضر -یعنی بحث تشکیلات توحیدی- به شرح ذیل است:

  1. تمام نعمت، ولایت است؛
  2. نعمت دین و نعمت ولایت، با اسلوب تبدیل فرد به نوع باقی می‌ماند؛
  3. اسلوب تبدیل قیام دین به فرد به قیام دین به نوع، با ایجاد تشکیلات توحیدی محقق می‌شود؛
  4. نتیجه اینکه از این تهدید و تحذیر قرآن کریم می‌توان دریافت که حق تعالی امت اسلام را از اینکه حول امر دین و امر ولایت مجتمع نشوند و تحت یک نظام منسجم و هماهنگ در سیر به سوی توحید به عمل و جهاد نپردازند، بر حذر داشته است. برقراری تشکیلات و حکومت اسلامی و توحیدی و جهاد در حفظ و پیشرفت آن، شکر امت در قبال نعمت ولایت و بی‌تفاوتی در قبال آن، مصداق کفران نعمت ولایت است.
  • اکنون که اهمیت اساسی تشکیلات توحیدی در انتشار کلمه توحید روشن شد، لازم است توجه شود محور قائم‌به‌فرد نماندن یک جریان توحیدی و تشکیل تشکیلات توحیدی، شاگردپروری است. شاگردپروری به معنای تکثیر ارزش‌ها در افراد دیگر از طریق پرورش آن‌هاست. به‌عنوان مثال اثر معنوی آن کسانی که تلاش کرده‌اند شاگرد تربیت کنند، نظیر مرحوم آقا سیداحمد کربلایی، مرحوم مولی حسین‌قلی همدانی، مرحوم آقا سیدعلی قاضی و غیرهم؟قهم؟ به وضوح قابل رویت است. همچنین ابتر ماندن یا به دست فراموشی سپرده شدن تلاش‌ها و زحمات شخصیت‌های بسیار ارزشمندی که در این امر توفیقی نداشته‌اند نیز قابل اشاره است.

3.ولایت و عبودیت؛ روح تشکل حزب‌الله

تأکید بر اهمیت اساسی تشکیلات توحیدی و نقش و جایگاه آن در تحقق و ظهور کلمه توحید و ولایت، نباید خود تشکیلات را تبدیل به حجاب کرده و توجه را از مقام ولایت منصرف کند.

  • روح و فلسفه و مبدأ و مقصد و غایت تشکیلات توحیدی، مسئله ولایت است. حتی پیشرفت تشکیلات توحیدی به اندازه‌ای است که روح جمعی حاکم بر تشکیلات، متوجه و متصل به مقام ولایت باشد. همچنین بستر و موضوع فعالیت تشکیلات توحیدی نیز، حرکت به‌سوی معرفت مقام ولایت و خدمت در جهت ظهور مقام ولایت است. در یک کلام، گرچه قیام دین الهی و انتشار کلمه توحید و ولایت، منوط به تشکیلات توحیدی است، اما تشکیلات به‌خودی‌خود و بدون قوام به مسئله ولایت، هیچ ارزشی ندارد و خیلی زود متلاشی می‌شود.
  • قرآن کریم درباره اجتماعات غیرتوحیدی، اشاره می‌فرماید که اجتماع دشمنان ولایت، اجتماع حقیقی نیست؛ چراکه بدون توحید و ولایت، حقیقتی برای اجتماع حقیقی انسان‌ها باقی نمی‌ماند:

<وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا ذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ>[14]

  • آیه شریفه تصریح می‌کند که حبل الله _یعنی ولایت_ است که موجب الفت میان انسان‌هاست به‌واسطه تمسک به آن است که برادری میان انسان‌ها پدید می‌آید؛ چنان‌که بدون آن میان انسان‌ها دشمنی برقرار است و اجتماع انسان‌ها در پرتگاه هلاکت قرار می‌گیرد.

