الف) اهداف درس ششم

اهداف درس ششم در بند (الف) درس پنجم بیان شده است و اساسا این درس در ادامه درس قبل است. اما اهداف درس پنجم، در این درس، با بیانی استدلالی‌تر و سازنده و ایجابی دنبال می‌شود. گرچه حجم این درس به‌خودی‌خود زیاد است، اما برای فهم درست مطلب، مراجعه به درس قبلی نیز لازم است.

ب) فرازهای مورد بحث از متن روایت در درس ششم

«وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا البَهائِی -قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ- ما هذا لَفْظُهُ: قالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍ: نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیخِ اَحْمَدَ الفَراهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوانِ البَصْرِی».

ج) سرفصل مطالب و سیر بیان مطالب در درس ششم

1.ذکر مطالب درس پنجم در مقدمه این درس

  • بیان خلاصه‌ای از مطالب درس گذشته به جهت یادآوری و تمهید مقدمه مطالب این درس.

2.واکاوی شرایط نشر احادیث توحیدی و ولایی

البته این بحث، از اولین مطالب درس قبل بود. اما طرح و بحث مجدد آن، موجب تثبیت نتایج آن است. چکیده مطلب اینکه:

احادیث اهل‌بیت؟سهم؟ و به‌خصوص احادیث ولایی و توحیدی، در طول تاریح حیات شیعه، شدیداً مورد هجمه عمال حکومت جور و عوامل محیطی و سیاسی قرار گرفته است. اثر وضعی این وضعیت دشوار، ضعف اسناد این روایات است؛ چراکه اساسا تا قرن‌ها امکان نقل و ثبت این احادیث وجود نداشته است. آن چیزی که به دست جامعه اسلامی امروز رسیده، نتیجه قرن‌ها مجاهدت و تحمل مشقات فراوان و انتقال معارف به‌شکل فرد به فرد و سینه به سینه بوده است. امروز از پس تاریخ این مجاهدت هزارساله، شرط انصاف و ادای دین به علما و مجاهدین سلف این نیست که احادیث بلند توحیدی و ولایی، به دلیل ضعف اسناد، کنار گذاشته شوند. نتیجه این مشی، چیزی نیست جز محرومیت جامعه امروز و نسل‌های آتی از معارف الهی.

اما توضیح و تفصیل مطلب به شرح ذیل است:

  • در این زمینه اولین و شاید مهم‌ترین نکته‌ای که باید به آن توجه کرد، ارتباط عمیق میان معارف ولایی، توحیدی و حکومتی با یکدیگر است. معارف توحیدی و ولایی، به‌گونه‌ای با یکدیگر ارتباط دارند که نمی‌توان یکی را گفت و دیگری را نگفت. بیان حقیقت و باطن توحید، سر از ولایت در می‌آورد و طرح ولایت به معنای حقیقی و بلندش، دلالت بر حق حکومت دارد. در همین نقطه که حساسیت و اهمیت مسئله آشکار می‌شود؛ چراکه هیچ حکومتی _مگر حکومتی که بر پایه تعالیم ولایی و توحیدی اهل‌بیت؟سهم؟ بنا شده باشد_ تحمل این‌گونه احادیث را نمی‌تواند داشته باشد. عمده حکومت‌ها، از صدر اسلام تا عصر حاضر[1]، به طبع خود و جهت حفظ حکومت خود _که مهم‌ترین وظیفه هر حاکمی است_ به هر نحو که برایشان ممکن بوده، مانع از نشر کلمات توحیدی و ولایی اهل‌بیت؟سهم؟ شده‌اند.

با این بیان معلوم می‌شود، درهم‌تنیدگی و ظرافت معارف توحیدی و ولایی که خود اقتضای طرح همه‌جانبه معارف و طبعا طرح مسئله حق حکومت را دارد، موقعیت اهل‌بیت؟سهم؟ را در انتقال معارف دچار پیچیدگی‌ها و محدودیت‌های مضاعف کرده است.

  • کلام امام صادق؟س؟ انسجام و یگانگی همه ابواب و معارف دینی با محوریت ولایت را به‌صراحت بیان داشته است:

«عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ؟س؟ قَالَ: نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِیدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّیَامُ وَ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِی‏ءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِیرِ وَ تَعَهُّد الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ‏ کُلِ‏ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کُلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ الْکَذِبُ وَ الْبُخْلُ وَ النَّمِیمَةُ وَ الْقَطِیعَةُ وَ أَکْلُ الرِّبَا وَ أَکْلُ مَالِ الْیَتِیمِ بِغَیْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی الْحُدُودِ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ وَ رُکُوبُ الْفَوَاحِشِ‏ <ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ> وَ الزِّنَا وَ السَّرِقَةُ وَ کُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِکَ مِنَ الْقَبِیحِ فَکَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَیْرِنَا».[2]

  • همچنین در کلام امام محمدباقر؟س؟ نسبت منظومه معارف توحیدی و ولایی با مسئله حق حکومت به‌صراحت بیان شده است. اهمیت و محوریت مسئله حکومت در میان مسائل و ابواب معارف و احکام دینی نیز در این روایت کاملاً آشکار است:

«عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ؟س؟ قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَ‏ کُلَ‏ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ أَطَاعَتْ إِمَاماً جَائِراً لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ أَطَاعَتْ إِمَاماً هَادِیاً مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً».[3]

  • اعمال محدودیت‌ها و فشارهای شدید حکام جور بر ائمه هدی؟سهم؟ که در تمام موارد منجر به شهادت ایشان شد[4] و همگی در واکنش به منطق خاص توحیدی و ولایی ایشان و نتایج آن درباره مسئله حکومت بود، اثر شوم خود را در عالم اسلام گذاشت و مانع از مباحث عمیق توحیدی و ولایی شد.

در اثر فشارهای حکومت، اساسا زمینه فرهنگی و اجتماعی طرح مباحث بلند توحیدی از جامعه گرفته شد؛ معارفی که در عین بلندا و ظرافت و عمق، سازنده بنیان دین اسلام است. توضیح بیشتر آنکه:

  1. بیانات اهل‌بیت؟س؟ پیرامون عوالم امری و نظام تدبیر الهی از مرتبه عرش تا عالم خلق و جایگاه خلیفةالله و بقیةالله در این نظام، در عین اینکه بیانگر اساس معارف دینی و نگاه دین به انسان و عالم است، تقریبا به طور کامل به حاشیه رفت و صرفاً در گفتگوهای بسیار خصوصی و محرمانه مطرح شد.
  2. همچنین منظر ایشان؟سهم؟ درباره مقامات ولایی حضرات اولیای الهی و به‌طور خاص احکام حکومتی، به دلیل آنکه حکومت در اختیار ولات جور قرار گرفت، زمینه‌ای برای طرح پیدا نکرد؛ چراکه بعد از امام حسن مجتبی؟س؟ و خروج حکومت از دست اهل‌بیت؟سهم؟ مسئله حکومت توحیدی و ولایی، جز درباره موارد معدود و افراد محدود، اصلاً مورد ابتلای جامعه اسلامی نبود تا کسی سوال کند و پاسخ بشنود. در نتیجه تعداد روایات صادره این‌چنینی خیلی کم است. به بیان دیگر، از دست رفتن حکومت پس از رحلت رسول‌الله{صلوات الله علیه} و به طور کامل پس از امام مجتبی؟س؟ محدودیتی اساسی برای بیان معارف توحیدی و ولایی رقم زد.
  3. نتیجه این وضعیت این است که عمده روایات فقهی وارده در زمینه مسئله ولایت، مربوط به مسائل فردی است و محدوده بسیار ناچیزی از ولایت امام را شامل می‌شود؛ ابواب و مسائلی چون ولایت بر صغار و مجانین و اموال بلاوارث و اموری از این قبیل که همگی در سطح مسائل فردی است. یعنی در حالی‌که به نصّ قرآن کریم و روایات قطعی‌الصدور، مسئله ولایت زیربنای تمام معارف و احکام اسلام است، اما روایات بسیار اندکی در زمینه فقه حکومت بر مردم و جلوه ولایت امام در سطح کلان امت، وارد شده است.
  4. این مسیر در قرون بعدی تا جایی پیش رفت که حتی علمای اسلام، به دلیل مبتلا نبودن به قوانین حکومت دینی، اعتنای چندانی به شأن این‌گونه روایات _با همه کمی و قلّت آن_ نداشتند و در نتیجه تقیدی در حفظ آن‌ها و سلسله اسنادشان وجود نداشت. دلیل قلّت روایات این باب در موسوعه‌های روایی شیعه همین امر است، نه اینکه حضرات ائمه هدی؟سهم؟ نظری به این مسئله نداشته و در این‌باره مطلبی نفرمودند.