<لَا یُقَاتِلُونَکُمْ جَمِیعًا إِلَّا فِی قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتّىٰ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَعْقِلُونَ>[15]

  • آنچه قرآن کریم بدان اشاره دارد این است که کافرین و منافقین به دلیل اینکه حول توحید و ولایت مجتمع نشده‌اند، اجتماع حقیقی ندارند و به همین دلیل قلوبشان محکم نیست و برخلاف مؤمنین، دچار ترس و فشار شدید هستند؛ چنان‌که آیه شریفه تصریح می‌دارد که جمع آنان در ظاهر جمع است، حال آنکه قلب‌هایشان پراکنده و متشتّت است؛ چراکه ملتفت حقیقت ولایت و توحید نیستند.
  • این مطلب را در همان تفسیر آیه اکمال دین _که طی سرفصل قبل ذکر شد_ نیز می‌توان به‌وضوح دید: مطابق بحث مذکور از المیزان، آنچه مراد از استمرار دین در جامعه است، ایمان قلبی و حقایق باطنی است و سایر شئون و ظواهر دین اعم از شریعت، سیاست و حکومت، فرهنگ و اقتصاد و ...، فرع بر آن است. این حقیقت باطنی و عظمت و شوکت معنوی اسلام، پیوندی اساسی با امر ولایت دارد.

توضیح آنکه بر اساس مفاد بحث المیزان، هیچ شأنی از شئون جامعه اسلامی از سوی کفار تهدید نمی‌شود و آنچه باید از آن ترسید و نسبت به آن حساس بود، امر ولایت است. انذار و تهدید پروردگار نیز در باب همین امر است؛ <فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ>.

  • تهدید پروردگار بدین معناست که گناهان امت زمینه محرومیت جامعه از نعمت ولایت را فراهم می‌آورد. لذا امر به خشیت از پروردگار، در واقع امر به تزکیه و تهذیب امت در مسیر و در بستر ولایت است.

بنابراین همه فعالیت‌های اجتماعی صالحان و مومنان، حول امر ولایت است تا ارزش‌های توحید از حالت شخصی به حالت نوعی مبدل شود. در این میان، اساسی‌ترین فعالیت‌ها، تهذیب و تزکیه است؛ چراکه تهذیب و تزکیه است که موجب می‌شود جامعه استعداد برخورداری از امر ولایت را دارا باشد.

  • درباره محوریت تهذیب و تزکیه در میان تمام فعالیت‌های اجتماع مؤمنین، به این نکته نیز باید توجه کرد که اگر غایت نهایی همه فعالیت‌های اجتماعی مومن، استقرار تام ارزش‌ها و احکام توحیدی در عالم است، هرچه رابطه فعالیت‌های اجتماعی با این غایات و احکام مستقیم‌تر باشد، از اصالت بیش‌تری برخوردار خواهند بود. در میان همه فعالیت‌های اجتماعی، رابطه تهذیب و تزکیه با غایات توحیدی و ولایی، کاملا مستقیم و روشن است و به همین دلیل اصیل‌ترین و مهم‌ترین فعالیت‌های اجتماعی میان مؤمنین خواهد بود.
  • در مقابل، یک تهدید و آفت بسیار خطرناک برای تشکیلات، تبدیل شدن انانیت فردی به تعصبات و انانیت جمعی است. در نصوص دینی، یکی از مصادیق انانیت جمعی «عصبیت عرب» است:

«سِتَّةٌ یَدْخُلُونَ‏ النَّارَ قَبْلَ الْحِسَاب ... وَ الْعَرَبُ بِالْعَصَبِیَّة».‏[16]

عصبیت در میان اعراب جاهلی چنین بود که قبایل در مقابل هم صفآرایی میکردند و کاری به حق یا باطل بودن طرف مقابل نداشتند و به هر قیمتی، ولو که موضع قبیله باطل باشد، از قبیله خود دفاع می‌کردند. این معنا را در زمان ما می‌توان به گروه‌گرایی و انانیت تشکیلاتی تعبیر کرد.[17]

  • اصل اساسی درباره حزب الله این است که حزب الله -یعنی هرگونه تشکیلات توحیدی- باید یکی از بهترین راه‌های مبارزه با انانیت و کسب فضایلی نظیر سعه صدر باشد. در مقابل، بروز نشانه‌های خلاف این معنا، در حقیقت بروز نشانه‌های انحراف از خط حزب الله است.

نتیجه اینکه محور اجتماع مؤمنین و تشکیلات توحیدی، تهذیب و تزکیه در بستر و در مسیر ولایت و اقامه معارف و احکام توحید است. در این میان، یکی از بزرگ‌ترین خطرات این است که خود تشکیلات، تبدیل به حجاب شود و انانیت فردی از خلال تشکیلات، تبدیل به انانیت جمعی شود.

تشکیلات توحیدی و حزب الله یکی از بهترین راه‌های مبارزه با انانیت است. نشانه اینکه آیا در این مسیر موفق بوده است یا نه، ظهور خصالی چون سعه صدر است. همین تشکیلات، ممکن است موجب تقویت انانیت و بستر ظهور انانیت جمعی شود. نشانه آن هم ظهور خصالی چون خلق تند و حسد و امثال آن است.

4.اشاره به برخی برکات اجتماع و ارتباط مومنین در تعالیم قرآن و اهل‌بیت؟سهم؟

آنچه گذشت، مبنا اجتماع مؤمنین سالک و کیفیت اجتماع ایشان را تبیین می‌کند. اما این اجتماع حائز ثمرات و برکاتی است که در تعالیم وحیانی و ولایی بیان شده است. تبیین برکات اجتماع مؤمنین، اهمیت آن را در طی طریق عبودیت آشکار می‌کند. البته ضرورت و جهت تشکیلات توحیدی و اجتماع مؤمنین بر اساس مبانی مذکور قابل فهم است و مسئله آثار و برکات نباید با مبانی اشتباه گرفته یا جای آن را بگیرد. تذکر نکته از این جهت لازم است که در فضای دینی و اجتماعی امروز، معمولا این دو امر -یعنی آثار و مبانی- با یکدیگر اشتباه گرفته شده و همین منجر به بروز شبهات و حتی افراط و تفریط در محیط‌های گوناگون اجتماعی  می‌شود.

در اینجا از میان مجموعه آثار و برکاتی که در قرآن و روایات درباره اجتماع مؤمنین بیان شده، به دو مورد اشاره می‌شود:

4.1. اثر هم‌نشینی مومنان در سلوک الی الله

  • از لسان روایات کاملاً برمی‌آید که حضرات اهل‌بیت؟س؟ برای ارتباط منظم مؤمنین و به‌ویژه خواص از ایشان، موضوعیت قائل‌اند. روایات زیر شاهد این معناست:

«عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ؟س؟ قَالَ: مَا اجْتَمَعَ ثَلَاثَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَصَاعِداً إِلَّا حَضَرَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ مِثْلُهُمْ فَإِنْ دَعَوْا بِخَیْرٍ أَمَّنُوا وَ إِنِ اسْتَعَاذُوا مِنْ شَرٍّ دَعَوُا اللَّهَ لِیَصْرِفَهُ عَنْهُمْ وَ إِنْ سَأَلُوا حَاجَةً تَشَفَّعُوا إِلَى اللَّهِ وَ سَأَلُوهُ قَضَاءَهَا ...».[18]

«عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ الثَّانِی؟س؟ قَالَ لِی: أَ تَخْلُونَ وَ تُحَدِّثُونَ وَ تَقُولُونَ مَا شِئْتُمْ؟ فَقُلْتُ إِی وَ اللَّهِ لَنَخْلُو وَ نَتَحَدَّثُ وَ نَقُولُ مَا شِئْنَا فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّی مَعَکُمْ فِی بَعْضِ تِلْکَ الْمَوَاطِنِ أَمَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّ رِیحَکُمْ وَ أَرْوَاحَکُمْ وَ إِنَّکُمْ عَلَى دِینِ اللَّهِ وَ دِینِ مَلَائِکَتِهِ فَأَعِینُونَا بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ».[19]

«عَنْ خَیْثَمَةَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ؟س؟ لِأُوَدِّعَهُ وَ أَنَا أُرِیدُ الشُّخُوصَ فَقَالَ: أَبْلِغْ مَوَالِیَنَا السَّلَامَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الْعَظِیمِ وَ أَوْصِهِمْ أَنْ یَعُودَ غَنِیُّهُمْ عَلَى فَقِیرِهِمْ وَ قَوِیُّهُمْ عَلَى ضَعِیفِهِمْ وَ أَنْ یَشْهَدَ حَیُّهُمْ جَنَازَةَ مَیِّتِهِمْ وَ أَنْ یَتَلَاقَوْا فِی بُیُوتِهِمْ فَإِنَّ فِی لِقَاءِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً حَیَاةً لِأَمْرِنَا ثُمَّ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیَا أَمْرَنَا یَا خَیْثَمَةُ إِنَّا لَا نُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ إِنَّ وَلَایَتَنَا لَا تُدْرَکُ إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ رَجُلٌ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ خَالَفَ إِلَى غَیْرِهِ».[20]