شاهد این مدّعا همین که قرآن کریم تقریبا در تمام مواردی که نهضت‌های الهی انبیا؟سهم؟ را بیان می‌دارد، بلافاصله مبارزه با ولات جور و برانداختن ریشه فساد یعنی حکومت طاغوت و تشکیل حکومت ولایی را جزو اهداف اصلی انبیا؟سهم؟ معرفی می‌کند. روایات بسیاری در موسوعه‌های روایی شیعه هست که امام؟س؟ در پاسخ به سؤال مخاطب درباره آیات قرآن کریم، مطالبی فرموده‌اند. لذا معلوم است که اگر روایات در باب حکومت ولایی _با همه اهمیت و محوریتش_ محدود است، به دلیل سؤال نپرسیدن مخاطب و غفلت امت از این مهم بوده است.

<وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ>[5]

<وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمینَ‏>[6]

<وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصیرٌ>[7]

<وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ>[8]

  • علامه طباطبایی؟ق؟ در مقاله‌ای با عنوان ولایت و زعامت که در سال 1341 و پس از رحلت آیت‌الله بروجردی؟رح؟ منتشر شد، تفسیری از این آیه ارائه می‌دهند که در راستای تبیین مطلب مدنظر بسیار مفید است. اما مجال اندک این متن، ظرفیت طرح و بررسی مقاله ایشان را ندارد.
  • در عین تمام این محدویت‌ها، در مجامع روایی، فراوان است روایاتی که حاوی مضامین بلند توحیدی و ولایی است. اینکه این روایات علی‌رغم انبوه موانع، به دست نسل امروز رسیده، خود بهترین شاهد بر اهتمام حضرات ائمه هدی ؟سهم؟ بر انتقال معارف توحید و ولایت است.

اما این دسته از روایات، غالبا دچار دو مسئله اساسی است:

  1. درک معارف عمیقی که توحید را با اخلاق و ولایت پیوند می‌دهد، طبعا نیازمند مقدمات روحی و تسلط بالای علمی و عملی است. به دلیل غلبه حکومت جور و پیامدهای آن، چنین آمادگی در میان مسلمین و حتی مخاطبین ائمه هدی؟سهم؟ به‌سختی یافت می‌شد.
  2. در میان مخاطبین ائمه هدی؟سهم؟، کسانی بودند که حداقل آمادگی درک صوری و نظری کلمات ایشان را داشتند، اما به دلیل اینکه در سیر عملی پیش نرفته بودند، صاحب سرّ اهل‌بیت؟سهم؟ نبودند. به همین دلیل، امکان طرح آن معارف با این دسته نیز نبوده است.
  3. نتیجه اینکه در میان مخاطبین اهل‌بیت؟سهم؟، شخصیت‌های انگشت‌شمار و البته جلیل‌القدری پیدا شدند که استعداد درک کلمات ایشان و شایستگی حمل معارف توحیدی و ولایی را داشتند.

در عین اینکه معارف اهل‌بیت؟سهم؟ به‌واسطه تربیت چنین شخصیت‌هایی حفظ شد _و هرچه که از معارف توحیدی و ولایی به دست نسل حاضر رسیده به‌واسطه همین بزرگان بوده است_ اما قلّت این بزرگ‌مردان و شدّت فتنه‌های دوران، نهایتاً مانع نشر و گسترش معارف در اجتماع مسلمین بوده است.

  • سه روایت ذیل، شواهدی روشن است بر این مطلب که معارف بلند اهل‌بیت؟سهم؟ گرچه برای اصحاب سرّ ایشان بیان می‌شده است، اما امکان نشر آن‌ها وجود نداشته است. از این روایات به دست می‌آید که بی‌ظرفیتی اجتماع مسلمین که نتیجه مستقیم حکومت حکام جور و البته ضعف و بدعهدی رعیت بوده، متأسفانه منجر شده که جامعه امروز از بخش بزرگی از اسرار و معارف اهل‌بیت؟سهم؟ بی‌نصیب باشد!

«عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ، قَالَ حَدَّثَنِی أَبُوجَعْفَرٍ؟س؟ سَبْعِینَ أَلْفَ حَدِیثاً لَمْ أُحَدِّثْ بِهَا أَحَداً قَطُّ وَ لَا أُحَدِّثُ بِهَا أَحَداً أَبَداً. قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لِأَبِی‌جَعْفَرٍ؟س؟ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّکَ حَمَّلْتَنِی وِقْراً عَظِیماً بِمَا حَدَّثْتَنِی بِهِ مِنْ سِرِّکُمُ الَّذِی لَا أُحَدِّثُ بِهِ أَحَداً وَ رُبَّمَا جَاشَ فِی صَدْرِی حَتَّى یَأْخُذَنِی مِنْهُ شِبْهُ الْجُنُونِ قَالَ ؟س؟: یَا جَابِرُ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاخْرُجْ إِلَى الْجَبَّانِ فَاحْفِرْ حَفِیرَةً وَ دَلِّ رَأْسَکَ فِیهَا ثُمَّ قُلْ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ بِکَذَا وَ کَذَا».[9]

«قال کمیلُ بنُ زیادٍ سألتُ أمیرَالمُؤمِنینَ عَلِیّاً؟س؟ مَا الحَقیقَةُ؟ فَقَال: مَا لَک وَ الحَقَیقَة؟ قُلتُ: أ وَ لَستُ صَاحِبَ سِرّک؟ قَالَ: بَلى وَ لکِن یَتَرَشَّحُ عَلَیک مَا یَطفحُ مِنّی. قُلتُ: أوَ مِثلک یَخیبُ سَائِلَا؟ فَقَالَ: ...».[10]

«عَنْ کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ قَالَ أَخَذَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ{علیه السلام} بِیَدِی وَ أَخْرَجَنِی إِلَى نَاحِیَةِ الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ وَ قَالَ‏: یَا کُمَیْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا، احْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ: النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ‏ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ ... هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَوْمَأَ إِلَى صَدْرِهِ بِیَدِهِ لَمْ أُصِبْ لَهُ حَمَلَةً. ... کَذَلِکَ یَمُوتُ العِلمُ بِمَوتِ حَامِلِیهِ أَلَّلهُمَّ بَلَى لَا تَخلُو الأَرضُ مِن قَائِمٍ للهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِرًا مَشهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغمُوراً لِئَلَّا تَبطلُ حُجَجُ اللهِ وَ بَیِّنَاتُهِ وَ کَم ذَا وَ أینَ أُولَئِکَ ...».‏[11]

  • علاوه بر همه این‌ها، به دلیل ظرافت خاص این معارف، تهدید دیگری که در مسیر نشر این معارف بود، مسئله غلو و جریان‌های غالی بود. این معارف ظرافت بسیار بالایی دارد و کوچک‌ترین اشتباهی در فهم یا بیان آن‌ها منجر به معضلات بزرگ اعتقادی و اجتماعی و سیاسی می‌شود، چنان‌که جریان غلو محصول همین خطاها بود و اتفاقاً حضرات ائمه هدی؟سهم؟ حساسیت ویژه‌ای در این باره داشتند.

مشکلی که ظهور و گسترش جریان غلو در مسیر نشر معارف بلند توحیدی و ولایی، به‌ویژه از آغاز عصر غیبت، ایجاد کرد این بود که با توجه به هشدار و نهی شدید حضرات ائمه؟سهم؟ از غلو غالیان، نقل هرکدام از روایات بلند توحیدی و ولایی، خودبه‌خود متهم به غلو بود. لذا رواتی که چنین روایاتی نقل می‌کردند، در مجامع رجالی و حدیثی، به دلیل احتمال انتساب به جریان غلو، از عداد روات ثقه خارج می‌شدند و نه‌تنها آن روایات بلند کنار گذاشته می‌شدند، بلکه به سایر روایات منقول از این روات نیز توجه نمی‌شد.