«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهُِ؟س؟ قَالَ: لَا یَزَالُ إِبْلِیسُ فَرِحاً مَا اهْتَجَرَ الْمُسْلِمَانِ فَإِذَا الْتَقَیَا اصْطَکَّتْ رُکْبَتَاهُ وَ تَخَلَّعَتْ أَوْصَالُهُ وَ نَادَى یَا وَیْلَهُ مَا لَقِیَ مِنَ الثُّبُورِ».[21]

«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ؟س؟ أَنَّهُ قَالَ: مَا مِنْ مُؤْمِنَیْنِ اهْتَجَرَا فَوْقَ ثَلَاثٍ إِلَّا وَ بَرِئْتُ مِنْهُمَا فِی الثَّالِثَةِ فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا حَالُ الظَّالِمِ فَمَا بَالُ الْمَظْلُومِ؟ فَقَالَ؟س؟: مَا بَالُ الْمَظْلُومِ لَا یَصِیرُ إِلَى الظَّالِمِ فَیَقُولُ أَنَا الظَّالِمُ حَتَّى یَصْطَلِحَا».[22]

«عَنْ شُعَیْبٍ الْعَقَرْقُوفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ؟س؟ یَقُولُ لِأَصْحَابِهِ وَ أَنَا حَاضِرٌ: اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا إِخْوَاناً بَرَرَةً مُتَحَابِّینَ فِی اللَّهِ مُتَوَاصِلِینَ مُتَرَاحِمِینَ تَزَاوَرُوا وَ تَلَاقَوْا وَ تَذَاکَرُوا أَمْرَنَا وَ أَحْیُوهُ».[23]

  • روایات فوق نه‌تنها نورانیت و برکت و رحمت اجتماع مؤمنین و تشکیلات توحیدی را بیان می‌دارد، بلکه همچنین لوازم آن را نیز بیان داشته است: صرف اجتماع مؤمنین برای اهل‌بیت؟سهم؟ موضوعیت دارد و صرف این اجتماع، احیای امر اهل‌بیت؟سهم؟ است. اما این اجتماع به شرط رعایت تقوا و جهاد و عمل بر محور و مدار ولایت، سلامت و اتصال خود را حفظ می‌کند. همچنین اصل اساسی در این اجتماع، رابطه محبت‌آمیز و رسیدگی به یکدیگر است.

نکته جالب توجه اینکه اهل‌بیت؟سهم؟ صرفا اجتماع مؤمنین را تأیید نفرمودند، بلکه طبق برخی روایات، من‌جمله سه روایت اخیر و مخصوصا آخرین‌شان، امام صادق؟س؟ اصحاب را امر به اجتماع فرمودند و اصول این اجتماع را نیز بیان فرمودند.

در سیره شاگردان مکتب امام صادق؟س؟ نیز همین مطلب را می‌توان به‌وضوح مشاهده کرد:

«... ایشان بسیار به این موضوع اهمیت می‌داد. من خاطرم می‌آید تقریباً سال‌های آخر عمر استاد بود و بنده هم مشاغل تهرانم زیاد شده بود و جلسات نیز دیگر استفاده علمی چندانی برایم نداشت و هر چه بود از استاد گرفته بودیم؛ لذا چندبار در جلسات شرکت نکردم. خب جلسه بعد از نماز صبح تشکیل می‌شد و من باید قبل از اذان صبح از تهران حرکت می‌کردم و مشکل بود. ایشان مرا بازخواست کردند و گفتند: چرا جلسات نمی‌آیید؟ من توضیح دادم. غرضم به این است: ایشان روی این تکیه کرد گفت اصلاً جلسه موضوعیتش جمع شدن عده‌ای از مؤمنین دورهم است که با نَفَس مؤمنین و نَفَس استاد روحیه بگیرند، خواه  استفاده علمی بشود خواه نشود.