[شاهدی که می‌توان بر این مدعا آورد، ذکر منابع روایی از محدثین و شخصیت‌های عالم و متقی است که به دلیل نقل روایات توحیدی و ولایی، در مجامع حدیثی اعتباری ندارند و توجهی به آن‌ها نمی‌شود:

  1. «عوالی اللئالئ»، اثر ابن ابی‌جمهور احسائی؟رح؟؛ ایشان از علمای بزرگ و مورد اعتماد شخصیت‌هایی مثل محدّث نوری و سید نعمت‌الله جزایری؟رهما؟ است. اما به او نسبت غلو داده شده و این اثر ارزشمند او مورد بی‌توجهی مجامع علمی و حدیثی است.
  2. «الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة»، اثر شیخ حرّ عاملی؟رح؟؛ ایشان از بزرگان و نامداران علم حدیث و مورد قبول تمام محدّثین و رجالیین است. چنان‌که وسائل‌الشیعه ایشان مورد مراجعه و استناد تمام علمای دینی و حتی فقها -که بیشترین سخت‌گیری را درباره وثوق راویان و صحت سلسله سند اعمال می‌کنند- است. اما الجواهر السنیة ایشان، به دلیل اینکه حاوی روایات توحیدی و ولایی است، مورد توجه جامعه علمی و حدیثی قرار نگرفته است.
  3. «کلمات مکنونه» از ملامحسن فیض‌کاشانی؟ق؟؛ ایشان یکی از بزرگ‌ترین علمای تاریخ اسلام و مورد قبول همه اصناف علماست. بسیاری از آثار ایشان من‌جمله «المحجةالبیضاء» مورد توجه عموم اهل علم و متدینین است. اما کلمات مکنونه ایشان دقیقا به دلیل نقل روایات خاص توحیدی و ولایی، از دایره اعتبار خارج شده است. برخی مصححین، کلمات مکنونه را به دلیل نقل این روایات، به دوران جوانی و _به تعبیر خودشان_ ناپختگی مرحوم فیض؟ق؟ نسبت داده‌اند و با چنین استدلالی، این اثر ارزشمند را به حاشیه رانده‌اند.]
  4. نتیجه این وضعیت همین بوده که تعداد روایات ولایی و توحیدی و یا تفاسیر این‌چنینی از قرآن کریم به اقل قلیل برسد و بسیاری از آن‌ها دفن و یا پراکنده شده و از بین برود.

3.حکم عقل و انصاف در مواجهه با روایات توحیدی و ولایی ضعیف‌السند

با درک شرایط دوران حیات اهل‌بیت؟سهم؟ سؤالی به نظر می‌رسد و آن اینکه درباره روایات ضعیف‌السند اما داری مضامین بلند توحیدی و ولایی، آیا عقل و انصاف چنین حکم می‌کند که به صرف ضعف سند، کنار گذاشته شوند؟

  • نتیجه چنین برخوردی با روایاتی مثل حدیث نورانیت؛ حدیث حقیقت؛ حدیث عنوان بصری؛ حدیث معراج؛ و غیرهم، محرومیت از منظومه معارف منطوی در آن‌هاست. معارفی که به‌صراحت هم بیان نشدند و هرکسی را امکان درک آن‌ها نیست. زبان عمده این روایات، طرزی موجز و لحنی رمزگونه و پرظرافت دارد و این نحوه بیان، خود گویای بلندای محتوای آن‌هاست.

در مقابل این نحوه مواجهه، می‌توان راهبرد دیگری اتخاذ کرد و آن اینکه ضعف سند این دسته از روایات را با استظهار آن‌ها به آیات قرآن کریم و سایر روایات معتبر و به‌خصوص قرائن لبی _که اعتباری به‌مراتب بیشتر از قرائن لفظی و نقلی دارند_ جبران کرد. حتی اگر با استناد به دلایل محکم نقلی و قرائن عقلی نیز، اعتبار و صحت این گونه روایات ثابت نشد، نباید آن‌ها را مردود اعلام کرد، بلکه باید بدون اینکه مورد استناد قرار بگیرند، حفظ شوند تا بلکه به دست اهلش رسیده و تفسیر صحیح و معتبری از آن‌ها ارائه دهد.

  • تأمل در روایت زیر، مدعای فوق را تأیید می‌کند:

«قَالَ رسوُل‌اللهِ{صلوات الله علیه}: نَصَرَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ‏ مِنْهُ».‏[12]

4.ملاکهای ناظر به مضمون روایات در فهم صحت و سقم روایات

موضوع اصلی درس چهار و پنج، اصلاح نگاه به کلام امام؟س؟ و دستیابی به منطق صحیح مواجهه با کلام امام است؛ لذا مسئله جبران ضعف سند حدیث عنوان بصری، گرچه در متن درس نیز مورد اشاره قرار گرفت، اما موضوعی حاشیه‌ای و ثانوی محسوب می‌شود.