همچنین استاد در وصیت‌نامه خود دو مرتبه روی این موضوع تاکید فرموده‌اند که مبادا و مبادا بعد از من ارتباط شما [شاگردان] با یکدیگر قطع بشود».[24]

4.2. وحشت دشمنان توحید از ارتباطات تنگاتنگ و تشکیلاتی مومنان

  • روشن است که دشمنان طریق توحید از ارتباط تنگاتنگ و تشکیلاتی مؤمنین هراسناک و متنفرند. این مطلب عقلا ثابت است. اما در استدلال بر آن می‌توان باز هم به بیان المیزان ذیل آیه شریفه اکمال دین -که پیش از این آمد- استناد کرد. در آنجا مطابق یک تحلیل عقلایی، تصریح شد که کافرین با خود مؤمنین و مسلمین دشمنی ندارند، بلکه با دین و دین‌داری آنان دشمن‌اند. از این جهت اگر بقای این دین به اجتماع و تشکیلات مؤمنین است، در نتیجه کافرین با تشکیلات مؤمنین بیش از آنکه با فرد فرد مؤمنین دشمنی کنند، دشمن‌اند.

گرچه مطلب روشن است، اما اشاره به برخی آیات قرآن کریم، بر استحکام مطلب می‌افزاید:

<قَالُوا یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاکَ فِینَا ضَعِیفًا وَلَوْلَا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ وَمَا أَنْتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ>[25]

  • همین آیه شریفه پیش از این مورد استفاده قرار گرفت. اما در اینجا این مطلب از آیه شریفه استفاده شده که دشمن از اینکه ببیند عده‌ای از مؤمنین با یکدیگر یک ارتباط تنگاتنگی مثل بنیان مرصوص دارند، وحشت می‌کند، حتی اگر عده کمی باشند. دلیل این ترس این است که مؤمنین در اجتماع تشکیلاتی، مستحکم می‌شوند و دشواری جنگ با ایشان به شکل تصاعدی، مضاعف می‌شود.

<وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ وَأَخِیهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ>[26]

  • این آیه شریفه نیز پیش از این در بحث مشابه مورد استناد قرار گرفت. مطابق بیان آیه شریفه، علت توانمندی و مقاومت قوم حضرت موسی{علیه السلام} در مقابل فشارهای شدید فرعونیان، همین تشکیلات بوده است. توان مادی قوم حضرت موسی{علیه السلام} حتی قابل قیاس با امکانات و قدرت مادی فرعون نبوده، اما در عین این اختلاف چشمگیر، تشکیلات توحیدی حضرت موسی{علیه السلام} امکان غلبه بر تمام آن قدرت عظیم مادی را فراهم آورد.
  • در همین باره مراجعه به نمونه‌‌های تجربه‌شده در تاریخ جمهوری اسلامی، به این جهت که مطلب به شکل کاملا عینی و ملموس روشن می‌شود، بسیار مفید است:

«اول انقلاب که بنی صدر رئیس جمهور بود، خب خیلی‌ها انقلابی بودند و خیلی‌ها هم شخصیت‌های برجسته انقلابی بودند، ولی او در میان همه این شخصیت‌ها به شدت نسبت به مرحوم شهید بهشتی نفرت داشت. حتی اسم ایشان می‌آمد ناخواسته چهره‌اش در هم می‌رفت و در مقالاتش هم دائما با شهید بهشتی در می‌افتاد. بعدتر یک عده اهل فن تحلیل کرده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که قوی‌تر از شهید بهشتی به لحاظ نفوذ و قدرت سیاسی خیلی‌ها هستند؛ چه‌بسا ائمه جمعه در شهرستان‌ها یا ... . ولی از آنجایی که شهید بهشتی حزبی بود و تشکیلات داشت و تفکر تشکیلاتی داشت، دشمن می‌دانست که این خطرناک است. بقیه را چون دانه‌ دانه هستند می‌تواند بیرون کند، اما این را نمی‌تواند بیرون کند، چون یک نفر نیست و گروهی با هم هستند، ولو که ضعیف باشند- آن زمان، حزب آن‌قدر قدرت نداشت، ولی به لحاظ تشکیلاتی قوی بود.»[27]

5.جمع‌بندی: روح در تشکیلات توحیدی

جامعه ایمانی در هر موقعیت و مقیاسی، از خانواده گرفته تا امت، حول حقایق توحید محقق شده و سامان می‌یابد. عالی‌ترین جلوه حقایق توحیدی، ولایت است و از این نظر، نهادینه شدن توحید در جامعه ایمانی -که کمال آن محسوب می‌شود- به معنای نهادینه شدن ولایت در آن است.