درعین‌حال، با توجه به اینکه در نهایت، بدون جبران ضعف سند حدیث شریف، امکان استفاده از آن وجود ندارد، بحث مختصری در همین باب ارائه می‌شود.

لازم به ذکر است تفصیل این مطلب و تبیین فنی و دقیق آن در کتاب «سنجش منطق حدیث» مورد توجه قرار گرفته است و علاقه‌مندان به بحث تفصیلی می‌بایست به کتاب مذکور مراجعه کنند.

بحثی که در ادامه می‌آید مطابق کتاب اصولی مهم مرحوم شیخ طوسی؟ق؟ یعنی «العدة فی اصول الفقه» تنظیم شده است:

  • شیخ طوسی؟ق؟ در «العدة فی اصول الفقه»[13] در توضیح قرائن صحت خبر واحد، و نیز ملاک ترجیح اخبار نسبت به هم و حکم اخبار مرسله، چهار ملاک مضمونی را مطرح می‌کنند که بعد از ایشان نیز مورد توجه محدثین قرار گرفته است.

اصل طرح این ملاک‌ها حاکی از توجه علما و محدثین به مضمون روایات است و نشان می‌دهد نه ضعف سندی حدیث، به‌معنای کنار رفتن حدیث است؛ نه اثبات صحت سندی حدیث، تنها راه اثبات مضمون و متن حدیث.

  • اصلی‌ترین ملاک، موافقت مضمون حدیث با اصول حقه اسلام و نزدیکی آن به افق دید و بینش امام است. همین منش و روش علما نشان می‌دهد که راه درست مواجهه با کلام و امر امام، نزدیک شدن به افق بیان امام و توجه به باطن کلمات ایشان است.

مسئله ضعف سند حدیث عنوان بصری و اثبات وثاقت و صحت آن نیز می‌تواند به همین نحو _یعنی موافقت مضمون حدیث با اصول حقه_ پاسخ داده شود. از این منظر آنچه در تمام طول این دوره گفته می‌شود قرینه‌ای برای اثبات وثاقت و صحت حدیث عنوان بصری محسوب می‌گردد.

5.جایگاه حدیث عنوان بصری در آثار محدثین

در کنار طریق جبران ضعف سند حدیث شریف، طرح این بحث از این جهت ضروری است که معلوم شود این دیدگاه، دیدگاهی ذوقی یا محدود به سلیقه خاصی در میان علما نیست، بلکه اصل عملی مورد قبول بسیاری از علمای شیعه بوده است.

مرور فهرست منابعی که از قرن ششم به بعد حدیث عنوان بصری را نقل کرده‌اند، این ادعا را به‌روشنی ثابت می‌کند:

  • حدیث عنوان بصری از حدود قرن ششم در منابع حدیثی شیعه به چشم می‌خورد. اولین کتابی که این حدیث را نقل نموده، «مشکاةالأنوار» مرحوم طَبرِسی؟رح؟[14] است که در قرون ششم و هفتم هجری قمری نگاشته شده است.
  • بعد از «مشکاةالانوار» در قرن دهم هجری در کتاب «مُنْیةُ المُرید فی أدَبِ المُفیدِ وَ المُسْتَفید» نقلی از این حدیث آمده است. منیة المرید، کتاب مهم و مشهوری است. شهیدثانی؟ق؟ این کتاب را به عنوان متن مقدماتی برای تمام طلاب نگاشته است. جدای از وثاقت و شأن نگارنده اثر، موقعیت مقدماتی این کتاب ایجاب می‌کند که تنها روایاتی در آن ضبط شود که حکم به وثاقتشان شده است. البته شهید در این اثر متن کامل روایت را نیاورده، بلکه جمله‌ای از آن نقل کرده است.
  • بعد از این در قرن دوازدهم هجری قمری محدث جلیل‌القدر شیخ حر عاملی؟ق؟ در کتاب شهیر خود «وسائل الشیعه» این حدیث را نقل کرده است. ایشان در صدر روایت چنین می‌نویسد: «وجدتُ بخطِ الشَّهید محمد بن مکی قدس سره حدیثاً طویلاً عن عنوانِ البصریِ ...». یعنی شیخ آن را از روی دستخط شهید اول؟ق؟ نقل کرده است.
  • در همین قرن علامه محمدباقر مجلسی؟ق؟ نیز این حدیث را در بحارالانوار به‌طور کامل نقل کرده و درعین‌حال، مطلبی هم در جرح و تعدیل آن نفرموده است. نقل ایشان نیز از طریق شیخ بهائی؟ق؟ به همان نسخه شهید می‌رسد.
  • بعد از آن نیز علامه بَحرانی اصفهانی؟رح؟ باز به نقل از مشکاةالانوار طبرسی این حدیث را در کتاب عوالم العلوم خود آورده است که او نیز متعلق به قرن دوازدهم است.
  • دو قرن بعد در کتاب شریف «مُستَدرَکُ الوَسائل و مُستَنبَطُ المَسائل» از محدث نوری؟رح؟ در قرن چهاردهم هجری، این حدیث یکجا به نقل از کشکول شیخ بهایی آمده است. این نشان می‌دهد شیخ بهایی نیز از این حدیث استفاده کرده است. در دو موضع دیگر هم به نقل از مشکاةالانوار طبرسی ذکر شده است.
  • آخرین کتاب حدیثی که حدیث عنوان بصری در آن نقل شده، مجموعه الحیاة اثر محمدرضا حکیمی؟رح؟ است. ایشان نیز حدیث را در دو موضع، به‌صورت تقطیع‌شده ذکر کرده‌ است.

6.نتیجه‌گیری

طی درس ششم روشن شد که روایات توحیدی و ولایی اهل‌بیت؟سهم؟ که حامل مهم‌ترین و مبنایی‌ترین معارف اسلام بوده‌اند، آماج شدیدترین حملات و فشارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بوده است. بخش قابل توجهی از این روایات به دلایل متعدد، یا به‌طور کلی از دست رفته‌اند، یا دچار ضعف سند شده‌اند. به همین دلیل نیز مورد بی‌توجهی جامعه علمی و دینی قرار گرفته‌اند.

منطق صحیح مواجهه با این روایات، تأمل و هم‌افقی با آن‌هاست. لذا لازم است که برای بهره‌مندی از معارف منطوی در آن‌ها و جلوگیری از محرومیت جامعه دینی از آن معارف، به جای تأکید بر صرف سند، محتوای این روایات را با ارجاع و انطباق به اصول حقه اسلام و آیات قرآن کریم و روایات معتبر، تفسیر کرده و صحت و سقم این روایات را از این راه به دست آورد.

آنچه در ادامه متن شرح حدیث عنوان بصری می‌آید، مبتنی بر همین دیدگاه است.

د) تکلیف درس ششم

با مراجعه به کتاب «العدة فی اصول الفقه» تألیف شیخ طوسی؛ جلد اول، باب دوم فصل پنجم، تقریری از بحث ایشان در باب قرائنی که بر صحت اخبار واحد دلالت دارند ارائه نمایید. (لازم است مدرس محترم در پایان درس توضیحی درباره چیستی خبر واحد در مباحث اصولی ارائه نماید)

 
 

[1]- عمومیت این بیان از این جهت است که موارد بسیار معدودی در طول تاریخ اسلام یافت می‌شود که حکومتی بر پایه تعالیم توحیدی و ولایی اسلام بنا شده باشد. در میان این موارد معدود، حکومت کوتاه امام امیرالمؤمنین علی؟س؟، گرچه با حکومت موعود اسلام متفاوت است، اما سرآمد و الگوی تمام آن‌هاست.

درعین‌حال، یکی از بزرگ‌ترین نعمات، بلکه اعظم نعمات الهی بر مسلمین عصر حاضر این است که امروز در مرزهای ایران حکومتی برپاست که مبنا و مقصد خود را همین تعالیم قرار داده و به فضل الهی پس از گذشت بیش از چهار دهه همچنان برقرار و پیش‌رونده است. شاهد روشن این مدعا همین است که امروز، برخلاف بخش اعظم تاریخ اسلام، به‌سادگی می‌توان از معارف بلند توحیدی سخن گفت و فضای جامعه نه‌تنها صاحبان این‌گونه مطالب را طرد نمی‌کند، بلکه جامعه و خود حکومت اشتیاق روزافزون خود را برای تبیین و توسعه این معارف ابراز می‌کند.