واضح است که منظور از ولایت در این بحث، صورت‌های ظاهری و حکومتی آن نیست؛ چراکه این موارد، همگی شئون گوناگون حقیقت ولایت‌اند و نه خود حقیقت ولایت. آیات قرآن کریم و روایات مربوطه، در اشاره به حقیقت ولایت و کیفیت حضور و ظهور آن، از لفظ «روح» استفاده کرده‌اند.

  • روح همان حقیقتی است که تمام حیات و کمالات و تعالی شیء به آن است و بدون حضور آن، فقط لاشه‌ای بی‌نام و بی‌ارزش و بیهوده باقی می‌ماند. به همین جهت است که قرآن کریم در اشاره به مقام ولایت، لفظ روح را به کار بسته است.

بنابراین می‌توان از نهادینه شدن ولایت در جامعه ایمانی، به مثابه برخوردار شدن آن از «روح» سخن گفت؛ چنان‌که پیش از دمیدن روح، تمام ارکان جامعه و همه فعالیت‌های اجتماعی، موجود بی‌ارزش و بیهوده‌ای بیش نیست.

بر این مبنا می‌توان از حقیقتی به نام روح جمعی نام برد که در واقع، جلوه حقیقت و مقام نوری ولایت در جمع و اجتماع است. از این نقطه‌نظر، یک نتیجه بسیار اساسی به دست می‌آید:

  • از آنجاکه روح و مقام نوری ولایت، حقایقی نوری و ملکوتی‌اند و فوق حجاب زمان و مکان، جامعه ایمانی -یعنی جامعه‌ای که روح ولایت در آن دمیده شده- جامعه‌ای محدود به ازمنه و اعصار و محصور در حدود جغرافیایی و نژادی و غیره نیست. بلکه موحدان و سالکان در همه ادوار تاریخ و در همه نقاط عالم، امتی واحد را تشکیل می‌دهند.

[تأمل در آیات 48 تا 92 سوره مبارکه انبیا، به‌ویژه با این توجه که به آیه <إِنَّ هَٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ> ختم می‌شوند، به‌خوبی این مطلب را نشان می‌دهد.]

د) تکلیف درس نهم

ایده «روح جمعی» از جمله ایده‌هایی است که در فضای فکری به وجود آمده پس از انقلاب اسلامی توجه زیادی را به خود معطوف داشته و بحث‌های مختلفی حول آن شکل گرفته است. در این‌باره اختلاف نظری میان مرحوم شهید مطهری و مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی وجود دارد. در این‌باره تحقیق نمایید و مواضع این دو اندیشمند را از منظر مبانی توحیدی و ولایی و آنچه در این درس در مقام جمع‌بندی در باب روح جمعی ذکر گردید ارزیابی نمایید. (یک منبع برای آگاه شدن از دیدگاه دو اندیشمند مذکور مقاله تبیین و بررسی اصالت جامعه از دیدگاه شهید مطهری{رحمة الله علیه} و استاد مصباح یزدی{رحمة الله علیه} نوشته مهدی حسین زاده یزدی منتشر شده در شماره چهارم مجله نظریه‌های اجتماعی متفکران مسلمان در سال 1392 است).
 

[1]- طبعاً این امر، چیزی نیست که محدود به حیات نورانی امام خمینی؟ق؟ باشد. اما اشاره صریح به زندگی سلوکی ایشان از این جهت ضروری بود که ساختگی بودن دوگانه اسلام انقلابی و اسلام عبادی و در پی آن القای منافرت فعالیت‌های اجتماعی با اشتغالات عبادی که از سوی برخی با استناد ناقص به زندگی امام؟ق؟ و تمایز قائل شدن میان مکتب ایشان و مکتب سایر علمای ربانی از جمله علامه طباطبایی؟ق؟ پی گرفته می‌شود، هرچه بیشتر عیان شود.

[2]- تحف العقول، ص208.

[3]- المائدة، 3.

[4]- به‌لحاظ پرهیز از تطویل کلام، امکان نقل تمام مطلب المیزان نیست. اما تسلط بر مطلب، احتمالا نیازمند مراجعه مستقیم به متن اصلی است. لذا توصیه می‌شود تفسیر آیه شریفه در المیزان حتما مطالعه شود.

[5]- ترجمه تفسیر المیزان، ج‏5، صص285-281.

[6]- هود، 80.

[7]- هود، 91.

[8]- یونس، 87.

[9]- تفسیر القمی، ج‏1، ص335.

[10]- الحجّ، 78.

[11]- القمر، 10.

[12]- المائدة، 25.

[13]- بحارالانوار، ج‏36، ص357و358.

[14]- آل‌عمران، 103.

[15]- الحشر، 14.

[16]. جامع الاخبار، ص140.

[17]- در راستای تبیین این مطلب می‌توان به تجاربی که در محیط انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به دست آمده، اشاره کرد. برای مثال، مرحوم شهید بهشتی؟رض؟ به‌عنوان دبیرکل حزب جمهوری‌اسلامی، بر این مسئله حساسیت فراوانی داشته‌اند. به دستور ایشان در ورودی ساختمان حزب، تابلوی بزرگی نصب شده بود که این عبارت بر آن نوشته شده بوده است: «حزب معبد است». در واقع ایشان یادآوری می‌کرده است که اعضای حزب برای آموختن راه و رسم سلوک و عبودیت به حزب می‌آیند، نه تحزب و گروه‌گرایی.

[18]- الکافی، ج‏2، ص187: «اجتماعی از سه نفر از مومنان یا بیشتر شکل نگرفته مگر اینکه فرشتگانی همانندشان حضور می یابند؛ پس اگر آن جمع دعای خیری کنند، آمین می گویند و اگر آنان، از شرّی به خدا پناه برند، از خدا می‌خواهند که آن را از ایشان دور کند و اگر حاجتی بخواهند، نزد خدا شفاعت می کنند و قضای حاجتشان را از حضرتش مسئلت می‌کنند ...».

[19]- مصادقة الإخوان، ص32؛ (باب اجتماع الإخوان فی محادثتهم).

[20]- مصادقة الإخوان، ص34 (باب اجتماع الإخوان فی محادثتهم): «خیثمه گفت: نزد ابى‌عبداللَّه؟س؟ رفتم در سفرى که در پیش داشتم با او وداع کنم، فرمود: از دوستان هر که را دیدى سلام برسان. و ایشان را به تقوای خداوند توصیه کن، و توانگران‌شان از نیازمندان‏شان و نیرومندشان از ناتوانشان عیادت کنند و زنده‌شان بر جنازه مرده‏شان حضور یابد و در خانه‏هاى خویش از هم دیدار کنند، زیرا در ملاقات ایشان احیای امر ماست. باز فرمود: خدا رحمت بفرماید بنده‏اى که امر ما را زنده می‌دارد. اى خیثمه! به دوستان ما برسان که ما آنان را ذره‌ای از خداوند بى‏نیاز نمی‌کنیم، مگر آنکه عمل بیاورند و ولایت ما جز به تقوا درک نمی‌شود. در روز قیامت حسرت‌مندترین مردم کسى است که عدالت را ستوده، سپس به غیر آن روی کرده است.»

[21]- الکافی ، ج‏2، ص346؛ «تا زمانى که دو مسلمان با یکدیگر قهر باشند، ابلیس خوشحال است و هرگاه با هم دیدار (آشتى) کنند، زانوهایش به هم خورد و بندهایش از هم بگسلد و فریاد زند: اى واى بر من! هلاک شدم.»

[22]- الخصال، ج‏1، ص183؛ «امام محمدباقر؟س؟ فرمود: هیچ دو مؤمنى بیش از سه روز با یکدیگر قهر نکردند، مگر اینکه در روز سوم من از آن دو بیزار شدم! عرض شد: یابن رسول‌اللّه! این حال آن یکی است که ظالم و مقصّر است، اما چرا شخص مظلوم چنین است؟ فرمود: چرا آن مظلوم پیش مقصّر نمى‌رود و نمی‌گوید: مقصّر منم، تا آشتى کنند؟».

[23]- مصادقة الإخوان، ص34؛ (باب اجتماع الإخوان فی محادثتهم).

[24]- نقل قول استاد محمدتقی فیاض‌بخش درباره استاد آیت‌الله سعادت‌پرور؟ق؟.

[25]- هود، 91.

[26]- یونس، 87.

[27]- خاطره‌ای از مرحوم شهید بهشتی به نقل از استاد محمدتقی فیاض‌بخش.

فهرست مطالب