[2]- الکافی ، ج‏8، ص242.

[3]- المحاسن، ج‏1، ص94.

[4]- توصیه می‌شود جهت فهم میزان فشار غاصبان حکومت بر ائمه هدی؟سهم؟به منابع معتبر تاریخ حیات اهل‌بیت؟سهم؟ مراجعه شود. مطالعه هرکدام از آن‌ها گویای مصائب عظیم ایشان از جور دستگاه حکومتی است. برای مثال، علامه مجلسی؟ق؟ در جلاءالعیون، ذیل ذکر مقامات هر یک از حضرات اهل‌بیت؟سهم؟ فصلی در بیان مظالمی که بر ایشان رفته، آورده است.

[5]- الحجّ، 40.

[6]- البقرة،193.

[7]- الأنفال، 39.

[8]- آل‌عمران، 144.

[9]- الإختصاص، ص66؛ «جابر جعفى؟ق؟ گفت: حضرت ابوجعفر محمدباقر؟س؟ به من هفتاد هزار حدیث آموخت که هرگز برای کسی نقل نکردم و برای احدی نقل نخواهم کرد. جابر گفت: به محضر امام؟س؟ عرض کردم: فدایت شوم! به سبب آنچه از سرّ خود به من فرمودی که با احدی بازگو نمی‌کنم، بار سنگینى بر من نهاده‌اى؛ گاهى [سرّ شما] چنان در سینه‌ام به جوش مى‌آید که حالت شبیه جنون مرا فرامی‌گیرد. امام؟س؟ فرمود: هر وقت چنین شد، برو به طرف گورستان و گودالى بکن و سرت را درون آن گودال قرار بده، سپس بگو محمد بن على؟س؟ برایم چنین و چنان گفت».

[10]- کشکول بهایى، ج‏3، ص95.

[11]- نهج البلاغة، صص497-495 (حکمت 147 [یا 143])؛ الغارات، ج‏1، ص89: «کمیل بن زیاد گفت: امیرالمؤمنین؟س؟ دستم را گرفت و به صحرا برد، چون به آنجا رسید آهى طولانی و [یا:] اندوهناک کشید و فرمود: ای کمیل! راستى که این دل‌ها ظرف‌هایند و بهترشان آن‌که نگه‌دارنده‌تر باشد، هر چه به تو می‌گویم حفظ‍‌ کن. مردم سه دسته‌اند: عالم ربانى؛ و متعلم راه نجات؛ و اوباش پیروان هر بانگ که به هر بادى بروند، در پرتو نور علم نیستند و تکیه به رکن محکمى ندارند. ... ها! راستى که در اینجا علم انبوهى است -اشاره به سینه خود فرمود- که دریافت‌کننده‌اى براى آن به دست نمی‌آورم ... این‌چنین علم با مرگ حاملانش بمیرد. بار خدایا! آرى زمین از وجود کسی که به حجتی از جانب خدا برای او قیام می‌کند، تهى نمی‌نماند، یا ظاهر و آشکار باشد و یا ترسان و ناپیدا، تا حجت‌ها و بینات خدا از میان نروند. و چقدر هستند اینان و کجایند‌؟».

[12]- تفسیر القمی، ج‏1، ص173.

[13]- «العدة فی أصول الفقه»، تالیف شیخ الطائفه، ابوجعفر محمدبن‌حسن طوسى( 385- 460 هجرى) است. این کتاب از بهترین کتاب‏ها در علم اصول است و به وسیله یکى از برجسته‏ترین چهره‏هاى فقهاى شیعه در قرن پنجم نوشته شده است. نگارش این کتاب موجب دگرگونى و پیشرفت فراوان علم اصول گردید و مى‏توان گفت این کتاب در نوع خود بى‏نظیر است و قبل از آن، هیچ کتابى این‌گونه به بسط و گسترش و تحقیق در مباحث علم اصول نپرداخته است.

[14]. على بن حسن بن فضل بن حسن طبرسى است. او فرزند حسن بن فضل، صاحب کتاب مکارم الأخلاق و نوه امین الاسلام فضل بن حسن، مؤلف تفسیر مجمع البیان و از بزرگان قرن ششم هجرى مى‏باشد.

فهرست مطالب